جمع بندی آیا ابوذر یک تکفیری بود ؟
تبهای اولیه
[="]احادیثی در منابع دینی وجود دارد بدین مضمون که : لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان لکفره یا لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان لقتله ([/][="]الكافي 1/ 401 ، البحار 2/ 190[/][="] ) یعنی اگر ابوذر آنچه را که در قلب سلمان بود میدانست حتما او را تکفیر میکرد یا حتما او را میکشت .[/]
احادیثی در منابع دینی وجود دارد بدین مضمون که : لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان لکفره یا لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان لقتله (الكافي 1/ 401 ، البحار 2/ 190 ) یعنی اگر ابوذر آنچه را که در قلب سلمان بود میدانست حتما او را تکفیر میکرد یا حتما او را میکشت.
با این اوصاف میتوان گفت که ابوذر یک تکفیری بوده است؟
سلام به شما پرسشگر گرامی
روایت مورد اشاره هیچ ارتباطی با تکفیر ندارد، بلکه همانگونه که از متن روایت به روشنی پیداست، ناظر به مسایل مهم عقیدتی و تنوع ظرفیت پذیرش انسان هاست، که حالا در اینجا مثال سلمان و ابوذر را مطرح می کند که حتی انسان هایی با این درجه معرفتی یک حدی از ظرفیت عقیدتی دارند و اینگونه نیست که معارف همه اولیا در یک حد و مرز باشد؛ وقتی حال بزرگان چنین است و ظرفیت آنها هم محدودیت هایی دارد، حال مردمان عادی چگونه است؟!
مرحوم کلینی اینگونه روایات را ذیل عنوان «بَابٌ فِيمَا جَاءَ أَنَّ حَدِيثَهُمْ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ» (روایاتی داریم که فهم برخی احادیث امامان، بسیار سخت و دشوار است) جمع کرده است.
روایت مورد اشاره شما چنین است:
عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ ذُكِرَتِ التَّقِيَّةُ يَوْماً عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع فَقَالَ وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمَ أَبُو ذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ وَ لَقَدْ آخَى رَسُولُ اللَّهِ ص بَيْنَهُمَا فَمَا ظَنُّكُمْ بِسَائِرِ الْخَلْقِ إِنَّ عِلْمَ الْعُلَمَاءِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ فَقَالَ وَ إِنَّمَا صَارَ سَلْمَانُ مِنَ الْعُلَمَاءِ لِأَنَّهُ امْرُؤٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَلِذَلِكَ نَسَبْتُهُ إِلَى الْعُلَمَاءِ (الكافي، ج 1، ص 401، ح 2)
با سند موثق، از امام صادق [عليه السلام] روایت شده که فرمود: روزى نزد على بن الحسين [عليهما السلام] سخن از تقيه به میان آمد. آن حضرت فرمود: به خدا سوگند، اگر ابوذر آنچه در دل سلمان بود را می دانست، او را می كشت، در حالی که پيامبر خدا [صلی الله علیه و آله] ميان آن دو برادرى برقرار كرده بود، [وقتی حال ابوذر و سلمان چنین است] پس در باره مردم ديگر چه گمان داريد؟ [یعنی همه در یک سطح معرفتی نیستند و هر کس ظرفیتی دارد و تاب تحمل بیشتر از آن را ندارد.] همانا [فهم] علم دانایان سخت و دشوار است و جز پيامبر مرسل يا فرشته مقرّب يا بنده باایمانی كه خدا قلبش را برای ايمان آزموده است، تاب تحمل آن را ندارد. سپس فرمود: و سلمان از اين رو از جمله دانایان شده كه او یکی از ما اهل بیت است و از اين جهت او را در رديف علما و دانایان آوردم.
[="]با سلام خدمت دوستان بویژه جناب صدیقین
[="]جناب صدیقین فرمودند که حدیث ربطی به تکفیر ندارد که باعث تعجب من شد چون حدیث صراحتا دلالت بر تکفیر و تقتیل دارد .
[="]اما بعد ، سلمان جرات نمیکرده که در مقابل ابوذر از اعتقادات خویش صحبت کند چون موجبات تکفیر و تقتیل خودش را توسط ابوذر فراهم میکرده پس سلمان حتی در مقابل ابوذر هم تقیه میکرده است . ابوذر یک تکفیری بالقوه بوده است که اگر سلمان آنچه را در دل داشت بر زبان جاری میساخت توسط ابوذر و امثال او تکفیر و تقتیل میشد . سلمان و امثال او مجبور به مخفی کردن عقاید خود بودند وگرنه تکفیر وکشته میشدند .
با سلام خدمت دوستان بویژه جناب صدیقینجناب صدیقین فرمودند که حدیث ربطی به تکفیر ندارد که باعث تعجب من شد چون حدیث صراحتا دلالت بر تکفیر و تقتیل دارد .
اما بعد ، سلمان جرات نمیکرده که در مقابل ابوذر از اعتقادات خویش صحبت کند چون موجبات تکفیر و تقتیل خودش را توسط ابوذر فراهم میکرده پس سلمان حتی در مقابل ابوذر هم تقیه میکرده است . ابوذر یک تکفیری بالقوه بوده است که اگر سلمان آنچه را در دل داشت بر زبان جاری میساخت توسط ابوذر و امثال او تکفیر و تقتیل میشد . سلمان و امثال او مجبور به مخفی کردن عقاید خود بودند وگرنه تکفیر وکشته میشدند .
سلام
به پاسخ دقت نفرمودید.
اول اینکه اصلا لفظ تکفیر در روایت _که متنش را نقل کردم_ وجود ندارد. واژه تکفیر و تکفیری _که الان مرسوم است و برای تروریست های وهابی بکار می رود و به درستی هم بکار می رود_ به معنای اینست که کسی را مرتد و خارج از دین و مشرک می پندارند و با این اتهام، خونش را هدر می دانند و او را می کشند! وهابی ها همانند خوارج، توهمات خود را حق پنداشته و هر آنکس که بدان معتقد نباشد را کافر و مهدور الدم می دانند و با کافر خواندن و تکفیر او، خونش را به وحشیانه ترین شکل ممکن می ریزند! البته جای هیچ بحثی نیست که هم خود وهابی ها، هم عملشان، و هم تکفیرشان، همگی از سیره اسلام و مسلمانی خارج است و حماقتی شیطانی است و به اسلام هیچگونه ارتباطی ندارد.
دوم اینکه در روایت مورد اشاره لبّ کلام امام و جان فرمایش ایشان، جمله ی «إِنَّ عِلْمَ الْعُلَمَاءِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ» است. (=همانا [فهم] علم دانایان سخت و دشوار است و جز پيامبر مرسل يا فرشته مقرّب يا بنده باایمانی كه خدا قلبش را برای ايمان آزموده است، تاب تحمل آن را ندارد.)
امام برای اینکه این مفهوم بلند را برای ما تفهیم کند (که خود این فرمایش هم جزو روایات صعب مستصعب است و درکش مشکل است)، مثال سلمان و ابوذر را مطرح می کند که حتی بهترین اهل ایمان هم در یک سطح معرفتی نیستند و همه معارف اهل بیت را درک نمی کنند! سلمان ظرفیت عقیدتی اش بیشتر از ابوذر بود، برای همین معارف عمیق تری به او تعلیم داده شد؛ معارفی که ابوذر تاب تحمل و پذیرش آن را نداشت!
نه اینکه واقعا در بیرون سلمان چیزی گفته باشد و ابوذر هم او را به جرم کلمه ای، تکفیر کرده باشد! خیر، امام دارد مثال این دو بزرگوار را مطرح می کند تا مطلب برای ما روشن تر شود، برای همین بعد از مثال سلمان و ابوذر می فرماید: «...فَمَا ظَنُّكُمْ بِسَائِرِ الْخَلْقِ»! امام در واقع می خواهد بفرماید: فکر نکنید همه مردم در یک سطح از ظرفیت و گنجایش عقیدتی هستند! [وقتی حال ابوذر و سلمان چنین است] پس در باره مردم ديگر چه گمان داريد؟ [یعنی همه در یک سطح معرفتی نیستند و هر کس ظرفیتی دارد و تاب تحمل بیشتر از آن را ندارد.]
برای اینکه مطلب ملموس تر شود مثالی می زنم: فرض کنید دو بادبدک کوچک و بزرگ دارید. بادبدک کوچک را می توانید حداکثر با پنج بار دمیدن کاملا پر از باد کنید اما بادبدک بزرگتر را باید با بیست بار دمیدن باد کنید! هر دو بادبدک است و هر دو هم ظرفیت پذیرش دمیدن شما را دارند، اما بادبدک کوچکتر با هشتمین باد می ترکد و متلاشی می شود اما بادبدک بزرگتر بیش از دو برابر آن را هم می پذیرد و ظرفیت دارد!
این را فقط برای مثال عرض کردم. در معارف دینی و عقیدتی هم همین طور است. این روایت می فرماید: همه در یک سطح نیستند و نباید هر حرفی را برای هر جمعی زد. درک برخی معارف عمیق فوق طاقت افراد است و هر کسی تاب پذیرشش را ندارد و ممکن است ناقلش را دیوانه یا منحرف از دین بپندارد! البته سلمان آن معارف بلند عقیدتی را برای خود نگه می داشت چون ظرف قابل گنجایشی برای عرضه آنها نمی یافت یا اگر می یافت برای همان فرد خاص بیان می کرد.
جالب اینکه درباره یونس بن عبدالرحمن (یکی از یاران امام رضا (علیه السلام)) هم همین مطلب را داریم و اتفاقا در روایتی به سلمان تشبیه شده است. (1) او از معارف عمیقی برخوردار بود و دیگران که مؤمن هم بودند اما ظرفیت درک آن معارف را نداشتند، وی را به خاطر نقل آن معارف بلند سرزنش می کردند، و امام رضا هم یونس گریان از آن سرزنش ها را دلداری می داد. (2)
نقل شده: به پیامبر عرض کردند: عیسی بن مریم بر روی آب راه می رفته! حضرت پاسخ داد: اگر یقینش بالاتر بود، روی هوا راه می رفت!
در مصباح الشریعه پس از نقل این جمله توضیحاتی دارد که حاصلش اینست که: درجه یقین پیامبران متفاوت است، همانگونه هم درجه یقین اهل ایمان! (3)
غرض اینکه نه ابوذر، سلمان را تکفیر کرد، و نه سلمان معارف فوق طاقت برای ابوذر بیان می کرد، بلکه امام مثال می زند که همه در یک سطح معرفتی نیستند، حتی اگر سلمان و ابوذر باشند (با آن مقام و منزلت والایی که داشتند).
پی نوشت
-----------------------------
1- يونس في زمانه كسلمان الفارسي في زمانه؛ به رجال کشی مراجعه شود. (رجال الكشي/الجزءالأول/الجزءالسادس/486)
2- حدثني آدم بن محمد قال: حدثني علي بن حسن الدقاق النيسابوري قال حدثني محمد بن موسى السمان قال حدثنا محمد بن عيسى بن عبيد عن أخيه جعفر بن عيسى قال كنا عند أبي الحسن الرضا (ع) و عنده يونس بن عبد الرحمن إذا استأذن عليه قوم من أهل البصرة فأومى أبو الحسن (ع) إلى يونس: ادخل البيت فإذا بيت مسبل عليه ستر و إياك أن تتحرك حتى تؤذن لك فدخل البصريون و أكثروا من الوقيعة و القول في يونس و أبو الحسن (ع) مطرق حتى لما أكثروا و قاموا فودعوا و خرجوا: فأذن ليونس بالخروج فخرج باكيا فقال: جعلني الله فداك إني أحامي عن هذه المقالة و هذه حالي عند أصحابي فقال له أبو الحسن (ع): يا يونس و ما عليك مما يقولون إذا كان إمامك عنك راضيا يا يونس حدث الناس بما يعرفون و اتركهم مما لا يعرفون كأنك تريد أن تكذب على الله في عرشه يا يونس و ما عليك أن لو كان في يدك اليمنى درة ثم قال الناس بعرة أو قال الناس درة أو بعرة فقال الناس درة هل ينفعك ذلك شيئا؟ فقلت لا فقال: هكذا أنت يا يونس إذ كنت على الصواب و كان إمامك عنك راضيا لم يضرك ما قال الناس. (رجال الكشي/الجزءالأول/الجزءالسادس/487)
3- قَالَ الصَّادِقُ ع الْيَقِينُ يُوصِلُ الْعَبْدَ إِلَى كُلِّ حَالٍ سَنِيٍّ وَ مَقَامٍ عَجِيبٍ كَذَلِكَ أَخْبَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَنْ عِظَمِ شَأْنِ الْيَقِينِ حِينَ ذُكِرَ عِنْدَهُ أَنَّ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ كَانَ يَمْشِي عَلَى الْمَاءِ فَقَالَ لَوْ زَادَ يَقِينُهُ لَمَشَى فِي الْهَوَاءِ يَدُلُّ بِهَذَا أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ مَعَ جَلَالَةِ مَحَلِّهِمْ مِنَ اللَّهِ كَانَتْ تَتَفَاضَلُ عَلَى حَقِيقَةِ الْيَقِينِ لَا غَيْرُ وَ لَا نِهَايَةَ بِزِيَادَةِ الْيَقِينِ عَلَى الْأَبَدِ وَ الْمُؤْمِنُونَ أَيْضاً مُتَفَاوِتُونَ فِي قُوَّةِ الْيَقِينِ وَ ضَعْفِهِ فَمَنْ قَوِيَ مِنْهُمْ يَقِينُهُ فَعَلَامَتُهُ التَّبَرِّي مِنَ الْحَوْلِ وَ الْقُوَّةِ إِلَّا بِاللَّهِ وَ الِاسْتِقَامَةُ (بحار الأنوار، ج 67، ص 179، ح45)
[=arial narrow]عرض سلام و ادب بویژه خدمت جناب صدیقین
[=arial narrow]اینکه همه افراد در یک سطح از معرفت و فهم نیستند واضح است مهم عکس العمل آنهاست . ابوذر و امثال او اگر صحبتی بر خلاف باورهایشان از سوی سلمان و امثال او میشنیدند تکفیر و تقتیل را راهکار قرار میدادند .
غنی از فقر آواتار هاتاریخ عضویت : اسفند/۱۳۹۲
نوشته : 28 صلوات : 0
مورد صلوات: 21 در 12
حضور : 16 ساعت 6 دقیقه
دریافت : 0 آپلود : 0
گالری : 0 وبلاگ :غنی از فقر آنلاین نیست.
عرض سلام و ادب بویژه خدمت جناب صدیقین
اینکه همه افراد در یک سطح از معرفت و فهم نیستند واضح است مهم عکس العمل آنهاست . ابوذر و امثال او اگر صحبتی بر خلاف باورهایشان از سوی سلمان و امثال او میشنیدند تکفیر و تقتیل را راهکار قرار میدادند .
ببخشید این یعنی چی : میوه ممنوعه علم اهل بیت بود و ابلیس آدم را بسوی علم اهل بیت دعوت کرد پس لبیک یا ابلیس لبیک؟؟؟؟؟؟
[=arial narrow]اینکه همه افراد در یک سطح از معرفت و فهم نیستند واضح است مهم عکس العمل آنهاست . ابوذر و امثال او اگر صحبتی بر خلاف باورهایشان از سوی سلمان و امثال او میشنیدند تکفیر و تقتیل را راهکار قرار میدادند .
سلام
مطابق همین روایت، من و شما هم بودیم، اگر معارف بلند سلمان را می شنیدیم او را تکفیر می کردیم و می کشتیم! آیا در این صورت، من و شما تکفیری هستیم؟ (هر پاسخی بدهید، جواب پرسشتان است)
سلام
عزیزی معنای امضای بنده را خواستار شدند که فکر میکنم معنا روشن است و پرداختن به آن موضوع خارج از بحث است با این حال برای اطلاعات بیشتر عباراتی همچون میوه ممنوعه علم اهل بیت در اینترنت جستجو شود .
اما مطلب جناب صدیقین
مطابق همین روایت، من و شما هم بودیم، اگر معارف بلند سلمان را می شنیدیم او را تکفیر می کردیم و می کشتیم! آیا در این صورت، من و شما تکفیری هستیم؟ (هر پاسخی بدهید، جواب پرسشتان است)
این قضیه ابتدای مسئله است یعنی تکفیر و تقتیل کسی اعتقاد شرک آمیز و کفر آلود دارد اصولا خوب است یا بد ؟ برای جواب باید به سیره پیامبر و امیرالمومنین مراجعه شود . قصد من ذکر دقیق مطالب نیست چون از این دست مویدات بسیار زیاد است و بسیار رایج بوده که در عصر پیامبر و مولا به خاطر عقیده و اعتقاد افراد کشته میشدند . مثلا در جنگی تعدادی اسیر شدند و عده ای از این افراد از عقیده نادرست دست بر نداشتند و پیامبر حکم کرد که کشته شوند . در واقعه دیگری عده ای بر این عقیده اصرار داشتند که علی خداست ، امیرالمومنین ابتدا آنها را ارشاد کرد ولی از عقیده خود بر نگشتند مولا آنها را گردن نزد بلکه سوزاند یا ماجرای اعدام و گردن زدن حدود 900 نفر از یهودیان بنی قریظه در یک روز توسط مولا و غیره . از این وقایع بسیار زیاد است پس نتیجه میشود تکفیر و تقتیل یک امر کاملا پذیرفته شده در اسلام است و حتی در فرازهایی از قرآن آمده که فاقتلوهم حیث وجدتموهم و امثال این آیات . پس کشتن کافر و مشرک نه تنها رد نیست بلکه مورد تاکید و تایید اسلام و پیامبر و قرآن است . پس وظیفه ما این است که کافر و مشرک را تکفیر کنیم و هر کس بر کفر و شرک خویش اصرار داشت او را بکشیم حتی اگر سلمان باشد و اگر اینکار را نکنیم از جانب خدا مواخذه میشویم .
...پس نتیجه میشود تکفیر و تقتیل یک امر کاملا پذیرفته شده در اسلام است ... پس کشتن کافر و مشرک نه تنها رد نیست بلکه مورد تاکید و تایید اسلام و پیامبر و قرآن است . پس وظیفه ما این است که کافر و مشرک را تکفیر کنیم و هر کس بر کفر و شرک خویش اصرار داشت او را بکشیم حتی اگر سلمان باشد و اگر اینکار را نکنیم از جانب خدا مواخذه میشویم
با اینکه روایت مورد اشاره و توضیحاتش به اندازه کافی روشن و گویاست و جای ابهامی ندارد، اما ظاهرا شما اصرار دارید پیش داوری ها و ذهنیات خودتان را به نام دین و مولا عرضه کنید! نتیجه ای که ذکر کردید از اساس باطل و اشتباه است! حدود و مجازات مرتدین یا مفسدین و نحوه اثبات جرم، کاملا در احکام دینی مشخص شده است اما ملعبه ای به نام تفتیش عقاید و تکفیر و تفسیق و تقتیل _که بر آن اصرار دارید_ نداریم! این فتاوای خودساخته، قطعا همسو با تفکرات وهابی است (این تفکر را عرض می کنم، به شخص جنابعالی کاری ندارم)؛ همان مردمان کریه المنظری که با کمک اربابان صهیونیستی شان، تفنگ به دست گرفته و مردمان بیچاره _به ویژه مسلمانان مظلوم_ را به جرم عقیده شان، به وحشیانه ترین شکل ممکن شکنجه می دهند! زنده زنده می سوزانند! سر می برند! این کفتارها، آبروی انسانیت را برده اند! قلم از وصف جنایات پلیدشان که به نام دین انجام می شود ناتوان است! می روند بالای سر آن ستمدیده ی دست و پا بسته، اعلامیه ای که آیه عزیز قرآن روی آن نوشته را با صدای کریه و بلندشان می خوانند، و بعد به شکل وحشیانه ای، سر از تن آن مظلوم جدا می کنند! (باورش سخت است! از اینجا #33 بخوانید!)
اینکه راه بیفتیم در خیابان و با تفتیش عقاید، مردم را به دو دسته کفر و ایمان تقسیم کنیم و تیغ از دم کفار بکشیم، در هیچ کجای دستورات دینی نیامده! البته با عینک سیاه وهابی، می شود تمام آیات را بر اینگونه پیش داوری های پلید، تفسیر به رای کرد، اما فرق است بین آنچه که دستور قرآن و سیره پیشوایان دین است، با آنچه که لازمه ریاست و کشورگشایی و دنیای دون وهابی هاست!
پاسخ این بحث به قدر کافی روشن شده اما به نظر می رسد پرسشگر موضوع، بدون دلیل تلاش دارند پیش داوری های خود را با ذکر هجمه ای از متشابهات _که توضیح هر کدامش، یک تاپیک مستقل می طلبد_ به کرسی بنشاند! بنابراین، قضاوت را به دوستان خواننده واگذار می کنم و دفتر کوتاه این بحث را می بندم. والحمد لله رب العالمین.
پرسش:
احادیثی در منابع دینی وجود دارد بدین مضمون که: «لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان لکفره یا لو علم ابوذر ما فی قلب سلمان لقتله» (الكافي 1، 401 ، البحار 2، 190) یعنی اگر ابوذر آن چه را که در قلب سلمان بود میدانست حتما او را تکفیر می کرد یا حتما او را می کشت. با این اوصاف می توان گفت که ابوذر یک تکفیری بوده است.؟
پاسخ:
ـ پاسخ کوتاه:
روایت مورد اشاره هیچ ارتباطی با تکفیر ندارد، بلکه همان گونه که از متن روایت به روشنی پیداست، ناظر به مسایل مهم عقیدتی و تنوع ظرفیت پذیرش انسان هاست، که حالا در این جا مثال سلمان و ابوذر را مطرح می کند که حتی انسان هایی با این درجه معرفتی یک حدی از ظرفیت عقیدتی دارند و این گونه نیست که معارف همه اولیا در یک حد و مرز باشد؛ وقتی حال بزرگان چنین است و ظرفیت آنه ا هم محدودیت هایی دارد، حال مردمان عادی چگونه است؟!
ـ پاسخ تفصیلی:
مرحوم کلینی این گونه روایات را ذیل عنوان «بَابٌ فِيمَا جَاءَ أَنَّ حَدِيثَهُمْ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ»؛ روایاتی داریم که فهم برخی احادیث امامان، بسیار سخت و دشوار است) جمع کرده است.
روایت مورد اشاره شما چنین است: «عَنْ مَسْعَدَةَ بْنِ صَدَقَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ ذُكِرَتِ التَّقِيَّةُ يَوْماً عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ ع فَقَالَ وَ اللَّهِ لَوْ عَلِمَ أَبُو ذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَهُ وَ لَقَدْ آخَى رَسُولُ اللَّهِ ص بَيْنَهُمَا فَمَا ظَنُّكُمْ بِسَائِرِ الْخَلْقِ إِنَّ عِلْمَ الْعُلَمَاءِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ فَقَالَ وَ إِنَّمَا صَارَ سَلْمَانُ مِنَ الْعُلَمَاءِ لِأَنَّهُ امْرُؤٌ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ فَلِذَلِكَ نَسَبْتُهُ إِلَى الْعُلَمَاءِ»؛ با سند موثق، از امام صادق [عليه السلام] روایت شده که فرمود: روزى نزد على بن الحسين [عليهما السلام] سخن از تقيه به میان آمد. آن حضرت فرمود: به خدا سوگند، اگر ابوذر آنچه در دل سلمان بود را می دانست، او را می كشت، در حالی که پيامبر خدا [صلی الله علیه و آله] ميان آن دو برادرى برقرار كرده بود، [وقتی حال ابوذر و سلمان چنین است] پس در باره مردم ديگر چه گمان داريد؟ [یعنی همه در یک سطح معرفتی نیستند و هر کس ظرفیتی دارد و تاب تحمل بیشتر از آن را ندارد.] همانا [فهم] علم دانایان سخت و دشوار است و جز پيامبر مرسل يا فرشته مقرّب يا بنده باایمانی كه خدا قلبش را برای ايمان آزموده است، تاب تحمل آن را ندارد. سپس فرمود: و سلمان از اين رو از جمله دانایان شده كه او یکی از ما اهل بیت است و از اين جهت او را در رديف علما و دانایان آوردم.(1)
ـ توضیح اینکه:
اصلا لفظ تکفیر در روایت _که متنش را نقل کردم_ وجود ندارد. واژه تکفیر و تکفیری _که الان مرسوم است و برای تروریست های وهابی به کار می رود و به درستی هم به کار می رود_ به معنای این است که کسی را مرتد و خارج از دین و مشرک می پندارند و با این اتهام، خونش را هدر می دانند و او را می کشند! وهابی ها همانند خوارج، توهمات خود را حق پنداشته و هر آن کس که بدان معتقد نباشد را کافر و مهدور الدم می دانند و با کافر خواندن و تکفیر او، خونش را به وحشیانه ترین شکل ممکن می ریزند! البته جای هیچ بحثی نیست که هم خود وهابی ها، هم عملشان، و هم تکفیرشان، همگی از سیره اسلام و مسلمانی خارج است و حماقتی شیطانی است و به اسلام هیچ گونه ارتباطی ندارد.
نکته دیگر این که در روایت مورد اشاره لبّ کلام امام و جان فرمایش ایشان، جمله «إِنَّ عِلْمَ الْعُلَمَاءِ صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَانِ» است. (همانا [فهم] علم دانایان سخت و دشوار است و جز پيامبر مرسل يا فرشته مقرّب يا بنده با ایمانی كه خدا قلبش را برای ايمان آزموده است، تاب تحمل آن را ندارد.)
امام برای این که این مفهوم بلند را برای ما تفهیم کند (که خود این فرمایش هم جزو روایات صعب مستصعب است و درکش مشکل است)، مثال سلمان و ابوذر را مطرح می کند که حتی بهترین اهل ایمان هم در یک سطح معرفتی نیستند و همه معارف اهل بیت را درک نمی کنند! سلمان ظرفیت عقیدتی اش بیشتر از ابوذر بود، برای همین معارف عمیق تری به او تعلیم داده شد؛ معارفی که ابوذر تاب تحمل و پذیرش آن را نداشت!
نه این که واقعا در بیرون سلمان چیزی گفته باشد و ابوذر هم او را به جرم کلمه ای، تکفیر کرده باشد! خیر، امام دارد مثال این دو بزرگوار را مطرح می کند تا مطلب برای ما روشن تر شود، برای همین بعد از مثال سلمان و ابوذر می فرماید: «...فَمَا ظَنُّكُمْ بِسَائِرِ الْخَلْقِ»! امام در واقع می خواهد بفرماید: فکر نکنید همه مردم در یک سطح از ظرفیت و گنجایش عقیدتی هستند! [وقتی حال ابوذر و سلمان چنین است] پس درباره مردم ديگر چه گمان داريد؟ [یعنی همه در یک سطح معرفتی نیستند و هر کس ظرفیتی دارد و تاب تحمل بیشتر از آن را ندارد.]
برای این که مطلب ملموس تر شود مثالی می زنم: فرض کنید دو بادبادک کوچک و بزرگ دارید. بادبادک کوچک را می توانید حداکثر با پنج بار دمیدن کاملا پر از باد کنید اما بادبادک بزرگتر را باید با بیست بار دمیدن باد کنید! هر دو بادبادک است و هر دو هم ظرفیت پذیرش دمیدن شما را دارند، اما بادبادک کوچک تر با هشتمین باد می ترکد و متلاشی می شود اما بادبادک بزرگ تر بیش از دو برابر آن را هم می پذیرد و ظرفیت دارد!.
این را فقط برای مثال عرض کردم. در معارف دینی و عقیدتی هم همین طور است. این روایت می فرماید: همه در یک سطح نیستند و نباید هر حرفی را برای هر جمعی زد. درک برخی معارف عمیق فوق طاقت افراد است و هر کسی تاب پذیرشش را ندارد و ممکن است ناقلش را دیوانه یا منحرف از دین بپندارد! البته سلمان آن معارف بلند عقیدتی را برای خود نگه می داشت چون ظرف قابل گنجایشی برای عرضه آن ها نمی یافت یا اگر می یافت برای همان فرد خاص بیان می کرد.
جالب این که درباره یونس بن عبدالرحمن (یکی از یاران امام رضا (علیه السلام)) هم همین مطلب را داریم و اتفاقا در روایتی به سلمان تشبیه شده است. «يونس في زمانه كسلمان الفارسي في زمانه».(2) او از معارف عمیقی برخوردار بود و دیگران که مؤمن هم بودند اما ظرفیت درک آن معارف را نداشتند، وی را به خاطر نقل آن معارف بلند سرزنش می کردند، و امام رضا هم یونس گریان از آن سرزنش ها را دلداری می داد. «حدثني آدم بن محمد قال: حدثني علي بن حسن الدقاق النيسابوري قال حدثني محمد بن موسى السمان قال حدثنا محمد بن عيسى بن عبيد عن أخيه جعفر بن عيسى قال كنا عند أبي الحسن الرضا (علیه السلام) و عنده يونس بن عبد الرحمن إذا استأذن عليه قوم من أهل البصرة فأومى أبو الحسن (علیه السلام) إلى يونس: ادخل البيت فإذا بيت مسبل عليه ستر و إياك أن تتحرك حتى تؤذن لك فدخل البصريون و أكثروا من الوقيعة و القول في يونس و أبو الحسن (علیه السلام) مطرق حتى لما أكثروا و قاموا فودعوا و خرجوا: فأذن ليونس بالخروج فخرج باكيا فقال: جعلني الله فداك إني أحامي عن هذه المقالة و هذه حالي عند أصحابي فقال له أبو الحسن (علیه السلام): يا يونس و ما عليك مما يقولون إذا كان إمامك عنك راضيا يا يونس حدث الناس بما يعرفون و اتركهم مما لا يعرفون كأنك تريد أن تكذب على الله في عرشه يا يونس و ما عليك أن لو كان في يدك اليمنى درة ثم قال الناس بعرة أو قال الناس درة أو بعرة فقال الناس درة هل ينفعك ذلك شيئا؟ فقلت لا فقال: هكذا أنت يا يونس إذ كنت على الصواب و كان إمامك عنك راضيا لم يضرك ما قال الناس.»(3)
نقل شده: به پیامبر عرض کردند: عیسی بن مریم بر روی آب راه می رفته! حضرت پاسخ داد: اگر یقینش بالاتر بود، روی هوا راه می رفت!
در مصباح الشریعه پس از نقل این جمله توضیحاتی دارد که حاصلش اینست که: درجه یقین پیامبران متفاوت است، همان گونه هم درجه یقین اهل ایمان.! «قَالَ الصَّادِقُ ع الْيَقِينُ يُوصِلُ الْعَبْدَ إِلَى كُلِّ حَالٍ سَنِيٍّ وَ مَقَامٍ عَجِيبٍ كَذَلِكَ أَخْبَرَ رَسُولُ اللَّهِ ص عَنْ عِظَمِ شَأْنِ الْيَقِينِ حِينَ ذُكِرَ عِنْدَهُ أَنَّ عِيسَى ابْنَ مَرْيَمَ كَانَ يَمْشِي عَلَى الْمَاءِ فَقَالَ لَوْ زَادَ يَقِينُهُ لَمَشَى فِي الْهَوَاءِ يَدُلُّ بِهَذَا أَنَّ الْأَنْبِيَاءَ مَعَ جَلَالَةِ مَحَلِّهِمْ مِنَ اللَّهِ كَانَتْ تَتَفَاضَلُ عَلَى حَقِيقَةِ الْيَقِينِ لَا غَيْرُ وَ لَا نِهَايَةَ بِزِيَادَةِ الْيَقِينِ عَلَى الْأَبَدِ وَ الْمُؤْمِنُونَ أَيْضاً مُتَفَاوِتُونَ فِي قُوَّةِ الْيَقِينِ وَ ضَعْفِهِ فَمَنْ قَوِيَ مِنْهُمْ يَقِينُهُ فَعَلَامَتُهُ التَّبَرِّي مِنَ الْحَوْلِ وَ الْقُوَّةِ إِلَّا بِاللَّهِ وَ الِاسْتِقَامَةُ.»(4)
غرض این که نه ابوذر، سلمان را تکفیر کرد، و نه سلمان معارف فوق طاقت برای ابوذر بیان می کرد، بلکه امام مثال می زند که همه در یک سطح معرفتی نیستند، حتی اگر سلمان و ابوذر باشند (با آن مقام و منزلت والایی که داشتند).
ــــــــــــــــــــــــ
(1) الكافي، ج 1، ص 401، ح 2.
(2) رجال الكشي، الجزءالأول، الجزءالسادس، 486.
(3) رجال الكشي، الجزءالأول، الجزء السادس،487.
(4) بحار الأنوار، ج 67، ص 179، ح45.