اگر خدا عدل دارد چرا بعضی ها کورند و بعضی ها بینا

تب‌های اولیه

60 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

سلام


مشکل؟؟؟؟
عدل خدا برای امام حسین ع کجا بود؟؟؟؟
عدل خدا کجا بود وقتی تو هیروشیما بمب اتم انداختن؟؟؟
عدل خدا کجا بود وقتی تو حرم امام رضا ع بمب گذاشتن؟؟؟
نه ! بنظرم اینارو نباید با عدل خدا مقایسه کرد ، باید با حکمت خدا مقایسه کرد...
چرا من همیشه وقتی مشکل برام پیش میاد عدل خالقم و ببرم زیر سوال؟؟؟؟
بخداوندی خدا از خودش مهربون تر کسی نیست ، من ندیدم کسی از ته دل بخونش و جواب نگیره ....
من فقط نظر دادم ، ایشالا اهل فهم میان و بهتر و علمی تر توضیح میدن...

پاسخ:نباید عدل را جدا از حکمت دید
خدا در عین حکیم بودن عادل هم هست
یعنی حکمتش در چارچوب عدالتش است
وعقلا نباید تخلف کند
بعد برای ناقص بودن جواب حکمت در مورد مباحث عدل خدا شما را ارجاع می دهم به کتاب شهید مطهری مبحث تبعیض ها و چون می دانم نمی روید مراجعه کنید خودم در این جا می زارم:
ایراد تبعیضها
ايراد تبعيض اين بود كه با اينكه موجودات با ذات حق نسبت متساوی‏ دارند ، چرا مختلف و متفاوت آفريده شده‏اند ؟ چرا يكی سياه است و ديگری‏ سفيد ؟ يكی زشت است و ديگری زيبا ؟ يكی كامل است و ديگری ناقص ؟ چرا يكی فرشته است و ديگری انسان و سومی حيوان و چهارمی نبات و پنجمی جماد ؟ چرا به عكس نشد ؟ چرا حيوان ، فرشته ، و فرشته حيوان نشد ؟ چرا در ميان مخلوقات فقط انسان ، انسان آفريده شد كه مستعد تكليف و ثواب و عقاب باشد اما ساير موجودات چنين نيستند ؟ اگر خوب است چرا همه‏ اينچنين نيستند ؟ و اگر بد است چرا انسان اينچنين آفريده شده است ؟
پاسخ این پرسش:
پاسخ اين پرسشها دو نحو است : اجمالی و تفصيلی .
پاسخ اجمالی آن است‏ كه قبلا آنجا كه راهها و مسلكها را شرح می‏داديم به آن اشاره كرديم ، گفتيم‏ معمولا اهل ايمان با يك بيان اجمالی ، ذهن خود را قانع می‏سازند ، آنها می‏گويند : اين سؤالها طرح يك سلسله مجهولات است نه ايراد يك سلسله‏ نقضها . حداكثر اين است كه بگوييم نمی‏دانيم
ما خدا را به صفات عليم ، حكيم ، غنی ، كامل ، عادل ، جواد شناخته ايم‏ و چون او را با اين صفات شناخته‏ايم می‏دانيم آنچه واقع می‏شود مبنی بر " حكمت " و " مصلحت " است هر چند ما نمی‏توانيم همه آن حكمتها و مصلحتها را درك كنيم . ما به اصطلاح از " سر قدر " آگاه نيستيم .
بسيار خود خواهی و پرمدعايی است‏ برای بشر كه با مساعی جمعی چند هزار ساله خود هنوز از اسرار بدن محسوس‏ خود نتوانسته آگاهی كاملی بدست آورد اما می‏خواهد از " راز هستی " و " سر قدر " سردرآورد . بشر پس از آنكه در نظام هستی اينهمه حكمت و تدبير كه عقل او را حيران می‏گرداند می‏بيند ، بايد اعتراف كند كه آنجا كه حكمت‏ يك امر بر او مجهول است از قصور و نقصان درك او است نه از خلقت
اين گروه هرگز خود را با اين چون و چراها سرگرم نمی‏كنند ، بجای آنكه‏ وقت خود را صرف در اين مسائل كنند صرف تحقيق در مسائلی می‏كنند كه از طرفی آنها را می‏فهمند و از طرف ديگر مبنای عمل قرار می‏گيرد
نظر مرحوم مطهری در مورد جواب اجمالی :
شك نيست كه اين جواب ، جواب صحيحی است ، افراد با ايمان موظف‏ نيستند كه در جزئيات اين مسائل ، غور كنند ، و حتی عامه مردم استعداد ورود در اين مسائل را ندارند بلكه از ورود در اين مسائل منع شده اند ، و در حقيقت اين خود نوعی استدلال است كه از طريق علت و كمال علت به كمال‏ معلول اذعان نماييم
ولی در اينجا مطلبی ديگر هست و آن اينكه غالب مردم ، خداوند را از راه آثار ، يعنی از راه نظام جهان می‏شناسند ، تكيه‏گاه معرفت آنها جهان‏ است . اينچنين معرفت ، معرفت ناقصی خواهد بود . طبعا وقتی به مجهولاتی‏ در همان تكيه گاه معرفت خويش بر می‏خورند كم و بيش مضطرب می‏گردند و حل‏ اشكالشان جز از طريق بررسی موارد اشكال ميسر نيست . آنها خدا را مستقل‏ از جهان نشناخته‏اند تا معرفت خدا به عنوان كمال مطلق و غنای مطلق و زيبايی مطلق ، آنها را با جهان به عنوان زيباترين اثر از زيباترين مؤثر ، و كامل ترين اثر از كامل ترين مؤثر آشنا كند . آنها با جهان ، تنها از يك راه ارتباط دارند و بس كه همان راه عادی و معمولی حواس است . آنها خدا را در آيينه جهان می‏بينند ، ناچار لكه‏ای كه در سطح آيينه به چشمشان‏ می‏خورد ، در ديد آنها نسبت به مرئی اثر می‏گذارد ، اگر می‏توانستند جهان‏ را در آيينه خدا ببينند ، و به عبارت ديگر اگر می‏توانستند جهان را از بالا ببينند تمام نقصها و نازيباييهايی كه از پايين به نظر می‏رسيد همه محو و نابود می‏شد و معلوم می‏گشت از نوع خطای ديد ناقص است . اين نوع نظر همان است كه گفتيم حافظ ، آن را " نظر پير طريقت " می‏خواند : پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرين بر نظر پاك خطا پوشش باد مردمی كه تكيه‏ گاه معرفتشان منحصرا جهان است ، خدا را و حكيم و عليم و عادل و غنی و كامل بودن خدا را در آيينه جهان ديده‏اند و بس ، خواه‏ ناخواه مجهولاتی كه در اين زمينه در جهان پيدا می‏كنند لكه‏ای بر چهره آيينه‏ شان می‏شود و مانع نشان دادن صحيح می‏گردد
از طرف ديگر در عصر و زمان ما - بالخصوص از طرف گرايش دارندگان به‏ ماديگری - اين ايراد و اشكال ها زياد در گفته‏ها و نوشته‏ها طرح می‏شود
اين بنده با افرادی كه چنين سؤالاتی را طرح می‏كنند زياد مواجه می‏شوم . اين‏ سؤال كنندگان يا اساسا به خدا معتقد نيستند و يا اعتقادشان آنقدر محكم‏ نيست كه به تصديق اجمالی به حكمت و مصلحت قناعت كنند . از اينرو لازم‏ است برخی مسائل كه با ريشه اين سؤالات سر و كار دارد طرح شود تا مشكلات‏ حل گردد
اشکال مهم
مطلب ديگر اينكه يك اشكال مهم در مورد " حكمتها " و " مصلحتها " هست كه كمتر طرح می‏شود و اگر اين اشكال مرتفع نگردد جواب اجمالی بالا ارزش خود را از دست می‏دهد . حل آن اشكال موقوف به اين است كه ما يك‏ اصل اساسی را كه پايه جواب تفصيلی آينده است و حكما بيشتر به آن جواب‏ تكيه می‏كنند پايه ريزی كنيم ، و تنها با اتكاء به آن اصل است كه هم‏ جواب اجمالی گذشته ارزش پيدا می‏كند و هم جواب تفصيلی آينده . آن اشكال‏ اين است : آيا اساسا در مورد خداوند ، " مصلحت " و " حكمت " می‏تواند معنی و مفهوم داشته باشد ؟ آيا می‏توان گفت خداوند فلان كار را به خاطر فلان‏ مصلحت كرده است و يا حكمت فلان كار خداوند اين است و آن است ؟ و آيا اين نوع انديشه‏ها درباره خداوند ناشی از قياس گرفتن خداوند به مخلوقات‏ نيست ؟
ممكن است كسی ادعا كند كه اساسا درباره خداوند ، " حكمت " و " مصلحت " مفهوم و معنی ندارد و همه اينها از قياس گرفتن خالق به مخلوق‏ پيدا شده است ، زيرا معنی اينكه مصلحت چنين اقتضا می‏كند ، اين است كه‏ برای رسيدن به فلان مقصد بايد از فلان وسيله استفاده شود ، انتخاب آن‏ وسيله مصلحت است زيرا به فلان مقصد می‏رساند ، و انتخاب فلان وسيله ديگر مصلحت نيست زيرا از آن مقصد دور می‏كند ، مثلا می‏گوييم مصلحت اقتضا كرده‏ است كه درد و رنج باشد تا لذت ، معنی و مفهوم داشته باشد ، حكمت‏ ايجاب كرده كه ما در پستان داشته باشد تا فرزند غذای آماده‏ای داشته باشد ، حكمت و مصلحت ايجاب كرده كه فلان حيوان شاخ داشته باشد تا در برابر هجوم دشمن از خود دفاع كند
آيا نمی‏توان گفت كه : همه اينها قياس گرفتن خداوند است با بشر و ساير موجودات ناقص ديگر ؟
برای بشر و هر موجود ناقص ديگر ، مصلحت و حكمت ، معنی و مفهوم دارد ، زيرا بشر و يا يك موجود ناقص ديگر ، در داخل نظامی قرار گرفته كه آن‏ نظام به هر حال از يك سلسله اسباب و مسببات تشكيل شده است . آن موجود برای اينكه به مسبب برسد چاره‏ای ندارد جز اينكه به سبب متوسل شود
چنين موجودی آنگاه كه می‏خواهد به يك مقصدی برسد ، اگر آن چيزی كه به‏ عنوان وسيله انتخاب می‏كند همان چيزی باشد كه در نظام عالم ، سبب آن‏ مقصد قرار داده شده است كاری بر وفق مصلحت و حكمت انجام داده است ، و الا بر خلاف مصلحت و حكمت عمل كرده است
مصلحت و حكمت درباره موجودی صادق است كه جزئی از نظام موجود و دارای‏ قدرتی محدود است و چاره‏ای ندارد جز اينكه نظام موجود را به رسميت‏ بشناسد . محدود بودن قدرت ، جزئی از مفهوم مصلحت و حكمت است
اما موجودی كه فوق اين نظام است و خود پديد آورنده اين نظام است ، برای او حكمت و مصلحت چه معنی و مفهومی می‏تواند داشته باشد ؟ او چه‏ نيازی دارد كه برای رسيدن به يك مقصد ، متوسل به اسباب شود تا گفته شود فلان كارش حكيمانه بود و فلان كارش غير حكيمانه . عليهذا صحيح نيست كه‏ بگوييم خداوند مثلا درد و رنج را آفريد تا لذت ، معنی و مفهوم داشته باشد ، پستان مادر را آفريد تا بچه بی غذا نماند . خداوند می‏تواند بدون اينكه‏ بچه به شير و پستان مادر نياز داشته باشد او را سير گرداند و بدون آنكه‏ به انسان رنج برساند مفهوم و معنی لذت را به او بفهماند

نظام اسباب و مسببات ، از نظر ما يك امر جدی است ، ولی از نظر خداوند يك امر تشريفاتی بيش نيست . عليهذا ما می‏توانيم حكيم باشيم نه‏ خدا ، فعل ما می‏تواند حكيمانه باشد - يعنی منطبق بر نظام موجود باشد - نه‏ فعل خدا كه عين نظام است . خود نظام بر وفق نظام ديگری آفريده نشده است‏ . خداوند ، خالق نظامی است كه در مرتبه بعد از خلقت آن نظام و بر قراری‏ آن ، اگر كسی آن نظام را بشناسد و عمل خود را بر آن تطبيق دهد كار حكيمانه‏ای انجام داده است
اگر گفته شود خداوند ، عالم را منظم و بر اساس علل و اسباب ، و مقدمات و نتايج قرار داده تا علم و حكمت خود را بر بندگانش روشن‏ گرداند و وسيله‏ای برای معرفت آنها قرار دهد ، زيرا اگر نظم و اتقانی‏ نبود ، يعنی اگر گزاف و صدفه در كار بود و به دنبال هر مقدمه‏ای هر گونه‏ نتيجه‏ای انتظار می‏رفت ، راهی برای معرفت خدا نبود ، جواب اين است كه‏ خود اين مطلب ، كه حصول معرفت برای بندگان ، مبتنی است بر مطالعه نظام‏ حكيمانه خلقت ، به معنی اين است كه نظامی قطعی و ضروری بر عالم‏ حكمفرماست ، و حال آنكه بنابر اصل فوق ، توسل به اسباب برای حصول نتايج‏ ، شأن بندگان است نه شأن خداوند ، برای خداوند ممكن است كه همان معرفتها را برای بندگان ايجاد كند بدون اينكه از اين راه استفاده شود
بنابراين بيان ، ممكن است بر منطق كسانی كه شرور و تبعيضها را بر اساس " حكمت " و " مصلحت " توجيه می‏كنند ايراد گرفته شود كه : تبعيضها و بديها را بر اساس " حكمت " و " مصلحت " نمی‏شود توجيه‏ كرد ، زيرا خداوند می‏توانست همه آن آثار و فوائدی را كه برای تبعيضها و بديها هست بيافريند بدون آنكه چنين وسائل ناراحت كننده‏ای در كار باشد
اين است اشكال بزرگی كه بايد قبلا حل شود تا نوبت به طرح مسأله " مصلحت " در جواب اشكال برسد
-ایشان بعد از طرح این مبحث جواب تفصیلی به مبحث عدل خدا را می دهند :Gol:-

سلام

پاسخ:نباید عدل را جدا از حکمت دید
خدا در عین حکیم بودن عادل هم هست
یعنی حکمتش در چارچوب عدالتش است
وعقلا نباید تخلف کند
بعد برای ناقص بودن جواب حکمت در مورد مباحث عدل خدا شما را ارجاع می دهم به کتاب شهید مطهری مبحث تبعیض ها و چون می دانم نمی روید مراجعه کنید خودم در این جا می زارم:
ایراد تبعیضها
ايراد تبعيض اين بود كه با اينكه موجودات با ذات حق نسبت متساوی‏ دارند ، چرا مختلف و متفاوت آفريده شده‏اند ؟ چرا يكی سياه است و ديگری‏ سفيد ؟ يكی زشت است و ديگری زيبا ؟ يكی كامل است و ديگری ناقص ؟ چرا يكی فرشته است و ديگری انسان و سومی حيوان و چهارمی نبات و پنجمی جماد ؟ چرا به عكس نشد ؟ چرا حيوان ، فرشته ، و فرشته حيوان نشد ؟ چرا در ميان مخلوقات فقط انسان ، انسان آفريده شد كه مستعد تكليف و ثواب و عقاب باشد اما ساير موجودات چنين نيستند ؟ اگر خوب است چرا همه‏ اينچنين نيستند ؟ و اگر بد است چرا انسان اينچنين آفريده شده است ؟
پاسخ این پرسش:
پاسخ اين پرسشها دو نحو است : اجمالی و تفصيلی .
پاسخ اجمالی آن است‏ كه قبلا آنجا كه راهها و مسلكها را شرح می‏داديم به آن اشاره كرديم ، گفتيم‏ معمولا اهل ايمان با يك بيان اجمالی ، ذهن خود را قانع می‏سازند ، آنها می‏گويند : اين سؤالها طرح يك سلسله مجهولات است نه ايراد يك سلسله‏ نقضها . حداكثر اين است كه بگوييم نمی‏دانيم
ما خدا را به صفات عليم ، حكيم ، غنی ، كامل ، عادل ، جواد شناخته ايم‏ و چون او را با اين صفات شناخته‏ايم می‏دانيم آنچه واقع می‏شود مبنی بر " حكمت " و " مصلحت " است هر چند ما نمی‏توانيم همه آن حكمتها و مصلحتها را درك كنيم . ما به اصطلاح از " سر قدر " آگاه نيستيم .
بسيار خود خواهی و پرمدعايی است‏ برای بشر كه با مساعی جمعی چند هزار ساله خود هنوز از اسرار بدن محسوس‏ خود نتوانسته آگاهی كاملی بدست آورد اما می‏خواهد از " راز هستی " و " سر قدر " سردرآورد . بشر پس از آنكه در نظام هستی اينهمه حكمت و تدبير كه عقل او را حيران می‏گرداند می‏بيند ، بايد اعتراف كند كه آنجا كه حكمت‏ يك امر بر او مجهول است از قصور و نقصان درك او است نه از خلقت
اين گروه هرگز خود را با اين چون و چراها سرگرم نمی‏كنند ، بجای آنكه‏ وقت خود را صرف در اين مسائل كنند صرف تحقيق در مسائلی می‏كنند كه از طرفی آنها را می‏فهمند و از طرف ديگر مبنای عمل قرار می‏گيرد
نظر مرحوم مطهری در مورد جواب اجمالی :
شك نيست كه اين جواب ، جواب صحيحی است ، افراد با ايمان موظف‏ نيستند كه در جزئيات اين مسائل ، غور كنند ، و حتی عامه مردم استعداد ورود در اين مسائل را ندارند بلكه از ورود در اين مسائل منع شده اند ، و در حقيقت اين خود نوعی استدلال است كه از طريق علت و كمال علت به كمال‏ معلول اذعان نماييم
ولی در اينجا مطلبی ديگر هست و آن اينكه غالب مردم ، خداوند را از راه آثار ، يعنی از راه نظام جهان می‏شناسند ، تكيه‏گاه معرفت آنها جهان‏ است . اينچنين معرفت ، معرفت ناقصی خواهد بود . طبعا وقتی به مجهولاتی‏ در همان تكيه گاه معرفت خويش بر می‏خورند كم و بيش مضطرب می‏گردند و حل‏ اشكالشان جز از طريق بررسی موارد اشكال ميسر نيست . آنها خدا را مستقل‏ از جهان نشناخته‏اند تا معرفت خدا به عنوان كمال مطلق و غنای مطلق و زيبايی مطلق ، آنها را با جهان به عنوان زيباترين اثر از زيباترين مؤثر ، و كامل ترين اثر از كامل ترين مؤثر آشنا كند . آنها با جهان ، تنها از يك راه ارتباط دارند و بس كه همان راه عادی و معمولی حواس است . آنها خدا را در آيينه جهان می‏بينند ، ناچار لكه‏ای كه در سطح آيينه به چشمشان‏ می‏خورد ، در ديد آنها نسبت به مرئی اثر می‏گذارد ، اگر می‏توانستند جهان‏ را در آيينه خدا ببينند ، و به عبارت ديگر اگر می‏توانستند جهان را از بالا ببينند تمام نقصها و نازيباييهايی كه از پايين به نظر می‏رسيد همه محو و نابود می‏شد و معلوم می‏گشت از نوع خطای ديد ناقص است . اين نوع نظر همان است كه گفتيم حافظ ، آن را " نظر پير طريقت " می‏خواند : پير ما گفت خطا بر قلم صنع نرفت آفرين بر نظر پاك خطا پوشش باد مردمی كه تكيه‏ گاه معرفتشان منحصرا جهان است ، خدا را و حكيم و عليم و عادل و غنی و كامل بودن خدا را در آيينه جهان ديده‏اند و بس ، خواه‏ ناخواه مجهولاتی كه در اين زمينه در جهان پيدا می‏كنند لكه‏ای بر چهره آيينه‏ شان می‏شود و مانع نشان دادن صحيح می‏گردد
از طرف ديگر در عصر و زمان ما - بالخصوص از طرف گرايش دارندگان به‏ ماديگری - اين ايراد و اشكال ها زياد در گفته‏ها و نوشته‏ها طرح می‏شود
اين بنده با افرادی كه چنين سؤالاتی را طرح می‏كنند زياد مواجه می‏شوم . اين‏ سؤال كنندگان يا اساسا به خدا معتقد نيستند و يا اعتقادشان آنقدر محكم‏ نيست كه به تصديق اجمالی به حكمت و مصلحت قناعت كنند . از اينرو لازم‏ است برخی مسائل كه با ريشه اين سؤالات سر و كار دارد طرح شود تا مشكلات‏ حل گردد
اشکال مهم
مطلب ديگر اينكه يك اشكال مهم در مورد " حكمتها " و " مصلحتها " هست كه كمتر طرح می‏شود و اگر اين اشكال مرتفع نگردد جواب اجمالی بالا ارزش خود را از دست می‏دهد . حل آن اشكال موقوف به اين است كه ما يك‏ اصل اساسی را كه پايه جواب تفصيلی آينده است و حكما بيشتر به آن جواب‏ تكيه می‏كنند پايه ريزی كنيم ، و تنها با اتكاء به آن اصل است كه هم‏ جواب اجمالی گذشته ارزش پيدا می‏كند و هم جواب تفصيلی آينده . آن اشكال‏ اين است : آيا اساسا در مورد خداوند ، " مصلحت " و " حكمت " می‏تواند معنی و مفهوم داشته باشد ؟ آيا می‏توان گفت خداوند فلان كار را به خاطر فلان‏ مصلحت كرده است و يا حكمت فلان كار خداوند اين است و آن است ؟ و آيا اين نوع انديشه‏ها درباره خداوند ناشی از قياس گرفتن خداوند به مخلوقات‏ نيست ؟
ممكن است كسی ادعا كند كه اساسا درباره خداوند ، " حكمت " و " مصلحت " مفهوم و معنی ندارد و همه اينها از قياس گرفتن خالق به مخلوق‏ پيدا شده است ، زيرا معنی اينكه مصلحت چنين اقتضا می‏كند ، اين است كه‏ برای رسيدن به فلان مقصد بايد از فلان وسيله استفاده شود ، انتخاب آن‏ وسيله مصلحت است زيرا به فلان مقصد می‏رساند ، و انتخاب فلان وسيله ديگر مصلحت نيست زيرا از آن مقصد دور می‏كند ، مثلا می‏گوييم مصلحت اقتضا كرده‏ است كه درد و رنج باشد تا لذت ، معنی و مفهوم داشته باشد ، حكمت‏ ايجاب كرده كه ما در پستان داشته باشد تا فرزند غذای آماده‏ای داشته باشد ، حكمت و مصلحت ايجاب كرده كه فلان حيوان شاخ داشته باشد تا در برابر هجوم دشمن از خود دفاع كند
آيا نمی‏توان گفت كه : همه اينها قياس گرفتن خداوند است با بشر و ساير موجودات ناقص ديگر ؟
برای بشر و هر موجود ناقص ديگر ، مصلحت و حكمت ، معنی و مفهوم دارد ، زيرا بشر و يا يك موجود ناقص ديگر ، در داخل نظامی قرار گرفته كه آن‏ نظام به هر حال از يك سلسله اسباب و مسببات تشكيل شده است . آن موجود برای اينكه به مسبب برسد چاره‏ای ندارد جز اينكه به سبب متوسل شود
چنين موجودی آنگاه كه می‏خواهد به يك مقصدی برسد ، اگر آن چيزی كه به‏ عنوان وسيله انتخاب می‏كند همان چيزی باشد كه در نظام عالم ، سبب آن‏ مقصد قرار داده شده است كاری بر وفق مصلحت و حكمت انجام داده است ، و الا بر خلاف مصلحت و حكمت عمل كرده است
مصلحت و حكمت درباره موجودی صادق است كه جزئی از نظام موجود و دارای‏ قدرتی محدود است و چاره‏ای ندارد جز اينكه نظام موجود را به رسميت‏ بشناسد . محدود بودن قدرت ، جزئی از مفهوم مصلحت و حكمت است
اما موجودی كه فوق اين نظام است و خود پديد آورنده اين نظام است ، برای او حكمت و مصلحت چه معنی و مفهومی می‏تواند داشته باشد ؟ او چه‏ نيازی دارد كه برای رسيدن به يك مقصد ، متوسل به اسباب شود تا گفته شود فلان كارش حكيمانه بود و فلان كارش غير حكيمانه . عليهذا صحيح نيست كه‏ بگوييم خداوند مثلا درد و رنج را آفريد تا لذت ، معنی و مفهوم داشته باشد ، پستان مادر را آفريد تا بچه بی غذا نماند . خداوند می‏تواند بدون اينكه‏ بچه به شير و پستان مادر نياز داشته باشد او را سير گرداند و بدون آنكه‏ به انسان رنج برساند مفهوم و معنی لذت را به او بفهماند

نظام اسباب و مسببات ، از نظر ما يك امر جدی است ، ولی از نظر خداوند يك امر تشريفاتی بيش نيست . عليهذا ما می‏توانيم حكيم باشيم نه‏ خدا ، فعل ما می‏تواند حكيمانه باشد - يعنی منطبق بر نظام موجود باشد - نه‏ فعل خدا كه عين نظام است . خود نظام بر وفق نظام ديگری آفريده نشده است‏ . خداوند ، خالق نظامی است كه در مرتبه بعد از خلقت آن نظام و بر قراری‏ آن ، اگر كسی آن نظام را بشناسد و عمل خود را بر آن تطبيق دهد كار حكيمانه‏ای انجام داده است
اگر گفته شود خداوند ، عالم را منظم و بر اساس علل و اسباب ، و مقدمات و نتايج قرار داده تا علم و حكمت خود را بر بندگانش روشن‏ گرداند و وسيله‏ای برای معرفت آنها قرار دهد ، زيرا اگر نظم و اتقانی‏ نبود ، يعنی اگر گزاف و صدفه در كار بود و به دنبال هر مقدمه‏ای هر گونه‏ نتيجه‏ای انتظار می‏رفت ، راهی برای معرفت خدا نبود ، جواب اين است كه‏ خود اين مطلب ، كه حصول معرفت برای بندگان ، مبتنی است بر مطالعه نظام‏ حكيمانه خلقت ، به معنی اين است كه نظامی قطعی و ضروری بر عالم‏ حكمفرماست ، و حال آنكه بنابر اصل فوق ، توسل به اسباب برای حصول نتايج‏ ، شأن بندگان است نه شأن خداوند ، برای خداوند ممكن است كه همان معرفتها را برای بندگان ايجاد كند بدون اينكه از اين راه استفاده شود
بنابراين بيان ، ممكن است بر منطق كسانی كه شرور و تبعيضها را بر اساس " حكمت " و " مصلحت " توجيه می‏كنند ايراد گرفته شود كه : تبعيضها و بديها را بر اساس " حكمت " و " مصلحت " نمی‏شود توجيه‏ كرد ، زيرا خداوند می‏توانست همه آن آثار و فوائدی را كه برای تبعيضها و بديها هست بيافريند بدون آنكه چنين وسائل ناراحت كننده‏ای در كار باشد
اين است اشكال بزرگی كه بايد قبلا حل شود تا نوبت به طرح مسأله " مصلحت " در جواب اشكال برسد
-ایشان بعد از طرح این مبحث جواب تفصیلی به مبحث عدل خدا را می دهند :Gol:-

سلام ، من قبول دارم ...

تو نوشتار فکر کنم منظورم و بد رسوندم...

ممنونم:Gol:

میتونم ادرسشون بهتون بدم و ببرمتون در خونشون ...

ممنون که به فکر من هستید.اولا من تو شهرستان زندگی میکنم
دوما حتی اگرهم برم پیش ایشون از کجا به واقعی بودن ادعای ایشون میشه پی برد؟

ممنون که به فکر من هستید.اولا من تو شهرستان زندگی میکنم
دوما حتی اگرهم برم پیش ایشون از کجا به واقعی بودن ادعای ایشون میشه پی برد؟

سلام ، بله درسته دوست عزیز...

حالا اگه بشه و بعد برین پیشش و ببینین قانع میشید...

اگه نشدید هم باز حتما دلایلی دارید ،

و دلایلتونم قابل احترامه برام..

ما باید به عقاید هم احترام بزاریم ، و منم به عقاید شما احترام میزارم...

:Gol:


اگر به نص صریح قران کریم توجه نمایید خلقت میتواند کامل باشد یا ناقص این قانون خداست حال به فرض هم که کامل باشد از سن 40 سالگی پیری اغاز میگردد اول باسفید شدن و ریختن موی سر سپس با کم سو شدن چشمها امراض چون قند رماتیسم و ارتروز و ....... و شاید مرگ زود رس انان که خدا شناسند هیچ اعتراضی ندارند و راضی اند به رضای خدا و نیک میدانند اینها فریب دنیاست تا مورد آزمایش قرار گیرند و زندگی ابدی قابل مقایسه با عمر کوتاه بشر نیست و انان که خدا را نمیشناسند را چکار با این مصلحت ها انان که اصلش را قبول ندارند !
جناب بهلول با حرفاتون مخالفم ...
جناب بهلول آدمایی که به عدالت خدا شک دارن 2 حالت هستند .
یا خودشون باهاش درگیر هستن . یا فکر میکنن باهاش درگیرن .
بعضی ها از جمله خود من میگفتم عدل چیه . عریان به دنیا اومدم . عریان هم از دنیا میخوام برم . خدا جونمم بخواد بهش میدم . ولی به مرور زمان فهمیدم چقدر ساده فکر میکردم .
آدمایی رو میشناسم که حاضرن بمیرن ولی بی عدالتی نبینن . خیلی پیچیده تر از اونی هست که بتونی تصور کنی ...

من به چه دلهره از باغچه همسایه ......
سیب را دزدیدم ...............................
باغبان در پی من تند دوید .................
سیب را دست تو دید .......................
غضب آلوده به من کرد نگاه ................
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی ......................................
و هنوز ..........................................
خش خش گام تو تکرار کنان ..............
میدهد آزارم ...................................
و من اندیشه کنان غرق در این افکارم ...
که چرا باغچه خانه ما سیب نداد..........

جناب بهلول با حرفاتون مخالفم ...
جناب بهلول آدمایی که به عدالت خدا شک دارن 2 حالت هستند .
یا خودشون باهاش درگیر هستن . یا فکر میکنن باهاش درگیرن .
بعضی ها از جمله خود من میگفتم عدل چیه . عریان به دنیا اومدم . عریان هم از دنیا میخوام برم . خدا جونمم بخواد بهش میدم . ولی به مرور زمان فهمیدم چقدر ساده فکر میکردم .
آدمایی رو میشناسم که حاضرن بمیرن ولی بی عدالتی نبینن . خیلی پیچیده تر از اونی هست که بتونی تصور کنی ...

من به چه دلهره از باغچه همسایه ......
سیب را دزدیدم ...............................
باغبان در پی من تند دوید .................
سیب را دست تو دید .......................
غضب آلوده به من کرد نگاه ................
سیب دندان زده از دست تو افتاد به خاک
و تو رفتی ......................................
و هنوز ..........................................
خش خش گام تو تکرار کنان ..............
میدهد آزارم ...................................
و من اندیشه کنان غرق در این افکارم ...
که چرا باغچه خانه ما سیب نداد..........

سلام

عدالت چیست ایا اینکه همه به یک اندازه داشته باشند عدالت است این مساوات است نه عدالت عدالت در قیامت مشخص میشود و اصل قیامت است که برای همیشه است و دنیا مایه فریب پس هرکس فقط به دنیا بنگرد لاجرم خدا را نشناخته و هرکس خدا نشناخته باشد چه انتظاری نسبت به مساوات یا به زعم او عدالت دارد .

عدالت نیاز به معیاری برای سنجش دارد که هرکس حقش را نه کم نه زیاد بگیرد قبول
اما کسی که متولد نشده معیارش چیست؟
وقتی معیاری نباشد عدالت همان مساوات میشود.که سوال ماست خداوند چرا رعایت نکرده؟!

عدالت نیاز به معیاری برای سنجش دارد که هرکس حقش را نه کم نه زیاد بگیرد قبول
اما کسی که متولد نشده معیارش چیست؟
وقتی معیاری نباشد عدالت همان مساوات میشود.که سوال ماست خداوند چرا رعایت نکرده؟!

سلام

اشکال شما اینحاست که زندگی را اصل میدانی و در نتیجه به این مشکل بر میخوری و مومن به خدا دنیای بی زمان را اصل میداند و زندگی را فریب در این دنیا زمان وجود دارد و مرگ حتمی است و در دنیای دیگر زمان مطرح نیست و مرگی هم نیست .

مطاع کفر و دین بی مشتری نیست در این دنیا گروهی این گروهی آن پسندند .

اشکال شما اینحاست که زندگی را اصل میدانی و در نتیجه به این مشکل بر میخوری و مومن به خدا دنیای بی زمان را اصل میداند و زندگی را فریب

سلام دوست من
ما از وجود این دنیا مطمئنیم اما هیچ دلیلی نیست که بگوییم دنیای دیگری هست
حالا شما اصل را آنچه که مطمئن نیستی در نظر بگیر.من هم آنچه را با تمام وجود حس میکنم.
موضوع قفل شده است