آيا دروغ مصلحتي مصداقي از تقيه است؟
تبهای اولیه
با عرض سلام!
1_آيا دروغ مصلحتي مصداقي از تقيه است يا خارج از تقيه؟
2_ اين اصطلاح(مصلحت دروغي) در زمان آئمه عليهم السلام رائج بوده است؟
3_ حضرت ابراهيم عليه السلام تقيه کردند يا دروغ مصلحتي گفته بودند؟
[FONT="Arial"]سلام rq 170 ممنونم
ولي
مي خوستم جواب فقط از اين سوالات باشد... چون خواندن کل کتاب سخت است....
[FONT="Arial"]سلام rq 170 ممنونمولي
مي خوستم جواب فقط از اين سوالات باشد... چون خواندن کل کتاب سخت است....
کتابش خیلی کم حجمه و حتّی با کامپیوتر هم راحت میتونی بخونیش...
3_ حضرت ابراهيم عليه السلام تقيه کردند يا دروغ مصلحتي گفته بودند؟
بیماری حضرت ابراهیم به جسم او مربوط نمی شد، ایشون از وضعیت شرک و بت پرستی زمان خودش رنج می کشید. به اصطلاح همون دردهای معنوی که در زمان بیداری هر انسانی بوجود میاد بود که در ایشون به حدّی رسیده بود که فرمود من بیمارم و نمیتونم در این مراسم شرکت کنم. یعنی از نظر روحی بود نه جسمی.
2_ اين اصطلاح(مصلحت دروغي) در زمان آئمه عليهم السلام رائج بوده است؟
لغت تقیّه را امام صادق علیه السلام در حدیث جنود عقل و جهل آورده است و جزء جنود عقل است.
57- و تقيه و ضد آن بىپروائى
تقیه موجب محفوظ ماندن از زیان مادّی و معنوی می شود و نمیتوان نام دروغ (کوچک یا بزرگ) بر آن گذاشت.
1_آيا دروغ مصلحتي مصداقي از تقيه است يا خارج از تقيه؟
لاأدری :Cheshmak:
کتاب تقیه اثر مرحوم صفائی حائری را بخوانید(در اینترنت موجود است حجم 1 مگ)
آقا جان اگر دنبال درد سر نمیگردی لطف بفرما مبلغ ناچیزی بپردازید و کتاب رو تهیه کنید.وگر نه باید با توجه به قوانین کپی رایت و حکم شرعی،مدت ها به دنبال صاحبان و ورثه و... بگردید.اصلا من مبلغش رو میپردازم :Hedye:
آقا جان اگر دنبال درد سر نمیگردی لطف بفرما مبلغ ناچیزی بپردازید و کتاب رو تهیه کنید.وگر نه باید با توجه به قوانین کپی رایت و حکم شرعی،مدت ها به دنبال صاحبان و ورثه و... بگردید.اصلا من مبلغش رو میپردازم
:hedye:
اون تاپیک رو خونده بودم. صاحب کتاب فوت کرده اند و ... و من مانعی ندیده ام. باشه پست رو ویرایش میکنم و برای کتابخونه می فرستمش، اگه ناشر راضی بود بقیه ی کتابهای آقای حائری رو هم میذارم.
بیماری حضرت ابراهیم به جسم او مربوط نمی شد، ایشون از وضعیت شرک و بت پرستی زمان خودش رنج می کشید. به اصطلاح همون دردهای معنوی که در زمان بیداری هر انسانی بوجود میاد بود که در ایشون به حدّی رسیده بود که فرمود من بیمارم و نمیتونم در این مراسم شرکت کنم. یعنی از نظر روحی بود نه جسمی.
به نظر میرسد این تفسیر جسارتی به مقام حصرت ابراهیم(ع) باشد .چرا که روغ گویی یکی از شقوق بیماری روحی است.ایشان بیماری روحی نداشتند.بلکه کافران و مشرکان چنین بیماری داشتند(فی قلوبهم مرض...) پیامبر خدا منزه از بیماری روحی است.
گویا تفسیر بهتری نیاز است که در پست بعد،از تفسیر المیزان سخنی را نقل خواهم کرد
منظورم از بیماری روحی مرض نبود سقم بود که حضرت هم فرمود انّی سقیم، نفرمود انّی مریض!
دقّت کنید به لغتهای عربی و فارسی را ول کنید!
امام باقر(ع) در حدیثی می فرماید: نجم عبارت است از ما اهل بیت، چنان که امام صادق(ع) در تاویل آیه (فنظر نظره فی النجوم فقال انی سقیم) ابراهیم به ستاره نظر افکند و فرمود: من بیمارم(صافات: 88) می فرماید: وقتی حضرت ابراهیم(ع) درنجوم نظر افکند در محاسبه خویش به این نتیجه رسید که چه مصائبی بر امام حسین(ع)وارد می شود از اینرو فرمود: من بیمارم یعنی از آنچه به حسین(ع) خواهد رسید[*]
* تفسیر نورالثقلین، ذیل صافات 4 406، و ذیل نحل 16
داستان مریضی حضرت ابراهیم(ع) از دیدگاه علامه طباطبایی
برای مستاقان حکمت و استدلال:
فَنَظرَ نَظرَةً في النُّجُومِ فَقَالَ إِني سقِيمٌ
شكي نيست در اينكه ظاهر اين دو آيه اين است كه خبر دادن ابراهيم (عليه السلام ) از مريضي خود مربوط است به نظر كردن در نجوم ، حال اين نگاه كردن در ستارگان يا براي اين بوده كه وقت و ساعت را تشخيص دهد، مثل كسي كه دچار تب نوبه است ، و ساعات عود تب خود را با طلوع و غروب ستاره اي و يا از وضعيت خاص نجوم تعيين مي كند.
و يا براي آن بوده كه از نگاه كردن به نجوم ، به حوادث آينده اي كه منجم ها آن حوادث را از اوضاع ستارگان بدست مي آورند، معين كند. و صابئي مذهبان به اين مساءله بسيار معتقد بودند و در عهد ابراهيم (عليه السلام ) عده بسياري از معاصرين او از همين صابئي ها بوده اند.
بنابر وجه اول ، معنايش آيه چنين مي شود: وقتي اهل شهر خواستند همگي از شهر بيرون شوند تا در بيرون شهر مراسم عيد خود رابه پا كنند، ابراهيم نگاهي به ستارگان انداخت و سپس به ايشان اطلاع داد كه به زودي كسالت من شروع مي شود، و من نمي توانم در اين عيد شركت كنم .
و بنابر وجه دوم معنايش اين مي شود: ابراهيم در اين هنگام نگاهي به ستارگان كرد و طبق قواعد منجمين پيشگويي كرد كه به زودي من مريض خواهم شد، و در نتيجه نمي توانم با شما از شهر بيرون شوم .
ولي وجه اولي با وضع ابراهيم (عليه السلام ) مناسب تر به نظر مي رسد، براي اينكه آن جناب با اينكه توحيدي خالص داشت ، ديگر معنا ندارد براي غير خدا تاثيري قائل باشد. و از سوي ديگر دليلي هم كه به قوت دلالت كند بر اينكه آ ن جناب در آن ايام مريض نبوده در دست نداريم ، بلكه دليل داريم بر اينكه مريض بوده ، براي اينكه از يك سو خداي تعالي او را صاحب قلبي سليم معرفي كرده و از سوي ديگر از او حكايت كرده كه صريحا گفته است : من مريضم و كسي كه داراي قلب سليم است ، دروغ و سخن بيهوده نمي گويد.
اين بود آن وجهي كه ما در تفسير اين دو آيه اختيار كرديم . و مفسرين در توجيه آن وجوهي ذكر كرده اند كه از همه وجيه تر و به تر اين است كه : نگاه كردنش به نجوم ، و خبر دادنش از مريضي خود، از باب معاريض كلام است .
و معاريض عبارت است از اينكه : گوينده چيزي را بگويد كه شنونده از ظاهر آن معنايي بفهمد و خود او معناي ديگري اراده كند. پس شايد نظر كردن آن جناب در ستارگان نظر كردن موحد در صنع خداي تعالي باشد، تا از آن راه بر وجود خداي تعالي و يكتايي او استدلال كند، ولي مردم خيال كردند كه نظر كردن او مثل نظر كردن منجم ها است ، كه مي خواهد از وضع ستارگان بر پيش آمدن حوادثي استدلال كند. آنگاه فرموده : ((من مريضم (( و منظورش اين بوده كه او به زودي دچار بيماري مي شود، چون آدمي در طول عمر بدون بيماري نمي شود، همچ نان كه باز از همان جناب حكايت كرده كه گفت : ((و اذا مرضت فهو يشفين (( چيزي كه هست مردم خيال كردند منظور او اين است كه همين امروز كه روز عيد ايشان است مريض است ، و آنچه در نظر آن جناب مرجح بوده كه اين همه زحمت به خود بدهد، اين بوده كه در شهر تنها بماند و آن هدفي را كه در نظر داشته انجام دهد، يعني بت هاي اهل شهر را بشكند.
ليكن اين وجه - كه گفتيم بهترين وجوهي است كه مفسرين ذكر كرده اند - وقتي صحيح است كه آن جناب در آن روز مريض نبوده باشد و حال آنكه خواننده عزيز متوجه شد كه گفتيم هيچ دليلي بر اين معنا نيست .
علاوه بر اين گفتن معاريض براي انبياء جايز نيست ، زيرا باعث مي شود اعتماد مردم به سخنان ايشان سست گردد.
ترجمه تفسير الميزان جلد 17
علاوه بر اين گفتن معاريض براي انبياء جايز نيست ، زيرا باعث مي شود اعتماد مردم به سخنان ايشان سست گردد.
باز هم که حرف خودتون رو تکرار می کنید! من نگفتم حضرت ابراهیم مریض بود، حضرت سقیم بود. بین این دوتا تفاوتهایی هست.
توی فارسی مرض و سقم، هردو را به بیماری ترجمه می کنند حال آنکه در عربی، نسبت دادن سقم و سقیم بودن به انبیا اشکالی ندارد و در قرآن برای انبیا سقم را به کار برده.
البته در تفاسیر دیگر،برای نمونه تفسیر مجمع البیان را که میدیدم،احتمالات دیگری هم آمده
خصوصا با توجه به احادیثی که شاید جناب علامه طباطبایی آن ها را صحیح ندانسته اند و یا احتمالات دیگر که به اهل فن مربوط است
باز هم که حرف خودتون رو تکرار می کنید! من نگفتم حضرت ابراهیم مریض بود، حضرت سقیم بود. بین این دوتا تفاوتهایی هست.توی فارسی مرض و سقم، هردو را به بیماری ترجمه می کنند حال آنکه در عربی، نسبت دادن سقم و سقیم بودن به انبیا اشکالی ندارد و در قرآن برای انبیا سقم را به کار برده.
معاريض عبارت است از اينكه : گوينده چيزي را بگويد كه شنونده از ظاهر آن معنايي بفهمد و خود او معناي ديگري اراده كند
دقت بفرمایید "معاریض" با "مرض" تفاوت معنایی دارد و گویا معنای توریه را میدهد
معاريض عبارت است از اينكه : گوينده چيزي را بگويد كه شنونده از ظاهر آن معنايي بفهمد و خود او معناي ديگري اراده كند
دقت بفرمایید "معاریض" با "مرض" تفاوت معنایی دارد و گویا معنای توریه را میدهد
پسر خوب :khandeh!:
این جمله ی من منظورش معاریض بود؟ :Moteajeb!:
بیماری حضرت ابراهیم به جسم او مربوط نمی شد، ایشون از وضعیت شرک و بت پرستی زمان خودش رنج می کشید. به اصطلاح همون دردهای معنوی که در زمان بیداری هر انسانی بوجود میاد بود که در ایشون به حدّی رسیده بود که فرمود من بیمارم و نمیتونم در این مراسم شرکت کنم. یعنی از نظر روحی بود نه جسمی.
دکمه ی صلوات هم با Reload کردن صفحه فعّال میشه
به نظر میتونه مصداقی از تقیه باشه،اما نه لزوما
ما وقتی به دروغ مصلحتی بین دو نفر را آشتی میدهیم،پای تقیه در کار نیست
اما وقتی برای حفظ جانمان دروغ میگوییم،دروع مصلحتی،عینا تبدیل به تقیه میشود.
به نظر دروغ مصلحتی اعمّ است از تقیه.یعنی دروغ مصلحتی گاهی حکم تقیه را دارد
و گاهی اینطور نیست
جزاک الله خيرا
من فکر مي کنم اعم خاص من وجه است...
حالا يک سوال ديگه دارم که مي شود گاهي راست هم تقيه باشد؟
يعني راست بگوئيم به علت تقيه؟
تقیّه همان تقوی به معنی پرهیز و نگهبانی است، پرهیز از زشتی و نگهبانی نیکی و شایستگی، جز آنکه تقوی اعم از تقیه است، تقوی همگی انواع پرهیز است چه در حال آزادی و عدم ممانعت، و چه در حال درگیری با دشمن یا مخالف، و این قسم دوّم نامش «تقیه» است که در حال درگیری تقوای شما محدود به حدود مصلحت خواهد بود، ولی در حالات دیگر که هرگز مزاحمتی نیست بایستی تقوای شما مطلق باشد.
«تقیه» در اصطلاح شیعیان و اهل سنت به آن معنی است که یک فرد مسلمان برای نجات جان خود از انجام برخی اعمال پرهیز کند؛ به عنوان نمونه اگر مسلمانی در برابر کفار قرار گیرد وخطر جانی او را تهدید کند میتواند مسلمان بودن خویش را پنهان کند.
واژه «تقیه» از واژه «وقایه» به معنای سپر گرفته شده است که انسان بوسیله آن از جان ودیگر چیزهایی ارزندهاش دفاع میکند.بعضی گفته اند : تقیه در اصطلاح انجام دادن کاری است که از روی عقیده قلبی نباشد و در دل غیراز آن باشد . [2]
بعضی دیگر گفته اند یا بخاطر مصلحت چیزی را بزبان آورد که در دل غیر آن باشد.[3]
بعضی دیگر گفته اند : تقیه بمعنای پرهیز کردن و خود داری کردن و در شرع بمعنای خودداری از اظهار مذهب خویش است در مواردی که ضرر مالی یا جانی یاعِرضی متوجه شخصی باشد.[4]
بعضی گفته اند : تقیه، مدارا و رازپوشی است و همچنین پنهان کردن مذهب خود یا احتیاط در مقابل کسی که مذهب دیگری دارد.[5]
بعضی دیگر گفته اند : تقیه یعنی پرهیز گروهی از گروه دیگر و اظهار صلح و سازش با ایشان در حالیکه در باطن خلاف آن است.[6]
[2] - تحقیق و ترجمه رساله تقیه : روح الله خمینی، تحقیق : زهرا فهرستی، ص13
[3] - فرهنگ نفیسی؛ علی اکبر نفیسی به نقل از کتاب رساله تقیه ص 13
[4] - همان .
[5] - فرهنگ معین.
[6] - فرهنگ دهخدا، تهران : انتشارات دانشگاه تهران، ص858
منبع:ویکیپدیا
به نظر میرسد در یکجا سخن راست بتواند تقیه باشد.
و آن راستگویی در وقتی است که دروغ گفتن واجب است.
یعنی حق این است که دروغ بگویی و وظیفه شرعی دروغ را ایجاب میکند
اما به دلیل مصالح بالاتر،راست گویی کنی.
به نظر من تقیه ربطی به دروغ مصلحتی نداره خب میشه به جای دروغ گفتن راستش رو نگیم دلیل نداره دروغ بگیم مومن زیرک هست و دنبال راه میگرده که گناه نکنه نه اینکه توجیح کنه
به نظر من تقیه ربطی به دروغ مصلحتی نداره خب میشه به جای دروغ گفتن راستش رو نگیم دلیل نداره دروغ بگیم مومن زیرک هست و دنبال راه میگرده که گناه نکنه نه اینکه توجیح کنه
درسته.این دو یعنی دروغ مصلحتی و تقیه دو مساله ی جدا هستند
و اینکه مومن دروغ مصلحتی هم سعی میکند نگوید یک مطلب.
اما گاهی دروغ مصلحتی عیناً تبدیل به تقیه میشود.
مثل دروغ مصلحتی برای حفظ جان.که مصلحت اقتضا میکند شما زنده بمانید و
برای دین مفید تر واقع شوید تا مثلا کشته شدن.و این عیناً همان هدف تقیه است.
اما در جدا بودن این دو از هم شکی نیست.
خب توی همون مورد حفظ جان میشه راستش رو نگفت و با زیرکی از اون مشکل فرار کرد و دروغ هم نگیم
عزيزان من! من از حرف هاي شما اين را فهميده ام... که تقيه اصلا دروغي نيست چه رسد به دروغ مصلحتي!!!
جان من! مبناٖي تقيه غير از دروغ نيست....
اما اين که نه دروغ باشد و نه راست اين امکان ندارد.... البته اون توريه هست که در زمره راست است...
با سلام به شما دوست عزیز
1_آيا دروغ مصلحتي مصداقي از تقيه است يا خارج از تقيه؟
همانطور که در تعریف لغت تقیه ذکر شد (تقیّه همان تقوی به معنی پرهیز و نگهبانی است) هرگونه حفظ نیرو و امکانات گوناگون قوت و قدرت را تقیه گویند، لذا اگر با راستگویی قوت و قدرت به خطر بیافتد باید مراقب بود تا اسلام و مسلمین در برابر دشمن تضعیف نشوند.
تقیه مصطلح در امور سیاسی اجتماعی اسلام کاربرد دارد اما آیا می توان برای هر نوع مصلحت اندیشی دروغ گفت و نام آن را تقیه گذاشت؟ پاسخ منفی است، یعنی چنین دروغی را نمی توان تقیه نامید گرچه حرام نباشد، مثلا برای اصلاح میان دو نفری که با هم قهر هستند (خصوصا زن و شوهر) دستور است که به دروغ هم که شده میان آنها گفتگوهای محبت آمیز را رد و بدل نمائیم تا دلهای آنان نسبت به همدیگر مهربان گردد
2_ اين اصطلاح(مصلحت دروغي) در زمان آئمه عليهم السلام رائج بوده است؟
به این عنوان (دروغ مصلحتی) خیر اما روایت داریم که خداوند دروغ را در اصلاح میان دو نفر دوست دارد(1) همچنین دروغ در میدان جنگ برای مکر دشمن(2)
3_ حضرت ابراهيم عليه السلام تقيه کردند يا دروغ مصلحتي گفته بودند؟
طبق روایت امام صادق علیه السلام حضرت ابراهیم برای اصلاح (هدایت) مردم دروغ گفتند تا آنها به خود آیند(3)
در اینجا و سایر موارد مشابه، مصلحت بالاتر (ایجاد محبت و هدایت مردم) مقدم بر مصلحت پائین تر (حرمت دورغ) شده است.
موفق باشید.
(1) روایات در این زمینه فراوان است، مثلا امام صادق علیه السلام می فرماید خداوند دروغ را در اصلاح میان دو نفر دوست می دارد، ر.ک: اصول کافی ج 2 ص 342 باب 139 الکذب.
(3) ر.ک: اصول کافی ج 2 ص 342 باب 139 الکذب.