آیا بلقیس دروغ گفت؟
تبهای اولیه
در آیات 42 و 43 سوره نمل آمده است، َلَمَّا جاءَتْ قيلَ أَ هكَذا عَرْشُكِ قالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَ أُوتينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنَّا مُسْلِمينَ (42)
وَ صَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرينَ (43) در آیه 42 سوره نمل بلقیس گفت : ما مسلمان بودیم. اما در آیه 43 خداوند می فرماید او مسلمان نبود و کافر بود. چرا بلقیس در این آیه دروغ گفت؟ چطور ایمان آورد؟
با سلام
جناب هَوریا دقت بفرماید
اول ترجمه ای آیات را مرور کنیم
فَلَمَّا جَاءتْ قِيلَ أَهَكَذَا عَرْشُكِ قَالَتْ كَأَنَّهُ هُوَ وَأُوتِينَا الْعِلْمَ مِن قَبْلِهَا وَكُنَّا مُسْلِمِينَ
- ترجمه فولادوند
پس وقتى [ملكه] آمد، [بدو] گفته شد: «آيا تخت تو همين گونه است؟» گفت: «گويا اين همان است و پيش از اين، ما آگاه شده و از دَرِ اطاعت درآمده بوديم.»
- ترجمه مجتبوی
پس چون بيامد به او گفته شد: آيا تخت تو چنين است؟ گفت: گويى اين همان است. و ما را پيش از اين دانش دادهاند- بر قدرت و حقانيت سليمان- و ما گردننهاده بودهايم.
- ترجمه مشکینی
پس چون (ملكه سبا) آمد گفته شد: آيا تخت تو نيز اين چنين است؟ گفت: گويى اين همان است و پيش از اين به ما آگاهى (از قدرت سليمان) داده شده بود و از تسليمشدگان بوديم
- ترجمه بهرام پور
پس وقتى ملكه آمد بدو گفته شد: آيا تخت تو همين گونه است؟ گفت: گويا اين خود آن است، و ما پيش از اين هم [به قدرت سليمان] واقف شده بوديم و تسليم بودهايم
وَصَدَّهَا مَا كَانَت تَّعْبُدُ مِن دُونِ اللَّهِ إِنَّهَا كَانَتْ مِن قَوْمٍ كَافِرِينَ
- ترجمه فولادوند
و [در حقيقت قبلًا] آنچه غير از خدا مىپرستيد مانع [ايمان] او شده بود و او از جمله گروه كافران بود.
- ترجمه مجتبوی
و آنچه جز خدا مىپرستيد او را [از پرستش خدا] بازداشته بود، زيرا كه از گروه كافران بود.
- ترجمه مشکینی
و او را آنچه به جاى خدا مىپرستيد (از ايمان به خدا و پرستش او) بازداشته بود، زيرا او از گروه كافران بود
- ترجمه بهرام پور
و او را آنچه به جاى خدا مىپرستيد [از ايمان به خدا] بازداشته بود، همانا او از گروه كافران بود
سؤال: بلقيس كه از حقانيّت سليمان اطلاع پيدا كرده بود، چرا زودتر تسليم نشد؟ پاسخ: جامعه و محيطِ شرك مانع خط شكنى و تسليم او شده بود، :Sham:
چنانكه قرآن فرمود: (وصَدّها ما كانت تَعبد من دون الله اِنّها كانت من قومٍ كافرين)
1- در برخوردهاى ابتدايي، حرف آخر را اوّل نزنيد. (اهكذا كانه هو) (نفرمود: «هذا عرشك» و او هم نگفت: «انّه هو».)
2- مكتبى ارزش دارد كه بر اساس علم باشد. (و اوتينا العلم من قبلها و كنّا مسلمين)
3- محيط، جامعه وعقائد خرافي، مانع از ايمان واقعى است. (و صدّها ما كانت)
4- سوء سابقه، دليل داشتن آيندهى بد نيست. (انّها كانت من قوم كافرين)
با سلام :Gol:و پوزش از تأخیر در پاسخ و تشکر از رضای بزرگوار
برای اینکه دقت بحث حفظ شود مطالب ذیل آیات مورد بحث را عیناً از ترجمه تفسیر المیزان ذکر می کنیم:
"» وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ مِنْ قَبْلِها وَ كُنَّا مُسْلِمِينَ"- ضمير" ها" در كلمه" قبلها" به همين معجزه و آيت، يا حالت رؤيت آن برمىگردد و معنايش اين است كه:" ما قبل از اين معجزه، يا قبل از اين حالت كه معجزه را مىبينيم عالم به آن بوديم" و از ظاهر سياق برمىآيد كه اين جمله، تتمه كلام ملكه سبأ باشد، بنا بر اين، وضع چنين بوده كه وقتى ملكه تخت را مىبيند، و درباريان سليمان از آن تخت از وى مىپرسند، احساس كرده كه منظور آنان از اين پرسش اين است كه: به وى تذكر دهند كه متوجه قدرت خارق العاده سليمان (ع) باش، لذا چون از سؤال آنان، اين اشاره را فهميده، در پاسخ گفته است: ما قبلا از چنين سلطنت و قدرتى خبر داشتيم، يعنى احتياجى به اين اشاره و تذكر نيست، ما قبل از ديدن اين معجزه، از قدرت او و از اين حالت خبر داشتيم و تسليم او شده بوديم و لذا در اطاعت و فرمان او سر فرود آوردهايم.
بعضى* از مفسرين گفتهاند: جمله:" وَ أُوتِينَا الْعِلْمَ ..." كلام سليمان است. بعضى ** ديگر گفتهاند: سخن درباريان سليمان است. بعضى *** ديگر گفتهاند: كلام ملكه سبأ است، و ليكن معنايش اين است كه ما قبلا مىدانستيم كه تخت ما از دربارمان به اينجا منتقل شده.
ولى هيچ يك از اين وجوه صحيح نيست.
" وَ صَدَّها ما كانَتْ تَعْبُدُ مِنْ دُونِ اللَّهِ إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ"
كلمه" صد" به معناى جلوگيرى و برگرداندن است و متعلق آن، تسليم خدا شدن است، كه اعتراف ملكه هنگام داخل شدن به قصر كه مىگويد:َسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ"**** بر آن شهادت مىدهد. و اين اسلامش، با اسلامى كه قبلا بدان تصريح كرد و گفت:" وَ كُنَّا مُسْلِمِينَ" اشتباه نشود، براى اينكه آن اسلام، تسليم سليمان شدنش بود و اين اسلام، تسليم خدا شدن است.
اين آن معنايى است كه از سياق آيات برمىآيد، ولى مفسرين وجوه ديگرى در معناى آيه ذكر كردهاند، كه ما از نقل آنها صرف نظر كرديم.
جمله" إِنَّها كانَتْ مِنْ قَوْمٍ كافِرِينَ"، در مقام تعليل" صد" مذكور است و معنايش اين است: تنها چيزى كه او را از تسليم خدا شدن جلوگيرى نمود، همان معبودى بود كه به جاى خدا مىپرستيد و آن معبود- هم چنان كه در خبر هدهد گذشت- آفتاب بوده و سبب اين جلوگيرى اين بود كه ملكه نيز از مردمى كافر بود و (از نظر افكار عمومى) ايشان را در كفرشان پيروى مىكرد.
ِيلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ«"*****
:Sham:بنابراين چنانکه ملاحظه مي شودمنظور بلقیس از اسلام در آیه42 سوره نمل، تسلیم شدن دربرابر سلیمان نبی است؛ در حالی که کافر بودن وی که در آیه 43 آمده کفر در برابر تسلیم خدای متعال شدن است . بر این اساس بلقیس دروغ نگفته است.
تسلیم خدا شدن بلقیس در آیه 44 سوره نمل ذکر شده است.
__________________________________________________
*،**،***.تفسير فخر رازى، ج 24، ص 199.
****آیه 44 سوره نمل.
*****. ترجمه الميزان، ج15، ص521-522.
در آخرين آيه مورد بحث صحنه ديگرى از اين ماجرا بازگو مىشود، و آن ماجراى داخل شدن ملكه سبأ در قصر مخصوص سليمان است.
سليمان دستور داده بود، صحن يكى از قصرها را از بلور بسازند و در زير آن، آب جارى قرار دهند.
هنگامى كه ملكه سبا به آنجا رسيد" به او گفته شد داخل حياط قصر شو" (قیلَ لَهَا ادْخُلِي الصَّرْحَ).*
ملكه آن صحنه را كه ديد، گمان كرد نهر آبى است، ساق پاهاى خود را برهنه كرد تا از آن آب بگذرد (در حالى كه سخت در تعجب فرو رفته بود كه نهر آب در اينجا چه مىكند؟) (َمَّا رَأَتْهُ حَسِبَتْهُ لُجَّةً وَ كَشَفَتْ عَنْ ساقَيْها).**
اما" سليمان به او گفت: كه حياط قصر از بلور صاف ساخته شده" (اين آب نيست كه بخواهد پا را برهنه كند و از آن بگذرد) (قالَ إِنَّهُ صَرْحٌ مُمَرَّدٌ مِنْ قَوارِيرَ).***
:soal: در اينجا سؤال مهمى پيش مىآيد و آن اينكه: سليمان كه يك پيامبر بزرگ الهى بود چرا چنين دم و دستگاه تجملاتى فوق العادهاى داشته باشد؟ درست است كه او سلطان بود و حكمروا، ولى مگر نمىشد بساطى ساده همچون ساير پيامبران داشته باشد؟
:Sham:اما چه مانعى دارد كه سليمان براى تسليم كردن ملكه سبا كه تمام قدرت و عظمت خود را در تخت و تاج زيبا و كاخ باشكوه و تشكيلات پر زرق و برق مىدانست صحنهاى به او نشان دهد كه تمام دستگاه تجملاتيش در نظر او حقير و كوچك شود، و اين نقطه عطفى در زندگى او براى تجديد نظر در ميزان ارزشها و معيار شخصيت گردد؟! چه مانعى دارد كه به جاى دست زدن به يك لشكركشى پر ضايعه و توأم با خونريزى، مغز و فكر ملكه را چنان مبهوت و مقهور كند كه اصلا به چنين فكرى نيفتد، بخصوص اينكه او زن بود و به اين گونه مسائل تشريفاتى اهميت مىداد.
مخصوصا بسيارى از مفسران تصريح كردهاند كه سليمان پيش از آنكه ملكه سبا به سرزمين شام برسد دستور داد چنين قصرى بنا كردند، و هدفش نمايش قدرت براى تسليم ساختن او بود؟ اين كار نشان مىداد قدرت عظيمى از نظر نيروى ظاهرى در اختيار سليمان است كه او را به انجام چنين كارهايى موفق ساخته است.
به تعبير ديگر اين هزينه در برابر امنيت و آرامش يك منطقه وسيع و پذيرش دين حق، و جلوگيرى از هزينه فوق العاده جنگ، مطلب مهمى نبود.
لذا هنگامى كه ملكه سبأ، اين صحنه را ديد" چنين گفت:
:Gol:پروردگارا! من بر خويشتن ستم كردم"! (لَتْ رَبِّ إِنِّي ظَلَمْتُ نَفْسِي).
:Gol:" و با سليمان در پيشگاه اللَّه، پروردگار عالميان، اسلام آوردم" (أَسْلَمْتُ مَعَ سُلَيْمانَ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ).
:Gol:من در گذشته در برابر آفتاب سجده مىكردم، بت مىپرستيدم، غرق تجمل و زينت بودم، و خود را برترين انسان در دنيا مىپنداشتم.
:Gol:اما اكنون مىفهمم كه قدرتم تا چه حد كوچك بوده و اصولا اين زر و زيورها روح انسان را سيراب نمىكند.
:Gol:خداوندا! من همراه رهبرم سليمان به درگاه تو آمدم، از گذشته پشيمانم و سر تسليم به آستانت مىسايم.
:Sham:جالب اينكه: او در اينجا واژه" مع" را به كار مىبرد (همراه سليمان) تا روشن شود در راه خدا همه برادرند و برابر، نه همچون راه و رسم جباران كه بعضى بر بعضى مسلط و گروهى در چنگال گروهى اسيرند، در اينجا غالب و مغلوبى وجود ندارد و همه بعد از پذيرش حق در يك صف قرار دارند.****
______________________________
*. " صرح" (بر وزن طرح) گاه به معنى فضاى وسيع گسترده آمده، و گاه به معنى بناى مرتفع و قصر بلند، و در اينجا ظاهرا به معنى حياط قصر است.
**. " لجه" در اصل از ماده" لجاج" به معنى سرسختى در انجام كارى است، سپس به رفت و آمد صدا در گلو، لجة (بر وزن ضجه) اطلاق شده، و امواج متراكم دريا كه در حال رفت و آمد هستند نيز لجه (بر وزن جبه) ناميده شدهاند و در آيه مورد بحث اشاره به آب متراكم و متلاطم است.
***. " ممرد" به معنى صاف و" قوارير" جمع" قاروره" به معنى بلور و شيشه است.
****. تفسیر نمونه، ج15، ص483-481.