امامت در کودکی
تبهای اولیه
می دانیم که برخی امامان قبل از سن بلوغ به امامت رسیدند،چگونه می توان به امامی که هنوز نابالغ است تکیه کرد؟
از نظر قرآن امامت، نبوّت و ولايت در کودکي نه تنها امري ناممکن نيست، بلکه قرآن آشکارا ميفرمايد: ما ولايت، نبوّت و امامت را به افرادي در کودکي داديم، از جمله:
1- حضرت يحيي بن زکريا علی نبینا و آله و علیه السلام
خداوند متعال در آيۀ 12سورۀ مريم خطاب به حضرت يحيي عليه السلام ميفرمايد:
يا يَحْيي خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّهٍ وَآتَيْناهُ الْحُکْمَ صَبِيّا
اي يحيي! تو کتاب آسماني ما را به قوت فراگير و به او در کودکي مقام نبوّت داديم
فخر رازي دربارۀ حکمي که خداوند به حضرت يحيي عليه السلام داد، ميگويد: مراد از حکم در آيه شريفه، همان نبوّت است زيرا خداوند متعال عقل او را در کودکي محکم و کامل کرد و به او وحي فرستاد. چرا که خداوند متعال، حضرت يحيي عليه السلام و عيسي عليه السلام را در کودکي به پيامبري برگزيد، برخلاف حضرت موسي عليه السلام و محمّد صل الله عليه و آله که آنان را در بزرگسالي به رسالت مبعوث نمود [1]
2- حضرت عيسي بن مريم علی نبینا و آله و علیه السلام
قندوزي حنفي بعد از ذکر ولادت امام مهدي عليه السلام مينويسد: گفتهاند که خداوند تبارک و تعالي او را در کودکي حکمت و فصل الخطاب عنايت فرمود و او را نشانهاي براي عالميان قرار داد، همانگونه که در شأن حضرت يحيي عليه السلام در آيه 12سورۀ مريم فرمود:
يا يَحْيي خُذِ الْکِتابَ بِقُوَّهٍ وَآتَيْناهُ الْحُکْمَ صَبِيّا
اي يحيي! تو کتاب آسماني ما را به قوت فراگير و به او در کودکي مقام نبوّت داديم
و نيز در شأن حضرت عيسي عليه السلام در آيه 29 سورۀ مريم فرمود:
قالُوا کَيْفَ نُکَلِّمُ مَنْ کانَ فِي الْمَهْدِ صَبِيّاً
قالَ إِنِّي عَبْدُ اللَّهِ آتانِيَ الْکِتابَ وَجَعَلَنِي نَبِيّاً
(مردم) گفتند: چگونه با كودكى كه در گهواره است سخن بگوييم؟
(عيسى زبان به سخن گشود و) گفت: من بنده خدايم او كتاب (آسمانى) به من داده و مرا پيامبر قرار داده است
خداوند امر حضرت مهدي عليه السلام را مانند حضرت خضر عليه السلام طولاني گردانيد [2].
قطب راوندي و ديگران با سند خود از يزيد کناسي نقل ميکند که: به ابيجعفرعليه السلام عرض کردم:
آيا عيسي عليه السلام هنگامي که در گهواره سخن گفت، حجّت خدا بر اهل زمان خود بود؟
حضرت عليه السلام فرمود: عيسي عليه السلام در آن هنگام در گهواره، پيامبر و حجّت خدا بر زکريا عليه السلام بود و در آن حال نشانهاي براي مردم و رحمتي از جانب خدا براي مريم بود، آن هنگامي که سخن گفت و از او تعبير کرد. [و نيز] پيامبر و حجّت بود بر هرکه کلام او را در آن حال شنيد.
سپس عيسي عليه السلام ساکت شد و تا دو سال با کسي سخن نگفت در اين مدّت زکريّا عليه السلام حجّت بر مردم بود. پس از فوت او، يحيي عليه السلام در کودکي وارث کتاب و حکمت شد.
عيسي عليه السلام وقتي به هفت سالگي رسيد، با اولين وحي که بر او نازل شد، خبر از نبوّت خود داد. در اين هنگام او حجّت بر يحيي و تمام مردم شد.
اي اباخالد! از هنگام خلقت آدم عليه السلام حتّي يک روز هم زمين خالي از حجّت خدا بر مردم نميماند.
يزيد کناسي ميگويد: به حضرت عليه السلام عرض کردم: آيا علي بن ابيطالبعليه السلام در زمان حيات رسول خدا صل الله عليه و آله، حجّت خدا بر اين امّت بود؟
حضرتعليه السلام فرمود: آري، اينچنين بود و طاعت او در حيات و وفات رسول خدا صل الله عليه و آله بر مردم واجب بود، لکن با وجود رسول خدا صل الله عليه و آله آن حضرت سکوت کرد و سخن نگفت، لذا رسول خدا صل الله عليه و آله در زمان حياتش، بر امّت و بر علي عليه السلام واجبالاطاعه بود. علي عليه السلام حکيم و دانا بود [3].
شاهدي از خانه زليخا
قرآن کريم در آیۀ26و27 سورۀ یوسف در قضيه حضرت يوسف عليه السلام و زليخا ميفرمايد:
وَشَهِدَ شاهِدٌ مِنوْ أَهْلِها إِنْ کانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ قُبُلٍ فَصَدَقَتْ وَهُوَ مِنَ الْکاذِبِينَ
وَإِنْ کانَ قَمِيصُهُ قُدَّ مِنْ دُبُرٍ فَکَذَبَتْ وَهُوَ مِنَ الصّادِقِينَ
شاهدي از بستگان زن گواهي داد و گفت: اگر پيراهن يوسف از جلو دريده باشد، زن راستگو و يوسف از دروغگويان است. و اگر پيراهن از پشت دريده است، زن دروغگو و يوسف از راستگويان است
شيخ مفيدرحمه الله علیه مينويسد: اهل تفسير (به جز شمار اندکي) اتفاق کردهاند در آيه شريفه (وَشَهِدَ شاهِدٌ مِنْ أَهْلِها...)، که آن شاهد، طفلي صغير در گهواره بود. خداوند متعال او را به نطق درآورد تا حضرت يوسفعليه السلام را از گناه تبرئه نموده و تهمت را از او دور کند.
هرچند طفل، پيامبر يا امام نبوده، ولي از آن استفاده ميشود که ممکن است کسي در طفوليّت به حقّ و حقيقت حکم کند [4].
1--- امام شناسی در قرآن و پاسخ به شبهات - امامت عامه در قرآن - قرآن و امامت کودک - امامت و نبوت کودک از ديدگاه قرآن برگرفته از تفسیر رازی ج11 ص192
2--- امام شناسی در قرآن و پاسخ به شبهات - امامت عامه در قرآن - قرآن و امامت کودک - امامت و نبوت کودک از ديدگاه قرآن برگرفته از ينابيع الموده ص 454
3--- امام شناسی در قرآن و پاسخ به شبهات - امامت عامه در قرآن - قرآن و امامت کودک - امامت و نبوت کودک از ديدگاه قرآن برگرفته از اصول کافي ج1 ص382 و قصص الانبياء ص266
4--- امام شناسی در قرآن و پاسخ به شبهات - امامت عامه در قرآن - قرآن و امامت کودک - امامت و نبوت کودک از ديدگاه قرآن برگرفته از الفصول المختاره ص316
با تشكر از مطالب خوب گمنام عزيز
بر اساس شواهد تاریخی، مساله متولی شدن شخصی برای امامت در سنین کودکی، از حضرت امام جواد (ع) شروع شد; زیرا وقتی پدرش امام رضا (ع) از دنیا رحلت نمود; حضرت جواد (ع) هفت سال بیشتر نداشت.
پس آن حضرت در سن هفت سالگی، متولی زعامت شیعه امامیه، در مسائل دینی، عملی و فکری شد
با دقت در این مساله، پی می بریم که همین موضوع، به تنهایی کافی است که، به خط امامت ولو در سنین کودکی - که در امام جواد (ع)متجلی شد و تا امامت امام مهدی (عج) ادامه یافت - پی ببریم .
این مطلب از جهات مختلف قابل بررسی است:
1 . دانش آموختگان مدرسه اهل بیت علیهم السلام در طول تاریخ، فداکاری و جان فشانی های زیادی در راه تثبیت عقیده خود در مساله امامت داشتند; زیرا داشتن چنین عقیده و فکری، منشا دشمنی و خصومت دستگاه خلفا با دوست داران اهل بیت علیهم السلام می شد .
این امر منجر به معارضه نظام سلطه، با اهل بیت علیهم السلام و یاران آنان شد . لذا دست به تصفیه زده، عده زیادی را زندان می کردند و گروهی را به قتل رساندند و این خود دلیل بر آن است که اعتقاد به ولایت اهل بیت علیهم السلام - و لو در سنین کودکی - برای آنان چنان روشن و مسلم بود که حاضر به هر نوع فداکاری در راه عقیده خود بودند .
2 . زعامت و امامت اهل بیت علیهم السلام، بر خلاف دیگران، زعامتی همراه با سرباز، لشکر و ابهت پادشاهی نبود .
همچنین زعامت آن بزرگواران، با دعوت سری، همانند دعوت های صوفیه و فاطمیون نبود; زیرا آنان بین رئیس و مردم، فاصله و دوری می انداختند تا فرض کنند که رئیس، خود از مردم دور است با آن که مردم به او ایمان دارند .
امامان معصوم علیهم السلام برای مردم ظاهر و معلوم بودند و آنها می توانستند از نزدیک معاشرت با آنان داشته باشند; به جز امام زمان (عج) که به جهات سیاسی، معاشرت با آن حضرت محدود بود .
3 . خلفای معاصر با امامان، به فضایل اخلاقی و کمالات معنوی و علمی ایشان، اعتراف داشتند و آن را زنگ خطری برای خود و خلافت غاصبانه خویش می دانستند .
و بر این اساس، تمام توان خود را برای از بین بردن آنان و محو کردن فضایل شان به کار می بستند .
با توجه به این مطالب روشن می شود که مساله امامت شخص - و لو در سنین کودکی - امری ثابت بوده است; زیرا وقتی امام مردم را به امامت خود دعوت می کند، طبیعتا خود را در تمام زمینه ها اعلم می داند .
در غیر این صورت، مردم از او متابعت نکرده، امامت او را قبول نخواهند کرد . حال ممکن است شخصی در سنین کودکی، مردم را به امامت خود در ملا عام دعوت کند و شیعیان نیز بدون هیچ تحقیق و تفحص، امامت او را پذیرفته و در راه او جان فشانی کنند;
بر فرض که در ابتدای دعوتش، حقیقت امر بر مردم روشن نشده باشد، ولی به مرور ایام، ماه ها و سال ها، ممکن است وضعیت او در صورت عدم صحت دعوتش، بر مردم آشکار شود .
حال اگر عدم صحت دعوت او برای مردم کشف نشود، آیا برای نظام حاکم نیز روشن نخواهد شد؟
آیا برای مقابله با آن دعوت - در صورتی که به مصلحت خود باشد - موضع گیری نخواهند کرد؟
تنها تفسیر سکوت دستگاه خلافت معاصر با امام (ع) در سنین کودکی، این است که نظام سلطه، به این نتیجه رسیده بود که امامت شخص - ولو در سنین کودکی - امری مسلم است;
خصوصا این که خود خلفا به طور مکرر، آن بزرگواران را امتحان کرده و به فضلشان اعتراف نموده بودند .
مساله خلافت و امامت بر اساس لیاقت - و لو در کودک و نوجوان - دارای سابقه در اسلام است .
پیامبر اکرم (ص) در سال سوم هجرت، بعد از نزول آیه شریفه «و انذر عشیرتک الاقربین » ، علی بن ابی طالب (ع) را که نوجوانی بیش نبود، به خلافت و وصایت منصوب کرد و به قوم خود دستور داد که حرف او را شنیده، از او اطاعت کنند .
شیخ مفید (ره) می نویسد: «جمهور شیعه با مخالفان آنها، بر این امر اتفاق دارند که رسول خدا صلی الله علیه و آله، حضرت علی علیه السلام را دعوت به وزارت، خلافت و وصایت کرد، در حالی که او سنش کم بود ولی از دیگر کودکان دعوت نکرد» . (1)
مباهله پیامبر (ص) همراه امام حسن و امام حسین علیهما السلام; به اتفاق مورخان شیعه و اهل سنت، پیامبر اکرم (ص) برای مباهله با نصارای نجران، امام حسن و امام حسین علیهما السلام را به همراه خویش بردند و این خود دلالت بر بزرگی شان و قابلیت این دو کودک با وجود سن کم دارد .
شیخ مفید می نویسد: «پیامبر اکرم (ص) همراه با حسن و حسین علیهما السلام - در حالی که آن دو طفلی بیش نبودند - با نصارا مباهله کرد، و قبل و بعد از این واقعه، سابقه نداشته که پیامبر (ص) به همراهی اطفال مباهله کرده باشد .
اگر حقیقت امر چنین باشد که ممکن است خداوند متعال، حجت های خود را به اموری اختصاص دهد; دیگر اشکالی از مخالفان [در مساله امامت شخص کودک] باقی نخواهد ماند» . (2)
خداوند متعال، قادر است در کودکی، تمام شرایط رسالت و امامت را قرار دهد; زیرا عقل انسان بعید نمی داند که خداوند، در حالی که شخصی در سنین کودکی است و به حد بلوغ نرسیده، مقام رسالت، یا نبوت و یا امامت را برای او قرار دهد .
او از اعمال این قدرت عاجز نیست و قضیه یحیی و عیسی علیهما السلام بهترین شاهد صدق بر این مدعا است كه جناب گمنام در مطالب خود اورده اند .
شیخ مفید (ره) می نویسد:
«اگر کسی اشکال کند که چگونه صحیح است از شما جماعت امامیه، اعتقاد به امامت دوازده امام و حال آن که می دانید در میان آنان کسانی هستند که پدرانشان آنان را در سنین کودکی - در حالی که به حد رشد و بلوغ نرسیده اند - جانشین خود قرارداده اند;
همانند ابی جعفرمحمد بن علی بن موسی (ع)که هنگام وفات پدرش، هفت سال داشت و همانند قائم شما که او را می خوانید، در حالی که سن او هنگام وفات پدرش نزد اکثر مورخان پنج سال بوده است .
و ما به جهت عادتی که در هیچ زمانی نقض نشده، می دانیم شخص در چنین سنی، به حد رشد نمی رسد!؟ خداوند متعال می فرماید: «و ابتلوا الیتامی حتی اذا بلغوا النکاح فان آنستم منهم رشدا فادفعوا الیهم اموالهم » (3)
و اگر خداوند متعال کسی را که به حد بلوغ نرسیده و نزدیک حد بلوغ هم نیست، ممنوع از تصرف در اموالش می داند; پس چگونه ممکن است که او را امام قرار دهد; زیرا امام ولی بر خلق در تمام امور دین و دنیا است؟ !
و صحیح نیست که والی و سرپرست بر تمام اموال خداوند متعال از صدقه ها و خمس ها، و امین بر شریعت و احکام، امام فقیهان، قاضیان و حاکمان، و مانع بر کثیری از صاحبان خرد در انواعی از اعمال کسی باشد که ولایت حتی بر درهمی از اموال خود ندارد . . .» .
ایشان در جواب از این اشکال می فرماید:
«این اشکال از کسی صادر می شود که بصیرتی در دین ندارد; زیرا آیه ای را که قوم در این باب به آن اعتماد کرده اند، خاص است نه عام تا شامل امام معصوم نیز بشود; زیرا خداوند متعال با برهان قیاسی و دلیل سمعی امامت آنان را ثابت فرموده و این خود دلیل خروج این امامان از جمله ایتامی است که خطاب آیه متوجه آنان است .
و هیچ اختلافی بین امت نیست که این آیه، مربوط به کسانی است که عقولشان ناقص است و هیچ گونه ارتباطی با کسانی ندارد که عقلشان به عنایت الهی به حد کمال رسیده است; و لو در سنین کودکی باشد . پس آیه شریفه، شامل ائمه اهل بیت نمی شود» . (4)
پي نوشت:
1-فصول المختارة، ص 316 .
2-همان، ص 316 .
3- نساء ، آیه 6 .
4-فصول المختارة، ص 149- 150 .
می دانیم که برخی امامان قبل از سن بلوغ به امامت رسیدند،چگونه می توان به امامی که هنوز نابالغ است تکیه کرد؟
با سلام به همه دوستان خوب .
من میخاستم در ادامه این سوال بپرسم در مسئله امامت ایا مفهوم اختیار انسان زیر سوال نمیره ؟ایا کودک 5 ساله (امام زمان)قابلیت درک مقام امامت را داشته ؟اگر این لطف خداوند بوده پس اختیار انسان در انتخاب مسیر زندگی کجای این مسئله می باشد ؟یه سوال دیگه این که ایا موروثی بودن امر امامت کمی قبول مسئله را سخت نمی کند ؟
با سلام به همه دوستان خوب .
اگر این لطف خداوند بوده پس اختیار انسان در انتخاب مسیر زندگی کجای این مسئله می باشد ؟
با سلام و تشکر:Gol:
در معيار انتخاب اولياء الله، وقتي به قرآن مراجعه مي كنيم، كتاب خداوند كلمه تقوا و ايمان را معمولاً در كنار ولي و اولياء مي آورد. مثلاً در يك جا مي فرمايد: «اللَّهُ وَلِيُّ الَّذِينَ آمَنُوا يُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّورِ»(1) خداوند ولي انسانهاي باايمان است. در جاي ديگر مي فرمايد: «وَ اللَّهُ وَلِيُّ الْمُتَّقِينَ»(2) خداوند ولي پرهيزگاران است. يا «خدا فقط از پرهيزگاران مي پذيرد»(3) و بالاخره در سورة يونس مي گويد: «اولياي الهي نه خوفي دارند و نه محزون مي شوند»(4) آنگاه در ادامة آن، اولياء الهي را به ايمان و تقوا توصيف مي كند.
حضرت استاد مصباح يزدي ـ حفظه ا... ـ بعد از آنكه داستانهايي را از اولياء الله نقل مي كند، مي فرمايد: «دست يافتن به چنين مقامي ممكن نيست مگر با ايمان به خداوند و رياضت در مسير بندگي او و اطاعت و رضايت به خواست خدا و پشت پا زدن به خواسته هاي نفساني و نيز عمل به سنت پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله و سلّم ـ و ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ»(5)
پس معيار در انتخاب اولياء الهي ايمان، تقوا و عمل صالح خود انسان است البته علم حضوري خداوند به همه چیز پيش از ايجاد و بعد از ايجاد هم مطرح است، هر چند كه اين علم حضوري هرگز باعث مجبور بودن انسان و اولیاء الهی نمي شود تا گفته شود اولياء الهي بدون اختيار خود از جانب خداوند گزينش مي شوند و عده اي هم اجباراً در صف غير اولياء قرار مي گيرند.
بلكه هركس چه خوب شود و چه بد، با عملكردهاي اختياري خود به فرجام مي رسد. هم چنين اعترافي كه انسان در عالم ذر به ربوبيت خداوند نموده است يك اعتراف كاملاً اختياري است، زيرا برخواسته از علم حضوري انسان به ذات خود و ذات مقدس الهي است.(6)
موفق باشید...:Gol:
پاورقی___________________________________________________
1. بقره/ 257.
2. جاثيه/ 19.
3. مائده/ 27.
4. يونس/ 62 ـ 63.
5. مصباح يزدي، محمد تقي، به سوي خودسازي، مؤسسه آموزشي و پژوهشي امام خميني، چاپ اول، 1380، ص190.
6. برای آگاهی بیشتر ر.ک: پایگاه اینترنتی اندیشه قم.