امیر سرتیپ شهید جمشید جاودانیان
تبهای اولیه
استاد بزرگ چتربازي، كوه نوردي، جودو، تكواندو، كاراته، غواصي، تكاوري و شير بيشه ي سومار و ببر كوههاي كردستان، در سال 1341 در مرودشت فارس زاده شد، در اوج نهضت اسلامي، دانش آموزي بيش نبود و هم او در سال 1359 پا به دانشكده ي افسري گذاشت و لحظه لحظه ي عمر خود را در راه آرمانش فدا كرد.
در سال 1363 به سمت فرمانده ي گروهان سوم گردان 3 گردان 101 تيپ55 هوابرد شيراز، تعيين شد و راهي مناطق عملياتي كردستان گرديد. در عمليات والفجر 9 مجروح شد و در عملياتهاي ديگر از جمله كربلاي 4 و5 شركت داشت.
مصاحبه يي تلويزيوني در والفجر 9، در زير آتش رگبار مسلسل ها و هلي كوپترها و توپ و تانكهاي دشمن، چهره ي زيبا و با استقامت مردي را نشان مي دهد كه جمشيد جاودانيان نام دارد.
جمشيد، مالِ دنيا نبود و هيچگاه به زمين نچسبيد. بدنش با رختخواب آشنايي نداشت و زيلو، زيرانداز عارفانه اش بود و هنگامي كه به شهادت رسيد، پيكر پاكش 50 روز در زير آفتاب داغ و سوزان سومار، عشق او را به معبودش به حدّ اعلا رساند.
او در روز 31 تيرماه 1366 در زير قله ي «كهنه ريگ» در منطقه ي سومار، بر اثر اصابت تركش خمپاره زخمي شد ولي بر اثر درگيري شديد و حجم بالاي آتش و نبودن امكانات نجات به شهادت رسيد و بدين قصه، جاودانيان، جاودانه شد.
گلزار شهداء شيراز، پذيراي جسم سوخته و قلب شكسته ي اين عارف بالله است.
آنان كه به ريسمان حق چنگ زدند
آهنگ برادري، هماهنگ زدند
با بت شكن زمانه بيعت كردند
بر شيشه ي عمر اهرمن، سنگ زدند
اي حسين! تو كه در كربلا يكايك شهدا را در آغوش مي كشيدي و مي بوسيدي و وداع مي كردي، آيا ممكن است هنگامي كه من نيز به خاك و خون مي غلطم، تو دست مهربانت را بر قلب من بگذاري و عطش عشق مرا به خود، سيراب كني؟!
خدايا تو را شكر مي كنم كه مرا در كوي غم گداختي و در درياي درد، آبديده كردي و در برابر حوادث روزگار رويين تنم نمودي تا سخت ترين مشكلات حيات و خطرناكترين ضربه هاي تاريخ را عارفانه و عاشقانه تحمل كنم.