آشنایی با وهابیت ؛ گفتگویی با آقای علی اصغر رضوانی ، پژوهشگر مباحث وهابیت
تبهای اولیه
به نام علی اعلی
تاریخ اندیشه اسلامی همراه فراز و فرودها و آکنده از تحول و دگرگونیها و تنوع برداشتها و نظریههاست. در این تاریخ پرتحول، فرقهها و مذاهب گوناگون و با انگیزهها و مبانی مختلفی ظهور نموده و برخی از آنان پس از چندی به فراموشی سپرده شدهاند و برخی نیز با سیر تحول همچنان در جوامع اسلامی نقشآفرینند، اما در این میان، فرقه وهابیت را سیر و سر دیگری است؛ زیرا این فرقه با آنکه از اندیشه استواری در میان صاحبنظران اسلامی برخوردار نیست، اما بر آن است تا اندیشههای نااستوار و متحجرانه خود را به سایر مسلمانان تحمیل نموده و خود را تنها میداندار اندیشه و تفکر اسلامی جا بزند.
به همین جهت سایت خبری فارس ، گفتوگوی مشروحی با «علی اصغر رضوانی» استاد مرکز تخصصی مهدویت حوزه علمیه قم و نویسنده کتابهای مختلف درباره وهابیت و سلفیگری مانند «وهابیت در ترازوی نقد»، «رفتار وهابیان با مسلمانان»، «خدای مجسم وهابیان»، «ابن تیمیه از دیدگاه اهل سنت»، «پرهیز از اندیشههای تکفیری»، «زیارت پیامبر و اولیاء» و «عقل از منظر وهابیان» انجام داده است که در ادامه تقدیم می گردد:
وهابیها از گسترش فرهنگ تشیع وحشت دارند
به عنوان نخستین سؤال بفرمایید به نظر شما انگیزه تهاجم وسیع وهابیت بر مکتب اهل بیت علیهمالسلام چیست؟
یکی از انگیزههای تهاجم وسیع وهابیت بر ضدّ مذهب اهل بیت علیهمالسلام، ترس و وحشت آنان از گسترش فرهنگ برخاسته از قرآن و عترت در میان جوانان و دانشمندان تحصیل کرده و استقبال آنان از این مکتب نورانی مطابق با سنّت راستین محمّدی (ص) است.
دکتر عصام العماد، فارغ التحصیل دانشگاه «الإمام محمّد بن سعود» در ریاض و شاگرد «بن باز» مفتی اعظم سعودی و امام جماعت یکی از مساجد بزرگ صنعاء بود که از مبلّغین وهابیّت در یمن محسوب میشد. وی که کتابی در اثبات کفر و شرک شیعه تحت عنوان «الصلة بین الإثنیعشریّة و فرق الغلاة» نوشته است، با آشنایی با یکی از جوانهای شیعه، با فرهنگ نورانی تشیّع آشنا شد و از فرقه وهابیّت دست کشید و به مذهب شیعه مشرّف شد.
دکتر عصام در کتابی که به همین مناسبت تألیف نموده، مینویسد: هر اندازه که کتابهای برادران خود از وهابیان را میخوانیم، به یقینمان اضافه میشود که آینده برای مذهب دوازده امامی است.
سپس از قول شیخ عبدالله الغُنیمان استاد «الجامعة الإسلامیّة» در مدینه منوّره نقل میکند: وهّابیان به یقین دریافتهاند، تنها مذهبی که در آینده، اهل سنّت و وهّابیّت را به طرف خود جذب خواهد کرد، همان مذهب شیعه امامی است.
اعتراف بعضی از علمای وهابی به پیشرفت تشیع
آقای شیخ ربیع بن محمّد، از نویسندگان بزرگ سعودی مینویسد: از جمله اموری که تعجبم را از این جهت زیاد کرده این است که برادرانی از ما و از آن جمله فرزندان یکی از علمای بزرگ و مشهور در مصر و همچنین طالبان علمی که مدتی طولانی با ما در حلقههای علم مجالست داشتهاند، و نیز برخی از برادرانی که ما حسن ظنّ به آنها داشتیم، این راه و روش را دنبال کردهاند، و این راه جدید همان «تشیع» است. و به طبیعت حال، من از اولین لحظه درک کردم که این برادران را همانند دیگر افراد در عالم اسلام، پرتوهای چشمگیر انقلاب ایران مبهوت کرده است.
شیخ محمّد مغراوی از دیگر نویسندگان مشهور وهّابی میگوید: بعد از انتشار مذهب دوازده امامی در شرق عالم اسلامی، بر جوانان در کشورهای مغرب ترسیدم...
دکتر ناصر بن عبدالله بن علی قفاری استاد دانشگاههای مدینه مینویسد: و به طور جزم به سبب کوششهایی که بزرگان دوازده امامی انجام دادهاند عدّهای از جوانان مسلمان، شیعه شدهاند. و هر کسی کتاب «عنوان المجد فی تاریخ البصرة و نجد» را مطالعه کند، این امر او را به وحشت میاندازد که برخی از قبایل، تماماً شیعه شدهاند.
جالبتر از اینها، سخن شیخ مجری محمّد علی محمّد نویسنده بزرگ وهّابی است که میگوید: یکی از جوانهای اهل سنّت با حالت حیرت نزد من آمد. سبب حیرت او را جویا شدم، دریافتم که دست شیعه به وی رسیده است... اینکه جوان سنّی تصوّر کرده که شیعیان، ملائکه رحمت و شیر بیشه حق هستند.
امروزه مفتیان وهابی عملاً در خدمت دشمنان اسلام، قرار گرفتهاند
امروزه، مفتیان وهابی عملاً در خدمت بیگانگان و دشمنان دین اسلام، قرار گرفته و فتوا به حرمت ازدواج با شیعه و نجاست ذبیحه آنان و حرمت پرداخت زکات به فقرای شیعه داده و راه هرگونه وحدت را مسدود کردهاند.
شیخ عبدالله بن جبرین، یکی از علمای بزرگ وهابی و عضو دارالافتای عربستان، در پاسخ به استفتایی درباره مجزی بودن پرداخت زکات و صدقات به فقرای شیعه میگوید: زکات نباید به کافر و بدعتگذار پرداخت شود و رافضیان بدون شک کافرند... لذا اگر صدقه به ایشان پرداخت شده باشد باید اعاده شود؛ زیرا این صدقه به کسی داده شده که از آن برای کفر کمک میگیرد و در حال جنگ با اسلام و تسنّن است؛ پرداخت زکات به این گروه حرام است.
گفته میشود: وی فتواهای دیگری نیز بر ضدّ شیعه صادر کرده که از جمله آن، مباح شمردن قتل شیعیان است.
هیأت دائم افتای سعودی در پاسخ به استفتایی در مورد ازدواج با شیعه مینویسد: ازدواج اهل سنّت با شیعه و کمونیست جایز نیست و اگر چنان ازدواجی صورت گرفته، باطل است، چون عادت شیعه خواندن و طلبکردن و استغاثه به اهل بیت عصمت و طهارت علیهمالسلام است و این بزرگترین شرک به شمار میرود.
با اینکه این گروه درباره ازدواج با یهودی و مسیحی پاسخ دادهاند: ازدواج مسلمان با اهل کتاب؛ اعم از یهودی و نصرانی، در صورتی که اهل فحشا نباشد، جایز است.
یا در کتابی که در همین سالهای اخیر به نام «مسألة التقریب» منتشر شد، اولین پیش شرط وحدت و تقریب با شیعه را اثبات مسلمان بودن شیعه دانستهاند.
نهی پیامبر(ص) از نسبت دادن شرک به مسلمانان
یکی از عقاید وهابیت تکفیر دیگران و نسبت شرک دادن به شیعیان است آیا این اعتقادات دلیل و ریشهای در قرآن و سنت دارد؟
وهابیان تنها عقیده خود را صحیح میدانند و دیگران را نه تنها نفی میکنند بلکه مخالفان خود را تکفیر کرده و در صدد براندازی و نابود کردن آنان هستند، در حالی که عملکرد آنان خلاف قرآن کریم است.
خداوند متعال میفرماید: «وَ قالَتِ الْیَهُودُ لَیْسَتِ النَّصاری عَلی شَیْءٍ وَقالَتِ النَّصاری لَیْسَتِ الْیَهُودُ عَلی شَیْءٍ وَهُمْ یَتْلُونَ الْکِتابَ کَذلِکَ قالَ الَّذِینَ لا یَعْلَمُونَ مِثْلَ قَوْلِهِمْ فَاللهُ یَحْکُمُ بَیْنَهُمْ یَوْمَ الْقِیامَةِ فِیما کانُوا فِیهِ یَخْتَلِفُونَ»
یعنی یهودیان گفتند: مسیحیان هیچ موقعیتی (نزد خدا) ندارند، ومسیحیان نیز گفتند: یهودیان هیچ موقعیتی ندارند در حالی که هر دو دسته، کتاب آسمانی را میخوانند افراد نادان نیز، سخنی همانند سخن آنها داشتند! خداوند، روز قیامت، درباره آنچه در آن اختلاف داشتند، داوری میکند.
از این آیه استفاده میشود کسانی که مشترکاتی دارند نباید یکدیگر را نفی کرده و درصدد نابودی یکدیگر برآیند. خصوصاً آنکه آیه، تصریح دارد بر اینکه افراد جاهل و نادانند که اینگونه قضاوت میکنند.
همچنین ابن حبان و بزار و ابویعلی با اسناد خالی از اشکال که شاهدی از روایت معاذ بر آن است آنگونه که طبرانی در «المعجم الکبیر»، و ابن عساکر در «تبیین کذب المفتری» نقل کردهاند، از حذیفه نقل کردهاند که رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: از اموری که بر شما خوف دارم این است که مردی قرآن بخواند و چون سرورش به او نشان داده شود در حالی که به نفع اسلام است خداوند او را به آنچه میخواهد تغییر دهد، و لذا اسلام از او جدا شده و آن را پشت سر خود اندازد، و با شمشیر بر همسایهاش خروج کرده و او را به شرک نسبت دهد. عرض کردم: ای رسول خدا! کدامیک از آن دو سزاوارتر به شرکاند؛ نسبت دهنده یا نسبت داده شده؟ حضرت فرمود: بلکه نسبتدهنده.
خداوند متعال از تکفیر و کشتن برادر مؤمن و مسلمان نهی کرده است
همانطور که مستحضر هستید متأسفانه شاهد هستیم که وهابیها در کشورهای اسلامی اقدام به ترور و کشتن شیعیان و سایر فرق از اهل سنت میکنند و برای توجیه این عمل به بعضی آیات قرآن استدلال میکنند. آیا دین اسلام و قرآن کریم این اعمال را تأیید میکند؟
خیر، خداوند متعال در آیات بسیاری از تکفیر و کشتن برادر مؤمن و مسلمان که شهادتین را بر زبان جاری ساخته نهی کرده است: خداوند متعال میفرماید:«وَ مَنْ یَقْتُلْ مُؤْمِناً مُتَعَمِّداً فَجَزاؤُهُ جَهَنَّمُ خالِداً فِیها وَغَضِبَ اللهُ عَلَیْهِ وَلَعَنَهُ وَأَعَدَّ لَهُ عَذاباً عَظِیماً» یعنی و هر کس، فرد با ایمانی را از روی عمد به قتل برساند، مجازاتِ او دوزخ است؛ در حالی که جاودانه در آن میماند؛ و خداوند بر او غضب میکند؛ و او را از رحمتش دور میسازد؛ و عذاب عظیمی برای او آماده میسازد.
همچنین میفرماید: «مِنْ أَجْلِ ذلِکَ کَتَبْنا عَلی بَنِی إِسْرائِیلَ أَنَّهُ مَنْ قَتَلَ نَفْساً بِغَیْرِ نَفْسٍ أَوْ فَسادٍ فِی الأَرْضِ فَکَأَنَّما قَتَلَ النَّاسَ جَمِیعاً» به همین جهت، بر بنیاسرائیل مقرّر داشتیم که هر کس، انسانی را بدون ارتکاب قتل یا فساد در روی زمین بکشد، چنان است که گویی همه انسانها را کشته است.
بخاری به سندش از عبدالله بن عمر نقل کرده که رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم فرمود: از جمله اموری که انسان مبتلای به آن را در گرفتاری و مصیبت میاندازد و راه خلاصی برای آن نیست، ریختن بی جهت خون فرد محترم است.
و نیز عبدالله بن عمر از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل کرده که فرمود: «هر آینه نابودی دنیا نزد خداوند از کشتن مرد مسلمان، آسانتراست»
و نیز عبدالله بن عمر از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل کرده که فرمود: «کسی که در کشتن مسلمانی با یک کلمه کمک کند خداوند را در روز قیامت ملاقات میکند درحالی که بر پیشانی او نوشته شده است: او از رحمت خدا مأیوس است.»
و ابو الدرداء میگوید: از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم شنیدم که میفرمود: هر گناهی را امید است که خداوند بیامرزد جز کسی که در حال شرک از دنیا برود یا مؤمنی را از روی عمد به قتل رساند.
پیامبراکرم(ص) ظهور وهابیان را پیش بینی کرده است/ ظهور شاخ شیطان از دیار نجد/ اذعان علمای اهل سنت
با مراجعه به روایات نبوی که در اصح کتب اهل سنت آمده پی میبریم که پیامبر اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم از ظهور وهابیان در میان امّت خود پیشگویی کرده است.
بخاری در صحیح خود از رسول خدا صلّی الله علیه وآله وسلّم نقل کرده که فرمود: مردمانی از طرف مشرق زمین خروج کنند که قرآن میخوانند، ولی از حنجرههای آنان تجاوز نمیکند، آنان از دین خارج میشوند همانگونه که تیر از کمان خارج میگردد، نشانه آنان تراشیدن سر است.
قسطلانی میگوید: «من قبل المشرق أی من جهة شرق المدینة کنجد و مابعدها». یعنی مقصود از طرف مشرق جهت شرق مدینه همانند سرزمین نجد و ما بعد آن است.
زینی دحلان که معاصر ظهور وهابیان بوده مینویسد: احتیاجی به تألیف کتاب در ردّ وهابیان نیست، بلکه در ردّ آنها کفایت میکند گفتار رسول اکرم صلّی الله علیه وآله وسلّم که فرمود: نشانه آنان تراشیدن سر است؛ زیرا از بدعتگزاران، کسی به جز وهابیها چنین نشانی ندارند.
احمد بن حنبل و بخاری و دیگران به سند خود از رسول خدا صلی الله علیه و آله نقل کردهاند که در مورد سرزمین نجد فرمود: «بها یطلع قرن الشیطان» یعنی در آن دیار، شاخ شیطان ظهور خواهد کرد.
علوی بن احمد حداد در اینباره میگوید: علما از مفهوم قول پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم که فرمود: از نجد، شاخ شیطان ظهور میکند، استنباط معجزهای از معجزاتش کردهاند؛ زیرا که جمله را با (یاء) استقبال آورده است، چون که مسیلمه که خداوند او را لعنت کند در زمان حیات پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم ظهور کرده و ادعای نبوت نمود و در زمان خلافت صدّیق، هلاک شد و شاخ شیطان طلوع نکرد مگر بعد از هزار و صد و پنجاه سال، و او محمد بن عبدالوهاب که سر کرده این بدعت و اساس آن بود.
او همچنین میگوید: مهمتر از همه اینها چیزی است که پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم از احادیث بسیار و و روشن از علامات خوارج فرمود، چیزی که روشن میکند اینکه [محمد] بن عبدالوهاب و پیروان او از وهابیان مثل نجدیها و افرادی از شرق جزیرة العرب میباشند، و نشانه آنها تراشیدن سر است و اینکه آنان از شرق جزیرة العرب هستند.
احمد زینی دحلان، مفتی شافعیه که در عصر ظهور محمد بن عبدالوهاب بوده درباره وهابیان میگوید: آنان کسانی را که پیروشان میشدند دستور میدادند تا سر خود را بتراشند و بعد از پیروی نمیگذاشتند از مجلسشان خارج شوند تا سرشان را بتراشند. و مثل این کار از هیچ کس از فرقههای گمراه از گذشتهها نرسیده است. پس این حدیث صریح است در بیان حال آنان.
و سید عبدالرحمان اهول مفتی زبید میگفت: احتیاج نیست کسی تألیفی در ردّ محمد بن عبدالوهاب داشته باشد، بلکه در ردّ او کفایت میکند همین که پیامبر صلّی الله علیه وآله فرمود: نشانه آنان تراشیدن سر است زیرا احدی از بدعتگزاران جز آنان چنین شعاری ندارند.
احمد بن محمد غماری از علمای اهل سنت مغرب درباره محمد بن عبدالوهاب میگوید: و چون شاخ شیطان از سرزمین نجد در اواخر قرن یازدهم طلوع کرد و فتنه او منتشر شد...
اسلاف وهابیان برخورد تندی با مسلمانانی که با آنان هم عقیده نبودند داشتند
رفتار اسلاف وهابیان با مسلمانان چگونه بوده است آیا مثل وهابیان امروزی با خشونت با مردم برخورد میکردند؟
بله. اسلاف وهابیان همانند وهابیان کنونی برخورد تندی با مسلمانانی که با آنان هم عقیده نبودند، داشتند.
در کتاب «النهج الأحمد» درباره نحوه برخورد اسلاف وهابیان با مسلمانان مخالف خود چنین آمده است: آنان به دنبال جنگ و ستیز با کسانی رفتند که در برخی از آراء به مخالفت با آنها پرداختهاند؛ چه در مسایل اصولی یا مسایل فرعی، مثل جنگ و ستیز آنان با اشاعره و اعلام کفر آنان و هجوم بر علمای آنها. آنان متعرض ابواسحاق شیرازی شافعی شده و او را تکفیر نمودند و نیز بر ابن جریر طبری صاحب تاریخ و تفسیر حمله کرده و هنگامی که وفات یافت از دفنش جلوگیری نمودند. لذا او را شبانه در خانهاش دفن کردند.
همچنین در آن کتاب آمده است: حنابله خشونت زیادی را در مواجهه با دیگر فرقهها که با آنها موافق نبودند به جهت اسلوب خاصشان در دعوت از خود نشان دادند؛ چرا که خشونت و زور و تهدید از بارزترین نشانههای تحرکات دعوت آنان به حساب میآمد. اضافه بر آن از عوام و طبقات فرومایه جامعه یاری جستند که جهل و نادانی بر آنان حاکم بود، و بر هر عاقلی سخت بود تا چه رسد به متفکّر و عالم اینکه برخی از حقایق را به عقلهای این عوام برساند، یا اینکه پلی را برای رسیدن به تفاهم با آنان و روشن ساختن امور بکشد به نحوی که عقول ساده آنان را در بر گیرد. حنابله این مطلب را به خوبی درک میکردند، و لذا برای رسیدن به اهداف مذهب خود از عوام مردم استفاده میبردند.
ابناثیر در حوادث سال 317 ه.ق درباره درگیری حنابله با مخالفان مینویسد: در آن سال فتنه بزرگی در بغداد بین اصحاب ابوبکر مروزی حنبلی و بین دیگران از اهل سنت واقع شد، و بسیاری از لشکریان وارد این معرکه شدند، و منشأ آن این بود که اصحاب مروزی درباره تفسیر آیه (امید است که پروردگارت تو را به مقام پسندیده برساند) گفتند: آن به این نحو است که خداوند پیامبرش را به همراه خود بر عرش مینشاند. ولی طایفه دیگر گفتند: مقصود از آن شفاعت است، لذا فتنه درگرفت و کشت و کشتار شد و عده بسیاری در این میان به قتل رسیدند.
شیخ محمد ابو زهره در اینباره مینویسد: و در راه دعوتشان حرفهای زشتی میزنند، به حدی که بیشتر مردم از آنها نفرت دارند.
با ظهور مکتب سلفیگری وحدت مسلمانان درهم شکست
در قرن هفتم ملّت مسلمان که با الهام از رهنمودهای حیاتبخش اسلام توانسته بود پیوند اخوت در میان خود ایجاد نماید و در پرتو کلمه توحید و توحید کلمه در برابر تهاجم سنگین صلیبیان و قساوتهای ثنویان (مغول) ثابت و استوار بمانند، با کمال تأسف با ظهور مکتب سلفیگری وحدتشان درهم شکست و با اتهام نادرست بدعت و شرک به مسلمانان توسط ابن تیمیه، ضربات جبران ناپذیری به صفوف به هم پیوسته آنان وارد شد و با کاستن از مقام انبیا و اولیا، در خدمت دشمنان دیرینه اسلام در آمد.
در قرن دوازدهم هجری قمری نیز محمّد بن عبدالوهاب مروج اصلی افکار وهابیت به پیروی از ابن تیمیه مسلمانان را به جرم استغاثه به انبیا و اولیای الهی مشرک و بت پرست قلمداد کرد و فتوا بر تکفیر آنان داد و خونشان را حلال و قتل آنان را جایز و اموال آنان را جزء غنایم جنگی به حساب آورد و لذا هزاران مسلمان بیگناه را به خاک و خون کشیدند.
اعتراض اندیشمندان اهلسنت به وهابیها
دکتر محمد عوض خطیب میگوید: وهابیان نظر خاصی نسبت به اسلام داشته و بسیار از حقیقت دور بوده و به افقی محصور نظاره میکنند و نظری تنگ دارند. آنان به مسلمانان سوءظن دارند تا حدی که با پیشداوری آنان را مشرک و کافر میدانند.
یا دکتر بوطی درباره آثار سلبی انتشار دعوت وهابیان در عالم میگوید: آزار گسترده و متنوعی که حیثیت مسلمانان از جانب ظهور این فتنه بدعتگزار به خود دیده است، این آزار نزدیک است که وحدت مسلمانان را درهم شکسته و نهایت کوشش خود را به نابودی الفت و جایگزینی مشاجره و مقابله به جای کمک به یکدیگر بدهد. تمام مردم میدانند که هیچ شهر و قریهای در اطراف عالم اسلامی نیست جز آنکه از ناحیه این بلا گرفتاریها کشیده و دچار دشمنی ها فرقهگراییها و دودستگیها شده است... من از هر مسلمانی که درباره سیر دعوت اسلامی در آن نواحی سؤال میکردم یک جواب واحد میشنیدم که تمام آن برادران با تلخی و تأسف میدادند، و خلاصه آن این بود که تنها مشکل نزد ما اختلافات و خصومتهایی است که جماعت سلفیها در بین مسلمانان بر میانگیزند.
حسن بن فرحان میگوید: شما آنان را مشاهده میکنید که امر به توقف نزد حدود نصوص شرعی و عدم زیاده بر آن میکنند، در حالی که آنان بسیاری از عقاید را زیاد کردهاند که در قرآن و سنت یافت نمیشود. شما مشاهده میکنی آنان را که تکفیر مسلمانان را که از عقاید خوارج است را ناپسند شمرده و جایز نمیدانند، ولی این ورع از تکفیر نشانه ضعف آنان است، ولی هنگامی که قوی شدند. درباره هیچ مسلمانی رعایت خویشاوندی و پیمان نمیکنند. از هیچ مسلمانی نمیگذرند و تمام مخالفان خود را نسبت به کفر میدهند و نیز آنان را مشاهده میکنی که از اشتغال بر کاری که پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) و اصحابش اشتغال نداشته نهی میکنند، ولی هنگامی که خودشان فرصت پیدا کردند مردم را به اعتقادی دستور میدهند که به ذهن هیچ صحابی یا تابعی نیامده است، و این را با اسمها و القابی همراه میکنند که خود و پدرانشان درآورده و هرگز بر آن دلیلی از جانب خداوند ندارند.
وهابیها و خوارج بسیار به هم شبیه هستند؛ 5 شباهت مهم خوارج و وهابیهای تکفیری
به نظر شما از زمان ائمه اطهار علیهمالسلام تا کنون فرقه و گروه دیگری بوده که از جهت افکار و رفتار، شبیه وهابیت باشد؟
بله. با مراجعه به تاریخ خوارج و بررسی حالات آنان روشن میشود که در موارد گوناگونی این فرقه با فرقه وهابیت شبیه یکدیگرند مثلا:
1. همانگونه که خوارج، آرای شاذ و خلاف مشهور داشتند؛ مثل قول به اینکه مرتکب گناه کبیره کافر است، وهّابیان نیز چنیناند.
2. خوارج معتقدند میتوان دار الاسلام را در صورتی که ساکنان آن مرتکب گناه کبیره شوند، دار الحرب نامید. وهابیان نیز اینگونهاند.
3. در سختگیری در دین و جمود و تحجّر در فهم آن شبیه هم هستند؛ خوارج به کلمه «لا حکم إلاّ لله» تمسک کرده و امام علی علیهالسلام را از حکم و خلافت خلع کردند، وهابیان نیز با ملاحظه برخی از آیات و عدم توجّه به بقیه، حکم به تکفیر مسلمانان نمودند.
4. در احادیث در وصف خوارج میخوانیم: «آنان اهل اسلام را میکشند و بتپرستان را رها میکنند» این عمل عیناً در وهابیان مشاهده میشود.
5. عبدالله بن عمر در وصف خوارج میگوید: «اینان آیاتی را که در شأن کفار نازل گشته میگرفتند و بر مؤمنین حمل مینمودند». این عمل در وهابیان نیز هست.
خشونت و افراطیگری وهابیان برگرفته از وطنشان «نجد» است
خشونت و تندروی و افراطیگری که وهابیان دارند از کجا نشأت میگیرد؟
وهابیان با افکار افراطی و تند و خشن نه تنها خود را بر حق دانسته و عقاید دیگران را باطل میشمارند به این حدّ اکتفا نکرده، بلکه حکم به کفر و قتل مخالفان خود داده و آن را در سطوح مختلف به اجرا میگذارند؛ امری که مشکلات بسیاری را در جوامع اسلامی و سطح بینالملل ایجاد کرده و اسلام را مظهر خشونت معرفی نموده است، البته حالت خشونت و تندروی و افراطیگری که در وهابیان است همگی برگرفته از وطنشان «نجد» است که مردم آن دیار در طول تاریخ خود به ارث گذاشتهاند و حالت خشونتطلبی و تروریستی که هم اکنون نیز در آنها مشاهده میشود در طول تاریخشان وجود داشته و آن را قانونمند کرده و به عالم منتشر کردهاند.
منطقه «نجد» منطقهای است دور افتاده در صحرایی وسیع که مردم آن تنها خود را مشاهده میکردند و کارشان بستن راه بر قافلهها و قتل افراد قافله و غارت اموال آنان بود، و هرگاه فرصتی هم به دست میآوردند و لشکری تشکیل میدادند درصدد حمله به قبایل و مناطق دیگر بر میآمدند تا هم منطقه خود را گسترش دهند و هم بر اموال خود بیفزایند.
آنان در صدد ایجاد فرصتی مناسب بودند تا به کار آنها رنگ و بوی دینی دهد تا هم به اهداف سیاسی و مادی خود برسند و هم بتوانند با ربط کارهایشان به دین و دیانت مردم را قانع کرده و بر اعتماد و اعتقادشان در اهدافی که دارند بیفزایند؛ چرا که قبل از آن همه جنگها و حملههای آنان به قافلههای حجاج و مناطق هم جوار جنبه بی دینی و عِرق عربی و قومی داشت و این نکتهای است که «ابن خلدون» در مقدمه تاریخش به آن اشاره کرده است.
تأسیس وهابیت به امر انگلستان بوده است
وهابیان از تکفیر بعضی فرق مسلمان مخصوصا شیعه و اعمال تروریستی خود چه هدفی را دنبال میکنند؟
با دقت در رفتار وهابیها پی میبریم که آنان در ظاهر مدعیاند که یک اصل مهمّی را دنبال میکنند که همان گسترش توحید و مقابله با انواع شرک و بت پرستی است، ولی واقع امر و پشت قضیه حکایت از امر دیگری دارد.
واقع امر آن است که آنها خواسته یا ناخواسته هدفی را دنبال میکنند که استعمار، خواهان آن است که همان تفرقه بین مسلمانان و ایجاد فتنهها و جنگها بین آنان است تا در این میان، دشمن سوء استفاده کرده، به مطامع شوم خود برسد.
گروهی از محققین در تاریخ وهابیت این هدف مخفی را به اثبات رسانده و تصریح نمودهاند که اصل این مذهب و تأسیس آن در جزیرةالعرب به امر مستقیم وزارت مستعمرات انگلستان بوده است؛ زیرا بهترین تفکری که میتواند مطامع پلید آنان را تأمین نماید، این مذهب با همین نوع افکار، آن هم در جزیرةالعرب به نام اسلام است.
کارنامه گذشته وهابیت/ کشتار و غارت شیعیان کربلا به وسیله وهابیها
آیا وهابیها در گذشته نیز سابقه کشتار مسلمانان را داشتهاند؟
بله. یکی از اقدامات وهابیان در گذشته، کشتار شیعیان کربلا بود؛ عثمان بن بشر نجدی وهابی در حوادث سال 1216ه .ق مینویسد: در آن سال، سعود با لشکر پیروز و اسبهای آزاد مشهور از تمام اطراف نجد و حوالی آن و جنوب و حجاز و تهامه و دیگر مکانها حرکت کرده و قصد سرزمین کربلا نموده و وارد بر اهالی شهر حسین شدند، و این در ماه ذی قعده بود. مسلمانان آن شهر را محاصره کرده و از دیوارهای آن بالا رفته و به زور وارد شهر شدند و بیشتر اهالی آن را در بازارها و خانهها کشته و گنبدی را که به گمانشان بر روی قبر حسین نصب کرده بودند خراب کردند و آنچه را که در آن قبه و حوالیاش بود برداشتند و نیز چیزی را که بر روی قبر نصب شده و با زمرّد و یاقوت و جواهرات زینت شده بود با خود بردند و آنچه را در شهر از انواع اموال و اسلحه و لباس و فرش و طلا و نقره و قرآنهای نفیس و دیگر چیزهایی که قابل شمارش نیست، همه را غارت نمودند و زیاد در آنجا درنگ نکرده و حدود نزدیک ظهر با تمام اموالی که برداشته بودند آنجا را ترک نمودند و حدود دو هزار نفر از اهالی کربلا را به قتل رساندند.
آنگاه سعود از آنجا به طرف آب معروفی به نام سفید حرکت کرده و غنائم را در آنجا جمع نموده و خمسش را کنار گذاشته و بقیه را بین لشکریان تقسیم نمودند به این نحو که به پیاده یک سهم و سواره دو سهم داده شود، آنگاه قافله به طرف وطن خود حرکت نمود.
قتلعام مردم طائف
یکی دیگر از اقدامات وهابیت علیه مسلمانان، قتلعام مردم طائف بود. علامه بغداد، جمیل صدقی زهاوی در این باره مینویسد: از بزرگترین کارهای قبیح وهابیان، همان پیروان محمّد بن عبدالوهاب این بود که هنگام وارد شدن شهر طائف مردم را به طور عموم کشته و به کوچک و بزرگ رحم ننمودند و قصد مأمور و امیر و شریف و پست کرده و همگی را به طور یکسان از دم تیغ شمشیر و نیزه گذراندند و حتی طفلهای شیرخوار را بر سینههای مادرشان سر میبریدند، و عدهای را که مشغول فراگیری قرآن بودند نیز به قتل رساندند. و چون هر که را در خانه بود کوچ دادند به کاروانسراها و مساجد آورده و همه را به قتل رساندند. حتی کسانی که در مسجد در حال رکوع یا سجود بودند را نیز کشتند، به حدی که کسی به جز بیست و چند مرد از اهالی آن شهر باقی نماند و نحوه کشتن اینگونه بود که در روز اوّل عدّهای را به قتل رسانده و در روز دوم و سوم از راه مکر و خدعه به گروه دیگر امان دادند و چون بر آنها وارد شدند اسلحهها را از آنها گرفته و همگی را به قتل رساندند، و عدّهای دیگر را تا واد (وج) عهد و امان داده و در آنجا در سرما و برف، برهنه و عریان و بدون هیچ لباسی مردها و زنهای مسلمان را رها کرده و اموال و پولهای نقد و اثاث منزل آنان را به غارت بردند، و حتی کتابها را در روی زمین و کوچه و بازار ریخته که باد آنها را ورق ورق مینمود. کتابهایی که در بینشان، قرآنها و از نسخههای بخاری و مسلم و بقیه کتابهای حدیث و فقه و دیگر علوم وجود داشت که به هزاران تألیف میرسید. این کتابها تا چند روز روی زمین بود و آنان بر روی کتابها راه میرفتند و کسی جرأت نداشت ورقهای از آنها را از زیر پا بردارد. سپس خانهها را خراب کرده و با خاک یکسان نمودند. و این عمل فجیع در سال 1217 به وقوع پیوست.
برخورد شدید با زائران نبوی
یکی دیگر از اقدامات وهابیت، برخورد شدید با زائران نبوی بود. عمرعبدالسلام نویسنده سنّی مذهب در این مورد میگوید: در سفری که در جوانی به مکه مکرّمه برای ادای فریضه حجّ به سال 1395ه.ق داشتم، در مدینه منوره کنار قبر پیامبر اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) با صحنه بسیار عجیبی روبه رو شدم. دیدم که وهابیان با انواع اهانتها با مسلمانان برخورد میکنند و مسلمانان را که میهمانان خدا و رسولند با انواع فحش و دشنام از کنار قبر رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) دور میسازند. هر گاه زائر قصد اظهار محبّت به حضرت و نزدیکشدن به ضریح رسول خدا (صلّی الله علیه وآله وسلّم) و بوسیدن آن را داشت، او را با جمله «ابتعدوا ایّها المشرکون»؛ «دور شوید ای مشرکان» از ضریح دور میساختند. از این کردار بسیار ناراحت شدم، و بعد از مراجعه به تاریخ دیدم که این اعمال نشأت گرفته از افکار بزرگان وهابیان از قبیل ابن تیمیه و دیگران است.
تخریب قبور مکه و مدینه و آثار صحابه
تخریب قبور مکه و مدینه و آثار صحابه نیز از جمله ظلمهایی بود که وهابیت انجام داد. عثمان بن بشر نجدی وهابی مینویسد: آنگاه سعود و مسلمانان از عتیق حرکت کرده و در مغاسل فرود آمدند و از آنجا احرام به عمره بستند. سعود وارد مکه شد و بر آن سرزمین استیلا یافت و به آنان امان داده و به اهالی آن صدقات و عطای بسیار نمود. و چون سعود و مسلمانان از طواف و سعی فارغ شدند افرادی را به اطراف فرستاد تا هر چه گنبد بر روی قبرها و مشاهد شرکی ـ به تعبیر او ـ است خراب کنند، و در مکّه از این نوع در پایین و بالا و وسط و خانههای آن، بسیار وجود داشت. در مکّه بیش از بیست روز توقف نمود و مسلمانان در آن مشاهد بیش از ده روز مشغول به خراب کردن بودند. آنان از اوّل صبح تا آخر روز بقعهها را خراب میکردند و با این عمل خود به خداوند یکتا تقرب میجستند به حدی که در مکّه چیزی از این مشاهد و گنبدها نماند جز آنکه همه را با خاک یکسان نمودند.
وهابیان پس از تسلط کامل بر حجاز در سال 1344ه .ق تمام آثار صحابه را در مدینه نابود کردند؛ آنان زادگاه امام حسن و امام حسین (علیهماالسلام) در مدینه، قبور شهدای بدر، بارگاه ائمه بقیع، امام حسن، امام سجاد، امام باقر و امام صادق (علیهمالسلام) ، و بیتالأحزانی که امام علی (علیهالسلام) برای حضرت زهرا (علیهاالسلام) بنا نهاده بود و مرقد مطهر فاطمه بنت اسد مادر امیرمؤمنان (علیهالسلام) را با خاک یکسان نمودند.
فتوای صلح با یهود و جهاد علیه شیعه
رابطه وهابیان با مردم فلسطین چگونه است؟
سؤالی که مطرح است اینکه آیا علمای وهابی به دفاع از مردم فلسطین اقدام عملی انجام دادهاند یا اینکه همیشه و در همهجا عقبنشینی کرده و ملّت فلسطین را تنها گذاشتهاند. غرب که احتیاج مبرمی به ذخایر نفتی مسلمانان دارد آیا حاکمان کشورهای اسلامی به خاطر ملّت فلسطین از این حربه اقتصادی کمک گرفته و آنها را تهدید به قطع فروش نفت کردهاند؟ آیا اگر همه دولتهای اسلامی یک پارچه شده و اختلافات را کنار میگذاشتند نمیتوانستند در مقابل صهیونیستها بایستند؟
فتوای البانی درباره فلسطین
شخصی که از فلسطین به نزد محدث وهابی محمد ناصر الدین البانی آمده بود از او سؤالهایی نمود که از جمله آنها اظهار شکایت و ناراحتی از وضعیت مردم ساکن در فلسطین بود و از او سؤال کرد که وظیفه آنان چیست؟ او در پاسخ سؤال کننده گفت: مکه از فلسطین بهتر است و چون پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) نتوانست دین را در مکه پیاده کند از آن دیار هجرت نمود و لذا بر هر مسلمانی که نمیتواند دینش را در هر سرزمینی اقامه کند لازم است آنجا را ترک کرده و به سرزمین دیگری وارد شود که میتواند در آنجا دینش را اقامه نماید.
وهابیان نه تنها فتوای البانی را نقد نکردهاند، بلکه در صدد توجیه آن برآمده و بر علمای اهل سنت که بر او ایراد گرفتهاند انتقاد نمودهاند و برای کلام البانی توجیهی کردهاند که هر انسان عاقل و سیاستمداری پی به بطلان آن میبرد.
آتش زدن کتابخانه بزرگ «المکتبة العربیّة» به وسیله وهابیها/ ویژگی کتابخانه المکتبة العربیة
آیا درست است که وهابیان کتابخانههای بزرگ مسلمانان را آتش زدند؟
دردناکترین کاری که وهابیت مرتکب شد و ننگ آن برای ابد در پیشانی آنان باقی ماند، آتش زدن کتابخانه بزرگ «المکتبة العربیّة» بود که بیش از 60 هزار عنوان کتاب گرانقدر کمنظیر و بیش از 40 هزار نسخه خطّی منحصر به فرد داشت که در میان آنها برخی از آثار خطی دوران جاهلیت و قرارداد یهودیان با کفار قریش بر ضد رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) وجود داشت، و همچنین آثار خطّی حضرت علی (علیهالسلام) و ابوبکر و عمر و خالد بن ولید و طارق بن زیاد و برخی از صحابه پیامبر گرامی (صلّی الله علیه وآله وسلّم) و قرآن مجید به خط عبدالله بن مسعود بود.
در همین کتابخانه انواع سلاحهای رسول اکرم (صلّی الله علیه وآله وسلّم) و بتهایی که هنگام ظهور اسلام مورد پرستش بود؛ مانند «لات»، «عزّی»، «منات» و «هبل» وجود داشت.
ناصر السعید از قول یکی از مورّخان نقل میکند که به هنگام تسلط وهابیان، آنان این کتابخانه را به بهانه وجود کفریات در آن به آتش کشیدند و به خاکستر تبدیل کردند.
تخریب میراث فرهنگی مسلمانان
حفظ تاریخ گذشتگان و صیانت از میراث فرهنگی نیاکان، نشانگر تمدن یک جامعه به شمار میرود که دولتها برای پاسداری از آنها، ادارات ویژه تأسیس نموده و کارشناسان ماهر تربیت میکنند و در این عرصه اجازه نمیدهند که حتی یک سفال و یا کتیبه کوچک سنگی از بین برود.
شکّی نیست که تمدن اسلامی تنها تمدن پیشتاز عصر خویش بود که مسلمانان در پرتو تعالیم آسمانی خویش آن را پیریزی نمودند.
شکوفایی این تمدن در قرن چهارم و پنجم هجری قمری به اوج خود رسید و به شهادت محققان غربی، نفوذ این تمدن از طریق اندلس و جنگهای صلیبی به اروپا یکی از مهمترین علل شکوفایی و رنسانس غرب در قرون اخیر به شمار میرود.
آثار و ابنیه مربوط به شخص پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) و یاران باوفای او جزیی از میراث عمومی این تمدن بزرگ بوده، حفظ و صیانت از آنها نشانه تقدیر از بنیانگذاران این فرهنگ و تمدن به شمار میرود. اقدام به تخریب و نابودی این آثار، نشانه انحطاط فکری و بیتوجهی به سازندگان و بنیانگذاران تاریخ و تمدن است که در اثر مرور زمان، واقعیت تاریخ و اصالت دینی به دست فراموشی سپرده میشود. و از همه مهمتر، عامل رکود انگیزههای فکری و نابودی استعدادهای درخشان در جامعه بشری میشود.
امتهای پیشین به حفظ و صیانت از آثار پیامبران خود اهتمام میورزیدند و به آن تبرک میجستند؛ همانند صندوقی که در آن مواریث خاندان موسی و هارون قرار داشت و آن را در نبردها حمل میکردند تا از طریق تبرک به آن بر دشمن پیروز گردند.
خداوند متعال در این زمینه میفرماید: «وَ قالَ لَهُمْ نَبِیُّهُمْ إِنَّ آیَةَ مُلْکِهِ أَنْ یَأْتِیَکُمُ التَّابُوتُ فِیهِ سَکِینَةٌ مِنْ رَبِّکُمْ وَبَقِیَّةٌ مِمَّا تَرَکَ آلُ مُوسی وَآلُ هارُونَ» و پیامبرشان به آنها گفت: نشانه حکومت او این است که صندوق عهد را به سوی شما خواهد آورد همان صندوقی که در آن آرامشی از پروردگار شما و یادگارهای خاندان موسی و خاندان هارون قرار دارد.
سیر و سیاحت در کشورهایی که قبور انبیا و اولیا علیهمالسلام در آنها قرار دارد، نشان میدهد که پیروان پیامبران نسبت به حفظ قبور آنان و ساختن بناهای مجلّل بر روی آنها، اهتمام خاصی میورزیدند، و سپاه اسلام نیز هنگام فتح شامات دست به تخریب قبور پیامبران نزدند، بلکه خادمان آنها را در مأموریت خود ابقا کردند. لذا این بناها تا امروز محفوظ مانده و برای مسلمانان، بلکه برای تمام موحّدان جهان جاذبه خاصی دارد.
اگر ساختن بنا بر قبور انبیا و اولیا نشانه شرک بود، جا داشت فاتحان منصوب از سوی خلفا به تخریب و نابودی آن ابنیه میپرداختند.
کتب تاریخی و سفرنامهها، گواه وجود صدها آرامگاه و مرقد با شکوه در سرزمین وحی و کشورهای اسلامی است.
مسعودی مورخ معروف نیز مشخصات کامل قبور ائمه بقیع و اهل بیت را بیان نموده است.
ابن جبیر اندلسی جهانگرد معروف اواخر قرن ششم که مشرق زمین را سه بار زیر پا نهاده است، در سفرنامه خود مشاهد انبیا و صالحان و ائمه اهل بیت علیهمالسلام را در مصر، مکه، مدینه، عراق و شام به تفصیل بیان داشته و ویژگیهای روضه ائمه بقیع و خصوصیات ضریح آنها را بیان نموده است.
کراهت و انزجار وهابیها از دیگران
علت وجود تفکرات تروریستی در عقاید وهابیان چیست؟
اولین دلیل وجود تفکرات تروریسمی نجدیها و وهابیها کراهت و انزجار و تنفر آنها از دیگران است.
متأسفانه سیرهای که بعد از پیامبر صلی الله علیه و آله توسط خلفای اموی و عباسی ترسیم و تدوین شده غیر از سیره آن حضرت بود. آنان روحیه تجاوزگری داشته و از دیگران که مخالفشان بود تنفر و انزجار داشته و با آنان در ستیز و مقابله بودند و به بعضی از آیات استشهاد میکردند که در مورد مشرکین و انزجار از آنها بود این در حالی است که سیره پیامبر گرامی اسلام صلی الله علیه و آله در مورد انزجار از مشرکان، طبق آیات قرآن بر اساس جلوگیری از تجاوز و تعدیگری مشرکان بوده است.
و همان سیره تنفر و انزجار با رویکرد خاص آن به محمّد بن عبدالوهاب در ضمن فقهی که احمدبن حنبل در قرن سوم هجری ترسیم کرد و ابن تیمیه آن را محکم نمود منتقل شد.
محمّد بن عبدالوهاب چنین فقه تند و خشنی را به ارث برد و با طبیعت خشن نجدیها مخلوط نمود، و لذا وهابیت بر اساس نظری و تطبیق عملی تندترین فکر و عقیدهای شد که در جزیرةالعرب بنیانگذاری شد.
کراهت داشتن محمّد بن عبدالوهاب و تنفر او و حکم به کفر نمودنش تنها محصور در مسیحیان و یهودیان نبود و تنها آنان را مستحق قتل نمیدانست بلکه مسلمانانی که وهابیت را نمیپذیرفتند را نیز مشرک مینامید؛ چه کسانی که داخل در جزیرةالعرب بودند و چه افراد خارج از آن، به طور کلی، فهم او از آیات شرک تنها در محدوده مخالفان او در مذهب و عقیده بود.
محمّدبن عبدالوهاب در کتاب «کشفالشبهات» میگوید: انسان اسلامش استوار نمیشود گرچه توحید را قبول کرده و شرک را رها سازد مگر با عداوت و دشمنی نسبت به مشرکان و تصریح کردن به این دشمنی و بغض.
از این عبارت به خوبی روشن میشود که محمّد بن عبدالوهاب چگونه از مشرکان بغض داشته و با آنان دشمنی دارد، اما جای تعجب در این است که مطابق جملات دیگرش آیات شرک را بر مسلمانان مخالف مذهب و عقیدهاش تطبیق میکند و نیز از این جمله ارتباط بین کراهیت و تکفیر دیگران به خوبی استفاده میشود.
در جای دیگر به این معنا یعنی ربط بین کراهیت و تکفیر دیگران اشاره کرده و میگوید: هرگاه به تو گفته شد دین تو چیست؟ بگو: دین من اسلام است و اصل و ارکان آن دو چیز است: اول امر به عبادت خدای یکتا که شریکی برای او نیست، و اصرار بر آن و طرح و دوستی در راه آن و تکفیر کسی که آن را رها کرده. و دوم: ترساندن از شرک در عبادت خدا و شدت به خرج دادن در آن و دشمنی در آن و تکفیر هر کس که به خدا شرک بورزد.
او با این عبارت در صدد تکفیر مخالفان خود و انحصار ایمان در طرفداران عقاید خود بود، امری که تنها به آن اکتفا نکرد بلکه آن را اجرا کرد و مخالفان خود را به قتل رساند.
تعصب نسبت به دریافتها و برداشتهای شخصی محمد بن عبدالوهاب
یکی دیگر از ریشههای تروریسم در اندیشه وهابیت تعصب آنان نسبت به دریافتها و برداشتهای شخصی محمد بن عبدالوهاب است؛ محمّد بن عبدالوهاب حکم به کفر مخالفان خود کرده و شهرهای آنان را شهرهای جنگی به شمار آورده است.
او میگوید: با اینکه همه آنها به وحدانیت خدا شهادت میدهند و اینکه محمّد فرستاده خداست، و نماز جمعه و جماعت میخوانند. چون اظهار مخالفت شریعت در اموری کردند غیر از آنچه ما در آن هستیم، علما اجماع بر کفر و قتال با آنان دارند، و اینکه شهرهای آنها شهرهای جنگی است، و مسلمانان باید با آنان بجنگند تا آنچه را دارند از آنان بگیرند.
مقصود محمّد بن عبدالوهاب در این باره از اجماع، علمای خود و همفکرانش هستند، وگرنه غالب علمای مسلمانان که او آنها را تکفیر کرده از مخالفانش به حساب میآیند.
محمّد بن عبدالوهاب در تکفیر مخالفان خود کار را به جایی رسانده که کفر عصر خود را از کفر سابقین در عصر جاهلیت شدیدتر میداند، و در این باره میگوید: همانا شرک جاهلان سابق خفیفتر از شرک اهل زمان ما است...
متاسفانه وهابیان با توجه به برداشتهای نادرست خود از اسلام در تاریخ خود پروندههای سیاهی داشتهاند. آنان با عموم مسلمانان به صورت کفار برخورد نموده و جان آنان را گرفته و اموالشان را به غارت بردند و میراث فرهنگی آنان را به نابودی کشاندند.
قیاس جنگ محمد بن عبدالوهاب با جنگهای پیامبر (ص)
یکی دیگر از ریشههای تروریسم در اندیشه وهابیت، قیاس دعوت محمد بن عبدالوهاب با دعوت رسول گرامی صلی الله علیه و آله است؛ زیرا مخالفان مرام محمد بن عبدالوهاب در نظرش کافر بوده و از دیدگاه او هر کس کافر شد خونش هدر است و مالش برای دیگران میشود و ناموسش باید به اسارت برده شود.
محمد بن عبدالوهاب در اسلوبش بین کلمه «کفار» و توصیف به «کسانی که رسول خدا با آنان قتال نمود» را ربط میداد تا کفر را مرتبط به حلال شمردن خون مخالفان خود بداند.
عوامل موفقیت محمد بن عبدالوهاب
با اینکه وهابیها رفتار مناسبی با مردم نداشتند، عوامل پیشرفت وهابیان در «نجد» چه بود؟
عواملی در موفقیت او دخالت داشت:
1. حمایت حاکم نجد: بعد از آنکه محمّد بن سعود که امیر بخشی از نجد بود به یاری او شتافت کارش رونق گرفت و رو به توسعه نهاد و اتباع فراوانی پیدا کرد.
2. محمّد بن عبدالوهاب جنگ با مخالفان خود را جهاد معرفی کرد و جزء اصول کار خود قرار داد؛ به این نحو که اتباع او به قبایل و نواحی دیگر حمله برند و پس از غلبه بر دشمنان، اموال آنان را غارت و سرزمینشان را تصرف نمایند. بادیهنشینان که به این امور عادت داشتند بدان روی آوردند به ویژه که اغلب آنان با یکدیگر دشمن بودند.
3. محمّد بن عبدالوهاب، مدعی دعوت به اسلام و سیره سلف صالح بود و وانمود میکرد که در صورت متابعت از او همانند صحابه پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) و تابعین خواهند بود.
4. وی با سخنان خود این احساس را در اعراب به وجود میآورد که تنها اوست که موحد و مسلمان واقعی و اهل بهشت است و در صورتی که در راه او کشته شوند و یا بکشند سعادت ابدی نصیبشان خواهد شد.
5. در آن زمان، منطقه «نجد» نقطه دور افتادهای بود که کمتر کسی به آنجا میرفت و به ندرت کسی از نجدیان به خارج مسافرت مینمود. ساکنان «نجد» مردمی بودند در حال بساطت و سادگی و بیخبری از همه جا و اذهانشان از آنچه در دنیا میگذشت خالی بود و کمتر فکر و عقیدهای به ذهنشان میرسید. طبیعی است که چنین مردمی خیلی زود تحت تأثیر تعلیمات محمّد بن عبدالوهاب قرار گیرند و با تعصب از آن دفاع کنند و حتی از بذل جان خود در راه او دریغ ننمایند.
دشمنی ابن تیمیه با امام علی (ع)
مهمترین فردی که وهابیها در اعتقادات خود از او پیروی کردهاند ابن تیمیه است. علمای اهل سنت در مورد این شخص چه نظری دارند؟
بسیاری از علمای اهل سنت که معاصر با ابن تیمیه بودند به مخالفت با ابن تیمیه پرداختند.
حسن بن فرحان مالکی در این مورد میگوید: ابن تیمیه در عصرش به جهت دشمنی با علی (علیهالسلام) محاکمه شد و مخالفین از علمای عصرش او را متّهم به نفاق کردند ولی در آن به خطا رفتند و او را متّهم به عداوت با اهل بیت (علیهمالسلام) نمودند و در بسیاری از موارد به واقع رسیدند؛ چرا که او میگوید: علی به جهت ریاست جنگید نه به جهت دیانت. و گمان او که اسلام علی مورد شک است؛ چرا که کودکی کم سن بوده است، و تواتر اسلام معاویه و یزید بن معاویه از تواتر اسلام علی مهمتر است، و اینکه علی، خوار شده است، و دیگر کلمات زشت و پست که در کتابش به نام «منهاج السنه» باقی مانده است. و اگر این گفتهها نصب و دشمنی با حضرت علی نباشد پس در دنیا دشمنی نیست.
وی همچنین میگوید: ...ابن کثیر تا حدود زیادی نصب و عداوت اهل بیت (علیهمالسلام) را در دل داشت، و ذهبی نیز تا حدودی چنین بود. ولی دشمنی ابنتیمیه نسبت به اهل بیت آنقدر زیاد بود که بحثکننده منصف نمیتواند آن را انکار نماید، و لذا او مشهور به ناصبی بودن است و کتابهای او نیز بر این مطلب گواهی میدهد، و بدین جهت علمای هم عصرش او را به جهت اموری از آن جمله بغض علی (علیهالسلام) محاکمه نمودند، با اینکه غیر او از حنابله را محاکمه نکردند در حالی که در آنان نیز نصب و عداوتی بود که از ابن بطه و ابن حامد و بربهاری و ابن ابی یعلی و دیگران به ارث برده بودند، و مدرسه شام که عثمانی هستند اثر بسیاری بر حیات علمی ما در خلیج گذاشته است، و بدین جهت است که ما حسّاسیت فراوانی نسبت به مدح و ثنای بر امام علی یا حسین داشته و میل شدید به بنیامیه داریم، پس آگاه باش.
محمد زاهد کوثری نیز میگوید: اگر بگوییم که اسلام در دورانهای اخیر به کسی مبتلا نشده که ضررش از ابن تیمیه در تفرقه بین مسلمین بیشتر باشد، هرگز در این امر مبالغه نکردهایم. او کسی بود که به آسانی با یهود و نصارا مسامحه داشت و درباره کتابهای آنها میگوید که تحریف لفظی نشده است، و لذا مستشرقان به آن توجه کردهاند. او مردی تند مزاج بوده و سرسختانه بر فرقههای اسلامی علی الخصوص شیعه حمله مینمود.
علمای بسیاری از مذاهب اسلامی با وهابیها به مبارزه برخاستند
بعد از مخالفت علمای اهل سنت با ابن تیمیه آیا در میان علمای اهل سنت کسانی هستند که به مقابله با فرقه وهابیت پرداخته باشند؟
بله، بعد از ظهور افکار وهابیان توسط محمد بن عبدالوهاب در شبه جزیره عربستان و مقابله آنان با مسلمانان، علمای بسیاری از مذاهب اسلامی با شیوههای گوناگون از جمله مناظره، تألیف کتاب و هدایت مردم با آنان به مبارزه برخاسته و درصدد جلوگیری از پیشرفت افکار آنان برآمدند و در این راه تمام پیروان مذاهب اسلامی اعم از شیعه و سنّی شرکت داشتهاند.
دکتر عبدالله بن عثیمین از وهابیان حجاز میگوید: رسالههای شخصی شیخ امام محمد بن عبدالوهاب روشن میکند که فعالیتهای معارضان او در سرزمین نجد گسترده و همه جانبه بوده است، و در مقدمه همه این فعالیتها کتابها و نوشتههایی بوده که بر ضدّ او به رشته تحریر در آمده است، و کسی که در این رسالهها تأمل کند پی به کثرت این نوشتهها خواهد برد.
تعداد افرادی که مخالف وهابیت بودند بسیار زیاد است. بنده به تعدادی از علمایی که به نقد و مقابله با وهابیت پرداختهاند اشاره میکنم:
1. سلیمان بن احمد بن سحیم عنزی که از مخالفان سرسخت دعوت سلفیه توسط محمد بن عبدالوهاب بوده است.
حسین بن غنام درباره او میگوید: تندترین مردم و علما در انکار بر محمد بن عبدالوهاب و بزرگترین عیب گیرنده و تخریبکننده چهره او، سلیمان بن سحیم و پدرش محمّد است، او در این راه اهتمام ویژه داشت و موفق شد و در تحریک و تشویق مردم کوشش فراوان نمود و حتی برای رسیدن به مقصد خود کسی به سوی احساء و مدینه و مکه و بصره فرستاد.
اگر دسترسی بر حجره پیامبر(ص) پیدا کنم آن را خراب خواهم کرد
درباره محمّد بن عبدالوهاب مینویسد: از جمله اینکه او کتاب «دلائل الخیرات» را سوزاند به جهت آنکه در آن لفظ «سیدنا و مولانا» بر پیامبر اطلاق شده بود. و نیز کتاب «روض الریاحین» را سوزانید و گفت این کتاب روض الشیاطین است. از آن جمله به نقل صحیح از او رسیده که میگفت: اگر دسترسی بر حجره پیامبر پیدا کنم آن را خراب خواهم کرد... و از آن جمله اینکه گفته درود فرستادن بر پیامبر روز و شب جمعه بدعت و ضلالت است و گوینده آن به دوزخ خواهد افتاد.
2. عبدالله بن عیسی مشهور به مویس. وی در «نجد» متولد شد و علم را در «شام» فرا گرفت. او دشمنی شدید با دعوت محمد بن عبدالوهاب داشت، و در سال 1175ه.ق وفات یافت.
از رسائل محمد بن عبدالوهاب استفاده میشود که عبدالله بن عیسی قاضی درعیه و مبلّغ آن دیار بوده و عالم بزرگی به شمار میآمده است؛ زیرا محمد بن عبدالوهاب در رسالهاش دربارهاش میگوید: در بین علمای نجد و غیر نجد، برتر از عبدالله بن عیسی نمیشناسیم.
عبدالعزیز محمد بن علی العبد الوهاب درباره او میگوید: از شدیدترین دشمنان و معاندان و قیام کنندگان بر ضدّ محمد بن عبدالوهاب، عبدالله بن عیسی مویس است و دشمنی و خصومت او از لابهلای رسالههای شیخ که به برخی از آنها اشاره کردیم ظاهر و آشکار میشود.
دکتر عبدالله بن عثیمین میگوید: از رسالههای شخصی محمد بن عبدالوهاب به وضوح دست میآید که دعوت او با معارضه شدیدی از ناحیه برخی از علمای نجد روبرو شده است و کسی که دنبال کننده آن باشد به دست میآورد که بیش از بیست عالم یا طلبه در یک وقت در مقابل او صف کشیدهاند که پیشاپیش آن معارضین، «عبدالله مویس» از منطقه حرمة و «سلیمان بن سحیم» از منطقه ریاض بوده است. و از این رسالهها استفاده میشود که معارضان محمد بن عبدالوهاب از نجدیها موقفهای مختلفی داشتهاند، زیرا برخی از آنها با او به معارضه پرداخته و ادامه دادهاند مثل مویس.
شیطان بر محمدبن عبدالوهاب سبقت گرفته است
3. محمّد بن عبدالله بن فیروز
محمّد بن عبدالله بن فیروز از علمای نجد است که در احساء به سال 1142ه .ق متولد شده و در نجد سکنی گزید. وی دارای اساتید و شاگردان زیادی بوده و در بسیاری از علوم مهارت داشته و در سال 1216ه.ق در بصره وفات یافته است.
وی درباره محمد بن عبدالوهاب میگوید: گویا شیخ یعنی محمد بن عبدالوهاب غافل شده و شیطان بر او سبقت گرفته و پدر این مرد رانده از درگاه الهی شده است...
عبدالعزیز محمد بن علی العبد اللطیف در کتاب «دعاوی المناوئین» درباره محمد بن عبدالله بن فیروز مینویسد: و لکن محمد بن فیروز دشمنی و قیام او بر ضدّ این دعوت به حدّی رسیده که قابل توصیف نیست، و لذا یکی از دشمنان این دعوت، یعنی حداد او را مدح کرده است.
4. یعقوب دوکوری که از علمای اهل سنت کشور مالی است در کتاب «ثلاث رسائل» رسالهای را درباره برپایی مراسم مولودی خوانی دارد و در آن بحثهایی را بر ضد عقاید وهابیان بیان کرده است. وی در بسیاری از مسایل فقهی فتوا بر خلاف وهابیان داده است، از قبیل؛
حکم به جواز ساختن مسجد بر قبور اولیا.
حکم به جواز روشن کردن چراغ و شمع بر قبور اولیا.
حکم به جواز نمازخواندن در مسجدی که بر شخص صالحی بنا شده، به قصد تبرک به آثار او و استجابت دعایش.
حکم به جواز استعانت از ارواح اولیا در طلب نزول خیرات، و رفع گرفتاریها و اینکه روح انسان بعد از مرگ به بدنش تعلّقاتی دارد.
اعتقاد به اینکه ارواح اولیا تأثیراتی در احوال عالم دارند.
زیارت مرقدهای اولیا موجب فیوضات انوار بسیاری بر زائران آنها میشود.
حکم به جواز صدا زدن پیامبر (صلّی الله علیه وآله وسلّم) در عالم برزخ به جهت برطرف شدن گرفتاریها و جواز توسل به ذات آن حضرت.
تمام اموات صدای زندهها را میشنوند، و آیات نافی سماع اموات، مربوط به مشرکان است.
تفکرات وهابیت تکفیری
آثار منفی تفکرات وهابیت تکفیری را بیشتر توضیح دهید.
آثار منفی تفکرات و عملکرد وهابیت تکفیری مثل روز و خورشید، روشن و واضح است.
مثلا:
1. حکم به مباح بودن خون و جان افرادی که تکفیر شدهاند، و لذا دست به اقدام عملی زده و افراد تکفیر شده، کشته میشوند.
2. به غارت بردن اموال افراد تکفیر شده.
3. هتک حرمت نسبت به نوامیس افراد تکفیر شده از آن جهت که شخص کافر عقدش باطل شده و سلطهای بر همسر و دختران خود ندارد.
4. خارج شدن اولاد او از سلطهاش.
5. از بین رفتن سلطه او در جامعه اسلامی در صورتی که حاکم باشد.
6. وجوب محاکمه در برابر محکمه قضای اسلامی به جهت اجرای حدّ مرتد برای او.
7. عدم اجرای احکام مسلمانان برای بعد از مرگ او، از غسل و کفن و دفن و ارث.
8. ضرر رساندن به جامعه و ایجاد ناامنی در آن، به جای اصلاح و پیشرفت..
9. جلوگیری کردن از شرکت در امور نظام اجتماعی و وجوب ترک وظایف حکومتی از آن جهت که باعث تقویت حکومت کفر میشود.
10. ترک دشمن خارجی و مشغول شدن به مبارزه با حکومت کفر و افراد پشتیبان از آن.
11. رها کردن اصلاح جامعه و کار مثبت نکردن و به جای آن تکفیر و حکم به قتل کردن.
12. ایجاد اختلافات شدید در جامعه.
13. بیزار کردن مردم از اصل دین اسلام و بد جلوه دادن آن.
14. استفاده ابزاری کفار و دشمنان اسلام از اینگونه افراد به جهت ضربه زدن به اسلام و مشوّه ساختن چهره واقعی آن.
یکی از عوامل تکفیر، جهل به قرآن و روایات پیامبر (ص) است
به طور خلاصه اگر بخواهیم عوامل تفکر تکفیری را بشناسیم، به نظر شما به چه عواملی میتوان اشاره کرد؟
ببینید فکر تکفیری افراطی، عوامل گوناگونی دارد:
یکی از عوامل داخلی پیدایش فکر تکفیری، جهل به قرآن و آیات و روایات پیامبر صلّی الله علیه وآله وسلّم و ائمه معصومین علیهمالسلام و حتی کلمات علما و دانشمندان صاحب نظر است، و این جهل باعث میشود که هرکسی که هم عقیده او نیست را تکفیر کرده و حکم به قتل او کند، و آن را به اجرا بگذارد.
ابوحامد غزالی میگوید: مبادرت ورزیدن به تکفیر غلبه بر طبعهایی دارد که جهل بر آنها حاکم است. هرگاه مشاهده کردی فقیهی را که بضاعتش تنها فقه است و در تکفیر و نسبت گمراهی دادن به مردم فرو رفته از او اعراض کن، و قلب و زبانت را به آن مشغول نکن.
تعصب از عوامل فکر تکفیری
یکی دیگر از عوامل پیدایش فکر تکفیری، تعصب است؛ البته بین تعصب و تصلب دینی فرق است، اگر انسان به حق رسید باید بر حق پافشاری داشته باشد، ولی تعصب دینی مذموم است، به اینکه گمانها و اوهام خود را حق دانسته بدون آنکه از مجاری صحیح آنها را به دست آورده باشد و هرچه که دیگران میگویند را اوهام و باطل بداند و در نتیجه همه را تکفیر کرده و خود را مسلمان پنداشته و دست به قتل و کشتار مخالفان خود بزند، این کار به طور حتم مورد مذمت خدا و رسول بوده و عقل نیز آن را محکوم میکند.
تکیه بر برداشتهای شخصی از عوامل فکر تکفیری
یکی از مشکلات اساسی که باعث تکفیر دیگران میشود اکتفا به مطالعه ظاهر قرآن و سنت و تکیه بر برداشتهای شخصی است بدون آنکه ابزار لازم برای رسیدن به این درجه را به دست آورده باشد و از افکار بزرگان دین و متخصصان اسلامی استفاده کند که این امر عامل بزرگی در رسیدن به فکر تکفیری افراطی است.
خودبزرگبینی از عوامل فکر تکفیری
یکی دیگر از عوامل داخلی تکفیر، خودبزرگبینی و اعجاب به خود و اعمال و علم خود است.
محمّد بن علوی مالکی در این باره میگوید: از امور ظاهر و واضحی که تکفیریهای مسلمانان به آن شناخته میشوند، یا بگو: آن کسانی که در تکفیر هرکس که مخالف آنان یا معارض با آنها در رأی یا اعتقادند؛ از پدیدههایی که جای انکار نیست، عُجب آنان نسبت به خود و اعمالشان است. و عجب همان شروع خطرناکی است برای قبیحترین صفتی که اسلام از آن نهی کرده و مردم را از آن بر حذر داشته است.
با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید.