جمع بندی استدلال قرآن برای مبداء و نبوت و معاد
تبهای اولیه
سلام. قرآن به عنوان کتاب هدایت، آیا استدلال معتبری برای وجود خدا و اصل نبوت و حیات پس از مرگ، ارائه نموده است؟
سلام. قرآن به عنوان کتاب هدایت، آیا استدلال معتبری برای وجود خدا و اصل نبوت و حیات پس از مرگ، ارائه نموده است؟
بسم الله الرحمن الرحیم
پرسشگر محترم با سلام و تشکر از شما
همان طور که خودتان هم گفته اید، کتاب خدا کتاب هدایت است.هدایت انسان ها برای رسیدن به سعادت ابدی.
و اما هدایت وقتی معنا می یابد که مبدا و معادی باشد. فرض کنیم قرار است با وسیله نقلیه به مقصدی برویم اول باید وارد ایستگاهی که نامش مبدأ است بشویم تا از آن جا با سوار شدن به یک وسیله به مقصدی هدایت شویم. پس به راننده ای قابل اعتماد نیاز داریم تا کنترل وسیله نقلیه را بر عهده گرفته ما و دیگر مسافران را سالم به مقصد برساند.پس اصل هدایت از دنیا که مبدأ است،آغاز و به مقصد که آخرت(معاد) است،ختم می شود.
پیامبران الهی هادیان این مسیر اند. ایشان مسافران دنیا را به مقصدی ابدی رهنمون می کنند. پس، مبدأ(ایستگاه) دنیا و مقصد آخرت و راهنما پیامبران هستند.
و اما در کتاب خدا آیات فراوانی وجود دارد مبنی بر این که جهان هستی هم خدا و هم مبدأ و معاد(آغاز و انجامی) دارد.
پیامبران آمده اند تا مردم را به راه نجات رهنمون و این باور را در دل های شان مستقر کنند که هیچ عملی بدون حساب و کتاب نیست.پس باید رستاخیزی (معاد) باشد.آن رستاخیز دادگاه عدل الهی است.
هر کسی پاداش یا سزای عمل خود را خواهد دید و آن چه در مزرعه دنیا کشته است،درو خواهد کرد.تا برایش ثابت شود که دنیا مزرعه آخرت بوده است.
کتاب خدا در این باره هم استدلال آورده است که رسولان الهی با حضورشان میان انسان ها، خطوط هدایت را به روشنی ترسیم کردند.
با بیان این مقدمه پاسخ به پرسش شما را که شامل سه بخش است،آغاز می کنیم.
بخش اول اثبات توحید بخش دوم اثبات نبوت و بخش سوم اثبات معاد است.
بخش اول اثبات وجود خدا در قرآن
آیا در قرآن بر وجود خدا استدلال شده است؟باید گفت البته فراوان و از راه برهان های متفاوت به این پرسش پاسخ داده شده است.علاوه، در کتاب های تفسیری، روایی و کلامی به طور مفصل و با استشهاد به آیات، این موضوع مورد بحث قرار گرفته است که برای پرهیز از طولانی شدن پاسخ، به دو بیان کوتاه از بعضی از تفاسیر بسنده می کنیم.
استشهاد به یکی از آیات الهی در باره وجود خدای متعال
در یکی از تفاسیر در تبیین آیه شریفه" َ إِلهُنا وَ إِلهُكُمْ واحِدٌ وَ نَحْنُ لَهُ مُسْلِمُونَ" (1)معبود ما و شما يكى است، و ما در برابر او تسليم هستيم،در باره اثبات خالق متعال سه برهان اقامه شده است
برهان اول
مىفرمايد: اين آسمان ها كه بر بالاى ما قرار گرفته و بر ما سايه افكنده، با همه بدايعى كه در خلقت آن ها است، و اين زمين كه ما را در آغوش گرفته و بر پشت خود سوار كرده، با همه عجایبى كه در آن است، و با همه غرایبى كه در تحولات و انقلاب هاى آن از قبيل اختلاف شب و روز و جريان كشتىها در دريا و نازل شدن بارانها و وزيدن باد هاى گردنده و گردش ابرهاى تسخير شده، همه امورى هستند فى نفسه نيازمند به صانعى كه ايجادشان كند، پس براى هر يك از آن ها الهى است، پديد آورنده، (اين صورت برهان اولى است) كه آيه شريفه بر مسئله توحيد اقامه كرده است.
برهان دوم
برهان ديگر را می توان از راه نظامى که در عالم وجود دارد به دست آورد و حاصلش اين است اين اجرام زمينى و آسمانى كه از نظر حجم و كوچك و بزرگى و هم دورى و نزديكى مختلفند...
و بزرگ ترين آنها كه حجم اش ميليون ها برابر حجم زمين است، كرهاى است كه قطرش تقريبا معادل 9000 ميل است و فاصله ميان دو ستاره و دو جرم آسمانى، قريب به سه مليون سال نورى است و ... خلاصه به اين ارقام دهشت آور خوب توجه کن، آن گاه خودت حكم خواهى كرد كه تا چه اندازه نظام اين عالم، بديع و شگفتآور است.. از این همه شگفتی به دست می آوریم ،مجموع عالم يك چيز است، و تدبير حاكم بر سراپاى آن متصل است و تمامى اجزائش در تسخیر یک نظام است.هر چند كه اجزائش بسيار و احكامش مختلف است، "وَ عَنَتِ الْوُجُوهُ لِلْحَيِّ الْقَيُّومِ" همه وجوه براى خداى حى قيوم خاضع است) پس خدای عالم كه پديد آورنده آن و مدبر امر آن است، نيز يكى است (اين برهان دومى است كه آيه شريفه بر مسئله توحيد اقامه كرده است.
برهان سوم
برهان سومى كه در آيه اقامه شده از راه احتياج انسان است، مىفرمايد: اين انسان كه يكى از پديده هاى زمينى است، در زمين زنده مي شود، و زندگى مى كند و سپس مىميرد و دوباره جزء زمين مي شود، در پديد آمدن و بقایش، به غير اين نظام كلى كه در سراسر عالم حكم فرما است، و با تدبيرى متصل سراپاى عالم را اداره مىكند، به نظام ديگرى احتياج ندارد.
اين اجرام آسمانى در درخشندگىاش و حرارت دادنش، اين زمين در شب و روزش و بادها و ابرها و بارانهايش و منافع و كالاهايى كه از هر قاره به قاره ديگرش منتقل ميشود، همه اين ها مورد احتياج آدمى است، و زندگى انسان و پيدايش و بقائش بدون آن تدبير نمي شود، خدا از ما وراى همه اين ها محيط به آدمى است- پس وقتى نظام هستى انسان و همه عالم يكى است، نتيجه مىگيريم كه اله و پديد آورنده و مدبر آن، همان اله و پديد آورنده و مدبر امر انسان است.(2)
در تفسیر دیگر از مسیر برهان نظم و برهان صدیقین به اثبات خالق متعال می پردازد.
برهان" نظم" و برهان" صديقين"
مىدانيم فلاسفه از ميان دلایل توحيد به دو دليل اهميت زيادى مىدهند
نخست برهان" نظم" سپس برهان" صديقين".
برهان نظم چنان كه از نامش پيداست از نظام عالم هستى و اسرار و دقايق آن به مبدء علم و قدرتى كه آن را ايجاد و تدبير نموده، رهنمون مىگردد، و قرآن مجيد پر است از استدلال به اين دليل روشن، و در همه جا نمونههايى از آيات حق را در آسمان و زمين، و عالم حيات، و موجودات مختلف، بيان مىكند، و از آن طريق آشكارى به سوى ذات پاكش مىگشايد.
اين دليل براى همه قشرها قابل درك است، و هر كس به مقدار فهم و معلومات خود مىتواند از آن بهره گيرد، بزرگ ترين دانشمندان به مقدار فهم شان و افراد كم سواد و بى سواد نيز به مقدار درك شان.
ولى برهان" صديقين" برهانى است كه با آن از" ذات" به" ذات" مىرسند و از وجود واجب تعالى به او پى مىبرند، و به تعبير ديگر در اينجا ممكنات و مخلوقات واسطه اثبات وجود او نيستند، بلكه خود ذات او دليل بر ذات پاكش مىشود، و مصداق يا من دلّ على ذاته بذاته مىگردد، و يا مصداق "شَهِدَ اللَّهُ أَنَّهُ لا إِلهَ إِلَّا هُوَ" خداوند گواهى مىدهد كه معبودى غير از او نيست
اين استدلال يك استدلال پيچيده فلسفى است كه جز آگاهان به مبادى آن نمىتوانند به عمق آن پى برند، و منظور ما در اينجا شرح و بسط آن نيست كه جاى آن كتب فلسفى است، بلكه منظور تنها بيان اين حقيقت است كه بعضى از مفسران آغاز آيه" سَنُرِيهِمْ آياتِنا فِي الْآفاقِ" را اشاره به برهان نظم و علت و معلول دانسته اند، و ذيل آن را" أَ وَ لَمْ يَكْفِ بِرَبِّكَ أَنَّهُ عَلى كُلِّ شَيْءٍ شَهِيدٌ" اشاره برهان صديقين، ولى قرينه روشنى در خود آيه بر اين مطلب وجود ندارد.(3)
پی نوشت ها:
1. سوره عنکبوت،آیه 46
2.علامه طباطبایی سید محمد حسین، تفسیر المیزان،ترجمه موسوی همدانی سید محمد باقر،قم،انتشارات اسلامی،سال 1374 خورشیدی،چاپ پنجم،جلد اول، خلاصه ای از ص 597 تا ص 600 با ویرایش و اقتباس
3. آیت الله مکارم شیرازی ناصر،تفسير نمونه،تهران،انتشارات اسلامیه،سال 1374 خورشیدی،چاپ اول، ج20، ص 335
سلام. قرآن به عنوان کتاب هدایت، آیا استدلال معتبری برای وجود خدا و اصل نبوت و حیات پس از مرگ، ارائه نموده است؟
بسم الله الرحمن الرحیم
پاسخ به بخش اثبات نبوت در قرآن
برای اثبات نبوت در قرآن اگر چه آیات و دلایل بسیاری بیان شده است،اما به نظر می رسد، بیان فقط یک آیه کفایت بکند.
"لَقَدْ أَرْسَلْنا رُسُلَنا بِالْبَيِّناتِ وَ أَنْزَلْنا مَعَهُمُ الْكِتابَ وَ الْميزانَ لِيَقُومَ النَّاسُ .."(1)
ما رسولان خود را با دلايل روشن فرستاديم، و با آن ها كتاب (آسمانى) و ميزان (شناسايى حقّ از باطل و قوانين عادلانه) نازل كرديم تا مردم قيام به عدالت كنند.
شهید مطهری نوشته است:
قرآن كريم براى بشر دو خاصيت ذكر مىفرمايد، يكى موضوع عقل انسان است و يكى هم احساسات و عواطف است و بشر هيچ وقت خارج از اين دو خاصيت نيست، يعنى بشر اگر عقل تنها بود، مثل ماشين بود، حرف همين ماترياليست ها درست بود براىاين كه انسان با همين عقلش مىتواند جلو برود، ولى علاوه بر عقل، انسان يك مقدار عواطف و احساسات دارد مثل احساس جاه طلبى، احساس حسد، احساس شهوت، همين هايى كه جزو عواطف و احساسات ذكر كردهاند و اين ها است كه در بشر احتياج به كنترل دارد و تمام فشار و تكيه قرآن هم روى اين نكته است. به همين دليل هم يك نمونه در خود قرآن ذكر كرده و آن نمونه سمبل و اصل است براى اين موضوع كه همان موضوع خلقت آدم است در آن جا كه مى فرمايد: ما به آدم گفتيم اين كار را نكن، بعد شيطان وسوسه كرد، بعد ما او را از بهشت بيرون كرديم، و دنبال آيه دارد كه: فَإِمَّا يَأْتِيَنَّكُمْ مِنِّي هُدىً شما بايد بروى بيرون ولى بعدا هدايت و راهنمايى از طرف من براى شما خواهد آمد. معلوم مىشود هدف انبياء كه قرآن روى آن خيلى اصرار دارد فقط تعادل آن عواطف و احساسات بشر است و آن دليلى كه آن ها مىآورند كه بشر عاقل ديگر احتياجى به اين ندارد كه خدا يا غيب [به كمك او] بيايد، البته اگر بشر عقل خالى بود بله، ولى چون عقلى است توأم با عواطف و احساسات، براى تعديل و تعادل اين احساسات و عواطف، حتما احتياج به پیامبر است، و اين دليل قرآنى است و نه فلاسفه اين را ذكر كرده اند و نه ديگران.(2)
پی نوشت ها:
1.سوره حدید آیه 25
2.مرتضی مطهری، مجموعه آثار،تهران،انتشارات صدرا، ج4، ص 385
سلام. قرآن به عنوان کتاب هدایت، آیا استدلال معتبری برای وجود خدا و اصل نبوت و حیات پس از مرگ، ارائه نموده است؟
بسم الله الرحمن الرحیم
بخش اثبات معاد در قرآن.
خدای متعال فرمود:
"إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَميعاً وَعْدَ اللَّهِ حَقًّا إِنَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعيدُهُ لِيَجْزِيَ الَّذينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ وَ الَّذينَ كَفَرُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَميمٍ وَ عَذابٌ أَليمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُون"(1)
بازگشت همه شما بسوى اوست! خداوند وعده حقّى فرموده او آفرينش را آغاز مىكند، سپس آن را بازمىگرداند، تا كسانى را كه ايمان آورده و كارهاى شايسته انجام دادهاند، بعدالت جزا دهد و براى كسانى كه كافر شدند، نوشيدنى از مايع سوزان است و عذابى دردناك، بخاطر آنكه كفر مىورزيدند.
در برخی از تفاسیر در باره اثبات معاد به این آیه شریفه به دو برهان استدلال شده است.
نوشته اند:
جمله" إِلَيْهِ مَرْجِعُكُمْ جَمِيعاً".
...ممكن است بخواهد به دو حجت و برهانى كه قرآن همواره به آن دو حجت بر اثبات معاد استدلال مىكند اشاره نمايد
دلیل اول:.
استدلال اول بر اثبات معاد، به سنت جاريه الهيه بر افاضه رحمت تا تماميت و كمال موجودات اشاره دارد.
دلیل اول را جمله:" إِنَّهُ يَبْدَؤُا الْخَلْقَ ثُمَّ يُعِيدُهُ" متضمن است، به اين بيان كه يكى از سنتهاى جارى خداى سبحان اين است كه هستى را به هر چيزى كه مىآفريند، افاضه مىكند. و اين افاضه خود را به رحمتش آن قدر ادامه مىدهد تا آن موجود خلقتش به حد كمال و تماميت برسد، در اين مدت آن موجود به رحمتى از خداى تعالى موجود شده و زندگى مىكند و از آن رحمت برخوردار مىگردد، و اين برخوردارى هم چنان ادامه دارد تا مدت معين.
بعد از آن كه آن مدت به سر آمد و موجود نام برده به نقطه انتهاى اجل معين خود رسيد، اين رسيدن به نقطه نهايى فناء و هيچ شدن آن موجود نيست. زيرا معناى فانى شدنش باطل شدن رحمت الهىايست كه باعث وجود و بقاء و آثار وجود يعنى حيات، قدرت، علم و ساير آثار وجودى او بود، و معلوم است كه رحمت الهى بطلان نمىپذيرد. پس، رسيدن به نقطه نهايى اجل به معناى گرفتن و قبض كردن رحمتى است كه بسط كرده بود. آرى، آن چه خداى تعالى افاضه مىكند وجه خدا و جلوه او است، و وجه خدا فنا پذير نيست.
پس، اين كه مىبينيم فلان موجود از بين مىرود و اجلش به سر مىآيد، اين سرآمدن اجل آن طور كه ما مىپنداريم فنا و بطلان آن موجود نيست، بلكه برگشتن آن به سوى خداى تعالى است، به همان جايى كه از آن جا نازل شده بود، و چون آن چه نزد خدا است باقى است، پس اين موجود نيز باقى است، و آن چه كه به نظر ما، هست و نيست شدن مىباشد در واقع بسط رحمت خداى تعالى و قبض آن است، و اين همان معاد موعود است.
دلیل دوم: اعمال قسط و عدل الهى، با پاداش دادن به صالح و كيفر دادن به طالح
با جمله " لِيَجْزِيَ الَّذِينَ آمَنُوا وَ عَمِلُوا الصَّالِحاتِ بِالْقِسْطِ ..." ثابت می شود. به اين بيان كه عدل و قسط الهى- كه يكى از صفات فعل او است- اجازه نمىدهد كه در درگاه او دوغ و دوشاب يكسان باشد، با آن كسى كه با ايمان آوردن در برابرش خضوع نموده، و عمل صالح انجام داده با آن كسى كه به آياتش كفر ورزيده يك جور معامله كند. اين دو طايفه در دنيا كه به طور يكسان در تحت سيطره اسباب و علل طبيعى قرار داشتند، اسبابى كه به اذن خدا يا سود مىرسانيد، و يا ضرر اگر قرار باشد در آخرت هم به طور يكسان با آنان معامله شود، ظلم خواهد بود. پس، جز اين باقى نمى ماند كه خداى تعالى بين اين دو طايفه زمانى كه به سوى او بر مىگردند فرق بگذارد، به اين معنا كه مؤمنين نيكوكار را جزاى خير، و كفار بد كار را سزاى بد دهد، تا ببينى آنان از چه چيز لذت مى برند، و اينان از چه چيز ناراحت مىشوند.
بنا بر اين، تكيه اين حجت بر دو چيز است، يكى بر تفاوت اين دو طائفه به خاطر ايمان و عمل صالح، و كفر و عمل ناصالح، و ديگرى بر كلمه" بالقسط"(2)
پی نوشت ها :
1.سوره یونس آیه 4
2.علامه طباطبایی سید محمد حسین،تفسیر المیزان، ترجمه موسوی همدانی سید محمد باقر،قم،انتشارات اسلامی،سال 1374 خورشیدی،چاپ پنجم، ج10، ص 13
چرا استدلالات قرآن، به صورت مشروح نیامده است و به اشاره اکتفا شده است؟ آیا این با تبیان کلّ شیء بودن سازگار است؟
چرا استدلالات قرآن، به صورت مشروح نیامده است و به اشاره اکتفا شده است؟ آیا این با تبیان کلّ شیء بودن سازگار است؟
بسم الله الرحمن الرحیم
اگر قرار باشد کتاب خدا هر واقعه یا حادثه و سر گذشتی را به صورت مشروح همراه با استدلال بیان کند،می بایستی کتابی با حجم بسیار بزرگ یا در مجلداتی که می توانست در تعداد بیش از اندازه باشد، در اختیار مردم قرار می گرفت که این موضوع خود موجب عدم اقبال مردم نسبت به قرآن که صرفا کتاب هدایت است، می شد.قرآن کتابی است با حجم اندک، اما بهترین هدایت گر بشر که قصدش انسان سازی است.خدای متعال در این کتاب مردم را با برنامه های دینی و توصیه های اخلاقی به سعادت ابدی رهنمون می کند.و اما در پاسخ این پرسش که آیا مشروح نبودن برخی از استدلال های قرآنی با تبیان بودن آن سازگاری دارد می توان گفت: تبیان به معنای عدم ابهام است.در حالی که هیچ گونه ابهامی در آیات الهی وجود ندارد.و اگر می بینیم بعضی از مسایل به اشاره بیان شده است، به همان دلیلی است که بیان شد یا که دلایل دیگری دارد که با مطالعه تفاسیر معلوم خواهد شد.در هر صورت، بیان برخی از مسایل در قالب اشاره و رمز و راز در قرآن، به معنای عدم تبیان آن نیست.دقت کنیم.!
چرا استدلالات قرآن، به صورت مشروح نیامده است و به اشاره اکتفا شده است؟ آیا این با تبیان کلّ شیء بودن سازگار است؟
وظيفهٔ اصلي قرآن، رساندن مردم به كمال واقعي (قرب به خداي متعال) است و لازمهٔ آن، بيان همه مسائلي است كه به نوعي در عروج يا سقوط بشر تأثير دارد؛ خواه در زمينه ارزشها و عبادات يا در زمينههاي خانواده، جامعه، اقتصاد، سياست و ديگر ابعاد باشد