[=nasim]چو میبینم عصایی را به دست مادر پیرم / به روی پای خود از غم به زحمت بند میگیرم . [=nasim]به جان لرزش دستت که میریزد محبت را / بیا تا ناتوانی تو را آغوش برگیرم . [=nasim]چو دست باد نقش چادرت را میزند بر هم / تنِ گلهای چادر میخورَد بر روح دلگیرم، [=nasim]تنفس میکنم عطر نسیم کودکیها را / هنوزم میشود گردن بگیری گاه، تقصیرم؟ [=nasim]ز رود آبیِ رگهای دستت میروم دریا / و در امواج چین دست تو آرام میگیرم .
[=#008000]من بدهکار توام ای مادر
size][=#008000][/colo]]
همه جانی که به من بخشیدی
لحظاتی که برای امن من جنگیدی
و بدهکار توام عمرت را
روزهایی که ز من رنجیدی
اشک ها دزدیدی و به من خندیدی
[/center]
من بدهکار توام ای مادر
گوشه ی چادر مادرم را میگرفتم
باهم میرفتیم مخابرات نبش کوچه ششم
میگفتند مخابرات!
اما اسمش اصلا مخابرات نبود که
همیشهی خدا هم شلوغ بود
نوبت میگرفتیم و مینشستیم
بعد از چند دقیقه صدا میزدند و میگفتند خانم فلانی کابین شمارهی سه
یک اتاقک چوبی نیم در نیم،
یک تلفن قدیمی و کثیف روی دیوار
و بوی عرق نفر قبلی
اما چه ذوقی داشتیم
تقریبا هر دو روز یک بار میآمدیم تلفن میزدیم و چند دقیقهای با پدربزرگ و مادربزرگم حرف میزدیم.
محل ما سیمکشی تلفن نداشت که
آنها هم که داشتند وضعشان تقریبا همین بود.
حرف زیاد داشتیم
اما مجبور بودیم زود قطع کنیم
قطع نمیکردیم خودش قطع میشد
ارتباط ها کم بود،
اما با جان و دل
با ذوق و شوق.
حرف ها هیچوقت تکراری نمیشد
همه برای هم وقت داشتند
هیچکس تیک دوم تلفنش را برنمیداشت
که مثلا صدایت را هنوز نشنیده ام!
هیچکس حرف هایش را ادیت نمیکرد
دوستتدارم هایش را پاک نمیکرد جایش نقطه بگذارد
وقتی میگفت دلم برایت تنگ شده،
شک نداشت که میگفت
صدا را که نمیشد پاک کرد،
میرسید.
گروه هم نداشتیم
اما هروقت تلفن میزدیم حتما یکی بود که آنلاین باشد و جوابمان را بدهد.
آن روزها
یک مخابراتِ نبش کوچهی ششم بود و یک دنیا عشق
که همه را از سیمهای تلفنش رد میکردیم
اما امروز
یک دنیا وسیلهی ارتباطی
که یک "دلم برایت تنگ شده" از امواجشان رد نمیشود
اگر هم رد شود، میشود پاکش کرد
میترسم در بروز رسانی بعدی
همدیگر را هم بتوانیم پاک کنیم
مادربزرگ هم که چت بلد نیست
راستی
چادر مادرم...
[=iranyekanwebregular]تو صمیمیتر از آنی که دلم میپنداشت
[=iranyekanwebregular]دل تو با همه آینهها نسبت داشت
[=iranyekanwebregular]تو همان ساده دل سبز نجیبی که خدا
[=iranyekanwebregular]در میان دل پاکت صدف آینه کاشت …
وقتی چشم به جهان گشودم.
قلب کوچکم مهربانی لبخند و نگاهت را که پر از صداقت و بی ریایی بود احساس کرد.
دیدم زمانی را که با لبخندم لبخند زیبائی بر چهره خسته ات نشست
و دنیایت سبز شدو با گریه ام دلت لرزید و طوفانی گشت.
از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار این نگاه پرمهر و محبت است که احساس آرامش و خوشبختی خواهم کرد. مادر عزیزم روزت مبارک
[="Arial"][=arial]سلام بانو
اشک امانم نمی دهد
ردم نکن ....
اسم زهرا❣️
اشک داردبی امان
اسم زهرا❣️
فخرباشدبرجهان
اسم زهرا❣️
جان دهدبرمرده ها
ذکراودرمان❣️
کندافسرده ها
اسم زهراآبروی حيدر است❣️
اسم زهرااسم جمله
مادر است❣️
#شعر_فاطمیه
به مادرم گفتممرا با چیزی عوض کن
چیزی ارزشمند
چیزی گران
سوزنی شکسته
که بتوانی با آن خار پایت را درآوری
مادر، ای معنای عشق شاپرک
ای تمامِ ناله هایت بی صدا
مادر ای زیباترین شعر خدا
صداتــــو بالا میبری که چی رو ثابت کنی ؟
مگر نه اینکه دیروز [HL]2 کیلو گوشت[/HL] بودی !!
او پر و بالت داد . . .
مـــــادرم
مادر یعنی
تجلی
عشق الهی در جلوه گاه زمین
تولدت مبارک مادرم
فرشته ای که بخاطر من از جوانیت و کل زندگیت گذشتی...
عزیز انام هاردا بولام سن.
الله سنین همراهین.
شیرین انام بودنیا فانیدیر.
بو دنیا قالان هانیدر.
مادر مهربانم. کجا تو را پیدا کنم.
هرجا میگردم تو را پیدا نمی کنم .
مگر نمی گفتی این دنیا فانی است.
چه کسی توی این دنیا می ماند.
مهربان مادر وقتی رفتی جان من هم رفت.
یادت می اید که جانی در بدنم نبود که بشکه
ابی بر مزارت بریزم. و اقوام بر مزارت اب ریختند.
مادرم هر شب برایت فاتحه می خوانم تا حضرت زهرا
همنشینت باشد.
عزیز انام صلوات لارین من اوخیرم.
مادرعزیزم من صلوات هایت را می خوانم.
مرا هم پیش خودت و عزیزانم فرا خوان.
دلم تنگت است. شیرین انام.
یا حق.
[="Arial"]
سلام منم تبریک میگم عزیزم..
@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-
@};-@};-@};-@};-@};-@};-@};-
نه ماه تمام یک مادر فرزند را در بطن خود پرورش
میدهد. از شیره جان خود فرزند را تغذیه می کند.
و بعد نوزاد از دنیای تاریک بطن مادربه این جهان افرینش
می اید. چه شبها و روزهایی که مادر از این. نهال
تازه شکفته نگهداری می کند. و سرانجام فرزندش
بزرگ می شود .به چه قیمتی اری به قیمت از دست دادن
طراوت و جوانی خویش . سالها زندگی و جوانی
خود را میدهد اما ایا به همان اندازه فرزند قدر
مادر خویش را میداند. چه جوانانی که با تند خویی
با مادر خود سخن می گویند. و در برابر همسر خویش
مادر خود را خورد می کنند. وای بر فرزند ناخلف
خداوندا جوانان را عاقبت بخیر بگردان.
یا حق.
ازم پــرسید مادرتو دوس داری ؟
گفتم : تنها کسی که ( وقتی نبودم ) صادقانه منتظرم بود مادر بود . . .
خــیلی . . .
_________
بعدا یادم اومد که خودش مادر نداره . . . .
وقتی مادر نداشته باشی .انگار تمام دنیات خالی شده.
اما وجود مادر حس امنیت و ارامش را در تمام وجودت
تزریق می کند. مادر نفسش به نفس فرزندخود وابسته
است.فرشته ای که بدون هیچگونه انتظاری جوانی
خود را به پای فرزند خود می گذارد . من نیز مادرم
را از دست داده ام.و این چند سال که مادرم به لقای
الهی پیوسته است.دنیای من رنگ و رویی ندارد.
تنها می توانم بگویم انا جان من سن قوربان .
یا حق.
واقعا مادر فرشته است. خدا همه مادرا رو حفظ کنه.
خوبی بدی تو این سایت از من دیدید منو حلال کنید عزیزان .تو این روز عزیز منو هم دعا کنید عزیزان. یا حسین
♦ مادرم ♦
فرشته ای از
بهشت
♥
[=#b22222][=113]زندگى گَر هزار باره بُوَد
بارِ ديگر تو
بارِ ديگر
تو...
ای عزیزان من .شمایی که مادر دارید حتی اگر یک نفس
از او مانده قدرش را بدانید و شاکر خداوند باشید.
ای کاش یک بار دیگر می توانستم مادرم را ببینم. ببویم
و نفس در نفسش داشته باشم چقدر دنیا بدون مادر
خالی است.و خدا را شاهد میگیرم که عشق پدر و مادرم
تمام معنای زندگیم بود. و اکنون که انها در قید حیات
نیستند این عشق را نثار دو فرزندم می کنم .اما ایا
انان هم چون من عاشقانه والدین خود را دوست دارند.
نمیدانم فقط خدا میداند .که هنوز هم من با مادر و پدرم
نفس می کشم و لحظه شماری می کنم برای دیدار انان
در دنیای ماورا.
خداوندا روح تمامی پدران و مادران اسمانی مان را
ارامش و شادی عنایت کن.
یا حق.
احتیاجی به تسـبیح نیسـت
دستانت را که به من بدهی
با انگـشتانت ذکر
“ دوسـت داشـتـن ” سـر می دهم..❤️
صدای خنده ی تو ،
وقتی که اول صبح به گوشم می رسد
به من انگیزه می دهد !
تو لبخند بزن
تا من روزم را با صدای دلنشینت بخیر کنم ...
ای مهربان تر از برگ در بوسه های باران
بیداری ستاره در چشم جویباران
آیینه ی نگاهت پیوند صبح و ساحل
لبخند گاه گاهت صبح ستاره باران
بازا که در هوایت خاموشی جنونم
فریاد ها برانگیخت از سنگ کوه ساران
ای جویبار جاری ! زین سایه برگ مگریز
کاین گونه فرصت از کف دادند بی شماران
گفتی: به روزگاران مهری نشسته گفتم
بیرون نمی توان کرد حتی به روزگاران
بیگانگی ز حد رفت ای آشنا مپرهیز
زین عاشق پشیمان سرخیل شرمساران
پیش از من و تو بسیار بودند و نقش بستند
دیوار زندگی را زین گونه یادگاران
وین نغمه ی محبت بعد از من و تو ماند
تا در زمانه باقی ست آواز باد و باران
چشمهساری در دل و
آبشاری در کف،
آفتابی در نگاه و
فرشتهای در پیراهن،
از انسانی که تویی
قصهها میتوانم کرد…
نگاه از صدای تو ایمن میشود
چه مؤمنانه نامِ مرا آواز میکنی...
و دلت
در خون تپیده
به بامِ تلخ.
با این همه
چه بالا
چه بلند
پرواز میکنی...!
اگرنوری هرکجای تاریکنای
زندگیم درخشید
توبودی...
♦️♦️♦️
♦️يک پسر کوچک از مادرش پرسيد: چرا گريه مي کني؟
مادرش به او گفت: زيرا من يک زن هستم.
پسر بچه گفت: من نمي فهمم.
بی تو
خسته ست زِ جانم،
تن و
جانم ز تَنم ...
"میخواهمت....!"
کو واژهایی که سادهتر از این بیان کنم؟!
کودکی
به ” خدا ” گفت:
تو را چگونه میتوانم ببینم ,
” خدا ” گفت :
مرا نخواهی دید
اما کسی را برایت
گذاشته ام
که بسیار با ارزش است
و او ” مادر" است.
ای زندگی تن و توانم همه تو
جانی و دلی ای دل و جانم همه تو
تو هستی من شدی از آنی همه من
من نیست شدم در تو از آنم همه تو
وقتی خدا به هیات یک زن تورا سرود
زیباترین سروده ی خود را خدا سرود
تا بردمد به شعر تو اندیشه های ناب
آنقدرها به فکر فرورفت تا سرود
آنقدرها به فکر فرورفت تا که باز..
آیینه را به وسوسه انداخت با سرود
آنگاه بی مضایقه احساس وعشق را
پیچید لا به لای حریر حیا سرود
تا عمق چشم های تو بهتر بیان شود
دریا سرود.وسعت بی انتها سرود
با دقتی شبیه به وسواس خط به خط
خواند و دوباره خط زدو از ابتدا سرود
حسی سه گانه سر زدو در من سوال شد
آیا تورا نوشت،تراشید،یا سروذ؟!
می خواست پاسخی به سوال زمان دهد
شعری برای اینهمه چون وچرا سرود
فارغ شد از سرودن وبعداز سرودنت
مارا برای خواندن شعرِ شما سرود
آنا جان قلبیم تنگ اولمش سنین چی .هاردا بولام سن.
مادر جان .قلبم تنگ شده برای تو کجا پیدا کنم تو را.
سوم بهمن نودو یک آمدی شیراز تا برای همیشه از
نزدم بروی. اخرین باری بود که به دیدنم آمدی.
حس عجیبی داشتم توی ان روزهای زمستان آمدی که
در خانه ما به سفر اخرت بروی .در سرزمینی که
بدنیا امده بودی در همان سرزمین هم به نزد خدای خود
بشتابی. مادرم قلبم را می فشرند و دردم را دوایی
نیست. چقدر دلتنگت هستم. مهربانم بعد از رفتن تو واقعا کمرم شکست.
چه داغ های سنگینی است مرگ مادر و خواهر.
انگار دنیا برایم خالی شده تمام دلخوشیهایم رفتند.
خدای مهربانم .قسم میدهم که دیگر هرگز داغ هیچ
کدام از عزیزانم را نبینم. خوب میدانی مادر که در
یک خانه به لقای الهی میرسد ان خانه از بیخ و بون
فرو میریزد.
خداوندا تمام دوستان عزیزم و بچه های خوب کانون
قرانی و اسک دین را از غم و بلا دور کن و سایه مادران
و پدران عزیزشان را بر بالای سر انها مستدام بگردان.
یا حق.
آه ..
چـــــه میشد پیر نشـــــوی مـــــــادر ♥
[=nasim]چو میبینم عصایی را به دست مادر پیرم / به روی پای خود از غم به زحمت بند میگیرم .
[=nasim]به جان لرزش دستت که میریزد محبت را / بیا تا ناتوانی تو را آغوش برگیرم .
[=nasim]چو دست باد نقش چادرت را میزند بر هم / تنِ گلهای چادر میخورَد بر روح دلگیرم،
[=nasim]تنفس میکنم عطر نسیم کودکیها را / هنوزم میشود گردن بگیری گاه، تقصیرم؟
[=nasim]ز رود آبیِ رگهای دستت میروم دریا / و در امواج چین دست تو آرام میگیرم .
[=#008000]من بدهکار توام ای مادر
size][=#008000] [/colo]]
همه جانی که به من بخشیدی
لحظاتی که برای امن من جنگیدی
و بدهکار توام عمرت را
روزهایی که ز من رنجیدی
اشک ها دزدیدی و به من خندیدی
[/center]
من بدهکار توام ای مادر
آنام عزیز آنام .
مادر مهربانم دلتنگ تو هستم . سه بهمن سالگرد عروج
ملکوتی تو است.در این مدت دنیا برایم خالی شده.
زندگی بدون مادر یعنی خلع و خالی از تمام شیرینی ها
مادرم آسوده بخواب که این دنیای فانی و دنیوی
جای ماندن نیست.دلتنگ تو هستم .ای کاش خداوند
مرا به نزد خود فرا می خواند و می توانستم بار دیگر
چشمم به جمال شما عزیزانم روشن می شد.
شب جمعه است و برای شادی روح تمام عزیزانم
و عزیزان درگذشته فاتحه می خوانم و آرامش روح
تمام عزیزانم را از خداوند می خواهم.
یا حق.
من عاشق چشمت شدم
شاید کمی هم بیشتر
چیزی در آنسوی یقین،
شاید کمی هم کیشتر
کاش
زمان
در آغوش مادر
متوقف می شد
دیگر نه مادر غم جوانیم را میدید
و نه من خط های روی پیشانیش را ....
بعد از تو
تا همیشه
شب ها و روزها
بی ماه و مهر می گذرند از کنار ما
اما ...
پشت دریچه ها
در عمق سینه ها
خورشید ِ قصه های تو
همواره روشن است ...
اگـــــر
1001 ســـال ، مادر داشته باشی
از داشتنش سیر نمیشی
انگار هر روز ،
روز تازه ای هست که
می بینی
عشق یعنی مــــــادرم
ﻣﻌﻠﻢﮔﻔﺖ
ﻫﺮکس ﻧﻤﺮﻩ۲۰ﻣﯿﺨﻮﺍهد
ﺑﺎﯾﺪﺑﺮایم ﯾﮏ ﻣﺸﺖ
ﺧﺎﮎ ﺑﻬﺸﺖ ﺑﯿﺎورد
ﻓﺮﺩﺍ ﺩﺍﻧﺶ ﺁﻣﻮﺯی
ﺧﺎﮐﯽﻫﻤﺮﺍﻩﺧﻮﺩﺁﻭﺭﺩ
ﻣﻌﻠﻢ ﺑﺎﺧﻮﺩﮔﻔﺖ
ﺍو ﺣﺘﻤﺎ ﺩﺭﻭﻍ ﻣﯽﮔﻮﯾﺪ
ﭘﺮﺳﯿﺪﺧﺎﮎ ﺭﺍ ﺍﺯﮐﺠﺎ ﺁﻭﺭﺩی
اﻭﮔﻔﺖ ﺍﺯ ﺯﯾﺮ ﭘﺎﯼ ﻣﺎﺩرم
گاهی دست "پدر و مادرت" را ببوس...
این بوسه معجزه ای میکند که وصف ناشدنیست!
گاهی همین بوسه گره گشایت میشود...
شک نکن!
هرگز آخرین بوسه ای که در بیمارستان بر دستان و
پیشانی مادرم زدم فراموش نمی کنم.
چه شیرین بود بوسه هایم از گونه مادرم. ای کاش
زمان به عقب بر می گشت و من باز هم در کنار مادرم
می نشستم و به سخنان شیرین ترکی اش گوش
میدادم. آن روزهایی که سرم را بر روی پاهایش
می گذاشتم و او موهایم را نوازش می کرد و برایم
سخنان شیرین ترکی می گفت. ای مهربان مادرم
ای کاش برای یکبار دیگر می توانستم تو را در آغوش
بگیرم و سیر دلم ببوسمت. آن چهره سغید و نورانیت
را. اما افسوس که این آرزو برای همیشه بر دلم
می ماند.
یا حق.
شد صفحه روزگار تیره
تا دفتر من گشود مادرروز مادر
از هستی من، نشانه ای نیست
خود بودن من چه بود، مادر
ناموخت مرا زمانه درسی
رندانه ام آزمود، مادر
من در یتیم و گردش چرخ
از دست توام ربود مادر
در دامن روزگارم افکند
از دامن خود چه زود مادر
حالیست مرا که گفتی نیست
گریم همه رود رود مادر
هر روز سپهر سفله داغی
بر داغ دلم فزود مادر
از اختر من شدست گویی
دریای فلک کبود مادر
این ابر منم کز آتش دل
بر چرخ شدم چو دود، مادر
با من همه بخت در ستیزاست
من خاستم، او غنود، مادر
ابریشم بخت من تهی گشت
یکباره ز تار و پود، مادر
این کودک درد آشنا را
ایکاش نزاده بود، مادر
شعریست که در غم تو، فرزند
با خون جگر سرود مادر
دانلود آهنگ جدید
خوشبخت شدن را،
گذاشتم روی طاقچه برای روز مبادایم
اینروزها مدام دنبال یک آرامش میگردم،
آغوشی که بوی
دوست داشتنِ مادرم را بدهد...
گوشه ی چادر مادرم را میگرفتم
باهم میرفتیم مخابرات نبش کوچه ششم
میگفتند مخابرات!
اما اسمش اصلا مخابرات نبود که
همیشهی خدا هم شلوغ بود
نوبت میگرفتیم و مینشستیم
بعد از چند دقیقه صدا میزدند و میگفتند خانم فلانی کابین شمارهی سه
یک اتاقک چوبی نیم در نیم،
یک تلفن قدیمی و کثیف روی دیوار
و بوی عرق نفر قبلی
اما چه ذوقی داشتیم
تقریبا هر دو روز یک بار میآمدیم تلفن میزدیم و چند دقیقهای با پدربزرگ و مادربزرگم حرف میزدیم.
محل ما سیمکشی تلفن نداشت که
آنها هم که داشتند وضعشان تقریبا همین بود.
حرف زیاد داشتیم
اما مجبور بودیم زود قطع کنیم
قطع نمیکردیم خودش قطع میشد
ارتباط ها کم بود،
اما با جان و دل
با ذوق و شوق.
حرف ها هیچوقت تکراری نمیشد
همه برای هم وقت داشتند
هیچکس تیک دوم تلفنش را برنمیداشت
که مثلا صدایت را هنوز نشنیده ام!
هیچکس حرف هایش را ادیت نمیکرد
دوستتدارم هایش را پاک نمیکرد جایش نقطه بگذارد
وقتی میگفت دلم برایت تنگ شده،
شک نداشت که میگفت
صدا را که نمیشد پاک کرد،
میرسید.
گروه هم نداشتیم
اما هروقت تلفن میزدیم حتما یکی بود که آنلاین باشد و جوابمان را بدهد.
آن روزها
یک مخابراتِ نبش کوچهی ششم بود و یک دنیا عشق
که همه را از سیمهای تلفنش رد میکردیم
اما امروز
یک دنیا وسیلهی ارتباطی
که یک "دلم برایت تنگ شده" از امواجشان رد نمیشود
اگر هم رد شود، میشود پاکش کرد
میترسم در بروز رسانی بعدی
همدیگر را هم بتوانیم پاک کنیم
مادربزرگ هم که چت بلد نیست
راستی
چادر مادرم...
ای آنکه رضای حق رضای تو بود
گل نغمه عاشقی صدای تو بود
دروصف مقام توهمین بس که نبی
فرمود بهشت زیرپای تو بود
تو كه باشى
دوستت دارم
قشنگترين تكرار مكررات عالم است
تنها تكرار من #دوستت_دارم❤️
زندگی یعنی
یک تو برای یک عمر ... ♥️
قبل از اینکه دیر بشه به مادرتون بگید که چقدر دوسش دارید و چقدر وجودش تو زندگیتون مایه ی آرامش و سعادته
قدر مهربونی مادرها رو بدونیم
[=iranyekanwebregular]تو صمیمیتر از آنی که دلم میپنداشت
[=iranyekanwebregular]دل تو با همه آینهها نسبت داشت
[=iranyekanwebregular]تو همان ساده دل سبز نجیبی که خدا
[=iranyekanwebregular]در میان دل پاکت صدف آینه کاشت …
[="Tahoma"]وقتی چشم به جهان گشودم.
قلب کوچکم مهربانی لبخند و نگاهت را که پر از صداقت و بی ریایی بود احساس کرد.
دیدم زمانی را که با لبخندم لبخند زیبائی بر چهره خسته ات نشست
و دنیایت سبز شدو با گریه ام دلت لرزید و طوفانی گشت.
از همان لحظه فهمیدم که تنها در کنار این نگاه پرمهر و محبت است که احساس آرامش و خوشبختی خواهم کرد.
مادر عزیزم روزت مبارک