آیا در احکام جدید میتوان بدون نظر مرجع تقلید یا خلاف نظر او عمل کرد؟
تبهای اولیه
آیا در احکام جدید میتوان بدون نظر مرجع تقلید یا خلاف نظر او عمل کرد؟
با سلام
با توجه به تحقیقاتی که بنده انجام دادم بحث رجوع به مرجع تقلید با توجه به حکم عقلیِ رجوع جاهل به عالم (در آن حوزه) بایستی انجام گیرد.
با توجه به اینکه خود بحث تقلید، تقلیدی نیست (یعنی خود مکلف باید به این اعتقاد برسد که بایستی مرجع تقلید انتخاب کند)، و با توجه به شرایط پیچیدهی دنیای امروز که نزدیک به ۱۴ قرن از زمان بعثت پیامبر اسلام (ص) میگذرد، آیا میتوان به این جمعبندی رسید که در احکام جدید یعنی احکامی به جز ارکان دین (مثلاً گوش دادن موسیقی رپ، یا استفاده از اینترنت 3G یا استفاده از فلان شبکهی اجتماعی فیلتر شده، یا مسائلی مانند آزادی بیان و...) میتوان نظری بر خلاف مرجع تقلید داشت؟ برای مثال اگر مرجعی از آیات عظام قم با توجه به شرایط به این جمعبندی رسیده باشند که نباید از اینترنت 3G استفاده کرد (برای مثال گفتم)، و مکلف به این نتیجه رسیده باشد که ایشان اطلاعات و علم جامع و کامل در زمینهی تکنولوژیهایی در حال رشد ندارد (که طبیعی است چون هیچ کدام معصوم و کامل نیستیم). در این شرایط با توجه به اینکه متخصصین امر (یعنی متخصصین علوم رایانه و شبکه و متخصصین علوم اجتماعی و...) بر رشد تکنولوژیهایی مانند اینترنت 3G تاکید دارند و میگویند باید از آن استفاده کرد، آیا در این حوزه یا حوزههایی مانند این میتوان بر خلاف نظر مرجع تقلید عمل کرد یا خیر؟ و دلیل عقلی/قرآنی آن چیست؟
سلام علیمک
یک مسلمان و مومن باید عقلایی و عالمانه رفتار کند که بخش عمده آن توسط علم فقه و بر اساس قواعد عقلایی و دستورات شرعی تنظیم می شود. در امر عقلی تقلید و رجوع جاهل به عالم، چند روش وجود دارد:
1- رجوع به یک مجتهد جامع الشرایط و عمل به فتاوای او
2- طبق نظر برخی از فقها، می توان تبعیض در تقلید هم داشت. به این معنی که اگر مرجعی در عرصه ای، اعلم است، در ان بخش از او تقلید نمود. البته در باب جواز یا عدم جواز برای تبعیض در تقلید، هر کسی باید طبق نظر مرجع خود عمل کند.
3- احتیاط: که البته از توان اکثر مردم خارج است.
ادامه دارد ...
در سوال، چند موضوع کاملا متفاوت و جدا ذکر شد:
موضوعات فنی که از سنخ علوم تجربی و فنی هستند
موضوعات جامعه شناختی و انسان شناختی که روشها، موضوعات و بررسی های آن با علوم فنی و تجربی متفاوت است.
موضوعات مربوط به عرصه هنر
موضوعات بالا، نه تنها از یک جنس نیستند بلکه تفاوتهای عدیده دیگری هم دارند:
روشهای هر کدام در علم یا علوم مربوط به خودشان با دیگری متفاوت است.
قواعد برسی و تحلیل آن با هم فرق دارد
اهداف هر کدام با دیگری متمایز است
کارکردهای آنها از یک جنس نیستند.
ادامه دارد ...
از مهمترین مصادیق حکم عقلی رجوع جاهل به عالم، رجوع به فقها و مجتهدان جامع الشرایط یا همان مراجع تقلید است، مخصوصا در زمانه ای چون عصر ما که موضوعات فراوان و پراکنده زیادی عمل مکلف را تحت الشعاع قرار می دهد و در آن تاثیر دارد.
در موضوعات تخصصی، مراجع تقلید، نظرات کارشناسان مختلف را دریافت و بررسی می کنند. اما تعیین حکم و وظیفه مکلف، کار تخصصی اصحاب فناوری و ... نیست، کارشناسان این امور تنها می توانند از زاویه نگاه فنی و صنعتی خود که عرصه علوم تجربی است، اظهار نظر کنند، اما آنها تخصصی در رابطه با تکلیف و عمل افراد ندارند و متخصص این عرصه، مجتهدان دین شناسی هستند که نظرات متخصصان هر علم و عرصه –که مرتبط با عمل مکلف باشد- را بررسی می کنند و در قالب فتوا و حکم، وظیفه عملی مکلف را مشخص می کنند.
قواعدی عمومی برای انسان و جامعه وجود دارد که حکم عملی سایر موضوعات و اشیاء با توجه به آن باید مشخص شود.
فقه رابطه انسان و عمل انسان با خدا، جامعه، محیط زندگی، طبیعت و اشیاء را تنظیم می کند و تمام مسائل، علوم و اموری که به نوعی با رفتار و عمل انسان رابطه دارند، از فقه گریزی ندارند.
سلام و ممنون از پاسخگوییتون
من مثالهای مختلف را آوردم تا بگویم در همهی امور غیر فقهی مستقل از روش حل، این مباحث مطرح هستند و میدانم که هر کدام روش و بحث مخصوص خود را دارند. مثلا یک متخصص موسیقی از جنبهی هنری به موضوع نگاه میکند و یک متخصص علوم کامپیوتر ممکن است از جنبهی فنی و یا در حوزهی اجتماعی و رفتاری ما روانشناسهای اجتماعی و متخصصین علوم اجتماعی را داریم
حرف شما هم درست است و یکی از مصادیق بارز رجوع جاهل به عالم، رجوع مکلف به مرجع تقلید است و تا اینجا با هم همنظریم و پاسخ شما را هم قبول دارم و صحیح میدانم
اگر بخواهم صریحتر سوال خود را باز کنم منظورم این است که الان متخصصان و صاحبنظران در جامعه زیاد شدهاند. شاید در قرون گذشته که فقط ۵ درصد جامعه سواد خواندن و نوشتن داشتند و ارتباط با دیگر فرهنگها بسیار محدود بود (تا اواخر دوران قاجار)، این حرف و پاسخ شما کاملا صحیح میآمد
اما در رزوگار جدید و با افزایش سرعت رشد علوم و فناوریها و محصولات متعدد، دانشمندان و صاحبنظران زیاد شدهاند. این زیاد شدن باعث ایجاد نظرات جدید مخصوصا در مسائل جدید (از هر نوع) شده است
جمع زیادی از انسانهای غیر فقیه، خود را در حوزهای صاحبنظر میدانند (که لزوما هم اشتباه نیست). در واقع همانطور که یک پزشک نظرش در حوزهی تخصصی مافوق نظر مرجع تقلید قرار میگیرد (و مرجع تقلید هم خودش این را میداند پس در مورد مسئلهای مانند جراحی قلب نظر نمیدهد)، متخصصان حوزههای دیگر نیز انتظار دارند که فقیهان و مراجع تقلید نظر آنها در علومی دیگر (مانند همان موسیقی) را نیز مافوق نظر خود بدانند و هنگامی که اینگونه نیست لاجرم به مخالفت با فقیه و مجتهد میپردازند
در حوزهی فقه نیز از امامان ما شیعیان جملهی معروفی وجود دارد که میگوید «علینا القا الاصول و علیکم التفریع»، که به نظر یکی از نیازهای بسیار حیاتی در عرصهی فقه مدرن در دنیای مدرن است
آیا فقها بهتر نیست به جای پاسخ صریح و جزئی به مسائل، همان مسائل عمومی را و اصول را برای جامعه بیان کنند و جامعه خود به رفتار مناسب در هر حوزه دست پیدا کند؟
انواع موضوعات:
موضوعات دو دسته هستند:
1- موضوعاتی که تشخیص آن بر عهده مکلف است. فقیه عنوان کلی و حکم آن را بیان می کند و مکلف باید مصادیق مختلف را با آن تطبیق دهد. مانند موارد ساده و معمول طهارت و نجاست.
2- موضوعاتی که خود نیاز به اجتهاد دارد. اتفاقا دوره معاصر به دلیل پیچیده تر شدن موضوعات، تعداد موضوعات اجتهادی بیشتر از گذشته شده است. به عنوان مثال، در دوره هایی که زندگی ساده تر و بسیط تر بود، تعداد موضوعات مرکب یعنی موضوعاتی که عناوین متعدد و در نتیجه احکام مختلفی بر آن صادق باشد، کمتر بود اما با پیچیده تر شدن زندگی، تعداد موضوعات مرکب بسیار بیشتر شده است. حتی موضوعات ساده ای مانند طهارت و نجاست اکنون با مشکل مواجه شده و نیاز به بررسی ها و موضوع شناسی های اجتهادی دارد. مثلا قبلا عمدتا با الکل طبیعی مواجه بودند که بر اثر تخمیر حاصل می شد و حکم آن نجاست بود. اما اکنون انواع الکلها با روشهای تولید مختلفی وجود دارد که تشخیص نجاست و طهارت آنها نیاز به اجتهاد دارد.
نسبت ثابت و متغیر:
همان طور که در توضیحات آمد، مشخص می شود که روایت معروف "علینا القاء الاصول و علیکم التفریع" اختصاصی به دنیای مدرن یا غیر مدرن ندارد و نیازی همیشگی است، چون از یک طرف باب تشریع و بیان احکام جدید با ختم نبوت، بسته شده است و از طرف دیگر، دنیا، دنیای تغییرات است و هر روز موضوعات جدید و جدیدتری پیدا می شود. بنا بر این شما باید راهی داشته باشید برای جاری کردن احکام و حقایق ثابت در امور و موضوعات متغیر. چون دنیا، هر چند تغییرات زیادی دارد، اما بالاخره این تغییرات در سایه امور ثابت و حقایق کلی تحقق می یابد.
در اموراتی مانند پزشکی نیز ابتداء خود مرجع، حکم می کند که این حیطه، اختصاص به پزشک دارد و سپس از ان کنار می کشد و تشخیص موضوعات را بر عهده او می گذارد. حتی حکم می کند که در این محدوده، من تابع تشخیص پزشکی هستم، اما باز هم این فقه است که حکم به بالاتر رفتن علم خاص در محدوده خاصی داشته است. چون هیچ علمی، محدوده اش، تمام ابعاد عملی و وظایف مکلف نیست. بنا بر این هر علمی در حیطه تخصصی خود، بخشی از موضوع شناسی را انجام می دهد و در اختیار فقیه می گذارد، اما علمی که نهایتا باید همه این موضوع شناسی ها را یکجا جمع کند و بر اساس آن مشخص کند که در مقام عمل چه اتفاقی باید بیفتد وظیفه فقه است. یعنی حیطه هیچکدام از علوم دیگر، یا مقام عمل نیست، یا مربوط به بخشی از مقام عمل است و وظیفه تنظیم تمام ابعاد با یکدیگر را ندارد.
پس به نظر شما متخصصترین متخصصان همان مراجع تقلید هستند. پس این مثالی که میگویند مثلا شما ماشینتان خراب میشود پیش مکانیک میروید، پس برای کارهای دین هم نزد مراجع تقلید بیایید نوعی مغلطه برای عوام است؟ چون به این نتیجه رسیدیم که تاره بالاتر از آن مکانیک هم شخصی به نام مرجع تقلید وجود دارد که نظرش بالاتر از مکانیک است و اگر گفت مثلا نباید این ماشین تعمیر شود، هیچ مکانیکی نباید این ماشین را تعمیر کند.
آیا میتوانید برای گفتهی خود دلیل قرآنی بیاورید؟
عرض شد هر کس حیطه ای دارد و در حیطه خود متخصص است. معمولا هیچکدام از تخصصها ارتباطی با دیگری ندارد.چون این حالت جزیره ای، مشکل ساز بوده و عامل ناهماهنگی می شود، برخی تخصصها، وظیفه هماهنگی و تدبیر بین تخصصهای مختلف را بر عهده دارند
رفتار مکلف که فردای قیامت برای آن نزد خدا محاسبه خواهد شد هم یک عرصه تخصصی است و بر عهده علمی است به نام فقه.
مثلا فقه می گوید اگر خوف خطر عقلایی باشد، یا ضرر احتمالی زیادی وجود دارد واجب است فرد به پزشک مراجعه کند و عدم مراعات دستور پزشکی حرام است.
یا زمانی که درمان یک بیماری در داخل کشور ممکن است، فقه می تواند سفر خارجی برای مداوا و مراجعه به پزشک بیگانه را ممنوع اعلام کند.
این امر بدان معنا نیست که فقیه، تخصصش از پزشک بالاتر است، بلکه به معنی هماهنگی حوزه های مختلف است
اهان
این صحبت منطقیتر هست
در واقع نقش هماهنگ کنندهی تخصصهای مختلف میتواند پاسخی بهتر مخصوصا برای متخصصین امر در هر حوزه باشد
به نوعی مانند سیاستمداران که نقش آنها استفاده از تخصصهای مختلف در راستای پیشبرد اهداف کلی هستند