جمع بندی ارتباط حقایق عالیه با مظاهرشان
تبهای اولیه
سلام.
حقایق معقول ، مظاهر مختلفی در جهان دارند. اما معمولا یکی از این مظاهر ، مظهر اتم و اکمل آن حقیقت است.
مثال: نبوت ، مظاهر مختلفی دارد زیرا در 124 هزار شخص به ظهور می رسد. اما مظهر اتم آن ، خاتم الانبیاء و سید المرسلین (ص) است.
آیا سایر مظاهر یک حقیقت ، از طریق "مظهر اتم" به آن حقیقت وصل می شوند؟
آیا این گونه است که حقیقت معقول ، وقتی تجلی می کند، ابتدا "مظهر اتم" را ایجاد می کند ، و سپس توسط مظهر اتم ، سایر مظاهر ایجاد می شوند؟
چرا ممکن نباشد که آن حقیقت معقول مستقیماً ظهورات متعدد داشته باشد؟
مثال مادی: مظهر اتم "نور" در جهان ، خورشید است.
می توان گفت هر کجا در زمین روشنایی (طبیعی) یافت می شود ، از نور خورشید (و پراکندگی و انکسار آن) است.
نظر فلسفه و عرفان در این زمینه چیست؟ آیا هر دو یک دیدگاه دارند؟ آیا تعبیرات هر دو در این مورد با هم یکی یا متفاوت است؟
سلام.
حقایق معقول ، مظاهر مختلفی در جهان دارند. اما معمولا یکی از این مظاهر ، مظهر اتم و اکمل آن حقیقت است.
مثال: نبوت ، مظاهر مختلفی دارد زیرا در 124 هزار شخص به ظهور می رسد. اما مظهر اتم آن ، خاتم الانبیاء و سید المرسلین (ص) است.
آیا سایر مظاهر یک حقیقت ، از طریق "مظهر اتم" به آن حقیقت وصل می شوند؟
آیا این گونه است که حقیقت معقول ، وقتی تجلی می کند، ابتدا "مظهر اتم" را ایجاد می کند ، و سپس توسط مظهر اتم ، سایر مظاهر ایجاد می شوند؟
چرا ممکن نباشد که آن حقیقت معقول مستقیماً ظهورات متعدد داشته باشد؟
مثال مادی: مظهر اتم "نور" در جهان ، خورشید است.
می توان گفت هر کجا در زمین روشنایی (طبیعی) یافت می شود ، از نور خورشید (و پراکندگی و انکسار آن) است.
نظر فلسفه و عرفان در این زمینه چیست؟ آیا هر دو یک دیدگاه دارند؟ آیا تعبیرات هر دو در این مورد با هم یکی یا متفاوت است؟
سلام علیکم
[FONT="]ریشه این سخن که چه رابطهای میان مظاهر حقایق معقول در عالم ارواح با خود آن حقایق برقرار است، در علم عرفان اسلامی در عالمی برتر از عالم ارواح یعنی عالم صقع ربوبی که شامل دو تعین اول و ثانی میباشد، قابل بررسی و تبیین است.
[FONT="]برای رسیدن به مقام ذات نامتناهی به عقل اول (به عنوان نخستین مرتبه از تعینات خلقی) واسطهای لازم است که از اطلاق مقام ذات فروتر باشد؛ به گونهای که موجب تصحیحِ فرایند تعین و تنزل شود و نسبت خلق و ایجاد تعین یابد. این مصححِ ایجاد، در سرسلسلهی تعین ثانی با عنوانِ اسم جامع «الله» از آن یاد شده است.
[FONT="]نکتهای که در همین آغاز لازم به ذکر است اینکه عارفان در نقد بیان فیلسوفان درباره کیفیتِ حصول کثرت از وحدت بیان داشتهاند آنچه در آن ایجاب و اقتضاء ملحوظ است و شما آن را واجب الوجود تلقی میکنید، اسم جامع الله در تعین ثانی است. به این ترتیب، واجب الوجود فیلسوفان، از نظر عرفا چیزی بیش از یکی از تجلیاتِ حق در صقع ربوبی و یکی از اسمای ذاتی وی نیست.
از سویی دیگر، در منطق، مفهوم را به دو قسم کلی و جزئی تقسیم میکنند. در فلسفه، به ویژه در فلسفه صدرایی نیز، در مباحث وجود، از کلیِ سعی سخن میگویند و آن را در مقابل موجودات جزئی قرار میدهند. کلیِ سعی در این اصطلاح عبارت از آن وجودی است که شامل جزئیات وجودیِ افراد میشود.
بحث اسمای کلی، در مقابل اسمای جزئی در عرفان نیز مشابه این بحث است. اسم کلی آن است که شامل اسمای جزئی میشود و اسم جزئی نیز آن است که تحت اسم کلی دیگری قرار گیرد. بنابر این تعریف، هر اسم میتواند از جهتی کلی و از جهتی دیگر جزئی باشد. اهل معرفت معتقدند چون هر کدام از مخلوقاتِ حق، مظهر اسم و یا اسمایی هستند و از سویی، مخلوقات حق نامتناهی هستند، پس اسمای جزئی نامتناهیاند، ولی اسمای کلی را میتوان در هفت، پنج و یا چهار اسم منحصر کرد. برای مثال در بحثهای فلسفی مطرح میشود که علم حقتعالی امری عام است که سمع و بصر را که گونههای خاصی از علماند، شامل میشود. در اینجا دو اسم سمیع و بصیر را نسبت به اسم کلیِ علیم، دو اسم جزئی به شمار میآورند.
نخستین و کلیترین اسمی که در سرسلسلهی تعین ثانی قرار میگیرد و همه اسماء حتی اسمای هفتگانه یا چهارگانه، تجلی آن اند و از آن ناشی میشوند، اسم جامع «الله» است.
در حقیقت اسم الله همان توجه ایجادی و تعین مبدئیت است که قرار است همه اشیاء و کثرات با آن ایجاد شوند. از این رو، همه کثرات در رأس همه اسماء از او ناشی می شوند. بنابراین، سرسلسله اسماء در تعین ثانی و کلیترین اسم به معنای حقیقی آن که بالاتر از آن اسمی نیست – اسم اعظم حقیقی- اسم الله است.
نتیجهی کلیای که میتوان از این مباحث گرفت این است که اسم جامع الله اولا اسمای جزئی را به طور اندماجی در خود دارد؛ ثانیا در همهی آنها سریان دارد. بنابراین، اسم جامع الله یا اسم الوهیت، واجد تمام اسما به صورت اندماجی است و در عین حال، همان حقیقت کلی است که خود را در جزئیات نشان میدهد. به بیان دیگر، همان الله است که خود را به صورت «خالق»، «رازق»، «شافی» و ... در می آید. بنابراین، هر اسم جزئی را باید «الله جزئی» دانست زیرا همان حقیقت کلی است که خود را در آن قالب در آورده است. در نتیجه عارفان میگویند بطن البطن همه اسماء و تعینات، اسم جامع الله است؛ اسمی که باید آن را در همه جا دید و هر چیزی را به آن برگرداند.
نکته دیگری که به عنوان حلقهی دیگری برای پاسخ به سوال شما ضروری است این که هر کدام از اسمای جزئی ترکیب خاصی دارند که در بردارندهی سهمهای خاص و متفاوتی از اسمای مختلف میباشند. برای نمونه، چه بسا در یک اسم جزئی، سهم اسم مرید بیش از سهم اسم علیم در تشکیل آن باشد و ... . این واقعیت یعنی ترکیب اسما با نسبتهای مختلف برای تشکیل یک اسم جزئی، «نکاح اسمائی» خوانده میشود که همه اسماء جزئی بر اساس تحلیلی که در اسم الله بیان شد، به اسم جامع الله میرسند.
حلقهی دیگر پاسخ به این سؤال، مسئلهی مظاهر اسماء است. هر اسمی برای خود مظهر خاصی دارد و در شکل مظهری پیدا میشود. این مظهر، همان عین ثابت یا ماهیت خاص مربوط به آن اسم است که در تعین ثانی (صقع ربوبی) قبل از عالم ارواح (عقل) مطرح است. ارتباط میان اسما و اعیان، ارتباطی از گونهی ظاهر و مظهر است. این اسمای مطرح در تعین ثانی دارای مظاهری در تعینات خلقی میباشند که به «اسمای کونی» (در مقابل اسمای الهی در تعین ثانی) موسوم اند. همان گونه که اسمای الهی، محقِقِ اعیان ثابتهاند، اسمای کونی (تعینات خلقی) نیز محقِق اعیان خارجی هستند. پس همان گونه که با دو مرتبه از اسما (الهی و کونی) مواجهیم، به طور متناظر، با دو مرتبه از اعیان (ثابته و خارجی) سر و کار داریم.
باید دانست که اسمای کونی نیز اسمای الهی و منسوب به حقتعالی میباشند، ولی چون خارج از صقع ربوبی هستند – در مقابل اسمای در تعین ثانی و صقع ربوبی – از آنها به اسمای کونی تعبیر می شود که در عالم ارواح، عالم مثال و عالم ماده ظهور مییابند.
آنچه در فلسفه به عنوان «صورت اخیر شیء» یاد میشود و شیئیت شیء و تمام حقیقت ماهیت به واسطهی آن است، با آنچه در اصطلاح عرفانی «اسم کونی» یا اسم خارج از صقع ربوبی خوانده می شود، معادل است.
همان طور که اسماء کلیتر، نسبت به اسماء جزئی، رابطه اشتمال و اندماج دارند، این رابطه، در مظاهر این اسماء نیز برقرار نیست و در حقیقت، علت رابطهی اشتمالی در مظاهر اتم نسبت به مظاهر غیر اتم، همان رابطهای است که در اسماء این مظاهر برقرار است.
مثلا وقتی میگوییم حضرت رسول خاتم صلی الله علیه و آله اسم جامع الله را در وجود خود تجلی داده است، بدان معناست که همه اسماء در آن وجود جلوه میکنند و او به حقیقت جمعی خود، واجد تمامی اسمای اندماجی و تفصیلی دیگر است. به بیان دیگر، حقیقت اسما جامع الله را میتوان در آن وجود به تمامی یافت. البته باید دانست که با تثبیت مقام تعین اول، حقیقت محمدی به آن تعین نیز راه دارد.
این حقیقت، در مرتبهی خلقی یعنی در عالم ارواح (عقول) به صورت عقل اول ظاهر میشود. با این بیان، عقل اول جز شأنی از شئون انسان کامل و جلوهی نازلی از حقیقت او نیست چرا که این حقیقت تا تعین اول صعود میکند.
به اعتقاد اهل الله، از نظر تکثر، انبیاء و اولیا متعددند، ولی از نظر حقیقت اصلی، همگی یک حقیقت بیش نیستند که همان حقیقت محمدی است. آن حقیقت، در نشئهی عنصری به وزانِ شرایط اجتماعی و جغرافیایی، به صورت انبیا و اولیای مختلف در میآید و همه مظاهر اویند. تا این که سرانجام، کمالِ جلوهگری آن در بدن عنصریِ حضرت خاتم الانبیاء صلیالله علیه و آله ظهور مییابد و همه آن حقیقت، در وجودِ آن حضرت جاری میشود. هر کدام از انبیاء و اولیا، مظهری از حقیقتی هستند که به طور کامل، تنها در وجود آخرین پیامبر جلوه کرده است. هر کدام از آنها، تنها به اندازهی استعداد خویش از آن حقیقت بهره بردهاند و آن را تجلی میدهند. (با در نظر داشتن این گونه ارتباط میان انبیا با حقیقت محمدی مطالب بسیاری مییتوان از آن نتیجه گرفت؛ از جمله رابطهی ادیان و شرایعی که هر کدام از این انبیا آن را نمایندگی کردهاند و نیز مفهوم خاتم بودن دین اسلام و ...).
نکته پایانی آن که لازم نیست این مظهر اتم، به لحاظ عنصری و وجودی مادی و دنیویاش، مقدم بر مظاهر غیر اتم باشد (همانگونه که در وجود رسول خاتم مشاهده میکنیم) زیرا تقدم اصل حقیقت این مظهر عنصری، کافی است. به بیان دیگر، تأخر عنصری، لطمهای به این اصل فوق نمیزند.
تا بدینجا سخنی که در سؤال پرسشگر نیز بازتاب یافته بود، در مورد انسان و مظهر تام آن صادق است اما در مورد دیگر مظاهر غیر انسانی که آیا آنان نیز برای خود مظهری تام و غیر تام دارند و مظاهر غیر تام، از مجرای مظاهر تام ظهور مییابند؛ جای بسی تأمل و درنگ بیشتر است و نیازمند بررسیهای دقیق علمی میباشد.
سلام.
حقایق معقول ، مظاهر مختلفی در جهان دارند. اما معمولا یکی از این مظاهر ، مظهر اتم و اکمل آن حقیقت است.
مثال: نبوت ، مظاهر مختلفی دارد زیرا در 124 هزار شخص به ظهور می رسد. اما مظهر اتم آن ، خاتم الانبیاء و سید المرسلین (ص) است.
آیا سایر مظاهر یک حقیقت ، از طریق "مظهر اتم" به آن حقیقت وصل می شوند؟
آیا این گونه است که حقیقت معقول ، وقتی تجلی می کند، ابتدا "مظهر اتم" را ایجاد می کند ، و سپس توسط مظهر اتم ، سایر مظاهر ایجاد می شوند؟
چرا ممکن نباشد که آن حقیقت معقول مستقیماً ظهورات متعدد داشته باشد؟
سلام
اگر منظورتان از خلقت سایر مظاهر خلقت در عالم ماده است ترتیب زمانی لازم الرعایه نیست همچنانکه پیامبر خاتم ص در آخر انبیاء آمده است. اما اگر منظورتان خلقت در مرتبه فراماده است که آنجا ترتیب وجودی است نه زمانی اما در دخالت سایرین در خلقت مظهر بله دخیل اند بلکه سایر حقایق هم دخیل اند کما اینکه در روایات دخالت همه عالم در خلقت یک شی تصریح شده است.
یا علیم