جمع بندی ثابت کنید که قرآن کتاب خداست
تبهای اولیه
سلام . من از کجا می توانم مطمئن شوم که قرآن کتابی از سوی خداست و این جملات و سوره ها ساخته ذهن و تفکرات حضرت محمد {ص} نیست و همه سخنان در قرآن کریم از طریق وحی به حضرت محمد {ص} رسیده اندو این جملات جملاتی فوق بشر هستند . از کجا بدانم حضرت محمد {ص} بی سواد بوده و اگر هم بی سواد بوده می توانسته از دانش شخص دیگری کمک بگیرد و قرآن را بنویسد. می خواهم که با دلایلتان مرا قانع کنید.
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام و احترام
اولین نکته این است که ببینیم ادعای خود کتاب چیست؟ آیا پیامبر(ص) این کتاب را به خودش نسبت می دهد یا آن را از جانب خداوند مطرح می کند؟
آنچه مسلم است در هیچ جای قرآن مطلبی ذکر نشده است که قرآن از جانب پیامبر(ص) باشد بلکه صریح آیات قرآن این است که این کتاب از طرف خداوند نازل شده است« الر كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ خَبيرٍ»[1]( الر، اين كتابى است كه آياتش استحكام يافته سپس تشريح شده و از نزد خداوند حكيم و آگاه (نازل گرديده) است).
«وَ إِنَّكَ لَتُلَقَّى الْقُرْآنَ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ عَليمٍ »[2](به يقين اين قرآن از سوى حكيم و دانايى بر تو القا مىشود).
بالفرض محال اگر این کتاب نعوذبالله نوشته خود پیامبر(ص) بود یا با کمک و همکاری فرد یا افرادی نوشته بود و آن را به خداوند نسبت می داد، بر خداوند لازم بود برای هدایت انسانها باطل بودن ادعای پیامبر دروغین را شروع کند تا مردم از اشتباه و گمراهی و جهالت نجات پیدا کنند. در حالی که از جانب خداوند هیچ مطلبی در رابطه با باطل بودن این ادعا بیان نشده است.
ما هیچ کتابی را سراغ نداریم که نویسنده آن ادعا کرده باشد که هرگز کسی نمی تواند نوشته و کتابی مانند نوشته و کتاب من بیاورد. بلکه از این هم بالاتر خداوند دعوت به تحدی می کند« وَ إِنْ كُنْتُمْ في رَيْبٍ مِمَّا نَزَّلْنا عَلى عَبْدِنا فَأْتُوا بِسُورَةٍ مِنْ مِثْلِهِ وَ ادْعُوا شُهَداءَكُمْ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنْ كُنْتُمْ صادِقين»[3] (و اگر در باره آنچه بر بنده خود [پيامبر] نازل كردهايم شك و ترديد داريد، (دست كم) يك سوره همانند آن بياوريد و گواهان خود را- غير خدا- براى اين كار، فرا خوانيد
اگر راست مىگوييد).
معمولا هر کتابی مدتی پس از نوشته شدن، کهنه و قدیمی می شود، مخصوصا کتابهایی که دارای جنبه های علمی هستند. اما قرآن بعد از گذشت بیش از چهارده قرن نه تنها کنه و قدیمی نشد، بلکه هر روز جنبه های جدیدی از اعجاز و شگفتی های این کتاب روشن می شود.
نکته دیگر اینکه اگر می توانست کتابی به این خوبی و ظرافت بنویسد چه لزومی داشت که آن را به دیگری نسبت دهد؟
مخصوصا در محیط عربستان که به شدت مسائل تعصبی و افتخارات قبیله ای رواج داشت، آیا اگر فردی می توانست چنین فضیلتی را برای خود و خاندان خویش کسب، به این راحتی از کنار آن می گذشت!
[1] - سوره هود،آیه1.
[2] - سوره نمل،آیه6.
[3] - سوره بقره،آیه23.
سلام .
خواندن داستانهای قرآنی و معجزات قرآن است . مثلا یکی از معجزات قرآن ، اون پیرمردی است که با وجود بی سوادی ، قرآن را کامل و به همراه معارف آن حفظ شد و این قدر این معجزه قوی است که حتی کلمات قرآنی و غیر قرآنی را از هم تشخیص می داد . بی سواد است اما حقانیت قران را درک می کند .
من از کجا می توانم مطمئن شوم که قرآن کتابی از سوی خداست و این جملات و سوره ها ساخته ذهن و تفکرات حضرت محمد {ص} نیست
در هیچ جای قرآن مطلبی ذکر نشده است که قرآن از جانب پیامبر(ص) باشد بلکه صریح آیات قرآن این است که این کتاب از طرف خداوند نازل شده است« الر كِتابٌ أُحْكِمَتْ آياتُهُ ثُمَّ فُصِّلَتْ مِنْ لَدُنْ حَكيمٍ خَبيرٍ»[1]( الر، اين كتابى است كه آياتش استحكام يافته سپس تشريح شده و از نزد خداوند حكيم و آگاه (نازل گرديده) است).
این پاسخ شما خشنود کننده نیست و راستجویان را کامروا نمی کند
چرا ؟
نخست
چونکه پاسخ شما درون دینی است و زبانزد( ضرب المثل) آشنایی هست که گفته اند : دروغ فروش نمیگه دوغم ترشه
شما از جایی برای پرسشگر دلیل می آورید که خود پرسشگر در باره ی درست بودن همان گفته ها دارد از شما می پرسد گرامی ؟:Narahat az:
دوم
با رویکرد به اینکه آیه نخستین آیه بوده و کار آور (فاعل) آن نا آشکار ( مجهول) است نمی توانیم حکیم خبیر را تنها الله بدانیم
سوم
نشانه ای نیست که حکیم ٍ خبیر ٍ را سرراست به الله پیوند دهد که تر زبان ( ترجمه گر) خواسته است با زیرکی این کاررا انجام دهد
از کجا حکیم خبیر کس دیگری مانند فلانی و فلانی نباشد هتا جبریل ادیان ؟
همانگونه که در سوره ی دستار پیچیدن ( تکویر) آمده است
إِنَّهُ لَقَوْلُ رَسُولٍ كَرِيمٍ(التکوير/19)
که اين سخن(قرآن) فرستاده بزرگواري است [= جبريل ]
با رویکرد به این آیه ی استوار ( محکم ) و آشکار چرا نگوییم نُبی سخن جبریل است؟
خود آیه گفته است که نُبی سخن چبریل است نگفته که سخن خداست و جبریل تنها پیام رسان و سخن
رسان
معمولا هر کتابی مدتی پس از نوشته شدن، کهنه و قدیمی می شود،
این هم رهیافت خشنود کننده ای نیست چرا که بسیاری از کتابها هستند که مانند نبی کهنه نمی شوند مانند شاهنامه ی فردوسی و ودیوان خواجه ی شیراز
ما هیچ کتابی را سراغ نداریم که نویسنده آن ادعا کرده باشد که هرگز کسی نمی تواند نوشته و کتابی مانند نوشته و کتاب من بیاورد.
خب جناب پیامبر هم می دانسته با چه کسانی دارد سخن می گوید یک مشت ارب بیانگرد نادان - بیسواد سوسمار خور و نابخرد
این به این می ماند که یک استاد دانشگاه به میان روستایی دور افتاده رفته و به مردم بیسواد و هیچ ندید ه بگوید شما ها هیچگاه نمی توانید کتابی مانند فلان کتاب من بیاورید
اگر اینگونه باشد که شما می گویید همه ی دانشمندان بزرگ جهان پیامبر هستند
هیچ کس نمی تواند چیزی مانند پی بردن نیوتن به نیروی گرانش را بیاورد و مانند نسبیت اینشتین را بیاورد
هیچ کس نمی تواند چیزی با ارزش تر از تن شکافی یک کارد پزشک دل ( جراح قلب) یا دستگاه تکانه ی برقی ( شوک) را بیاورد که مرده را زنده می کند
و نمونه های بیشمار دیگر
این دلیل های شما دیگر بسیار کهنه شده است و راستجویان امروزی را کامروا نمی کند این رهیافتها ( راه حلها ) و پاسخ های شما تنها به درد مردمان نخستین می خورد
این هم رهیافت خشنود کننده ای نیست چرا که بسیاری از کتابها هستند که مانند نبی کهنه نمی شوند مانند شاهنامه ی فردوسی و ودیوان خواجه ی شیراز
همهی عارفان ایرانزمین، قرآن را نوشتاری خدایی میدانند و از این نوشتار، دانشهای بسیاری آموختهاند و آنرا به نگارش درآوردهاند.
این آشکار است، دانشی که از یک نوشتار پایدار گرفته شود نیز، پایدار است.
فردوسی پاکزاد، خود را بندهی پیامبر، شیرخدا و قرآن میداند:
فردوسی پاکزاد، قرآن را سخنی آسمانی میداند که خداوند از راه سروش آنرا به پیامبر رساند:
خواجهی شیراز در دیوانش، خود را شاگرد قرآن میداند که هرچه دارد، از اوست:
بدون شک هر گفتار و کرداری که پاینده شده است، از خدا سرچشمه گرفته است. گفتارهایی همچون «نمایشنامههای شکسپیر»، سرودههای بتهون، باخ - که در آن ستایش خدا را میکنند، همگی از خدا گرفته شدهاند.
خب جناب پیامبر هم می دانسته با چه کسانی دارد سخن می گوید یک مشت ارب بیانگرد نادان - بیسواد سوسمار خور و نابخرد
این به این می ماند که یک استاد دانشگاه به میان روستایی دور افتاده رفته و به مردم بیسواد و هیچ ندید ه بگوید شما ها هیچگاه نمی توانید کتابی مانند فلان کتاب من بیاورید
تازیان شاعران و سخنوران چیرهای بودند؛ آنها هر ساله در جایی بهنام «عکاظ» گرد هم میآمدند و با سرودههای خود، پیکاری به راه میانداختند و دیگران را به مبارزه میخواستند.
همانگونه که در زمان موسی، جادوگران چیرهای بود که نتوانستند در برابر موسی بایستند، در زمان محمد نیز سخنوران چیرهای بوده و برای همین بود که تازیان به محمد میگفتند که سخنان تو همانند سخنان فلانی است که شاعر است.
هیچ کس نمی تواند چیزی مانند پی بردن نیوتن به نیروی گرانش را بیاورد و مانند نسبیت اینشتین را بیاورد
گذر زمان این را میرساند که دانش و سخنان دانشمندان، پایدار نمانده است و همواره دانشمندان پسین، سخنان آنان را ویرایش میکنند.
هیچ کس نمی تواند چیزی با ارزش تر از تن شکافی یک کارد پزشک دل ( جراح قلب) یا دستگاه تکانه ی برقی ( شوک) را بیاورد که مرده را زنده می کند
دانش پزشکی، کمکم به سویی میرود که دیگر از کارد استفاده نکند و از «لیزر» و چیزهایی بهتر از آن استفاده کند.
این دانشها، هیچکدام پایدار نیستند و همواره ویرایش میشوند.
اگرچه تازیان
هتا جبریل ادیانحتی یا هتا؟؟
سوره: 10 , آیه: 37 و چنان نيست كه اين قرآن از جانب غير خدا [و] به دروغ ساخته شده باشد بلكه تصديق [كننده] آنچه پيش از آن است مىباشد و توضيحى از آن كتاب است كه در آن ترديدى نيست [و] از پروردگار جهانيان است
فردوسی پاکزاد، خود را بندهی پیامبر، شیرخدا و قرآن میداند:مــنم بنــدۀ اهـــلبیـــت نبـــی /// ستــــایــندۀ خــــاکــــ پــــای وصـــی
آبرنگ جان همان فردوسی که شما و شییه ها اینگونه سنگ او را به سینه می زنیددر ستایش ابوبکر و اومر و اوسمان نیز سرده است نگاه
که خورشید بعد از رسولان مه
نتابید بر کس ز بوبکر به
عمر کرد اسلام را آشکار
بیاراست گیتی چو باغ بهار
پس از هر دوان بود عثمان گزین
خداوند شرم و خداوند دین
چهارم علی بود جفت بتول
که او را به خوبی ستاید رسول
اگر نیک بنگری از نخستین جانشین( خلیفه) آغاز کرده تا به چهارمین جانشین ( علی) رسیده است
باز گفته پس از پیامبران بزرگ خورشید بر کسی بر تر از ابوبکرنتابید ( ابوبکر بر ترین انسان پس از پیامبران بزرگ است )
بدون شک هر گفتار و کرداری که پاینده شده است، از خدا سرچشمه گرفته است. گفتارهایی همچون «نمایشنامههای شکسپیر»، سرودههای بتهون، باخ - که در آن ستایش خدا را میکنند، همگی از خدا گرفته شدهاند
خوب پس نبی ویژگی بی همتا بودن را ندارد
گذر زمان این را میرساند که دانش و سخنان دانشمندان، پایدار نمانده است و همواره دانشمندان پسین، سخنان آنان را ویرایش میکنند.
نُبی نیز اینگونه است بسیاری از جاهای آن نیاز به ویرایش دارد
خواجهی شیراز در دیوانش، خود را شاگرد قرآن میداند که هرچه دارد، از اوست:صبحخیزی و سلامت طلبی چون حافظ /// هرچه کردم، همه از دولت قرآن کردم
ببینید این سخن حافظ هیچ دلیلی بر این نیست که قرآن را سخن خدا بداند
گوته ی چامه سرای آلمانی هم تا حد پرستش حافظ را دوست می داشته است آیا دلیل بر این بوده که او را پیامبر بداند ؟
فیتر جرالد انگلیسی هم هنگام مرگ گفت پیمانه ای از خاک آرامگاه خیام را پس از مرگ بر آرامگه من بپاشید
من هم نبی را دوس دارم و از خواندن آن خشنود می شوم ولی آن را از جناب آفریدگار جهان ندانسته و تنها رهیافت و چراغی برای اربها ی آن زمان می دانم
حتی یا هتا؟؟
سوره: 10 , آیه: 37
هتا
روشن است که همه چیز از آفریدگار است از سوی خدا بودن تنها ویژه ی نبی نیست
خود شما هم از سوی خدایی
یک مشت ارب بیانگرد نادان - بیسواد سوسمار خور و نابخرد
شما متأسّفانه از تاریخ صدر اسلام اطّلاعاتی ندارید و با همین مطالبی که در جامعه شایع شده دارید بحث می کنید؛ ولی این کافی نیست؛
اگه واقعاً راستجو هستید نباید به این اطّلاعات پیش پا افتاده اکتفا کنید.
همه اهل مکّه اینطور بی سواد نبودند. خیلی ها شاعر بودند و در ادبیّات و سخنوری خیلی ماهر بودند. معجزه بزرگ پیامبر اسلام(ص) هم به همین علّت از نوع سخن هست؛
کلاً معجزات بزرگ پیامبران، با علم و مهارت دوران خودش هم راستا بوده تا عظمتش بیشتر نمودار بشه.
مثلاً در زمان حضرت موسی که کارهای سحر و جادو رواج داشت معجزه حضرت موسی هم از نوعی بود که در مقابل ساحران قد علم کنه.
در زمان حضرت عیسی(ع) هم دانش پزشکی و درمان بیماری ها خیلی پیشرفت داشت؛ ولی از درمان مرگ و بیماری های نا علاج عاجز بودند. به همین جهت معجزه بزرگ آن حضرت احیای مردگان و شفای بیماریهای ناعلاج بود.
شعر و شاعری در زمان رسول خدا(ص) به قدری پیشرفت داشت که در قرآن مجید سورهای به نام «شعراء» هست.
حتّی مسلمانان در زمانهای بعد از اسلام هم وقتی میخواستند معنای واژهی سختی از قرآن را بفهمند برای فهمش از اشعار جاهلیّت کمک میگرفتند، که این مطلب با بررسی تفاسیر قرآن هم واضحتر میشه.
در میان شاعران جاهلیّت، آنهایی که اسلام را درک کردند «مخضرمین» نامیده میشوند.
لبید بن ربیعه یکی از این مخضرمین بود که این بیت معروف از اوست: «ألا کلّ شیء ما خلا الله باطلٌ * و کلّ نعیمٍ لا محالة زائلٌ»
و رسول خدا(ص) در مورد این بیت فرمودند که: راستترین شعری است که در جاهلیّت سروده شده. (مصباح الشریعه: 60)
سالها بعد وقتی عمر بن خطّاب به لبید بن ربیعه می"گوید: برایم شعری بگو؛ او جواب میدهد: بعد از آنکه خداوند، سوره بقره و آل عمران را به من آموخته، دیگر یک بیت شعر هم نمیگویم (تفسیر قرطبی، 153/1)
اون پیرمردی که با وجود بی سوادی ، قرآن را کامل و به همراه معارف آن حفظ شد...
اون کودک هشت ساله ی اردبیلی معجز گری که چنان در بکار گیری توپ استاد است که باشگاه ریال مادرید خواهان همکاری اوست
معجزه گر از این نگر می گویم که در ایران 70 میلونی مگر چند تن مانند او این اندازه توانایی دارند که باشگاهی مانند ریال او را بخواهد
یا آن دختر نابغه ی 13 ساله ای که دانشجوی پزشکی است
یا رضا شاه میر پنج بیسوادی که شاه کشور بزرگی مانند ایران شد
یا نادر قلی میر زا ی بیسوادی که پسر یک پوستین دوز گمنام بود و به پادشاهی ایران رسید و ایران را از چنگال بیگانگان رهانید
یا همون استفان هاو کینگ همه تن فلج که از میان هزاران تن گیتیک دان, بزرگترین گیتیک دان سد ساله ی کنونی است
آیا اینها معجزه نیستند و تنها دور و بر خودتون را می بینید ؟
اون کودک هشت ساله ی اردبیلی معجز گری که چنان در بکار گیری توپ استاد است که باشگاه ریال مادرید خواهان همکاری اوست
معجزه گر از این نگر می گویم که در ایران 70 میلونی مگر چند تن مانند او این اندازه توانایی دارند که باشگاهی مانند ریال او را بخواهد
یا آن دختر نابغه ی 13 ساله ای که دانشجوی پزشکی است
یا رضا شاه میر پنج بیسوادی که شاه کشور بزرگی مانند ایران شد
یا نادر قلی میر زا ی بیسوادی که پسر یک پوستین دوز گمنام بود و به پادشاهی ایران رسید و ایران را از چنگال بیگانگان رهانید
یا همون استفان هاو کینگ همه تن فلج که از میان هزاران تن گیتیک دان, بزرگترین گیتیک دان سد ساله ی کنونی است
آیا اینها معجزه نیستند و تنها دور و بر خودتون را می بینید ؟
این نبوغی که مثال هایش را زدید و بسیار بیش از اینهاست خصوصاً در نژاد ایرانی، نبوغ، فراوان است، با تعریف معجزه متفاوت است.
اعجاز در اموری است که خاصیت های معنوی هم دارند. این چیزها که شما فرمودید من بیش از اینها دیده ام اما هرگز اعجاز نمی خوانمشان؛ نبوغ است یک جا شکوفا می شود و همه را متحیر می کند.
اعجاز یک اثر و حالتی است که خدا در قلب ایجاد می کند و او را آماده ی مسائل بزرگتر معرفتی می کند.
در زمان حضرت عیسی(ع) هم دانش پزشکی و درمان بیماری ها خیلی پیشرفت داشت؛ ولی از درمان مرگ و بیماری های نا علاج عاجز بودند. به همین جهت معجزه بزرگ آن حضرت احیای مردگان و شفای بیماریهای ناعلاج بود.
این یک تاریخ تراشی نادرست است
اینگونه داستانها هیچ سند تاریخی ندارد تنها خود گویی های درون دینی است
خب آیا دانش جناب پیامبر اسلام از عیسا کمتر بود؟
چرا جناب همزه را زنده نکرد ؟؟
همزه ای که آنقدر برایش ارزش داشت که سوگند خورد تا هفتاد تن از کافران را بجای او مثله کند یا بکشد
خوب چرا مثله ؟؟
مانند عیسا که مردگان را زنده می کرد او را که مهره ی ارزشمندی برای اسلام بود زنده می کرد
خب جناب پیامبر هم می دانسته با چه کسانی دارد سخن می گوید یک مشت ارب بیانگرد نادان - بیسواد سوسمار خور و نابخرد
این به این می ماند که یک استاد دانشگاه به میان روستایی دور افتاده رفته و به مردم بیسواد و هیچ ندید ه بگوید شما ها هیچگاه نمی توانید کتابی مانند فلان کتاب من بیاورید
اگر اینگونه باشد که شما می گویید همه ی دانشمندان بزرگ جهان پیامبر هستند
هیچ کس نمی تواند چیزی مانند پی بردن نیوتن به نیروی گرانش را بیاورد و مانند نسبیت اینشتین را بیاورد
هیچ کس نمی تواند چیزی با ارزش تر از تن شکافی یک کارد پزشک دل ( جراح قلب) یا دستگاه تکانه ی برقی ( شوک) را بیاورد که مرده را زنده می کند
و نمونه های بیشمار دیگر
این دلیل های شما دیگر بسیار کهنه شده است و راستجویان امروزی را کامروا نمی کند این رهیافتها ( راه حلها ) و پاسخ های شما تنها به درد مردمان نخستین می خورد
بسم الله الرحمن الرحیم
به نظر می رسد هر خواننده ی منصفی، جهت دار و بو دار مطالب شما را دریابد و لزومی به پاسخ دادن آنها نبیند، چون به نظر نمی رسد دنبال حق باشید.
با این وجود به پاسخ بخشی از صحبت های شما اشاره می کنم.
منظور از اینکه کتابی مانند قرآن آورده نشده این نیست که مطالب آن دقیقا عین قرآن باشد، تا شما با دستاورها و مکاشفات دانشمندان مقایسه کنید و بگویید کسی کاری مانند کار آنها انجام نداده است، بلکه همانطور که واضح است منظور این است که کتابی دارای ویژگیها و خصوصیاتی هم سطح خصوصیات این کتاب بیاورد.
در مورد اختراعات و کشفیات نیز به همین صورت است که وقتی مثلا دانشمندی برق را به جهانیان عرضه کرد و این کار بسیار مهم معرفی شد، کارهای سایر دانشمندان و ره آوردهای آنان از جهت اهمیت و آثار با این کار مقایسه می شود و مثلا گفته می شود، اختراع کامپیوتر به اندازه کشف برق مهم و نقش آفرین بود.
در مورد مخاطبین قرآن، بر خلاف آنچه شما گمان کردید، مخاطب قرآن تنها عربهای صدر اسلام نیستند بلکه به فرموده قرآن همه انسانهایی که این ندای آسمانی را بشنوند مخاطب قرآن هستند« وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغ» ( اين قرآن بر من وحى شده، تا شما و تمام كسانى را كه اين قرآن به آنها مىرسد) سوره انعام،آیه19.
الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذي هَدانا لِهذا وَ ما كُنَّا لِنَهْتَدِيَ لَوْ لا أَنْ هَدانَا اللَّهُ(«ستايش مخصوص خداوندى است كه ما را به اين (همه نعمتها) رهنمون شد و اگر خدا ما را هدايت نكرده بود، ما (به اينها) راه نمىيافتيم) سوره اعراف،آیه43.
یا همون استفان هاو کینگ همه تن فلج که از میان هزاران تن گیتیک دان, بزرگترین گیتیک دان سد ساله ی کنونی استمنظور گیتی دانه دیگه؟
فارسی را پاس بداریم!!
همین فلج با اون قیافش، چرا نمیتونه خودشو درست کنه؟ مگه پرفروشترین کتاب دنیا از آن اون نیست؟ چرا نمیتونه؟
یا آن دختر نابغه ی 13 ساله ای که دانشجوی پزشکی استنبوغ با اعجار تفاوت داره. اینو یه بچه هم متوجه میشه که بابا این دختر نشسته تو خونه و یهو بشه دانشجوی دکتری، بلکه تلاشی داشته اما کم، و نبوغ زیاد. ولی در اعجاز طرف هیچ قدرتی از خودش نیست
آیا اینها معجزه نیستند و تنها دور و بر خودتون را می بینید ؟
نه خیر اینها هیچ کدام معجزه نیستند. اون طعنه هم که زدید خودتون هستید ما نیستیم.
سوره: 9 , آیه: 6 و اگر يكى از مشركان از تو پناه خواست پناهش ده تا كلام خدا را بشنود سپس او را به مكان امنش برسان چرا كه آنان قومى نادانند
اعجاز نمی خوانمشان؛ نبوغ است یک جا شکوفا می شود و همه را متحیر می کند.
خب همونی که شما اعجاز می خوانید ما نبوغ می خوانیم شما دیدگاه خودتون را دارید ما هم دیدگاه خودمون رو
داستان مولانا و آن فیل در تاریکی را که شنیده اید ؟ یکی می گفت ستون است و یکی می گفت باد بزن است و دیگری می گفت ناودان است
یا داستان ازوم و استافیل و انگور را ؟؟
اعجاز یک اثر و حالتی است که خدا در قلب ایجاد می کند و او را آماده ی مسائل بزرگتر معرفتی می کند
عجب تعریف جالبی :Cheshmak:
سلام دوست عزیز.شما اول بایدمشخص کنی که سوالت واقعابخاطر رفع ابهامت تو در این مورد هست یا فقط برای سرگرمی وسفسطه گری. بعدش باید مشخص کنی که واقعا به توحید ومعاد .نبوت اعتقاد داری یا نه،چون که مسائل اعتقادی چیزی نیست که قدیم وجدید داشته باشه.اولا:وقتی که ما حضرت محمد(ص)را فرستاده خداوند میدانیم واین سخن اورا قبول میکنیم باید دیگر سخن اوازاین جمله که قران کلام خداوند است را هم قبول کنیم.ثانیا:وقتی که خداوند خود در قرآن به کررات میفرماید که این کلام خودش است وخود محافظ آن است(همانطور که بعد از گذشت چندین قرن بدون تغییر مانده است) باید آن راقبول کنیم.ثالثا:اگر شما تاحالا یکبار بطور دقیق قران را همراه با ترجمه اش خوانده باشی میبینی که در آن وقایعی ازسالهای خیلی دوروجود دارد که تا آن موقع هیچکس ازآنها خبر نداشته است وهمینطور اطلاعات علمی در آن وجود دارد که در ان عصر کشف نشده بود وشاید خیلی از موارد دیگر که هنوز هم کشف نشده است که نگر غیر ازاین بود تفاسیر متعدد نگاشته نمیشد.
چرا جناب همزه را زنده نکرد ؟؟
همزه ای که آنقدر برایش ارزش داشت که سوگند خورد تا هفتاد تن از کافران را بجای او مثله کند یا بکشد
در مورد زنده کردن یک مرده، که معجزه است، جوابش اینه که: پیامبران اجازه ندارند از جانب خودشان اقدام به معجزه کنند؛ و آیه قرآن هم بر این مطلب تصریح کرده.
در مورد جمله دوّم هم این یک افترا به پیامبر خداست. چون سالها بعد وقتی خود قاتل جناب حمزه نزد پیامبر آمد، حضرت با او هیچ کاری نکرد و فقط فرمود: به جایی برو که تو را نبینم.
ماجرای «طُلَقاء» هم که زبانزد خاصّ و عام است.
اولاً توضیح بدم تعریف من لزوماً کامل نبود و اساتید جایگاه تعریف دقیق رو دارن من سعی کردم برداشتمو از واژه بگم
و خیر تمثیلتون اصلاً درست نبود.
این از از اون موارد نیست! بحث جزئی نگری از یک کل که نیست. من عرضم این بود که ایندو دو مفهوم متباین هستند .
مفهوم نبوغ با مفهوم اعجاز متفاوته حالا شما می خواهید این دو رو یکی بگیرین حرفی نیست منتها در بحث با دیگران توجه کنین اونها اعجاز رو چیزی می دونن که با تعریف شما از اعجاز متفاوته. نه اینکه بخشی از یک مساله باشه، اساساً نبوغ و استعداد یک چیزی سوای اعجازه؛ یکی فیله و یکی اسب!!
اول تعریف مشترکی از واژه ی اعجاز رو بپذیرین بعد بحث کنین.
مخاطب قرآن تنها عربهای صدر اسلام نیستند بلکه به فرموده قرآن همه انسانهایی که این ندای آسمانی را بشنوند مخاطب قرآن هستند« وَ أُوحِيَ إِلَيَّ هذَا الْقُرْآنُ لِأُنْذِرَكُمْ بِهِ وَ مَنْ بَلَغ» ( اين قرآن بر من وحى شده، تا شما و تمام كسانى را كه اين قرآن به آنها مىرسد) سوره انعام،آیه19.
خب این آیه چی می گه
آشکار ا میگه قرآن برای اربهاست
چرا ؟
چون می گه این قرآن برای شما و کسانی که به اونا ابلاغ میشه ( اربهای همزبان قرآن )
روشن است که قرآن به ارب زبانان می تونه ابلاغ بشه و از سوی آنها درک بشه نه دیگر مردمان نا همزبان
از سوی دیگر به اربها میگه
إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(يوسف/2) = ماقرآن را به زبان اربی فرو فرستادیم شاید شما در آن بیندیشید
.
یاسین گرامی نگران نباش
تو اگه می تونی پاسخ بده من هیچ خواننده خودش داوری خواهد کرد که حق بدست کیه ؟
پیامبران اجازه ندارند از جانب خودشان اقدام به معجزه کنند؛ و آیه قرآن هم بر این مطلب تصریح کرده.
خب هنگامی هم که اجازه دارن معجزه کنند هیچ سودی نداره !!!!
خب بفرمایید در معجزه ی بزرگ ماه شکافی( شق القمر ) چند نفر ایمان آوردند ؟؟؟
آخه این چه جور بهانه ای است که شما ها میارین ؟
هنگامی که براستی معجزه برای نیرو بخشی اسلام نیاز هست میگین خدا اجازه نمی دهد
ولی در جای دیگر سخن از معجزه ی بزرگی به میان میارین که هیچ سودی و کاربردی برای ایمان دار کردن شنوندگان نداشته است ؟
بفرمایین معجزه ی شق القمر پیامبر اسلام که با اجازه ی الله انجام شده چند نفر از کافران مسلمان شدند ؟
معجزه چه کاربرد ی داشت ؟؟؟
چرا این نیروی معجزه گری در جاهایی بکار نرفت که باز دهی آشکاری برای نیرو بخشی اسلام داشته باشه چرا ؟
روشن است که قرآن به ارب زبانان می تونه ابلاغ بشه و از سوی آنها درک بشه نه دیگر مردمان نا همزبان
از سوی دیگر به اربها میگه
إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ قُرْآنًا عَرَبِيا لَعَلَّكُمْ تَعْقِلُونَ(يوسف/2) = ماقرآن را به زبان اربی فرو فرستادیم شاید شما در آن بیندیشید
امان از تفسیر برأی
البته مشابه این تفاسیر این روزها در اسکدین زیاد دیده میشود و دیگه حتی تعجب هم نمی کنم
شما با چه استدلالی این آیه رو اینطور تفسیر کردین که فقط برای عرب هاست؟
استدلالتون رو بر اساس یافته هاتون از قرآن بگین نه بر اساس اسنتاجات عقلی که من یه نمونشو نپذیرفتم
مث این:
قرآن از سوی غیر عرب زبان ها نمیتونه درک بشه؟
چطور پس شما دارین تفسیرش می کنین؟ عرب زبان هستین؟
یا دیگر شیعیان ایرانی فارسی زبان که قرآن رو صحیح هم تفسیر می کنند؟
ادواردو آنیلی ایتالیایی بودند اما خوندن قرآن مسلمونشون کرد؛ نتونستن درک کنن؟؟؟؟
روایت رو بیارید لطفا
در تفسیر المیزان و تفسیر نمونه در باره چرایی آیه ی
َإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيرٌ لِلصَّابِرِينَ(النحل/126)
و هر گاه خواستيد مجازات کنيد، تنها بمقداري که به شما تعدي شده کيفر دهيد! و اگر شکيبايي کنيد، اين کار براي شکيبايان بهتر است.
تصمیم گیری پیامبر برای مثله کردن آمده است
قرآن از سوی غیر عرب زبان ها نمیتونه درک بشه؟
چطور پس شما دارین تفسیرش می کنین؟ عرب زبان هستین؟
ما داشتیم زندگی مونو می کردیم ولی ........ هی خدا ......
با زور اومر و شمشیر تازیان بیانگرد ارب شدیم دیگه :Nishkhand:
بعدش باید مشخص کنی که واقعا به توحید ومعاد .نبوت اعتقاد داری یا نه،
من به هیچ چیز جز راستینگی ( واقعیت) باور ندارم
راستینگی هم چیزی است که برای همه ی مردم جهان ( چه دیندار و چه بی دین ) شناسه ی ( تعریف ) یکسانی داشته باشه
ینی همه ی انسانها ( گونه ی آدمیزاد ) در باره ی آن نگرش شان یکی باشد
من خود را دربند گروه - دین ویژه ای که تافته ی جدا بافته باشد نمی دانم
آن چیزی در نگر من درست است که نوع انسان آن را درست می داند نه گروهی از انسانها
ما داشتیم زندگی مونو می کردیم ولی ........ هی خدا ......
با زور اومر و شمشیر تازیان بیانگرد ارب شدیم دیگه :Nishkhand:
همین پاسخ طنزآمیزتون استنتاج قبلی خودتونو نقض کرد!
پس قرآن میتونه حتی شده به کمک ابزاری، برای غیر عرب زبان هم قابل درک بشه. حالا شما از ابزاری مث زور شمشیر یاد کردین، من از شعور نژاد آریایی نام می برم که روح اسلام رو بهتر از اعراب فهمید و حقاً اونو با کیفیت بهتر گسترش داد
پس قرآن میتونه حتی شده به کمک ابزاری، برای غیر عرب زبان هم قابل درک بشه. حالا شما از ابزاری مث زور شمشیر یاد کردین، من از شعور نژاد آریایی نام می برم که روح اسلام رو بهتر از اعراب فهمید و حقاً اونو با کیفیت بهتر گسترش داد
نیاز به ابزار زور داشتن برای ابلاغ نشانگر بی منطقی ووحشی گری است نه دین الله بخشنده و مهربان !
نیاکان ما به زور و سر نیزه مسلمان شدند
اگر تازش و یورش و دست زور تازیان نبود هیچ یقینی نبود قرآن به همه ی کشور ما می رسید ( من بلغ)
شما که سخن از ابزار می زنید پس اگه اومر نبود شما هم مسلمان نبودی اکنون !
پس از ایشان قدر دانی فرمایید نمک خوردی نمکدان را نشکنید !!
بالا بریم پایین بیایم این راستینگی را نمی توانیم پنهان کنیم که مسلمان شدن مردم ایران مدیون اومر است
این بی انصافی است که ایرانیان مسلمان راستین او را مورد بی احترامی قرار دهند( ولی نعمت )
ابزار زور رو خودتون مطرح کردین و حالا خودتون انتقاد کردین و خودتونم نشستین شرح و بست دادنش
اولاً من اصلاً نمی پذیرم که اگه ابزار زور نبود، قرآن به میان قلب ایران رسوخ نمی کرد!
عمر، لطف کرد اتفاق میمون و مبارکی که تدریجاً داشت رخ میداد رو با زور شمشیر، تسریع کرد.
هر انسان منافقی میتونه بخشی از حکمت رو در خودش داشته باشه، و حتی حرف حکیمانه بزنه یا کاری کنه که نتیجه ی خوبی داشته باشه؛ ادم ها بخاطر نتایج کارشون که عنایتی از سوی خداس ستایش نمیشن
آدم ها بخاطر تقواشون یعنی خداترسی شون و نفاق نداشتنشون ستایش می شن
اولاً من اصلاً نمی پذیرم که اگه ابزار زور نبود، قرآن به میان قلب ایران رسوخ نمی کرد!
اگه اومر هم نبود قرآن رخنه می کرد ولی نه به این شوری که اکنون می بینیم
اکنون دیوان خیام - دیوان حافظ شاهنامه ی فردوسی ومثنوی مولوی و بسیاری دیگه از کتابهای ایرانی دیگه بدون زور و سر نیزه در سراسر جهان رخنه کرده اند
آره قرآن هم مانند این کتابها در بیرون از اربستان هم رخنه می کرد ولی نه به عنوان یک کتابی که هر کس اونو نپذیره سرشو بگذارین کنارش
و واژ ه هایی ماند کافر- ومهدور الدم - و مرتد متولد بشن
در نگر اینجانب اگه اومر کشور گشایی نمی کرد قرآن محمدی به گونه ای بهتر و سنجیده تر به جهان شناسانده می شد
اکنون خود داوری کنید در میان نا مسلمانان جهان چند نفر با دیوان حافظ یا خیام مخالفند و آن را می سوزانند تا قرآن ؟
قرآنی که هر روز پنهان و آشکار مورد توهین سربازان آمریکای واسراییلی و هتا کشیشان قرار می گیرد
اومر فرمانروای اسلامی و رفتار او برای مردم دیگر کشور هاآینه ی دین او بود
در نگر اینجانب اگه اومر کشور گشایی نمی کرد قرآن محمدی به گونه ای بهتر و سنجیده تر به جهان شناسانده می شد
این یکی رو دقیقاً درست اومدی:Cheshmak:
خیر مخالف این قیاس شمام
کتاب های فردوسی و حافظ و خیام، اثر هنری ان
قرآن کتاب زندگی و اعجاز یک پیامبره
اون کتب، کلام بشره و قرآن کلام خدا
چطور با وجود چنین تفاوت هایی، چنین قیاسی رو از شما بپذیرم و اونو مع الفارق ندونم؟
قرآن رخنه می کرد با شتابی کمتر از شتابی که عمر بهش داد و قطعاً بیش از شاهنامه و مثنوی! و حتماً حتماً عمیق تر از هر دوکتاب نامبرده.
دقیقاً بخاطر همون تفاوت ها که شما بی اهمیت تلقی می کنیدشون.
اما درمورد شبه شبهه ای که مطرح فرمودین:
اینکه شیطان تمام قد دربرابر چیزی بایستد جای تعجب نیست! شیطان قسم خورده که تمام قد در برابر حرف حق که قرآن است بایستد. یاد ندارم قسم خورده باشد که تمام قد در برابر آثار هنری شعرا نیز خواهد ایستاد؟!
اونا که قرآن رو آتیش زدن سربازان ابلیس بودن و وظیفشونو در قبال اربابشون انجام دادن
این برای ما بر حقانیت قرآن اضافه می کنه و اینکه در نظر شما از حقانیت این کلام آسمانی کم می کنه برای من زنگ هشداره
که بین من و شما تفاوت دیدگاهی وجود داره که اگه تا صبح هم در پی روشن کردن مواضعمون بنشینیم به بحث، موفق نخواهیم بود.
بهتره از یک اشتراک دیدگاهی شروع کنیم.
مثلاً حقانیت. چیزی که همه ی انسان ها اون رو می پذیرن؛ در این زمینه چیزی که متفق القول، همه ی انسان ها پذیرفتند چیه؟
آقای نوری، درود بر شما
آرزوی بهروزی بر شمایی که اینگونه بهدنبال سخنان استوار هستید داریم.
ما شما را به آسانی درک میکنیم؛ شما ژرفنگری هستید که پرسشهای خوبی را میپرسید و پاسخهای چندان خوبی دریافت نمیکنید.
این خود برای از بین بردن باور به راستی اسلام و مذهبهای آن، بس است؛ زیرا برای باور داشتن به چیزی، باید راستی و درستی و پرباری از آن چیز ببینیم؛ اما بدونشک چنین چیزی را نه شما و نه ما در اینجا از زبان دیگران ندیدهایم؛ زیرا پاسخهای داده شده،بسیار سطحی، ظاهری و تنها روخوانیای از روی دیگر نوشتارهاست.
همین امروز ما رفتاری را دیدیم که بدون شک هرکس جای ما بود، یا گمراهی در پیش میگرفت و یا دست کم، به کیش اسلام بیتفاوت میشد؛ اما تفاوتی که ما داریم این است که در بیرون از اینجا، کسی است که به پرسشهای ما بسیار زیبا پاسخ میدهد و ما را به ژرفنگری هرچه بیشتر در قرآن تشویق میکند و ما هربار از پاسخهای ژرف ایشان شگفت زده میشویم.
امروز دلمان خیلی گرفت! رفتار ناشایستی در اینجا با ما انجام شد!
تنها یک پیامک به او زدیم و با پاسخی که به ما داد، چنان آرامشی به ما دست داد که نمیدانیم چگونه بگوییم.
حسین قمشهای در ابتدای نوشتار «365 روز در صحبت قرآن» میگوید: برخی از اسلامستیزان (که منظورش دکتر سروش است)، با اسلام دشمنیای ندارند و تنها برای ستمها و دگماندیشیهایی که دیدهاند اسلامستیز شدهاند. که اینرا خود سروش نیز در نامهی پایانیاش به «آیتالله سبحانی» میگوید.
راستش را بخواهیم بگوییم، از گفتارهای شما، بوی اسلامستیزی میآید؛ کم نیستند کسانی که اسلامستیز شدهاند و بر اندازهی این کسان، هر روز افزوده میشود و همگی اینها به خاطر سستیدانش گروهی از مردم است.
همینگونه پیش برود ...
به راستی نمیدانم اگر آنکس پاسخگوی ما نبود، امروز چه بلایی بر سر ما میآمد؟
چون شما در پی راستی هستید، اینرا میگوییم:
فردوسی که ابتدا از ابوبکر و ... ، دلیل دارد!
کسی، ابتدا گلی را میبیند که زیباست، میگوید چه گل زیبایی؛ من تا بهحال گلی به این زیبایی ندیدهام، اما جلوتر که میرود میبیند که یک گلی هست که از آن گل بسیار زیباتر است و هرچه جلوتر میرود، دیگر گلی زیباتر از آن گل نمیبیند و پس از آن، از همان گل پایانی سخن میگوید و او را ستایش میکند.
گوته، خود را پیرو «حافظ» میداند و حافظ خود را پیرو شیرخدا و شیرخدا خود را پیرو پیامبر و پیامبر نیز، پیرو خداست.
پس گوته پیرو خداست.
حافظ پیرو شیرخداست:
این خود برای از بین بردن باور به راستی اسلام و مذهبهای آن، بس است؛ زیرا برای باور داشتن به چیزی، باید راستی و درستی و پرباری از آن چیز ببینیم؛ اما بدونشک چنین چیزی را نه شما و نه ما در اینجا از زبان دیگران ندیدهایم؛ زیرا پاسخهای داده شده،بسیار سطحی، ظاهری و تنها روخوانیای از روی دیگر نوشتارهاست.
سلام
شما به حسب وظیفه شخصی و انسانیتان باید بدنبال تفکر شایسته برای سعادت و کمال خود باشید
اسلام عرضه شده می پسندید بفرما نمی پسندید باز بفرما
هرکس آبی بجوید تشنه نمی ماند
والله الهادی
در تفسیر المیزان و تفسیر نمونه در باره چرایی آیه یدر تفسیر نمونه نبود.َإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيرٌ لِلصَّابِرِينَ(النحل/126)
و هر گاه خواستيد مجازات کنيد، تنها بمقداري که به شما تعدي شده کيفر دهيد! و اگر شکيبايي کنيد، اين کار براي شکيبايان بهتر است.تصمیم گیری پیامبر برای مثله کردن آمده است
در تفسیر المیزان و تفسیر نمونه در باره چرایی آیه یبسیار عالی آدرس دادین، تشکر، من گزیده هاشو نگاه کردم که حذف کرده بودند. اما یه چیزی داخل پرانتز، حقیر نه المیزان رو بعنوان تفسیر قبول دارم نه نمونه رو میدونید تو تفسیر نمونه احادیث عامه و جعلی یافت میشه، تفسیریست فقیر در ذیل آیه ای از سوره تحریم، از ابن عباس روایت میکند که اصلا به پیامبر ص نسبت داده نشده. البته من درحالی بررسی سندی فرموده شما هستم ضمن اینکه آنها همزه علیه السلام را مثله کردند و مثله در برابر مثله بوده نه تجاوزَإِنْ عَاقَبْتُمْ فَعَاقِبُوا بِمِثْلِ مَا عُوقِبْتُمْ بِهِ وَلَئِنْ صَبَرْتُمْ لَهُوَ خَيرٌ لِلصَّابِرِينَ(النحل/126)
و هر گاه خواستيد مجازات کنيد، تنها بمقداري که به شما تعدي شده کيفر دهيد! و اگر شکيبايي کنيد، اين کار براي شکيبايان بهتر است.تصمیم گیری پیامبر برای مثله کردن آمده است
اما یه چیزی داخل پرانتز، حقیر نه المیزان رو بعنوان تفسیر قبول دارم نه نمونه رو
البته در تفسیر المیزان که فقط این روایت رو نقل قول کرده و خود علاّمه نظری درباره این مطلب ندارد.
ولی همونطور که عرض شد این مطلب یک افترا بهتان توسّط اسلام ستیزان به ساحت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله است،
تا آن حضرت را همانند سایر مردم عادی نشان بدهند که او هم مثل بقیّه غضبناک میشد و کنترلش را از دست میداد و اقدام میکرد!
در حالی که با اخلاق کریمهی آن حضرت اصلاً سازگار نیست، و اوست که «إنّک لعلی خُلق کریم» در حقّش نازل شده.
افزون بر آن، اگر آن حضرت قصد مثله داشت در این صورت ده ها جسد از مشرکین در عرصهی اُحد افتاده بود دیگر لازم نبود بفرماید: اگر به آنها دست یابم مثله میکنم میکنم!
و بعلاوه، سوره نحل یکی از سوره های مکّی است در حالی که غزوه اُحد بعد از هجرت اتّفاق افتاده است!
و اگر بگویید که همه آیات به جز این آیه در مکّه نازل شده این مطلب هم بر اساس این روایات جعلی خواهد بود.
خلاصه اینکه: این گونه احادیث -که یکی دو تا هم نیست- یا توسّط اسلام ستیزان جعل شده،
و یا -همانطور که دکتر تیجانی در کتاب «فاسألوا أهل الذّکر»(از آگاهان بپرسید) متذکّرش شده- توسّط حاکمان بنی امیّه نظیر معاویة بن ابی سفیان و حجّاج بن یوسف و امثال او جعل شده تا کشتارهای خود را با آن توجیه کنند.
و سیعلم الّذین ظلموا أیّ منقلب ینقلبون.
افزون بر آن، اگر آن حضرت قصد مثله داشت در این صورت ده ها جسد از مشرکین در عرصهی اُحد افتاده بود
گرامی این دهها لاشه ی کافران که میگین در جنگ بدر بود نه اهد
فراموش فرموده اید که مسلمونا در جنگ اهد شکست سختی خوردند بگونه ای که هتا جان پیامبر هم درخطر افتاد
وانگهی بر اکس گفته ی شما میدان از پیکر مسلمونا پر شده بود نه کافران
این مطلب یک افترا بهتان توسّط اسلام ستیزان به ساحت پیامبر اکرم صلّی الله علیه و آله است،تا آن حضرت را همانند سایر مردم عادی نشان بدهند
من در شگفتم که تا کی میخواهید اینگونه با آرزوها و پندار های خود زندگی کنید چرا راستی را نمی پذیرید ؟
هر گاه کوچکترین سخنی که باب دلتان نباشه و با آرزوها و پندار های دور و درازتان جور در نیاید می گویید نه !!! چنین نیست تهمت است دروغ است پیامبر اینگونه نبوده است !!
ولی هنگامی که بادروغهای شاخدار آشکار خرد نا پذیر در ستایش او سخن بگویند می گویید آره درسته اینچنین بوده !!!
گرامی چرا نمی خواهید راستی را بپذیرید ؟
تا کی خود فریبی ؟؟
مگر در خود نبی نیامده است که من همانند شما آدمیزاده ای هستم ؟؟ دیگر شما چرا دایه ی مهربانتر از مادر می شوید ؟؟
تا آن حضرت را همانند سایر مردم عادی نشان بدهندسخن شما را بپذیریم یا گفته ی انی بشر مثلکم ؟
گویی شما بیشتر از قرآن در باره ی پیامبر اسلام می دانی !
سخن شما را بپذیریم یا گفته ی انی بشر مثلکم ؟
گویی شما بیشتر از قرآن در باره ی پیامبر اسلام می دانی !
نه خیر گرامی، شما با این سواد ناگستان و این مگلتههای بیپایه، حدّ اکسر خودتان را میتوانید فریب دهید، نه ما را؛
شما نشستهاید با چند تا کلمه که از این ور و اون ور شنیدهاید به خیال خام خودتان میخواهید با تفسیر ناقصی که از این چند کلمه دارید، زیرآب دین را بزنید؛
شبهههای شما اونقدر واهی هست که اصلاً نیازی به پاسخ نداره.
اینکه مسلمانان در غزوه احد شکست خوردند دلیل بر این میشه که کسی از کافران کشته نشده بود؟!!
به به عجب استدلالاتی دارید شما!
این نشون میده که شما حتّی از معروفترین رویدادهای صدر اسلام هیچ چی نمیدونید، و با این وضع چی کار میخواهید بکنید؟
در غزوه اُحد، مسلمانان ابتدا پیروزی های بزرگی از سوی خدا نصیبشان شد تا آنجا که عدّهای که پیامبر بر اون گردنه گمارده بود به طمع کسب غنائم جنگی، اونجا را رها کردند و مشرکین از این فرصت استفاده نمودند و الی آخر قضیّه.
در مورد آیهای هم که باهاش خواستید حرفم رو ابطال کنید، این آیه اصطلاحاً «حصر اضافی» یا حصر نسبی است؛ و میخواهد تفکّر منکران را که خیال میکردند پیامبر باید فرشته باشد رد میکند،
نه اینکه همه صفات و کمالات آن حضرت را رد کند. در این صورت «إنّک لعلی خُلق عظیم» کجا میماند گرامی؟؟؟؟!!!
من در شگفتم که تا کی میخواهید اینگونه با آرزوها و پندار های خود زندگی کنید چرا راستی را نمی پذیرید ؟
هر گاه کوچکترین سخنی که باب دلتان نباشه و با آرزوها و پندار های دور و درازتان جور در نیاید می گویید نه !!! چنین نیست تهمت است دروغ است پیامبر اینگونه نبوده است !!
ولی هنگامی که بادروغهای شاخدار آشکار خرد نا پذیر در ستایش او سخن بگویند می گویید آره درسته اینچنین بوده !!!
گرامی چرا نمی خواهید راستی را بپذیرید ؟
تا کی خود فریبی ؟؟
مگر در خود نبی نیامده است که من همانند شما آدمیزاده ای هستم ؟؟ دیگر شما چرا دایه ی مهربانتر از مادر می شوید ؟؟
سخن شما را بپذیریم یا گفته ی انی بشر مثلکم ؟
گویی شما بیشتر از قرآن در باره ی پیامبر اسلام می دانی !
این شاذ نویسی شما، کلافه می کنه مخاطب رو، مدام باید تو ذهنش حروف همصدا رو مرور کنه تا ببینه با کدوم حرف بالاخره کلمه ی شما مفهوم پیدامیکنه!
بگذریم.
خیر باز دارین تفسیر برای می کنین و یه کاربر هم که پیدا شده برأی ترین تفاسیر شما رو براش کف میزنه؛ دیگه چرا دغدغه ی تفکر عمیق تر رو داشته باشین؟
انی بشر مثلکم از باب این نیست که من دقیقاً مثل شما یک انسان ضعیف النفسم که چه جنایت ها تو میدون جنگ مرتکب نمیشم!
دقت کنین بحث سر چی هست!
ایشون فرمودن این نقل ها برای اینه که پیامبر رو یه انسان عادی که عصمت نداره جلوه بدن. بحث از غیر بشری دونستن پیامبر که نبود که اون آیه رو عنوان کردین.
البته تفسیر در این موارد داریم که اونها خلق اولند و فقط در این دنیا لباس بشری پوشیدن تا برای ابناء بشر بتونن الگو سازی کنند و اینها؛ بله اونها وقتی وارد این دنیا شدند محدودیت های بشری پیدا کردند اما تقوا و عصمتشون که خدشه دار نشد؟ از این حیث از هرانسانی بالاترن؛ بهرحال این خارج از اون بحثیه که شما و کاربر دیگه باهم دارین.
حافظ پیرو شیرخداست:حــــافظ اگر قدم زنی، در ره «خـــاندان صدق» /// بدرقهی رهت شـــود، همت «شحنهی نجف»
درود
نخست
اینکه زندگی حافظ دو نیمه شده است نیمه ی نخست پیش از 40 سالگی ودوران جوانی و پیروی از آموزهای نیاماند ( ارثی) و پیرو مذهب بودن
ولی نیمه ی دوم پس از چهل سالگی و دوره ی بیداری است و گریز از مذهب و به هیچ و پوچ رسیدن
خودش بر او سدها درود فرموده
چهل سال رنج و غصه کشیدم و عاقبت
تدبیر ما بدست شراب دو ساله بود
آن شحنه ی نجفی که آورده ای درست, ولی در نیمه ی نخست زندگی او بوده است
اما پس از چهل سالگی پی می برد که آن شحنه هم هیچ کاره نیست و می گوید می بیار ( و از گذشته یاد نکن )!
ما را زمنع عقل مترسان و می بیار
که آن شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
گفته آن شحنه ی ( تازی ) در ولایت ما ( همان پارس ) هیچ کاره نیست
سر انجام در سروده ی دیگر به این دستاورد می رسد که امید بستن به تازیان بیخود است
تازیان را غم احوال گرانباران نیست
پارسیان مددی تا خوش و آسان بروم
درود
نخست
اینکه زندگی حافظ دو نیمه شده است نیمه ی نخست پیش از 40 سالگی ودوران جوانی و پیروی از آموزهای نیاماند ( ارثی) و پیرو مذهب بودن
ولی نیمه ی دوم پس از چهل سالگی و دوره ی بیداری است و گریز از مذهب و به هیچ و پوچ رسیدن
خودش بر او سدها درود فرموده
چهل سال رنج و غصه کشیدم و عاقبت
تدبیر ما بدست شراب دو ساله بود
آن شحنه ی نجفی که آورده ای درست, ولی در نیمه ی نخست زندگی او بوده است
اما پس از چهل سالگی پی می برد که آن شحنه هم هیچ کاره نیست و می گوید می بیار ( و از گذشته یاد نکن )!
ما را زمنع عقل مترسان و می بیار
که آن شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست
گفته آن شحنه ی ( تازی ) در ولایت ما ( همان پارس ) هیچ کاره نیست
سر انجام در سروده ی دیگر به این دستاورد می رسد که امید بستن به تازیان بیخود است
تازیان را غم احوال گرانباران نیست
پارسیان مددی تا خوش و آسان بروم
البته برای کسی که از آیه ی عربی بودن قرآن به این می رسه که پس قرآن برای غیرعرب زبان ها قابل درک نیست و از آیه ی بشر بودن پیامبر، عصمت ایشونو نقض می کنه، اصلاً بعید نیست که عرفانی ترین اشعار حافظ رو که داره مراتب کمالیش رو از فهم قشری دین به فهم های عمیق تر(و نه ضد خدایی) وصف می کنه، هم مدرکی بر به پوچی رسیدن حافظ بدونه.
هرچند شدیداً مشتاقم بشنوم از شما شاهد مثالی که برای این استدلال اخیرتون میارین از تاریخ زندگی حافظ، نه از اشعاری که تفسیرشما رو ازشون نمیتوان پذیرفت!
بهرحال دیندار موندن یا ضددین شدن حافظ این هیچ از اصل بحث تاپیک کم نمی کنه.
بحث از اینه که قرآن معجزه ی پیامبر و کتاب خداست.
برگردیم سر این، شما چند ایراد ابتدایی حقیر را هم هنوز به طور قانع کننده جواب ندادید.
شبهههای شما اونقدر واهی هست که اصلاً نیازی به پاسخ نداره.
می بینم که گر گر پاسخ نمی دین :Narahat az:
در غزوه اُحد، مسلمانان ابتدا پیروزی های بزرگی از سوی خدا نصیبشان شد تا آنجا که عدّهای که پیامبر بر اون گردنه گمارده بود به طمع کسب غنائم جنگی، اونجا را رها کردند و مشرکین از این فرصت استفاده نمودند و الی آخر قضیّه.
پیروزی بزرگ را تعریف بفرمایید خواهشمندم
خوبه نگفتین سدها تن از مشرکان را کشتند !!! :Cheshmak:
بفرمایین کدام پیروزی عزیزمن ؟؟
مشرکان حساب شده عقب نشینی تاکتیکی کردند که مسلمونا وا برن تا مسلونا بخیال خودشون جشن پیروزی بگیرند
در این صورت «إنّک لعلی خُلق عظیم» کجا میماند گرامی؟؟؟؟!!!
آماج از خلق عظیم را باید با در نگر گرفتن آیه های پیشین پیدا نمود
هنگامی که مشرکان به پیامبر می گویند تو دیونه ای الله می گوید تو دیوانه نیستی بلکه همانا تو( انک) سد درسد بر(لعلی)
آیین بزرگی (خلق عظیم ) هستی ( ینی بر آیین اسلام و پیرو اسلامی)
خلق همتراز ( معادل ) آیین است همانگونه که در قاموس المحیط و تاج العروس آمده است
و آنچه که در بر گردانهای( ترجمه های ) رایج می بینید گزینشی و ماست درمانی است
شما نشستهاید با چند تا کلمه که از این ور و اون ور شنیدهاید به خیال خام خودتان میخواهید با تفسیر ناقصی که از این چند کلمه دارید، زیرآب دین را بزنید؛
خب گیرم درست بگی بفرمایید شما این چند کلمه ی خودتون را از کی شنیده ای ؟
هرچند شدیداً مشتاقم بشنوم از شما شاهد مثالی که برای این استدلال اخیرتون میارین از تاریخ زندگی حافظ، نه از اشعاری که تفسیرشما رو ازشون نمیتوان پذیرفت!
پس شما چگونه می خواهید من تفسیر های شما رو بپذیرم ؟؟
پس شما چرا برای خودگویی های دینی خودتون سند تاریخی نمیارین
بجز گفته های درون دینی کدام سند تاریخی برون دینی دارید که ماه شکافت را راست بدارد؟
کدام سند تاریخی برون دینی دارید که جبرییل هر روز خدمت پیامبر می رسید ؟
کدام سند تاریخی برون دینی دارین که معراج روی داده است ؟
کدام سند تاریخی دارید که عیسا مردگان را زنده می کرده است ؟
کدام سند تاریخی برون دینی دارید که دو دست اباالفضل از تن جدا شده است؟
کدام سند تاریخی دارید که نوح 2000 سال زندگی کرده است ؟
کدام سند تاریخی برون دینی دارید که شیطان 6000 سال خدا پرستی کرده است ؟
عزیز من هنگامی حافظ با ساده ترین - آشکار ترین و پلید ترین واژه ها( از نگر مذهب ) بر مذهب می تازه شما چرا لقمه رو هفت دور دور سر تون می پیچونین تا معنای بسیار بسیار دوری از سروده هاش نشون بدین
هنگامی که به بانگ بلند و به زبان آدمیزاد می گه
جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است
هزار بار من این نکته کرده ام تحقیق
شما چگونه این سروده ی روشن تر از خورشید او را میخان بچلانید تا به پندار خودتون عرفان ازش بیرون بکشید
هنگامی می گه ما شیخ وواعظ کمتر شناسیم یا جام باده یا قصه کوتاه شما چه پا فشاری دارید که آنقدر بخودتون فشار بیارین که معنی دیگری ازش بیرون بکشید
پس شما چگونه می خواهید من تفسیر های شما رو بپذیرم ؟؟
پس شما چرا برای خودگویی های دینی خودتون سند تاریخی نمیارین
بجز گفته های درون دینی کدام سند تاریخی برون دینی دارید که ماه شکافت را راست بدارد؟
کدام سند تاریخی برون دینی دارید که جبرییل هر روز خدمت پیامبر می رسید ؟
کدام سند تاریخی برون دینی دارین که معراج روی داده است ؟
کدام سند تاریخی دارید که عیسا مردگان را زنده می کرده است ؟
کدام سند تاریخی برون دینی دارید که دو دست اباالفضل از تن جدا شده است؟
کدام سند تاریخی دارید که نوح 2000 سال زندگی کرده است ؟
کدام سند تاریخی برون دینی دارید که شیطان 6000 سال خدا پرستی کرده است ؟
عزیز من هنگامی حافظ با ساده ترین - آشکار ترین و پلید ترین واژه ها( از نگر مذهب ) بر مذهب می تازه شما چرا لقمه رو هفت دور دور سر تون می پیچونین تا معنای بسیار بسیار دوری از سروده هاش نشون بدین
هنگامی که به بانگ بلند و به زبان آدمیزاد می گه
جهان و کار جهان جمله هیچ بر هیچ است
هزار بار من این نکته کرده ام تحقیق
شما چگونه این سروده ی روش او را میخان بچلانید تا چیز دیگری ازش بیرون بکشید
هنگامی می گه ما شیخ وواعظ کمتر شناسیم یا جام باده یا قصه کوتاه شما چه پا فشاری دارید که آنقدر بخودتون فشار بیارین که معنی دیگری ازش بیرون بکشید
این دوری که شما در ذهن تصور کرده این ابداً درست نیست
انسان عاقل، کسی نیست که برای همه ی مسائل ریز، دلیل برون دینی پیدا کند؛ اتفاقاً من به چنین کسی یعنی به عقلش شک می کنم که دغدغه ی مهم تری در زندگی نداشته و مدام خود را درگیر یافتن یا نیافتن دلایل برون دینی می کند!
در بدو امر، کافیست فرد عقل خود را به کار اندازد و یک تصمیم فطری بگیرد که اعجاز پیامبر را بپذیرد و او را فرستاده ی خدا بداند و بعد از آن تعبداً از او اطاعت کند و برای رشد عقلی اش، تا جایی که ظرفیت فهم را دارد از فلسفه ی احکام و وقایع، بپرسد و بداند!!!
و درباره ی حافظ باور بفرمائید خنده اجازه نمیدهد بیش از این توضیح دهم که شما هنوز نمیدانید در اشعار عرفانی حافظ شیخ و واعظ کنایه از چیست و باده ی می کنایه از چه؟
اما میگذرم از این بخش. کمی برای شما سنگین نموده.
این هیچ از اصل بحث کم نمی کند که من حتی به غلط فرض شما را درست بپندارم. و بگویم حافظ ضد خداشد. خب که چه؟ اعجاز بودن قرآن زیر سوال رفت یا عصمت پیامبر نقض شد؟ یا دیگر قرآن کلام خدا نیست؟ این چه ارتباطی به بحث دارد؟
من کی از شما خواستم حرف ما را بپذیرید؟ ما بحثی می کنیم که متاسفانه به دلیل تفاوت فاحش دیدگاهی میانمان بسیار بی فایده است؛و بعید میدانم مخاطب استفاده ی چندانی از این بحث های مثلاً چالشی بتواند داشته باشد. بنده چند پست پیش عرض کردم باید از یک اشتراک نظر شروع کرد و بحث را جلو برد و الا بی فایده و کاری مذمت شده است.
شما در این زمینه به چه چیز معتقدید؟
در زمینه ی بحث های انجام شده در پست، به چه معتقدید؟ نظرتان راجع به اعجاز و کتاب خدا بودن قرآن چیست؟ اگر با هردومخالفید باچه موافقید؟ مختصر نظرتان را در این باره بگویید تا بحث شاید سروشکل پیدا کند.(متاسفانه و ناامیدانه برای خودم مینویسم: شاید!)
عزیز من هنگامی حافظ با ساده ترین - آشکار ترین و پلید ترین واژه ها( از نگر مذهب ) بر مذهب می تازه شما چرا لقمه رو هفت دور دور سر تون می پیچونین تا معنای بسیار بسیار دوری از سروده هاش نشون بدین
بزرذگوار به حافظ به مذهب دروغینی که سلاطین و علمای دینی در اون زمان ساخته تاخته
نه به اصل دین اسلام
شما بهتره تمام اشعار حافظ و بخونین
و درباره ی حافظ باور بفرمائید خنده اجازه نمیدهد بیش از این توضیح دهم که شما هنوز نمیدانید در اشعار عرفانی حافظ شیخ و واعظ کنایه از چیست و باده ی می کنایه از چه؟
عزیز من دین و عقیده مسخره بازی و کنایه گویی که نیست
انسان دانشور و خردمند برای بیان امور دینی و عقیدتی دست به دامان کنایه که نمی زند
کنایه گویی هیچ جایی در بیان ا باور ها و دین نداره چون اگه اینگونه باشه دیگ سنگ روسنگ بند نمی آد
اگر کسی بگوید من بت می پرستم ینی منظورم اینه که الله را می پرستم ؟؟
آخه این چه کنایه ی چندش آوری است ؟
اگر باب کنایه بازی در باور ها و دین باز شود باز شود دیگر هیچ چیز معنی راستین خودشو نمیده
گروهی چون در برابر سترگی و بزرگی حافظ نمی توانند قد بر افرازند مجبورندبا ماست درمانی واژگان آشکار او را بپیجوند و بچلانند تا بلکه بگویند نامبرده عارف بوده است ؟
بدنبال کنایه راه افتادن و کنایه جستن هنگامی هست که نتوان از سروده و گفته های چامه سرا معنای دلخواه خودت را برون بکشی پس برای اینکه از کاروان پس نیفتی مجبوری دست بدامن کنایه بشی که نه !!!!!!! شاعر خواسته یک چیز دیگه ای بگه شما نمی فهمی من می فهمم !!!
این ینی تلاش برای مصادره به مطلوب با چنگ و دندان ( الغریق یتشبث بکل حشیش )
ساده تر بگم
هنگامی که سراینده با روشنی هر چه تمام تر داره سخن می گه دیگه چه جای کنایه است ؟؟
اگه اینگونه است که شما می گین لا اله الا الله ----- الله احد هم کنایه هستند و منظور ظاهر نیست !!
در بدو امر،کافیست فرد عقل خود را به کار اندازد و یک تصمیم فطری بگیرد که اعجاز پیامبر را بپذیرد
ابتدا به ساکن ؟ دربست بپذیریم ؟ به همین راحتی ؟
آمدیم پیامبر دروغگو بود مانند دها پیامبر و امام دروغین ( مسیلمه دروغگو - جفر دروغگو )
والله خوبه !
عجب استدلال نیرومندی دارین
اون وق بر من خرده می گیرین ؟؟
درود بر آقای نوری
خوشحالیم که با کسی که اینگونه با بزرگانی همچون حافظ آشنایی دارد، سخن میگوییم :Gol:.
در مورد سرودههای بزرگان، پوستهی سرودههای آنان را نباید نگاه کرد، زیرا اگر سخنان آنان تنها پوسته بود، هیچگاه پایدار نمیماندند و آن پوستهها پس از چند سال، پوسیده میشدند. همانگونه که نباید پوستهی قرآن را نگاه کنیم، زیرا اگر به پوسته نگاه کنیم، دوگانگی میبینیم:
اگر به دو سیب قرمز و سپید نگاه کنیم، بدونشک آنان دوگانگی دارند؛ ولی اگر به درون آنها نگاه نگاه کنیم، هردو سپید و یکرنگ هستند
اما بدبختانه بیشتر سخنوران که نوشتاری در مورد قرآن نبشتهاند، به پوستهی آن نگاه کردهاند که اینکار باعث شده است اینگونه مردم در نگارشهای قرآن سردرگم شوند.
درودنخست
اینکه زندگی حافظ دو نیمه شده است نیمه ی نخست پیش از 40 سالگی ودوران جوانی و پیروی از آموزهای نیاماند ( ارثی) و پیرو مذهب بودن
ولی نیمه ی دوم پس از چهل سالگی و دوره ی بیداری است و گریز از مذهب و به هیچ و پوچ رسیدن
حافظ، عارف بوده است؛ و عارفان پس از چند سالی که از عمرشان میگذرد، به کشف و شهود و دیگر چیزهای عرفانی میرسند.
اکنون که گفته میشود وی در چهل سالگی به این جرگه پیوسته است، ما هم میپذیریم.
اما حافظ شعرهایش برای پس از جذبهاش است.
گواه این سخن، سرودهی نخست غزل ابتدایی اوست:
از این بیت برمیآید که حافظ «مجذوب سالک» است و وی همانند مولوی، «سالک مجذوب» نیست؛ زیرا مولوی میگوید:
عشق، عشق است و اینکه این دو بزرگوار دو درونمایه از آن میگویند، نشاندهندهی رسیدن متفاوت آنها به عشق است و تنها پوستهاش دوگانه است.
حافظ گفته است: که عشق آسان «نمود» اول؛ او نگفته است که عشق آسان «بود» اول؛ بدینمایه میشود که گمان کرد اینگونه است و عشق برای او اینگونه «جلوه» کرد.
وقتی کسی «مجذوب سالک» باشد، بدینمایه است که او راههای سیر و سلوک را نپیماییده و به یکباره او را به جرگهی پاکان بردهاند همانند عیسی مسیح.
اما سالک مجذوب، (که بیشتر عارفان چنیناند)، باید سختیهای زیادی را از همان ابتدا تاب بیاورند:
هدف این است که همهی سرودههای حافظ پس از پیوستنش به جرگهی پاکان است و چنین کسانی آنقدر دانا شدهاند که به پس از دانا شدن، دیدگاهشان دگرگون نمیشود.
هنگامی که حافظ سرودهی نخستش نشان از عارف بودن وی دارد، وی نمیآید در غزل (72) که شما آنرا آوردهاید (ما را ز منع عقل ...) دیدگاه خود را دگرگون کند و سپس در غزل (296) (حافظ اگر قدم زنی ...)دیدگاه خود را باز دگرگون و به دیدگاه نخست برگردد!
این دگرگونیها از عارفان، بهویژه مجذوبان سالک، برنمیآید و نمیتوانند اینگونه سست باشند در دیدگاههای خود.
حافظ شحنه را ویژهی شیر خدا نمیداند زیرا اگر چنین بود نمیگفت «شحنهی نجف» و آوردن نام نجف، کاری بیهوده مینمود.
هنگامی که او «نجف» را همراه شحنه میآورد، نشاندهندهی ویژه نبودن شحنه است.
هرگاه حافظ نام نگار را آورده است، بدون پسوند و پیشوند آورده است و این آشکار است که «نگار» حافظ کس ویژهای است:
«نگار = پیامبر اسلام»؛ و هیچ کسی را نمیتوان یافت که شیرخدا را در برابر پیامبر ببیند. اما اگر بخاهیم در بیت ابتدایی (زاهد شهر ...) شحنه را شیرخدا بگیریم، او در برابر نگار قرار گرفته است که این سخن را هیچ کسی در «گیتی» نمیگوید و شیرخدا را همواره یاور پیامبر دانستهاند.
این نشاندهندهی اینست که شحنه، آدم ویژهای نیست.
در مصرع نخست بیت (ما را ز منع «عقل» مترسان ...) از عقل سخن گفته است و در پس آن نیز، از عقل سخن گفته است:
که آن شحنه در ولایت ما هیچکاره نیست.
عقل، همانند یک داروغه برای آدمی است اما در مسلک عرفا و عاشقان، چندان کاربردی ندارد :
در اینجا، شحنه، منظور خرد است.
خودش بر او سدها درود فرموده سر انجام در سروده ی دیگر به این دستاورد می رسد که امید بستن به تازیان بیخود است
تازیان را غم احوال گرانباران نیست
پارسیان مددی تا خوش و آسان بروم
خواهشمندیم که بار دیگر به دیوان حافط نگاهی شود؛ دیده میشود که واژهی ابتدایی مصراع دوم، «پارسیان» نیست و «پارسایان» است؛ زیرا اگر پارسیان باشد، از دیدگاه وزن نیز به مشکل میخورد! و این چنین بیوزنیای از حافظی که موسیقیدانی چیره بوده، نمیسزد.
همچنین در سرودهها، از مجاز، کنایه و دیگر صنعتها استفاده میشود:
تازیان: منظور کسانیاند که همانند تازیان، به دیگران با نیش و کنایه، تاخت و تاز میکنند و با شمشیر زبان و کردار بد، کشتار در میان پارسایان راه میاندازند.
چون یکسانیای بین اینگونه آدمها و تازیان غارتگر بوده، این صنعت گفته شده است.
پارسایانهم که آشکار است.
آقای نوری، خواهشمندیم در مورد شیرخدا کمی آرامتر سخن بگویید و اگر کرداری از ایشان شما را میآزارد، میتوان آنرا آرامتر بیان کرد که پاسخی آرام هم دریافت شود.
ما میبینیم که در اینجا همگی با نیش و کنایه سخن میگویند! چرا؟
خب این آیه چی می گه
آشکار ا میگه قرآن برای اربهاست
چرا ؟
چون می گه این قرآن برای شما و کسانی که به اونا ابلاغ میشه ( اربهای همزبان قرآن )
روشن است که قرآن به ارب زبانان می تونه ابلاغ بشه و از سوی آنها درک بشه نه دیگر مردمان نا همزبان
بسم الله الرحمن الرحیم
علاوه بر ادبیات شما که جالب توجه است، املاء شما نیز قابل تامل می باشد. بنده اولین مرتبه بود واژه « عرب» را با املاء« ارب» ملاحظه کردم!
علاوه بر این دو مورد، برداشت و فهم شما از مطالب دیگران نیز خیلی جالب است.
به نظر شما مخاطبان هر کتاب، تنها افرادی هستند که همزبان با آن کتاب باشند؟!
مثلا به نظر شما چون قرآن به زبان عربی نوشته شده، همه مخاطبان آن تنها عرب زبان می باشند و پیامی برای افراد غیر عرب ندارد؟!
و اگر می خواست مثلا فارس زبانان را نیز مخاطب قرار دهد، می بایست به زبان فارسی نازل می شد؟!
با این برداشت بحث ترجمه کتابهای مختلف از جمله کتابهای علمی به زبانهای دیگر بی فایده و نابجا می باشد!
در حالی که بطلان این ادعا کاملا واضح است.
مجددا یاد آوری می کنم که قرآن مجید طبق فرموده خداوند منحصر به فرد یا قوم و زبان خاصی نمی باشد از باب نمونه این آیات ذکر می شود؛«ذَالِكَ الْكِتَبُ لَا رَيْبَ فِيهِ هُدًى لِّلْمُتَّقِين» (آن كتاب با عظمتى است كه شك در آن راه ندارد و مايه هدايت پرهيزكاران است). سوره بقره،آیه2.
«وَ الَّذينَ جاهَدُوا فينا لَنَهْدِيَنَّهُمْ سُبُلَنا وَ إِنَّ اللَّهَ لَمَعَ الْمُحْسِنينَ» (و آنها كه در راه ما (با خلوص نيّت) جهاد كنند، قطعاً به راههاى خود، هدايتشان خواهيم كرد و خداوند با نيكوكاران است.) سوره عنکبوت،آیه69.
همانطور که ملاحظه می شود ، هدایت برای همه متقین است، از هر زبان و قومی که باشند و خداوند هر کسی را که در راهش مجاهده کند هدایت خواهد کرد و هر انسانی که جزء محسنین باشد خداوند یار و یاور او خواهد بود.
و من الله التوفیق
[/HR]