اندرزها وحکمتها
تبهای اولیه
سلام به همه اسک دینی های گرامی
اندرزها وحکمتها اسم یکی از کتابهای استاد مطهریه که اگه خدا بخواد قراره ما سیر مطالعاتی کتابهای استاد را از این کتاب شروع کنیم.با خوندن این کتاب وسایر کتابهای استاد فکر کنم بتونیم یه قدم مثبتی دربیدار شدن اندیشه هامون برداریم.با توکل برخدا وکمک شما دوستان خوب این تاپیک را شروع میکنیم .البته به شرطی که مطالعه کتاب فراموش نشه.
خداشناسی نه فقط اول دين است ، اول پايه و مايه انسانيت است.
اولین جمله ای که از کتاب اندرزها وحکمتها توجه من را جلب کرد این جمله بود.
به نظر شما چرا اساس انسانیت خداشناسی معرفی شده؟؟؟؟؟؟؟؟؟
دينداری اگر بخواهد به صورت صحيح و معقول و منطقی برای كسی پيدا شود بايد از پايه توحيد و خداشناسی آغاز گردد ، تا اين اصل در روح و دل تأسيس نشود ساير قسمتها اساسی نخواهد داشت.
ممکنه با آدمهایی برخورد کرده باشیم که نسبت به امور اخلاقی حساس باشند واین امور را جزئی از زندگیشون بدونند مثلا به دنبال خوبی کردن باشند وحیا وعفت را هم رعایت کنندو به طور کلی مقید به اخلاق باشند اما در عین حال پایبند به اصل خداشناسی نباشند.به نظرتون آیا اخلاق بدون خداشناسی معنایی داره؟
اصلا آیا اخلاقیات نیاز به پشتوانه داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
تنها
خداشناسی است كه میتواند جانشين منطق منفعت پرستی و خود پرستی گردد .
اونهایی که برای اخلاقیات پشتوانه ای ندارنداگه تو یه شرایطی قرار بگیرن که پای منافع مادی وسود وزیان دنیایی در میون باشه باز هم تابع اخلاق هستند؟
به نظرتون چی باعث میشه که آدم به خاطر رعایت اخلاقیات از منافع مادیش بگذره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یه کم بهش فکر کنید.
دينداری اگر بخواهد به صورت صحيح و معقول و منطقی برای كسی پيدا شود بايد از پايه توحيد و خداشناسی آغاز گردد ، تا اين اصل در روح و دل تأسيس نشود ساير قسمتها اساسی نخواهد داشت. ممکنه با آدمهایی برخورد کرده باشیم که نسبت به امور اخلاقی حساس باشند واین امور را جزئی از زندگیشون بدونند مثلا به دنبال خوبی کردن باشند وحیا وعفت را هم رعایت کنندو به طور کلی مقید به اخلاق باشند اما در عین حال پایبند به اصل خداشناسی نباشند.به نظرتون آیا اخلاق بدون خداشناسی معنایی داره؟اصلا آیا اخلاقیات نیاز به پشتوانه داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
با سلام و تشکر از mona110 گرامی بخاطر تاپیک خوبشون:Gol:
بنظر من هرچیزی به یک پایه و اساس احتیاج داره پایه و اساس دینداری هم خدا شناسی و توحید هست . وشاید انسانی در راه اخلاق و تذهیب نفس قرار بگیره ولی اگر خداشناسیش ضعیف باشه وسط راه جا میزنه و به مقصد نخواهد رسید .
میدونید چرا؟
چونکه تو این مسیر باید یه نیرویی باشه که انسان رو به سمت خودش بکشونه که اونم عشق به وجود نازنین رب العالمینه .
وتا شناخت نباشه عشقی هم بوجود نمیاد.
و اگه این عشق نباشه شوقی برای ادامه ی راه نمی مونه.
باید تشنگی باشه که شوقی برای رسیدن به دریا باشه.
اون تشنگی عشقه به خداست .
یه استاد اعتقادات داریم خیلی چیزا ازشون یادگرفتیم انشالله هر جا هستن خدا حفظشون کنه
میگفتند که اگر انسان به درجه ی بالای تقوا برسه دیگه اصول دینش میشه توحید و بس.
منظورشون این بود که نبوت و معاد و عدل و امامت همگی در توحید نهفته هست .
در درس عملی و تربيتی و فكری دين ، خداشناسی
به منزله حروف شناسی دين است ، اگر خداشناس شد میتواند خط دين را بخواند ، به مقصود دين آگاه شود و هدف دين را بشناسد ، اگر حروف شناس نشد ، كلمات دين را كه همان دستورات دين است غلط خواهد خواند و غلط ترجمه خواهد كرد.
عمل صالح دو جنبه دارد, یکی حسن فعلی , دیگری حسن فاعلی . حسن فعلی به شکل و بافت عمل مربوط می شود, و حسن فاعلی , به نیت و غرض بستگی دارد که انجام دهنده کار به سوی آن روی می آورد. رابطه حسن فعلی و حسن فاعلی (در نظام اخلاقی اسلام ), رابطه تن با روح است .اگر حیات اعضاء و جوارح تن به روحی است که در آنها دمیده شده است مایه حیات و ارزش اعمال اخلاقی نیز به باور قلبی و تعبد و تسلیم مشتاقانه در برابر خداوند و دستورات وی است.
پس اگر پیکره اخلاق اسلامی را کرداری می سازند که به گونه ای طبیعی از صفات و ملکات درونی انسان متخلق پدید آمده اند هنگامی این کردارارزش بایسته و محبوبیت الهی می یابند, که براساس ایمان و گرایش قلبی به خداوند متعال باشند, و هویت آنها را باور توحیدی و التزام شرعی ساخته باشد.ازاین روست که آیات و روایات گوناگونی , شرط قبولی اعمال را, به ایمان و گرایش الهی می دانند.
مطالب بسیار عالی تو این تاپیکها در مورد خداشناسی مطرح شده:Gol:
خداشناسی فطری
http://www.askdin.com/showthread.php?t=3161
درسنامه خداشناسی (آموزش عقاید آیت الله مصباح یزدی)
سلامممممممم بر عزیزان اسک دین و تشکر از mona110 عزیز
ممکنه با آدمهایی برخورد کرده باشیم که نسبت به امور اخلاقی حساس باشند واین امور را جزئی از زندگیشون بدونند مثلا به دنبال خوبی کردن باشند وحیا وعفت را هم رعایت کنندو به طور کلی مقید به اخلاق باشند اما در عین حال پایبند به اصل خداشناسی نباشند.به نظرتون آیا اخلاق بدون خداشناسی معنایی داره؟ اصلا آیا اخلاقیات نیاز به پشتوانه داره؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
رسیدیم به بحث درباره ریشه و مبنای اخلاق که دسته بندی هایی داره(اول نظریه ها رو مطرح میکنم بعد با همکاری دوستان نقدش میکنیم)
مثلا بعضی از افراد معتقدند ریشه اخلاق فطری هست و اگر خدایی نبود که به ما بگه کار خوب و بد چیه با توجه به فطرتمون خودمون میتونیم تشخیص بدیم و قرآن هم به این فطرت مشترک تمام انسانها اشاره داره
این دسته از افراد این رو مطرح میکنند که همه انسانها از دروغ بدشون میاد و همه زیبایی رو دوست دارند و به همین ترتیب
پس اصلا نیازی به دین اخلاقی نیست
چراکه این دین نمیتونه به دست تمام بشریت برسه اما فطرت مشترک انسانها قابل دسترس همه اس و خدا از همین طریق کلیات اخلاق رو به ما نشون داده و ما نیازی به دین اخلاقی نداریم
حالا نظر شما چیه؟؟؟واقعا فطرت برای هدایت اخلاقیه بشر کافیه؟؟
دسته دوم گروهی هستند که معتقدند اخلاق و مبناهای اخلاقی رو جامعه و قوانین و گذشت زمان مشخص میکنه
برای مثال زمانی در هزاران سال گذشته در قبیله ای در آفریقا رسم بوده اگر مهمونی به نزد اونها میومد برای پذیرایی همسرشون رو در اختیار مهمونشون قرار میدادند و این اصلا ضد اخلاقی نبود و یک رسم پسندیده بود اما الان با گذشت زمان اینکار غیر اخلاقی محسوب میشه و هزران مثال دیگه درین رابطه
در واقع این افراد به نسبی بودن اخلاق هم معتقدند و معتقدند چون اخلاق نسبیه و ریشه دقیقی نداره پس در زمانی فعلی اخلاقی و با همون شرایط و در زمان دیگر این فعل غیر اخلاقیه
مثل دروغ گفتن که گاهی بده و گاهی خوب و...
حالا نظر دوستان چیه؟؟منتظر نقد شما هستم
اما دسته دیگری هم هستند که معتقدند صرفا کاری خوب است چون خدا دستور دادند و کاری بد است چون خداوند دستور دادند و ماهیت فعل بسته به دستور خدا خوب و بد میشود و اگه دروغ ناپسنده چون خداوند اینطور فرمودند و چون معتقدند آفرینش و تمام مخلوقات آفریده خداست پس خدا به خوب وبد هرچیزی آگاهه و به هرچیزی که حکم میکنند چون ماهیت اون رو خوب و بد قرار دادند و استدلال دوستان رو میشنوم
این هم لینک کتاب که در کتابخونه اسک دین قرار دادم
امیدوارم دوستان بتونند مطالعه کنند
http://www.askdin.com/downloads.php?do=file&id=566
اجر کم عند الله
یا علی
دسته دوم گروهی هستند که معتقدند اخلاق و مبناهای اخلاقی رو جامعه و قوانین و گذشت زمان مشخص میکنه
برای مثال زمانی در هزاران سال گذشته در قبیله ای در آفریقا رسم بوده اگر مهمونی به نزد اونها میومد برای پذیرایی همسرشون رو در اختیار مهمونشون قرار میدادند و این اصلا ضد اخلاقی نبود و یک رسم پسندیده بوداما الان با گذشت زمان اینکار غیر اخلاقی محسوب میشه و هزران مثال دیگه درین رابطه
در واقع این افراد به نسبی بودن اخلاق هم معتقدند و معتقدند چون اخلاق نسبیه و ریشه دقیقی نداره پس در زمانی فعلی اخلاقی و با همون شرایط و در زمان دیگر این فعل غیر اخلاقیه
مثل دروغ گفتن که گاهی بده و گاهی خوب و...
حالا نظر دوستان چیه؟؟منتظر نقد شما هستم
اخلاق از نظر اسلام، امري نسبي نيست و ارزشهاي آن ثابت است. عدالت، تقوا، عفاف و... اصول لايتغيري است كه به هيچ وجه از ديدگاه اسلام نسبي و قابل تغيير نيست؛ چرا كه اخلاق در اسلام متكي بر وحي است و وحي مستندبه علم مطلق الهي است، نه متكي بر آرا و انديشههاي بشري كه همواره در حال تغيير و تحول است.
شهید مطهری در ادامه می فرمایند:دين در هر دو مقام لازم و ضروری است ، هم برای سازگار ساختن محيط اجتماعی با زندگانی فرد ، يعنی ايجاد عدالت اجتماعی و سازمان متوافق با مصالح عموم ، ، و هم در ايجاد توافق و انطباق در روحيه فرد با مصالح عاليه
اجتماع . توافقی كه میگوييم بايست در روحيه فرد نسبت به مصالح اجتماع باشد همان است كه از آن به گذشت و اغماض و حتی ايثار و فداكاری و نيكوكاری تعبير میكنيم . چه چيزی قادر است مانند دين به انسان حالت قناعت به حق و رضا به قسمت و بهره خود و تسليم در برابر مقررات اجتماعی و خشنودی نسبت به ديگران بدهد؟
به نظرتون چطور میشه که آدمهای دیندار به این درجه میرسن که مصلحت اجتماع را به مصلحت خودشون ترجیح میدن؟
رسد آدمی بجایی که بجز خدا نبیند:Gol:
بنظر من انسانی که خدا رو در راس زندگیش قرار داده .هر کاری رو که میخواد انجام بده بر طبق رضایت اون میسنجه و انجام میده نه سود و نفع خودش.
100% رضایت خدا توی مصلحت اجتماع هست نه مصلحت شخص پس برای دیندار واقعی گذشت از خود هیچ کاری نداره. چون اونه که اول و آخر و ظاهر و باطنه
علی عليه السلام میفرمايد : " دنيا خواه ناخواه منزلگاهی است برای بشر كه چند صباحی در آن زندگی میكند و میرود " . بعد میفرمايد : " ولی مردم در اين دنيا دو دستهاند : يك دسته به بازار اين جهان میآيند و خودشان را میفروشند و برده میسازند ، دسته دوم مردمی هستند كه خود را در اين بازار میخرند و آزاد میسازند
سلام به کاربران محترم و عزیز این تاپیک
از اینکه این تاپیک رو دنبال میکنید و در بحث ها مشارکت مینمایید کمال تشکر را از شما دارم.
فایده این بحث
یک از روزهایی که خدمت آیت الله صفایی حایری(ع.ص) بودم هنگام خداحافظی مثل یک پدر دلسوز و مهربان بنده را در آغوش گرفتند و به بنده فرمودند: مطالعه زیاد داشته باشید
برای بنده سوال شد که: در چه زمینه هایی ؟
و در حرفها و توصیه های این بزرگ پیدا کردم که در زمینه خودشناسی و خود سازی.
سیر مطالعاتی که گل گیسو و mona110 و سایه خورشید و بقیه کابران پر تلاش و پر امید از کتب شهید مطهری شروع نمودند مصداق عالی این توصیه آیت الله صفایی حائری ، است.
حالا همه ی اینها درست ولی چطور میشه به اینجا رسید؟:gol:
اونها چطور رسیدن؟:gol:
خودشناسی به معنی این است که انسان مقام واقعی خویش را در عالم وجود درک کند ، بداند خاکی محض نیست ، پرتوی از روح الهی در او هست ، بداند که در معرفت میتواند بر فرشتگان پیشی بگیرد ، بداند که او آزاد و مختار و مسؤول خویشتن و مسؤول افراد دیگر و مسؤول آباد کردن جهان و بهتر کردن جهان است ( او شما را از زمین بیافرید و عمران آن را از شما خواست ) هو أنشأکم من الارض و استعمرکم فیها »( هود / 61 )بداند که او امانتدار الهی است ، بداند که بر حسب تصادف ، برتری نیافته است تا استبداد بورزد و همه چیز را برای شخص خود تصاحب کند و مسؤولیت و تکلیفی برای خویشتن قائل نباشد .
راهکار اصلي رسیدن به این مقام،، انجام وظايف شرعي است. هر آن کس در اين وادي از جهت کميت و کيفيت عبادت بيشتر موفق شود بيشتر تحصيل رضاي الهي نموده است. زيرا بيشتر فرمان آورنده آن وظايف يعني فرمان خداي سبحان را لباس عمل پوشانيده و بيشتر او را از خويش راضي نموده است .
انسان با خودشناسی ، خود را ارزیابی می کند. خصلت های ناروا را از خود دور می کند و در صدد تقویت جنبه های مثبت خود بر می آید. آن گاه ، می فهمد که در زندگی و در جهان ، چه باید انجام بدهد و چه گونه باید رفتار کند. امام علی(ع) در این باره می فرماید : «از توجه انسان به خودش ، انگیزه ای برای اصلاح خویشتن ایجاد می شود».
خودشناسی ، زیربنای سعادت آدمی در همه جنبه های مادی و معنوی زندگی است. انسان در پرتو خودشناسی ، به نیازهای درونی و برونی خویش پی می برد و عواملی را که مایه تعالی و تکامل است ، تشخیص می دهد. در نتیجه ، وظیفه شناس می گردد و به پاکی و نیکی می گراید و سرانجام ، به کمالی که لایق مقام انسان است ، نائل می گردد. در قرآن مجید نیز سرلوحه برنامه پیامبران ، تزکیه و تعلیم بیان شده است.
انسان از طریق خود شناسی به كرامت نفس و عظمت این خلقت بزرگ الهی و اهمیت روح آدمی كه پرتوی از انوار الهی و نفحه ای از نفحات ربانی است پی میبرد؛ آری! درك میكند كه این گوهر گرانبها را نباید به ثمن و بهای ناچیز فروخت و به آسانی از دست داد!
تنها كسانی خود را آلوده رذائل اخلاق میكنند و گوهر پاك روح انسانی را به فساد و نابودی میكشانند كه از عظمت آن بیخبرند.
انسان با شناخت خویشتن به خطرات هوای نفس و انگیزههای شهوت و تضاد آنها با سعادت او پی میبرد، و برای مقابله با آنها آماده میشود. بدیهی است كسی كه خود را نشناسد از وجود این انگیزهها بیخبر میماند و شبیه كسی است كه گرداگرد او را دشمن گرفته، اما او از وجود آنان غافل و بیخبر است؛ طبیعی است كه چنین كسی خود را آماده مقابله با دشمن نمیكند و سرانجام ضربات سنگینی از سوی دشمن دریافت میدارد.
انسان با شناخت نفس خویش به استعدادهای گوناگونی كه برای پیشرفت و ترقی از سوی خداوند در وجود او نهفته شده است پی میبرد و تشویق میشود كه برای پرورش این استعدادها بكوشد، و آنها را شكوفا سازد؛ گنجهای درون جان خویش را استخراج كند و گوهر خود را هویدا سازد.
كسی كه عارف به نفس خویش نیست به انسانی میماند كه در جای جای خانه او گنجهای پر قیمتی نهفته شده ولی او از آنها آگاهی ندارد، ممكن است از گرسنگی و تنگدستی در آن بمیرد، در حالی كه در زیر پای او گنجهایی است كه هزاران نفر را سیر میكند.
هر یك از مفاسد اخلاقی ریشههایی در درون جان انسان دارد، با خودشناسی، آن ریشهها شناخته میشود، و درمان این دردهای جانكاه را آسان میسازد، و به این ترتیب راه وصول به حق را برای انسان هموار می كند.
از همه مهمتر این كه خودشناسی بهترین راه برای خدا شناسی است، خداشناسی و آگاهی از صفات جلال و جمال حق، قویترین عامل برای پرورش ملكات اخلاقی
و كمالات انسانی و نجات از پستی و حضیض رذائل و رسیدن به اوج قله فضائل است.
قرآن كريم میفرمايد : " بدان كه تنها با ذكر خدا و ياد خداست كه جان آرام میگيرد و قلب احساس آسايش میكند .
علی عليه السلام میفرمايد : " خداوند ذكر خودش و ياد خودش
را مايه جلا و روشنی دلها قرار داده ، به اين وسيله گوش ، باز و چشم ، بينا و دل ، مطيع و آرام میگردد " .
به نظر شما یاد خدا در زندگی ما چه تاثیری میذاره؟:Gol:
قرآن كريم میفرمايد : " بدان كه تنها با ذكر خدا و ياد خداست كه جان آرام میگيرد و قلب احساس آسايش میكند .
علی عليه السلام میفرمايد : " خداوند ذكر خودش و ياد خودش
را مايه جلا و روشنی دلها قرار داده ، به اين وسيله گوش ، باز و چشم ، بينا و دل ، مطيع و آرام میگردد " .
به نظر شما یاد خدا در زندگی ما چه تاثیری میذاره؟
:Gol:
با سلام :Gol:
قطعا زندگی که لحظه لحظه اش با یاد خدا باشه رنگ و بوی خدا رو میگیره.
ولی مساله اینجاست که چطوری می تونیم لحظه به لحظه ی زندگیمون رو به یاد خدا باشیم؟
چکار کنیم که غفلت سراغمون نیاد؟
آیا یاد خدا به این معناست که ما هر لحظه فقط و فقط به خدا فکر کنیم؟
میگفتند که اگر انسان به درجه ی بالای تقوا برسه دیگه اصول دینش میشه توحید و بس.
سلام
توحید در دینداری مقصد است وراهش ولایت لذا در دینداری دو چیز اصل است :
1- توحید
2- ولایت
اساسا دین به لحاظ پیدایش خود به دو چیز بستگی دارد :
خواست خدای متعال
وجود مقدس صاحبان عصمت و ولایت
در سیر بسوی خدای متعال نیز هیچگاه این دو برداشته نمی شوند
این مطلب از آن جهت لازم به ذکر بود که تاکید بر توحید با همه حقانیتش منفصل از راهش نگردد وگرنه نه توحیدی می ماند و نه خداشناسی .
موفق باشید
با سلام :gol:قطعا زندگی که لحظه لحظه اش با یاد خدا باشه رنگ و بوی خدا رو میگیره.
ولی مساله اینجاست که چطوری می تونیم لحظه به لحظه ی زندگیمون رو به یاد خدا باشیم؟
چکار کنیم که غفلت سراغمون نیاد؟
آیا یاد خدا به این معناست که ما هر لحظه فقط و فقط به خدا فکر کنیم؟
یکی از راه ها برای کسب این حالت، آن است که در هر حال از حالات کسب و کار و انفراد و اجتماع و حتی حال شهوت و غضب و ریاست و حکومت که هستیم، به یاد خدا باشیم تا از خطا و گناه محفوظ بمانیم. «دائم الصّلوه بودن» که در معارف ما بسیار به آن توصیه شده است، به معنای ذکر و یاد دائمی خداوند است که سبب می شود انسان به سوی خطا و گناه و زشتی نرود. نکته مهم آن، این است که انسان همواره خود را در محضر خدا ببیند، بدین معنی که همواره به خود یادآوری کند که کسی دارد او را می بیند و از حال و روزش باخبر است. در این صورت نه تنها یأس و نومیدی و خستگی و کسالت از او دور می شود، فکر گناه و خطا و زشتی نیز به سراغش نمی آید!
با سلام :gol:قطعا زندگی که لحظه لحظه اش با یاد خدا باشه رنگ و بوی خدا رو میگیره.
ولی مساله اینجاست که چطوری می تونیم لحظه به لحظه ی زندگیمون رو به یاد خدا باشیم؟
چکار کنیم که غفلت سراغمون نیاد؟
آیا یاد خدا به این معناست که ما هر لحظه فقط و فقط به خدا فکر کنیم؟
موانع یاد خدا از نظر قرآن
***************
*********
1)از جمله موانع ذکر(یاد خدا)، رفاه زدگى و توجه افراطى به دنیا است . خداى متعال در این باره مى فرماید:
(یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا لَا تُلْهِکمْ أَمْوَالُکمْ وَلَا أَوْلَادُکمْ عَن ذِکرِ اللَّهِ وَمَن یَفْعَلْ ذَلِک فَأُوْلَئِک هُمُ الْخَاسِرُونَ)
اى کسانى که ایمان آوردهاید، [زنهار] اموال شما و فرزندانتان شما را از یاد خدا غافل نگرداند، و هر کس چنین کند، آنان خود زیانکارانند.
2) یکى دیگر از موانع ذکر ظاهر بینى و جدى نگرفتن حیات است .
قرآن کریم در این باره مى فرماید:
(یَعْلَمُونَ ظَاهِرًا مِّنَ الْحَیَاةِ الدُّنْیَا وَهُمْ عَنِ الْآخِرَةِ هُمْ غَافِلُونَ)
آنها از زندگى دنیا ظاهرى مى شناسند، و حال آن که غافلند.
3) از دیگر موانع ذکر، دوستان گم راه هستند. در قرآن در این باره مى خوانیم:
(یَا وَیْلَتَى لَیْتَنِی لَمْ أَتَّخِذْ فُلَانًا خَلِیلًا لَقَدْ أَضَلَّنِی عَنِ الذِّكْرِ بَعْدَ إِذْ جَاءنِی وَكَانَ الشَّیْطَانُ لِلْإِنسَانِ خَذُولًا)
واى بر من ، کاش فلانى را دوست خود نگرفته بودم . او بود که مرا به گمراهى کشانید پس از آن که نزد قرآن به من رسیده بود، و شیطان همیشه خوار کننده انسان بوده است .
4)تسلط شیطان بر انسان نیز از موانع مهم ذکر به شمار مى آید.
خداوند در این باره مى فرماید:
(اسْتَحْوَذَ عَلَیْهِمُ الشَّیْطَانُ فَأَنسَاهُمْ ذِكْرَ اللَّهِ ...)
شیطان بر آنان چیره شده و خدا را از یادشان برده است .
5) یکى هم آرزوهاى دراز است ، قرآن در این باره مى فرماید:
(نذَرْهُمْ یَأْكُلُواْ وَیَتَمَتَّعُواْ وَیُلْهِهِمُ الأَمَلُ فَسَوْفَ یَعْلَمُونَ )
بگذارشان تا بخورند و بر خوردار شوند و آرزوها سرگرمشان کند، پس به زودى خواهند دانست
6) هواپرستى را نیز باید از موانع مهم ذکر دانست .
خداوند در این باره مى فرماید:
(وَلَا تُطِعْ مَنْ أَغْفَلْنَا قَلْبَهُ عَن ذِكْرِنَا وَاتَّبَعَ هَوَاهُ وَكَانَ أَمْرُهُ فُرُطًا)
و از آن كس كه قلبش را از یاد خود غافل ساختهایم و از هوس خود پیروى كرده و [اساس] كارش بر زیادهروى است، اطاعت مكن .
در ادامه مطلب شهید مطهری اینگونه میفرمایند:
اشخاصی ديده میشوند كه از آنها دو نوع كارهای كاملا متخالف و متضاد ديده میشود ، در يك لحظه و يك حالت نرم و ملايمند ، در لحظه و حالت ديگر درشت خو ، گاهی مهربانند و گاهی بی عاطفه و قسی القلب ، گاهی زياد میترسند و گاهی زياد تهور و جسارت به خرج میدهند ، گاهی متدين و رو به خدا هستند و گاهی لاابالی و دنبال فسق و فجور ،
يك دست به مصحفند و يك دست به جام
گه نزد حلالند و گهی نزد حرام
و بالاخره در زير اين گنبد فيروزه فام نه كافر مطلقند و نه مسلمان تمام .
حالا بايد ديد اين ناهماهنگی در عمل و رفتار و كنش از كجا پيدا میشود ؟
(به نظر شما دلیل این نا هماهنگی چی میتونه باشه؟)
در ادامه مطلب شهید مطهری اینگونه میفرمایند: اشخاصی ديده میشوند كه از آنها دو نوع كارهای كاملا متخالف و متضاد ديده میشود ، در يك لحظه و يك حالت نرم و ملايمند ، در لحظه و حالت ديگر درشت خو ، گاهی مهربانند و گاهی بی عاطفه و قسی القلب ، گاهی زياد میترسند و گاهی زياد تهور و جسارت به خرج میدهند ، گاهی متدين و رو به خدا هستند و گاهی لاابالی و دنبال فسق و فجور ، يك دست به مصحفند و يك دست به جام
گه نزد حلالند و گهی نزد حرامو بالاخره در زير اين گنبد فيروزه فام نه كافر مطلقند و نه مسلمان تمام .
(به نظر شما دلیل این نا هماهنگی چی میتونه باشه؟)
حالا بايد ديد اين ناهماهنگی در عمل و رفتار و كنش از كجا پيدا میشود ؟
بدون ترديد بخشي از تعاليم اسلامي؛ تعاليم و دستورات اخلاقي است و ليكن اندكي توجه به اين دستورات اخلاقي اين نكته راروشن ميكند كه زندگي اخلاقي در اسلام و سيره حضرت محمد(ص) ويژگيهاي روانشناختي دارد كه كمتر ميتوان آن خصايص را در اديان و مكتبهاي اخلاقي ديگر يافت.
دستورات اخلاقي اسلام؛ نه به مردمان زيرك ميدان ميدهد كه با روشهاي ماهرانه و با ظاهر سازي و ... اعمال خود را توجيه كنند و نه از آدمهاي بيدست و پا ميپذيرد كه به استناد اين نكات اخلاقي، كلاهشان پس معركه بماند.
اين جاست كه بايد مسلمانان را متوجه وسعت ديد اخلاقي اسلام كرده و اين نكته را خاطر نشان ساخت كه مواظب باشند و راه افراط و تفريط نپيمايند.
ميان نيك و بد تخليط كرديم
گهي افراط و گه تفريط كرديم
نه آن چنان نرمش نشان بدهند كه مورد سوء استفاده قرار گيرند و نه آنچنان به خود ببالند كه موجب ايجاد رذايل فراوان اخلاقي شوند.براي رفع اين ابهام نيز الگوي كامل و عيني فرستاده تا جايي كه در قرآن ميفرمايد:
«لقد كان لكم في رسول الله حسنه»: به يقين در (روش) براي شما فرستاده خدا (الگويي براي) پيروي نيكوست.
پيامبر نور و ايمان (ص)، كسي است كه اخلاق انساني را در زمان كوتاهي آنچنان در دل مسلمين گسترش داد كه از هيچ، همه چيز ساخت. او با رفتار و كردارش، گردنكشان عرب را به تواضع، بيپروايان را به پاكدامني، كينهتوزان را به بخشايش و درشتگويان را به نرمخويي رهنمون ساخت و در كل ميتوان گفت كه مقصد پيامبران از جمله محمد (ص) انسان سازي و تخلق به اخلاق است.
ادامه دارد.....
بدون ترديد بخشي از تعاليم اسلامي؛ تعاليم و دستورات اخلاقي است و ليكن اندكي توجه به اين دستورات اخلاقي اين نكته راروشن ميكند كه زندگي اخلاقي در اسلام و سيره حضرت محمد(ص) ويژگيهاي روانشناختي دارد كه كمتر ميتوان آن خصايص را در اديان و مكتبهاي اخلاقي ديگر يافت.
دستورات اخلاقي اسلام؛ نه به مردمان زيرك ميدان ميدهد كه با روشهاي ماهرانه و با ظاهر سازي و ... اعمال خود را توجيه كنند و نه از آدمهاي بيدست و پا ميپذيرد كه به استناد اين نكات اخلاقي، كلاهشان پس معركه بماند.
اين جاست كه بايد مسلمانان را متوجه وسعت ديد اخلاقي اسلام كرده و اين نكته را خاطر نشان ساخت كه مواظب باشند و راه افراط و تفريط نپيمايند.
ميان نيك و بد تخليط كرديم
گهي افراط و گه تفريط كرديمنه آن چنان نرمش نشان بدهند كه مورد سوء استفاده قرار گيرند و نه آنچنان به خود ببالند كه موجب ايجاد رذايل فراوان اخلاقي شوند.براي رفع اين ابهام نيز الگوي كامل و عيني فرستاده تا جايي كه در قرآن ميفرمايد:
«لقد كان لكم في رسول الله حسنه»: به يقين در (روش) براي شما فرستاده خدا (الگويي براي) پيروي نيكوست.
پيامبر نور و ايمان (ص)، كسي است كه اخلاق انساني را در زمان كوتاهي آنچنان در دل مسلمين گسترش داد كه از هيچ، همه چيز ساخت. او با رفتار و كردارش، گردنكشان عرب را به تواضع، بيپروايان را به پاكدامني، كينهتوزان را به بخشايش و درشتگويان را به نرمخويي رهنمون ساخت و در كل ميتوان گفت كه مقصد پيامبران از جمله محمد (ص) انسان سازي و تخلق به اخلاق است.ادامه دارد.....
عنايت به اين نکته كه قوام و پايداري نظام تربيت ديني(اسلامي)، مبتني بر مباني، اصول و روشهاي درست و ثابت است، ميطلبد كه افراد جهت ايجاد تحول مثبت، از آموزههاي ديني در روابط فردي، خانوادگي و اجتماعي خويش بهره گيرند. تعلیم و تربیت اسلامی از اساسی¬ترین محورهاي تربیت و پرورش عاطفي، در فرآيند زندگي فردي و جمعي انسانها بهحساب ميآيد؛ زيرا انسان بدون بهرهگيري درست از آموزههاي ديني و كاربست صحيح آن، نميتواند به تحول پايدار و ارزشمند تربيتي نايلآيد.پس مهمترین عاملی که میتواند به ما کمک کند تا دچار دوگانگی شخصیت نشویم و رفتارهای ناهماهنگ از خود بروز ندهیم دین ودستورات دینی می باشد ما با متخلق شدن به د ستورات دینی میتوانیم مسیر تربیت را به خوبی پیماییم ودر رفتارها دچار افراط وتفریط نشویم.
شهید مطهری در ادامه می فرمایند:
در مقابل راه مستقيم راه كج و معوج است . مردمانی كه بر صراط مستقيم و راه راست میباشند همانها هستند كه بين انواع افكار و احساساتشان يعنی بين قوه خيال و قوه عاقله شان هماهنگی و سازگاری است ، شيطان خيال و واهمه آنها تسليم فرشته عقل است و بين انواع احساسات آنها از پست ترين احساسات و شهوات و ميلها و آرزوها تا عالی ترين عواطف دينی و وجدانی آنها هماهنگی است ، شهوات آنها تابع فطرت پاك آنهاست .
به نظرتون چطور میشه بین قوه عاقله وقوه وهم وخیال هماهنگی ایجاد کرد؟
سلامممممممم بر همه عزیزان اسک دین و mona110 که فک میکنم همه این 99 پستی که زدند پربار و سودمند بوده
و تشکررر از سایه خورشید که به بحث ها جهت منطقی میدهند
اما من ی سوالی دارم
به نظرتون چطور میشه که آدمهای دیندار به این درجه میرسن که مصلحت اجتماع را به مصلحت خودشون ترجیح میدن؟
شما فرمودید انسانهای دیندار مصلحت جامعه رو به خودشون ترجیح میدند اما ما میبینیم که در کشورهای غربی که بویی از دینداری نبردند در خیلی از مواقع قوانین رو رعایت میکنند و به گونه ای برنامه ریزی میکنند که مصلحت جامعه شون رو تا بیست سال تضمین کنه
مثلا شخصی در انگلستان کارخونه داره و اونجا رو به گونه ای اداره میکنه که صادرات خوبی داشته باشه و به چرخه اقتصادی کشورش کمک کنه
حالا سوال اینجاست که چه چیزی باعث شده برای این افراد مصلحت جامعه مهم باشه؟
در واقع با پاسخ دادن به این سوال تفاوت عمده مصلحت اندیشی جامعه از دو دیدگاه مشخص میشه
و همچنین مرز بین خود بینی تا خدا شناسی
سلامممممممم بر همه عزیزان اسک دین و mona110 که فک میکنم همه این 99 پستی که زدند پربار و سودمند بوده
و تشکررر از سایه خورشید که به بحث ها جهت منطقی میدهند
اما من ی سوالی دارمشما فرمودید انسانهای دیندار مصلحت جامعه رو به خودشون ترجیح میدند اما ما میبینیم که در کشورهای غربی که بویی از دینداری نبردند در خیلی از مواقع قوانین رو رعایت میکنند و به گونه ای برنامه ریزی میکنند که مصلحت جامعه شون رو تا بیست سال تضمین کنه
مثلا شخصی در انگلستان کارخونه داره و اونجا رو به گونه ای اداره میکنه که صادرات خوبی داشته باشه و به چرخه اقتصادی کشورش کمک کنه
حالا سوال اینجاست که چه چیزی باعث شده برای این افراد مصلحت جامعه مهم باشه؟
در واقع با پاسخ دادن به این سوال تفاوت عمده مصلحت اندیشی جامعه از دو دیدگاه مشخص میشه
و همچنین مرز بین خود بینی تا خدا شناسی
اسلام همیشه حق جامعه را بر فرد ، مقدم می دارد ، و بیان می کند که مالكیت شخصی تا جایی محترم وقابل پسند است که به جامعه ضرر نرساند .
اصلی دراسلام وجود دارد به نام " لاضرر " كه حدیثش این است: «لَا ضَرَرَ وَ لَا ضِرَارَ فِی الْإِسْلَامِ»(معانیالأخبار، ص281) این یك قانون كلی است.
به عبارتی در این روایت بیان می کند که درجامعه نباید ضرر وزیانی برای کسی به وجود آید .
همبستگي و وفاق، اساس يك زندگي اجتماعي است و زوال آن موجب فرو ريزي ساخت جامعه و از هم پاشيدگي حيات اجتماعي است. از طرفي، هر فردي بر اساس غريزه خويشتن دوستي، نفع خويش را مي طلبد; گرچه به ضرر ديگران بينجامد و اين حالت غريزي، موجب اختلاف ودرگيري است. دين با تبيين حيات دنيوي و مقدمه خواندن آن براي زندگي اخروي و نيز دعوت به گرايش هاي معنوي و تربيت ويژه ي اخلاقي، اين وحدت و انسجام و همبستگي را فراهم مي آورد. هم چنان كه اوّلين ارمغاني كه دين اسلام به ايران داد، تبديل افكار و عقايد مذهبي متشتت به عقيده ي واحد بود. قرآن براي تداوم هميشگي، رفع اختلاف و دور نگه داشتن جامعه از اختلاف، پيروي از صراط مستقيم، تمسك به حبل اللّه، پذيرفتن داوري دين و توجه به شعاير الهي را پيشنهاد مي دهد. برخي جامعه شناسان ميگويند دين پيوستگي هاي اعضاي جوامع و الزامات اجتماعي را كه به وحدت آنان كمك ميكند ازدياد ميبخشد.
در بحثهاى مربوط به فلسفه حق، اين سؤال مطرح است كه آيا فرد ذى حق است يا اجتماع يا هر دو، و اگر هر يك حق خاص خود را دارند، در صورت تعارض ميان حق فرد و حق اجتماع، كدام يك مقدم هستند؟ طرفداران اصالت فرد معتقدند كه فقط فرد حق دارد، نه جامعه. فرد داراى اصالت است و جامعه، امر اعتبارى است.
طرفداران اصالت جامعه بر اين عقيده اند كه فقط جامعه حق دارد، نه فرد؛ زيرا جامعه اصيل است و فرد امرى اعتبارى است.
استاد مطهرى بر اين نظر است كه هم فرد حق دارد و هم جامعه؛ چرا كه هر يك از آنها از واقعيّتى خاص برخوردارند. به گمان او جامعه امر حقيقى است. جامعه فقط مجموعهاى از افراد نيست. جامعه مركّب حقيقى است كه روح و حيات خاص خود را دارد.
اسلام هم براى اجتماع حق قايل است؛ چون اجتماع امرى اصيل و داراى حيات است.
افراد انسان در حكم درختان يك باغ نيستند؛ بلكه در حكم اعضاى يك پيكرند. چون گذشته از اينكه مقرّرات اسلامى بر همين پايه گذاشته شده است؛ يعنى تنها جنبه فردى ندارد. نمی گويد فرد هيچ ارتباطى با افراد ديگر ندارد؛ بلكه براى اصلاح فرد كه «جزء» هست، اصلاح «كل» را لازم می شمارد و هر فردى به خاطر خودش هم كه هست مسؤول آن كل و آن جمع است.
استاد مطهري در توجيه تقدم حق جامعه بر فرد نيز ميگويد: هم جامعه حق دارد و هم فرد؛ چون هر دو از واقعيتي برخوردارند. اما بنابر اصل غائيت كه مبناي حقوق است و زندگي اجتماعي نيز از غايات طبيعت است، گاه لازم است كه حق فرد در جهت حق جمع و يا نوع، از ميان برود. برمبناي حقوق فطري و به نظر استاد مطهري، همان فرمان طبيعت است كه فرد در جمع هضم شود. خود فرد هم مولود اجتماع است. به علاوه ما قائل به جبران آخرتي هستيم و شايد يگانه راه حل قطعي اين باشد كه جز آفرينندة كل و جبران كنندة كل، كسي حق الزام ندارد.
لذا «چون مبناي حقوق، توجه به طبيعت و غايت است و زندگي اجتماعي از غايات كمالي طبيعت است و هر چه كه در جهت كمال طبيعت باشد، هرچند مستلزم ابطال حقوق جزئي يك فرد باشد، نظير داشتن نوعي اشرف از نوع اخس است». به نظر استاد، حقوق فطري به معناي سلب ناشدني نيست، بلكه به معناي اقتضاي دائم است. پس نزاع حق فرد و حق جامعه از مظاهر نزاع بين حقوق فطري و حقوق موضوعه است. اما اين به معناي اصالت فرد نيست.
شما فرمودید انسانهای دیندار مصلحت جامعه رو به خودشون ترجیح میدند اما ما میبینیم که در کشورهای غربی که بویی از دینداری نبردند در خیلی از مواقع قوانین رو رعایت میکنند و به گونه ای برنامه ریزی میکنند که مصلحت جامعه شون رو تا بیست سال تضمین کنه مثلا شخصی در انگلستان کارخونه داره و اونجا رو به گونه ای اداره میکنه که صادرات خوبی داشته باشه و به چرخه اقتصادی کشورش کمک کنه حالا سوال اینجاست که چه چیزی باعث شده برای این افراد مصلحت جامعه مهم باشه؟ در واقع با پاسخ دادن به این سوال تفاوت عمده مصلحت اندیشی جامعه از دو دیدگاه مشخص میشه و همچنین مرز بین خود بینی تا خدا شناسی
غربیها با وجودی که مقید به دین نیستند اما،یکی از چیزهایی که موجب پیشرفت غربیها شده است و متأسفانه ما کمتر آن را در زندگی به کار می گیریم، رعایت نظم و انضباط و قانون است. مورد دیگر مدیریت صحیح در جامعه است. مدیریت صحیح موجب جذب نیروهای علمی و فکری از سراسر جهان به غرب شده است.
از دیگر دلایل پیشرقت غربیها واین که آنان به دنبال تقدم مصلحت جامعه برمصلحت فرد هستند این است آنها دارای همت وتلاش فراوان می باشند. آن ها برای چیزی که اعتقاد و باور دارند، همت بسیاری به خرج می دهند. آن ها بر این باورند که باید زندگی دنیوی را به سویخوشبختی و رفاه کامل به پیش برد و تمام چیزهایی که در عالم طبیعت وجود دارد، باید برای زندگی پُرسود به خدمت گرفت. با این نگرش به تلاش و کوشش همت گماشتند.
در ضمن بیشتر قوانین و مقرراتی که محور سیاست، اقتصاد و فرهنگ بوده و در اسلام و ادیان الهی بدانها اشاره شده است، دستوراتی ارشادی است که عقل و اندیشه آدمی نیز به طور مستقل توانایی کشف آنها را دارد. به همین دلیل در سراسر جهان حکومتهایی را مشاهده میکنیم که به ظاهر با مبانی غیر دینی، کشورهای خود را اداره میکنند؛ اما در واقع خاستگاه و منشأ بسیاری از قوانین و مقرراتشان، در عرصه فرهنگ، سیاست و اقتصاد، دین و مذهب است؛ بدون آن که خود بدان توجه داشته باشند.
حقیقت این است که ما مسلمانان با وجود داشتن دینی کامل و منابع عظیم فرهنگی مانند قرآن، نهج البلاغه و ... به واسطة عدم ثبات و پایداری در اعتقاداتمان عقب مانده ایم. همة ما به نوعی در بی اعتقادی و بی صداقتی، در این دروغ سازی بزرگ سهیم هستیم. فهم این مشکل چندان سخت نیست. فقط کافی است نگاهی با تأمل به خود و محیطمان بیاندازیم. مگر کسب علم از دستورهای اکید اسلام بر مسلمانان نیست؟ مگر علم به قول سعدی سلاح جنگ با شیطان نیست؟ مگر دین ما بهترین دستورها را برای زیستن بهتر ندارد؟ مشکل این جا است که در یادگیری علم به کسب مدرک تحصیلی جهت رسیدن به رفاه و پست و مقام بسنده کرده ایم. تنبلی و خستگی را پیشه خود کرده ایم و به جای ایستادگی و صبر در برابر مشکلات و به منظور دستیابی بر موفقیت، خود را از درد سر اندیشه و عمل بیرون کشیده و "کنجی و دلی ز محنت آزاد" را برگزیده ایم. سید جمال الدین اسد آبادی جملة زیبایی در این باره دارد، او می گوید: "غرب با علم و عمل نهضتی پدید آورد و شرق با جهل و سستی از بین رفت". اگر دنیای غرب هر روز در حال رشد است، دلیلش این است به کاری که می کند، گرچه باطل ترین اعمال باشد، اعتقاد راسخ دارد. برای همین شب از روز و روز از شب نمی شناسد. تلاش و تحقیق می کند، زحمت می کشد و به مقصود می رسد. باید هم برسد چون به قول گذشتگان "عاقبت جوینده یابنده است". امام علی(ع) خطاب به مردم کوفه در زمان خلافت خویش، با اندوه تمام می گوید: "آنان (سپاهیان معاویه) در باطل خود پایدارند اما شما در حق خود متفرق و مضطرب". بیهوده نیست که علی(ع) می گوید: "ای کاش شما را ندیده بودم و نمی شناختم". آرزو می کند: امیدوارم خدا مرا از شما و شما را از من بگیرد و به جای من حاکمی بد بر شما بگمارد و به جای شما افرادی پسندیده تر نصیبم کند".
آری تلاش، کوشش، پیگیری، جستجو، عزم جزم و ... کلماتی تقریباً برابرند که همگی از "خواستن و توانستن" حکایت می کنند اماگاهی مواقع مسلمانان متأسفانه هم در بُعد خواستن و هم در توانستن دچار ضعف و سستی می شوند.
تردیدی نیست که اگر مسلمانان از تعالیم وحی فاصله نگیرند و قوام سیاسی و وحدت اجتماعی خود را حفظ می کردند، می توانند از هر نظر جلوتر از غرب باشند چرا که اگر به جای درگیریهای بیهوده واتلاف منابع خود، دست وحدت به یکدیگر بدهند و به ریسمان الهی چنگ بزنند، می توانند قدرتی بزرگ با امکاناتی وسیع در سطح جهان باشند و با چند برنامه و استفاده از استعدادها، از نظر فن آوری نیز به رقابت با دیگران بپردازند. همانگونه که امروز شاهد چنین پیشرفتهایی هستیم.
آنچه که باعث میشود قانونگرایی ما در بعضی از شرایط نسبت به غربیها کم رنگ تر باشد،فاصله گرفتن ما از اسلام و برداشتهای بدون دلیل از دین بوده است. برداشت غلظ از زهد، دنیا، دعا و قدرت موجب عقب ماندگی شده وگرنه همین مفاهیم در صدر اسلام و حتی در غرب، موجب پیشرفت شده است.
استاد مطهری در ادامه مطلب می فرمایند:
منتهای سعادت همين است كه آدمی در ناحيه عقل و فكر دارای محكم ترين اطمينانها و در ناحيه احساسات و قلب دارای پاك ترين نيتها و در ناحيه عمل دارای نيكوترين عملها باشد . زندگی پاك و پاكيزه و سعادت بخش همين است .
به نظرتون چطور میشه به یه زندگی سعادتمند رسید؟؟؟؟
منظور استاد از این جمله چی بوده؟؟؟؟
شما از این صحبت استاد چه برداشتی می کنید؟؟؟؟
استاد مطهری در ادامه مطلب می فرمایند:
منتهای سعادت همين است كه آدمی در ناحيه عقل و فكر دارای محكم ترين اطمينانها و در ناحيه احساسات و قلب دارای پاك ترين نيتها و در ناحيه عمل دارای نيكوترين عملها باشد . زندگی پاك و پاكيزه و سعادت بخش همين است .به نظرتون چطور میشه به یه زندگی سعادتمند رسید؟؟؟؟
منظور استاد از این جمله چی بوده؟؟؟؟
شما از این صحبت استاد چه برداشتی می کنید؟؟؟؟
خوش بختي در نظر افراد معاني و تفاسير متعددي دارد، اگر چه خوش بختي و سعادت واقعي در جهان آخرت، در گرو عمل نيك در اين دنيا به دست ميآيد، ولي خوش بختي در نظر بعضي رسيدن به مال و ثروت و در نزد بعضي، جاه و مقام و نزد برخي ديگر، زن زيبا و در يك كلام آن چه مربوط به دنيا و عالَم فاني ميشود، معنا مي يابد، اما آيا سعادت و خوش بختي واقعي اين گونه تفسير مي شود؟
استاد مطهری در ادامه مطلب می فرمایند:
منتهای سعادت همين است كه آدمی در ناحيه عقل و فكر دارای محكم ترين اطمينانها و در ناحيه احساسات و قلب دارای پاك ترين نيتها و در ناحيه عمل دارای نيكوترين عملها باشد . زندگی پاك و پاكيزه و سعادت بخش همين است .به نظرتون چطور میشه به یه زندگی سعادتمند رسید؟؟؟؟
منظور استاد از این جمله چی بوده؟؟؟؟
شما از این صحبت استاد چه برداشتی می کنید؟؟؟؟
سعادت واقعی در آخرت تحقق پیدا می کند.همانگونه که در آیات قرآن به این امر اشاره شده است.
«فمنهم شقی وسعید،فاما الذین شقوا ففی النار لهم فیها زفیر و شهیق... واما الذین سعدوا ففی الجنة.» (هود: 105 - 108)
مهمترین عاملی که می تواند ما را به سعادت ابدی برساند تزکیه است. تزکیه ملازم با سعادت و سعادت نیز ملازم با خلود در بهشت است.
راز خوشبختي تنها در نور ايمان الهي نهفته است و بس.وراه رسیدن به انوار الهی همان متخلق شدن به اخلاق الهی میباشد، از طریق تزکیه وتعلیم نفس.
انسانهایی در زندگي خویش خوشبخت هستند كه از آرامش نفس و روح حقيقي برخوردار باشند. آن عده از انسانهایی که سعادت را صرف در زراندوزي و انباشتن مال ومنال می پندارند در اشتباه اند . تجربه به اثبات رسانیده است که مال ، وداراېی زیاد هیچ وقت برای انسان سعادت را به بار نیاورده است.
در قرآن آمده است: «يَوم لا يَنفع مالٌ و لا بَنون اِلاّ مَن أَتَي اللهَ بقلبٍ سَليم»؛
یعنی روز قیامت مال وفرزند بدرد انسان نمی خورد وتنها چیزی که می تواند سعادت انسان را بدنبال داشته باشد دستیابی به قلب سلیم، جان پاک و نفس طاهر، مي باشد.
سعادت و کمال حقیقی انسان در گرو شناخت درست،کامل و واقع بینانه ی اوست. از این رو اسلام معتقد است تنها خالق انسان که آگاه به تمام جنبه های روحی و جسمی اوست باید برای کمال وی برنامه ریزی نماید.
اسلام با واقع بینی و بر اساس فطرت و از طریق وحی،با استمداد و استخدام عقل و با توجّه به ابعاد مختلف معنوی و مادی انسان ،و با عنایت به خواسته های فطری و نیازهای روحی و جسمی او،با ارایه ی برنامه های عملی متناسب،و تشریع قوانین هماهنگ باتکوین،مردم را به ایمان به خدا و پذیرش دعوت انبیای و اعتقاد به روز جزا فرا خوانده،و ضمن تعالیم عالیه ی خود،بر تطهیر نفس از ناپاکی ها و پلیدی ها ،و تخلّق به اخلاق پاک و صفات عالی انسانی تأکید و سفارش فراوان نموده است.
در عین حال،ضمن دعوت به پرهیز از هرگونه افراط و تفریط در مسیر اصلاح نفس،او را از لذایذ طبیعی که از خواسته های فطری بشر است،محروم نگردانیده است.
اسلام سعادت بشر را در گرو برآورده شدن تمام نیازهای اعتقادی،اخلاقی،فرهنگی ،سیاسی فردی و اجتماعی انسان دانسته ،در عین تأکید فراوان بر اهمیّت امور معنوی و ایمان و اخلاق و فضایل انسانی ،به جنبه های مادی و طبیعی بشر نیز توجهی خاصّ مبذول فرموده،پیروان خود را به فعالیت های اقتصادی و به کارگیری نیروی انسانی و بهره برداری از ذخایر طبیعی برای رفع نیازهای مادی و تأمین سلامت فرد و جامعه دعوت نموده است.
استاد مطهری در ادامه مطلب می فرمایند:
منتهای سعادت همين است كه آدمی در ناحيه عقل و فكر دارای محكم ترين اطمينانها و در ناحيه احساسات و قلب دارای پاك ترين نيتها و در ناحيه عمل دارای نيكوترين عملها باشد . زندگی پاك و پاكيزه و سعادت بخش همين است .به نظرتون چطور میشه به یه زندگی سعادتمند رسید؟؟؟؟
منظور استاد از این جمله چی بوده؟؟؟؟
شما از این صحبت استاد چه برداشتی می کنید؟؟؟؟
در وجود انسان تزاحمها وکشمکشهایی میان عقل ونفس وجود دارد که علم تهذیب اخلاق این تزاحمها و کشمکشها را شناسایی کرده و خیر و کمالی را که تأمینکننده سعادت انسان است با عنوان فضیلت معرفی میکند و از سوی دیگر، خصوصیاتی را که مانع تحقق کمالات انسانی و موجب شقاوت نفس میشود با عنوان رذیلت مشخص میکند. بنابراین، فضائل اوصافی نفسانی هستند که کمال و خیر نفس بوده و موجب تحقق سعادت هستند و رذائل، اوصافی هستند که نقص و شر بوده و باعث شقاوت میشوند.
فضيلتهاى اخلاقى يكى از مؤلفه هاى مهم سعادت انسان است؛
سعادت انسان در گرو ایمان به معاد و فراهم نمودن ابزار و وسایل لازم برای حیات اخروی است؛ زیرا حیات اخروی دوره نهایی حیات انسان، و حیات دنیوی دوره آغازین و به منزله مقدمه آن، و سعادتمندی حیات دنیوی در گرو سعادتمندی فرجام آن است،
چنانكه قرآن میفرماید:
«وَ الْآخِرَهُ خَیْرٌ وَ أَبْقى»
خوشبختی و کمال جز برآورده شدن نیازهای حقیقی و به فعلیت رسیدن قوا و استعدادها و مقتضیات واقعی او چیزی نیست.
چيزي كه اسلام به طور ويژه مطرح مي كند ، اين است كه بر اساس ايمان به جهان پس از مرگ از وجود لذايذ و آلام ديگري نيز خبر مي دهد و به تناسب آن، مفهوم سعادت را در مرحلة نخست، لذت دائمي و جاوداني آخرت معرفي مي كند.
اسلام، به انسان هشدار مي دهد كه زندگي وي منحصر به زندگي دنيا و لذايذ و رنج هاي دنيوي نيست. بلكه زندگي ابدي و جاودانه نيز با رنج ها و لذت هاي متناسب با اعمال انسان ها در راه است و اين آدمي است كه مي تواند انتخاب كند زندگي زودگذر و فاني،يا سعادت جاودانه و هميشگي را.
معناي خوش بختي نزد قرآن، انديشه در آخرت و پرهيز و دوري از تعلق به دنيا است.
پيامبر گرامي اسلام صلي الله عليه و آله در ضمن حديثي راه خوش بختي و نيز شخص خوش بخت را چنين معرفي مي نمايد: "به راستي نيك بخت كسي است كه آخرت پايدار را كه نعمتش هميشگي است، بر دنيايي كه عذابش پايان نمي پذير بر گزيند،و از آن چه در دست دارد، پيش از مردن براي اخرت خود توشه بفرستد".
از منظر حديث،خوش بخت، دنيا را (كه فقط براي امتحان در مسير راه انسان قرار گرفته) رها مي كند يا از تعلقاتش به آن مي كاهد و در مسير اخرت گام بر مي دارد.
انسان عاقل، خوشبختي را در امور فاني و متغير نمي جويد.
سعادت واژةمقدسي است كه عقل و روان پاك آن را تفسير مي كند و متاع قليل،لذت زودگذر و متغير و در يك كلمه "دنيا" نمي تواند تفسير كنندة آن باشد.
مولاي متقيان نيك بختي را چنين تفسير مي كند: "نيك بخت ترين فرد كسي است كه لذّت فاني(دنيا) را براي لذّت باقي(آخرت) رها كند".
چون دنيا دار فاني است و بي اعتباري خويش را ثابت كرده و مرگ، عبرت بزرگ آن است، گشتن در پي خوش بختي و يافتن اين گنج بزرگ در جايي كه از بين رفتني است، بيهوده است.
نتيجه: راه خوش بختي در اطاعت از خدا و پرهيز از گناه است و مركب خوشبختي تقوا و مقصد آن آخرت است.
از جمله مهمترين عوامل سعادت و خوشبختي در زندگي، تفاهم، درك متقابل، آرمان مشترك، تعهد به اصول اخلاقي، انضباط و اهتمام به زندگي است. در پرتو اين اصول، ميتوان عشق به زندگي را تقويت نمود و اين عنصر اصلي را در زندگي حفظ كرد.
از آنجا كه انسان داراى نيروى آزادى است، مى تواند سعادت يا شقاوت را انتخاب كند.
انسان به حسب غريزه جلب نفع و دفع ضرر، به طور فطرى به امرى كه منفعت دارد و براى انسان مضر نيست، گرايش دارد به عبارت ديگر انسان طالب سعادت و خوشبختى است; چيزى كه هست در تعيين منافع و مصالح حقيقى و تشخيص راه سعادت و به اصطلاح در تعيين مصداق، دچار اشتباه مى شود.
اين اشتباه در تعيين مصداق و گزيدن راه شقاوت مى تواند به طور كلى در اثر دو عامل باشد: اوّل، جهل و عدم آگاهى درباره تعيين منافع و مصالح حقيقى و تشخيص راه سعادت. دوّم، به كار نبستن آگاهيها و پيروى از هواهاى نفسانى و دل بستن به جلوه هاى دنيايى و در نتيجه مغلوب وسوسه هاى شيطان شدن.
به عبارت ديگر خارج شدن خواسته هاى جسمانى و غريزى از دايره فرامين دين و عقل بزرگترين عامل شقاوت است. كه ريشه اين خروج يا جهل به حقيت و يا به كار نبستن آگاهى هاست.وبالعکس قرار گرفتن در دایره فرامین الهی عامل اصلی سعادت است.
بدبختي و انحراف انسان ها, از حبّ دنيا و تعلق دل به آن است و بزرگ ترين اشتباه بشر اين است كه وقتي پا به دنيا مي گذارد و به زندگي مشغول مي شود, از حوادثي كه در پيش روي او اتفاق مي افتد, درس عبرت نگرفته و دنيا را براي خود خانهء ابدي مي پندارد, در حالي كه با چشم خود مي بيند از نزديكانش , تني چند كه سال هابا هم زندگي مي كردند, اكنون در گور سرد و خاموش , زير خروارها خاك از چشم ديگران پنهان شده اند و روزي پاسخ گوي اعمال خود خواهند بود.
اگر براي خود, زندگي همراه با سعادت و لذت مي خواهيد, اوّلاً هدف از آمدن به دنيا و عاقبتي را كه درانتظار همگان است , به خاطر بسپاريد, و سپس سعي كنيد آن چه را مورد رضاي خداوند است , به جا آورده و از آن چه موجب خشم ذات كبريا مي شود, پرهيز كنيد.
پيوسته و در همه موارد، انسان در كارها و تلاشهايي كه انجام ميدهد، در حقيقت و در نهايت امر، در پي تامين سعادت خويش است و براي وصول به رستگاري و كاميابي خود تلاش ميكند، هر چند كه ممكن است در اين زمينه اشتباه كند. مردمي كه راه اصلي و مستقيم را به درستي شناخته و از آن مسير صحيح به سوي سعادت جاوداني و فلاح و رستگاري خويش ميشتابند، در واقع از «هدايت» برخوردارند، ولي گاهي چنين اتفاق ميافتد كه انسان در شناخت هدف نهايي، يا در تشخيص مصداق سعادت و فلاح، يا مسيري كه او را به اهداف اخلاقي صحيح و سعادت جاودانه ميرساند دچار اشتباه ميشود و در راهي انحرافي گام بر ميدارد و به جاي اراده و اعمال شايسته ،مرتكب فسق و فجور و كارهاي ناشايسته ميشود، اين فرد در حقيقت راه «ضلالت» يا گمراهي را طي ميكند و از «هدايت» به دور است.
بايد توجه كنيم كه خداوند در عمق جان و فطرت انسان ميل به رشد و كمال و حقجويي را قرار داده كه اگر اين ميل و كشش را در پرتو تعليمات انبيا پرورش داد، مورد عنايت خاص خداوند قرار ميگيرد؛وبه سعادت واقعی می رسد.
علامه طباطبايي; ميگويد: سعادت هر چيزي، به اين است كه به خيري كه توسط آن كامل ميشود و از آن لذت ميبرد، نايل شود، و انسان چون مركب از روح و جسم است، اگر به خير جسمي و روحي برسد، به سعادت رسيده است;(تفسير الميزان، علامه طباطبايي;، ج 11، ص 18، جامعه مدرسين.)
سعادت واقعي، از ديدگاه قرآن و روايات، به اين معنا است كه انسان طوري زندگي كند، كه روح خويش را به كمال برساند و اهل نجات گردد، گرچه در زندگي دنيايي و مادي نيز، خوشبختي همانطور كه گفته شد، مطرح است; يعني اگر خير و لذت حلال، در زندگي كسي باشد، او سعادت دنيايي را به دست آورده است.
در روايتي از رسول اكرمميخوانيم: از جمله چيزهايي كه سبب سعادت انسان مسلمان ميشود، عبارتاند از: الف ـ فرزند صالح و مؤمن; ب ـ همسر ايدهال و مطلوب; ج ـ وسيله سواري; د ـ مسكن مناسب.
اينها موجب ميشود كه انسان به سعادت جسمي برسد و اگر در كنار اين داراي ايمان بوده و عبادات و اعمال خير انجام داده بنده شايسته خدا باشد ـ كه به تعبير قرآن در آخرت نيز به بهشت وارد شود ـ به سعادت حقيقي و واقعي رسيده است، هر چند در دنيا از رفاه برخوردار نباشد.
خلاصه آنكه، سعادت واقعي در گرو توجه كافي به جسم و جان يا به عبارت ديگر توجه كافي هم به دنيا و هم به آخرت است. به اين معني كه بايد خير و صلاح را در هر دو زمينه جستجو كنيم. خواهان سعادت حقيقي نبايد از تأمين سعادت خود در آخرت غافل شود و گمان كند كه سعادت تنها در گرو رفاه دنيايي است. چنانكه متأسفانه بسياري دچار اين توهم شده، از سعادت واقعي فاصله گرفته و همة استعداد خود را صرف اهداف زودگذر دنيايي كردهاند.
بسم الله الرحمن الرحيم
قرآن كريم در سوره كوچكی كه به نام " سوره عصر " ناميده میشود ضمن تأكيد با يك قسم میفرمايد : " بشر جز با داشتن چهار خصلت زيانكار و بدبخت است : اول ايمان ، دوم عمل درست و صحيح ، سوم تشويق و وادار كردن افراد ،يكديگر را به حق ، چهارم تشويق و توصيه افراد يكديگر را به خويشتن داری و استقامت و صبر " . اينها چهار ركن و چهار ستون كاخ سعادت بشر میباشند .(کتاب اندرزها وحکمتها ،شهید مطهری)
ادامه دارد.....
پیامبرصلی الله علیه وآله فرمودند :
چشمان خود را (از حرام )فرو بندید تا شگفتی ها را ببینید.
منتخب المیزان،ح1637،ص558
بسم الله الرحمن الرحيم
قرآن كريم در سوره كوچكی كه به نام " سوره عصر " ناميده میشود ضمن تأكيد با يك قسم میفرمايد : " بشر جز با داشتن چهار خصلت زيانكار و بدبخت است : اول ايمان ، دوم عمل درست و صحيح ، سوم تشويق و وادار كردن افراد ،يكديگر را به حق ، چهارم تشويق و توصيه افراد يكديگر را به خويشتن داری و استقامت و صبر " . اينها چهار ركن و چهار ستون كاخ سعادت بشر میباشند .(کتاب اندرزها وحکمتها ،شهید مطهری)ادامه دارد.....
واما ایمان...
امام صادق ـ علیه السّلام ـ می فرماید:
ایمان آن است كه آدمی دین حق را به دل بشناسد و به زبان اقرار كند و به اعضای تن وظایف آن را انجام دهد و به عذاب قبر و منكر و نكیر و زنده شدن پس از مرگ و حساب و صراط و میزان اقرار داشته باشد و اگر بیزاری از دشمنان خدای ـ عزّوجلّ ـ نباشد، ایمانی وجود ندارد.
صدوق: خصال، ص 609،ح 9.
با سلام وتشکر از تمام دوستان و مخصوصا استاد سینا گرامی و mona110 عزیز بخاطر مطالب ارزندشون:Gol:
ببخشید استاد یه سوال:
در قرآن آیات زیادی دیده میشه که بعد از امنوا ، عملوا الصالحات رو فرمودند.
حال سوال اینجاست که :
عمل صالحات منظور انجام واجبات هست یا اینکه کلا هم واجبات و هم مستحبات رو شامل میشه؟
با سلام وتشکر از تمام دوستان و مخصوصا استاد سینا گرامی و mona110 عزیز بخاطر مطالب ارزندشون:gol:ببخشید استاد یه سوال:
در قرآن آیات زیادی دیده میشه که بعد از امنوا ، عملوا الصالحات رو فرمودند.
حال سوال اینجاست که :
عمل صالحات منظور انجام واجبات هست یا اینکه کلا هم واجبات و هم مستحبات رو شامل میشه؟
عمل صالح يکي از پرکاربردترين مفاهيم قرآن کريم است که رابطه نزديک و متقابلي با ايمان دارد.
عمل صالح به عملي اطلاق مي گردد که به طورخاص درتعالي ديني توصيه شده است.
از آنجا که فسق به معناي خروج از اطاعت و اوامرالهي است و به کسي که ملتزم به احکام شريعت نيست، فاسق گفته مي شود (راغب اصفهاني، 1998م، ص 382) معلوم مي شود که عاملان به صالحات کساني اند که ملتزم به احکام شريعت باشند. پس اعمال صالح بايد دستورات شرع مقدس باشد که در متن دين بدان تکليف شده است.
با سلام وتشکر از تمام دوستان و مخصوصا استاد سینا گرامی و mona110 عزیز بخاطر مطالب ارزندشون:gol:ببخشید استاد یه سوال:
در قرآن آیات زیادی دیده میشه که بعد از امنوا ، عملوا الصالحات رو فرمودند.
حال سوال اینجاست که :
عمل صالحات منظور انجام واجبات هست یا اینکه کلا هم واجبات و هم مستحبات رو شامل میشه؟
علامه طباطبايي درباره ي مفهوم عمل صالح درقرآن مي نويسد:
هرچند صلاحيت عمل در قرآن کريم بيان نشده است لکن ازآثاري که براي آن ذکر شده مي توان مفهوم آن را فهميد. عمل صالح عملي است که براي کسب رضايت پروردگار با تحمل دشواري ها انجام مي شود؛چنانکه فرمود: «... صبروا ابتغاء وجه ربهم...». (الرعد، 22) يعني: و کساني که براي طلب خشنودي پروردگارشان شکيبايي کردند و نيز فرمود: «... و ما تنفقون إلّا ابتغاء وجه الله...»؛(البقره، 272) يعني: وجزبراي طلب خشنودي خداوند انفاق مکنيد.
اثر ديگر، آن است که عمل صالح صلاحيت براي اجر و پاداش را دارد، چنانکه فرمود: «... ثواب الله خير لمن ءامن و عمل صالحاً...»؛(القصص، 80) يعني:براي کساني که ايمان آورده اند و کارشايسته کرده اند،پاداش خدا بهتراست.
اثر ديگرش آن است که عمل صالح کلمه ي طيب را بالا مي برد. چنانکه فرمود: «... إليه يصعد الکلم الطيّب والعمل الصالح يرفعه...»؛ (الفاطر، 10) مراد از کلم الطيب عقايد حق از قبيل توحيد است ومرا ازصعود آن تقربش به خداي تعالي است و مراد از عمل صالح هرعملي است که طبق عقايد حق صادر شود و با آن سازگار باشد.(طباطبايي، 1374ش، ج 1، ص 458)
شيخ طوسي در تعريف اعمال صلاح مي نويسد:
اعمال صالح اعمالي است که خداوند به آن امرکرده و پيامبرانش را براي ابلاغ آنها برانگيخته و فرستاده است. (طوسي، 1409ق، ج 3، ص 405)
ابن کثير نيز درتعبيري نزديک به آن مي نويسد:
اعمال صالح اعمالي است که به واسطه ي مطابقت آن با شريعت محمدي (ص) موجب خشنودي خداوند متعال مي گردد. (ابن کثير، 1401ق، ج 3، ص 140)
طبرسي درتفسير آيه 42 از سوره ي اعراف مي نويسد:
مراد از صالحات اعمالي است که خداوند واجب کرده و بندگان خود را به انجام آن فرا خوانده است. (طبرسي، بي تا، ج 4، ص 248؛فرات کوفي، 1410ق، ص 607)
مصاديق عمل صالح
در قرآن کريم در سوره والعصر دو مصداق از مصاديق عمل صالح ذکر گرديده است عبارتند از:تواصي به حق و تواصي به صبر. با توجه به اينکه «الصالحات» دراين سوره جمعي است که با «ال» ذکرشده است، دلالت بر استغراق و عموميت مي نمايد. يعني شامل همه ي اعمال صالح مي گردد. ذکر دومصداق از مصاديق اعمال صالح پس از آن در اصطلاح ادبي ذکرخاص پس از عام است که هنگامي به کارمي رود که گوينده اهتمام و عنايت ويژه اي به موارد خاص داشته باشد. (طباطبايي، 1374ش، ج 20، ص 610)
در آيه ي 82 از سوره ي بقره مي فرمايد:«والذين ءامنوا و عملوا الصالحات أولئک أصحاب الجنه هم فيها خالدون». در آيه 83 به برخي از مصاديق اعمال صالح مي پردازد که عبارتند از:عبادت خدا،احسان به والدين،خويشان، يتيمان و مسکينان، به نيکي با مردمان سخن گفتن،اقامه ي نماز و پرداخت زکات. از آيه «وأنفقوا من مّا رزقناکم من قبل أن يأتي أحدکم الموت فيقول رب لولا آخّرتني إلي أجلٍ قريب فأصدق و أکن من الصالحين». (المنافقون، 10) استفاده مي شود که صدقه دادن از مصاديق اعمال صالح و يکي از نشانه هاي انسان صالح است.
درآيات متعددي نظيرآيه 7 سوره عنکبوت و 15 سوره احقاف، احسان به والدين از مصاديق عمل صالح ذکر گرديده است. نيز درآيه 57 سوره نساء،اداء امانت و اطاعت از پيامبرخدا واولي الامر از مصايق عمل صالح به شمار آمده است. مودّت اهل بيت پيامبراکرم (ص) نيز از ديگر مصاديق بارزعمل صالح است که از آيه 23 سوره شوري استفاده مي شود.
رابطه ي عمل صالح با ايمان
بيش از پنجاه بار در قرآن کريم عبارت «الذين ءامنوا و عملواالصالحات» تکرار شده است. با توجه به آنچه از مفهوم عمل صالح بيان شد،ارتباط بسيار نزديک آن با ايمان روشن مي شود. اگر عمل صالح، عمل به دستوراتي است که درمتن دين به آنها فرمان داده شده است،صدور چنين عملي از کسي ممکن نيست مگرآنکه همراه با ايمان و اعتقاد به حقانيت آن دين باشد.
اما بايد دانست بين ايمان و عمل صالح رابطه اي متقابل برقرار است. يعني اگرچه ايمان منشأ عمل صالح است،لکن عمل صالح نيزموجب تقويت ايمان و بالا رفتن درجه ي آن مي گردد. چنانکه عکس آن نيزصادق است. يعني عمل غيرصالح از درجه ي ايمان مي کاهد به گونه اي که ممکن است ايمان را از انسان سلب نمايد. چنانکه فرمود: ثم کان عاقبه الذين أساؤا السّؤاي أن کذّبوا بآيات الله و کانوا بها يستهزءون»؛(الروم، 10) يعني:فرجام کساني که بدي کردند آن شد که آيات خدا را تکذيب نمودند و آنها را مسخره کردند.
همچنين فرمود: «إنّما المؤمنون الذين ءامنوا بالله و رسوله ثم لم يرتابوا و جاهدوا بأموالهم و أنفسهم في سبيل الله أولئک هم الصادقون»؛(الحجرات، 15) درحقيقت مؤمنان کساني اند که به خدا و پيامبر او گرويده و پس از آن دچار شک و ترديد نگرديده اند و با مال و جان خود در راه خدا جهاد کرده اند. ايشانند که راست کردارند. براساس اين آيه مؤمن به کسي اطلاق مي گردد که با جان و مال در راه خدا جهاد کند. يعني جهاد با جان و مال که از بارزترين مصاديق اعمال صالح است از لوازم قطعي ايمان شمرده شده است.
آيه ي ديگري که به خوبي نقش عمل صالح را در ايمان معرفي مي نمايد عبارت است از: «إنّما المؤمنون الذين إذا ذکر الله و جلت قلوبهم و إذا تليت عليهم ءاياته زادتهم أيماناً و علي ربهم يتوکلون»؛ (انفال، 2) مؤمنان حقيقي کساني اند که چون خدا ياد شود دل هايشان بترسد و چون آيات او برآنان خوانده شود برايمانشان بيافزايد و بر پروردگارخود توکل مي کنند. ازاين آيه شريفه به روشني فهميده مي شود که مؤمن راستين تنها در عرصه ي عمل است که شناخته مي شود و بدون تأثير نمايان ايمان در رفتار و سلوک عملي، ايمان راستين وي محل ترديد است. البته اين بدان معني نيست که عمل صالح جزء حقيقت ايمان باشد لکن از لوازم لاينفک ايمان محسوب مي شود.
با سلام :Gol:
ممنونم از شما استاد بزرگوار به خاطر پاسخ گویی جامع و عالیتون:Gol:
اجرکم عندالله:Gol:
شهید مطهری در ادامه مباحث ارکان سعادت بشر در کتاب اندرزها وحکمتها می فرمایند:
ركن دوم ، عمل صحيح و شايسته است . ممكن است مردمی ايمان داشته باشند
اما عمل صحيح نداشته باشند . ابتدا تصور اين مطلب مشكل به نظر میرسد كه
چگونه ممكن است كه ايمان باشد و تجليات وی كه عمل صالح است نبوده باشد
. اما نبايد تعجب كرد ، زيرا گاهی مردمی ايمان به مبادی عاليه دارند ،
به خدا و پيغمبران و كتب آسمانی و اولياء دين اعتقاد و ايمان دارند ولی
در اثر بعضی انحرافات و اشتباهات گمان میكنند كه تنها ايمان داشتن كافی
است و عمل اهميت چندانی ندارد ، و يا ممكن است مردمی عمل بكنند و
عملشان متكی به ايمان و عقيده باشد ولی در تشخيص عمل اشتباه كرده باشند
، يعنی يك سلسله اعمال را به حكم ايمان و عقيده خود انجام بدهند كه هيچ
اثر و فايدهای بر آن اعمال مترتب نگردد . چه بسيار ديده میشود كه مردمی
از روی عقيده و ايمان زحمتها میكشند و تلاشها میكنند اما بيهوده ، كوچك
ترين اثر نيكی بر اعمال اينها مترتب نيست .
نظر شما دوستان گرامی در رابطه با این قسمت از صحبتهای استاد چیه؟
لطف کنید وبا مطالب خوبتون تاپیک را پر بار کنید.