جمع بندی بررسی احادیث در مورد عطسه
تبهای اولیه
سلام
چند حدیث در مورد عطسه اینجا می آورم:
-1
محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن قاسم بن یحیی عن جده الحسن بن راشد عن ابی عبدالله قال: من عطس ثم وضع یده علی قصبه انفه ثم قال : الحمد الله رب العالمین حمد کثیرا کما هو اهله و صلی الله علی محمد النبی و آله و سلم خرج من منخره الا یسر طائر اصغر من الجراد و اکبر من الذباب حتی یسیر تحت العرش یستغفر الله له الی یوم القیامه (اصول کافی ج 4 ص 476 و 477)
هر کس عطسه بکند سپس دستش را بر استخوان تیغه بینی بگذارد و بگوید : الحمد الله … از سوراخ چپ بینی او پرنده ای کوچکتر از ملخ و بزرگ تر از مگس بیرون میآید و برود تا به عرش برسد و تا روز قیامت برای او استغفار کند.
2-
عنه عن احمد بن محمد بن عیسی عن احمد بن محمد بن ابی نصر قال: سمعت الرضا یقول : التثاوب من الشیطان و العطسه من الله عز و جل.(اصول کافی ج 4 ص )472
احمد بن محمد بن ابی نصر می گوید : از امام رضا شنیدم که می گفت: دهن دره از شیطان است و عطسه از خدای عزوجل است.
3-
محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن بعض اصحابه رواه عن رجل من العامه قال: کنت اجالس ابا عبدالله فلا والله ما رایت مجلسا انبل من مجالسه قال : فقال لی ذات یوم من این تخرج العطسه فقلت: من الانف فقال لی : اصبت الخطا ، فقلت : جعلت فداک من این تخرج ؟ فقال : من جمیع البدن کما ان نطفه تخرج من جمیع البدن و مخرجها من الاحلیل ثم قال : اما رایت الانسان اذا عطس نفض اعضاوه و صاحب العطسه یا من الموت سبعة ایام.
(اصول کافی ج4 ص 477)
ترجمه : مردی از عامه گوید: من با امام صادق نشست و برخاست داشتم و به خدا سوگند مجلسی گرامی تر از مجلسهای او ندیدم ، گوید : روزی آن حضرت به من گفت: عطسه از کجا بیرون میآید ؟ گفتم: از بینی ، فرمود : به خطا رفتی ، گفتم : قربانت گردم از کجا بیرون می آید : فرمود: از همه جای بدن چنانچه منی از همه جای بدن بیرون میاید.سپس فرمود : آیا نبینی که چون انسان عطسه می زند همه بدنش تکان می خورد؟ و کسی که عطسه زند هفت روز از مرگ در امان باشد.
4-
علی بن ابراهیم عن ابیه عن النوفلی عن السکونی عن ابی عبدالله قال: رسول الله اذا کان الرجل یتحدث بحدیث فعطس عاطس فهو شاهد حق.(اصول کافی ج 4 ص 477)
ترجمه: امام صادق گفت: رسول الله گفت: هرگاه مردی سخنی گوید و عطس زند آن گواه درستی آن سخن می باشد.
با توجه به اینکه اصول کافی از معتبرترین منابع شیعه میباشد آیا باید به اعتبار احادیث فوق که ظاهرا غیر منطقی به نظر میرسند اعتقاد داشت؟
با تشکر
در پاسخ پرسش شما به چند نکته اشاره می کنم :
1-یکی از کتب معتبره صحیحه شیعه کتاب بزرگ کافی از کلینی است
2-در بیان و توجیه و یا تفهیم روایات صحیح همیشه منطق و عقل پاسخگو نیست بلکه به اعتبار سند و راویانش باید بر حمل تایید محتوایی نمود چون قطعا از معصوم صادر شده است و باید به عقل و منطق باید گفت توجه اش را بیشتر کند
3- در روایاتی که شما بیان کردید همه موافق منطق و عقل است و اگر هم شبهه ای باشد فقط روایت اول است که آن هم چون به قطعیت از معصوم صادر شده است باید بگوییم ما متوجه نمی شویم نه این که خلاف منطق است
1-یکی از کتب معتبره صحیحه شیعه کتاب بزرگ کافی از کلینی است
2-در بیان و توجیه و یا تفهیم روایات صحیح همیشه منطق و عقل پاسخگو نیست بلکه به اعتبار سند و راویانش باید بر حمل تایید محتوایی نمود چون قطعا از معصوم صادر شده است و باید به عقل و منطق باید گفت توجه اش را بیشتر کند
3- در روایاتی که شما بیان کردید همه موافق منطق و عقل است و اگر هم شبهه ای باشد فقط روایت اول است که آن هم چون به قطعیت از معصوم صادر شده است باید بگوییم ما متوجه نمی شویم نه این که خلاف منطق است
سلام تبریک عید
حدیث صحیحی:ابان بن تغلب میگويد: از امام صادق(ع) پرسيدم: زمين بر چه چیزی استوار است؟ امام(ع) فرمود: بر ماهى، گفتم: ماهى بر چه چیزی استوار است؟ فرمود: بر آب، پرسيدم آب بر چه چیز؟ فرمود: بر صخره (سنگ سخت) پرسيدم: صخره بر چه چیز؟ فرمود بر شاخ گاوى راهوار، گفتم گاو بر چه استوار است؟ فرمود: بر خاك نمناک، گفتم: خاك نمناک بر چه چیز؟ فرمود: هيهات، كه در اينجا دانش دانشمندان گم گشته است
[1]. كلینى، محمد بن یعقوب، الكافی، ج 15، ص 221، دار الحدیث، قم، چاپ اول، 1429ق.
[2]. مجلسى، محمد باقر، مرآة العقول فی شرح أخبار آل الرسول، محقق و مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، ج 25، ص 201، دار الكتب الإسلامیة، تهران، چاپ دوم، 1404ق؛ كلینى، محمد بن یعقوب، الروضة من الكافی (گلستان آل محمّد)، ترجمه و شرح كمره اى، محمد باقر، ج 1، ص 172، كتابفروشى اسلامیه، تهران، چاپ اول، 1382ق؛ ابن قاریاغدى، محمد حسین، البضاعة المزجاة (شرح كتاب الروضة من الكافی)، محقق و مصحح: احمدى جلفائى، حمید، ج 2، ص 87، دار الحدیث، قم، چاپ اول، 1429ق.
همانند این احادیث خیلی وجود دارد انصافا این حرف هارا چگونه میشود پذیرفت؟=((
در بیان و توجیه و یا تفهیم روایات صحیح همیشه منطق و عقل پاسخگو نیست بلکه به اعتبار سند و راویانش باید بر حمل تایید محتوایی نمود چون قطعا از معصوم صادر شده است و باید به عقل و منطق باید گفت توجه اش را بیشتر کند
سلام
بنده متوجه نشدم.بالاخره این احادیث رو میتوان معتبر دانست؟ و اگر معتبر هستند دلیلیش چیست؟چون در کتاب کافی ذکر شده یا از معصوم صادر شده؟همین؟
سلام
بنده متوجه نشدم.بالاخره این احادیث رو میتوان معتبر دانست؟ و اگر معتبر هستند دلیلیش چیست؟چون در کتاب کافی ذکر شده یا از معصوم صادر شده؟همین؟
سلام چون از معصوم صادر شده و مغز ما گنجایش نداره لابد
دیگه جور دیگه جور نمیاد قاعدتا باید تفسیر اصلیشو ببینیم که فعلا معلوم نیس
سلام.خیلی خیلی جالبه.....معصومین مفسر قرآن هستند...بعد خود کسانی که مفسرند و باید سخنانشان بدون ابهام باشد تا تفسیرشان برای ما روشن و واضح باشد دوباره نیاز به مفسر دارن....عجیب است...مفسری که تفسیرهایش نیاز به مفسر دارد، نوبر است....خدا توبه توبه[-o
سلام چون از معصوم صادر شده و مغز ما گنجایش نداره لابد
دیگه جور دیگه جور نمیاد قاعدتا باید تفسیر اصلیشو ببینیم که فعلا معلوم نیس
آیا معصوم باید حدیثی بگه که مغز ما گنجایش انرو نداشته باشه؟ در این صورت حدیث به چه دردی میخوره.
آیا معصوم باید حدیثی بگه که مغز ما گنجایش انرو نداشته باشه؟ در این صورت حدیث به چه دردی میخوره.
نگاه کنید باید به عقل و منطق بگیم توجه بیشتر کنه! الان من از دیشب تا حالا رو این مسائل بیشتر فکر کردم بیشتر در حیرت فرو میرم!یکم دیگه بیشتر توجه کنم 4،پنج تا نظریه میتونم در بیارم از این حرفا!
من نمیدونم با معصومین چند چند هستیم یا اونا دارن مارو گول میزنن یا ما اونارو یا ما خودمونو!
ی جا گفته میشه معصومین جز به اندازه عقل بشر صحبت نمیکنند واسه اینکه راحت کنند خودشونو و از نظریات علمی صحبت نکنند!
ی جا هم گفته میشه انقدر عمیق و دقیق صحبت میکنن که مغز نمیکشه!
بقول پارسا هم یا باید همینجوری به کار تفسیر ادامه بدیم تا بالاخره اگر تموم شد!ی چیزی فهمیده شود!
والا من نمیدونم!چون اگر این حرفو انکار کنیم علم لدنی و علم امام رو انکار کردیم که خیلی خطرناکه
مهم نیست به درد الان بخوره یا نه ی توجیهی کن که درست در بیاد قابل قبوله
2- 3- 4- با توجه به اینکه اصول کافی از معتبرترین منابع شیعه میباشد آیا باید به اعتبار احادیث فوق که ظاهرا غیر منطقی به نظر میرسند اعتقاد داشت؟سلام
چند حدیث در مورد عطسه اینجا می آورم:
-1
محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن قاسم بن یحیی عن جده الحسن بن راشد عن ابی عبدالله قال: من عطس ثم وضع یده علی قصبه انفه ثم قال : الحمد الله رب العالمین حمد کثیرا کما هو اهله و صلی الله علی محمد النبی و آله و سلم خرج من منخره الا یسر طائر اصغر من الجراد و اکبر من الذباب حتی یسیر تحت العرش یستغفر الله له الی یوم القیامه (اصول کافی ج 4 ص 476 و 477)
هر کس عطسه بکند سپس دستش را بر استخوان تیغه بینی بگذارد و بگوید : الحمد الله … از سوراخ چپ بینی او پرنده ای کوچکتر از ملخ و بزرگ تر از مگس بیرون میآید و برود تا به عرش برسد و تا روز قیامت برای او استغفار کند.
عنه عن احمد بن محمد بن عیسی عن احمد بن محمد بن ابی نصر قال: سمعت الرضا یقول : التثاوب من الشیطان و العطسه من الله عز و جل.(اصول کافی ج 4 ص )472
احمد بن محمد بن ابی نصر می گوید : از امام رضا شنیدم که می گفت: دهن دره از شیطان است و عطسه از خدای عزوجل است.
محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن بعض اصحابه رواه عن رجل من العامه قال: کنت اجالس ابا عبدالله فلا والله ما رایت مجلسا انبل من مجالسه قال : فقال لی ذات یوم من این تخرج العطسه فقلت: من الانف فقال لی : اصبت الخطا ، فقلت : جعلت فداک من این تخرج ؟ فقال : من جمیع البدن کما ان نطفه تخرج من جمیع البدن و مخرجها من الاحلیل ثم قال : اما رایت الانسان اذا عطس نفض اعضاوه و صاحب العطسه یا من الموت سبعة ایام.
(اصول کافی ج4 ص 477)
ترجمه : مردی از عامه گوید: من با امام صادق نشست و برخاست داشتم و به خدا سوگند مجلسی گرامی تر از مجلسهای او ندیدم ، گوید : روزی آن حضرت به من گفت: عطسه از کجا بیرون میآید ؟ گفتم: از بینی ، فرمود : به خطا رفتی ، گفتم : قربانت گردم از کجا بیرون می آید : فرمود: از همه جای بدن چنانچه منی از همه جای بدن بیرون میاید.سپس فرمود : آیا نبینی که چون انسان عطسه می زند همه بدنش تکان می خورد؟ و کسی که عطسه زند هفت روز از مرگ در امان باشد.
علی بن ابراهیم عن ابیه عن النوفلی عن السکونی عن ابی عبدالله قال: رسول الله اذا کان الرجل یتحدث بحدیث فعطس عاطس فهو شاهد حق.(اصول کافی ج 4 ص 477)
ترجمه: امام صادق گفت: رسول الله گفت: هرگاه مردی سخنی گوید و عطس زند آن گواه درستی آن سخن می باشد.
با تشکر
سلام،
بله، نه اینکه باید اعتقاد داشت که حتماً درست هستند ولی حق هم نداریم ردّشان کنیم، اگر پذیرش آنها برایتان سنگین است و قلبتان نسبت به آنها آرام نمیگیرد باید آنها را بدون رد و انکار کردن کنار بگذارید و مسکوت بگذارید تا زمانی که یا برایتان قابل درک گردند و یا کسی بیاید که برایتان توضیحشان دهد، این در روایات به ما امر شده است، اینکه حدیث اهل بیت علیهمالسلام صعب مستعصب است و هر کسی توان پذیرش هر حدیثی را ندارد و اینکه اگر کسی به صرف اینکه حدیثی برایش سنگین بود آن را رد کند این انکار او به منزلهی انکار اهل بیت علیهمالسلام و خدایی است که ایشان را بر ما حجت و ولی قرار داده است، بعد ادامه دادهاند که اگر حدیثی را نفهمیدید آن را به امام زمانتان علیهالسلام رد کنید ...
مگرنه ما و شما که هیچ، آنها که عمری در احادیث گشتهاند و رویشان فکر کردهاند و علامه و ذوالفنون بودهاند هم از بسیاری از احادیث تحت عنوان احادیث مشکل یاد میکنند که توضیحشان سخت و پذیرششان سختتر است و تنها گمانهزنیهایی پیرامون آن روایات میکنند ...
با این وجود تجربهی شخصیام این است که اگر از قید و بند دانستههای خودمان خلاص شویم و ذهنمان را باز بگذاریم و روی همهی احتمالات فکر کنیم معمولاً با همین روایات عجیب و غریب میتوان به رموز جالبی دست یافت که گاهی جهانبینی ما را کنفیکون میکنند ...
بلکه به اعتبار سند و راویانش باید بر حمل تایید محتوایی نمود چون قطعا از معصوم صادر شده است
جسارتاً تا جایی که میدانم آن قطعیت مدّ نظر شما معمولاً حاصل نمیشود و احادیثی که بشود گفت قطعاً با همین الفاظ از میان دو لب معصوم علیهالسلام صادر شده است چه بسا به تعداد انگشتان دست هم نرسد ... حتی اگر راویان هم درست باشند و روایات مشابه هم داشته باشیم و امثال آن همچنان امکان دارد که الفاظ بیان شده توسط معصوم علیهالسلام دقیق و کامل انتقال نیافته باشند، چنانکه خود معصومین علیهمالسلام هم اجازهی نقل به مضمون کردن روایات خود را دادهاند اگرچه فرمودهاند که اگر عین الفاظ منتقل شود بهتر است و توصیه بر آن است ...
سلام تبریک عید
حدیث صحیحی:ابان بن تغلب میگويد: از امام صادق(ع) پرسيدم: زمين بر چه چیزی استوار است؟ امام(ع) فرمود: بر ماهى، گفتم: ماهى بر چه چیزی استوار است؟ فرمود: بر آب، پرسيدم آب بر چه چیز؟ فرمود: بر صخره (سنگ سخت) پرسيدم: صخره بر چه چیز؟ فرمود بر شاخ گاوى راهوار، گفتم گاو بر چه استوار است؟ فرمود: بر خاك نمناک، گفتم: خاك نمناک بر چه چیز؟ فرمود: هيهات، كه در اينجا دانش دانشمندان گم گشته است
سلام و تبریک عید،
به شخصه مشکلی با این حدیث ندارم و مشابه آن را چند جای دیگر هم در روایات دیدهام، از جمله به نقل از حضرت علی علیهالسلام و ایشان کسی هستند که فرمودند من به راههای آسمان آگاهتر هستم تا به راههای زمین، و اگر معنای زمین را مطابق آیات و روایات توسعه دهید و محدود به این کرهی زمین باقی نمانید از روی همین روایت میتوانید به نتایج جالبی برسید، اگرچه اگر همین کرهی زمین هم در نظر بگیرید با توجه به آنچه در ابتدا گفته شد که حضرت راههای آسمان را خوب بلد بودهاند میتوانید از این روایت آدرس کرهی زمین را در میان برج حوت و ثور و امثال آن جستجو نمایید ... شاید ... هر دو مسیر را میتوان برای بررسی حدیث دنبال کرد ... تا بحال خیلی از علما این مسائل را کنار گذاشتهاند و در موردشان سکوت کردهاند، اگر هم بررسی کردهاند نتایج آن به دست ما نرسیده و انتشار عمومی نیافته است ... شاید وقتش باشد با حوصله و دقت بالاتری به این روایات دانشی حضرات معصومین علیهمالسلام پرداخته شود ... فعلاً بیشتر منفعلانه با این روایات برخورد میشود و امثال دوستان بزرگوار هم مدام از مقایسهی آنها با علومی که امروز از فیزیک و امثال آن کسب کردهاند در صحتشان شک میکنند
همانند این احادیث خیلی وجود دارد انصافا این حرف هارا چگونه میشود پذیرفت؟
با فکر کردن انسان میتواند به نتایجی برسد که قبل از فکر کردن کافی برایش خیلی عجیب و غریب و بعید مینموده است ... نه اینکه این روایات همه درست هستند ولی مطمئناً ما هم همه چیز را نمیدانیم و هر چه گمان میکنیم که میدانیم هم لزوماً درست و منطبق بر حقیقت نیستند ... خیلی چیزها هست که ما و دانشمندان ناسا و غیر ایشان گمان میکنیم میدانیم ولی در اشتباه هستیم ... گاهی هم سوء تفاهمات و عدم درک دقیق از الفاظ استفاده شده در روایات میان ما و روایات فاصله میاندازد، مثل درک ما از زمین و آسمانها ... از زمینهای هفتگانه ... و امثال آن ...
سلام.خیلی خیلی جالبه.....معصومین مفسر قرآن هستند...بعد خود کسانی که مفسرند و باید سخنانشان بدون ابهام باشد تا تفسیرشان برای ما روشن و واضح باشد دوباره نیاز به مفسر دارن....عجیب است...مفسری که تفسیرهایش نیاز به مفسر دارد، نوبر است....خدا توبه توبه[-o
تفسیر ایشان برای هر کسی در سطح دانش خود او بوده است، ولی امروز بدون طبقهبندی دقیق و کامل به دست ما رسیده است و همین مسأله باعث میشود که همان تفسیرها هم برای خیلیها نیاز به تفاسیر مجدد و باز هم مجدد و باز هم مجدد داشته باشد، کما اینکه کتب بسیاری از علما پر است از شرح احادیث معصومین علیهمالسلام برای حتی علمای دیگر تا چه برسد به عوامالناس ... اینکه بگویید حدیث اهل بیت علیهمالسلام همان تفسیر قرآن است پس اگر قرآن همهکسفهم نیست احادیث باید همهکسفهم باشند جسارتاً استدلال ضعیفی است که بر این فرض اشتباه استوار شده است و که تفسیر فقط یک سطح دارد و اگر چیزی که خیلیها قادر به درکش نیستند تفسیر شود دیگر همه باید قادر به درکش باشند، چه ما و شما و چه عالمی که سالها در احادیث غوطهور بوده و غواصی کرده است و چه کسی که سواد خواندن و نوشتن هم ندارد ...
آیا معصوم باید حدیثی بگه که مغز ما گنجایش انرو نداشته باشه؟ در این صورت حدیث به چه دردی میخوره.
خود فهم حدیث هم برای خودش علمی است ... اگر شما یک نظریه از یک علم که زمینهی کاری شما نیست را درک نکنید میتوانید بگویید که این نظریه به درد نمیخورد با آنکه قرار است مفسری باشد از پدیدههای طبیعی مورد وصف آن علم؟ ... طبیعیات مفسر طبیعت هستند یا فرض کردهایم که باشند و البته تا حدودی هم هستند، اما مگر همگان همهی علوم طبیعی را بلد هستند و یا اگر براشان روخوانی شود سریع میفهمند؟ گاهی باید مقدمات طولانی بگذرانند تا سادهترین نظریه در یک موضوع را درک کنند ... ما که دیگر نوبریم، با این همه پیشفرض که از کودکی و مدرسه و دانشگاه به خوردمان دادهاند و گمان میکنیم وحی منزل هستند به سراغ احادیث میرویم و اگر پذیرش آنها برایمان سخت بود کلاً میزنیم زیر همه چیز ... البته دور از جان ما و شما، ولی هستند کسانی که از همین مسیر زدهاند زیر همه چیز و جزء تمسخرکنندگان احادیث و قرآن گشتهاند ...
نگاه کنید باید به عقل و منطق بگیم توجه بیشتر کنه! الان من از دیشب تا حالا رو این مسائل بیشتر فکر کردم بیشتر در حیرت فرو میرم!یکم دیگه بیشتر توجه کنم 4،پنج تا نظریه میتونم در بیارم از این حرفا!
پس از دیشب تا حالا کلی عبادت کردهاید ... اگرچه برای عبادت بودن تفکر نیاز به حسن ظن به خدا و اولیاء خداست، فکر همراه با سوء ظن معمولاً به جای خوبی ختم نمیشود ... شرط هدایت شدن به روایات معصومین و کسب علم از ایشان این است که جایگاه ایشان و علم ایشان را بشناسیم و خودمان و دانستههایمان را در مقابل ایشان بزرگ نشمریم و نسبت به ایشان و جایگاهشان هیچ برتریجویی نداشته باشیم ... و اگر شما هم اینطور هستید خوشابحالتان ... مخازن علم خدا به رویتان گشوده میشود با فکر کردنهایی که در پیش گرفتهاید ...
والا من نمیدونم!چون اگر این حرفو انکار کنیم علم لدنی و علم امام رو انکار کردیم که خیلی خطرناکه
مهم نیست به درد الان بخوره یا نه ی توجیهی کن که درست در بیاد قابل قبوله
حتی لازم نیست برایمان قابل قبول شود، همین قدر که از حال انکار خارج شویم کافی است ... کافی است برای حفظ دینمان ... مگر نه جا برای رشد انسان هم همیشه هست ...
در پناه خدا باشید
سلام،
بله، نه اینکه باید اعتقاد داشت که حتماً درست هستند ولی حق هم نداریم ردّشان کنیم، اگر پذیرش آنها برایتان سنگین است و قلبتان نسبت به آنها آرام نمیگیرد باید آنها را بدون رد و انکار کردن کنار بگذارید و مسکوت بگذارید تا زمانی که یا برایتان قابل درک گردند و یا کسی بیاید که برایتان توضیحشان دهد، این در روایات به ما امر شده است، اینکه حدیث اهل بیت علیهمالسلام صعب مستعصب است و هر کسی توان پذیرش هر حدیثی را ندارد و اینکه اگر کسی به صرف اینکه حدیثی برایش سنگین بود آن را رد کند این انکار او به منزلهی انکار اهل بیت علیهمالسلام و خدایی است که ایشان را بر ما حجت و ولی قرار داده است، بعد ادامه دادهاند که اگر حدیثی را نفهمیدید آن را به امام زمانتان علیهالسلام رد کنید ...
سلام
ببینید برادر جان شما 3 گزاره تعریف میکنید
هر آنچه که در قرآن است و منصوب به آن(احادیث و گفتار پیامبر و...)
از نظر شما شامل 3 نوع میشود
1-درست بود2-درست است3-درست خواهد بود(و همینطور مواردی که هر 3 صدق کند یا دو مورد و سایر جایگشت ها)
شما بیس و پایه قرآن را پذیرفتید و چون گفته است مبرا از خطاست هر چه بگوید خطا نمیدانید
ولی خود من درست بودن در زمان حاضر را کار دارم چون علمی که الان دارم علم 100 سال دیگه نیست
دارویی که برای مداوا استفاده میکنم هزار سال دیگر ممکن است نقش زهر و خودکشی داشته باشد و سایر چیز ها
حال کسی بیاید خرده بگیرد به بنده بگوید آخر نمیدانی این دارو 100 سال دیگر حکم ذباله را هم ندارد؟پس چرا مصرف میکنی؟
این تفاوت دیدگاه از این روست که شما اصل رو پذیرفتی و این فرع رو رد نمیکنی
ولی من رو اصل هم مشکوک هستم پس فرع رو قبول نمیکنم
اگر پذیرش آنها برایتان سنگین است و قلبتان نسبت به آنها آرام نمیگیرد باید آنها را بدون رد و انکار کردن کنار بگذارید و مسکوت بگذارید تا زمانی که یا برایتان قابل درک گردند و یا کسی بیاید که برایتان توضیحشان دهد، این در روایات به ما امر شده است، اینکه حدیث اهل بیت علیهمالسلام صعب مستعصب است و هر کسی توان پذیرش هر حدیثی را ندارد و اینکه اگر کسی به صرف اینکه حدیثی برایش سنگین بود آن را رد کند این انکار او به منزلهی انکار اهل بیت علیهمالسلام و خدایی است که ایشان را بر ما حجت و ولی قرار داده است، بعد ادامه دادهاند که اگر حدیثی را نفهمیدید آن را به امام زمانتان علیهالسلام رد کنید ...
حال که امام زمانی در دسرس نیست و فعلا هم این احادیث قابل قبول نیست!
مگرنه ما و شما که هیچ، آنها که عمری در احادیث گشتهاند و رویشان فکر کردهاند و علامه و ذوالفنون بودهاند هم از بسیاری از احادیث تحت عنوان احادیث مشکل یاد میکنند که توضیحشان سخت و پذیرششان سختتر است و تنها گمانهزنیهایی پیرامون آن روایات میکنند ...
قرآن در مورد مسائل طبیعی از نظر من اشتباه از نظر شما بزرگواران سخت حرف زده
خب همسویی وجود ندارد چون نقطه اشتراک ما نیست
با این وجود تجربهی شخصیام این است که اگر از قید و بند دانستههای خودمان خلاص شویم و ذهنمان را باز بگذاریم و روی همهی احتمالات فکر کنیم معمولاً با همین روایات عجیب و غریب میتوان به رموز جالبی دست یافت که گاهی جهانبینی ما را کنفیکون میکنند ...
این جمله برای من اینست که اگر ضرب دو در دو را چهار ندانیم و روی همه احتمالات فکر کنیم ریاضیات ما تغییر میکند!
در آینده ممکن است شاید هم شود دو دو تا هشت تا ولی خدا نمی آید بگوید که چرا با عقل 100 سال دیگر به این موضوع نگاه نکرده ای
قرآن میگوید نطفه از پشت مرد است بگوییم نه!این علامه ها و ذوالفنون ها در این موارد اشتباه کردند!اولا که منظور قرآن نیست و دوم هم شاید در آینده چنین چیزی شود ما که خبر نداریم
سلام و تبریک عید،
به شخصه مشکلی با این حدیث ندارم و مشابه آن را چند جای دیگر هم در روایات دیدهام، از جمله به نقل از حضرت علی علیهالسلام و ایشان کسی هستند که فرمودند من به راههای آسمان آگاهتر هستم تا به راههای زمین
سلام بزرگوار عید شما هم مبارک
دقیقا حضرت علی ع هم مانند قرآن کریم!در باره ماورا و راه های آسمانی وارد تر است!همانطور که در قرآن 80 درصد در باره ماوراست یا داستان ها های گذشتگان
در راه های زمینی امکان صدور خطا وجود دارد یعنی در راه هایی که قابلیت برسی وجود دارد وارد نمیشوند
و اگر معنای زمین را مطابق آیات و روایات توسعه دهید و محدود به این کرهی زمین باقی نمانید از روی همین روایت میتوانید به نتایج جالبی برسید، اگرچه اگر همین کرهی زمین هم در نظر بگیرید با توجه به آنچه در ابتدا گفته شد که حضرت راههای آسمان را خوب بلد بودهاند میتوانید از این روایت آدرس کرهی زمین را در میان برج حوت و ثور و امثال آن جستجو نمایید ... شاید ... هر دو مسیر را میتوان برای بررسی حدیث دنبال کرد ... تا بحال خیلی از علما این مسائل را کنار گذاشتهاند و در موردشان سکوت کردهاند، اگر هم بررسی کردهاند نتایج آن به دست ما نرسیده و انتشار عمومی نیافته است ... شاید وقتش باشد با حوصله و دقت بالاتری به این روایات دانشی حضرات معصومین علیهمالسلام پرداخته شود
با این نگرش به هر جمله ای نگاه کنیم دیگر جمله اشتباهی باقی نمی ماند!
تا کنون که کسی با فکر کردن بر روی این مسائل نوبل علمی نگرفته و فکتی علمی ارائه نداده است
خداکند در دنیای دیگر که ان شاءلله وجود دارد بکار بیاید
فعلاً بیشتر منفعلانه با این روایات برخورد میشود و امثال دوستان بزرگوار هم مدام از مقایسهی آنها با علومی که امروز از فیزیک و امثال آن کسب کردهاند در صحتشان شک میکنند
در اکثر جاهایی که چه قرآن و چه احادیث در مورد دنیای مادی حرف زده اند منفعلانه برخورد میشود
طب الرضا را باز کنید ببینید
از امام رضا (ع) روایت شده که می فرمایند :
یک روز در میان از نوره ( واجبی ) استفاده نمایید و اگر نشد دو روز در میان ، اگر نشد سه روز در میان ، اگر نشد هفته ای یک بار ، اگر نتوانستید دو هفته یک بار ، اگر نتوانستید سه هفته یک بار ، نتوانستید ماهی یک بار و حتی اگر پول نداشتید قرض کنید و این کار را انجام دهید و اگر چهل روز بگذرد و کسی از نوره استفاده نکرد ، مسلمان نیست .
در روایات زیادی در جواب سوال چگونه پسر دار شویم ؟ آمده است که اگر زن باردار نام فرزندی که در شکم دارد را محمّد یا علی(علیهما السّلام) بگذارد فرزند او پسر خواهد شد و این قولی است حتمی که اگر با نیت صادق انجام شود؛ نتیجه آن هم قطعی خواهد بود:
از امام معصوم (علیه السّلام) روایت شده است که:«اگر همسر یکی از شما باردار شد، او را رو به قبله بنشاند و آیه الکرسی را بخواند و به پهلوی او بزند و بگوید:« اللَّهُمَّ قَدْ سَمَّیْتُهُ مُحَمَّداً: خدایا او را محمّد نامیدم.»؛ قطعا خداوند عزّوجلّ، او را پسر قرار خواهد داد. پس اگر به این نام گذاری وفا کرد که خدا آن فرزند را مبارک می گرداند و اگر اسم او را محمّد نگذاشت، اختیار با خداست؛ اگر بخواهد]فرزند را از او[می گیرد و اگر بخواهد می گذرد.» وسایل الشیعه، ج 21، ص 376
---------------------------------------------
نمونه ای از تحول علم ژنتیک !
هر جا که وارد دنیا و مسائل دنیایی میشوند و صحبت میکنند دیگر اینطور میشود
با فکر کردن انسان میتواند به نتایجی برسد که قبل از فکر کردن کافی برایش خیلی عجیب و غریب و بعید مینموده است ... نه اینکه این روایات همه درست هستند ولی مطمئناً ما هم همه چیز را نمیدانیم و هر چه گمان میکنیم که میدانیم هم لزوماً درست و منطبق بر حقیقت نیستند ... خیلی چیزها هست که ما و دانشمندان ناسا و غیر ایشان گمان میکنیم میدانیم ولی در اشتباه هستیم ... گاهی هم سوء تفاهمات و عدم درک دقیق از الفاظ استفاده شده در روایات میان ما و روایات فاصله میاندازد، مثل درک ما از زمین و آسمانها ... از زمینهای هفتگانه ... و امثال آن ...
دیگر چه بگویم شما درستی قرآن و احادیث را پذیرفتید
بهتر است در تاپیک های دیگر بر سر آن مسائلی که به قرآن یقین پیدا کرده اید صحبت کنیم چون دیدگاه متفاوت است هر چه گفته شود از قرآن و احادیث درست میدانید
پس از دیشب تا حالا کلی عبادت کردهاید ... اگرچه برای عبادت بودن تفکر نیاز به حسن ظن به خدا و اولیاء خداست، فکر همراه با سوء ظن معمولاً به جای خوبی ختم نمیشود ... شرط هدایت شدن به روایات معصومین و کسب علم از ایشان این است که جایگاه ایشان و علم ایشان را بشناسیم و خودمان و دانستههایمان را در مقابل ایشان بزرگ نشمریم و نسبت به ایشان و جایگاهشان هیچ برتریجویی نداشته باشیم ... و اگر شما هم اینطور هستید خوشابحالتان ... مخازن علم خدا به رویتان گشوده میشود با فکر کردنهایی که در پیش گرفتهاید ...
فکر منصفانه را پیش گرفتیم اینطور شد!
بزرگوار ما که برتری نجسته ایم و نخواهیم جست برتری چیست در این عمر 60،70 ساله چه خیری در آن است
فعلا که مخازن علم از نوع دنیوی بر آیت الله های عزیزمان گشوده نشده بر ما هم فکر نکنم شود!
حتی لازم نیست برایمان قابل قبول شود، همین قدر که از حال انکار خارج شویم کافی است ... کافی است برای حفظ دینمان ... مگر نه جا برای رشد انسان هم همیشه هست ...
در پناه خدا باشید
بله موضوع اصلی را خودتان گفتید حفظ دین و پایه اصلی
اگر آن درست بود که مشکلی نیست اگر آن اطمینان آور بود که دیگر بحثی نبود
و الا در این موارد 10 سال هم صحبت کنیم هیچ نتیجه ای حاصل نمیشود
سلام
ببینید برادر جان شما 3 گزاره تعریف میکنید
هر آنچه که در قرآن است و منصوب به آن(احادیث و گفتار پیامبر و...)
از نظر شما شامل 3 نوع میشود
1-درست بود2-درست است3-درست خواهد بود(و همینطور مواردی که هر 3 صدق کند یا دو مورد و سایر جایگشت ها)
شما بیس و پایه قرآن را پذیرفتید و چون گفته است مبرا از خطاست هر چه بگوید خطا نمیدانید
سلام،
اگرچه آنچه که به عنوان نظرم بیان نمودهاید را نیازمند توضیح و شفافسازی میدانم ولی از آنجا که احتمالاً با منظور اصلی شما موافق هستم و اعتراضم تنها نسبت به جزئيات و نحوهی بیان مطلب از طرف شماست از روی آنها میگذرم ... بله من در واقع تنها چیزهایی را که روی درستیاشان قسم میخورم همین حقانیت اسلام و از طرف خدا بودن قرآن و ولی خدا بودن اهل بیت علیهمالسلام است و اینکه اگر کسی بخواهد در هر زمینهای هدایت شود باید به ثقلین چنگ بزند (این مورد آخری هم توضیح میخواهد و منظورم این نیست که باید تمام کتب علمی دیگر را دور انداخت) ... باقی مواردی که اعتقاد دارم همگی ظنّی هستند اگرچه نسبت به درستی خیلی از آنها فعلاً و موقتاً پافشاری کنم و بر همان اساس با خیلی از نظریات ظنی دیگر که رایج هم هستند مخالفت کنم، ولی نه روی درستی آن نظریات خودم و نه روی غلط بودن آن نظریات دیگر قسم نمیخورم و برای دفاع از یکی به نفع دیگری کسی را کافر و مشرک و خود را نمایندهی حق مطلق معرفی نمیکنم ... این برنامهام هست ان شاء الله که در عمل هم همینطور باشم ...
ولی خود من درست بودن در زمان حاضر را کار دارم چون علمی که الان دارم علم 100 سال دیگه نیست
دارویی که برای مداوا استفاده میکنم هزار سال دیگر ممکن است نقش زهر و خودکشی داشته باشد و سایر چیز ها
حال کسی بیاید خرده بگیرد به بنده بگوید آخر نمیدانی این دارو 100 سال دیگر حکم ذباله را هم ندارد؟پس چرا مصرف میکنی؟
این تفاوت دیدگاه از این روست که شما اصل رو پذیرفتی و این فرع رو رد نمیکنی
ولی من رو اصل هم مشکوک هستم پس فرع رو قبول نمیکنم
علمی مدّ نظر شما همان ظنّیات است، یک علم epistemic که هیچ دلیلی نداریم که منطبق بر حقیقت باشد و فقط امیدواریم تا حدودی کاشف از حقیقت بوده و به آن نزدیک باشد، به مرور زمان هم امیدواریم مشکلات آن پیدا شده و فاصلهاش از حقیقت کم و کمتر شود که البته چون در روال معمول این علوم معیار دائر بر حقی هم شناخته نمیشود هیچ بعید نیست که خیلی وقتها که فکر میکنیم نظریهی جدیدمان به حقیقت نزدیکتر از نظریهی قبلیامان باشد در اصل از حقیقت دورتر شده باشیم و منفیدرمنفی مثبت شده باشد ...
اما علمی که در قرآن و روایات (که البته در بخش روایات آن بحث بیشتر است چون بر خلاف قرآن مطمئن نیستیم که عیناً از میان دو لب حجت خدا صادر شده باشد و تمام فرمایش ایشان هم باشد و تبصرهای در روایات دیگر نباشد که به ما نرسیده باشد و در درک معنای آن تغییر ایجاد نکند) هست به معنای واقعی از نوع علم است، همان علمی که در حدیث امام صادق علیهالسلام آمده است که علم به درس خواندن نیست بلکه نوری است که خداوند در قلب هر کسی که بخواهد میاندازد ... این همان علم لدنّی است ... این میشود علم ontic در مقابل علم epistemic ... این میشود علم به حقیقت در مقابل ظنّ به حقیقت ... و ظنّ و گمان همان است که خداوند چند بار در کتابش فرموده است که بیشتر مردم از ظنّ و گمان پیروی میکنند و اینکه ظن و گمان انسان را از دانستن حقیقت بینیاز نمیکند ...
جناب حسام، من و امثال من نمیگوییم این علوم ظنّی که اسمش را میگذاریم Science یا هر چیز دیگری که Quasi-Science است و امثال آن حتماً به درد نمیخورند و حسبنا کتاب الله، حسبنا کتابالله را باید کسی بگوید که بتواند از کتابالله تمام علوم مورد نیازش را خارج کند، معصومین میتوانند و ما نمیتوانیم، در نتیجه خود معصومین علیهمالسلام هم پیروان خود را از یادگیری علوم تجربی و ظنی منع نکردهاند و چه بسا اگر اشتباه به یادم نمانده باشد مواردی هست که به آن تشویق هم کرده باشند ... فقط باید بخاطر داشت که روی این علوم ظنی تا چه حد میشود حساب باز کرد ... باید یادمان باشد که «علم برای علم» در علوم ظنی چندان موجه نیست، یعنی میتواند باشد ولی فقط از یک زاویهی نگاه خاصی که البته باز هم دیگر چندان نمیشود آن را با عبارت «علم برای علم» توصیف کرد ... در این نگاه Science یک ابزار است ... این میشود چیزی شبیه به مکتب instrumentalism که یعنی علم تا جایی ارزش دارد که کارمان را راه بیاندازد ... مثل اینکه بگوییم ارزش علوم مهندسی به فنآوریهایی است که از ان به دست میآید مگرنه این هم جدول و آشنایی با اینکه چطور باید با آنها کار کرد و این همه نرمافزار که برای کارهای مهندسی یادگرفته میشود به خودی خود ارزشی ندارند که کسی عمرش را صرف فقط یادگیری آنها بکند ... بر خلاف علوم حقیقی که اگر انسان از زندگیدنیایش بزند برای آنها ارزشش را دارد ...
حال که امام زمانی در دسرس نیست و فعلا هم این احادیث قابل قبول نیست!
امام زمان علیهالسلام هم در دسترس هستند ولی بماند ... اینکه میفرمایید این احادیث قابل قبول نیستند را به آن معترضم ... شاید برای شما قابل قبول نباشد ولی شخصاً مشکلی با آنها ندارم ... جناب حسام، من هم آشنایی با نسبیت دارم و هم با فیزیک کوانتوم و هم تا حدود کمتری با کیهانشناسی و فیزیک حالت جامد و ذرات بنیادی و امثال آن، با این وجود با این روایات مشکلی ندارم، با زیستشناسی بخصوص دگرگشتگرایان هم تا حدود قابل توجهی آشنایی دارم و با شیمی و ریاضیات محض هم آشنایی بیشتری دارم و با این وجود باز با این روایات مشکلی ندارم، اتفاقاً فکر میکنم اگر کسی در ریاضیات محض کار کند تقریباً با بیشتر این روایات میتواند مشکلش را حل کند اگرچه فیزیک نظری هم برای این کار خیلی مفید است ... فقط کافی است به خواندن کتابهای درسی اکتفا نکند و گمان نکند تمام نظریات صرفاً همان نظریات رایج و استاندارد است که در دانشگاهها به عنوان وحی منزل در مغز جوانان مینشانند و بعد هم با مستندهای علمی جوانان و عوامالناس را با تلقین نسبت به این نظریات متحجر میگردانند تا فکر کنند که مثلاً اگر کسی با مهبانگ مخالف بود لابد امّل و عقبمانده یا دیندار خشکمغز است و امثال آن ...
قرآن در مورد مسائل طبیعی از نظر من اشتباه از نظر شما بزرگواران سخت حرف زده
خب همسویی وجود ندارد چون نقطه اشتراک ما نیست
قرآن حرف درست را زده است در این شک ندارم، ولی معلوم نیست برداشت من از قران همان منظور خداوند از نزول آن آیات مدّ نظرم بوده باشد، چه بسا خداوند معنایی را اراده کرده باشد و من برداشت دیگری از آن کرده باشم و آن برداشت باشد که مشکلزاست ... همانطور که من به راحتی میتوانم بپذیریم که زمین به جای کره یک سطح صاف باشد و اینکه مرکز جهان باشد و اینکه حرکت نداشته باشد ولی الآن به هر کسی که چنین چیزی را بگویید به شما میخندد و مسخرهاتان میکند و توصیه میکند یک بار کتب فیزیکی را مطالعه کنید، این بخاطر برداشتهای متفاوت ماست از زمین و امثال آن ...
اما اگر نقطهی اشتراکی نداریم که هیچ ... شما اولین کسی نیستید که چنین برخوردی با بیان چنان مسائلی دارد ...
این جمله برای من اینست که اگر ضرب دو در دو را چهار ندانیم و روی همه احتمالات فکر کنیم ریاضیات ما تغییر میکند!
در آینده ممکن است شاید هم شود دو دو تا هشت تا ولی خدا نمی آید بگوید که چرا با عقل 100 سال دیگر به این موضوع نگاه نکرده ای
قرآن میگوید نطفه از پشت مرد است بگوییم نه!این علامه ها و ذوالفنون ها در این موارد اشتباه کردند!اولا که منظور قرآن نیست و دوم هم شاید در آینده چنین چیزی شود ما که خبر نداریم
بله همان ۲ ضربدر ۲ هم همیشه ۴ نمیشود، شما همان را در مدل ۳ حساب کنید میشود ۱ ... باید دانست که هر گزارهای مبتنی است بر شرایطی که آن گزاره در آن شرایط حاصل شده است، اگر شما در یک آزمایشگاه دیدید که جرم تولید نمیشود و از بین هم نمیرود و بعد آن را به کل جهان نسبت دادید و قانون بقای جرم را بیان نمودید و کسی با مطلق بودن این قانون مخالف کرد و شما مسخرهاش کردید که چقدر بیسواد است این اشکال منطقاً به او وارد نیست بلکه ناشی از شهودگرایی چیزی است که اسمش را Science گذاشتهاند ... ۲ ضربدر ۲ هم در شرایطی میشود ۴ و نه همیشه، ولی چون معمولاً آن شرایط برقرار است دیگر کسی به خودش زحمت نمیدهد که بگوید مثلاً در چه میدانی و با چه ضربی و امثال آن حاصل ۴ میشود ...
قرآن اگر بگوید نطفه از بینالصلب است من که در آن مشکلی نمیبینم، نمیدانم شما کجا با ان به مشکل میخورید ... صلب اولین جایی است که در جنین در رحم مادر ساخته میشود و مایع نخاع را هم مغز حرام میگویند چون هنوز از منی استحاله نشده است و در نتیجه حتی در حلالگوشتها هم نمیشود مغز حرامش که همان مایع نخاع هست را خورد ... اینکه منی از آب کمر و آن از مایع نخاع شروع شود هم چیز عجیبی نیست، کسانی که بسیار جماع یا بخصوص استمناء میکنند هم معمولاً دچار مشکلات سیستم عصبی میشوند که قاعدتاً بیارتباط با همین مصرف زیاد از مایع نخاعشان نیست اگرچه ندیدهام زیاد روی این مسائل کاری بکنند ...
دقیقا حضرت علی ع هم مانند قرآن کریم!در باره ماورا و راه های آسمانی وارد تر است!همانطور که در قرآن 80 درصد در باره ماوراست یا داستان ها های گذشتگان
در راه های زمینی امکان صدور خطا وجود دارد یعنی در راه هایی که قابلیت برسی وجود دارد وارد نمیشوند
در مورد امور معمولی و در دسترس هم کم مطلب نگفتهاند، ولی یک عده به جای فکر کردن روی آنها با حسن ظن نشستهاند و با شهود معمول خودشان از مسائل عالم در آنها به دنبال اشتباه میگردند و مدام استبعاد میکنند و اصلاً با اطمینان میگویند که آنچه در قرآن آمده است اشتباه است و بر همان اساس حتی با مسلمین محاجّه هم میکنند ... و البته ظنیات کسی را از دانستن حقیقت بینیاز نمیکند ... پس خدا و اهل بیت علیهمالسلام وارد این امور هم شدهاند که البته خود شما هم به این مسأله معترف هستید، فقط در همان مسائل هم آنها را اشتباه و علم خود را محیط بر آن علوم میدانید ... و البته باطن را خدا میداند و ان شاء الله که برداشتم از فرمایشات شما اشتباه بوده است، روی درستی آنها قسم نمیخورم
اما اینکه چرا بیشتر حرفهای قرآن و احادیث در زمینههای ماورائی است ... شما ممکن است بگویید که دلیلش این است که میخواستهاند کمتر بشود مچشان را گرفت و ترسیدهاند رسوا بشوند و البته مدعی هستید که با همان مسائل اندکی که گفتهاند هم رسوا شدهاند، اما امیدوارم بتوانید روی احتمالات دیگر هم فکر کنید که شاید به این دلیل نبوده باشد ...
با این نگرش به هر جمله ای نگاه کنیم دیگر جمله اشتباهی باقی نمی ماند!
تا کنون که کسی با فکر کردن بر روی این مسائل نوبل علمی نگرفته و فکتی علمی ارائه نداده است
خداکند در دنیای دیگر که ان شاءلله وجود دارد بکار بیاید
بله با این نگرش هر جملهی حقیقتاً غلطی را هم شاید بتوان توجیه کرد و اگر ما نتوانستیم هم شاید کس دیگری بتواند ... منکر آن نیستم ... ولی این به معنای کلاً بیکار نشستن نیست ... اگر علمی از جنس ظنیات باشد این گزارههای درون آن علم را با توجه به اینکه ما در شرایط کنونی یا در شرایط قابل پیشبینی در آینده میتوانیم از آنها استفاده کنیم یا خیر میتوان ارزشگذاریاشان نمود ... اگر هم از جنس ظنیات نیستند و از جنس معرفت هستند و مکتب هستند و ایدئولوژی هستند باید از جنس ظنیات نبوده باشند و به دنبال حق گشت تا انسان را از آن ظنیات بینیاز کند ... راه دیگری نمیشناسم ...
شخصاً چون قران را از طرف خدا دانستم و روی درستی آن قسم میخورم و این معرفت خودم به الهی بودن آن را از جنس ظنیات نمیدانم هر نقصی در فهم گزارههای آن را به برداشتهای اشتباه خودمان از آن و یا ناقص بودن علم ما به مقدماتی که برای فهم آن آیات نیاز هست برمیگردانم و اگرچه بحثهایم روی قرآن و احادیث ظنی بشوند و صورت نظریهپردازی به خود بگیرند ولی لااقل میدانم که کلاً از حقیقت پرت نیستم، مگرنه که اعتقاد به تناسخ و هر باور دیگری را هم شاید بشود توجیه کرد ...
جناب حسام متأسفم که لحن سخن شما مرا به این بیان میرساند که اگر بفرمایید به کسی بابت این مسائل علمی نوبل نمیدهند جواب بدهم این مطلب کمی دانش یا ضعف معیارهای مورد استفاده توسط کسانی را میرساند که میخواهند تصمیم بگیرند که به چه کسی نوبل بدهند و به چه کسی نوبل ندهند ... و البته سطح علمی جامعهی علمی این زمانه را ... و البته رویکرد عمومی و رایج در میان علمای این علوم را ... اگر کسی بخواهد جایزهی نوبل را معیار حقانیت یک نظر بداند چه بسا در گمراهی دور باشد، چنانکه خود آنها که نوبل میدهند یا نوبل میگیرند هم عموماً چنین نظری ندارند ... و ان شاء الله که شما هم میخواستید شوخی کرده باشید و چنین باوری ندارید ...
در اکثر جاهایی که چه قرآن و چه احادیث در مورد دنیای مادی حرف زده اند منفعلانه برخورد میشود
بله ... متأسفانه ... به قول حاجآقا پناهیان در حوزههای علمیهی ما بخش بزرگی از احادیث را دور میاندازند و فقط روی بخشی از احادیث تمرکز میشود و فقه و اصول را دنبال میکنند گویی این همه روایت در باب طب و طبیعیات و امثال آنها به ما نرسیده است ...
طب الرضا را باز کنید ببینید
از امام رضا (ع) روایت شده که می فرمایند :یک روز در میان از نوره ( واجبی ) استفاده نمایید و اگر نشد دو روز در میان ، اگر نشد سه روز در میان ، اگر نشد هفته ای یک بار ، اگر نتوانستید دو هفته یک بار ، اگر نتوانستید سه هفته یک بار ، نتوانستید ماهی یک بار و حتی اگر پول نداشتید قرض کنید و این کار را انجام دهید و اگر چهل روز بگذرد و کسی از نوره استفاده نکرد ، مسلمان نیست .
در روایات زیادی در جواب سوال چگونه پسر دار شویم ؟ آمده است که اگر زن باردار نام فرزندی که در شکم دارد را محمّد یا علی(علیهما السّلام) بگذارد فرزند او پسر خواهد شد و این قولی است حتمی که اگر با نیت صادق انجام شود؛ نتیجه آن هم قطعی خواهد بود:
از امام معصوم (علیه السّلام) روایت شده است که:«اگر همسر یکی از شما باردار شد، او را رو به قبله بنشاند و آیه الکرسی را بخواند و به پهلوی او بزند و بگوید:« اللَّهُمَّ قَدْ سَمَّیْتُهُ مُحَمَّداً: خدایا او را محمّد نامیدم.»؛ قطعا خداوند عزّوجلّ، او را پسر قرار خواهد داد. پس اگر به این نام گذاری وفا کرد که خدا آن فرزند را مبارک می گرداند و اگر اسم او را محمّد نگذاشت، اختیار با خداست؛ اگر بخواهد]فرزند را از او[می گیرد و اگر بخواهد می گذرد.» وسایل الشیعه، ج 21، ص 376
---------------------------------------------
نمونه ای از تحول علم ژنتیک !
هر جا که وارد دنیا و مسائل دنیایی میشوند و صحبت میکنند دیگر اینطور میشود
علم ژنتیک در مورد اینکه ژنها از والد به فرزند چطور تغییر میکنند چه میگویند؟ اشتباه در کپی کردن دقیق ژنها؟ تغییرات نصادفی؟
جسارتاً اینطور به نظرم میرسد که شما اصلاً نمیدانید به چه چیزی اعتراض دارید یا سؤالتان چه هست ... آیا در این روایات آمده که ژن وجود ندارد و چیزی به اسم ژن بیمعناست؟ یا صرفاً دارند دلایل تغییرات ژنتیکی را میرساند که اگر نگوید شما هرگز لااقل به این زودیها نمیتوانید به آن پی ببرید و اسمش را تصادف و امثال آن خواهید گذاشت؟
بله شما میتوانید بگویید من اسم پسرم را میگذارم محمد و بعد بروید دکتر و بگویید که میخواهم دختر دار بشوم و بعد آنها هم کاری کنند که شانس دختر شدن بچه بیشتر از پسر شدن آن بشود، بعد هم اگر بچه دختر به دنیا آمد بگویید که آن حدیث اشتباه بود، ولی بعد پیش خودتان هم فکر کنید که آنکه گفتید اسم پسرم را محمد میگذارم هم دروغ بوده است و نیتتان درست نبوده است و هیچ استبعادی هم ندارد که خداوند به این دعای بدون نیت دعا وقعی ننهاده باشد و امر شما را به خودتان واگذار نکرده باشد ... مطابق قرآن خداوند سرنوشت کسی را تغییر نمیدهد مگرآنکه خودش بخواهد که تغییرش بدهد ... و هزار و یک مسألهی دیگر که میتوان مطرح نمود تا اعتراض شما باطل گردد ...
دیگر چه بگویم شما درستی قرآن و احادیث را پذیرفتید
بهتر است در تاپیک های دیگر بر سر آن مسائلی که به قرآن یقین پیدا کرده اید صحبت کنیم چون دیدگاه متفاوت است هر چه گفته شود از قرآن و احادیث درست میدانید
بله باید بحث بر روی حقانیت اصل اسلام باشد ... مگرنه شخصاً برخورد شما با مسائل علمی در متن دین و حتی احتمالاً در غیر متن دین را درست نمیدانم ... به شخصه فکر میکنم بهتر است ابتدا به اصل معرفتشناختی (epistemology) بپردازید که شخصاً فکر میکنم حتی بر بحث بر روی حقانیت اسلام هم مقدم است ...
فکر منصفانه را پیش گرفتیم اینطور شد!
اگرچه فکر میکنم شخصیت شما منصف باشد ولی با اینکه فکر کردنهایتان هم منصفانه بوده است شک دارم ... شما ممکن است نیتتان این باشد که انصاف را رعایت کنید ولی این همه پیشقضاوت و پیشفرضهای ذهنیاتان امکان دارد موانعی بر سر تفکر منصفانهاتان بوده باشند ... امکان دارد ... و الله العالم ...
بزرگوار ما که برتری نجسته ایم و نخواهیم جست برتری چیست در این عمر 60،70 ساله چه خیری در آن است
فعلا که مخازن علم از نوع دنیوی بر آیت الله های عزیزمان گشوده نشده بر ما هم فکر نکنم شود!
آنها به دنبالش هم نبودهاند و تأسف شخصی من هم از همین بابت است ... کسی را میشناسم که رشتهاش شیمی بود و وقتی روایات پیرامون این موضوعات را دید با کلی ذوق و شوق رفت حوزه که روی آنها کار کند بعد به قول خودش با چیزهایی روبرو شد که به نظرش رسید وقت گذاشتن روی آن روایات شیمی در مقابل آنها خیلی کماهمیت است و او را از پیشرفتهای عالیتری باز میدارد ... مثل علم اخلاق ... مثل علم توحید ... ولی در هر صورت بودهاند کسانی که به هر دو پرداخته باشند، مثل علامه حسنزاده که رساله در هندسهی اوقلیدوسی دارند و نظریات فیزیکی و امثال آن هم دارند (نه اینکه نظریات ایشان را دربست قبول داشته باشم و آنها را قابل نقد ندانم)، یا مثل شیخ بهایی که برخی آثار ایشان هنوز هم برای مهندسین جاذبههایی دارد ...
بله موضوع اصلی را خودتان گفتید حفظ دین و پایه اصلی
اگر آن درست بود که مشکلی نیست اگر آن اطمینان آور بود که دیگر بحثی نبود
و الا در این موارد 10 سال هم صحبت کنیم هیچ نتیجه ای حاصل نمیشود
به هر حال این بحثهای ما اگرچه مرتبط با اصل موضوع تاپیک هست ولی به دلیل تمرکز سؤال اول و عنوان تاپیک به نفع عطسه به نوعی هم انحراف از موضوع اصلی تاپیک هست، شما هم که موافق هستید که این بحثها همینطوری به جای خوبی ختم نمیشود، پس فکر کنم بهتر است بحث را همینجا خاتمه دهیم ... لکم دینکم و لی دین
ممنون
سلام،
اگرچه آنچه که به عنوان نظرم بیان نمودهاید را نیازمند توضیح و شفافسازی میدانم ولی از آنجا که احتمالاً با منظور اصلی شما موافق هستم و اعتراضم تنها نسبت به جزئيات و نحوهی بیان مطلب از طرف شماست از روی آنها میگذرم ... بله من در واقع تنها چیزهایی را که روی درستیاشان قسم میخورم همین حقانیت اسلام و از طرف خدا بودن قرآن و ولی خدا بودن اهل بیت علیهمالسلام است و اینکه اگر کسی بخواهد در هر زمینهای هدایت شود باید به ثقلین چنگ بزند (این مورد آخری هم توضیح میخواهد و منظورم این نیست که باید تمام کتب علمی دیگر را دور انداخت) ... باقی مواردی که اعتقاد دارم همگی ظنّی هستند اگرچه نسبت به درستی خیلی از آنها فعلاً و موقتاً پافشاری کنم و بر همان اساس با خیلی از نظریات ظنی دیگر که رایج هم هستند مخالفت کنم، ولی نه روی درستی آن نظریات خودم و نه روی غلط بودن آن نظریات دیگر قسم نمیخورم و برای دفاع از یکی به نفع دیگری کسی را کافر و مشرک و خود را نمایندهی حق مطلق معرفی نمیکنم ... این برنامهام هست ان شاء الله که در عمل هم همینطور باشم ...
سلام بزرگوار
پاراگراف اول شما مقبول است در صورتی که حقانیت اسلام را یک عقل منصف بپذیرد در آن صورت دیدگاه من هم عین دیدگاه شما خواهد بود ولاشک فیهم
یعنی از دانسته ها به برسی دانسته ها بپردازیم اگر همسو بود درست
حال شما سخت نگرفتید ولی اگر بر من به شخصه ثابت شود علم خداست من این علوم تجربی را دور هم میریزم به فراگیری علوم الهی روی می آورم
علمی مدّ نظر شما همان ظنّیات است، یک علم epistemic که هیچ دلیلی نداریم که منطبق بر حقیقت باشد و فقط امیدواریم تا حدودی کاشف از حقیقت بوده و به آن نزدیک باشد، به مرور زمان هم امیدواریم مشکلات آن پیدا شده و فاصلهاش از حقیقت کم و کمتر شود که البته چون در روال معمول این علوم معیار دائر بر حقی هم شناخته نمیشود هیچ بعید نیست که خیلی وقتها که فکر میکنیم نظریهی جدیدمان به حقیقت نزدیکتر از نظریهی قبلیامان باشد در اصل از حقیقت دورتر شده باشیم و منفیدرمنفی مثبت شده باشد ...
حقیقت بار معنایی دارد من اجتناب میکنم
کار علم به معنای ساینس تطبیق و تبیین واقعیت هاست و به مرور این تطبیق نزدیک تر میشود سلسله کشف اتم تا امروز را در نظر بگیرید
اما علمی که در قرآن و روایات (که البته در بخش روایات آن بحث بیشتر است چون بر خلاف قرآن مطمئن نیستیم که عیناً از میان دو لب حجت خدا صادر شده باشد و تمام فرمایش ایشان هم باشد و تبصرهای در روایات دیگر نباشد که به ما نرسیده باشد و در درک معنای آن تغییر ایجاد نکند) هست به معنای واقعی از نوع علم است، همان علمی که در حدیث امام صادق علیهالسلام آمده است که علم به درس خواندن نیست بلکه نوری است که خداوند در قلب هر کسی که بخواهد میاندازد ... این همان علم لدنّی است ... این میشود علم ontic در مقابل علم epistemic ... این میشود علم به حقیقت در مقابل ظنّ به حقیقت ... و ظنّ و گمان همان است که خداوند چند بار در کتابش فرموده است که بیشتر مردم از ظنّ و گمان پیروی میکنند و اینکه ظن و گمان انسان را از دانستن حقیقت بینیاز نمیکند ...
برای جلو گیری از اطاله کلام ی نمونه اش را برسی کنیم تا علم الهی را متوجه شویم
جناب حسام، من و امثال من نمیگوییم این علوم ظنّی که اسمش را میگذاریم Science یا هر چیز دیگری که Quasi-Science است و امثال آن حتماً به درد نمیخورند و حسبنا کتاب الله، حسبنا کتابالله را باید کسی بگوید که بتواند از کتابالله تمام علوم مورد نیازش را خارج کند، معصومین میتوانند و ما نمیتوانیم، در نتیجه خود معصومین علیهمالسلام هم پیروان خود را از یادگیری علوم تجربی و ظنی منع نکردهاند و چه بسا اگر اشتباه به یادم نمانده باشد مواردی هست که به آن تشویق هم کرده باشند ... فقط باید بخاطر داشت که روی این علوم ظنی تا چه حد میشود حساب باز کرد ... باید یادمان باشد که «علم برای علم» در علوم ظنی چندان موجه نیست، یعنی میتواند باشد ولی فقط از یک زاویهی نگاه خاصی که البته باز هم دیگر چندان نمیشود آن را با عبارت «علم برای علم» توصیف کرد ... در این نگاه Science یک ابزار است ... این میشود چیزی شبیه به مکتب instrumentalism که یعنی علم تا جایی ارزش دارد که کارمان را راه بیاندازد ... مثل اینکه بگوییم ارزش علوم مهندسی به فنآوریهایی است که از ان به دست میآید مگرنه این هم جدول و آشنایی با اینکه چطور باید با آنها کار کرد و این همه نرمافزار که برای کارهای مهندسی یادگرفته میشود به خودی خود ارزشی ندارند که کسی عمرش را صرف فقط یادگیری آنها بکند ... بر خلاف علوم حقیقی که اگر انسان از زندگیدنیایش بزند برای آنها ارزشش را دارد ...
علم در نزد کافر بود یاد بگیرید در این حدیث منظور پیامبر علم فقهی و الهی نیست که کافر ندارد بلکه همین علوم مادیست
با این قسمت هم مشکل خاصی ندارم
امام زمان علیهالسلام هم در دسترس هستند ولی بماند ... اینکه میفرمایید این احادیث قابل قبول نیستند را به آن معترضم ... شاید برای شما قابل قبول نباشد ولی شخصاً مشکلی با آنها ندارم ... جناب حسام، من هم آشنایی با نسبیت دارم و هم با فیزیک کوانتوم و هم تا حدود کمتری با کیهانشناسی و فیزیک حالت جامد و ذرات بنیادی و امثال آن، با این وجود با این روایات مشکلی ندارم، با زیستشناسی بخصوص دگرگشتگرایان هم تا حدود قابل توجهی آشنایی دارم و با شیمی و ریاضیات محض هم آشنایی بیشتری دارم و با این وجود باز با این روایات مشکلی ندارم، اتفاقاً فکر میکنم اگر کسی در ریاضیات محض کار کند تقریباً با بیشتر این روایات میتواند مشکلش را حل کند اگرچه فیزیک نظری هم برای این کار خیلی مفید است ... فقط کافی است به خواندن کتابهای درسی اکتفا نکند و گمان نکند تمام نظریات صرفاً همان نظریات رایج و استاندارد است که در دانشگاهها به عنوان وحی منزل در مغز جوانان مینشانند و بعد هم با مستندهای علمی جوانان و عوامالناس را با تلقین نسبت به این نظریات متحجر میگردانند تا فکر کنند که مثلاً اگر کسی با مهبانگ مخالف بود لابد امّل و عقبمانده یا دیندار خشکمغز است و امثال آن ...
بسم الله اگر امام زمان در دسترس هستند من سوالی دارم خدمت امام (عج) میتوانید به حضورشان برسانید؟
در مقبولیت احادیث هم گفتم شما در مراتب بالاتر درستی آن را پذیرفتید و حق میدهم این مسائل را درست بدانید چون من هم جای شما باشم همین را میگویم
دینداری هم نماد عقب ماندگی نیست یک مکتب فکریست و چنین نگرشی ندارم وسعی میکنم که نداشته باشم
قرآن حرف درست را زده است در این شک ندارم، ولی معلوم نیست برداشت من از قران همان منظور خداوند از نزول آن آیات مدّ نظرم بوده باشد، چه بسا خداوند معنایی را اراده کرده باشد و من برداشت دیگری از آن کرده باشم و آن برداشت باشد که مشکلزاست ..
در همینجا من دو اشکال دارم
1- با این حرف فصاحت و گویایی قرآن را زیر سوال میبرید و خداوند را در انتقال مقصودش قاصر میدانید
2- با این نگرش وارد مسائل ارسطو هم شویم میتوانیم این را بگوییم منظور ارسطو چیزی غیر از آن بوده
بله همان ۲ ضربدر ۲ هم همیشه ۴ نمیشود، شما همان را در مدل ۳ حساب کنید میشود
متوجه این قسمت نشدم
باید دانست که هر گزارهای مبتنی است بر شرایطی که آن گزاره در آن شرایط حاصل شده است، اگر شما در یک آزمایشگاه دیدید که جرم تولید نمیشود و از بین هم نمیرود و بعد آن را به کل جهان نسبت دادید و قانون بقای جرم را بیان نمودید و کسی با مطلق بودن این قانون مخالف کرد و شما مسخرهاش کردید که چقدر بیسواد است این اشکال منطقاً به او وارد نیست بلکه ناشی از شهودگرایی چیزی است که اسمش را Science گذاشتهاند ... ۲ ضربدر ۲ هم در شرایطی میشود ۴ و نه همیشه، ولی چون معمولاً آن شرایط برقرار است دیگر کسی به خودش زحمت نمیدهد که بگوید مثلاً در چه میدانی و با چه ضربی و امثال آن حاصل ۴ میشود ...
صد البته که او را مسخره میکنم
برای حرفش باید دلیل یا شاهدی داشته باشد
کسی بیاید بگوید خورشید نوعی گلابیست که از سیاره مریخ بدانجا افتاده این حرف را باید احترام گذاشت؟
وقتی دلیل آورد که 2 ضربدر 2 چهار نمیشود ما هم میپذیریم
قرآن اگر بگوید نطفه از بینالصلب است من که در آن مشکلی نمیبینم، نمیدانم شما کجا با ان به مشکل میخورید ... صلب اولین جایی است که در جنین در رحم مادر ساخته میشود و مایع نخاع را هم مغز حرام میگویند چون هنوز از منی استحاله نشده است و در نتیجه حتی در حلالگوشتها هم نمیشود مغز حرامش که همان مایع نخاع هست را خورد ... اینکه منی از آب کمر و آن از مایع نخاع شروع شود هم چیز عجیبی نیست، کسانی که بسیار جماع یا بخصوص استمناء میکنند هم معمولاً دچار مشکلات سیستم عصبی میشوند که قاعدتاً بیارتباط با همین مصرف زیاد از مایع نخاعشان نیست اگرچه ندیدهام زیاد روی این مسائل کاری بکنند ...
همین یک مورد را اگر دوست داشتید پی بگیریم اگر این حرف علمی بود من نگاهم را خیلی لطیف تر و قرآن پذیرانه تر میکنم
چون در این مسئله روزها وقت گذاشتم از کسانی که جنین شناسی لانگمن را خوانده و پزشک هستند و دبیرهای زیست و ماما
علمی بودن این را ثابت کردید قرآن اگر بگوید آب دریا ماسته من میگم آره درسته راسته!در این حد!این متن هم شاهد ادعای من باشد
اول تمامی تفاسیر را ببینید احتمالات را برسی کنید همانی را که قبول دارید بگویید روی آن بحث کنیم!
اگر نه من از روی قرآن و نهج البلاغه مستقیم نشانتان دهم
اول بگویید نطفه چیست؟سلول جنسی نر و ماده در لقاح یا همان زیگوت است یا سلول جنسی نر یا چیز های دگر
دوم صلب و ترائب کجای قسمت است؟
در آن آیه اشاره و مرجع ضمیر به جنین است یا نطفه؟
سوم هر تفسیر و ترجمه ای را که درست میدانید بگویید در این تاپیک یا تاپیک معجزات قرآن پی میگیریم
برای اینکه سخن بیشتر از این به انحراف کشیده نشود همین مطلب را پی بگیریم
اگر در این مورد حق با شما بود من حرف هامو پس میگیرم و قبول میکنم اشتباه کردم و سخنانتان را به گوش جان می پذیرم happy
اگر این بحث را بپذیرید که عالی اگر نه و ناراحت میشوید که چرا تمام جملات شما را جواب ندادم بگویید حتما ادامه نظر را می نویسم
تشکر و سپاس
در پاسخ پرسش شما به چند نکته اشاره می کنم :
1-یکی از کتب معتبره صحیحه شیعه کتاب بزرگ کافی از کلینی است
2-در بیان و توجیه و یا تفهیم روایات صحیح همیشه منطق و عقل پاسخگو نیست بلکه به اعتبار سند و راویانش باید بر حمل تایید محتوایی نمود چون قطعا از معصوم صادر شده است و باید به عقل و منطق باید گفت توجه اش را بیشتر کند
3- در روایاتی که شما بیان کردید همه موافق منطق و عقل است و اگر هم شبهه ای باشد فقط روایت اول است که آن هم چون به قطعیت از معصوم صادر شده است باید بگوییم ما متوجه نمی شویم نه این که خلاف منطق است
با سلام.
موارد 2 و 3 و 4 رو میشه تا حدی با دلایل عقلی تفسیر و توجیه کرد و با توجه به اعتبار سند پذیرفت. بحث من بیشتر در مورد اول هست.
آیا دلیل شما مبنی بر قطعیت روایت از سوی معصوم، صرف وجود یک روایت در کتاب شیخ کلینی (ره) است؟ یعنی هیچ احتمالی وجود نداره که ایشون در تعیین صحت یک روایت خطایی کرده باشند؟ به خصوص وقتی عقل و شواهد در تضاد آشگار با واقعیت هست و اینکه عقل و نقل در عرض هم هستند؟
سلام بزرگوار
پاراگراف اول شما مقبول است در صورتی که حقانیت اسلام را یک عقل منصف بپذیرد در آن صورت دیدگاه من هم عین دیدگاه شما خواهد بود ولاشک فیهم ... حال شما سخت نگرفتید ولی اگر بر من به شخصه ثابت شود علم خداست من این علوم تجربی را دور هم میریزم به فراگیری علوم الهی روی می آورم
سلام برادر،
فکر نمیکنم یک شیعه لااقل در زمان غیبت حق داشته باشد منکر علوم تجربی شود، چرا که اگر قران قول خداست طبیعت هم فعل خداست و قول و فعل خدا باید بر هم منطبق شود و اگر توصیف ما از طبیعت تحت عنوان Science ظنی باشد برداشتهای ما از قول خداوند و حتی از احادیث هم غالباً ظنی هستند، چنانکه تفاسیر هم مملو هستند از نظریهپردازیها و گمانهزنیهای مفسرین در توضیح منظور آیات ... در واقع اگر نبود فرمایش خدا که لا یکلف الله نفسا الا وسعها چه بسا ما حتی در انجام تکالیف دینی خود هم به مشکل میخوردیم ... به همین دلیل لااقل در زمان غیبت باید همانقدر که به علوم منبعث از متون دینی اهمیت داده میشود به علوم منبعث از مطالعهی طبیعت هم اهمیت داده شود، گرچه تفاوتهایی در این بین ظاهر خواهد شد ... کتاب توحید مفضل امام صادق علیهالسلام نمونهی خوبی است از مطالعهی دینی کتاب آفرینش (طبیعت) و به قولی هم میتوان قران را اصلاً صورت خلاصه شده و تنزّلیافتهی همین «کتاب آفرینش» در نظر گرفت (اگر طبیعت را توسعه دهیم به دنیا و ما وراء دنیا) ... تَنزِيلُ الْكِتَابِ لَا رَيْبَ فِيهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِينَ ... چه بسا بخاطر همین هم باشد که راه به سوی خداوند به عدد نفوس انسانهاست (چه خیلی از این انسانها خبر دین و قرآن به ایشان رسیده باشد و چه نرسیده باشد)، نه به تعداد آیات قرآن ...
کار علم به معنای ساینس تطبیق و تبیین واقعیت هاست و به مرور این تطبیق نزدیک تر میشود سلسله کشف اتم تا امروز را در نظر بگیرید
بله ولی در نظر داشته باشید که همانها که معتقد به هیئت بطلمیوسی بودند هم کارشان همین Science بود و مثلاً از مشاهدهی طبیعت میدیدند که ستارگان و خورشید و ماه همه دور زمین میچرخند و یا آنها که معتقد به عناصر اربعه بودند هم بر اساس یک سری مشاهدات طبیعت دست به نظریهپردازی میزدند، یعنی ابزار کار آنها برای توصیف طبیعت هم همین مشاهده و سپس تلاش فکری برای توضیح مشاهدات و ارتباط دادن مشاهدات با یکدیگر و پیشبینی پدیدههای مشابه در آینده بوده است ... حرفم سر این است که تطبیق و تبیین واقعیتها و حتی همگرا شدن نظریات در محدودهی مشاهداتی که تا کنون انجام گرفته است همچنان هیچ دلیل نمیشود که این نظریات حتماً بر حقیقت هم منطبق شده باشند، بلکه صرفاً امیدواریم که اینطور باشد ... و این یعنی ظنی بودن این علوم ...
علم در نزد کافر بود یاد بگیرید در این حدیث منظور پیامبر علم فقهی و الهی نیست که کافر ندارد بلکه همین علوم مادیست
ممنون از یادآوری
بسم الله اگر امام زمان در دسترس هستند من سوالی دارم خدمت امام (عج) میتوانید به حضورشان برسانید؟
امام زمان علیهالسلام که در دسترس هستند، برای عوام از مردم به همان صورت خورشید پشت ابر، و برای خواص مطابق فرمایش خود ایشان که لازم نیست به دنبال من بگردید بلکه خودتان را درست کنید تا من به سراغتان بیایم به صورت مستقیم و رودررو ...
در مورد استفادهی عوام از علم حضرت به صورت خورشید پشت ابر اما بحثهایی هست که قاعدتاً در این تاپیک نمیشود ادامهاش داد ... بخصوص که این بحث مقدماتی دارد که خود آنها چالشبرانگیز هستند ...
فقط به عنوان یک اشارهی کوتاه میگویم که پرسش و پاسخ از حضرت هم از جنس همان ادعونی استجب لکم است، یعنی هر کسی بپرسد جواب میگیرد، البته این جواب هم همیشه مستقیم نیست و گاهی سؤالی پرسیده میشود و جوابی گرفته میشود که به نظر بیارتباط است ولی بعدها معلوم میشود که دانستن آن مقدمهی درک جواب آن سؤال اصلی بوده است، از طرف دیگر هم وقتی جواب داده شد هم ممکن است شخص جواب را دریافت کرده و فهم کند یا اصلاً از روی آن عبور کرده و به آن توجهی نکند، مثل کسی که دارند با او صحبت میکنند ولی او سرش سمت دیگری است و توجهش به جای دیگری است ...
با این وجود باید توجه کرد که این جواب گرفتن از جنس جواب گرفتن از خداست، مانند علم لدنّی است و بلکه اصلاً علم لدنّی همین است، یعنی از جنس دریافت جواب از یک نفر معمولی نیست که وقتی از او سؤال شود و او جواب آخر را بدهد ما بپرسیم که چرا و او لازم باشد تمام راه رسیدن به جواب را هم بگوید ... در این موارد هم بحثهایی هست که باز هم بماند ...
در همینجا من دو اشکال دارم
1- با این حرف فصاحت و گویایی قرآن را زیر سوال میبرید و خداوند را در انتقال مقصودش قاصر میدانید
2- با این نگرش وارد مسائل ارسطو هم شویم میتوانیم این را بگوییم منظور ارسطو چیزی غیر از آن بوده
۱. نه برادر فصاحت و گویایی قرآن به زیر سؤال نمیرود ... شما ممکن است یک کتاب علمی معروف در دست بگیرید که اصلاً معروف است که همه چیز را خیلی خوب توضیح داده است، بعد آنقدر از آن خوشتان بیاید که هر کجا که مینشینید از روانی و شیوایی آن کتاب بگویید، بعد یک نفر از یک رشتهی علمی دیگر یا اصلاً زیر دیپلم با خودش فکر کند که چه خوب پس این کتاب خیلی شیوا و روان است و اگر من هم بخوانم آن را راحت خواهم فهمید، بعد برود و در همان صفحهی اول نتواند از پاراگراف اول جلوتر برود ... این بخاطر شیوا نبودن کتاب نیست بلکه بخاطر نداشتن مقدمات لازم برای درک مطالب آن کتاب توسط آن مخاطب خاص است ... قرآن اگرچه خودش را مبین معرفی کرده است، ولی جاهای دیگر هم گفته است که مثلاً ای پیامبر این آیات را برای مردم تبیین کن تا بدانند چه چیزی بر ایشان نازل گشته است، یا فرموده که قرآن حاوی محکمات و متشابهات است و متشابهات را جز خدا و راسخون در علم کسی نمیداند و هر کس دیگری که بخواهد تأویلش کند تأویل به رأی کرده است، و یا فرموده که اگر نمیدانید بپرسید و امثال آن ... جالب است که توجه کنید خداوند فرموده است که برخی از آیات قرآن متشابه است ولی اینطور هم نیست که مشخص کرده باشد که کدام یک محکم است و کدام یک متشابه، و به شخصه دیدهام آیهای را که عدهای به راحتی مدعی شدهاند از محکمات کتاب است ولی از نظر بسیاری دیگر از افراد جزء متشابهات است، و امروز در این زمینه بر عقیدهای هستم که احتمالاً بیشتر افراد با من مخالف هستند و دلیلی ندارد بیش از این بازش کنم ... همینقدر کفایت میکند که مبین بودن قرآن و فصاحت آن معنای دقیق خودش را دارد و لزوماً به آن معنایی که عرفاً از آن برداشت میشود نیست ... به عنوان دلیل هم همین مقدار کفایت میکند که اگر کسی عربی بلد نباشد برای او در آن وضعیت دیگر قرآن با متن عربی که دارد نه مبین است و نه فصیح ...
۲. بله میتوانیم در بارهی متن ارسطو هم چنان چیزی بگوییم ... آن که هیچ، شما یک متن بیمعنا و هجو از یک نویسندهی معمولی را هم که بیاورید میتوانیم روی آن شروع کنیم به فکر کردن و معانی عمیق علمی یا عرفانی از آن استخراج کنیم و چه بسا بتوان به نفع خیلی از مکاتب غیرالهی هم از آنها استفاده کرد ... این یک واقعیت است که وقتی کسی از یک جمله برای رساندن منظور خود استفاده میکند پشت آن جمله در ذهن خود پشتهی عظیمی از پیشفرضها را دارد که هیچ لزومی ندارد حتماً به همراه آن جملهی چند کلمهای منتقل شوند و بستگی به شنونده و خواننده دارد که با عینک خودش که آن را میخواند چه برداشتی از آن جمله بکند ... حالا اگر به طور معمول خیلی از منظورها را نتوان به یک جمله نسبت داد یا خیلی سخت باشد و به تکلف بیفتیم که نشان دهیم منظور گوینده چنان چیزی بوده است ولی اینطور هم نیست که همیشه بتوان فقط یک معنای یکتا را به صورت مطلق از آن جمله برداشت کرد و معمولاً بتوان یک کلاس همارزی از معانی متفاوت برای هر جمله تعریف کرد که تمام آن منظورها را بتوان با عینکهای متفاوت از آن جمله برداشت نمود ... در مورد قرآن برخی مدعی هستند که مثلاً یک اعجاز قرآن این است که تمام معانی قابل برداشت از جملات قرآن درست هستند و با تدبر در قرآن سعی میکنند تا بشود گزارههای بیشتری را از آن استخراج نمایند، برای یک مثال یک آیه از سورهی بقره هست که گفتهاند مثلاً یک میلیون یا چند میلیون معنای مستقل را میتوان فقط از ظاهر آن استخراج کرد که نه تنها با معنا باشند که درست هم باشند ... خلاصه اینکه اگر بخواهید بدانید چرا در مورد قرآن این کار انجام میشود و در مورد سایر متون این کار انجام نمیشود به نظر من باید اعتقاد به الهی بودن آن را مقدم بر این نگاه در نظر گرفت، اگرچه به نظر برخی دیگر این یک ویژگی کشف شده در قرآن است که چون از وجوه اعجاز قران است خودش مقدم است بر پذیرش الهی بودن آن ...
متوجه این قسمت نشدم
فرض کنید یک ساعت دارید که ۲۴ ساعت را نشان میدهد، حالا شما بفرمایید اگر الآن ساعت ۲۲ باشد ۴ ساعت بعد ساعت چند است؟ ۲۶ است و یا ۲؟ به این میگویند modular arithmetic ... وقتی یک نفر میگوید ۲+۲ میشود ۴ و به نظرش هم این مطلب بدیهی است او دارد روی میدان کل اعداد طبیعی بحث میکند، حال آنکه اگر فضای اعداد طبیعی محدود باشد یا فضایی که ما از اعداد طبیعی در اختیار داریم یک زیرمجموعهی از این اعداد باشد ممکن است اصلاً در این فضا دیگر چیزی به اسم عدد ۴ وجود نداشته باشد که ۲+۲ بشود ۴ ... منظورم این بود که بگویم هر گزارهای که به نظر گویندهاش خیلی هم بدیهی هست همچنان مبتنی بر پیشفرضهایی است که هیچ لزومی ندارد مطلق و ازلی و ابدی باشند و در همه جا مطلقاً برقرار باشد، بلکه باید بررسی کرد که در چه شرایطی این گزاره برقرار است ... شناخت این شرایط تفاوت میان عالم و عوامالناس در آن زمینهی بخصوص را مشخص میگرداند ... مثل اینکه یک بچه میگوید دروغ خیلی بد است و همیشه بد است و واضح و مبرهن است که بد است ولی یک عالم دین ممکن است بگوید که در شرایطی گفتن دروغ اشکال ندارد و یا حتی واجب است ...
صد البته که او را مسخره میکنم
برای حرفش باید دلیل یا شاهدی داشته باشد
کسی بیاید بگوید خورشید نوعی گلابیست که از سیاره مریخ بدانجا افتاده این حرف را باید احترام گذاشت؟
وقتی دلیل آورد که 2 ضربدر 2 چهار نمیشود ما هم میپذیریم
در واقع کسی که باید دلیل بیاورد شما هستید که ادعا میکنید ماده (یا ماده+انرژی) نه تولید میشود و نه از بین میرود ... البیّنة علی المدّعی ... یا کسی که ادعا میکند که ۲+۲ هرگز امکان ندارد ۴ نشود ...
اینکه بگوییم خورشید آن گلابی مدّ نظر شما نیست یک شهود عالمانه است، ولی یک گزارهی قطعی نیست ... در واقع وقتی شما به طور کامل و دقیق ندانید که گلابی چیست و خورشید چیست نمیتوانید در مورد ارتباط آنها هم نظر دقیقی بدهید، یک نفر ممکن است بیاید بگوید که دل هر ذره که بشکافی آفتابیش در میان بینی و بگوید که بله گلابی اگرچه همان خورشید در آسمان نیست ولی در داخل هر ذرهی از ان یک خورشید قرار دارد و جالب است که بدانید یک نظر فلسفی هم هست که الکل فی الکل و مطابق با این نگاه ارتباط گلابی و خورشید باز هم بیشتر میشود ... و یا اصلاً شاید یک نفر بگوید که گلابی از عناصری تشکیل شده است که آن عناصر و عناصر تشکیل دهندهی خورشید در فلان شرایط خاص قابل تبدیل به یکدیگر هستند و در نتیجه میتوان گلابی را یک شکل دیگر از همان خورشید در نظر گرفت و قص علی هذا ... ان شاء الله واضح است که دارم شوخی میکنم و سعی ندارم بگویم که خورشید گلابی است که از مریخ افتاده باشد، ولی امیدوارم این را هم رسانده باشم که حتی گزارههایی که در نگاه نخست هم خیلی مسخره و اصلاً مسخرهترین گزارههای ممکن هم به نظر میرسند ممکن است در شرایطی و با تفاسیری بتوانند کاشف از برخی حقایق باشند که در نگاه اول فکرش را هم نمیکردیم ... فقط میگویم آن نگاه اول و آن اولین برداشتی که از یک گزاره به ذهنمان میرسد را گمان نکنیم حرف عقل و علم و منطق است و تمام حرف عقل و علم و منطق هم همین است و لا غیر و ختم کلام ...
با این وجود برای بررسی گزارههای آمده در متون دینی با این نگاه اول باید به این متون اعتقاد داشت ... اگر هم اعتراضی دارم به امثال آغازگر این تاپیک و برخی دیگر از دوستان است که با وجود داشتن اعتقاد به الهی بودن این دین باز به جای فکر کردن از روی حسن ظن نسبت به خدا بر اساس همان برداشتهای اولیه و دمدستی خودشان چنان استبعادهایی میکنند ...
همین یک مورد را اگر دوست داشتید پی بگیریم اگر این حرف علمی بود من نگاهم را خیلی لطیف تر و قرآن پذیرانه تر میکنم
چون در این مسئله روزها وقت گذاشتم از کسانی که جنین شناسی لانگمن را خوانده و پزشک هستند و دبیرهای زیست و ماما
علمی بودن این را ثابت کردید قرآن اگر بگوید آب دریا ماسته من میگم آره درسته راسته!در این حد!این متن هم شاهد ادعای من باشد
اول تمامی تفاسیر را ببینید احتمالات را برسی کنید همانی را که قبول دارید بگویید روی آن بحث کنیم!
اگر نه من از روی قرآن و نهج البلاغه مستقیم نشانتان دهم
اول بگویید نطفه چیست؟سلول جنسی نر و ماده در لقاح یا همان زیگوت است یا سلول جنسی نر یا چیز های دگر
دوم صلب و ترائب کجای قسمت است؟
در آن آیه اشاره و مرجع ضمیر به جنین است یا نطفه؟
سوم هر تفسیر و ترجمه ای را که درست میدانید بگویید در این تاپیک یا تاپیک معجزات قرآن پی میگیریم
برای اینکه سخن بیشتر از این به انحراف کشیده نشود همین مطلب را پی بگیریم
اگر در این مورد حق با شما بود من حرف هامو پس میگیرم و قبول میکنم اشتباه کردم و سخنانتان را به گوش جان می پذیرم happy
اگر این بحث را بپذیرید که عالی اگر نه و ناراحت میشوید که چرا تمام جملات شما را جواب ندادم بگویید حتما ادامه نظر را می نویسم
تشکر و سپاس
من در این زمینه تا همین حد فکر کرده بودم و فقط شاید کمی بیش از آنچه که گفتم، ولی در برنامهام هست که باز روی این مسائل برگردم و بیشتر رویشان فکر و تحقیق کنم، اگر شما تمایل به همراهی در این راه دارید از مصاحبت با شما بیش از آنکه به نظرتان میرسد خوشحال و مفتخر خواهم شد، بخصوص که در این مباحث وجود منتقد و مخالف بیشتر به کار میآید تا کسی که فقط میخواهد بگوید که مطلب اثبات شد و رد شویم برویم سراغ مسائل بعدی ... ولی شاید این تاپیک هم گنجایش چنان بحثی را نداشته باشد، اگر تمایل داشتید تاپیکی روی این مطلب باز کنید تا ببینیم به خواست خدا چقدر میتوانیم پیش برویم، فقط این را هم در نظر داشته باشید که اگر به نتیجهای نرسیدیم به شخصه دست از اعتقادم نسبت به الهی بودن دین برنمیدارم، شاید ما نتوانستم این مسأله را حل کنیم و کسان دیگری توانستند، نتوانستن یک عده دلیل بر ناممکن بودن یک کار نیست، در اینکه شما بر اسا نتایج بحث نگاهتان به قرآن چگونه شود هم به خودتان ارتباط دارد و خدایتان، بر خلاف آنهایی که مباحث علمی قرآن را از وجوه اعجاز قرآن برشمردهاند به شخصه فکر نمیکنم این راه که میفرمایید راه مناسبی برای ایمان آوردن به الهی بودن قرآن باشد، به این معنا که اگر به نتیجهی مناسب رسیدیم و شکتان را ولو در این مسأله به طور کامل از دست دادید و متوجه شدید که قرآن دقیق و درست مطلب را توضیح داده است همچنان این احتمال منتفی نیست که در یک مطلب دیگر که با برداشتهایتان جور در نمیآیند دوباره به شک نیفتید، ... یعنی اگرچه فرمودید که اگر درستی این مطلب اثبات شد دیگر «قرآن اگر بگوید آب دریا ماسته من میگم آره درسته راسته»، و با وجود آنکه شهادت میدهم که صادقانه همین قصد را دارید، ولی شناختم از انسان به طور کلی این است که پایبند ماندن به این وعده کار سادهای نیست، یعنی در واقع فکر میکنم اگر با چنان شعاری وارد این بحث بشوید احتمالاً در این مرحله خداوند قانعتان میکند و در قدم بعدی شما را در امتحان دیگری وارد میکند که واقعاً باید ببینید میتوانید بپذیرید که اگر قرآن گفت آب دریا ماسته شما بپذیرید یا خیر ... مثل کسی که میگوید خدایا اگر برایم فلان کار را بکنی دیگر همیشه فلانطور میشوم و وقتی که نذرش برآورده شد ناگهان ارادهاش سست میشود و انگیزهاش برای آنطور شدن ضعیف میگردد ... در وادی حقیقتجویی باید خیلی مراقب بود و احساسی و عجولانه وارد نشد ... اگر شما از آن دسته افراد نیستید و روی عهد خودتان پایبند هستید به شخصه حتی بیش از آنچه که در بالا گفته بودم مشتاق آن بحث هستم ... لطف کنید تاپیکش را تأسیس کنید و بهم خبر بدهید که وارد گود شویم و ببینیم خداوند چه چیزی روزیامان میکند ... ان شاء الله
در پناه خدا باشید
من در این زمینه تا همین حد فکر کرده بودم و فقط شاید کمی بیش از آنچه که گفتم، ولی در برنامهام هست که باز روی این مسائل برگردم و بیشتر رویشان فکر و تحقیق کنم، اگر شما تمایل به همراهی در این راه دارید از مصاحبت با شما بیش از آنکه به نظرتان میرسد خوشحال و مفتخر خواهم شد، بخصوص که در این مباحث وجود منتقد و مخالف بیشتر به کار میآید تا کسی که فقط میخواهد بگوید که مطلب اثبات شد و رد شویم برویم سراغ مسائل بعدی ... ولی شاید این تاپیک هم گنجایش چنان بحثی را نداشته باشد، اگر تمایل داشتید تاپیکی روی این مطلب باز کنید تا ببینیم به خواست خدا چقدر میتوانیم پیش برویم، فقط این را هم در نظر داشته باشید که اگر به نتیجهای نرسیدیم به شخصه دست از اعتقادم نسبت به الهی بودن دین برنمیدارم، شاید ما نتوانستم این مسأله را حل کنیم و کسان دیگری توانستند، نتوانستن یک عده دلیل بر ناممکن بودن یک کار نیست، در اینکه شما بر اسا نتایج بحث نگاهتان به قرآن چگونه شود هم به خودتان ارتباط دارد و خدایتان، بر خلاف آنهایی که مباحث علمی قرآن را از وجوه اعجاز قرآن برشمردهاند به شخصه فکر نمیکنم این راه که میفرمایید راه مناسبی برای ایمان آوردن به الهی بودن قرآن باشد، به این معنا که اگر به نتیجهی مناسب رسیدیم و شکتان را ولو در این مسأله به طور کامل از دست دادید و متوجه شدید که قرآن دقیق و درست مطلب را توضیح داده است همچنان این احتمال منتفی نیست که در یک مطلب دیگر که با برداشتهایتان جور در نمیآیند دوباره به شک نیفتید، ... یعنی اگرچه فرمودید که اگر درستی این مطلب اثبات شد دیگر «قرآن اگر بگوید آب دریا ماسته من میگم آره درسته راسته»، و با وجود آنکه شهادت میدهم که صادقانه همین قصد را دارید، ولی شناختم از انسان به طور کلی این است که پایبند ماندن به این وعده کار سادهای نیست، یعنی در واقع فکر میکنم اگر با چنان شعاری وارد این بحث بشوید احتمالاً در این مرحله خداوند قانعتان میکند و در قدم بعدی شما را در امتحان دیگری وارد میکند که واقعاً باید ببینید میتوانید بپذیرید که اگر قرآن گفت آب دریا ماسته شما بپذیرید یا خیر ... مثل کسی که میگوید خدایا اگر برایم فلان کار را بکنی دیگر همیشه فلانطور میشوم و وقتی که نذرش برآورده شد ناگهان ارادهاش سست میشود و انگیزهاش برای آنطور شدن ضعیف میگردد ... در وادی حقیقتجویی باید خیلی مراقب بود و احساسی و عجولانه وارد نشد ... اگر شما از آن دسته افراد نیستید و روی عهد خودتان پایبند هستید به شخصه حتی بیش از آنچه که در بالا گفته بودم مشتاق آن بحث هستم ... لطف کنید تاپیکش را تأسیس کنید و بهم خبر بدهید که وارد گود شویم و ببینیم خداوند چه چیزی روزیامان میکند ... ان شاء الله
در پناه خدا باشید
سلام برادر جان!
خیلی خوشحال میشوم اگر همراهی کنید
ببینید همین اول بگم همونجور که بار ها گفتم خودم دلم میخواد واقعی باشه!یعنی دل من نسبت به پذیرش خیلی مشتاق تره تا رد!
اول از همه که تو خانواده شیعی بزرگ شدم!هر مشکلی پیش میومد تا قبل این مسائل چشم به آسمانو دعا و این چیز ها!و آرام کننده هم بود و منکر نیستم!
ولی من میگم دینی که استدلالی نباشه و حجت رو بر من تموم نکنه حداقل بدرد من نمیخوره!اینکه از رو ترس جهنم بیام پرستش کنم یا ...
یعنی شُکی که حداقل برای من در این زمینه عدم پذیرش وجود خدا هستش سختتر از اینه که بپذیرم فرزند خانواده ای که توش بزرگ شدم نیستم!(بر خلاف سایر دوستان آتئیست که میگن به رهایی میرسند منکرشون نیستم ولی خودمو میگم)
یعنی میگم این مخالفت من از روی غرض و مرض و این چیزا نیست تردید هیچ وقت جای یقین رو نمیگیره!حتی دلم میخواست همون تقلید رو ادامه میدادم و همون یقین رو میداشتم
ولی من میگم چیزی که قراره معجزه باشه باید معجزه باشه واقعا!ن به حرف!وقتی عصارو رو حضرت موسی(فرضا که واقعی باشه) برای اهل جادو اژدها کرد دیگه کیش و مات شدن!جای حرفی نبود براشون!
و اما برسیم سر اون آیه!
من فقط به علت مغایرت های مادی قرآن رو الهی نمیدونم!اگه برطرف شه من مشکلی ندارم و سر حرفم هستم!ولی نتیجه مشخص باید باشه!مثل شطرنج یا من کیش و مات یا شما!پات و مساوی نداریم
و چون الان تو جملتون دیدم
اگر به نتیجهای نرسیدیم به شخصه دست از اعتقادم نسبت به الهی بودن دین برنمیدارم
باز منو به تردید انداخت!چون من میخوام ی نتیجه قطعی بگیرم!یعنی اون جایی که یقین شما ازش سرچشمه گرفته!اگر ممکنه بریم سر همون مورد بعد به این بپردازیم
ببینیم علتی که شما به قرآن مجید باور یقین مندانه ای پیدا کردین کجاست یا اون علت کیش و مات میکنه یا نه!
چون من خودم شخصا از رو معجزه علمی راحت تر بودم این آیه رو گفتم و به این نتیجه رسیدم ضد علمه(که البته این رو هم پی میگیریم)
شما خودتون از بین دلیل های نقلی و عقلی و هر چیزی که شما رو به این یقین رسونده که قرآن حقه و خدا هست رو بفرمایین تاپیکشو ایجاد کنیم
فقط اگر وارد مسائله فلسفه خواستیم بشیم طبق تعاریف باید عمل کنیم و برداشت و تاویل و ... نباید ارائه بدیم
فقط شما هم اگه ممکنه از دید یک فرد که قراره راهشو انتخاب کنه ن باور مند هست ن منکر وارد شین تقریبا نشدنیه ولی حداکثر تلاشتون رو کنید ممنونم
از برهان صدیقین امکان وجوب و....
یا دلائل علمی ساینس و...
اون چیزی که از همه محکم تر و یقینی تر میدونید رو بفرمایین
من تاکیدم بیشتر رو این هست چون نقطه اشتراکمون همینجاست
اما ادامه صحبت
سلام برادر،
فکر نمیکنم یک شیعه لااقل در زمان غیبت حق داشته باشد منکر علوم تجربی شود، چرا که اگر قران قول خداست طبیعت هم فعل خداست و قول و فعل خدا باید بر هم منطبق شود و اگر توصیف ما از طبیعت تحت عنوان Science ظنی باشد برداشتهای ما از قول خداوند و حتی از احادیث هم غالباً ظنی هستند، چنانکه تفاسیر هم مملو هستند از نظریهپردازیها و گمانهزنیهای مفسرین در توضیح منظور آیات ... در واقع اگر نبود فرمایش خدا که لا یکلف الله نفسا الا وسعها چه بسا ما حتی در انجام تکالیف دینی خود هم به مشکل میخوردیم ... به همین دلیل لااقل در زمان غیبت باید همانقدر که به علوم منبعث از متون دینی اهمیت داده میشود به علوم منبعث از مطالعهی طبیعت هم اهمیت داده شود، گرچه تفاوتهایی در این بین ظاهر خواهد شد ... کتاب توحید مفضل امام صادق علیهالسلام نمونهی خوبی است از مطالعهی دینی کتاب آفرینش (طبیعت) که به قول میتوان قران را صورت خلاصه شده و تنزیل همین کتاب آفرینش در نظر گرفت (اگر طبیعت را توسعه دهیم به دنیا و ما وراء دنیا) ... تَنزِيلُ الْكِتَابِ لَا رَيْبَ فِيهِ مِن رَّبِّ الْعَالَمِينَ ... چه بسا بخاطر همین هم باشد که راه به سوی خداوند به عدد نفوس انسانهاست (چه خیلی از این انسانها خبر دین و قرآن به ایشان رسیده باشد و چه نرسیده باشد)، نه به تعداد آیات قرآن ...
با این جمله میخواستم اینو بگم که ساینس اونقد برام مهم نیست که بخوام واسش لجاجت به خرج بدم اگه برام ثابت شه قرآن حقه
بله ولی در نظر داشته باشید که همانها که معتقد به هیئت بطلمیوسی بودند هم کارشان همین Science بود و مثلاً از مشاهدهی طبیعت میدیدند که ستارگان و خورشید و ماه همه دور زمین میچرخند و یا آنها که معتقد به عناصر اربعه بودند هم بر اساس یک سری مشاهدات طبیعت دست به نظریهپردازی میزدند، یعنی ابزار کار آنها برای توصیف طبیعت هم همین مشاهده و سپس تلاش فکری برای توضیح مشاهدات و ارتباط دادن مشاهدات با یکدیگر و پیشبینی پدیدههای مشابه در آینده بوده است ... حرفم سر این است که تطبیق و تبیین واقعیتها و حتی همگرا شدن نظریات در محدودهی مشاهداتی که تا کنون انجام گرفته است همچنان هیچ دلیل نمیشود که این نظریات حتماً بر حقیقت هم منطبق شده باشند، بلکه صرفاً امیدواریم که اینطور باشد ... و این یعنی ظنی بودن این علوم ...
علوم حقه ای که قبول دارید را بیاورید!و اینکه چطور بر حق منطبق هستند
ممنون از یادآوری
@};-@};-بزرگوارید
امام زمان علیهالسلام که در دسترس هستند، برای عوام از مردم به همان صورت خورشید پشت ابر، و برای خواص مطابق فرمایش خود حضرت که لازم نیست به دنبال من بگردید بلکه خودتان را درست کنید تا من به سراغتان بیایم به صورت مستقیم و رودررو ...
در مورد استفادهی عوام از علم حضرت به صورت خورشید پشت ابر اما بحثهایی هست که قاعدتاً در این تاپیک نمیشود ادامهاش داد ... بخصوص که این بحث مقدماتی دارد که خود آنها چالشبرانگیز هستند ...
دسترسی معنای خودش را دارد خورشید پشت ابر نورش در دسترس است و برای من قابل دست یابی
نور علم امام هم باید همینطور باشد!سوال دارم از امام ولی به شما هم نمیگویم چون علم امام لدنی است باید بداند سوال من چیست شما که قبول دارید دسترسی وجود دارد جوابش را بیاورید ممنون میشوم!
وقتی من میگویم نور خورشید در دسترس است جوابی دارم خدمت سوالتون وقتی بفرمایین این قوطی که من دارم توش تاریکه!من میگم سمت خورشید بگیرید نور خورشید روشنش میکنه!هم روشناییش رو شما میبینید هم من
ولی وقتی میگویید نور علم امام هم همینطور است دلیلی بیاورید شما میگویید در دسترس است بسیار خب سوالی دارم که از جهل برخاسته شما که دسترسی دارید جوابشو پیدا کنید!
یا اینکه معنای دسترسی را عوض کنین
۱. نه برادر فصاحت و گویایی قرآن به زیر سؤال نمیرود ... شما ممکن است یک کتاب علمی معروف در دست بگیرید که اصلاً معروف است که همه چیز را خیلی خوب توضیح داده است، بعد آنقدر از آن خوشتان بیاید که هر کجا که مینشینید از روانی و شیوایی آن کتاب بگویید، بعد یک نفر از یک رشتهی علمی دیگر یا اصلاً زیر دیپلم با خودش فکر کند که چه خوب پس این کتاب خیلی شیوا و روان است و اگر من هم بخوانم آن را راحت خواهم فهمید، بعد برود و در همان صفحهی اول نتواند از پاراگراف اول جلوتر برود ... این بخاطر شیوا نبودن کتاب نیست بلکه بخاطر نداشتن مقدمات لازم برای درک مطالب آن کتاب توسط آن مخاطب خاص است ...
پس قبول دارید که قرآن برای همه فصیح نیست؟
وقتی میگویید قرآن در اوج فصاحت است روشن کنید برای چه کسی؟مخاطب یا مفسر یا پیامبر یا خود الله؟!
به شخصه دیدهام آیهای را که عدهای به راحتی مدعی شدهاند از محکمات کتاب است ولی از نظر بسیاری دیگر از افراد جزء متشابهات است، و امروز در این زمینه بر عقیدهای هستم که احتمالاً بیشتر افراد با من مخالف هستند و دلیلی ندارد بیش از این بازش کنم
این هم نمونه ای از نارسایی مطالب برای مخاطب!گویا نیست دیگه!در همین زمینه اگر گویا بود نباید اختلافی میبود رسایی در انتقال مطلب نداره!
وقتی میگوید محکم و متشابه!اصلا خود همین آیه محکم است یا متشابه؟شباهت و استحکامش معنای عرفی دارد یا خیر
اگر همین آیه از محکمات است باید گویا باشد!مفهوم رو دقیق ارائه بده چه آیه ای؟چه معیاری؟که بحث سر استحکامش نباشد به قول شما،همین است که میگم در انتقال محتوی رسا نیست قرآن برای مخاطب
همینقدر کفایت میکند که مبین بودن قرآن و فصاحت آن معنای دقیق خودش را دارد و لزوماً به آن معنایی که عرفاً از آن برداشت میشود نیست
تعریفتان را از فصاحت ارائه دهید!درک من از از فصاحت همان تعریفی است که آیت الله مکارم گفته!
به عنوان دلیل هم همین مقدار کفایت میکند که اگر کسی عربی بلد نباشد برای او در آن وضعیت دیگر قرآن با متن عربی که دارد نه مبین است و نه فصیح ...
احسنت پس مشخص کنید فصیح برای چه کسی است!مخاطب مفسر یا مفسر عرب یا خود پیامبر؟
. بله میتوانیم در بارهی متن ارسطو هم چنان چیزی بگوییم ... آن که هیچ، شما یک متن بیمعنا و هجو از یک نویسندهی معمولی را هم که بیاورید میتوانیم روی آن شروع کنیم به فکر کردن و معانی عمیق علمی یا عرفانی از آن استخراج کنیم و چه بسا بتوان به نفع خیلی از مکاتب غیرالهی هم از آنها استفاده کرد ... این یک واقعیت است که وقتی کسی از یک جمله برای رساندن منظور خود استفاده میکند پشت آن جمله در ذهن خود پشتهی عظیمی از پیشفرضها را دارد که هیچ لزومی ندارد حتماً به همراه آن جملهی چند کلمهای منتقل شوند و بستگی به شنونده و خواننده دارد که با عینک خودش که آن را میخواند چه برداشتی از آن جمله بکند ...
موافقم کاملا
حالا اگر به طور معمول خیلی از منظورها را نتوان به یک جمله نسبت داد یا خیلی سخت باشد و به تکلف بیفتیم که نشان دهیم منظور گوینده چنان چیزی بوده است ولی اینطور هم نیست که همیشه بتوان فقط یک معنای یکتا را به صورت مطلق از آن جمله برداشت کرد و معمولاً بتوان یک کلاس همارزی از معانی متفاوت برای هر جمله تعریف کرد که تمام آن منظورها را بتوان با عینکهای متفاوت از آن جمله برداشت نمود
ما هم میگوییم ملاکی برای ارزیابی وجود ندارد به صورت دقیق!پس نمی تواند معجزه باشد
در مورد قرآن برخی مدعی هستند که مثلاً یک اعجاز قرآن این است که تمام معانی قابل برداشت از جملات قرآن درست هستند و با تدبر در قرآن سعی میکنند تا بشود گزارههای بیشتری را از آن استخراج نمایند، برای یک مثال یک آیه از سورهی بقره هست که گفتهاند مثلاً یک میلیون یا چند میلیون معنای مستقل را میتوان فقط از ظاهر آن استخراج کرد که نه تنها با معنا باشند که درست هم باشند ...
خب این دیگر عند نارسایی است!
مثل این که من تعریف روشنی از سلول ارائه ندهم بعد وقتی بگویم سلول هزار تا برداشت کنید منظورم کره ماه است فلان است بسار است چیست!
قطعا آن برداشت ها در یکسو نیستند که بگوییم نقض نمیکند!یعنی یک برداشت عمیق تر از دیگریست و الی آخر و هرکس به اندازه دانش خود معنایی از آن میفهمد و درست هم است، خیر!
ترلیون هم دیدم:https://www.youtube.com/watch?v=hBWk7Dmnk0Q
خلاصه اینکه اگر بخواهید بدانید چرا در مورد قرآن این کار انجام میشود و در مورد سایر متون این کار انجام نمیشود به نظر من باید اعتقاد به الهی بودن آن را مقدم بر این نگاه در نظر گرفت، اگرچه به نظر برخی دیگر این یک ویژگی کشف شده در قرآن است که چون از وجوه اعجاز قران است خودش مقدم است بر پذیرش الهی بودن آن ...
با نظر شما موافقم!الهی بودن ثابت شود جوری حل میشود!ولی مشکل سر این است که این را ملاک الهی بودن قرار میدهند!که مخالف این هستم
فرض کنید یک ساعت دارید که ۲۴ ساعت را نشان میدهد، حالا شما بفرمایید اگر الآن ساعت ۲۲ باشد ۴ ساعت بعد ساعت چند است؟ ۲۶ است و یا ۲؟ به این میگویند modular arithmetic
ن ببینید!در آنجا منظور 4 واحد است بگذارید مثالی بزنم
یک قطره آب را با قطره دیگری آب جمع کنیم آیا دو قطره آب داریم؟!خیر یک قطره آب داریم !ولی جرم ما اضافه شده است نمیتوانیم بگوییم چون دو قطره نشده پس 1+1=1
در ساعت هم همینطور یک عمل متناوب است!قرار داد کردیم که چرخه داشته باشد به صورت خطی ادامه دهیم که سخت است و مفهوم 4 ساعت اضافه شده است هم شما متوجه میشود هم من!
وقتی یک نفر میگوید ۲+۲ میشود ۴ و به نظرش هم این مطلب بدیهی است او دارد روی میدان کل اعداد طبیعی بحث میکند، حال آنکه اگر فضای اعداد طبیعی محدود باشد یا فضایی که ما از اعداد طبیعی در اختیار داریم یک زیرمجموعهی از این اعداد باشد ممکن است اصلاً در این فضا دیگر چیزی به اسم عدد ۴ وجود نداشته باشد که ۲+۲ بشود ۴
ببینید من میگویم در شب آسمان سیاه و تاریک است!بر ادعای خودم دلیل میارم که شب آسمونو ببینید!این حرف من درست تلقی میشه!تا زمانی که نقیضش رو نیارید
کسی بیاید از قطب بگوید شفق قطبی رخ داده آسمان همیشه شب نیست و سبز هم دیده شده در این صورت است که حرف من مقداری نقض پیدا میکند
در این مورد هم همینطور ممکن است سیاره ای دیگر واقعیت طوری باشد که 2+2 شود 8 ولی مادامی که شواهد را نیاورید حرف شما قبول نیست هر چند روزی مشخص شود درست است!
علم واقعیت مطلق را نمیگوید که!مانند حد عمل میکند نزدیک تر و نزدیک تر میشود
منظورم این بود که بگویم هر گزارهای که به نظر گویندهاش خیلی هم بدیهی هست همچنان مبتنی بر پیشفرضهایی است که هیچ لزومی ندارد مطلق و ازلی و ابدی باشند و در همه جا مطلقاً برقرار باشد، بلکه باید بررسی کرد که در چه شرایطی این گزاره برقرار است ... شناخت این شرایط تفاوت میان عالم و عوامالناس در آن زمینهی بخصوص را مشخص میگرداند ... مثل اینکه یک بچه میگوید دروغ خیلی بد است و همیشه بد است و واضح و مبرهن است که بد است ولی یک عالم دین ممکن است بگوید که در شرایطی گفتن دروغ اشکال ندارد و یا حتی واجب است ...
گزاره مبتنی بر شواهد باشد در همان زمان درست است!
در واقع کسی که باید دلیل بیاورد شما هستید که ادعا میکنید ماده (یا ماده+انرژی) نه تولید میشود و نه از بین میرود ... البیّنة علی المدّعی ... یا کسی که ادعا میکند که ۲+۲ هرگز امکان ندارد ۴ نشود ...
حرف ها بر اساس شواهد است!
میگوییم از آمیزش دو انسان انسان به وجود می آید چرا که تاکنون شواهد این را نشان داده!
حالا ی نفر بگوید خیر!عقاب تک چشم هم از آمیزش دو انسان می تواند به وجود بیاید!مگر شما همه عالم را دیده اید؟از کجا میدانید در عالم دیگر انسان وجود ندارد؟و از آنها عقاب تک چشم به وجود نمی آید علاوه بر انسان؟
خب مدعی این گزاره که از انسان انسان به وجود میاید باید کل عالم را جستجو کند؟خیر مادامی که نقیض حرفش پیدا نشده درست است
راسل و وایتهد تو کتاب اصول ریاضیات ثابت کرده اند که 1+1=2
خب حالا کسی بخواهد بگوید 2 نمیشود باید بر گفته خودش دلیل بیاورد
اینکه بگوییم خورشید آن گلابی مدّ نظر شما نیست یک شهود عالمانه است، ولی یک گزارهی قطعی نیست ... در واقع وقتی شما به طور کامل و دقیق ندانید که گلابی چیست و خورشید چیست نمیتوانید در مورد ارتباط آنها هم نظر دقیقی بدهید، یک نفر ممکن است بیاید بگوید که دل هر ذره که بشکافی آفتابیش در میان بینی و بگوید که بله گلابی اگرچه همان خورشید در آسمان نیست ولی در داخل هر ذرهی از ان یک خورشید قرار دارد و جالب است که بدانید یک نظر فلسفی هم هست که الکل فی الکل و مطابق با این نگاه ارتباط گلابی و خورشید باز هم بیشتر میشود ... و یا اصلاً شاید یک نفر بگوید که گلابی از عناصری تشکیل شده است که آن عناصر و عناصر تشکیل دهندهی خورشید در فلان شرایط خاص قابل تبدیل به یکدیگر هستند و در نتیجه میتوان گلابی را یک شکل دیگر از همان خورشید در نظر گرفت و قص علی هذا ... ان شاء الله واضح است که دارم شوخی میکنم و سعی ندارم بگویم که خورشید گلابی است که از مریخ افتاده باشد، ولی امیدوارم این را هم رسانده باشم که حتی گزارههایی که در نگاه نخست هم خیلی مسخره و اصلاً مسخرهترین گزارههای ممکن هم به نظر میرسند ممکن است در شرایطی و با تفاسیری بتوانند کاشف از برخی حقایق باشند که در نگاه اول فکرش را هم نمیکردیم ... فقط میگویم آن نگاه اول و آن اولین برداشتی که از یک گزاره به ذهنمان میرسد را گمان نکنیم حرف عقل و علم و منطق است و تمام حرف عقل و علم و منطق هم همین است و لا غیر و ختم کلام ...
ببینید یکی بگوید این عالم خواب است!وقتی بمیریم بیدار میشویم!
یا یکی بگوید همه ما بازیکن های بازی پلی استیشنی هستیم که یک کودک 7 ساله در جهان دیگر بازی میکند!
این حرف ها را مادامی که دلیلی نداشته باشد من به شخصه اعتنایی نمیکنم
مثال دیگر قوری راسل است!میتوانید رد کنید؟خیر
پس باید به آن باور داشت ؟خیر
با این وجود برای بررسی گزارههای آمده در متون دینی با این نگاه اول باید به این متون اعتقاد داشت ... اگر هم اعتراضی دارم به امثال آغازگر این تاپیک و برخی دیگر از دوستان است که با وجود داشتن اعتقاد به الهی بودن این دین باز به جای فکر کردن از روی حسن ظن نسبت به خدا بر اساس همان برداشتهای اولیه و دمدستی خودشان چنان استبعادهایی میکنند ...
بله باداشتن اعتقاد میشود پذیرفت
که آن دیگر بر من وارد نیست:d
به خصوص وقتی عقل و شواهد در تضاد آشگار با واقعیت هست و اینکه عقل و نقل در عرض هم هستند؟
چیزی را که ما متوجه نشویم و عقل ما توجه ندارد دلیل بر فراعقلی نیست
و در باب بقیه قسمتهای سوالم. اینکه آیا به صرف حضور یک روایت در کتاب مزبور دلیل بر صحت آن روایت هست و اینکه آیا ممکن نیست شیخ کلینی در تشخیص برخی روایات اشتباه کرده باشه هم ممنون میشم پاسخ بدید.
سلام برادر جان!
خیلی خوشحال میشوم اگر همراهی کنید
ببینید همین اول بگم همونجور که بار ها گفتم خودم دلم میخواد واقعی باشه!یعنی دل من نسبت به پذیرش خیلی مشتاق تره تا رد!
اول از همه که تو خانواده شیعی بزرگ شدم!هر مشکلی پیش میومد تا قبل این مسائل چشم به آسمانو دعا و این چیز ها!و آرام کننده هم بود و منکر نیستم!
سلام برادر،
خدا خیرتان بدهد ...
ولی من میگم دینی که استدلالی نباشه و حجت رو بر من تموم نکنه حداقل بدرد من نمیخوره!اینکه از رو ترس جهنم بیام پرستش کنم یا ...
یعنی شُکی که حداقل برای من در این زمینه عدم پذیرش وجود خدا هستش سختتر از اینه که بپذیرم فرزند خانواده ای که توش بزرگ شدم نیستم!(بر خلاف سایر دوستان آتئیست که میگن به رهایی میرسند منکرشون نیستم ولی خودمو میگم)
یعنی میگم این مخالفت من از روی غرض و مرض و این چیزا نیست تردید هیچ وقت جای یقین رو نمیگیره!حتی دلم میخواست همون تقلید رو ادامه میدادم و همون یقین رو میداشتم
ولی من میگم چیزی که قراره معجزه باشه باید معجزه باشه واقعا!ن به حرف!وقتی عصارو رو حضرت موسی(فرضا که واقعی باشه) برای اهل جادو اژدها کرد دیگه کیش و مات شدن!جای حرفی نبود براشون!
جناب حسام، من هم زمانی مثل شما مدام دنبال استدلال بودم ولی الآن موضعم ۱۸۰ درجه فرق کرده است ... فرض کنید یک نفر استدلالی برای شما بیاورد که شما نتوانید اشکالی در آن بیابید و قانع شوید و تسلیم گردید و ایمان بیاورید، اما آیا اینکه شما جوابی برای آن استدلال نیافتید دلیل میشود که تا ۱۰ سال دیگر هم نتوانید اشکالی در آن بیابید؟ یا آیا منکر این هستید که این امکان وجود دارد که کس دیگری با علم بیشتری نسبت به شما پیدا شود و نقد کوبندهای نسبت به آن استدلال بیابد؟ ... حالا سؤالم این است که هدفمان قانع شدن است و یا رسیدن به حقیقت؟ ... اگر هدفمان قانع شدن باشد کسی که علم کمتری دارد با استدلالهای سادهتری و با دلایل دمدستیتری قانع میشود، دلایلی که نقدهای جدی هم به آنها وارد است و شاید یک نفر که چند کلاس درس خوانده است هم بتواند متوجه شود که کجای آن استدلالها اشکالات جدی داشته است، کسی هم که علمش بیشتر است باید برایش استدلالهای قویتری آورد ولی باز هم کسی که علمش بیشتر است شاید راحت بتواند اشکالات جدی در آن استدلال بیابد ... فوق کل ذی علم علیم ... دست روی دست بسیار است ...
از طرف دیگر برای دینداری هدف نباید صرفاً قانع شدن باشد، چرا که شما به عنوان یک مسلمان فردا باید جهاد کنید، باید نهی از منکر کنید، اینکه بگویید فعلاً اینطور قانع شدهام آیا به شما این اجازه را میدهد که بر اساس این قانع شدن خودتان مثلاً در جنگ جان کسی را که مخالف شما و دشمن شماست را بگیرد؟ شاید ۱۰ سال بعد اینطور قانع شوید که اصلاً آن دشمن آن روز شما بر حق بوده است و اگر امروز جای آن روز خودتان بودید شما هم در صف آن دشمنان بودید ... یعنی اگر به قانع شدن باشد شما فقط میتوانید تا جایی را دینداری کنید و از جایی به بعد باید سکوت کنید ... این میشود همان اسلام آمریکایی، اینکه نماز بخوانید و روزه بگیرید ولی به کس دیگری کاری نداشته باشید، جهاد نکنید، با دشمنان نجنگید، نهی از منکر نکنید، امر به معروف نکنید و ... برای اینکه اسلام ناب داشته باشید باید دستگیرهی شما چیزی محکمتر از قانع شدن بر اساس یک سری استدلال باشد ... قانع شدن با یک سری استدلال از طرفی مبتنی است بر علمی که به شما منتقل شده است و از طرف دیگر مبتنی است بر جهل نسبی که مانع شما شده است تا بتوانید اشکالات احتمالی آن استدلالها را بیابید ... قانع شدن یک نتیجهی ترکیبی است از علم و جهل، این میشود همان ظن و گمان که نه میشود آن را کاملاً جهل دانست و نه لزوماً شما را به علم به حقیقت میرساند ... اما برای مسلمان شدن باید علم داشت ... باید یقین داشت که اسلام حق است ... نگاه نکنید یک عده تا حرف از یقین به میان بیاید میگویند یقین سه طبقه است، علم الیقین، عینالیقین و حقالیقین و اینکه هر سه مرحله جزء مراتب بالای ایمان است و کسی که تازه میخواهد مسلمان شود هنوز ایمان هم ندارد تا چه برسد به یقین و در نتیجه اسلام آوردن باید بر اساس همان ظن و گمان عالمانه باشد و استدلال هم پایه و اساس چنان ظنهای عالمانهای است ... آنها اشتباه میکنند ... آنها میگویند ایمان ما محکمتر است از ایمان مؤمنین صدر اسلام و مؤمنین به انبیاء سلف علیهمالسلام چون آنها استدلال و فلسفه و منطق زیادی بلد نبودند، ایمان آنها عوامانه بوده است ولی ایمان ما بر اساس استدلالهای محکمتری است و پایه و اساس محکمتری دارد ... اما یقینی که دارم میگویم باید برای مسلمان شدن داشت چیز دیگری است، یقین به عنوان مرتبهای از ایمان نیست، یقین به معنای این است که یقین داشته باشیم که یک چیزی حقیقت است، یک کاری درست است، ولی آیا کسی که بداند کاری درست است حتما همان کار را انجام میدهد؟ کسی که دروغ میگوید نمیداهد دروغ کار بدی است و اگر کس دیگری به او دروغ بگوید ناراحت نمیشود و نمیگوید چرا دروغ گفتی؟ میداند و انجام میدهد چون این دانستن جدای از باور داشتن و یقین حاصل کردن ناشی از ایمان است ...
شما یک بار میدانید اسلام حق است و یک نفر برایتان استدلالی میآورد که چرا اسلام باطل است و دروغ است و خدا وجود ندارد، شما ممکن است کمی شک پیدا کنید ولی سریع نمیگویید که خوب پس اسلام را ولش کن، کسی که سریع اسلام را ول کند بعدش هم میگوید که همیشه میدانستم اسلام یک مشکلی دارد، یعنی از قبل هم ایمان نداشته است و منتظر یک استدلال بود که بتواند راحت دست از سر اسلام بردارد، شما هم به همین راحتی با یک استدلال اسلام را ول نمیکنید و فقط شک میکنید، با استدلال بعدی شکتان بیشتر میشود و اگر ناگهان ۲۰ نفر مستقل از هم که از نظر شما ارتباطی هم با یکدیگر ندارند با هم به شما بگویند اسلام دروغ است کمکم بدگمانی جای حسن ظنتان نسبت به اسلام را میگیرد و دیگر خیلی سخت خواهد بود که هنوز بر ایمانتان استوار بمانید و خم به ابرو نیاورید، اما باز هم اگر بخواهید به طور کامل اسلام را کنار بگذارید ته دلتان هنوز احساس خوبی ندارید، دوست دارید که ای کاش هیچ کدام از آن استدلالها را نشنیده بودید و نخوانده بودید و میتوانستید بر آن باور خود بمانید، در تنهاییها به خدا پناه ببرید، هنوز طعم لذت مناجات با خدا زیر زبانتان هست، هنوز صفای ماه رمضان و خاطرهی مواقع سحر و افطار برایتان شیرین است، بعد خودآگاه شما به شما میگوید که بالأخره که چی؟ شاید اگر از ابتدا هم مسلمان زاده نشده بودم با چیزهای دیگری اخت شده بودم و با چیزهای دیگری همان خاطرات خوب و با صفا را میداشتم، شاید حتی با یاد یک بت سنگی هم آرام میگرفتم و قص علی هذا ...
دین میگوید عقل حجت باطنی است، پیامبر باطنی است ... اما عقل چیست؟ همان که فلاسفه مدعی بردن بیشترین بهره از آن هستند و مدام میگویند دلایل ما دلایل عقلی هستند؟ فلاسفهی غیرمسلمان و کافر هم که از این استدلالها دارند پس چرا عقل به کار ایشان نیامده است و چرا براهین عقلی بر رد کردن براهین عقلی فلاسفهی مسلمان میآورند؟ ... اهل بیت علیهمالسلام گفتهاند در آخرالزمان که صبح مؤمن از خواب بیدار میشوند و غروب کافر به خانه باز میگردند هم امر ما مانند خورشید در وسط آسمان روشن است ... این روشنی از چه جنسی است؟ از جنس براهین فلسفی؟ ... نه دین گفته است که دین قیّم و استوار فطری است ... معاویه هم باهوش بوده است و عدهای گمان میکردند که خیلی عاقل است ولی معصوم علیهالسلام فرمودند که این زیرکی معاویه شبیه به تعقل هست ولی عقل چیز دیگری است که انسان را جز به خدا نمیرساند، همانطور که پیامبران الهی جز به سوی خدا دعوت نمیکنند و عقل هم حجت باطنی خداست، حجت خدا اگر معصوم از اشتباه است عقل هم باید معصوم از اشتباه باشد ولی براهین فلسفی معصوم از اشتباه نیستند و هیچ دلیلی نداریم که به قویترین براهین هم نشود نقدی دارد کرد و تا ابد معصوم از پیدا کردن اشتباه در آن باشیم ... مأمون عباسی هم کلامی و فیلسوف مأب بوده است ولی شد قاتل امام رضا علیهالسلام و به خدا نرسید ...
برای اینکه ببینیم یقین مستقل از ایمان نسبت به حقانیت اسلام را باید از کجا تحصیل کرد و اصلاً از کجا باید جستجویش کرد باید بفهمیم عقل چیست، تعقل کردن چیست، فطرت چیست، اینکه چرا معیار ایمان آوردن به انبیاء علیهمالسلام پاک بودن ضمیرهای مخاطبین ایشان بوده است و نه هوش بالای مخاطبانشان و قدرت درک استدلالهای فلسفی یا سواد بالا نسبت به علوم تجربی ...
من اگر بخواهم در مورد راه خودم برای به یقین رسیدن در مورد حقانیت اسلام بگویم در این مسائل ورود میکنم، بیشتر کسانی که در این سایت هستند و مؤمن و مسلمان هم هستند تا جایی که دیدهام یا شدیداً مخالفند و یا این مسائل برایشان جالب نیست و کاری به آنها ندارند، بنابراین شما هم اگر برایتان فقط کافی باشد که موقتاً قانع شوید و مسلمان شوید تا چه وقت و کجا با یک شبههی علمی یا غیرعلمی دیگر مواجه شوید که باز به دنبال دلیل دیگری برای قانع شدن نسبت به حقانیت اسلام بگردید میتوانید بزرگواران زیادی را در این سایت بیابید که انواع استدلالهای فلسفی و غیرفلسفی را برایتان روی میز میگذارند و یا انواع معجزات را در قرآن برای شما میشمرند تا شما ایمان بیاورید و البته شخصاً نسبت به درستی بسیاری از آن براهین نقد وارد میدانم ...
با این وجود اگرچه اطمینان دارم که مشکل شما با اسلام فقط با بررسی آن مطلب علمی در مورد نطفه برطرف نمیشود (اگرچه موقتاً بشود) ولی باز هم تمایل به بحث بر روی آن دارم، فقط باید از ابتدا میگفتم که اگر جوابی نیابم نخواهم گفت که حتماً جوابی وجود ندارد و کیش و مات شدم و باید دست از مسلمانی بشویم ...
و اما برسیم سر اون آیه!
من فقط به علت مغایرت های مادی قرآن رو الهی نمیدونم!اگه برطرف شه من مشکلی ندارم و سر حرفم هستم!ولی نتیجه مشخص باید باشه!مثل شطرنج یا من کیش و مات یا شما!پات و مساوی نداریم
و چون الان تو جملتون دیدم
...
باز منو به تردید انداخت!چون من میخوام ی نتیجه قطعی بگیرم!
برادر جان، نمیدانم سنّتان چقدره، ولی شاید شما هم زیاد دیده باشید که این بحثها معمولاً منجر به یک نتیجهی واحد نمیشود، در آن زمان نمیشود اگرچه ممکن است به مرور مقدمهی تغییراتی در آینده بشود ... استثناء هم دیدهام، زمانی که یا نفس کسی که از اسلام دفاع میکرده است حق بوده است و نه نفسش در مخاطبش اثر کرده است، و یا اینکه آن شخص میخواسته ایمان بیاورد و فقط به دنبال چیزی بوده است که قلبش به آن آرام بگیرد ... مثل حضرت زکریا علیهالسلام که وقتی خداوند به او وعدهی پدر شدن در سن بالا را داد نگفت باورم نمیشود و شاید دروغ باشد ولی نشانهای خواست تا قلبش به آن آرام بگیرد، یا مثل حضرت ابراهیم علیهالسلام که از خدا طلب نشانهای کردند تا قلبشان به آن آرام بگیرد و خداوند هم فرمود که چند پرنده را بکش و تکهتکه کن و به هم مخلوطشان کن و بر سر کوههای متفاوتی بگذار و آنها را به اسمشان صدا کن تا به اذن الهی زنده شده و به سوی تو بیایند ...
کار استدلالها، و کار اینکه ناگهان چند نفر با هم به نفع یک طرف شهادت بدهند و امثال آن همین است که شخص قلبش آرام بگیرد ... اینها اگرچه ظن و گمان هستند ولی میتوانند یک ظنّ خاص را تقویت یا تضعیف کنند ... مستقلا نمیتوانند شما را به یقین و نتیجهی قطعی برسانند ... یقین قطعی را باید در جای دیگری جستجو کرد ...
یعنی اون جایی که یقین شما ازش سرچشمه گرفته!اگر ممکنه بریم سر همون مورد بعد به این بپردازیم
ببینیم علتی که شما به قرآن مجید باور یقین مندانه ای پیدا کردین کجاست یا اون علت کیش و مات میکنه یا نه!
چون من خودم شخصا از رو معجزه علمی راحت تر بودم این آیه رو گفتم و به این نتیجه رسیدم ضد علمه(که البته این رو هم پی میگیریم)
شما خودتون از بین دلیل های نقلی و عقلی و هر چیزی که شما رو به این یقین رسونده که قرآن حقه و خدا هست رو بفرمایین تاپیکشو ایجاد کنیم
فقط اگر وارد مسائله فلسفه خواستیم بشیم طبق تعاریف باید عمل کنیم و برداشت و تاویل و ... نباید ارائه بدیم
ضد علم که نیست چون نه علم Science خودش قطعی است که حتماً درست باشد و نه برداشتهای ما از قرآن و روایات قطعی هستند و اینطور نیست که قابل تأویل و توجه نباشند ... شما میتوانید حداکثر بگویید که برداشت امروز من از قرآن و این سری از احادیث این است که بر خلاف این نظریاتی که در ذهن دارم باشند، حالا برداشتهای من درست هستند یا قرآن یا آن نظریات و یا هر دو (از نگاه کسی که به آن نظریات علمی مسلطتر است و نقاط ضعف و قدرت آنها و نظریات جایگزین آنها را بهتر میشناسد) یک مطلب دیگری است ...
چیزی که کمی بالاتر گفتم موضوعش دیگر خیلی از بحث این تاپیک دور میشود، چون لااقل آغازگر تاپیک اگر ان شاء الله اشتباه نکنم مسلمان شیعه هستند و در حقانیت اسلام تشیع شک ندارند و در این تاپیک هم صرفاً بحث روی پارهای از احادیث و رویکردی که یک شیعه باید نسبت به آنها داشته باشد سؤال کردهاند ... در نتیجه همانطور که خودتان هم فرمودید بهتر است بحث بر روی نطفه و یا بحث بر روی چگونه یقین آوردن به حقانیت اسلام را در تاپیک دیگری دنبال کنیم، در صورتی که با وجود حرفهایی که زدم هنوز تمایلی به ادامهی بحث داشتید ...
فقط شما هم اگه ممکنه از دید یک فرد که قراره راهشو انتخاب کنه ن باور مند هست ن منکر وارد شین تقریبا نشدنیه ولی حداکثر تلاشتون رو کنید ممنونم
چشم انشاءالله ...
اما ادامه صحبت
با این جمله میخواستم اینو بگم که ساینس اونقد برام مهم نیست که بخوام واسش لجاجت به خرج بدم اگه برام ثابت شه قرآن حقه
علوم حقه ای که قبول دارید را بیاورید!و اینکه چطور بر حق منطبق هستند
خدا خیرتان بدهد که تعصبی روی نظریات خاص امروزی ندارید ...
برادر جان من که معصوم نیستم، روی همه چیز فکر میکنم، اگر قرآن را حق میدانم ولی برداشتم از قرآن را به همان میزان خود قرآن حق نمیدانم ... الآن نگاهی که به عالم وجود دارم را اگر بگویم فکر میکنم بیشتر مؤمنین هم نسبت به آن استبعاد کنند، قسم نمیخورم که درست باشد ولی فعلاً از نظریات دیگری که دیدهام و تصویرهای دیگری که دیدهام ارائه میدهند به نظرم بهتر و قابل قبولتر میرسد، گرچه هنوز هم نواقصی داشته باشد و ابهاماتی در آن داشته باشم ... بنابراین چیزی ندارم که به عنوان علوم حقّه به شما عرضه کنم ... باید نظریه بدهم یا نظریات دیگران را بخوانم و با نقد و بررسی سعی کنم فضای فکری خودم را تکمیل کنم و اشتباهاتش را بیابم و اصلاحات لازم را در آن اعمال کنم تا جهانی که در درون خودم از تصورات و تصدیقات دارم کاملتر و دقیقتر گردد، یا امیدوارم که به حقیقت نزدیکتر گردند ... فرقم فعلاً با شما این است که شما بر اساس علوم تجربی این کار را میکنید و فکرهای خودتان، من علاوه بر اینها از قرآن و روایات هم بهره میگیرم چون حقانیت اصل آنها را هم پذیرفتهام ... یعنی منابع علمی بیشتری در اختیار دارم که موثق باشند و قابل اعتنا ...
دسترسی معنای خودش را دارد خورشید پشت ابر نورش در دسترس است و برای من قابل دست یابی
نور علم امام هم باید همینطور باشد!سوال دارم از امام ولی به شما هم نمیگویم چون علم امام لدنی است باید بداند سوال من چیست شما که قبول دارید دسترسی وجود دارد جوابش را بیاورید ممنون میشوم!
وقتی من میگویم نور خورشید در دسترس است جوابی دارم خدمت سوالتون وقتی بفرمایین این قوطی که من دارم توش تاریکه!من میگم سمت خورشید بگیرید نور خورشید روشنش میکنه!هم روشناییش رو شما میبینید هم من
ولی وقتی میگویید نور علم امام هم همینطور است دلیلی بیاورید شما میگویید در دسترس است بسیار خب سوالی دارم که از جهل برخاسته شما که دسترسی دارید جوابشو پیدا کنید!
یا اینکه معنای دسترسی را عوض کنین
من اگر همینطوری این سؤالی که نمیدانم چیست را دربسته بپرسم شاید جوابش را بگیرم، اما شاید هم نگیرم ... اینکه شاید بگیرم را از آنجا میگویم که مشابه این کار شما را فرزند آشیخعلیآقای قاضی نسبت به آیتاللهکشمیری انجام دادند و ایشان هم جواب سؤالات ایشان را دادند ... پس امکانش هست ... ولی در مورد من این کار انجام نمیشود ... چون این کرامت است و من شایستهی چنان کرامتی نیستم با یک توضیح اضافه که بماند ... اما خود شما میتوانید چنان کاری را انجام بدهید، اینکه چقدر نور آن خورشید پشت ابر به شما واضح برسد و حدود سؤال شما را روشن کند که جواب خود را در آن انوار بیابید بستگی دارد که ضخامت آن ابر برای شما چقدر باشد ... تو خود حجاب خودی حافظا از میان برخیز ... آن مسائلی که در مورد فطرت و عقل در بالا گفتم در اینجا هم مطرح است ... فقط یک تکنیک هست که شخص بتواند خواطر شیطانی و الهی را و خواطر ناصحیح و باطل از خواطر حقه را تشخیص بدهد و بتواند با خیال راحت به جوابی که به او میرسد اطمینان کند ... تمرین خودشناسی و صادق بودن با خود ...
پس قبول دارید که قرآن برای همه فصیح نیست؟
وقتی میگویید قرآن در اوج فصاحت است روشن کنید برای چه کسی؟مخاطب یا مفسر یا پیامبر یا خود الله؟!
تعریفتان را از فصاحت ارائه دهید!درک من از از فصاحت همان تعریفی است که آیت الله مکارم گفته!
احسنت پس مشخص کنید فصیح برای چه کسی است!مخاطب مفسر یا مفسر عرب یا خود پیامبر؟
در خود قرآن آیا جایی آمده است که قرآن فصیح باشد؟ چه کسی گفته است که قرآن در اوج فصاحت است؟
تا جایی که در ذهنم هست قرآن مبین است ... مبین را ترجمه میکنند آشکار ... در حدیث آمده است که منظور از عربی مبین چیست ... در فرمایشات آقای جوادی آملی هم اگر درست خاطرم باشد توضیح این مطلب آمده است ... گرچه با توجه به آیات و روایات دیگر معنای خیلی بالاتری را میتوان در مبین بودن قرآن و به عربی مبین نازل شدن آن جستجو نمود ... مثل اینکه علم بیان در آن هست که در ابتدای سورهی الرحمان خداوند فرموده آن را به حضرت علی علیهالسلام آموزش دادم، علمّهالبیان ... تبیان لکی شیء ... و عربی زبانی است که این علوم توسط آنها رمزنگاری شده و در نتیجه اکنون میتوان به کمک آن علوم مذکور را رمزگشایی نمود ... علمالاسماء که خداوند به حضرت آدم علیهالسلام آموزش داد و علم حروف و علم اعداد و جفر و سایر علوم اینچنینی میتوانند برای فهم قرآن و نزدیک و نزدیکتر شدن به تبیان کل شیء به کار گرفته شوند، به theory of everything ...
ممکن است فصاحتی که به قرآن نسبت داده میشود از جهتی در همین راستا باشد ... گرچه حتماً محدود به آن هم نمیشود ... برای مثال اگر یک دانشمند بخواهد یک کتاب فیزیک بنویسد اگرچه کتاب او یک کتاب فیزیک است و کتاب ادبی نیست ولی از آن دانشمند هم انتظار نمیرود که با مثلاً ادبیات ضعیف مطلبش را بیان کند، غلط دیکتهای داشته باشد یا قواعد دستوری را رعایت نکند و اگر هم کسی اعتراض کرد بگوید اعتراض شما وارد نیست چون کتاب من فیزیکی است و مهم است که فرمولها و اثباتها و فحوای نظریاتش درست باشد و هچ اشکالی ندارد که کتاب یک فیزیکدان پر باد از غلطهای املایی و اشتباهات نگارشی و دستوری ... در مورد خداوند هم اگر کتابی برای بندگانش بفرستد اگرچه کتابش کتاب هدایت باشد ولی انتظار میرود که از هر جهت والا و درست باشد، همینطور هم هست، چنانکه در خود قرآن آمده که در قرآن هیچ اشکال و نقص و غلطی را نمیتوانید بیابید و اگر این کتاب از غیر خدا بود باید میشد غلط در آن پیدا کرد ... فصاحت و بلاغت را از این جهت هم میتوان بررسی کرد، گرچه هنوز میتوان از جهت دیگری هم توضیحش داد ... اگر فصاحت این باشد که شخص فصیح بتواند با کمترین تلاش و کوتاهترین کلام منظور خود را به بهترین و دقیقترین وجه برساند در ابن صورت قرآن را باید فصیحترین کلامها دانست چون خداوند در مقام یک شخص فصیح تمام کتاب آفرینش را در قالب پانصد و خوردهای صفحه نازل کرده است و برای این کار هم زبانی را برگزیده است که آن را عربیٌّ مبین خطاب کرده است ...
اما اگر منظور از فصاحت همهفهمی منظور نویسنده یا گوینده باشد در مورد قران تبصرهای وارد است، و آن اینکه ممکن است هر کسی به اندازهی خودش از آن به گوشهای از منظور خداوند برسد ولی به طور مسلّم همگان همینطوری و در یک مطالعهی روزنامهوار نمیتوانند به تمام منظورهای پشت آیات قرآن پی ببرند، این مطلب در خود قرآن آمده است که قرآن در کتاب مکنون و پوشیدهشده به پردهها و حجابهایی است و لمس نمیکند آن را مگر مطهرین و کسانی هم که از همه مطهرتر باشند اهل بیت علیهمالسلام هستند که در مورد ایشان آیهی تطهیر نازل گشته است ... برخی از آیات هم هستند که برخی گمان میکنند منظورش را دانستهاند ولی در واقع این تنها یک توهم باطل است، کما اینکه آن عالم اهل سنت نزد امام صادق علیهالسلام رفت و گفت من به کتاب خدا عالم هستم، حضرت پرسیدند که چرا خداوند مکه راحرم امن معرفی کرده است؟ او گفت که چون کسی که در آن باشد در امنیت خواهد بود و از او محافظت میشود، شاید هم واقعهی عامالفیل در ذهنش بود که نظریهاش را در نظرش موجّه میگرداند، امام صادق علیهالسلام هم رو به اصحاب خود کردند که آیا فلانی و فلانی در مکه در امان بودند و فلان مسائل در کعبه روی نداد که خلاف نظریهی این مرد عالم را برساند؟ جواب دادند که چرا! آن عالم هم ساکت شد ... یعنی فکر میکرد به اندازهی خودش قرآن را فهمیده است ولی همانقدر هم نفهمیده بود و همینکه یک مثال موافق یا چند مثال موافق برای نظریهاش پیدا کرد او را به چنان نتیجهگیری رساند که من عالم به کتاب خدا هستم ... !
این هم نمونه ای از نارسایی مطالب برای مخاطب!گویا نیست دیگه!در همین زمینه اگر گویا بود نباید اختلافی میبود رسایی در انتقال مطلب نداره!
وقتی میگوید محکم و متشابه!اصلا خود همین آیه محکم است یا متشابه؟شباهت و استحکامش معنای عرفی دارد یا خیر
اگر همین آیه از محکمات است باید گویا باشد!مفهوم رو دقیق ارائه بده چه آیه ای؟چه معیاری؟که بحث سر استحکامش نباشد به قول شما،همین است که میگم در انتقال محتوی رسا نیست قرآن برای مخاطب
چه سؤال خوبی پرسیدید جناب حسام ... از شیعیان همینطوری بپرسید میگویند این آیه از محکمات است و چنین آیهای دیگر نباید از متشابهات محسوب شود ولی من دلیل دارم بر اینکه این آیه هم متشابه باشد و متأسفانه علامتگذاری قرآنهای ما هم در این آیه طوری است که خلاف باورهای شیعه و مطابق با اعتقادهای اهل سنت و وهابیت است ...
قرآن مبین است در مقام نشانهی پیامبری بودن پیامبری که آن را برای ما آورده است ... هر کسی که خود را مخاطب قرآن گرداند مستقل از اینکه چقدر ضریب هوشی دارد و چقدر اهل علم و ادب است و چقدر آرایههای ادبی و امثال آن را میشناسد باید بتواند حقانیت از طرف خدا بودن قرآن را دریابد ...
قرآن مبین است برای اینکه بدانیم بعد از پذیرفتن رسول خاتم صلیاللهعلیهوآله باید شیعه شد یا چیز دیگر ...
قران مبین است برای کسی که آنقدر پاک شود که خودش هم بتواند علوم الهی را از طریق آن دریافت کند ...
قرآن مبین است برای کسی که به تمام آن مسلط باشد و هر برداشتی که میخواهد از قرآن بکند را مراقب باشد با جای دیگری از قرآن به تضاد نرسد و باید که علم ابتدایی درستی به قرآن داشته باشد مگرنه که چه بسا گمان کند که برداشتش از این آیه با فلان آیه تضادی ندارد ولی در اصل اگر منظور آن آیهی دوم را درست درک کرده بود میدید که اتفاقاً با آن به تضاد هم میرسد ...
قرآن مبین است برای اهل آن که نسبت به آن اهلیّت داشته باشد ...
ما هم میگوییم ملاکی برای ارزیابی وجود ندارد به صورت دقیق!پس نمی تواند معجزه باشد
لفظ معجزه بودن قران یا سایر معجزات انبیاء علیهمالسلام در خود قرآن نیامده، در حدیث آمده ولی در قرآن نیامده، در خود قرآن هر جا که گفته شده پیامبری معجزه آورد خداوند فرموده که او را با نشانههای آشکار فرستادیم، نشانهی آشکار بودن مهم است، معجزه بودن اهمیتی ندارد ... اهمیت دارد ولی اهمیتش ثانویه است ... مهم است که این نشانه قابل جعل کردن توسط دیگری نباشد ولی تعریف نشانه ابتدا این است که شما باید چیزی را از قبل شناخته باشید که اگر بار دیگر نشانتان دادند آن را بشناسید و بدانید که از طرف خداست و بعد حالا بگویید که از کجا معلوم این نشانه را جعل نکرده باشند ... سؤال اصلی جوانان معمولاً این است که اصلاً از کجا بفهمیم که این نشانه که فرستاده شده است از طرف خداست و نشانهی از طرف خدا بودن قرآن است ... قرآن نشانه است اما آیا ما از قبل با آن آشنا هستیم که وقتی آن را شنیدیم بگوییم که شهادت میدهم که این کلام خداست و تو ای پیامبر فرستادهی او هستی؟ ... اینکه از نظر ادبی و علمی و امثال آن بررسی کنیم که قرآن جعل شده است یا اصلاً جعلپذیر هست یا نه بحث دیگری است ... اینکه بگوییم ما از قبل با قرآن آشنا نبودهایم و کلام خدا بودن قرآن را باید از بررسی جعلپذیر نبودن قرآن بررسی کنیم به نظرم اشتباه است ... حدیثی هم از حضرت علی علیهالسلام در همین زمینه داریم و نظر مرحوم آیتالله بهجت رحمهالله در مورد معجزه بودن قران هم شبیه به این مطلب است ... دیدهام که قبلاً بحثش در این سایت انجام شده است ولی بیشتریها مخالف بودند و فقط عدهای موافق این نگاه بودهاند ... من نمیدانم نظرات شما چیست ولی من هم با نگاه رایج در مورد معجزه بودن قرآن موافق نیستم ... ولی دقیقاً قران را معجزه میدانم و اثباتی برای حقانیت اسلام و نبوت پیامبر خاتم صلیاللهعلیهوآله و ولایت اوصیاء ایشان علیهمالسلام و حجیت روایات بر ما و اینکه نجات ما در چنگ زدن به ثقلین است ...
علم واقعیت مطلق را نمیگوید که!مانند حد عمل میکند نزدیک تر و نزدیک تر میشود
گزاره مبتنی بر شواهد باشد در همان زمان درست است!
در مورد ایدؤولوژی ولی فکر کنم باید به قطعیت رسید و واقعیت در حدّ اطلاعات فعلی اگرچه قانعکننده باشد ولی کفایت نمیکند که انسان دیگر تمام زندگیاش را روی آن بگذارد و تمام جهان را از طریق عینک آن ببیند و خود را بر مسیر حق و مخالفان خود را بر مدار باطل ببیند و با آنها مبارزه کند و امثال آن ...
جهنم و بهشت بر اساس یک حق هستند ... گرچه برخی از مؤمنین هم مانند شما فکر میکنند و اگر کسی با چیزی که اشتباه است قانع شود و بر همان اساس هم عمل کند میگویند مستضعف فکری بوده است و خداوند عذابش نخواهد کرد چون خلاف عدالت خداست که پیش از اتمام حجت بر کسی او را از عذاب کند ... ظاهر این حرف درست است ولی جزئيات آن نه، خداوند اتمام حجتش را از طریقی میکند که شخص بداند درست و غلط چیست، اگر کسی آن دانستهی فطری و باطنی را رها کرد و گفت من از براهین خودم استفاده میکنم و با براهین خودش هم قانع گشت این به آن معنا نیست که خداوند بر او اتمام حجت نکرده باشد و او مستضعف فکری بوده است و عذاب نخواهد شد ... مهم این است که شخص در باطن خودش حقیقتطلب باشد و تسلیم حق باشد ... حق اسم دیگر خداست و تسلیم حق بودن میشود مسلمان بودن، اگرچه اصلاً خبری از اسلام و احکام آن نداشته باشد ... خودشناسی و صادق بودن با خود و به دنبال خق بودن اگرچه به ضررمان باشد و خلاف شهواتمان باشد میشود مسلمانی ... ایمان هم یک امر باطنی است و به شعار دادن و ادعا کردن و از روی عادت ذکر گفتن و نماز خواندن نیست، کما اینکه امام صادق علیهالسلام و حضرت علی علیهالسلام و پیامبر خدا صلیاللهعلیهواله فرمودند که به کثرت نماز و روزهای دیگران نگاه نکنید بلکه به صدقالحدیث و امانتداری ایشان نگاه کنید ... نه اینکه نماز خواندن لازم نباشد، بلکه یعنی معنای اسلام وسیعتر از آنی است که ما فکر میکنیم، کسی که خبر احکام به او رسیده باشد و نماز نخواند یا حقطلب نیست و در مقابل حقیقت تسلیم شهواتش هست و یا با خودش و دیگران صادق نیست ... اما یک نفر هم شاید در باطن خودش تسلیم حق باشد ولی اسلام به او عرضه نشده باشد بحث او متفاوت خواهد بود ...
مهم این است که حق را تشخیص دهیم و تسلیمش بگردیم ... اگر حق اسلام باشد باید تسلیمش شد ... به شخصه منکر آن هستم که راه شناخت حقیقت همین براهین باشند ... آن هم وقتی که این براهین و استدلالها چند قرن بعد از ۱۲۴۰۰۰ امین پیامبر تازه توسعه پیدا کرد و تمام کسانی که در زمان پیامبران گذشته حق را شناخته و بر همان اساس ایمان آورده و در قرآن تحت عنوان مؤمنین و ربّانیون و امثال آن از ایشان یاد شده است از راههای دیگری حق را شناخته و تسلیم آن میشدهاند ... بسیاری از آنها هم سواد خاصی نداشته و متفکر به آن معنای امروزیاش نبودهاند ... و الله العالم ....
ببینید یکی بگوید این عالم خواب است!وقتی بمیریم بیدار میشویم!
یا یکی بگوید همه ما بازیکن های بازی پلی استیشنی هستیم که یک کودک 7 ساله در جهان دیگر بازی میکند!
این حرف ها را مادامی که دلیلی نداشته باشد من به شخصه اعتنایی نمیکنم
مثال دیگر قوری راسل است!میتوانید رد کنید؟خیر
پس باید به آن باور داشت ؟خیر
ملاک تشخیص حق را که بشناسیم این مشکلات پیش نمیآید و اسپاگتی پرنده را نمیتوان به عنوان خدا پذیرفت ...
بله باداشتن اعتقاد میشود پذیرفت
که آن دیگر بر من وارد نیست:d
:!!!: جناب حسام، این بحث دیگر دارد خیلی از موضوع تاپیک فاصله میگیرد، با اجازهی شما این بحث را دیگر در این تاپیک ادامه نمیدهم ... چه در زمینهی نطفه و چه در مورد چطور به یقین رسیدن در مورد حقانیت اسلام یا شناخت از طرف خدا بودن قران باید بحث را در تاپیک دیگری ادامه بدهیم، گرچه در بیشتر این موارد قبلاً هم ظاهراً در سایت بحثهای مفصلی انجام گرفته است که شاید مناسبتر باشد ابتدا به آنها مراجعه نماییم.
با تشکر
در پناه خدا باشید
برای این که توجه بیشتری صورت گیرد که هر آنچه را عقل نمی فهمد غیر عقلی و غیر قابل قبول نیست جهت توجیه و مستند شدن این کلام به روایت مشهوری استناد می کنم که سند این حدیث صحیح بوده و کسی به آن خدشه ای ندارد. علاوه بر اینکه مضمون این حدیث، مساله ای قطعی در بین شیعه است :
گاهى اين سؤال به طور جدّى مطرح مى شود كه چرا براى قطع سه انگشت زن، به اندازه سه انگشت مرد، ديه تعيين شده است ولى براى چهار انگشت، ديه آن برابر با قطع دو انگشت مرد مى شود، از اين رو «ابان بن تغلب» كه از فقهاء مطرح و پُرآوازه و راوى اين روايت است تعجّب كرده، اظهار مى دارد در كوفه اين حكم را براى ما نقل كردند ما آن را نپذيرفتيم و حكمى شيطانى مى پنداشتيم.
امام صادق (عليه السلام) فرمودند: «مهلاً يا ابان» أبان بن تغلب اين قدر تند نرو، كمى تأمل كن، احكام الهى تعبدى است كه با عقل بشرى به خاطر محدوديت هاى آن نمى توان به همه ابعاد و زوايا و عمق مصالح نهفته در آن پى برد. اگر ديه فقط به لحاظ خسارت بود، بين انگشت هاى زن و مرد تفاوتى نبود اما ماهيت ديه چنين نيست. بلكه كاركردها و جهت دهى هاى ديگرى در آن نهفته است.
براى آگاهى بيشتر ر.ك: روابط متكامل زن و مرد، على صفايى، صص 31-33 ؛ تحولات حقوقى جهان اسلام، نورمن اندرسون، ترجمه: فخرالدين اصغرى، جليل قنواتى و مصطفى فضايلى، ص 40-15؛ الميزان فى تفسير القرآن، محمدحسين طباطبايى، ج 4، ص 315 ؛ نقش عقل در استنباط قواعد و مقررات حقوقى از ديدگاه اسلام، سيد ابراهيم حسينى منتشر شده در مجله معرفت شماره 61 (سال 1381) و مجله پرسمان شماره 11 (مرداد 82)؛ حكمت هاى تفاوت قصاص زن و مرد، محمد فلاح، منتشرشده در مجله معرفت، شماره 85.
پی نوشت ها :
1. من لا یحضره الفقیه، ج۴ ، ص ۱۱۹.
سوال :
چند حدیث در مورد عطسه اینجا می آورم:
-1 محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن قاسم بن یحیی عن جده الحسن بن راشد عن ابی عبدالله قال: من عطس ثم وضع یده علی قصبه انفه ثم قال : الحمد الله رب العالمین حمد کثیرا کما هو اهله و صلی الله علی محمد النبی و آله و سلم خرج من منخره الا یسر طائر اصغر من الجراد و اکبر من الذباب حتی یسیر تحت العرش یستغفر الله له الی یوم القیامه (اصول کافی ج 4 ص 476 و 477)
هر کس عطسه بکند سپس دستش را بر استخوان تیغه بینی بگذارد و بگوید : الحمد الله … از سوراخ چپ بینی او پرنده ای کوچکتر از ملخ و بزرگ تر از مگس بیرون میآید و برود تا به عرش برسد و تا روز قیامت برای او استغفار کند.
2-عنه عن احمد بن محمد بن عیسی عن احمد بن محمد بن ابی نصر قال: سمعت الرضا یقول : التثاوب من الشیطان و العطسه من الله عز و جل.(اصول کافی ج 4 ص )472
احمد بن محمد بن ابی نصر می گوید : از امام رضا شنیدم که می گفت: دهن دره از شیطان است و عطسه از خدای عزوجل است.
3-محمد بن یحیی عن احمد بن محمد عن بعض اصحابه رواه عن رجل من العامه قال: کنت اجالس ابا عبدالله فلا والله ما رایت مجلسا انبل من مجالسه قال : فقال لی ذات یوم من این تخرج العطسه فقلت: من الانف فقال لی : اصبت الخطا ، فقلت : جعلت فداک من این تخرج ؟ فقال : من جمیع البدن کما ان نطفه تخرج من جمیع البدن و مخرجها من الاحلیل ثم قال : اما رایت الانسان اذا عطس نفض اعضاوه و صاحب العطسه یا من الموت سبعة ایام.(اصول کافی ج4 ص 477)
ترجمه : مردی از عامه گوید: من با امام صادق نشست و برخاست داشتم و به خدا سوگند مجلسی گرامی تر از مجلسهای او ندیدم ، گوید : روزی آن حضرت به من گفت: عطسه از کجا بیرون میآید ؟ گفتم: از بینی ، فرمود : به خطا رفتی ، گفتم : قربانت گردم از کجا بیرون می آید : فرمود: از همه جای بدن چنانچه منی از همه جای بدن بیرون میاید.سپس فرمود : آیا نبینی که چون انسان عطسه می زند همه بدنش تکان می خورد؟ و کسی که عطسه زند هفت روز از مرگ در امان باشد.
4-علی بن ابراهیم عن ابیه عن النوفلی عن السکونی عن ابی عبدالله قال: رسول الله اذا کان الرجل یتحدث بحدیث فعطس عاطس فهو شاهد حق.(اصول کافی ج 4 ص 477)
ترجمه: امام صادق گفت: رسول الله گفت: هرگاه مردی سخنی گوید و عطس زند آن گواه درستی آن سخن می باشد.
با توجه به اینکه اصول کافی از معتبرترین منابع شیعه میباشد آیا باید به اعتبار احادیث فوق که ظاهرا غیر منطقی به نظر می رسند اعتقاد داشت؟
پاسخ :
با سلام وارادت
در پاسخ پرسش شما به چند نکته اشاره می کنم :
1-یکی از کتب معتبره صحیحه شیعه کتاب بزرگ کافی از کلینی است
2-در بیان و توجیه و یا تفهیم روایات صحیح همیشه منطق و عقل پاسخگو نیست بلکه به اعتبار سند و راویانش باید بر حمل تایید محتوایی نمود چون قطعا از معصوم صادر شده است و باید به عقل و منطق باید گفت توجه اش را بیشتر کند
3- در روایاتی که شما بیان کردید همه موافق منطق و عقل است و اگر هم شبهه ای باشد فقط روایت اول است که آن هم چون به قطعیت از معصوم صادر شده است باید بگوییم ما متوجه نمی شویم نه این که خلاف منطق است
برای این که توجه بیشتری صورت گیرد که هر آنچه را عقل نمی فهمد غیر عقلی و غیر قابل قبول نیست جهت توجیه و مستند شدن این کلام به روایت مشهوری استناد می کنم که سند این حدیث صحیح بوده و کسی به آن خدشه ای ندارد. علاوه بر اینکه مضمون این حدیث، مساله ای قطعی در بین شیعه است :
گاهى اين سؤال به طور جدّى مطرح مى شود كه چرا براى قطع سه انگشت زن، به اندازه سه انگشت مرد، ديه تعيين شده است ولى براى چهار انگشت، ديه آن برابر با قطع دو انگشت مرد مى شود، از اين رو «ابان بن تغلب» كه از فقهاء مطرح و پُرآوازه و راوى اين روايت است تعجّب كرده، اظهار مى دارد در كوفه اين حكم را براى ما نقل كردند ما آن را نپذيرفتيم و حكمى شيطانى مى پنداشتيم.
امام صادق (عليه السلام) فرمودند: «مهلاً يا ابان» أبان بن تغلب اين قدر تند نرو، كمى تأمل كن، احكام الهى تعبدى است كه با عقل بشرى به خاطر محدوديت هاى آن نمى توان به همه ابعاد و زوايا و عمق مصالح نهفته در آن پى برد. اگر ديه فقط به لحاظ خسارت بود، بين انگشت هاى زن و مرد تفاوتى نبود اما ماهيت ديه چنين نيست. بلكه كاركردها و جهت دهى هاى ديگرى در آن نهفته است.
براى آگاهى بيشتر ر.ك: روابط متكامل زن و مرد، على صفايى، صص 31-33 ؛ تحولات حقوقى جهان اسلام، نورمن اندرسون، ترجمه: فخرالدين اصغرى، جليل قنواتى و مصطفى فضايلى، ص 40-15؛ الميزان فى تفسير القرآن، محمدحسين طباطبايى، ج 4، ص 315 ؛ نقش عقل در استنباط قواعد و مقررات حقوقى از ديدگاه اسلام، سيد ابراهيم حسينى منتشر شده در مجله معرفت شماره 61 (سال 1381) و مجله پرسمان شماره 11 (مرداد 82)؛ حكمت هاى تفاوت قصاص زن و مرد، محمد فلاح، منتشرشده در مجله معرفت، شماره 85.
___________________
1. شیخ صدوق، من لا یحضره الفقیه، ج۴ ، ص ۱۱۹.