ɛ✿ɜ کلیپ های زیبای تصویری نجوا با خداوند ɛ✿ɜ
تبهای اولیه
سرپرست من! من چه میکنم خدا؟ عزیز لحظه لحظه ام خداوند!
هماره که میپرستم سرپرستی را که پرستارم است
از پرستشم میپرسم که آیا پرستشت کافی است!
نه
نه
پی واژه ای و معنایی وارسته تر میگردم
وارسته و خالی و رها از "من"
آخر میدانی خدا
مادامی که واژه میگوید "من میپرستم" هنوز من و منیتم با من و بر من و پرستشم مستولی است
حال آنکه باید تنها تو باشی و تو
چه کنم که در آن پرستشت از من و میم افعالم فارغ شوم
یاریم کن
و یار میجویم و این جستن و گرد خویش گشتنم در نظرت چه خنده آور است
خداوند!
وقتی که نزدیکتر از من در منی
چه جست و جو کنم؟
پرستشم را بی "من" بپذیر
و ببخش که من ناخالصی خلوص واژه ناب پرستشم
و بر گستاخی ام که تو را یار خوانده ام و از تو یاری خواسته ام خرده مگیر
و حالا من و پرستش و یاری و دیگر واژه هایم مقابل رحمت و کرامت تو صف بسته اند
چگونه اندازه کنم قدر خطایی را که دست در دست تو دستم را گرفته بودی به آن عهد هرچند به نزول شانی، شانی بر من نزول یافت و این روزگار دور، هرچند که نزدیکی خداوند!
خداوند!
و چشم در چشمت
مهر فراموشی زدم پای عهدنامه ای که با تو بسته بودم
و من گره از گره ات باز کردم به سست قدمی
و لرزیدم
و از لرزه ام هبوط پدیدار شد
و در شقاوت خطا، سعادت توبه می یابم
و تو که همآره پذیرنده ام بوده ای
و من به هدایت دلخوش
اما حکم، حکم تو بود و ما عازم تو
کِی سر خواهد آمد و کِی نزدیک تو خواهیم؟
نزدیکتر از ...
زمان وعده ات می رسد خداوند! اینک خداوند! خداوند! خداوند!
و من و کاش و حسرت، که در مقابلت می ایستد
اینجا ابدیت است
و جاودانگی من در پی چیزی می گردد که دستم خالی است
همان نیک و خیر که گذاردم و بی آن ها به سوی تو سفر کردم
آن جا "سهل انگاری" و این جا "ای کاش"
با من بود و هست
سری که بالا بود از غرور و چشمانش بسته و مست
چه می توانستند دید؟
حیف! حیف!
و حالا که چشمانم بازند و سر از شرم به زیر، چه می توانم؟
حیف!
این "ابد" به "ازلم" طعنه می زند
به ندیدن و غفلت
من، بی بازگشت، برابرت اِستاده ام
بی بهانه
نزدیکتر از ...