احترام به خودم + کمبود توجه (؟)
تبهای اولیه
یه پیامی چند وقت پیش برام اومده بود با این مضمون.نمی خواد سعی کنی متفاوت باشی،خوب بودن متفاوت بودن است.
اگر خوب باشی اگر اخلاقت خوب باشه اگر رفتارت خدایی باشه همه بهت توجه میکنن.....البته منظورم این نیست که مثلا فلان کار خوبو بکن تا بهت توجه کنن نه میگم اگر این باشی خواه ناخواه بهت توجه میشه........
به نتیجه ای جز این نرسیدم که باید تنها و از خودم شروع کنم(روی دیگران نه تعثیری دارم و نه کمک میخام
و همیشه یادمون باشه اگر ما رفتاری خوب داریم و دیگران ندارن سعی بر تغییر اون ها نداشته باشیم بلکه خودمون با اون محیط سازگار کنیم.
احساس میکنید برای چی به شما اعتماد نشده؟؟؟؟
تو چه زمینه هایی اعتماد به نفس ندارید؟؟؟؟
هر زمینه ای که فکرش رو بکنید. درسی (تا دیپلم بیشتر ادامه ندادم + خیلی چیزای دیگه که حالا روم نمیشه بگم) شغلی (از کار با دیگران میترسم) روابط با دیگران و ...
باور کنید ما هم نداشتیم، مشوق که هیچ ، کلی سنگ انداز داشتیم...........
خب تا وقتی خودتونو نندازید توی کار اعتماد به نفست بالا نمیره........
قبل ها خجالتی بودم بر عکس الان..........گفتم از کی خجالت بکشم؟از چی خجالت بکشم؟میگه دیگران کی هستن؟از اینکه سوالم رو تو کلاسه دانشگاه بپرسم خجالت میکشیدم....
با خودم گفتم که چی؟؟؟خودت اخرش ضرر میکنی گفتم پا میشم سوالمو میپرسم حالا هر چقدر هم سوتی دادم همه هم خندیدن اشکال نداره فوقش چهار ساله دیگه.....بعدش همه یادشون میره...حالا به فرض هم یادشون نره خب چیکار کنم به جهنم........
با خودم میگفتم میگه میخوام گناه کنم؟؟؟میگفتم نه...پس هرچه بادا باد...........
سلام
ببخشید با اینکه خواسته بودین تاپیکو ببندن دارم جواب میدم چون من خودم هم تا حدودی دچار کمبود اعتماد به نفس هستم. به نظر من اولین کاری که خیلی مهمه اینه که خودمونو باور کنیم! بدونیم که هیچ وقت دیر نیست و از همین لحظه هم میتونیم یه کسی دیگه بشیم! خیلی سخته، سخت تر از اونچه که فکرشو بکنین...ولی شدنیه! از خدا هم کمک بخواین و واقعا واردش بشین! میتونین مطمئن باشین! اگه بخواین میتونین! (این حرفها رو به خودمم دارم میزنم). شاید مثال از اینی که من میدونم قشنگ تر هم داشته باشیم، ولی خب بزارین بگم. یه خانمی مسیحی بوده که دوران بچگیشو در خانواده ای بزرگ شده که پدرش الکلی و شخصی همیشه عصبی بوده که همیشه حرف حرف خودش بوده و ... خلاصه این خانم شخصی ترسو بار اومده و از محبت انچنانی هم برخوردار نبوده...و بعدها که بزرگ میشه یه ازدواج ناموفق هم داشته که به طلاق میکشه...ولی از یه جا که تصمیم میگیره بیشتر با خدا ارتباط برقرار کنه، میتونه یه زندگی عالی ای که فکرشو هم نمیتونین بکنین شروع کنه! با شوهری جدید و فرزندانی خوب...الان شاید 60 و خرده ای سنش باشه و میبینین که نسبت به من و شما چقدم دیر شروع به کار کرده ولی به نتیجه رسیده! پس هیچ وقت از شروع کردن نترسین...ان شالله میتونین مطمئن باشین خدا هم کمکتون میکنه.(خودمم کمک کنه...)
سلام
ببخشید ... چرا اصرار دارید تاپیک بسته بشه !؟
شاید افرادی باشن که مشکلی مشابه مشکل شما رو داشته باشن و با راهنمایی کارشناسان و کاربران بتونن برای حل مشکلشون اقدام کنن
:Gol:
غارنشین سلام.خسته نباشید.لازمه عمل به دستورات دین علم است.شما به خدای خود احترام بگذارید و رابطه خویش را با خدای خود اصلاح کنید تا خداوند هم رابطه شما با مردم را اصلاح نماید و دیگران به شما احترام بگذارند. (توبه کنید و نماز و قرآن بخوانید)اینکه شما در استعدادهایتان مشکل دارید اینست که هنوز خود را نشناخته اید و پی به ارزش ها و توانایی های خود نبرده اید.شما رابطه خود را با خدای خود اصلاح نمائید تا استعداد های شما شکوفا گردد.بنده کوچک تر از آنی هستم که بخواهم چیزی را بگویم که باعث ناراحتی شما شوم.گویند که با خدا باش و پادشاهی کن/بی خدا باش و هر چه خواهی کن.با بدان منشین.
غارنشین
سلام.طبق گفته خودتان وقتی اعتماد به نفس نداری یعنی بی ایمانی چون اگه ایمان داشتی به این روز نمیفتادی.دلیل بی ایمانی اینست که انسان هنوز خود را نشناخته است.دلیل اینکه انسان هنوز خود را نشناخته اینست که خدای خود را نشناخته است .حضرت علی (علیه السلام)میفرمایند:خدا رحمت کند کسی را که بداند از کجا آمده است و در کجا قرار دارد و به کجا میرود.انسان غرور دارد.حاظر نمیشود منیت خود را بشکند.همانگونه که شیطان خود را خدا دید و مغرور گشت .مشکل رابطه خود با خدای خودمان را بهتر از هر کس دیگر میدانیم .ولی حاظر نمیشویم غرورمان را بشکنیم.
سلام
اینا رو من باب این گفتم که ابی که دیروز ریخته بودم روی زمین از فرط ناراحتی ، جمع کنم. و وجهه ای که خودم از خودم خراب کردم رو درست کنم. دریغ از این که ابی که ریخته شد رو دیگه نمیشه جمعش کرد. نمی دونم اصلا نیازه وجهه ای داشته باشم. که بخام نگهش دارم. یا اصلا وجهه من همینه. من همینم دیگه. یه روز اون طوری یه روز این طوری.
اتفاقا همینکه اومدید یه تاپیکی زدید و خواسته ی خودتون رو اعلام کردید نشانه ی اعتماد به نفس شماست. انقدر نسبت به خودتون بدبین نباشین! دید بقیه هم براتون مهم نباشه! شما اگه خودتون بخواین مردم کجای کارن؟! اول از خدا و خودتون شروع کنین! بعد میبینین یواش یواش چطور اطرافیان نظرشون تغییر میکنه.(البته اگه نظر بقیه براتون مهمه، که به نظرم نظر خودتون برای خودتون باید مهم تر باشه :ok:)
مثلا خیلیا هستن که مردم ازشون راضین ولی درون خودشون هیچ وقت این حس از خود راضی بودن رو ندارن و خلاصه بیخیال مردم باید شد!
یکی از تجربایت زندگیم اینه که هر کسی زندگی خودشو داره و نباید از کسی انتظاری داشت و خود ادم باید به فکر خودش باشه (ایه قران نداریم در این مورد؟ چرا فک کنم باشه همون ایه ه که میگه ما سر نوشت هیچ قومی را تغییر نمی دهیم مگر ...) انتظارات بی جام رو ببخشین و همین طور کم صبریم رو یا علی... ممنون میشم تاپیک رو ببندید
سلام آقای غارنشین
به نظرت اینکه اومدی و تو این سایت مشکلت رو مطرح کردی ٰ،نمیتونه مصداق همین آیه خوشگلی باشه که نوشتی؟!
به نظرت این که هر قومی باید سرنوشت خودش رو عوض کنه یعنی اینکه معچزه کنه؟
به نظر من اینکه شما به یه نقصی در خودت پی بردی و اقرار کردی 50٪ راه مداوا رو رفتی
پس هی نگو تاپیک رو ببندید ببندید...........
حالا چند تا راه کار عملی میدم:
1- برای احترام به خودت با خودت خوش قول باش (مثل یه آدم محترم که بهش قول میدی):وقتی تصمیم به انچام کاری میگیری سعی کن حتما انچامش بدی
2- الان شارژم داره تموم میشه (باطری دستگاه.........)بقیش رو بعدا میگم
فعلا یا علی
بنده نگفتم شما غرور دارید.گفتم انسان غرور دارد و حاظر نمیشود غرورش را بشکند.اگر واقعا انسانها غرورشان را میشکستند چه کافر و چه مسلمان آنوقت همه با کمال خضوع و خشوع خدا را میپرستیدند.حضرت علی علیه السلام میفرمایند:هر کس رابطه اش را با خدا اصلاح کند، خداوند رابطه او را با مردم اصلاح خواهد نمود.رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم)میفرمایند:خداوند به شکل شما و اموال شما نگاه نمى کند بلکه به دلها و اعمال شما توجه مى نماید.رسول اکرم (صلى الله علیه و آله و سلم) میفرمایند:هر کس چهل روز خود را براى خدا خالص کند چشمه هاى حکمت از قلب وى بر زبانش جارى مى شود.
امام على عليه السلام میفرمایند :خوشا به سعادت كسیكه عمل، علم، دوستى، دشمنى، گرفتن، رها كردن، سخن،سكوت ،كردار و گفتارش را براى خدا خالص گرداند.
الله اوست.حلال تمام مشکلات به دست اوست.ولی متاسفانه ما دروغ میگوییم. غیبت میکنیم.خلاصه هر گناهی را انجام میدهیم آنوقت توقع داریم به همه جا برسیم.در جای دیگری ذکر شد که امام صادق(عليهالسلام) پوشيدگي شديد لقمان را از علل حكيم شدن وي ميدانند.آری او حجابش را برای خدا حفظ نمود و در دوره خود چنان شکوفا نمود که در عصر خود بی نظیر بود و در عالم تشیع درخشید.آن که بندگی کرد علامه شد و آن که نافرمانی کرد ذلیل و خار گشت.
سلام
بله T کاملا ولی سخته ( یه ایه هست که میگه رابطه خود را با من((خدا)) اصلاح کنید من رابطه شما رو با دیگران اصلاح میکنم ) چی بود ایش ؟ در مرحله عمل سخته. تَوَكَّلْتُ عَلَى اللّهِ
خوب بله درسته که سخته...شروع هر کاری سخته ولی بعد که وارد عمل بشین یواش یواش جا میفته...:ok:
به نظرم شما تنها کاری که باید بکنین اینه که رابطتونو با خدا هرچی بیشتر، قوی تر از قبل کنین...از خدا بخواین، بعد ببینین چی میشه! درضمن، نباید به خاطر سختی یه کار، ازش فرار کرد یا برای بعد موکولش کرد. شما خودتون مطمئن باشین از همه، اینجا آگاه ترین، هم به وضع خودتون، هم راه های عملی برای خودتون و هیچ کس به اندازه ی خودتون نمیتونه شما رو کمک کنه. ولی فقط آگاهی لازمه ی عمل نیست. باید بخواین، بعد اراده کنین، بعد با کمک خدا شروع کنین. مطمئن باشین میتونین! :Gol:
سلام برادر محترم
تمام سعیم رو دارم می کنم. شک ندارم که موفق هم میشم به حول و قوه الاهی ممنونم از هر دو بزرگوار که وقت میگذارین. از خدا برای شما بهترین ها رو آرزو میکنم. از خدا ، خودش رو برای شما آرزو میکنم.
خیلی خوش حالم براتون. البته بنده کاری نکردم، این خود شمایید که قدم برداشتین...ان شالله که موفق باشین. برای بنده هم دعا کنین که منم اعتماد به نفسم باید بیشتر از الانم بشه.
در پناه حق تعالی
راستش من اومده بودم اینجا که برای دردم دوایی پیدا کنم ولی اینجا خودش شد درد برام
هر روز بیای و ببینی هیچ کدوم از مسئولین حتی سر هم به تاپیک نزدن چه برسه به جواب. راستش نمی خام بیش از این ، این تاپیک بشه سوهان روحم.
از دوستانی هم که نظر دادند تشکر میکنم و عذر می خام
بنده نگفتم شما غرور دارید.گفتم انسان غرور دارد و حاظر نمیشود غرورش را بشکند.اگر واقعا انسانها غرورشان را میشکستند چه کافر و چه مسلمان آنوقت همه با کمال خضوع و خشوع خدا را میپرستیدند.حضرت
و به کجا میرود.انسان غرور دارد.حاظر نمیشود منیت خود را بشکند.همانگونه که شیطان خود را خدا دید و مغرور گشت .مشکل رابطه خود با خدای خودمان را بهتر از هر کس دیگر میدانیم .ولی حاظر نمیشویم غر
slamhعزیز از اونجائی که دو بار "حاضر" را "حاظر" نوشتی فهمیدم که سهوی نبوده و............فکر کنم حاضر بهتر باشه.
موفق باشی
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ
می خاستم ببینم چه طور باید به خودم احترام بگذارم ؟ در واقع ادمی هستم که بهم اعتماد نشده از همان دوران کودکی تا بحال (خانواده از جمله پدر و مادر جامعه دوستانم و رفقام ...) و به همین علت اعتماد به نفس پائینی دارم (میشه گفت خیلی خیلی کم). خیلی تلاش کردم ، فکر کردم .به نتیجه ای جز این نرسیدم که باید تنها و از خودم شروع کنم(روی دیگران نه تعثیری دارم و نه کمک میخام{شاید بشه گفت کله شقی اما زمانی که یه عمر بهتون اعتماد نمیشه یه حسی درونتون ایجاد میشه که دوست ندارین ادمهای که بهتون تا بحال اعتماد کردن از حالا به بعد هم اعتماد کنند. نمیدونم اسمشو چی میزارین }.و کلا هم روی خانواده و جامعه اطرافم حساب باز نکنین(نکردم و نمیکنم) حالا میخام بدونم چجور باید شروع کنم و ایا این که فکر میکنم قدم اول احترام گذاشتن به خودم هست درسته یا نه؟ و اگه درسته راه کار عملی بدید. شاید بعضی ها بگن خوب احترام بگذار به خودت به همین راحتی (ولی وقتی 20 اندی سال احترام نگذاشتی یکم کار سخت میشه. با کمترین و کوچکترین مشکل به خودم بد بیراه میگم و خود انتقادی شدید) نکته دوم این که همه ما ادما نیاز داریم به توجه (حالا چه در دوران کودکی و بقیه دوران های نوجوانی ، جوانی و...) . اگر این توجه توی هیچ یک از دوران ها بهت داده نشده باشه و شدیدا کمبود داشته باشی چجور میشه حلش کرد ( اصلا میشه کمبود توجهی رو که در دوره های گذشته بخصوص کودکی بهت نشده رو جبران کنی؟؟؟؟ ) . لطفا راه کار عملی بدین .( اینو هم میدونم که باید برم استعداد هام رو پیدا کنم و پرورششون بدم ولی مشکل دارم توی پیدا کردن استعداد هام) درواقع سوالات اصلی من 1. چطور اعتماد به نفسم رو تقویت کنم؟ 2. چطور احترام به خودم بگذارم ؟ 3. چطور استعداد شناسی کنم؟ 4. کمبود توجه رو چه کنم؟
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ
سلام
کمبود وجودتوجه برای یک پسربچه....میشه نقطه اوج ماجرا..چون پسربچه ها تاوقتی کودک هستن با اونها مثل مرد برخورد میشه...یعنی باید باواژه هایی مثل قدرت تسلط و...آشنابشن(معمولا توسط پدریابرادربزرگتر)این حالت باعث میشه کودک خوب رشد نکنه(زودبزرگ بشه ظاهرا)
پس درحالی که کودک درونش درگیری داره بزرگ میشه...درحین بزرگ شدن نیاز به محبت مادر رو احساس
میکنه...اگر این محبت صورت نگیره پسربچه با کودکی درون که همیشه آزرده خاطر هست بزرگ
میشه...ودردنبال یک مرهم..اما بخاطر اینکه یادگرفته خودش رو قوی نشان بده پس فکرمیکنه دردودل کردن یه
جورضعفه..پسازاون فاصله میگره.. ودرخودش میریزه..
راستش خیلی این مصداق با زندگی من جور نیست. فقط قسمت هایی که قرمزشون کردم با زندگی من سنخیت داره و قسمت های ابی در کل ، مقابل شخصیت و زندگی من قرار دارن.
1. فرزند دوم
2. یه خواهر یه برادر. قبلا هیچ کدوم. حالا به نسبت با همه بهتر هستم (با پدرم خیلی مشکل داشتم طی دوران زندگیم)
3. قضیه مدرسه خیلی مفصله و این جا جای گفتنش نیست. دوره هنرستان جزو سه نفر اول بودم ، هر دوسال (دوم و سوم) . چطور بودن معلم ها رو نمیدنم چی بگم هر کسی یه نوع برخوردی داره. مقام............نه مقامی که بشه اسمشو مقام گذاشت ، نه. راهنمایی؟ راستش یادم نیست ، اما عاشق بازی کامپوتری ( استراتژیک) بودم و بیشتر کامپیوتر ، البته یه موقع هایی اسکیت ، و با دوستان (خانوادگی) میرفتیم بیرون.
4. متوسط . نه . معمولی . قدیم ترا (حدود 5 ماه تا 1 سال پیش) شاید برام مهم بود ولی الان نه، اهمیتی بهش نمیدم.
5. درسی و کاری اکثر دوستام بله جلو تر از من هستند. خیر اکثرا غیر مذهبی ( اما جلف هم نیستن ، متوسط ). خودم نیمه مذهبی. (لی می پوشم ولی هیچ موقع استین کوتاه یا تی شرت نمی پوشم)
زندگی من به دو نیمه تقسیم میشه. قبل 22 سالگیم و بعدش ( البته میون این دوتا هم یه دوران طلایی هم وجود داره )
الان هم 23 سالمه.
و این سوالات که پرسیدم بیشتر بر میگرده به گذشته من (22 سال) ، الان با گذشته تفاوت هایی کردم. (امروزم با فردام خیلی فرق می کنه و هر روز بهتر میشم).
زمانی که من این تاپیک رو زدم ( شاید همون روزی که نوشتمش نیاز به مشورت داشتم چون در حال تحلیل و حل کردنشون بودم و واقعا نیاز داشتم ) و منتظر جواب موندم اما خبری نشد ، بی کار ننشستم ، گشتم دنبال بیشتر سوالاتم و به خیلی ها شون رسیدم. چون صبر نمی تونستم بکنم. این که تاپیک رو دوباره راه انداختم بیشتر قصدم اینه که دیگران ازش بهره ببرند. و شاید من هم در جایی دارم اشتباه می کنم و خودم رو اصلاح کنم.
قسمت های سبز مال دوران دوم زندگیمه + از نظر کاری دارم یه تلاش هایی می کنم. از نظر تحصیلی حاضر شدم بخاطر رشته ای که دوست دارم ، پایه درسی که توش ضعیف بودم رو از 4 دبستان شروع به خوندن کنم. و مشکل شخصیتی که بزرگ ترین مشکلم بوده ، دارم سعی میکنم روابط اجتماعیم رو بالا ببرم ( هنوز خیلی مشکل دارم ، اگه میشه راهنمایی بکنید)
در واقع از 4 سوال اصلیم به 1. چطور اعتماد به نفسم رو تقویت کنم؟ به این یکی تا حدودی پاسخ دادم 2. چطور احترام به خودم بگذارم ؟ با این یکی هنوز مشکل دارم 3. چطور استعداد شناسی کنم؟ این رو تا حدودی بهش رسیدم اما اگه توضیح داده بشه خیلی خوبه
4. کمبود توجه رو چه کنم؟ این موکول میشه به جواب دادن و رسیدن به 3 سوال قبلی و دیگه برام مسئله نیست چون چیزی رو جایگذینش کردم که ارزشش از توجه دیگران بیشتره.
در واقع از 4 سوال اصلیم به 1. چطور اعتماد به نفسم رو تقویت کنم؟ به این یکی تا حدودی پاسخ دادم 2. چطور احترام به خودم بگذارم ؟ با این یکی هنوز مشکل دارم 3. چطور استعداد شناسی کنم؟ این رو تا حدودی بهش رسیدم اما اگه توضیح داده بشه خیلی خوبه 4. کمبود توجه رو چه کنم؟ این موکول میشه به جواب دادن و رسیدن به 3 سوال قبلی و دیگه برام مسئله نیست چون چیزی رو جایگذینش کردم که ارزشش از توجه دیگران بیشتره.
سلام خدمت جناب غارنشین!چون تقریبا هم سن شمام و تجربه ی زیادی ندارم،شاید راه حلم به دردتون نخوره!ببخشید!
اگر میخواین اعتماد به نفستون بره بالا همیشه به این توجه داشته باشین که همه ی انسان هایی که شما باهاشون برخورد دارین،همه شون با شما در یک چیز مشترکند و اون اینه که همگی انسانید،درسته اخلاق و رفتارها با هم فرق داره اما آدما همگی احساس دارن،همه درک و فهم دارن،خدا در وجود هر کسی توانایی های خاصی قرار داده،آدما اگه با هم باشند زندگی شون شیرین میشه،ما و شما هم حتما در این دنیا یه جایگاهی داشتیم که خلق شدیم شاید اگه نبودین یه جایی از زندگی اونایی که باهاشون زندگی میکنین خالی بود،پس نقش شما مهمه،وجودتون اهمیت داره،پس نباید ما خجالت بکشیم وقتی همه ی آدما رو از یک دید نگاه کنیم که همه تقریبا مثل خودمون هستند دیگه احساس خجالت و بی اعتمادی به خودمون و توانایی هامون نمی کنیم.
در مورد استعداد هاتون هم باید توجه کنید به اینکه به چه چیزها و کارهایی علاقه دارین،حتما استعدادتون توی همونه،البته بستگی داره.
کمبود توجه با محبت به دیگران،کمک کردن بی دریغ به اونایی که در زندگی شما حضور دارند،حل شدنیه،اخلاق خوب آدما رو جذب میکنه،البته باید بگم خدای مهربون همه ی بنده هاشو دوست داره و مطمئن باشین شما توجه خدا رو دارین،توجه دیگران هم با مهربونی،گذشت و محبت،به دست میاد انشاالله!
انشاالله موفق باشید.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ
شما به یک تعادل نیاز دارید تعادل بین طیف های وجودیتان
منظورتون از طیف دقیقا چیه ؟
پس ازش کاربکشید...به این شیوه:کتابهای روان شناسی رو مطالعه کنیدوقدرت شناختتون نسبت به
انسانها رو زیاد کنید..و تحلیل تون رو قوی کنید..دراین خصوص اگر خواستید چندتا منبع معرفی کنم...
ممنون می شم چنتا منبع بهم معرفی کنید.
اما درمورد نیاز به یک پدر:صمیمیت بادوستانتون کسانی که رفتارپدرانه ومهربان دارند.....موقتا برای جایگزین
انتخاب کنیداما زیاد هم بهش نزدیک نشید که جای پدرتون روبگیره...
بعد ازمدتی(حدودا یک ماه)که رفتار پدرانه مهربانانه رو تجربه کردین(توسط یکی
ازدوستانتون که از خودشما بزرگتر باشه)اون وقت سعی کنید آروم آروم به اعضای خانواده نزدیک بشید..
خصوصا پدر....به هر بهانه ایی که شده..اگر سخت بود واستون به اجبار سمتش برید..نقاط
اشتراک رو پیداکنیدو سعی کنید اون روبه سمت خودتان جذب کنید..
هروقت خواستید عملیش کنید بگید چندتا مثال بزنم..
نمی تونم مستقیم سراغ پدرم برم؟ این احتمال رو میدم که شاید ( با شرایط بهتری که پیدا کردم ) بتونم باهاشون رابطه برقرار کنم.
اگه میشه مثال ها رو هم بزنید تا من ببینم شرایطش چجوریه ، شاید اول با دوستانم شروع کردم.
ودراخر.....شمابه این نیاز دارید که باکسی صحبت کنید...خواهش من اینه دوستی کهمطمئن هستید که رازداره بهش بگید...هرچیز که تاحالا به کسی نمیگفتید..
اگر خیلی سخته اول ازیک دفترشروع کنیدوهرچی هست توی دفترپیاده کنید...
توی دوران 22 سال زندگیم با کسی درد دل نکرده بودم ولی توی این یک سال اندی با چند نفر این کار رو کردم. ولی ...
امیدوارم دوباره خودم رو بتونم راضی کنم برای این کار ( نه این که از اونها بد دیده باشم ، نه . ولی ... )
واقعا ممنونم از کمکتون.
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ
ای کاش درمورد مدرسه بیشترمیگفتید..عجیبه...زرنگ هم بودید...
تمام دوران تحصیل من از اول ابتدایی تا اول دبیرستان برام مثل کابوس می موند. تمام تحصیل من با استرس ، ترس ، نبود اعتماد به نفس ، نداشتن پشتیبان ، نداشتن رفیق خوب و ... بود ، تا جایی که تمامی درسهای پایه ی من ضعیف ( بسیار بسیار ضعیف ) شدن. که باعث شد من 2 سال از زندگی عقب بیفتم ( یک سال توی راهنمایی و یک سال در دبیرستان).حتی همین املا که شاید برای خیلی ها یه امر پیش پا افتاده باشه برای من معضله.
اما دوران دو سال هنرستان یکم متفاوت شد ، وجود یک دوست خوب ( که شاید توی اون دوران جای کم بود "نیاز به یک پدر" من رو این دوست خوبم پر کرد ) و دوم چون رشته تخصصی شده بود خیلی نیاز به پایه درسی نبود.
برای همین تونستم خودم رو بکشم بالا
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ
سلام علیکم
سلام خدمت جناب غارنشین!چون تقریبا هم سن شمام و تجربه ی زیادی ندارم،شاید راه حلم به دردتون نخوره!ببخشید!
اگر میخواین اعتماد به نفستون بره بالا همیشه به این توجه داشته باشین که همه ی انسان هایی که شما باهاشون برخورد دارین،همه شون با شما در یک چیز مشترکند و اون اینه که همگی انسانید،درسته اخلاق و رفتارها با هم فرق داره اما آدما همگی احساس دارن،همه درک و فهم دارن،خدا در وجود هر کسی توانایی های خاصی قرار داده،آدما اگه با هم باشند زندگی شون شیرین میشه،ما و شما هم حتما در این دنیا یه جایگاهی داشتیم که خلق شدیم شاید اگه نبودین یه جایی از زندگی اونایی که باهاشون زندگی میکنین خالی بود،پس نقش شما مهمه،وجودتون اهمیت داره،پس نباید ما خجالت بکشیم وقتی همه ی آدما رو از یک دید نگاه کنیم که همه تقریبا مثل خودمون هستند دیگه احساس خجالت و بی اعتمادی به خودمون و توانایی هامون نمی کنیم.
میشه در کل گفت احترام به حکمت خدا
نگاه تون خیلی زیباست
در مورد استعداد هاتون هم باید توجه کنید به اینکه به چه چیزها و کارهایی علاقه دارین،حتما استعدادتون توی همونه،البته بستگی داره.
این هنوز برای من جای سوال هست که ایا کسی که به چیزی علاقه داره میتونه استعداد همون چیز رو هم داشته باشه؟ ( به قول شما شاید بستگی داره )
یا اصلا علاقه مهم تره یا استعداد ؟
کمبود توجه با محبت به دیگران،کمک کردن بی دریغ به اونایی که در زندگی شما حضور دارند،حل شدنیه،اخلاق خوب آدما رو جذب میکنه،البته باید بگم خدای مهربون همه ی بنده هاشو دوست داره و مطمئن باشین شما توجه خدا رو دارین،توجه دیگران هم با مهربونی،گذشت و محبت،به دست میاد انشاالله!
انشاالله موفق باشید.
انشا الله
شما هم موفق باشین
ممنونم از راهنمایی هاتون
یا اصلا علاقه مهم تره یا استعداد ؟
سلام
ببخشید تو بحثتون داخل میشم، ولی به نظرم تا زمانی که آدم به چیزی علاقه نداشته باشه، بهش استعداد پیدا نمیکنه...یعنی علاقه مهمتره! اگه به چیزی علاقه داشته باشیم ولی استعدادشو نداشته باشیم، بالاخره علاقه باعث میشه به سمتش پیش بریم و خلاصه استعداد پیدا کنیم. ببینید علایقتون در چه زمینه هایی هست و بعد سعی کنین به سمتش برین! مثلا بنده خودم، به سفالگری و سنتور و یادگیری زبان انگلیسی علاقه دارم. باور کنید یا نه واقعا استعدادش رو هم دارم! وقتی آدم احساس میکنه استعدادشو پیدا و نهایتا شکوفا کرده، خیلی حس خوبی بهش دست میده امیدوارم روز به روز موفق تر و نزدیکتر به هدفتون باشید.
التماس دعا
يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُواْ عَلَيْكُمْ أَنفُسَكُمْ
سلام
خواهش می کنم
سلام
ببخشید تو بحثتون داخل میشم، ولی به نظرم تا زمانی که آدم به چیزی علاقه نداشته باشه، بهش استعداد پیدا نمیکنه...یعنی علاقه مهمتره! اگه به چیزی علاقه داشته باشیم ولی استعدادشو نداشته باشیم، بالاخره علاقه باعث میشه به سمتش پیش بریم و خلاصه استعداد پیدا کنیم. ببینید علایقتون در چه زمینه هایی هست و بعد سعی کنین به سمتش برین! مثلا بنده خودم، به سفالگری و سنتور و یادگیری زبان انگلیسی علاقه دارم. باور کنید یا نه واقعا استعدادش رو هم دارم! وقتی آدم احساس میکنه استعدادشو پیدا و نهایتا شکوفا کرده، خیلی حس خوبی بهش دست میده امیدوارم روز به روز موفق تر و نزدیکتر به هدفتون باشید.
التماس دعا
بله ، میشه گفت کسی که علاقه داره ولی استعداد نداره یک پله (شاید هم 10ها و 100 ها پله) از ادمی که استعداد داره ولی علاقه نداره بالاتره.
امیدوارم من هم بتونم به بقیه علایقم برسم و استعداد هام رو شکوفا کنم همین طور شما و همه ی دوستان
ممنون
شما هم انشا الله توی زندگیتون همیشه موفق و پیروز باشین