ایت الله مکارم شیرازی:او(ابن سینا) شیعه امامی نمی تواند باشد؛ چرا که عمر را «اعقل» از علی (علیه السلام ) می داند. احترام به شیخین در میان شیعیان از خصوصیات شیعیان زیدیّه است و زیدیّه در آن عصر نفوذ زیادی در ایران و حکومتهای محلی، مثل حکومتهای برخاسته از «دیلم» داشته است. از طرفی برخلاف زیدیّه که هر «قائم بالسیف» را امام می دانند، ابن سینا در صورتی که امام از نزد شارع منصوب نباشد، آن را «باجماع من اهل السابقه» می پذیرد.
من متن عربی را ندارم ترجمه دکتر حسین حاتمی را دارم.
درمان ورم بلغمی: داروي ﻣﻔﻴﺪ در ﻫﺮ وﻗﺖ ﺑﺮاي ورم ﺧﻨﺎق ﺳﻮداﻳﻲ، ﻋﺒﺎرت است از: ﻣﺪﻓﻮع ﺳﻔﻴﺪ ﺳﮓ و ﮔﺮگ، ﺳﮓ را ﮔﺮﺳﻨﻪ ﻛﻨﻨﺪ و ﻓﻘﻂ اﺳﺘﺨﻮان ﺑﻪ وي ﻣﻲ دﻫﻨﺪ ﻛﻪ ﻣﺪﻓﻮﻋﺶ ﺳﻔﻴﺪ ﻣﻲ ﺷﻮد و زﻳﺎد ﺑﻮي ﮔﻨﺪ ﻧﺪارد . ﻣﺪﻓﻮع اﻧﺴﺎن و ﺑﻮﻳﮋه ﻣﺪﻓﻮع ﻛﻮدك ﻧﻴﺰ در اﻳﻦ ﺑﺎره درﻣﺎﻧﻲ ﺧﻮب اﺳﺖ، ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﻛﻮﺷﺶ ﻛﺮد ﺧﻮراك ﻛﻮدك ﻳﺎ ﺑﺰرﮔﺴﺎﻻن آﻧﻘﺪر ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﻫﻀﻢ ﻣﻲ ﺷﻮد. ﺑﻬﺘﺮ اﺳﺖ ﻛﻤﻲ ﻧﺎن و ﻟﻮﺑﻴﺎ ﮔﺮﮔﻲ ﺑﻪ وي داد و ﺷﺮاب ﻛﻬﻨﻪ ﺑﻨﻮﺷﺪ، آﻧﮕﺎه ﻣﺪﻓﻮﻋﺶ را ﺧﺸﻚ ﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ ﻛﻤﺘﺮ ﺑﻮي ﺑﺪ ﻣﻲ دﻫﺪ.
یعنی خدا دخول و خروج از جنس مخلوقات ندارد.داخل بودن خداوند در اشيا اين است که او مانند اشيا داراي اجزا و زمان و مکان نيست که بتوان او را خارج و دور از آنها فرض کرد و خارج بودن خدا از آنها نيز به اين معنا است که خدا مانند اشياي داراي اجزاء و زمان و مکان نيست که بتوان او را مانند شير و شکر ممزوج و داخل هم، يا مانند جوهر و عرض و صفت و موصوف وجود واحد دانست؛ بلکه او ذاتي است متعالي از داشتن جزء و کلّ و زمان و مکان.
*فكل ما في الخلق لا يوجد في خالقه ، وكلما يمكن فيه يمتنع من صانعه http://lib.eshia.ir/15046/1/40 هر چه در خلق باشد در خالقش پیدا نمى شود، و هر چه در مخلوق ممکن باشد درباره آفریننده اش محال است.
*قال یونس بن عبدالرحمن کتبت إلی أبی الحسن الرضا( ع )سألته عن آدم ( ع )هل کان فیه من جوهریة الرب شیء قال ،فکتب إلی جواب کتابی لیس صاحب هذه المسألة علی شیء من السنة،زندیق. http://lib.eshia.ir/10241/1/495
یونس بن عبدالرحمن گفت به امام رضا علیه السلام نامه نوشتم و در این باره که آیا از جوهر و ذات الهی چیزی در وجود آدم و انسان هست یا نه، پرسیدم. حضرت در جواب فرمود: صاحب چنین پرسشی بر مسیر سنت نیست بلکه زندیق است.
*إِنَّ اَللَّهَ خِلْوٌ مِنْ خَلْقِهِ وَ خَلْقَهُ خِلْوٌ مِنْهُ وَ كُلُّ مَا وَقَعَ عَلَيْهِ اِسْمُ شَيْءٍ فَهُوَ مَخْلُوقٌ مَا خَلاَ اَللَّهَ
امام باقر (ع) فرمود: ذات خدا از مخلوقش جدا و مخلوقش از ذات او جداست (بهيچ وجه شباهتى در ميان نيست) و هر آنچه نام «چيز» بر او صادق باشد جز خدا مخلوقست.
امام صادق علیه السلام فرمود: هر کس معتقد شود که خدا از چيزيست يا در چيزيست کافر است، عرض کردم برايم توضيح دهيد فرمود: مقصودم اين است چيزی او را فرا گيرد يا او را نگهدارد يا چيزی بر او پيشی گيرد. و در روایت ديگريست: هر که گمان کند خدا از چيزيست، او را پديد آمده قرار داده و هر که گمان کند در چيزيست، او را در حصار قرار داده و هر که گمان کند بر چيزيست، او را قابل حمل قرار داده.
*سألت أبا عبد الله عليه السلام عن قول الله عزّ وجلّ: وهو الله في السموات وفي الارض قال: كذلك هو في كلّ مكان. قلت: بذاته؟! قال: ويحك إن الاماكن أقدار، فإذا قلت في مكان بذاته لزمك أن تقول في أقدار وغير ذلك، ولكن هو بائن من خلقه، محيط بما خلق علماً وقدرةً واحاطةً وسلطاناً، ليس علمه بما في الارض بأقل ممّا في السماء، لا يبعد منه شيء والأشياء له سواء علماً وقدرةً وسلطاناً وملكاً وإحاطةً.
راوي مي گويد: از امام صادق عليه السلام در باره فرموده خداوند: "او در آسمانها و در زمين خداست" پرسيدم، فرمودند: او در هر مكاني چنان باشد. عرض كردم: به ذات خود؟ فرمودند: چه ميگويي؟! همانا مكانها داراياندازه ميباشند و چون بگويي به ذات خود در مكان ميباشد، لازمت آيد كه بگويي دراندازهها و مانند آن ميباشد، در حالي كه او جداي از خلق خود ميباشد. آنچه آفريده است در حيطه علم و قدرت و سلطنت و فرمانروايي اوست، و علم او به آنچه در آسمان و زمين است يکسان است. هيچ چيز از او دور نيست، و همه اشيا براي او از جهت معلوم و مقدور بودن و تحت احاطه و سلطنت و ملك او قرار داشتن يکسان ميباشد
موفق و سلامت باشید
با سلام و عرض ادب و احترام
بنده از قوت سند این احادیث اطلاعی ندارم
اما توضیح ظاهر خداوند برای عالمان کنونی به سختی قابل درک است
چه رسد به 1300 سال پیش ...
ما می گوییم این انسان مخلوق اوست
آیا قدرت درک نحوه خلقت را داریم؟
آغاز این خلقت و پایان آن؟
آغاز از منظر دین گرایان نطفه است ، اما از نظر عالمان دیگر علوم چطور؟
احاطه خالق به تک تک ذرات مخلوق را چطور؟
قدرت درک احاطه درونی و بیرونی را چطور؟
اگر شخص بگوید این خداست
چون نتوانسته در کلامش درک خود را بگنجاند
محکوم به تکفیر از طرف عالمانی است که بر طبل تکفیر می کوبند
و خود در عمل به احکام کافرند
(اسراف را حرام می دانند و خود مسرف اند و...
تجمل گرایی را حرام می دانند و خود تجمل گرا هستند
مصارف خمس را می دانند ولی به غیر آن مصرف می کنند
و...)
و علم را صرفا در منطق و کلام خلاصه می کنند
و از علوم دیگر غافل اند...
تنها راه نجات سکوت است و انتظار برای منجی تبیین کننده علوم ...
سند حدیث اول و دوم نا معتبر و سند حدیث سوم و چهارم و پنجم معتبر است.
حدیثی هم که کاربر "نفس الرحمان" اورده:داخل فی الاشیاء لا بالممازجة و خارج عن الاشیاء لا بالمفارقة هم نا معتبر است
شروحیل;974002 نوشت:
اگر شخص بگوید این خداست
چون نتوانسته در کلامش درک خود را بگنجاند
محکوم به تکفیر از طرف عالمانی است که بر طبل تکفیر می کوبند
و خود در عمل به احکام کافرند
وقتی می گوییم این اعتقاد کفر است منظور این نیست که قائل به این اعتقاد نجس است و باید گردنش را بزنیم.ما چندین نوع کفر داریم مثلا یک نوع کفر،ناشکری است کسی که نیم سیبی را بخورد و بقیه ان را دور بریزد می گوییم کفران نعمت کرده.یا ترک کردن حج در سوره ال عمران ایه 97 کفر نامیده شده.یا در قران بعضی از معاصی را کفر خوانده.تمام کفرها مثل کفر ابولهب و ابوجهل نیست.
مرحوم ایت الله شیخ محمد جواد خراسانی( فوت 1397 قمری):در مورد بطلان وحدت وجود شكي در گمراهانه بودن آن نيست، و قسم به جان خودم كه كفر بودن آن از كفر ابليس آشكارتر بوده، و حقيقت براي كسي كه حقيقت را بپذيرد و از آن روي برنگرداند آشكار است؛ ولي آن را كه خداوند هدايت نكند هدايتگري ندارد. پس اگر شهادت به كفر آن بزرگان نميدهي شهادت بده به اينكه عقيده آنان ضلالت و گمراهي است؛ چرا كه كفر بودن سخن، ملازم با كافر بودن گوينده آن نيست.... اگر حاضر نيستي شهادت به كفر قائل به وحدت وجود بدهي لااقل بگو كه اين عقيده ايشان (وحدت وجود) كفر و ضلالت است... حقيقت نبايد به جهت تعصب كنار گذاشته شود؛ چرا كه حق و حقيقت سزاوارتر است به اينكه پيروي شود و جانبش مراعات گردد؛ يعني حق اولي است به اينكه اظهار و اعلام شود. اينان نسبت به كسي كه منتسب به حق است مراعات ميكنند ولي بر خود حق پردهپوشي و كتمان مينمايند! مسلمّاً كتمان حقيقت، ضرري بزرگ و فسادي فراوان در بر دارد، و اظهار حق و حقيقت گرچه ضرر داشته باشد، ضررش كمتر و سبكتر است؛ زيرا ضرر آن شخصي و فردي و اندك است، ولي ضرر كتمان حق همگان را فرا ميگيرد، چرا كه مردم را به ناداني مياندازد، و فتنه را دامن ميزند. علاوه بر اين مخالف با نص قرآن است... خداوند ميفرمايد: كساني كه دلائل آشكار و راهنمايي هايي را كه فرو فرستاديم و براي مردم در قران بيان كرديم پنهان ميكنند خداوند و لعنت كنندگان لعنتشان ميكنند. و ميفرمايد: حق را به باطل مپوشانيد و با علم و آگاهي كتمان حقيقت مكنيد. و شهادت را براي خداوند بپا داريد. و ميفرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد عدالت را به پا داريد، و براي خدا شهادت دهيد، اگر چه بر ضرر خودتان يا پدر و مادرتان يا خويشان و نزديكانتان باشد.
خراسانى، محمد جواد، هداية الأمة إلى معارف الائمة عليهم السلام، 511 ـ 512
سند حدیث اول و دوم نا معتبر و سند حدیث سوم و چهارم و پنجم معتبر است.
حدیثی هم که کاربر "نفس الرحمان" اورده:داخل فی الاشیاء لا بالممازجة و خارج عن الاشیاء لا بالمفارقة هم نا معتبر است
وقتی می گوییم این اعتقاد کفر است منظور نیست که قائل به این اعتقاد نجس است و باید گردنش را بزنیم.
مرحوم ایت الله شیخ محمد جواد خراسانی( فوت 1397 قمری):در مورد بطلان وحدت وجود شكي در گمراهانه بودن آن نيست، و قسم به جان خودم كه كفر بودن آن از كفر ابليس آشكارتر بوده، و حقيقت براي كسي كه حقيقت را بپذيرد و از آن روي برنگرداند آشكار است؛ ولي آن را كه خداوند هدايت نكند هدايتگري ندارد. پس اگر شهادت به كفر آن بزرگان نميدهي شهادت بده به اينكه عقيده آنان ضلالت و گمراهي است؛ چرا كه كفر بودن سخن، ملازم با كافر بودن گوينده آن نيست.... اگر حاضر نيستي شهادت به كفر قائل به وحدت وجود بدهي لااقل بگو كه اين عقيده ايشان (وحدت وجود) كفر و ضلالت است... حقيقت نبايد به جهت تعصب كنار گذاشته شود؛ چرا كه حق و حقيقت سزاوارتر است به اينكه پيروي شود و جانبش مراعات گردد؛ يعني حق اولي است به اينكه اظهار و اعلام شود. اينان نسبت به كسي كه منتسب به حق است مراعات ميكنند ولي بر خود حق پردهپوشي و كتمان مينمايند! مسلمّاً كتمان حقيقت، ضرري بزرگ و فسادي فراوان در بر دارد، و اظهار حق و حقيقت گرچه ضرر داشته باشد، ضررش كمتر و سبكتر است؛ زيرا ضرر آن شخصي و فردي و اندك است، ولي ضرر كتمان حق همگان را فرا ميگيرد، چرا كه مردم را به ناداني مياندازد، و فتنه را دامن ميزند. علاوه بر اين مخالف با نص قرآن است... خداوند ميفرمايد: كساني كه دلائل آشكار و راهنمايي هايي را كه فرو فرستاديم و براي مردم در قران بيان كرديم پنهان ميكنند خداوند و لعنت كنندگان لعنتشان ميكنند. و ميفرمايد: حق را به باطل مپوشانيد و با علم و آگاهي كتمان حقيقت مكنيد. و شهادت را براي خداوند بپا داريد. و ميفرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد عدالت را به پا داريد، و براي خدا شهادت دهيد، اگر چه بر ضرر خودتان يا پدر و مادرتان يا خويشان و نزديكانتان باشد.
خراسانى، محمد جواد، هداية الأمة إلى معارف الائمة عليهم السلام، 511 ـ 512
موفق و پیروز باشید
سلام
اگر آیت الله محمدجواد خراسانی چنین نظری داشتند برای من حجت نیست ایشان یکی از علما زمان خود بودند نه امام معصوم که شما با استناد به سخنان ایشان با قطعیت در این مورد حرف میزنید.
اگر آیت الله محمدجواد خراسانی چنین نظری داشتند برای من حجت نیست ایشان یکی از علما زمان خود بودند نه امام معصوم که شما با استناد به سخنان ایشان با قطعیت در این مورد حرف میزنید.
سلام علیکم
قصد من از پست قبل بیشتر بیان مسئله کافر نبودن گوینده کفر و کافر نبودن وحدت وجودیان بود،در هر صورت بله حق با شما است،همان طور که حرف شیخ محمد جواد خراسانی حجیتی ندارد حرف ها و کشف و شهود های ملاصدرا و ابن سینا و سید علی قاضی و اقای حسن زاده املی هم حجیتی ندارد پس بهتر است قران و کتب حدیثی را باز کنیم تا حرف قران و امامان معصوم که حجیت دارند را ببینیم.
در تایید این حرف حدیث گوهرباری هم وجود دارد که تکلیف شیعیان در زمان غیبت حضرت مهدی(عج) است:
عبد الله بن سنان گويد: من و أبو علي بر امام صادق عليه السلام وارد شديم؛ پس آن حضرت فرمود: چگونه خواهيد بود آن هنگام که زندگي شما بگذرد؛ اما امام هدايت گر و پرچم نبينيد. در اين زمان کسي نجات نيابد مگر اين که دعاء غريق بخواند؟پدرم عرض کرد: اگر اين وضعيت ظلماني اتفاق بيفتد، چه کار کنيم؟آن حضرت فرمود: اما تو آن زمان را درک نخواهي کرد، اگر چنين شد؛ به آن چه در دست شما است تمسک کنيد تا اين که وضعيت براي شما واضح شود.
الإمامة و التبصرة من الحيرة؛ النص؛ ص127
قصد من از پست قبل بیشتر بیان مسئله کافر نبودن گوینده کفر و کافر نبودن وحدت وجودیان بود،در هر صورت بله حق با شما است،همان طور که حرف شیخ محمد جواد خراسانی حجیتی ندارد حرف ها و کشف و شهود های ملاصدرا و ابن سینا و سید علی قاضی و اقای حسن زاده املی هم حجیتی ندارد پس بهتر است قران و کتب حدیثی را باز کنیم تا حرف قران و امامان معصوم که حجیت دارند را ببینیم.
در تایید این حرف حدیث گوهرباری هم وجود دارد که تکلیف شیعیان در زمان غیبت حضرت مهدی(عج) است:
عبد الله بن سنان گويد: من و أبو علي بر امام صادق عليه السلام وارد شديم؛ پس آن حضرت فرمود: چگونه خواهيد بود آن هنگام که زندگي شما بگذرد؛ اما امام هدايت گر و پرچم نبينيد. در اين زمان کسي نجات نيابد مگر اين که دعاء غريق بخواند؟پدرم عرض کرد: اگر اين وضعيت ظلماني اتفاق بيفتد، چه کار کنيم؟آن حضرت فرمود: اما تو آن زمان را درک نخواهي کرد، اگر چنين شد؛ به آن چه در دست شما است تمسک کنيد تا اين که وضعيت براي شما واضح شود.
الإمامة و التبصرة من الحيرة؛ النص؛ ص127
موفق و پیروز باشید
با سلام ظاهر بودن خداوند در قرآن را با حدیث (با سند صحیح) تبیین کنید
اثبات کنید منظور افرادی که به وحدت وجود اشاره دارند مفهوم این آیه نیست...
در لینک بالا حدیث 2 معتبر است و در حدیث اول هم با اینکه میمیون البان مجهول چون حدیث به ابن ابی عمیر می رسد و شیخ طوسی فرموده او از غیر ثقه نقل نمی کند معتبر است(البته علم رجال اجتهادی است و بعضی مثل ایت الله خوئی این مطلب شیخ طوسی را قبول ندارند.)
در باب وحدت وجود قیصری در شرح فصوص صفحه 726 و 347 می گوید:
إنّ الذات الإلهیة هی التی تظهر بصور العالم.
این ذات خداوند است که ظاهر می شود به صورت جهانیان.
إنّ لکلّ شیء جماداً کان او حیواناً حیاتاً و علماً و نطقاً و إرادتاً و غیرها مما یلزم الذات الإلهیة لأنّها هی الظاهرة بصور الحمار و الحیوان.
برای هر چیزی چه جماد و چه حیوان، حیات و علم و نطق اراده و صفاتی مانند آن می باشد که آن صفات از خصائص ذات الهی است، پس خداوند است که به صورت الاغ و حیوان ظاهر شده است.
وقال الصفواني: سمعت أبا علي بن همام يقول: سمعت محمد بن علي العزاقري الشلمغاني يقول: الحق واحد وإنما تختلف قمصه ، فيوم يكون في أبيض، ويوم يكون في أحمر، ويوم يكون في أزرق. قال ابن همام: فهذا أول ما أنكرته من قوله، لانه قول أصحاب الحلول. http://lib.eshia.ir/15084/1/408
شلمغانی لعنه الله:حضرت حقّ، واحد است ولی اشکالش تغییر می کند یک روز رنگ سفید بر تن می کند و یک روز سرخ و یک روز آبی.ابن همام میگوید: این نخستین جملهای بود که موجب شد شلمغانی را رد کنم زیرا دارای آئین حلولیه بود.
شلمغانی همان کسی است که به دلیل اعتقاداتش توسط امام زمان(عج) لعن شد و این لعن توسط نایب خاص ایشان حسین بن روح به ابو علی همام که راوی حدیث بالا هم هست داده شد و ابو علی بین شیعیان منتشر کرد.لعن امام در لینکی که از کتاب الغیبه شیخ طوسی گذاشتم با سند معتبر در صفحه 410 امده
در لینک بالا حدیث 2 معتبر است و در حدیث اول هم با اینکه میمیون البان مجهول چون حدیث به ابن ابی عمیر می رسد و شیخ طوسی فرموده او از غیر ثقه نقل نمی کند معتبر است(البته علم رجال اجتهادی است و بعضی مثل ایت الله خوئی این مطلب شیخ طوسی را قبول ندارند.)
در باب وحدت وجود قیصری در شرح فصوص صفحه 726 و 347 می گوید:
إنّ الذات الإلهیة هی التی تظهر بصور العالم.
این ذات خداوند است که ظاهر می شود به صورت جهانیان.
إنّ لکلّ شیء جماداً کان او حیواناً حیاتاً و علماً و نطقاً و إرادتاً و غیرها مما یلزم الذات الإلهیة لأنّها هی الظاهرة بصور الحمار و الحیوان.
برای هر چیزی چه جماد و چه حیوان، حیات و علم و نطق اراده و صفاتی مانند آن می باشد که آن صفات از خصائص ذات الهی است، پس خداوند است که به صورت الاغ و حیوان ظاهر شده است.
وقال الصفواني: سمعت أبا علي بن همام يقول: سمعت محمد بن علي العزاقري الشلمغاني يقول: الحق واحد وإنما تختلف قمصه ، فيوم يكون في أبيض، ويوم يكون في أحمر، ويوم يكون في أزرق. قال ابن همام: فهذا أول ما أنكرته من قوله، لانه قول أصحاب الحلول. http://lib.eshia.ir/15084/1/408
شلمغانی لعنه الله:حضرت حقّ، واحد است ولی اشکالش تغییر می کند یک روز رنگ سفید بر تن می کند و یک روز سرخ و یک روز آبی.ابن همام میگوید: این نخستین جملهای بود که موجب شد شلمغانی را رد کنم زیرا دارای آئین حلولیه بود.
شلمغانی همان کسی است که به دلیل اعتقاداتش توسط امام زمان(عج) لعن شد و این لعن توسط نایب خاص ایشان حسین بن روح به ابو علی همام که راوی حدیث بالا هم هست داده شد و ابو علی بین شیعیان منتشر کرد.لعن امام در لینکی که از کتاب الغیبه شیخ طوسی گذاشتم با سند معتبر در صفحه 410 امده
موفق و سعادتمند باشید
با سلام
برادر من شما می گردی بین همه حج رفته ها شمر رو حاجی نشون میدی !!!
بنده با ال..ی که خدا رو ... فرض گرفته (نعوذ بالله) کار ندارم
اون وحدتی که مد نظر این حقیر هست خیلی با این ... فرق داره ...
در لینک زیر مطالب زیادی مطرح شده و مطلب شما درباره مثبت و منفی بی نهایت احتیاج به بحث فراوان برای تبیین موضوعاتی مثل ماهیت اجسام و حرکات ، تفسیر چیستی شر و گناهان ، جبر و اختیار و غیره در این نظریه دارد که برای ان باید وقت زیادی گذاشت و بهتر است در این ایام نوروز بیشتر وقت خود را برای خانواده بگذاریم.از بحث با شما بسیار خوشحال شدم.ان شاء الله در موضوعات دیگر هم دوباره با هم صحبت کنیم.
بسم الله الرحمن الرحیم سؤال:
آیا بوسیله علم عرفان نظری میتوان به شناخت دقیقتری از خدا دست یافت یا از طریق فلسفه اسلامی؟
پاسخ:
عرفان اسلامی دارای ابعاد گوناگونی است. یکی از آن ابعاد، بُعد معرفتی است که علم عرفان نظری عهده دار تبیین آن است.
علم عرفان نظری درباره دو مساله مهم بحث میکند: الف: توحید حقیقی و واقعی چیست؟ ب: موحد حقیقی و واقعی کیست؟
پس شناخت خدا و توحید حقیقی از اصلیترین مسائل عرفان نظری به حساب میآید.
عارفان مسلمان به برکت سلوک و هدایت های شریعت، حقایق هستی را از راه قلب، شهود نموده و آن را با زبان فنی و علم حصولی ترجمه کرده اند.
ترجمه و به عبارت آوردن آن حقایق شهود شده، علمی را به نام علم عرفان نظری فرآهم آورده است. پس علم عرفان نظری، حکمت بر آمده از شهود است و از آن می توان به حکمت عارفانه یا هستی شناسی عرفانی یاد کرد.
اهم کارکردهای عرفان نظری عبارتاند از:
1. عرفان نظری ، بیانگر نوع نگاه عارف به هستی است. آشنایی با این علم، آشنایی با بینش و اندیشه عارف نسبت به خدا، مخلوقات و انسان کامل است. این علم، با روش عقلی و نقلی، مشاهدات نهایی عارفان را به تصویر می کشد.
2. عرفان نظری، به فلسفه کمک می کند. چرا که این دو علم، از جهت قلمرو پژوهش هم افقند. فلسفه هستی شناسی عقلی است و عرفان نظری هستی شناسی شهودی.
3. بدون عرفان نظری، نمی شود به عمق حکمت متعالیه صدرالمتالهین پی برد. زیرا به اعتراف خود صدرالمتالهین، اکثر آرای وی نظر به سخن عارفان دارد و تلاش وی ، برهانی کردن سخنان عارفان بوده است.
4. عرفان نظری، زمینه فهم عمیق و گسترده معارف شریعت را فراهم می کند. مباحث توحید مانند توحید ذاتی، صفاتی، افعالی، جمع بین تشبیه و تنزیه، اسماء و صفات حق تعالی، علم خداوند، قضا و قدر، جبر و اختیار، و مباحث انسان کامل همچون ولایت، نبوت، رسالت، وحی، معجزه و کرامت، ضرورت وجود حجت خدا در زمین، خلافت و جانشینی خداوند، حقیقت محمدی و نسبت انبیا با آن، قرب نوافل و فرایض، و مباحث معاد همچون حقیقت موت، برزخ، قیامت، نفخ صور، صراط، بهشت، جهنم، و دیگر مباحث همچون ملائکه و انواع آن، عوالم امر حق و آسمانهای هفت گانه و....
مباحث عرفان نظری، شرح دقیق و جامعی بر آیات و روایات وارد شده در باب معارف است.
5. علم عرفان نظری، در حل و فصل مسائل علم عرفان عملی، نقش مهمی دارد. علم عرفان عملی برای تبیین اصل فلسفه سلوک و ریاضت، سرّ ترتیب مقامات، تحلیل مراحل نهایی مقامات و منازل همچون فنا و بقاء و ... نیازمند مجموعه ای از مبانی هستی شناختی و انسان شناختی است که به طور گسترده در عرفان نظری، بحث می شود.
6. عرفان نظری، به خود سلوک و عرفان عملی نیز مفید است. عرفان نظری برای سالک، مانند نقشه راه در توحید است. محور و اساس آموزه های این علم، توحید عرفانی قرآنی است و سالک برای پیمودن طریق سلوک، نیازمند دانستن آن است و با دانستنش، بهتر می تواند در مسیر سلوک، قدم بردارد.
7. علم عرفان نظری، به عنوان میزان سنجش خطای عارف در سلوک و عرفان عملی نیز می تواند مطرح باشد. سالک، با دانستن عرفان نظری، خطاهای سلوکی، حالات، کشف و شهودهای خود را می تواند بفهمد.
8. فایده و کارکرد دیگر عرفان نظری، ارائه پاسخ های عمیق و دقیق به مسائل مورد بحث در کلام و گاهی فلسفه است. به طوری که گاهی تنها پاسخ های عرفان نظری می تواند افراد عمیق و خیلی دقیق را قانع کند.
9. فواید و کارکردهای دیگری نیز برای عرفان نظری می توان بیان داشت از جمله اینکه این علم می تواند مبنا و ملاکی برای نظریه سیاسی، مسائل اجتماعی، فرهنگی و ... باشد.
پس از ذکر کارکرد عرفان نظری، به خوبی میتوان در مقام برگزیدن عرفان یا فلسفه به منظور شناخت خدا، عرفان را برگزید؛ زیرا، ابتناء خداشناسی فلسفی بر بدیهیات –مبدأ تصدیقی فلسفه از بدیهیات اولیه است- و استدلال، ابتناء بر «علمالیقین» است ولی ابتناء خداشناسی عرفانی بر «حقالیقین» –یعنی شهود عارفان- و «عین الیقین» –یعنی فنای عارفان- میباشد و از آنجا که ارزش معرفتشناختیِ «حقالیقین» و «عینالیقین»، برتر از «علمالیقین» است[1] ميتوان گفت به اعتبار خاستگاه، خداشناسی عرفانی مقدم بر خداشناسی فلسفی است.
به جهت همین تفاوت در خاستگاه است که جناب علامه حسنزاده آملی در مقام تفاوت فلسفه و عرفان مینویسد:
«فلسفه حرف مىآورد و عرفان سكوت. آن عقل را بالوپر مىدهد و اين عقل را بال و پر مىكند. آن نور است و اين نار. آن درسى بود و اين در سينه. از آن دلشاد شوى و از اين دلدار. از آن خداجو شوى و از اين خداخو. آن به خدا كشاند و اين به خدا رساند. آن راه است و اين مقصد، آن شجر است و اين ثمر آن فخر است و اين فقر، آن كجا و اين كجا».[2]
خداشناسی فلسفی اگر چه در جای خویش مفید و برای صاحبان آن مفید است ولی ارتقاء این فهم، در پرتو عرفان نظری خواهد بود؛ زیرا به هر حال، اساس فلسفه بر برهان و استدلال بنیان نهاده شده است و برهان و استدلال توانایی به چنگ آوردنِ تفصیلی افقهای دوردستِ حقیقت را ندارد.
کلام استاد مطهری به نقل از استاد خویش حضرت علامه طباطبایی توضیح خوبی بر این مطلب خواهد بود:
«آقای طباطبایی می فرمودند: من اوایل که اسفار می خواندم خیلی کار می کردم و خیلی فکر می کردم و خیلی هم تجزیه و تحلیل می کردم. بعد کم کم در من این غرور پیدا شده بود که خود آخوند [ملاصدرا ] هم اگر بیاید دیگر بهتر از این نمی تواند این مطالب را تجزیه و تحلیل کند. تا بعد می روند نزد استادشان مرحوم آقای قاضی که استاد سیر و سلوک و معنویت بوده است. آقای طباطبایی می فرمودند وقتی که ایشان وارد بحث مسائل وجود شد یک مرتبه معتقد شدم که من تا به حال یک کلمه از اسفار نمی فهمیدم»[3]
روشن است که مقصود علامه از این کلام این نیست که یک کلمه از اسفار را نفهمیدهاند و مباحث فلسفیاش را بلد نبودهاند؛ بلکه مراد ایشان این است که مسائل اصلی و مهم اسفار، ریشه در عرفان دارد، وقتی استادی که عارف بالله است، خود اهل شهود وجود و مظاهر است، مسائل وجود، اصالت و وحدت وجود را (که اساس حکمت متعالیه است) عرفانی و از پایه شهود توضیح می دهد، آنوقت مطالبی برای انسان کشف می شود که می فهمد تا کنون از اسفار یک کلمه هم نفهمیده است. (دقت کنید) یعنی به عمق مطالب اساسی و عرفانی اسفار، تا کنون اینچنین راه نیافته بود.
به نوعی، مطالب مرحوم علامه به نقل استاد مطهری، ناظر به اساس و عمق عرفانی حکمت متعالیه است. از این رو، کسانی که حکمت متعالیه را بدون عرفان، مطالعه یا تدرس و تدریس می کنند، به عمق عرفانی مطالب، راه نمی یابند و گمان می کنند همه زوایای اسفار را فهمیده اند.
مرحوم سیدجلال آشتیانی نیز راه فهم توحید و نبوت و ولایت را عرفان معرفی کرده است:
« باید همه بدانند که درک توحید و نبوت و ولایت و شئون و اطوار آنچه ذکر شد به مذاق آل البیت، راه آن اصول و قواعد مقرره در کلمات عرفا است و در درک پاره ای از مهمات و امهات مسائل توحید و نبوت ولایت خاص محمد بین عقل کامل مکمل نظری حیران است تا چه رسد به تلفیقات متکلمان».[4]
نتیجه
در عین حال که عرفان نظری به لحاظ مفاهیم و برخی اصطلاحات، مایهور از فلسفه است ولی استنادش بر «عینالیقین» و «حقالیقین» و شهود عارفان، بر قوّت و شفّافیت گزارههای آن افزوده است؛ از اینرو، میتوان از این منظر، خداشناسی عرفانی را بر خداشناسی فلسفی ترجیح داد. منابع [1]. ر.ک: فیض کاشانی، ملامحسن، المحجة البیضاء (راه روشن)، ترجمه محمدصادق عارف، مشهد: آستان قدس رضوی، ۱۳۷۲ش، ج۱، ص ۴۵۲.
[2]. علامه حسنزاده آملی، حسن، هزار و یک کلمه، تهران: نشر فرهنگی رجا، ۱۳۶۵، چ پنجم، ص ۱۲۸.
با سلام و عرض ادب و احترام
بنده از قوت سند این احادیث اطلاعی ندارم
اما توضیح ظاهر خداوند برای عالمان کنونی به سختی قابل درک است
چه رسد به 1300 سال پیش ...
ما می گوییم این انسان مخلوق اوست
آیا قدرت درک نحوه خلقت را داریم؟
آغاز این خلقت و پایان آن؟
آغاز از منظر دین گرایان نطفه است ، اما از نظر عالمان دیگر علوم چطور؟
احاطه خالق به تک تک ذرات مخلوق را چطور؟
قدرت درک احاطه درونی و بیرونی را چطور؟
اگر شخص بگوید این خداست
چون نتوانسته در کلامش درک خود را بگنجاند
محکوم به تکفیر از طرف عالمانی است که بر طبل تکفیر می کوبند
و خود در عمل به احکام کافرند
(اسراف را حرام می دانند و خود مسرف اند و...
تجمل گرایی را حرام می دانند و خود تجمل گرا هستند
مصارف خمس را می دانند ولی به غیر آن مصرف می کنند
و...)
و علم را صرفا در منطق و کلام خلاصه می کنند
و از علوم دیگر غافل اند...
تنها راه نجات سکوت است و انتظار برای منجی تبیین کننده علوم ...
در پناه حق تعالی
سلام علیکم و با عرض ادب و احترام
سند حدیث اول و دوم نا معتبر و سند حدیث سوم و چهارم و پنجم معتبر است.
حدیثی هم که کاربر "نفس الرحمان" اورده:داخل فی الاشیاء لا بالممازجة و خارج عن الاشیاء لا بالمفارقة هم نا معتبر است
وقتی می گوییم این اعتقاد کفر است منظور این نیست که قائل به این اعتقاد نجس است و باید گردنش را بزنیم.ما چندین نوع کفر داریم مثلا یک نوع کفر،ناشکری است کسی که نیم سیبی را بخورد و بقیه ان را دور بریزد می گوییم کفران نعمت کرده.یا ترک کردن حج در سوره ال عمران ایه 97 کفر نامیده شده.یا در قران بعضی از معاصی را کفر خوانده.تمام کفرها مثل کفر ابولهب و ابوجهل نیست.
مرحوم ایت الله شیخ محمد جواد خراسانی( فوت 1397 قمری):در مورد بطلان وحدت وجود شكي در گمراهانه بودن آن نيست، و قسم به جان خودم كه كفر بودن آن از كفر ابليس آشكارتر بوده، و حقيقت براي كسي كه حقيقت را بپذيرد و از آن روي برنگرداند آشكار است؛ ولي آن را كه خداوند هدايت نكند هدايتگري ندارد. پس اگر شهادت به كفر آن بزرگان نميدهي شهادت بده به اينكه عقيده آنان ضلالت و گمراهي است؛ چرا كه كفر بودن سخن، ملازم با كافر بودن گوينده آن نيست.... اگر حاضر نيستي شهادت به كفر قائل به وحدت وجود بدهي لااقل بگو كه اين عقيده ايشان (وحدت وجود) كفر و ضلالت است... حقيقت نبايد به جهت تعصب كنار گذاشته شود؛ چرا كه حق و حقيقت سزاوارتر است به اينكه پيروي شود و جانبش مراعات گردد؛ يعني حق اولي است به اينكه اظهار و اعلام شود. اينان نسبت به كسي كه منتسب به حق است مراعات ميكنند ولي بر خود حق پردهپوشي و كتمان مينمايند! مسلمّاً كتمان حقيقت، ضرري بزرگ و فسادي فراوان در بر دارد، و اظهار حق و حقيقت گرچه ضرر داشته باشد، ضررش كمتر و سبكتر است؛ زيرا ضرر آن شخصي و فردي و اندك است، ولي ضرر كتمان حق همگان را فرا ميگيرد، چرا كه مردم را به ناداني مياندازد، و فتنه را دامن ميزند. علاوه بر اين مخالف با نص قرآن است... خداوند ميفرمايد: كساني كه دلائل آشكار و راهنمايي هايي را كه فرو فرستاديم و براي مردم در قران بيان كرديم پنهان ميكنند خداوند و لعنت كنندگان لعنتشان ميكنند. و ميفرمايد: حق را به باطل مپوشانيد و با علم و آگاهي كتمان حقيقت مكنيد. و شهادت را براي خداوند بپا داريد. و ميفرمايد: اي كساني كه ايمان آورده ايد عدالت را به پا داريد، و براي خدا شهادت دهيد، اگر چه بر ضرر خودتان يا پدر و مادرتان يا خويشان و نزديكانتان باشد.
خراسانى، محمد جواد، هداية الأمة إلى معارف الائمة عليهم السلام، 511 ـ 512
موفق و پیروز باشید
سلام
اگر آیت الله محمدجواد خراسانی چنین نظری داشتند برای من حجت نیست ایشان یکی از علما زمان خود بودند نه امام معصوم که شما با استناد به سخنان ایشان با قطعیت در این مورد حرف میزنید.
سلام علیکم
قصد من از پست قبل بیشتر بیان مسئله کافر نبودن گوینده کفر و کافر نبودن وحدت وجودیان بود،در هر صورت بله حق با شما است،همان طور که حرف شیخ محمد جواد خراسانی حجیتی ندارد حرف ها و کشف و شهود های ملاصدرا و ابن سینا و سید علی قاضی و اقای حسن زاده املی هم حجیتی ندارد پس بهتر است قران و کتب حدیثی را باز کنیم تا حرف قران و امامان معصوم که حجیت دارند را ببینیم.
در تایید این حرف حدیث گوهرباری هم وجود دارد که تکلیف شیعیان در زمان غیبت حضرت مهدی(عج) است:
(با سند معتبر) مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الصَّفَّارُ، عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ مَهْزِيَارَ، عَنِ الْحَسَنِ بْنِ مَحْبُوبٍ، عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى، عَنْ إِسْحَاقَ بْنِ جَرِيرٍ، عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ، قَالَ: دَخَلْتُ أَنَا وَ أَبِي عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ عَلَيْهِ السَّلَامُ، فَقَالَ: فَكَيْفَ أَنْتُمْ إِذَا صِرْتُمْ فِي حَالٍ لَا تَرَوْنَ فِيهَا إِمَامَ هُدًى؟ وَ لَا عَلَماً يُرَى؟ وَ لَا يَنْجُو مِنْهَا إِلَّا مَنْ دَعَا دُعَاءَ الْغَرِيقِ؟
فَقَالَ لَهُ أَبِي: إِذَا وَقَعَ هَذَا لَيْلًا فَكَيْفَ نَصْنَعُ؟فَقَالَ: أَمَّا أَنْتَ فَلَا تُدْرِكُهُ، فَإِذَا كَانَ ذَلِكَ، فَتَمَسَّكُوا بِمَا فِي أَيْدِيكُمْ حَتَّى يَتَّضِحَ لَكُمُ الْأَمْرُ.
عبد الله بن سنان گويد: من و أبو علي بر امام صادق عليه السلام وارد شديم؛ پس آن حضرت فرمود: چگونه خواهيد بود آن هنگام که زندگي شما بگذرد؛ اما امام هدايت گر و پرچم نبينيد. در اين زمان کسي نجات نيابد مگر اين که دعاء غريق بخواند؟پدرم عرض کرد: اگر اين وضعيت ظلماني اتفاق بيفتد، چه کار کنيم؟آن حضرت فرمود: اما تو آن زمان را درک نخواهي کرد، اگر چنين شد؛ به آن چه در دست شما است تمسک کنيد تا اين که وضعيت براي شما واضح شود.
الإمامة و التبصرة من الحيرة؛ النص؛ ص127
موفق و پیروز باشید
با سلام ظاهر بودن خداوند در قرآن را با حدیث (با سند صحیح) تبیین کنید
اثبات کنید منظور افرادی که به وحدت وجود اشاره دارند مفهوم این آیه نیست...
هُوَ الْأَوَّلُ وَالْآخِرُ وَالظَّاهِرُ وَالْبَاطِنُ ۖ وَهُوَ بِكُلِّ شَيْءٍ عَلِيمٌ
سلام
http://www.ghadeer.org/Book/828/124831
در لینک بالا حدیث 2 معتبر است و در حدیث اول هم با اینکه میمیون البان مجهول چون حدیث به ابن ابی عمیر می رسد و شیخ طوسی فرموده او از غیر ثقه نقل نمی کند معتبر است(البته علم رجال اجتهادی است و بعضی مثل ایت الله خوئی این مطلب شیخ طوسی را قبول ندارند.)
____________________________________________________________
در باب وحدت وجود قیصری در شرح فصوص صفحه 726 و 347 می گوید:
إنّ الذات الإلهیة هی التی تظهر بصور العالم.
این ذات خداوند است که ظاهر می شود به صورت جهانیان.
إنّ لکلّ شیء جماداً کان او حیواناً حیاتاً و علماً و نطقاً و إرادتاً و غیرها مما یلزم الذات الإلهیة لأنّها هی الظاهرة بصور الحمار و الحیوان.
برای هر چیزی چه جماد و چه حیوان، حیات و علم و نطق اراده و صفاتی مانند آن می باشد که آن صفات از خصائص ذات الهی است، پس خداوند است که به صورت الاغ و حیوان ظاهر شده است.
__________________________________________________
وقال الصفواني: سمعت أبا علي بن همام يقول: سمعت محمد بن علي العزاقري الشلمغاني يقول: الحق واحد وإنما تختلف قمصه ، فيوم يكون في أبيض، ويوم يكون في أحمر، ويوم يكون في أزرق. قال ابن همام: فهذا أول ما أنكرته من قوله، لانه قول أصحاب الحلول.
http://lib.eshia.ir/15084/1/408
شلمغانی لعنه الله:حضرت حقّ، واحد است ولی اشکالش تغییر می کند یک روز رنگ سفید بر تن می کند و یک روز سرخ و یک روز آبی.ابن همام میگوید: این نخستین جملهای بود که موجب شد شلمغانی را رد کنم زیرا دارای آئین حلولیه بود.
شلمغانی همان کسی است که به دلیل اعتقاداتش توسط امام زمان(عج) لعن شد و این لعن توسط نایب خاص ایشان حسین بن روح به ابو علی همام که راوی حدیث بالا هم هست داده شد و ابو علی بین شیعیان منتشر کرد.لعن امام در لینکی که از کتاب الغیبه شیخ طوسی گذاشتم با سند معتبر در صفحه 410 امده
موفق و سعادتمند باشید
با سلام
برادر من شما می گردی بین همه حج رفته ها شمر رو حاجی نشون میدی !!!
بنده با ال..ی که خدا رو ... فرض گرفته (نعوذ بالله) کار ندارم
اون وحدتی که مد نظر این حقیر هست خیلی با این ... فرق داره ...
در پناه حق
سلام
برادر عزیز من که علم غیب ندارم بدونم وحدت وجود مد نظر شما چی هست!
سلام برادر
http://www.askdin.com/showthread.php?p=974093#post974093
سلام
در لینک زیر مطالب زیادی مطرح شده و مطلب شما درباره مثبت و منفی بی نهایت احتیاج به بحث فراوان برای تبیین موضوعاتی مثل ماهیت اجسام و حرکات ، تفسیر چیستی شر و گناهان ، جبر و اختیار و غیره در این نظریه دارد که برای ان باید وقت زیادی گذاشت و بهتر است در این ایام نوروز بیشتر وقت خود را برای خانواده بگذاریم.از بحث با شما بسیار خوشحال شدم.ان شاء الله در موضوعات دیگر هم دوباره با هم صحبت کنیم.
در پناه حق
بسم الله الرحمن الرحیم
سؤال:
آیا بوسیله علم عرفان نظری میتوان به شناخت دقیقتری از خدا دست یافت یا از طریق فلسفه اسلامی؟
پاسخ:
عرفان اسلامی دارای ابعاد گوناگونی است. یکی از آن ابعاد، بُعد معرفتی است که علم عرفان نظری عهده دار تبیین آن است.
علم عرفان نظری درباره دو مساله مهم بحث میکند: الف: توحید حقیقی و واقعی چیست؟ ب: موحد حقیقی و واقعی کیست؟
پس شناخت خدا و توحید حقیقی از اصلیترین مسائل عرفان نظری به حساب میآید.
عارفان مسلمان به برکت سلوک و هدایت های شریعت، حقایق هستی را از راه قلب، شهود نموده و آن را با زبان فنی و علم حصولی ترجمه کرده اند.
ترجمه و به عبارت آوردن آن حقایق شهود شده، علمی را به نام علم عرفان نظری فرآهم آورده است. پس علم عرفان نظری، حکمت بر آمده از شهود است و از آن می توان به حکمت عارفانه یا هستی شناسی عرفانی یاد کرد.
اهم کارکردهای عرفان نظری عبارتاند از:
1. عرفان نظری ، بیانگر نوع نگاه عارف به هستی است. آشنایی با این علم، آشنایی با بینش و اندیشه عارف نسبت به خدا، مخلوقات و انسان کامل است. این علم، با روش عقلی و نقلی، مشاهدات نهایی عارفان را به تصویر می کشد.
2. عرفان نظری، به فلسفه کمک می کند. چرا که این دو علم، از جهت قلمرو پژوهش هم افقند. فلسفه هستی شناسی عقلی است و عرفان نظری هستی شناسی شهودی.
3. بدون عرفان نظری، نمی شود به عمق حکمت متعالیه صدرالمتالهین پی برد. زیرا به اعتراف خود صدرالمتالهین، اکثر آرای وی نظر به سخن عارفان دارد و تلاش وی ، برهانی کردن سخنان عارفان بوده است.
4. عرفان نظری، زمینه فهم عمیق و گسترده معارف شریعت را فراهم می کند. مباحث توحید مانند توحید ذاتی، صفاتی، افعالی، جمع بین تشبیه و تنزیه، اسماء و صفات حق تعالی، علم خداوند، قضا و قدر، جبر و اختیار، و مباحث انسان کامل همچون ولایت، نبوت، رسالت، وحی، معجزه و کرامت، ضرورت وجود حجت خدا در زمین، خلافت و جانشینی خداوند، حقیقت محمدی و نسبت انبیا با آن، قرب نوافل و فرایض، و مباحث معاد همچون حقیقت موت، برزخ، قیامت، نفخ صور، صراط، بهشت، جهنم، و دیگر مباحث همچون ملائکه و انواع آن، عوالم امر حق و آسمانهای هفت گانه و....
مباحث عرفان نظری، شرح دقیق و جامعی بر آیات و روایات وارد شده در باب معارف است.
5. علم عرفان نظری، در حل و فصل مسائل علم عرفان عملی، نقش مهمی دارد. علم عرفان عملی برای تبیین اصل فلسفه سلوک و ریاضت، سرّ ترتیب مقامات، تحلیل مراحل نهایی مقامات و منازل همچون فنا و بقاء و ... نیازمند مجموعه ای از مبانی هستی شناختی و انسان شناختی است که به طور گسترده در عرفان نظری، بحث می شود.
6. عرفان نظری، به خود سلوک و عرفان عملی نیز مفید است. عرفان نظری برای سالک، مانند نقشه راه در توحید است. محور و اساس آموزه های این علم، توحید عرفانی قرآنی است و سالک برای پیمودن طریق سلوک، نیازمند دانستن آن است و با دانستنش، بهتر می تواند در مسیر سلوک، قدم بردارد.
7. علم عرفان نظری، به عنوان میزان سنجش خطای عارف در سلوک و عرفان عملی نیز می تواند مطرح باشد. سالک، با دانستن عرفان نظری، خطاهای سلوکی، حالات، کشف و شهودهای خود را می تواند بفهمد.
8. فایده و کارکرد دیگر عرفان نظری، ارائه پاسخ های عمیق و دقیق به مسائل مورد بحث در کلام و گاهی فلسفه است. به طوری که گاهی تنها پاسخ های عرفان نظری می تواند افراد عمیق و خیلی دقیق را قانع کند.
9. فواید و کارکردهای دیگری نیز برای عرفان نظری می توان بیان داشت از جمله اینکه این علم می تواند مبنا و ملاکی برای نظریه سیاسی، مسائل اجتماعی، فرهنگی و ... باشد.
پس از ذکر کارکرد عرفان نظری، به خوبی میتوان در مقام برگزیدن عرفان یا فلسفه به منظور شناخت خدا، عرفان را برگزید؛ زیرا، ابتناء خداشناسی فلسفی بر بدیهیات –مبدأ تصدیقی فلسفه از بدیهیات اولیه است- و استدلال، ابتناء بر «علمالیقین» است ولی ابتناء خداشناسی عرفانی بر «حقالیقین» –یعنی شهود عارفان- و «عین الیقین» –یعنی فنای عارفان- میباشد و از آنجا که ارزش معرفتشناختیِ «حقالیقین» و «عینالیقین»، برتر از «علمالیقین» است[1] ميتوان گفت به اعتبار خاستگاه، خداشناسی عرفانی مقدم بر خداشناسی فلسفی است.
به جهت همین تفاوت در خاستگاه است که جناب علامه حسنزاده آملی در مقام تفاوت فلسفه و عرفان مینویسد:
«فلسفه حرف مىآورد و عرفان سكوت. آن عقل را بالوپر مىدهد و اين عقل را بال و پر مىكند. آن نور است و اين نار. آن درسى بود و اين در سينه. از آن دلشاد شوى و از اين دلدار. از آن خداجو شوى و از اين خداخو. آن به خدا كشاند و اين به خدا رساند. آن راه است و اين مقصد، آن شجر است و اين ثمر آن فخر است و اين فقر، آن كجا و اين كجا».[2]
خداشناسی فلسفی اگر چه در جای خویش مفید و برای صاحبان آن مفید است ولی ارتقاء این فهم، در پرتو عرفان نظری خواهد بود؛ زیرا به هر حال، اساس فلسفه بر برهان و استدلال بنیان نهاده شده است و برهان و استدلال توانایی به چنگ آوردنِ تفصیلی افقهای دوردستِ حقیقت را ندارد.
کلام استاد مطهری به نقل از استاد خویش حضرت علامه طباطبایی توضیح خوبی بر این مطلب خواهد بود:
«آقای طباطبایی می فرمودند: من اوایل که اسفار می خواندم خیلی کار می کردم و خیلی فکر می کردم و خیلی هم تجزیه و تحلیل می کردم. بعد کم کم در من این غرور پیدا شده بود که خود آخوند [ملاصدرا ] هم اگر بیاید دیگر بهتر از این نمی تواند این مطالب را تجزیه و تحلیل کند. تا بعد می روند نزد استادشان مرحوم آقای قاضی که استاد سیر و سلوک و معنویت بوده است. آقای طباطبایی می فرمودند وقتی که ایشان وارد بحث مسائل وجود شد یک مرتبه معتقد شدم که من تا به حال یک کلمه از اسفار نمی فهمیدم»[3]
روشن است که مقصود علامه از این کلام این نیست که یک کلمه از اسفار را نفهمیدهاند و مباحث فلسفیاش را بلد نبودهاند؛ بلکه مراد ایشان این است که مسائل اصلی و مهم اسفار، ریشه در عرفان دارد، وقتی استادی که عارف بالله است، خود اهل شهود وجود و مظاهر است، مسائل وجود، اصالت و وحدت وجود را (که اساس حکمت متعالیه است) عرفانی و از پایه شهود توضیح می دهد، آنوقت مطالبی برای انسان کشف می شود که می فهمد تا کنون از اسفار یک کلمه هم نفهمیده است. (دقت کنید) یعنی به عمق مطالب اساسی و عرفانی اسفار، تا کنون اینچنین راه نیافته بود.
به نوعی، مطالب مرحوم علامه به نقل استاد مطهری، ناظر به اساس و عمق عرفانی حکمت متعالیه است. از این رو، کسانی که حکمت متعالیه را بدون عرفان، مطالعه یا تدرس و تدریس می کنند، به عمق عرفانی مطالب، راه نمی یابند و گمان می کنند همه زوایای اسفار را فهمیده اند.
مرحوم سیدجلال آشتیانی نیز راه فهم توحید و نبوت و ولایت را عرفان معرفی کرده است:
« باید همه بدانند که درک توحید و نبوت و ولایت و شئون و اطوار آنچه ذکر شد به مذاق آل البیت، راه آن اصول و قواعد مقرره در کلمات عرفا است و در درک پاره ای از مهمات و امهات مسائل توحید و نبوت ولایت خاص محمد بین عقل کامل مکمل نظری حیران است تا چه رسد به تلفیقات متکلمان».[4]
نتیجه
در عین حال که عرفان نظری به لحاظ مفاهیم و برخی اصطلاحات، مایهور از فلسفه است ولی استنادش بر «عینالیقین» و «حقالیقین» و شهود عارفان، بر قوّت و شفّافیت گزارههای آن افزوده است؛ از اینرو، میتوان از این منظر، خداشناسی عرفانی را بر خداشناسی فلسفی ترجیح داد.
منابع
[1]. ر.ک: فیض کاشانی، ملامحسن، المحجة البیضاء (راه روشن)، ترجمه محمدصادق عارف، مشهد: آستان قدس رضوی، ۱۳۷۲ش، ج۱، ص ۴۵۲.
[2]. علامه حسنزاده آملی، حسن، هزار و یک کلمه، تهران: نشر فرهنگی رجا، ۱۳۶۵، چ پنجم، ص ۱۲۸.
[3]. استاد مطهری، درسهای اسفار، تهران؛ قم: صدرا، ۱۳۶۸، ج۱، ص۱۳۷.
[4]. آشتیانی، سیدجلالالدین، مقاله ختم ولایت در اندیشه ابنعربی، کیهان اندیشه، ۱۳۶۸، شماره ۲۶.