جمع بندی اختلاس در زمان امام علی علیه السلام
تبهای اولیه
من شنیدم در زمان امام علی هم عده ای با بیت المال مردم فرار کردن رفتن پیش معاویه و امام هم نتونشتن کاری بکنن این درسته؟
میشه با تفصیل بگین و بگین چند مورد بوده؟
من شنیدم در زمان امام علی هم عده ای با بیت المال مردم فرار کردن رفتن پیش معاویه و امام هم نتونشتن کاری بکنن این درسته؟
میشه با تفصیل بگین و بگین چند مورد بوده؟
با عرض سلام و ادب
بررسی تاریخ بیانگر این معناست که فساد در هر عصری و در همه جوامع بوده است.البته درحکومت دینی مسائل مالی و اقتصادی، به دلیل تأثیر بسیارش بر فکر و روح و اعتقاد مردم، جایگاه ویژه ایی دارد.بالطبع مفاسد اقتصادی بخصوص اگر توسط حاکمان و کارگزاران حکومت اسلامی صورت بگیرد،آثار سوء آن شدیدتر خواهد بود.
بی تردید یکی از وظایف مهم نظام اسلامی، نظارت بر اعمال کارگزاران است. در شان نظام اسلامی نیست که خدای نکرده برخی از کارگزاران طوری زندگی و رفتار کنند که با تضییع حقوق مردم، موجبات فراهم شدن ثروتهای بادآورده گردند. یکی از موارد قابل تامل در سیره حکومتی امیر مومنان علی (ع) برخورد ایشان با کارگزاران متخلف است. زیرا همان گونه که رسول خدا(ص) در باره اش فرموده اند: او در اجراى حکم خدا سخت گیر است و اهل مسامحه و سازش نيست.[1] در اینجا به چند نمونه از برخورد قاطع امام علی (علیه السلام) می پردازیم:
برخورد با زیاد بن ابیه
علي عليه السلام، فرستاده اي را نزد زياد روانه ساخت تا آنچه از مالياتها نزد او جمع شده، باز ستاند. زياد، آنچه نزدش بود، همراهِ فرستاده كرد و به وي گفت: كُردها مالياتها را نابود كرده اند و من با آنها مدارا ميكنم. اين مطلب را به اميرمؤمنان اعلام مكن كه گمان كند كوتاهي از من بوده است.
فرستاده آمد و سخن زياد را به علي عليه السلام رساند. او به زياد نوشت: «فرستاده ام خبر داد آنچه را درباره كُردها به وي گفتي و اينكه آن را از من كتمان كرده اي. تو خود به نيكي ميداني كه آن را به وي نگفتي، مگر از آن رو كه به من برساني و من سوگند ميخورم به خداوند عز و جل، سوگند راستين، كه اگر به من خبر رسد كه در ثروت مسلمانان خيانت كرده اي، كم يا زياد، چنان بر تو سخت بگيرم كه اندک مال شوی و بارِ هزينه عيال بر دوشت سنگيني كند و خوار و پريشان حال شوي. والسلام![2)
برخورد با ابن هَرَمه
امام علي عليه السلام هنگامي كه از، خيانت ابن هَرمَه، مأمور بازار اهواز اطلاع یافت، به رفاعه چنين نوشت : هنگامي كه نامه ام را خواندي، ابن هرمه را از بازار، بركنار كن و او را به خاطر مردم از كار، باز دار و سپس زنداني نما و خبر آن را اعلان عمومي كن و به كارگزارانت بنويس و نظرم را به آنان ابلاغ نما. درباره ابن هرمه، غفلت يا كوتاهي نكني كه نزد خداوند، هلاك شوي و من هم به بدترين شيوه بركنارت خواهم كرد كه از اين كار، تو را به خدا پناه ميدهم.
هنگامي كه جمعه شد، او را از زندان بيرون آر و 35 تازيانه بر او بزن و در بازارها بچرخان. اگر كسي از او شكايت كرد و شاهد آورد، او را سوگند ده و از درآمد ابن هرمه آن را پرداخت نما. فرمان ده تا او را با خواري و زشتي و فرياد كشيدن بر سرش، به زندان ببرند، با طنابي پاهايش را ببند و وقت نماز او را بيرون آور. اگر كسي برايش غذا، آشاميدني، لباس و زير اندازي آورد، مانع مشو. مگذار كسي بر او وارد شود تا به او چاره اي تلقين كند يا به آزادي اميدوارش سازد. اگر برايت روشن شد كه كسي مطلبي را به او القا كرده كه به مسلماناني زيان ميرساند، او را با تازيانه تأديب نما و زنداني كن تا توبه نمايد.
شبها زندانيان را براي هواخوري به حياط زندان بياور، جز ابن هرمه را، مگر آن كه ترس از تلف شدنش باشد كه او را نيز شبها آزاد بگذار. اگر در او طاقت و توان ديدي، پس از سي روز، 35 تازيانه ديگر، افزون بر 35 تازيانه قبلي بر او بزن. براي من گزارش كارت در بازار را بنويس و اينكه چه كسي را پس از آن خائن برگزيدي. حقوق ابن هرمه خائن را هم قطع كن.[3]
در موردی دیگر یکى از فرمانداران اموالی از بیت المال را نزد خود گرفته بود، خبر که به امام رسید ، حضرت فوراً نامه ای تهدید امیز به وی نوشتند: از خدا بترس ، و اموال این مردم را به سویشان بازگردان، که اگر چنین نکنى و خداوند مرا بر تو چیره سازد، با تو کارى خواهم کرد که نزد خداوند عذر خواهم داشت، و با شمشیرم که هر کس را با آن زدم در آتش شد، گردنت را بزنم . به خدا سوگند، اگر کارى را که تو کردى حسن و حسین کرده بودند، از من نرمشى نمى دیدند، و به مرادى نمى رسیدند، تا آن که حق را از آنان بازگیرم، و باطلى را که از ستم آن دو پدید آمده، نابود سازم .[4]
با توجه به این چند نمونه مشخص می شود که آن حضرت در مبارزه با مفاسد اقتصادی بخصوص توسط کارگزاران حکومت،بسیار جدی و قاطع عمل می کردند.در این بین عده ای هم برای فرار از مجازات و برخورد قاطع آن حضرت،به معاویه پناهنده می شدند:
قعقاع بن شور فرماندار شهر کسکر از سوی دولت علوی(ع) بود .او علاوه بر تخلفاتی که داشت ، با زنی ازدواج کرد که مهریه اش را بر خلاف سنت نبوی (ص) صدهزار درهم قرار داد -که چنین مبلغی گزاف از سوی کارگزار دولتی بسیار شگفت آور بود و حیرت و ناراحتی مردمان را به دنبال داشت- قعقاع پس از آنکه فهمید که حضرت(ع) از کارهای خلافش آگاه شده و مورد بازخواست قرار خواهد گرفت، به سوی شام گریخت.[5]
پی نوشتها:
[1]- علامه مجلسى،بحار الانوار،تهران،اسلامیه،ج21،ص385.
[2]. أنساب الأشراف ج2ص390.
[3]. دعائم الإسلام ج 2 ص532.
[4]- نهج البلاغه، مترجم: محمد دشتی،قم،موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین(ع)،نامه41.
[5]- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه،تحقیق:محمد أبو الفضل إبراهیم،دار إحیاء الکتب العربیة 1378 - 1959 م،چاپ اول،ج4،ص87.
با عرض سلام و ادب
بررسی تاریخ بیانگر این معناست که فساد در هر عصری و در همه جوامع بوده است.البته درحکومت دینی مسائل مالی و اقتصادی، به دلیل تأثیر بسیارش بر فکر و روح و اعتقاد مردم، جایگاه ویژه ایی دارد.بالطبع مفاسد اقتصادی بخصوص اگر توسط حاکمان و کارگزاران حکومت اسلامی صورت بگیرد،آثار سوء آن شدیدتر خواهد بود.
بی تردید یکی از وظایف مهم نظام اسلامی، نظارت بر اعمال کارگزاران است. در شان نظام اسلامی نیست که خدای نکرده برخی از کارگزاران طوری زندگی و رفتار کنند که با تضییع حقوق مردم، موجبات فراهم شدن ثروتهای بادآورده گردند. یکی از موارد قابل تامل در سیره حکومتی امیر مومنان علی (ع) برخورد ایشان با کارگزاران متخلف است. زیرا همان گونه که رسول خدا(ص) در باره اش فرموده اند: او در اجراى حکم خدا سخت گیر است و اهل مسامحه و سازش نيست.[1] در اینجا به چند نمونه از برخورد قاطع امام علی (علیه السلام) می پردازیم:
برخورد با زیاد بن ابیه
علي عليه السلام، فرستاده اي را نزد زياد روانه ساخت تا آنچه از مالياتها نزد او جمع شده، باز ستاند. زياد، آنچه نزدش بود، همراهِ فرستاده كرد و به وي گفت: كُردها مالياتها را نابود كرده اند و من با آنها مدارا ميكنم. اين مطلب را به اميرمؤمنان اعلام مكن كه گمان كند كوتاهي از من بوده است.
فرستاده آمد و سخن زياد را به علي عليه السلام رساند. او به زياد نوشت: «فرستاده ام خبر داد آنچه را درباره كُردها به وي گفتي و اينكه آن را از من كتمان كرده اي. تو خود به نيكي ميداني كه آن را به وي نگفتي، مگر از آن رو كه به من برساني و من سوگند ميخورم به خداوند عز و جل، سوگند راستين، كه اگر به من خبر رسد كه در ثروت مسلمانان خيانت كرده اي، كم يا زياد، چنان بر تو سخت بگيرم كه اندک مال شوی و بارِ هزينه عيال بر دوشت سنگيني كند و خوار و پريشان حال شوي. والسلام![2)برخورد با ابن هَرَمه
امام علي عليه السلام هنگامي كه از، خيانت ابن هَرمَه، مأمور بازار اهواز اطلاع یافت، به رفاعه چنين نوشت : هنگامي كه نامه ام را خواندي، ابن هرمه را از بازار، بركنار كن و او را به خاطر مردم از كار، باز دار و سپس زنداني نما و خبر آن را اعلان عمومي كن و به كارگزارانت بنويس و نظرم را به آنان ابلاغ نما. درباره ابن هرمه، غفلت يا كوتاهي نكني كه نزد خداوند، هلاك شوي و من هم به بدترين شيوه بركنارت خواهم كرد كه از اين كار، تو را به خدا پناه ميدهم.هنگامي كه جمعه شد، او را از زندان بيرون آر و 35 تازيانه بر او بزن و در بازارها بچرخان. اگر كسي از او شكايت كرد و شاهد آورد، او را سوگند ده و از درآمد ابن هرمه آن را پرداخت نما. فرمان ده تا او را با خواري و زشتي و فرياد كشيدن بر سرش، به زندان ببرند، با طنابي پاهايش را ببند و وقت نماز او را بيرون آور. اگر كسي برايش غذا، آشاميدني، لباس و زير اندازي آورد، مانع مشو. مگذار كسي بر او وارد شود تا به او چاره اي تلقين كند يا به آزادي اميدوارش سازد. اگر برايت روشن شد كه كسي مطلبي را به او القا كرده كه به مسلماناني زيان ميرساند، او را با تازيانه تأديب نما و زنداني كن تا توبه نمايد.
شبها زندانيان را براي هواخوري به حياط زندان بياور، جز ابن هرمه را، مگر آن كه ترس از تلف شدنش باشد كه او را نيز شبها آزاد بگذار. اگر در او طاقت و توان ديدي، پس از سي روز، 35 تازيانه ديگر، افزون بر 35 تازيانه قبلي بر او بزن. براي من گزارش كارت در بازار را بنويس و اينكه چه كسي را پس از آن خائن برگزيدي. حقوق ابن هرمه خائن را هم قطع كن.[3]در موردی دیگر یکى از فرمانداران اموالی از بیت المال را نزد خود گرفته بود، خبر که به امام رسید ، حضرت فوراً نامه ای تهدید امیز به وی نوشتند: از خدا بترس ، و اموال این مردم را به سویشان بازگردان، که اگر چنین نکنى و خداوند مرا بر تو چیره سازد، با تو کارى خواهم کرد که نزد خداوند عذر خواهم داشت، و با شمشیرم که هر کس را با آن زدم در آتش شد، گردنت را بزنم . به خدا سوگند، اگر کارى را که تو کردى حسن و حسین کرده بودند، از من نرمشى نمى دیدند، و به مرادى نمى رسیدند، تا آن که حق را از آنان بازگیرم، و باطلى را که از ستم آن دو پدید آمده، نابود سازم .[4]
با توجه به این چند نمونه مشخص می شود که آن حضرت در مبارزه با مفاسد اقتصادی بخصوص توسط کارگزاران حکومت،بسیار جدی و قاطع عمل می کردند.در این بین عده ای هم برای فرار از مجازات و برخورد قاطع آن حضرت،به معاویه پناهنده می شدند:
قعقاع بن شور فرماندار شهر کسکر از سوی دولت علوی(ع) بود .او علاوه بر تخلفاتی که داشت ، با زنی ازدواج کرد که مهریه اش را بر خلاف سنت نبوی (ص) صدهزار درهم قرار داد -که چنین مبلغی گزاف از سوی کارگزار دولتی بسیار شگفت آور بود و حیرت و ناراحتی مردمان را به دنبال داشت- قعقاع پس از آنکه فهمید که حضرت(ع) از کارهای خلافش آگاه شده و مورد بازخواست قرار خواهد گرفت، به سوی شام گریخت.[5]پی نوشتها:
[1]- علامه مجلسى،بحار الانوار،تهران،اسلامیه،ج21،ص385.[2]. أنساب الأشراف ج2ص390.
[3]. دعائم الإسلام ج 2 ص532.
[4]- نهج البلاغه، مترجم: محمد دشتی،قم،موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین(ع)،نامه41.
[5]- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه،تحقیق:محمد أبو الفضل إبراهیم،دار إحیاء الکتب العربیة 1378 - 1959 م،چاپ اول،ج4،ص87.
خب این افراد در حکومت امام علی چی کار میکردن؟!!
چرا امام ینهارو سر کار گذاشتند؟
خب این افراد در حکومت امام علی چی کار میکردن؟!!
چرا امام ینهارو سر کار گذاشتند؟
برای پاسخ به این سوال باید به سراغ علم امام علیه السلام رفت:
پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام)، موظف بودند که در زندگی فردی ، اجتماعی و برخورد با افراد ، به صورت متعارف و معمول و مانند سایر مردم رفتار نمایند . از علم غیب ، در اداره جامعه و عزل و نصب افراد و قضاوت درباره دیگران ، طرد و نفی آنان استفاده نکنند . بکارگیری افرادی که بعدها مشکلاتی بوجود آوردند ارتباط به علم غیب امام علی (علیه السلام) ندارد و امام(علیه السلام) وظیفه نداشت که از علم غیب بهره گیرد.بلکه طبق ظاهر افراد و ملاک هایی که آن زمان داشتند،بعنوان کارگزار حکومت انتخاب شدند و بعد از اینکه خلاف آن ثابت شد،امام هم عکس العمل لازم را نشان دادند.
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و دیگر امامان نیز در این امور از علم غیب بهره نمی گرفتند، از این رو پیامبر (صلی الله علیه و آله)، به خالد بن ولید مسئولیتی واگذار می کند . سپاهی را در اختیارش قرار می دهد ، که به سوی (بنی جذیمه ) برود . پیامبر او را برای جنگ نفرستاد ، ولی خالد آنان را مورد حمله قرار داد. کسانی از ایشان را به قتل رساند که چون خبر به پیامبر رسید ،حضرت بسیار ناراحت شد و دست ها به آسمان برداشت و گفت : خدایا ! از آنچه (خالد) کرده است، نزد تو بیزاری می جویم (1). این مسئله در بسیاری از وقایع صدر اسلام بارها تکرار شد، مانند داستان شکست در جنگ احد، وجود منافقانی که تا وقتی دشمنی را اظهار نمی کردند، پیامبر با آن ها برخورد نمی کرد.
پی نوشتها:
(1). سیره ابن هشام ،ج4 ،ص77-78 ، بیروت ، دار احیا ء التراث العربی ، 142 ه؛ طبقات ابن سعد ،ج2 ،ص147.
برای پاسخ به این سوال باید به سراغ علم امام علیه السلام رفت:
پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام)، موظف بودند که در زندگی فردی ، اجتماعی و برخورد با افراد ، به صورت متعارف و معمول و مانند سایر مردم رفتار نمایند . از علم غیب ، در اداره جامعه و عزل و نصب افراد و قضاوت درباره دیگران ، طرد و نفی آنان استفاده نکنند . بکارگیری افرادی که بعدها مشکلاتی بوجود آوردند ارتباط به علم غیب امام علی (علیه السلام) ندارد و امام(علیه السلام) وظیفه نداشت که از علم غیب بهره گیرد.بلکه طبق ظاهر افراد و ملاک هایی که آن زمان داشتند،بعنوان کارگزار حکومت انتخاب شدند و بعد از اینکه خلاف آن ثابت شد،امام هم عکس العمل لازم را نشان دادند.رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و دیگر امامان نیز در این امور از علم غیب بهره نمی گرفتند، از این رو پیامبر (صلی الله علیه و آله)، به خالد بن ولید مسئولیتی واگذار می کند . سپاهی را در اختیارش قرار می دهد ، که به سوی (بنی جذیمه ) برود . پیامبر او را برای جنگ نفرستاد ، ولی خالد آنان را مورد حمله قرار داد. کسانی از ایشان را به قتل رساند که چون خبر به پیامبر رسید ،حضرت بسیار ناراحت شد و دست ها به آسمان برداشت و گفت : خدایا ! از آنچه (خالد) کرده است، نزد تو بیزاری می جویم (1). این مسئله در بسیاری از وقایع صدر اسلام بارها تکرار شد، مانند داستان شکست در جنگ احد، وجود منافقانی که تا وقتی دشمنی را اظهار نمی کردند، پیامبر با آن ها برخورد نمی کرد.
پی نوشتها:
(1). سیره ابن هشام ،ج4 ،ص77-78 ، بیروت ، دار احیا ء التراث العربی ، 142 ه؛ طبقات ابن سعد ،ج2 ،ص147.
من متوجه نمیشم
پس عمل غیب کجا باید به درد بخوره؟!
از طرفی فکر نمیکنم تشخیص این موارد خیلی هم نیاز به علم غیب داشته باشه.معمولا این ادمها و میشه تا حدودی شناخت.
مثلا شمر که روز عاشورا شمر نشد!...مثلا زیاد بن ابیه معلوم نبود چی کارست؟!...کسی بهتر از اون نبود؟(قصد من ایراد گرفتن از امام نیستها!ولی خب سوال شده برام)
به علاوه امام قرار نبود توی دادگاه علیه این افراد از علم غیب استفاده کنن که فقط به اونها مسئولیت نمیدادند.
از طرف دیگه با این حساب نمیشه از سیستمی که درش فساد اتفاق می افتد ایراد گرفت...
این به نظرم منطقی نمیاد!
من متوجه نمیشم
پس عمل غیب کجا باید به درد بخوره؟!
از طرفی فکر نمیکنم تشخیص این موارد خیلی هم نیاز به علم غیب داشته باشه.معمولا این ادمها و میشه تا حدودی شناخت.
مثلا شمر که روز عاشورا شمر نشد!...مثلا زیاد بن ابیه معلوم نبود چی کارست؟!...کسی بهتر از اون نبود؟(قصد من ایراد گرفتن از امام نیستها!ولی خب سوال شده برام)
به علاوه امام قرار نبود توی دادگاه علیه این افراد از علم غیب استفاده کنن که فقط به اونها مسئولیت نمیدادند.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم،
قبل از آنکه رسول خدا صلیاللهعلیهوآله و امامان علیهمالسلام بخواهند به ایشان وظیفه و مسؤولیتی بدهند خداوند به ایشان جان و نعمت زندگی داده بود که «وَ لَيَعْلَمَنَّ اللَّـهُ الَّذِينَ آمَنُوا وَ لَيَعْلَمَنَّ الْمُنَافِقِينَ» که یعنی بشناساند کسانی را که ایمان آوردند و بشناساند کسانی را که منافق بودند (يَعْلَمَنَّ یعنی عَلَم کند، یعنی مثل پرچم برافراشته کند تا دیده شوند، ابتدا خودشان خودشان را بشناسند و سپس اگر لازم بود دیگران هم بشناسند و البته خداوند در دنیا ستار العیوب است و اگر آنها خودشان نفاق و رزالت درونیاشان را بروز نمیدادند خداوند هم آنرا مخفی میکرد تا زمانی که عکس آن لازم باشد، زمان عدالت) ... اگر قرار بود خداوند به کافران فرصت بدهد که ایشان فتنهگری کنند و بعد این را به فرستادگانش خبر میداد و آنها از آن مانع میشدند اینکه میشد نقض غرض خودش! جنیان و فرشتگان از امام حسین علیهالسلام در کربلا خواستند که به ایشان اجازه بدهند که کمکشان کنند اما امام مانع شدند و فرمودند که ما از شما بر ایشان قادرتر هستیم اما اگر آنها فرصت انجام این کار را نیابند پس به چه چیز آزمایش بشوند؟
از طرف دیگه با این حساب نمیشه از سیستمی که درش فساد اتفاق می افتد ایراد گرفت...
این به نظرم منطقی نمیاد!
اتفاقاً باید ایراد گرفت! اهل بیت علیهمالسلام اگر یاورانی داشتند که ایشان را حمایت کافی کنند با آن افراد برخوردهای جدّی میکردند و گاهی که نتوانستند به این خاطر بود که یاوران ایشان سست بودند ... از بعد از شهادت عمدهی صحابی صدیق رسول خدا صلیاللهعلیهوآله دیگر اهل بیت علیهمالسلام تنها بودند تا زمان کربلا که باز از بعد از آن تنها شدند تا اینکه تعداد یاران به مقدار کافی برسد که امام زمان علیهالسلام ظهور کنند ... شرط لازم برای قیام حضرت تعداد یاوران صدیق ایشان است و نه زیاد شدن ظلم و فساد ... اینکه زمان غدیر خم خداوند به رسولش میفرماید که تو پیام مرا برسان خودم از تو محافظت میکنم تنهایی اهل بیت علیهمالسلام در آن روزها را میرساند و اینکه جریان نفاق چه قدرت و جمعیتی پیدا کرده بود، اینکه مرحوم امام هم خطاب به مردم انقلابی ایران گفتند که شما از مسلمانان صدر اسلام بهتر هستید باز از همین جهت است ... امر به معروف و نهی از منکر باید در جامعه باشد و مطابق قرآن امتی که به این مهم قیام کند خیرالأمة است:
كُنتُمْ خَيْرَ أُمَّةٍ أُخْرِجَتْ لِلنَّاسِ تَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ تَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنكَرِ وَ تُؤْمِنُونَ بِاللَّـهِ ...
باید به ظلم و فساد ایراد گرفت، اگر کسی گاهی مخالفتی میکند نه بخاطر نفس اعتراض است که به نحوهی اعتراض است ... نحوهی اعتراض به فساد نباید طوری باشد که به جای نهی از منکر نهی از معروفی مانند حکومت خود رسول خدا صلیاللهعلیهوآله یا حکومت امیرالمؤمنین علیهالسلام یا نظام اسلامی خودمان باشد ... نباید بخاطر درست کردن ابرو چشم را کور کرد ... اینکه نهی از منکر سبب میشود یک امتی بهترین امت شود از یک جهت بخاطر کارکردی است که این وظیفه در جامعه دارد ولی یک جهت دیگر آن بخاطر این است که این کار به هیچ وجه هم ساده نیست و باید با درایت و بصیرت و تعقل انجام شود، چون شاید تقریباً بشود گفت که تنها وظیفهای است که در آن حصول نتیجه اهمیت دارد و نه فقط انجام وظیفه! یعنی اگر وظیفه را انجام دادید و نشد باید از جهت دیگری باز به آن اقدام شود و نمیشود گفت ما سعیمان را کردیم نشد دیگر از گردن ما ساقط است!
خدا هدایتمان کند که بعد از قیامی که ملت ایران کردند و جانانه هم از آن دفاع کردند ما وا ندهیم و عقب ننشینیم و از آرمانهای انقلابمان کوتاه نیاییم که اگر بیاییم دیگر خیر الأمة نخواهیم بود و امید اینکه زمینهساز ظهور باشیم بر باد میرود ... و امام غائبمان باز هم باید صدها سال در انتظار مردم دیگری باشند که آنها هم اهل امر به معروف و نهی از منکر باشند و برای این کار قیام کنند ...
یا علی علیهالسلام
از طرف دیگه با این حساب نمیشه از سیستمی که درش فساد اتفاق می افتد ایراد گرفت...من متوجه نمیشم
پس عمل غیب کجا باید به درد بخوره؟!
از طرفی فکر نمیکنم تشخیص این موارد خیلی هم نیاز به علم غیب داشته باشه.معمولا این ادمها و میشه تا حدودی شناخت.
مثلا شمر که روز عاشورا شمر نشد!...مثلا زیاد بن ابیه معلوم نبود چی کارست؟!...کسی بهتر از اون نبود؟(قصد من ایراد گرفتن از امام نیستها!ولی خب سوال شده برام)
به علاوه امام قرار نبود توی دادگاه علیه این افراد از علم غیب استفاده کنن که فقط به اونها مسئولیت نمیدادند.
این به نظرم منطقی نمیاد!
با عرض سلام و ادب
در مقام پاسخ ابتدا باید دانست که دانش و آگاهی پیامبران و امامان(ع) بر دو قسم است:
1 - علمهایی که از راههای عادی فراهم میآید، که در این دانشها با مردم دیگر تفاوت زیادی ندارند.
2 - علومی که از راههای ماورای طبیعی (علم لدنی = وحی و الهام) حاصل میگردد.
در کتاب "کافی" بابی(فصلی) وجود دارد با عنوان "ان الائمة اذا شاؤوا ان یعلموا علموا"، یعنی امامان هرگاه میخواستند که چیزی را بدانند، از آن آگاه میشدند. در این باب روایات بسیاری جمع آوری شده است.(1)
پیشوایان و امامان وظیفه نداشتند در تمام موارد، طبق علومی که از راههای غیر عادی حاصل میشد عمل کنند، بلکه تکالیف دینی آنان همواره طبق علومی بود که از راههای عادی پیدا میشد.
روش و رفتار آنان در زندگی، در معاملات، معاشرت، زناشویی، پوشیدن، نوشیدن، خوردن، خوابیدن، تندرستی و بیماری، صلح و جنگ، فقر و توانگری، حکومت و سیاست، مثل سایر مردم است، مثلا پیامبر(ص) و امامان(ع) منافقان را خوب میشناختند و میدانستند که آنها ایمان واقعی ندارند، ولی هرگز با آنها مانند کفار برخورد نمیکردند، بلکه از نظر معاشرت و ازدواج و دیگر احکام با آنها مانند سایر مسلمانان بودند.
همچنین هنگامی که در مسند قضاوت و حل و فصل مشکلات مردم می نشستند، مطابق قوانین قضایی اسلام حکم میکردند و از علم خدادادی خود استفاده نمیکردند و در موردی که دلیل شرعی مثلا بر قاتل بودن متهمی وجود نداشت، امام یا پیامبر با تکیه بر علم غیب، حکم قصاص صادر نمیکردند.
گرچه امامان(ع) از علم خدادادی برخوردار بودند و از گذشته و آینده خبر میدادند و از نحوه شهادت خود با خبر بودند، ولی مؤظف نبودند طبق علمشان عمل کنند، بلکه در همه موارد (مگر مصلحت ایجاب کند) مطابق آن چه علوم عادی اقتضا میکرد، عمل مینمودند. همان گونه که خداوند میتوانست در تمام برخوردهای بین کفر و توحید، پیامبران، امامان و اولیای الهی و رهروان راه حق را پیروز گرداند و کفر و کافران را مغلوب کند، ولی این کار را جز در موارد استثنایی انجام نداد، چرا که سنت الهی بر این است که جریان امور دنیوی به طور عادی و طبیعی پیش رود. در غیر این صورت دنیا بستر آزمایش برای بشر نخواهد شد.
اما اينكه بگوييم شناخت افرادي مثل زياد بن ابيه مشكل نبوده است - بدون در نظر گرفتن علم امام - بله الان مشكل نيست،ولي طبق آنچه در تاريخ از ابراز ارادت اين شخص به امام علي(عليه السلام) سراغ داريم،اگر هم امام علي(عليه السلام) بر اساس علم غيبش او را كنار مي گذاشت،كسي قبول نمي كرد.علاوه بر اين در آن زمان از ميان افرادي كه بعنوان ياران امام علي(عليه السلام) حاضر به ياري رساندن آن حضرت بودند،امام(ع) نيز بهترين گزينه ها را انتخاب مي كردند.همچنين آنچه از تاريخ استفاده مي شود،زياد تا زمان شهادت امام علي(عليه السلام) به آن حضرت وفادار بوده است.
در زمان جنگ صفین معاویه نامهای به او مینویسد و او را به خود دعوت کرد و وعدههایی را نیز داده است. اما زیاد جواب مثبتی به نامه نداده و حتی در میان مردم بیان کرد: «پسر زن جگرخواره و سرآمد نفاق و دورویى براى من نامه نوشته و مرا بیم داده است و حال آنکه میان من و او، پسر عموى رسول خدا(ص) با نود هزار مرد کامل سلاح قرار دارد که همه از شیعیان اویند و به خدا سوگند اگر معاویه آهنگ من کند، مرا مردى بسیار شمشیر زن خواهد یافت».(1)
اينكه در يك سيستمي افرادي كه داراي شرايط لازم و مناسبي هستند،بكار گرفته شوند و احياناً بعد از رسيدن به قدرت،سوءاستفاده كنند.اين ضعفي براي آن سيستم نبوده و موجب ايراد گرفتن به سيستم هم نمي شود،آنچه سبب ايراد گرفتن مي شود اين است كه يا در انتخاب افراد توجه نشود،يا اينكه بعد از ارتكاب خلاف،برخورد مناسب و جدي صورت نگيرد.بررسي هاي تاريخي نشان مي دهد كه امام علي(عليه السلام) هم در انتخاب افراد دقت داشتند و هم در صورت بروز خلاف،برخورد جدي مي كردند،اين مطلب نه تنها جاي ايراد ندارد،بلكه جاي تقدير و الگو گيري دارد.
پي نوشتها:
(1). اخبار الطوال، ص 219.
با سلام
امیر المؤمنان حضرت علی علیه السّلام بیست و پنج سال پس از رحلت پیامبر اکرم صلی اللّه علیه و آله خانه نشین شد و پس از این مدت طولانی با اقبال عمومی و اصرار بیش از حد مردم،حکومت و رهبری جامعه اسلامی بر عهده گرفت.
شاید علت اصلی اقبال مردم به امیر مؤمنان حضرت علی علیه السّلام به ستوه آمدن مردم از فساد موجود در هیئت حاکمه و انحرافات و روی آوردن عده ای به بازگشت به سنت های جاهلی بوده باشد.
انحرافات و مفاسد به وجود آمده در حکومت و زمام داران و کارگزاران حکومتی در زمان خلیفه ی سوم به اوج رسید؛عثمان در دوره ی خلافت خود،خلاف ها و اشتباهات بسیاری را مرتکب شد.
او ظواهر را نیز رعایت نمی کرد و خود را صاحب بیت المال و صاحب اختیار مردم می پنداشت که این نگرش مفاسد اداری و اقتصادی فراوانی را در پی داشت.
امیر مؤمنان حضرت علی علیه السّلام در بیان موقعیت عثمان می فرماید:
«الی ان قام ثالث القوم نافجا حضنیه بین نثیله و معتلفه و قام معه بنو ابیه یخضمون مال اللّه خضمه الابل نبته الربیع الی ان انتکث علیه فتله و اجهز علیه عمله و کبت به بطنته»،بالاخره سومی به پا خاست(عثمان به خلافت رسید).
و همانند شتر پرخور و شکم بر آمده،همّی جز جمع آوری و خوردن بیت المال نداشت.
بستگان پدری او،به همکاریاش برخاستند.آنها هم چون شتران گرسنه ای که بهاران به علفزار بیفتند و با ولع عجیبی گیاهان را ببلعند،برای خوردن اموال خدا دست از آستین بر آوردند،اما عاقبت بافته هایش پنبه شد و کردار ناشایست او کارش را تباه ساخت و سرانجام،شکمبارگی و ثروت اندوزی،برای ابد نابودش ساخت.»
(نهج البلاغة،خطبه ی شقشقیه).
برخی از مفاسد اداری زمان خلافت عثمان اهمیت بیشتری داشت و حساسیت بیش تری را برانگیخته بود؛از جمله مسئله ی فساد استخدامی و انحراف از اصل ارزشمند دینی و عقلایی شایسته سالاری و رعایت اهلیت در سپردن کارها و مناصب حکومتی به افراد.
در زمان عثمان بسیاری از کارگزاران حکومت از میان افراد فاقد صلاحیت و شایستگی انتخاب شدند و همین امر مفاسد اداری و مالی بسیاری را در حکومت به وجود آورد،و کار بدان جا رسید که ناشایست ترین افراد به پست ها و مقامات حکومتی گماشته شدند.
عثمان خویشاوندان خود را که نه تنها فاقد صالحیت که بدسابقه ترین اشخاص بودند،مقام و منزلت بخشید و بیت المال مسلمانان را در اختیار آنان قرار داد.پس از به قدرت رسیدن او،بسیاری از امویان که فاقد هرگونه شایستگی بودند به پست و مقام رسیدند و آن چنان دستگاه حکومتی را به فساد و تباهی کشیدند که فریاد اعتراض مردم بلند شد،لیکن او توجهی به اصلاح وضع موجود نداشت تا آن که مردم چاره ای جز قیام علیه او نیافتند.
مفسده ی اساس دیگری که باعث خشم و غضب مردم می شد،مسئله ی بذل و بخشش های فروانی بود که عثمان به اقوام و خویشان خود داشت،از جمله این که:عثمان به دامادش، حارث بن حکم،برادر مروان،300000 درهم بخشید و علاوه بر این،شترهایی را که به عنوان زکات جمع آوری شده بودند و قطعه زمینی را که پیامبر صلی اللّه علیه و آله به عنوان صدقه،وقف مسلمانان کرده بود،به او داد.وی هم چنین 100000 درهم به سعید بن عاص بن امیه؛در یک بار 100000 درهم به مروان بن حکم؛200000 درهم به ابو سفیان؛32200000 درهم به طلحه؛ 59800000 درهم به زبیر؛500000 دینار به یعلی بن امیه و 2560000 دینار به عبد الرحمان بخشید و برای خود 30500000 درهم و 350000 دینار از بیت المال برداشت.
این ها فقط نمونه ای از مفاسد اداری و اقتصادی است که در زمان عثمان به وجود آمد و آن گاه که حضرت علی علیه السّلام به درخواست مردم و اصرار بیش از حد آنان خلافت را پذیرفت،با انبوهی از این گونه مفاسد و انحرافات در سیستم اداری و حکومتی مواجه بود؛بنابراین آن حضرت برخرود با مفاسد اداری و اقتصادی را از نخستین روزهای خلافت و حکومت آغاز کرد؛ کارگزاران فاسد و نالایق را از کار برکنار کرد و اموال غارت شده ی بیت المال را بازگرداند.
امام علیه السّلام در دومین روز خلافت با صراحت به بخشی از سیاست اصلاحی خویش اشاره می کند و می فرماید:
«الا ان کل قطیعة اقطعها عثمان،و کل مال اعطاه من مال اللّه فهو مردود فی بیت المال،فان الحق القدیم لا یبطله شیی ء،و لو وجدته و قد تزوّج به النساء و فرق به البلدان،لرددته الی حاله،فان فی العلد سعة و من ضاق عنه العدل فالجور عنه اضیق؛ بدانید هر زمینی را که عثمان بخشید و هر ثروتی را که از اموال خداوندی هدیه کرد،به بیت المال باز می گردد؛چرا که حقوق گذشته را چیزی از میان نبردو اگر این ثروت ها را بیابم در حالی که مهریه ی زنان شده یا در شهرها توزیع شده باشد، به جایگاهش باز گردانم،چرا که عدالت را گشایشی است و هر آن کس که عدالت برایش تنگ باشد،ستم بر او تنگ تر خواهد بود»
(ری شهری،1379،ص 30).
امام علیه السّلام در همین روز تأکید کرد که در بهره برداری از اموال عمومی،به هیچ کس امتیاز ویژه ای نخواهد داد و آنان که از طریق غصب اموال عمومی،ملک،آب،اسب های عالی و کنیزکان زیبا فراهم آورده اند،بدانند که علی همه ی آنها را مصادره خواهد کرد و به بیت المال باز خواهد گرداند.
این سخنان برای کسانی که به استفاده ی بی حد و حساب از بیت المال عادت کرده بودند، بسیار سنگین و دلهره آورد بود،لیکن یک چیز آنها را تسکین می داد و آن این که احتمالا این سخنان شعاری بیش نیست و قابلیت اجرایی ندارد.
این تصور آنان چندان دوام نیاورد،و در روز سوم خلافت،وقتی که مردم برای دریافت حقوق خود از بیت المال مراجعه کردند،امام علیه السّلام به عبید اللّه بن ابی رافع،کاتب خود فرمود:
«ابدا بالمهاجرین فنادهم و اعط کل رجل ممن حضر ثلاثة دنانیر،ثم ثن بالانصار فافعل معهم مثل ذلک،و من یحضر من الناس کلهم الاحمر و الاسود فاصنع به مثل ذلک؛از مهاجران شروع کن و آنها را فرخوان و به هر نفر سه دینار بده؛آن گاه انصار را بخواه و همان گونه با آنها رفتار کن.هرکس که آمد،سیاه و قرمز،با وی همان گونه رفتار کن.»
بزرگان قوم وقتی دیدند که طرح علی علیه السّلام برای مبارزه با مفاسد و تحقّق بخشیدن به عدالت اجتماعی شعار نیست و بسیار جدی و قاطعانه است،اعتراض و اشکال تراشی را آغاز کردند،اما آن حضرت در مقابل مخالفت ها و اعتراض ها کوتاه نیامد و تردید نکرد و با قاطعیت بیشتر بر ادامه ی اصلاحات تأکید کرد و فرمود:
«و اللّه بقیت وس لمت لا قیمنهم علی المحجة البیضا؛به خدا سوگند،اگر بمانم و سالم باشم،آنان را بر راه روشن استوار خواهم داشت.»
در مورد مبارزه با فساد استخدامی و برخورد با کارگزاران فاسد نیز مخالفت های بسیاری با آن حضرت صورت گرفت و مقاومت های فراوانی شد،لیکن هیچ کدام نتوانست تصمیم جدّی و قاطع ایشان در بمارزه با فساد را تغییر دهد و آن حضرت را از این کار منصرف نماید.
من متوجه نمیشم
پس عمل غیب کجا باید به درد بخوره؟!
از طرفی فکر نمیکنم تشخیص این موارد خیلی هم نیاز به علم غیب داشته باشه.معمولا این ادمها و میشه تا حدودی شناخت.
مثلا شمر که روز عاشورا شمر نشد!...مثلا زیاد بن ابیه معلوم نبود چی کارست؟!...کسی بهتر از اون نبود؟(قصد من ایراد گرفتن از امام نیستها!ولی خب سوال شده برام)
به علاوه امام قرار نبود توی دادگاه علیه این افراد از علم غیب استفاده کنن که فقط به اونها مسئولیت نمیدادند.از طرف دیگه با این حساب نمیشه از سیستمی که درش فساد اتفاق می افتد ایراد گرفت...
این به نظرم منطقی نمیاد!
با سلام
پدیده فساد اداری در طول تاریخ گریبانگیر حکومت ها و دولت های مختلف بوده و پیامدهای زیانباری برای دولتها و حکومت های مختلف داشته است،انحرافات و مفاسد به وجود آمده در حکومت و زمامداران و کارگزاران حکومتی در زمان خلیفه سوم به اوج خود رسیده بود انحرافات و مفاسد اداری و اقتصادی موجود در هیئت حاکمه در زمان خلافت عثمان انواع مختلف و مصادیق متعددی داشت.
بسیاری از کارگزاران حکومت از میان افراد فاقد صلاحیت و شایستگی انتخاب شدند و همین امر باعث به وجود آمدن بسیاری از مفاسد اداری و مالی در حکومت شد،و کار بدانجا رسید که ناشایست ترین افراد به پست ها و مقامات حکومتی گماشته شدند.
عثمان خویشاوندان خود را که نه تنها فاقد هرگونه صلاحیت بودند بلکه بدسابقه ترین اشخاص بودند،مقام و منزلت بخشید.بیت المال مسلمانان را در اختیار آنان قرار داد.امویان که فاقد هرگونه شایستگی بودند به پست و مقام رسیدند و آن چنان دستگاه حکومتی را به فساد و تباهی کشیدند که فریاد اعتراض مردم بلند شد لیکن او توجهی به مردم نکرد و در صدد اصلاح مفاسد موجود بر نیامد تا آن که مردم چاره ای جز قیام بر علیه او نیافتند.
آنگاه که حضرت علی(علیه السلام)به درخواست مردم و اصرار بیش از حد آنان خلافت را پذیرفت،با انبوهی از این گونه مفاسد و انحرافات در سیستم اداری و حکومتی مواجه بود، بنابراین آن حضرت برخورد با مفاسد اداری و اقتصادی را از نخستین روزهای خلافت و حکومت،آغاز کرد.
کارگزاران فاسد و نالایق را از کار برکنار کرد و اموال به یغما رفته از بیت المال را بازگرداند.
سیاست اصولی حضرت علی(علیه السلام)در مقابله و مبارزه با فساد نیز بر این اصل استوار بوده و تلاش ایشان همواره این بوده است که از به وقوع پیوستن فساد پیشگیری کرده و علاج واقعه را قبل از وقوع انجام دهند.
برخی از راهکارهای اساسی حضرت در این قسمت عبارتند از:تقویت ایمان و اعتقاد مردم به ویژه کارگزاران به ارزشها و باورهای دینی، تغییر نگرش کارگزاران و مسئولیت حکومتی نسبت به حکومت و مدیریت.
البته توجه خاص ایشان به مسئله پیشگیری از وقوع فساد،آن حضرت را از مبارزه با فسادهای موجود غافل می کرد و ایشان علاوه بر به کارگیری راهکارهایی برای پیشگیری از فساد،راهکارهایی نیز برای مبارزه با فساد و از میان بردن مفاسد موجود بکار می بردند.
برخی از راهکارهای اصلی ایشان در مبارزه با فساد عبارتند از:برخوردهای جدی و قاطع با کارگزاران فاسد و برکناری آنان از مناصب حکومتی،و برقراری یک نظام دقیق و جامع برای نظارت بر عملکرد کارگزاران و کنترل اعمال و رفتار آنان.
[="Tahoma"][="Blue"] از طرف دیگه با این حساب نمیشه از سیستمی که درش فساد اتفاق می افتد ایراد گرفت...من متوجه نمیشم
پس عمل غیب کجا باید به درد بخوره؟!
از طرفی فکر نمیکنم تشخیص این موارد خیلی هم نیاز به علم غیب داشته باشه.معمولا این ادمها و میشه تا حدودی شناخت.
مثلا شمر که روز عاشورا شمر نشد!...مثلا زیاد بن ابیه معلوم نبود چی کارست؟!...کسی بهتر از اون نبود؟(قصد من ایراد گرفتن از امام نیستها!ولی خب سوال شده برام)
به علاوه امام قرار نبود توی دادگاه علیه این افراد از علم غیب استفاده کنن که فقط به اونها مسئولیت نمیدادند.
این به نظرم منطقی نمیاد!
یکی دیگر از دلایل عمل نکردن به عمل علم غیب این است که ایمه اطهار قرار است الگوی افراد عادی باشند و اگر آنها از علم غیب استفاده می کردند فردای روز همه می گفتند ما نمی توانیم مثلا حکومت تشکیل بدهیم و اگر هم ایمه تشکیل داشتند با توجه به عمل به علم غیبشان بوده که موفق شدند، پس ما که علم غیب نداریم نمی توانیم چنین کاری را انجام بدهیم.روش ایمه باید به صورت طبیعی باشد و حالت عادی داشته باشد که الگوی افراد عادی جامعه قرار بگیرد.[/]
سلام
در مورد عمل بغیب فقط در زمان امام زمان ع که بحکم باطن (حکم داود) عمل میکند .
اما در زمان امام علی ع مواردی وجود دارد مثل پرداخت دیه قطع دست ....
همچنین : امارت المنذر بن الجارود العبديّ بوسیله حضرت علی (ع) که گفتند صلاح پدرت مرا فریفت !
کلا این موضوع تحت عنوان هفوات معصومین مطرح میشود .
گرچه امامان(ع) از علم خدادادی برخوردار بودند و از گذشته و آینده خبر میدادند و از نحوه شهادت خود با خبر بودند، ولی مؤظف نبودند طبق علمشان عمل کنند، بلکه در همه موارد (مگر مصلحت ایجاب کند) مطابق آن چه علوم عادی اقتضا میکرد، عمل مینمودند. همان گونه که خداوند میتوانست در تمام برخوردهای بین کفر و توحید، پیامبران، امامان و اولیای الهی و رهروان راه حق را پیروز گرداند و کفر و کافران را مغلوب کند، ولی این کار را جز در موارد استثنایی انجام نداد، چرا که سنت الهی بر این است که جریان امور دنیوی به طور عادی و طبیعی پیش رود. در غیر این صورت دنیا بستر آزمایش برای بشر نخواهد شد.
یکی دیگر از دلایل عمل نکردن به عمل علم غیب این است که ایمه اطهار قرار است الگوی افراد عادی باشند و اگر آنها از علم غیب استفاده می کردند فردای روز همه می گفتند ما نمی توانیم مثلا حکومت تشکیل بدهیم و اگر هم ایمه تشکیل داشتند با توجه به عمل به علم غیبشان بوده که موفق شدند، پس ما که علم غیب نداریم نمی توانیم چنین کاری را انجام بدهیم.روش ایمه باید به صورت طبیعی باشد و حالت عادی داشته باشد که الگوی افراد عادی جامعه قرار بگیرد.
ولی اگر ما میگیم تنها معصوم است که شایسته ی حکومت است دلیلش اینه که ایشان خطا و اشتباه نمیکنند به خاطر همین امکاناتی که خدا در اختیارشون قرا داده.اگر از این امکانات استفاده نشه چه فرقی هست بین انها و مردم عادی؟در این صورت ایشان اولویت ندارند برای حکومت.
در زمان غیبت هم هیچ کس ادعا ندارد که میتونه در حد معصوم حکومت تشکیل بده و مثل ایشان باشه.منتها میگن در حد توان خودمون وظیفه داریم و در همون حد انجام میدیم....
بسماللهالرحمنالرحیم در زمان غیبت هم هیچ کس ادعا ندارد که میتونه در حد معصوم حکومت تشکیل بده و مثل ایشان باشه.منتها میگن در حد توان خودمون وظیفه داریم و در همون حد انجام میدیم....
سلامعلیکمورحمةالله
ولی اگر ما میگیم تنها معصوم است که شایسته ی حکومت است دلیلش اینه که ایشان خطا و اشتباه نمیکنند به خاطر همین امکاناتی که خدا در اختیارشون قرا داده.اگر از این امکانات استفاده نشه چه فرقی هست بین انها و مردم عادی؟در این صورت ایشان اولویت ندارند برای حکومت.
برادر در حکومت امام زمان علیهالسلام که حکم به باطن میکنند هم باز ایشان برای شهرهای مختلف حاکمانی را تعیین میکنند و حکومت اگر مشابه وضع فعلی هم نباشد ولی به هر حال سلسله مراتبی دارد و روش کلی حکومت اینطور نیست که از طریق علم غیبی باشد، چه آنکه آن کار خاص خود حضرت است و البته حتماً ضرورتی دارد که اینطور باشد ... شاید مثلاً چون اینقدر زمین از ظلم و جور پر شده است و آنقدر حق و باطل به هم مخلوط و با هم جابجا شدهاند که با اسناد و مدارک ظاهری زمین نمیتواند از عدل و داد پر شود ...
اما به هر دلیلی که باشد باز حکومت خلیفهی خدا نباید ناقض غرض اصلی خدا برای خلقت دنیا باشد، اگر خدا فرصت گناه بدهد که شخص با ارادهی خودش گناه نکند و امام چون میداند که این شخص گناه خواهد کرد او را قبل از ارتکاب عملش به زندان بیاندازد و یا اعدام کند که دیگر نقض غرض میشود ... این حتی میتوان گفت که خلاف عدالت هم هست! عدالت یعنی هر چیزی سر جای خودش و در همین راستا عمل کردن به علم غیب مصداق بیعدالتی است، دنیا باید شرایط دنیا را داشته باشد و قیامت هم شرایط خودش را، هر کدام که سر جای دیگری بخواهد بنشیند باز همین بر خلاف عدالت است ... عدالت در دنیا عدالتی که حق به حقدار برسد نیست، بلکه عدالتی است که گاهی از نظر حقیقی (آخرتی) ممکن است بیعدالتی هم محسوب شود ... استثنائات بحثشان جداست همانطور که در بالا هم اشاره گردید
یا علی علیهالسلام
بسماللهالرحمنالرحیم
سلام علیکم
به طور خلاصه شاید بتوان گفت که اهل بیت علیهمالسلام در هر کاری و در هر امری از امور عالم هم به عدالت اخروی آگاهی دارند به علم غیب و هم به عدالت دنیوی، مطابق عدالت دنیوی زندگی میکنند و مطابق علم به عدالت اخروی هدایت میکنند ... مثل اینکه ابن ملجم ملعون را نکشتند قبل از آنکه دست به قتل حضرت بزند ولی او را هشدار دادند که حضرت به دست شقیترین افراد به شهادت میرسند ... این یعنی همان اتمام خجت و ایجاد فرصت ... مطابق زیارت جامعهی کبیره اهل بیت علیهمالسلام «بابٌ مُبتلی به الناس» هستند، مردم به ایشان امتحان میشوند، ایشان خودشان مواضع امتحان هستند، این است که باید شرایط این امتحانها فراهم باشد ... افراد در این آزمونها خودشان و نقاط قوت و ضعف خودشان را میبینند و میشناسند و راه درست به ایشان گوشزد شده و منتظر میشوند تا ایشان خودشان با اختیار خودشان راهشان را اختیار کنند ...
در واقع اهل بیت علیهمالسلام میدانند که چه خواهد شد ولی میدانند هم که چه باید انجام دهند و همان کاری را میکنند که باید انجام دهند ... کسی که به مقام ایشان میرسد از خود سلب اختیار کرده و اختیار خودش را در ارادهی خداوند معنا میکند و کالجسد بین یدی الغسّال میشود ... نه اینکه اختیار نداشته باشند، اختیار دارند ولی از اختیارشان در انتخاب اینکه خود را کامل در اختیار اراده و مشیّت خداوند بگذارند صرف کردهاند و این بالاترین درجهی انتخاب است ... ایشان انتخاب کردهاند که بنده باشند ... با این حساب در امور دنیایی هم بندهی خودشان نیستند و به صلاحدید خودشان هم عمل نمیکنند ... ایشان در فتنهها گیچ نمیشوند چون ایشان علم الهی دارند، هم مطابق علم غیب خود دیگران را اگاه کرده و بر ایشان اتمام حجت کرده و راه درست را پیش پایش نشان میدهند، هم میدانند که خودشان باید چه اقدامی نمایند و همان کار را هم انجام میدهند و این دو مطابق صحبتهایی که کردیم لزوماً منطبق نیستند ...
یا علی علیهالسلام
[="Tahoma"][="Blue"] در زمان غیبت هم هیچ کس ادعا ندارد که میتونه در حد معصوم حکومت تشکیل بده و مثل ایشان باشه.منتها میگن در حد توان خودمون وظیفه داریم و در همون حد انجام میدیم....ولی اگر ما میگیم تنها معصوم است که شایسته ی حکومت است دلیلش اینه که ایشان خطا و اشتباه نمیکنند به خاطر همین امکاناتی که خدا در اختیارشون قرا داده.اگر از این امکانات استفاده نشه چه فرقی هست بین انها و مردم عادی؟در این صورت ایشان اولویت ندارند برای حکومت.
همین الان هم خیلی ها میگن دین از سیاست جداست و تنها معصوم هست که حکومت کرده است و ما را چه به حکومت.
اگر از علم غیبش هم استفاده می شد که واویلایی می شد و بهانه دست خیلی های دیگه هم می افتاد تا دین را از اسلام جدا کنند و بگویند حکومت فقط مختص معصوم است چون اون علم غیب دارد.[/]
بسماللهالرحمنالرحیم
سلامعلیکمورحمةاللهبرادر در حکومت امام زمان علیهالسلام که حکم به باطن میکنند هم باز ایشان برای شهرهای مختلف حاکمانی را تعیین میکنند و حکومت اگر مشابه وضع فعلی هم نباشد ولی به هر حال سلسله مراتبی دارد و روش کلی حکومت اینطور نیست که از طریق علم غیبی باشد، چه آنکه آن کار خاص خود حضرت است و البته حتماً ضرورتی دارد که اینطور باشد ... شاید مثلاً چون اینقدر زمین از ظلم و جور پر شده است و آنقدر حق و باطل به هم مخلوط و با هم جابجا شدهاند که با اسناد و مدارک ظاهری زمین نمیتواند از عدل و داد پر شود ...
اما به هر دلیلی که باشد باز حکومت خلیفهی خدا نباید ناقض غرض اصلی خدا برای خلقت دنیا باشد، اگر خدا فرصت گناه بدهد که شخص با ارادهی خودش گناه نکند و امام چون میداند که این شخص گناه خواهد کرد او را قبل از ارتکاب عملش به زندان بیاندازد و یا اعدام کند که دیگر نقض غرض میشود ... این حتی میتوان گفت که خلاف عدالت هم هست! عدالت یعنی هر چیزی سر جای خودش و در همین راستا عمل کردن به علم غیب مصداق بیعدالتی است، دنیا باید شرایط دنیا را داشته باشد و قیامت هم شرایط خودش را، هر کدام که سر جای دیگری بخواهد بنشیند باز همین بر خلاف عدالت است ... عدالت در دنیا عدالتی که حق به حقدار برسد نیست، بلکه عدالتی است که گاهی از نظر حقیقی (آخرتی) ممکن است بیعدالتی هم محسوب شود ... استثنائات بحثشان جداست همانطور که در بالا هم اشاره گردیدیا علی علیهالسلام
سلام
بحث سلب اختیار نیست!!امام کسی رو که میدونه در مقام ریاست باشه فساد میکنه سر کار نگذاره سلب اختیار کرده؟!؟خب پس ادمهایی رو هم که بدون علم غیب میشه فهمید فاسدند بذاریم سر یک مسئولیتی که یک وقت اختیارشون سب نشه!!؟!
مسئه سلب اختیار نیست مسئله ی رجوع به نوع خاصی از علم است
همین الان هم خیلی ها میگن دین از سیاست جداست و تنها معصوم هست که حکومت کرده است و ما را چه به حکومت.
اگر از علم غیبش هم استفاده می شد که واویلایی می شد و بهانه دست خیلی های دیگه هم می افتاد تا دین را از اسلام جدا کنند و بگویند حکومت فقط مختص معصوم است چون اون علم غیب دارد.
خب بگن!!شما شبه مطرح کردید عرض شد این شبهه جواب داره.بی جواب که نیست.دیگه نمیشه ادم کار درست رو انجام ندهد که فلان چیزو میگن...
سلام
بحث سلب اختیار نیست!!امام کسی رو که میدونه در مقام ریاست باشه فساد میکنه سر کار نگذاره سلب اختیار کرده؟!؟خب پس ادمهایی رو هم که بدون علم غیب میشه فهمید فاسدند بذاریم سر یک مسئولیتی که یک وقت اختیارشون سب نشه!!؟!
مسئه سلب اختیار نیست مسئله ی رجوع به نوع خاصی از علم است
بسمالله...الرحمنالرحیم
سلام علیکم و رحمة الله
امام میداند که فلان کس را اگر سر فلان کار بگذارد فساد بزرگی میکند و میداند هم که وظیفهاش از طرف خدا این هست که چنین فرصتی را برای او فراهم کند و البته به او توصیههای لازم را هم بدهد و حجت را برش تمام کند و حتی از پذیرش آن مقام برحذرش دارد و غیره و غیره ... اما مانعش نمیشود، گرچه اگر سایر مسلمین یاور ایشان باشند امکان دارد که وظیفهی ایشان متفاوت شود و مانع از به قدرت یا مقام رسیدن همان فاسدها هم بشوند، ولی باز بر اساس علوم معمولی و نه علم غیب، مثل اینکه هر کس دیگری هم میتواند با فساد مبارزه کند ...
شاید ظاهرش گیجکننده به نظر برسد ولی اگر دقت کنید که امام دو علم دارد، یکی علم غیب که وسیلهی هدایت باطنی است و دیگری علم به وظیفهی خود که مبنای تصمیمات ظاهری است، مسأله حل شود ...
امامی که علم غیب دارد علم به وظیفهی خود در مقام هدایت باطنی و حکومت ظاهری هم دارد و به قول امام هادی علیهالسلام در زیارت جامعه ایشان «المطیعون لله القوامون بامره العاملون بارادته» هستند، علیهمالسلام. امام علیهالسلام هم هرگز وظیفهاش را بنای بر دانشی که دارد رها نمیکند و البته با تغییر شرایط در این وظیفه هم تغییر میتواند ایجاد شود، این است که گفته میشود هر یک از ائمه علیهمالسلام اگر در زمان و شرایط و موقعیت امام دیگری بودند همان کاری را میکردند که آن امام در آن شرایط انجام دادند ... آنها خلیفههای خدا بودند و هستند و اوامر خدا را جاری میکردند و میکنند و نه اوامر خودشان را ... مانند ما نیستند که به تشخیص خودمان عمل میکنیم و تشخیص خودمان هم مستقل از امر خدا و گاهی موافق و گاهی مخالف با آن هست و گاهی هم نه موافق است و نه مخالف ...
با این حساب اینکه نتیجه گرفتید «خب پس ادمهایی رو هم که بدون علم غیب میشه فهمید فاسدند بذاریم سر یک مسئولیتی که یک وقت اختیارشون سب نشه!!؟!» یک قیاس نارواست که احتمالاً خودتان هم میدانید اشکالش از کجاست ... اینکه فرمودید بدون علم غیب هم میشود فهمید که فاسد هستند ... نعوذ بالله یعنی اهل بیت علیهمالسلام کسی را که مثلاً شهرت به فساد و طغیان داشتهاند و نزد دیگران منفور بودند به سمتی منصوب کرده بودند؟ پناه بر خدا ... در ثانی این بحث برای ما و مثل ما نیست و برای امام علیهالسلام است که علم غیب دارند از طرف خداوند به همان اندازهای که خداوند اراده کرده باشد و صورت سؤال برای ما خودبخود مخدوش میشود
یا علی علیهالسلام
[=times new roman]
سلام علیکم و رحمه الله
در زمانی که حضرت علی علیه السلام بعد از 25 سال خلافت را پذیرفتند 25 سال بود که بخش عمده ای از رفتارها و عقاید جاهلی به جامعه بازگشته بود.
در روایتی از صحیح بخاری کتاب الصلاة، باب تضییع الصلاة عن وقتها روایتی آمده که زهری میگوید: در دمشق وارد بر انس شدم در حالی که میگریست. گفتم: چرا گریه میکنی؟
گفت: «لا اعرف شیئا ممّا ادرکت إلاّ هذه الصلاة وهذه الصلاة قد ضیّعت.هر چیزی که از سنت های رسول الله می دانستم، همه را از بین بردند جز نماز که این نماز هم ضایع و نابود شد
اینروایت و روایاتی از این دست که کم هم نیستند گویا و راوی این مطلبند که در زمانی که حضرت بخلافت رسیدند جامعه یک جامعه اسلامی نبود و برای اصلاح هر شهر چنین جامعه ای یک معصوم یا یک انسان متعالی نیاز بود که برای آن شهر بفرستد و آن شخص هلاکت نیفتد .
و
ایشان بهترین هائی که موجود بود را انتخاب کردند و فرستادند
چنین افرادی کم پیدا میشوند که در یک جامعه با رفتار جاهلی بتوانند با کمترین خطا و مدبرانه عمل کنند .
ولی اگر ما میگیم تنها معصوم است که شایسته ی حکومت است دلیلش اینه که ایشان خطا و اشتباه نمیکنند به خاطر همین امکاناتی که خدا در اختیارشون قرا داده.اگر از این امکانات استفاده نشه چه فرقی هست بین انها و مردم عادی؟در این صورت ایشان اولویت ندارند برای حکومت.
در زمان غیبت هم هیچ کس ادعا ندارد که میتونه در حد معصوم حکومت تشکیل بده و مثل ایشان باشه.منتها میگن در حد توان خودمون وظیفه داریم و در همون حد انجام میدیم....
با سلام و احترام و کسب اجازه از استاد مقداد عزیز
کاملا فرمایش شما درست است، اصلا فلسفه وجودی امام معصوم این است که نهایت درخشندگی و هدایت گری را داشته باشد، اما نکته ای در این جا مغفول مانده، وآن این است که ائمه(ع) وظایف گوناگونی داشته اند، تبیین معارف اسلام، تفسیر وحی، حفظ شریعت، و... که یقینا علم غیب را می طلبد، اما نباید فراموش کنید که در وهله عمل، آنها الگو برای انسان های غیر معصومی هستند که بدون علم غیب و فقط از روی ظواهر باید تصمیم گیری کنند، اما به نظر شما اگر امام معصوم در همه عرصه ها از علم غیب استفاده کند سیره او برای دیگران کارآیی بیشتری خواهد داشت، یا اگر از علم غیب استفاده نکند؟ اگر قرار بود ائمه(ع) در زندگی شخصی خویش کاملا با استفاده از علم غیب تصمیم گیری کنند، سیره آنها چطور می توانست برای انسان های محروم از علم غیب مفید باشد؟ تنها در این حد می توانستند الگو برداری کنند که مثلا بگویند چون فلان کار را ائمه(ع) انجام داده اند پس حرام و مکروه نیست، اما باب الگو گرفتن در مواضع سیاسی و حرکت های اجتماعی اهل بیت(ع) مسدود می شد.
پس روشن است که آن بزرگواران در این عرصه هرگز نمی بایست از علم غیب خویش استفاده کنند، چرا که در جایی که می خواهند نحوه عمل را به دیگران بیاموزند باید در حد توان آنها حرکت کنند، مانند پدری که می خواهد کاری را به فرزندش خردسالش بیاموزد، طبیعتا نمی تواند با قدرت خویش انجام دهد، بلکه باید توان خویش را در حد توان فرزند تنزل دهد. به عنوان مثال روشن است اگر امام حسین(ع) از علم غیب خویش در ماجرای کربلا استفاده می نمود، این حماسه عظیم دیگر برای ما قابل الگو برداری نبود، چرا که از حیطه توان ما خارج می بود، اما آن حضرت به عنوان یک انسان مومن و آزاده و سیاست مدار و با تفکر ظاهری تعیین موضع می نمودند تا برای همگان قابل درس گرفتن باشد، مثلا هنگامی که برای اولین بار بعد از مرگ معاویه به دارالاماره مدینه دعوت شدند، می دانستند در آنجا برای ایشان اتفاقی نمی افتد، اما 30 نفر را مسلح را با خود بردند و فرمودند: تا من بیرون نیامده ام اینجا بایستید و اگر فریاد زدم به داخل هجوم آورید»(الکامل، ابن اثیر، ج4، ص14 به نقل از قصه کربلا، علی نظری منفرد، ص65) در حالی که امام(ع) می توانست با علم غیب بداند که مشکلی پیش نمی آید و از بردن این افراد صرف نظر کند(1) طبیعتا این حرکت یک آموزش برای غیر معصومین بوده، و نورافشانی بیشتر را به دنبال داشته است، و این پیام را دارد که آنقدر دشمنت را بشناس تا بتوانی رفتار او را پیشگویی کنی و همواره در برخورد با دشمنان جانب احتیاط را نگهدار و...، اصلا رمز این که حماسه عاشورا برایمان قابل الگو گرفتن است همین سیره عقلایی امام حسین(ع)، به جای سیره خارق العاده و با اتکاء به علم غیب است.
امام علی(ع) نیزعلاوه بر حکومت، وظیفه دیگری نیز دارد، و آن این که نحوه حکومت داری را عملا به انسان های غیر معصومی که سال ها قرار است این وظیفه را برعهده بگیرند بیاموزد. می خواهند روش حکومت داری را به انسان ها بیاموزند که به هر کسی باید متناسب با سابقه و اوصاف ظاهری مسئولیت داد، طبیعتا غیر از این نیست، لذا وقتی منذر بن جارود که از کارگزاران امیرالمومنین(ع) بود خیانت کرد، حضرت در نامه ای به او نوشتند:
«ُفَإِنَّ صَلَاحَ أَبِيكَ غَرَّنِي مِنْكَ وَ ظَنَنْتُ أَنَّكَ تَتَّبِعُهَدْيَهُ وَ تَسْلُكُ سَبِيلَه» (نهج البلاغة (للصبحي صالح)، نامه 71، ص462)
همانا، شايستگى پدرت مرا نسبت به تو خوشبين ساخت، و گمان كردم همانند پدرت مى باشى، و راه او راه مى روى.
آن بزرگواران در همین عمل به ما آموختند که انسان ها تا مسئولیت نپذیرند ماهیت حقیقی شان مشخص نمی شود لذا باید با نگاه به گذشته آنها، به ایشان مسئولیت داد، و سپس بعد از قبول مسئولیت بر آنها نظارت دقیق داشت، لذا خود همین که حضرت(ع) بلافاصله از انحراف آنها با خبر شده و برخی را توبیخ نموده و برخی را برکنار می کردند نیز نقش تربیتی دارد، تا راه حکومت داری در سه بُعد روش انتخاب، چگونگی نظارت و طریق برخورد را به تمام انسان ها نشان دهند، در حالی که اگر با علم غیب، هر مسئولی را قبل از ارتکاب کنار می گذاشتند هرگز چنین خیر عظیمی در برابر شر قلیل، محقق نمی گشت.
با این اوصاف خود این رفتار مختلف والیان، و نحوه برخورد امام (ع) با ایشان دریچه های مختلف علمی را به روی بشر گشوده است، مثلا در ماجرای تخلف ابن هرمه، که امام علی(ع) در نامه ای به رفاعه نوشتند:
«وقتي كه نامه ام به دستت رسيد و خواندي بلافاصله «ابن هرمه» را از مسئوليت بازار عزل مي كني. به خاطر حقوق مردم او را زنداني كن و عليه او همه را با خير كن تا اگر شكايتي دارند بگويند و مسأله را به همه كارمندان زيردستت گزارش كن تا نظر مرا بدانند. دراين كار نسبت به ابن هرمه كوتاهي نكني كه هم نزد خدا هلاك خواهي شد و هم به بدترين وجه تو را از كار بركنار مي كنم، به خدا پناهت مي دهم كه در اين كار كوتاهي نشود. ... اي رفاعه! همه زندانيان را براي تفريح به حياط زندان بياور غير از ابن هرمه، مگر اينكه از جانش بترسي...»(دعائم الاسلام، ابن حیون، ج2، ص532)
اما تفاوت امام معصوم و فقیه غیر معصوم در حکومت این است که اولا امام معصوم هرگز از نظر مبانی تئوریک شرعی و حکومتی خطا نمیکند، بر خلاف فقیه، و ثانیا: در تصمیم گیری طبق ظواهر و مسائل جامعه نیز خطا نمیکند، اما ممکن است خود این ظواهر، ظواهر واقعی نبوده و منافقانه باشند. در حالی که فقیه ممکن است در خود تشخیص این مصادیق و تحلیل اوضاع دچار اشتباه شود، البته حکمت انتخاب فقیه عادل و مدیر به عنوان حاکم این است که احتمال اشتباه در این دو عرصه را به حداقل برسانیم.
با این تفاصیل روشن می شود که ائمه(ع) وظیفه آموزش عملی را نیز داشته اند، لذا باید با منافقین مانند کسی که از باطن ایشان با خبر نیست رفتار می کرده اند تا غیر معصومین نیز روش رابطه متقابل با کسانی را که از ماهیتشان بی خبر هستند را یاد بگیرند، به همین خاطر است که سیره امام زمان(ع) از این حیث فرق می کند، و چون دیگر قرار نیست غیر معصومی پس از ایشان حکومت کند، در برخوردها به باطن افراد نگاه می کنند، لذا در روایات آمده است:
«ثُمَ يَدْخُلُ الْكُوفَةَ فَيَقْتُلُ بِهَا كُلَ مُنَافِقٍ مُرْتَاب» (الارشاد، شیخ مفید، ج2، ص384)
سپس داخل کوفه میشود پس هر منافق شکاک را میکشد.
یا در روایات دیگری که نشان دهنده این است که آن حضرت(ع) ایمان ظاهری مردم را نمی پذیرد، چرا که با ظهور آن حضرت(ع) حجت بر همگان تمام میشود، و کسی نمی تواند توبه خویش را به تأخیر اندازد.(کمال الدین، شیخ صدوق، ج1، ص18، و ج2، ص357)
____________________________
1) همان طور که نیازی به حضور این افراد نشد، چرا که همان طور که امام(ع) می دانست ولید توان و جرأت جسارت به ایشان را نداشت و حتی تشویق های مروان نیز نتوانست تأثیری در او بگذارد، و فقط موجب شد امام حسین(ع) با لحنی تند با مروان سخن بگوید که وی دیگر سکوت کرد.(الارشاد، شیخ مفید، ج2، ص33)
پرسش:
چرا امام علی(ع) کسانی را روی کار می آوردند که بعدا این افراد اختلاس میکردند،با اینکه شناخت افرادی همچون زیاد بن ابیه کار مشکلی نبود؟
پاسخ:
بررسی تاریخ بیانگر این معناست که فساد در هر عصری و در همه جوامع بوده است.البته درحکومت دینی مسائل مالی و اقتصادی، به دلیل تأثیر بسیارش بر فکر و روح و اعتقاد مردم، جایگاه ویژه ای دارد.بالطبع مفاسد اقتصادی بخصوص اگر توسط حاکمان و کارگزاران حکومت اسلامی صورت بگیرد،آثار سوء آن شدیدتر خواهد بود.
بی تردید یکی از وظایف مهم نظام اسلامی، نظارت بر اعمال کارگزاران است. در شان نظام اسلامی نیست که خدای نکرده برخی از کارگزاران طوری زندگی و رفتار کنند که با تضییع حقوق مردم، موجبات فراهم شدن ثروت های بادآورده گردند. یکی از موارد قابل تامل در سیره حکومتی امیر مومنان علی (علیه السلام) برخورد ایشان با کارگزاران متخلف است. زیرا همان گونه که رسول خدا(صلی الله علیه وآله) درباره اش فرموده اند: او در اجراى حکم خدا سخت گیر است و اهل مسامحه و سازش نيست.[1] در اینجا به چند نمونه از برخورد قاطع امام علی (علیه السلام) می پردازیم:
برخورد با زیاد بن ابیه
علي (عليه السلام)، فرستاده اي را نزد زياد روانه ساخت تا آنچه از مالياتها نزد او جمع شده، باز ستاند. زياد، آنچه نزدش بود، همراهِ فرستاده كرد و به وي گفت: كُردها مالياتها را نابود كرده اند و من با آنها مدارا ميكنم. اين مطلب را به اميرمؤمنان اعلام مكن كه گمان كند كوتاهي از من بوده است.
فرستاده آمد و سخن زياد را به علي (عليه السلام) رساند. او به زياد نوشت: «فرستاده ام خبر داد آنچه را درباره كُردها به وي گفتي و اينكه آن را از من كتمان كرده اي. تو خود به نيكي ميداني كه آن را به وي نگفتي، مگر از آن رو كه به من برساني و من سوگند ميخورم به خداوند عز و جل، سوگند راستين، كه اگر به من خبر رسد كه در ثروت مسلمانان خيانت كرده اي، كم يا زياد، چنان بر تو سخت بگيرم كه اندک مال شوی و بارِ هزينه عيال بر دوشت سنگيني كند و خوار و پريشان حال شوي. والسلام![2)
برخورد با ابن هَرَمه
امام علي (عليه السلام) هنگامي كه از، خيانت ابن هَرمَه، مأمور بازار اهواز اطلاع یافت، به رفاعه چنين نوشت : هنگامي كه نامه ام را خواندي، ابن هرمه را از بازار، بركنار كن و او را به خاطر مردم از كار، بازدار و سپس زنداني نما و خبر آن را اعلان عمومي كن و به كارگزارانت بنويس و نظرم را به آنان ابلاغ نما. درباره ابن هرمه، غفلت يا كوتاهي نكني كه نزد خداوند، هلاك شوي و من هم به بدترين شيوه بركنارت خواهم كرد كه از اين كار، تو را به خدا پناه ميدهم.
هنگامي كه جمعه شد، او را از زندان بيرون آر و 35 تازيانه بر او بزن و در بازارها بچرخان. اگر كسي از او شكايت كرد و شاهد آورد، او را سوگند ده و از درآمد ابن هرمه آن را پرداخت نما. فرمان ده تا او را با خواري و زشتي و فرياد كشيدن بر سرش، به زندان ببرند، با طنابي پاهايش را ببند و وقت نماز او را بيرون آور. اگر كسي برايش غذا، آشاميدني، لباس و زير اندازي آورد، مانع مشو. مگذار كسي بر او وارد شود تا به او چاره اي تلقين كند يا به آزادي اميدوارش سازد. اگر برايت روشن شد كه كسي مطلبي را به او القا كرده كه به مسلماناني زيان ميرساند، او را با تازيانه تأديب نما و زنداني كن تا توبه نمايد.
شبها زندانيان را براي هواخوري به حياط زندان بياور، جز ابن هرمه را، مگر آن كه ترس از تلف شدنش باشد كه او را نيز شبها آزاد بگذار. اگر در او طاقت و توان ديدي، پس از سي روز، 35 تازيانه ديگر، افزون بر 35 تازيانه قبلي بر او بزن. براي من گزارش كارت در بازار را بنويس و اينكه چه كسي را پس از آن خائن برگزيدي. حقوق ابن هرمه خائن را هم قطع كن.[3]
در موردی دیگر یکى از فرمانداران اموالی از بیت المال را نزد خود گرفته بود، خبر که به امام رسید ، حضرت فوراً نامه ای تهدید آمیز به وی نوشتند: از خدا بترس ، و اموال این مردم را به سویشان بازگردان، که اگر چنین نکنى و خداوند مرا بر تو چیره سازد، با تو کارى خواهم کرد که نزد خداوند عذر خواهم داشت، و با شمشیرم که هر کس را با آن زدم در آتش شد، گردنت را بزنم . به خدا سوگند، اگر کارى را که تو کردى حسن و حسین کرده بودند، از من نرمشى نمى دیدند، و به مرادى نمى رسیدند، تا آن که حق را از آنان بازگیرم، و باطلى را که از ستم آن دو پدید آمده، نابود سازم .[4]
با توجه به این چند نمونه مشخص می شود که آن حضرت در مبارزه با مفاسد اقتصادی بخصوص توسط کارگزاران حکومت،بسیار جدی و قاطع عمل می کردند.در این بین عده ای هم برای فرار از مجازات و برخورد قاطع آن حضرت،به معاویه پناهنده می شدند:
قعقاع بن شور فرماندار شهر کسکر از سوی دولت علوی بود .او علاوه بر تخلفاتی که داشت ، با زنی ازدواج کرد که مهریه اش را بر خلاف سنت نبوی (ص) صدهزار درهم قرار داد -که چنین مبلغی گزاف از سوی کارگزار دولتی بسیار شگفت آور بود و حیرت و ناراحتی مردمان را به دنبال داشت- قعقاع پس از آنکه فهمید که حضرت علی(علیه السلام) از کارهای خلافش آگاه شده و مورد بازخواست قرار خواهد گرفت، به سوی شام گریخت.[5]
اما برای پاسخ به این سوال چرا امام علی(علیه السلام) به اینگونه افراد مسئولیت می دادند،باید به سراغ علم امام (علیه السلام) رفت:
پیامبر (صلی الله علیه و آله) و ائمه (علیهم السلام)، موظف بودند که در زندگی فردی ، اجتماعی و برخورد با افراد ، به صورت متعارف و معمول و مانند سایر مردم رفتار نمایند . از علم غیب ، در اداره جامعه و عزل و نصب افراد و قضاوت درباره دیگران ، طرد و نفی آنان استفاده نکنند . بکارگیری افرادی که بعدها مشکلاتی بوجود آوردند ارتباط به علم غیب امام علی (علیه السلام) ندارد و امام(علیه السلام) وظیفه نداشت که از علم غیب بهره گیرد.بلکه طبق ظاهر افراد و ملاک هایی که آن زمان داشتند،بعنوان کارگزار حکومت انتخاب شدند و بعد از اینکه خلاف آن ثابت شد،امام هم عکس العمل لازم را نشان دادند.
رسول خدا (صلی الله علیه وآله) و دیگر امامان نیز در این امور از علم غیب بهره نمی گرفتند، از این رو پیامبر (صلی الله علیه و آله)، به خالد بن ولید مسئولیتی واگذار می کند . سپاهی را در اختیارش قرار می دهد ، که به سوی (بنی جذیمه ) برود . پیامبر او را برای جنگ نفرستاد ، ولی خالد آنان را مورد حمله قرار داد. کسانی از ایشان را به قتل رساند که چون خبر به پیامبر رسید ،حضرت بسیار ناراحت شد و دست ها به آسمان برداشت و گفت : خدایا ! از آنچه (خالد) کرده است، نزد تو بیزاری می جویم [6] این مسئله در بسیاری از وقایع صدر اسلام بارها تکرار شد، مانند داستان شکست در جنگ احد، وجود منافقانی که تا وقتی دشمنی را اظهار نمی کردند، پیامبر با آن ها برخورد نمی کرد.
اما اينكه بگوييم شناخت افرادي مثل زياد بن ابيه مشكل نبوده است - بدون در نظر گرفتن علم امام - بله الان مشكل نيست،ولي طبق آنچه در تاريخ از ابراز ارادت اين شخص به امام علي(عليه السلام) سراغ داريم،اگر هم امام علي(عليه السلام) بر اساس علم غيبش او را كنار مي گذاشت،كسي قبول نمي كرد.علاوه بر اين در آن زمان از ميان افرادي كه بعنوان ياران امام علي(عليه السلام) حاضر به ياري رساندن آن حضرت بودند،امام(علیه السلام) نيز بهترين گزينه ها را انتخاب مي كردند.همچنين آنچه از تاريخ استفاده مي شود،زياد تا زمان شهادت امام علي(عليه السلام) به آن حضرت وفادار بوده است.
در زمان جنگ صفین معاویه نامهای به او مینویسد و او را به خود دعوت کرد و وعدههایی را نیز داده است. اما زیاد جواب مثبتی به نامه نداده و حتی در میان مردم بیان کرد: «پسر زن جگرخواره و سرآمد نفاق و دورویى براى من نامه نوشته و مرا بیم داده است و حال آنکه میان من و او، پسر عموى رسول خدا(صلی الله علیه وآله) با نود هزار مرد کامل سلاح قرار دارد که همه از شیعیان اویند و به خدا سوگند اگر معاویه آهنگ من کند، مرا مردى بسیار شمشیر زن خواهد یافت».[7]
اينكه در يك سيستمي افرادي كه داراي شرايط لازم و مناسبي هستند،بكار گرفته شوند و احياناً بعد از رسيدن به قدرت،سوءاستفاده كنند.اين ضعفي براي آن سيستم نبوده و موجب ايراد گرفتن به سيستم هم نمي شود،آنچه سبب ايراد گرفتن مي شود اين است كه يا در انتخاب افراد توجه نشود،يا اينكه بعد از ارتكاب خلاف،برخورد مناسب و جدي صورت نگيرد.بررسي هاي تاريخي نشان مي دهد كه امام علي(عليه السلام) هم در انتخاب افراد دقت داشتند و هم در صورت بروز خلاف،برخورد جدي مي كردند،اين مطلب نه تنها جاي ايراد ندارد،بلكه جاي تقدير و الگو گيري دارد.
پی نوشتها:
[1]- علامه مجلسى،بحار الانوار،تهران،اسلامیه،ج2 1،ص385.
[2]. أنساب الأشراف ج2ص390.
[3]. دعائم الإسلام ج 2 ص532.
[4]- نهج البلاغه، مترجم: محمد دشتی،قم،موسسه فرهنگی تحقیقاتی امیرالمومنین(ع)،نامه41.
[5]- ابن ابى الحدید، شرح نهج البلاغه،تحقیق:محمد أبو الفضل إبراهیم،دار إحیاء الکتب العربیة 1378 - 1959 م،چاپ اول،ج4،ص87.
[6]. سیره ابن هشام ،ج4 ،ص77-78 ، بیروت ، دار احیا ء التراث العربی ، 142 ه؛ طبقات ابن سعد ،ج2 ،ص147.
[7]. اخبار الطوال، ص 219.
پرسش:
ما معتقدیم فقط امام معصوم است که استحقاق حکومت را دارد،با این حال اگر ایشان نتواند از علم غیب استفاده کند،چه فرقی با افراد عادی دارد؟
پاسخ:
اصلا فلسفه وجودی امام معصوم این است که نهایت درخشندگی و هدایت گری را داشته باشد، اما نکته ای در این جا مغفول مانده، وآن این است که ائمه(علیهم السلام) وظایف گوناگونی داشته اند، تبیین معارف اسلام، تفسیر وحی، حفظ شریعت، و... که یقینا علم غیب را می طلبد، اما نباید فراموش کنید که در وهله عمل، آنها الگو برای انسان های غیر معصومی هستند که بدون علم غیب و فقط از روی ظواهر باید تصمیم گیری کنند،
اما به نظر شما اگر امام معصوم در همه عرصه ها از علم غیب استفاده کند سیره او برای دیگران کارآیی بیشتری خواهد داشت، یا اگر از علم غیب استفاده نکند؟ اگر قرار بود ائمه(علیهم السلام) در زندگی شخصی خویش کاملا با استفاده از علم غیب تصمیم گیری کنند، سیره آنها چطور می توانست برای انسان های محروم از علم غیب مفید باشد؟ تنها در این حد می توانستند الگو برداری کنند که مثلا بگویند چون فلان کار را ائمه(علیهم السلام) انجام داده اند پس حرام و مکروه نیست، اما باب الگو گرفتن در مواضع سیاسی و حرکت های اجتماعی اهل بیت(علیهم السلام) مسدود می شد.
پس روشن است که آن بزرگواران در این عرصه هرگز نمی بایست از علم غیب خویش استفاده کنند، چرا که در جایی که می خواهند نحوه عمل را به دیگران بیاموزند باید در حد توان آنها حرکت کنند، مانند پدری که می خواهد کاری را به فرزندش خردسالش بیاموزد، طبیعتا نمی تواند با قدرت خویش انجام دهد، بلکه باید توان خویش را در حد توان فرزند تنزل دهد.
به عنوان مثال روشن است اگر امام حسین(علیه السلام) از علم غیب خویش در ماجرای کربلا استفاده می نمود، این حماسه عظیم دیگر برای ما قابل الگو برداری نبود، چرا که از حیطه توان ما خارج می بود، اما آن حضرت به عنوان یک انسان مومن و آزاده و سیاست مدار و با تفکر ظاهری تعیین موضع می نمودند تا برای همگان قابل درس گرفتن باشد، مثلا هنگامی که برای اولین بار بعد از مرگ معاویه به دارالاماره مدینه دعوت شدند، می دانستند در آنجا برای ایشان اتفاقی نمی افتد، اما 30 نفر را مسلح را با خود بردند و فرمودند: تا من بیرون نیامده ام اینجا بایستید و اگر فریاد زدم به داخل هجوم آورید»(1)
در حالی که امام(علیه السلام) می توانست با علم غیب بداند که مشکلی پیش نمی آید و از بردن این افراد صرف نظر کند.طبیعتا این حرکت یک آموزش برای غیر معصومین بوده، و نورافشانی بیشتر را به دنبال داشته است و این پیام را دارد که آنقدر دشمنت را بشناس تا بتوانی رفتار او را پیشگویی کنی و همواره در برخورد با دشمنان جانب احتیاط را نگهدار و...، اصلا رمز این که حماسه عاشورا برایمان قابل الگو گرفتن است همین سیره عقلایی امام حسین(علیه السلام)، به جای سیره خارق العاده و با اتکاء به علم غیب است.
امام علی(علیه السلام) نیزعلاوه بر حکومت، وظیفه دیگری نیز دارد، و آن این که نحوه حکومت داری را عملا به انسان های غیر معصومی که سال ها قرار است این وظیفه را برعهده بگیرند بیاموزد. می خواهند روش حکومت داری را به انسان ها بیاموزند که به هر کسی باید متناسب با سابقه و اوصاف ظاهری مسئولیت داد، طبیعتا غیر از این نیست، لذا وقتی منذر بن جارود که از کارگزاران امیرالمومنین(علیه السلام) بود خیانت کرد، حضرت در نامه ای به او نوشتند:
«فَإِنَّ صَلَاحَ أَبِيكَ غَرَّنِي مِنْكَ وَ ظَنَنْتُ أَنَّكَ تَتَّبِعُهَدْيَهُ وَ تَسْلُكُ سَبِيلَه» (2)
همانا، شايستگى پدرت مرا نسبت به تو خوشبين ساخت، و گمان كردم همانند پدرت مى باشى، و راه او راه مى روى.
آن بزرگواران در همین عمل به ما آموختند که انسان ها تا مسئولیت نپذیرند ماهیت حقیقی شان مشخص نمی شود لذا باید با نگاه به گذشته آنها، به ایشان مسئولیت داد، و سپس بعد از قبول مسئولیت بر آنها نظارت دقیق داشت، لذا خود همین که حضرت(علیه السلام) بلافاصله از انحراف آنها با خبر شده و برخی را توبیخ نموده و برخی را برکنار می کردند نیز نقش تربیتی دارد، تا راه حکومت داری در سه بُعد روش انتخاب، چگونگی نظارت و طریق برخورد را به تمام انسان ها نشان دهند، در حالی که اگر با علم غیب، هر مسئولی را قبل از ارتکاب کنار می گذاشتند هرگز چنین خیر عظیمی در برابر شر قلیل، محقق نمی گشت.
با این اوصاف خود این رفتار مختلف والیان، و نحوه برخورد امام (علیه السلام) با ایشان دریچه های مختلف علمی را به روی بشر گشوده است، مثلا در ماجرای تخلف ابن هرمه، که امام علی(علیه السلام) در نامه ای به رفاعه نوشتند:
«وقتي كه نامه ام به دستت رسيد و خواندي بلافاصله «ابن هرمه» را از مسئوليت بازار عزل مي كني. به خاطر حقوق مردم او را زنداني كن و عليه او همه را با خير كن تا اگر شكايتي دارند بگويند و مسأله را به همه كارمندان زيردستت گزارش كن تا نظر مرا بدانند. دراين كار نسبت به ابن هرمه كوتاهي نكني كه هم نزد خدا هلاك خواهي شد و هم به بدترين وجه تو را از كار بركنار مي كنم، به خدا پناهت مي دهم كه در اين كار كوتاهي نشود. ... اي رفاعه! همه زندانيان را براي تفريح به حياط زندان بياور غير از ابن هرمه، مگر اينكه از جانش بترسي...»(3)
با این تفاصیل روشن می شود که ائمه(علیهم السلام) وظیفه آموزش عملی را نیز داشته اند، لذا باید با منافقین مانند کسی که از باطن ایشان با خبر نیست رفتار می کرده اند تا غیر معصومین نیز روش رابطه متقابل با کسانی را که از ماهیتشان بی خبر هستند را یاد بگیرند، به همین خاطر است که سیره امام زمان(علیهم السلام) از این حیث فرق می کند، و چون دیگر قرار نیست غیر معصومی پس از ایشان حکومت کند، در برخوردها به باطن افراد نگاه می کنند، لذا در روایات آمده است:
«ثُمَ يَدْخُلُ الْكُوفَةَ فَيَقْتُلُ بِهَا كُلَ مُنَافِقٍ مُرْتَاب» (4)
سپس داخل کوفه میشود پس هر منافق شکاک را میکشد.
یا در روایات دیگری که نشان دهنده این است که آن حضرت(علیه السلام) ایمان ظاهری مردم را نمی پذیرد، چرا که با ظهور آن حضرت حجت بر همگان تمام میشود، و کسی نمی تواند توبه خویش را به تأخیر اندازد.(5)
پی نوشتها:
(1). الکامل، ابن اثیر، ج4، ص14 به نقل از قصه کربلا، علی نظری منفرد، ص65.
(2). نهج البلاغة (للصبحي صالح)، نامه 71، ص462.
(3). دعائم الاسلام، ابن حیون، ج2، ص532.
(4). الارشاد، شیخ مفید، ج2، ص384.
(5). کمال الدین، شیخ صدوق، ج1، ص18، و ج2، ص357.