جمع بندی آیا نکات منفی منو فقط خانمها می بینند؟

تب‌های اولیه

235 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

معمولا زن ها زودتر از مردها پير ميشن به خاطر پروسه زايمان
اگه زيبايي ظاهري تنها ملاك يا اولين ملاكتون باشه خيلي زود زندگي تون به سردي روابط ميكشه بهتره اول أخلاقيات زن مد نظر باشه چون تو أخلاقيات برعكس ظاهر بن بستي وجود نداره و روز يه روز هم ميشه كمالات رو بيشتر كرد يه سير نامحدود داره
زيبايي رو همه ستايش ميكنن ولي نبايد دغدغه بشه چون بلاخره هم يه روزي مياد كه زيباتر از زنتون پيدا بشه و هم يه روزي كه گرد پيري به چهره همسرتون بشينه:Gol:

درود بر بر شماها من اولویت اولم اخلاق وپاکدامنی هستش،ولی اگر زیبانباشه سمتش نمیرم برعکس اگر زیبا باشه ولی اخلاق و.... نباشه به هیچ وجه سمتش نمیرم،دنبال کسی هستم که هردو رو داشته باشه حتی اگه یکی دوسال هم از خودم بزرگتر باشه،چون یکسال زندگی با لذت وراحتي به از چندین سال زندگی با دروغ وخیانت

چون دقیقا اسامی یادم نیست از اسم استفاده نمیکنم.
یه حاکمی بود که ادعای خدایی میکرد یک روز قرار میذارن پیامبر خدا و اون حاکم بیاد تا هرکدوم ادعای خودشونو ثابت کنن. فرداش در کمال ناباوری حاکم یه چزی رو دستورشو میده که میشه. پیامبر خدا ناراحت میشه و به خدا میگه خدایا چرا به اصطلاح ضایعم کردی خدا وحی میکنه اون حاکم تا صبح به درگاهم دعا میکرد که منو فردا جلوی همه خراب نکن.

خوب ارتباط این داستان با بحث تاپیک در چی هست؟

من با دختراي زيادي بودم تو 24 سالگی تجربه زیادی کسب کردم ،دخترا یا به خاطر پول زنت میشن یا قیافت،دخترایی هم که میگن قیافه مهم نیست با کمال احترام این حرفشون صحت نداره، کافی قیافت قشنگ باشه تا ببینی با نگاشون تنت رو سوراخ میکنن، یه توصیه برادرانه بهت دارم شاید به تاپیک ربط نداشته باشه ولی با زنی ازدواج کن که هم مومن باشه وهم با اخلاق بی خیال عاشقی بشو چون عشق واقعی بعد ازدواج هستش ،زن ها عاشق یه چیز دیگه هم هستن غیرتی بودن و سرزبون داشتن،اگه زبان باز باشی راحت مخشون رو میزنی وصد دل عاشق زندگی کردن باهات میشن،الان نزدیک ساعت 2 صبح هستش اگه جمله نامناسبی زدم ببخش داداش چون گیج خوابم. درضمن خدا بهترین زن رو که لیاقتت داره نصیبت کنه

جمله اولتون رو متوجه نشدم{ من با دخترای زیادی بودم}منظورتون چیه؟
بله پول و قیافه برای دخترها مهم هست ولی نه برای همه که تنها ملاک ازدواج شون باشه.اما قبول دارم که به هر دوتاش اهمیت زیادی میدن و خود منم بخاطر ظاهرم جواب منفی دادن بهم.
منم جایی حرف از عاشق شدن نزدم و کاملا هم با این شیوه برای ازدواج مخالفم که به یکی علاقه مند بشم بعد برم به خانواده بگم من فلان دخترو رو دوست دارم برام برید خواستگاری اش

خودتو بزن به بیخیالی همه چی درست میشه،بگو شد شد نشدم نشد به درک.

خطاب این جمله تون به کیه؟

ولی قبول دارین که به همه چیز حساسین و خیلی ریز بین هستین؟

خطاب تون به منه یا به جناب "خدایا پناهم تویی" ؟؟

داداش خوبم،وقتي همسر زيبايي داشته باشي وخسته از سركار برگردی همین که چشمت بهش بخوره خستگی رو ازتنت بیرون میکنه،دیگه تو بیرون چشممون دنبال خانوم های دیگه نیست ،این یه واقعیت هستش زن زیبا نعمت هستش امیدوارم خدا نصیبت هممون کنه

درسته ولی همسری که با اخلاق باشه مومن باشه پاک باشه به چشم آدم بسیار زیبا و دوست داشتنی میاد ولی دختری که خیلی خوشگل باشه اما بداخلاق آدم رو زجر میده

داداش خوبم،وقتي همسر زيبايي داشته باشي وخسته از سركار برگردی همین که چشمت بهش بخوره خستگی رو ازتنت بیرون میکنه،دیگه تو بیرون چشممون دنبال خانوم های دیگه نیست ،این یه واقعیت هستش زن زیبا نعمت هستش امیدوارم خدا نصیبت هممون کنه

عقیده شخصی من اینه که اون چیزی که مانع از خیانت میشه چهره زیبای همسر نیست محبت دیدن از همسره.وقتی شما به خانمت با محبت همیشه و همه جا رفتار کنی شما رو به عالم و آدم ترجیح میده.اگه شما هم از خانمت محبت ببینی جای دیگری هیچوقت دنبال محبت نمیگردی

رزمنده های زمان جنگ یه شعاری داشتن که "ما وظیفمون رو انجام میدیم و کاری به نتیجه نداریم" ، اگه امکانات نبود و مشکلاتی بود همون کاری که ممکن بود و میشد انجام بدن رو انجام میدادن و دیگه از مشکلات و موانع صحبتی و گلایه ای نمیشد . شما الان خدا رو شکر داری برای موضوع ازدواج تلاشی که لازمه رو انجام میدی ، حالا اینکه نتیجه نگرفتی دلیلی نیست که اینقدر گلایه کنید و مسایل جانبی رو تو ذهنتون بزرگ کنید .
نتیجه با خداوند بزرگ هست که ان شاءا لله هر وقت صلاح باشه حاصل میشه ، صبور باشید و بی قراری نکنید ،
مگه خدا رو ناظر به اعمال و اندیشه خودتون نمیدونید ؟ پس دیگه جای نگرانی نیست ، درسته ؟ IMAGE(http://pic4ever.com/images/4yajuyo.gif)

دوست عزیز من یه چند تا از تاپیک هاتون رو خوندم ، بهترین سن ازدواج همین سالهاست ، به حرف های متفرقه ای که زده میشه توجه نکنید سن که به حدود 30 رسید دیگه ازدواج برای شما 50-50 میشه نه خیلی رغبتی دارید و نه بدتون میاد ، موقعیتی که دارید رو از دست ندید و حتما پیش چند تا مشاور باتجربه و البته مذهبی برید اونم بصورت حضوری . فقط پست زدم که بگم ناامید نشید و نگذارید سنتون بالا بره . در پناه حق .

.

ارتباطش اینه که اون حاکمه با این که ادعای خدایی میکرد ولی چون دعا کرد قبول شد. نکنه دعای شما مستجاب نمیشه چون کس دیگه ای یه دعای دیگه میکنه.
در مورد دوم هم نه منظورم خود شمایید.
شما به بالا رفتن و پایین اومدن تاپیکتون حساسین دوست دارین توجه همه به شما معطوف بشه و اگه می نسبت به این حسون توجه نشه روتون تاثیر گذاره.
شاید شما یک مساله رو بزرگ کردید و مسالتون انقدر ها هم بزرگ نیست!

ارتباطش اینه که اون حاکمه با این که ادعای خدایی میکرد ولی چون دعا کرد قبول شد. نکنه دعای شما مستجاب نمیشه چون کس دیگه ای یه دعای دیگه میکنه.
در مورد دوم هم نه منظورم خود شمایید.
شما به بالا رفتن و پایین اومدن تاپیکتون حساسین دوست دارین توجه همه به شما معطوف بشه و اگه می نسبت به این حسون توجه نشه روتون تاثیر گذاره.
شاید شما یک مساله رو بزرگ کردید و مسالتون انقدر ها هم بزرگ نیست!

ببینید یه مثال بزنم، شما الان همچین چیزی رو دارید میگید:
فرض کنید من گرسنه باشم و یه جایی باشم که هیچ مغازه ای نیست که چیزی بخرم و بخورم. و مدام دارم دعا میکنم خدایا یه جایی پیدا بشه من یه چیزی بخورم.از اونطرف یه مغازه دار هم هست که مشتری نداره و داره دعا میکنه خدایا یه مشتری براش برسونه.اما طبق گفته شما من چیزی گیرم نخواهد اومد بخورم چون اون مغازه دار داره دعا میکنه:Moteajeb!:
شما هم الان میگید یه نفر هست که داره دعا میکنه باهاش ازدواج کنم منم دارم میگم خدایا ازدواج با همسری که به صلاحمه نصیبم کن اما چون اون دختر داره دعا میکنه من نخواهم تونست با هیچکس و با خود اون دختر ازدواج کنم:Moteajeb!:

از وقتی تاپیک های زیادی در سایت زدم و مساله ام رو مطرح کردم وقتی یادم به حرفهای بعضی کاربران میفته خیلی دلم میگیره و افسرده میشم
حرفهایی که مثلا بعضی دوستان گفتن فلانی هم مثل شما ولی خدا همسری نصیبش کرد بسیار مومن و پاک و عالی.فلانی هیچی نداشت ولی یه همسر عالی گیرش اومد و الان هم بسیار از زندگی شون راضین و....
اون وقت من هرچه دعا میکنم دعاهام مستجاب نمیشه
میدونم بخاطر گناهانمه اما هی باز جاهای مختلف در سایت و کتابها میخونم یکی بود فلان گناهان کبیره رو کرده بود اما فلان کار رو کرد خداوند گناهانش رو بخشید
اون موقع به من که میرسه گناهانم نابخشودنی و دعاهام مستجاب نشدنی میشن:Ghamgin:
خدایا اگه راه داره این دعا رو دیگه رد نکن،تو رو قسم به اون چیزی یا به اون کسی اگر بهش قسمت بدم دعام رو مستجاب میکنی...
اللهم صل علی محمد و آل محمد، اللهم اغفر لی الذنوب التی تحبس الدعا....
خداوندا تو رو به عزت و شرف و رحمتت قسم دعام رو رد نکن و ازدواج با همسری که به صلاحمه نصیبم کن
خدایا خسته شدم، دیگه این دعا رو به تاخیر ننداز
اللهم صل علی محمد و آل محمد

ببینید یه مثال بزنم، شما الان همچین چیزی رو دارید میگید:
فرض کنید من گرسنه باشم و یه جایی باشم که هیچ مغازه ای نیست که چیزی بخرم و بخورم. و مدام دارم دعا میکنم خدایا یه جایی پیدا بشه من یه چیزی بخورم.از اونطرف یه مغازه دار هم هست که مشتری نداره و داره دعا میکنه خدایا یه مشتری براش برسونه.اما طبق گفته شما من چیزی گیرم نخواهد اومد بخورم چون اون مغازه دار داره دعا میکنه:Moteajeb!:
شما هم الان میگید یه نفر هست که داره دعا میکنه باهاش ازدواج کنم منم دارم میگم خدایا ازدواج با همسری که به صلاحمه نصیبم کن اما چون اون دختر داره دعا میکنه من نخواهم تونست با هیچکس و با خود اون دختر ازدواج کنم:Moteajeb!:

این چیزی که من میگم یک فرضیه هست.
شاید شما دعا میکنید که پیتزای پپرونی گیرتون بیاد با اینکه گرسنه اید فقط اون غذا رو میخواین درحالیکه اون مغزه کله پاچه ای هست و دعا میکنه شما برید مغزه ی اون و نرین پیتزایی و شاید اون حوالی تو اون ساعت هیچ پیتزایی وجود نداره!

این چیزی که من میگم یک فرضیه هست.
شاید شما دعا میکنید که پیتزای پپرونی گیرتون بیاد با اینکه گرسنه اید فقط اون غذا رو میخواین درحالیکه اون مغزه کله پاچه ای هست و دعا میکنه شما برید مغزه ی اون و نرین پیتزایی و شاید اون حوالی تو اون ساعت هیچ پیتزایی وجود نداره!

نه بازم اشتباه فهمیدید
من میگم خدایا هر همسری به صلاحمه نصیبم کن نمیگم خدایا یه دختر اینجوری و اونجوری نصیبم کن
در مثال هم گفتم خدایا یه چیزی بده بخورم

شما فقط تو حرف همینو میگین اما در عمل چی؟
دکتر نباشه فلان باشه
در ضمن خانوادتون چی آیا هیچ دخالتی ندارن تو این قضیه؟
شما دید ماورایی نسبت به خدا دارید. فکر میکنین شما دعا میکنین و خدا فورا برآورده اش میکنه.
نه وقتی دعا کردین آیا عملا هم چنین کاری رو انجام دادین؟
آیا سعی کردین واقعا سخت نگیرین؟
آیا نسبت به سخت گیری های خانوادتون اعتراضی کردین؟
شما برو به یکی از فامیل یا دوستات بگو برات زن پیدا کنن و باور کن تو دو ثانیه ازدواج میکنی اینکه دعای سختی نیست.
قبول کن که برای دعایی که کردی جز دعا کار دیگه ای انجام ندادی:Khandidan!::Khandidan!:
گفتی خدایا غذا میخوام اما نشستی سرجات و منتظری بقیه واست بیارن.

شما فقط تو حرف همینو میگین اما در عمل چی؟
دکتر نباشه فلان باشه
در ضمن خانوادتون چی آیا هیچ دخالتی ندارن تو این قضیه؟
شما دید ماورایی نسبت به خدا دارید. فکر میکنین شما دعا میکنین و خدا فورا برآورده اش میکنه.
نه وقتی دعا کردین آیا عملا هم چنین کاری رو انجام دادین؟
آیا سعی کردین واقعا سخت نگیرین؟
آیا نسبت به سخت گیری های خانوادتون اعتراضی کردین؟
شما برو به یکی از فامیل یا دوستات بگو برات زن پیدا کنن و باور کن تو دو ثانیه ازدواج میکنی اینکه دعای سختی نیست.
قبول کن که برای دعایی که کردی جز دعا کار دیگه ای انجام ندادی:Khandidan!::Khandidan!:
گفتی خدایا غذا میخوام اما نشستی سرجات و منتظری بقیه واست بیارن.

اونا معیاره، دیگه آدم معیار هم برای ازدواج نداشته باشه؟
در همون مثال گرسنگی اگه شما باشبد یه تیکه نون فاسد شده براتون بیارن میخورید؟ طبق این حرف آخرتون آره
پس یعنی انتظار دارید هیچ معیاری هم نگذارم و مثلا با یه دختر بی حجابی که دوست پسر هم داره برم ازدواج کنم

شما خودتون بهتر از همه میدونید که خدا جهان رو بر اساس یک نظم منطقی آفریده که بر کل اون حاکمه.
به نظر من شما منطقی به این قضیه نگاه نمیکنید.
منظورم فقط اعتراض خشک و خالی نیست آیا واقعا دارید کارهای اساسی انجام میدید که به شکست میخوره یا فقط در حد تذکر و دعا بوده.
در ضمن یک نصیحت به شما بکنم که شاید بشه گفت یک تجربه هست
معیارتونو از اینکه دوست پسری نداشته باشه و .. تغییر بدین و اساسی ترش بکنین.
هیچ وقت راه بازگشت از گناه بسته نیست کسی که توبه میکنه مثل کسیه که اون گناه رو انجام نداده.
خیلی از کسایی که این راه و رفتن و اشتباه بوده شاید خیلی مناسب تر هستن و قدر شما رو بیشتر بدونن.
صرف اینکه گناهی نکرده ملاک نیست. باور کنین ملاک نیست. زندگی خیلی پیچیده تر هست. باید کسی باشه که در مقابل مشکلات درست تصمیم بگیره.
شاید شرایط شما با خواسته شما جور درنمیاد پس دعاتون قبول نمیشه با توجه به نظمی که سطر اول گفتم. اون لحظه در اون شرایط اون غذا وجود نداره.

سن که به حدود 30 رسید دیگه ازدواج برای شما 50-50 میشه نه خیلی رغبتی دارید و نه بدتون میاد

that's right !!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

مردم از افسردگی و از بس غصه خوردم:hey:

مردم از افسردگی و از بس غصه خوردم

برادر من !!!!!!!!
با خودت نکن ابن کارا رو!!!!!!!

مردم از افسردگی و از بس غصه خوردم

یعنی مادرتون دیگه کسی رو سراغ نداره؟؟

ای آقا کم نیارید:kharej:

یعنی مادرتون دیگه کسی رو سراغ نداره؟؟

ای آقا کم نیارید:kharej:

نه دیگه نداره
واسطه ها هم همینطور
یه واسطه بود که بیشتر از همه تا الان مورد معرفی کرده و همیشه کلی مورد سراغ داشت الان چهار ماه میشه که یه دونه مورد هم پیدا نکرده
خدایا خسته شدم بسکه غصه خوردم و هی دعا کردم نشد، هی نشد، هی...
گفتم شايد تاخیر در ازدواج بخاطر گناهان باشه، گذاشتم کنار و هر وقت موقعیت گناه پیش اومد گفتم خدایا بخاطر تو خودم رو از این موقعیت میکشم بیرون و مرتکب گناه نمیشم....
اما انگار نه انگار. ..هیچکدوم از دعاهام و نذر هام مستجاب نشد

خدایا خسته شدم بسکه غصه خوردم و هی دعا کردم نشد، هی نشد، هی...
گفتم شايد تاخیر در ازدواج بخاطر گناهان باشه، گذاشتم کنار و هر وقت موقعیت گناه پیش اومد گفتم خدایا بخاطر تو خودم رو از این موقعیت میکشم بیرون و مرتکب گناه نمیشم....
اما انگار نه انگار. ..هیچکدوم از دعاهام و نذر هام مستجاب نشد

خودتونو اذیت نکنید

بلاخره پیدا میشه،،، نباید روحیه خودتونو از دست بدید

خودتون رو سرگرم کارهایی بکنید که انقدر افسرده نشید و در کنارش به فکر باشید

خودتونو اذیت نکنید

بلاخره پیدا میشه،،، نباید روحیه خودتونو از دست بدید

خودتون رو سرگرم کارهایی بکنید که انقدر افسرده نشید و در کنارش به فکر باشید

آخه دیگه واقعا خسته شدم...
از دست نیاز جنسی....
از بی انگیزگی نسبت به همه چیز...انگیزه ای برام نمونده و به انگیزه چی کارهام رو انجام بدم...
از دست نیاز های عاطفی یعنی نیاز به محبت کردن و محبت دیدن...

آخه دیگه واقعا خسته شدم...
از دست نیاز جنسی....
از بی انگیزگی نسبت به همه چیز...انگیزه ای برام نمونده و به انگیزه چی کارهام رو انجام بدم...
از دست نیاز های عاطفی یعنی نیاز به محبت کردن و محبت دیدن...

خب کار میکنید پولتون رو جمع کنید و در کار پیشرفت کنید برای آسایش فرداتون در کنار همسر آینده

از این جهت بهش نگاه کنید

باور کنید دیر نشده

یا علی

خب کار میکنید پولتون رو جمع کنید و در کار پیشرفت کنید برای آسایش فرداتون در کنار همسر آینده

از این جهت بهش نگاه کنید

باور کنید دیر نشده

یا علی

الان که هر چقدر در حین تحصیل بیمارستان بهمون حقوق داده بجز یه مقدارش که باهاش گوشی موبایل خریدم بقیه اش رو دست نزدم و پس انداز کردم که الان حدود شش میلیون شده
ولی انگیزه میخواد هر روز رفتن و سختیهای بیمارستان رو تحمل کردن....روحیه مون به هم می ریزه، خسته میشیم، برمیگردیم خونه و دوست داریم آرامش داشته باشیم یا با کسی حرف بزنیم اما نیست
انگیزه میخواد که به سر و وضع ظاهری خودم برسم که نیست الان....
انگیزه میخواد که اتاق، ماشین و غیره رو تر و تمیز و مرتب کنم که نیست....ماشین رو آخرین باری که شستم برمیگرده به فروردین ماه!

از همکارهاتون کسی نیست که برید خواستگاریش؟

از همکارهاتون کسی نیست که برید خواستگاریش؟

خوب این رو قبلا بحث کرده بودم که با ازدواج کردن با پزشک مخالف هستم

خوب این همه دوستان پاسخ گذاشتن،نتیجه ای نداشت؟

بهتر نیست بیشتر با خانواده صحبت کنید تا دستهایی که میتونن کاری کنن بیشتر به فکر باشن؟

ولی انگیزه میخواد هر روز رفتن و سختیهای بیمارستان رو تحمل کردن....روحیه مون به هم می ریزه، خسته میشیم، برمیگردیم خونه و دوست داریم آرامش داشته باشیم یا با کسی حرف بزنیم اما نیست
انگیزه میخواد که به سر و وضع ظاهری خودم برسم که نیست الان....
انگیزه میخواد که اتاق، ماشین و غیره رو تر و تمیز و مرتب کنم که نیست....ماشین رو آخرین باری که شستم برمیگرده به فروردین ماه!

در عوض همه ی اینها
انگیزه ی خوبی برای تاپیک زدن در اسکدین دارید!!!!
همین هم قابل تحسینه گلم!:ok:

خوب این همه دوستان پاسخ گذاشتن،نتیجه ای نداشت؟

بهتر نیست بیشتر با خانواده صحبت کنید تا دستهایی که میتونن کاری کنن بیشتر به فکر باشن؟

آخه کم صحبت نکردم که....
بارها صحبت کردم
گاهی حتی بحث و جدل شد

گاهی حتی بحث و جدل شد

فقط موضوع رو جویا باشید نه جدل

صبور باشید

برای افسردگی خودتون هم مثل قبل پیشنهاد میدم واسه مشاوره وقت بگیرید

موفق باشید برادر

خوب الان با این حرف مجبورم تمام موردها رو دوباره بگم:
1- یه دختر متولد 73 که دختر یکی از دوستان پدرم بود و خود پدرم پیشنهادش داد.چون اهل یه شهر کوچیک خوزستان بود به دلیل تفاوت فرهنگی، دیگه اما اصلا با خانواده دختر مطرح نکردن.
2-دختر متولد 75که بازم دختر یکی از دوستان پدرم بود.اول پدر و مادرم پیشنهاد دادن بهم بعد خودشون پشیمون شدن و گفتن از لحاظ خانوادگی هم کفو نیستیم.بازم به خانواده دختر مطرح نشد.
3-یکی از همسایگان خودمون که چندتا دختر داشت. مادرم یه روز رفت با مادرشون صحبت کرد اما مادر شون گفت دخترهام هیچکدوم قصد ازدواج ندارن.
4- یه دختر متولد 75 که یکی از واسطه ها معرفی کرد.مادرم به مادر دختر زنگ زد و در کلیات توافق داشتن.یه جلسه هم مادرم رفت خونشون و دختر رو دید اما چون چاق بود و من خیلی لاغر، و اینکه دختر هم سبزه بود مادرم مخالف بود گفت چون سابقه داره که فامیل خیلی دخالت میکنن اگه با این دختر ازدواج کنی ممکنه مدام از چهره اش پیش تو بدگویی کنن و باعث دلسردی ات بشه.ولی از لحاظ خانوادگی هنوز هم خود مادرم میگه هیچکدوم از خانواده های دیگه مثل اون خونواده به ما شبیه نبودن.
5-یه دختر متولد 74که بازم همون واسطه معرفی کرد. دختر گفته بود اول با خودم صحبت کنید بعدا برید به خانوادم بگید که اولا این کارش وجهه خوبی نداشت.بعدا هم که معلوم شد دروغی هم در مشخصات خودش گفته بود و واسه همین بازم هم مادرم و حتی همون واسطه ای که معرفی شون کرده بود پشیمون شد.
6-دختر متولد 74، که بازم همون واسطه معرفی کرد و اول مادرم رفت دیدش و در کلیات به توافق رسید. بعد خواستگاری و منم پسندیدم.دو روز بعد جواب مثبت دادن و بعد از دو هفته صیغه محرمیت عقد موقت خوندیم واما به یه دلیل بیخود بعد از سه هفته نامزدی رو به هم زدن و از هم جدا شدیم.
7-دختر عمه ام که متولد 73بود.خواهرم باهاشون صحبت کرد چون در یه شهر دیگه هستن و خواهرم در اون شهره.که جواب منفی دادن و علتش رو فقط گفتن ما به درد هم نمیخوریم.
8-دختر همسایه یکی از اقوام که چون چادری نبود اصلا باهاشون مطرح نشد چون پدر و مادر میدونستن من از شرط هامه که دختر حتما چادری باشه.خود پدرم هم تاکید داره دختر چادری باشه و واسه همین مخالف بود.
9-دختر متولد 75، آشنای یکی از اقوام که اهل یکی از روستاهای کوچک اطراف یکی از شهرهای استان فارس بود. بازم به دلیل تفاوت فرهنگی پدر و مادر مخالف بودن و با خانواده دختر مطرح نشد.
10- دختر متولد 68 از خانواده مذهبی و خوب.چون سنش از من بیشتر بود پدرم مخالف بود و همون پشت تلفن که واسطه داشت معرفی میکرد گفت نه
11- دختر متولد 74 که رفتیم خواستگاری و حدود یه ماه از اول آشنایی تا جواب دادن شون طول کشید و به دلیل ظاهر من جواب منفی دادن.
12- دختر خاله ام که تمام معیارهای منو داره فقط متولد 69 هست و واسه همین پدرم باز مخالف بود و بازم اصلا با خونواده دختر مطرح نشد
13- دختری که یکی از دوستان پدرم معرفی کرد که اهل تهران بود و خودش باهاش صحبت کرد اما دختر گفته بود من نمیخوام از تهران خارج بشم
14 - دختری که یکی دیگه از دوستان پدرم معرفی کرد و خودشم باهاش صحبت کرد گفته بود من میخوام کار کنم قصد ازدواج ندارم
15 - دختر متولد 70 که اول محرم یکی از واسطه ها معرفی کرد و خودش با مادر دختر صحبت کرد گفته بود صب کنید تا بعد از محرم و صفر. بعد از دو ماه مادرم زنگ زد به مادرش که مادر دختره گفته بود دخترم همیشه با ازدواج با پسر همسن مخالفه حالا من شمارو هم بهش معرفی میکنم ببینم چی میگه.که دختره گفته بود نه به هیچ وجه نمیخوام
16 - موردی که معرفی کردن و ظاهرا همه معیارهای منو داشته اما وقتی مادرم زنگ زد به مادرش گفتن یکساله که دختره ازدواج کرده! !!!!
17-مادر همین دختری که ازدواج کرده بود یه مورد از دوستان دخترش رو معرفی کرد که چون دانشجوی پزشکی بود و من از معیارهامه که دانشجوی پزشکی نباشه گفتم نمیخوام.
و دیگه غیر از این موارد واسطه ها موردی پیدا نکردن بعضی واسطه ها که بعد از یک سال هنوز یه مورد هم معرفی نکردن

:Moteajeb!:

آقای دکتر؟!

شما اینهمه می گفتید دخترا من رو قبول نمی کنن بخاطر قیافم و ال و بل اینا بود؟

با این حساب شما تا الان به خواستگاری دو نفر بیشتر نرفتید

واقعا شما با این اعتماد به نفستون چه جوری پزشک شدید؟

والا مردم 100 جا می رن خواستگاری جواب منفی می شنون یبار به خودشون نمی گیرن

شما دو بار این اتفاق افتاده زدی خودتو له کردی؟

واقعا من 4 تا شاخ درآوردم این موارد رو دیدم

پرسش:
من یک مشکلی دارم و آن اینکه با وجود اینکه دوستان و اطرافیانم از آقایان می گویند تو کلی نکات مثبت داری؛ اما دختر خانم هایی که به خواستگاریشان می روم جواب منفی می دهند. به عنوان مثال یکی از دوستانم می گفت تو قیافه خوبی داری؛ ولی در یکی از خواستگاری ها یک دختری بود که ابتدا گفت من ظاهر و قیافه اصلا برایم مهم نیست و فقط در حدی که قابل تحمل باشد؛ منتها بعد از سه جلسه و توافق داشتن در اکثر صحبتها جواب منفی دادند و گفتند ظاهر من را نپسندیدند؛ یعنی با توجه به حرف اولش باید اینطور نتیجه بگیریم که من آنقدر زشتم که قابل تحمل کردن هم نیستم!
در مورد دیگر خصوصیات هم همینطور. یعنی با وجود اینکه همه اطرافیان از من تعریف می کنند ولی نمی دانم چرا مورد قبول دخترانی که به خواستگاریشان می رم قرار نمی گیرم.
حالا سوالم این است که آیا خانمها نکاتی منفیی را در شخصیت من می بینند که آقایون نمی بینند و به همین دلیل است که ازم تعریف می کنند یا مشکل جای دیگری است؟

پاسخ:
این مسئله می تواند علت های مختلفی داشته باشد که من به چند مورد اشاره می کنم:

1- زشتی و زیبایی نسبی است و نمی شود معیار واحدی برای آن ترسیم کرد. ممکن است شما از نگاه عده ای زیبا و از نگاه عده ای دیگر زشت باشید. آنچه برای ازدواج لازم است این است که شما به دل طرف بنشینید. لذا نباید به صرف اینکه یکی دو نفر یا حتی چند نفر ظاهر شما را نپسندیدند بگویید حتما مشکلی وجود دارد.

2- ممکن است نوع رفتار و برخورد شما در جلسات خواستگاری که تا به حال رفته اید مناسب نبوده باشد و به همین خاطر نتوانسته باشید نظر طرف مقابل را به خود جلب کنید. برای بررسی این مسئله می توانید مسائل مطرح شده را با کسی که مورد اعتماد و متخصص است در میان بگذارید و از او نظر خواهی کنید. ممکن است شما رفتاری را در آن جلسات بروز می دهید که باعث می شود همه خوبی های شما زیر همان رفتار پنهان بماند.

3- همیشه علتی که طرف برای جواب منفی می آورد واقعی نیست و بیشتر بهانه است. لذا نباید خیلی به حرف آنها اعتماد کرد. بعلاوه اینکه همیشه علت رد کردن طرف مقابل قابل اعتنا نیست؛ یعنی نباید گفت چون او مرا رد کرده حتما مشکلی دارم. در خیلی از موارد طرف معیارهای کاذبی دارد که شما را با آن می سنجد و تصمیم می گیرد.

4- خواستگاری از کسی که هیچ شناختی نسبت به شما ندارد کار را سخت می کند و قضاوت های ظاهری را تقویت می کند. لذا سعی کنید افرادی را انتخاب کنید که تا حدودی شما را می شناسند تا از روی ظاهر یا برخورد اولیه یا ...، شما را قضاوت نکنند.

5- تعریف ها و تمجید های دیگران نباید ما را مغرور کند. لذا باید سعی کنیم همیشه و همه جا حالت تواضع را حفظ کنیم تا قلب دیگران نسبت به ما نرم شود.

نتیجه:دو نوع رفتاری که شما با آن مواجه هستید تناقض دارد. لذا یا رفتار شما در دو جای مختلف متفاوت بوده و یا نتیجه گیری شما عجولانه است و به صرف یکی دو مورد خواستگاری اینگونه نتیجه گرفته اید.

موضوع قفل شده است