امور خارق العاده امام معجزه است یا کرامت؟
تبهای اولیه
حاضر:
به امور خارق العاده امام معجزه می گویند یا کرامت. اصلا آیا امام معصوم مانند پیامبران معجزه دارد و می شود به این دست از امور خارق العاده آنان معجزه گفت یا این که باید عنوان کرامت را بر آنها نهاد؟
با سلام و عرض ادب و با تشکر از پرسشی که مطرح فرمودید
در تعریف معجزه گفته شده: «معجزه در اصطلاح عبارتست از امر خارق العادهاى كه با اراده خداى متعال از شخص مدّعى نبوت يا امامت ظاهر شود» (ر. ك.طيب، سيد عبد الحسين،كلم الطيب در تقرير عقايد اسلام،چ كتابخانه اسلام، 1362 ه ش، ص 358)
معجزه همچنانچه یکی از راه های اثبات نبوّت انبیای الهی است، نشانه اثبات امامت نیز می باشد، لذا كارهای خارق العاده ای كه از امامان صادر مي شود اگر همراه با ادعاي امامت باشد، یعنی امر خارق العاده نشانه امامت باشد، معجزه ناميده مي شود و اگر بدون ادعاي امامت باشد، كرامت خوانده مي شود.
برای مطالعه بیشتر لینک زیر را مطالعه بفرمایید:
http://pasokhgoo.ir/node/60691
بسم الله الرحمن الرحیم
معجزه دو اصطلاح دارد:
1. مخصوص انبیاء که طبعا باید مقرون به دعوای نبوت باشد.
2.معنای عام آن که همان معجزات ائمه علیهم السلام است که پیامبر نبودند ولی معجزاتی را به آن ها نسبت می دهیم.
پیداست که نسبت دادن معجزه به غیر پیامبر مساوی با ادعای نبوت نیست،بنابر این هنگامی که معجزه را به عنوان دلیل نبوت مطرح می کنیم طبعا اصطلاح خاصش در نظر است.یعنی آنچه پیامبر به عنوان دلیل نبوت خود ارائه می دهد.
و آن جا که به غیر انبیاء نسبت می دهیم معنای عامش مراد است.یعنی هر کار خارق العاده ای که به اتکاء قدرت الهی برای اثبات مقامی الهی(نبوت یا امامت) انجام می گیرد.خواه به دست پیامبر باشد یا غیر پیامبر.
(علامه مصباح یزدی.راه و راهنماشناسی.صفحه 61)
حاضر
سلام علیکم
تعریف معجزه
«اعجاز» در لغت، به سه معنا ذكر شده است كه عبارتند از: فوت و از دست دادن; ناتوان يافتن و ناتوان نمودن.
راغب اصفهانى در مفردات گويد: ريشه و اصل واژه «عجز»، تأخر از شئ و حصول در آخر آن شئ است، ولى در عرف، به معناى قصور و ناتوانى از انجام دادن كار، متداول گرديده است.[1]
معجزه، در اصطلاح عبارت است از كار خارق العاده اى كه غير قابل تعليم و تعلم بوده، افراد بشر از آوردن آن عاجز باشند، به شرط آن كه با ادعاى نبوت يا امامت همراه باشد و آورنده معجزه از ديگران بخواهد كه اگر در نبوت [يا امامت]او وخدايى بودن معجزه اش شك دارند، آنها نيز همانند آن را انجام دهند.
بنابراين تعريف، معجزه چند ويژگى دارد:
1. هيچ عامل قوى ترى نمى تواند بر آن چيره شود و مغلوب نيروى قوى تر ـ چه مادى يا ماوراى مادى ـ واقع نمى شود;
2. قابل تعليم و تعلم نيست;
3. كارى خارق عادت است و از توانايى بشر خارج مى باشد;
4. سند حقانيت مدعى نبوت يا امامت است;
5. همراه با «تحدى» است; يعنى با دعوت به معارضه و مقابله به مثل همراه است.[2]
رابطه اعجاز با ادعاى نبوت
آيا ميان معجزه و ادعاى نبوت رابطه منطقى وجود دارد؟
رابطه منطقى در سه مورد شكل مى گيرد:
1. استدلال از وجود علت، بر وجود معلول; مانند استدلال از طلوع خورشيد بر روشنايى هوا.
2. استدلال از وجود معلول بر وجود علت; مانند استدلال از وجود روز بر طلوع خورشيد.
3. استدلال از وجود يكى از دو شىء متلازم بر وجود ديگرى; مانند استدلال از وجود روز بر روشنايى هوا، يا استدلال از جهش برق در آسمان بر وجود رعد.
رابطه ميان معجزه و دعوى نبوت از قبيل دو قسم نخست نيست، زيرا هيچ يك از آن دو علت يا معلول ديگرى نمى باشد، بلكه رابطه آنها از قبيل قسم سوم است.
توضيح: كسى كه دعوى نبوت مى كند در حقيقت مدعى اين است كه با جهان غيب رابطه دارد و مورد عنايت و حمايت خاص خداوند است، لازمه چنين ادعايى اين است كه او بتواند كارهاى خارق العاده كه منشأ الهى دارد انجام دهد. بنابراين اگر او در دعوى نبوت صادق است، بايد بر انجام معجزه نيز قادر باشد، زيرا اين دو ملازم با يك ديگرند. همين ملازمه منطقى و روشن، منشأ آن بوده است كه امت پيامبران از آنان طلب معجزه مى كردند و چون دلالت يكى از دو شىء متلازم بر ديگرى نيز امرى بديهى است، پس از آوردن معجزه حقانيت ادعاى آنان را مى فهميدند، هر چند پس از روشن شدن حقيقت، عده اى به سبب اغراض نفسانى و وساوس شيطانى از ايمان به پيامبران الهى خوددارى مى كردند: (وجَحَدوا بِها واستَيقَنَتها اَنفُسُهُم ظُـلمـًا وعُلُوًّا);[3] و آن را از روى ظلم و سركشى انكاركردند، در حالى كه در دل به آن يقين داشتند.
با توجه به آن چه گفته آمد، روشن مى شود كه اعجاز براى اثبات ادعاى نبوت است، نه اثبات دعوت پيامبران.
شخص پيامبر مدعى است كه با جهان غيب ارتباط دارد و فرستاده خدا براى هدايت و رهبرى انسان است. براى اثبات اين مدعا و ارتباط خارق العاده اش بايد كارى خارق العاده انجام دهد، تا ارتباطش با آفريدگار جهان اثبات گردد. معجزه اين ادعا را اثبات مى كند و پس از آن مى توان به تمام محتواى دعوت پيامبران اعتماد كرد و فروع دين و دستورهاى لازم را از آنان دريافت نمود.[4]
آيا معجزه مخصوص پيامبران است؟
با توجه به تعريف معجزه ـ كه در آغاز اين فصل گذشت ـ به هر كار خارق العاده اى معجزه نمى گويند، بلكه كار خارق العاده اى كه قابل تعليم و تعلم نبوده، افراد بشر از آوردن آن عاجز باشند و با ادعاى نبوت يا امامت همراه باشد. بنابراين، معجزه مخصوص پيامبران نيست، امامان هم معجزه دارند.
همه اولياى خاص خدا از قدرت غيبى برخوردارند و مى توانند كارهاى خارق العاده انجام دهند; چنان كه قرآن كريم درباره حضرت مريم مى فرمايد: هر گاه زكريا به عبادت گاه مريم وارد مى شد، طعامى را نزد او مى يافت از او مى پرسيد اين طعام از كجا آمده است، او پاسخ مى داد اين از جانب خداست.[5] و درباره فردى كه از مقربان حضرت سليمان بود مى فرمايد: وكسى كه بهره اى از علم كتاب داشت، گفت: من تخت ملكه سبا را قبل از اين كه چشم برهم زنى، نزد تو مى آورم.[6]
به اين كارهاى خارق العاده كه با ادعاى نبوت و امامت همراه نيست، «كرامت» مى گويند.
تفاوت معجزه و كرامت
معجزه و كرامت تفاوت جوهرى ندارند. بلكه هر دو جزء شئون «ولايت» هستند. «نبوت» و «امامت» دو چهره بيرونى هستند كه درون آنها «ولايت» است و اگر نفس انسان كامل شد، مى شود «ولى الله» و مى تواند به اذن خدا در نظام هستى، تأثير تكوينى داشته باشد.
كارى كه پيامبران با عنوان معجزه انجام مى دهند، اولياى الهى با عنوان كرامت انجام مى دهند. اعجاز براى اثبات نبوت و امامت صورت مى گيرد، ولى كرامت براى اثبات نبوت و امامت نيست.
اعجاز تنها از پيامبر و امام معصوم صادر مى شود، ولى كرامت، ممكن است از غير پيامبر و امام معصوم هم صادر شود و منع عقلى هم ندارد. اولياى الهى به شرط آن كه شاگردى انبيا را نموده باشند و بر سر سفره آنان بنشينند و راهشان را بپويند، مى توانند به اذن خدا كار خارق العاده داشته باشند; مثلا اگر يكى از اولياى الهى مستجاب الدعوه شد، مى تواند به اذن خدا بيماران را شفا دهد و اين كار، كرامتى است كه از او صادر شده است.
قرآن كريم كراماتى را به مريم نسبت مى دهد و از حضرت زهرا(س) كراماتى صادر شده است.[7]
منابع و مآخذ
[1] ر.ك: راغب، مفردات، واژه عجز و سيدعلى اكبر قرشى، قاموس قرآن، ج 4، ص 293.
[2] ر.ك: جعفر سبحانى، الالهيات فى الكتاب و السنه، ج 2، ص 64; محمد تقى مصباح يزدى، راه و راهنماشناسى، ص 58 ـ 60; پيام قرآن، ج 7، ص 276 ـ 277; محمد باقر سعيدى روشن، معجزه شناسى و محمد حسن قدردان قراملكى، معجزه در قلمرو عقل و دين.
[3] نمل، آيه 14.
[4] عبدالله جوادى آملى، همان، ج 1، ص 105 ـ 107.
[5] آل عمران، آيه 36.
[6] نمل، آيه 40.
[7] عبدالله جوادى آملى، همان، ج 1، ص 98 ـ 99; محمد باقر سعيدى روشن، معجزه شناسى، ص 24 و محمد حسن قدردان قراملكى، همان، ص 76.
والسلام