ایا خون طبق حدیث در کبد ساخته می شود ؟!!!
تبهای اولیه
سلام
در حدیثی از امام صادق ع امده است :
ای مفضل درباره تغذیه بدن و تدبیر نهفته در ان خوب بیندیش
غذا در اغاز به معده می رسد معده ان را می پزد !ان گاه عصاره ان از طریق مجاری بسیار ریز که مانند یک الیاف پاینده کار می کند
به کبد راه می یابد
مجاری ریز برای ان است که مبادا چیزی خشن و غلیظ به ان راه یابد زیرا کبد در نهایت ظرافت و نازکی است و تاب فشار ندارد
کبد ان را می پذیرد و تبدیل به خون می کند و .....ادامه دارد
سوال اینجاست که ایا کبد عصاره غذا را تبدیل به خون می کند ؟ ایا کبد خونساز است ؟
متشکرم
سلامدر حدیثی از امام صادق ع امده است :
ای مفضل درباره تغذیه بدن و تدبیر نهفته در ان خوب بیندیش
غذا در اغاز به معده می رسد معده ان را می پزد !ان گاه عصاره ان از طریق مجاری بسیار ریز که مانند یک الیاف پاینده کار می کند
به کبد راه می یابد
مجاری ریز برای ان است که مبادا چیزی خشن و غلیظ به ان راه یابد زیرا کبد در نهایت ظرافت و نازکی است و تاب فشار ندارد
کبد ان را می پذیرد و تبدیل به خون می کند و .....ادامه دارد
با صلوات بر و ممد وآل محمد
وعرض سلام وادب
کاربر گرامی ابتدا اصل حدیث ودو ترجمه موجود از این حدیث را خدمت شما ارسال می نمایم:
توحيد المفضل، ص: 56
عملية الهضم و تكون الدم و جريانه في الشرايين و الأوردة
فَكِّرْ يَا مُفَضَّلُ فِي وُصُولِ الْغِذَاءِ إِلَى الْبَدَنِ وَ مَا فِيهِ مِنَ التَّدْبِيرِ فَإِنَّ الطَّعَامَ يَصِيرُ إِلَى الْمَعِدَةِ فَتَطْبُخُهُ وَ تَبْعَثُ بِصَفْوِهِ إِلَى الْكَبِدِ فِي عُرُوقٍ دِقَاقٍ وَاشِجَةٍ «1» بَيْنَهُمَا قَدْ جُعِلَتْ كَالْمُصَفِّي لِلْغِذَاءِ لِكَيْلَا يَصِلَ إِلَى الْكَبِدِ مِنْهُ شَيْءٌ فَيَنْكَاهَا «2»- وَ ذَلِكَ أَنَّ الْكَبِدَ رَقِيقَةٌ لَا تَحْتَمِلُ الْعُنْفَ ثُمَّ إِنَّ الْكَبِدَ تَقْبَلُهُ فَيَسْتَحِيلُ بِلُطْفِ التَّدْبِيرِ دَماً وَ يُنْفِذُهُ إِلَى الْبَدَنِ كُلِّهِ فِي مَجَارِي مُهَيَّأَةٍ لِذَلِكَ بِمَنْزِلَةِ الْمَجَارِي الَّتِي تُهَيَّأُ لِلْمَاءِ لِيَطَّرِدَ فِي الْأَرْضِ كُلِّهَا وَ يَنْفُذَ مَا يَخْرُجُ مِنْهُ مِنَ الْخَبَثِ وَ الْفُضُولِ إِلَى مَفَايِضَ «3» قَدْ أُعِدَّتْ لِذَلِكَ فَمَا كَانَ مِنْهُ مِنْ جِنْسِ الْمِرَّةِ «4» الصَّفْرَاءِ جَرَى إِلَى الْمَرَارَةِ «5» وَ مَا كَانَ مِنْ جِنْسِ السَّوْدَاءِ جَرَى إِلَى الطِّحَالِ وَ مَا كَانَ مِنَ الْبِلَّةِ وَ الرُّطُوبَةِ جَرَى إِلَى الْمَثَانَةِ «6» فَتَأَمَّلْ حِكْمَةَ التَّدْبِيرِ فِي تَرْكِيبِ الْبَدَنِ وَ وَضْعِ هَذِهِ الْأَعْضَاءِ مِنْهُ مَوَاضِعَهَا وَ إِعْدَادِ هَذِهِ الْأَوْعِيَةِ فِيهِ لِتَحْمِلَ تِلْكَ الْفُضُولَ لِئَلَّا تَنْتَشِرَ فِي الْبَدَنِ فَتُسْقِمَهُ وَ تَنْهَكَهُ فَتَبَارَكَ مَنْ أَحْسَنَ التَّقْدِيرَ وَ أَحْكَمَ التَّدْبِيرَ وَ لَهُ الْحَمْدُ كَمَا هُوَ أَهْلُهُ وَ مُسْتَحِقُّه.
__________________________________________________
(1) الواشجة: مؤنث الواشج اسم فاعل بمعنى المشتبك، يقال:و شجت العروق و الاغصان إذا اشتبكت. و المراد بالواشجة هنا الموصلة او الواصلة.
(2) نكأ القرحة قشرها قبل ان تبرأ فندبت.
(3) المفايض: المجارى، مأخوذة من فاض الماء، و في بعض النسخ بالغين من غاض الماء غيضا، أي نضب و ذهب في الأرض.
(5) المرارة: هنة شبه كيس لاصقة بالكبد تكون فيها مادة صفراء هي المرة أشار إليها الامام، جمعها مرائر و مرارات.
(6) في كلام الإمام عليه السلام هنا معان صريحة عن الدورة الدموية- التي اكتشفها العالم الانكليزي وليم هار في «1578- 1657» بل ان الامام قد فصل القول- كما ترى هنا- عن جريان الدم في الاوردة و الشرايين، و ان مركزه هو القلب فنستطيع إذن ان نقول بان الامام هو المكتشف الأول للدورة الدموية ...
توحيد مفضل / ترجمه علامه مجلسى، ص: 68
[چگونگى هضم غذا «1»]
تفكّر كن: اى مفضّل در تدبير حكيم قدير در رسيدن غذا به جميع بدن، به درستى كه اول غذا وارد معده مى شود و معده آن را طبخ مى دهد، هضم مى كند و خالص آن را به جگر مى فرستد در عروق باريكى چند كه در ميان معده و جگر هستند، و اين عروق مانند پالايشند براى غذا كه نرسد از ثقل غذا چيزى به جگر كه باعث جراحت آن گردد زيرا كه جگر نازك است و تاب غذاى خشن و غليظ را ندارد، پس جگر صافى غذا را قبول مى كند و در آنها به لطف تدبير حكيم خبير مستحيل به خون و بلغم و صفرا و سودا مى شود و از جگر راه ها و مجارى به سوى ساير بدن هست كه خون از آن مجارى و عروق به ساير بدن مى رسد مانند مجارى كه در زمين براى آب مهيّا كنند تا به همه زمين جارى گردد و آن چه خبائث و زيادتى هاست جارى مى شود به سوى اوعيه اى كه براى آنها خلق شده است و آن چه از صفرا است به سوى زهره «2» مى رود و سودا به سوى سپرز مى رود، و رطوبت ها به سوى مثانه جارى مى شود.
پس تأمل كن حكمت تدبير حق تعالى را در تركيب بدن و گذاشتن هر يك از اعضاء در جاى خود و مهيّا كردن اوعيه و ظرف ها در آن براى فضول اغذيه و اخلاط تا آن كه اين زيادتى ها و كثافت ها در بدن پهن نشوند كه مورث فساد بدن و دردها شوند «3».
پس صاحب بركت و نعمت است خداوندى كه نيكو كرده است تقدير را و محكم گردانيده است تدبير را و او را است حمد و ستايش چنان چه اهل و مستحق آن است.
__________________________________________________
(1) كورسى موريس در راز آفرينش مى گويد: تا به حال هزاران كتاب در باره هاضمه و طرز كار دستگاه گوارش نوشته شده ولى هر سال كشفيات جديدى در اين زمينه مى شود و آن قدر مطالب تازه در اين باره نوشته مى شود كه موضوع هميشه تازگى دارد، اگر ما جهاز هاضمه را به يك آزمايشگاه شيميايى تشبيه كنيم، و مواد غذايى را كه به درون آن مى رود، مواد خام اين آزمايشگاه بدانيم، آن وقت حيرت مى كنيم كه عمل هضم تا چه اندازه كامل است، كه هر چيز خوردنى را هضم مى كند و تحليل مى برد. معده غذاهاى گوناگونى كه در آن مى ريزد، موادى را كه مفيد تشخيص بدهد انتخاب نموده با مواد شيميايى كه خود توليد كرده است مخلوط، مواد زايد آن را دفع، و بقيه را به انواع گوناگون تقسيم و به مصرف ترميم گوشت، پوست، استخوان، مو، خون و رگ و غيره مى رساند، و ميلياردها سلول كه در بدن انسان زندگى مى كنند از آن تغذيه مى شوند.
پايه هاى علمى و منطقى عقائد اسلامى، 25- 26.
(2) كيسه صفرا.
(3) اگر صفرا داخل خون شود توليد بيمارى يرقان (زردى) مى كند و چنان چه بول از جريان طبيعى خود باز ماند بدن مسموم و آدمى هلاك مى گردد.
شگفتي هاى آفرينش (ترجمه توحيد مفضل)، ص: 53
[هضم غذا، ساخت خون و جريان آن در تمام بدن]
اى مفضّل در باره تغذيه بدن و تدابير نهفته در آن نيك بينديش. غذا در آغاز به معده مى رسد، معده آن را مى پزد [هضم مى كند]. آنگاه عصاره آن از طريق مجارى بسيار ريز و نازكى كه مانند يك پالنده كار مى كنند به كبد مى رسد. اين مجارى ريز براى آن است كه مبادا چيزى خشن و غليظ به آن راه يابد؛ زيرا كبد در نهايت ظرافت و نازكى است و تاب فشار و خشونت را ندارد. كبد، آن را مى پذيرد و با تدبير حكيم به خون تبديل مى شود و از طريق عروق و مجارى به تمام بدن سرازير مى شود، بسان جوي هايى كه در زمين است و آب را به همه جاى آن مى رسانند. نيز مواد زايد و آلوده در ظرف هاى خاص خود قرار مى گيرد. آن چه از صفراست به سوى كيسه صفرا، آن چه از سوداء است به سمت طحال و آن چه از ترى و رطوبت است به جانب مثانه مى رود. در حكمت الهى در تركيب بدن درنگ كن كه چگونه هر عضوى را در جايش قرار داده و اين ظرف ها را چنان نهاد كه مواد زايد و فاسد را در خود گرد آورند تا اين مواد در سراسر بدن منتشر نگردد و جسم را بيمار و زار ننمايد. چه بلند مرتبه است كسى كه تقدير را نيكو نمود و تدبير را استوار كرد. سپاس او را چنان كه شايد و سزد.
سوال اینجاست که ایا کبد عصاره غذا را تبدیل به خون می کند ؟ ایا کبد خونساز است ؟
با صلوات بر محمد و آل محمد
وسلام وعرض ادب
هر چند این پاسخ در تخصص بنده نیست ویک پرسش پزشکی می باشد، ولی با استفاده از سایت های مربوطه مطالبی را خدمت شما ارسال می نمایم ، در ضمن مسئولیت صحت مطالب فوق را نمی پذیرم، وشما را ارجاع می دهم به علم پزشکی تا به صورت قطعی پاسخ شما را بدهند. موفق باشید.
کبد
بدن انسان متشكل از ميلياردها سلول است كه همگام با يكديگر ارگانها و اندامهاي مختلف را شكل داده و هر يك مسئول انجام يكي از عمليات حياتي هستند. برخي ارگانها نظير دستگاه گوارش وظيفه دريافت و آمادهسازي غذا را برعهده دارند و برخي مثل دستگاه گردش خون وظيفه حمل و نقل مواد را عهدهدار هستند. برخي هم مثل كليهها و ريتين دفع مواد را انجام ميدهند.
در بين ارگانهاي بدن كبد بزرگترين و يكي از مهمترين آنهاست. برخي حتي كبد را معادل قلب دوم ميدانند. اين عضو بزرگ و حياتي بين 5/1 تا 5/2 كيلوگرم وزن داشته و حجم عمدهاي از فضاي سينه و بالاي شكم را اشغال ميكند. كبد به علت وظيفهاي كه در تنظيم و ذخيرهسازي مواد غذايي دارد تمام خوني را كه از دستگاه گوارش برگشته و حاوي مواد غذايي است درياقت ميكند. به علت همين خونرساني وسيع رنگ آن معمولآً قرمز تيره بوده و در بين عوام به “جگر سياه” مشهور است.
كبد كجاست؟
كبد در قسمت بالا راست شكم قرار دارد. مرز داخلي قفسه سينه و شكم را ماهيچهاي پرده شكل به نام ديافراگم تشكيل ميدهد كه در حالت عادي به صورت گنبدي شكل است. كبد سمت راست و زير اين گنبد را كاملاً اشغال ميكند. به همين علت است كه با وجود آن كه كبد ارگاني شكمي است در لمس سطحي زير قفسه سينه لمس ميشود و در حالت عادي قسمت بسيار كوچكي از آن به نظر داخل شكم ميآيد. اين نحوه قرارگيري باعث شده تا دندههاي تحتاني پوشش محكم و مناسبي براي كبد فراهم آورده و مانع آسيب ديدن آن در اثر ضربات خارجي به شكم شوند.
ساختمان داخلي كبد چگونه است؟
كبد از تعداد زيادي سلول تخصص يافته براي اعمال مختلف ترشحي تشكيل شده است. قرارگيري سلولهاي كبد به صورت دستههاي سلولي به دور يك مجراي مركزي است. اين مجرا وظيفه تخليه ترشحات صفراوي كه توسط سلولهاي كبد ساخته شده را به عهده دارد. اين مجاري كم كم به يكديگر پيوسته و مجاري صفراوي داخل كبدي را تشكيل ميدهند. با توجه به آن كه كبد از نظر ظاهري به دو قسمت (يا لوب) راست و چپ تقسيم ميشود، مجاري صفراوي پس از خروج از هر لوب به همان نام خوانده ميشوند يعني مجاري صفراوي راست و چپ. اين مجاري خارج كبدي محسوب شده و به يكديگر ميپيوندند و مشتركاً به كيسه صفرا تخليه ميشوند.
كيسه صفرا كجاست؟
كيسه صفرا به شكل گلابي معكوس بوده كه تقريباً در قسمت مياني كبد و چسبيده به آن قرار دارد. مجراي كبدي مشترك ترشحات صفراوي ساخته شده در كبد را به كيسه صفرا ميريزد.
وظيفه كيسه صفرا چيست؟
كيسه صفرا سه وظيفه عمده دارد. اولاً محلي براي ذخيره صفراست. اين ماده مداوماً در كبد توليد ميشود ولي فقط توليد ولي فقط در لحظات مورد نياز بايد به داخل روده ترشح شود. بنابر اين كيسه صفرا اين مايع را جمعآوري كرده و در موقع مناسب در پاسخ به هورمونهاي مسئول منقبض ميشود. دومين كار كيسه صفرا انقباض آن در موقع مناسب است كه باعث رانده شدن صفرا به روده ميشود. سومين كار كيسه صفرا تغليظ صفرا است. در مدتي كه صفرا در كيسه ميماند مايعات اضافي آن جذب شده و بدين ترتيب كيسه صفرا مانع از دست رفتن حجم زيادي از مايع ميشود.
اعمال كبد چيست؟
كبد بزرگترين غده بدن و كارخانه شيميايي آن است. به جرأت ميتوان گفت كليه اعمال متابوليكي بدن يا مستقيماً در كبد انجام ميشود يا به نوعي تحت تأثير آن است. خلاصهاي از اين اعمال به شرح زير ميباشد:
1ـ دخالت در هضم و جذب و مصرف مواد غذايي:
تمام خون دستگاه گوارش توسط وريد (سياهرگ) مخصوصي به نام وريد پورت جمعآوري شده و وارد كبد ميشود. به اين ترتيب تمام مواد جذب شده از لوله گوارشي بايد از كبد عبور كنند. اعمال كبد بسته به نوع ماده غذايي متفاوت است:
الف) چربيها:
هضم و جذب چربيها بيش از ساير مواد غذايي تحت تأثير كبد است. چربيها در آب نامحلول هستند و براي عبور از غشاي روده ميبايست به نحوي در آب حل شوند. وظيفه شكستن قطرات بزرگ و لاينحل چربي به قطرات ريزتر به عهده صفرا است. نمكهاي صفراوي با ساختمان شيميايي خاص خود چربي را به قطرات ريز تبديل كرده و آنها را موقتاً در آب حل ميكنند تا از غشا روده عبور كرده و وارد مجاري لنفاوي شوند. ذرات چربي پس از عبور از مجاري لنفاوي و طي فعل و انفعالاتي وارد كبد شده و در آن جا با پروتئينهاي به خصوصي تركيب ميشوند. به اين ترتيب براي حمل و نقل يا ذخيرهسازي آماده ميشوند. از باقيمانده چربيها (اسيد چرب) در كبد كلسترول ساخته ميشود. كلسترول با توجه به نوع پروتئيني كه به آن وصل ميشود وزنهاي مولكولي متفاوت داشته كه دو نوع آن hdl (كلسترول با چگالي بالا) و ldl (كلستول با چگالي پايين) ميباشند. نقش كلسترول در انسداد رگها و بروز حوادث قلبي عروقي شناخته شده است. Hdl همان كلسترولي است كه در بين مردم عادي به علت نقش محافظتي از روند انسداد رگها به چربي خوب و ldl به چربي بد معروف شده است.
ب) قندها:
قندها پس از هضم در روده و تبديل به قندهاي ساده وارد خون شده و به كبد منتقل ميشوند. در كبد قند از خون جدا شده و مجدداً قندهاي مركب و پيچيدهتر كه همان نشاسته حيواني (گليكوژن) است توليد ميشود. سطح قند خون از نظر شيميايي توسط سلولهاي لوزالمعده (پانكراس) كنترل ميشود. در صورت تغيير در اين سطح هورمونهاي لازم مثل انسولين و يا هورمونهاي ديگر ترشح شده و قند را به حالت اول باز ميگردانند. بسياري از هورمونها با تأثير بر كبد قند خون را تنظيم ميكنند. در صورتي كه قند خون بالا برود هورمونهاي پايين آورنده تبديل قند به گليكوژن را تسريع كرده و مانع واكنش برگشت ميشوند و اگر قند خون پايين برود هورمونهاي بالابرنده قند خون كبد را وادار به تجزيه گليكوژن ذخيره شده كرده و سطح قند را ثابت نگاه ميدارند. به اين ترتيب كبد مانند يك انبار قند با كمك هورمونها سطح قند خون را ثابت نگاه ميدارد.
ج) پروتئينها:
چنان كه در قسمتهاي بعدي اشاره خواهد شد، كبد ساخت و ترشح بسياري آنزيمها و مواد پروتئيني را به عهده دارد. براي ساخت اين مواد احتياج به مواد اوليه پروتئينها يعني اسيدهاي آمينه ميباشد. بنابر اين خون دستگاه گوارش كه اسيدهاي آمينه را از پروتئينهاي غذايي درياقت كرده وارد كبد ميشود و در آن جا پس از فعل و انفعالات لازم ساير مواد از اين اسيدهاي آمينه ساخته ميشود.
د) ويتامينها:
ويتامينها به دو دسته كلي محلول در آب (مثل ويتامين c و گروه b) و ويتامينهاي محلول در چربي (a، d، e و k) تقسيم ميشوند. بديهي است كه گروه اول همراه آب و گروه دوم همراه چربي جذب ميشوند. بنابر آنچه در قسمت الف اين بخش آمد هضم و جذب ويتامينهاي محلول در چربي تحت تأثير كبد خواهد بود. مضاف بر آن ذخيرهسازي اين ويتامينها به ويژه d و k نيز در كبد انجام ميشود. از طرف ديگر ويتامين 12b كه در خونسازي و سلامت دستگاه عصبي حائز اهميت بسيار است نيز منحصراً در كبد ذخيره ميشود. به همين علت است كه جگر منبع سرشاري از انواع ويتامينها ميباشد.
2ـ ساخت آنزيمها و پروتئينها با وظايف گوناگون:
ساخت مواد پروتئيني (مثل آنزيمها، هورمونها و مواد حامل) از اسيدهاي آمينه روند پيچيدهاي است كه احتياج به اندامكهاي خاص و نيز آنزيمهاي متعدد و پيچيدهاي دارد. گرچه هر يك از سلولهاي بدن برخي از اين عملياتها را به طور تخصصي انجام ميدهند ولي عمده فعاليتهاي مربوط به سوخت و ساز در كبد انجام ميشود.
الف) آلبومين:
اين ماده پروتئين اصلي در خون بوده و در كبد از اسيدهاي آمينه ساخته ميشود. از نظر اندازه جزو پروتئينهاي بزرگ محسوب ميشود. يكي از وظايف آن حمل و نقل مواد در خون است. بسياري از هورمونها (مثل هورمونهاي تيروئيدي) و داروها در خون به اين ماده چسبيده و به اين ترتيب از متلاشي شدن يا دفع شدن آنها توسط كليه جلوگيري ميشود. وظيفه ديگر اين پروتئين حفظ مايع داخل رگهاست. در صورتي كه مقدار اين ماده در داخل رگها پايين بيايد مايع از داخل رگها به بيرون نشت كرده و به اين ترتيب ورم حادث ميشود. با توجه به وظايف مهم و گسترده آلبومين، اين پروتئين در حدود 60% پروتئينهاي موجود در خون انسان را تشكيل ميدهد. چنان كه اختلالي در كار كبد رخ داده و توليد آلبومين دچار اشكال شود علائم باليني مثل ورم و مشكلات هورموني و غيره ظهور ميكند كه در فصول بعدي به آنها اشاره خواهد شد.
ب) عوامل انعقادي:
در صورت از هم گسيخته شدن پوشش رگها و به وجود آمدن خونريزي سيستمي در بدن فعال ميشود كه خون سيال و روان را به ماده جامد لاستيكي به نام لخته تبديل ميكند و مانع خونريزي ميشود. روند تبديل خون مايع به لخته را انعقاد ميگويند. عمليات انعقاد شامل دو بخش سلولي (پلاكت) و پروتئيني (آبشار انعقادي) ميباشد. پلاكتها از سلولهاي كوچك خون هستند كه در شروع به سرعت جمع شده و مانند يك ميخ سوراخ به وجود آمده در رگ را ميپوشانند. براي عمليات انعقاد خون نياز به 13 پروتئين و آنزيم است. آنزيمهاي موجود در اين مسير شكل قابل حل پروتئينها را تغيير داده و آنها را تبديل به شبكه پيچيدهاي ميكنند كه مانند تور سلولهاي خوني را در خود جمع كرده و لخته را ميسازد. اين لخته نهايتاً سوراخ را مسدود كرده مانع ادامه خونريزي ميشود.
پروتئينهاي انعقادي شامل 13 آنزيم و فاكتور گوناگون است و 4 مورد از مهمترين آنها در كبد ساخته ميشود. از طرف ديگر عمليات ساخت اين مواد نياز به ويتامين k دارد كه جذب آن تحت تأثير كبد است. بنابر اين كبد تأثير دوگانهاي در روند انعقاد خون داشته و به همين علت زمان انعقاد خون شاخصي از كاركرد كبد ميباشد.
ج) آنزيمها:
آنزيمها موادي هستند كه واكنشهاي شيميايي را تسهيل و تسريع ميكنند. بسياري از آنزيمها نقش انتقال گروههاي شيميايي از يك مولكول به مولكول ديگر را برعهده دارند و به اين ترتيب عملكرد مولكولها را تغيير ميدهند. از مهمترين آنزيمهاي كبدي ميتوان به آسپارتات آمينو ترانسفراز (ast) و آلانين آمينو ترانسفراز (alt) اشاره كرد. اين آنزيمها در داخل و يا در غشاي سلولهاي كبدي قرار دارند و وظايف خود را انجام ميدهند. تخريب سلولهاي كبدي باعث رهايي اين آنزيمها در جريان خون و بالا رفتن سطح آن ميشود.
3ـ تصفيه سموم و تبديل آنها به مواد بيضرر:
يكي از وظايف مهم كبد به دام انداخت سموم و تبديل آنها به موادي است كه براي بدن ضرر ندارد. اين سموم به دو گروه كلي تقسيم ميشوند:
الف) سموم درونزا:
اين گروه شامل سمهايي است كه در داخل بدن و در طي عمليات سوخت و ساز بدن ساخته ميشوند. از مهمترين اين سموم آمونياك بوده كه طي سوخت و ساز پروتئينها ساخته ميشود. آمونياك مضرات زيادي براي محيط داخلي بدن دارد. از جمله باعث تغيير شكل پروتئينها و از بين رفتن عملكرد آنها ميشود. اين ماده محيط خون را براي بسياري سلولها مثل گلبول قرمز و پلاكتها نامناسب ساخته و باعث افت عملكرد آنها ميشود. برسلولهاي مغزي اثر كرده و فعاليت نرمال آنها را مختل ميكند و چندين و چند اثر ديگر دارد كه جملگي آمونياك را يكي از خطرناكترين سموم ساخته است. اين ماده پرخطر در كبد و طي عمليات آنزيمي تبديل به اوره ميشود كه خطري نداشته و به راحتي از كليهها دفع ميشود.
ب) سموم برونزا:
در زندگي روزمره و ماشيني سموم بسياري به طور اتفاقي يا بر اثر آلودگيهاي زيست محيطي وارد بدن ميشوند. سرب حاصل از بنزين در هوا، كلر خالص و يا ساير مواد كلره (كه جهت شستشو به كار ميروند) در آب و سموم حشرهكش و هزاران سم ديگر روزانه وارد بدن ميشوند. بسياري از آنها در همان محل ورودي مثل شش و دستگاه گوارش حذف ميشوند و برخي ديگر به جريان خون راه مييابند. اغلب اين سموم به علت ساختمان پيچيدهاي كه دارند فقط در كبد متابوليزه ميشوند. خوشبختانه كبد داراي سيستم آنزيمي با قابليت بالايي است كه بسياري از سموم را ميتواند خنثي كند. اين سيستم به 450 p معروف است.
يكي از مواد شيميايي كه برخي روزانه و به دلخواه وارد بدن ميكنند الكل است. اين ماده به سرعت از مخاطات جذب شده و به كبد ميرسد. در كبد فعل و انفعالاتي روي آن انجام ميشود تا به مواد بيضررتر تبديل و قابل دفع شود. در صورتي كه حجم الكل مصرفي از حدي بيشتر باشد كبد و سيستم آنزيمي آن توان تصفيه را از دست ميهند. بنابر اين مواد خطرناكي از الكل ساخته شده و تجمع مييابند. از اين مواد ميتوان به استالدئيد كه ماده شيميايي بسيار فعالي است اشاره كرد. اين ماده شيميايي سميت خاصي براي سلولهاي كبدي دارد و به اين ترتيب باعث مرگ سلولهاي كبدي ميشود. بنابر اين مصرف الكل خطر زيادي براي سلامت كبد داشته و امروزه يكي از مهمترين معضلات پزشكي در جهان غرب را تشكيل ميدهد.
4ـ متابوليسم داروها:
داروها نيز مثل سموم مواد شيميايي هستند كه از خارج به سيستم دروني بدن اضافه ميشوند. بسياري از داروها پس از ورود به خون (چه مستقيم از طريق تزريق و چه از طريق خوراكي) به كبد وارد شده و در آن جا تغيير ميكنند. از برخي داروها مواد فعالتر ساخته شده و در مقابل بعضي فعاليت خود را از دست ميدهند.
بعضي از داروها سيستمهاي آنزيمي كبد را فعالتر ساخته و در مقابل برخي ديگر فعاليت اين سيستمها را كاهش ميدهند از طرف ديگر برخي داروها داراي سميت كبدي مستقيم هستند. از اين گروه ميتوان به داروي بسيار پرمصرف استامينوفن اشاره كرد كه در صورت مصرف بيش از اندازه و خودسرانه ميتواند منجر به آسيبهاي سخت كبدي بشود. داروي ديگر نوعي گاز بيهوشي به نام هالوتان است كه باعث درگيري كبد به صورت حاد شده و چند روزي بيمار را گرفتار ميسازد.
5ـ شركت در خونسازي قبل از تولد:
در دوران جنيني و تا زماني كه هنوز مغز استخوان فعال نشده كبد يكي از مهمترين مراكز توليد گلبولهاي قرمز است. پس از تولد يان نقش كمرنگ شده و تأثير كبد در خونسازي، فقط فراهم كردن شرايط محيطي مناسب و سهم انداكي از ترشح هورمون خونساز به نام اريتروپويتين است كه فعاليت مغز استخوان را تشديد ميكند. در صورت بروز كم خونيهاي شديد و مزمن در حدي كه مغز استخوان توان جبران نداشته باشد كبد مجدداً فعال شده و در خونسازي شركت ميكند. مثلاً در بيماران هموفيلي و تالاسمي بخشي از خونسازي به عهده كبد است و به همين علت كبد در اين بيماران بزرگ ميشود.
6- از ديگر فعاليتهاي كبد ميتوان به مقاومت در برابر عفونتها، فراهم ساختن سريع انرژي در هنگام ضرورت، ذخيره آهن و غيره اشاره كرد.
با احتساب موارد متعدد و حياتي فوق تقريباً ميتوان ادعا كرد عملياتي در بدن نيست كه كبد در آن نقش نداشته باشد. به همين علت است كه در صورت وقوع بيماريهاي كبدي و از كار افتادن آن اختلالات متعددي بروز ميكند. خوشبختانه حجم كبد نسبت به ساير ارگانها بزرگتر بوده و واجد سلولهاي متعددي است كه هر يك به تنهايي تمام خصوصيات كبد را دارا هستند. بنابر اين ظرفيت جبران كبد بالا بوده و در صورت از بين رفتن بخشي از آن، باقيمانده سلولها قابليتهاي خود را حفظ ميكنند. به همين دليل است كه تا مراحل پيشرفته بيماريهاي كبدي علائمي بروز نمی کند.
در صورت از هم گسيخته شدن پوشش رگها و به وجود آمدن خونريزي سيستمي در بدن فعال ميشود كه خون سيال و روان را به ماده جامد لاستيكي به نام لخته تبديل ميكند و مانع خونريزي ميشود. روند تبديل خون مايع به لخته را انعقاد ميگويند. عمليات انعقاد شامل دو بخش سلولي (پلاكت) و پروتئيني (آبشار انعقادي) ميباشد. پلاكتها از سلولهاي كوچك خون هستند كه در شروع به سرعت جمع شده و مانند يك ميخ سوراخ به وجود آمده در رگ را ميپوشانند. براي عمليات انعقاد خون نياز به 13 پروتئين و آنزيم است. آنزيمهاي موجود در اين مسير شكل قابل حل پروتئينها را تغيير داده و آنها را تبديل به شبكه پيچيدهاي ميكنند كه مانند تور سلولهاي خوني را در خود جمع كرده و لخته را ميسازد. اين لخته نهايتاً سوراخ را مسدود كرده مانع ادامه خونريزي ميشود.
پروتئينهاي انعقادي شامل 13 آنزيم و فاكتور گوناگون است و 4 مورد از مهمترين آنها در كبد ساخته ميشود. از طرف ديگر عمليات ساخت اين مواد نياز به ويتامين k دارد كه جذب آن تحت تأثير كبد است. بنابر اين كبد تأثير دوگانهاي در روند انعقاد خون داشته و به همين علت زمان انعقاد خون شاخصي از كاركرد كبد ميباشد.
سلام
چون نوشته بودید از سایت های دیگه پیداکردید چقد به این قسمت متن مطمئنید؟؟؟
[FONT=arial] ولی در علوم جدید خون سازی را به مغز استخوان ربط می دهند
سوال اینجاست که ایا کبد عصاره غذا را تبدیل به خون می کند ؟ ایا کبد خونساز است ؟
پروتئین اصلی خون در کبد ساخته میشود ولی اینطور نیست که خون فقط در کبد ساخته شود . مغز استخوانهای بدن نیز همین نقش را دارند و چند عضو دیگر .
در دوران جنینی کبد یکی از اصلی ترین محل های خونسازی بدن است و در بعد از تولد در کسانی که خونسازی مغز استخوان انها مختل شده( در مبتلایان به سرطان خون ) کبد و طحال به خونسازی میپردازند که البته این حالت یک حالت پاتوژن و اسیب زا برای بدن است و کبد و طحال از اندازه نرمال خارج و بزرگتر میشوند و کلا یکی از علائم سرطان خون اسپلنومگالی ( بزرگی طحال ) و هپاتومگالی ( بزرگی کبد )میباشد
امیدوارم مفید باشه:Gol:
در دوران جنینی کبد یکی از اصلی ترین محل های خونسازی بدن است و در بعد از تولد در کسانی که خونسازی مغز استخوان انها مختل شده( در مبتلایان به سرطان خون ) کبد و طحال به خونسازی میپردازند که البته این حالت یک حالت پاتوژن و اسیب زا برای بدن است و کبد و طحال از اندازه نرمال خارج و بزرگتر میشوند و کلا یکی از علائم سرطان خون اسپلنومگالی ( بزرگی طحال ) و هپاتومگالی ( بزرگی کبد )میباشدامیدوارم مفید باشه:Gol:
در بیماری های خونی طحال از بدن خارج میکنن مخصوصا بیمارهای مثل افت پلاکت
غیر از اجزا خون و موادی که در خون هستند مثل d و... ی پروتین سازنده خون و ذخیره اهن هم در بدن هست که در بیماری های خونی مقدارش کم میشه.
شگفتي هاى آفرينش (ترجمه توحيد مفضل)، ص: 53
[هضم غذا، ساخت خون و جريان آن در تمام بدن]
اى مفضّل در باره تغذيه بدن و تدابير نهفته در آن نيك بينديش. غذا در آغاز به معده مى رسد، معده آن را مى پزد [هضم مى كند]. آنگاه عصاره آن از طريق مجارى بسيار ريز و نازكى كه مانند يك پالنده كار مى كنند به كبد مى رسد. اين مجارى ريز براى آن است كه مبادا چيزى خشن و غليظ به آن راه يابد؛ زيرا كبد در نهايت ظرافت و نازكى است و تاب فشار و خشونت را ندارد. كبد، آن را مى پذيرد و با تدبير حكيم به خون تبديل مى شود و از طريق عروق و مجارى به تمام بدن سرازير مى شود، بسان جوي هايى كه در زمين است و آب را به همه جاى آن مى رسانند. نيز مواد زايد و آلوده در ظرف هاى خاص خود قرار مى گيرد. آن چه از صفراست به سوى كيسه صفرا، آن چه از سوداء است به سمت طحال و آن چه از ترى و رطوبت است به جانب مثانه مى رود. در حكمت الهى در تركيب بدن درنگ كن كه چگونه هر عضوى را در جايش قرار داده و اين ظرف ها را چنان نهاد كه مواد زايد و فاسد را در خود گرد آورند تا اين مواد در سراسر بدن منتشر نگردد و جسم را بيمار و زار ننمايد. چه بلند مرتبه است كسى كه تقدير را نيكو نمود و تدبير را استوار كرد. سپاس او را چنان كه شايد و سزد.
سلام و تشکر از شما
انچه که معلوم است از ترجمه ای که گذاشتید
منظور از کلمه خون در این ترجمه که بکار رفته همه نوع مایعاتی است که در کبد ساخته می شود
و منظور خون قرمز رنگ به معناییی که ما در فارسی از خون انتظار داریم نیست
حال سوال حقیر این است که ایا در عربی برای واژه دم معانی مختلف وجود دارد ؟ در این صورت ممکن است که ترجمه ناقص انجام شده
و منظور از خون در این ترجمه خون قرمز رنگ نباشد
سلام علیکم و رحمةالله،
نقل از کتاب «تغذیه در طب ایرانی، اسلامی» نوشتهی دکتر غلامرضا کردافشاری، دکتر حوریه محمدی کناری، دکتر سید سعید اسماعیلی، صفحهی ۳۷ و ۳۸:
«غذایی که ما میخوریم پس از هضم در معده و رودهی کوچک، از طریق عروق بسیار ریز مزانتریک (ماساریقا) به کبد منتقل میشود و پس از پردازش در کبد به چهار بخش عمده تقسیم میشود: صفرا، دم (خون)، بلغم و سودا. به هر یک از اینها اخلاط گفته میشود و منظور از اخلاط اربعه همین چهار خلط است. البته بلغم عمدتاً در معده و روده ایجاد میشود و مقدار کمتری از آن در کبد تولید میگردد. این بخش از طریق عروق لنفاتیک روده جذب میشود و بر خلاف بقیهی غذاها وارد کبد نمیشود. امروزه به این بخش جذب شده تری گلیسیرید میگوییم که نوعی چربی خون است.
برای نزدیکی به ذهن، اینطور در نظر بگیرید که اگر یک مقدار خون را در داخل لولهی آزمایش بریزیم چهار بخش در آن دیده میشود: بخش فوقانی آن که در واقع کف خون است و به زردی میزند صفرا نام دارد، بخش زیرین آن که به رگ قرمز است دم و زیر آن بلغم قرار دارد و در ته لوله یک لایه رسوب تیرهرنگ داریم که سودا نامیده میشود.
گرچه همهی این اخلاط در خون موجودند اما خداوند متعال برای صفرا و سودا، مکانهای ذخیره (صفرا در کیسهی صفرا و سودا در طحال) آفریده است که در آن جمع شوند و در هنگام نیاز و به اندازهی لازم، در بدن انتشار یافته و مانع از ابتلا به بیماریهای مربوطه شوند اما دم و بلغم در بدن و در عروق خونی، لنفاوی و ... در حال حرکتند و جایگاه ویژهای ندارند.»
بنابراین منظور از «دم» یکی از چهار بخش خونی است که در رگها موجودند ... اگر اشتباه نفهمیده باشم
یا علی
حال سوال حقیر این است که ایا در عربی برای واژه دم معانی مختلف وجود دارد ؟ در این صورت ممکن است که ترجمه ناقص انجام شده
و منظور از خون در این ترجمه خون قرمز رنگ نباشد
با صلوات بر محمد و آل محمد
وسلام وعرض ادب
در کتاب قاموس قرآن، ج2، ص: 359 آمده است:
دم:
خون. اصل آن دمى است و بعضى دمو گفته اند (اقرب) «إِنَّما حَرَّمَ عَلَيْكُمُ الْمَيْتَةَ وَ الدَّمَ وَ لَحْمَ الْخِنْزِيرِ ...» بقره: 173 جمع آن دماء است مثل «أَ تَجْعَلُ فِيها مَنْ يُفْسِدُ فِيها وَ يَسْفِكُ الدِّماءَ ...
بقره: 30.
كلمه دم هفت بار و دماء سه بار در قرآن مجيد آمده است و خوردن خون بصريح آيات قرآن حرام و آن يكى از معجزات نه گانه حضرت موسى است كه در «جراد» و «تسع» گذشت و انشاء اللَّه در حالات حضرت موسى گفته خواهد شد.
و در کتاب مجمع البحرين، ج1، ص: 146 آمده است:
(دما) قوله تعالى: فَأَرْسَلْنا عَلَيْهِمُ الطُّوفانَ وَ الْجَرادَ وَ الْقُمَّلَ وَ الضَّفادِعَ وَ الدَّمَ [7/ 133] «1» فالدم من جملة الآيات الخمس التي أرسلها الله على بني إسرائيل، فسلل النيل عليهم فصار دما، فما يستقون من الأنهار و الآبار إلا دما عبيطا أحمر، فشكوا إلى فرعون فقال: إنه قد سحركم، و كان فرعون يجمع بين القبطي و الإسرائيلي على إناء واحد فيكون ما يلي الإسرائيلي ماء و ما يلي القبطي دما، حتى كانت المرأة من آل فرعون تأتي المرأة من بني إسرائيل حين جهدهم العطش، فتقول: ضعي في فمي ماء فلما تضعه في فيها يصير دما عبيطا، حتى ذاقوا العذاب الشديد «2».
و في الحديث:" كلما ليس له دم فلا بأس به" «3»
أي نفس سائلة كالعقارب و الخنافس و الديدان و نحوها. و في الخبر نهى عن الدم، أي لا يجوز
__________________________________________________
(1). يذكر آية الدم في" ضفدع" أيضا- ز.
(2). تفسير علي بن إبراهيم ص 221. [.....]
(3). الوسائل، كتاب الطهارة ص 173.
بيعه، و قيل: يعني أجرة الحجام. و فيه:
" ثم ائت مقام جبرئيل بالمدينة، ثم تدعوا بدعاء الدم، و هو مقام لا تدعوا فيه الحائض- يعني المستحاضة-، فتستقبل القبلة، إلا رأت الطهر"
و هو دعاء مشهور مذكور في الفقيه «1». و فيه:
" لا يبطل دم امرىء مسلم"
أي لا يذهب دمه هدرا. و" دمي الجرح دمى" من باب تعب، و" دميا" أيضا: خرج منه الدم، فهو" دم" على النقص «2». و" شجة دامية" للتي خرج منها الدم، فإن سال فهي الدامعة، و منه" في الدامية بعير" «3». و يقال:" أدميته أنا" و" دميته تدمية" إذا ضربته فخرج منه الدم. و أصل الدم" دمي" بسكون الميم، لكن حذفت اللام و جعلت الميم حرف أعراب، و قيل: الأصل بفتح الميم، و يثنى بالياء، فيقال:" دميان"، و قيل: أصله واو، لقولهم:" دموان"، و قد يثنى الواحد، فيقال:" دمان"- كذا في المصباح.
و في الحديث:" و تغتسل المرأة الدمية بين كل صلاة"
هي في كثير من النسخ بالدال المهملة، يعني صاحبة الدم، و في بعضها- بل ربما كان أغلب- بالذال المعجمة، و فسرت بمن اشتغلت ذمتها بالصلاة، و كونها نسبة إلى أهل الذمة غير مناسب- كما لا يخفى.
و في وصفه (ص):" كأن عنقه جيد
__________________________________________________
(1). من لا يحضره الفقيه ج 2 ص 340.
(2). يذكر في" دوا" أن الإجاص يسكن الدم، و في" صلصل" طبيعة الدم، و في" عدم" دم الأخوين، و في" نعم" شيئا من أسماء الدم و في" غنى" فصد الدم- ز.
(3). يذكر الدامية في دمع أيضا- ز.
دمية" «1»
هي بضم دال مهملة و سكون ميم: صنم يتخذ من عاج، أو صورة يتنوق في صنعتها و يبالغ في تحسينها. و جمع الدمية" دمى".
و في الخبر:" وجدت الأرنب تدمي"
أي تحيض. و" سهم مدمى" للذي دمي فيه فأصابه الدم