خب باید دید این عواقب چیست و آیا می ارزد ما این عواقب را نادیده بگیریم یا نه .
جناب حسام الدین عزیز بحث برر سر بهتر و بدتر نیست، بحث بر سر شدن و نشدن است!! نقد معصوم خودفریفتن است! فیلم بازی کردن است!! نمیشود اعتقاد به عصمت کسی داشت و او را نقد کرد!
*حسام الدین*;962030 نوشت:
به نظر شما اینکه بگوئیم پیامبر ص شخصی بودند که انتقادها را گوش می کردند ، می پذیرفتند و منتقد را هم مجازات نمی کردند ، این بازخورد بهتری در میان اقشار مختلف مردم دارد ، یا اینکه به گفته حضرتعالی بگوئیم به هیچ عنوان نقد پذیر نبوده اند و اصلا در جامعه کس را یارای انتقاد از ایشان نبوده است
خواهش می کنم بحث را دوباره از رفتار مردم به سمت رفتار حاکم نبرید!! سخن نده در این نیست که پیامبر(ص) باید چگونه با نقد برخورد کند، بلکه در این است که مردم باید در برابر حاکم معصوم چگونه رفتار کنند!!
*حسام الدین*;962030 نوشت:
حالا ما بیاییم و مرتب تبلیغ کنیم که در جامعه نبوی خفقان بوده ، حرف اول و آخر را پیامبر می زده ، هیچ کس هم حق مخالفت و نظر دادن نداشته است ! خب دیگر چگونه می خواهیم برای نسل بعد چیزی به اسم انتقاد را جا بیندازیم ؟
طبق دو نکته ای که عرض کردم پاسخ این مسئله نیز روشن میشود؛ چون اولا نقد معصوم توسط کسی که به عصمت معتقد باشد نشدنی است و حتی اگر کسی به ظاهر مشغول آن شود در حقیقت خود فریفتن است، ثانیا سخن از نحوه رفتار معصوم نسبت به مردم نیست، سخن از رفتار مردم در قبال معصوم است.
*حسام الدین*;962030 نوشت:
ببینید پیامبر ص و ائمه علیهم السلام اکنون که دیگر در میان ما نیستند که نقد آنها واقعا موضوع اصلی باشد . ما باید ببینیم چه چیزی می توان از زندگی و سیره آن بزرگواران برای مومنین به دست آورد که برای زندگی امروزشان به درد بخور باشد
اتفاقا موضوع اصلی نقد پیامبر(ص) و ائمه(ع) است وگرنه من که با نقد غیر معصوم مخالفتی ندارم!! اما کسی اعتقاد به عصمت و نقد همزمان داشته باشد میگویم نشدنی است!!! بحث بنده نقد یک تفکر است کاری ندارم که امروز معصومی حاضر باشد یا نباشد، سخن از این است که آیا اگر باشد میشود او را نقد کرد یا خیر؟ وگرنه اگر شما یک تاپیک در مورد نقد غیر معصومین بزنید خب من خودم هم در آن هیئت سینه میزنم!
*حسام الدین*;962030 نوشت:
اتفاقا به نکته خوبی اشاره کردید . در همان نقل قولی که آوردم مشخص می کرد که در واقع حاکم اسلامی غیرمعصوم هم نباید نقد بشود و این دیدگاه افراطی از همین جا منشا می گیرد که اگر فرضا شخص اول مملکت مورد نقد واقع شود سنگ روی سنگ بند نمی شود !! در حالیکه واقعا اینطور نیست . روی کاغذ شاید بتوان حاکمان غیر معصوم را نقد کرد ، اما در عمل آیا چنین امکانی هست ؟!
عرض کردم هر غیر معصومی جای نقد دارد! البته به نظرم گاهی کلامی که دست به دست میشود واقعا مراد گوینده نیست، یا اشتباه در تعابیر رخ داده یا اشتباه در برداشت! اما در هر صورت اگر کسی بگوید نگاه نقادانه از سوی هیچ کسی به رهبری جایز نیست، طبیعتا حرف باطلی است!! از هر کسی میخواهد باشد، منتهی دغدغه ای که در باطن این سخنان وجود دارد و دغدغه به جایی هم هست این است که رهبری برای پیروی است نباید این نقد غیر معصوم بهانه ای شود که هر کسی به یک بهانه ای از اطاعت شانه خالی کند!!
*حسام الدین*;962030 نوشت:
اما اصرار دارد معصومین هیچ گونه نقدی بر نمی تافته اند !
باز هم تکرار می کنم از بحث در حیطه وظائف مردم در قبال معصوم، بحث به وظائف معصوم در برابر مردم کشیده نشود!
*حسام الدین*;962129 نوشت:
به نظر شما الان که در جهان علی الظاهر هیچ معصومی صاحب قدرت نیست آیا جوامع دچار هرج و مرج شدند ؟! برعکس ، هرچه فضا بسته تر و بله قربان گوئی در جامعه بیشتر باشد رکود و فساد آن جامعه هم بیشتر و هرچه فضا بازتر و آزادی ها بیشتر باشند جامعه پیشرفته تر خواهد بود ..
در عین حال ما نقد می کنیم و نقد می شویم تا نقاط مثبت تقویت شوند و نقاط منفی رفته رفته محو گردند . در این میان الزاما منتقد محق و نقد شونده خطاکار نیست .. بلکه هر حالتی قابل تصور است . مبنا همان نقد کردن و نقد شدن است که باید در جامعه نهادینه شود .
بله قطعا اگر معصومی در جهان نباشد و در نقد هم بسته شود جامعه به قهقرا میرود، اما سخن از معصوم است، خواهش می کنم با دقت بیشتری نگاه کنید، طبق این مبنا شخص هیچ اشتباهی ندارد، طبیعتا بهترین تصمیم گیری ها انجام میشود، و ما هم این را باور داریم، چه جای نقدی می ماند؟!
اگر معصوم و بی عیب است باید برای شفاف سازی ابهامات درونی منتقد باید پاسخگو باشد
نقد کردن کسی لزومن همیشه به معنی تحقیر و عدم اعتقاد به او نیست بلکه گاهی برای پاسخ گرفتن پرسش های درونی و شفاف سازی ابهامات خود شخص منتقد است و ان کس که نقد می شود اگر معصوم باشد به راحتی با منطق و دلیل قدرت پاسخگویی دارد
نه اینکه بجای پاسخگویی درون لاک تقدس و مقدسات پنهان شود و پرسش های منتقد را پاسخ نداده و بر ابهامات و شک های او بیفزاید
ای بابا شما انگار توجه نمی کنید؛ تناقض است برادر!! تناقض است!! شما معتقدید آقای الف هیچ خطایی ندارد، و هم زمان معتقدید که امکان دارد خطا داشته باشد!! بالاخره احتمال خطا دارد یا ندارد؟! اگر احتمال ندارد پس نقد چه معنایی دارد! اگر احتمال خطا دارد پس شما بحثتان بر سر معصوم نیست، بر سر نقد یک غیر معصوم است که ما هم با آن مخالف نیستیم!
ثانیا من چندین بار تا به حال در پست های مختلف عرض کرده ام که بین وظائف معصوم و مردم نباید خلط کنید، ما در اینجا از وظائف معصوم سخن نمی گوییم، بلکه بحث از رفتار مردم است، ما که مخالف این نیستیم که معصوم حکمت رفتارهایش را برای مردم شرح دهد، با منتقدین به ملاطفت برخورد کند، و مانند آن؛ سخن در این است که مردم باید با حاکم معصوم چگونه رفتار کنند؟! آیا معصومی که معتقدند بدون خطا و اشتباه است می توانند او را نقد کنند؟!
دکترنادرنوری;962041 نوشت:
باز هم می گم نقد کردن معصوم هیچ ایرادی منطقی و خرد پذیری نداره . چون که کسی که به معصومیت اعتقاد داره لاجرم به قدرت پاسخگویی نقد او هم باید اعتقاد داشته باشه
ما نگران دفاع معصوم از خودش نیستیم، میگوییم اصلا چنین چیزی میشود یا خیر! این دو اعتقاد یعنی عصمت و نقد نسبت به آقای معصوم در دل یم انسان جمع میشود یا خیر؟!
دکترنادرنوری;962041 نوشت:
طبق قرآن ابراهیم هم که پیامبر بود در قدرت خدا شک داشت و باور نمی کرد ( درخواست دیدن چگونگی زنده شدن مردگان با چشم خود از خدا )
این ربطی به نقد ندارد! مگر ابراهیم رفتار یا گفتار خداوند را نقد کرد؟!
قبل از هرچیزی من به اینکه امامان معصوم و مبرا از گناه و خطا هستند اعتقاد دارم و به اینکه به جهت علم و شناخت کامل و ایمانی که دارند مرتکب گناه نمیشن.
اما آیا توی تمام حرکات و رفتارشون معصوم و با بقیه متفاوت هستند و هر حرکتشون وحی منزل هست؟
اگر اینطور باشد و ما بپذیریم که نباید نقد کنیم پس تکلیف اختیار چی میشه؟ آیا نمیشه گفت اون حکومت که به خلافت امام معصومه جبری هست؟
با سلام و احترام
اینطور نیست که تمام حرکاتشان وحی منزل باشد، اما همه مطابق با وحی منزل است، یعنی آنها در عمل هرگز از آنچه که بر ایشان وحی شده یا از طریق علم حضوری آگاه شده اند تخطی نمیکنند. اما این اصلا به معنای جبر نیست، چون با اختیار بر رفتار خویش مسلط هستند، و با اختیار رفتارشان را برمیگزینند.
در جای خود مطرح شده است که عصمت به معنای علم است، علمی که عمل را به دنبال داشته و خطا و فراموشی در آن نیست. علم از جانب خداوند به آنها داده شده اما عملی که بعد از آن می آید اختیاری است، مثلا اگر به شما بگویند این بطری روی طاقچه سمّی است که اگر بخورید به طرز دردناکی خواهید مُرد هرگز این را مرتکب نخواهید شد، حتی از روی سهو وفراموشی! چون اینقدر این مسئله برای شما مهم است که ذره ای مورد غفلت واقع نمیشود!
بنابراین معصومین قدرت بر خطا دارند اما هرگز آن را مرتکب نمیشوند.
با سلام و احترام
اینطور نیست که تمام حرکاتشان وحی منزل باشد، اما همه مطابق با وحی منزل است، یعنی آنها در عمل هرگز از آنچه که بر ایشان وحی شده یا از طریق علم حضوری آگاه شده اند تخطی نمیکنند. اما این اصلا به معنای جبر نیست، چون با اختیار بر رفتار خویش مسلط هستند، و با اختیار رفتارشان را برمیگزینند.
در جای خود مطرح شده است که عصمت به معنای علم است، علمی که عمل را به دنبال داشته و خطا و فراموشی در آن نیست. علم از جانب خداوند به آنها داده شده اما عملی که بعد از آن می آید اختیاری است، مثلا اگر به شما بگویند این بطری روی طاقچه سمّی است که اگر بخورید به طرز دردناکی خواهید مُرد هرگز این را مرتکب نخواهید شد، حتی از روی سهو وفراموشی! چون اینقدر این مسئله برای شما مهم است که ذره ای مورد غفلت واقع نمیشود!
بنابراین معصومین قدرت بر خطا دارند اما هرگز آن را مرتکب نمیشوند.
بله همینطوره
منظورم جبر در حکومت هست اگر معصوم حاکم باشد ان شاء ... در آن صورت چون عصمت دارد نباید هیچ نقدی به هیچ کارشون داشت اگر اونها هم اجازه بدن بازم کار درستی نیست چیزی رو که قابل نقد نیست نقد کرد آیا این حکومت جبری نیست؟
در زمان پیامبران به عصمت پیامبر ایمان ندلشتند؟
چون اولا نقد معصوم توسط کسی که به عصمت معتقد باشد نشدنی است و حتی اگر کسی به ظاهر مشغول آن شود در حقیقت خود فریفتن است، ثانیا سخن از نحوه رفتار معصوم نسبت به مردم نیست، سخن از رفتار مردم در قبال معصوم است.
بر خلاف حضرتعالی بنده تصور می کنم باید عملکرد پیامبر ص و حضرت علی ع در این خصوص تبیین شود . بدیهی است کسی که اعتقاد داشته باشد آقای/خانم فلانی معصوم از هر اشتباه است دیگر حتی به نقد کردنش هم فکر نمی کند !! اما از آنطرف ما گزارشات متعدد تاریخی داریم که دستکم بخش بزرگی از جامعه اسلامی چنین برداشتی در خصوص حاکم اسلامی ( پیامبر ص و بعد خلفا و حضرت امیر ع ) نداشته اند !! اینها را که نمی شود انکار کرد . یک جوری باید بین نظرات جمع کرد ..
ما یا باید بگوئیم در جامعه ی نبوی و علوی خفقان بوده و هیچ کس حق رد کردن سخنان آنها را نداشته ، یا اینکه یک فضای نسبتا باز ( حالا با سطح پیشرفت جامعه و مقتضیات همان زمان ) در آن زمان وجود داشته است .. بعد از اینجا باید به این برسیم که اگر پیامبر و حضرت علی ع واقعا خودشان هم به عصمت خودشان معتقد بوده اند چرا برای تبیین آن در جامعه کاری نکردند ؟!! به هر حال مطلب کم اهمیتی نیست که به سادگی بتوان از کنار آن عبور کرد .. ما اصلا قبول کنیم که در قرآن ده ها و بلکه صدها آیه در خصوص عصمت پیامبر ص وجود داشته باشد . خب وقتی هیچ تلاشی برای تبیین آن صورت نگرفته باشد مردم چگونه بفهمند که باید به عصمت پیامبرشان معتقد باشند ؟!! رسول الله در مواجهه با پرسش « آیا از طرف خودت می گوئی یا وحی الهی ست » می توانستند با یک پاسخ صریح برای همیشه این موضوع را مختومه کنند . عصمت اگر باید جزء عقاید مسلم یک مسلمان باشد پس خدای نکرده باید گفت پیامبر و حضرت علی تعمدا مردم را به اشتباه انداخته اند !! چون بر خلاف فرض بنده آیه ای به صراحت از مفهوم عصمت سخن نگفته است و هر چه در این باب به قرآن منتسب می شود تفاسیر افراد است . پس وظیفه ی پیامبر ص با این وضع سنگین تر هم می شود .. چون باید چیزی را تبیین می کرد که به صراحت در قرآن وجود ندارد !!
بنابراین پرسش مهم من از شما استاد محترم این است که وظیفه معصوم - مطابق نظر شما - در برابر انتقاد هایی که از او می شود چیست ؟! اگر عصمت وی باید عقیده پیروان باشد آیا نباید جلوی این گونه انحرافات بایستد ؟ نه اینکه به آن دامن بزند !
سلام
نقد کردن، یک حق است. انسان محق است که هرکسی را و هر مکتبی را، نقد کند. این حق را قانون باید به شخص بدهد. به لحاظ حقوقی و قانونی، نباید مرز و منعی وجود داشته باشد برای نقد کردن. در یک جامعه باز و آزاد، هم حق نقد دین باید وجود داشته باشد، هم حق نقد پیشوایان و رهبران دینی.
جواز نقد را هم نباید که از خود شخص گرفت. یعنی برویم و اجازه بگیریم که ما میخواهیم شما را نقد کنیم، اجازه میدهید؟ این بیمعناست و جواز نقد را، از خودش شخص و مکتب نباید گرفت. این به لحاظ حقوقی و قانونی که گفتیم نقد کردن، حق مردم است و هرکسی را هم میتوان نقد کرد.
اما غير از قانون و حقوق، آیا نقد دین و پیشوایی و رهبران دینی، نقد امامان و پیامبران، منطقاً روا و مطلوب است؟ یعنی قانون حق را به من داده، آیا رواست که من از این حق خودم استفاده کنم؟ ما میگوییم بله، روا و مطلوب است. روایی نقد دین و پیامبران و پیشوایان دینی را، عقل به ما میدهد. اگر ما باور به عقلانیت انتقادی داشته باشیم، باور داشته باشیم که عقلانیت با نقادی و آموختن از دیگران و نقد دیگران، ممکن میشود، باید بگوییم که نقد دین، نقد اولیا و پیشوایان دینی، نقد پیامبران و متون دینی، برای عقلانیت لازم و ضروری است.
پس تا اینجا، نقد امامان و پیامبران، به لحاظ قانونی یک حق است و به لحاظ عقلانی هم، رواست. پس کتابی وجود ندارد، شخصی وجود ندارد که فوق نقد باشد.
اما از عرصه معرفت و دین که بگذریم، در عرصه سیاست نقد هرکس، رواست و لازم و ضروری. کسی نمیتواند در سیاست، ولایت و اتوریته داشته باشد؛ ولایت و اتوریته در سیاست، جز فساد نتیجهای ندارد.
گفتیم که بنا نیست که جواز نقد را از خود شخصی که میخواهیم او را نقد کنیم، بگیریم. اما برای دینداران مهم است که آیا خود آن بزرگان، مردم را مجاز میدانستند برای نقد کردن؟ من اشاره به علی بن ابیطالب میکنم. ایشان با صراحت تمام، مردم را دعوت میکرد به نقد خویش، مردم را دعوت میکرد که علی را نقد کنند. این در نهج البلاغه هست. خود علی بن ابیطالب هم گفته است که"من برتر از آن نیستم که خطا نکنم و از خطا کردن، ایمن باشم". یعنی اعتراف کرده است که خطاپذیر است. اما اگر خود دینداران، به هر علت و دلیلی، از نقد بزرگان دینی خود دست کشیدند، این حق را باید به دیگران بدهند که آنها بزرگانشان را نقد کنند.
خود علی بن ابیطالب هم گفته است که"من برتر از آن نیستم که خطا نکنم و از خطا کردن، ایمن باشم"
بقیه جمله امیرالمومنین رو هم ذکر بفرمایید که فرمود :مگر اینکه؛ خداوندی که از من قادرتر است وهمه امور به دست اوست، مرا از خطا حفظ کند. مفهوم جمله اول که می فرماید؛ ایمن نیستم، این است که، من به عنوان یک انسان از خطا کردن ایمن نیستم ولی مفهوم جمله بعد این است که به عنوان حفظ و حمایت الهی وضع دیگری دارم ، و خدا مرا از خطا حفظ می کند.
بقیه جمله امیرالمومنین رو هم ذکر بفرمایید که فرمود :مگر اینکه؛ خداوندی که از من قادرتر است وهمه امور به دست اوست، مرا از خطا حفظ کند. مفهوم جمله اول که می فرماید؛ ایمن نیستم، این است که، من به عنوان یک انسان از خطا کردن ایمن نیستم ولی مفهوم جمله بعد این است که به عنوان حفظ و حمایت الهی وضع دیگری دارم ، و خدا مرا از خطا حفظ می کند.
سخن بعدی علی بن ابیطالب، نقض نمیکند سخن قبلی او را. میگوید که من برتر از آن نیستم که خطا نکنم و از خطا کردن ایمن باشد، بعد میگوید مگر خدا مرا در کار نفس کفایت کند. نمیگوید که خدا نمیگذارد که من خطا نکنم، پس خطا نمیکنم. این تفسیر شیعه است که اشکال دارد.
اگر خدا، علی را از خطا کردن حفظ میکند، آن وقت دیگر این بیگناهی و عصمت، اندک ارزشی ندارد. چون این عصمت و بیگناهی، جبری و تحمیلی است، نه اختیاری. علی، بنا به اختیار خودش، میتوانست خطا کند اما خدا او را حفظ کرد از خطا کردن. یعنی خدا، عصمت را بر علی تحمیل کرد. وقتی این عصمت ارزش دارد که خود شخص، با اختیار خودش، چنان پارسایی و تقوایی داشته باشد که از گناه کردن، پرهیز کند. اما اگر با جبر و تحمیل باشد، این هیچ ارزشی ندارد. تمام فیلسوفان و علمای اخلاق این را گفتهاند که مقدمه اخلاق، آزادی و اختیار است. عمل و رفتاری نیک یا بد است که آن عمل و رفتار، با اختیار و آزادی خود شخص انجام گرفته باشد. اگر یک شخصی با اختیار و آزادی خودش، دروغ بگوید، این عمل او بد است. اما اگر این شخص، بدون اختیار و آزادی و تحت جبر و تحميل، دروغ بگوید، عمل او نه خوب است و نه بد.
شما با این سخن، در واقع شخصیت انسانی را از امامان هم میگیرید چون اختیار و آزادی را از آنها سلب میکنید.
البته خطا هم، دو نوع است. خطای اخلاقی و خطای معرفتی. پیامبر و امامان شیعه، دستکم خطای معرفتی داشتند و نهایتا از خطای اخلاقی پرهیز میکردند.
حالا، پیامبر و امام، خواه خطاپذیر و خواه خطاناپذیر، مردم حق دارند آنها را نقد کنند.
از آنطرف ما گزارشات متعدد تاریخی داریم که دستکم بخش بزرگی از جامعه اسلامی چنین برداشتی در خصوص حاکم اسلامی ( پیامبر ص و بعد خلفا و حضرت امیر ع ) نداشته اند !! اینها را که نمی شود انکار کرد
ما چه کاری به رفتار جامعه داریم! بر فرض که بخواهیم چنین نگرشی هم داشته باشیم باید دید مالک اشتر و عمار و مانند ایشان آیا علی(ع) را نقد میکرده اند؟!
*حسام الدین*;962202 نوشت:
رسول الله در مواجهه با پرسش « آیا از طرف خودت می گوئی یا وحی الهی ست » می توانستند با یک پاسخ صریح برای همیشه این موضوع را مختومه کنند .
شما که تقل های روایی و تاریخی در این خصوص را قبول ندارید!! اگر قبول دارید بفرمایید تا بنده به مواردی اشاره کنم که از عصمت خویش دفاع کرده اند.
*حسام الدین*;962202 نوشت:
پرسش مهم من از شما استاد محترم این است که وظیفه معصوم - مطابق نظر شما - در برابر انتقاد هایی که از او می شود چیست ؟! اگر عصمت وی باید عقیده پیروان باشد آیا نباید جلوی این گونه انحرافات بایستد ؟ نه اینکه به آن دامن بزند !
رفتار معصوم در برابر انتقادها در حقیقت باید الگویی برای حاکمین باشد طبیعتا برای این الگودهی باید از نقد استقبال کنند، مواضع ایشان همواره در برابر مخالفین مواضع منعطف و نیکو بوده است اما این مطلقا به معنای تأیید دیدگاه یا رفتار طرف مقابل نبوده است
نقد کردن، یک حق است. انسان محق است که هرکسی را و هر مکتبی را، نقد کند. این حق را قانون باید به شخص بدهد. به لحاظ حقوقی و قانونی، نباید مرز و منعی وجود داشته باشد برای نقد کردن. در یک جامعه باز و آزاد، هم حق نقد دین باید وجود داشته باشد، هم حق نقد پیشوایان و رهبران دینی.
من متوجه منظور شما از قانون نشدم، بنده میگویم عصمت و نقد منطقا سازگار نیستند، شما سخن از قانون و قرارداد اجتماعی می زنید؟!
sharvandsabz;962230 نوشت:
اگر خدا، علی را از خطا کردن حفظ میکند، آن وقت دیگر این بیگناهی و عصمت، اندک ارزشی ندارد. چون این عصمت و بیگناهی، جبری و تحمیلی است، نه اختیاری
عصمت از سنخ علم است، خود این علم موهبتی از جانب خداوند است، اما عمل به آن اختیاری است، اما خود این علم به گونه ای است که خطا و فراموشی در آن راه ندارد
سلام
برخی معتقدند که معصومین در بسیاری از جنبه های زندگی،
بر مبنای همان علوم معمول تصمیم گیری می فرموده اند و دسترسی به علم لدنی به معنی استفاده از آن در تمامی سخنان و تصمیم گیری ها نیست.
لیسنکهای زیر را ببینید. نظر کارشناسان محترم در این موضوع چیست؟
من متوجه منظور شما از قانون نشدم، بنده میگویم عصمت و نقد منطقا سازگار نیستند، شما سخن از قانون و قرارداد اجتماعی می زنید؟!
عصمت از سنخ علم است، خود این علم موهبتی از جانب خداوند است، اما عمل به آن اختیاری است، اما خود این علم به گونه ای است که خطا و فراموشی در آن راه ندارد
سلام. من گفتم به لحاظ قانونی و حقوقی، نقد امام و پیامبر و دین، یک حق است و باید از این حق، دفاع کرد. اگر امام زمان وجود داشته باشد و ظهور کند، حق ندارد قانونی بنویسد یا تایید کند که در آن، نقد او ممنوع باشد.
اما گفتم، منطقاً هم رواست برای گسترش و بسط عقلانیت انتقادی. مگر آنکه، کسی بگوید که پیامبر و امام، مصون از هر خطایی هستند که آن وقت، نقد بیمعناست.
علم معنای مشخصی دارد. به چه معنا، عصمت علم است؟ علم عصمت یعنی چی؟ اگر این علم به آن معناست که شخص با داشتن آن، نمیتواند خطا کند، بازهم در اینجا اختیاری نیست و این هم جبر و تحمیل است. یعنی پیامبر و امام، علمی را میپذیرد که با آن، خطا ناممکن است، نمیتواند خطا کند، مجبور است که معصوم بماند. این هم جبر است و اختیار نیست و ارزشی ندارد. شبیه این است که من به شما معلمی معرفی کنم که شما با پذیرش این معلم، نمیتوانید خطا کنید، یعنی آن معلم نمیگذارد که خطا کنید، خب این هم تحت جبر است.
رفتار معصوم در برابر انتقادها در حقیقت باید الگویی برای حاکمین باشد طبیعتا برای این الگودهی باید از نقد استقبال کنند، مواضع ایشان همواره در برابر مخالفین مواضع منعطف و نیکو بوده است اما این مطلقا به معنای تأیید دیدگاه یا رفتار طرف مقابل نبوده است
هزار نکته ی باریک تر ز مو اینجاست ..
حضرتعالی فرمودید نقد معصوم منطقا اشتباه است .. بسیار خوب ، من هم به شما می گویم استقبال معصوم از نقد منطقا اشتباه است . معنا ندارد کسی که خود را معصوم می داند از نقد استقبال کند .
( دقت بفرمائید من اینجا اصلا کاری به منتقدین ندارم ، که بودند ، چه جایگاهی داشتند ، اصلا مهم نیست .)
سلام
من که نمیفهمم اینجا دوستان مخالف چرا هیچ دقت نمیکنن!
دقت نمیکنن که اقا اگه امامت رو قبول دارین ؛خب پس امامت با معصومیته!
اگه امامات رو قبول ندارین هر چی دلتون میخواد نقدکنید.ازاد ازادین
کم هم سوال نشده در این سایت .کم هم نقد نشده در این سایت .(چه امامت چه پیامبر چه قران چه خود حتی خدا)
در ماجرای ابراهیم علیه السلام با خدا ؛حضرت ابراهیم از چگونگی زنده کردن سوال میکنه و نقدی درکار نیست.چون حضرت ابراهیم خدا روقبول داره که اشتباه نمیکنه پس میگه خدایا چگونه!!
باید از مبنا(اشکال مشترک همه ی دوستان مخالف) اسلام یا حداقل تشیع وارد بحث شد نه از وسط ماجرا!
=========================
*حسام الدین*;962129 نوشت:
به نظر شما الان که در جهان علی الظاهر هیچ معصومی صاحب قدرت نیست آیا جوامع دچار هرج و مرج شدند ؟!
سلام نه اصلا همه چیز دنیا سر جاشه! من معذرت میخوام.:|
بنظر دیگه اینجا بحث منطقی نیست ؛ یه مدل جدله! روزی شاگردی به استادش گفت: استاد چگونه بالای صد سال عمر کردین؟
برخی معتقدند که معصومین در بسیاری از جنبه های زندگی،
بر مبنای همان علوم معمول تصمیم گیری می فرموده اند و دسترسی به علم لدنی به معنی استفاده از آن در تمامی سخنان و تصمیم گیری ها نیست.
لیسنکهای زیر را ببینید. نظر کارشناسان محترم در این موضوع چیست؟
قبلا هم عرض کرده ام عصمت به معنای علم بی انتها و نامحدود نیست، بلکه به معنای علم بدون خطاست، یعنی نمیگوییم همه چیز را میدانسته اند، بلکه میگوییم در هرچه ابراز نظر کنند درست است، در رفتار هم هرگز رفتارشان به خطا و اختلاف با تعالیمشان توصیف نمیشود.
آنها آمده اند اصلا مسیر را نشان دهند، اگر قرار باشد خطا کنند که میشود: کوری عصا کش کور دگر شود...!!
مگر آنکه، کسی بگوید که پیامبر و امام، مصون از هر خطایی هستند که آن وقت، نقد بیمعناست.
ای خدا به شما خیر بدهد، من هم 7 صفحه است دارم همین را می گویم، وقتی با این مبنا امام و پیامبر از هر خطایی مصون باشند دیگر نقد معنا ندارد، چه از نظر حقوقی جایز باشد و چه نباشد:
sharvandsabz;962244 نوشت:
من گفتم به لحاظ قانونی و حقوقی، نقد امام و پیامبر و دین، یک حق است و باید از این حق، دفاع کرد. اگر امام زمان وجود داشته باشد و ظهور کند، حق ندارد قانونی بنویسد یا تایید کند که در آن، نقد او ممنوع باشد.
sharvandsabz;962244 نوشت:
علم معنای مشخصی دارد. به چه معنا، عصمت علم است؟ علم عصمت یعنی چی؟ اگر این علم به آن معناست که شخص با داشتن آن، نمیتواند خطا کند، بازهم در اینجا اختیاری نیست
این خودش یک بحث مفصلی است که در جای خودش باید بحث شود، گستردگی بحث در این حوزه بسیار بیشتر از موضوع این تاپیک است، و ورود به آن بحث را به حاشیه میبرد.
حضرتعالی فرمودید نقد معصوم منطقا اشتباه است .. بسیار خوب ، من هم به شما می گویم استقبال معصوم از نقد منطقا اشتباه است . معنا ندارد کسی که خود را معصوم می داند از نقد استقبال کند .
( دقت بفرمائید من اینجا اصلا کاری به منتقدین ندارم ، که بودند ، چه جایگاهی داشتند ، اصلا مهم نیست .)
برادر گرامی وظیفه دو طرف کاملا متفاوت است، دقت بفرمایید:
پیامبر(ص) و ائمه(ع) با کسی که فحش میداده هم با ملاطفت و لبخند برخورد میکرده اند، شما از این رفتار چه نتیجه ای میگیرید؟ جواز فحش؟
آنها وظیفه دارند در تمام عرصه ها الگویی برای مردم باشند، در مقام پدر، الگویی برای پدران؛ در مقام شوهر الگویی برای شوهران؛ در مقام حاکم، الگویی برای حاکمان؛ در مقام همسایه، الگویی برای همسایگان؛ و...
یعنی باید در برخورد با منتقدین، الگوی نقدپذیری را ایفا کنند، اما تا دلتان بخواهید از عصمت خویش سخن گفته اند!
برای قضاوت صحیح و پرهیز از نگرش جزیره ای باید تمام نقل های تاریخی و روایی را با هم یکجا دید.
پیامبر(ص) و ائمه(ع) با کسی که فحش میداده هم با ملاطفت و لبخند برخورد میکرده اند، شما از این رفتار چه نتیجه ای میگیرید؟ جواز فحش؟
قیاس حضرتعالی مع الفارق است .. هرکسی می داند حکم فحش دادن چیست .
فکر کنم در این مقدار با بنده موافقید که خط قرمز پیامبر ص رئوس مهم عقاید اسلامی بوده است . یعنی اگر فی المثل یک نفر می آمد و می گفت بت لات شریک خداست پیامبر قاطعانه برخورد می کرد ، اگر کسی در نبوت و اتصال ایشان به وحی شک و تردید می کرد بازهم قاطعانه برخورد می کرد . عقیده شوخی بردار نیست ، مصلحت اندیشی هم معنا ندارد ..
طبق بیان حضرتعالی عصمت هم جز رئوس اصلی عقاید است ، خب حال که چنین است برخورد قاطع پیامبر کجاست ؟! چرا ایشان با استقبال از نقد و انتقاد زمینه را برای انحراف در این عقیده مهم (عصمت) فراهم کردند ؟!
نقل قول:
یعنی باید در برخورد با منتقدین، الگوی نقدپذیری را ایفا کنند،
خب قاعدتا باید در برخورد با منتقدین الله هم الگوی نقد پذیری را ایفا می کردند ،
در برخورد با منتقدین نبوت محمد ص هم الگوی نقدپذیری را ایفا می کردند !
مگر آنکه بفرمائید عصمت حالا چندان ویژگی مهمی هم نبوده که پیامبر ص خیلی بخواهند در خصوص آن سخت گیری کنند !
سلام
من که نمیفهمم اینجا دوستان مخالف چرا هیچ دقت نمیکنن!
دقت نمیکنن که اقا اگه امامت رو قبول دارین ؛خب پس امامت با معصومیته!
اگه امامات رو قبول ندارین هر چی دلتون میخواد نقدکنید.ازاد ازادین
کم هم سوال نشده در این سایت .کم هم نقد نشده در این سایت .(چه امامت چه پیامبر چه قران چه خود حتی خدا)
در ماجرای ابراهیم علیه السلام با خدا ؛حضرت ابراهیم از چگونگی زنده کردن سوال میکنه و نقدی درکار نیست.چون حضرت ابراهیم خدا روقبول داره که اشتباه نمیکنه پس میگه خدایا چگونه!!
باید از مبنا(اشکال مشترک همه ی دوستان مخالف) اسلام یا حداقل تشیع وارد بحث شد نه از وسط ماجرا!
=========================
سلام علیکم
بحث سر نقد از انسان بنی بشر هست ، نه خدا !
و رسوندن انسانی به مقام خدایی از منظر اسلام خطاست!
روح سبز;962249 نوشت:
سلام نه اصلا همه چیز دنیا سر جاشه! من معذرت میخوام.:|
اگر بصیرت باشه انسان می بینه که همه چی سر جاشه
خیر و شر هر دو وجود دارن و در توازن هستن!
از بین رفتن شر مساوی است با عدم توازن دنیا
روح سبز;962249 نوشت:
بنظر دیگه اینجا بحث منطقی نیست ؛ یه مدل جدله! روزی شاگردی به استادش گفت: استاد چگونه بالای صد سال عمر کردین؟
استاد گفت: با کسی جدل (و حتی بحث الکی) نمیکنم
شاگرد گفت:هه!مگه ممکنه؟
استاد گفت:اوه ببخشید .حق با شماست,ممکن نیست!
بله استاد !
حق با شماست
جدل اشتباه هست
البته این که این بحث در منطق برخی نمی گنجه دلیل بر غیر منطقی بودن بحث نیست
شخصی از عالم فیلسوفی پرسید معصوم (ع) در عالم شهود چگونه دیده میشود؟
اون عالم گفت:به مانند ابر اختری که از شرق تا غرب پهنایش است و به همه دل ها نور افشانی میکند!
پرسید پس علما چگونه هستن؟
گفت به مانند ناخدا های کشتی ها و سفینه های پرنده که در اسمان ضمیر دل ها به سمت ان خورشید عظیم پرواز می کنند!
نتیجه گیری:
مردم عادی (کسی که دارای شهود نشده باشد و به عبارت امروزی دارای بصیرت در اعماق دل و درون عالم خلقت نشده و درکی ندارد) در مودبانه ترین حالت میشن به مانند گوسفندانی که اون عالم انها را بار کشتی خودش میکند تا از دست گرگانی که در سکنات تاریک دره های ضمیر در کمین هستن نجات بدهند!
یعنی اگر فی المثل یک نفر می آمد و می گفت بت لات شریک خداست پیامبر قاطعانه برخورد می کرد ، اگر کسی در نبوت و اتصال ایشان به وحی شک و تردید می کرد بازهم قاطعانه برخورد می کرد . عقیده شوخی بردار نیست ، مصلحت اندیشی هم معنا ندارد ..
طبق بیان حضرتعالی عصمت هم جز رئوس اصلی عقاید است ، خب حال که چنین است برخورد قاطع پیامبر کجاست ؟! چرا ایشان با استقبال از نقد و انتقاد زمینه را برای انحراف در این عقیده مهم (عصمت) فراهم کردند ؟!
خیر، به نظرم اتفاقا سیره پیامبر(ص) غیر از این است، در جای خوش حق را بازگو می کند اما در برابر منحرفین تا زمانی که دشمنی آشکار نداشته باشند قاطعانه برخورد نمی کند، و خصوصا در جایی که اموری باشد که مربوط به شخص ایشان باشد.
بیشترین عامل جذب پیامبر(ص) خوش اخلاقی و برخورد نرم با مخالفین بود، حالا این مخالف در هر حدی که میخواهد باشد، در حد کفر، در حد شرک، در حد یهودی یا مسیحی، در حد مسلمان غیر معتقد به عصمت، در حد مسلمان فاسق و...!
بله اگر بحث عصمت در جای خود مطرح نشده بود حرف شما درست بود! برای قضاوت درست و عادلانه باید به جمیع گفتار و رفتار پیامبر(ص) نگاه کرد، اینکه پیامبر(ص) با اعتراضات به نیکویی برخورد میکرد برای کسی که نگاهی مجموعی به تاریخ داشته باشد هرگز دلیلی بر عدم عصمت پیامبر(ص) تلقی نمیشود، علاوه بر اینکه الا منطقا دلالتی بر عدم عصمت ندارد!
اصلا بالاتر از عصمت، اصل امامت، از سوی پیامبر(ص) و ائمه(ع) در مواضع مختلف ابراز شد، اما برخورد ایشان با مخالفین امامت چگونه بود؟! آیا قاطعانه بود؟! امام علی(ع) حتی به خلفا مشورت هم میدادند، با اهل سنت فوق العاده مهربان بودند، امام صادق(ع) در روایت صحیح السند از معلی بن خنیس نیمه های شب مخفیانه برای اهل سنت نان میبردند.
در جای خود از امامت سخن می گفتند اما کسی که ب خشونت حتی امامت ایشان را منکر شده و با تندی با ایشان برخورد میکردند انها در حقش ملاطفت کرده و هرگز نمی گفتند من امام هستم، چون امامت درجای خودش بیان شده بود، و الان این آقا عصبانی و ناراحت است، احساساتش تحریک شده است، در چنین برخوردهایی که ای احساسات در میان است نمی توان با بیان علمی پاسخ داد!!
نگاه جزئی نگرانه انسان را از قضاوت درست باز میدارد، شما اگر می خواهید قضاوت روایی و تاریخ داشته باشید باید همه نقل ها را با هم ببینید.
بله همینطوره
منظورم جبر در حکومت هست اگر معصوم حاکم باشد ان شاء ... در آن صورت چون عصمت دارد نباید هیچ نقدی به هیچ کارشون داشت اگر اونها هم اجازه بدن بازم کار درستی نیست چیزی رو که قابل نقد نیست نقد کرد آیا این حکومت جبری نیست؟
در زمان پیامبران به عصمت پیامبر ایمان ندلشتند؟
منظورتون از جبر چی هست؟ اگر منظورتون جبر تشریعی به معنای «باید» است، بله جبر است، مثلا نماز که جبر هست، روزه که جبر هست، اطاعت از معصوم و پذیرش حکومت وی بدون چون و چرا هم جبر است، یعنی یکی از اوامر الهی است که در قرآن کریم به آن تصریح شده است.
اما اینکه دیگران که انبیاء و ائمه(ع) را نقد می کرده اند ممکن است از عدم اعتقادشان به عصمت باشد، و نیز ممکن است علی رغم اعتقادشان به عصمت باشد همانطور که برخی به حقانیت انبیا اعتقاد داشتند اما باز هم در برابر ایشان می ایستادند.
ما اگر هم می خواهیم رفتار مردم را ببینیم باید رفتار نخبگان حقیقی چون مالک اشتر و عمار و حجر بن عدی و یاران سیدالشهدا(ع) و مانند ایشان را ببینید، اینها حتی اگر ائمه(ع) ایشان را به درون آتش امر می فرمودند اطاعت می کردند، نباید به جای استناد به رفتار ایشان به رفتار اعراب جاهلی استناد کنیم که به پیامبر(ص) می گفتند این حرف از جانب توست یا خدا؟!!
قبلا هم عرض کرده ام عصمت به معنای علم بی انتها و نامحدود نیست، بلکه به معنای علم بدون خطاست، یعنی نمیگوییم همه چیز را میدانسته اند، بلکه میگوییم در هرچه ابراز نظر کنند درست است، در رفتار هم هرگز رفتارشان به خطا و اختلاف با تعالیمشان توصیف نمیشود.
آنها آمده اند اصلا مسیر را نشان دهند، اگر قرار باشد خطا کنند که میشود: کوری عصا کش کور دگر شود...!!
درست ترش اینه که بگیم اگر ایشان بر اساس علم لدنی رفتار کنند، کارشان بدون خطا خواهد بود. اما در خیلی از جنبه ها از علم معمولی استفاده می فرموده اند.
مثلا شما می بینید که علم لدنی مانع از خوردن انگور زهر آلود توسط امام رضا (ع) نشد. یا این علم مانع از انتخاب بن جارود به عنوان حاکم توسط حضرت علی (ع) نشد.
اصلا دلیل اینکه این بحث عدم استفاده همیشگی از علم لدنی مطرح شده، وجود همین نمونه هاست
اصلا بالاتر از عصمت، اصل امامت، از سوی پیامبر(ص) و ائمه(ع) در مواضع مختلف ابراز شد،
با سلام و عرض احترام
دقیقا مهم ترین اصل ، اصل امامت هست
ما باید از ائمه پیروی کنیم ، به دلیل واجب بودن امامت
نه وجوب عصمت
طبق نظر شما اگر عصمت نباشه نباید از امام تبعیت کرد درسته؟
پس چرا مردم دارن الان تبعیت می کنن؟
احتمالا نمیخواید بگید که ایشون معصوم هستن؟
مثل اثبات ولایت ایشون؟
به نظر من اون چیزی که امامت امام عصر ارواحنا فداه رو برجسته می کنه ، ولایت ایشون بر مومنین هست، نه عصمت
خیر، به نظرم اتفاقا سیره پیامبر(ص) غیر از این است، در جای خوش حق را بازگو می کند اما در برابر منحرفین تا زمانی که دشمنی آشکار نداشته باشند قاطعانه برخورد نمی کند، و خصوصا در جایی که اموری باشد که مربوط به شخص ایشان باشد.
بیشترین عامل جذب پیامبر(ص) خوش اخلاقی و برخورد نرم با مخالفین بود، حالا این مخالف در هر حدی که میخواهد باشد، در حد کفر، در حد شرک، در حد یهودی یا مسیحی، در حد مسلمان غیر معتقد به عصمت، در حد مسلمان فاسق و...!
بله اگر بحث عصمت در جای خود مطرح نشده بود حرف شما درست بود! برای قضاوت درست و عادلانه باید به جمیع گفتار و رفتار پیامبر(ص) نگاه کرد، اینکه پیامبر(ص) با اعتراضات به نیکویی برخورد میکرد برای کسی که نگاهی مجموعی به تاریخ داشته باشد هرگز دلیلی بر عدم عصمت پیامبر(ص) تلقی نمیشود، علاوه بر اینکه الا منطقا دلالتی بر عدم عصمت ندارد!
اصلا بالاتر از عصمت، اصل امامت، از سوی پیامبر(ص) و ائمه(ع) در مواضع مختلف ابراز شد، اما برخورد ایشان با مخالفین امامت چگونه بود؟! آیا قاطعانه بود؟! امام علی(ع) حتی به خلفا مشورت هم میدادند، با اهل سنت فوق العاده مهربان بودند، امام صادق(ع) در روایت صحیح السند از معلی بن خنیس نیمه های شب مخفیانه برای اهل سنت نان میبردند.
در جای خود از امامت سخن می گفتند اما کسی که ب خشونت حتی امامت ایشان را منکر شده و با تندی با ایشان برخورد میکردند انها در حقش ملاطفت کرده و هرگز نمی گفتند من امام هستم، چون امامت درجای خودش بیان شده بود، و الان این آقا عصبانی و ناراحت است، احساساتش تحریک شده است، در چنین برخوردهایی که ای احساسات در میان است نمی توان با بیان علمی پاسخ داد!!
نگاه جزئی نگرانه انسان را از قضاوت درست باز میدارد، شما اگر می خواهید قضاوت روایی و تاریخ داشته باشید باید همه نقل ها را با هم ببینید.
با سلام
بله مورد امامت هم دقیقا مثل عصمت هست . به این مورد توجه نکرده بودم .
ما باید از ائمه پیروی کنیم ، به دلیل واجب بودن امامت
نه وجوب عصمت
طبق نظر شما اگر عصمت نباشه نباید از امام تبعیت کرد درسته؟
پس چرا مردم دارن الان تبعیت می کنن؟
احتمالا نمیخواید بگید که ایشون معصوم هستن؟
مثل اثبات ولایت ایشون؟
به نظر من اون چیزی که امامت امام عصر ارواحنا فداه رو برجسته می کنه ، ولایت ایشون بر مومنین هست، نه عصمت
با سلام و عرض ادب
خیر، بنده نمیخواستم امامت و ولایت را به عصمت گره بزنم؛ و بگویم اگر عصمت نباشد اطاعت و تبعیت هم نخواهد بود؛ میخواستم فقط این نکته را عرض کنم که در جایی که امامت ایشان هم انکار میشد آن حضرات با مهربانی و ملاطفت با مخالف برخورد می کرده اند لذا طبیعتا در جایی که عصمت ایشان هم نادیده گرفته شده و رفتارشان نقد میشود نیز برخورد قاطعی نداشته اند.
اما در مورد عصمت و اطاعت هم باید عرض کنم اگر اطاعت بدون قید و بند، و بدون چون و چرا باشد حتما شخص باید معصوم باشد، اطاعت مطلق و بدون شرط مختص معصوم است، لذا ما از ولایت فقیه هم مطلق پیروی نمی کنیم، اگر حرف صریحی بر خلاف دین زد، یا حتی بر خلاف دین عمل کرد از ولایت ساقط است.
ثانیا: ائمه(ع) و انبیا بیان کننده واقع هستند، یعنی احکام واقعی را بیان می کنند لذا خطا نباید در آن راه داشته باشد، اما فقیه از کلام ایشان میخواهد حکم اسلام را استنباط کند، روشن است که در اولی عصمت شرط است اما در دومی خیر، ولی اطاعت از هر دو واجب است.
ثالثا: اطاعت از ولی فقیه در صورتی است که امام معصومی در جامعه نباشد، خب در این صورت چاره ای نیست، یعنی معتقد به عصمت نیستیم اما این راه، احتمال خطا را به حداقل میرساند، مثل کسی که دستش به پزشک معصوم نمیرسد خب چاره ای از اطاعت از پزشکان غیر معصوم ندارد چرا که اگرچه ممکن است خطا کنند اما احتمال خطا در اطاعت از غیر ایشان بالاتر است.
- امیرالمومنین علی علیه السلام در جریان صلح حدیبیه که مامور نوشتن عهدنامه بودند ، هنگامی که پیامبر به ایشان دستور می دهد تا عنوان « رسول الله » را از جلوی نام «محمد» پاک کنند ، امتناع کرده و لذا خود پیامبر به دستان خود عنوان رسول الله را از پیمان نامه پاک می کنند .
این کار حضرت علی ع که در واقع نقد عملی و بلکه بالاتر از آن مخالفت با دستور پیامبر است آیا العیاذ بالله مخالفت با وحی خدا و ان هو الا وحی یوحا ست ؟!! اگر برخی خشک مذهبانِ امروز ، آن روز حضور می داشتند آیا فریاد مرگ بر ضد ولایت نبی سر نمی دادند ؟!
با سلام
.
ممکن هست قضیه به این صورت بوده که به نقل از:http://www.valiasr-aj.com نكته اول: درخواست كننده سهيل بن عمرو بوده نه رسول خدا (ص):
طبق روايتي كه نسائي در خصاص اميرمؤمنان و در سنن كبراي خود نقل كرده است، درخواست كننده محو جمله «رسول الله» از صلح نامه، يكي از مشركان به نام سهيل بن عمرو بوده است، نه شخص رسول خدا صلي الله عليه وآله. و اميرمؤمنان عليه السلام در پاسخ به او گفت كه هرگز آن را محو نخواهد كرد:
أَخْبَرَنِي مُعَاوِيَةُ بْنُ صَالِحٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ صَالِحٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ هَاشِمٍ الْجَنْبِيُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ كَعْبٍ الْقُرَظِيِّ، عَنْ عَلْقَمَةَ بْنَ قَيْسٍ، قَالَ: قُلْتُ لِعَلِيٍّ: " تَجْعَلُ بَيْنَكَ وَبَيْنَ ابْنِ أُكْلَةَ الأَكْبَادَ حَكَمًا؟ قَالَ: إِنِّي كُنْتُ كَاتِبَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) يَوْمَ الْحُدَيْبِيَةِ، فَكَتَبَ: هَذَا مَا صَالَحَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، وَسُهَيْلُ بْنُ عَمْرٍو، فَقَالَ سُهَيْلٌ: لَوْ عَلِمْنَا أَنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ مَا قَاتَلْنَاهُ، امْحُهَا، فَقُلْتُ: هُوَ وَاللَّهِ رَسُولُ اللَّهِ، وَإِنْ رَغِمَ أَنْفُكَ، لا وَاللَّهِ، لا أَمْحُهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَرِنِي مَكَانَهَا، فَأَرَيْتُهُ فَمَحَاهَا.
از علقمة بن قيس نقل شده است كه به علي (عليه السلام) گفتم: آيا بين خود و بين فرزند جگر خوار، حَكَم (داور) قرار مي دهي؟ فرمود: من در روز حديبيه كاتب رسول خدا صلي الله عليه وآله بودم پس نوشت (م): اين صلح نامه اي است بين محمد رسول الله و سهيل بن عمرو. پس سهيل گفت: اگر ما مي دانستيم كه او رسول خدا است، با او نمي جنگيديم، آن را پاك كن. من گفتم: به خدا سوگند كه او رسول خدا است، اگر چه بر خلاف ميل تو باشد، به خدا سوگند آن را پاك نمي كنم. پس رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: جاي آن را به من نشان بده، پس نشان دادم و آن حضرت آن را محو كرد.
النسائي، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي (متوفاي303 هـ)، خصائص اميرمؤمنان علي بن أبي طالب، ج 1، ص201، ح191 ـ 192، تحقيق: أحمد ميرين البلوشي، ناشر: مكتبة المعلا - الكويت الطبعة: الأولي، 1406 هـ.
النسائي، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي (متوفاي303 هـ)، السنن الكبري، ج 5، ص167، ح8576، تحقيق: د.عبد الغفار سليمان البنداري، سيد كسروي حسن، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1411 - 1991.
علاوه بر مطلب بالا این مورد رو هم می تونید ببینید
البته برخی از اهل سنت (مطلبی که شما اشاره کردید) رو از باب ادب امام علی علیه السلام می دونند
شرح الزرقاني علي المواهب اللدنيه بالمنح المحمديه جلد 3 صفحه 200 می نویسد:
وفي رواية له -أي البخاري- ومسلم: فقال النبي صلى الله عليه وسلم لعلي: "امحه" فقال ما أنا بالذي أمحاه، وهي لغة في أمحوه. قال العلماء: وهذا الذي فعله علي من باب الأدب المستحب
من یه جستجو دیگه هم انجام دادم و این مطالب رو هم پیدا کردم
شیخ مفید در کتاب ارشاد جلد 1 صفحه 120 جمله دیگه ای رو هم از امیرمومنان علی بن ابی طالب علیه السلام نقل میکنه به این صورت که:
سهیل بن عمرو گفت بنویس محمد بن عبدالله
امیر مومنان علیه السلام فرمود:فقال له أمير المؤمنين عليه السلام: " إنه والله. لرسول الله على رغم أنفك
سهیل بن عمرو گفت:فقال سهيل: اكتب اسمه يمضي الشرط
امیرمومنان علیه السلام فرمود:فقال له أمير المؤمنين عليه السلام: " ويلك يا سهيل، كف عن عنادك ( که این جمله آخری رو در عبارت های بالا ندیدم)
اربلی در کتاب كشف الغمة في معرفة الأئمة جلد 1 صفحه 213 هم همین موضوع رو نقل میکنه
مردم از پست ترين حالات زمامداران در نزد صالحان اين است كه گمان برند آنها دوستدار ستايش اند، و كشور دارى آنان بر كبر و خود پسندى استوار باشد ، و خوش ندارم، در خاطر شما بگذرد كه من ستايش را دوست دارم، و خواهان شنيدن آن مى باشم. سپاس خدا را كه چنين نبودم و اگر ستايش را دوست مى داشتم، آن را رها مى كردم به خاطر فروتنى در پيشگاه خداى سبحان، و بزرگى و بزرگوارى كه تنها خدا سزاوار آن است. گاهى مردم، ستودن افرادى را براى كار و تلاش روا مى دانند. اما من از شما مى خواهم كه مرا با سخنان زيباى خود مستاييد ، تا از عهده وظايفى كه نسبت به خدا و شما دارم بر آيم، و حقوقى كه مانده است بپردازم، و واجباتى كه بر عهده من است و بايد انجام گيرد اداء كنم، پس با من چنانكه با پادشاهان سركش سخن مى گويند، حرف نزنيد، و چنانكه از آدم هاى خشمگين كناره مى گيرند دورى نجوييد، و با ظاهر سازى با من رفتار نكنيد، و گمان مبريد اگر حقّى به من پيشنهاد دهيد بر من گران آيد، يا در پى بزرگ نشان دادن خويشم، زيرا كسى كه شنيدن حق، يا عرضه شدن عدالت بر او مشكل باشد، عمل كردن به آن، براى او دشوارتر خواهد بود . پس، از گفتن حق، يا مشورت در عدالت خوددارى نكنيد، زيرا خود را برتر از آن كه اشتباه كنم و از آن ايمن باشم نمى دانم، مگر آن كه خداوند مرا حفظ فرمايد. پس همانا من و شما بندگان و مملوك پروردگاريم كه جز او پروردگارى نيست. او مالك ما، و ما را بر نفس خود اختيارى نيست. ما را از آنچه بوديم خارج و بدانچه صلاح ما بود در آورد. به جاى گمراهى هدايت، و به جاى كورى بينايى به ما عطا فرمود.
---------------------
نهجالبلاغه،خطبه216 ترجمه محمد دشتی
پرسش
با توجه به اینکه برخی از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) گاهی در برابر فرمایشات آن حضرت به ایشان میگفتند: آیا این سخن از جانب شماست یا از جانب خداوند؟ بنابراین آیا ميتوان پذیرفت که معصومین هم قابل نقد هستند؟
اگر در زمان معصوم نقد ایشان جایز نباشد، آیا این موجب بسته شدن باب نقد و از بین رفتن فرهنگ نقد نمیشود؟
پاسخ
برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته توجه بفرمایید:
نکته اول: دلیل جواز نقد معصوم
دلیلی که بر این مطلب اقامه شده است که برخی اطرافیان پیامبر(صلی الله علیه و آله) به آن حضرت میگفتند: چیزی که میگویی از جانب خداوند است یا خودت! سخن یک انسان غیر معصوم است، لذا در حدّی نیست که ما آن را پذیرفته و آن را مبنای کار خویش قرار دهیم!! بله اگر چنین سوالی از جانب معصوم ارائه شده بود جای بررسی داشت، اما وقتی یک کسی که روشن است درک و اعتقاد درستی نسبت به معصوم ندارد چنین سوالی می کند چه جای پیروی از او وجود دارد؟!
علاوه بر اینکه اگر ما نقد نرم افزاری صحابه نسبت به معصومین را مبنا و دلیل جواز قرار دهیم، نقد سخت افزاری و جنگ صحابه بزرگ پیامبر(صلی الله علیه و آله) با علی(علیه السلام) را هم باید مجوز نقد سخت افزاری، و جنگ با امام بدانیم! چون تفاوتی بین این دو نیست، اگر صحابه می توانند الگو بوده، و رفتار نرم افزاری ایشان می تواند دلیل باشد، طبیعتا رفتار سخت افزاری ایشان هم این کشش را خواهد داشت.
بله اگر منظور استقبال از نقد باشد، یا سخن از چرایی یک رفتار باشد اینها اشکالی ندارد، اینکه نه از صحت و درستی، بلکه از چرایی یک دستور از امام و نبی سوال کنیم این اشکالی ندارد، اما اینکه به معصوم بگوییم این سخن از جانب خداوند است یا از جانب خودت اوج بی احترامی، و اوج عدم درک درست جایگاه امامت و نبوت است.
گواه مدعا این است که وقتی در جریان غدیر خم این سوال از پیامبر(صلی الله علیه و آله) شد که این حکم از جانب خداوند است یا خودت؟ حضرت ناراحت شده و چشمانشان سرخ شد و سه مرتبه فرمودند: به خدایی که معبودی غیر از او نیست از جانب خداوند است؛ پس حارث بلند شد و گفت خداوندا اگر این حکم از توست بر ما باران سنگ نازل کن.(1)
خب این جملات نشان می دهد که چه کسانی چنین سخنانی بر زبان جاری می کرده اند، و واکنش پیامبر(صلی الله علیه و آله) نشان می دهد این اعتراض و به اصطلاح نقد، خصوصا با این لحن، چیزی نبوده که پیامبر(صلی الله علیه و آله) از آن راضی بوده و آن را تایید کرده باشد، در این صورت آیا ما باید به سخنان امثال اینها در جواز نقد پیامبر و امام معصوم استناد کنیم؟! از جهّالی پیروی کنیم که بین اوامر خداوند و نبی تفاوت گذاشته و تفکیک می کرده اند!
نکته دوم: اصل جواز نقد معصوم
در خصوص اصل این ادعا میتوان از دو طریق عقلی و نقلی به آن پرداخت:
الف) مسیر عقلی: تعارض عصمت و نقد!
هدف از نقد دستیابی به نقاط ضعف و قوت یک چیز است، به همین خاطر چیزی یا کسی را نقد می کنند که احتمال خطا در او وجود دارد، بنابراین اعتقاد به عصمت یک شخص با جواز نقد او تناقض داشته وقابل جمع نیست! یعنی ما معتقد باشیم آقای «الف» هیچ خطایی ندارد، و هم زمان معتقد باشیم که امکان دارد خطا داشته باشد!! اگر احتمال خطا ندارد پس نقد چه معنایی دارد! اگر احتمال خطا دارد پس ان شخص معصوم نیست.
معصوم خط کشی است تا رفتار بشر با آن سنجیده شود، اگر قرار باید هر کسی هم با خط کش خودش این معصوم را بسنجد که پس این عصمت چه نقشی دارد؟!
در کتب کلامی دلیلی تحت عنوان «تسلسل» بر لزوم عصمت امام اقامه شده است بدین شرح که:
فلسفه و علت نیاز بشر به امام این است که مردم معصوم نیستند، به همین خاطر اگر امام هم معصوم نباشد خودش نیازمند یک امام خواهد بود و این سلسله باید به یک امام معصوم ختم شود که او دیگر نیازمند به امام دیگری نباشد.(2)
بنابراین «عصمت» یک تکیه گاه معرفتی است تا خطای مردم را پوشش داده و غیر معصوم بودن ایشان را جبران سازد! خب طبیعتا دیگر اصلا نقد معصوم توسط غیر معصومین معنا ندارد!!
ب) مسیر نقلی: تعارض جواز نقد با آیات قرآن کریم
تصریح آیات و روایات بر این است که سخن معصوم همان سخن خداوند است، وهیچ بهانه ای برای نقد آن وجود ندارد، قرآن کریم در مورد پیامبر(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى»؛ هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد! * آنچه مىگويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست.(3)
و نیز می فرماید:
«مَا ءَاتَئكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا»؛ آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد.(4)
یا به اطاعت بی قید و شرط از رسول و اولی الامر فرمان می دهد:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم»؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر را (5)
آیا این آیات به ما اجازه نقد معصومین را می دهد؟!
بنابراین تنها توجیهی که برای این سخن وجود دارد این است که این سخن در جواز نقد از سوی مردم نباشد، بلکه در استقبال از نقد و گفتگو از سوی معصومین باشد؛ یعنی مردم نباید از صحابه نقد کردن پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امام را یاد بگیرند، بلکه حکّام و مسئولین باید از معصومین احترام به نقدها و نظرات دیگران را یاد گرفته و پیروی کنند.
اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله) همواره به رأی مردم اهمیت میداد حتی اگر موجب یک شکست موقت میشد به این خاطر بوده است که تجربه ناشی از آن و جذب و دلگرمی مردم به خاطر دخالت دادن نظرشان را مهم تر میدانست، لذا در جنگ احد به خاطر رأی و نظر جوان تر ها از مدینه بیرون رفتند و شکست هم خوردند! اماهر کسی می فهمد که تأثیر احترام و نظر سنجی مردم مهم تر است، اگر اکثریت یک حرفی زدند یا یکی حرفی زد و اکثریت با آن موفق بودند مصلحت مهمتر این است که آنها را دلزده نکند.
نکته سوم:
در مورد از میان رفتن فرهنگ نقد با عدم جواز نقد معصوم هم باید به چند نکته توجه بفرمایید:
الف) نقد معصوم منطقا ناممکن و تناقض است، نمیشود گفت چون فرهنگ نقد از میان میرود بنشینیم معصوم را نقد کنیم! این خود فریفتن است!!نقد برای کشف نقاط ضعف و قوت است و نقد کسی که همه رفتارش نقطه قوت است و نقطه ضعف در او راه ندارد اصلا بی معناست!
بله معصوم وظیفه دارد برای رشد جایگاه مردم از ایشان نظر خواهی کرده و نظر ایشان را اعمال کند، اما آیا مردم می توانند به بهانه رشد، یک معصوم را نقد کنند در حالی که می دانند او جای نقد ندارد!! این یعنی خودمان را گول بزنیم!
ب) ما که می گوییم نقد یک معصوم منطقی نیست به معنای ارزیابی آن است، اما پرسش از چرایی رفتار معصوم همچنان باز است، یعنی هیچ اشکالی ندارد برای قضاوت درست و آگاهی از منشأ یک رفتار علت آن را از معصوم سوال کنیم، این هم موجب رشد میشود، اما اینکه با عقل خودمان و بدون نظرخواهی از معصوم و پرسیدن از علت رفتارش، او را نقد کنیم این نقد قطعا منطقی نخواهد بود.
ج) معصوم نوک هرم حاکمیت است، اینکه منطق ما اجازه نمی دهد معصومی که در نوک هرم قرار دارد را نقد کنیم که باب نقد را نمی بندد! ما امروزه به راحتی می توانیم رفتار مالک اشتر، عمار، عثمان بن حنیف، منذر بن جارود، زیاد بن ابیه، و... را به راحتی نقد کنیم! این ها همه در دوران معصومین مسئولیت داشته اند! یعنی ما فقط معصوم را نقد نمی کنیم، اما باب نقد و ارزیابی حکّام، مسئولین و دست اندرکاران همواره باز بوده و هست.
اصلا خود ائمه(علیهم السلام) هم رفتار ایشان را نقد می کرده اند، نامه های امام علی(علیه السلام) به عثمان بن حنیف و منذر بن جارود و مانند ایشان نقد است دیگر...
پس حتی اگر در زمان معصومینی چون پیامبر(صلی الله علیه و آله) و علی(سلام الله علیه) که حکومت را در اختیار داشتند می بودیم می توانستیم نظارت کنیم که آیا مسئولین اوامر ایشان را درست اجرا می کنند؟ آیا در مسیر ایشان حرکت می کنند؟
پس چه معصومی حاضر باشد و چه نباشد باب نقد و ارزیابی همواره باز است، اما عقل آن را در مورد خود معصوم نمی پذیرد.
پی نوشت ها:
1. حسینی میلانی، سید علی، نفحات الازهار، مهر، 1414ق، چاپ اول، قم، ج8، ص351.
2. حلّی، حسن بن یوسف، کشف المراد، مؤسسة النشر الإسلامي، 1413ق، چاپ چهارم، قم، ص364.
3. نجم:53/ 3و4.
4. حشر:7/59.
5. نساء:59/4.
با سلام و احترام
جناب حسام الدین عزیز بحث برر سر بهتر و بدتر نیست، بحث بر سر شدن و نشدن است!! نقد معصوم خودفریفتن است! فیلم بازی کردن است!! نمیشود اعتقاد به عصمت کسی داشت و او را نقد کرد!
خواهش می کنم بحث را دوباره از رفتار مردم به سمت رفتار حاکم نبرید!! سخن نده در این نیست که پیامبر(ص) باید چگونه با نقد برخورد کند، بلکه در این است که مردم باید در برابر حاکم معصوم چگونه رفتار کنند!!
طبق دو نکته ای که عرض کردم پاسخ این مسئله نیز روشن میشود؛ چون اولا نقد معصوم توسط کسی که به عصمت معتقد باشد نشدنی است و حتی اگر کسی به ظاهر مشغول آن شود در حقیقت خود فریفتن است، ثانیا سخن از نحوه رفتار معصوم نسبت به مردم نیست، سخن از رفتار مردم در قبال معصوم است.
اتفاقا موضوع اصلی نقد پیامبر(ص) و ائمه(ع) است وگرنه من که با نقد غیر معصوم مخالفتی ندارم!! اما کسی اعتقاد به عصمت و نقد همزمان داشته باشد میگویم نشدنی است!!! بحث بنده نقد یک تفکر است کاری ندارم که امروز معصومی حاضر باشد یا نباشد، سخن از این است که آیا اگر باشد میشود او را نقد کرد یا خیر؟
وگرنه اگر شما یک تاپیک در مورد نقد غیر معصومین بزنید خب من خودم هم در آن هیئت سینه میزنم!
عرض کردم هر غیر معصومی جای نقد دارد! البته به نظرم گاهی کلامی که دست به دست میشود واقعا مراد گوینده نیست، یا اشتباه در تعابیر رخ داده یا اشتباه در برداشت!
اما در هر صورت اگر کسی بگوید نگاه نقادانه از سوی هیچ کسی به رهبری جایز نیست، طبیعتا حرف باطلی است!! از هر کسی میخواهد باشد، منتهی دغدغه ای که در باطن این سخنان وجود دارد و دغدغه به جایی هم هست این است که رهبری برای پیروی است نباید این نقد غیر معصوم بهانه ای شود که هر کسی به یک بهانه ای از اطاعت شانه خالی کند!!
باز هم تکرار می کنم از بحث در حیطه وظائف مردم در قبال معصوم، بحث به وظائف معصوم در برابر مردم کشیده نشود!
بله قطعا اگر معصومی در جهان نباشد و در نقد هم بسته شود جامعه به قهقرا میرود، اما سخن از معصوم است، خواهش می کنم با دقت بیشتری نگاه کنید، طبق این مبنا شخص هیچ اشتباهی ندارد، طبیعتا بهترین تصمیم گیری ها انجام میشود، و ما هم این را باور داریم، چه جای نقدی می ماند؟!
ای بابا شما انگار توجه نمی کنید؛ تناقض است برادر!! تناقض است!!
شما معتقدید آقای الف هیچ خطایی ندارد، و هم زمان معتقدید که امکان دارد خطا داشته باشد!! بالاخره احتمال خطا دارد یا ندارد؟! اگر احتمال ندارد پس نقد چه معنایی دارد! اگر احتمال خطا دارد پس شما بحثتان بر سر معصوم نیست، بر سر نقد یک غیر معصوم است که ما هم با آن مخالف نیستیم!
ثانیا من چندین بار تا به حال در پست های مختلف عرض کرده ام که بین وظائف معصوم و مردم نباید خلط کنید، ما در اینجا از وظائف معصوم سخن نمی گوییم، بلکه بحث از رفتار مردم است، ما که مخالف این نیستیم که معصوم حکمت رفتارهایش را برای مردم شرح دهد، با منتقدین به ملاطفت برخورد کند، و مانند آن؛ سخن در این است که مردم باید با حاکم معصوم چگونه رفتار کنند؟! آیا معصومی که معتقدند بدون خطا و اشتباه است می توانند او را نقد کنند؟!
ما نگران دفاع معصوم از خودش نیستیم، میگوییم اصلا چنین چیزی میشود یا خیر! این دو اعتقاد یعنی عصمت و نقد نسبت به آقای معصوم در دل یم انسان جمع میشود یا خیر؟!
این ربطی به نقد ندارد! مگر ابراهیم رفتار یا گفتار خداوند را نقد کرد؟!
با سلام و احترام
اینطور نیست که تمام حرکاتشان وحی منزل باشد، اما همه مطابق با وحی منزل است، یعنی آنها در عمل هرگز از آنچه که بر ایشان وحی شده یا از طریق علم حضوری آگاه شده اند تخطی نمیکنند. اما این اصلا به معنای جبر نیست، چون با اختیار بر رفتار خویش مسلط هستند، و با اختیار رفتارشان را برمیگزینند.
در جای خود مطرح شده است که عصمت به معنای علم است، علمی که عمل را به دنبال داشته و خطا و فراموشی در آن نیست. علم از جانب خداوند به آنها داده شده اما عملی که بعد از آن می آید اختیاری است، مثلا اگر به شما بگویند این بطری روی طاقچه سمّی است که اگر بخورید به طرز دردناکی خواهید مُرد هرگز این را مرتکب نخواهید شد، حتی از روی سهو وفراموشی! چون اینقدر این مسئله برای شما مهم است که ذره ای مورد غفلت واقع نمیشود!
بنابراین معصومین قدرت بر خطا دارند اما هرگز آن را مرتکب نمیشوند.
بله همینطوره
منظورم جبر در حکومت هست اگر معصوم حاکم باشد ان شاء ... در آن صورت چون عصمت دارد نباید هیچ نقدی به هیچ کارشون داشت اگر اونها هم اجازه بدن بازم کار درستی نیست چیزی رو که قابل نقد نیست نقد کرد آیا این حکومت جبری نیست؟
در زمان پیامبران به عصمت پیامبر ایمان ندلشتند؟
با سلام و احترام
بر خلاف حضرتعالی بنده تصور می کنم باید عملکرد پیامبر ص و حضرت علی ع در این خصوص تبیین شود . بدیهی است کسی که اعتقاد داشته باشد آقای/خانم فلانی معصوم از هر اشتباه است دیگر حتی به نقد کردنش هم فکر نمی کند !! اما از آنطرف ما گزارشات متعدد تاریخی داریم که دستکم بخش بزرگی از جامعه اسلامی چنین برداشتی در خصوص حاکم اسلامی ( پیامبر ص و بعد خلفا و حضرت امیر ع ) نداشته اند !! اینها را که نمی شود انکار کرد . یک جوری باید بین نظرات جمع کرد ..
ما یا باید بگوئیم در جامعه ی نبوی و علوی خفقان بوده و هیچ کس حق رد کردن سخنان آنها را نداشته ، یا اینکه یک فضای نسبتا باز ( حالا با سطح پیشرفت جامعه و مقتضیات همان زمان ) در آن زمان وجود داشته است .. بعد از اینجا باید به این برسیم که اگر پیامبر و حضرت علی ع واقعا خودشان هم به عصمت خودشان معتقد بوده اند چرا برای تبیین آن در جامعه کاری نکردند ؟!! به هر حال مطلب کم اهمیتی نیست که به سادگی بتوان از کنار آن عبور کرد .. ما اصلا قبول کنیم که در قرآن ده ها و بلکه صدها آیه در خصوص عصمت پیامبر ص وجود داشته باشد . خب وقتی هیچ تلاشی برای تبیین آن صورت نگرفته باشد مردم چگونه بفهمند که باید به عصمت پیامبرشان معتقد باشند ؟!! رسول الله در مواجهه با پرسش « آیا از طرف خودت می گوئی یا وحی الهی ست » می توانستند با یک پاسخ صریح برای همیشه این موضوع را مختومه کنند . عصمت اگر باید جزء عقاید مسلم یک مسلمان باشد پس خدای نکرده باید گفت پیامبر و حضرت علی تعمدا مردم را به اشتباه انداخته اند !! چون بر خلاف فرض بنده آیه ای به صراحت از مفهوم عصمت سخن نگفته است و هر چه در این باب به قرآن منتسب می شود تفاسیر افراد است . پس وظیفه ی پیامبر ص با این وضع سنگین تر هم می شود .. چون باید چیزی را تبیین می کرد که به صراحت در قرآن وجود ندارد !!
بنابراین پرسش مهم من از شما استاد محترم این است که وظیفه معصوم - مطابق نظر شما - در برابر انتقاد هایی که از او می شود چیست ؟! اگر عصمت وی باید عقیده پیروان باشد آیا نباید جلوی این گونه انحرافات بایستد ؟ نه اینکه به آن دامن بزند !
با تشکر از شما /
سلام
نقد کردن، یک حق است. انسان محق است که هرکسی را و هر مکتبی را، نقد کند. این حق را قانون باید به شخص بدهد. به لحاظ حقوقی و قانونی، نباید مرز و منعی وجود داشته باشد برای نقد کردن. در یک جامعه باز و آزاد، هم حق نقد دین باید وجود داشته باشد، هم حق نقد پیشوایان و رهبران دینی.
جواز نقد را هم نباید که از خود شخص گرفت. یعنی برویم و اجازه بگیریم که ما میخواهیم شما را نقد کنیم، اجازه میدهید؟ این بیمعناست و جواز نقد را، از خودش شخص و مکتب نباید گرفت. این به لحاظ حقوقی و قانونی که گفتیم نقد کردن، حق مردم است و هرکسی را هم میتوان نقد کرد.
اما غير از قانون و حقوق، آیا نقد دین و پیشوایی و رهبران دینی، نقد امامان و پیامبران، منطقاً روا و مطلوب است؟ یعنی قانون حق را به من داده، آیا رواست که من از این حق خودم استفاده کنم؟ ما میگوییم بله، روا و مطلوب است. روایی نقد دین و پیامبران و پیشوایان دینی را، عقل به ما میدهد. اگر ما باور به عقلانیت انتقادی داشته باشیم، باور داشته باشیم که عقلانیت با نقادی و آموختن از دیگران و نقد دیگران، ممکن میشود، باید بگوییم که نقد دین، نقد اولیا و پیشوایان دینی، نقد پیامبران و متون دینی، برای عقلانیت لازم و ضروری است.
پس تا اینجا، نقد امامان و پیامبران، به لحاظ قانونی یک حق است و به لحاظ عقلانی هم، رواست. پس کتابی وجود ندارد، شخصی وجود ندارد که فوق نقد باشد.
اما از عرصه معرفت و دین که بگذریم، در عرصه سیاست نقد هرکس، رواست و لازم و ضروری. کسی نمیتواند در سیاست، ولایت و اتوریته داشته باشد؛ ولایت و اتوریته در سیاست، جز فساد نتیجهای ندارد.
گفتیم که بنا نیست که جواز نقد را از خود شخصی که میخواهیم او را نقد کنیم، بگیریم. اما برای دینداران مهم است که آیا خود آن بزرگان، مردم را مجاز میدانستند برای نقد کردن؟ من اشاره به علی بن ابیطالب میکنم. ایشان با صراحت تمام، مردم را دعوت میکرد به نقد خویش، مردم را دعوت میکرد که علی را نقد کنند. این در نهج البلاغه هست. خود علی بن ابیطالب هم گفته است که"من برتر از آن نیستم که خطا نکنم و از خطا کردن، ایمن باشم". یعنی اعتراف کرده است که خطاپذیر است. اما اگر خود دینداران، به هر علت و دلیلی، از نقد بزرگان دینی خود دست کشیدند، این حق را باید به دیگران بدهند که آنها بزرگانشان را نقد کنند.
بقیه جمله امیرالمومنین رو هم ذکر بفرمایید که فرمود :مگر اینکه؛ خداوندی که از من قادرتر است وهمه امور به دست اوست، مرا از خطا حفظ کند.
مفهوم جمله اول که می فرماید؛ ایمن نیستم، این است که، من به عنوان یک انسان از خطا کردن ایمن نیستم ولی مفهوم جمله بعد این است که به عنوان حفظ و حمایت الهی وضع دیگری دارم ، و خدا مرا از خطا حفظ می کند.
سخن بعدی علی بن ابیطالب، نقض نمیکند سخن قبلی او را. میگوید که من برتر از آن نیستم که خطا نکنم و از خطا کردن ایمن باشد، بعد میگوید مگر خدا مرا در کار نفس کفایت کند. نمیگوید که خدا نمیگذارد که من خطا نکنم، پس خطا نمیکنم. این تفسیر شیعه است که اشکال دارد.
اگر خدا، علی را از خطا کردن حفظ میکند، آن وقت دیگر این بیگناهی و عصمت، اندک ارزشی ندارد. چون این عصمت و بیگناهی، جبری و تحمیلی است، نه اختیاری. علی، بنا به اختیار خودش، میتوانست خطا کند اما خدا او را حفظ کرد از خطا کردن. یعنی خدا، عصمت را بر علی تحمیل کرد. وقتی این عصمت ارزش دارد که خود شخص، با اختیار خودش، چنان پارسایی و تقوایی داشته باشد که از گناه کردن، پرهیز کند. اما اگر با جبر و تحمیل باشد، این هیچ ارزشی ندارد. تمام فیلسوفان و علمای اخلاق این را گفتهاند که مقدمه اخلاق، آزادی و اختیار است. عمل و رفتاری نیک یا بد است که آن عمل و رفتار، با اختیار و آزادی خود شخص انجام گرفته باشد. اگر یک شخصی با اختیار و آزادی خودش، دروغ بگوید، این عمل او بد است. اما اگر این شخص، بدون اختیار و آزادی و تحت جبر و تحميل، دروغ بگوید، عمل او نه خوب است و نه بد.
شما با این سخن، در واقع شخصیت انسانی را از امامان هم میگیرید چون اختیار و آزادی را از آنها سلب میکنید.
البته خطا هم، دو نوع است. خطای اخلاقی و خطای معرفتی. پیامبر و امامان شیعه، دستکم خطای معرفتی داشتند و نهایتا از خطای اخلاقی پرهیز میکردند.
حالا، پیامبر و امام، خواه خطاپذیر و خواه خطاناپذیر، مردم حق دارند آنها را نقد کنند.
ما چه کاری به رفتار جامعه داریم! بر فرض که بخواهیم چنین نگرشی هم داشته باشیم باید دید مالک اشتر و عمار و مانند ایشان آیا علی(ع) را نقد میکرده اند؟!
شما که تقل های روایی و تاریخی در این خصوص را قبول ندارید!! اگر قبول دارید بفرمایید تا بنده به مواردی اشاره کنم که از عصمت خویش دفاع کرده اند.
رفتار معصوم در برابر انتقادها در حقیقت باید الگویی برای حاکمین باشد طبیعتا برای این الگودهی باید از نقد استقبال کنند، مواضع ایشان همواره در برابر مخالفین مواضع منعطف و نیکو بوده است اما این مطلقا به معنای تأیید دیدگاه یا رفتار طرف مقابل نبوده است
سلام و عرض ادب
من متوجه منظور شما از قانون نشدم، بنده میگویم عصمت و نقد منطقا سازگار نیستند، شما سخن از قانون و قرارداد اجتماعی می زنید؟!
عصمت از سنخ علم است، خود این علم موهبتی از جانب خداوند است، اما عمل به آن اختیاری است، اما خود این علم به گونه ای است که خطا و فراموشی در آن راه ندارد
سلام
برخی معتقدند که معصومین در بسیاری از جنبه های زندگی،
بر مبنای همان علوم معمول تصمیم گیری می فرموده اند و دسترسی به علم لدنی به معنی استفاده از آن در تمامی سخنان و تصمیم گیری ها نیست.
لیسنکهای زیر را ببینید. نظر کارشناسان محترم در این موضوع چیست؟
https://www.isna.ir/news/91102313020/%DA%86%D8%B1%D8%A7-%D8%B9%D9%84%D9%85-%D8%BA%DB%8C%D8%A8-%D8%A7%D9%85%D8%A7%D9%85-%D8%B1%D8%B6%D8%A7-%D8%B9-%D9%85%D8%A7%D9%86%D8%B9-%D8%A7%D8%B2-%D8%AE%D9%88%D8%B1%D8%AF%D9%86-%D8%A7%D9%86%DA%AF%D9%88%D8%B1-%D8%B2%D9%87%D8%B1%D8%A2%D9%84%D9%88%D8%AF-%D9%86%D8%B4%D8%AF
http://www.adyannet.com/fa/news/12918
سلام. من گفتم به لحاظ قانونی و حقوقی، نقد امام و پیامبر و دین، یک حق است و باید از این حق، دفاع کرد. اگر امام زمان وجود داشته باشد و ظهور کند، حق ندارد قانونی بنویسد یا تایید کند که در آن، نقد او ممنوع باشد.
اما گفتم، منطقاً هم رواست برای گسترش و بسط عقلانیت انتقادی. مگر آنکه، کسی بگوید که پیامبر و امام، مصون از هر خطایی هستند که آن وقت، نقد بیمعناست.
علم معنای مشخصی دارد. به چه معنا، عصمت علم است؟ علم عصمت یعنی چی؟ اگر این علم به آن معناست که شخص با داشتن آن، نمیتواند خطا کند، بازهم در اینجا اختیاری نیست و این هم جبر و تحمیل است. یعنی پیامبر و امام، علمی را میپذیرد که با آن، خطا ناممکن است، نمیتواند خطا کند، مجبور است که معصوم بماند. این هم جبر است و اختیار نیست و ارزشی ندارد. شبیه این است که من به شما معلمی معرفی کنم که شما با پذیرش این معلم، نمیتوانید خطا کنید، یعنی آن معلم نمیگذارد که خطا کنید، خب این هم تحت جبر است.
هزار نکته ی باریک تر ز مو اینجاست ..
حضرتعالی فرمودید نقد معصوم منطقا اشتباه است .. بسیار خوب ، من هم به شما می گویم استقبال معصوم از نقد منطقا اشتباه است . معنا ندارد کسی که خود را معصوم می داند از نقد استقبال کند .
( دقت بفرمائید من اینجا اصلا کاری به منتقدین ندارم ، که بودند ، چه جایگاهی داشتند ، اصلا مهم نیست .)
سلام
من که نمیفهمم اینجا دوستان مخالف چرا هیچ دقت نمیکنن!
دقت نمیکنن که اقا اگه امامت رو قبول دارین ؛خب پس امامت با معصومیته!
اگه امامات رو قبول ندارین هر چی دلتون میخواد نقدکنید.ازاد ازادین
کم هم سوال نشده در این سایت .کم هم نقد نشده در این سایت .(چه امامت چه پیامبر چه قران چه خود حتی خدا)
در ماجرای ابراهیم علیه السلام با خدا ؛حضرت ابراهیم از چگونگی زنده کردن سوال میکنه و نقدی درکار نیست.چون حضرت ابراهیم خدا روقبول داره که اشتباه نمیکنه پس میگه خدایا چگونه!!
باید از مبنا(اشکال مشترک همه ی دوستان مخالف) اسلام یا حداقل تشیع وارد بحث شد نه از وسط ماجرا!
=========================
سلام نه اصلا همه چیز دنیا سر جاشه! من معذرت میخوام.:|
بنظر دیگه اینجا بحث منطقی نیست ؛ یه مدل جدله!
روزی شاگردی به استادش گفت: استاد چگونه بالای صد سال عمر کردین؟
استاد گفت: با کسی جدل (و حتی بحث الکی) نمیکنم
شاگرد گفت:هه!مگه ممکنه؟
استاد گفت:اوه ببخشید .حق با شماست,ممکن نیست!
با سلام و احترام
قبلا هم عرض کرده ام عصمت به معنای علم بی انتها و نامحدود نیست، بلکه به معنای علم بدون خطاست، یعنی نمیگوییم همه چیز را میدانسته اند، بلکه میگوییم در هرچه ابراز نظر کنند درست است، در رفتار هم هرگز رفتارشان به خطا و اختلاف با تعالیمشان توصیف نمیشود.
آنها آمده اند اصلا مسیر را نشان دهند، اگر قرار باشد خطا کنند که میشود: کوری عصا کش کور دگر شود...!!
ای خدا به شما خیر بدهد، من هم 7 صفحه است دارم همین را می گویم، وقتی با این مبنا امام و پیامبر از هر خطایی مصون باشند دیگر نقد معنا ندارد، چه از نظر حقوقی جایز باشد و چه نباشد:
این خودش یک بحث مفصلی است که در جای خودش باید بحث شود، گستردگی بحث در این حوزه بسیار بیشتر از موضوع این تاپیک است، و ورود به آن بحث را به حاشیه میبرد.
برادر گرامی وظیفه دو طرف کاملا متفاوت است، دقت بفرمایید:
پیامبر(ص) و ائمه(ع) با کسی که فحش میداده هم با ملاطفت و لبخند برخورد میکرده اند، شما از این رفتار چه نتیجه ای میگیرید؟ جواز فحش؟
آنها وظیفه دارند در تمام عرصه ها الگویی برای مردم باشند، در مقام پدر، الگویی برای پدران؛ در مقام شوهر الگویی برای شوهران؛ در مقام حاکم، الگویی برای حاکمان؛ در مقام همسایه، الگویی برای همسایگان؛ و...
یعنی باید در برخورد با منتقدین، الگوی نقدپذیری را ایفا کنند، اما تا دلتان بخواهید از عصمت خویش سخن گفته اند!
برای قضاوت صحیح و پرهیز از نگرش جزیره ای باید تمام نقل های تاریخی و روایی را با هم یکجا دید.
قیاس حضرتعالی مع الفارق است .. هرکسی می داند حکم فحش دادن چیست .
فکر کنم در این مقدار با بنده موافقید که خط قرمز پیامبر ص رئوس مهم عقاید اسلامی بوده است . یعنی اگر فی المثل یک نفر می آمد و می گفت بت لات شریک خداست پیامبر قاطعانه برخورد می کرد ، اگر کسی در نبوت و اتصال ایشان به وحی شک و تردید می کرد بازهم قاطعانه برخورد می کرد . عقیده شوخی بردار نیست ، مصلحت اندیشی هم معنا ندارد ..
طبق بیان حضرتعالی عصمت هم جز رئوس اصلی عقاید است ، خب حال که چنین است برخورد قاطع پیامبر کجاست ؟! چرا ایشان با استقبال از نقد و انتقاد زمینه را برای انحراف در این عقیده مهم (عصمت) فراهم کردند ؟!
خب قاعدتا باید در برخورد با منتقدین الله هم الگوی نقد پذیری را ایفا می کردند ،
در برخورد با منتقدین نبوت محمد ص هم الگوی نقدپذیری را ایفا می کردند !
مگر آنکه بفرمائید عصمت حالا چندان ویژگی مهمی هم نبوده که پیامبر ص خیلی بخواهند در خصوص آن سخت گیری کنند !
سلام علیکم
بحث سر نقد از انسان بنی بشر هست ، نه خدا !
و رسوندن انسانی به مقام خدایی از منظر اسلام خطاست!
اگر بصیرت باشه انسان می بینه که همه چی سر جاشه
خیر و شر هر دو وجود دارن و در توازن هستن!
از بین رفتن شر مساوی است با عدم توازن دنیا
بله استاد !
حق با شماست
جدل اشتباه هست
البته این که این بحث در منطق برخی نمی گنجه دلیل بر غیر منطقی بودن بحث نیست
بحث بر سر منتخب,آینه و پاک شده ی خداست نه هر بنی بشری!
من کسی نیستم که کسیو به مقامی برسونم برادر!
بماند اینکه هدف خدا از خلقت انسان ، بشدت شبیه شدن به خودش بوده!
مثل پستها و نظرات همین تاپیک که بین دوگروه رد و بدل میشه؟
این قسمت خیر رو در دنیای امروز میشه با رسم نمودار نشون بدین که الان چطوری با هم برابرن؟(جدی میگم شوخی نبود این حرفم)
بعد این توازن در طوله یا عرض؟ یعنی نمیشه یه مدت اون سروی کنه یه مدت این؟ این مدل توازن نداریم یعنی؟
در دنیای الان و امروزه کدوم توازن داره واقعا؟خیر بیشتره یا شر؟ یه سایت خبری یا کانال خبری عضو بشین لطفا!
[=ParsQuran]ظَهَرَ الْفَسَادُ فِي الْبَرِّ وَالْبَحْرِ (ایه 41 سوره روم)
پس چرا جدل کردین باز؟
من گفتم استادم؟
یا حداقل گفتم استاد شمام؟
یا شاگردی شما رو پذیرفتم؟:d
بصیرتتون در عرض یک خط بعد خاموش شد چرا؟!
اممم! : -؟
بله بحث عصمت منطقیه (در این مورد من نگفتم غیر منطقیه.هر چند اعتقاد دارم برخی چیزا فرای منطقه)
من چیزی دیگه ی رو گفتم غیر منطقیه.(بصیرتتون خاموش شد و روشن میشه چرا !)
شما ماشین رو بدون موتورش میخرین !امامت رو هم بی معصومیتش!
دین دل بخواهیه دیگه. مشکلی نی!
(نکته:سوالاتی که پرسیدم در این پست دنبال جوابشون نیستم.)
بله ، درسته !
شاگرد خوبی هستی حداقل فعلا این یکیو مثل استادت شدی!
نمک پرورده ایم!
علاقه ای به جدل ندارم
اگر مبحث معمولی بود در خدمتم
زنده باشی
این فقط نظر منه که بحث جدل شده و پا فشاری به این نظرم ندارم. شما اختیار داری هر بحثی کنید و هر نظری بدین @}؛-
(ناراحت نشین بخاطر شوخیام @}؛ - )
شخصی از عالم فیلسوفی پرسید معصوم (ع) در عالم شهود چگونه دیده میشود؟
اون عالم گفت:به مانند ابر اختری که از شرق تا غرب پهنایش است و به همه دل ها نور افشانی میکند!
پرسید پس علما چگونه هستن؟
گفت به مانند ناخدا های کشتی ها و سفینه های پرنده که در اسمان ضمیر دل ها به سمت ان خورشید عظیم پرواز می کنند!
نتیجه گیری:
مردم عادی (کسی که دارای شهود نشده باشد و به عبارت امروزی دارای بصیرت در اعماق دل و درون عالم خلقت نشده و درکی ندارد) در مودبانه ترین حالت میشن به مانند گوسفندانی که اون عالم انها را بار کشتی خودش میکند تا از دست گرگانی که در سکنات تاریک دره های ضمیر در کمین هستن نجات بدهند!
اول اینکه کلام معصوم اگر نقد بشه کلام خدا نقد شده بی شک.
حرف زیبایی زدن گیرم که دوره پیامبر ص امدن نقد کردن کی گفته این کار درسته؟؟
ظهور نزدیکه ان شا الله در همین دوره ایشان ، ببینیم کسی جرات نقد دارد!
خیر، به نظرم اتفاقا سیره پیامبر(ص) غیر از این است، در جای خوش حق را بازگو می کند اما در برابر منحرفین تا زمانی که دشمنی آشکار نداشته باشند قاطعانه برخورد نمی کند، و خصوصا در جایی که اموری باشد که مربوط به شخص ایشان باشد.
بیشترین عامل جذب پیامبر(ص) خوش اخلاقی و برخورد نرم با مخالفین بود، حالا این مخالف در هر حدی که میخواهد باشد، در حد کفر، در حد شرک، در حد یهودی یا مسیحی، در حد مسلمان غیر معتقد به عصمت، در حد مسلمان فاسق و...!
بله اگر بحث عصمت در جای خود مطرح نشده بود حرف شما درست بود! برای قضاوت درست و عادلانه باید به جمیع گفتار و رفتار پیامبر(ص) نگاه کرد، اینکه پیامبر(ص) با اعتراضات به نیکویی برخورد میکرد برای کسی که نگاهی مجموعی به تاریخ داشته باشد هرگز دلیلی بر عدم عصمت پیامبر(ص) تلقی نمیشود، علاوه بر اینکه الا منطقا دلالتی بر عدم عصمت ندارد!
اصلا بالاتر از عصمت، اصل امامت، از سوی پیامبر(ص) و ائمه(ع) در مواضع مختلف ابراز شد، اما برخورد ایشان با مخالفین امامت چگونه بود؟! آیا قاطعانه بود؟! امام علی(ع) حتی به خلفا مشورت هم میدادند، با اهل سنت فوق العاده مهربان بودند، امام صادق(ع) در روایت صحیح السند از معلی بن خنیس نیمه های شب مخفیانه برای اهل سنت نان میبردند.
در جای خود از امامت سخن می گفتند اما کسی که ب خشونت حتی امامت ایشان را منکر شده و با تندی با ایشان برخورد میکردند انها در حقش ملاطفت کرده و هرگز نمی گفتند من امام هستم، چون امامت درجای خودش بیان شده بود، و الان این آقا عصبانی و ناراحت است، احساساتش تحریک شده است، در چنین برخوردهایی که ای احساسات در میان است نمی توان با بیان علمی پاسخ داد!!
نگاه جزئی نگرانه انسان را از قضاوت درست باز میدارد، شما اگر می خواهید قضاوت روایی و تاریخ داشته باشید باید همه نقل ها را با هم ببینید.
منظورتون از جبر چی هست؟ اگر منظورتون جبر تشریعی به معنای «باید» است، بله جبر است، مثلا نماز که جبر هست، روزه که جبر هست، اطاعت از معصوم و پذیرش حکومت وی بدون چون و چرا هم جبر است، یعنی یکی از اوامر الهی است که در قرآن کریم به آن تصریح شده است.
اما اینکه دیگران که انبیاء و ائمه(ع) را نقد می کرده اند ممکن است از عدم اعتقادشان به عصمت باشد، و نیز ممکن است علی رغم اعتقادشان به عصمت باشد همانطور که برخی به حقانیت انبیا اعتقاد داشتند اما باز هم در برابر ایشان می ایستادند.
ما اگر هم می خواهیم رفتار مردم را ببینیم باید رفتار نخبگان حقیقی چون مالک اشتر و عمار و حجر بن عدی و یاران سیدالشهدا(ع) و مانند ایشان را ببینید، اینها حتی اگر ائمه(ع) ایشان را به درون آتش امر می فرمودند اطاعت می کردند، نباید به جای استناد به رفتار ایشان به رفتار اعراب جاهلی استناد کنیم که به پیامبر(ص) می گفتند این حرف از جانب توست یا خدا؟!!
درست ترش اینه که بگیم اگر ایشان بر اساس علم لدنی رفتار کنند، کارشان بدون خطا خواهد بود. اما در خیلی از جنبه ها از علم معمولی استفاده می فرموده اند.
مثلا شما می بینید که علم لدنی مانع از خوردن انگور زهر آلود توسط امام رضا (ع) نشد. یا این علم مانع از انتخاب بن جارود به عنوان حاکم توسط حضرت علی (ع) نشد.
اصلا دلیل اینکه این بحث عدم استفاده همیشگی از علم لدنی مطرح شده، وجود همین نمونه هاست
با سلام و عرض احترام
دقیقا مهم ترین اصل ، اصل امامت هست
ما باید از ائمه پیروی کنیم ، به دلیل واجب بودن امامت
نه وجوب عصمت
طبق نظر شما اگر عصمت نباشه نباید از امام تبعیت کرد درسته؟
پس چرا مردم دارن الان تبعیت می کنن؟
احتمالا نمیخواید بگید که ایشون معصوم هستن؟
مثل اثبات ولایت ایشون؟
به نظر من اون چیزی که امامت امام عصر ارواحنا فداه رو برجسته می کنه ، ولایت ایشون بر مومنین هست، نه عصمت
با سلام
بله مورد امامت هم دقیقا مثل عصمت هست . به این مورد توجه نکرده بودم .
با تشکر از شما .@};-
با سلام و عرض ادب
خیر، بنده نمیخواستم امامت و ولایت را به عصمت گره بزنم؛ و بگویم اگر عصمت نباشد اطاعت و تبعیت هم نخواهد بود؛ میخواستم فقط این نکته را عرض کنم که در جایی که امامت ایشان هم انکار میشد آن حضرات با مهربانی و ملاطفت با مخالف برخورد می کرده اند لذا طبیعتا در جایی که عصمت ایشان هم نادیده گرفته شده و رفتارشان نقد میشود نیز برخورد قاطعی نداشته اند.
اما در مورد عصمت و اطاعت هم باید عرض کنم اگر اطاعت بدون قید و بند، و بدون چون و چرا باشد حتما شخص باید معصوم باشد، اطاعت مطلق و بدون شرط مختص معصوم است، لذا ما از ولایت فقیه هم مطلق پیروی نمی کنیم، اگر حرف صریحی بر خلاف دین زد، یا حتی بر خلاف دین عمل کرد از ولایت ساقط است.
ثانیا: ائمه(ع) و انبیا بیان کننده واقع هستند، یعنی احکام واقعی را بیان می کنند لذا خطا نباید در آن راه داشته باشد، اما فقیه از کلام ایشان میخواهد حکم اسلام را استنباط کند، روشن است که در اولی عصمت شرط است اما در دومی خیر، ولی اطاعت از هر دو واجب است.
ثالثا: اطاعت از ولی فقیه در صورتی است که امام معصومی در جامعه نباشد، خب در این صورت چاره ای نیست، یعنی معتقد به عصمت نیستیم اما این راه، احتمال خطا را به حداقل میرساند، مثل کسی که دستش به پزشک معصوم نمیرسد خب چاره ای از اطاعت از پزشکان غیر معصوم ندارد چرا که اگرچه ممکن است خطا کنند اما احتمال خطا در اطاعت از غیر ایشان بالاتر است.
آقا نيا...
آقا نيا اينجا كسي در فكرتان نيست
اينجا كسي دلواپس صاحب زمان نيست
زخم زبان بيچاره كرده عاشقان را
اينجا كسي با هيئتي ها مهربان نيست
قلب تو را در روز عاشورا شكستند
شرح بيانش در توان واژگان نيست
هر كس كلاه خويش را چسبيده آقا !
اينجا كسي در فكر درد ديگران نيست
اينجا يتيمان كودكاني گوشه گيرند
در سفره هاي بيوه زن ها،قرص نان نيست
گرگان قدرت خون مردم را مكيدند
اينجا كسي از حمله هاشان در امان نيست
قرآن شده كالاي دست اهل بازار
هيهات!!!قرآن هم فروشش رايگان نيست
اينجا تمام روضه خوان ها نرخ دارند
ديگر كسي فكر ثواب و اجر آن نيست
حتي به ديوار اتاق شاعر تو
ديگر نشان قاب عكس جمكران نيست
فكري كنيد اي تيغ ها،در مُلك ايران
جايي براي ناكسين نهروان نيست
اين سرزمين از گندمش آوازه دارد
در خاك ما نيزارهاي خيزران نيست
[h=1]وحید قاسمی[/h]
با سلام
.
ممکن هست قضیه به این صورت بوده که به نقل از:http://www.valiasr-aj.com
نكته اول: درخواست كننده سهيل بن عمرو بوده نه رسول خدا (ص):
طبق روايتي كه نسائي در خصاص اميرمؤمنان و در سنن كبراي خود نقل كرده است، درخواست كننده محو جمله «رسول الله» از صلح نامه، يكي از مشركان به نام سهيل بن عمرو بوده است، نه شخص رسول خدا صلي الله عليه وآله. و اميرمؤمنان عليه السلام در پاسخ به او گفت كه هرگز آن را محو نخواهد كرد:
أَخْبَرَنِي مُعَاوِيَةُ بْنُ صَالِحٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ الرَّحْمَنِ بْنُ صَالِحٍ، قَالَ: حَدَّثَنَا عَمْرُو بْنُ هَاشِمٍ الْجَنْبِيُّ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ إِسْحَاقَ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ كَعْبٍ الْقُرَظِيِّ، عَنْ عَلْقَمَةَ بْنَ قَيْسٍ، قَالَ: قُلْتُ لِعَلِيٍّ: " تَجْعَلُ بَيْنَكَ وَبَيْنَ ابْنِ أُكْلَةَ الأَكْبَادَ حَكَمًا؟ قَالَ: إِنِّي كُنْتُ كَاتِبَ رَسُولِ اللَّهِ (ص) يَوْمَ الْحُدَيْبِيَةِ، فَكَتَبَ: هَذَا مَا صَالَحَ عَلَيْهِ مُحَمَّدٌ رَسُولُ اللَّهِ، وَسُهَيْلُ بْنُ عَمْرٍو، فَقَالَ سُهَيْلٌ: لَوْ عَلِمْنَا أَنَّهُ رَسُولُ اللَّهِ مَا قَاتَلْنَاهُ، امْحُهَا، فَقُلْتُ: هُوَ وَاللَّهِ رَسُولُ اللَّهِ، وَإِنْ رَغِمَ أَنْفُكَ، لا وَاللَّهِ، لا أَمْحُهَا، فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ (ص) أَرِنِي مَكَانَهَا، فَأَرَيْتُهُ فَمَحَاهَا.
از علقمة بن قيس نقل شده است كه به علي (عليه السلام) گفتم: آيا بين خود و بين فرزند جگر خوار، حَكَم (داور) قرار مي دهي؟ فرمود: من در روز حديبيه كاتب رسول خدا صلي الله عليه وآله بودم پس نوشت (م): اين صلح نامه اي است بين محمد رسول الله و سهيل بن عمرو. پس سهيل گفت: اگر ما مي دانستيم كه او رسول خدا است، با او نمي جنگيديم، آن را پاك كن. من گفتم: به خدا سوگند كه او رسول خدا است، اگر چه بر خلاف ميل تو باشد، به خدا سوگند آن را پاك نمي كنم. پس رسول خدا صلي الله عليه وآله فرمود: جاي آن را به من نشان بده، پس نشان دادم و آن حضرت آن را محو كرد.
النسائي، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي (متوفاي303 هـ)، خصائص اميرمؤمنان علي بن أبي طالب، ج 1، ص201، ح191 ـ 192، تحقيق: أحمد ميرين البلوشي، ناشر: مكتبة المعلا - الكويت الطبعة: الأولي، 1406 هـ.
النسائي، ابوعبد الرحمن أحمد بن شعيب بن علي (متوفاي303 هـ)، السنن الكبري، ج 5، ص167، ح8576، تحقيق: د.عبد الغفار سليمان البنداري، سيد كسروي حسن، ناشر: دار الكتب العلمية - بيروت، الطبعة: الأولي، 1411 - 1991.
علاوه بر مطلب بالا این مورد رو هم می تونید ببینید
البته برخی از اهل سنت (مطلبی که شما اشاره کردید) رو از باب ادب امام علی علیه السلام می دونند
شرح الزرقاني علي المواهب اللدنيه بالمنح المحمديه جلد 3 صفحه 200 می نویسد:
وفي رواية له -أي البخاري- ومسلم: فقال النبي صلى الله عليه وسلم لعلي: "امحه" فقال ما أنا بالذي أمحاه، وهي لغة في أمحوه.
قال العلماء: وهذا الذي فعله علي من باب الأدب المستحب
من یه جستجو دیگه هم انجام دادم و این مطالب رو هم پیدا کردم
شیخ مفید در کتاب ارشاد جلد 1 صفحه 120 جمله دیگه ای رو هم از امیرمومنان علی بن ابی طالب علیه السلام نقل میکنه به این صورت که:
سهیل بن عمرو گفت بنویس محمد بن عبدالله
امیر مومنان علیه السلام فرمود:فقال له أمير المؤمنين عليه السلام: " إنه والله. لرسول الله على رغم أنفك
سهیل بن عمرو گفت:فقال سهيل: اكتب اسمه يمضي الشرط
امیرمومنان علیه السلام فرمود:فقال له أمير المؤمنين عليه السلام: " ويلك يا سهيل، كف عن عنادك ( که این جمله آخری رو در عبارت های بالا ندیدم)
اربلی در کتاب كشف الغمة في معرفة الأئمة جلد 1 صفحه 213 هم همین موضوع رو نقل میکنه
مردم از پست ترين حالات زمامداران در نزد صالحان اين است كه گمان برند آنها دوستدار ستايش اند، و كشور دارى آنان بر كبر و خود پسندى استوار باشد ، و خوش ندارم، در خاطر شما بگذرد كه من ستايش را دوست دارم، و خواهان شنيدن آن مى باشم. سپاس خدا را كه چنين نبودم و اگر ستايش را دوست مى داشتم، آن را رها مى كردم به خاطر فروتنى در پيشگاه خداى سبحان، و بزرگى و بزرگوارى كه تنها خدا سزاوار آن است. گاهى مردم، ستودن افرادى را براى كار و تلاش روا مى دانند. اما من از شما مى خواهم كه مرا با سخنان زيباى خود مستاييد ، تا از عهده وظايفى كه نسبت به خدا و شما دارم بر آيم، و حقوقى كه مانده است بپردازم، و واجباتى كه بر عهده من است و بايد انجام گيرد اداء كنم، پس با من چنانكه با پادشاهان سركش سخن مى گويند، حرف نزنيد، و چنانكه از آدم هاى خشمگين كناره مى گيرند دورى نجوييد، و با ظاهر سازى با من رفتار نكنيد، و گمان مبريد اگر حقّى به من پيشنهاد دهيد بر من گران آيد، يا در پى بزرگ نشان دادن خويشم، زيرا كسى كه شنيدن حق، يا عرضه شدن عدالت بر او مشكل باشد، عمل كردن به آن، براى او دشوارتر خواهد بود . پس، از گفتن حق، يا مشورت در عدالت خوددارى نكنيد، زيرا خود را برتر از آن كه اشتباه كنم و از آن ايمن باشم نمى دانم، مگر آن كه خداوند مرا حفظ فرمايد. پس همانا من و شما بندگان و مملوك پروردگاريم كه جز او پروردگارى نيست. او مالك ما، و ما را بر نفس خود اختيارى نيست. ما را از آنچه بوديم خارج و بدانچه صلاح ما بود در آورد. به جاى گمراهى هدايت، و به جاى كورى بينايى به ما عطا فرمود.
---------------------
نهجالبلاغه،خطبه216 ترجمه محمد دشتی
پرسش
با توجه به اینکه برخی از اصحاب پیامبر(صلی الله علیه و آله) گاهی در برابر فرمایشات آن حضرت به ایشان میگفتند: آیا این سخن از جانب شماست یا از جانب خداوند؟ بنابراین آیا ميتوان پذیرفت که معصومین هم قابل نقد هستند؟
اگر در زمان معصوم نقد ایشان جایز نباشد، آیا این موجب بسته شدن باب نقد و از بین رفتن فرهنگ نقد نمیشود؟
پاسخ
برای پاسخ به این سوال باید به چند نکته توجه بفرمایید:
نکته اول: دلیل جواز نقد معصوم
دلیلی که بر این مطلب اقامه شده است که برخی اطرافیان پیامبر(صلی الله علیه و آله) به آن حضرت میگفتند: چیزی که میگویی از جانب خداوند است یا خودت! سخن یک انسان غیر معصوم است، لذا در حدّی نیست که ما آن را پذیرفته و آن را مبنای کار خویش قرار دهیم!! بله اگر چنین سوالی از جانب معصوم ارائه شده بود جای بررسی داشت، اما وقتی یک کسی که روشن است درک و اعتقاد درستی نسبت به معصوم ندارد چنین سوالی می کند چه جای پیروی از او وجود دارد؟!
علاوه بر اینکه اگر ما نقد نرم افزاری صحابه نسبت به معصومین را مبنا و دلیل جواز قرار دهیم، نقد سخت افزاری و جنگ صحابه بزرگ پیامبر(صلی الله علیه و آله) با علی(علیه السلام) را هم باید مجوز نقد سخت افزاری، و جنگ با امام بدانیم! چون تفاوتی بین این دو نیست، اگر صحابه می توانند الگو بوده، و رفتار نرم افزاری ایشان می تواند دلیل باشد، طبیعتا رفتار سخت افزاری ایشان هم این کشش را خواهد داشت.
بله اگر منظور استقبال از نقد باشد، یا سخن از چرایی یک رفتار باشد اینها اشکالی ندارد، اینکه نه از صحت و درستی، بلکه از چرایی یک دستور از امام و نبی سوال کنیم این اشکالی ندارد، اما اینکه به معصوم بگوییم این سخن از جانب خداوند است یا از جانب خودت اوج بی احترامی، و اوج عدم درک درست جایگاه امامت و نبوت است.
گواه مدعا این است که وقتی در جریان غدیر خم این سوال از پیامبر(صلی الله علیه و آله) شد که این حکم از جانب خداوند است یا خودت؟ حضرت ناراحت شده و چشمانشان سرخ شد و سه مرتبه فرمودند: به خدایی که معبودی غیر از او نیست از جانب خداوند است؛ پس حارث بلند شد و گفت خداوندا اگر این حکم از توست بر ما باران سنگ نازل کن.(1)
خب این جملات نشان می دهد که چه کسانی چنین سخنانی بر زبان جاری می کرده اند، و واکنش پیامبر(صلی الله علیه و آله) نشان می دهد این اعتراض و به اصطلاح نقد، خصوصا با این لحن، چیزی نبوده که پیامبر(صلی الله علیه و آله) از آن راضی بوده و آن را تایید کرده باشد، در این صورت آیا ما باید به سخنان امثال اینها در جواز نقد پیامبر و امام معصوم استناد کنیم؟! از جهّالی پیروی کنیم که بین اوامر خداوند و نبی تفاوت گذاشته و تفکیک می کرده اند!
نکته دوم: اصل جواز نقد معصوم
در خصوص اصل این ادعا میتوان از دو طریق عقلی و نقلی به آن پرداخت:
الف) مسیر عقلی: تعارض عصمت و نقد!
هدف از نقد دستیابی به نقاط ضعف و قوت یک چیز است، به همین خاطر چیزی یا کسی را نقد می کنند که احتمال خطا در او وجود دارد، بنابراین اعتقاد به عصمت یک شخص با جواز نقد او تناقض داشته وقابل جمع نیست! یعنی ما معتقد باشیم آقای «الف» هیچ خطایی ندارد، و هم زمان معتقد باشیم که امکان دارد خطا داشته باشد!! اگر احتمال خطا ندارد پس نقد چه معنایی دارد! اگر احتمال خطا دارد پس ان شخص معصوم نیست.
معصوم خط کشی است تا رفتار بشر با آن سنجیده شود، اگر قرار باید هر کسی هم با خط کش خودش این معصوم را بسنجد که پس این عصمت چه نقشی دارد؟!
در کتب کلامی دلیلی تحت عنوان «تسلسل» بر لزوم عصمت امام اقامه شده است بدین شرح که:
فلسفه و علت نیاز بشر به امام این است که مردم معصوم نیستند، به همین خاطر اگر امام هم معصوم نباشد خودش نیازمند یک امام خواهد بود و این سلسله باید به یک امام معصوم ختم شود که او دیگر نیازمند به امام دیگری نباشد.(2)
بنابراین «عصمت» یک تکیه گاه معرفتی است تا خطای مردم را پوشش داده و غیر معصوم بودن ایشان را جبران سازد! خب طبیعتا دیگر اصلا نقد معصوم توسط غیر معصومین معنا ندارد!!
ب) مسیر نقلی: تعارض جواز نقد با آیات قرآن کریم
تصریح آیات و روایات بر این است که سخن معصوم همان سخن خداوند است، وهیچ بهانه ای برای نقد آن وجود ندارد، قرآن کریم در مورد پیامبر(صلی الله علیه و آله) می فرماید:
«وَ مَا يَنطِقُ عَنِ الهَوَى * إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْىٌ يُوحَى»؛ هرگز از روى هواى نفس سخن نمى گويد! * آنچه مىگويد چيزى جز وحى كه بر او نازل شده نيست.(3)
و نیز می فرماید:
«مَا ءَاتَئكُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَ مَا نهَاكُمْ عَنْهُ فَانتَهُوا»؛ آنچه را رسول خدا براى شما آورده بگيريد (و اجرا كنيد)، و از آنچه نهى كرده خوددارى نماييد.(4)
یا به اطاعت بی قید و شرط از رسول و اولی الامر فرمان می دهد:
«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِي الْأَمْرِ مِنْكُم»؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد! اطاعت كنيد خدا را! و اطاعت كنيد پيامبر خدا و اولو الأمر را (5)
آیا این آیات به ما اجازه نقد معصومین را می دهد؟!
بنابراین تنها توجیهی که برای این سخن وجود دارد این است که این سخن در جواز نقد از سوی مردم نباشد، بلکه در استقبال از نقد و گفتگو از سوی معصومین باشد؛ یعنی مردم نباید از صحابه نقد کردن پیامبر(صلی الله علیه و آله) و امام را یاد بگیرند، بلکه حکّام و مسئولین باید از معصومین احترام به نقدها و نظرات دیگران را یاد گرفته و پیروی کنند.
اینکه پیامبر(صلی الله علیه و آله) همواره به رأی مردم اهمیت میداد حتی اگر موجب یک شکست موقت میشد به این خاطر بوده است که تجربه ناشی از آن و جذب و دلگرمی مردم به خاطر دخالت دادن نظرشان را مهم تر میدانست، لذا در جنگ احد به خاطر رأی و نظر جوان تر ها از مدینه بیرون رفتند و شکست هم خوردند! اماهر کسی می فهمد که تأثیر احترام و نظر سنجی مردم مهم تر است، اگر اکثریت یک حرفی زدند یا یکی حرفی زد و اکثریت با آن موفق بودند مصلحت مهمتر این است که آنها را دلزده نکند.
نکته سوم:
در مورد از میان رفتن فرهنگ نقد با عدم جواز نقد معصوم هم باید به چند نکته توجه بفرمایید:
الف) نقد معصوم منطقا ناممکن و تناقض است، نمیشود گفت چون فرهنگ نقد از میان میرود بنشینیم معصوم را نقد کنیم! این خود فریفتن است!!نقد برای کشف نقاط ضعف و قوت است و نقد کسی که همه رفتارش نقطه قوت است و نقطه ضعف در او راه ندارد اصلا بی معناست!
بله معصوم وظیفه دارد برای رشد جایگاه مردم از ایشان نظر خواهی کرده و نظر ایشان را اعمال کند، اما آیا مردم می توانند به بهانه رشد، یک معصوم را نقد کنند در حالی که می دانند او جای نقد ندارد!! این یعنی خودمان را گول بزنیم!
ب) ما که می گوییم نقد یک معصوم منطقی نیست به معنای ارزیابی آن است، اما پرسش از چرایی رفتار معصوم همچنان باز است، یعنی هیچ اشکالی ندارد برای قضاوت درست و آگاهی از منشأ یک رفتار علت آن را از معصوم سوال کنیم، این هم موجب رشد میشود، اما اینکه با عقل خودمان و بدون نظرخواهی از معصوم و پرسیدن از علت رفتارش، او را نقد کنیم این نقد قطعا منطقی نخواهد بود.
ج) معصوم نوک هرم حاکمیت است، اینکه منطق ما اجازه نمی دهد معصومی که در نوک هرم قرار دارد را نقد کنیم که باب نقد را نمی بندد! ما امروزه به راحتی می توانیم رفتار مالک اشتر، عمار، عثمان بن حنیف، منذر بن جارود، زیاد بن ابیه، و... را به راحتی نقد کنیم! این ها همه در دوران معصومین مسئولیت داشته اند! یعنی ما فقط معصوم را نقد نمی کنیم، اما باب نقد و ارزیابی حکّام، مسئولین و دست اندرکاران همواره باز بوده و هست.
اصلا خود ائمه(علیهم السلام) هم رفتار ایشان را نقد می کرده اند، نامه های امام علی(علیه السلام) به عثمان بن حنیف و منذر بن جارود و مانند ایشان نقد است دیگر...
پس حتی اگر در زمان معصومینی چون پیامبر(صلی الله علیه و آله) و علی(سلام الله علیه) که حکومت را در اختیار داشتند می بودیم می توانستیم نظارت کنیم که آیا مسئولین اوامر ایشان را درست اجرا می کنند؟ آیا در مسیر ایشان حرکت می کنند؟
پس چه معصومی حاضر باشد و چه نباشد باب نقد و ارزیابی همواره باز است، اما عقل آن را در مورد خود معصوم نمی پذیرد.
پی نوشت ها:
1. حسینی میلانی، سید علی، نفحات الازهار، مهر، 1414ق، چاپ اول، قم، ج8، ص351.
2. حلّی، حسن بن یوسف، کشف المراد، مؤسسة النشر الإسلامي، 1413ق، چاپ چهارم، قم، ص364.
3. نجم:53/ 3و4.
4. حشر:7/59.
5. نساء:59/4.