آیا پیامبر اسلام امی بود؟

تب‌های اولیه

49 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
آیا پیامبر اسلام امی بود؟

بسیاری از مسلمانان بر این عقیده اند که پیامبر اسلام امی بوده است! البته اختلاف نظرهایی هم در این بین هست! برخی معتقدند که ایشان امی بوده است و بعد از رسالت باسواد گشته است! برخی نیز معتقدند تا اخر عمر بی سواد بوده است! برخی معتقدند که ایشان سواد خواندن داشته است و فقط نمی توانسته است بنویسد و ....
اما برخی خرده گیران امروز معتقدند که ایشان از همان ابتدا هم خواندن و نوشتن می دانسته است!
از آنجا که تاریخ قبل از رسالت ایشان بصورت مبسوط نوشته نشده است و تنها اشاراتی شده است نمی توان روی این مبحث بحثی تاریخی کرد! و تنها به یک روایت تاریخی که او را در غار حراء و احتمالا توسط خود ایشان گفته می شود می توان استناد کرد.اما بحث اینجای ما بحث خود قرآن است! و اینکه آیا او بی سواد بوده است یا خیر؟

واژة «امي» يكي از القاب پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ است كه در دو آيه از قرآن كريم آمده است.[1] حرف «ي» در اين كلمه به معناي نسبت است، مانند حرف «ي» در كلمه «عربي»، «فارسي»، «ايراني»، و نظاير آن؛ اما در اين كه «امي» منسوب به چه چيز است و به عبارت ديگر، مبدأ اشتقاق كلمه «امي» چيست؟ دانشمندان اسلامي، ديدگاه‌هايي ارائه داده‌اند كه سه ديدگاه را يادآور مي‌شويم:
1. «امي» منسوب به «ام» به معناي مادر است. يعني كسي كه از نظر خواندن و نوشتن به همان حالت مادرزادي خود باقي است.
2. «امي» منسوب به «امت» است، يعني كسي كه به روش اكثريت مردم عادت دارد، زيرا اكثريت مردم خواندن و نوشتن را نمي‌دانستند، چنان كه كلمه «عامي» منسوب به «عامه» و به معني كسي است كه به روش و عادت عامه مردم عمل مي‌كند.
3. «امي» منسوب به «ام القري» يعني مكه است، زيرا قرآن كريم مكه را «ام القري» ناميده است.[2]
نظر اول با توجه به قواعد ادبي صحيح‌تر، و مورد قبول اكثريت علماي اسلامي است. بنابراين، مقصود از امي بودن پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ اين است كه آن حضرت، نزد كسي درس نخوانده و خواندن و نوشتن را از كسي نياموخته بود.
اگر چه واژة امي به معناي فرد درس نخوانده است، ولي درس نخواندن با بي‌سواد بودن ملازمه ندارد؛ زيرا هر چند، روش متعارف و معمول براي كسب دانش، درس خواندن است، ولي علم و دانش پيامبران الهي از طريق معمول به دست نيامده است. آنان كسب دانش كرده‌اند، ولي «معلم» آنان «خداوند» بوده است و در مكتب وحي عالي‌ترين معارف را آموخته‌اند. و به قول حافظ:

نگار من كه به مكتب نرفت و خط ننوشت به غمزه، مسئله آموز صد مدرس شد

معارف بلند و احكام و قوانين جامع و كامل كه در قرآن كريم، و نيز فرموده‌ها و سيرة آن حضرت ـ صلّي الله عليه و آله ـ متجلي است، بهترين گواه بر مقام والاي علمي و دانش وسيع آن حضرت مي‌باشد.
بنابراين،‌ واژة «امي» نه به معناي بي‌سواد است، و نه نخواندن و ننوشتن براي پيامبر اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ نقص مي‌باشد. ابن خلدون در اين‎باره سخن سنجيده‌اي دارد، مي‌گويد: «پيغمبر امي بوده است، ليكن امي بودن براي او كمال بود، زيرا علم خويش را از عالم بالا فراگرفته بود؛ به خلاف ما كه امي بودن براي ما نقص است، زيرا مساوي با جاهل بودن ماست».[3]
آري، رسول اكرم ـ صلّي الله عليه و آله ـ به حكم قضاوت قطعي تاريخ و به شهادت قرآن ضميرش از تعليم و فراگيري دانش از بشر، پاك بوده است. او انساني است كه مكتبي، جز مكتب تعليم الهي نديده و جز از حق، دانش نياموخته است، با اين حال او معلم بشر و پديد آورنده دار العلم‌ها و دانشگاه‌ها است.[4]
فلسفه درس ناخواندگي پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ در سوره عنكبوت، آية 48 بيان شده است، و آن اين كه: اگر پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ مي‌توانست بخواند و بنويسد، اين تهمت كه آياتي «كه بر مردم مي‌خواند وحي الهي نيست، و او آنها را از پيش خود مي‌گويد و يا از كسي آموخته است»، مي‌توانست در اذهان مردم ايجاد شك و ترديد نمايد، چنان كه قرآن كريم در جاي ديگر چنين اتهامي را از سوي مخالفان نقل كرده و فرموده است:
«وَ لَقَدْ نَعْلَمُ أَنَّهُمْ يَقُولُونَ إِنَّما يُعَلِّمُهُ بَشَرٌ»؛[5] ما مي‌دانيم كه آنان مي‌گويند، پيامبر را بشري[6] تعليم مي‌دهد.
درس ناخواندگي پيامبر و اين‎كه او نه مي‌خواند و نه مي‌نوشت، اين تهمت را خنثي مي‌كرد، چنان كه امام رضا ـ عليه السلام ـ در مناظره با علماي اديان مختلف خطاب به رأس الجالوت (عالم يهودي) فرمود: «از جمله دلايل صدق پيامبر ما آن است كه او شخصي يتيم، تهيدست و چوپان بود، و هيچ كتابي نخوانده و نزد هيچ استادي نرفته بود. با اين حال، كتابي آورد كه حكايت پيامبران و خبر گذشتگان و آيندگان در آن آمده است.»[7]
پی نوشت ها:
[1] . «الذين يتبعون الرسول النبي الامي...»؛ اعراف، 157؛ «فآمنوا بالله و رسوله النبي الامي....»؛ اعراف، 158.
[2] . «لتنذر ام القري و من حولها»؛ انعام، 93.
[3] . مقدمه ابن خلدون، (دارالعلم بيروت)، ص 419.
[4] . استاد شهيد مطهري، پيامبر امي.
[5] . نحل، 103.
[6] . روايات در مورد اين كه به پندار مشركان معلم پيامبر چه كسي بوده، مختلف است، و حاصل آنها اين است كه وي غلامي رومي نزد بني الحضرمي و ساكن مكه بوده، و اطلاعاتي از كتابهاي ديني يهود و نصاري داشته است. ر.ك: الميزان، ج 12، ص 352.
[7] . توحيد صدوق، دار المعرفه، ص 419.

سلام دوست عزیز ضمن تشکر از سوالی که پرسیدید مطالبی خدمت شما ارایه میگردد:
اُمّی بودن پیامبر اكرم(ص) در قرآن به صراحت آمده است.(آیه 157 سوره مباركه اعراف)
درباره مفهوم امی بین مفسران بحث های فراوانی صورت گرفته است، كه دو نظریه زیر بیانگر مهمترین این نظریات است:
1. بعضی از مفسرین امی را به معنی درس نخوانده می دانند، یعنی به همان حالتی كه از مادر متولد شده باقی مانده، و مكتب و استادی ندیده است. این دیدگاه در بعضی از احادیث نیز آمده است.
از جمله از امام صادق(ع) روایت شده كه فرمودند: «إنّه كان اُمّیاً لایكتب ولایقرأ الكتاب» یعنی او امی بود، نه چیزی می نوشت و نه می خواند.(كنزالدقایق، ج5، ص199، ذیل آیه 157 سوره مباركه اعراف)
شاید بتوان گفت این نظریه در میان اهل تسنن رواج بیشتری دارد.(تفسیر روح المعانی، ج3، ص251)
2. بعضی اُمّی را منسوب به ام القراء(یعنی مكه) دانسته، و آن را مرادف مكی شمرده اند. در زبان عربی هر گاه یاء نسبت به كلمه ای مركب ملحق شود، قسمت دوم آن كلمه مركب حذف می گردد؛ لذا حذف كلمه "القری" در نسبت به "ام القری" طبیعی است.
این نظریه در میان مفسرین شیعه بیشتر به چشم می خورد.
در روایتی آمده است كه یكی از اصحاب امام باقر(ع) به آن حضرت عرض كرد مردم گمان می كنند پیامبر(ص)(چیزی) نمی نوشت و نمی خواند؛ امام در جواب فرمودند: دروغ می گویند، خدا لعنتشان كند؛ این گونه نیست. آنگاه با استشهاد به این آیه قرآن كه «هو الذی بعث فی الأمیین رسولاً منهم یتلوا علیهم آیاته و یزكیهم و یعلّمهم الكتاب و الحكمة»(جمعه/2) ـ یعنی خداوند كسی است كه در میان توده مردم رسولی از خودشان برانگیخت كه آیاتش را برای آنان می خواند و آنان را تزكیه می كند و به آنان كتاب و حكمت می آموزد ـ فرمودند: آیا كسی كه كتاب و حكمت را تعلیم می دهد، نیكوست كه خواندن و نوشتن نداند؟! راوی از حضرت سؤال می كند: پس چرا پیامبر امی نامیده شده است؟! آن حضرت فرمودند: زیرا او(پیامبر) از مكه است و خداوند گفته است: «لتنذر أم القری»(انعام/92) و "ام القری" مكه است؛ پس پیامبر به این سبب امی نامیده شده است.(تفسیر نورالثقلین، ج2، ص78)
تفاسیر دیگری هم بر امی بودن هست؛ كه در این جا به همین دو تفسیر اكتفا كردیم.
برای توضیح بیشتر می توانید به تفاسیر قرآنی در ذیل آیه 157 سوره مباركه"اعراف" مراجعه كنید.
موفق باشید

faryad;2579 نوشت:
آیا پیامبر اسلام امی بود؟

پاسخ:

يكی از نكات روشن زندگی رسول اكرم ( ص ) اين است كه درس ناخوانده و مكتب ناديده بوده است نزد هيچ معلمی نياموخته و با هيچ نوشته و دفتر و كتابی آشنا نبوده است.

احدی از مورخان ، مسلمان يا غير مسلمان ، مدعی نشده است كه آن حضرت‏ در دوران كودكی يا جوانی ، چه رسد به دوران كهولت و پيری كه دوره رسالت‏ است ، نزد كسی خواندن يا نوشتن آموخته است ، و همچنين احدی ادعا نكرده‏ و موردی را نشان نداده است كه آن حضرت قبل از دوران رسالت يك سطر خوانده و يا يك كلمه نوشته است.

مردم عرب، بالاخص عرب حجاز، در آن عصر و عهد به طور كلی مردمی بی‏ سواد بودند.

افرادی از آنها كه می‏توانستند بخوانند و بنويسند انگشت‏ شمار و انگشت نما بودند.

عادتا ممكن نيست كه شخصی در آن محيط ، اين فن را بياموزد و در ميان مردم به اين صفت معروف‏ نشود.

چنانكه می‏دانيم - و بعدا درباره اين مطلب بحث خواهيم كرد - مخالفان‏ پيغمبر اكرم در آن تاريخ او را به اخذ مطالب از افواه ديگران متهم كردند ، ولی به اين جهت متهم نكردند كه چون با سواد است و خواندن و نوشتن‏ می‏داند كتابهايی نزد خود دارد و مطالبی كه می‏آورد از آن كتابها استفاده‏ كرده است . اگر پيغمبر كوچكترين آشنايی با خواندن و نوشتن می‏داشت قطعا مورد اين اتهام واقع می‏شد.

خاور شناسان نيز كه با ديده انتقاد به تاريخ اسلامی می‏نگرند كوچكترين‏ نشانه‏ای بر سابقه خواندن و نوشتن رسول اكرم نيافته، و در نظراتشان به این حقیقت اعتراف كرده‏اند كه‏ او مردی درس ناخوانده بود و از ميان ملتی درس ناخوانده برخاست.

منبع: بنقل از کتاب "محمد (ص) خاتم پیامبران" اثر شهید بزرگوار آیة الله مرتضی مطهری.

با سلام به دوستانی که در این بحث وارد شده اند بنده به عنوان یک کارشناس تاریخ جایی که گزارش شده باشد پیامبر متنی را خوانده یا نوشته باشد ندیده ام و ظاهرا کسانی که قایل به با سواد بودن پیامبر ص می باشند تنها از قراین و شواهد غیر مستقیم که لازمه غیر قطعی انها سواد دار بودن پیامبر است استشهاد می نمایند در نوشتار زیر نقدی بر ادله دانشمند هندی سید عبد اللطیف که قایل به با سواد بودن پیامبر اسلام است می باشد که نظر شما را به ان جلب می کنم اما قضاوت نهایی را به عهده خوانندگان می گذارم
آقاى سيّد عبداللّطيف رييس انستيتوى مطالعات فرهنگى، در مقاله خود كه درباره باسواد بودن پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) نوشته است، با ذكر دلايلى معتقد شده كه پيامبر اسلام، پيش از بعثت مى خواند و مى نوشت و اين كه در ميان مسلمانان معروف است كه پيامبر اسلام فاقد سواد بوده ظلم بزرگى است كه از ناحيه پيروان آن حضرت بر او وارد آمده است، آيا اين مطلب صحّت دارد؟

پاسخ
ما پيش از آن كه ادلّه نويسنده نامبرده را بررسى كنيم نقطه بحث را از نظر مسلمانان معيّن كرده و منظور مسلمانان را از «امّى» بودن پيامبر توضيح مى دهيم تا هرگونه اشتباهى در اين زمينه رخ داده است برطرف گردد.

هرگاه مقصود از باسواد بودن پيامبر اطّلاع وسيع و علوم سرشار او حتى از طريق وحى باشد، اين مطلب مورد تصديق تمام مسلمانان است و اگر مقصود از باسواد بودن اين است كه بسان ديگران در مكتب هاى معمولى درس خوانده و استاد ديده، صفحات پرافتخار زندگى آن حضرت و صريح آيات قرآن شديداً آن را تكذيب مى كند.

آيا آن حضرت پس از بعثت مى خواند و مى نوشت، يا نه؟ در اين مورد يك نظر قطعى صد در صد نيست، مشهور اين است كه آن حضرت بعد از بعثت نيز عملا نمى خواند و نمى نوشت و تمام نامه هاى پيامبر را ديگران مى نوشتند و خود او انشا مى كرد و روايات اسلامى اين نظر را تأييد مى كند.
آرى، برخى از علما اعتقاد دارند كه نخواندن و ننوشتن او گواه بر عدم قدرت او بر نوشتن و خواندن نيست; زيرا خواندن و نوشتن يك كمال بزرگى است كه نمى توان گفت پيامبر اسلام فاقد اين كمال بوده است - اگر چه او از اين كمال استفاده اى نمى كرد.
مرحوم مجلسى در بحار، فصل «حديبيّه» مى فرمايد: توانايى آن حضرت نسبت به خواندن و نوشتن مورد ترديد نيست; شخصيّتى كه صاحب اين همه معجزات و كرامات و اين همه معارف و علوم است، چطور مى شود به يك سلسله حروف و نقوش آشنايى نداشته باشد.(1)
آنچه كه الآن مطرح است اين است كه آيا دلايل اين نويسنده هندى اثبات مى كند كه پيامبر يك فرد تحصيل كرده بود؟ و آيا اثبات مى كند پيامبر اسلام پيش از بعثت و پس از آن قادر به خواندن و نوشتن بود و از اين قدرت استفاده مى كرد؟

اكنون نظريّه و دلايل نويسنده نامبرده را بررسى مى كنيم

پاسخ: گفتار فوق شگفت آور است و هرگز چنين نظرى در كتاب هاى معتبر علماى اسلام پيدا نمى شود و بطور مسلّم مانع حقيقى از دخل و تصرّف پيامبران در كلام الهى، شايستگى روحى و به اصطلاح «عصمت» آنهاست، نه فقدان سواد.
ولى با اعتراف به مطلب مزبور، مسلمانان پيامبر اسلام را به حكم آيه «اَلَّذِينَ يَتَّبِعُونَ الرَّسُولَ النَّبِىَّ الاُمِّىَّ; همان ها كه از فرستاده (خدا) پيامبر امّى پيروى مى كنند»(2) امّى به همان معنا كه گفته شد مى دانند.
نويسنده هندى در تفسير معناى «امّى» و علّت توصيف پيامبر با اين صفت دچار دو اشتباه شده، يكى اين كه تصوّر كرده است علّت امّى دانستن پيامبر براى حفظ قرآن از هرگونه دخل و تصرّف از ناحيه پيامبر بوده، در صورتى كه علّت غير اين بوده، دوّم اين كه خيال كرده معناى «امّى» بى سواد بودن است، در حالى كه معناى آن درس نخوانده و به اصطلاح پيشوايان لغت عربى، كسى كه «لا يقرأ و لا يكتب; نمى خواند و نمى نويسد»(3) مى باشد و فاصله اين دو معنا از هم زياد است.

پاسخ: ممكن است كسى بگويد كه پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله) قادر به خواندن و نوشتن بود اگر چه مطلقاً حتّى پس از بعثت نيز از اين قدرت بهره بردارى نكرده است ولى با اين اعتراف، اين آيه مدّعاى نويسنده را ثابت نمى كند; زيرا طرز تعليم انبيا با روش آموزگاران مدارس فرق دارد; زيرا پيامبر اسلام با خواندن آيات الهى از حفظ، و به وسيله بيانات شيرين و راهنمايى هاى علمى، وظيفه سنگين خود (تعليم و تربيت) را انجام مى داد و اين طرز آموزش و پرورش، در گرو خواندن كتاب و نوشتن روى صفحه كاغذ يا تخته سياه نيست.
اشتباه نامبرده اين جاست كه تصوّر كرده طرز تعليم و تربيت پيامبران بسان آموزگاران و دبيران مدارس است، در صورتى كه زندگى پر افتخار پيامبران - خصوصاً زندگى رسول خدا - برخلاف اين مطلب گواهى مى دهد.

پاسخ: بطور مسلّم چنان كه گفتيم قدرت بر خواندن و نوشتن خود كمالى است كه پيامبر واجد آن بوده، اعمال و به كار بردن و استعمال آن كمالى است ديگر، ولى روى يك سلسله مصالح بزرگ، پيامبر اسلام از به كار بردن قلم اجتناب مىورزيد.
زيرا، اگر او بسان مردم ديگر درس مى خواند و نامه مى نوشت، مخالفان نبوّت او آن را دستاويز قرار داده و چنين وانمود مى كردند كه آيين توحيد او و شرايع و احكام وى زاييده افكار و نتيجه مطالعات و بررسى هاى كتاب هاى پيشينيان است و ارتباطى با جهان وحى و خداوند ندارد.
قرآن اين حقيقت را با روشن ترين عبارت بيان كرده است و مى فرمايد: «ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتاب وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمِينكَ اِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ; تو هرگز پيش از اين كتابى نمى خوانى و با دست خود چيزى نمى نوشتى، مبادا كسانى كه در صدد (تكذيب و) ابطال سخنان تو هستند شك و ترديد كنند».(6)
با اين كه صفحات زندگى او گواهى مى دهد كه درس نخوانده بود - مع الوصف - گروهى از يهوديان پيامبر را متّهم كردند كه اين مطالب را از روى كتاب هاى پيشين برداشته است، چنان كه قرآن اين تهمت را از آنان نقل مى فرمايد:
«و قالُوا اَساطِيرُ الاَوَّلينَ اكْتَتَبَها فَهِىَ تُملَى عَلَيْهِ بُكْرَةً وَ اَصِيلا* قُلْ اَنْزَلَهُ الَّذِى يَعْلَمُ السِّرَّ فِى السَّمَواتِ وَ الاَرْضِ اِنَّهُ كانَ غَفُوراً رَحِيماً; و گفتند: اين همان افسانه هاى پيشينيان است كه وى آن را رونويس كرده و هر صبح و شام بر او املا مى شود. بگو: كسى آن را نازل كرده كه اسرار آسمان ها و زمين را مى داند; او (هميشه) آمرزنده و مهربان بوده است».(7)
او با اين همه دورى كه از خواندن و نوشتن داشت، باز از نيش تهمت حسودان آسوده نبود; اگر فرضاً دو روز كتابى به دست مى گرفت، صفحاتى را مى نوشت، حربه اى به دست مخالفان و دشمنان او مى افتاد، ديگر آنچه مى خواستند مى گفتند و نسبت مى دادند!
پيامبر در سنّ دوازده سالگى دقايقى چند همراه كاروان قريش با راهبى كه در راه شام بود ملاقات نمود، اكنون خاور شناسان آن را دستاويز قرار داده و جنجالى به راه انداخته اند و با كمال گستاخى مدّعى هستند كه «محمّد» اين حقايق را در آن چند لحظه از راهب شامى آموخته است!

پاسخ: جاى گفتگو نيست كه پيك وحى (جبرئيل) قرآن را از روى نوشته نمى خواند و آن را بر روح و روان و به اصطلاح بر قلب پاك پيامبر (بدون اين كه نوشته اى در كار باشد) نازل مى كرد، چنان كه مى فرمايد: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الاَمينُ * عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذَرينَ; روح الامين آن را نازل كرده است، بر قلب (پاك) تو تا از انذار كنندگان باشى».(9)
اكنون بايد ديد اين نوشته اى كه نويسنده نامبرده مدّعى است كه پيامبر از روى آن مى خواند چه نوشته اى بود؟ آيا جبرئيل امين نوشته اى به دست پيامبر داد؟
اين مطلب كه با صريح آيه فوق مخالف است، زيرا مركز نزول قرآن روح و قلب مبارك آن حضرت بوده است; و يا اين كه خود پيامبر مى نوشت، و يا اين كه پيامبر املا مى كرد و ديگران مى نوشتند و پيامبر از روى آن تلاوت مى كرد؟
بطور مسلّم پيامبرى كه به فرمان و خواست خدا حافظ آياتى بود كه بر او نازل مى گرديد، احتياجى نداشت كه خود بنويسد و يا املا كند كه ديگرى براى او بنويسد و نويسندگان وحى، قرآن را براى خود و ساير مسلمانان مى نوشتند نه براى پيامبر.
لذا در هيچ يك از تواريخ اسلام چنين مطلبى نيست كه پيامبر قرآن را مى نوشت و مى خواند، يا دستور مى داد بنويسند تا از روى آن بخواند; روى اين اصل، مقصود از تلاوت صحف از آيه، همان تلاوت از حفظ است; و تلاوت صحيفه و به اصطلاح «خواندن كتاب» در عرف و لغت در هر دو معنادستان - از حفظ و از روى نوشته - به كار برده مى شود.
بنابر اين، لفظ «تلاوت» دليل بر خواندن از روى نوشته نيست. آيا در زبان فارسى به كسى كه اشعار فردوسى و سعدى را از حفظ بخواند، نمى گوييم فلانى يك صفحه يا چند صفحه از شاهنامه و بوستان را خواند، اگر كسى پيام فرماندهى را براى زير دستان از حفظ بخواند، نمى گويند فلانى پيام فرماندهى را خواند؟
آيه ياد شده بسان آيه هاى ديگرى است كه درباره پيامبر نازل گرديده و او را چنين معرّفى كرده است: «يَتْلُوا عَلَيْهِمْ آياتِهِ; كه آيات او را بر آنها بخواند».(10)
اين حقيقت مخصوصاً با توجّه به تاريخ زندگى پيامبر كه همواره قرآن و وحى را از حفظ مى خواند بخوبى روشن مى شود.

وى پس از نقل اين مطالب نتيجه مى گيرد كه: آيا مى توان تصوّر كرد چنين رهبرى كه اين همه در فكر تعليم و آموزش پيروانش بوده، خود را از فوايد خواندن و نوشتن محروم ساخته باشد؟!
پاسخ: آنچه نويسنده محترم از شواهد تاريخى و آثار اسلامى نقل كرده همه صحيح است; ولى هرگز مدّعاى او را (پيامبر اسلام پيش از بعثت و پس از آن مى خواند و مى نوشت) ثابت نمى كند; زيرا طرفدارى اسلام از علم و دانش از طرق گوناگون، بر كسى پوشيده نيست.
و بحث در اين است كه آيا پيامبر اسلام پيش از بعثت و پس از آن از اين توانايى استفاده مى كرد و بر خلاف صريح آيه 48 سوره عنكبوت، دست به خواندن و نوشتن مى زد؟ و آيا طرز تعليم پيامبر بسان معلّمان امروز بوده كه از روى كتاب تدريس كند؟ يا اين كه طرز آموزش و پرورش با خواندن آيات قرآن از حفظ و تعليم حلال و حرام و دادن تعليمات عالى اسلام و اندرزها و نصايح بوده است؟ براى توضيح بيشتر به كتاب «در مكتب وحى» كه بحث مبسوط و گسترده اى پيرامون «امّى» بودن پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)نموده است، مراجعه فرماييد.
منبع: سایت آیت الله مکارم شیرازی
1. بحارالانوار، جلد 16، صفحه 136. 2. سوره اعراف، آيه 157. 3. به تفسير المنار، جلد 9، صفحه 234 مراجعه شود. 4. سوره آل عمران، آيه 164. 5. سوره علق، آيه 4 و 5. 6. سوره عنكبوت، آيه 48. 7. سوره فرقان، آيه 5 و 6. 8. سوره بينه، آيه 2. 9. سوره شعراء، آيه 193 و 194. 10. سوره آل عمران، آيه 164

ر.ک.پیامبر امی ،مرتضی مطهری .

از شما بخاطر سوال زیبایتان سپاس گذارم . درباره بحث تاریخی که فرموده اید نمی شود تاریخی بحث کرد باید به عرض برسانم ،از آنجا که گزارش خوبی از وضعیت سواد و بی سوادی از جاهلیت در دست داریم می توانیم در این باره به خوبی قضاوت کنیم . طبق گزارشات تاریخی تعداد با سوادان جزیره – حجاز – در دوره جاهلیت و زمانه نزدیک به تولد و بعد از تولد پیامبر 17 نفر بوده است و بجز این کسی سواد خواندن و نوشتن نداشته است . به دو دلیل 1- اعراب نوشتن را کاری عبس و بیهوده می پنداشتند از ان دوری می جستند و این کارها را مختص انسان هایی می دانستند که از لحاظ اجتماعی ،فرودست محسوب می شدند .دوم اینکه : آنها بسیار به حافظه خود متکی بودند و به این خاطر نوشتتن را نوعی از بین بردن محفوظات می دانسته و می گفتند که« نوشتنی » امانت دار خوبی نیست . از دیگر سو زندگی عرب جاهلی نیازی به نوشتن و خواندن نداشت و تمام هم و غم ایشان بر این بود که شکم خود را سیر کنند . د رحالیکه سواد و تحصیلات زاییده زندگی متمدن است نه زندگی ای که مبنایش بر غارت و و چپاول است . اما اینکه چرا پیامبرچیزی ننوشت،همانطور که می دانید ،مشرکان به هر بهانه ای سعی می کردند سخنان پیامبر را ،سخنان خودش و نه سخن خد ا ،قلمداد کنند و اگر پیامبر خواندن و نوشتن می دانست و یا نوشته ای از او می دیدند هرگز نمیپذیرفتند که این سخن خداست . حتی مستمسکی برای اهل کتاب هم میشد . همانگونه که دیدید که یهودیان در جریان قبله چه کردند ؟ کاری شد که پیامبر از خداوند متعال در خواست قبله مستقلی کرد . حال اگر یهودیان که موثر در جامعه اعراب مشرک هم بودند ، سابقه خواندن و نوشتنی از پیامبر می دیدند خدا می داند که چه می کردند ؟ ! اما اینکه پیامبر سواد نداشته پس نقصس بر اوست نه چنین نیست . ابن خلدون می گوید : پیامبر امی بوده و لیکن امی بودن برای او کمال بود ، زیرا علم خویش را از عالم بالا گرفته بود ،به خلاف ما که امی بودن برایمان نقص است . زیرا مساوی با جاهل بودن ماست [=Times New Roman][1]. امام رضا به راس الجالوت ( عالم یهودی ) فرمود : از جمله دلایل صدق پیامبر ما ان است که او شخصی یتیم ،تهیدست و چوپان بود و هیچ کتابی نخوانده و نزد هیچ استادی نرفته بود ،با این حال کتابی آورد که حکایت پیامبران و خبر گذشتگان و آیندگان در آن امده است »[=Times New Roman][2] . واین که پیامبر در آخر عمر شریفش فرمود : قلم و دواتی بیاورید تا چیزی را که هدایت شما در ان است بنویسم . جوابش این است که پیامبر همانگونه که در سیره ایشان مشخص و نمودار است ،هرگز خود نمی نوشت بلکه می داد دیگران و بویژه حضرت علی (ع) می نوشتند. مثلا تمامی نامه هایی که پیامبر به سران کشورها و قبایل نوشت ، هیچ کدام به خط خودش نبود بلکه همه را دیگران نوشتند . و کلمه بنویسم ،استعاره است که بگویم بنویسید . پیامبر و قران مومنان را بسیار به سواد و علم آموزی تشویق می کردند اما اینکه خود چنین نمی کردند ،صرفا برای بری شدن از اتهامات بود . جان دیون پورت در کتاب « عذر تقصیر به پیشگاه محمد» می گوید: همه معتقدند که محمد تحصیل نکرده است . [=Times New Roman][3] در پایان عرض کنم در باب خواندن ونوشتن رسول الله سه نظر مطرح است . 1- اصلا نه خواند نه نوشت 2- خواند و ننوشت 3- هم خواند و هم نوشت

[=Times New Roman][1] - مقدمه ابن خلدون فص 419 .

[=Times New Roman][2] - توحید صدوق ، ص 419

[=Times New Roman][3] - چاپ سوم ، ص 17 و 18

درود و تشکر از دوستانی که جوابگو بودند.
برخی دوستان معانی امی را بازگو کردند که درست بود اما مورد نظر من همان داشتن سواد پیامبر بود.
اما با تمام حرفهایی که گفته شد نظر من خلاف نظر دوستان است. و استناد من هم به یک اصل تاریخی و یک استناد از خود قرآن است.

امام علی باسواد و پیامبر بی سواد!!

همانطور که می دانیم شیعیان معتقدند که امام علی امام اول شیعیان یکی از کاتبان وحی بوده است و از سویی نیز می دانیم که ایشان در سنین کودکی در نزد پیامبر بزرگ شده است . پس چگونه می تواند ایشان در خانه پیامبر باسواد گشته باشد بدون آنکه خود پیامبر بی سواد مانده باشد؟

رطب خورده منع رطب نمی کند!!

از پیامبر احادیث و روایات بسیاری نقل است که ایشان افراد را به اموختن سواد دعوت می کرده است و همچنین اسیران بسیاری را بخاطر اموختن سواد به مسلمانان ازاد کرده است چگونه می تواند خود امی مانده باشد و دیگران را به امی نبودن دعوت کند!!

امی ماندن مصنوعی و ساختگی!!

اگر بپذیریم که پیامبر بعد از رسالت نیز امی مانده باشد آن را باید تصنعی دانست زیرا که ایشان امکان سواد اموختن داشته است و نیاموخته است و از اینکار امتناع ورزیده است پس کافران بازهم خرده بر او می گرفتند که بی سوادی ایشان نمی تواند حقیقی باشد!!

نامه به امیران کشورهای مختلف:

محمد بعد از رسالتش به امیران دیگر کشورها نامه می نویسد و آنها را به اسلام دعوت می کند و بنابراین باید سواد خواندن و نوشتن را می داشته است.

معصومیت ناقص می ماند!!

اگر بگوییم پیامبر بعد از رسالت نیز امی می بوده است باید این سوال مهم را از خود بپرسیم که چگونه فردی بی سواد می توانسته است بر کار کاتبان وحی نظارت داشته باشد تا مشکلی نگارشی در نوشتن قرآن بوجود نیاید! و معصومیت پیامبر در ابلاغ وحی ناقص می ماند!

آیه 1 سوره علق:
اولین سوره قرآن به پیامبر امر می کند که " اقرا" ( و نه قل ) یعنی بخوان ... حال باید گفت که لا اقل در همان زمان پیامبر قابلیت خواندن را باید داشته باشد تا خدای چنین دستوری به وی بدهد!و درصورتی که ایشان نتواند بخواند چنین دستوری از سوی خدا عبث و بیهوده است!!

از جمیع این قراین مشخص است که ایشان لا اقل در زمان رسالتش بایسواد بوده است و بی سواد ماندن او در زمان رسالتش درست نیست! ( اعتقاد معتزله درست تر است )
اما از سویی می دانیم که در آیه 48 سوره عنکبوت امده است که : و تو از این پیش نتوانستی کتابی خواند و نه خطی نگاشت تا مبادا مبطلان در نبوتت شک و ریبی کنند.

اگر شان نزول این آیه را به زمان نزول آن برگردانیم آنگاه نقصی بوجود می اید و ان این است که در همان طوره ابتدایی قرآن خواندن پیامبر را تایید کرده است و بنابراین پیش از نزول این آیه پیامبر سواد داشته است و بنابراین تناقضی شکل می گیرد!
پس ناچاریم شان نزول این آیه را به قبل از رسالت بدانیم و بگوییم که منظور از " پیش از این " نه زمان نزول آیه بلکه قبل از رسالتش بوده است!

حال با توجه به این موضوع که ایشان قبل از رسالت بی سواد بوده است و بعد از رسالت باسواد بوده است به چند سوال مهم می رسیم.
1- قبل از رسالت چه شاهدی جز خود پیامبر می تواند حرف او ( و خدایش ) را تایید بکند؟ جز علی و خدیجه که حامی ایشان بوده اند و اتفاقا علی خود نیز باسواد بوده است؟!
2- ایشان قبل از رسالتش به سفرهای زیادی رفته است و سرپرست کاروانهای تجارتی خدیجه بوده است و چگونه می توان سواد داشتن او را به اکیدا رد کرد و بدید شک نگاه نکرد؟
3- نداشتن سواد و نرفتن به دنبال آن توسط پیامبر نقص ایشان قبل از پیامبری محسوب نمی شود و نمی توان گفت که خداوند پیامبری ناکامل را برای ابلاغ رسالت انتخاب کرده است؟
4- آیا اعجاز قران تنها به صرف این است که توسط فردی امی آورده شده است یا اعجاز دیگری داشته است؟ و اگر جنبه اعجاز قرآن در موارد دیگر است آیا استدلال قران بر بی سوادی پیامبرش استدلالی پوچ نمی نماید؟

با درودی دوباره به دوست گرامی رسول:
اگرچه بحثی که شما کردید بابی دیگر از بحث را باز می کند و ان اینکه "اصلا امی بودن رسول مزیتی برای او دارد یا خیر " و بحثی مجزا می طلبد اما چون بابش را باز کردید مجبورم به آن نیز پاسخ بدهم

همانطور که شما گفتید اصولا در عرب جاهلی داشتن سواد کاری عبث بوده است و عرب جاهلی به حافظه اش بیشتر اتکا داشته است . اما با این سخن شما مشکل دارم

رسول;2660 نوشت:
از دیگر سو زندگی عرب جاهلی نیازی به نوشتن و خواندن نداشت و تمام هم و غم ایشان بر این بود که شکم خود را سیر کنند .

عرب زمان جاهیلیت به شعر و شاعری بسیار بها می داده است و بنابراین در آن زمان شاعران رونق بسیاری داشتند.و اتفاقا یکی از ادعایهای مسلمانان هم این است که در زمانی که همگان به ادب و شعر و شاعری بها می دادند قرآن به عنوان معجزه ای با تحدی امده است!

اما از همه اینها که بگذریم : من از یک سخن شما تعجب کردم:

رسول;2660 نوشت:
امام رضا به راس الجالوت ( عالم یهودی ) فرمود : از جمله دلایل صدق پیامبر ما ان است که او شخصی یتیم ،تهیدست و چوپان بود و هیچ کتابی نخوانده و نزد هیچ استادی نرفته بود ،با این حال کتابی آورد که حکایت پیامبران و خبر گذشتگان و آیندگان در آن امده است »[2] .

شما به استناد از امام رضا بگونه ای سخن می رانید که گویا پیامبر در جزیره ای دور افتاده و تنها بزرگ شده است! یا تا زمان رسالت در قالبی بسته بوده است و هیچ احدی حق صحبت با او را نداشته است!

بله همانطور که گفته شد در تاریخ زمان جحاهلیت افسانه ها و داستانها و اشعار در بین مردم رواج داشته است. و پیامبر می توانسته است در خلال حرفهای مردم این داستانها را یادگرفته باشد!
( من یکبار این مثال را زدم و گفتم هیچ ایرانی داستان بزبز قندی یا کدوی قلقله زن را از هیچ کتابی نخوانده است اما آن را کاملا بلد است!!)
من تعجب می کنم زمانی که صحبت از رسول به میان می آید فراموش می شود که او در دامان اشخاصی بزرگ شده است که پرده دار مکه بوده اند و از نوادگان ابراهیم بوده اند و داستانهای ابراهیم را همگی سینه به سینه به هم منتقل کرده اند!!
من تعجب می کنم زمانی که از رسول صحبت می شود همه فراموش می کنند که او در شهری بزرگ شده است که دارالتجاره بوده است و بسیاری برای تجارت به شهر آنها می امده است!!
من تعجب می کنم زمانی که از رسول سخن به میان می اید فراموش می کنند که در ده سال رسالت او در مکه کمتر آیه ای به سرگذشت پیشینیان پرداخته شده است و در زمانی که ایشان به مدینه سفر کرده است داستانهای پیامبران در آیات قرآن پدیدار شده است و انهم بخاطر مجاورت مسلمانان با یهودیان و مسیحیان مدینه بوده است!
من تعجب می کنم زمانی که از پیامبر سخن به میان می اید همگی فراموش می کنند که ایشان بارها سفرهای تجارتی به کشورهای دیگر جهان داشته است!!

و بازهم تعجب می کنم که چرا فراموش می کنیم که در قرآن داستانهایی که بیان شده است همگی ناقص و بی سر و ته است و در بسیاری از موارد بدون اسم است ( شاید بخاطر اینکه حفظ اسامی افراد بسیار سخت است و معمولا حافظه یاری نمی کند چند صد اسم را حفظ کند!) و در برخی موارد که اسامی بیان شده است با تاریخ همخوانی ندارد ( مانند اینکه هامون را وزیر فرعون نامیده اند اما در تاریخ هامون وزیر اخاشروش پادشاه ایران آمده است و تورات هم همین را تایید می کند! یا در قرآن ابراهیم اسماعیل را به قربانگاه می برد درصورتی که در تورات اسحاق را به قربانگاه می برد!!)

پس می توان این نتیجه را گرفت که این داستانهایی که بیان شده است اصلا ربطی به داشتن سواد خواندن و نوشتن ندارد و می توانسته است حفظیات رسول باشد و اتفاقا در برخی مواقع فراموشی برخی از این داستانها تناقضاتی هم بوجود آورده است!!

سخنی دیگر : بنا به دو پست قبلی من و همچنین تذکر برخی دوستان می توان انین نتیجه را گرفت که پیامبر بعد از رسالت باسواد بوده است.
از سویی هم بنا به نظر مسلمانان پیامبر قبل از رسالت امی و بی سواد بوده است!
حال با این پیش فرض نظری به این آیات می اندازیم:

سوره یونس :و مى‏گويند چرا معجزه‏اى از جانب پروردگارش بر او نازل نمى‏شود بگو غيب فقط به خدا اختصاص دارد پس منتظر باشيد كه من هم با شما از منتظرانم (۲۰)
سوره رعد :
و كسانى كه كافر شده‏اند مى‏گويند چرا از جانب پروردگارش معجزه‏اى بر او نازل نشده است بگو در حقيقت‏خداست كه هر كس را بخواهد بى‏راه مى‏گذارد و هر كس را كه [به سوى او] بازگردد به سوى خود راه مى‏نمايد (۲۷)

و ....

آیات بسیاری است که کافران از پیامبر اسلام معجزه می خواستند . حال سوال اینجاست اگر کافران قبول کردند که ایشان امی و بی سواد است و از سویی در یک شب ( شب قدر ) خواندن و نوشتن را فراگرفته است . چرا بازهم چنین سوالاتی از پیامبر می پرسیدند؟ واصلا چرا پیامبر این معجزه را برای انها بازگو نکرده است؟

معجزه ای که ایشان را در یک شب باسواد و شهر العلم می کند؟

سلام
گرچه ممكن است براي اين سوالات پاسخهاي تاريخي ارائه داد ولي با توجه به احاطه دوست عزيزم «فرياد» بهتر مي بينم كه بصورت تحليلي به نتيجه اي قابل قبول برسيم
در موضوع سواد داشتن يا نداشتن اين موضوع در جامعه جاهلي آن دوره براي پيامبر اسلام فضيلت يا نقصاني دانسته نمي شود ، چراكه نه تنها رسولخدا بلكه همه انبياء براي حرفه آموزي و يا حتي آموزش علوم طبيعي و... مبعوث نشده اند بلكه براي تربيت و هدايت انسان ها در جهت استفاده صحيح از نعمت ها و ايجاد رابطه مناسب با خود ، جامعه و خداوند فرستاده شده اند .
ثانيا اگر هم گفته مي شود كه پيامبر امي بودند تنها به دليل اين است كه شبهه فرا گرفتن اين آموزه ها از اديان ديگر يا معلمي دانا مرتفع شود . همانگونه كه اگر عيسي علم طبابت آموخته بود وبيماران را مشفا مي داد،مي گفتند كه وي پزشك حازقي است پس بايد عيسي (ع)هر كاري هم كه بلد است طبابت بلد نباشد تا اعجاز او مهارتدانسته نشود
اينكه رسولخدا فرموده اند« اطلب العلم ولو باصين » دانش بياموزيد هر چندكه با مسافرت كردن به چين بوده باشد . لازمه اش اين نيست كه خودشان نيز به چين رفته باشند و يا اينكه پسرانتان را چنين تربيت كنيد ، لازمه اش اين باشد كه خودشان هم پسري داشته باشند . تا اينكه شما بگوييد گونه 1پيامبر خود بيسواد باشند و به ديگران توصيه كنند كه با سواد شويد .

اينكه احتمال داده ايد كه رسول خدا داستانهاي انبياء را از خود مسيحيان يا يهوديان گرفته اند به دليل اينكه اين آيات در مدينه نازل شده و اينكه در سفرهايشان به شام به اين داستانها دست يافته اند : اولا گفتن داستان پيامبران بني اسرائيل براي مشركان مكه كه نهايتا حضرت ابراهيم را مي شناسند بي فايده است بلكه بايد با مشركان ازتوحيد و معاد و اصول اعتقادي سخن گفت و هنگاميكه در مدينه اهل كتاب نيز در زمره مخاطبين قرار گرفتند با آنها از انبياء سخن به ميان آورد.
ثانيا اگر رسولخدا اين اطلاعات را از شام وروم فراهم آورده باشد ، اين سفرها قبل از بعثتاتفاق افتاده و بايد در مكه نيز اين داستانها نيز سخن به ميان مي آمد
ثالثا اگر داستانها رسولخدا از انبياء برگرفته از خودشان بود پس چرا خود مسيحيان و يهوديان چنين ايرادي را به پيامبر نميگرفتند و چرا نجاشي كه خود عالم و پادشاه مسيحيان حبشه بود با شنيدن سوره مريم شگفت زده شده و اسلام آورد اگر داستان تكراري يا ناقصي! بود ، كه باعث اسلام آوردن او نمي شد.
رابعا نشانه راستگويي قرآن همين تناقضاتش با داستانهاي اهل كتاب است چراكه اگر رسولخدا عينا همان داستانهاي تحريف شده و غرض ورزانه يهوديان و مسيحيان در مورد انبياء را تكرار مي كرد كه بيشتر بر تقليدي بودن داستانهاي قرآن دلالت داشت .
خامسا هدف قرآن داستان گويي نيست كه ايراد شودكه چرا بي سر وته و ناقص است بلكه هدف قرآن عبرت آموزي و تكيه بر آموزه هاي ديني و عقيدتي انبياء و اشاره به همخواني همه اديان الهي مي باشد . تا اينكه ديگران با مطالعه اين حلقه هايي كه درقرآن آمده ودر ديگر كتب آسماني نيامده يا تحريف شده است ، بر هماهنگي اديان آسماني و سير تكاملي شان آگاه گردند.
تنها رسولخدا كه به شام و روم مسافرت نداشته اند ، بلكه از وي‍ژگي هاي تجارت در آن دوره مسافرت به يمن و شام بود واگر پيامبر اسلام از دو منبع شام و يهوديان مدينه داستانهاي انبياء را گرفته باشد نبايد براي مشركان مكه( كه سالها بود كه به شام مي رفته اند) و ساكنان مدينه( كه سالها با يهوديان هم نشين اند) سخن تازه اي باشد.
سابعا در همان دوره بعثت رسولخدا هم برخي مي خواستند با مقابله به مثل و شعر و قصه و سخنراني به مقابله با پيامبر بپردازند ، به نظر شما چرا موفق نشدند و مردم و حتي سخنوران آن دوره مخفيانه به تلاوت هاي قرآن پيامبر گوش فرا مي دادند اگر بگوييد كه رسول خدا يك شبه سخنران قهار و قصه گويي توانا و دانا شده اند ويا اينكه قدرتي ماورايي و فرا زميني اعجازي در داستانهاي پيامبر قرار داده و سخنان آنها را بي اثر كرده است ، گرچه اين نتيجه خواست ما نيست ولي باز هم بر معجزه بودن قرآن دلالت خواهد .
ثامنا اگر مضامين قرآن تقليدي است و بشري خوش ذوق و زيرك آن را از ديگران فرا گرفته و بعد از پردازش به خورد مردم نادان داده است . به نظر شما ، چرا انسانهاي دانا و دانشمند ديگر از اقوام و اديان ديگر آن را پذيرفته و به آن معتقد شده اند و اگر از روي اجبار بوده پس چرا به اين دين و كتاب خدمت كرده و در حفظ ، تفسير، بيان شان نزول و ديگر شاخه هاي علوم قرآني پرداخته اند دانشمنداني كه اكثرا غير عرب مي باشند .
تاسعا اگر اين قرآن كلام مخلوق است ، رسولخدا آن را از ديگران فراگرفته است پس چرا ديگران از آوردن مثل آن عاجز اند ، چراكه بايد خود مسيحيان ويهوديان كه رسولخدا با گرفتن بخشي از تاريخ و آموزه هاي آنها ديني راتاسيس كردند آنها بايد بتوانند باتمام انچه دارند در مقابل اين دين بياستند و يا حداقل از دين خود در مقابل اسلام دفاع كلامي و فكري نمايند .

سلام بر فرياد گرامي
خوش آمدي به اين سايت :Gol:
امي بودن پيامبر ص به معناي منسوب به مادر است نه به معناي درس نخوانده و چون قرآن ميفرمايد : (وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً).(نحل ،78 )
لذا ميگويند شخص بي سواد امي است يعني مانند زماني است كه از مادر متولد شده است و چيزي نميداند ،اما ادله دليل بر آن دارد كه پيامبر ص حتي قبل از تولد همه چيز را ميدانست و هنگام تولد و پس از آن نيز با توجه به علم پيامبر به هفتاد و دو جزء از اسم اعظم كه ميدانسته است چيزي را از دانش را فرو گذار نكرده است ،بنابراين امي بودن پيامبر ص به اين معناست كه پيامبر آنچه ميداند همان چيزي است كه از بدو تولد مي داند و كسي به او چيزي نياموخته است ،لذا پيامبر از آيه (وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً).(نحل ،78 ) استثنا است.
پس پيامبر ص سواد خواندن و نوشتن كه سهل است ،بلكه به طرق آسمان ها و زمين عالم بوده ،بله البته ايشان مامور بود كه شاگردي كسي را نكند چون تحصيل حاصل ميشد، علاوه بر اين موجب شبهه در علم نبوت ايشان هم ميشد . همانگونه كه ازدواج با خديجه يك دستور بود و مامور بود كه همسران ديگري را انتخاب نكند چون بعدا قرار است در اواخر عمر شريف بنا بر مصالحي ازدواج هاي متعددي داشته باشد تا الگو و اسوه مسلمانان گردد .

با سلام به فریاد عزیز در حقیقت هنوز کنه سوال شما برای بنده واضح نشده اول به من بگویید شما قایل به کدام نظر هستید پیامبر با سواد بوده یا امی و سواد خواندن و نوشتن نداشته سوال دوم اینکه اگر هر یک از دو نظر را بپذیریم چه محظور کلامی یا عقلی برای مسلمین پیش می اید واینکه دقت کنید که هیچ یک از دو نظر نص صریح قرانی ندارد تا برای ما مشکلی پیش اید ضمن اینکه هر دو در میان اندیشمندان مسلمان و حتی روایات اسلامی قایل دارد لذاشما یک بحث کاملا تاریخی را به عنوان بحث کلامی وعقلی که از اصول یا فروع دین است ننگرید همان طور که می دانید در بحثهای تاریخی در هر کیشی مسایلی که نظرات مختلفی دران بیان شده باشد داریم
اما پاسخ چند بند اول که شما اشکال نموده اید
اینکه فرموده اید:
همانطور که می دانیم شیعیان معتقدند که امام علی امام اول شیعیان یکی از کاتبان وحی بوده است و از سویی نیز می دانیم که ایشان در سنین کودکی در نزد پیامبر بزرگ شده است . پس چگونه می تواند ایشان در خانه پیامبر باسواد گشته باشد بدون آنکه خود پیامبر بی سواد مانده باشد؟

رطب خورده منع رطب نمی کند!!
جواب مگر نمیشود شما در خانه پدرتان بزرگ شوید و شما سواد بیاموزید اما پدر شما به دلایلی تحصیل نکند ما که نگفتیم امام علی خط نوشتن را از پیامبر اموخته تا شما اشکال کنید
اینکه فرموده اید :از پیامبر احادیث و روایات بسیاری نقل است که ایشان افراد را به اموختن سواد دعوت می کرده است و همچنین اسیران بسیاری را بخاطر اموختن سواد به مسلمانان ازاد کرده است چگونه می تواند خود امی مانده باشد و دیگران را به امی نبودن دعوت کند!!
جواب:
آنچه نويسنده محترم از شواهد تاريخى و آثار اسلامى نقل كرده همه صحيح است; ولى هرگز مدّعاى او را (پيامبر اسلام پيش از بعثت و پس از آن مى خواند و مى نوشت) ثابت نمى كند; زيرا طرفدارى اسلام از علم و دانش از طرق گوناگون، بر كسى پوشيده نيست.
و بحث در اين است كه آيا پيامبر اسلام پيش از بعثت و پس از آن از اين توانايى استفاده مى كرد و بر خلاف صريح آيه 48 سوره عنكبوت، دست به خواندن و نوشتن مى زد؟ و آيا طرز تعليم پيامبر بسان معلّمان امروز بوده كه از روى كتاب تدريس كند؟ يا اين كه طرز آموزش و پرورش با خواندن آيات قرآن از حفظ و تعليم حلال و حرام و دادن تعليمات عالى اسلام و اندرزها و نصايح بوده است؟ براى توضيح بيشتر به كتاب «در مكتب وحى» كه بحث مبسوط و گسترده اى پيرامون «امّى» بودن پيامبر اسلام(صلى الله عليه وآله)نموده است، مراجعه فرماييد.
اما اینکه فرموده اید :
اگر بپذیریم که پیامبر بعد از رسالت نیز امی مانده باشد آن را باید تصنعی دانست زیرا که ایشان امکان سواد اموختن داشته است و نیاموخته است و از اینکار امتناع ورزیده است پس کافران بازهم خرده بر او می گرفتند که بی سوادی ایشان نمی تواند حقیقی باشد!!
جواب :منظور شما از تصنعی چیست ؟ اگر به این معنا است که پیامبربلد بود اما نمی خواند و نمی نوشت ما چنین ادعایی ننموده ایم اما اگر به این معنا است که ایشان می توانست برود یاد بگیرد اما نرفت بله ادعای ما اینست و هیچ اشکالی ندارد چون غرض ما حاصل است و مشرکان هم نمی توانند اشکال کنند که چرا یاد نگرفتی چون غرض عاقلانه در ان بوده
اینکه فرموده اید:
محمد بعد از رسالتش به امیران دیگر کشورها نامه می نویسد و آنها را به اسلام دعوت می کند و بنابراین باید سواد خواندن و نوشتن را می داشته است.
جواب اولا اکثر منابع نگفتف اند که ایشان به خط خود این نامه ها را نوشته بلکه همواره کاتبان پیامبر ان مکتوبات را می نگاشته اند وجریان صلح حدیبیه که علی ع کاتب ان حضرت بود و دیگر موارد تاریخی شاهد بر مدعای ماست نه شما و اگر شما مدعی هستید خود پیامبر نوشته اند از منابع تاریخی ادرس بدهید تا ما هم جواب بدهیم و کلی گویی نکنید
اینکه فرموده اید :
اگر بگوییم پیامبر بعد از رسالت نیز امی می بوده است باید این سوال مهم را از خود بپرسیم که چگونه فردی بی سواد می توانسته است بر کار کاتبان وحی نظارت داشته باشد تا مشکلی نگارشی در نوشتن قرآن بوجود نیاید! و معصومیت پیامبر در ابلاغ وحی ناقص می ماند!
جواب : این از استدلالات عجیب است چون شما به لازمه غیر ضروری استدلال نموده اید بله اگر یک نفر فقط کاتب وحی بود و کس دیگری از اصحاب سواد نداشت و کسی ایات را حفظ نکرده بود استدلال شما منطقی بود در حالی که هیچ یک از این موارد نبوده ضمن اینکه شما عوض این مقدمه چینی ها و ارتباط دادن های غیر لازم باید لااقل یک گزارش صحیح بیاورید که پیامبر ایات را نوشته است
اینکه فرموده اید:
اولین سوره قرآن به پیامبر امر می کند که " اقرا" ( و نه قل ) یعنی بخوان ... حال باید گفت که لا اقل در همان زمان پیامبر قابلیت خواندن را باید داشته باشد تا خدای چنین دستوری به وی بدهد!و درصورتی که ایشان نتواند بخواند چنین دستوری از سوی خدا عبث و بیهوده است!!
جواب:
جاى گفتگو نيست كه پيك وحى (جبرئيل) قرآن را از روى نوشته نمى خواند و آن را بر روح و روان و به اصطلاح بر قلب پاك پيامبر (بدون اين كه نوشته اى در كار باشد) نازل مى كرد، چنان كه مى فرمايد: «نَزَلَ بِهِ الرُّوحُ الاَمينُ * عَلى قَلْبِكَ لِتَكُونَ مِنَ الْمُنْذَرينَ; روح الامين آن را نازل كرده است، بر قلب (پاك) تو تا از انذار كنندگان باشى».
اكنون بايد ديد اين نوشته اى كه ادعا می کنید پيامبر از روى آن مى خواند چه نوشته اى بود؟ آيا جبرئيل امين نوشته اى به دست پيامبر داد؟
اين مطلب كه با صريح آيه فوق مخالف است، زيرا مركز نزول قرآن روح و قلب مبارك آن حضرت بوده است
اینکه فرموده اید :
قبل از رسالت چه شاهدی جز خود پیامبر می تواند حرف او ( و خدایش ) را تایید بکند؟ جز علی و خدیجه که حامی ایشان بوده اند و اتفاقا علی خود نیز باسواد بوده است؟!
جواب : سواد نداشتن عدمی است نه یک صفت وجودی که دلیل و شاهد بخواهد بلکه کسی که ادعا می کند با سواد است باید دلیل بیاورد چون اصل بر عدم سواد است در ضمن در مقابل این ادعای پیامبر وخدا مشرکا ن مکه که پیامبر در میان انان بزرگ شده بود هیچ یک این ادعا را رد نکردند مشرکان گفتند پیامبر ساحر است ، از کسی این کلمات را می اموزد ، یا اینکه اساطیر اولین می گوید ولی هیچ یک نگفتند محمد درس خوانده است
اینکه فرموده اید:
ایشان قبل از رسالتش به سفرهای زیادی رفته است و سرپرست کاروانهای تجارتی خدیجه بوده است و چگونه می توان سواد داشتن او را به اکیدا رد کرد و بدید شک نگاه نکرد؟
جواب: از شما که ادعای عقلانیت دارید این استدلال بعید است این استدلال مانند اینست که بگویید چون امام خمینی سفرهایی به فرانسه و ترکیه داشته حتما در دانشگاههای پاریس و استامبول درس خوانده !!!!
اینکه فرموده اید:
نداشتن سواد و نرفتن به دنبال آن توسط پیامبر نقص ایشان قبل از پیامبری محسوب نمی شود و نمی توان گفت که خداوند پیامبری ناکامل را برای ابلاغ رسالت انتخاب کرده است؟
جواب:
مسلمانان مى گويند كه: آن حضرت يك فرد امّى بوده و مقصود از امّى اين است كه درس نخوانده بود، نه اين كه فاقد دانش بوده است و تمام اشتباه در اين نقطه است، زيرا «درس نخوانده» به معناى بى علم و دانش بودن نيست همچنان كه پيامبران بزرگ درس نخوانده اند ولى بزرگترين معلّمان در عالم بشريّت بوده اند. حضرت آدم يك فرد درس نخوانده بود، ولى به تصريح قرآن مجيد معلّم فرشتگان بود، چنان كه در سوره بقره بطور تفصيل اين مطلب در طىّ آيه هاى 28 تا 32 بيان شده است.
هرگاه مقصود از باسواد بودن پيامبر اطّلاع وسيع و علوم سرشار او حتى از طريق وحى باشد، اين مطلب مورد تصديق تمام مسلمانان است و اگر مقصود از باسواد بودن اين است كه بسان ديگران در مكتب هاى معمولى درس خوانده و استاد ديده، صفحات پرافتخار زندگى آن حضرت و صريح آيات قرآن شديداً آن را تكذيب مى كند.
اینکه فرموده اید :
آیا اعجاز قران تنها به صرف این است که توسط فردی امی آورده شده است یا اعجاز دیگری داشته است؟ و اگر جنبه اعجاز قرآن در موارد دیگر است آیا استدلال قران بر بی سوادی پیامبرش استدلالی پوچ نمی نماید؟
جواب : عزیزم اثبات شی نفی ما عدا نمی کند ما نگفته این تنها اعجاز قران از این جهت است بلکه ما قران را از همه جهات معجزه می دانیم و ذکر امی بودن پیامبر لغو نیست مثلا اگر شما پدری داشته باشید که هم دکتر است هم مهندس هم وکیل اگر در جایی دکتر بودن او را گفتید دیگر گفتن مهندسی وی لغو و بیهوده می شود ؟!!! لطفا از این مغالطه کاریها کمتر استفاده کنید وبیشتر استدلال منطقی وعقلی ارایه دهید ممنون

[=&quot]باسمه تعالی
[/]


[=&quot](وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ) آیه 48 عنکبوت[/]


[=&quot]خداوند متعال در این آیه شریفه می فرماید: تو قبل از نزول قرآن هرگز كتابى را نمى‏خواندى، و هرگز با دست خود چيزى نمى‏نوشتى مبادا دشمنانى كه در صدد ابطال دعوت تو هستند گرفتار شك و ترديد شوند" (و بگويند آنچه را او آورده نتيجه مطالعه كتب پيشين و نسخه بردارى از آنها است)[/][=&quot][/]


[=&quot]سيد مرتضى فرموده است: اين آيه دلالت دارد بر اين كه پيامبر صلّى اللّه عليه و آله پيش از نبوت به خوبى نوشتن نمى‏دانسته است، امّا بعد از نبوت، عقيده ما بر اين است كه امكان نوشتن براى آن حضرت بوده است چون دانش كتابت و خواندن را داشته است.[/]


[=&quot]جنبه اعجاز قرآن از این جهت که یک امی و درس نخوانده آن را آورده است:[/]


[=&quot]چگونه مى‏توان باور كرد، شخصى درس نخوانده و استاد و مكتب نديده با نيروى خودش كتابى بياورد و از همه جهان بشريت دعوت به مقابله كند و همگان از آوردن مثل آن عاجز شوند؟[/]


[=&quot]آيا اين دليل بر آن نيست كه نيروى اواز قدرت بى‏پايان پروردگار مدد مى‏گيرد؟ و كتاب او وحى آسمانى است كه از ناحيه خدا بر اوالقاء شده است؟[/]


[=&quot]توجه به اين نكته لازم است كه اگر كسى بگويد ما از كجا بدانيم كه پيامبر اسلام ص هرگز به مكتب نرفت و خط ننوشت! در پاسخ مى‏گوئيم: اودر محيطى زندگى كرد كه با سواد در آنجا بسيار محدود و معدود بود به طورى كه مى‏گويند در تمام شهر مكه بيش از 17 نفر قدرت بر خواندن و نوشتن نداشتند در چنين محيطى اگر كسى درس بخواند، مكتبى ببيند محال است بتواند كتمان كند، در همه جا مشهور و معروف مى‏شود، و استاد و درسش شناخته خواهد شد.[/]


[=&quot]چنين شخصى چگونه مى‏تواند ادعا كند پيامبر راستين است اما دروغى به اين آشكارى بگويد؟ بخصوص اينكه اين آيات در مكه در مهد نشو و نماى پيامبر ص نازل گرديده آنهم در برابر دشمنان لجوجى كه كوچكترين نقطه ضعفها از نظرشان مخفى نمى‏ماند.[/]


[=&quot]تفسير نمونه، ج‏16، ص: 304[/]
[=&quot]ادامه دارد[/]

[=Times New Roman]از دوست گرامی – فریاد – که لطف فرموده و بحث را پی گیری می کنند ،ممنونم . همانگونه که گذشت و عرض شد ،در مساله امی بودن پیامبر سه قول است .و بنده هم سه قول را مطرح کرده ولی نگفتم که کدامین قول را پذیرفته ام . اکنون شواهدی بر هر کدام از این اقوال خواهم آورد . شیخ طوسی در تفسیر آبه 48 سوره عنکبوت ،می گوید : پیامبر چیزی ننوشته بوده است ،نه اینکه نمی توانسته بنویسد . چرا که ممکن است کسی که خوب نوشتن می داند و کسی که نوشتن نمی داند هردو ننویسند اما به معنی ناتوانی آنکه نوشتن می داند نیست [=Times New Roman][1][=Times New Roman].علامه طباطبایی هم استنباط می کند : ای پیامبر عادت تو چنین نبوده که قبل از این ، کتابی بخوانی و یا بنویسی ...،خلاصه تو ،نه مسلط بر خواندن بود ی و نه مسلط بر نوشتن ،چون امی و بیسواد بودی ،و اگر غیر از این بود و بر خواندن و نوشتن مسلط بودی ، مبطلان که همواره می خواهند حق را را باطل معرفی کنند ،قرآن را کلام خدا نمی دانستند .[=Times New Roman][2][=Times New Roman] اما آن دسته که معتقدند پیامبر نه خواند ونه نوشت عبارتند از : « ابن عبد ربه در کتاب عقد الفرید ، طبرسی در کتاب مجمع البیان ، ابن خلدون در مقدمه اش ، و شهید مطهری در کتاب نبی امی » . در مقابل آنها که می گویند پیامبر به دست خود چیزی ننوشت ،عبارتند از :« زمخشری در کتاب الفائق ، کتانی در کتاب التراتیب الاداریه ، احمدی میانجی در کتاب مکاتیب الرسول » . عده ای هم معتقدند که پیامبر در صلح حدیبیه پیمان نامه را خود نوشت [=Times New Roman][3][=Times New Roman]. بعضی نظرات دیگر هم از این قرار است : سید مرتضی می گوید ازآیه 48 عنکبوت بر می آید که پیامبر اسلام پیش از بعثت خواندن و نوشتن را به خوبی نمی دانسته ،ولی پس از پیامبری ، نمی توانیم قطعانه بگوییم که او خواندن و نوشتن می دانسته یا نه [=Times New Roman][4][=Times New Roman]. اکنون نوبت آن است که درباره سواد ،در جاهلیت بحث کنیم . اربلی مورخ نام آسنا می گوید : « اختلاف میان مسلمانان در مورد روز ولادت پیامبر (12 یا 17 ربیع الاول ) قابل پذیرش است ... زیرا اعراب بی سواد بودند و تاریخ ولادت ها ر ضبط نمی کردند [=Times New Roman][5][=Times New Roman]» . شهید مطهری در کتاب سیری در سیره نبوی ، آورده است : اعراب حجاز مردمی بودند فوق العاده بی سواد و بی اطلاع . یهودیها که اهل کتاب بودند سواد و معلومات بیشتری داشتند و لذا فکر خودشان را به آنها تحمیل می کردند .طوری بود که حتی بت پرستان به آنها عقدیه می ورزیدند . ابن عباس می گوید در میان زنان اهل مدینه گاهی اتفاق می افتاد که بعضی از زنها که بچه دار نمی شدند نذر می کردند که اگر بچه ای پیدا شد او را بفرستند در میان یهودیان ، یهودی بشود . کارلایل در کتاب معروف « الابطال » می گوید : یک چیز را نباید فراموش کنیم و ان اینکه محمد هیچ درسی را از هیچ استادی نیاموخته بود – صنعت خط تازه در میان مردم عرب پیدا شده بود .به عقیده من حقیقت این است که محمد با خط و خواند آشنا نبود – جز زندگی صحرا چیزی نیاموخته بود . ویل دورانت در تاریخ تمدن می گوید : ظاهرا هیچ کس در فکر این نبود که وی ( رسول الله ) را نوشتن و خواند آموزد . در آن موقع هنر نوشتن و خواند به نظر عربان اهمیتی نداشت . به همین جهت در قبیله قریش بیش از هفده تن خواندن و نوشتن نمی دانستند . در کتاب اسد الغابه ذیل احوال تمیم بن جراشه ثقفی داستانی از او نقل می کند که به صراحت می فهماند ،پیامبر اکرم در دوره رسالت نه می خوانده ونه می نوشته است . یعقوبی هم د رجلد دوم تاریخ خود نام کاتبان پیامبر را آورده است : علی بن ابیطالب ، عثمان بن عفان ، شرحبیل بن حسنه ، عبدالله بن سعد بن ابی سرح ، معاذ بن جبل و ... . در نامه پیامبر به مسیحیان نجران آمده است : این چیزی است که محمد پیامبر خدا می نویسد برای اهل نجران ... . در حالی که جریان از این قرار بود که پیامبر املاء فرمود و حضرت علی به خط خود نوشت [=Times New Roman][6][=Times New Roman]. درصلح حدیبیه که سال ششم هجرت است ،زمانی که بین سهیل بن عمرو و رسول الله بحث می شود ، و در نهایت قرار می شود که کلمه « رسول الله » حذف شود ، پیامبر به علی ( ع ) می فرماید ،دست مرا روی کلمه مورد نظر بگذار تا آن را پاک کنم . و حضرت هم ،این کار را انجام میدهد [=Times New Roman][7][=Times New Roman]. خب نوبت به بررسی دیگر سخنان شما رسید . اینکه آورده اید : ایشان ( علی علیه السلام ) در خانه پیامبر با سواد شده است ،از کدامین سند این را نقل می کنید ؟ اما اینکه افراد را به آموزش خواندن و نوشتن دعوت می کرد ،اما خود امی مانده بود ،دلیلش همان است که در قرآن آمده است . برای اینکه مشرکان و خالفان نگویند ،این قرآن را از قلمش تراوش شده است .سواد داشتن چه ربطی به معصوم بودن دارد ؟. اگر او بیسواد که بود جاهل هم بود بله این نقص بود اما اینجا بی سوادی او دلیل بر فضلش است که چنین کتاب بزرگی آورده که همه گی در برابرش کرنش می کنند و کسی را یارای هماوردیش نیست . اما اینکه گفت بخوان ،نگفت که از روی این نوشته ،بخوان ، بخوان یعنی آیات الهی که به تو القا می شود را بخوان « بازگو کن » . اقرا از ماده قرا است .به کسی که قرآن را می خواند قاری یعنی باز گو کنند ه قرآن می گویند . اینکه قبل از رسالت چه کسی می تواند بی سوادی اورا تایید کند ،پاسخ این است که بیسوادی او را ،اعراب جاهلی همه تایید کردند . انها با تمام عیوبی که برای پیامبر ساختند هرگز نگفتند خودت این را نوشته ای ، چون می دانستند او بی سواد بوده است . از سوی دیگر د راسامی ای که نام آنها به مثابه سواد داران دوره جاهلیت آمده است ،هرگز نام حضرت محمد نیست . و این شاهد دیگری است که او بیسواد بوده است . اصولا در سفرهای تجاری و خرید و فروش ها هیچ گزارشی مبنی برباسوادی پیامبر یا ثبت و ضبط درآمد تجاری ،از سوی او نشده است . نه از سوی او ونه از سوی دیگر بازرگانان . همانطور که پیشتر گذشت اعراب به ذهنشان اکتفی می کردند . اما اینکه فروده اید هم و غم اعراب رفع گرسنگی شان نبود ،لازم است بگویم ،از روی آیات قرآن( 151 انعام و 31 اسراء ) که فرموده است ای عربها فرزندانتان را از ترس گرسنگی نکشید، به دست می آید که وضعیت اقتصادی نابهنجاری داشتندکه حاضر بودند بچه هایشان را از ترس گرسنگی بکشند . پس اینکه به فکر شکمشان بودند ،درست است . اما درباره اینکه فرموده اید از سخنان امام رضا ،این گونه به دست می آید که گویا پیامبر در جزیره ای دور افتاد ه و تنها بزرگ شده است . پاسخش این است که اگر ایشان یتمیم و تهیدست و چوپان بوده ،همه اینها را تاریخ ذکر کرده است و حتی یتیم بودنش را هم قرآن آورده است . اما معلوم نشد شما چگونه به این نکته رسیدید که ایشان گویا در جزیره بوده است . و هیچ احدی حق سخن با او را نداشته است . آیا اگر کسی در منطقه ای زندگی کند و این شرایط را داشته باشد ، یعنی او را حبس کرده اند ؟ ! اصطلاح یتیمی و تهیدستی و چوپانی ،مال از اول تا آخر عمر شریف پیامبر نیست ،بلکه هرکدام به دوره ای از زندگی اشاره می کند . چه آنکه او در حدود بیست سالگی به تجارت مشغول شد و دیگر تهیدست نبود و اصلا به کسی که به سن جوانی برسد ،دیگر یتیم نمی گویند ،بلکه یتیمی ،اصطلاحی است برای افرادی که زیر سن بلوغ پدر یا مادر خود را از دست می دهند . اما اینکه فرموده اید . داستانهای قران بی سر و ته است . اینگونه نیست . لااقل سوره یوسف داستان کاملی از حضرت یوسف آورده است و. پس این نقض کلام شما شد . اما اینکه چرا قران داستانها را خلاصه آورده است ،برای این است که اگر قرار بود مثلا،تنها داستان زندگی سلیمان را بیاورد ،لازم بود چند جلد فقط داستان این زندگی پرفراز ونشیب باشد در حالی که قرآن به نکات مهم و آموزنده در هر زندگی پیامبری اشاره می کند .

[=Times New Roman][=Times New Roman][1][=Times New Roman] - التبیان فی التفسیر القرآن ،طوسی ، ج8 ، ص 216 .

[=Times New Roman][2][=Times New Roman] -تفسیر المیزان ، ترجمه سید محمد باقر موسوی ، ج 16 ،ص 219 .

[=Times New Roman][3][=Times New Roman] -طبقات ابن سعد ، ج 1 ،ص 74 ؛ علل ، صدوق، ص 120 – 118 ؛ کشف الاسرار ، میبدی ، ج 7 ، ص404 ؛

[=Times New Roman][4][=Times New Roman] - مجمع البیان ، طبرسی ، ج4 ، ص 287 .

[=Times New Roman][5][=Times New Roman] - کشف الغمه ، اربلی ، ص 14 .

[=Times New Roman][6][=Times New Roman] - شرف النبی ، خرگوشی ، ص 295 ؛ البدایه و النهایه ، ابن کثیر ، ج 5 ، ص 55 ؛ دلائل النبوه ، ج 5 ، ص 389 .

[=Times New Roman][7][=Times New Roman] - عیون الاثر ، ابن سید الناس ف ج 2 ، ص 168 ؛ دلائل النبوه ، بیهقی ،ج4 ، ص 146؛ تاریخ الاسلام ، ذهبی ، ج 2 ، ص 390 .

faryad;2692 نوشت:
بله همانطور که گفته شد در تاریخ زمان جحاهلیت افسانه ها و داستانها و اشعار در بین مردم رواج داشته است. و پیامبر می توانسته است در خلال حرفهای مردم این داستانها را یادگرفته باشد!
( من یکبار این مثال را زدم و گفتم هیچ ایرانی داستان بزبز قندی یا کدوی قلقله زن را از هیچ کتابی نخوانده است اما آن را کاملا بلد است!!)
من تعجب می کنم زمانی که صحبت از رسول به میان می آید فراموش می شود که او در دامان اشخاصی بزرگ شده است که پرده دار مکه بوده اند و از نوادگان ابراهیم بوده اند و داستانهای ابراهیم را همگی سینه به سینه به هم منتقل کرده اند!!
من تعجب می کنم زمانی که از رسول صحبت می شود همه فراموش می کنند که او در شهری بزرگ شده است که دارالتجاره بوده است و بسیاری برای تجارت به شهر آنها می امده است!!
من تعجب می کنم زمانی که از رسول سخن به میان می اید فراموش می کنند که در ده سال رسالت او در مکه کمتر آیه ای به سرگذشت پیشینیان پرداخته شده است و در زمانی که ایشان به مدینه سفر کرده است داستانهای پیامبران در آیات قرآن پدیدار شده است و انهم بخاطر مجاورت مسلمانان با یهودیان و مسیحیان مدینه بوده است!
من تعجب می کنم زمانی که از پیامبر سخن به میان می اید همگی فراموش می کنند که ایشان بارها سفرهای تجارتی به کشورهای دیگر جهان داشته است!!


پاسخ:

با سلام و تشکر از کاربر محترم فریاد

اگر چه این بحث پیش از این در بخشی دیگر و در پاسخ به سؤال کاربری دیگر تهیه و ارسال شده بود اما در این فضا نیز خالی از لطف نیست.

این شبهه و اتهام که حضرت محمد(ص) آموزشهای دینی خود را از محیط پیرامونی، داستانسرایان و اهل ادب حجاز، یا بر اساس آموزشهای یهودیان و مسیحیان معاصر خودش، فراگرفته و یا حاصل نبوغ و تجربیات شخصی پیامبر اسلام در پی سفرهائی که به شام داشته اند بوده، ابتدا توسط گروهی از مستشرقین یهودی و مسیحی طرح و سپس زمزمه های آن توسط برخی روشنفکران مسلمان گسترش پیدا کرد.

پاسخ به این سؤال مستلزم بیان یک مقدمه و چند نکته پیرامون زندگی پیامبر مکرم اسلام است که با توجه به این نکات، شبهه مذکور باطل و احتمال آن نیز منتفی میگردد:

از آنجائیکه خداوند برای هدایت امت ها از میان مردم، افرادی را بعنوان پیامبر و هادی بر می گزیند نشانگر آنست که این برگزیدان و اصفیاء الهی دارای ظرفیت و بلوغ و نبوغ متفاوتی نسبت به سایرین هستند و البته این نه به معنای آنست که تکویناً ظرفیت و استعداد ویژه و برتری داشته اند بلکه به معنای بهره گیری و تلاش مضاعف ایشان در جهت رشد و پرورش توانائیها و استعدادهای خدادادی شان بوده که خداوند از روز ازل به آن علم داشته است. نبی مکرم اسلام نیز مستثنی از این قاعده نبوده و بدلیل همان ویژگی ها و استعدادهای فعال و ظرفیت های کمال یافته برای هدایت جهانیان، اکمال دین و ختم نبوت در جامعۀ عرب جاهلی مبعوث گردید.

جاهلیتی که همچون اختاپوسی سهمگین، چتر خویش را بر جامعۀ حجاز آنروز گسترانده بود و نبی اکرم (ص)، نوید بخش نور و رحمت و هدایت الهی و نجات و آزادی مستضعفان از جور و ستم ظالمان برای همۀ امت ها و ملت های جهان بود.

1. نکته اول عبارت از اینست که: در میان مورخان، بحثی نیست که پیامبر اسلام (صلی‏الله‏علیه ‏و آله ‏و سلّم) به مکتب نرفت و خط ننوشت، و قرآن نیز صریحا در آیه 48 سوره عنکبوت درباره وضع پیامبر (ص) قبل از بعثت می‏گوید: "و ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لا تخطه بیمینک اذا لارتاب المبطلون"؛ پیش از این نه کتابی می‏خواندی و نه با دست خود چیزی می‏نوشتی تا موجب تردید دشمنانی که می‏خواهند سخنان ترا ابطال کنند گردد.
اصولا در محیط حجاز، به اندازه‏ای باسواد کم بود که افراد باسواد کاملاً معروف و شناخته شده بودند، در مکه که مرکز حجاز محسوب می‏شد تعداد افرادی از مردان که می‏توانستند بخوانند و بنویسند از 17 نفر تجاوز نمی‏کرد. و از زنان تنها یک زن بود که سواد خواندن و نوشتن داشت.(1)



بی شک، فضای حجاز آن زمان که به هیچ وجه اقتضای تعلیم و تعلم، در آن، وجود نداشته، انتقال چنین معارف غنی و بی بدیل با چنین ادبیات بی نظیری که همۀ شاعران و سخن شناسان حجاز در صناعت و بلاغت کلام قرآن وامانده بودند و ادعای تحدی قرآن(2)، نیز ناتوانی و عجز ادیبان و اندیشمندان آن زمانه را بیش از پیش آشکارتر ساخت، چگونه و از چه منبع و مشربی به پیامبر امکان پذیر بوده است؟

2. آنچه مستشرقین و شبهه افکنان، باید پاسخ دهند اینست که به فرض محال که ادعایشان صحیح باشد، در آن شرایط جاهلی چه کسی قرآن را اینگونه ادیبانه طراحی کرده است؟ چگونه فردی اُمّی (درس ناخوانده) قادر بوده است که در این سطح عالی، مطالب و الهیات اهل کتاب را فرا بگیرد؟
بعلاوه در هیچ جای تاریخ نداریم که اهل کتاب زمان پیامبر، ادعا کرده باشند که محمد(ص)، قرآن را از روی اسناد و کتب آنان آورده باشد. این ادعایی است که مستشرقین امروزی در جهت خاموش کردن نور حقیقت مطرح میکنند. بلکه چنانکه در تاریخ ثبت شده است؛ اهل کتابِ آن زمان بر اساس انجیل و تورات وعدۀ آمدن پیامبر آخرالزمان را داده بودند و خود را بی تابانه برای گرویدن به آن آماده کرده و همیشه بر این مطلب به اعراب فخر می فروختند.


گویا مستشرقین مسیحی و یهودی از یاد برده اند، که آیات قرآن در نزول تدریجی و بر طبق حوادث نازل میشد. پس چگونه آموزشهایی که سالها پیش فردی خیالی (طبق ادعای ایشان) به پیامبر داده است، میتوانست اثری در قرآن بگذارد.

از همۀ اینها که بگذریم، پیشگوییها، معجزات علمی و تحدی قرآن را چه میگویند؟ آیا همۀ اینها را نیز مسیحیان و یهودیان به او یاد داده بودند؟


ناگفته، پاسخ تک تک این ادعاهای واهی، روشن و ابطال آن به حکم عقل و به تأیید تاریخ ثابت است.
3. شبهه افکنان در ادامه، بحث سفرهای پیامبر به شام را مطرح می کنند و قرآن، را حاصل تجربیات ایشان در سفر می شمرند. اما غافل از آنکه پیامبر اسلام (ص) در طول زندگانیش تنها دو سفر تجاری به شام داشته است: یکی در دوازده سالگی، که در این سفر بحیرای راهب با آن حضرت ملاقات کرده و بحیرا به عمویش ابوطالب (ع) گفت: «او را به مکه برگردان زیرا اگر یهودیان از وجود چنین کودکی آگاه گردند از شر آنها در امان نخواهد بود» و ابوطالب از همان جا یعنی شهر بصرا مرکز ایالت حوران، آن حضرت را به مکه بازگرداند.(3) بدون شک یک ملاقات کوتاه و چند ساعته، آن هم در سن دوازده سالگی چگونه میتوانست چیزی از مسیحیت و یهودیت (با آن همه تحریف) به آن حضرت بیاموزد.

بعلاوه در تاریخ ثبت شده است که بحیرا، هنگام بازگشت جعفر طیار از حبشه به مدینه، به محضر پیامبر آمده و مسلمان شد. اگر طبق ادعای مستشرقین، بحیرای راهب آموزگار پیامبر بوده چگونه پیامبریِ شاگردش را پذیرفته است؟(4)

دومین سفر حضرت محمد(ص) به سوی شام، در سن بیست و پنج سالگی بود که کاروان تجاری خدیجه (س) را سرپرستی میفرمود. گویند در طول همین سفر بود که فردی به نام نسطوراء نشانی های پیامبری را در حضرت محمّد(ص) دید و به میسره غلام خدیجه موضوع را گفت.(5) به نقلی تاریخی، در این سفر پیامبر سرپرست کاروان تجارتی خدیجه بود و به تجارت پرداخت و سود خوبی نیز از این معامله به دست آورد.
آنچه در این فراز تاریخی جای سؤال است اینکه رسول اکرم(ص) در این سفر تجاری چقدر فرصت داشت تا بخواهد با مباحث دینی و الهیاتی مسیحیت و یهودیت آشنا شود؟ اگر حضرت محمد(ص) در این سفر با یهودیان و مسیحیان، برخوردی غیرتجاری داشته است، چرا آنهمه کافر که در این سفر همراه آن حضرت بودند، در زمان بعثت هیچ اشاره ای به این سفر نکردند؟ آیا مدت این سفر برای آموختن مباحث دینی یهود و نصارا کافی بود؟
بدون شک این دو سفر که تنها سفرهای پیامبر به دیار شام هستند، نمیتوانستند چیزی به پیامبر در مورد یهودیت و نصرانیت بیاموزند. بعلاوه چرا حضرت رسول(ص) همان موقع، ادعای پیامبری نکرد و این رسالت را به تأخیر انداخت؟ و اگر نبی اکرم، دین و آیین اسلام را از ایشان فرا گرفته بود چرا بیشتر ایرادها و اشتباهات یهودیت و مسیحیت در دین اسلام محو و نابود شده است؟ اگر بحیراء و نسطورا اینقدر به یهودیت و مسیحیت آگاه بودند که در مدتی کوتاه توانستند پیامبر را آموزش دهند چرا در عالم مسیحیت معروف و شهیر نشدند؟ و دهها سؤال دیگر... عاوه بر اینکه مدت این سفرها نیز بسیار کوتاه بوده و به یقین برای علم آموزی آن حضرت از یهود و نصارا کافی نبوده است.

4. نکتۀ آخر اینکه یهودیان و نصرانیان، اساساً دانششان در حد دانش قرآن نبوده. کافی است، همین امروز به معجزات علمی قرآن، نظری دقیق بیفکنید. معجزاتی که به هیچ وجه در تورات و انجیلِ یهود و نصارا یافت نمیشوند چه رسد به اینکه کاهنان و راهبان شان بدانند. در تاریخ نیز هیچ نشانی از ملاقات پیامبر با عالمانی از اهل کتاب به غیر از نسطورا و یحیرا، دیده نمیشود. و در آن دیدارهای کوتاه نیز سخن چندانی بین ایشان و پیامبر رد و بدل نشده است.

نتیجه آنکه به حکم عقل و تأیید نقل، حضرت محمد (ص) رسول و برگزیدۀ خدا و خاتم انبیاء و رسل، دین اسلام دین جاودانه و جهانی، قرآن معجزۀ بی بدیل الهی و احکامش کامل و فراگیر و برای نجات و سعادت ابدی بشریت است.

موفق باشید...


پاورقی___________________________
1. فتوح البلدان بلاذری طبع مصر ص 459
2. اینکه اگر میتوانند از پیش خودشان سوره ای مثل آن بیاورند.
3. سیره ابن هشام، ج1،ص85؛ همچنین تاریخ طبری، ج3، ص832 نیز همین روایت را میاورد ولی سن پیامبر را نه سال نقل میکند.
4. ابن اثیر، اسدالغابة فی معرفة الصحابه، جلد 1، صص 199-200.
5. سیره ابن هشام، ج1، ص89 و طبری، ج3، ص833.

faryad;2697 نوشت:
سخنی دیگر : بنا به دو پست قبلی من و همچنین تذکر برخی دوستان می توان انین نتیجه را گرفت که پیامبر بعد از رسالت باسواد بوده است.
از سویی هم بنا به نظر مسلمانان پیامبر قبل از رسالت امی و بی سواد بوده است!

پاسخ:

با سلام و تشکر

اگر چه کارشناسان محترم پاسخ های مناسبی ارائه نمودند اما نکات زیر نیز خالی از لطف نیست:

الف) پیامبر اکرم (ص) درس ناخوانده بوده اند نه بیسواد و میان این دو واژه تفاوت بسیار است. سواد غیر از خواندن و نوشتن است و خواندن و نوشتن تنها مظهری از مظاهر سواد است نه اصل آن. فرض کنید کسی خواندن و نوشتن نمی‌داند ولی کتب علمی را حفظ است و محتوای آنان را به خوبی درک می‌کند و می‌داند. و کسی خواندن و نوشتن می‌داند اما خبر از محتوای کتب علمی و مطالب آنان ندارد به نظر شما کدام یک با سواد و کدام یک بی‌سواد محسوب می‌شوند.

ب) بعلاوه این که پیامبر اکرم(ص) نمی‌خوانده و نمی‌نوشته است فلسفه خاصی داشته و خداوند می‌خواسته است که او از این جهت مورد تهمت تعلیم و آموزش از دیگران قرار نگیرد چنانکه در سوره مبارکه عنکبوت آیه 48 می‌فرماید: وَ ما کُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ کِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِیَمینِکَ إِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُون‏، و تو هیچ کتابی را پیش از این نمی‌خواندی و با دست (راست) خود (کتابی) نمی‌نوشتی و گرنه باطل اندیشان قطعاً به شک و تردید می‌افتادند).

و حتی در عهد پیامبری خود خط ننوشت ولی در مورد نوشتن، ایشان کاتبانی داشت که وحی را می‌نوشتند و به کاتبان وحی شهرت داشتند. حتی در صلح حدیبیه که در سال ششم هجرت صورت گرفته است وقتی قرار بود مطالبی از متن قرارداد صلح حذف کنند مانند محمد رسول الله یا کلمه الله الرحمن الرحیم در بسم الله الرحمن الرحیم و حضرت امیر(ع) که کاتب بود عرض کرد یا رسول الله من دستم نمی‌رود و نمی‌توانم که این اسم مبارک شما را خط بزنم و حذف کنم وقتی نشان پیامبر(ص) دادند پیامبر(ص) با دست مبارک خود آن را محو کرد.

وانگهی، ظاهر آیه شریفه فوق، نفی قدرت نوشتن و خواندن از پیامبر(ص) نمی‌کند بلکه نفی عادت نوشتن و خواندن را می‌کند (چون ترکیب فعل ماضی کان با فعل مضارع که معنای ماضی استمراری را می‌دهد. بیانگر عادت است.(1)

موفق باشید ...

__________________________
1. بنقل از حوزه نت، دانشنامۀ پیامبر اکرم (ص)، با کمی تغییرات

faryad;2697 نوشت:

حال با این پیش فرض نظری به این آیات می اندازیم:

سوره یونس :و مى‏گويند چرا معجزه‏اى از جانب پروردگارش بر او نازل نمى‏شود بگو غيب فقط به خدا اختصاص دارد پس منتظر باشيد كه من هم با شما از منتظرانم (۲۰)
سوره رعد :
و كسانى كه كافر شده‏اند مى‏گويند چرا از جانب پروردگارش معجزه‏اى بر او نازل نشده است بگو در حقيقت‏خداست كه هر كس را بخواهد بى‏راه مى‏گذارد و هر كس را كه [به سوى او] بازگردد به سوى خود راه مى‏نمايد (۲۷)

و ....

آیات بسیاری است که کافران از پیامبر اسلام معجزه می خواستند . حال سوال اینجاست اگر کافران قبول کردند که ایشان امی و بی سواد است و از سویی در یک شب ( شب قدر ) خواندن و نوشتن را فراگرفته است . چرا بازهم چنین سوالاتی از پیامبر می پرسیدند؟ واصلا چرا پیامبر این معجزه را برای انها بازگو نکرده است؟

معجزه ای که ایشان را در یک شب باسواد و شهر العلم می کند؟


پاسخ:


سلام خدمت کاربر محترم


در ادامه و تکمیل بحث های گذشته

بنظر می رسد شما معجزات پیامبر (ص) را تنها منحصر در قرآن می دانید و حتی از ابعاد مختلف و اعجاز آمیز قرآن، اطلاع چندانی ندارید.


در پاسخ به سؤال شما توجه به چند نکته ضروری است:

اولا: بدیهی است قرآن بزرگترین معجزه پیامبر اکرم (ص) است که از ابعاد مختلف مانند: آهنگ کلمات، اتقان و استواری موضوعات، نظم معانی، پیشگوئیها، مطالب علمی، دعوت به مقابله و تحدی و... دارای اعجاز بوده و وجوه مذکور مورد اتفاق و اعتراف اکثر زبان شناسان، ادباء، سخن سرایان و دانشمندان آن زمان و حتی امروزه بوده و گواه آن، عجز و ناتوانی در مقابله و آوردن سوره ای مثل آن است.

در باره معجزات دیگر پیامبر گرامی اسلام (ص) باید بگوییم که مسلمانان با همه‌ی اختلافاتی که دارند اما بر اثبات معجزاتی برای پیامبر گرامی اسلامی(ص) اتفاق داشته و صدها معجزه از آن حضرت نقل کرده‌اند به گونه‌ای که احتمال دروغ در آنها داده نمی‌شود.

که ما در اینجا تنها به ذکر فهرست اقسام آن معجزات بسنده می کنیم:

1. معجزات آن حضرت در انشقاق (شکافتن) ماه، برگشت خورشید و سایه افکندن ابرها و ظاهر شدن شهاب ها و نزول مائده های آسمانی.

2. معجزات آن حضرت در اطاعت زمینی ها(جمادات، نباتات) از ایشان و تکلم آن حضرت با آنها.

3. معجزات آن حضرت در مواجهه با حیوانات و خبر دادن حیوانات به، برحق بودن پیامبر اکرم (ص) و کلام گوسفند مسموم.

4. معجزات آن حضرت در استجابت دعای ایشان، در زنده شدن مردگان و تکلم با آن ها و شفا دادن مریض ها.

5. معجزات آن حضرت در برکت اعضاء شریف آن حضرت و زیاد شدن طعام و نوشیدنی ها. معجزات آن حضرت در برطرف کردن شر دشمنان.

6. معجزات آن حضرت در استیلاء بر جن و شیاطین و ایمان آوردن بعضی از اجنه.

7. معجزات آن حضرت در هواتف جن به نبوت آن حضرت.

8. معجزات آن حضرت در خبر دادن از غیب.(1)

ثانیا: قرائنی وجود دارد که نشان می‌دهد، حتما از پیغمبر (ص) معجزه صادر شده است مانند:

1. پیامبر گرامی اسلام(ص) معجزات پیامبران سابق را برای مردم نقل می‌کردند و می‌فرمودند که هر پیامبری باید معجزه‌ای داشته باشد تا مردم او را تصدیق کند، اگر خود پیامبر(ص) معجزه‌ای نداشت خودش خودش را تکذیب کرده بود.

2. بعضی از معجزات پیامبر(ص) را خود قرآن کریم نقل کرده است مانند کمک فرشتگان در جنگ بدر، و مانند اخبار غیبی که آن حضرت در باره فتح مکه و پیروزی رومی‌ها بر فارس و.... داده است.

3. آن چه از گفتار کفار معاصر پیامبر(ص) برداشت می‌شود که به پیامبر(ص) نسبت سحر می‌دادند، از این گفتار معلوم می‌شود که آنها معجزاتی دیده بودند ولی قبول نمی‌کردند و می‌گفتند که سحر است.(2)

پاورقی______________________

1. بنقل از حوزه نت، دانشنامۀ پیامبر اکرم (ص) ؛ برای آگاهی دقیقتر از معجزات به بحار الانوار جلد 17، از صفحه 159 تا آخر کتاب و جلد 18 از اول کتاب تا صفحه 146 مراجعه فرمائید.
2. همان منبع، برای آگاهی بیشتر ر.ک: "الف معجزة من معجزات الرسول(ص) هزار معجزه از معجزهای حضرت رسول"، تألیف مصطفی مراد.

hakim;2751 نوشت:
سلام

درود بر دوست گرامی
پوزش بخاطر طول کشیدن مدت پاسخگویی که بدلیل مشغله من بود
حامد;2725 نوشت:
گرچه ممكن است براي اين سوالات پاسخهاي تاريخي ارائه داد ولي با توجه به احاطه دوست عزيزم «فرياد» بهتر مي بينم كه بصورت تحليلي به نتيجه اي قابل قبول برسيم

اتفاقا بهترین راه برای رسیدن به هدف تحلیل است زیرا که به اعتقاد بسیاری از بزرگان تاریخ توسط قدرتمندان نوشته می شود و تحلیل تاریخ است که درو.غ و راستش را نمایان می نماید

صحبتهای شما را تمام و کمال خواندم . صحبتهای قشنگی ایراد فرمودید ولی چند ایراد داشت. که بزرگترین ایراد آن کلی گویی ان است. یعنی شما یک چیزی را کلی به عنوان جواب گفته اید درصورتی که وقتی در جزئیات وارد می شویم می بینیم جواب کلی شما نه تنها در ان موردها مصداق ندارد بلکه اصلا چیزی دیگری است. متاسفانه بسیاری از مباحث اگر بخواهد وارد جزئیات شود خود صد تا تاپیک می طلبد . من سعی می کنم خلاصه وار برخی از انها را بپردازم.

حامد;2725 نوشت:
اينكه رسولخدا فرموده اند« اطلب العلم ولو باصين » دانش بياموزيد هر چندكه با مسافرت كردن به چين بوده باشد . لازمه اش اين نيست كه خودشان نيز به چين رفته باشند و يا اينكه پسرانتان را چنين تربيت كنيد ، لازمه اش اين باشد كه خودشان هم پسري داشته باشند . تا اينكه شما بگوييد گونه 1پيامبر خود بيسواد باشند و به ديگران توصيه كنند كه با سواد شويد .

مثالی که شمکا در اینجا زدید مثالی مع الفارغ است. دلیلش هم این است که در مثال , شما لازمه چیزی را هدف قرار دادید. درواقع اگر بخواهیم مثال شما را تصحیح بکنیم باید اینگونه بیان بکنیم که فرض کنیم پیامبر به دیگران توصیه می کند که مردم پسر داشته باشید و آنگاه مردم به او می گفتند که خودت چرا پسر نداری! اما در مثال یک شرط لازمه بحث وجود دارد ( شرطی مخفی که ار مفاد جمله دانسته می شود ) اگر پسر دارید پسرتان را چنین تربیت بکنید. و چون پیامبر پسری نداشت ( البته یک پسر داشت که در خسوف ماه وفات یافت و یک پسرخوانده هم بنام زید داشتند ) شرط برقرار نیست و نمی توان ان را به گفته اش تعمیم داد. ضمن اینکه من بحث این حدیث را نکردم و گفتم نمی تواند پیامبری که خود سواد ندارد ( حال به هر نحوی که سواد یاد گرفته است ) به دیگران بگوید شما سواد داشته باشید! درواقع اصل سواد داشتن است نه سواد آموزی!
حامد;2725 نوشت:
اولا گفتن داستان پيامبران بني اسرائيل براي مشركان مكه كه نهايتا حضرت ابراهيم را مي شناسند بي فايده است بلكه بايد با مشركان ازتوحيد و معاد و اصول اعتقادي سخن گفت و هنگاميكه در مدينه اهل كتاب نيز در زمره مخاطبين قرار گرفتند با آنها از انبياء سخن به ميان آورد.

اولا بحث شما کاملا درست است اما ربطی به بحث ندارد. درواقع مسلما پیامبر برای جلب نظر یهودیان این داستانها را بیان کرده است . چه انکه اگر به چین سفر می کرد شاید داستانهای بودا را برای انها می خواند! یا اگر بجای مدینه به ایران هجرت می کرد کتابش را پر می کرد از داستانهای شاهنامه! اما اینکه ایشان این داستانها را اموخته است یا از سوی خدا به او وحی می شده است بحثی دیگر است. درواقع همانطور که گفتیم باید برویم روی تحلیل وقایع. اگر داستانهای قرآن چند شرط زیر را همراه داشت انگاه می توانستیم با درصد احتمال بیشتری بگوییم که ایشان داستانها را از کسی فرا نگرفته است.
1- داستانها را بصورت یکجا و یک تکه بیان می کردند نه بصورت پراکنده و در قالبهای زمانی مختلف و بصورت قسمت بندی شده!

2-داستانها با اسامی دقیق بیان می شد تا مشخص شود که منظور چه کسی و چه تاریخ است ( مثل این است که یک نفر بگوید من داستان بزبز قندی را از غیب می دانم اما اسم سه بچه بز بز قندی یعنی شنگول و منگول و حبه انگور را نداند!!)

3- داستانها از لحاظ تاریخی و روایی مشکل نداشت.( مثل این است که یک نفر بگوید که من تاریخ ایران را از حفظ می دانم بعد بگوید اسم اولین پادشاه ایران جرج کندی است!!)

البته گفتم این بحث خیلی طولانی می شود و کاش اصلا یک تاپیک مجزا برای این قسمت ( داستانها قرآن ) توسط مدیران باز شود و پستهای مرتبط ان هم منتقل شود. بحث داستانها مشکلات عدیده ای دارد که در خلال بحث گفته می شود!

حامد;2725 نوشت:
ثانيا اگر رسول خدا اين اطلاعات را از شام وروم فراهم آورده باشد ، اين سفرها قبل از بعثتاتفاق افتاده و بايد در مكه نيز اين داستانها نيز سخن به ميان مي آمد

دلیلش را خودتان قبلش اشاره کردید. در مکه مردم به این داستانها اعتقادی نداشتند.
حامد;2725 نوشت:
ثالثا اگر داستانها رسولخدا از انبياء برگرفته از خودشان بود پس چرا خود مسيحيان و يهوديان چنين ايرادي را به پيامبر نميگرفتند و چرا نجاشي كه خود عالم و پادشاه مسيحيان حبشه بود با شنيدن سوره مريم شگفت زده شده و اسلام آورد اگر داستان تكراري يا ناقصي! بود ، كه باعث اسلام آوردن او نمي شد.

اولا تاریخ را تحریف نکنید. نجاشی ایمان نیارد و فقط به مسلمانان مهاجر اجازه داد در کشور ایشان بمانند ( اختمالا به این دلیل که دین پیامبر جدید دین او را تایید می کرد!)
ثانیا شما چنان این وقایع را تعریف می کنید که (بقول یکی از دوستانم ) گویا دوربین دیجیتال پاناسونیک این صحنه ها را ضبط کرده است که شما اکنون دارید ان را می بینید و بدقت برای همه بازگو می کنید!! چه کسی انجا بوده است که نجاشی را با دهان بازشده از تعجب دیده باشد! همان اعرابی که اسلام را به انجا برده بودند! و در اغراق زبانزد هستند! همان اعرابی که بعدها در کتابهایشان از غول چهار سر و هزار دست 30 کیلومتری نام می برند! این تاریخ را همان اعرابی بیان کردند که اعتقاد دارند مردمانی در کره زمین وجود دارند که یک گوششان زیراندازشان است و دیگری پتویشان!
ثالثا : بقول ضرب المثل قدیمی قسم ابولفضلتان را باور کنیم یا دم خروستان را!! اگر یهودیان و مسیحیان بقول شما از شنیدن این ایات شگفت زده می شدند و دست حیرت بر دهان می بردند پس چرا ایمان نمی اوردند! چرا یهودیانی که بقول دوستان از شهر خوش آب و علف به کویر هجرت کرده بودند تا پیامبر آخرالزمان را ببینند و بقول شما دهانشان بعد از شنیدن این آیات از تعجب باز می ماند باپیامبر می جنگیدند و کار را به جایی رساندند که 500 نفرشان ( بنا به برخی روایتها ) در یک روز گردن زده شدند؟

حامد;2725 نوشت:
رابعا نشانه راستگويي قرآن همين تناقضاتش با داستانهاي اهل كتاب است چراكه اگر رسولخدا عينا همان داستانهاي تحريف شده و غرض ورزانه يهوديان و مسيحيان در مورد انبياء را تكرار مي كرد كه بيشتر بر تقليدي بودن داستانهاي قرآن دلالت داشت .

شما باید این گفته تان را ثابت بکنید. بهرحال شما وقتی می گویید تورات یک داستان را تحریف کرده است و قان درستش را نوشته است باید دلیل بیاورید. ضمن اینکه در جزئیات که وارد می شویم می بینیم که مسلمانان برخلاف ادعایشان در مواجهه با جزئیات ادعای دیگری می کنند. بطور مثال زمانی که داستان ابراهیم را بسیاری از مفسران از قرآن بیان می کنند می گویند که ابراهیم پدر نداشته است و همانطور که در تورات گفته شده خطاب ابراهیم به عمویش بوده است.
یا مثلا هیچ مسلمانی تاکنون برای من دلیل نیاورده که چطور هم در تاریخ ایرانیان و هم در کتاب یهودیان نام وزیر فرعون باهم تحریف شده و هامون را وزیر اخاشروش ( در تورات اخاشروش در تاریخ ایران خشایارشاه ) معرفی کرده اند . یا اینکه اصلا یهودیان از تغییر ایم فرعون و اخاشروش چه نفعی می بردند که مغرضانه اینکار را کرده باشند! یا اینکه هیچ کس به من نگفته است که چطور یک نفر مصری ( ویزر فرعون ) اسمی کاملا ایرانی را برای خود انتخاب کرده است.
موارد مشابه بسیار است!!

حامد;2725 نوشت:
خامسا هدف قرآن داستان گويي نيست كه ايراد شودكه چرا بي سر وته و ناقص است بلكه هدف قرآن عبرت آموزي و تكيه بر آموزه هاي ديني و عقيدتي انبياء و اشاره به همخواني همه اديان الهي مي باشد . تا اينكه ديگران با مطالعه اين حلقه هايي كه درقرآن آمده ودر ديگر كتب آسماني نيامده يا تحريف شده است ، بر هماهنگي اديان آسماني و سير تكاملي شان آگاه گردند.

زمانی که من این سوالات را ( چرا داستانهای قرآن ناقص است ) از بسیاری از مسلمانان می پرسم این ادعا را می کنند. ظاهرا هم جواب معقولی است اما دو اشکال عمده دارد.
1-همانطور که خودتان در قبل گفتید ( و با حرف قبلیتان تناقض پیدا می کند ) مردم مکه ( و بالتبع مردم سایر کشورها از داستانها اطلاعی ندارند که نتیجه ای از ان بگیرند. و یک داستان زمانی مفید است که داستان کاملا گفته شود.
2- برخلاف ادعای شما وقتی من از مسلمانان می پرسم از فلان داستان چه نتیجه ای برداشت کردی جوابی برای من ندارند. بطور مثال داستان ذوالقرنین در قران امده است . ذوالقرنین به جایی می رسد که آفتاب داخل چاه می رود. در انجا موجوداتی هستند به نام اجوج و ماجوج ( با گوشهای بلند ) و او یک دیوار آهنی انجا می کشد و انها هر روز کار می کنند تا این سد را خراب بکنند ولی فردا می بینند این سد دوباره ساخته شده است! تا روز قیامت که این دیوار خراب شود و اجوج و ماجوج به مردم حمله کنند.خوب شما اولا برای من بگویید ایا همچین واقعه ای راست است یا خیر؟ ثانیا چه نتیجه اخلاقی , دینی یا .... می توانید بگیرید؟

حامد;2725 نوشت:
تنها رسولخدا كه به شام و روم مسافرت نداشته اند ، بلكه از وي‍ژگي هاي تجارت در آن دوره مسافرت به يمن و شام بود واگر پيامبر اسلام از دو منبع شام و يهوديان مدينه داستانهاي انبياء را گرفته باشد نبايد براي مشركان مكه( كه سالها بود كه به شام مي رفته اند) و ساكنان مدينه( كه سالها با يهوديان هم نشين اند) سخن تازه اي باشد.

مسلم است که سخن تازه ای نبود! چه انکه در در تاریخ ( و اگر اشتباه نکنم در خود قران ) امده است که کافران به وی می گفتند که اینها افسانه پیشینیان است که او برای ما قرائت می کنی. اگر کافران این افسانه ها را نشنیده بودند چطور چنین ایرادی بر او می گرفتند؟
حامد;2725 نوشت:
سابعا در همان دوره بعثت رسولخدا هم برخي مي خواستند با مقابله به مثل و شعر و قصه و سخنراني به مقابله با پيامبر بپردازند ، به نظر شما چرا موفق نشدند و مردم و حتي سخنوران آن دوره مخفيانه به تلاوت هاي قرآن پيامبر گوش فرا مي دادند اگر بگوييد كه رسول خدا يك شبه سخنران قهار و قصه گويي توانا و دانا شده اند ويا اينكه قدرتي ماورايي و فرا زميني اعجازي در داستانهاي پيامبر قرار داده و سخنان آنها را بي اثر كرده است ، گرچه اين نتيجه خواست ما نيست ولي باز هم بر معجزه بودن قرآن دلالت خواهد .

این قسمت حرف شما از دایره تحلیل بیرون می رود و بیشتر به احساسات گرایش می کند. من از شما سوال می کنم شما به عنوان یک فارسی زبان و بعد از 7 قرن آیا توانسته اید کتابی مثل گلستان بیاورید؟ اصلا چه کسی توانسته است مثل گلستان بیاورد؟ جامی یکی از بزرگترین شاعران ایران است که هزاران کتاب نوشته است و به تقلید از گلستان سعدی کتاب بهارستان را نگاشته است. آیا توانسته است مانند ان را بیاورد؟ خوب چرا؟ اصلا بهتر از ان رودکی شاعر فارسی زبانی است که بیشترین ابیات را در زبان فارسی از او نقل می کنند. که علاوه بر بی سوادی ( اگر قبول کنیم پیامبر اسلام بی سواد بوده ) کور هم بوده. 9 قرن هم از مرگ او می گذرد و هزاران شاعر هم در این مرز و بوم بوده است چرا نتوانسته اند رکورد او را بشکنند و مانند او شعر بگویند. هزاران شاعر بعد از فردوسی پیدا شد کسی توانست به سبک فردوسی شعر بیاورد؟ آیا همه اینها پیامبر بودند؟ آیا در ایران و در بین فارسی زبانان کسی پیدا نشده است که بخواهد مانند سعدی و فردوسی و رودکی شعر بگوید؟ بله خیلیها دوست داشتند مثل انها شعر بگویند و و معروف بشوند. اما نتوانسته اند. اما هیچ کسی نمی گه اینها پیامبر بودند. اما چون در اعرابی ( که بقول خودتان 17 نفر باسواد بیشتر نداشته!) چهار نفر پیدا شدند و گفتند ما نمی تونیم مثل قرآن بیاوریم قران شده یک کتاب دست نیافتنی که از بالا اومده! به قول ضرب المثل معروف مرغ همسایه غازه!!
ثانیا ملاک برتری قرآن نسبت به باقی اشعار را من یکی که نفهمیدم. از هر کسی هم پرسیدم اونم نمی دونست! مثلا دعای اول سال تحویل نوشته یک بشر است ( یا مقلب القلوب والابصار , یا مدبر الیل والنهار , یا محول الحول و الاحوال , حول حالنا الی الاحسن الاحال ) و به نظر من از همه آیات قران زیباتر و رساتر و قشنگتر و گیرا تر است. از هر کسی هم پرسیدم ملاک برتری سوره قران نسبت به این یک بند عربی چیه به من جوابی درست و حسابی ندادند. بالاخره چیزی که از بالا میاد و همگان را به حیرت وامیدارد و اسم معجره را یدک می کشد باید تفاوتش انقدر فاحش و آشکار باشد که وقتی من فارسی زبان هم ان را می شنوم تفاوتش را با یک جمله عربی دیگر تشخیص بدهم یا خیر؟ ( یکی از سایتهای ضد دین در مورد تحدی قران ادعا می کرد که اگر برای یک مسلمان یک آیه قران را هم بخوانی و به او بگویی این را من گفتم شروع می کند به ایراد گرفتن از ان که این آیه فلان است و .... )
حامد;2725 نوشت:
ثامنا اگر مضامين قرآن تقليدي است و بشري خوش ذوق و زيرك آن را از ديگران فرا گرفته و بعد از پردازش به خورد مردم نادان داده است . به نظر شما ، چرا انسانهاي دانا و دانشمند ديگر از اقوام و اديان ديگر آن را پذيرفته و به آن معتقد شده اند و اگر از روي اجبار بوده پس چرا به اين دين و كتاب خدمت كرده و در حفظ ، تفسير، بيان شان نزول و ديگر شاخه هاي علوم قرآني پرداخته اند دانشمنداني كه اكثرا غير عرب مي باشند .

سوال اولتان را خودتان جواب دادید. اما جواب سوال دومتان را با یک جمله معروف ( اگر اشتباه نکنم از نیچه ) باید بدهم.
برای انکه بت پرست نباشی نیاز نیست بتی را بشکنی بهتر است خوی بت پرستی را ترک کنی.

تاریخ بشر را که نگاه کنید پر از فراز و نشیبهایی است که مردم و از جمله دانشمندان در ان گرفتار شده اند. درواقع به یک چیز عادت کردند و به آن عادت ایمان آوردند و بعد نسبت به ان تعصب ورزیدند. درواقع آن چیزی که درجوامع بشری اتفاق افتاده همواره بت پرستی بوده ولی خوی بت پرستی در اذهان مانده است.
بگذارید اصلا یک تحقیق دیگری را برایتان بیان کنم شاید جواب سوالتان را بگیرید. در امریکا 100 نفر را مورد آزمایشی قرار دادند. ازمایش بدین طریق بود که 10 صندلی در یک اتاقک قرار داده بودند و روی 9 صندلی افراد خودشان نشسته بودند و روی صندلی دهم فردی که قرار بود روی ایشان ازمون گرفته شود. بعد یک کاغذ سبز رنگ را به 10 صندلی نشان می دادند و 9 نفر اول می گفتند که کاغذ آبی رنگ است و سپس از نفر دهم می پرسیدند رنگ کاغذ چه رنگی است و بعد نتیجه را می نوشتند. بعد از آزمون نتیجه جالبی دیده شد. بیش از 90 درصد افرادی که تحت آزمون قرار گرفته بودند بیان کردند که کاغذ آبی رنگ است.و فقط 10 درصد مردم گفتند که کاغز سبز رنگ است. ( خاطر نشان می کنم که نتیجه یک به ده بود یعنی برابر تعداد صندلی های چیده شده و اگر تعداد صندلیها افزایش می یافت احتمال اینکه نتیجه 99 درصد هم می شد تعجبی نداشت) درواقع در یک جامعه ای که ده ها هزار نفر به اسلام ایمان آوردند خیلی بندرت پیش می اید کسی جرات انقلاب در خود را داشته باشد و بگوید که اسلام نمی تواند دین واقعی باشد. در جامعه ای که همگان رنگ سبز را آبی می بینند خیلی جسارت می طلبد که کسی بتواند درون خودش را بشکافد و بگوید رنگ سبز سبز است!درواقع این جواب اصلی شماست. بسیاری از دانشمندان دینی در این 14 قرن با مشکلات عدیده ای مواجه شدند ولی بنا به موقعیت زمانی و مکانی ( با تعصبات دینی شدید ان زمان ) و همچنین انقلابی که باید در درون خود آنها شکل می گرفت نمی توانستند اظهار بی دینی بکنند.مثلا بوعلی سینا اعتقاد داشت معاد جسمانی ممکن نیست! ( برخلاف اموزه های اسلام ) ولی اسلام را رد نکرد!
ضمن اینکه من نفهمیدم منظور از خدمت کردن به اسلام چیست. خیلی از این دانشمندان کار خودشان را می کردند ولی اسمشان به عنوان دانشمند مسلمان بین مردم پخش شده است.اگر فیلمهای ماه رمضان را دنبال می کردید می دیدید که یکی از دانشتمندان ایرانی برخلاف اموزه های دینی به کیمیا و ریمیا و سیمیا و ... پرداخته بود اما در فیلم او را یک دانشمند مسلمان ( که البته فریب خورده است ) معرفی کردند. رازی دانشمند مسلمان شناخته می شود اما ایشان قبل از کشف الکل به کیمیا مشغول بود ( حکایت کور شدن وی و طبیبی که پول هنگفتی برای شفای او می گیرد و به وی می گوید کیمیا این است و راه رازی را تغییر می دهد . ) و ....
از سویی ما برخی اوقات فراموشمان می شود که ما هزاران دانشمند داریم و فقط معدودی از انها مسلمان بودند. پس باقی که لاییک بودند و هستند چه نتیجه ای در بر دارد؟ داروینی که اصلا خدایی را انکار می کند پس چه می شود؟ ( گویند ناصر خسرو از دهی می گذشت دید که یک فردی کور است در سفرنامه اش نوشت دهی را دیدم که همه کور بودند!!) دانشمندانی که ضد دین هستند چه می شود؟

حامد;2725 نوشت:
تاسعا اگر اين قرآن كلام مخلوق است ، رسولخدا آن را از ديگران فراگرفته است پس چرا ديگران از آوردن مثل آن عاجز اند ، چراكه بايد خود مسيحيان ويهوديان كه رسولخدا با گرفتن بخشي از تاريخ و آموزه هاي آنها ديني راتاسيس كردند آنها بايد بتوانند باتمام انچه دارند در مقابل اين دين بياستند و يا حداقل از دين خود در مقابل اسلام دفاع كلامي و فكري نمايند .

فکر کنم تا اخرین قطره خونشان اینکار را کردند. داستان بنی قریظه را که فراموش نکردید. با داستانهایی که شما از رافت پیامبرتان نقل می کنید احتمالا اگر یکی از ان 500 نفر یهودی انجا طلب بخشش و توبه می کرد پیامبر او را گردن نمی زد ولی اینکار را نکردند!
ضمن اینکه هر فردی که آشنایی با دین یهود داشته باشد می داند که دین یهود به مراتب سختگریانه تر و احکامی سخت تر از اسلام دارد و اگر یهودیان رفاه طلب بودند یا اهل دنیا طلبی بودند مسلما برای انها بهتر بود که به دین اسلام ایمان می اوردند. اما هیچ منطقی نمی تواند قبول بکند که 500 نفر تن به کشته شدن بدهند اما ایمان به اسلام نیاورند مگر انکه مساله دفاع از چیزی بالتر از جان باشد!

hakim;2751 نوشت:
سلام بر فرياد گرامي خوش آمدي به اين سايت

درود بر دوست قدیمی جناب حکیم
تشکر از لطفتان. همانطور که قول داده بودم اینجا آمدم.
hakim;2751 نوشت:
امي بودن پيامبر ص به معناي منسوب به مادر است نه به معناي درس نخوانده و چون قرآن ميفرمايد : (وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً).(نحل ،78 )

ادعایی که شما کردید حرف تازه ای است که خیلی هم عجیب است. تاکنون همچین ادعایی را من در مورد پیامبر نشنیده بودم. درواقع حس می کنم شما معجزه عیسی را بیان می کنیم که در بدو تولد شروع به سخن گفتن می کند و حقایق را فاش می کند . اما نه تاریخ و نه اعراب هیچگاه چنین معجزه ای را برای محمد نقل نکرده اند که ایشان در بدو تولد عالم الدهر بوده است و شاید حتی در گهواره جواب دانشمندان را می داده است. این ادعایی که شما کردید ادعای خیلی بزرگی است و اگر چنین بوده باشد قبل از اینکه ایشان اصلا به سن 40 سالگی برسند ( مانند امام جواد و ... ) شهره جهان می شدند و دانشمندان بسیاری برای دیدن او به مکه می رفتند.
کودکی در گهواره سخن بگوید و جواب سوالات همه دانشمندان را بگوید و هیچ احدی نفهمد و بعد از 40 سال او را دیوانه خطاب کنند؟ العجب!!!

در مورد ازدواجهای ایشان هم که بحث طولانی می شود ولی بعدا بحث می شود.

درودی دوباره :
این سایت متاسفانه یا خوشبختانه اساتید بیشتری نسبت به کاربرانش دارد و همین باعث شده است که هر سوالی که پرسیده می شود و یا اشکالی که گرفته می شود چندین استاد به آن پاسخ دهند که از یک سو باعث خوشحالی است زیرا که چندین جواب برای سوالات خودمان می گیریم و از یک سو باعث آزار است زیرا که خواندن و جواب دادن به همگان کاری سخت و زمانبر است. ( بالاخص با زمانی که من در اختیار دارم )
من همه نوشته های دوستان را خواندم و دوست داشتم می توانستم همه را تک تک پاسخ بدهم اما زمانش برایم زیاد مهیا نیست و از یک سو بسیاری از استدلالها هم شبیه هم و گاها کپی هم بود که نشان از این دارد که از یک منبع استفاده شده و کپی برداری شده بود. برای همین در این پست جواب بسیاری از سوالات تازه تر را پاسخ می دهم و از برخی سوالات تکراری که قبلا پاسخ گفته شده است چشم پوشی می کنم. به بزرگواری خود ببخشید.

منظور من از امی بودن پیامبر چیست؟

همانطور که من قبلا هم اشاره کردم منظورم از امی بودن و استارت این جستار داشتن سواد خواندن و نوشتن پیامبر بود نه علم و دانش ایشان یا اصطلاحاتی که از معنای امی بودن وی گرفته می شود.

سطح دانش پیامبر چگونه بود.
شاید شیعیان این روایت را در مورد پیامبر قبول نداشته باشند اما اهل سنت بر ان معتقدند :
گویند روزی پیامبر از باغی می گدشت که مردم مشغول گرد افشانی برای درختان خرما بودند و ایشان باغدار را از اینکار منع کرد و گفت : خداوندی که نخل را افریده است خود گرد افشانی می کند. ان سال کسی گردافشانی نکرد و سال بعد محصول خرما کمتر شد و به پیامبر اعتراض کردند و پیامبر در جواب پاسخ داد : من در علوم آسمانی استادم و در علوم زمینی شما از من بیشتر می دانید.
این روایت نشانگر این است که پیامبر سطح دانشی فراتر از دیگران نداشت که بقول دوست عزیز آقای حکیم از بدو تولد ان را داشته باشد یا بعد از رسالتش یا نزد کسی ان را اموخته باشد.

نظر و عقیده من در مورد سواد داشتن پیامبر چگونه است و آیا با توجه به اینکه همه موارد توسط علماء تایید شده است رد یا اثبات آن تاثیری دارد؟

من نمی توانم نظری دقیق به این سوال بدهم . اما انچه که مورد سوال است است که هر چیزی را در نظر بگیریم به یک تناقضی برمی خوریم. چه او را تا آخر عمر بی سواد بدانیم چه او را از ابتدای کودکی باسواد بدانیم چه بعد از رسالتش او را باسواد بدانیم و چه انکه برای او معلمی در نظر بگیریم!

در ان زمان 17 نفر بیشتر خواندن و نوشتن نمی دانستند پس بوضوح اگر ایشان باسواد بود مشخص می گردید.

تعجبی ندارد کسی که ادعا می کند که در یک شب باسواد گردیده است اگر فرض کنیم که ادعای دروغینی ابراز داشته است مسلما سواد داشتن خود را مخفی کرده است .

آیه ابتدایی سوره اقراء و اشکالی که دوست عزیز حسین ( با عبارتی از کتاب خیانت در نقل تاریخ " نقدی بر کتاب 23 سال علی دشتی " نوشته آیت الله طباطبایی ) بیان نمودند و فرمودند که : آن لوح که در دستان پیامبر چه بوده است و چه نوشته است ؟

مسلما اینکه آن لوح چه بوده است و چه نوشته است برای ما مهم نیست. مهم عین عبارتی است که در قرآن آمده است و دستوری که خداوند بر پیامبرش می دهد: و ان اینکه بخوان! پس اگر لوحی در کار نبوده است و عبارت و نوشته ای در میان نبوده است باید از مسلمانان پرسید که چرا خداوند چنین دستوری می دهد. و اینکه چرا برای توجیه یک فرع یعنی پیامبر ( و به عقیده من شخصی که ادعای پیامبری می کند) یک اصل مهم مانند خداوند را زیر سوال می برند و او را همچون یک احمقی می شمارند که نمی داند بدون لوح و نوشته نمی تواند به کسی دستور خواندن بدهد!

آیا نمی شود پدری در خانه ای بی سواد باشد و پسر باسواد باشد؟

بله امکان دارد اما مساله پیامبر باسواد بودن یا بی سوادی او نیست . مساله پیامبر این ادعاست که وی در یک شب باسواد گردیده است درحالی که می توانسته است در مدت زمان بیشتری نیز سواد را از فرزندش بیاموزد .

بی سواد ماندن پیامبر غرض عاقلانه است. منظور از تصنعی چیست؟

شاید باسوادی یا بی سوادی انقدر در بین مسلمانان اهمیتی نداشته باشد . اما برای یک فردی که ادعای رسالت می کند داشتن سواد یک مزیت اخلاقی و بنابراین واجب است و هیچ غرضی نمی تواند عاقلانه باشد. و ترک واجب ( درحالی که امکان آن را داشته باشد ) بالاخص برای پیامبر نقص محسوب می شود و هیچ غرضی نمی تواند عاقلانه باشد. پس اگر پیامبر بعد از رسالت بی سواد مانده باشد و بگوید بدلیل این بی سوادم که مبادا معجزه ای از قرآن کم شود .یا معجزه بودن قرآن زیر سوال برود . این رفتار تصنعی و ساختگی بیشتر می نماید و بیشتر به معجزه سازی شباهت دارد تا معجزه واقعی!!!

ادامه دارد....

باسلام دوست عزیز
به نظر می اید که شما از یک متن هر کجا را به نوعی به کارتان بیاید با حذف مقدمه و موخره ان و با پیش فرضهای خودتان (مانند اینکه یک شبه با سواد شد؛ ترک واجب برای پیامبر نقص محسوب می شود؛
او را همچون یک احمقی می شمارند که نمی داند بدون لوح و نوشته نمی تواند به کسی دستور خواندن بدهد!؛اگر فرض کنیم که ادعای دروغینی ابراز داشته است مسلما سواد داشتن خود را مخفی کرده است .؛اما انچه که مورد سوال است است که هر چیزی را در نظر بگیریم به یک تناقضی برمی خوریم. چه او را تا آخر عمر بی سواد بدانیم چه او را از ابتدای کودکی باسواد بدانیم چه بعد از رسالتش او را باسواد بدانیم و چه انکه برای او معلمی در نظر بگیریم!؛)را بدون اینکه اثبات نمایید مانند یک اصل مسلم در نظر گرفته و یکه تازی می نمایید در حالی که استدلالات ما را با چینش خاص با شایدها و اگرها و فرضهای ذهنی زیر سوال میبرید
دوست گرامی من از ابتدا به شما گفتم که موضع خود را در این بحث مشخص نمایید و با استدلال نظر خود را بیان نمایید تا ما یا ان را بپذیریم یا نقد نماییم که شما در جواب من فرموده اید :
من نمی توانم نظری دقیق به این سوال بدهم . اما انچه که مورد سوال است است که هر چیزی را در نظر بگیریم به یک تناقضی برمی خوریم. چه او را تا آخر عمر بی سواد بدانیم چه او را از ابتدای کودکی باسواد بدانیم چه بعد از رسالتش او را باسواد بدانیم و چه انکه برای او معلمی در نظر بگیریم!
این جوابی مغالطه ای است بالاخره شما نمی توانید بگویید پیامبر هم با سواد بود هم بیسواد بلکه باید یکی را ترجیه داده ادله خود را بیان نمایید چون این دو اجتماع نقیضین است
خلاصه اینکه شما در این موضوع باید یکی را ترجیه دهید و نمی توانید در دو جناح باشید چون باسوادی و بیسوادی محملی برای جمع ندارند در یک جمله دیدگاه خود را در این باره بیان نمایید نه اینکه با سفسطه کاری در دوجناح قرار بگیرید اینکه نظر من مهم نیست کلامی عجیب است شما مانند یک متخصص در این وادی استدلال می نمایید و اشکال می نمایید بدون اینکه مبنای خود را روشن نمایید
والسلام علی من اتبع الهدی

درود دوست گرامی جناب حسین:
حرفهای شما در مجموع زیبا و متین بود اما خوب یک سری اشکالات در بحث به چشم می خورد که قبل از پاسخگویی باید به آن اشاره کنم.
آیا خود مسلمانان نظری قاطع در مورد امی بودن پیامبر دارند که از من نظری قاطع می خواهند؟
آنچه که از خلال بحث مشخص است بسیاری از دوستان نظر شخصی ارائه نکرده بودند و اغلب انها کپی از کتب معتبر پاسخگو به ای شبهات بود ( بدلیل شباهت زیاد مطالب چند کاربر این موضوع را می توان برداشت کرد. ) اما در خلال همین پاسخگویی ها نظر مشخصی به یک سوال داده نشد.از جمله
الف ) تعاریف متعددی که دوستان ( و اندیشمندان مسلمان ) از امی بودن ارائه کرده بودند
ب) استنادهای زیادی که دوستان در مورد داشتن سواد پیامبر ارائه کرده بودند. از جمله اینکه برخی بیان داشتند درون گهواره نیز ایشان عالم بودند. برخی ادعا کردند که بعد از رسالت عالم گردیدند. برخی ایشان را عالمی می شمردند که تنها نمی توانست بخواند و بنویسد!! برخی سواد داشتن را برای او فضیلت می دانستند و متعجب می شدند که کسی بگوید پیامبر بی سواد مانده باشد! و برخی دیگر اکیدا این مطلب را رد می کردند و حتی بیان می داشتند که ایشان حتی نامه های خود را خودش نمی نوشت!
شما از جمیع این مطالب به چه می رسید؟ اینکه نظر قاطعی هیچ کدام از شما و اندیشمندان در این مورد ارائه نکرده است که جوابی قاطع از من انتظار داشته باشد. بنابراین من به عنوان کسی که نقد می کنم مساله اصلی را سواد داشتن یا نداشتن ایشان قرار ندادم تا در مقابل عقاید مختلف دچار سردرگمی شوم. بلکه اصل را ادعای ایشان قرار دادم. و سواد داشتن را فرع قرار دادم. درواقع برای من اهمیتی ندارد که ایشان باسواد بوده یا خیر .

حسین;3812 نوشت:
دوست گرامی من از ابتدا به شما گفتم که موضع خود را در این بحث مشخص نمایید و با استدلال نظر خود را بیان نمایید تا ما یا ان را بپذیریم یا نقد نماییم که شما در جواب من فرموده اید :من نمی توانم نظری دقیق به این سوال بدهم . اما انچه که مورد سوال است است که هر چیزی را در نظر بگیریم به یک تناقضی برمی خوریم. چه او را تا آخر عمر بی سواد بدانیم چه او را از ابتدای کودکی باسواد بدانیم چه بعد از رسالتش او را باسواد بدانیم و چه انکه برای او معلمی در نظر بگیریم! این جوابی مغالطه ای است بالاخره شما نمی توانید بگویید پیامبر هم با سواد بود هم بیسواد بلکه باید یکی را ترجیه داده ادله خود را بیان نمایید چون این دو اجتماع نقیضین است

بله کاملا حرف شما صحیح است اما این مغالطه از سوی من اتفاق نیافتاده چون من واژه "نمی دانم" را بکار بردم و این به ان معنا نیست که من هر دو را قبول دارم یا هر دو را رد می کنم. اما برعکس شما و دوستانتان دقیقا این مغالطه را انجام می دهید. بطور مثال خود شما
در اینجا کاملا باسواد ( خواندن و نوشتن پیامبر ) را کاملا رد می کنید.
حسین;2602 نوشت:
با سلام به دوستانی که در این بحث وارد شده اند بنده به عنوان یک کارشناس تاریخ جایی که گزارش شده باشد پیامبر متنی را خوانده یا نوشته باشد ندیده ام و ظاهرا کسانی که قایل به با سواد بودن پیامبر ص می باشند تنها از قراین و شواهد غیر مستقیم که لازمه غیر قطعی انها سواد دار بودن پیامبر است

اما این مطلب شما در نقض صریح خود آیه قران است که به پیامبرش دستور " اقرا " می دهد؟!
و هنوز به من پاسخ ندادید که چگونه خداوند به فردی که نه قبل و نه بعد از رسالت خواندن و نوشتن نمی دانست دستور اقراء می دهد؟

ضمن اینکه در آیه 48 سوره عنکبوت خدا می فرماید : تو پیش از این نمی توانستی بخوانی و بنویسی ...
و بطور صرح مشخص است که در زمان این آیه پیامبر خواندن و نوشتن می دانست که خدا " پیش از این " را می اورد!
حسین;3812 نوشت:
خلاصه اینکه شما در این موضوع باید یکی را ترجیه دهید و نمی توانید در دو جناح باشید چون باسوادی و بیسوادی محملی برای جمع ندارند در یک جمله دیدگاه خود را در این باره بیان نمایید نه اینکه با سفسطه کاری در دوجناح قرار بگیرید اینکه نظر من مهم نیست کلامی عجیب است شما مانند یک متخصص در این وادی استدلال می نمایید و اشکال می نمایید بدون اینکه مبنای خود را روشن نمایید

همانطور که گفتم نظر من مهم نیست . به دلایل زیر:
1- من در مقام نقد عقاید شما هستم و نه در مقام متخصص نظریه پرداز!
2- اصل برای من نقض بودن استنادها و استدلالهای مسلمانان در مورد پیامبر است و برای من اهمیتی ندارد که پیامبر باسواد بدنیا آمده است یا بی سواد مرده است. بلکه چیزی که اهمیت دارد افسانه سرایی هایی است که مسلمانان برای پیامبرشان ساخته اند که کذب بودنش واضح است.
3- من در مقام دفاع از پیامبر و اسلام نیستم و کسی که در مقام دفاع است باید نظری قاطع در این مورد بدهد تا رفتار و گفتار و ادعای پیامبرش را توجیه کند. و اگر من بخواهم با همه این تناقضات یک نظر بدهم انگاه جای نقاد ( اسلام ) و مدافع ( اسلام ) عوض می شود

ضمن اینکه

حسین;3812 نوشت:
دوست گرامی من از ابتدا به شما گفتم که موضع خود را در این بحث مشخص نمایید و با استدلال نظر خود را بیان نمایید تا ما یا ان را بپذیریم یا نقد نماییم

نقد نظر من چیزی مشکلی را از شما حل نمی کند. اگر نظر من رد هم بشود به معنای اثبات نظر شما نیست!!و مشکل تناقضات باقی می ماند
اما اگر قرار به پذیرش نظر من باشد. نظری که من در این مورد ارائه می دهم این است که
فردی که شما به عنوان پیامبر انتخاب کردید فردی است که سخنان ضد و نقیض زیادی بیان داشته است و گواه من هم همین چندگانه گوییهای دوستانتان ( و اندیشمندان مسلمان ) در خلال بحث است که هر کدام بنوعی قصد توجیه این نقضها را داشتند و دارند!

با سلام خدمت جناب فریاد آرش دوست ،امیدوارم مصداق راستین حب الوطن نصف الایمان باشی . اما درباره اظهار نظرهای حضرتعالی به عرض می رسانم : مسلمانان هر کدام نظری درباره جریان امی بودن پیامبر دارند و البته هر کدام هم دلیل خاص خودشان را ارائه می کنند اما شما هیچ دلیلی که قانع کننده باشد برای نپذیرفتن تعریف خاصی از امی بودن ارائه نمی کنید و صرفا به استبعادهای عقلی مستند میشوید . و اگر برای شما اهمیتی ندارد که پیامبر با سواد بوده یا نه پس چه چیزی برایتان در طرح مجدد بحث مهم است ؟ مشکل اینجاست که شما اقراء را به خواندن از روی چیزی معنی می کنید، در حالی که اقرا در اینجا گرچه در معنای لغتی به بخوان ترجمه می شود اما حقیقت خواندن در اینجا چیزی دیگر و مغایر با خواند ن اصطلاحی است . برای تقریب به ذهن مثالی می زنم . در جریان کربلایی کاظم ساروقی که در واقعه ای قرآن به دلش افتاد ،ایشان که بی سواد بود ،قدرت یافت تا قرآن را ازبر،بخواند . با آنکه بی سواد بود اما از روی آنچه به دلش افتاده بود به طور کامل قرآن را می خواند و حتی بعد از آن می توانست خطوط قرآن را از غیر قرآن تشخیص دهد .قبر ایشان در قبرستان نو ،در شهر قم است . پس آنچه از دستور اقرا لازم می آید دقیقا مثل این جریان است نه اینکه فرشته او را امر به خواندن کتیبه ای بنماید . اما اینکه فرموده اید من در مقام نقل عقاید شما هستم باید به عرض برسانم که هر نقادی ای یک اصولی دارد ونقاد باید خود چارچوب نظری و منطقی مشخصی داشته باشد و گرنه اسم آن نقادی نیست . نکته دیگر آنکه فرموده اید : پیامبر سخنان ضد و نقسض زیادی داشته است . در پاسخ شما به عرض می رسانم که این از اندسته ادعاهای بلا دلیل است . و گواه شما هم مقبول نیست . چون به جای سخنان رسول خدا ،سخنان دیگران را درباب رسول الله مد نظر قرار داده اید . که البته این با اصول نقادی نمی سازد .شما اگ رمی خواهی کسی را نقد کنی باید سخن و رایش را از خودش جویا شوی و به اصل خبر مراجعه کنی ،نه آنکه به برداشت های متفاوت و متباین از خبر اعتماد کنی .

رسول;3890 نوشت:
با سلام خدمت جناب فریاد آرش دوست ،امیدوارم مصداق راستین حب الوطن نصف الایمان باشی .

درود
رسول;3890 نوشت:
اما درباره اظهار نظرهای حضرتعالی به عرض می رسانم : مسلمانان هر کدام نظری درباره جریان امی بودن پیامبر دارند و البته هر کدام هم دلیل خاص خودشان را ارائه می کنند اما شما هیچ دلیلی که قانع کننده باشد برای نپذیرفتن تعریف خاصی از امی بودن ارائه نمی کنید و صرفا به استبعادهای عقلی مستند میشوید . و اگر برای شما اهمیتی ندارد که پیامبر با سواد بوده یا نه پس چه چیزی برایتان در طرح مجدد بحث مهم است ؟

همانطور كه گفتم بحث تناقضاتي است كه اين وسط ايجاد مي گردد و مهم اين تناقضات است
رسول;3890 نوشت:
مشکل اینجاست که شما اقراء را به خواندن از روی چیزی معنی می کنید، در حالی که اقرا در اینجا گرچه در معنای لغتی به بخوان ترجمه می شود اما حقیقت خواندن در اینجا چیزی دیگر و مغایر با خواند ن اصطلاحی است .

دوست عزيز بحث خواندن در عربي مانند فارسي نيست كه معناي ديگري چون خوانندگي نيز داشته باشد. بحث خواندن در عربي مشخص و معين است. و منظور همان خواندن از روي يك متن است. از سويي خود آيه 48 عنكبوت و همچنين استدلالهاي عقلي ديگر ذكر شده هم مزيد بر علت است كه ايشان سواد خواندن و نوشتن داشته اند يا بايست مي داشتند.
رسول;3890 نوشت:
برای تقریب به ذهن مثالی می زنم . در جریان کربلایی کاظم ساروقی که در واقعه ای قرآن به دلش افتاد ،ایشان که بی سواد بود ،قدرت یافت تا قرآن را ازبر،بخواند . با آنکه بی سواد بود اما از روی آنچه به دلش افتاده بود به طور کامل قرآن را می خواند و حتی بعد از آن می توانست خطوط قرآن را از غیر قرآن تشخیص دهد .قبر ایشان در قبرستان نو ،در شهر قم است

با ايشان كاملا اشنا هستم و از نزديك هم قبر ايشان را ديده ام. اما به من حق بدهيد كه براحتي ان را باور نكنم. به دلايلي كه بعدا ذكر خواهم كرد.
رسول;3890 نوشت:
اما اینکه فرموده اید من در مقام نقل عقاید شما هستم باید به عرض برسانم که هر نقادی ای یک اصولی دارد ونقاد باید خود چارچوب نظری و منطقی مشخصی داشته باشد و گرنه اسم آن نقادی نیست .

بگذاريد با يك مثال روش نقدي كه من كردمن را توضيح بدهم.
فرض كنيد فردي مي آيد و مي گويد كه من دكتراي شيمي دارم و سپس مي گويد كه آب در 50 درجه به جوش مي آيد. من به وي مي گويم كه آب در 100 درجه بجوش مي آيد و او مداركش را نشان مي دهد و مي گويد آيا در مدرك دكتراي من شكي داري؟
من ه وي مي گويم : من نمي دانم دكتراي تو حقيقي است يا جعلي ! اما اهميت اين است كه آب در صد درجه بجوش مي آيد.
بحث امروز من هم بحث اين نيست كه ژيامبر امي بوده است يا خير ! بحث خود قرآن و استدلالي است كه قرآن از امي بودن پيامبر ارائه مي كند و همچنين معجزه هايي كه مسلمانان براي ايشان ذكر مي كنند و تناقضاتي كه اين وسط ايجاد مي گردد هست.
نقل قول:
[=Times New Roman]نکته دیگر آنکه فرموده اید : پیامبر سخنان ضد و نقسض زیادی داشته است . در پاسخ شما به عرض می رسانم که این از اندسته ادعاهای بلا دلیل است . و گواه شما هم مقبول نیست . چون به جای سخنان رسول خدا ،سخنان دیگران را درباب رسول الله مد نظر قرار داده اید . که البته این با اصول نقادی نمی سازد .شما اگ رمی خواهی کسی را نقد کنی باید سخن و رایش را از خودش جویا شوی و به اصل خبر مراجعه کنی ،نه آنکه به برداشت های متفاوت و متباین از خبر اعتماد کنی .

شايد جواب شما در اين پست داده شده باشد

با سلام اینهکه فرموده ای:آیا خود مسلمانان نظری قاطع در مورد امی بودن پیامبر دارند که از من نظری قاطع می خواهند؟
بنده نگفتم نظر مسلمانان را بگویید بلکه نظر شخصی شما را خواستم بله در یک موضوع نظری ممکن است همه کارشناسان اجماع در یک نظر نداشته باشند اما هر یک برای خود نظری را صحیح می دانند یا لااقل ترجیح می دهند لذا شما هم لااقل بگویید کدام طرف را ترجیح می دهید و چرا و الا بحث بی نتیجه است چون مقبولات شما را نمی دانیم و لذا بنده هم از ابتدا نظر خود را گفته و ادله ان را بیان نموده ام
اینکه فرموده اید:
من به عنوان کسی که نقد می کنم مساله اصلی را سواد داشتن یا نداشتن ایشان قرار ندادم تا در مقابل عقاید مختلف دچار سردرگمی شوم. بلکه اصل را ادعای ایشان قرار دادم. و سواد داشتن را فرع قرار دادم. درواقع برای من اهمیتی ندارد که ایشان باسواد بوده یا خیر .
جواب : اگر صحیح فهمیده باشم شما در اصل اینکه پیامبر صادق بوده یا کذاب شک دارید اگر اینگونه با شد باز هم شما باید ثابت نمایید اولا پیامبر با سواد بوده و در ثانی تصریح نموده باشد که من بی سواد بوده ام و همانگونه که فرموده اید هیچ یک از این دو مورد برای شما اثبات نشده لذا بهتر است درباره اصل عصمت پیامبران و بخصوص عصمت پیامبر بحث عقلی نماییم نه اینکه از جزیی که نمی توان حکم قطعی بر ان داد در رد کل (عصمت ) استدلال نمود
اینکه فرموده اید:
این مغالطه از سوی من اتفاق نیافتاده چون من واژه "نمی دانم" را بکار بردم و این به ان معنا نیست که من هر دو را قبول دارم یا هر دو را رد می کنم. اما برعکس شما و دوستانتان دقیقا این مغالطه را انجام می دهید. بطور مثال خود شما در اینجا کاملا باسواد ( خواندن و نوشتن پیامبر ) را کاملا رد می کنید.
اما این مطلب شما در نقض صریح خود آیه قران است که به پیامبرش دستور " اقرا " می دهد؟!
جواب:اینکه بنده موضع خود را مشخص نموده ام مغالطه نیست و بحث ما هم در این است که این اقرا به معنای خواندن(خواندنی که از روی متن باشد و علم حضوری نبوده مانند ایاتی که می گوید در قیامت خدا می گوید نامه اعمالتان را بخوانید در حالی که بسیاری بی سواد از دنیا رفته اند مگر اینکه بگویید معجزه ای شده انها با سواد می شوند) که ظاهر ان است نمی باشد چو ن با ایات دیگر تفسیر می شود و اگر شما به قطع رسیده اید که این به معنای خواندن (با سواد بودن ) است چرا می گویید نمی دانم لذا بگویید من با این ادله یقین نمودم که پیامبر سواد خواندن و نوشتن داشته و بعد بحث نماییم که ایا این قول منجر به اثبات دروغگویی پیامبر می شود یا نه
و همنگونه که از نوشته شما که فرموده اید
همانطور که گفتم نظر من مهم نیست . به دلایل زیر:
1- من در مقام نقد عقاید شما هستم و نه در مقام متخصص نظریه پرداز!
2- اصل برای من نقض بودن استنادها و استدلالهای مسلمانان در مورد پیامبر است و برای من اهمیتی ندارد که پیامبر باسواد بدنیا آمده است یا بی سواد مرده است. بلکه چیزی که اهمیت دارد افسانه سرایی هایی است که مسلمانان برای پیامبرشان ساخته اند که کذب بودنش واضح است.) پیدا است شما نظر قطعی دارید لذا باید اثبات مدعایتان را بیان نمایید نه اینکه صرفا با بزرگنمایی و ادعا از پاسخ گویی پرهیز نمایید شما بفرمایید لازمه قول شما چه اشکالاتی به عقاید اسلامی است تا ما جواب دهیم ما فرض را بر این می گیریم که قول شما صحیح باشد ثم ماذا ....

3اینکه فرموده اید: من در مقام دفاع از پیامبر و اسلام نیستم و کسی که در مقام دفاع است باید نظری قاطع در این مورد بدهد تا رفتار و گفتار و ادعای پیامبرش را توجیه کند. و اگر من بخواهم با همه این تناقضات یک نظر بدهم انگاه جای نقاد ( اسلام ) و مدافع ( اسلام ) عوض می شود
جواب : هر مستشکلی ابتدا باید نظر خود را بیان نماید تا پاسخگو بداند که باید از چه چیزی جواب دهد
دوست من در نهایت اینکه به فرض شما ثابت نمودید پیامبر با سواد بوده در نتیجه دروغ گفته که سواد نداشته بنده در جواب خواهم گفت باید اثبات نمایید پیامبر کجا تصریح نموده که بی سواد بوده چون نظر بنده اگر در یک موضوع تاریخی که در یک برهان کلامی استفاده می شود در صورت اینکه با کلام قطعی مسلمین (عصمت پیامبر) منافات داشته باشد نظر بنده ابطال می گردد نه کلام فطعی که با ادله عقلی ثابت شده
در پایان بنده به شما سفارش می کنم با بیان مقبولات و مبادی تصدیقیه خود در این موضوع اجازه دهید بحث زود تر به نتیجه برسد و از اطاله کلام خود داری شود
والسلام علی من اتبع الهدی



faryad;4175 نوشت:
درود

همانطور كه گفتم بحث تناقضاتي است كه اين وسط ايجاد مي گردد و مهم اين تناقضات است

دوست عزيز بحث خواندن در عربي مانند فارسي نيست كه معناي ديگري چون خوانندگي نيز داشته باشد. بحث خواندن در عربي مشخص و معين است. و منظور همان خواندن از روي يك متن است.
با ايشان كاملا اشنا هستم و از نزديك هم قبر ايشان را ديده ام. اما به من حق بدهيد كه براحتي ان را باور نكنم. .به دلايلي كه بعدا ذكر خواهم كرد.

بگذاريد با يك مثال روش نقدي كه من كردمن را توضيح بدهم.
فرض كنيد فردي مي آيد و مي گويد كه من دكتراي شيمي دارم و سپس مي گويد كه آب در 50 درجه به جوش مي آيد. من به وي مي گويم كه آب در 100 درجه بجوش مي آيد و او مداركش را نشان مي دهد و مي گويد آيا در مدرك دكتراي من شكي داري؟
من ه وي مي گويم : من نمي دانم دكتراي تو حقيقي است يا جعلي ! اما اهميت اين است كه آب در صد درجه بجوش مي آيد.
بحث امروز من هم بحث اين نيست كه ژيامبر امي بوده است يا خير ! بحث خود قرآن و استدلالي است كه قرآن از امي بودن پيامبر ارائه مي كند و همچنين معجزه هايي كه مسلمانان براي ايشان ذكر مي كنند و تناقضاتي كه اين وسط ايجاد مي گردد هست.

شايد جواب شما در اين پست داده شده باشد

. از سويي خود آيه 48 عنكبوت و همچنين استدلالهاي عقلي ديگر ذكر شده هم مزيد بر علت است كه ايشان سواد خواندن و نوشتن داشته اند يا بايست مي داشتند. بر خلاف ایده شما بنده معتقدم ،خواندن در این آیه با توجه به آنچه در تاریخ از جریان وحی نخستین به پیامبر آمده است ،آشکار می شود که منظور از بخوان در آیه اقراء ،همان تکرار آنچه بوده که از سوی پروردگار به سینه رسول الله جاری شده بود و مثال کربلایی کاظم که برای تقریب هب ذهن بود هم ،باور این مساله را راحتتر می کند اما درباره آیه 48 سوره عنکبوت که فرموده : « ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لاتخطه بیمینک اذا لارتاب المبطلون » . کجای این آیه می رساند که پیامبر سواد خواندن و نوشتن داشته اند یا می باید داشته باشند ؟ اتفاقا آیه در مقام این است که او امی است ،چون اگر امی نبود مبطلون که در تفاسیر به قریش معنی شده ،مدعی می شدند ،قرآن کلام خودپیامبر است نه خداوند متعال .شما در جریان کربلایی کاظم به خود حق مید هید که آنرا باور نکنید اما از سوی دیگر براحتی قهرمان افسانه ای ایران ،آرش کمانگیر را که به گفته فردوسی تیری از البرز شلیک کرد و پس از یک روز و نصف حرکت تیر در آسمان در نهایت به درختی در کنار رود ارس نشست را باور می کنید و حتی در امضای خود این نام را هم با افتخار ذکر می کنید . به نظر می آید نوعی تلاش برای برنتافتن را بشود دید اما آنچه در این پست مرقوم فرموده بودید را هم دیدم و جوابش را نوشتم .

صدر;4241 نوشت:
با سلام

درود
صدر;4241 نوشت:
بنده نگفتم نظر مسلمانان را بگویید بلکه نظر شخصی شما را خواستم بله در یک موضوع نظری ممکن است همه کارشناسان اجماع در یک نظر نداشته باشند اما هر یک برای خود نظری را صحیح می دانند یا لااقل ترجیح می دهند لذا شما هم لااقل بگویید کدام طرف را ترجیح می دهید و چرا و الا بحث بی نتیجه است چون مقبولات شما را نمی دانیم و لذا بنده هم از ابتدا نظر خود را گفته و ادله ان را بیان نموده ام

من نظرم را به تقریب گفتم. من گفتم که لزوم یادگیری سواد برای پیامبر امری واجب و ضروری بوده است و گواه تاریخ هم مبین این موضوع بوده است که ایشان احتمالا بعد از رسالت سواد خواندن و نوشتن می داشتند و شک در گذشته ایشان است که آیا قبل از رسالت سواد داشتند یا خیر.و استدلالی که در قرآن برای بی سوادی ایشان امده است از لحاظ من رد می شود و بنوعی توجیه است. دلایل را بعد از این پست بصورت دقیق بیان می کنم تا شما نیز به برداشت من برسید.
صدر;4241 نوشت:
جواب : اگر صحیح فهمیده باشم شما در اصل اینکه پیامبر صادق بوده یا کذاب شک دارید اگر اینگونه با شد باز هم شما باید ثابت نمایید اولا پیامبر با سواد بوده و در ثانی تصریح نموده باشد که من بی سواد بوده ام و همانگونه که فرموده اید هیچ یک از این دو مورد برای شما اثبات نشده لذا بهتر است درباره اصل عصمت پیامبران و بخصوص عصمت پیامبر بحث عقلی نماییم نه اینکه از جزیی که نمی توان حکم قطعی بر ان داد در رد کل (عصمت ) استدلال نمود

دقیقا اشکال شما هم در این مورد است. من لزومی ندارد که ثابت کنم ایشان باسواد بوده است و ادعای بی سوادی کرده است. ( و اتفاقا برای همین هم وارد مقوله سواد داشتن ایشان از لحاظ تاریخی نشدم.)
بلکه تنها چیزی که من می خواهم ثابت کنم این است که ثابت کنم استدلالی که آیه 48 سوره عنکبوت آورده است مردود است و برای اینکار هم باید قابت کنم که پیامبر باید باسواد می بوده و طبق این آیه بیان شده که بی سواد بوده . و در اینصورت دو حالت بوجود می آید. 1- ایشان باسواد بوده و بدروغ چنین ادعایی کرده که کذب گفته است. 2- ایشان بواقع بی سواد بوده است و بنا بر لزوم اینکه ایشان باید باسواد می بوده ( به دلایلی که در پستهای بعدی گفته می شود ) بازهم رد استدلال قرآنی است و رد پیامبری ایشان.
صدر;4241 نوشت:
جواب:اینکه بنده موضع خود را مشخص نموده ام مغالطه نیست و بحث ما هم در این است که این اقرا به معنای خواندن(خواندنی که از روی متن باشد و علم حضوری نبوده مانند ایاتی که می گوید در قیامت خدا می گوید نامه اعمالتان را بخوانید در حالی که بسیاری بی سواد از دنیا رفته اند مگر اینکه بگویید معجزه ای شده انها با سواد می شوند) که ظاهر ان است نمی باشد چو ن با ایات دیگر تفسیر می شود و اگر شما به قطع رسیده اید که این به معنای خواندن (با سواد بودن ) است چرا می گویید نمی دانم لذا بگویید من با این ادله یقین نمودم که پیامبر سواد خواندن و نوشتن داشته و بعد بحث نماییم که ایا این قول منجر به اثبات دروغگویی پیامبر می شود یا نه

من فقط صحبت شما را با استفاده از قرآن رد کرده ام و کاری دیگر نکرده ام . و رد استدلال شما به معنای اثبات استدلال متضاد حرف شما نیست!
صدر;4241 نوشت:
پیدا است شما نظر قطعی دارید لذا باید اثبات مدعایتان را بیان نمایید نه اینکه صرفا با بزرگنمایی و ادعا از پاسخ گویی پرهیز نمایید شما بفرمایید لازمه قول شما چه اشکالاتی به عقاید اسلامی است تا ما جواب دهیم ما فرض را بر این می گیریم که قول شما صحیح باشد ثم ماذا ....

بله من نشر قطعی دارم و نظر قطعی ام را همان ابتدا گفتم. با استفاده از سخن قرآن و تاریخ و استدلالهای عقلی به دو قول متضاد از یک ماجرا می رسیم که هر قول را بپذیریم به تناقض می رسیم.
صدر;4241 نوشت:
هر مستشکلی ابتدا باید نظر خود را بیان نماید تا پاسخگو بداند که باید از چه چیزی جواب دهد دوست من در نهایت اینکه به فرض شما ثابت نمودید پیامبر با سواد بوده در نتیجه دروغ گفته که سواد نداشته بنده در جواب خواهم گفت باید اثبات نمایید پیامبر کجا تصریح نموده که بی سواد بوده چون نظر بنده اگر در یک موضوع تاریخی که در یک برهان کلامی استفاده می شود در صورت اینکه با کلام قطعی مسلمین (عصمت پیامبر) منافات داشته باشد نظر بنده ابطال می گردد نه کلام فطعی که با ادله عقلی ثابت شده در پایان بنده به شما سفارش می کنم با بیان مقبولات و مبادی تصدیقیه خود در این موضوع اجازه دهید بحث زود تر به نتیجه برسد و از اطاله کلام خود داری شود والسلام علی من اتبع الهدی

دقیقا به همین دلیل است که من گفتم اگر نظر شخصی بدهم انگاه جایگاه سوال کننده و جواب دهنده ( شاکی و متهم ) عوض می شود. درواقع این سوال را شما باید پاسخ بدهید که در کجا گفته شده است که پیامبر بی سواد بوده که شما اصرار دارید که ایشان بی سواد است؟
کاوه;4242 نوشت:
بر خلاف ایده شما بنده معتقدم ،خواندن در این آیه با توجه به آنچه در تاریخ از جریان وحی نخستین به پیامبر آمده است ،آشکار می شود که منظور از بخوان در آیه اقراء ،همان تکرار آنچه بوده که از سوی پروردگار به سینه رسول الله جاری شده بود

با درود
چون این جواب بگونه ای مشترک بود اینجا جواب می دهم. در عربی برای هر کلمه ای معنای از همان ریشه وجود دارد. و اگر منظور خداوند تکرار کردن و گفتن مطلب بوده باشد باید کلمه " قل " را بکار می برد و مانند بسیاری از آیات که به پیامبر دستور می دهد " بگو " اینجا هم باید دستور می داد " بگو به نام خدایی که تو را آفرید" ولی می بینیم که در این آیه اصلا بحث گفتن نیست بحث خواندن است.
کاوه;4242 نوشت:
و مثال کربلایی کاظم که برای تقریب هب ذهن بود هم ،باور این مساله را راحتتر می کند

مثال کربلایی کاظم هم ربطی به این مساله نداشت. حتی اگر باور کنیم که این اتفاق افتاده است بازهم کسی به کربلایی کاظم دستور اقراء نداده است و ایشان هم به اقرار خود شما تنها توانایی داشت که قرآن را از حفظ بخواند و تفاوت سوره های قرآن را از باقی عبارات تمیز قرار بدهد. و مثال کربلایی کاظم " حفظ کن " و " تشخیص بده " است نه " بخوان" پس مثال مع الفارغ است.
کاوه;4242 نوشت:
اما درباره آیه 48 سوره عنکبوت که فرموده : « ما کنت تتلوا من قبله من کتاب و لاتخطه بیمینک اذا لارتاب المبطلون » . کجای این آیه می رساند که پیامبر سواد خواندن و نوشتن داشته اند یا می باید داشته باشند ؟

از عبارت " من قبله " براحتی استناد می شود که بعد از این آیه ایشان سواد خواندن و نوشتن داشته است.
کاوه;4242 نوشت:
شمادر جریان کربلایی کاظم به خود حق مید هید که آنرا باور نکنید اما از سوی دیگر براحتی قهرمان افسانه ای ایران ،آرش کمانگیر را که به گفته فردوسی تیری از البرز شلیک کرد و پس از یک روز و نصف حرکت تیر در آسمان در نهایت به درختی در کنار رود ارس نشست را باور می کنید و حتی در امضای خود این نام را هم با افتخار ذکر می کنید . به نظر می آید نوعی تلاش برای برنتافتن را بشود دید اما آنچه در این پست مرقوم فرموده بودید را هم دیدم و جوابش را نوشتم .

بحث آرش و دوست داشتن ایشان بحث دیگری است. آرش ( و داستانهای شاهنامه ) همگی نماد هستند. آرش نماد وطن دوستی و از جان گذشتن برای هدف است . و هیچگاه من تصورم این نبوده که همچین فردی با همچین خصوصیاتی وجود داشته است.در هر حال من داستان آرش را افسانه ای بیش نمی دانم اما اگر اعتقادی به این داستان داشته باشم عیبی بر من نیست زیرا که افسانه ای را باور کردم که در رگ و ریشه و کشورم خلاصه شده است اما من باید از شما بپرسم که شما چرا افسانه هایی چون " اجوج و ماجوج , دابه الارض , جن و پری , شهاب برای راندن شیاطین , زنان ساحره , جادوی شبهای تاریک , عصای اژدها شونده , آب نصف شده , پرندگان سخنگو , قالیچه پرنده , کودک سخنگو , مرده های زنده شده , ماه نصف شده و ... ) را باور می کنید؟ در صورتی که اینها افسانه هایی هستند که به قیمت کشته شدن هزاران ایرانی به خورد این کشور داده شده است!

باری اصلا بگذارید فرض کنیم من داستان آرش را باور دارم و از شما سوال می کنم :
چطور می تواند لبه شمشیری به درازای فاصله زمین تا ماه برسد و ماه را دو نیم بکند ( شق القمر ) ولی تیر آرش نمی تواند به رود ارس برسد؟

درود
همانگونه که گفتم می خواهم در این پست به صورت گام به گام استدلال قران مبنی بر اینکه" چرا پیامبر بی سواد را بر امتی مبعوث کرده است" را رد بکنم. لطفا در هر گامی که ایراد هست تک تک بیان کنید تا جواب داده شود.
گام اول: لزوم داشتن سواد برای پیامبر اسلام
1- هر فردی بنا به اقتضای جامعه بهتر است که سواد خواندن و نوشتن را بداند. اقتضاداتی چون خواندن مطالب و نوشتن مطالب برای دیگران و ایجاد رابطه بهتر با دیگران. و نداشتن امکان خواندن و نوشتن این فرد را وابسته به دیگران می کند. چنانچه یک فرد باید برای نوشتن یک نامه ( در مورد پیامبر نامه به سران دیگر کشورها ) متوسل به فردی دیگر شود و به وی نیازمند باشد. یا برای خواندن نامه ها , کتب و غیره بهتر است که سواد خود داشته باشد تا متوسل به دیگران نشود.( بطور مثال وقتی پیامبر قرآن را نازل می کند و کاتبان * ان را می نویسند پیامبر باید سواد خواندن می داشت تا بتواند بر کار کاتبان نظارت بکند تا مبادا تحریفی ** در ان صورت بپذیرد.)
2-پیامبر خود باید الگو و اسوه حسنه برای جامعه باشد و مثلا اگر دیگران را به انجام دادن کاری تشویق می کند یا انها را از آنکار منع می کند خود باید اینکارها را انجام دهد تا دیگران از وی سرمشق بگیرند
3- بنا به بندهای یک و دو داشتن سواد برای پیامبر یک امری واجب و امتناع از یادگیری سواد ترک اولی محسوب می شود.

گام 2: چه دلیلی دارد که پیامبر سواد نیاموزد.
برای این پرسش ما سه حالت می توانیم در نظر بگیریم
1- ایشان امکان یادگیری سواد را نداشتند ( جبر خداوندی)
2- امکان یادگیری سواد را داشتند ولی از ان امتناع می کردند
3- برای یادنگرفتن سواد دلیل و استدلالی منطقی داشتند که وی را از یادگیری سواد بازمی داشت.
حال به رد هر سه مورد می پردازیم
اگر دلیل یک را بپذیریم با توجه به جامعه زمان یامبر که افرادی دارای سواد بودند ( و بعد از رسالت ایشان این تعداد بسیار بیشتر شدند ) باید بگوییم که ایشان با قدرت خداوند توان یادگیری سواد را نداشتند. یعنی خداوند پیامبر را بگونه ای خلق کرده است که ایشان توان یادگیری سواد را نداشته است. بدین معنا که پیامبر نمی توانسته است از اموزگاری چیزی را بیاموزد! و این معادل این است که بگوییم پیامبر قدرت یادگیری نداشته است و این برای پیامبر یک نقص بزرگ است پس نمی توان یادنگرفتن پیامبر را به جبر خداوندی ربط داد.

مورد دوم هم با توجه به اینکه خداوند باید پیامبری برتر و والاتر از دیگران انتخاب بکند پس نمی توان پذیرفت پیامبر بخاطر لجاجت ورزی از اموختن سواد سرباز می زده است. زیرا هم نقص خداوند است و هم نقص پیامبر است.

مورد سوم که قران هم به آن اشاره کرده است و شاید جواب بسیاری باشد هم رد است. زیرا دلیلی که قرآن برای نداشتن سواد پیمبر می اورد یک سفسطه است. هیچ دلیلی نمی تواند پیامبر را به منکر وادارد. نمی توان قبول کرد فقط بدلیل اینکه مبطلان ایراد نگیرند پیامبر ترک اولی کند! مبطلان ممکن است خیلی ایرادها بگیرند! حتی در قرآن داریم که برخی می گفتند " چرا پیامبر مانند ما می خورد و می آشامد و می خوابد!! " حال با این استدلال باید گفت پیامبر برای اینکه مبادا مبطلان به وی ایراد بگیرند چرا می خوری و می آشامی و می خوابی نه باید غذایی بخورد نه چیزی بنوشد و نه بخوابد! تا مبادا مبطلان به وی ایراد وارد بکنند!
پس نمی توان این دلیل را که مبطلان به وی ایراد می گرفتند را دلیل بی سوادی و امتناع ایشان از یادگیری سواد دانست. یعنی درواقع این استدلال از خداوند بعید است. یعنی خداوند به سراغ فردی رفته است که خواندن و نوشتن نمی دانسته تا مبادا دیگران به نبوت پیامبرش ایراد وارد بکنند؟
و اگر حرف برخی از کارشناسان مبنی بر اینکه ایشان بعد از رسالتش هم بی سواد بوده است را بپذیریم از خود بپرسیم : پیامبر بخاطر اینکه مبطلان به او ایراد وارد نکنند سواد نیاموخته است؟ و از یادگیری سواد سرباز زده است؟

-------------------------------------------
*: با توجه به عقایدی که شیعیان دارند و مساله هایی چون غدیر و منحرف شدن جامعه اسلامی بعد از رحلت پیامبر لزوم این امر بیشتر مشخص می شود. بالاخص که جمع اوری قرآن در زمان عثمان انجام گرفته است!
**: برخلاف عقیده برخی از مسلمانان که تصور می کردند پیامبر حافظه ای قوی داشته است و ایشان را با کربلایی کاظم مقایسه می کنند ایشان به سندیت قرآن دارای حافظه ای ضعیف بوده است بگونه ای که وقتی وحی بر وی نازل می شده است قرآن را تند تند می خواند و حتی صبر نمی کرد تا ایه تمام شود. مبادا چیزی از یادش برود! ( منبع : تفسیر نوین شان نزول آیات 17 تا 20 سوره قیامه)

[=&quot]با سلام دوست عزیز پاسخ ادعاهای شما در پستهای قبلی داده شده است در ضمن شما یا مطالب بنده را نخوانده اید یا از پاسخ دادن طفره می روید [/]
[=&quot]بنده پرسیدم به فرض ادعای شما را مبنی یر اینکه پیامبر با سواد بوده را پذیرفتیم ثم ماذا؟ در نهایت باید شما ثابت نمایید که امی در قران به معنای بی سواد است که همین ادله شما قرینه می شود بر اینکه امی در اینجا به معنای بی سواد نبوده بلکه به معنای مکی بود ناست همانگونه که بعضی مفسرین ان را درست دانسته اند لذا این فرض هم ادعای شما مبنی بر دروغ گویی پیامبر را ثابت نمی نمایید و هیچ تناقضی هم در این بین نخواهد بود مشکل استدلال شما اینست که معنای ایه را ان گونه که مورد نظرتان بوده قطعی گرفته اید در حالی که ایه 48 سوره عنکبوت دلالت ندارد که پیامبر یا خدا ادعا نموده باشند ان حضرت بی سواد بوده بلکه نهایتا اثبات می کند که ایشان چیزی را نخوانده و ننوشته و این اخص از مدعا که ندانستن خواندن و نوشتن است می باشد دوست من این درحالی است که شما از جزیی می خواهید کلی را ثابت نمایید شما باید ابتدا برایتان ثابت شود که محمد ص پیامبر بوده است و این اثبات نیز بر اساس ایات قران نیست و در مرحله بعد عصمت انبیا را بحث نماییم و در مرحله بعد اگر یک تناقض ظاهری دیدیم ان را تفسیر می نماییم بنا بر این باید شما بفرمایید دو اصل پیشین یعنی نبوت محمد ص و عصمت انبیا را پذیرفته اید یا نه که اگر این دو را نپذیرفته باشید اصل این بحث لغو خواهد بود چون اصل برای شما ثابت نشده تا فرع را ثابت نماییم و اثبا ت این فرع متوقف بر اثبات ان اصول است و اگر ان دو اصل را پذیرفته باشید دیگر جایی برای این سوال نمی ماند مانند اینکه در مورد ایه الرحمن علی العرش استوی شما استدلال نمایید که چون خدا مکان ندارد و قران گفته خدا مکان دارد پس قرا ن اشتباه کرده بنابراین پیامبر مدعی باطل است و تناقض داریم در حالی که از این نکته غفلت نموده اید که این ایه تفسیر دیگری هم می تواند داشته باشد در نتیجه شما در کبرای دلیل خود مغالطه نموده اید تمام این بحثها در صورتی است که شما بتوانید صغرای بحثتان( با سواد بودن پیامبر) را با ادله قطعی عقلی ثابت نمایید نه اینکه مشتی مشهورات و مقبولات را با استبعادات تاریخی کنار هم نهاده به جای برهان ارایه نمایید در اخر هم ادعاهای دیگری را با ادله ضعیف و بدون تحلیل بیان نموده اید که بنده برای منحرف نشدن بحث به انها نمی پردازم ولی اگر مایلید در موضوع جدید ان را مطرح نمایید [/]
[=&quot]تنها خواهش من از شما اینست که به پرسشهای بنده در این پست و پستهای قبل پاسخ شفاف بدهید [/]
[=&quot]والسلام علی من اتبع الهدی[/]

صدر;4419 نوشت:
با سلام دوست عزیز پاسخ ادعاهای شما در پستهای قبلی داده شده است در ضمن شما یا مطالب بنده را نخوانده اید یا از پاسخ دادن طفره می روید

درود
من مطالب شما را با دقت می خوانم و سعی کردم در حد توان جوابگو باشم. اگر قصوری از بنده بوده به بزرگواری خود ببخشید.
صدر;4419 نوشت:
بنده پرسیدم به فرض ادعای شما را مبنی یر اینکه پیامبر با سواد بوده را پذیرفتیم ثم ماذا؟ در نهایت باید شما ثابت نمایید که امی در قران به معنای بی سواد است که همین ادله شما قرینه می شود بر اینکه امی در اینجا به معنای بی سواد نبوده بلکه به معنای مکی بود ناست همانگونه که بعضی مفسرین ان را درست دانسته اند لذا این فرض هم ادعای شما مبنی بر دروغ گویی پیامبر را ثابت نمی نمایید و هیچ تناقضی هم در این بین نخواهد بود

من برای استدلالم آیه 48 سوره عنکبوت را استناد کردم که بوضوح می گوید ایشان نه کتابی نوشته و نه خطی نگاشته است. بنابراین حتی اگر تفسیر امی بودن را بگونه ای دیگر تغییر بدهیم بازهم مشکل به جای خود باقی می ماند.
صدر;4419 نوشت:
مشکل استدلال شما اینست که معنای ایه را ان گونه که مورد نظرتان بوده قطعی گرفته اید در حالی که ایه 48 سوره عنکبوت دلالت ندارد که پیامبر یا خدا ادعا نموده باشند ان حضرت بی سواد بوده بلکه نهایتا اثبات می کند که ایشان چیزی را نخوانده و ننوشته و این اخص از مدعا که ندانستن خواندن و نوشتن است می باشد

من نفهمیدم منظور شما چیست؟ اگر منظورتان را از داشتن سواد چیزی غیر از خواندن و نوشتن می دانید که من بارها و بارها و بارها و .... گفتم که منظور من از سواد داشتن پیامبر توانایی خواندن و نوشتن ایشان است و نه غیر از ان ولی اگر منظورتان این است که ایشان توانایی خواندن و نوشتن داشته ولی چیزی را نخوانده و ننوشته ( و با توجه به تاکیدات بنده احتمالا منظور شما همین بوده است ) که در انصورت واقعا من در استدلال شما مانده ام و نمی توانم ان را برای خود هضم کنم و بسیار دوست دارم که شما یا دوستانی که برای شما تنکس زده اند بصورتی واضح و روشن برایم این قسمت را توضیح بدهید و به من بگویید چطور کسی می تواند بخواند و بنویسد درصورتی که نخوانده است و ننوشته است؟
من تنها جوابی که توانستم برای خود بیابم یک حالت خیلی عجیب و غریب است و آن اینکه پیامبر توانایی خواندن و نوشتن داشته است . بصورت مادرزادی ولی چشمانش هیچگونه خطی را نمی دیده است و دستانش هم نمی توانسته است قلمی در دست بگیرد. یعنی نقص جسمانی مانع از بروز این توانایی می شده است. وگرنه در هیچ حالت دیگری نمی توان این مورد را تصور کرد. مثلا خود شما توانایی خواندن دارید و هنگامی که چشمانتان ناخداگاه به یک خط می افتد ان را می خوانید ( شاید با صدای بلند نخوانید اما در دل خود ان را می خوانید)
البته ممکن است شما مدعی شوید که منظور قران این است که بصورت علنی ایشان نه چیزی را می خواند و نه چیزی را می نوشت ( یعنی در خفا هردوکار را انجام می داد ) اگرچه که در قران تصریح نشده است اما این حالت هم بخودی خود رد می شود و مخفی کاری ایشان با توجه به استدلالی که قران بر بی سوادی ایشان اورده عذر بدتر از گناه است!!
صدر;4419 نوشت:
دوست من این درحالی است که شما از جزیی می خواهید کلی را ثابت نمایید شما باید ابتدا برایتان ثابت شود که محمد ص پیامبر بوده است و این اثبات نیز بر اساس ایات قران نیست و در مرحله بعد عصمت انبیا را بحث نماییم و در مرحله بعد اگر یک تناقض ظاهری دیدیم ان را تفسیر می نماییم بنا بر این باید شما بفرمایید دو اصل پیشین یعنی نبوت محمد ص و عصمت انبیا را پذیرفته اید یا نه که اگر این دو را نپذیرفته باشید اصل این بحث لغو خواهد بود چون اصل برای شما ثابت نشده تا فرع را ثابت نماییم و اثبا ت این فرع متوقف بر اثبات ان اصول است و اگر ان دو اصل را پذیرفته باشید دیگر جایی برای این سوال نمی ماند

قبل از اینکه این قسمت را جواب بدهم فقط می خواهم با توجه به این دو قسمت از نوشته شما یک سوال مرا جواب بدهید.
نقل قول:
شما باید ابتدا برایتان ثابت شود که محمد ص پیامبر بوده است و این اثبات نیز بر اساس ایات قران نیست و در مرحله بعد عصمت انبیا را بحث نماییم

نقل قول:
اگر ان دو اصل را پذیرفته باشید دیگر جایی برای این سوال نمی ماند

شما می فرمایید قبل از اینکه این سوال پرسیده شود باید دو اصل برایت ثابت شود . و زمانی که این دو اصل ثابت شد جایی برای این سوال باقی نمی ماند. یعنی بقول شما نه قبل و نه بعد از اثبات این دو اصل جایی برای این سوال نیست.
پس جای این سوال کجاست؟
یک کافر تا زمانی که مسلمان نشده حق پرسیدن سوال از اسلام و محمد را ندارد بعد از مسلمانی هم نباید پرسشی بکند پس اصولا اسلام اجازه پرسشگری به هیچ گروهی نمی دهد؟!؟!

و اما جواب این قسمت شما:
خیلی عالی است که شما ابتدا می فرمایید اصول را باید رعایت کرد و سپس به فرعیات پرداخت. اما جای تعجب است که شما چیزهایی را اصل گرفتید که خود در فرعند و چیزهایی را فرع گرفتید که خود اصلند!

بگذارید توضیح بدهم. برای من ابتدا خدا اصل است و همه اصولی که شما می فرمایید زیر سایه همین اصل قرار دارند و بنوعی خود فرع هستند.
خوب حال فردی امده است و ادعای رسالت کرده است. مردم از وی پرسیده اند چه نشانه ای برای این ادعا داری؟ و وی چند نثر عربی را می خواند ( چون نزول قرآن تدریجی بوده در ابتدای رسالت پیامبر چند نثر بیشتر نمی خوانده است) و می گوید چون من خواندن و نوشتن نمی دانسته ام پس این سخن خداست و معجزه من تلقی می شود.

حال در اینجا اصل چیست؟ مطمئنا اصل ابتدایی خداست ( و سخنی که به وی نسبت داده شده است یا همان معجزه ای ایشان ) و اصل دوم ادعایی که وی کرده است یعنی نداشتن سواد خواندن و نوشتن سپس از این دو اصل باید اصل سوم ( که در مقابل دو اصل قبلی فرع است ) یعنی رسالت پیامبر ثابت شود.
حال برای اینکه چنین ادعایی را مورد ارزیابی قرار بدهیم دو کار را باید انجام بدهیم.
1- باید ادعای ایشان مبنی بر بی سوادی اش را مورد بررسی قرار بدهیم و ببینیم که وی راست گفته است یا خیر
2- باید سخنانی که ایشان مدعی است سخن خداست را مورد بررسی قرار بدهیم و ببینیم که آیا می تواند چنین سخنانی سخن خدا باشد یا صرفا یک نثر زیباست و خالی از استدلال .

خوب من از شما می
پرسم که آیا من غیر از اینکار را عمل کردم؟ یعنی در ان واحد هم صحت گفتار ایشان را مبنی بر بی سوادی اش مورد بررسی قرار دادم و هم صحبتهایی که مدعی است از سوی خدا آمده مورد ارزیابی قرار دادم. یعنی همان دو اصل ابتدایی پی بردن به رسالت یک فرد یعنی صداقت گفتار ایشان و اعجاز و نشانه ای که باید داشته باشد.
اگر شما راه دیگری برای اثبات ادعای ایشان دارید بیان نمایید تا بدانیم چگونه شما به رسالت ایشان پی بردید.

صدر;4419 نوشت:
مانند اینکه در مورد ایه الرحمن علی العرش استوی شما استدلال نمایید که چون خدا مکان ندارد و قران گفته خدا مکان دارد پس قرا ن اشتباه کرده بنابراین پیامبر مدعی باطل است و تناقض داریم در حالی که از این نکته غفلت نموده اید که این ایه تفسیر دیگری هم می تواند داشته باشد

خوب البته دقیقا همین سوال وجود دارد ( اگرچه شما به قول خودتان با تفسیر توانستید ان را حل بکنید !)
اما به هر حال من در مقام تفسیر ایات هم بر نیامدم و اینکار را به خود شما واگذار کردم تا با همه توانتان بتوانید استدلال روشنی از مساله بیاورید. بطور مثال شما هرگونه که مراد شما را بر می آورد آیه 48 سوره عنکبوت را برای من تفسیر بکنید .
صدر;4419 نوشت:
در نتیجه شما در کبرای دلیل خود مغالطه نموده اید تمام این بحثها در صورتی است که شما بتوانید صغرای بحثتان( با سواد بودن پیامبر) را با ادله قطعی عقلی ثابت نمایید نه اینکه مشتی مشهورات و مقبولات را با استبعادات تاریخی کنار هم نهاده به جای برهان ارایه نمایید در اخر هم ادعاهای دیگری را با ادله ضعیف و بدون تحلیل بیان نموده اید که بنده برای منحرف نشدن بحث به انها نمی پردازم ولی اگر مایلید در موضوع جدید ان را مطرح نمایید

من اصولا با سخنان کلیشه ای که فارغ از استدلال است مخالفم. شما شروع به اتهام پرانی کردید و بجای پاسخگویی شروع به جنجال می کنید. کسانی که من را می شناسند خوب می دانند که در زمانی که حس بکنم بحث به توهین و اتهام زنی برود و سخن منطقی در جوابم زده نشود از ان فرد عذرخواهی کرده و دیگر جواب پستهای ان فرد را نمی دهم.

[="sienna"]دو مورد مهم اول اینکه ایا پیامبر نزد کسی سواد آموخته پس این یک حسن هست نه عیب نکته دوم اینکه ایا پیامبر بی سواد بوده اگر بوده یک عیب هست نکته مهم این که علم پیامبر آیا چقدر بوده هست و نکته بعدی اینکه آیا پیامبر علم تمام و کمال داشت یا نه مثلا ایا تاریخ آینده را می دانست مثلا ایا میدانست بعد از او دو گروه شیعه و سنی هستند
گر چه این سوالات تایپیک جدایی می خاد لذا تقاضا دارم بحث خود را ادامه دهید منم احتمالا لابلای حرفهای شمایان به تردیدهای خود جواب روشنی حتما می یابم موفق باشید
[/]

[=&quot]با سلام به فریاد برادر من شما بفرمایید چگونه برای شما تبیین نمایم که هر بحثی مقدماتی دارد که باید ابتدا ان را پذیرفت و به عنوان مقبولات در بحث بعد اسنفاده نمود وگرنه بحث بیهوده خواهد بود [/]
[=&quot]به عنوان مثال اگر در اینکه کسی فرزند پسری دارد یا نه به نتیجه ای نرسیده باشیم معنی ندارد بحث بنماییم که نام پسر او چیست ابتدا باید بحث کنیم که ایا پسری داشته و بعد اثبات ان ..... بنابراین من نگفته ام نپرسید بلکه گفته ام این بحث اگر قبل از اثبات مقدمات ان مطرح شود جدلی بی حاصل است و نتیجه ان همین بحثهای بی نتیجه کنونی می شود دوست عزیز شما فرضهای بنده را برای خود اثبات شده گرفته و قضاوت نموده اید ما گفتیم که بر فرضی که صغری [/]([=&quot]با سواد بودن پیامبر)و کبری(اینکه قران گفته باشد پیامبر بی سواد بوده [/])[=&quot]صحیح باشد باز هم نتیجه شما این مشکلات را دارد که مثلا با ایاتی که می گوید پیامبر صادق بوده و لا ینطق عن الهوی است تعارض ظاهری پیدا نموده و مفسرین ظاهر ایات را به گونه ای تفسیر می نمایند که با دیگر ایات تعارض نداشته باشد و کسی ادعا ننموده که قران قطعی الدلاله است بلکه قران دارای محکم و متشابه بوده و نهایتا ایات مورد اشاره شما از متشابهات قران بوده و نتیجه مورد نظر شما حاصل نخواهد شد مثال روشن ان ایه شریفه الرحمن علی العرش استوی که از نظر عقل قطعی خدا نمی تواند مکان داشته باشد و لذا مفسرین این ایه را به گونه ای تفسیر می نمایند که با عقل قطعی و ایاتی که نا محدود بودن خدا را اثبات می نمایند تعارض نداشته باشد و ایاتی در قران می باشد که ظاهر ان بر قابل رویت بودن قران دلالت می نمایند ولی چون ظاهر ان با عقل قطعی تعارض و ایااتی که می فرماید لا تدرکه الابصار تعارض دارد مثلا اینگونه تفسیر می شود که مراد از این رویت دیدن قبلی می باشد و قران از این ایات متشابه فراوان دارد و کسی نمی تواند با استدلال به ظاهر این ایات اثبات دروغگویی پیامبر یا متعارض بودن قران بنماید چون خود قران به متشابه بودن بعضی ایات تصریح دارد لذا در طول تاریخ اسلام مفسرین این همه کتابهای تفسیری برای تبیین متشابهات نوشته اند [/]
[=&quot]دوست من تمام این امور مربوط به روش قران است که خود بحثی جدا را می طلبد و بنده هم چون متخصص تاریخ هستم تفصیل ان را بیان نمی نمایم و همه این ها تازه متوقف بر اثبات صغرا و کبرای برهانتان با ادله قطعی است که هنوز برای بنده ادله شما چیزی جز گمانه زنی ها و ادله ظنی تاریخی و مشهورات نیست و لازم است شما از ادله قطعی برای ما دلیل بیاورید [/]
[=&quot]نتیجه گفتار بنده اینکه این روش برای اثبات دروغ گویی پیامبری کافی نیست بلکه باید با ادله عقلی و قطعی نبوت و عصمت پیامبر اسلام را منکر شوید و ان هم از راه رد براهین عصمت و نبوت است [/]
[=&quot]اگرحرفهای بنده را قبول دارید فهو المراد و گرنه بنده دیگر دراین موضوع نظری ندارم و شما هم می توانید انگونه که خود می پسندید بحث را ادامه دهید لکم دینکم و لی دین [/]
[=&quot]
[/]

صدر;4754 نوشت:
قران دارای محکم و متشابه بوده و نهایتا ایات مورد اشاره شما از متشابهات قران بوده و نتیجه مورد نظر شما حاصل نخواهد شد

درود
خوب من هم یک سوال از شما دارم. من چگونه به شما باید ثابت بکنم که پیامبر شما کاذب است؟
قرآن که قطعی و الدلاله نیست و بگونه ای تفسیر می شود که منظور شما را براآورده سازد
احادیث و روایات و تاریخ هم انچه به سود شماست قابل قبول است و آنچه بر ضد شماست باید پاره بکنیم بندازیم دور!!
با این شرایط چگونه باید حقیقت را جستجو کرد؟

با سلام دوست من خیلی راحت این را با ادله قطعی عقلی و یا نقل متواتر ثابت نما و هر گاه توانستی کذب بودن ادعای پیامبر را در مورد نبوت اثبات نمایی عصمت او هم ناگزیر باطل می شود
نه تنها در مورد پیامبر بلکه کذب گفتار هر کسی را که در گذشته بیانی دارد باید اینگونه ثابت نمایی نه با گمانه زنی و گزارشات غیر متواتر در مورد اشخاصی مانند پیامبران باید دقت بیشتری صورت گیرد نه اینکه به این سادگی کسی را که ملیونها نفر به صداقتش اطمینان دارند با چیدن مقدمات غیر علمی کنار هم متهم به دروغگویی نماییم

صدر;4837 نوشت:
با سلام دوست من خیلی راحت این را با ادله قطعی عقلی و یا نقل متواتر ثابت نما و هر گاه توانستی کذب بودن ادعای پیامبر را در مورد نبوت اثبات نمایی عصمت او هم ناگزیر باطل می شود
نه تنها در مورد پیامبر بلکه کذب گفتار هر کسی را که در گذشته بیانی دارد باید اینگونه ثابت نمایی نه با گمانه زنی و گزارشات غیر متواتر در مورد اشخاصی مانند پیامبران باید دقت بیشتری صورت گیرد نه اینکه به این سادگی کسی را که ملیونها نفر به صداقتش اطمینان دارند با چیدن مقدمات غیر علمی کنار هم متهم به دروغگویی نماییم

درود
قبل از زدن این پست به شما تذکر داده بودم که بحثها را حاشیه ای نکنید و شروع به بازی جنگ روانی نکنید. این بحثها دو راهکار بیشتر ندارد. یا من هم مانند شما شروع به زدن اتهام و تهمت بکنم و بحث توهینی ادامه یابد که من اینکار را نمی کنم. یا اینکه از بحث با شما کنار بکشم و براحتی بحث را ترک بکنم.

من واقعا قصد داشتم این پستم را با این جمله بپایان ببرم " از ادامه بحث با شما متاسفم " اما گفتم شاید شما هنوز با اصول اولیه بحث آشنا نیستید و اینگونه بحث کردن شما بخاطر این مساله باشد.
شروط اصلی بحث احترام به طرفین و پرهیز از کلی گویی و اتهام پرانی است.
شما وقتی ده ها دلیل من را با یک جمله ساده مانند " چیدن مقدمات غیر علمی " یا " گمانه زنی و گزارشات غیر متواتر " نفی می کنید ! دیگر جای بحثی با شما باقی نمی ماند.
شما یا استنادی بر این مدعا دارید و نقضی بر گفتار بنده که با همان ادله قطعی عقلی و نقل متواتری که گفتید باید ردش بکنید. وگرنه صحبت شما در حد یک اتهام پراکنی و جنجال باقی می ماند.
ضمن اینکه باید بگویم صحبت من از پیامبر شما بدلیل عصبانیت از شما و برای ازار شما نیست. مطمئنا دلایل بسیاری بر گفتارم دارم . اگر شما از این گفتار ناراحت می شوید تقصیر من نیست. یا ایراد از من است که باید با دلیل منطقی آگاه شوم یا دلیل از شماست که باید اعتقاداتتان را تغییر بدهید. و گمان نمی کنم تا کنون حرف زشتی من از دهانم بیرون آمده باشد و به پیامبر شما زده باشم!

faryad;4913 نوشت:
من واقعا قصد داشتم این پستم را با این جمله بپایان ببرم " از ادامه بحث با شما متاسفم " اما گفتم شاید شما هنوز با اصول اولیه بحث آشنا نیستید و اینگونه بحث کردن شما بخاطر این مساله باشد.QUOTE]

سلام جناب فریاد

به نظر، حول محور موضوع مطروحه مباحث خوب و مفیدی هم از سوی کاربران و هم از سوی کارشناسان محترم طرح گردید.

از مشارکت جنابعالی و همۀ کارشناسان محترم در این بحث به جد قدردانی نموده و قطعاً عندالله مأجورید.

احساس می شود که ادامۀ بحث ها به سمت و سوی جدل و خطابات شخصی و خارج از مدار مباحثات علمی کشانده شده که از بار و ارزش علمی بحث های مطروحۀ قبلی می کاهد و بطور قطع برای کاربران و حتی روح لطیف خود شما ملال آور است.

با توجه به اینکه کاربران سایت، معمولاً فرهیخته و اهل مطالعه هستند، با مطالعۀ مباحث، قادر خواهند بود به جمعبندی مطلب بپردازند.

طبق هماهنگی بعمل آمده، به منظور پیشگیری از بحث های تکراری و پرهیز از حاشیه و جدل های گفتاری و حفظ بار علمی مباحث، بزودی پست مذکور بسته خواهد شد.

از اینرو ...

کاربران محترم، در صورتیکه مطلب جدیدی (تأکیداً جدید) مرتبط با بحث، باقیمانده که قبلاً تکرار نشده و یا پاسخ داده نشده، در اولین فرصت ممکن، طرح، تا توسط کارشناسان محترم جواب داده شود.

کارشناسان محترم نیز، در صورتیکه نکته ای برای پاسخ به کاربر محترم، فریاد و یا دیگر کاربران، باقی مانده، در جهت ارسال پاسخ اقدام نمایند.

با تشکر و امتنان

موفق باشید ...:roz:

در مورد تاپيك سوال دارم :

اگر پيامبر امي بوده پس در آخر عمر چرا كاغذ و قلم درخواست كرد؟؟!

و نيز:
محمد در کاروان خدیجه دارای مسئولیتبود. یک تاجر هیچگاه امورات خود را به فردی بیسواد نمیسپارد، در صورتی که افراد باسواد بسیاری بودند که میتوانست به آنها این وظیفه را بسپارد. در ضمن محمد با این فرصتی که داشت مدام با افراد باسواد ارتباط برقرار میکرد و معامله میکرد،

با سلام به sosme
پرسیده بودی:اگر پيامبر امي بوده پس در آخر عمر چرا كاغذ و قلم درخواست كرد؟؟!
دوست گرامی دلیلی بر اینکه قرار بود خود پیامبر کتابت کنند در دست نیست این در حالی است که پیامبر در بستر بودند و در محضر ایشان کاتبانی چون علی ع و عثمان بودند همانگونه که ابوبکر در اخر عمرش امر نمود وصیت او را درباره خلافت عمر بنگارند و عثمان ان وصیت را کتابت نمود والسلام علی من اتبع الهدی

جناب صدر خوب شواهدي هم در دست نيست كه ايشون نميخواستند خودشون بنويسند!

با سلام به sosme
ممنون از پاسخ منطقی شما اینکه فرموده ای :
جناب صدر خوب شواهدي هم در دست نيست كه ايشون نميخواستند خودشون بنويسند!
جواب: بله بنده هم حرف شما را قبول دارم بنابراین برای هیچ یک از طرفین این بحث، این روایت نمی تواند به عنوان دلیل استفاده شود چون اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال
اما دقت بفرمایید این روایت را شما به عنوان دلیل بر مدعای خود(امی نبودن پیامبر) آورده اید و بنده دلیل شما را با این دلیل که ممکن است است قرار بود پیامبر تقریر نموده دیگری بنویسد و وقتی که احتمال دیگری در این دلیل ممکن باشد به درد استدلال نمی خورد دلیل شما را رد نموده ام
بنابر این بنده به این روایت استدلال ننموده ام که شما با بیان احتمال طرف دیگر دلیل من را رد نمایید بله اگر بنده جایی به این روایت برای امی بودن پیامبر ص استدلال نمودم شما می توانید با بیان این احتمال دلیل بنده را رد نمایید والسلام علی من اتبع الهدی

با سلام
از تمام کسانی که در این بحث شرکت کرده اند خواهشمندم از ایجاد تنش خودداری نموده واز درج پست های غیر مرتبط با بحث خودداری نماینددر صورت ملاحظه تاپیک های این چنینی به سرعت تاپیک مذکور بسته خواهد شد.هدف این سایت بحث وتبادل نظر دینی است نه جنجال آفرینی
.با تشکر

ايشان از سوي حديجه به عنوان امين و تاجر به سفر فرستاده شده بودند و توانايي محاسبه سود و زيان داشتند ...

بسم الله الرحمن الرحیم


باسلام خدمت دوستان عزیز و تشکر از شرکت در این مباحثه علمی
از آنجا که گفتگو دراین وضوع به درازا کشیده و ممکن است برخی مطالب باقی مانده باشد لذا توصیه می شود بحث زیباو مفصل آیت الله احمدی میانجی در این زمینه که در کتاب
مكاتيب الرسول(ص) ،ج‏1،ص:85 تا103 مطرح شده ملاحظه شود
جهت اطلاع خلاصه بخش ابتدایی این نوشتار در ذیل آورده می شود و به علت کمی وقت و آشنایی دوستان با متون عربی از ترجمه اجتناب می شود.

الفصل الخامس فى علمه (صلى الله عليه وآله) بالقراءة و الكتابة
فى انه (ص) كان يكتب؟
إنه (ص) كان يقرأ؟


كلام الدكتور جواد علي في الأمي‏فى انه (صلى الله عليه وآله) كان يكتب و يقرا
كان (ص) يملي والكاتب يكتب ولا يكتب بيده الشريفة، كما أن الخلفاء بعده كانوا يملون على الكاتب ولا يكتبون مباشرة إلا في مقام الضرورة، ولم أجد في كتب السير والتواريخ والحديث موردا كتب فيه النبي (ص) بيده الشريفة مباشرة، إلا ما عن البخاري في سرد عمرة الحديبية حيث يظهر منه أنه (ص) كتب بيده الشريفة في كتاب الصلح، وأخرج البحار عن جامع الأصول من صحاحهم عن البراء بن عازب في حديث الحديبية: فأخذ رسول الله وليس يحسن يكتب
فكتب:" هذا ما قاضى عليه محمد بن عبد الله" وأخرجه أحمد في مسنده 298: 4


قال دحلان والحلبي: تمسك بعضهم بظاهر الحديث (الذي نقل عن البخاري) وقال: إن النبي (ص) كتب بيده يوم الحديبية معجزة له مع أنه لا يقرأ ولا يكتب، وجرى على ذلك أبو الوليد الباجي المالكي فشنع عليه علماء الأندلس في زمانه وقالوا: إن هذا مخالف للقرآن، فناظرهم واستظهر عليهم بأن هذا لا ينافي القرآن وهو قوله تعالى: « وَ ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتابٍ وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمِينِكَ إِذاً لَارْتابَ الْمُبْطِلُونَ » لأن هذا النفي مقيد بما قبل ورود القرآن وقبل أن تحقق أمنيته، وأما بعد نزول القرآن فلا مانع من أن يعرف الكتابة من غير معلم معجزة أخرى، والجمهور على أن الروايات التي ذكرت أنه (ص) أخذ الكتاب بيده فكتب محمولة على المجاز أي: أمر أن يكتب الكاتب .
قال ابن خلدون: فأمر رسول الله (ص) عليا أن يمحوها فأبى، وتناول هو الصحيفة بيده ومحى ذلك وكتب محمد بن عبد الله، ولا يقع في ذهنك من أمر هذه الكتابة ريب، فإنها قد ثبتت في الصحيح، وما يعترض في الوهم من أن كتابته قادحة في المعجزة فهو باطل، لأن هذه الكتابة إذا وقعت من غير معرفة بأوضاع الحروف ولا قوانين الخط وأشكالها بقيت الأمية على ما كانت عليه، وكانت هذه الكتابة الخاصة إحدى المعجزات .

أقول: لم يقع لفظ" وليس يحسن أن يكتب فكتب" إلا في رواية البراء بن عازب كما نقلنا عن جامع الأصول، والأموال: 158 والبخاري في موضعين والبيهقي ومسلم وابن أبي شيبة، ولكن في رواية غير البراء بن عازب لم نجد إلا" قال المسلمون لا تمحها، فأمر رسول الله أن يكفوا وأمر عليا فكتب: باسمك اللهم من محمد بن عبد الله" أو" فقال له النبي (ص) أمحها يا علي، فقال: يا رسول الله إن يدي لا تنطلق بمحو اسمك من النبوة، فقال: ضع يدي عليها ففعل فمحاها رسول الله بيده و قال لأمير المؤمنين (ع): ستدعى إلى مثلها فتجيب وأنت على مضض، ثم تمم أمير المؤمنين (ع) الكتاب" أو" فقالوا والله ما نختلف إلا في هذا، فقال: ما أكتب؟
فقالوا: انتسب فاكتب محمد بن عبد الله، قال: وهذه حسنة اكتوبها فكتبوها" أو نظائر هذه العبائر.
وعلى هذا فلا يبقى مجال للتمسك بكلام البراء بن عازب في إثبات أنه (ص) كتب بيده لمعارضته مع روايات الآخرين‏

با سلام به همه دوستان عزيز
همواره وقتي فضا از سوي عده اي به ويژه برخي از كاربران متشنج بشود نتيجه گيري بحث سختتر خواهد شد .
من به همه دوستان سفارش ميكنم قوانين و قواعد گفتگو و مباحثه را رعايت نمايند تا با مديريت محترم انجمن كلام بحث جمع بندي و به نتيجه برسد .
از سعه صدر همه دوستان تشكر ميكنم

صدر;5087 نوشت:
چون اذا جاء الاحتمال بطل الاستدلال

درود
شما درست می فرمایید اما جالب است که اکثر استنادهای شما احتمال داده می شود! پس استدلال شما هم باطل است
اما حتما این مطلب را شنیده اید که می گویند مدعی باید دلیل بیاورد.
پس شما باید دلیل بر ادعایتان ( یعنی امی بودن پیامبر ) بیاورید نه ما!
و آیا استنادی محکم بر این امر دارید؟

ُسلام د كتاب تاريخ طبري نوشته زمان رحلت فرمودند كاغذ و دوات بياوريد تا چيزي بنويسم يعني خودشون ميخواستن بنويسند.

مدیر سایت;5142 نوشت:
با سلام به همه دوستان عزيز
همواره وقتي فضا از سوي عده اي به ويژه برخي از كاربران متشنج بشود نتيجه گيري بحث سختتر خواهد شد .
من به همه دوستان سفارش ميكنم قوانين و قواعد گفتگو و مباحثه را رعايت نمايند تا با مديريت محترم انجمن كلام بحث جمع بندي و به نتيجه برسد .
از سعه صدر همه دوستان تشكر ميكنم

جمعبندی بحث: آیا پیامبر اسلام امی بود؟

سلام

از آنجائیکه بحمدالله تا کنون، بحث های خوب و نسبتاً کاملی در این فضا از طرف موافق و مخالف، صورت گرفته، که با رجوع به آن و بررسی و مقایسه، بسیاری مطالب روشن و مکشوف می شود. و بمنظور جلوگیری از تکرار و گرفتار آمدن در دور، که با دقت در فرایند بحث، در برخی پست ها مشهود است.

با کمال تشکر از همۀ دوستان، کاربران محترم و کارشناسان عزیز که در پربار شدن و غنای بحث "آیا پیامبر اسلام امی بود" مشارکت فعال داشته اند. پس از جمعبندی، بحث مذکور را در این فضا به پایان می بریم، در صورتیکه پس از مطالعۀ دقیق بحث ها، برای کاربران و مراجعان محترم، سؤال و یا اشکالی حول محور بحث مذکور باقی ماند در تایپیکی جداگانه ارسال، تا توسط کارشناسان محترم پاسخ داده شود.

اما در جمعبندی بحث، با محوریت ذکر "دلایل امی بودن پیامبر اسلام (ص)"، چنانکه قرآن بر آن اشارت نموده و در پاسخ به سؤال اصلی بحث، گفتنی است:

1. يكی از نكات روشن زندگی رسول اكرم (ص) اين است كه درس ناخوانده و مكتب ناديده بوده است نزد هيچ معلمی نياموخته و با هيچ نوشته و دفتر و كتابی آشنا نبوده است. البته پیامبر اکرم (ص) درس ناخوانده بوده اند نه بیسواد و میان این دو واژه تفاوت بسیار است. سواد غیر از خواندن و نوشتن است و خواندن و نوشتن تنها مظهری از مظاهر سواد است نه اصل آن. فرض کنید کسی خواندن و نوشتن نمی‌داند ولی کتب علمی را حفظ است و محتوای آنان را به خوبی درک می‌کند و می‌داند. و کسی خواندن و نوشتن می‌داند اما خبر از محتوای کتب علمی و مطالب آنان ندارد به نظر شما کدام یک با سواد و کدام یک بی‌سواد محسوب می‌شوند.

2. دیگر آنکه احدی از مورخان ، مسلمان يا غير مسلمان ، مدعی نشده است كه آن حضرت‏ در دوران كودكی يا جوانی ، چه رسد به دوران كهولت و پيری كه دوره رسالت‏ است ، نزد كسی خواندن يا نوشتن آموخته است ، و همچنين احدی ادعا نكرده‏ و موردی را نشان نداده است كه آن حضرت قبل از دوران رسالت يك سطر خوانده و يا يك كلمه نوشته است.

3. مردم عرب، بالاخص عرب حجاز، در آن عصر و عهد به طور كلی مردمی بی‏ سواد بودند. عادتا ممكن نيست كه شخصی در آن محيط ، اين فن را بياموزد و در ميان مردم به اين صفت معروف‏ نشود.

4. مخالفان‏ پيغمبر اكرم در آن تاريخ او را به اخذ مطالب از افواه ديگران متهم كردند ، ولی به اين جهت متهم نكردند كه چون با سواد است و خواندن و نوشتن‏ می‏داند كتابهايی نزد خود دارد و مطالبی كه می‏آورد از آن كتابها استفاده‏ كرده است. اگر پيغمبر كوچكترين آشنايی با خواندن و نوشتن می‏داشت قطعا مورد اين اتهام واقع می‏شد.

5. خاور شناسان نيز كه با ديده انتقاد به تاريخ اسلامی می‏نگرند كوچكترين‏ نشانه‏ای بر سابقه خواندن و نوشتن رسول اكرم نيافته، و در نظراتشان به این حقیقت اعتراف كرده‏اند كه‏ او مردی درس ناخوانده بود و از ميان ملتی درس ناخوانده برخاست.

6. اگر مقصود از باسواد بودن پيامبر اطّلاع وسيع و علوم سرشار او حتى از طريق وحى باشد، اين مطلب مورد تصديق تمام مسلمانان است و اگر مقصود از باسواد بودن، اين است كه بسان ديگران در مكتب هاى معمولى درس خوانده و استاد ديده، به اعتراف همۀ مورخین اسلامی و حتی غیر اسلامی، صفحات پرافتخار زندگى آن حضرت و صريح آيات قرآن شديداً آن را تكذيب مى كند. آيا آن حضرت پس از بعثت مى خواند و مى نوشت، يا نه؟ در اين مورد يك نظر قطعى صد در صد نيست، مشهور اين است كه آن حضرت بعد از بعثت نيز عملا نمى خواند و نمى نوشت و تمام نامه هاى پيامبر را ديگران و کاتبان مى نوشتند و خود او انشا مى كرد و روايات اسلامى اين نظر را تأييد مى كند.

7. بدون شک، طرز تعليم انبيا با سایر شیوه ها فرق دارد; زيرا پيامبر اسلام با خواندن آيات الهى از حفظ، و به وسيله بيانات شيرين و راهنمايى هاى علمى، وظيفه سنگين خود (تعليم و تربيت) را انجام مى داد و اين شیوه، مستلزم خواندن كتاب و نوشتن روى صفحات کاغذی نيست. به اشتباه، برخی تصوّر كرده اند طرز تعليم و تربيت پيامبران بسان آموزگاران و دبيران مدارس است، در صورتى كه زندگى پر افتخار پيامبران - خصوصاً زندگى رسول خدا - خلاف اين مطلب را ثابت می کند.

8. بطور مسلّم چنان كه گفتيم قدرت بر خواندن و نوشتن خود كمالى است كه پيامبر واجد آن بوده، اعمال و به كار بردن و استعمال آن كمالى است ديگر، ولى روى يك سلسله مصالح بزرگ، پيامبر اسلام از به كار بردن قلم اجتناب می ورزيد. زيرا، اگر او بسان مردم ديگر درس مى خواند و نامه مى نوشت، مخالفان نبوّت او، آن را دستاويز قرار داده و چنين وانمود مى كردند كه آيين توحيد او و شرايع و احكام وى زاييده افكار و نتيجه مطالعات و بررسى هاى كتاب هاى پيشينيان است و ارتباطى با جهان وحى و خداوند ندارد.

9. قرآن اين حقيقت را با روشن ترين عبارت بيان كرده است و مى فرمايد: «ما كُنْتَ تَتْلُوا مِنْ قَبْلِهِ مِنْ كِتاب وَ لا تَخُطُّهُ بِيَمِينكَ اِذاً لاَرْتابَ الْمُبْطِلُونَ; تو هرگز پيش از اين كتابى نمى خوانى و با دست خود چيزى نمى نوشتى، مبادا كسانى كه در صدد (تكذيب و) ابطال سخنان تو هستند شك و ترديد كنند».(سوره عنکبوت، 48)

10. بعلاوه به بیانی دیگر می توان گفت: امي بودن پيامبر ص به معنايی "منسوب به مادر" است و چون قرآن ميفرمايد : (وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً).(نحل ،78 ) لذا ميگويند شخص بي سواد، امي است يعني مانند زماني است كه از مادر متولد شده است و چيزي نميداند، اما ادله بسیاری دليل بر آن دارد كه پيامبر (ص) حتي قبل از تولد همه چيز را ميدانست و هنگام تولد و پس از آن نيز با توجه به علم پيامبر به هفتاد و دو جزء از اسم اعظم كه ميدانسته است چيزي از دانش را فرو گذار نكرده است، بنابراين امي بودن پيامبر (ص) به اين معناست كه پيامبر آنچه ميداند همان چيزي است كه از بدو تولد مي داند و كسي به او چيزي نياموخته است، لذا پيامبر از آيه (وَ اللَّهُ أَخْرَجَكُمْ مِنْ بُطُونِ أُمَّهاتِكُمْ لا تَعْلَمُونَ شَيْئاً).(نحل ،78 ) استثنا است.

11. از اینرو می توان گفت: پيامبر (ص) بدلیل واجد بودن علم لدنی، سواد خواندن و نوشتن كه سهل است، به طرق آسمان ها و زمين عالم بوده، چه بسا ايشان مامور بود كه شاگردي كسي را نكند چون تحصيل حاصل بوده و بنوعی موجب شبهه در علم نبوت ايشان هم ميشد.

12. اگر پیامبر اکرم(ص) نمی‌خوانده و نمی‌نوشته فلسفه خاصی داشته و خداوند می‌خواسته است که او از این جهت، مورد تهمت تعلیم و آموزش از سوی دیگران قرار نگیرد، علاوه بر این که ظاهر آیه شریفه (عنکبوت، 48)، نفی قدرت نوشتن و خواندن از پیامبر(ص) نمی‌کند بلکه نفی عادت نوشتن و خواندن را می‌کند (چون ترکیب فعل ماضی کان با فعل مضارع که معنای ماضی استمراری را می‌دهد. بیانگر عادت است.

13. اگر چه در معنای کلمۀ "امی" میان مفسران و اندیشمندان اختلاف است اما به فرض اثبات اینکه امی بودن، به معنای مکی بودن پیامبر است. دخالتی در معنا و مفهوم آیۀ 48 سورۀ عنکبوت، مبنی بر نخواندن و نوشتن چیزی توسط پیامبر قبل و بعد از بعثتش ندارد. علاوه بر اینکه امی بودن پیامبر در هر دو قسم آن، یعنی مکی بودن و درس ناخوانده بودن صادق است. و امکان اختصاص دو یا چند معنا بر یک لفظ منتفی نیست.

14. اگر در خصوص طلب قلم و دوات در پایان عمر شریفشان، موضوع را حمل بر آن بگذاریم که قرار بوده کاتبان بنویسند و یا حمل بر آن بگذاریم که خودشان می خواستند بنویسند. در هر دو صورت، با امی بودن پیامبر (ص) منافات ندارد. زیرا در صورت اول، به همان شیوه که از قبلِ بعثت و پس از آن، بنا به مصالح و فلسفۀ نبوت، چیزی ننوشتند، عمل کرده اند و در صورت دوم، چنانکه گفتیم، اولاً ظاهر آیه دلالت بر آن ندارد که پیامبر (ص) قدرت بر نوشتن و خواندن نداشته است، بلکه نفی عادتِ به نوشتن و خواندن را می‌کند. ثانیاً با توجه به همین مطلب، بدلیل پایان یافتن رسالت و استحکام یافتن پایه های دین اسلام و بر طرف شدن آن مصالح و فلسفه های ننوشتن و نخواندن و اهمیت مسألۀ ولایت و جانشینی، پیامبر اکرم (ص) اراده نمودند که امر ولایت و جانشینی بعد از خود را به دست خط مبارکشان، به یادگار بگذارند.

در پایان یادآور می شویم که البته با رجوع به منابع تفسیری و کتب کلامی، دلایل متعدد دیگری بر این حقیقت قرآنی قابل کشف و مشاهده است که طالبان می توانند مراجعه کنند. در این مجال، ما به همین اندازه بسنده می کنیم. و با این عبارت این بحث را به پایان می بریم که: "اگر در خانه کَسَ است، یک حرف بس است".

موفق باشید...:roz:



موضوع قفل شده است