خداوند در برابر حضرت موسی بر کدام کوه تجلی کرد؟
تبهای اولیه
وَ لَمَّا جاءَ مُوسى لِميقاتِنا وَ كَلَّمَهُ رَبُّهُ قالَ رَبِّ أَرِني أَنْظُرْ إِلَيْكَ قالَ لَنْ تَراني وَ لكِنِ انْظُرْ إِلَى الْجَبَلِ فَإِنِ اسْتَقَرَّ مَكانَهُ فَسَوْفَ تَراني فَلَمَّا تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ جَعَلَهُ دَكًّا وَ خَرَّ مُوسى صَعِقاً فَلَمَّا أَفاقَ قالَ سُبْحانَكَ تُبْتُ إِلَيْكَ وَ أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنين(143اعراف)
و هنگامى كه موسى به ميعادگاه ما آمد، و پروردگارش با او سخن گفت، عرض كرد: «پروردگارا! خودت را به من نشان ده، تا تو را ببينم!» گفت: «هرگز مرا نخواهى ديد! ولى به كوه بنگر، اگر در جاى خود ثابت ماند، مرا خواهى ديد!» اما هنگامى كه پروردگارش بر كوه جلوه كرد، آن را همسان خاك قرار داد و موسى مدهوش به زمين افتاد. چون به هوش آمد، عرض كرد: «خداوندا! منزهى تو (از اينكه با چشم تو را ببينم)! من به سوى تو بازگشتم! و من نخستين مؤمنانم!
در اين آيات و آيات بعد صحنه عبرتانگيز ديگرى از صحنههاى زندگى بنى اسرائيل نشان داده شده است، و آن اينكه جمعى از بنى اسرائيل با اصرار و تاكيد از موسى ع خواستند كه خدا را مشاهده كنند و اگر او را مشاهده نكنند، هرگز ايمان نخواهند آورد، موسى ع از ميان آنها هفتاد نفر را انتخاب كرد و همراه خود به ميعادگاه پروردگار برد، در آنجا تقاضاى آنها را به درگاه الهى 3
عرضه داشت، پاسخى شنيد كه همه چيز را براى بنى اسرائيل در اين زمينه روشن كرد، قسمتى از اين ماجرا در سوره بقره آيه 55 و 56، و قسمتى از آن در سوره نساء آيه 153، و قسمت ديگرى در آيات مورد بحث و قسمتى هم در آيه 155 همين سوره بيان شده است.
در آیه 143 سوره اعراف آمده است که حضرت موسی به خدا گفت می خواهم تو را ببینم که او قرود مرا نمی بینی. اگر می خواهی قدرت مرا بدانی به این کوه نگاه کن. این کوه نامش چی بود و کجا قرار داشت؟ الان اثری از آن هست؟
سلام
اهل معرفت قائلند که این کوه ، نفس موسی علیه السلام است چه اینکه تمثلات و تجلیات امور باطنی درونی هستند
موفق باشید
بسم الله
حضرت مولا علی علیه السلام فرمودند: لم اعبد ربا لم اره _خدایی که نبینم نمی پرسم
پس خدا دیدنی است.مقام حضرت موسی علیه السلام هم بالاتر از آن است که بخواهد
با چشم سر خدا را ببیند.آن کوه که منیت و انانیت حضرت موسی است.خدا فرمود تا از خودت با خبری
و منیتی داری نمیتوانی مرا به حقیقت ببینی.در حقیقت متلاشی شدن کوه خودیت حضرت بوده است.
در آیه 143 سوره اعراف آمده است که حضرت موسی به خدا گفت می خواهم تو را ببینم که او قرود مرا نمی بینی. اگر می خواهی قدرت مرا بدانی به این کوه نگاه کن. این کوه نامش چی بود و کجا قرار داشت؟ الان اثری از آن هست؟
با سلام و عرض ادب
در جواب اینکه کوه طور در کجا قرار گرفته است باید عرض کنم که آنطور که در تاریخ بیان شده است کوه طور در آن زمان بین مدین و مصر و در صحرای سینا بود.(محمدمهدی اشتهاردی، قصههای قرآن، ص 303.)
اما اگر آیة «فلما تجلی ربه للجبل جعله دکاً و خرّ موسی» را بررسی نماییم; در این آیه «دک» به معنای زمین صاف است. «جعله دکّا» یعنی کوه را آنچنان متلاشی و نرم کرد که همانند زمین صاف شد.
علامه طباطبایی(ره) در کتاب تفسیر المیزان ج 8، چنین میفرماید: «در احادیث اهل بیت(ع) چنین آمده که کوه در اثر اندکاک پوسیده شد. و در بعضی دارد که به دریا فرو رفت و تا روز قیامت و در بعضی دیگر تا این ساعت همچنان در دریا فرو مینشیند، و ما اگر این روایات را با یکدیگر تفسیر کنیم حاصل جمع آنها این میشود که کوه مزبور پوسیده شده و در دریا فرو ریخت و دیگر اثری از آن باقی نیست.»
كوه طور در مصر است در صحراي سينا و صحراي سينا در طرف راست بحر أحمر است نسبت به كساني كه از راه دريا با كشتي روبمكّه ميروند
کتاب مهر تابان ص 421
ظاهرا اين كوه،كوه زبير كه يكي از كوههاي شهر مدين(نام شهر حضرت شعيب)بوده است مي باشد.ابوالفتوح رازي از مفسرين برجسته شيعه در قرن ششم به نقل از سدي (از مفسران تابعي)مي گويد:آن كوهى بود كه از آن بزرگتر كوه نبود در مدين، آن را زبير گفتند.(روض الجنان و روح الجنان في تفسيرالقرآن، ج8، ص: 376)
سيد عبدالحجت بلاغي در تفسير"حجة التفاسير و بلاغ الإكسير"مي گويد:
«پس چون پروردگار موسى براى كوه (كوه زبير، بلندترين كوه ولايت مدين) تجلى كرد، آن كوه را ريزه ريزه گردانيد و موسى بيهوش افتاد (بيست و چهار ساعت بيهوش بود از شامگاه روز پنج شنبه كه عرفه بود تا شامگاه روز جمعه)پس چون موسى بهوش آمد گفت: (خدايا!) تو را بپاكى از هر نقص و هر عيب و از امكان ديدار ياد مىكنم. بازگشتم بسوى تو، و من أول مؤمنانم (در جماعت حاضره از بنى اسرائيل بر طور، به اين كه ديدار امكان ندارد).(تفسيرحجة التفاسير و بلاغ الإكسير، ج2، ص: 274).فيض الاسلام نيز در ترجمه قرآن همين نظر را ابراز كرده است.
پيامها:
1 سخن گفتن خداوند با موسى، در جهت رشد و تربيت او بود. «كَلَّمَهُ رَبُّهُ» 2 آمدن به ميقات و شنيدن سخن خداوند، شوق ديدار را نيز در موسى زنده كرد.
«لَمَّا جاءَ» ... «قالَ رَبِّ أَرِنِي أَنْظُرْ إِلَيْكَ» 3 خداوند، با چشم ظاهر ديدنى نيست، نه در دنيا و نه در آخرت. «لَنْ تَرانِي» 4 تجلّى خداوند بر موجودات طبيعى، امكان دارد. «تَجَلَّى رَبُّهُ لِلْجَبَلِ» 5 خداوند را بايد از راه آثارش شناخت و به جلوههاى او نگريست. (حقيقت تجلّى هم روشن نيست، بلكه آثار آن مشهود است). «تَجَلَّى» ... «جَعَلَهُ دَكًّا» 6 خدا ديدنى نيست، و گرنه موسى شايستگى و لياقت دارد. «سُبْحانَكَ» 7 ديده شدن خداوند با چشم، نشانهى جسم بودن اوست كه بايد خداوند را از آن منزّه دانست. «سُبْحانَكَ» 8 فكر و تقاضاى ناروا نيز توبه دارد، هر گاه درباره خداوند توهّم باطلى تصوّر شد، بايد سريعاً او را تنزيه كرد. «سُبْحانَكَ» 9 پس از روشن شدن حقيقت، بايد آن را پذيرفت و به آن اعتراف كرد. «قالَ» ... «أَنَا أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ» 10 انبيا، پيشگامان راه مكتباند. «أَوَّلُ الْمُؤْمِنِينَ»