آیا انيشتين شيعه شد؟!
تبهای اولیه
ادعا شده که آلبرت انیشتین پس از نامه نگاری با مرحوم آیة الله العظمی بروجردی مسلمان شده و به مذهب تشیع گرویده که مطالبش در پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله العظمی بروجردی(رحمةالله علیه) نقل شده.
اما پس از مراجعه به سایت مذکور به این نکته رسیدم تمام نامه ها و مطالب انيشتين در اين سايت موجوده اما خبري از نامه هاي مورد ادعا در مود شيعه شدن انيشتين نبود !!!:moteajeb:
خودتون ببينيد به ما هم خبر بديد !!!!!!!!!!!!!!!!!!:makhfi:
اين ادعا بيشتر در سايتهاي درجه دو و سه اومده و فقط ادعاست گويا!
آیا این ادعا درسته؟
آیا انیشتین شیعه شده؟
ه گواه حضرات آیات عظام ، شیخ لطف الله صافی گلپایگانی و شیخ علی صافی گلپایگانی که از شاگردان مرحوم آیت الله العظمی بروجردی بودند ؛ فیزیکدان و ریاضی دان بزرگ جهان، آلبرت انیشتین به دست آیت الله العظمی بروجردی به آئین تشیع گرویده و بنا بر دستور معظم له از بیان این مطلب تا اواخر عمر خود به دلیل حفظ جانش ، خودداری کرده است.
در گوشه ای از این نامه به آیت الله بروجردی که توسط آلبرت انیشتین نوشته شده است آمده است :
Herzliche Gru``&e von Einstein ( سرآغاز نامه )
با صمیمانه ترین سلامها از اینشتین محضر شریف پیشوای جهان اسلام جناب سید حسین بروجردی. پس از 40 مکاتبه که با جنابعالی بعمل آوردم اکنون دین مبین اسلام و آئین تشیع 12 امامی 1 را پذرفته ام / که اگر همه دنیا بخواهند من را از این اعتقاد پاکیزه پشیمان سازند هرگز نخواهند توانست حتی من را اندکی دچار تردید سازند! اکنون که مرض پیری مرا از کار انداخته و سست کرده است ماه مرتس ( مارس) 2از سال 1954 3 است که من مقیم آمریکا و دور از وطن هستم.
متن زیر را بصورت کامل مطالعه بفرمایید. حقیقت امر برایتان روشن خواهد شد علاوه بر اینکه دو مرجع بزرگوار نیز بر این امر گواه بوده اند .
آلبرت اینشتین در رساله ی پایانی عمر خود با عنوان : دی ارکلرونگ"، یعنی : بیانیه" ، که در سال 1954 ( =1333ش ) آن را در آمریکا و به آلمانی نوشته است اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح می دهد و آن را کامل ترین و معقول ترین دین میداند. این رساله در حقیقت همان نامه نگاری محرمانه ی اینشتین با آیت الله العظمی بروجردی (فوت 1340 ش = 1961 م) است که توسط مترجمین برگزیده ی شاه ایران و به صورت محرمانه صورت پذیرفته است.
اینشتین در این رساله "نظریه نسبیت" خود را با آیاتی از قرآن کریم و احادیثی از نهج البلاغه و بیش از همه بحارالانوار علامه ی مجلسی (که از عربی به انگلیسی و ... توسط حمیدرضا پهلوی (فوت 1371 ش) و ... ترجمه و تحت نظر آیت الله بروجردی شرح می شده تطبیق داده و نوشته که هیچ جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمی شود و تنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه پیچیده "نسبیت" را ارائه داده ولی اکثر دانشمندان نفهمیدهاند. از آن جمله حدیثی است که علامه مجلسی در مورد معراج جسمانی رسول اکرم (ص) نقل میکند که : هنگام برخاستن از زمین دامن یا پای مبارک پیامبر به ظرف آبی میخورد و آن ظرف واژگون میشود. اما بعد از این که پیامبر اکرم (ص) از معراج جسمانی باز میگردند مشاهده میکنند که پس از گذشت این همه زمان هنوز آب آن ظرف در حال ریختن روی زمین است ... اینشتین این حدیث را از گران بهاترین بیانات علمی پیشوایان شیعه در زمینه ی "انبساط و نسبیت زمان" دانسته و شرح فیزیکی مفصلی بر آن مینویسد....
همچنین اینشتین در این رساله "معاد جمسانی" را از راه فیزیکی اثبات میکند (علاوه بر قانون سوم نیوتون = عمل و عکس العمل .) او فرمول ریاضی "معاد جسمانی " را عکس فرمول معروف "نسبیت ماده و انرژی" میداند: E=M.C2>>M=E:C2 یعنی اگر حتی بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره عینا" به ماده تبدیل شده و زنده خواهد شد.
اینیشتین در این کتاب همواره از آیت الله بروجردی با احترام و بارها به لفظ "بروجردی بزرگ" یاد کرده و از شادروان پروفسور حسابی نیز بارها با لفظ "حسابی عزیز"...
000/000/3 دلار بهای خرید این رساله توسط پروفسور ابراهیم مهدوی (مقیم لندن) با کمک برخی از اعضاء شرکتهای اتومبیل بنز و فورد و .. از یک عتیقه دار یهودی بوده و دستخط اینشتین در تمامی صفحات این کتابچه توسط خط شناسی رایانه ای چک شده و تأیید گشته که او این رساله را به دست خود نوشته است. هم اکنون این کتاب ارزشمند در حال ترجمه از آلمانی به پارسی – توسط دکتر عیسی مهدوی (برادر دکتر ابراهیم مهدوی) و توأم با تحقیق و ارائه منابع مذکور در متن (توسط اینجانب) میباشد و بسیاری از متن آن ترجمه و تحقیق فنی شده است . اصل نسخه این رساله اکنون جهت مسائل امنیتی به صندوق امانات سری لندن – بخش امانات پروفسور ابراهیم مهدوی – سپرده شده و نگهداری میشود. توضیحات بیشتر و شماره ثبت آن را برای اطلاع خوانندگان در آغاز برگزیده این کتابچه ارائه خواهیم داد.
گزيده ای از آخرین رساله اینشتین: (DIE ERKLA"RUNG دی ارکلرونگ = بیانیه) ترجمه: دکتر عیسی مهدوی، تحقیق و پیشگفتار و پاورقی: اسکندر جهانگیری
پیشگفتار:
در اوائل سال 1382 شمسی (=2003م) پروفسور ابراهیم مهدوی ( تولد 1310 ش ) – مقیم لندن پس از سفری به آمریکا و آلمان و فرانسه و دیدار با برخی سرمایه داران شرکت اتومبیل سازی "فورد" در آمریکا و "بنز" در آلمان و "کنکورد" در فرانسه و جلب رضایت برخی از اعضاء آنها جهت کمک مالی برای خریداری این رساله گران قیمت بالاخره موفق شدند قرار داد خرید آن را از یک عتیقه دار یهودی را به امضاء برسانند. بهای این رساله که تماماً به خط خود انیشتین میباشد سه میلیون دلار تمام شد که به این ترتیب سرشکن شده پرداخت گردید:
1000000 دلار BENZ به افتخار این که اینشتین آلمانی بود.
1000000 دلار FORD به افتخار این که در آمریکا میزیست و نیز به افتخار جان . اف. کندی . رئیس جمهور آمریکا ( مقتول 1963 م ) که در این رساله بارها اینشتین از وی نام برده و او را رئیس جمهور آینده آمریکا دانسته است حال آن که در 1954 م ( سال نگارش این اثر ) هنوز 7 سال به زمان انتخاب وی مانده بود! و این از پیشگوییهای اینشتین به شمار میرود. نیز شاید سرنخ هایی از معمای حیرت انگیز ترور زنجیره ای خاندان کندی در این رساله موجود باشد که بتوانیم دریابیم چرا کندی کشته شد؟ راز این معما کجاست؟ چرا خانواده او نیز قربانی شدند؟ و چرا ... ؟
500000 دلار : CONCORDE به افتخار جناب لاوازیه – مقتول 1794 م در انقلاب / یا شورش / فرانسه – و نیز قانون بقای ماده او که در این رساله بارها یاد شده است.
500000 دلار : TITANICبه یاد بود کشته شدگان حادثه اندوه بار کشتی "تایتانیک" انگلیسی و نیز الکساندر فلمینگ انگلیسی (فوت 1955م) – کاشف پنیسیلین و از یاری کنندگان اینشتین در نگارش این رساله – بخش هایی که مربوط به اسرار علم پزشکی و زیست شناسی و داروشناسی آن میشود.
شخصیت های اصلی این رساله : آلبرت اینشتین (فوت مشکوک 1955 م) / الکساندر فلمینگ (فوت 1955م) آیت الله العظمی سید حسین بروجردی (فوت 1961میلادی) / نیلز بور (بوهر) شیمیدان و فیزیکدان دانمارکی که او نیز با اینشتین در نگارش این اثر همکاری میکرد (فوت 1962م) / جان . اف . کندی ( مقتول 1963م) / علیرضا پهلوی ( مترجم و رابط ) (کشته شده بر اثر سقوط هواپیما توسط عناصر سازمان «کا. گ. ب» شوروی در 1954م (= 1333 ش – سال نگارش این رساله) / حمیدرضا پهلوی (مترجم و رابط فوت 1371 ش = 1992م ) که نیلز بور او را به اینشتین معرفی کرده و در آن زمان 22 ساله بود.
سؤالی که اینجا مطرح میشود این است که چرا سه تاریخ مرگ ( 1954 – 1955 و باز 1955م ) و نیز سه تاریخ مرگ (1961 – 1962 – 1963 م ) دقیقاً پشت سر هم واقع شده؟ و چرا نویسنده (اینشتین) با همکار اصلی او در این نگارش (الکساندر فلمینگ) هر دو در یک سال (1955 م ) مرده اند ؟ و چرا یکی از مترجمین و رابط ها ( ع ... پ ... ) در همان سال نگارش رساله بر اثر سقوط هواپیما جان داده است؟ و باز چرا همین چند سال قبل دو فرزند مترجم و رابط دیگر (ح ... پ ... ) به نام های بهزاد و نازک در سن جوانی به طرز مشکوکی در خارج از ایران مسموم شده و مرده اند؟
و بالاخره چرا باید این رساله از چنین شخصیتی (اینشتین) حدود نیم قرن مخفی بماند و چرا "صندوق امانات سری انگلیس" به بهانه پرهیز از ایجاد "یک رولوشن (= انقلاب خطرناک مذهبی" اجازه تکثیر این اثر علمی – مذهبی را تحت هیچ شرایطی به ما نمیدهد؟
سرآغاز متن کتاب، اولین عبارت کتابچه اینشتین خطاب به آیت الله بروجردی این عبارت آلمانی است : Herzliche Gru``&e von Einstein = با صمیمانه ترین سلام ها از اینشتین محضر شریف پیشوای جهان اسلام جناب سید حسین بروجردی. پس از 40 مکاتبه که با جنابعالی بعمل آوردم اکنون دین مبین اسلام و آئین تشیع 12 امامی را پذرفته ام / که اگر همه دنیا بخواهند من را از این اعتقاد پاکیزه پشیمان سازند هرگز نخواهند توانست حتی من را اندکی دچار تردید سازند! اکنون که مرض پیری مرا از کار انداخته و سست کرده است ماه مرتس (مارس) از سال 1954 است که من مقیم آمریکا و دور از وطن هستم.
به یاد دارید که آشنایی من با شما از ماه آگوست4 سال 1946 یعنی حدود 8 سال قبل بود5 . خوب به یاد دارم که وقتی در 6 آوگوست 1945 آن مرد ناپاک پلید6 اکتشاف فیزیکی من را – که کشف نیروی نهفته در اتم بود – همچون صاعقه ای آتشبار و خانمانسوز بر سر مردم بی دفاع هیروشیما فرو ریخت من از شدت غم و اندوه مشرف به مرگ شدم و در صدد برآمدم که موافقت نام های بین المللی به امضاء و تصویب جهانی برسانم.
گر چه در این راه برای من توفیقی حاصل نشد ولی ثمره آن آشنایی با شما مرد بزرگ بود که هم تا حدی من را از آن اندوه عظیم خلاص نمود و هم بالاخره سبب مسلمان شدن پنهانی من شد. و چون این آخرین یادداشت من در جمعبندی این چهل نامه است / برای خوانندگان گرامی ( بعدی ) نیز مینویسم همانگونه که آقای بروجردی – مقیم شهر قم / در ایران – میدانند : من در آگوست 1939 7طی نامه ای به روزولت – رئیس جمهور وقت آمریکا – او را از پیشرفت آلمان نازی – که در ابتدای جنگ جهانی دوم بود – در مسئله شکافتن اتم و آزاد کردن و مهار انرژی عظیم آن جهت کشتار و نابود کردن آنی برخی شهرها مطلع ساختم و اکیداً به او گفتم که برای بازداشتن آلمان نازی از این نقشه جنایت امیز ... باید ابرقدرتی چون آمریکا – که به نظر من عاقل ترین و ... خونسردترین ابرقدرت های دنیای فعلی است – سریعاً گروهی را مأمور بررسی و تحقیق علمی – در شکافتن هسته اتم – بنماید و به سرعت باید بمب اتم را بسازد چون دیر یا زود این سگ از زنجیر در رفته – یعنی آدولف هیتلر نژآدپرست خونخوار – آن (بمب اتم) را ساخته و چون ببیند از راه جنگ متعارف حریف تمامی دنیا نمی شود – حتماً متوسل به آن شده و لااقل چندین شهر بزرگ را هدف بمب اتمی خود قرار میدهد. اما وقتی آمریکا ... آن را از قبل ساخته و اعلان نموده باشد یدگر امثال هیتلر دیوانه نمی توانند دنیا را به آتش بکشند! پس جناب پاپ پیوس دوازدهم نیز – که آغاز دوره پاپی وی برا مسیحیان کاتولیک جهان / از همان سال 1939 بود – فتوا به این امر صادر کرد و فقط اکیداً قید نمود که : هرگز نباید از این سلاح اتمی برای جنگ – حتی با خود نازیهای آلمان – استفاده شود سپس من نامه ای به محضر شریف پیشوای اسلامی آن زمان سید ابوالحسن (ابوالحسن اصفهانی – که مقیم نجف بودند – نوشتم / ایشان نیز در جواب گفتند که : از باب ناچاری لازم است که بمب اتم ساخته شود تا آلمانی ها بهراسند و دست به حمله اتمی به هیچ کشوری نزنند . ولی استعمال این سلاح مرگبار در قانون اسلام بطور کلی ممنوع است و هرگز نباید از آن – به نحو ابتدایی – استفاده شود حتی علیه خود آلمان نازی باز تأکید میکنم . تا آنجا که امکان دارد نباید سلاح اتمی بکار گرفته شود و باید با اسلحه متعارف با آلمان نازی مقابله کرد"
آری! جهان در آن روزها وضعی اضطراری پیدا کرده بود . به حکم چنین بزرگ مردانی (از ادیان و مذاهب مختلف) من (اینشتین) ناچار بودم که روزولت را در جریان ساخت بمب اتم قرار دهم و این اقدام مانع عملکرد آلمان نازی شد و با این عمل من جان بسیاری از مردم دنیا نجات داده شد / اما افسوس که این فرمول به دست آن مرد دیوانه دیگر 6افتاد و توصیه های من و روزولت را از یاد برده / دچار وسوسه شیطانی شد و در حال مستی دستور داد که خلبان احمق و جنایتکار او در 6 اوگوست 1945 که دنیا تازه داشت طعم تلخ جنگ دوم را از یاد برده و صلح جهانی در حال استقرار بود – این بمب خطرزا را در هیروشیما فرو افکند !! بمبی که بقدر یک توپ بیشتر اندازه نداشت و به زمین نرسیده در آسمان شهر منفجر و شهری را مبدل به خاکستر کرد !! احساس میکنم که هر گاه به یاد این حادثه می افتم چند ماه و یا چندین سال از عمرم کاسته میشود و پیرتر میشوم!! و من همان طور که در جنگ اول جهانی بین سال های 1914 – 1918 در صدد ارائه طرح صلح جهانی بودم و موفق نشدم / در این 6 سال سیاه جنگ دوم 1939 – 1918 نیز دائماً در تکاپو بودم که بنحوی بتوانم طرح صلح جهانی را ارائه بدهم / باز هم نتیجه نگرفتم!! گویا شکافتن هسته اتم بسیار آسانتر بود از شکافتن قلب سخت و سیاه انسان!! براستی که این موجود دوپا (!) سرسختترین موجودات جهان است !! ... و در مقیاس های کوچکتر نیز همواره ناکام بوده ام / هنگامی که ورزش های رزمی از جمله کاراته / جودو/ و کنگ فو و مانند این چیزها {...} از شرق وحشی بی تمدن و خرچنگ خوار – یعنی چین و ژاپن و کره – به وسیله اروپا و آمریکا آمد / من از جمله مخالفان این گونه ورزش ها بودم و تأکید میکردم که چنین آداب و رسول وحشیانه ای خشونت را در جامعه رواج میدهد ... ولی همه مانند دیوار گچی (!) به من نگاه کردند و هیچ نگفتند و چنان که خود حضرتعالی (= آقای بروجردی برای من در جواب نامه ((ایکس – 25)) مرقوم فرموده اید // در اسلام ... حتی کندن یک مو یا ایجاد یک خراش سطحی و یا حتی اندک ناراحت ساختن یک انسان – غیر مجاز و ممنوع است !!// . آری ! سیاست فقط فکر لحظه های هیجان آور را در سر می آورد / حال آن که این عملکردهای سیاسی همچون قوانین معادلات ریاضی نتایج و عواقبی جبران ناپذیر و غیر قابل دفع را در پی می آورد!! و اکنون ای جناب ... بروجردی، ای پیشوای خردمند و ای پدر مهربان بسیار از شما سپاسگزارم که در 1952 در پی مرگ (وایتسمن) – رئیس جمهور وقت اسرائیل هنگامی که من از شما تقاضای مشاوره کردم که / آیا ریاست جمهوری اسرائیل را – که رسماً و علناً به من (اینشتین) پیشنهاد شد و همگان مرا یک یهودی دنیا دیده و مهاجر از وطن میدانستند – بپذیرم؟ / خود در جواب نامه ((ایکس – 32)) فرمودید: انسان خداترس و خردمند چنین پیشنهادی را هرگز نمیپذیرد. هر کس به دنبال سیاست رفته آلوده شده است . پس شما خود را آلوده سیاست نکنید" لذا من (اینیشتن) نیز به بهانه اشتغالات علمی / این پیشنهاد را رد کردم.
پينوشت:
1- Zwo"Iffach
2 – Ma"rz
3 – برابر با اواخر سال 1332 ش / یا اوائل سال 1333 ش
4 – 5 – August تقریباً برابر با مرداد ماه 1325 شمسی
6 – احتمالاً منظور وی : هاری ترومن (1945 – 1953) است
7 – تقریباً برابر با مرداد
البرت اينشتين(فوت 1955 م) در رساله ي پاياني عمر خود با عنوان: "دي ارکلرونگ" Die Erkla"rung - von: Albert Einstein – 1954 يعني:"بيانيه" که در سال 1954 آن را در امريکا و به آلماني نوشته است - اسلام را بر تمامي اديان جهان ترجيح ميدهد و آن را کاملترين ومعقولترين دين مي داند. اين رساله در حقيقت همان نامه نگاري محرمانه ي اينشتين با آيت الله العظمي بروجردي (فوت1340ش =1961م) است که توسط مترجمين برگزيده شاه ايران محرمانه صورت پذيرفته است اينشتين در اين رساله "نظريه نسبيت" خود را با آياتي از قرآن کريم و احاديثي از (نهج البلاغه) وبيش از همه (بحارالانوار) علامه مجلسي (که از عربي به انگليسي توسط حميد رضا پهلوي (فوت1371ش) و.. .ترجمه وتحت نظر آيت الله بروجردي شرح مي شده) تطبيق داده و نوشته که هيچ جا در هيچ مذهبي چنين احاديث پر مغزي يافت نميشود وتنها اين مذهب شيعه است که احاديث پيشوايان آن نظريه ي پيچيده "نسبيت" را ارائه داده ولي اکثر دانشمندان نفهميده اند.
از آنجمله حديثي است که علامه ي مجلسي در مورد معراج جسماني رسول اکرم(ص) نقل ميکند که: هنگام برخاستن از زمين دامن يا پاي مبارک پيامبر به ظرف آبي ميخورد و آن ظرف واژگون ميشود.اما پس از اينکه پيامبر اکرم(ص) از معراج جسماني باز ميگردند مشاهده ميکنند که پس از گذشت اين همه زمان هنوز آب آن ظرف در حال ريختن روي زمين است ...اينشتين اين حديث را از گرانبهاترين بيانات علمي پيشوايان شيعه در زمينه ي "نسبيت زمان" دانسته و شرح فيزيکي مفصلي بر آن مينويسد...همچنين اينشتين در اين رساله "معاد جسماني" را از راه فيزيکي اثبات ميکند(علاوه بر قانون سوم نيوتون=عمل وعکس العمل). او فرمول رياضي معاد جسماني را عکس فرمول معروف "نسبيت ماده و انرژي" ميداند:
E = M . C2 >> M = E : C2
يعني اگر حتي بدن ما تبديل به انرژي شده باشد دوباره عينا" به ماده تبديل شده و زنده خواهد شد. او همچنين در همين رساله عقيده ي به "وحدت وجود" را از خرافات هاي شايع شده توسط ملا صدرا تلقي کرده و آن را از ديدگاه "فيزيک کلاسيک" و "فيزيک نسبيتي" به شدت مورد حمله قرار مي دهد ...بطور خلاصه: او ميگويد: هر موجودي داراي حيطه و مرز فيزيکي خاص خود است(حيز وجودي) که امکان ندارد با موجود يا وجود ديگري اتحاد يا وحدت داشته يا بيابد...در رابطه با "عقل" نيز با کمال شگفتي - انيشتين نظريه ي اخباريون شيعه را ( که عقل را نسبي ميدانند و در حريم شرع و دين آن را بکار نميبرند) صحيح دانسته و ميگويد: حق با اخباري هاي شما ست وهنوز زود است که مردم اين را بفهمند..
در ادامه نيز فرمول رياضي خاصي براي "عقل نظري بشر" ارائه داده و "نسبيت" آن را اثبات ميکند... . اينشتين در اين کتاب همواره از آيت الله بروجردي با احترام و به لفظ"بروجردي بزرگ" ياد کرده و از شادروان پروفسور حسابي نيز بارها با لفظ" حسابي عزيز" ياد کرده است.
ظاهراً مسلمان شدن البته بهتر بگویم شیعه شدن انیشتین به خیلی ها برخورده!!!!!!!!!
بنده نیز فکر می کردم از تشرف انیشتین به اسلام فقط یهودی ها ناراحت شده اند!
چو علی(علیه السلام) گرفته باشد سر چشمه بقا را
با سلام
متاسفانه این مطلب شیعه شدن انشتین آنقدر رسوا و دروغ است که وبسایت هایی که اندکی داعیه تفکر و دقت علمی دارند از ذکر آن ابا دارند. من در شگفتم که چگونه چنین مطلب سخیفی را در چنین وبسایتی می توان یافت.
می گوییم شما را ارجاع می دهیم به تمامی وبسایت ها و زندگینامه های معتبری که درباره انشتین ایجاد شده اند یا نوشته شده اند. اگر توانستید حتی رد کوچکی از این جریان مضحک را در آنها به من نشان دهید شما درست می گویید. عزیز من مگر هر قصه و متلی را که در قهوه خانه برای سرگرم کردن افراد بیکاره سر هم کردند باید در چنین وبسایتی نقل کنید. من در شگفتم از مدیر محترم وبسایت که چرا مبادرت به حذف این مطلب نمی کنند.
انشتین حتی به خدایی که شما معتقدید باور نداشت. خدای او خدایی غیر شخصی و برایند نیروها و قوانین حاکم بر جهان است که اصلا می توان آن را خدا هم ننامید. حال چگونه شد که انشتین با چنین طرز تلقی از خدا مسلمان می شود آن هم از نوع شیعه اش آن هم از نوع دوازده امامی اش؟!!!
کسانی که این قصه ها را باور می کنند حتی یک بار هم از خود نمی پرسند اصل این رساله کذایی به زبان اصلی کجاست؟؟ در کدام زندگینامه و وبسایت معتبر انشتین به آن اشاره شده است.؟؟
مطلب آنقدر سری بوده است!!! که فقط به دست مترجم افتاده است؟؟!!
و لابد قرار است ما هم باور کنیم؟؟
اشکالی ندارد من هم فردا مدعی می شوم آیت الله العظمی سید ابولحسن اصفهانی در اواخر عمر به اهل سنت گرایید ولی چون این مطلب بسیار مخفیانه بود که حتی نزدیکانش هم خبر دار نشدند لاجرم ما اکنون وی را از اهل سنت نمی شماریم بلکه وی را از مراجع تقلید شیعه قلمداد می کنیم. و این مرجع بزرگ در طی نامه نگاری که با یکی از علمای بزرگ اهل سنت داشته است و فقط من!!! متن نامه ها را در اختیار دارم متوجه این قضیه شده ام. و افزون بر این رساله ای نیز به عربی نوشته است که تمامی معتقدات خاصه ی شیعه را در آن رد کرده است!!!
اگر مطلب چنین است که چه قصه ها می توان بافت.
گمشده اصلی ما در عصر حاضر تفکر انتقادی است. همین
I believe in Spinoza's God who reveals himself in the orderly harmony of what exists, not in a God who concerns himself with the fates and actions of human beings. (Albert Einstein)
موفق باشید
http://www.spaceandmotion.com/albert-einstein-god-religion-theology.htm
با سلام
من در شگفتم از مدیر محترم وبسایت که چرا مبادرت به حذف این مطلب نمی کنند.
كاربر گرامي !
اين سايت محل گفتگوهاي ديني هستش و بنا نيست كه اگر كسي مطلبي يا موضوعي علمي را و يا حتي در قالب سوال مطرح كرد ما به او حمله كنيم و فورا انگ و بر چسب بي سوادي و غير علمي را به او بدهيم بهتر نبود كه شما مدارك متقن تر و مستند ادعاي كاربران عزيز را مطالبه مي كرديد و بعد مجددا بر سر آن ادعا ها و مطالب مباحثه ميكرديد .
آن چه بد و زشت مي نماياند انگ و برچسب ديگران را متهم به بي سوادي كردن است .
كسي آمده ادعايي در حوزه گفتگوي ديني كرده ما اگر قبول هم نداريم مدرك و شواهد قابل قبول از او طلب كنيم .
در ضمن مطالبي كه از طرف كاربران عزيز مطرح مي شود به معناي تاييد از طرف سايت نيست و تشكر نيز بخاطر مشاركت در بحثها مي باشد .
اگر خواستيد با كارشناسان ما در اين باره ميتوانيد گفتگو كنيد .
اين سايت محل گفتگوهاي ديني هستش و بنا نيست كه اگر كسي مطلبي يا موضوعي علمي را و يا حتي در قالب سوال مطرح كرد ما به او حمله كنيم و فورا انگ و بر چسب بي سوادي و غير علمي را به او بدهيم بهتر نبود كه شما مدارك متقن تر و مستند ادعاي كاربران عزيز را مطالبه مي كرديد و بعد مجددا بر سر آن ادعا ها و مطالب مباحثه ميكرديد .
جالب اینجاست که من با دلایل مختلف در باب عدم ذکر امامت و نام امامان مطلب آوردم نهایت آن شد که یکی از کاربران گفت کسی که امامت را در بیانات پیامبر!!! نمی پذیرد حلال زاده نیست( شما را ارجاع می دهم به داستان لباس نوی امپراتور از هانس کریستین آندرسن) و شما اصلا سخن او را بد ندانستید و سانسور نکردید و آن را انگ ندانستید. دلایل همفکران خود را عین حقیقت و دلایل مرا چون با مبانی دینی و البته مذهبی تان ناساز یافتید شبهه!!! نامیدید. اشکالی ندارد.
[="]... تنها می ماند«فخذوه» که آن هم آدم حلال زاده می خواهد.[/]
می گذرم
دوست من این موضوعی علمی نیست. موضوع علمی دست کم منبع معتبر دارد. اگر سخنی به کسی نسبت می دهد نشانی دقیق می دهد. خواننده را به موهومات ارجاع نمی دهد.
آیا واقعا در آن چه نوشتم هیچ نکته ی مثبتی ندیدید؟؟ سراسر منفی بود؟؟؟
آن چه بد و زشت مي نماياند انگ و برچسب ديگران را متهم به بي سوادي كردن است .
این مطلب دروغین درباره انشتین را بارها در سایت های مختلف دیده ام و از صاحبان سایت تقاضای منبع دقیق کرده ام. ولی خوب چون صاحبان این گونه سایت ها دقیقا نمی دانند منبع دقیق یعنی چه و برای بالا بردن شمار بازدیدکنندگان از این قبیل مطالب درج می کنند نمی توان بیش از این از آنان انتظار داشت. ولی در این مکان که کارشناس امور دینی دارد بعید است چنین ساده پذیر باشند. از خودتان نپرسیدید که آخر منبع اصلی این نامه و رساله کجاست؟ کدام مرجع معتبر این رساله را تایید کرده است؟ من از کجا باید باور کنم چنین نامه نگاری واقعا وجود داشته است؟
آنقدر مطالب مبهم در این گزارش کذب وجود دارد که باور کردنش را امری مضحک می سازد.
كسي آمده ادعايي در حوزه گفتگوي ديني كرده ما اگر قبول هم نداريم مدرك و شواهد قابل قبول از او طلب كنيم .
بسیار خوب. شما آنقدر خونتان به جوش آمده است که این چنین به مطلب من پاسخ بدهید و آن قدر وقت داشته اید که این پاسخ را درج کنید ولی چه شد که از این کاربر تقاضای منبع موثق را نکردید؟؟ کجاست طلب مدرک کردن شما از آن کاربر؟ به من نشان بدهید.
شما را به انصاف و دقت در آن چه می گویم حواله می کنم.
بسمه تعالی
با سلام به شما دوست عزیز ،اولا که کتب تاریخی در باره زندگی البرت انشتین گواهی میدهدکه او چه دین ومذهبی داشته دیگراحتیاجی به دست وپا زدن نیست ثانیاشما چه چیزی را می خواهید ثابت کنید .علم به این مطلب چه گرهی را باز می کند که ندانستن آن نمی کند ؟ثالثا در بحث علمی اگر باشد مناسب است رعایت ادب واحترام بشود و نظر مخالف را منطقی رد کنیم ونه با متهم نمودن ..
با درود به زنده بیدار و گمنام . جناب بیدار ،به عرض می رسانم که این مساله امری محال نیست چراکه در آن زمانه ارتباط و شهرت آقای بروجردی بسیار زیاد بوده است به نحوی که عالم مشهور مصری و رئیس الازهر هم با ایشان مکاتبه می کرد و در نهایت تاثیرت شگرفی از این مکاتبه ها ،در بین اهل سنت مصر باقی ماند و کرسی تدریس فقه امامی در الازهر اجازه تاسیس یافت . در ادامه می توان به رابطه علمی علامه طباطبایی و فیلسوف غربی هانری کربن اشاره کرد که بارها به قم سفر کرد و در محضر علامه طباطبایی پرسش های خود را مطرح کرد .منظور بنده از تعریف دو جریان این بود که بگویم توجه غرب به مرجعیت و علمای شیعه در دوران گذشته ،توجهی بی اغماض بوده و می توان به خوبی آنرا ملاحظه کرد . از این باب می توان با اندکی درنگ به تشیع انیشتن نگریست . اینکه می فرمایید او طبق آنچه شما از سخنانش ترجمه فرموده اید به خدا اعتقادنداشته است ،پرسشی را مطرح می کند و آن : از کجا مطمئن هستید که انیشتن این سخن را در پایان عمرش گفته است ؟آیا سندی در دست دارید که این آخرین اعتقاد انیشتن در طول زندگی اش باشد ؟ . چرا که انسانها معمولا بارها در طول عمرشان تغییر عقیده می دهند . برای نمونه ،تقی زاده از روشن فکران غربی که برای اجرای فرهنگ غربی در ایران سرو دست می شکاند در پایان عمر ،ایده اش این شد که غربگرایی برای ایران مفید نیست .
جالب است که مقایسه ای کنید میان دو بخش از سخنان جناب زمزم کارشناس محترم کلام این کانون.
ایشان در نقد!! سخنان من می گویند:
احتیاجی به دست وپا زدن نیست ثانیا شما چه چیزی را می خواهید ثابت کنید .
نقد علمی ایشان!!! و حاصل نظرات ایشان را درباره طرز تفکر انشتین و ابهامات فراوان در قصه کذایی شیعه شدن انشتین و دو جمله ای که از انشتین نقل کردم را در بالا ملاحظه کردید. و دیدید که چه نقد جانانه ای!!! انجام دادند. دست و پا زدن!!
حال ایشان توصیه می کنند در مواجهه با سخنان همفکرانش اینگونه عمل کنیم:
در بحث علمی مناسب است رعایت ادب واحترام بشود و نظر مخالف را منطقی رد کنیم ونه با متهم نمودن ..
دست و پا زدن در نظر ایشان همان برخورد منطقی با نظر مخالف است و البته در این دست و پا زدن رعایت ادب و احترام شده است!!
موفق باشید
از کجا مطمئن هستید که انیشتن این سخن را در پایان عمرش گفته است ؟آیا سندی در دست دارید که این آخرین اعتقاد انیشتن در طول زندگی اش باشد ؟
من می توانم نشانی و آدرس سخنان او را از معتبرترین وبسایت ها یی که درباره انشتین ایجاد شده است و همچنین در زندگی نامه هایی که درباره وی به نگارش درآمده است بدهم.
اما
اما شما چه سندی دارید که این اتفاق در پایان عمر برای انشتین رخ داده باشد؟؟
همینگونه که نمی توان ادعا کرد. مورد سید ابولحسن اصفهانی را دوباره مرور کنید.
نشانی دقیق و معتبر از این تغییر نگرش در انشتین به من ارائه دهید. نشانی از وبسایت های معتبر و زندگی نامه هایی که پیرامون وی نوشته شده است.
منتظرم
من می توانم نشانی و آدرس سخنان او را از معتبرترین وبسایت ها یی که درباره انشتین ایجاد شده است و همچنین در زندگی نامه هایی که درباره وی به نگارش درآمده است بدهم.
اما
اما شما چه سندی دارید که این اتفاق در پایان عمر برای انشتین رخ داده باشد؟؟
همینگونه که نمی توان ادعا کرد. مورد سید ابولحسن اصفهانی را دوباره مرور کنید.
نشانی دقیق و معتبر از این تغییر نگرش در انشتین به من ارائه دهید. نشانی از وبسایت های معتبر و زندگی نامه هایی که پیرامون وی نوشته شده است.
منتظرم
درباره گواه طلبی هم بایدبه عرض عالی برسانم که معمولا مدعی بینه باید بیاورد و شما که ادعای رد این کلام را دارید باید دلیل بیاورید .
.
بحث بسیار جالب شده است.
عزیز من ادعا شده است که انشتین در آخر عمر طی یک نامه نگاری که با فلان مرجع شیعی داشته است شیعه شده است و رساله ای هم نوشته است.
بنده می گویم به دلیل فقدان ادله و شواهد سخن فوق پذیرفتنی نیست.
حال کدام طرف باید شواهد و بینه بیاورد من یا فرد مدعی؟؟ شما مرا با مدعی عوضی گرفته اید!!
شما از سر تعصب دینی بر اصول منطقی و حتی فقهی هم پا می گذارید.
مدعی باید ثابت کند که این نامه نگاری واقعا انجام شده است.
نشانی اصل رساله منسوب به انشتین را بدهد.
نشان دهد که زندگی نامه نویسانی که درباره انشتین قلم زده اند به این مسئله پرداخته اند.
از آثار بجا مانده از انشتین ردی و نشانی از این تغییر نگرش نشان دهد.
اینها وظیفه مدعی است یا من که به حکم عقل هر سخنی را بدون دلیل نباید بپذیرم؟ کدام یک؟
اگر نتواند هیچکدام از خواسته های بالا را انجام دهد و در نشانی دهی ناکام بماند سوال این است که مدعی از کجا به چنین تفطنی دست یافته است؟
وحی بوده است یا الهام یا اشراق؟؟
مگر هر کس بدون دلیل هر حرفی زد باید پذیرفت دوست من؟؟ خصوصا زمانی که مدارک و شواهد علیه آن سخن فراوان باشد.
جناب زنده بيدار
اينجا دو تا بحث هست :1. اصل وجود اين ماجرا كه آيا چنين ماجرايي ( شيعه شدن انشتين )حقيقت داشته است ؟ كه به نظر من بايد به دور از هر گونه تعصب و تهمت و هياهو در فضايي منطقي مورد بررسي قرار بگيرد .
2. شيوه بحث و مباحثه ميباشد كه بايد از حالت انتقام جويانه در آيد . من نميدانم در فضاها و فروم هاي ديگه چگونه با شما برخورشده ، ولي بناي ما و جمع دوستان كارشناس بر اين است كه بدور از تعصب و توهين ، تهمت ، انگ و بر چسب بحث كنيم و البته اين امر بايد از طرف همه رعايت شود . و نگذاريد كه ما اين گونه فكر كنيم كه شما مي خواهيد پاسخ هاي منطقي را با متشنج كردن جو و فضا نپذيريد .
كارشناسان ما با كاربران مودب و محترمي مانند فرياد و نامسلمان بحث هاي جدي دارن و در فضايي منطقي دارن بحثها را پيش ميبرن و نيازي هم به تهمت و افترا نيست .
بنابراين به شما و تمام مديران و كارشناسان و نيز كاربران عزيز توصيه ميكنم كه در فضايي منطقي و صميمي و با سعه صدر و تحمل مخالف مباحث را ادامه دهيد .
جناب زنده بيدار
اينجا دو تا بحث هست :1. اصل وجود اين ماجرا كه آيا چنين ماجرايي ( شيعه شدن انشتين )حقيقت داشته است ؟ كه به نظر من بايد به دور از هر گونه تعصب و تهمت و هياهو در فضايي منطقي مورد بررسي قرار بگيرد .
2. شيوه بحث و مباحثه ميباشد كه بايد از حالت انتقام جويانه در آيد . من نميدانم در فضاها و فروم هاي ديگه چگونه با شما برخورشده ، ولي بناي ما و جمع دوستان كارشناس بر اين است كه بدور از تعصب و توهين ، تهمت ، انگ و بر چسب بحث كنيم و البته اين امر بايد از طرف همه رعايت شود . و نگذاريد كه ما اين گونه فكر كنيم كه شما مي خواهيد پاسخ هاي منطقي را با متشنج كردن جو و فضا نپذيريد .
كارشناسان ما با كاربران مودب و محترمي مانند فرياد و نامسلمان بحث هاي جدي دارن و در فضايي منطقي دارن بحثها را پيش ميبرن و نيازي هم به تهمت و افترا نيست .
بنابراين به شما و تمام مديران و كارشناسان و نيز كاربران عزيز توصيه ميكنم كه در فضايي منطقي و صميمي و با سعه صدر و تحمل مخالف مباحث را ادامه دهيد .
البته ما خودمان هم باید به حرفهایمان جامع عمل بپوشانیم زیرا عالم بی عمل در دین ما نکوهیده است!
مطلب زیر را با جستجو در سایتها و منابع مختلف جمع آوری شده و هنوز نمی توان آن را رد یا صد در صد تایید نمود ولی با توجه به حقانیت دین مبین اسلام و جامعیت مذهب تشیع و با مشاهده موارد بسیاری مانند شیعه شدن ادواردو آنیلی فرزند میلیاردر و پدر اقتصاد ایتالیا که به طرز مشکوکی شهید شد و یا فرزند آقای قرضاوی و ... این قضیه هم هیچ امر غریب و بعیدی نمی تواند باشد.
آلبرت اینشتین(فوت 1955 م ) در رساله ی پایانی عمر خود با عنوان: "دی ارکلرونگ" Die Erkla"rung - von: Albert Einstein - 1954 به معنی:"بیانیه" که در سال 1954 آن را در آمریکا و به آلمانی نوشته است - اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح میدهد و آن را کاملترین و معقولترین دین می داند.
این رساله در حقیقت همان نامه نگاری محرمانه ی اینشتین با آیت الله العظمی بروجردی(فوت1340ش=1961م) است که توسط مترجمین برگزیده ی ایران محرمانه صورت پذیرفته است.
اینشتین در این رساله "نظریه ی نسبیت" خود را با آیاتی از قرآن کریم و احادیثی از (نهج البلاغه) و بیش از همه (بحارالانوار) علامه ی مجلسی (که از عربی به انگلیسی توسط حمید رضا پهلوی(فوت1371ش و...ترجمه و تحت نظر آیت الله بروجردی شرح می شده) تطبیق داده و نوشته که هیچ جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمیشود و تنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه ی پیچیده ی"نسبیت" را ارائه داده ولی اکثر دانشمندان نفهمیده اند.
از آن جمله حدیثی است که علامه ی مجلسی در مورد معراج جسمانی رسول اکرم نقل میکند که: هنگام برخاستن از زمین دامن یا پای مبارک پیامبر به ظرف آبی میخورد و آن ظرف واژگون میشود. اما پس از اینکه پیامبر اکرم از معراج جسمانی باز میگردند مشاهده میکنند که پس از گذشت این همه زمان هنوز آب آن ظرف در حال ریختن روی زمین است ...
اینشتین این حدیث را از بیانات علمی پیشوایان شیعه در زمینه ی "نسبیت زمان" دانسته و شرح فیزیکی مفصلی بر آن می نویسد...
همچنین اینشتین در این رساله "معاد جسمانی" را از راه فیزیکی اثبات میکند (علاوه بر قانون سوم نیوتون=عمل وعکس العمل).
او فرمول ریاضی معاد جسمانی را عکس فرمول معروف "نسبیت ماده و انرژی" میداند:
E = M.C2 >> M = E :C2
یعنی اگر حتی بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره عینا" به ماده تبدیل شده و زنده خواهد شد. او همچنین در همین رساله عقیده ی به "وحدت وجود" را از خرافات های شایع شده توسط ملا صدرا تلقی کرده و آن را از دیدگاه "فیزیک کلاسیک" و "فیزیک نسبیتی" به شدت مورد حمله قرار می دهد. بطور خلاصه: او میگوید: هر موجودی دارای حیطه و مرز فیزیکی خاص خود است(حیز وجودی) که امکان ندارد با موجود یا وجود دیگری اتحاد یا وحدت داشته یا بیابد...
در رابطه با "عقل" نیز با کمال شگفتی - اینشتین نظریه ی اخباریون شیعه را ( که عقل را نسبی میدانند و در حریم شرع و دین آن را بکار نمیبرند) صحیح دانسته و میگوید: حق با اخباری های شماست و هنوز زود است که مردم این را بفهمند.
در ادامه نیز فرمول ریاضی خاصی برای "عقل نظری بشر" ارائه داده و "نسبیت" آن را اثبات میکند.
اینشتین در این کتاب همواره از آیت الله بروجردی با احترام و به لفظ"بروجردی بزرگ" یاد کرده و از شادروان پروفسور حسابی نیز بارها با لفظ"حسابی عزیز" یاد کرده است.
3000000دلار بهای خرید این رساله توسط پروفسور ابراهیم مهدوی( مقیم لندن) با کمک یکی از اعضاء شرکت اتومبیل" بنز" از یک عتیقه فروش یهودی بوده و دستخط اینشتین در تمامی صفحات این کتابچه توسط خط شناسی رایانه ای چک شده و تایید گشته که او این رساله را به دست
خود نوشته است...
هم اکنون این کتاب ارزشمند در حال ترجمه از آلمانی به پارسی - توسط دکتر عیسی مهدوی( برادر دکتر ابراهیم مهدوی)- و توام با تحقیق و ارائه ی منابع مذکور در متن می باشد و بسیاری از متن آن ترجمه و تحقیق فنی شده است...
اصل نسخه ی این رساله اکنون جهت مسائل امنیتی به صندوق امانات سری لندن - بخش امانات پروفسور ابراهیم مهدوی- سپرده شده و نگهداری میشود.
این هم گزیده ای از آخرین رساله اینشتین به نقل از سایت IRExpert
(سرآغاز متن کتاب و اولین عبارت کتابچه ی اینشتین/ خطاب به آیت الله بروجردی این عبارت آلمانی است)
Herzliche Gru"&e von Einstein (هرتسلیش گروسس فن اینشتاین یعنی با صمیمانه ترین سلام ها از اینشتین )
محضر شریف پیشوای جهان اسلام...جناب سید حسین بروجردی...
پس از 40 مکاتبه که با جنابعالی بعمل آوردم اکنون دین مبین اسلام و... آئین تشیع 12 امامی (*1*) را پذیرفته ام. که اگر همه ی دنیا بخواهند من را از این اعتقاد پاکیزه پشیمان سازند هرگز نخواهند توانست حتی من را اندکی دچار تردید سازند!
اکنون که مرض پیری مرا از کار انداخته و سست کرده است ماه مرتس(= مارس) از سال1954 است که من مقیم امریکا و دور از وطن هستم.
به یاد دارید که آشنائی من با شما از ماه اوگوست (= اوت)( سال 1946 یعنی حدود 8 سال قبل بود
خوب به یاد دارم که وقتی در 6 اوگوست (اوت) 1945 آن مرد ناپاک پلید اکتشاف فیزیکی من را - که کشف نیروی نهفته در اتم بود - همچون صاعقه ای آتشبار و خانمان سوز بر سر مردم بی دفاع هیروشیما فروریخت من از شدت غم و اندوه مشرف به مرگ شدم و در صدد برآمدم که موافقتنامه ای بین المللی ... به امضاء و تصویب جهانی برسانم.
گرچه در این راه برای من توفیقی حاصل نشد ولی ثمره ی آن آشنائی با شما مرد بزرگ...بود که هم تا حدی من را از آن اندوه عظیم خلاص نمود و هم بالاخره سبب مسلمان شدن پنهانی من شد و چون این آخرین یادداشت من در جمع بندی این چهل نامه است/ برای خوانندگان گرامی(بعدی) نیز می نویسم: همانگونه که آقای... بروجردی - مقیم شهر قم/ در ایران - می دانند:
من دراوگوست(اوت)1939 طی نامه ای به روزولت - رئیس جمهور وقت امریکا - او را از پیشرفت آلمان نازی - که در ابتدای جنگ جهانی دوم بود - در مسئله ی شکافتن اتم و آزاد کردن و مهار انرژی عظیم آن جهت کشتار... و نابود کردن آنی برخی شهرها... مطلع ساختم و اکیدا" به او (روزولت) گفتم که برای بازداشتن آلمان نازی از این نقشه ی جنایت آمیز...باید ابرقدرتی چون امریکا - که به نظر من عاقلترین و...خونسردترین ابرقدرتهای دنیای فعلی است - سریعا" گروهی را مامور بررسی و تحقیق علمی- در شکافتن هسته ی اتم - بنماید و به سرعت باید بمب اتم را بسازد
چون دیر یا زود این سگ از زنجیر در رفته - یعنی آدولف هیتلر ...نژادپرست خونخوار - آن(بمب اتم) را ساخته و چون ببیند از راه جنگ متعارف حریف تمامی دنیا نمی شود - حتما" متوسل به آن شده و لااقل چندین شهر بزرگ را هدف بمب اتمی خود قرار میدهد.
اما وقتی آمریکا...آن را از قبل ساخته و اعلان نموده باشد دیگر امثال هیتلر دیوانه نمی توانند دنیا را به آتش بکشند! پس جناب پاپ پیوس دوازدهم نیز - که آغاز دوره ی پاپی وی برای مسیحیان کاتولیک جهان / از همان سال 1939 بود - فتوا به این امر صادر کرد و فقط اکیدا" قید نمود که:"هرگز نباید از این سلاح اتمی برای جنگ - حتی با خود نازیهای آلمان - استفاده شود...".
سپس (من) نامه ای به محضر شریف پیشوای اسلامی آن زمان...سید ابو-ال- حسن (ابوالحسن) اصفهانی - که مقیم نجف بودند - نوشتم/ ایشان نیز در جواب گفتند که:"از باب ناچاری لازم است که بمب اتم ساخته شود تا آلمانها بهراسند و دست به حمله ی اتمی به هیچ کشوری نزنند. ولی استعمال این سلاح مرگبار در قانون اسلام بطور کلی ممنوع است و هرگز نباید از آن - به نحو ابتدائی - استفاده شود حتی علیه خود آلمان نازی...باز تاکید میکنم : تا آنجا که امکان دارد نباید سلاح اتمی بکار گرفته شود و باید با اسلحه ی متعارف با آلمان نازی مقابله کرد".
آری ! جهان در آن روزها وضعی اضطراری پیدا کرده بود. به حکم چنین بزرگمردانی (از ادیان و مذاهب مختلف) من (اینشتین) ناچار بودم که روزولت را در جریان ساخت بمب اتم قرار دهم و این اقدام مانع عملکرد آلمان نازی شد و با این عمل من جان بسیاری از مردم دنیا نجات داده شد/
اما افسوس که این فرمول به دست آن مرد دیوانه ی دیگرافتاد و توصیه های من ... را از یاد برده/ دچار وسوسه ی شیطانی شد و در حال مستی دستور داد که خلبان احمق و جنایتکار او در6 اوگوست (اوت)1945 - که دنیا تازه داشت طعم تلخ جنگ دوم را از یاد برده و صلح جهانی در حال استقرار بود - این بمب خطرزا را ...در هیروشیما فروافکند!! بمبی که بقدر یک توپ بیشتر اندازه نداشت به زمین نرسیده در آسمان منفجر و شهری را مبدل به خاکستر کرد!!
احساس میکنم که هرگاه به یاد این حادثه می افتم چند ماه و یا چندین سال از عمرم کاسته میشود و پیرتر میشوم!!
و من همانطور که در جنگ اول جهانی ... بین سالهای 1914-1918... درصدد ارائه ی طرح صلح جهانی بودم و موفق نشدم، دراین 6 سال سیاه جنگ دوم ... 1939-1945 ... نیز دائما" در تکاپو بودم که بنحوی بتوانم طرح صلح جهانی را ارائه بدهم ، باز هم نتیجهنگرفتم!!
گویا شکافتن هسته ی اتم بسیار آسانتر بود از شکافتن قلب سخت و سیاه انسان!! براستی که این موجود دوپا (!) سرسخت ترین موجودات جهان است!! ... و در مقیاسهای کوچکتر نیزهمواره ناکام بوده ام ،
هنگامی که ورزشهای رزمی ازجمله کاراته/ جودو/ و کنگ فو و مانند این چیزها {...} از چین و ژاپن و کره - به سوی اروپا و امریکا آمد، من ازجمله مخالفان اینگونه ورزشها بودم و تاکید می کردم که چنین آداب و رسوم وحشیانه ای خشونت را در جامعه رواج میدهد... ولی همه مانند دیوار گچی (!) به من نگاه کردند و هیچ نگفتند...
و چنانکه خود حضرت عالی ( آقای بروجردی) برای من در جواب نامه ی ((ایکس - 25)) مرقوم فرموده اید، ... در اسلام ... حتی کندن یک مو یا ایجاد یک خراش سطحی و یا حتی اندک ناراحت ساختن یک
انسان - غیر مجاز و ممنوع است.
آری! سیاست فقط فکر لحظه های هیجان آور را در سر می آورد، حال آنکه این عملکردهای سیاسی همچون قوانین معادلات ریاضی نتایج و عواقبی جبران ناپذیر و غیر قابل دفع را در پی می آورند!!
و اکنون ای جناب...بروجردی! ای پیشوای خردمند و ای پدر مهربان... بسیار از شما سپاسگزارم که در1952 در پی مرگ (( وایتسمن)) - رئیس جمهور وقت اسرائیل - هنگامی که من از شما تقاضای مشاوره کردم که ، آیا ریاست جمهوری اسرائیل را - که رسما" و علنا" به من (اینشتین) پیشنهاد شد و
همگان مرا یک یهودی دنیا دیده و مهاجر از وطن می دانستند... بپذیرم؟ خود درجواب نامه((ایکس- 32)) فرمودید: "انسان خداترس و خردمند چنین پیشنهادی را هرگز نمی پذیرد... پس شما خود را آلوده ی سیاست نکنید.
لذا من (اینشتین) نیز به بهانه ی اشتغالات علمی، این پیشنهاد را رد کردم..."
اینم جالبه
بنده هم این موضوع رو در یه روزنامه به نقل از یه خطیب در تهران که از یکی از مراجع شنیده بود دیدم! که کمی باورم شد!!!!!!
دلیلش هم اینکه علامه حسن زاده آملی در یکی از سخنرانی هایشان فرمودند که یکی از دانشمندان یهود شعری گفته که : "من مسلمان نیستم اما چگونه قرآن محمد را انکار کنم؟!" متاسفانه علامه ذوالفنون اسمی از این دانشمند نبردند و فقط به گفتن دانشمند یهودی اکتفا کردند! فایل صوتی این سخنرانی موجوده! اگر خواستید بفرمایید تا براتون آپ کنم. فایل صوتی رو چند سال پیش از سایت تجلی اعظم دانلود کرده بودم
جناب گمنام
من تمامی کتابهای آلبرت انشتین را که درباب موضوعات عمومی نگاشته است و سخنرانی کرده است را در اختیار دارم.
از جمله:
1-The world as I see it
2- Out of my later years
3- Ideas and opinions
که البته کتاب سوم کلکسیونی است از آرا و اندیشه های آلبرت انشتین از آغاز تا سال مرگش. همچنین شامل دیگر کتاب او یعنیMein Weltbild نیز می شود.
لطف کنید نشانی از آنچه می گویید و همچنین نشانی اصل رساله ای را که به وی منسوب می سازید را روشن و شفاف برای من بنویسید.
ممکن است بگویید این مطلب آنقدر محرمانه بوده است که باد صبا را نیز خبر نشده است و نه در کتابها و مقالات و سخنرانی های انشتین ذکری از آن نشده است و زندگی نامه نویسانش یا از سر نا آگاهی و یا عناد!! آن را ذکر نکرده اند.
بسیار خوب. اگر چنین است منطقی است که بپرسم حضرتعالی چگونه از این ماجرا خبر دار شده اید؟
چگونه به آن رساله کذایی دسترسی یافته اید؟
چگونه مطمئن شده اید این رساله از آن ایشان است؟
چگونه مطمئن شده اید انشتین واقعا با آیت الله بروجردی نامه نگاری داشته است؟؟
لطفا واضح و شفاف به سوالات فوق پاسخ دهید. لطفا از قرار دادن کپی پیست های دیگر خودداری فرمایید. همگی آنها را بارها و بارها خوانده ام.
منتظرم.
[=Times New Roman]
[=Times New Roman]
جناب گمنام
من تمامی کتابهای آلبرت انشتین را که درباب موضوعات عمومی نگاشته است و سخنرانی کرده است را در اختیار دارم.
از جمله:
1-the world as i see it
2- out of my later years
3- ideas and opinions
که البته کتاب سوم کلکسیونی است از آرا و اندیشه های آلبرت انشتین از آغاز تا سال مرگش. همچنین شامل دیگر کتاب او یعنیmein weltbild نیز می شود.
لطف کنید نشانی از آنچه می گویید و همچنین نشانی اصل رساله ای را که به وی منسوب می سازید را روشن و شفاف برای من بنویسید.
ممکن است بگویید این مطلب آنقدر محرمانه بوده است که باد صبا را نیز خبر نشده است و نه در کتابها و مقالات و سخنرانی های انشتین ذکری از آن نشده است و زندگی نامه نویسانش یا از سر نا آگاهی و یا عناد!! آن را ذکر نکرده اند.
بسیار خوب. اگر چنین است منطقی است که بپرسم حضرتعالی چگونه از این ماجرا خبر دار شده اید؟
چگونه به آن رساله کذایی دسترسی یافته اید؟
چگونه مطمئن شده اید این رساله از آن ایشان است؟
چگونه مطمئن شده اید انشتین واقعا با آیت الله بروجردی نامه نگاری داشته است؟؟
لطفا واضح و شفاف به سوالات فوق پاسخ دهید. لطفا از قرار دادن کپی پیست های دیگر خودداری فرمایید. همگی آنها را بارها و بارها خوانده ام.
منتظرم.
سلام
خب ادعا کردن که کاری نداره ببینم تمام کتابهای انیشتن رو از کجا اوردی اخه یه سریشون تو موزه هستند گفتم شاید جدیدا رفتی از موزه بدستشون اوردی ادعاهای خنده دار نکن !!!
بعد تو که هیچ دلیلی رو نمیپذیری لطفا شما عکسش ر وثابت کن تا بعد حداقل ما برای حرفامون به قول شما مطالب کپی پیست داری مولی شما چی ؟؟ فقط ادعا ؟؟؟؟
نامه نگاری انیشتین با آیت الله العظمی بروجردی قدس سره
آلبرت اینشتین در رسالهی پایانی عمر خود با عنوان : دی ارکلرونگ"، یعنی : بیانیه" ، که در سال 1954 ( 1333ش ) آن را در آمریکا و به آلمانی نوشته است اسلام را بر تمامی ادیان جهان ترجیح میدهد و آن را کاملترین و معقولترین دین میداند.
این رساله در حقیقت همان نامه نگاری محرمانهی اینشتین با آیتالله العظمی بروجردی (فوت 1340 ش = 1961 م) است که توسط مترجمین برگزیدهی شاه ایران و به صورت محرمانه صورت پذیرفته است.
اینشتین در این رساله "نظریه نسبیت" خو درا با آیاتی از قرآن کریم و احادیثی از نهجالبلاغه و بیش از همه بحارالانوار علامهی مجلسی (که از عربی به انگلیسی و ... توسط حمیدرضا پهلوی (فوت 1371 ش) و ... ترجمه و تحت نظر آیت الله بروجردی شرح میشده تطبیق داده و نوشته که
هیچ جا در هیچ مذهبی چنین احادیث پر مغزی یافت نمیشود و تنها این مذهب شیعه است که احادیث پیشوایان آن نظریه پیچیده "نسبیت" را ارائه داده ولی اکثر دانشمندان نفهمیدهاند.
از آن جمله حدیثی است که علامه مجلسی در مورد معراج جسمانی رسول اکرم (ص) نقل میکند که : هنگام برخاستن از زمین دامن یا پای مبارک پیامبر به ظرف آبی میخورد و آن ظرف واژگون میشود. اما بعد از این که پیامبر اکرم (ص) از معراج جسمانی باز میگردند مشاهده میکنند که پس از گذشت این همه زمان هنوز آب آن ظرف در حال ریختن روی زمین است ... اینشتین این حدیث را از گرانبهاترین بیانات علمی پیشوایان شیعه در زمینهی "انبساط و نسبیت زمان" دانسته و شرح فیزیکی مفصلی بر آن مینویسد....
همچنین اینشتین در این رساله "معاد جمسانی" را از راه فیزیکی اثبات میکند (علاوه بر قانون سوم نیوتون = عمل و عکس العمل .) او فرمول ریاضی "معاد جسمانی " را عکس فرمول معروف "نسبیت ماده و انرژی" میداند: E=M.C2>>M=E:C2 یعنی اگر حتی بدن ما تبدیل به انرژی شده باشد دوباره عینا" به ماده تبدیل شده و زنده خواهد شد.
اینیشتین در این کتاب همواره از آیتالله بروجردی با احترام و بارها به لفظ "بروجردی بزرگ" یاد کرده
و از شادروان پروفسور حسابی نیز بارها با لفظ "حسابی عزیز"...
3000/000 دلار بهای خرید این رساله توسط پروفسور ابراهیم مهدوی (مقیم لندن) با کمک برخی از اعضاء شرکتهای اتومبیل بنز و فورد و .. از یک عتیقهدار یهودی بوده و دستخط اینشتین در تمامی صفحات این کتابچه توسط خط شناسی رایانهای چک شده و تأیید گشته که او این رساله را به دست خود نوشته است. هم اکنون این کتاب ارزشمند در حال ترجمه از آلمانی به پارسی – توسط دکتر عیسی مهدوی (برادر دکتر ابراهیم مهدوی) و توأم با تحقیق و ارائه منابع مذکور در متن (توسط اینجانب) میباشد و بسیاری از متن آن ترجمه و تحقیق فنی شده است .
اصل نسخه این رساله اکنون جهت مسائل امنیتی به صندوق امانات سری لندن – بخش امانات پروفسور ابراهیم مهدوی – سپرده شده و نگهداری میشود. توضیحات بیشتر و شماره ثبت آن را برای اطلاع خوانندگان در آغاز برگزیده این کتابچه ارائه خواهیم داد.
گزدهای از آخرین رساله اینشتین: (DIE ERKLA"RUNG دی ارکلرونگ = بیانیه) ترجمه: دکتر عیسی مهدوی، تحقیق و پیشگفتار و پاورقی: اسکندر جهانگیری
پیشگفتار
در اوائل سال 1382 شمسی (2003م) پروفسور ابراهیم مهدوی ( تولد 1310 ش ) – مقیم لندن پس از سفری به آمریکا و آلمان و فرانسه و دیدار با برخی سرمایهداران شرکت اتومبیل سازی "فورد" در آمریکا و "بنز" در آلمان و "کنکورد" در فرانسه و جلب رضایت برخی از اعضاء آنها جهت کمک مالی برای خریداری این رساله گرانقیمت بالاخره موفق شدند قرار داد خرید آن را از یک عتیقهدار یهودی را به امضاء برسانند. بهای این رساله که تماماً به خط خود انیشتین میباشد سه میلیون دلار تمام شد
سرآغاز متن کتاب، اولین عبارت کتابچه اینشتین / خطاب به آیتالله بروجردی این عبارت آلمانی است : Herzliche Gru``&e von Einstein هرتسلیش گروشس فن آینشتاین =
با صمیمانهترین سلامها از اینشتین محضر شریف پیشوای جهان اسلام جناب سید حسین بروجردی. پس از 40 مکاتبه که با جنابعالی بعمل آوردم اکنون دین مبین اسلام و آئین تشیع 12 امامی را پذرفتهام که اگر همه دنیا بخواهند من را از این اعتقاد پاکیزه پشیمان سازند هرگز نخواهند توانست حتی من را اندکی دچار تردید سازند
! اکنون که مرض پیری مرا از کار انداخته و سست کرده است ماه مرتس ( مارس) از سال 1954 است که من مقیم آمریکا و دور از وطن هستم.
به یاد دارید که آشنایی من با شما از ماه آگوست (اوت) سال 1946 یعنی حدود 8 سال قبل بود . خوب به یاد دارم که وقتی در 6 آوگوست 1945 آن مرد ناپاک پلید اکتشاف فیزیکی من را – که کشف نیروی نهفته در اتم بود – همچون صاعقهای آتشبار و خانمانسوز بر سر مردم بی دفاع هیروشیما فرو ریخت من از شدت غم و اندوه مشرف به مرگ شدم و در صدد برآمدم که موافقتنامهای بین المللی به امضاء و تصویب جهانی برسانم.
گر چه در این راه برای من توفیقی حاصل نشد ولی ثمره آن آشنایی با شما مرد بزرگ بود که هم تا حدی من را از آن اندوه عظیم خلاص نمود و هم بالاخره سبب مسلمان شدن پنهانی من شد. و چون این آخرین یادداشت من در جمعبندی این چهل نامه است / برای خوانندگان گرامی ( بعدی ) نیز مینویسم همانگونه که آقای بروجردی – مقیم شهر قم / در ایران – میدانند : من در آوگوست 1939 طی نامهای به روزولت – رئیس جمهور وقت آمریکا – او را از پیشرفت آلمان نازی – که در ابتدای جنگ جهانی دوم بود – در مسئله شکافتن اتم و آزاد کردن و مهار انرژی عظیم آن جهت کشتار و نابود کردن آنی برخی شهرها مطلع ساختم و اکیداً به او (روزولت ) گفتم که برای بازداشتن آلمان نازی از این نقشه جنایت امیز ... باید ابرقدرتی چون آمریکا – که به نظر من عاقلترین و ... خونسردترین ابرقدرتهای دنیای فعلی است – سریعاً گروهی را مأمور بررسی و تحقیق علمی – در شکافتن هسته اتم – بنماید و به سرعت باید بمب اتم را بسازد چون دیر یا زود این سگ از زنجیر در رفته – یعنی آدولف هیتلر نژآدپرست خوانخوار – آن (بمب اتم) را ساخته و چون ببیند از راه جنگ متعارف حریف تمامی دنیا نمیشود – حتماً متوسل به آن شده و لااقل چندین شهر بزرگ را هدف بمب اتمی خود قرار میدهد. اما وقتی آمریکا ... آن را از قبل ساخته و اعلان نموده باشد یدگر امثال هیتلر دیوانه نمیتوانند دنیا را به آتش بکشند! پس جناب پاپ پیوس دوازدهم نیز – که آغاز دوره پاپی وی برا مسیحیان کاتولیک جهان / از همان سال 1939 بود – فتوا به این امر صادر کرد و فقط اکیداً قید نمود که : هرگز نباید از این سلاح اتمی برای جنگ – حتی با خود نازیهای آلمان – استفاده شود سپس من نامهای به محضر شریف پیشوای اسلامی آن زمان سید ابوالحسن (ابوالحسن اصفهانی – که مقیم نجف بودند – نوشتم / ایشان نیز در جواب گفتند که : از باب ناچاری لازم است که بمب اتم ساخته شود تا آلمانیها بهراسند و دست به حمله اتمی به هیچ کشوری نزنند . ولی استعمال این سلاح مرگبار در قانون اسلام بطور کلی ممنوع است و هرگز نباید از آن – به نحو ابتدایی – استفاده شود حتی علیه خود آلمان نازی باز تأکید میکنم . تا آنجا که امکان دارد نباید سلاح اتمی بکار گرفته شود و باید با اسلحه متعارف با آلمان نازی مقابله کرد"
آری ! جهان در آن روزها وضعی اضطراری پیدا کرده بود . به حکم چنین بزرگمردانی (از ادیان و مذاهب مختلف) من (اینشتین) ناچار بودم که روولت را در جریان ساخت بمب اتم قرار دهم و این اقدام مانع عملکرد آلمان نازی شد و با این عمل من جان بسیاری از مردم دنیا نجات داده شد / اما افسوس که این فرمول به دست آن مرد دیوانه دیگر افتاد و توصیههای من و روزولت را از یاد برده / دچار وسوسه شیطانی شد و در حال مستی دستور داد که خلبان احمق و جنایتکار او در 6 اوگوست 1945 که دنیا تازه داشت طعم تلخ جنگ دوم را از یاد برده و صلح جهانی در حال استقرار بود – این بمب خطرزا را در هیروشیما فرو افکند !! بمبی که بقدر یک توپ بیشتر اندازه نداشت و به زمین نرسیده در آسمان شهر منفجر و شهری را مبدل به خاکستر کرد !! احساس میکنم که هر گاه به یاد این حادثه میافتم چند ماه و یا چندین سال از عمرم کاسته میشود و پیرتر میشوم!! و من همان طور که در جنگ اول جهانی بین سالهای 1914 – 1918 در صدد ارائه طرح صلح جهانی بودم و موفق نشدم / در این 6 سال سیاه جنگ دوم 1939 – 1918 نیز دائماً در تکاپو بودم که بنحوی بتوانم طرح صلح جهانی را ارائه بدهم / باز هم نتیجه نگرفتم!!
گویا شکافتن هسته اتم بسیار آسانتر بود از شکافتن قلب سخت و سیاه انسان!!
براستی که این موجود دوپا (!) سرسختترین موجودات جهان است !! ... و در مقیاسهای کوچکتر نیز همواره ناکام بودهام / هنگامی که ورزشهای رزمی از جمله کاراته / جودو/ و کنگ فو و مانند این چیزها {...} از شرق وحشی بیتمدن و خرچنگ خوار – یعنی چین و ژاپن و کره – به وسیله اروپا و آمریکا آمد / من از جمله مخالفان این گونه ورزشها بودم و تأکید میکردم که چنین آداب و رسول وحشیانهای خشونت را در جامعه رواج میدهد ... ولی همه مانند دیوار گچی (!) به من نگاه کردند و هیچ نگفتند و چنان که خود حضرتعالی ( آقای بروجردی
برای من در جواب نامه مرقوم فرمودهایددر اسلام ... حتی کندن یک مو یا ایجاد یک خراش سطحی و یا حتی اندک ناراحت ساختن یک انسان – غیر مجاز و ممنوع است !!.
آری ! سیاست فقط فکر لحظههای هیجانآور را در سر میآورد حال آن که این عملکردهای سیاسی همچون قوانین معادلات ریاضی نتایج و عواقبی جبران ناپذیر و غیر قابل دفع را در پی میآورد!! و اکنون ای جناب ... بروجردی، ای پیشوای خردمند و ای پدر مهربان بسیار از شما سپاسگزارم که در 1952 در پی مرگ (وایتسمن) – رئیس جمهور وقت اسرائیل هنگامی که من از شما تقاضای مشاوره کردم که آیا ریاست جمهوری اسرائیل را که رسماً و علناً به من (اینشتین) پیشنهاد شد و همگان مرا یک یهودی دنیا دیده و مهاجر از وطن میدانستند بپذیرم؟
خود در جواب نامه فرمودید: انسان خداترس و خردمند چنین پیشنهادی را هرگز نمیپذیرد. هر کس به دنبال سیاست رفته آلوده شده است . پس شما خود را آلوده سیاست نکنید" لذا من (اینیشتن) نیز به بهانه اشتغالات علمی این پیشنهاد را رد کردم.
تنظیم:امید واضحی آشتیانی_حوزه علمیه تبیان
منبع:پایگاه اطلاع رسانی حضرت آیت الله العظمی بروجردی(رحمةالله علیه)
اینم دلیل حرفامون از داخل سایت خود ایت الله بروجردی برات مطب میذارم امیدوارم نگی سایتشم قبول نداری
خب ادعا کردن که کاری نداره ببینم تمام کتابهای انیشتن رو از کجا اوردی اخه یه سریشون تو موزه هستند گفتم شاید جدیدا رفتی از موزه بدستشون اوردی ادعاهای خنده دار نکن !!!
بله کاملا درست می فرمایید. ادعا کردن کاری ندارد!
کتابهای انشتین را براحتی می توان بدست آورد. برای مثال می توانید به وبسایتهایی همچون www.gigapedia.org تشریف ببرید. درآن عضو شوید و کتابهای فراوانی را در موضوعات بسیار متنوع دانلود کنید. حتی کتابهایی که چاپ 2009 باشند. کتابهای انشتین هم در همین وبسایت بصورت pdf موجود است. اگر هم برایتان شکی وجود دارد که من کتابها را دارم یا نه یکی از کتابهای مذکور را تهیه کنید و از من بخواهید که به شما بگویم در فلان صفحه از کتاب چه مطلبی نوشته شده است. راهی دیگر به نظرم نمی رسد. ضمنا من گفتم کتابهایی که انشتین درباب موضوعات عمومی نگاشته است. نه همه ی کتابها. این کتابها شامل یادداشتها مقالات و پیاده شده ی سخنرانی های وی است.
اما این که فرمودید برخی آثار وی در موزه است دو احتمال متصور است:
1- برخی از کتابهای وی هنوز بصورت دستنوشته وجود دارد و چاپ نشده است و در موزه نگهداری می شود
یا
2- نسخه های دستنوشته ی وی در موزه نگهداری می شود.
در مورد حالت اول چنین چیزی وجود ندارد. یعنی کتابی و یا مقاله ای از ایشان نیست که در موزه نگهداری شود و بصورت چاپ شده موجود نباشد. اگر چنین چیزی وجود دارد لطف کنید نام کتاب و یا کتابهای مذکور و نام موزه و همچنین منبع موثق اطلاعاتی که در آن چنین مطلبی عنوان شده است را ذکر فرمایید.
اما در حالت دوم کاملا طبیعی است که دستنوشته های شخص مشهوری چون انشتین در موزه نگهداری شود. ولی این مطلب به این معنی نیست که این آثار دستنوشته و موجود در موزه بصورت چاپ شده در دسترس جامعه علمی و یا پژوهشگران قرار نگرفته باشد.
ضمنا برای من توضیح دهید کدام ادعای من خنده دار است.
بعد تو که هیچ دلیلی رو نمیپذیری لطفا شما عکسش ر وثابت کن تا بعد حداقل ما برای حرفامون به قول شما مطالب کپی پیست داری مولی شما چی ؟؟ فقط ادعا ؟؟؟؟
ببینید دوست گرامی
از قدیم گفته اند البینه علی المدعی
کسی باید شاهد و مدرک بیاورد که ادعایی را مطرح کرده باشد.
شما:
1-ادعا کرده اید که انشتین در اواخر عمر با مرحوم بروجردی مکاتباتی داشته است.
2- ادعا کرده اید که انشتین رساله ای دارد که در اواخر عمر خویش نگاشته و در آن به حقانیت مذهب تشیع اعتراف کرده است.
و من متناظر با دو اعای فوق گفته ام:
1- در آثار بجای مانده از انشتین ( اعم از مقالات یادداشتها سخنرانیها و کتابها) ردی و نشانی از این مکاتبات عرضه کنید. همچنین در زندگینامه هایی که درباره انشتین نگاشته شده است وقوع چنین مطلبی را نشان دهید. و یا در وبسایت های معتبری که اختصاصا درباره زندگی و آثار انشتین اختصاص یافته است مانند آنچه در پست آغازین این تاپیک ارائه شده است ردی و نشانی از چنین نامه نگاری نشان دهید.
2- در مورد ادعای دوم شما از حضرتعالی خواستم اصل آلمانی و یا ترجمه ی انگلیسی این رساله را به من آدرس دهید. و همچنین نشان دهید کارشناسان و زندگینامه نویسان انشتین چنین رساله ای را به انشتین نسبت دهند و یا چنین نسبتی را تصدیق کنند.
اگر در مجموع نتوانستید شواهد و مدارک خواسته شده را متناسب با ادعای خود عرضه کنید بسیار طبیعی است که ادعای شما تا حصول مدرک و شاهد معتبر پذیرفتنی نباشد.
ضمنا من ادعای بدون مدرک و شاهد معتبر را نمی پذیرم. من درخواستهای فوق را بارها در این تاپیک مطرح کرده ام ولی به هیچیک پاسخ داده نشده است.
اینم دلیل حرفامون از داخل سایت خود ایت الله بروجردی برات مطب میذارم امیدوارم نگی سایتشم قبول نداری http://broujerdi.org/content/view/27/70
دوست عزیز باز که حرف خودت را زدی. آیا به صرف این که همان مطلب کپی پیست شما را در سایت آیت الله بروجردی درج کنند ( آن هم بصورت مطالب برگزیده ی کاربران!) دلیل بر حقانیت آن است؟ مضافا این که این مقاله کذایی که در وبسایت آیت الله بروجردی درج شده است نه نویسنده دارد. نه ارجاعات درونی به منابع معتبر دارد و نه به سوالات ذیل پاسخ داده است.
بار دیگر تکرار می کنم. به دقت بخوانید:
1-ادعا کرده اید که انشتین در اواخر عمر با مرحوم بروجردی مکاتباتی داشته است.
2- ادعا کرده اید که انشتین رساله ای دارد که در اواخر عمر خویش نگاشته و در آن به حقانیت مذهب تشیع اعتراف کرده است.
و من متناظر با دو اعای فوق گفته ام:
1- در آثار بجای مانده از انشتین ( اعم از مقالات یادداشتها سخنرانیها و کتابها) ردی و نشانی از این مکاتبات عرضه کنید. همچنین در زندگینامه هایی که درباره انشتین نگاشته شده است وقوع چنین مطلبی را نشان دهید. و یا در وبسایت های معتبری که اختصاصا درباره زندگی و آثار انشتین اختصاص یافته است مانند آنچه در پست آغازین این تاپیک ارائه شده است ردی و نشانی از چنین نامه نگاری نشان دهید.
2- در مورد ادعای دوم شما از حضرتعالی خواستم اصل آلمانی و یا ترجمه ی انگلیسی این رساله را به من آدرس دهید. و همچنین نشان دهید کارشناسان و زندگینامه نویسان انشتین چنین رساله ای را به انشتین نسبت دهند و یا چنین نسبتی را تصدیق کنند.
اگر در مجموع نتوانستید شواهد و مدارک خواسته شده را متناسب با ادعای خود عرضه کنید بسیار طبیعی است که ادعای شما تا حصول مدرک و شاهد معتبر پذیرفتنی نباشد.
با سلام به زنده بیدار بنده کاری به بحث اصلی شما ندارم چون دلیل(منابع و ادسهای ) هیچ یک از دوستان را مطالعه ننموده ام و اطلاعی از ان ندارم تا قضاوت نمایم هر چند معتقدم مسلمان شدن انیشتین به اسلام چیزی اضافه نمی کند همانگونه که مسلمان نشدن وی چیزی از اسلام نمی کاهد
اما در پایان کلامتان سخنی از ارسطو اورده اید که:"حاکم ستمگر همواره ارادتی خاص نسبت به خدایان از خود نشان می دهد. مردم در این میان چون فکر می کنند چنین حاکمی خدا ترس است و به خدایان احترام می نهد کمتر بیم آن دارند که ممکن است وی به بی عدالتی بر آنان حکم براند. و اگر احساس کنند که خدایان دوستان چنین حاکمی هستند کمتر در پی آنند که به یمن توطئه بر او بشورند."
ارسطو
به نظر بنده هر چند ارسطو اندیشمند بزرگی است ولی این سخن وی عمومیت ندارد، بله در بسیاری از موارد پادشاهانی ظالم در برابر خدا برای فریب مردم کرنش می نموده اند ولی بسیار حاکمان ستمگری نیز بوده اند که همواره در برابر خدا موضع گرفته اند و به تمام معنا لاییک بوده اند که نمونه بارز ان حکمرانان کمونیست شوروی و چین و ... در دهه های اخیر بوده اند که در عین حالی که ظالم بودندهیچ ارادت خاصی به خدا نداشتند و در طرف دیگر پادشاهان عادلی بوده اند که همواره به مقام خدا احترام می نهادند نمونه بارز ان کورش است که در عین اینکه کتیبه حقوق بشر او به عنوان اولین اعلامیه حقوق بشر در سازمان ملل نگه داری می شود همواره خود را مامور و برگزیده از جانب خدا می دانست که در کتیبه های کورش همیشه در ابتدا از اهورا مزدا و فرشتگان الهی تمجید نموده است (برای مطالعه بیشتر کتاب تربیت کورش را سفارش می نمایم)
بنابراین این سخن ارسطو به اصطلاح نه جامع افراد است نه مانع اغیار والسلام علی من اتبع الهدی
سلام
دو چیز بی نهایت است. کهکشان ها و حماقت بشر، که در اوّلی شک دارم {آلبرت اینشتاین}
البته آنچه درباره ی اعتقادات دینی من گفته اند دروغ است. دروغی که به طور سیستماتیک تکرار شده است. من به خدایی شخص وار اعتقاد ندارم و هرگز منکر این بی اعتقادی ام نمی شوم بلکه آن را آشکارا بیان می کنم. {آلبرت اینشتاین }
متشکرم
1-ادعا کرده اید که انشتین در اواخر عمر با مرحوم بروجردی مکاتباتی داشته است. 2- ادعا کرده اید که انشتین رساله ای دارد که در اواخر عمر خویش نگاشته و در آن به حقانیت مذهب تشیع اعتراف کرده است. و من متناظر با دو اعای فوق گفته ام: 1- در آثار بجای مانده از انشتین ( اعم از مقالات یادداشتها سخنرانیها و کتابها) ردی و نشانی از این مکاتبات عرضه کنید. همچنین در زندگینامه هایی که درباره انشتین نگاشته شده است وقوع چنین مطلبی را نشان دهید. و یا در وبسایت های معتبری که اختصاصا درباره زندگی و آثار انشتین اختصاص یافته است مانند آنچه در پست آغازین این تاپیک ارائه شده است ردی و نشانی از چنین نامه نگاری نشان دهید.
با سلام به دوستان خوبم:Gol:
جناب زنده بیدار آنچه گفته شده و در سایت های معتبر هم نقل شده بنا به گواه حضرات آيات عظام ، شيخ لطف الله صافي گلپايگاني و شيخ علي صافي گلپايگاني که از شاگردان مرحوم آيت الله العظمي بروجردي بودند ؛ فيزيکدان و رياضي دان بزرگ جهان، آلبرت انيشتين به دست آيت الله العظمي بروجردي به آئين تشيع گرويده و بنا بر دستور معظم له از بيان اين مطلب تا اواخر عمر خود به دليل حفظ جانش ، خودداري کرده است.
در گوشه اي از اين نامه به آيت الله بروجردي که توسط آلبرت انيشتين نوشته شده است آمده است .
حال شما می توانید این قضیه را از دفتر این مراجع استفتاء کنید. بالاخره جواب دفترشان حجت است و وقتی این شخصیت ها قضیه ای را تأیید میکنند مطمئنا با تقوایی که دارند صحت دارند.
بنده خدا زنده ی بیدار هر چقدر تلاش کرد ساده ترین مسائل رو به صورت منطقی توضیح بده یک نفر گوشش بدهکار نبود. اما اگر روزی روزگاری فردی منطقی و در جستجوی حقیقت از این حوالی رد شد توصیه می کنم بخشی از این نامه طنز رو که در اینجا آورده شده بخونه و پی به اهداف پلید اشخاصی که این نامه جعلی رو تنظیم کردند ببره. وای بر ما که به دست خودمون به اسلام و روحانیت چنین توهین های زشتی می کنیم و حتی لحظه ای هم حاضر نیستیم فکر کنیم که شاید فریب دشمنان اسلام رو خوردیم و مضحکه دست دشمنان شدیم. متاسفم برای مدیران چنین سایتی که مثلا قرار هست حامی و پشتیبان اسلام و مذهب شیعه باشند و دارند خودشون برای تمسخر اسلام زحمت می کشد! بخشی از این نامه رو من اینجا پیدا کردم، بخونید و احتمالا اگر به اندازه دوم دبیرستان فیزیک بدونید و کمی مطالعه مذهبی داشته باشید متوجه تمسخر آمیز بودن این نامه خواهید شد مگر اینکه تحجر و تعصب بیش از حد ذهن و روحتون رو تبدیل به سنگ کرده باشه که اون وقت وای بر شما: http://vu.hadith.ac.ir/forum/default.aspx?g=posts&t=5966
با عرض سلام.جهت اطلاع شما باید عرض کنم جناب اینشتن شیعه بوده است و متاسفانه استکبار جهانی این موضوع را کتمان می کند وما باید برخلاف خواست دنیای کفر هرچه می توانیم این مساله را بازگو کنیم.:Ealam:
شاید برای اکثر شما این مطلب جدید باشد که انیشتین فیزیکدان بزرگ دنیا به اقرار خودش شیعه دوازده امامی بوده است.
ایشان در جریان ساخت بمب اتم،نامه نگاریهایی با سران مذاهب دنیا داشته است و جواب مراجع شیعه علی الخصوص حضرت آیت الله بروجردی (ره) از همه بیشتر باعث جلب نظر وی شده است و کنجکاوی وی باعث شد که نامه نگاریهای خود را با حضرت آیت الله بروجردی ادامه دهد و در آخرین نامه خود به ایشان صریحا می نویسد که "من امروز رسما مسلمان و شیعه دوازده امامی هستم و اگر همه دنیا جمع شوند نمی توانند مرا از این عقیده برگردانند."
وی قبل از تشرف به اسلام یهودی بود و قبل از اظهار علنی اسلامش بیشنهاد ریاست جمهوری اسرائیل به او شد که با قوت نفس و قاطعیت آنرا رد کرد.
این باعث افتخار ما شیعیان است که بزرگترین اندیشمند فیزیک دنیا مذهب حقه شیعه را برمی گزیند.:Kaf:
تفصیل این مکاتبات با اسناد و مدارک ، در سایت حضرت آیت الله العظمی بروجردی آمده است که شیفتگان را به آنجا ارجاع می دهم.(اگر از لینک زیر نتوانستید باز کنید،در گوگل ،"آیت الله بروجردی" را سرچ کنید و در صفحه اصلی سایت ایشان،قسمت "اخبار و مطالب برگزیده کاربران" آنرا بیابید:
http://broujerdi.org/content/view/27/1/
منبع:وبلاگ عطر هدایت:
http://etrehedayat.blogfa.com/post-21.aspx
من در عجبم از کسانی که اگر از فلان سایت غربی به آنها آدرس بدهی قبول می کنند و تسلیم می شوند ولی وقتی از سایت بزرگ مرجع جهان تشیع حضرت آیت الله العظمی بروجردی به آنها آدرس بدهی آن را سایت درجه دو و سه می خوانند!
وقتی شما حضرات مراجعی همچون آیت الله بروجردی و صافی گلپایگانی را قبول نداری دیگر حرفی نداریم.
اصلا مذهب تشیع اینقدر محکم و استوار است که نیازی به این نیست که شما تشیع اینشتن را باور بکنید.
برفرض هم باور نکنید به این درخت سترگ کوچک ترین آسیبی هم نمی رسد.
من این موضوع را فقط بخاطر کسانی قرار دادم که شخصیت ها را ملاک حق قرار می دهند نه حق را ملاک شخصیت ها.
سلام و عرض ادب بر دوست گرامی جناب hadimahani عزیز
دوست عزیز اگر امکان دارد
خواهش میکنم فهرست مدعیات آن نامه کذایی را در پست بعد سیاهه کنید منظورم کپی پست نیست یعنی ابتدا بخوانید
وسپس اعلام آن را جدا و محتویات آن را جدا و نتایج آن را مجزا بنویسید
دوست من خواهش میکنم بدون عصبیت متن نوشته منسوب به انیشتین را بخوانید
نامها
اعداد
تاریخها
محلها
در این نامه تنها دعوی شیعه شدن انشتین نیست
اعتبار دادن عقیده ای برعقیده دیگر است
حال خود و انصافتان
همانطور که دوست جدیدمان جناب السابقون فرمودند این یک مضحکه است
برای سنجش خرد و دانش مسلمانان
چنانچه این خواسته حقیر را برآورده ساختید بسیار متشکر میشوم
والا باز هم متشکرم
دوست عزیز! والا من که نفهمیدم شما چه می گویید. "و اینکه دعوی شیعه شدن انشتین تنها نیست
اعتبار دادن عقیده ای برعقیده دیگر است ...".
چند بار مطلب شما را خواندم ولی واقعا درخواست شما را نتوانستم بفهمم که چیست.شاید عیب از نفهمی من است.
اما به نظر بنده که همان آدرسی که از سایت آیت الله العظمی بروجردی دادم بهترین مدرک و واضح ترین توضیح است.
اگر قانع نشدید می توانید با مدیر سایت حضرت آیت الله بروجردی تماس گرفته و از اصل نامه مذکور و تفصیل ماجرا اطلاع کسب کنید.در ضمن داماد ایشان حضرت آیت الله علوی بروجردی هم در قم تشریف دارند.اگر ماجرا اینقدر برای شما ثقیل است می توانید از ایشان حضورا بپرسید.برادر همیشه سخن بزرگ سنگین است.
آدرس فایلpdfنامه مذکور :http://broujerdi.org/index2.php?option=com_content&do_pdf=1&id=27
آدرس مدیر سایت آیت الله بروجردی:
سلام و عرض ادب بر دوست گرامی جناب hadimahani عزیز
ضمن عذر خواهی از انشاء عجولانه پست 33 اینجانب
در حد امکان پست 33 را وبرایش میکنم
ولی خواهش من واضح است لطفا نکات اصلی و اعلام مندرج در نامه منتسب به انشتین را فهرست کنید
بدون ارجاع به سایت یا کپی پست کردن
متشکرم
مطلب برای کسی که با حق عناد ندارد کاملا واضح است!!
و گفتگوی بیش از این شاید مصداق مراء محرم باشد:shookhi:
سلام علیکم
با عرض معذرت که دخالت میکنم!
لکن باید عارض شوم جناب انیشتین اصلا مسلمان نبود که شیعه باشد ایشان میسحی بودند.
یک سخن از این بزرگوار:
ترجیح میدهم سوار بر دوچرخه ام باشم و به خدا فکر کنم تا اینکه در کلیسا باشم و به دوچرخه ام فکر کنم.
بگذریم. . .
یک سوال از حضرتعالی دارم:
بر چه استنادی میخواهید ثابت کنید که همه دروغ میگویند و فقط کشور به قول معروف اسلامی ایران راست میگوید یا اینکه فقط مسلمین راست میگویند؟
دین مردم کشور آلمان چیست؟ مسلمان اند؟ یقینا خیر
اما بهتر است بدانید در این کشور واژه ای به نام دروغ و عملی به نام دروغ ندارند!
فرض مثال که جناب انیشتین مسلمان بود و شیعه یا مسیحی چه فرقی میکند؟ مگر ادیان دیگر را خداوند متعال نفرستاده است؟
وقتی میگویید اسلام کاملترین دین است به ادیان دیگر توهین میکنید! یعنی ادیان دیگر ناقص اند؟ یعنی (نعوذباالله) خداوند دین ناقص فرستاده است؟ قطعا خیر
دوست عزیز معلوم میشه شما اصلا مطلب را نگاه هم نکرده اید و فقط تیترش را دیده ای و نظر داده ای.:Motehayer:
اما جواب شما:خدا دین ناقص نفرستاده است.بلکه هر دینی در زمان خودش کامل ترین دین است.توجه کنید: در زمان خودش.
اما اسلام دینی است که خداوند متعال فرموده : ان الدین عند الله الاسلام.دین واقعی نزد خدا اسلام است.(سوره آل عمران،آیه19) ویا فرموده : و من یبتغ غیر الاسلام دینا فلن یقبل منه و هو فی الآخرة من الخاسرین.هر کس غیر از دین اسلام دینی برگزیند هرگز از او پذیرفته نمی شود و او در آخرت از زیانکاران است.(سوره آل عمران،آیه 85)
پس عوض این حرف ها همیشه شاکر باشید که خدا شما را به راه اسلام به صورت مفت و مجانی هدایت کرده است نه اینکه ناشکری کنید.:pirooz:
(البته حساب مستضعفین فکری یعنی کسانی که به حقیقت دست نیافتند فرق می کند)
دعایمان همیشه مان این است:
ربنا افرغ علینا صبرا و توفنا مسلمین.خدایا ما را لبریز از صبر کن و ما را مسلمان از دنیا ببر(سوره اعراف،آیه126)
علامه مطهري ميفرمايد:
«كافي نيست كه انسان يك ديني داشته باشد و حداكثر اين باشد كه آن دين، منتسب به يكي از پيامبران آسماني باشد، با اين استدلال كه همه اديان آسماني از لحاظ اعتبار، در همه وقت يكسان هستند،
بلكه دين حق در هر زماني يكي بيش نيست و بر همه كس لازم است كه در هر زمان، پيغمبر صاحب شريعت از سوي خدا در آن عصر را اطاعت كنند تا آن كه نوبت به حضرت خاتم الانبيا(ص) رسيده است.
در اين زمان، اگر كسي بخواهد به سوي خدا راهي را بجويد، بايد از دستورهاي دين او راهنمايي بجويد و به حكم صريح قرآن، ديني جز اسلام پذيرفته نيست
عدال الهي، مرتضي مطهري، ص296-300
بسم الله الرحمن الرحیم
دین مردم کشور آلمان چیست؟ مسلمان اند؟ یقینا خیر
اما بهتر است بدانید در این کشور واژه ای به نام دروغ و عملی به نام دروغ ندارند!
با سلام
قصد جسارت ندارم اما این از حرفهای کذب بزرگ میباشد !!!!!
چطور به این نتیجه رسیدید بنده تعجب کردم !که این واژه در بین مردم آلمان وجود ندارد!!؟
چطور به این نتیجه رسیدید بنده تعجب کردم !که این واژه در بین مردم آلمان وجود ندارد!!؟
یکی از اشخاصی که به کشور مذکور سفر کرده اند متوجه این موضوع شدند.
دین واقعی نزد خدا اسلام است.(سوره آل عمران،آیه19)
منظور دین اسلام نیست،منظور تسلیم شدن در برابر خداست.
در زمان حضرت ابراهیم نه یهود بود نه مسیح بود نه اسلام اما خداوند در قرآن فرموده است او مسلمانی حق گرا بود.
سعی کنید به جای اینکه وقتی چیزی را از کسی میشنوید قبول کنید،ابتدا به آن فکر کنید و اگر صحیح بود قبول کنید.البته قصد جسارت ندارم.
هر کس غیر از دین اسلام دینی برگزیند هرگز از او پذیرفته نمی شود و او در آخرت از زیانکاران است.(سوره آل عمران،آیه 85)
پاسخ این مطلب را که در نوشته های فوق عارض شدم.
اسلام=تسلیم شدن در برابر خدا نه آیین اسلام
پس حضرت موسی که دین یهود را آورد (نعوذباالله) از زیان کاران است؟
یا حضرت یسوع که دین مسیح را آورد به همین صورت؟
یقینا خیر
بد نیست بدانید:
شخصی نزد پیغمبر آمد که دو فرزند مسیحی داشت حال آنکه خود شخص مسلمان بود،از پیغمبر پرسید میتوانم فرزندانم را به زور وادار به پذیرفتن آیین اسلام کنم؟
آیه شریفه لا اکراه فی الدین نازل شد که در انتخاب دین اجباری نیست.
در ضمن بنده از این مسئله بسیار خوشحال هستم که خداوند متعال بنده را هدایت کرد و لازم به ذکر است بنده فقط قرآن نمیخوانم بلکه تورات و انجیل را نیز مطالعه میکنم.
و لعنة الله علی القوم الجاهلین
منظور دین اسلام نیست،منظور تسلیم شدن در برابر خداست.
برادر عالم!سلام
نه بابا؟این را که همه می دانند معنای اسلام تسلیم است.احتیاج به نبوغ خاصی ندارد که شما فرموده اید: لعنة الله علی الجاهلین!لعنة الله علی القوم الجاهلین
تازه ، "جاهل" را هدایت می کنند تا مثل شما عالم شود نه لعنت!
خوب برادر من بفرما معنای تسلیم یعنی چه؟آیا اگر کسی با آمدن دین اسلام،این دین را نپذیرد،تسلیم خداست؟!!
یا تسلیم در برابر خدا به این است که اسلام مصطلح را بپذیرد؟
اصلا همین که فرموده هر کس غیر از اسلام،"دینی"دیگر بپذیرد از زیانکاران است نشان می دهد که منظور از اسلام دین خاصی است که در کنارش ادیان دیگری هم هستند که آن ادیان پذیرفته نمی شوند ولی این دین پذیرفته می شود.و الا اگر فرمایش شما درست بود باید می فرمود همه ادیان در درگاه من پذیرفته می شوند.پس این آیه مخالف صریح فرمایش شماست.
پس حضرت موسی که دین یهود را آورد (نعوذباالله) از زیان کاران است؟
شما اگر به عرض قبلی بنده توجه می فرمودید این حرف را دوباره تکرار نمی کردید.من عرض کردم هر دینی در زمان خودش دینی است کامل و واجب الاتباع ولی با آمدن دین بعد ،این دین سابق نسخ می شود و در درگاه الهی پذیرفته نیست.
لازم به ذکر است بنده فقط قرآن نمیخوانم بلکه تورات و انجیل را نیز مطالعه میکنم.
لابد این را هم قبول ندارید که تورات و انجیل فعلی،تحریف شده هستند!
بسم الله الرحمن الرحیم
یکی از اشخاصی که به کشور مذکور سفر کرده اند متوجه این موضوع شدند.
با سلام
دوست گرامی !!هم واژه دروغ در بین مردم آلمان وجود دارد و هم خود دروغ!!
بنده تا کشور آلمان ۲۰۰ کیلومتر فاصله دارم!!چنین چیزی را خطا به عرضتان رساندند!!
جناب hadimahani با من بحث نکن.
خدا را شکر نه وقت این بحث های بیهوده را دارم نه حوصله این بحث هارا.
عارض شدم ایشان مسیحی بود در حالی که طبق تحقیقاتی که کردم دیروز متوجه شدم ایشان مسیحی هم نبود. یهودی بود.
شما چشمتان را بر حقایق بستید.
کسی که خواب باشد را میتوان بیدار کرد اما کسی که خودش را به خوابی زده هرگز بیدار نخواهد شد.
به شیخ حسن بصری گفتند یا شیخ:دل های ما خفته است که حرف های تو در آن ها اثر نمی کند.
فرمود:ای کاش خفته بود که خفته را اگر بجنبانی بیدار میشود،دل های شما مرده است که هرچه میجنبانی بیدار نمیشوند!
حکایت حال شماست.
به جای این که دانشمندان ادیان دیگر را مسلمان جا بزنید و مسلمان معرفی کنید به مردم؛ مسلمانان را دانشمند کنید،که این بهتر است.
در ضمن بنده پیروی از آیین ابراهیم حق گرا میکنم. به همین دلیل تمام کتب مقدس را مطالعه میکنم.
اما شما که چشم بر حقایق بستید و هیچ چیز از تورات و انجیل نمیدانید بهتر است حرف دیگران که به شما گفته اند را در گوش من نخوانید که فلان کتاب تحریف شده است.
بهتر است بدانید قرآن نیز چند نوع است:
این قرآن که در ایران استفاده میشود حفص از عاصم است.
قرآن های دیگر هم وجود دارد که بعضی در قرائت و بعضی در معانی با قرآن ما تفاوت دارند.
پس ادعا نکنید که قرآن به هیچ وجه تحریف نشده است.
همان طور که عارض شدم بنده نه وقت این بحث های بیهوده را دارم نه حوصله این بحث ها را.زیرا در بحث های علمی فعالیت زیادی دارم لذا شما قادر به این نخواهید بود که این حرف های دروغ را به مغز بنده فرو کنید.که بنده زیر بار نخواهم رفت.
مطالبی در مورد زندگی انیشتین و دستاورد های ایشان [="]سالشمار زندگى اينشتين
[="]۱۸۷۹- [="]تولد: [="]۱۴[="] مارس اولم (آلمان)
[="]۱۸۹۴- [="]ترك تحصيل بعد از گذراندن يك ترم در دبيرستان مونيخ، اقامت در ايتاليا و ترك تابعيت آلمانى
[="]۱۸۹۶- [="]ادامه تحصيل در دبيرستانى در سوئيس و آغاز تحصيلات دانشگاهى در مدرسه پلى تكنيك زوريخ
[="]۱۹۰۰-[="] اخذ مدرك از مدرسه پلى تكنيك زوريخ
[="]۱۹۰۱- [="]اخذ تابعيت سوئيس
[="]۱۹۰۳- [="]ازدواج با ميلوا ماريك (همكلاسى اش)
[="]۱۹۰۵- [="]چاپ چند مقاله معروف در «آنالن در فيزيك» (از جمله مقاله هاى مربوط به نظريه نسبيت خاص و توضيح اثر فتوالكتريك)
[="]۱۹۱۴- [="]تدريس در دانشگاه برلين (استاد فيزيك نظرى)
[="]۱۹۱۶- [="]تكميل نظريه نسبيت عام
[="]۱۹۱۹-[="] جدايى از ميلوا و ازدواج با دختر عمويش الزا
[="]۱۹۲۱- [="]اخذ جايزه نوبل به خاطر خدماتش به فيزيك نظرى
[="]۱۹۲۷- [="]مطالعه در باب مبانى فلسفى مكانيك كوآنتومى
[="]۱۹۳۳- [="]خروج از آلمان و اقامت در پرينستون آمريكا به خاطر فشار نازى ها
[="]۱۹۳۹- [="]نامه به روزولت درباره خطر دستيابى نازى ها به بمب هسته اى
[="]۱۹۵۳- [="]طرح نظريه وحدت نيروها
[="]۱۹۵۵- [="]مرگ بر اثر حمله قلبى، [="]۱۸[="] آوريل
•[="] اينشتين كه بود[="]
[="]آلبرت اينشتين در [="]۱۴[="] مارس [="]۱۸۷۹[="] برابر با [="]۲۴[="] اسفند [="]۱۲۵۷[="] در شهر اولم آلمان به دنيا آمد. يك سال بعد با خانواده اش به مونيخ رفت. تحصيلات خود را در مونيخ آغاز و در سوئيس دنبال كرد. دوره دبيرستان را در آراو در سوئيس به پايان رسانيد و در دارالفنون زوريخ به تحصيل فيزيك و رياضى ادامه داد تا آنكه در [="]۱۹۰۵[="] دكتراى خود را گرفت.
[="]اينشتين به معلمى علاقه داشت اما تا مدت دو سال نتوانست شغل ثابتى به دست آورد و با تدريس خصوصى و جانشينى معلمان ديگر زندگى خود را مى گذراند. سرانجام به عنوان بازرس در دفتر ثبت علائم و اختراعات سوئيس استخدام شد. هفت سال در آنجا ماند و فرصت خوبى براى ادامه مطالعات و تكميل نظرات خود داشت و توانست مقاله هاى تاريخى و به يادماندنى خود را در مجله آلمانى رويدادهاى فيزيكى سال منتشر كند و به شهرت دست يابد. آلبرت در سال [="]۱۹۰۹[="] به دانشگاه زوريخ دعوت شد و به استادى دانشگاه آلمانى پراگ و استادى دارالفنون زوريخ برگزيده شد. در [="]۱۹۱۴[="] عضويت فرهنگستان علوم پزشكى و رياست مؤسسه وريك كايزر ويلهلم را پذيرفت و همكار ماكس پلانك، والتر نرنست، اروين شرودينگر و ماكس فون لاوه شد. شهرت آلبرت با اعلام نظريه نسبيت عام در سال [="]۱۹۱۶[="] به اوج خود رسيد و پس از تائيد آن در كسوف سال [="]۱۹۱۹ (۱۲۹۸[="] ش) شهرت جهانى يافت. با روى كار آمدن هيتلر در آلمان اينشتين كه يهودى بود، مورد آزار و بى حرمتى قرار گرفت و به آمريكا مهاجرت كرد و در آن جا به عضويت مؤسسه مطالعات پيشرفته پرينستون درآمد.
[="]در سال [="]۱۹۳۹(۱۳۱۸[="] ش) به درخواست چند نفر از دوستانش به فرانكلين روزولت رئيس جمهور آمريكا نامه نوشت و در آن از سلاح خطرناك اتمى كه در آلمان مورد مطالعه بود خبر داد و او را تشويق به مطالعه درباره سلاح اتمى كرد. همين كار سبب شد كه آمريكا در استفاده از انرژى اتمى از آلمان جلو افتد و نخستين بمب اتمى در آمريكا ساخته و به كار گرفته شود. استفاده از بمب اتمى و كشتار جمعيت زيادى در ژاپن سبب شد، اينشتين به طرفدارى از برقرارى صلح برخيزد و اعلاميه جلوگيرى از جنگ و صرف نظر كردن از جنگ هسته اى را كه برتراند راسل فيلسوف انگليسى تنظيم كرده بود، امضا كند. از اين رو است كه گروهى ثمره فعاليت علمى اينشتين را بمب اتم و جنگ هسته اى مى دانند و به او نفرين مى فرستند و گروهى ديگر او را بزرگترين دانشمند سراسر تاريخ بشر مى دانند كه جهان به بن بست رسيده علم را نجات داد و با بيان نظريه هاى خود راه علم و انديشه را هموار كرد.
[]
[="]اينشتين در نوجوانى علاقه چندانى به تحصيل نداشت. پدرش از خواندن گزارش هايى كه آموزگاران درباره پسرش مى فرستادند، رنج مى برد. گزارش ها حاكى از آن بودند كه آلبرت شاگردى كندذهن، غيرمعاشرتى و گوشه گير است. در مدرسه او را «باباى كندذهنى» لقب داده بودند. او در [="]۱۵[="] سالگى ترك تحصيل كرد، در حالى كه بعدها به خاطر تحقيقاتش جايزه نوبل گرفت!
[="]شايد شما نيز اين جملات را خوانده يا شنيده باشيد و شايد اين پرسش نيز ذهن شما را به خود مشغول كرده باشد كه چگونه ممكن است شاگردى كه از تحصيل و مدرسه فرارى بوده است، برنده جايزه نوبل و به عقيده برخى از دانشمندان، بزرگ ترين دانشمندى شود كه تاكنون چشم به جهان گشوده است؟
[="]با مطالعه دقيق تر زندگى اين شاگرد ديروز، پاسخ مناسبى براى اين پرسش پيدا خواهيم كرد. آلبرت بچه آرامى بود و والدينش فكر مى كردند كه كندذهن است. او خيلى دير زبان باز كرد، اما وقتى به حرف آمد، مثل بچه هاى ديگر «من من» نمى كرد و كلمه ها را در ذهنش مى ساخت. وقتى به سن چهار سالگى پاگذاشت، با بيلچه سر خواهر كوچكش را شكست و با اين كار ثابت كرد كه اگر بخواهد، مى تواند بچه ناآرامى باشد!
[="]پدر و مادر آلبرت به بچه هاى كوچك خود استقلال مى دادند. آنان آلبرت چهارساله را تشويق مى كردند كه راهش را در خيابان هاى حومه مونيخ پيدا كند. در پنج سالگى او را به مدرسه كاتوليك ها فرستادند. آن مدرسه با شيوه اى قديمى اداره مى شد. آموزش از طريق تكرار بود. همه چيز با نظمى خشك تحميل مى شد و هيچ اشتباهى بى تنبيه نمى ماند و آلبرت از هر چيزى كه حالت زور و اجبار و جنبه اطاعت مطلق داشته باشد، متنفر بود. اغلب كسانى كه درباره تنفر اينشتين از مدرسه، معلم و تحصيل نوشته اند، به نوع مدرسه، شيوه تدريس معلم و مطالبى كه اين دانش آموز بايد فرا مى گرفت، كمتر اشاره كرده اند. بازخوانى يك واقعه مهم در زندگى اينشتين ما را با مدرسه محل تحصيل او آشناتر مى كند: روزى آلبرت مريض بود و در خانه استراحت مى كرد. پدرش به او قطب نماى كوچكى داد تا سرگرم باشد. اينشتين شيفته قطب نما شد. او قطب نما را به هر طرف كه مى چرخاند، عقربه جهت شمال را نشان مى داد. آلبرت كوچولو به جاى اين كه مثل ساير بچه ها آن را بشكند و يا خراب كند، ساعت ها و روزها و هفته ها و ماه ها به نيروى اسرارآميزى فكر مى كرد كه باعث حركت عقربه قطب نما مى شود. عموى آلبرت به او گفت كه در فضا نيروى ناديدنى (مغناطيس) وجود دارد كه عقربه را جابه جا مى كند. اين كشف تاثير عميق و ماندگارى بر او گذاشت. در آن زمان، اين پرسش براى آلبرت مطرح شد كه چرا در مدرسه، چيز جالب و هيجان انگيزى مثل قطب نما به دانش آموزان نشان نمى دهند؟! از آن به بعد، تصميم گرفت خودش چيزها را بررسى كند و به مطالعه آزاد مشغول شود. اينشتين ده ساله بود كه در دبيرستان «لويت پولت» ثبت نام كرد. در آن موقع، علاقه بسيارى به رياضى پيدا كرده بود. اين علاقه را عمويش اكوب و يك دانشجوى جوان پزشكى به نام ماكس تالمود در وى ايجاد كرده بودند. تالمود هر پنجشنبه به خانه آنان مى آمد و درباره آخرين موضوعات علمى با آلبرت حرف مى زد. عمويش نيز او را با جبر آشنا كرده بود. اينشتين در دوازده سالگى از تالمود كتابى درباره هندسه هديه گرفت. او بعدها آن كتاب را مهم ترين عامل دانشمند شدن خود عنوان كرد. با اين كه آلبرت در خانه چنين علاقه اى به رياضيات و فيزيك نشان مى داد، در دبيرستان چندان درخششى نداشت. او در نظام خشك و كسل كننده دبيرستان، علاقه اش را به علوم از دست مى داد و نمراتش كمتر و كمتر مى شدند. بيشتر معلمانش معتقد بودند كه او وقتش را تلف مى كند و چيزى ياد نمى گيرد. هرچند اينشتين به قصد اين درس مى خواند كه معلم شود نه فيزيكدان، اما از معلمان خود دل خوشى نداشت و از زورگويى آنان و حفظ كردن درس هاى دبيرستان، دل پرخونى داشت. از اين رو، خود را به مريضى زد و با اين حيله، مدتى از دبيرستان فرار كرد! چون معلم ها نيز از او دل خوشى نداشتند، شرايط را براى اخراج او از مدرسه فراهم كردند. اينشتين بعدها در اين باره گفت: «فشارى كه براى از بر كردن مطالب امتحانى بر من وارد مى آمد، چنان بود كه بعد از گذراندن هر امتحان تا يك سال تمام، رمق فكر كردن به ساده ترين مسئله علمى را نداشتم!» اينشتين بعدها مجبور شد در دبيرستان ديگرى ديپلم خود را بگيرد و سرانجام با هزار بدبختى گواهينامه معلمى را دريافت كند. بعد از آن، مدتى معلم فيزيك در يك مدرسه فنى شد، اما چون روش هاى خشك تدريس را نمى پسنديد، پيشنهادهايى در مورد تدريس به رئيس مدرسه داد كه پذيرفته نشدند و به اين ترتيب بهانه اخراج خود را فراهم كرد.اينشتين پس از اين واقعه، زندگى دانشجويى را برگزيد و پس از فارغ التحصيلى، در اداره ثبت اختراعات به كار مشغول شد. او از كار كردن در اين اداره راضى بود. عيب دستگاه هاى تازه اختراع شده را پيدا مى كرد و در ساعت ادارى، وقت كافى داشت تا به فيزيك فكر كند. در همين اداره بود كه مقاله هاى متعددى نوشت و در مجلات معتبر منتشر كرد. جالب اين كه دانشمند بزرگ كه با فرضيات خود انقلابى در جهان دانش به پا كرد، در شرايطى كار مى كرد كه براى هر دانشمند ديگرى غيرممكن بود! او نه با فيزيكدان حرفه اى تماس داشت و نه به كتاب ها و مجلات علمى مورد نياز دسترسى داشت. در فيزيك فقط به خود متكى بود و كس ديگرى را نداشت كه به او تكيه كند! اكتشافات او چنان خلاف عرف بودند كه به نظر فيزيكدانان حرفه اى، با شغلى كه او به عنوان يك كارمند جزء در دفتر ثبت اختراعات داشت، سازگار نبودند. برگرفته از كتاب اينشتين در [="]۹۰[="] دقيقه –[="] جان و مرى گريبين /ترجمه پريسا همايون روز .
[]
[="]ترجمه: على عبدالمحمدى
[="]او تجسم خرد ناب بود، استادى كه انگليسى را با لهجه آلمانى تكلم مى كرد، كسى كه چهره اش به عنوان يك كليشه خنده دار در هزاران عكس و فيلم به نمايش درآمده است. سيماى منحصر به فرد او با آن موهاى بلند و آشفته بلافاصله قابل تشخيص بود، نظير «ولگرد كوچك» اثر ماندگار «چارلى چاپلين» كمدين مشهور سينماى جهان. چهره او به اندازه همان خانم هاى شيك پوشى كه در تالارهاى مجلل برلين و هاليوود مثل پروانه دور او مى چرخيدند شناخته شده بود. با اين حال، او به طرز غير قابل تصورى عميق بود نابغه اى بين نوابغ ديگر كه صرفاً با انديشيدن توانست دريابد كه جهان با آنچه به نظر مى رسيد تفاوت دارد. حتى اكنون دانشمندان در مواجهه با نظريات عالمانه او مثل نظريه «نسبيت عام» اظهار شگفتى مى كنند. «ريچارد فينمن» كه خود در زمره دانشمندان برجسته معاصر بود در اين باره گفته است: «من هنوز نمى توانم بفهمم كه او چطور به اين موضوع مى انديشيد.» اما فيزيكدان بزرگى كه ما در اينجا از او سخن مى گوييم به طرز شگفت انگيزى ساده رفتار مى كرد. مثلاً او عادت داشت كه كراوات ها و جوراب هايش را با عرقگيرها و زيرپيراهنى هاى پروانه اى عوض كند. او كلمات قصار پُرمغزى را بر زبان جارى مى ساخت و به آسانى حل معادلات رياضى قادر بود تا اشعار نامربوط بسرايد. مثلاً او مى گفت: «دانش چيز شگفت انگيزى است، مشروط بر آنكه كسى مجبور نباشد از طريق آن امرار معاش كند.» بازى پرتاب حلقه ها او را مشغول مى كرد، ضمن اينكه او همواره تلاش مى كرد تا به اشكال مختلف خود را به عنوان يك يهودى پاكدل يا يك هنرمند پُرآوازه بشناساند. هر كارتون سازى آرزو مى كرد تا مدلى همانند او داشته باشد. ايده هاى او درست همانند ايده هاى «داروين» (ديرينه شناس برجسته) غوغايى در جهان دانش بر پا مى كرد و عملاً فرهنگ معاصر، از نقاشى تا شعر، را تحت تأثير قرار مى داد. در آغاز، حتى بسيارى از دانشمندان مفهوم واقعى «نسبيت» را درك نمى كردند كه اين يادآور سخن كنايه آميز و بديع «آرتور ادينگتون» متخصص بذله گوى فيزيك نجومى است كه وقتى از او پرسيده شد «آيا درست است كه فقط سه نفر مفهوم نسبيت را درك كرده اند» پاسخ داد «من دارم تلاش مى كنم بفهمم كه نفر سوم كيست.» به طور كلى، نگاه جهانيان به مفهوم «نسبيت» نگاهى منتظرانه و خيره شونده بود. براى بسيارى از انديشمندان بزرگ دهه [="]۱۹۲۰[="] از «دادائيست» ها تا «كوبيست» ها و حتى فرويدين ها (طرفداران نظريات زيگموند فرويد)، اما قضيه تا حدى فرق مى كرد. اينان «نسبيت» را منطبق بر واقعيت هاى امروز جهان يافته بودند و نگاه ايشان بازتاب دهنده چيزى بود كه «ديويد كاسيدى» مورخ برجسته حوزه دانش به اختصار آن را «چشم انداز معاصر» مى ناميد: «خزان حكومت هاى استبدادى، تحولات گسترده در قلمرو نظم اجتماعى و در واقع هر آنچه در قرن بيستم دچار آشوب و تلاطم مى شد.»
•[="] مردى براى تمام فصول
[="]تأثيرات برانگيزاننده «اينشتين» نابغه علمى قرن بيستم بر پندارهاى عمومى در سراسر زندگى او و پس از آن ادامه پيدا كرد. آرامگاه ترسناك او به آهن ربايى براى جذب پويندگان راه دانش و آگاهى تبديل شد. قيم هاى «اينشتين» محرمانه خاكسترهاى جسد او را در هوا پراكندند. اما آنها شكست خوردند، لااقل تا اندازه اى، توسط يك آسيب شناس زرنگ كه مغز «اينشتين» را بيرون كشيد تا شايد در آينده بتواند رازهاى نبوغ ذاتى او را كشف كند. همين چند سال پيش بود كه عده اى از محققان كانادايى با بررسى بقاياى نمك سود شده مغز «اينشتين» دريافتند كه نرمه جانبى ديواره مغز او بزرگتر از حد معمول بوده است. گفتنى است كه اين قسمت از مغز انسان به عنوان مركزى براى انديشيدن پيرامون محاسبات و شبيه سازى هاى فضايى نقش حساسى را ايفا مى كند. اما دانشمندان به همين اندازه بسنده نكرده اند و نامه ها و دستنوشته هاى قديمى «اينشتين» را براى پى بردن به ابعاد واقعى نبوغ او مورد مطالعه قرار داده اند. اين حقايق نامكشوف سرانجام پس از سال ها مقاومت قيم هاى «اينشتين» كه ظاهراً اشتياق فراوانى به مخفى نگهداشتن نبوغ خالق نظريه «نسبيت» نشان داده اند در حال آشكار شدن است. بر خلاف كاريكاتور خنده آورى كه «اينشتين» را با موهايى ژوليده و بدون آرايش به تصوير كشيده و همواره دختركان محصل را در انجام تكاليف خانگى درس رياضى و تحقق عينى هر هدف ارزشمندى يارى داده است، «آلبرت» آنگونه كه اسناد مربوطه نشان مى دهند مردى بوده كه زندگى شخصى مغشوش اش تفاوت هاى بارزى با انديشه هاى روشن او پيرامون جهان هستى داشته است. او قادر بود تا گاهى خونگرم و گاهى خونسرد باشد؛ او پدرى بسيار مهربان و شيفته فرزندان خود بود اما معمولاً دور از محيط خانواده حضور داشت؛ او همسرى فهميده براى بانوى سختگير خانه بود، اما گرم گرفتن با خانم هاى بدكاره را هم بلد بود. «فيليپ فرانك» دوست و نگارنده زندگينامه «اينشتين» درباره اين ويژگى نابغه دوران ما مى نويسد: «آلبرت رفتار زننده و عجيبى را با زنان غريبه از خود بروز مى داد. او خيلى سريع با اين قبيل افراد گرم مى گرفت، اما بلافاصله پس از صميمى شدن روابط پا پس مى كشيد و به آن پايان مى داد.» «اينشتين» خود در برابر هر خواسته اى براى كشف ويژگى هاى روحى و روانى اش مقاومت مى كرد. به عنوان مثال، او پيشنهاد يك تحليلگر فرويدى را براى دراز كشيدن روى تخت و تن دادن به آزمايش هاى روانكاوانه رد كرد. با وجود اين، كنجكاوى پيرامون خصايل ذاتى او همچنان ادامه دارد، به طورى كه هم اكنون صدها عنوان كتاب با موضوعيت «اينشتين» در سايت جست وجوى اينترنتى Amazon.com[="] يافت مى شود.
•[="]تربيت و سوابق خانوادگى
[="]اين نخستين فرزند خپله يك زوج بورژواى يهودى از جنوب آلمان قوياً تحت تأثير مادر تحكم جوى خود قرار داشت كه استعداد نسبتاً خوبى در ياد گيرى موسيقى داشت. همين اشتياق مادر باعث شد تا «آلبرت» كه استعداد خوبى را در نواختن ويولن و آموختن هنرمندى هاى آهنگسازان كلاسيكى از قبيل «باخ»، «موتزارت» و «شوبرت» بروز داده بود تشويق به ادامه فعاليت شود. در سال هاى كودكى و نوجوانى، «اينشتين» رفتارهاى مذهبى جالبى را به نمايش مى گذاشت. به عنوان مثال، او هميشه اعضاى خانواده اش را به خاطر مصرف گوشت خوك مورد سرزنش قرار مى داد. اما بعدها اين تعصب او ناپديد شد و جاى خود را به جست وجوى متون اوليه علمى و مطالعه كتاب كوچكى داد كه آموزه هاى هندسى را در خود نهفته داشت و حكم يك كتاب مقدس را براى او پيدا كرده بود. بدين ترتيب، «اينشتين» در تمام عمر خود به هر نوع اتوريته يا قدرتى ظنين باقى ماند.
[="]پدر «آلبرت» كه يك مهندس آسان گير و مؤسس يك شركت ناموفق در صنعت نوظهور الكتروشيميايى بود تأثيرى كمتر از مادر بر شخصيت او گذاشت، هر چند اين پدر بود كه با اهداى يك قطب نماى اسباب بازى به عنوان هديه جشن تولد باعث شد تا «اينشتين» نخستين تجربه استدلالى خويش را از آن الهام بگيرد: «آلبرت» پنج ساله در شگفت مانده بود كه چه عاملى باعث مى شود تا سوزن قطب نما همواره به طرف شمال نشانه رود؟ در [="]۱۵[="] سالگى، «آلبرت» نخستين طغيان جوانى بزرگ خود را تجربه كرد. او كه به واسطه مهاجرت خانواده اش به شمال ايتاليا پس از بروز يك ناكامى شغلى ديگر براى پدرش به تنهايى در مونيخ زندگى مى كرد تصميم گرفت مدرسه ابتدايى اش را ترك كند تا از شر تمايلات نظامى گردانندگان آن خلاص شود. «اينشتين» تابعيت آلمانى خود را انكار كرد و سرانجام براى ادامه تحصيل وارد «پلى تكنيك زوريخ» شد كه به ام اى تى سوئيس معروف بود. در آنجا او عاشق يكى از دانشجويان همكلاسى خود به نام «ميله وا ماريچ» شد كه در رشته فيزيك تحصيل مى كرد. اگرچه خانم «ماريچ» قدرى از ناحيه پا مى لنگيد و سه سال هم بزرگتر از «آلبرت» بود، اما ظاهراً علاقه اين دو به يكديگر پايان ناپذير بود. «اينشتين» علايق شخصى خود را در زمينه هاى فيزيك و موسيقى با «ميله وا» سهيم مى دانست، او را «عروسك» خطاب مى كرد و حتى حاضر شد تا فرزند نامشروع او را كه دخترى رنجور بود سرپرستى كند. اين دو با وجود مخالفت هاى مادر «آلبرت» ازدواج كردند، اما وصلت آنها بعدها گسسته شد.
•[="]نابغه اى اسير شهرت و محبوبيت
«اينشتين» در سال هاى جوانى به دليل پايبند نبودن به تعهدات زناشويى حتى يك بار مجبور شد تا از شوهر معشوقه قديمى اش پوزش بطلبد. «ميله وا» دريافته بود كه رابطه شوهرش با آن خانم از سر گرفته شده است و به همين دليل خواست تا مانع از تداوم آن شود. «آلبرت» بعدها دخالت همسرش را ناشى از حسادت ذاتى يك زن زشت نسبت به يك زن زيبا دانست و آن را سرزنش كرد. شايد از دست دادن دختر بيمار «ميله وا» يا وابستگى درونى «آلبرت» به علايق شغلى يا اوج گيرى شهرت او باعث شده بود تا بانوى خانه بيش از هر زمان ديگرى احساس ناراحتى كند. در آستانه جنگ جهانى اول، «ميله وا» بر خلاف ميل درونى خويش «اينشتين» را در سفر به برلين (مهد فيزيك اروپا) همراهى كرد، اما محيط تحمل ناپذير آنجا بلافاصله او را همراه دو فرزندش به زوريخ بازگرداند. در سال [="]۱۹۱۹[="] پس از سه سال بگو مگو و سپرى كردن روابط نامتعادل، «آلبرت» و «ميله وا» تصميم به جدايى از يكديگر گرفتند. «اينشتين» موافقت كرد كه پول جايزه نوبلى را كه او احساس اطمينان مى كرد كه به او تعلق خواهد گرفت به خانم «ماريچ» بدهد. با اين حال، آن دو بيشتر به خاطر فرزندان شان مجبور بودند به تماس هاى خويش ادامه دهند. فرزند بزرگتر كه «هانس آلبرت» نام داشت بعدها تا حد يك استاد برجسته هيدروليك در دانشگاه بركلى كاليفرنيا ترقى كرد، اما فرزند كوچكتر كه استعداد خود را در زمينه موسيقى و ادبيات آزموده بود بعدها در يك بيمارستان روانپزشكى در سوئيس به ديار باقى شتافت. «ميله وا» پس از جدايى از «آلبرت» تدريس خصوصى رياضيات و فيزيك را پيشه ساخت تا از اين راه بتواند هزينه هاى زندگى اش را تأمين كند. او برخلاف برخى تصورات كه «نسبيت خاص» را محصول فعاليت هاى مشترك او و «اينشتين» مى دانند هيچگاه چنين ادعايى را مطرح نساخت. «اينشتين» طولى نكشيد كه با عمو زاده مطلّقه خود «السا» طرح دوستى ريخت. اين زن كه آشپزى و تيماردارى «آلبرت» را عهده دار شده بود طى ماه هاى پى در پى كه «اينشتين» غرق در افكار بزرگ بود تا سرانجام توانست نظريه «نسبيت عام» را ارائه دهد صبورانه در كنار او حضور داشت. بر خلاف «ميله وا»، او (السا) فضاى شخصى مساعدى را براى «آلبرت» فراهم ساخته بود تا او هرچه بهتر بتواند به فعاليت هاى علمى خود رسيدگى كند. اما هر چه بر شهرت «اينشتين» افزوده مى شد، خانم هاى خوش سيماى بيشترى اطراف او را احاطه مى كردند، درست مثل ماهواره هايى كه گرد يك سياره مى چرخند. اينگونه هوسرانى هاى «آلبرت» خشم «السا» را كه سرانجام به عقد او درآمد برانگيخته بود، اما همانطورى كه او خطاب به يك دوست گفته است نابغه اى در حد و اندازه هاى شوهرش چطور مى توانست در برابر تبعات گريزناپذير شهرت و محبوبيت دوام بياورد.
•[="] دشمنان از هر سو بر او مى تاختند
[="]اگرچه شايد همسران «اينشتين» با اين ادعا مخالف باشند، اما شواهد تاريخى حكايت از وجود نوعى «حس اخلاقى عميق» در باطن «آلبرت» دارند. مثلاً در اوج جنگ جهانى اول، «اينشتين» با امضاى يك دادخواست ضد جنگ كه فقط سه دانشمند آلمانى ديگر به امضاى آن تن داده بودند خشم «قيصر» را برانگيخت. با اين حال، در اقدامى كاملاً متناقض، او به ساخت يك قطب نماى دقيق براى استفاده در زيردريايى هاى آلمانى كمك كرد. طى سال هاى پُرآشوب دهه [="]۱۹۲۰[="] كه خيزش تدريجى حزب نازى به رهبرى «هيتلر» (در نتيجه شكست سنگين آلمان در جنگ جهانى اول و بروز مصايب عديده اقتصادى) باعث انزواى يهوديان شده بود «اينشتين» به عنوان يك «فيزيكدان يهودى» هدف مطلوبى براى نشانه رفتن بود. با اين حال، نازى ها تنها دشمنان او نبودند. استالينيست ها نظريه «نسبيت» او را نماينده فردگرايى شايع در تفكر «كاپيتاليسم» مى دانستند؛ برخى اعضاى كليسا «نسبيت» را نظريه اى آميخته با كفر و الحاد ارزيابى مى كردند. اما خود «اينشتين» با اينكه نگرشى اسپينوزايى (غير شخصى) به «خداوند» داشت، غالباً از تلاش خود براى درك ماهيت شكل گيرى جهان توسط خدا سخن به ميان مى آورد. در واكنش به رشد تفكرات ضدسامى در آلمان، «اينشتين» به يك صهيونيست متعصب تبديل شد، هر چند او دغدغه هاى خويش را پيرامون حقوق اعراب در هر كشور يهودى به طور آشكار بيان مى كرد. «اينشتين» كه با به قدرت رسيدن نازى ها مجبور به ترك آلمان شده بود پذيرفت كه در مؤسسه جديد مطالعات پيشرفته در پرينستون، نيوجرسى، به فعاليت مشغول شود تا در سايه آن بتواند گوشه خلوتى را براى پيشبرد مهارت هاى علمى خود فراهم ببيند. (وقتى از او خواسته شد تا ميزان مبلغ دريافتى اش را به پيشنهاد خود تعيين كند بدون هيچ چشمداشتى رقم سالانه سه هزار دلار را مطالبه كرد. اما «السا» با سرسختى خاصى آن را به [="]۱۶[="] هزار دلار افزايش داد). با اينكه «اينشتين» تمام فكر و ذكر خود را معطوف «يكى سازى مفاهيم جاذبه و الكترومغناطيسم در يك كالبد رياضى واحد» كرده بود، اما وقتى صداى ترسناك ماشين نظامى آلمان را كه روز به روز بر پيشروى هاى خود در دو جبهه شرق و غرب مى افزود شنيد ترجيح داد چاره اى بينديشد. برخلاف پرهيزهاى اوليه در خصوص موضوع جنگ، «اينشتين» به نفع اقدام نظامى عليه «هيتلر» سخنرانى كرد. او بدون جنجال و هياهو زمينه ورود گروه هايى از آوارگان يهودى را به ايالات متحده آمريكا فراهم ساخت كه در بين آنها عكاس جوانى به نام «فيليپه هالسمن» حضور داشت كه بعدها معروف ترين عكس «اينشتين» را به ثبت رساند.
•[="] تأسف بى فايده
[="]وقتى «لئو سزيلارد» دانشمند مهاجر مجارستانى به «اينشتين» هشدار داد كه آلمان ها احتمالاً به بمب اتمى دسترسى پيدا كرده اند، او حتى با اينكه چيز زيادى درباره پيشرفت هاى جديد در فيزيك هسته اى نمى دانست خطر را با تمام وجود خويش احساس كرد. وقتى «سزيلارد» مطالبى را پيرامون واكنش هاى زنجيره اى به اطلاع «اينشتين» رساند او كاملاً شگفت زده شد و گفت: «من هرگز به طور جدى به اين قضايا نينديشيده بودم.» بعدها وقتى «اينشتين» خبر بمباران اتمى هيروشيما و ناكازاكى (شهرهاى بزرگ ژاپن) را شنيد آه سوزناكى كشيد و تأسف عميق خويش را ابراز كرد. پس از پايان جنگ جهانى دوم، «اينشتين» صراحت بيشترى را ضميمه كلام خويش ساخت. علاوه بر تلاش وافر براى تصويب يك ممنوعيت بين المللى در زمينه استفاده از جنگ افزارهاى هسته اى، او «مك كارتيسم» (سياست مقابله با تفكرات ظاهراً چپگرايانه در داخل آمريكا) را محكوم كرد و براى پايان دادن به «تعصب و نژادپرستى» اقدام به ارائه دادخواستى به دادگاه كرد. در اوج دوران جنگ سرد، اظهارات صريح و شفاف «اينشتين» اگرچه احترام فراوانى را برمى انگيخت، اما بعضاً انگ «سادگى و ناپختگى» به آن چسبانده مى شد. به عنوان مثال، مجله Life[="] نام «آلبرت اينشتين» را به انتخاب خود در زمره [="]۵۰[="] شخصيت «ساده لوح و آلت دست» فهرست كرده بود. «كاسيدى» درباره ويژگى هاى ذاتى «اينشتين» مى گويد: «او يك حس اخلاقى آشكار داشت كه ديگران، حتى اخلاق گرايان ديگر، هميشه نمى توانند آن را ببينند.» فيزيكدان و تاريخ نگار برجسته هاروارد «جرالد هولتون» در اين باره مى افزايد: «اگر انديشه هاى اينشتين واقعاً خام و ناپخته باشند، شكل جهان نيز واقعاً چندان زيبا نخواهد بود.» اما هرچه باشد به نظر مى رسد كه غرايز مهربانانه و دموكراتيك «اينشتين» مى توانند «مدل سياسى ايده آلى براى قرن بيست و يكم» باشند و ما را براى تجسم بخشيدن به بهترين رؤياهاى خويش در قرن حاضر يارى دهند. پس آيا ما بايد انتظارى بيش از اين از مردى داشته باشيم كه با تلاش هاى خود به [="]۱۰۰[="] سال گذشته هويت بخشيد؟ منبع: Time, Jan.3,2000[="]
[="] •[="] بن بست هاى فيزيك كلاسيك[="]
[="]نيوتن با كشف قانون جاذبه و قانون هاى حركت و ماكسول با بيان نظريه الكترومغناطيس، فيزيك كلاسيك را چنان قدرت بخشيدند كه توانست از عهده تفسير و توجيه بسيارى از پديده هاى مربوط به طبيعت برآيد. اما در سال هاى پايانى قرن نوزدهم، فيزيكدانان با پديده هاى جديدى روبه رو شدند كه قانون ها و اصل هاى شناخته شده فيزيك از حل آنها عاجز ماندند. بعضى از اين پديده ها عبارت بود از:
[="]۱- [="]معماى سرعت نور:
[="]در سال [="]۱۸۸۷[="] مايكلس و مورلى به اندازه گيرى سرعت نور در امتدادهاى مختلف فضا پرداختند. براساس فرضيه اى كه آنان مطرح كرده بودند، سرعت هاى اندازه گيرى شده بين دو حد C+V[="] و C – V[="] خواهد بود (C[="] سرعت سير نور در فضا و V[="] سرعت حركت انتقالى زمين) است. اما برخلاف پيش بينى آنان سرعت سير نور نسبت به دستگاه اندازه گيرى در امتدادهاى مختلف فضا هميشه مقدار ثابت C[="] بود. اين موضوع تجربى خلاف قانون جمع سرعت هاى نيوتن بود. چرا؟
[="]۲- [="]پديده فوتوالكتريك:
هرتز در سال [="]۱۸۸۷[="] پديده فوتوالكتريك را كشف كرد. او در برابر يك كمان الكتريكى كه مقدار زيادى اشعه فرابنفش تابش مى كرد الكتروسكوپ باردارى را قرار داد و مشاهده كرد وقتى اشعه فرابنفش كمان الكتريكى به صفحه فلزى تميزى برخورد كند كه به كلاهك الكتروسكوپ متصل است، الكتروسكوپ تخليه مى شود و اگر در برابر اشعه، تيغه شيشه اى قرار دهيم كه براى نور بنفش كدر باشد، الكتروسكوپ تخليه نمى شود. هرتز با آزمايش دريافت نور سرخ بسيار شديد نمى تواند سبب خالى شدن الكتروسكوپ شود، اما نور آبى رنگ ضعيف به خوبى الكتروسكوپ تخليه مى شود. اين پديده، قبول نظريه موجى نور و معادله ها و رابطه هاى موجود قابل توجيه نبود و راه حل جديدى را مى طلبيد.
[="]۳- [="]انفصالى بودن طيف تابشى و جذبى گازها:
[="]گازها مى توانند طيف خطى و ناپيوسته را تابش يا جذب كنند و دليل اين پديده در فيزيك كلاسيك روشن نبود.
[="]۴- [="]تابش مداوم اتم ها:
[="]بر طبق نظريه هاى فيزيك كلاسيك و فرضيه اتمى رادرفورد الكترون در اثر تابش بايد به هسته نزديك شود و روى آن قرار گيرد و در اين صورت طيف تابشى بايد متصل باشد. در حالى كه آزمايش اين پديده ها را تائيد نمى كند. چرا؟
[="]۵- [="]تابش جسم سياه:
[="]تابش جسم سياه به صورت طيف پيوسته و شدت آن با توان چهارم دماى مطلق جسم متناسب است. اين پديده هم با نظريه هاى كلاسيك قابل توجيه نبود.
[="]۶- [="]خاصيت راديواكتيويته:
[="]تابش پرتوهاى آلفا، بتا و گاما و تبديل يك عنصر به عنصر ديگر نيز با قانون هاى فيزيك كلاسيك توجيه پذير نبود. خلاصه با همه موفقيت هايى كه فيزيك كلاسيك داشت و نتيجه هايى كه در فناورى هاى حمل و نقل، ارتباطات و صنعت به دست آورده بود، در برابر اين پرسش به طور كامل ناتوان و به بن بست رسيده بود تا آنكه آلبرت اينشتين به حل اين معماها دست يافت.
•[="] مقاله هاى اينشتين و فيزيك نوين[="]
[="]از ميان مجموعه مقاله هاى اينشتين مقاله اى كه او در سال [="]۱۹۰۵[="] عرضه كرد، اثر مهمى در پيشرفت علم داشته است. در آن مقاله پديده فوتوالكتريك را شرح مى دهد و با استفاده از نظريه كوانتوم پلانك نظريه فوتونى نور را بيان مى كند. بر طبق اين نظريه نور مانند انرژى هاى ديگر حالت كوانتومى دارد. كوانتوم نور را كه فوتون مى ناميم مقدار مشخص انرژى است كه اندازه آن، E[="]، از رابطهhv = E[="] به دست مى آيد كه v[="] بسامد موج و h[="] ثابت پلانك است.
[="]بنابر اين نظريه هر چه بسامد نور بيشتر يا طول موج آن كمتر باشد، انرژى فوتون بيشتر است. چنانچه اين فوتون ها در مسير حركت خود به الكترون هايى برخورد كنند، جذب الكترون مى شوند و انرژى الكترون را بالا مى برند و در نتيجه الكترون مى تواند از ميدانى كه در آن قرار گرفته است، آزاد و خارج شود.
[="]اينشتين به مناسبت توضيح پديده فوتوالكتريك جايزه نوبل سال [="]۱۹۲۱[="] فيزيك را دريافت كرد. نظريه فوتونى او نه فقط نور بلكه سراسر طيف موج هاى الكترومغناطيسى از موج هاى گاما تا موج هاى بسيار بلند را دربرمى گيرد و توضيح مى دهد.
[="]موضوع دومين مقاله اينشتين حركت براونى بود. در سال [="]۱۸۲۷[="] رابرت براون ([="]۱۸۵۸- ۱۷۷۳) [="]گياه شناس و پزشك انگليسى حركت مداوم معلق دو مايع را مشاهده كرد و متوجه شد كه اين ذره ها با قطرى حدود يك ميكرون پيوسته به اين سو و آن سو حركت مى كنند. اينشتين همين آزمايش را در مقاله اى با استفاده از نظريه جنبشى ذره ها تعبير و تفسير كرد و از روى آن عدد آوودگادرو را به دست آورد.
[="]اينشتين نظريه نسبيت خاص را در مقاله سوم معرفى كرد. در اين مقاله بود كه مفاهيم اساسى طبيعت موجى فضا، حجم، زمان و حركت به طور كامل تغيير كرد. اينشتين ضمن مطالعه هاى خود توانست مسئله سرعت نور را كه از مدت ها پيش تعجب دانشمندان را برانگيخته بود، حل وفصل كند.
[="]او نظريه خود را براساس دو اصل زير قرار داد:
[="]۱- [="]سرعت نور در جهان ثابت است
[="]۲- [="]قانون هاى طبيعت براى ناظرين مختلف كه يكنواخت حركت مى كنند يكسان است.
[="]اينشتين نشان داد كه اگر ثابت نبودن سرعت نور را بپذيريم، نتيجه هاى شگفت انگيزى به بار مى آيد. براى مثل هر چه سرعت حركت جسمى بيش تر شود، طول آن كوتاه تر و جرمش بيشتر مى شود. نتيجه ديگر آنكه به زمان مطلق و فضاى مطلق به شكلى كه پيشينيان تصور مى كردند نمى توان قائل شد و زمان و فضا را جدا و مستقل از يكديگر نمى توان در نظر گرفت. دنياى مادى يك فضا و زمان چهاربعدى است. جرم يك جسم نيز ثابت نيست و با تغيير سرعت تغيير مى كند به طورى كه مى توان جرم را نوعى انرژى متراكم در نظر گرفت و يا انرژى را جرم پراكنده دانست. اينشتين با بيان نظريه نسبيت خاص، قانون بقاى ماده لاوازيه و اصل بقاى انرژى ماير را به اصل بقاى مجموع ماده و انرژى درآورد و رابطه معروف جرم و انرژى را به دست آورد.
[="]اينشتين در سال [="]۱۹۱۶[="] نظريه نسبيت عام[="] را تنظيم و اعلام كرد. در اين نظريه نه تنها حركت با سرعت ثابت و مسير مستقيم، بلكه هر نوع حركتى در نظر گرفته شده بود. در بسيارى موارد دليل آنكه سرعت و مسير حركت هر متحركى تغيير مى كند، وجود نيروى جاذبه است. بنابراين در نظريه نسبيت عام بايد نيروى جاذبه در نظر گرفته شود. اينشتين يك رشته معادله تنظيم كرد كه نشان مى داد اگر در هيچ جا ماند و نيروى جاذبه وجود نداشته باشد، جسم متحرك مسير مستقيمى را طى مى كند و اگر ماده وجود داشته باشد فضاى پيرامون جسم متحرك دگرگون شده، جسم مسير منحنى را طى مى كند. نظريه نسبيت عام نشان مى دهد كه اين منحنى ها چگونه بايد باشند و اين به طور كامل با آن چه در نظريه جاذبه نيوتن پيش بينى شده بود، تطبيق نمى كرد. براى مثال بر طبق نظريه اينشتين مسير نور تحت تاثير ميدان جاذبه قوى تغيير مى كند. در صورتى كه از قانون هاى نيوتن چنين نتيجه اى به دست نمى آمد. كسوف سال [="]۱۹۱۹[="] نظريه اينشتين را ثابت كرد. در سال [="]۱۹۶۹[="] دو سفينه پژوهشى كه به سمت مريخ فرستاده شدند، اثر خورشيد بر مسير موج هاى راديويى را مورد مطالعه و مشاهده قرار دادند.
•[="] پايان عمر اينشتين[="]
[="]اينشتين در سال هاى اقامت خود در پرينستون به طور روزافزونى با جريان هاى اصلى پژوهش در فيزيك فاصله پيدا كرد اما بدون شك همچنان داناى جمع باقى ماند. او كماكان در راه آرمان هاى خيرخواهانه، صلح طلبانه، بشردوستانه و هموارسازى راه رسيدن به حكومت جهانى گام برمى داشت. با اين حال اينشتين در سخنانى كه در سال [="]۱۹۳۰[="] به زبان آورده است، به گونه اى به گرايش به دورى از جمع نيز اعتراف كرده است: «من در واقع يك مسافر تنها هستم. من هرگز با همه وجود به كشورى، به خانه شخصى ام يا به دوستان و حتى خانواده خودم تعلق نداشته ام. من با همه اين دلبستگى هاى زندگى روبه رو و در تماس بوده ام، اما احساس نياز به فاصله گرفتن و تنها شدن را هرگز از دست نداده ام. اين احساس با بالا رفتن سن در من در حال شدت گرفتن نيز هست…[="]» (از كتاب فيزيكدانان برنده جايزه نوبل، ترجمه دكتر فقيهى نژاد)
•[="] بزرگداشت اينشتين[="]
[="]در ايران پس از درگذشت اينشتين براى تجليل از مقام شامخ علمى او مجلس يادبودى در ايران تشكيل شد. اين مجلس روز پنج شنبه [="]۷/ ۲/ ۱۳۳۴[="] در تالار ابن سيناى دانشكده پزشكى با حضور جمعى از وزيران و نمايندگان دو مجلس و رئيس و استادان دانشگاه برگزار شد. سخنرانان كه آقايان دكتر منوچهر اقبال، دكتر محمود خانى، دكتر محسن هشترودى، دكتر كمال جناب و دكتر رضازاده شفق بودند، در موضوع انديشه هاى علمى اينشتين و نتايج فلسفى آنها سخنرانى كردند. مجموعه آن سخنرانى ها را شادروان غلامرضا عسجدى در كتابى به نام «نقد و تحقيق درباره نسبيت همزمانى» به شماره ثبت [="]۴۲۹- ۳/۴/۱۳۵۴[="] كتابخانه ملى چاپ و منتشر كرده است.
مطالبی دیگر
[="]آلبرت [="]انیشتین در چهاردهم مارس 1879 در شهر اولم كه شهر متوسطی از ناحیه و [="]ورتمبرگ آلمان بود متولّد شد. امّا شهر مزبور در زندگی او اهمیتی نداشته [="]است. زیرا یك سال بعد از تولّد او خانواده وی از اولم عازم مونیخ گردیدند.
[="]پدر [="]آلبرت، هرمان انیشتین كارخانه كوچكی برای تولید محصولات الكترو شیمیایی [="]داشت و با كمك برادرش كه Masoomi كارخانه بود از آن بهره برداری می كرد. [="]گر چه در كار معاملات بصیرت كاملی نداشت. پدر آلبرت از لحاظ عقاید سیاسی [="]نیز مانند بسیاری از مردم آلمان گرچه با حكومت پروسی ها مخالفت داشت امّا [="]امپراطوری جدید آلمان را ستایش می كرد و صدر اعظم آن «بیسمارك» و ژنرال «[="]مولتكه» و امپراطور پیر یعنی «ویلهم اول» را گرامی می داشت. مادر انیشتین [="]كه قبل از ازدواج پائولین كوخ نام داشت، بیش از پدر زندگی را جدی می گرفت [="]و زنی بود اهل هنر و صاحب احساساتی كه خاصّ هنرمندان است و بزرگترین عامل [="]خوشی او در زندگی و وسیله تسلای وی از علم روزگار، موسیقی بود.
[="]آلبرت [="]كوچولو به هیچ وجه كودك اعجوبه ای نبود و حتّی مدّت زیادی طول كشید تا سخن [="]گفتن آموخت به طوری كه پدر و مادرش وحشت زده شدند كه مبادا فرزندشان ناقص [="]و غیر عادی باشد؛ امّا بالاخره شروع به حرف زدن كرد؛ ولی غالباً ساكت و [="]خاموش بود و هرگز بازیهای عادی را كه مابین كودكان انجام می گرفت و موجب [="]سرگرمی كودك و محبّت فی ما بین می شود را دوست نداشت.
[="]آلبرت مرتباً و [="]هر سال از پس سال دیگر طبق تعالیم كاتولیك تحصیل كرد و از آن لذّت فراوان [="]برد و حتّی در مواردی از دروس كه به شرعیات و قوانین مذهبی كاتولیك بستگی [="]داشت چنان قوی شد كه می توانست در هر مورد كه همشاگردانش قادر نبودند به [="]سؤالهای معلّم جواب دهند، او به آنها كمك می كرد.
[="]انیشتین جوان در ده [="]سالگی مدرسه ابتدایی را ترك كرد و در شهر مونیخ به مدرسه متوسطه «لوئیت [="]پول» وارد شد. در مدرسه متوسطه اگر مرتكب خطایی می شدند راه و رسم تنبیه [="]ایشان آن بود كه می بایست بعد از اتمام درس، تحت نظر یكی از معلّمان، در [="]كلاس توقیف شوند و با در نظر گرفتن وضع نابهنجار و نفرت انگیز كلاسهای [="]درس، این اضافه ماندن شكنجه ای واقعی محسوب می شد.
[="]ذوق هنری
[="]ذوق [="]هنری انیشتین چنان بود كه وقتی پنج ساله بود، روزی پدرش قطب نمایی جیبی را [="]به وی نشان داد خاصّیت اسرار آمیز عقربه مغناطیسی در كوك تأثیر عمیقی [="]گذاشت. با وجود آنكه هیچ عامل مرئی در حركت عقربه تأثیری نداشت، كودك چنین [="]نتیجه گرفت: در فضای خالی باید عاملی وجود داشته باشد كه اجسام را جذب كند.
[="]وقتی [="]كه انیشتین پانزده ساله بود، حادثه ای اتفاق افتاد كه جریان زندگی او را [="]به راه جدیدی منحرف ساخت: هرمان پدر او در كار تجارت خویش با مشكلاتی [="]مواجه شد و در پی آن صلاح را در آن دیدند كه كارخانه خود را در مونیخ [="]بفروشند و جای دیگری را برای كسب و كار خود ترتیب دهند. از آن جا كه وی [="]خوش بین و علاقمند به كسب لذّتها بود، تصمیم گرفت كه به كشوری مهاجرت كند [="]كه زندگی در آن با سعادت بیشتری همراه باشد و به این منظور ایتالیا را [="]انتخاب كرد و در شهر میلان مؤسسه مشابهی را ایجاد كرد. هنگامی كه وارد شهر [="]میلان شدند آلبرت به پدر خود گفت كه قصد دارد تابعیت كشور آلمان را ترك [="]گوید. آقای هرمان به وی تذكر داد كه این كار زشت و نابهنجار است.
[="]دوران دانشجویی
[="]در [="]این دوران، مشهورترین مؤسسه فنی در اروپا مركزی به استثنای آلمان، مدرسه [="]دارالفنون سوئیس در شهر زوریخ بوده است. آلبرت در امتحان داوطلبان شركت [="]كرد ولی به خاطر اینكه در علوم طبیعی اطلاّعات وسیعی نداشت در امتحان [="]پذیرفته نشد. با این حال مدیر دارالفنون زوریخ تحت تأثیر اطلاّعات وسیع او [="]در ریاضیات واقع شد و از او درخواست كرد كه دیپلم متوسطه ای را كه برای [="]ورود به دارالفنون لازم است در یك مدرسه سوئیسی به دست آورد و او را به [="]مدرسه ممتاز شهر كوچك «آرائو» كه با روش جدیدی اداره می شد معرفی كرد. بعد [="]از یك سال اقامت در مدرسه مذبور دیپلم لازم را به دست آورد و در نتیجه [="]بدون امتحان در دارالفنون زوریخ پذیرفته شد. با این كه درسهای فیزیك [="]دارالفنون آمیخته با هیچ گونه عمق فكری نبود باز هم حضور در آنها آلبرت را [="]تحریك كرد كه كتب جستجو كنندگان بزرگ این را مورد مطالعه قرار دهد. او، [="]آثار استادان كلاسیك فیزیك نظری از قبیل: بولترمان، ماكسول و هوتز را با [="]حرص عجیبی مطالعه كرد. شب و روز اوقات او با مطالعه این كتابها می گذشت و [="]ضمن مطالعه آنها با هنر استادانه ای آشنا شد كه چگونه بنیان ریاضی مستحكمی [="]ساخت. او درست در خاتمه قرن 19 تحصیلات خود را پایان داد و با مسأله مهم [="]داشتن شغل مواجه شد. از آنجا كه نتوانست مقام تدریسی در مدرسه پولی تكنیك [="]به دست آورد، تنها یک راه باقی ماند و آن این بود كه چنین شغل و مقامی را [="]در مدرسه متوسطه ای جستجو كند.
[="]اكنون سال 1910 شروع شده و آلبرت بیست [="]و یك سال داشت و تبعیت سوئیس را به دست آورده بود. او در این هنگام داوطلب [="]شغل معلّمی خصوصی گردید و پذیرفته شد. انیشتین از كار خود راضی و حتّی [="]خوشبخت بود كه می تواند به پرورش جوانان بپردازد امّا به زودی متوجّه شد [="]كه معلمّان دیگر نیكی را که او می كارد ضایع و فاسد می كنند و این شغل را [="]ترك كرد. بعد از این دوران تاریك، ناگهان نوری درخشید و بعد از مدّتی در [="]دفتر ثبت اختراعات مشغول به كار شد و به شهر «برن» انتقال یافت. كمی بعد [="]از انتقال به شهر برن انیشتین با میلواماریچ همشاگردی قدیم خود در مدرسه [="]پولی تكنیك ازدواج كرد و حاصل آن دو پسر پی در پی بود كه اسم پسر بزرگتر [="]را آلبرت گذاشتند. كار انیشتین در دفتر اختراعات خالی از لطف نبود و حتّی [="]بسیار جالب می نمود وظیفه وی آن بود كه اختراعات را كه به دفتر مذبور می [="]آوردند مورد آزمایش اوّلیه قرار می داد. شاید تمرین در همین كار موجب شده [="]بود كه وی با قدرت خارق العاده و بی مانند بتواند همواره نتایج اصلی و [="]اساسی هر فرض و نظریه جدیدی را با سرعت درك و استخراج كند. چون انیشتین به [="]خصوص به قوانین كلی فیزیك علاقه داشت و به حقیقت در صدد بود كه با كمك [="]محدودی میدان وسیع تجارت را به وجهی منطقی استنتاج كند.
[="]در اواخر سال 1910 [="]كرسی فیزیك نظری در دانشگاه آلمانی پراگ خالی شد. انتصاب استادان این [="]قبیل دانشگاهها طبق پیشنهاد دانشكده به وسیله امپراتور اتریش انجام می [="]گرفت كه معمولاً حقّ انتخاب خویش را به وزیر فرهنگ وا می گذاشت. تصمیم [="]قطعی برای انتخاب داوطلب، قبل از همه، بر عهده فیزیكدانی به نام «آنتون [="]لامپا» بود و او برای انتخاب استاد، دو نفر را مدّ نظر داشت كه یكی از [="]آنها «كوستاویائومان» و دیگری «انیشتین» بود. «یائومان» آن را نپذیرفت و [="]پس از كش و قوسهای فراوان انیشتین، این مقام را پذیرفت. او صاحب دو ویژگی [="]بود كه موجب گردید وی استاد زبردستی گردد. اوّلین آنها این بود كه علاقه [="]فراوانی داشت تا برای عدّه بیشتری از همنوعان خود و به خصوص كسانی كه در [="]حول و حوش او می زیسته اند مفید باشد. ویژگی دوّم او ذوق هنریش بود كه [="]انیشتین را وا می داشت كه نه فقط افكار عمومی خود را به نحوی روشن و منطقی [="]مرتّب سازد بلكه روش تنظیم آنها به نحوی باشد كه چه خود او و چه مستمعان [="]از نظر جهان شناسی نیز لذّت می برند.
[="]هدف انیشتین این بود كه فضای [="]مطلق را از فیزیك بر اندازد. تئوری نسبی سال 1905 كه در آن انیشتین فقط به [="]حركت مستقیم خط متشابه پرداخته بود موجب شد که انیشتین با كمك از «اصل [="]تعادل» پدیده های جدیدی را در مبحث نور پیش بینی كند كه قابل مشاهده بوده [="]اند و می توانست صحت نظریه جدید او را از لحاظ تجربی تأیید كرد.
[="]عزیمت از پراگ
[="]در [="]مدّتی كه انیشتین در پراگ تدریس می كرد، نه فقط نظریه جدید خود را بنا [="]نهاد بلكه با شدّت بیشتری نظریه خود را درباره كوآنتوم نو، كه در شهر برن [="]شروع كرده بود، توسعه داد. با همه این تفاصیل، انیشتین به دانشگاه پراگ [="]اطّلاع داد كه در خاتمه دوره تابستانی سال 1912 خدمت این دانشگاه را ترك [="]خواهد كرد. عزیمت ناگهانی انیشتین از شهر پراگ موجب سر و صدای بسیار در [="]این شهر شد. در سر مقاله بزرگترین روزنامه آلمانی شهر پراگ نوشته شد: « [="]نبوغ و شهرت فوق العاده انیشیتن باعث شد كه همكارانش او را مورد شكنجه و [="]آزار قرار دهند و به ناچار شهر پراگ را ترك كرد.»
[="]انیشتین عازم شهر [="]زوریج گردید و در پایان سال 1912 با سمت استادی مدرسه پولیتكنیك زوریج [="]مشغول به كار ش.د شهرت انیشتین به تدریج تا آنجا رسیده بود كه بسیاری از [="]مؤسسات و سازمانهای علمی جهان، علاقه داشتند كه وی به عنوان عضو وابسته با [="]مؤسسه ایشان در ارتباط باشدد. سالها بود كه مقامات رسمی آلمان كوشش می [="]كردند كه شهر برلن نه فقط مركز قدرت سیاسی و اقتصادی باشد، بلكه در عین [="]حال كانون فعالیت هنری و علمی نیز محسوب گردد. به همین جهت از انیشتین [="]دعوت به عمل آوردند. مدّت كمی بعد از ورود انیشتین به برلن، انیشتین از [="]همسر خویش هیلوا كه از جنبه های مختلف با او عدم توافق داشت جدا گردید و [="]زندگی را با تجرد گذراند. هنگامی كه به عضویت آكادمی پادشاهی انتخاب شد، [="]سی و چهار سال سن داشت و نسبت به همكاران خود كه از او مسن تر بودند بیش [="]از حد جوان می نمود. در عین حال همه، انیشتین را در وهله اوّل مردی مؤدب و [="]دوست داشتنی می دانستند.
[="]فعالیت اصلی انیشتین در برلن این بود كه با [="]همكاران خویش و یا دانشجویان رشته فیزیك درباره كارهای علمی، مصاحبه و [="]مذاكره كند و آنها را در تهیه برنامه جستجوی علمی راهنمایی كند. هنوز یك [="]سال از اقامت انیشتین در برلن نگذشته بود كه در ماه اوت 1914 جنگ جهانی [="]شروع شد. در مدّت جنگ جهانی اوّل، روزنامه [="]های برلن همه روزه از وقایع جنگ [="]و شروع فتوحات ارتش آلمان می نوشتند. در عین حال انیشتین در منزل خود با [="]دختر عمه خویش الزا آشنایی پیدا كرد. الزا زنی مهربان و خونگرم بود و [="]همچنین او از شوهر مرحوم سابق خود دو دختر داشت، با این حال انیشتین با او [="]ازدواج كرد. جنگ بین المللی و شرایط معرفت النفسی كه در نتیجه آن بر دنیای [="]علم سایه افکند، مانع از آن نشد كه انیشتین با حرارت فوق العاده به توسعه [="]و تكمیل نظریه ثقل خویش نپردازد. وی با پیمودن راه تفكری كه در پراگ و [="]زوریخ پیش گرفته بود توانست در سال 1916 نظریه ای برای ثقل بپردازد و [="]جاذبه عمومی بنا نهد كه مستقل از نظریه های گذشته و از نظر منطقی دارای [="]وحدت كامل بود.
[="]اهمیت نظریه جدید به زودی مورد تأیید و توجه دانشمندانی [="]واقع گردید كه دارای قدرت خلاق علمی بودند. تأیید تجربی نظریه انیشتین [="]توجه عموم مردم را به شدّت جلب كرده بود. از این پس دیگر انیشتین مردی [="]نبود كه فقط مورد توجه دانشمندان باشد و بس. به زودی وی نیز همچون [="]زمامداران مشهور ممالك، بازیگران بزرگ سینما و تئاتر شهرت عام به دست [="]آورد.
[="]مسافرتهای انیشتین
[="]تبلیغات مخالف و حملاتی كه علیه [="]انیشتین می شد موجب گردید كه در تمام ممالك جهان و در همه طبقات اجتماعی [="]توجه عموم مردم به سوی تئوریهای او جلب شود. مفاهیمی كه برای توده های [="]مردم هیچ گونه اهمیتی نداشته است و عامه ایشان تقریباً چیزی از آن درك نمی [="]كردند، موضوع مباحث سیاسی گردید. انیشتین در این زمان، سفرهای خود را آغاز [="]كرد. ابتدا به هلند، بعد به كشورهای چك و اسلواكی، اسپانیا، فرانسه، [="]روسیه، اتریش، انگلیس، آمریكا و بسیاری كشورهای دیگر. اما نكته قابل توجّه [="]این است كه وقتی انیشتین و همسر او به بندرگاه نیویورك وارد شدند با [="]استقبال شدید و تظاهرات پر شوری مواجه شدند كه به احتمال قوی نظیر آن هرگز [="]هنگام ورود یكی از دانشمندان رخ نداده بود.
[="]انیشتین به آسیا و به [="]كشورهای چین، ژاپن و فلسطین سفر كرده است و این خاتمه سفرهای او بود. در [="]سال 1924 بعد از مسافرتهای متعدد به اكناف جهان، بار دیگر در برلن مستقر [="]گردید. حملات، همچنان بر او ادامه داشت و نظریات او را به عنوان بیان [="]افكار قوم یهود و به سوی فاشیسم می دانستند. به این دلیل انیشتین به شهر [="]پرنیستون در آمریكا می رود. بعد از چندی همسرش الزا در سال 1936 از دنیا [="]می رود و خواهر انیشتین كه در فلورانس بود به شهر پرنیستون نزد برادرش می [="]آید. در همین دوران انیشتین تابیعت كشور آمریكا را می پذیرد. انیشتین در [="]سال 1945 طبق قانون بازنشستگی مقام استادی مؤسسه مطالعات عالی پرنیستون را [="]ترك كرد؛ ولی این تغییر سمت رسمی، تغییری در روش زندگی و كار او به وجود [="]نیاورد وی كماكان در پنیستون به سر می برد و در مؤسسه مذبور تجسّسات خود [="]را ادامه دهد.
[="]آخرین سالهای زندگی انیشتین
[="]این دوران تجسّس در [="]نیمه انزوای شهر پرنیستون به تدریج با اضطراب و اغتشاش آمیخته می شد. هنوز [="]ده سال دیگر از زندگی انیشتین باقی مانده بود؛ لیكن این دوره ده ساله درست [="]مصادف با هنگامی بود كه عهد بمب اتمی شروع می گردید و بشریت تمرین و آموزش [="]خویش را در این زمینه آغاز می كرد. بنابراین مسأله واقعی كه برای او مطرح [="]شد موضوع چگونگی پیدایش بمب اتمی نبود. با وجود اینكه منظور ما در این جا [="]دادن چشم اندازی مختصر از روابط انیشتین با حوادث بزرگ سیاسی آخرین سالهای [="]زندگی او می باشد، باز هم اگر از دو موضوع اساسی یاد نكنیم همین چشم انداز [="]هم ناقص خواهد بود. یكی از آنها نامه مشهوری است كه وی می بایست برای [="]همكاری، خود را در شوروی بفرشد و دوم شرح وقایعی است كه در اوضاع و احوال [="]فیزیكدانان آمریكایی، خاصه دانشمندان اتمی، در داخل مملكت خودشان تغییر [="]بسیار ایجاد كرد.
[="]اكنون می توانیم به صورت شایسته تری همه آنچه را كه [="]گهگاه موجب تیره شدن پایان زندگی وی می شد، مشاهده كنیم و سر انجام روز [="]هجدهم آوریل 1955 بزرگترین دانشمند و متفكر قرن بیستم، پیغمبر صلح و حامی [="]و مدافع محنت دیدگان جهان، مردی كه احتمالاً همراه با ناپلئون و بتهوون [="]مشهورتر از همه مردان جهان بوده است، در شهر پرنیستون واقع در ممالك متحده [="]آمریكای شمالی از زندگی و تفكر و مبارزه دست كشید و از دار دنیا رفت.
[="]زندگی نامه انیشتین
[="]توسط : [="]aryanss
[="]
[="]
[="]
[="]
[="]انقلاب نسبیت[="]
[="]آلبرت انیشتین[="]در چهاردهم مارس 1879 در شهر اولم که شهر متوسطی از ناحیه وورتمبرگ آلمان بود [="]متولّد شد . امّا شهر مزبور در زندگی او اهمیتی نداشته است. زیرا یکسال بعد ازتولّد او خانواده وی از اولم عازم مونیخ گردید. [="]
[="]مادر انیشتین که قبل از ازدواج پائولین کوخ نام داشت بیش از پدر زندگی راجدی میگرفت و زنی بود از اهل هنر و صاحب احساساتی که خاصّ هنرمندان است و بزرگترینعامل خوشی او در زندگی و وسیله تسلای وی از علم روزگار موسیقی بود. [="]
[="]آلبرت کوچولو به هیچ مفهوم کودک عجوبهای نبود و حتّی مدّت زیادی طول کشید تا سخن گفتن آموخت بطوری که پدر و مادرش وحشت زده شدند که مبادا فرزندشان ناقص و غیرعادی باشد امّا بالاخره شروع به حرف زدن کرد ولی غالباً ساکت و خاموش بود و هرگز بازیهای عادیرا که ما بین کودکان انجام میگرفت و موجب سرگرمی کودک و محبّت فی ما بین می شود را دوست نداشت. [="]
[="]انیشتین جوان در ده سالگی مدرسه ابتدائی را ترک کرد و در شهر مونیخ به مدرسه متوسطه «لوئیت پول» وارد شد . در مدرسه متوسطه اگر مرتکب خطایی می شدند راه و رسم تنبیه ایشان آن بود که می بایست بعد از اتمام درس ، تحت نظر یکی از معلّمان ، در کلاس توقیف شوند و با درنظر گرفتن وضع نابهنجار و نفرت انگیز کلاسهای درس ، این اضافه ماندن شکنجه ای واقعی محسوب می شد. [="]
[="]
[="]ذوق هنری[="]
[="]دوران دانشجویی[="]
[="]در این دوران مشهورترین مؤسسه فنی در اروپا مرکزی به استثنای آلمان ،مدرسه ی دارالفنون سوئیس در شهر زوریخ بوده است. آلبرت در امتحان داوطلبان شرکت کردولی بخاطر اینکه درعلوم طبیعی اطلاّعاتی وسیع نداشت در امتحان پذیرفته نشد. با اینحال مدیر دارالفنون زوریخ تحت تأثیر اطلاّعات وسیع او در ریاضیات واقع شد و از او درخواست کرد که دیپلم متوسطه ای را که برای ورود به دارالفنون لازم است در یک مدرسه سوئیسی بدست آورد و او را به مدرسه ممتاز شهر کوچک «آآرائو»که با روش جدیدی اداره می شد معرفی کرد. بعد از یک سال اقامت در مدرسه مذبور دیپلم لازم را بدست آورد و در نتیجه بدون امتحان در دارالفنون زوریخ پذیرفته شد. با این که درس هایفیزیک دارالفنون آمیخته با هیچ گونه عمق فکری نبود باز هم حضور در آنها آلبرت را تحریک کرد که کتب جستجو کنندگان بزرگ این را مورد مطالعه قرار دهد. او، آثار استادان کلاسیک فیزیک نظری ازقبیل: بولترمان،ماکسول و هوتز را با حرص عجیبی مطالعه کرد. شب و روز اوقات او بامطالعه این کتابها می گذشت و ضمن مطالعه آنها با هنر استادانه ای آشنا شد که چگونه بنیان ریاضی مستحکمی ساخت. او درست در خاتمه قرن 19 تحصیلات خود راپایان داد و به مسأله مهم تهیه شغل مواجه شد. [="]
[="]از آنجا که نتوانست مقام تدریسی در مدرسه پولی تکنیک بدست آورد تنها راهی باقی ماند و آن این بود که چنین شغل و مقامی درمدرسه ی متوسطه ای جستجو کند. [="]
[="]شاید تمرین در همین کار موجب شده بود که وی با قدرت خارق العاده و بی مانند بتواند همواره نتایج اصلی و اساسی هر فرض و نظریه جدیدی را با سرعت درک و استخراج کند. چون انیشتین به خصوص به قوانین کلی فیزیک علاقه داشت و به حقیقت در صدد بود که با کمک محدودی میدان وسیع تجارت را به وجهی منطقی [="]استنتاج کند.در اواخر سال 1910 کرسی فیزیک نظری در دانشگاه آلمانی پراگ خالی شد. انتصاب استادان این قبیل دانشگاهها طبق پیشنهاددانشکده بوسیله ی امپراتور اتریش انجام می گرفت که معمولاً حقّ انتخاب خویش را بهوزیر فرهنگ وا می گذاشت. تصمیم قطعی برای انتخاب داوطلب ، قبل از همه ، بر عهده ی فیزیکدانی بهنام« آنتون لامپا » بود و او برای انتخاب استاد دو نفر را مدّ نظر داشت که یکی ازآنها «کوستاویائومان» و دیگری«انیشتین» بود. «یائومان» آن را نپذیرفت و پس از کش و قوسها فراوان انیشتین این مقام را پذیرفت. [="]
[="]وی صاحب دو ویژگی بود که موجبگردید وی استاد زبردستی گررد. اوّلین آنها این بود که علاقه ی فراوان داشت تا برایعدّه ی بیشتری از همنوعان خود وبخصوص کسانیکه در حول وحوش او می زیسته اند مفیدباشد. ویژگی دوّم او ذوق هنریش بود که انیشتین را وا می داشت که نه فقط افکار عمومیخود را به نحوی روشن و منطقی مرتّب سازد بلکه روش تنظیم و بیهن آنها به نحوی باشدکه چه خود او و چه مستهعان از نظر جهان شناسی نیز لذّت می برند. هدف انیشتین اینبود که فضای مطلق را ازفیزیک براندازدنظریه نسبیتسال 1905 که در آن انیشتین فقط بهحرکت مستقیم الخط متشابه پرداخته بود انیشتین با کمک ازاصلتعادل پدیده های جدیدی را در مبحث نور پیش بینی کندکه قابل مشاهده بوده اند و می توانست صحت نظریه جدید اورا از لحاظ تجربی تأیید کرد. [="]
[="]
[="]عزیمت از پراگ[="]
[="]در مدّتی که انیشتین درپراگ تدریس می کرد نه فقط نظریه جدید خودرا درباره غیر وی بنا نهاد بلکه با شدّت بیشتری نظریه ی خود را درباره یکوآنتوم نو را که در شهر برن شروعکرده بود ، توسعه داد. با همه ی این تفاصیل انیشتین به دانشگاه پراگ اطّلاع دادکهدر خاتمه دوره تابستانی سال 1912 خدمت این دانشگاه را ترک کرد. عزیمت ناگهانی [="]انیشتین از شهر پراگ موجب سر وصدای بسیار در این شهر شد در سر مقاله بزرگترین روزنامه ی آلمانی شهر پراگ نوشته شد:«که نبوغ و شهرت فوق العاده انیشیتن باعث شد که همکارانش او را مورد شکنجه و آزار قرار دهند و به ناچار شهر پراگ ترک کرد.» انیشتین عازم شهر زوریخ گردید و در پایان سال 1912 با سمت استادی مدرسه ی پولی تکنیک زوریخ مشغول به کار شد شهرت انیشتین به تدریج تا آنجا رسیده بود که بسیاری از مؤسسات و سازمانهای علمی جهان علاقه داشتند که وی بعنوان عضو وابسته با مؤسسه ایشان در ارتباط یابد. سالها بود که مقامات رسمی آلمان کوشش می کردند که شهر برلن نه فقط مرکز قدرت سیاسی و اقتصادی باشد بلکه در عین حال کانون فعّالیّت هنری و علمی نیز محسوب گردد به همین جهت از انیشتین دعوت بعمل آوردند. مدّت کمی بعد از ورود انیشتینبه برلن ، انیشتین از زوجه ی خویش هیلوا که از جنبه های مختلف با او عدم توافق داشت [="]جدا گردید و زندگی را با تجرد می گذارند. هنگامیکه به عضویت آکادمی پاشاهی انتخابشد سی و چهار سال سن داشت و نسبت به همکاران خود که از او مسن تر بودند بیش از حدجوان می نمود. در این حال همه انیشتین را در وهله ی اوّل مردی مؤدب ودوست داشتنی بهنظر می آوردند.فعّالیّت اصلی انیشتین در برلن این بود که با همکاران خویش و یادانشجویان رشته یi[="] [="]فیزیک درباره یکارهای علمی مصاحبه و مذاکره کند وآنها را در تهیه برنامه ی جستجوی علمی راهنمایی کند. هنوز یکسال از اقامت انیشتین در برلن نگذشته بود که ماه اوت 1914 جنگ جهانی [="]شروع شد. [="]
[="]آخرین سالهای زندگی انیشتین[="]
[="]
[="]اکنون می توانیم بصورت شایسته تری همه ی آنچه را که گهگاه موجب تیره شدن پایان زندگی وی می شد مشاهده کنیم و سرانجام روز هجدهم آوریل 1955بزرگترین [="]
[="]دانشمند و متفکر قرن بیستم، پیغمبر صلح و حامی و مدافع محنت دیدگان جهان، مردی که احتمالأ همراه با ناپلئون و بتهوون مشهورتر از همهی مردان جهان بوده است، در شهر پرنیستون واقع در ممالک متحده آمریکای شمالی از زندگی و تفکر و مبارزه دست کشید و از دار دنیا رفت و در گذشت[="]
[="]انقلاب نسبیت[="] در دهه اول قرن بیستم انقلابی در فلسفه طبیعی پیش آمد که بسیاری آن را از حیث عمق معنا و درهم ریزی احکام جزمی پذیرفته شده ، نسبت به انقلاب کوپرنیکی _گالیله ای ،برتر به شمار می آورند . در این فاصله زمانی دو نظریه بسیار مهمی پا به عرصه رقابت نهادند ، نظریه نسبیت و کوانتمی که نسبت به کار های دانشمندان پیشین از جمله ماکسول ،سارین کلوین و کلازیوس به نحو چشمگیری متفاوت بودند .این نظریه های جدید نیز ،با میکانیک نیوتونی در بعضی از اصول و فرضهای بنیادی اختلاف شدیدی داشتند . این نظریه علاوه بر اینکه در بر گیرنده پیچیدگی های ریاضیست،تصور ذهنی و فهم آن ،بسیار دشوار است .[="]
[="]البته شایان ذکر است که انیشتین در مقاله 1905 خود که برای اولین بار به نسبیت خاص خود پرداخت از معادلات ریاضی ساده استفاده کرد اما در مقاله 1919 که به نسبیت عام پرداخت ،بر خلاف مقاله بیشین از فرمول های پیجیده ی ریاضی استفاده کرد .[="]
[="]نسبیت از ریشه نسبی گرفته شده است ، یعنی هر کدام از واحد های فیزیکی شناخته شده برای توصیف پدیده های طبیعی ،نسبی هستند . یعنی وزن ،سرعت ،شتاب و حتی زمان که برای ما تعریف می شوند ، نسبیهستند . برای درک این بهتر است چند مثالی بزنم . در میکانیک نیوتنی ،نیروی وزن شیءدر کره زمین را مقدار نیرویی که از زمین بر شیء وارد می شود و آن را با شتابg[="]به سمت خود می کشاند ، تعریف کرده اند . اگر از شخصی بپرسید که وزنتان چقدر است ؟ او احتمالاً می گوید : در کجا ؟ . وزن شخص در آسانسوری که با شتاب به سمت پایین می رود در مقایسه با هنگامی که آن آسانسور با همان شتاب به سمت بالا می رود ، فرق می کند . [="]
[="]حال به مثال دیگری می پردازیم : [="]
[="]مجید و فرهاد دو دوست هستند که سوار بر اتومبیل پراید ، با سرعت ثابتV[="]در حال حرکت هستند و مقصد آن ها ، منزل احمد ، است . در این هنگام احمد از پشت بام منزلشان ، اتومبیل مجید را مشاهده می کند . وی در آنجا ، با انجام محاسباتی توسط دستگاهش ، سرعت مجید و فرهاد راV[="]بدست می آورد (معادل [="]سرعت اتومبیل) . در این لحظه ، اتومبیل پدر احمد ، با سرعت ثابتP[="]از کنار اتومبیل مجید می گذرد ، در آن لحظه ی عبور ، دستگاه تعبئه شده در اتومبیل پدر احمد ، سرعت مجیدوفرهاد را U=V+P[="]نشان می دهد . در آن لحظه عبور ، احمد با مجید تماس می گیرد و از او می پرسد که سرعت فرهاد را اندازه گیری کند . مجید با شنیدن سخنان احمد ، تعجب می کند و می گوید :" این دیگرچه سوال بی خودی است . می بینی که فرهاد در کنار من ساکن نشسته است ، پس باید سرعت او صفر باشد ". احمد گوشی را می بندد و به پدرش زنگ می زند و از او می پرسد که دستگاه محاسبه گر تو ، سرعت مجید و فرهاد را چند بدست آورده است ؟ پدر می گوید : "سرعت مجید و فرهادU=V+P[="]است " . [="]
[="]احمد در این هنگام با خود فکر میکند که چگونه فردی در درون اتومبیل با سرعت ثابت ، بنشیند و در حالی که خود دارایسه سرعت کاملاً متفاوتی باشد . احمد با مبنای سینماتیک آشنایی زیادی ندارد.پس سرعت هم نسبی است .[="]
[="]مسئله نسبی بودن سرعت ، از نظر انیشتین ، آن قدر که به اعتبار اصل نسبیت مربوط می شد به اتر و حرکت سوقی ربطی نداشت .[="]
[="]طبق اصل نسبیت : قوانین طبیعتدر تمام چارچوب های مرجع لخت یکسان اند[="] .[="]
[="]انیشتین پس از مطرح کردن اصل نسبیت ، به دو موضوع بنیادی پرداخت :[="]
[="]1) اصل نسبیت در تمام رویداد های طبیعی صحیح و صادقاست.[="]
[="]2) سرعت نور در خلاء ،در هر چارچوب لختی که اندازه گیری می شود با صرفه نظر از حرکت منبع نور ، معادل c[="] است .[="]
[="]اصل موضوعی دوم انیشتین ، در واقع اندیشه میکانیکی نیوتنی و سینماتیکی گالیله ای را زیر پا می گذارد . طبق اصول سینماتیک ، اگر دو جسم متحرک با سرعت ثابت ، در حال حرکت به سمت یکدیگر باشند ،سرعت هر یک از آن ها در نقطه بر خورد ، برابر با مجموع سرعتشان است .[="]
[="]اما درنسبیت انیشتین اینگونه نیست . اگر در نقطه ای نوری را گسیل کنیم ، ناظر ساکن و ناظر متحرک که با سرعت v[="] درحال حرکت به سمت منبع است ، سرعت نور را c[="] محاسبه می کنند . [="]
با سلام حرفهای شما را خواندم من هم در یک سایتی خواندم که در اواخر عمر انیشتین ا و با یکی از علما که فکر کنم اقای بروجردی بودند مکاتبات زیادی داشتند که در اخرین نامه اش اعتراف کرده که من مذهب اسلام را پذیرفتم ولی این موضوع را علنی نکردند حالا والله و اعلم.
اما شما که چشم بر حقایق بستید و هیچ چیز از تورات و انجیل نمیدانید بهتر است حرف دیگران که به شما گفته اند را در گوش من نخوانید که فلان کتاب تحریف شده است.
برادر محترم! مدتی شهرستان رفته بودم و دسترسی به اینترنت نداشتم لذا نتوانستم جواب شما را به موقع بدهم.
باید عرض کنم کسی این مطلب حق را در گوش من نخوانده.بلکه خداوند متعال فرموده است:
"یحرفون الکلم عن مواضعه" یا " فویل للذین یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقولون هذا من عندالله"
یا قول خداوند به حضرت عیسی در روز قیامت: "أ أنت قلت للناس اتخذونی و امی الهین من دون الله" و امثال ذلک که در قرآن کم هم نیستند که بعضی تصریح به تحریف و بعضی تضمین به این مطلب است.
بهتر است بدانید قرآن نیز چند نوع است: این قرآن که در ایران استفاده میشود حفص از عاصم است. قرآن های دیگر هم وجود دارد که بعضی در قرائت و بعضی در معانی با قرآن ما تفاوت دارند. پس ادعا نکنید که قرآن به هیچ وجه تحریف نشده است.
ممنون از اینکه شما اینقدر شوق آموزش دادن و یاد دادن دارید!
اولا چند نوع قرآن نداریم و قرآن موجود، متفق علیه جمیع فرق مسلمان است.
ثانیا اختلاف قرائت (مثل قرائت حفص از عاصم یا ورش از نافع و بقیه قرائتهای چهارده گانه ) هیچگاه به معنای اختلاف معنی نیست.و قرائات مختلف با اینکه در قرائت مختلفند اما در معنا یکسانند.
مثلا ورش خوانده: "والشمس و ضحیها"(با اماله حرف "ی" که شبیه کسره فارسی است) ولی حفص خوانده " و ضحاها"
واینها در معنا به هیچ وجه متفاوت نیستند.اگر یک مورد بیاورید که اختلاف قرائات مشهور اختلاف معنا هم داشت ممنون می شوم.
ثالثا قرآن به هیچ وجه تحریف نشده است و اگر نسبت به این موضوع می خواهید اطلاعاتی کسب کنید به کتب علوم قرآن مثل کتب آیت الله معرفت و البیان آیت الله خویی و...مراجعه کنید.
رابعا قرآن به قرائت حفص در همه کشورهای مسلمان -بدون استثنا- چاپ می شود و رایج است نه فقط در ایران!
امیدوارم با این توضیحات دست از لجاجت بردارید.
با سلام به شما دوست عزیز justgod5
برخود لازم دیدم تا نکته ای را به شما متذکر شوم:
تالار گفتمان برای تبادل نظر وضع شده است!
اگر توان مناظره و مباحثه را در خود نمی بینید بر گردن دیگران منت نگذارید که وقت مباحثه ندارید.
ودرمورد عناوین مطرح شده که برای اشخاص دیگر مهم و قابل پیگیری است تا از ماهیت آن چیزهایی بفهمند با توهین به اشخاص و بی اهمیت نشان دادن آن مطلب از بی اطلاعی خودتان خبر می دهید .
برخلاف ادعایتان که اشاره به مطالعه و تحقیق در ادیان مختلف نیز دارید. به گمانم این غلو را خودتان هم از حرفهایتان درک کرده اید در صورت عکس این قضیه چه دلیلی وجود دارد تا نسبت به افکار دیگران نسبت بی اهمیتی بدهید.
بنابراین برای پاسخگویی به افراد شایسته است با متانت و اطلاعات جامع جوابگو بود در عیر اینصورت حضور در چنین محافلی مناسب حال شما نیست!
اما اینکه گفته اید ((در قرآن هم تحریف صورت گرفته آنهم از نوع قرائت و معانی )).
بدانید که سخت در اشتباه هستید زیرا نحوه قرائت و روش تفسیر و معنا کردن قرآن هیچ دخالتی با اصل قرآن ندارد و این وابسته به فهم و سلیقه قاری و مفسر میباشد پس در اصل قرآن دخالتی نداشته و ندارد.
اما درخصوص پذیرش دین مبین اسلام مطلب همان است که دوست عزیزمان پاسخ شما را داده اند.
والسلام
آيا انیشتین مسلمان و شیعه بود؟
Published on 04/17,2010
سلام
پس آيه 63 سوره بقره چي ميشه ؟ خداوند ميفرمايد همانا كساني كه ايمان آورده اند و كساني كه يهودي هستند و نصارا و كساني كه ستاره پرستند(توضيح داره) و هر كسي كه به خدا و روز آخرت ايمان داره و عمل صالح ميكنه هيچ خوف و اندوهي بر آنان نيست.