ببینید بحث ما بر سر شناخت خدا و ایمان واقعی بود. من به میزان ایمان کاری ندارم ، حرفم این است که بعضی مسلمان ها خدا را نشناخته اند و اگر چه خودشان یا دیگران خیال میکنند اینها مسلمان هستند ، اما به واقع مسلمان نیستند! حالا ممکن است چندین عامل مختلف در مسلمان بودن اینها دخیل باشد. تولد در کشور ، شهر و خانوادهء مسلمان ، تربیت و عادت به یک سری رفتارها مثل خواندن نماز و دلایل اینچنین
دقت کنید خواهر گرامی ، ابداً حرف من این نیست که باید از خدا شناخت فلسفی پیدا کنیم. من شناخت ساده را هم کاملاً می پذیرم و چه بسا با ارزشتر از شناخت فلسفی باشد
اما میدانید حرف من چیست؟
من میگویم: شناخت ، ساده باشد ، اما صحیح باشد
یعنی صرف شناخت کافی نیست ، بلکه باید شناختی درست داشته باشیم و عقیده دارم شناخت خیلی از مسلمان ها از خدا و دین اشتباه است
سرکار "حبیبه" میفرمایند ایمان شدت و ضعف دارد. خب این حرف درستی است
ولی موضوع بحث من شدت و ضعف ایمان نیست ، بلکه درست و غلط آن است
خب ببینید بزرگوار کسی که شهادتین رو به زبون آورد مسلمونه!درسته! ولی
این انتظاری که دارید این انتظار از افراد مومنه نه مسلمون!
سلام بر دوستان مخصوصا خواهر عزیز حبیبه و برادر گرامی رضا
بحث شما دونفر بخاطر وجود یک تناقض است که باید حل شود
باید دید مقصود از ایمان اوردن به خدا و مسلمان شدن چیست ؟
ایا مقصود فقط این است که خدا برای خودش و پیامبر طرفدار و پیرو جمع کند ؟
یا منظور هدفی دیگر است
اگر بگویید کافر با اعمال خوب هرگز به بهشت نمی رود
ان گاه در ذهن تداعی می شود که خدا منظورش از مسلمان شدن افراد این است که پیرو برای خودش جمع کند
که به نظر این درست نمی اید
این سوال باید روشن شود چرا یک کافر معاند با وجود اعمال خوب باید هرگز به بهشت نرود ؟
و چرا یک مسلمان با وجود اعمال بد باید عاقبت به بهشت برود ؟
خلاصه به نظرم چیزی به نام فطرت که چیز مستقل از عقل باشد بی معناست یا دلیل برایش نداریم و هرکس می خواهد بنا به فطرتش قدم بردارد، اشکال ندارد مختار است که بردارد.ولی این شخص با گاو پرست و بت پرست و موش پرستی که از بچگی با خرافات بزرگ شده فرقی ندارد.همچین شخصی نباید مسلمان خوانده شود و آن را مسلمان خطاب کردن و از او اعمال عبادی و جان دادن در راه اسلام را خواستن سوء استفاده از اوست.و لایق پاداش هایی که برای یک مسلمان در نظر گرفته شده نیست.که اسلام آشکارا در عمل همچین چیزی را نفی می کند.
من هم میگویم مسلمان هایی داریم که خیال میکنند مسلمان هستند ، اما نیستند! کافرند!
اینها فقط اسم مسلمان را یدک میکشند
بارها و بارها این جملات را تکرار کرده ام
نقل قول از پست های شماره
83 و 86:
عده ای از مسلمانان گر چه شاید استدلال های منطقی و فلسفی را نتوانند بصورت علمی شرح بدهند ، اما در حد خودشان مبنایی صحیح برای پذیرش دین اسلام دارند و چون این مبنا صحیح است ، همین مقدار از آنها پذیرفته ، بلکه بهتر از صدها دلیل فلسفی است که بدون شناخت قلبی باشد. لذا نمیشود عامهئ مسلمانان را زیر سوال برد. اما تعداد زیادی از مسلمانان هم نه مبنایی دارند ، نه شناخت قلبی صحیح دارند و نه استدلال دارند. بلکه به یک سری مسائل عادت کرده و بخاطر تعصب یا وراثت مسلمان هستند. اعتقاد اینها اعتباری ندارد و فقط ظاهر مسلمان دارند. چه بسا آتئیستی که نزد خدا از امثال این مسلمان ها محبوب تر باشد. نتیجه اینکه نمیشود تمام عوامِ مسلمانان را جمع بست و گفت عامهء مسلمانان خدا را با قلبشان شناخته اند ، بلکه آنها خیال میکنند که خدا را شناخته اند و خیال میکنند که به خدا ایمان دارند. نمونه اش را هم که عرض کردم
ندانمگرایی که تلاش میکند به وجود یا عدم وجود خدا پی ببرد ، عناد نداشته و این موضوع شرایط او را متفاوت میکند. از طرفی مسلمانی که خدا را اشتباهی فهمیده باشد ، اگر تلاشی برای شناخت خدا نکرده باشد ، احتمال اینکه به بیراهه برود بسیار زیاد است. فراموش نکنیم قاتلین امام حسین(ع) هم خودشان را مسلمان میخواندند
موضوع همینجاست که ممکن است کسی خیال کند به حقیقتی رسیده و ظاهر امر هم همین را نشان بدهد ، ولی در واقع صرفاً به یک تصور اشتباه رسیده باشد. برعکس ممکن است ظاهر کسی نشان بدهد که به حقیقتی نرسیده ، اما رسیده باشد. لااقل به بخشی از حقیقت
حرف من هم همین است. اینکه ممکن است کسی اسم ندانمگرا را یدک بکشد و کسی هم نام مسلمان را
ولی اینها نامهایی است که بر مبنای ظاهر بر آنها گذاشته شده و فقط خداست که از باطن افراد آگاهی دارد
حدیث شریف مشروط است"اگر به این حال بمیرد"
صحبت ما هم درمورد چگونگی "حال" و "عمل" فرد است ، نه خودش
این "حالت" و این نوع "مسلمان بودن" غلط است
چرا پیامبر(ص) تاکید می کنند که: اگر با همین حال بمیرد ،
به دین من (اسلام) نمرده یعنی به بقیه کارهایش نگاه نکنید که شبیه به مسلمان هاست. اگر چنین خصوصیتی در کسی باشد مسلمان نیست ، حالا بقیه اعمالش هر چه میخواهد باشد
ضمن اینکه همین روایت هم نشان می دهد اوضاع کافر در قیامت خیلی خراب است و نزد خدا ارزشی ندارد وگرنه به رو در آتش نمی افتاد بله ما گناهانی داریم که اگر بی توبه با آن گناهان بمیری کافر مرده ایی،دقت بفرمائید کافر= داخل شدن در دوزخ
خیر خواهر گرامی
شخص بخیل اگر با همان حال بمیرد بخیل مرده است نه کافر
یعنی مسلمان بخیل نمیشود ، و اگر بخیل بود دیگر مسلمان نیست
می دانید تفاوتش چیست؟
کافرِ بخشنده ممکن است تلاشش را کرده باشد ولی به نتیجه نرسیده باشد
اما مسلمانِ بخیل ، عمداً برای شناخت خدا تلاشی نکرده است
قضاوت
خواهر گرامی ، مگر بنده شخص خاصی را مورد قضاوت قرار دادم؟ مگر مصداق شخصی تعیین کردم؟
گفتم هستند کسانی که اینچنین است. دلیل میخواهید؟ به روی چشم
از کجا دانستید کم نیستند؟
از آنجا که امام علی(ع) خانه نشین شد
از آنجا که امام حسن(ع) میگفتند اگر به اندازهء این چند گوسفند یار حقیقی داشتم قیام میکردم
از آنجا که سپاه امام حسین(ع) زیر 100 نفر بود و سپاه روبرویش هزاران نفر و هر دو هم میگفتند لا اله الا الله
از آنجا که همین الان در کشورمان شیخ خائن داریم
از آنجا که در زمان کار در موبال فروشی می دیدم همکارهای من با زبان روزه گوشی دست دوم را به عنوان نو میفروختند
از آنجا که در ادارهء ما نماز جماعت سر ساعت اقامه میشود ولی مفاد قرارداد نصفش پایمال میشود
تمام اینها یعنی فهم اشتباهی دین
یعنی عدم باور حقیقی و صحیحِ قلبی
ابتدای بحث عرض نکردم که دشمنان اهل بیت علیهم السلام را کاری ندارم چرا که آنها اصلا مسلمان نیستند؟!
بحث بنده با حضرتعالی فقط راجع به عامه ی مسلمین است
چرا پیامبر(ص) تاکید می کنند که: اگر با همین حال بمیرد ، به دین من (اسلام) نمرده یعنی به بقیه کارهایش نگاه نکنید که شبیه به مسلمان هاست. اگر چنین خصوصیتی در کسی باشد مسلمان نیست ، حالا بقیه اعمالش هر چه میخواهد باشد
برادر محترم،سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله را تفسیر به رأی نفرمائید جسارتا!
نتیجه ای که شما از این سخن می گیرید به دور از صواب است،خلاف قران است:"فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره"خدا ذره ای نیکی
از هر انسانی مسلمان یا غیر مسلمان را نادیده نمی گیرد،چطور اگر نماز کسی در مقطعی اشکال داشت نباید سایر خوبیهایش را دید؟
اینکه نقض غرض خودتان است،شما اینهمه بحث کردید که کافر خوش اخلاق به خاطر اخلاق خوبش خوب است،پس چطور می گوئید
مسلمان همینکه نمازش بدون حضور قلب بود و سریع خوانده شد دیگر به سایر اعمالش نگاه نکنید این مسلمان نیست؟!
اینکه عرض کردم در مقطعی یعنی مقطعی از عمر،چون پیامبر(ص) قید مهمی در کلامشان گذاشتند "تا آخر عمر"،"مرگ در همین حال".
ضمن اینکه اصلا مفهوم دین را باید در حدیث شریف بررسی کرد.
از امام صادق علیه السلام می پرسند فرق اسلام و ایمان چیست؟ قسمت رنگی تعریف حضرت از اسلام است.
حال شما می فرمائید کسی که نمازش را سریع خوانده مسلمان نیست؟ و کلام مقید رسول خدا (ص) را مطلق می کنید؟این که نمی شود!!!!
شخص بخیل اگر با همان حال بمیرد بخیل مرده است نه کافر یعنی مسلمان بخیل نمیشود ، و اگر بخیل بود دیگر مسلمان نیست
می دانید تفاوتش چیست؟
کافرِ بخشنده ممکن است تلاشش را کرده باشد ولی به نتیجه نرسیده باشد
اما مسلمانِ بخیل ، عمداً برای شناخت خدا تلاشی نکرده است
مسلمان خسیس مسلمان نیست؟
شما مسلمانان را به خاطر یک صفت اخلاقی تکفیر می کنید؟
اینها رذایل اخلاقیند،اگر بخیل مسلمان نباشد پس حسود و کینه توز و بدخواه و فحاش
و ...هم مسلمان نیستند،آنوقت بفرمائید جهاد اکبر و تهذیب نفس و خودسازی به چه درد می خورد؟
این آیه برای کیست؟"قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا..."
ای کسانی که به خودتان با گناه ظلم کرده اید از رحمت خداوند نا امید نشوید خداوند همه ی گناهان شما را می آمرزد.
از آنجا که امام علی(ع) خانه نشین شد
بله ولی حضرت علی علیه السلام آنان را تکفیر نفرمود بلکه از هیچ نصیحت و خیر خواهی و مشاوره ای در حق آنان دریغ نورزید.
بقیه را نقل قول نکردم چون حساب دشمنان و کشندگان اهل بیت(علیهم السلام) از عامه ی مردم مسلمان جداست،آنها کافرند
همانهایی هستند که اعقابشان الان تکفیری و سلفی و وهابیند.
از آنجا که همین الان در کشورمان شیخ خائن داریم
از آنجا که در زمان کار در موبال فروشی می دیدم همکارهای من با زبان روزه گوشی دست دوم را به عنوان نو میفروختند
از آنجا که در ادارهء ما نماز جماعت سر ساعت اقامه میشود ولی مفاد قرارداد نصفش پایمال میشود
اینها گناه است،حق الله و حق الناس،نه کفر و زندقه،با توبه و اصلاح و برگرداندن حق الناس پاک می شود،حق الناس
هم گردن کسی باشد عذاب می شود ولی اینها که فرمودید احکام خودش را دارد نمی شود همه چیز را با هم خلط کرد.
بله کافر منصف در صفت انصاف از مسلمان غیر منصف بهتر است،در همان صفت.
تمام اینها یعنی فهم اشتباهی دین
یعنی عدم باور حقیقی و صحیحِ قلبی
این هم نظر خوارج در باره ی انجام دادن گناه مسلمانه
خوارج نه بصیرت دینی داشتند و نه بصیرت عملی. مردمی نادان و فاقد بصیرت بودند بلکه اساسا منکر بصیرت در عمل بودند؛ زیرا این تکلیف را امری تعبُّدی می دانستند و
مدّعی بودند باید با چشم بسته انجام داد.
عدم بصیرت[27] و نادانی، آنها را بدینجا کشانید که آیات قرآن را غلط تفسیر کنند و از آنجا ریشه مذهبی پیدا کردند و به عنوان یک مذهب و یک طریقه، موادّی را ترسیم
نمودند.
اصل دیگری[28] که برای مذهب خودشان تأسیس کردند، که باز حاکی از تنگ نظری و جهالت اینها بود، این بود که گفتند: اساسا عمل، جزء ایمان است، و ایمان منفکّ از
عمل نداریم. مسلمان به گفتن: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّه وَ اَشْهَدُ اَنَّ محمّداً رَسولُ اللّه » مسلمان نیست. مسلمان اگر نمازش را خواند، روزه اش را گرفت، شراب نخورد،
قمار نکرد، زنا نکرد، دروغ نگفت، و اگر از هر گناه کبیره ای پرهیز کرد، تازه اوّلِ اسلامش است. و اگر مسلمان یک دروغ بگوید، اصلاً او کافر است، نجس است و مسلمان
نیست. اگر یک بار غیبت بکند یا شراب بخورد، از دین اسلام خارج است.
خوارج[29] برای اوّلین بار این عقیده را اظهار کردند که ارتکاب گناه کبیره، ضدّ ایمان است؛ یعنی مساوی با کفر است. پس مرتکب گناه کبیره، کافر است. ... در نهج البلاغه
آمده است که امیرالمؤمنین با آنها درباره این مسأله مباحثه کرد و با ادلّه متقنی نظریّه آنها را باطل ساخت
شما می فرمایی که خدا از مردم جاهل عرب که علم منطق و فلسفه نخوانده اند انتظار اسلام آوردن دارد.ولی از من به همان اندازه انتظار ندارد؟؟خوب اگر بگویید خیر.این یک شعار است.استاد من که به اندازه تحقیق کرده و علم منطق و فلسفه را تا حدی خوانده ام یعنی از مردم جاهل عرب کمتر هستم.
جناب پارسا مهر عزيز بحث اصلي اين تاپيك اثبات خدا براي يك ندانم گرا نيست!!!
اين موضوع به كرات در اين سايت مطرح شده...
اما شما به يك نكته توجه نكرديد كه همان اعراب جاهلي متخصص در خطابه و شعر بودند و به محض شنيدن آيات قران به ماورائي بودن آن اذعان ميكردند تا جايي كه آن را سحر كننده خواندند.
فهميدن چنين چيزهايي احتياج به فلسفه و منطق اصطلاحي ندارد.
لذا عالم بودن تنها به فهميدن فلسفه و منطق نيست. بلكه گاهي معاني و بيان به فهم الهي بودن قران و رسالت و ... كمك ميكند.
بنابراين شما در تمام زمينه ها از اعراب جاهلي برتر نيستيد و آنها ممكن است از راه ديگري به اين حقانيت رسيده باشند كه شما به آن راه ديگر جاهل باشيد.
حرف بنده این است که چطور می شود خدا اسلام یک نوجوان سیزده ساله را که خودش را زیر تانک می اندازد و شهید می کند می پذیرد و رهبر او را رهبر خود می گیرد.ولی من که تقریبا دو برابر سن او دارم و به مراتب بیشتر از آن سیزده ساله تحقیق و تامل عقلایی کردم و به اکثر راه های رسیدن به خدا فکر کرده ام به خدا نرسیده باشم.می بینید که این حرف شما در حد یک شعار است.یا باید بگویید که من یا هرکس مشابه من جایشان جهنم است.چون حتما لجبازی می کنند و به دروغ می گویند که به خدا نرسیده اند دیگر و چطور یک سیزده ساله به خدا می رسد من نمی تواند!!!!!!!!!!!من این را هم بگویم که اثبات خدا را دو دوتا چهار در نظر گرفتم نه از روی احسای و عواطف و فطریات.
دوست عزيز شما كه ادعاي فهم منطق را داريد، فطريات جزو بديهيات اند و بديهيات اساس و شالوده استدلالهاي نظري اند. پس چطور شما فطريات را كنار ميگذاريد؟!
قسمت اول اين بيان شما هم با تفاوت فهم و شرايط مختلف بارها پاسخ داده شد و بيشتر از اين تكرار مكررات است.
شك و ندانم گرايي اگر يك گذرگاه باشد، قابل قبول است و البته مفيد. اما اگر كسي در اين جايگاه مستقر شود، خسران مبين است.
موفق باشيد...
جناب کارشناس ! حالا فرضکنید فرد مورد نظر تمایلش به وجود داشتن خدا بیشتر از عدم وجود خدا باشد ولی
این ندانم گرایی به دین رسیده باشد
و بعد از تحقیق به این نتیجه برسد که معلوم نیست دین اسلام برحق باشد
تکلیف این فرد چیست ؟
و بهترین دینی که می تواند انتخاب کند چیست ؟
ایا می تواند مثل پیامبر حنیف شود ؟ یعنی فقط خداپرست باشد و کار خوب بکند
و هیچ دینی نداشته باشد ؟
اين سوال خود قابليت يك تاپيك مستقل را دارد... اولا ايا حنيف به اين معنايي است كه شما ميفرماييد؟
ثانيا حقانيت اين روش جديد را از كجا فهميديد؟
ثالثا ايا دين و روش زندگي بايد الهي باشد يا همينطور كه شما فرموديد، دل بخواهي باشد؟
روي اين مساله كمي بيشتر تامل كنيد...
این سوال باید روشن شود چرا یک کافر معاند با وجود اعمال خوب باید هرگز به بهشت نرود ؟
و چرا یک مسلمان با وجود اعمال بد باید عاقبت به بهشت برود ؟ خواهر گرامي
ورود به اين بحث مستلزم خروج از بحث اصلي اين تاپيك است...
البته اين بحث در تاپيك هاي ديگري بررسي شده
لطفا مراجعه فرماييد
خدا ذره ای نیکی از هر انسانی مسلمان یا غیر مسلمان را نادیده نمی گیرد
سلام و صبح شما به خير
من هم چنين چيزي نگفتم. خواهشي كه دارم مطالب بنده را با دقت نظر بيشتري بخوانيد
من گفتم پيامبر(ص) ميفرمايند اگر چنين خصوصيتي در كسي باشد
مسلمان نيست و اين عين كلام حضرت بود
نگفتم كه اگر كسي اين خصوصيت را داشته باشد بقيه اعمالش پايمال ميشود. چنين حرفي نزدم
مسلمان نبودن كه لزوماً به معناي پايمالي ساير اعمال نيست
حال شما می فرمائید کسی که نمازش را سریع خوانده مسلمان نیست؟
من نگفتم. پيامبر(ص) و امامام معصوم(ع) گفتند
احاديث را كه از خودم ننوشتم خواهر گرامي
و کلام مقید رسول خدا (ص) را مطلق می کنید؟این که نمی شود!!!!
بارها اعترافي به حقيقت كرده ام و صداقت من در اين اعتراف براي شما روشن است
اينكه در علوم ديني من انگشت كوچك شما هم نمي شوم
ولي با احترام ، از شمايي كه منطق و فلسفه ميدانيد چنين استنتاجي بعيد است!
قيدي كه در فرمايش پيامبر(ص) معرفي ميكنيد صحيح است ، اما با منظور ما كاملاً بي ارتباط است
اگر من ميگفتم هر مسلماني كه مثلاً بخيل است ، همانجا او را بكشيد! آنگاه شما بايد در پاسخ به من ميفرموديد حديث پيامبر(ص) به زمان مقيد شده است
ولي حرف من كه اين نبوده خواهر گرامي
صحبت ما بر سر اين است كه
وجود چنين ايرادي = نامسلماني
حالا اينكه آن شخص بعداً ميخواهد توبه كند يا نه ، تغييري در مقصود ما ايجاد نميكند
از طرفي ، چطور است كه قيد زمان را براي مسلمان در نظر ميگيريد ولي براي كافر نه؟!!
با در نظر گرفتن قيدي كه شما معرفي كرديد ، كلاً تمام مباحث منتفي است چون شايد آن كافر نيزتوبه كند!
شما مسلمانان را به خاطر یک صفت اخلاقی تکفیر می کنید؟
سركار "حبيبه" باور بفرمائيد من شيعه هستم نه داعشي! تكفير آيا؟! :-o
اینها رذایل اخلاقیند،اگر بخیل مسلمان نباشد پس حسود و کینه توز و بدخواه و فحاش و... هم مسلمان نیستند
آنوقت بفرمائید جهاد اکبر و تهذیب نفس و خودسازی به چه درد می خورد؟
خودتان به من ميگوئيد 0 و 100 به موضوع نگاه نكنيم ، ولي حالا خودتان خصوصيات را 0 و 100 در نظر ميگيريد
اين رذائل اخلاقي شدت و ضعف دارند ، اما اگر به حد شديد در كسي باشد ، بله آن شخص مسلمان نيست
تهذيب نفس و خودسازي هم به اين درد ميخورد كه شخص مسلمان بشودبراي آنكه منظورم بهتر مشخص بشود و محكوم به اين نگاه مطلق نشوم كه از نظر من فقط معصومين مسلمان هستند ، مثالي ميزنم:
براي قبولي نياز نيست نمرهء 20 بگيريم. بلكه ميتوانيم 19 ، 15 ، 16/5 ، 11 ، 13/25 و...... بگيريم و قبول بشويم اما حتماً بايد نمره بالاي 10 بگيريم
حالا: كافر و مسلماني با خصوصيات بيان شده ، اينها هر دو زير 10 نمره مي گيرند. پس هچكدام قبول نيستند
اما ممكن است نمرهء كافر 6 باشد و نمرهء آن مسلمان 4 باشدمشكل اينجاست كه شما فكر ميكنيد من دارم كافر را با مسلماني كه نمره اش 11 است مقايسه ميكنم و براي پاسخگويي به صحبت هاي من اين فرض را در نظر ميگيريد
براي همين مدام ميفرمائيد حداقل ايمانِ اين مسلمان از كافر بالاتر است
اما صحبت من بر سر مسلمان زير 10 است ، نه 11 به بالا
این آیه برای کیست؟ "قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا..."
ای کسانی که به خودتان با گناه ظلم کرده اید از رحمت خداوند نا امید نشوید خداوند همه ی گناهان شما را می آمرزد
براي تمام مردم ، حتي آن كافر
اي كساني.... يا عبادي.... تمام بندگانِ من....
من واقعاً نميدانم چه اصراري به اين قيد زمان داريد؟!
بله کافر منصف در صفت انصاف از مسلمان غیر منصف بهتر است،در همان صفت
و اگر در اكثر صفات برتر بود چه؟!
ميخواهيد بگوئيد ايمان آن مسلمان برتر است؟
اگر ايمان آن مسلمان صرفاً موروثي بود چه؟
فقط 1 درصد احتمال دارد؟
همين 1 درصد احتمال براي تاييد حرف من كافي است
حساب دشمنان و کشندگان اهل بیت (علیهم السلام) از عامه ی مردم مسلمان جداست،آنها کافرند
همانهایی هستند که اعقابشان الان تکفیری و سلفی و وهابیند
نكتهء خوبي را مطرح كرديد كه به بنده براي بيان بهتر مقصودم كمك ميكند
اين اعقاب چه نشانه اي دارند كه آنها را از ساير مسلمان ها تمايز بدهيم؟ شاخ دارند؟! رنگ چهرهشان مثلاً بنفش است؟
آيا اگر حوادثي رخ نميداد اينها پيدا ميشدند؟
و مهمتر، آيا اينها تمام شده اند؟! آيا تمام آنها شناسايي شده اند؟قبلاً هم گفتم ، آيا غير از اين است كه بزرگترين ضعف اينها بي بصيرتي و شناخت نادرست خدا و دين است؟تمام حرف من هم همين است ، كم نيستند مسلمان هايي كه آن ايمان ، شناخت و باور كه مد نظر شما خواهر بزرگوار است را ندارند ، گر چه نماز بخوانند و روزه بگيرند و شهادتين بگويند
ما شما به يك نكته توجه نكرديد كه همان اعراب جاهلي متخصص در خطابه و شعر بودند و به محض شنيدن آيات قران به ماورائي بودن آن اذعان ميكردند تا جايي كه آن را سحر كننده خواندند.
سلام مجدد.استاد گرامی اولا قرآن ادعا دارد که معجزه جاوید است.از جنبه های گوناگون اعجاز دارد.تنها اعجازش در بخش ظاهر یا ادبیاتش نیست.از ثانی استاد گرامی مردم جاهل عرب پیشتر باید ثابت می کردند که معجزه نبوت را اثبات می کند.یعنی آنها معجزه را باید دلیلی بر صدق ادعای نبوت ثابت می کردند.ولی ثابت نکردند.من در این باره به نتیجه نرسیدم و حتی در همین سایت بیش از 15 صفحه فقط در همین باره با استاد صدیق بحث کردیم به نتیجه نرسیدم بعد مردم جاهل عرب به نتیجه رسیده بودند!!!!!!!!این هم بماند که معجزه قرآن نهایت نبوت پیامبر را اثبات می کند که عرض کردم من هنوز نرسیدم.ولی اثبات خدا چه یا اثبات الله چه!!استاد یا باید بپذیرم که خدا یا پیامبر از جهل و سادگی مردم عرب سوء استفاده کرده و آنها را به بردگی دینی گرفته اند یا باید همان حرف بنده را بپذیرد.
ست عزيز شما كه ادعاي فهم منطق را داريد، فطريات جزو بديهيات اند و بديهيات اساس و شالوده استدلالهاي نظري اند. پس چطور شما فطريات را كنار ميگذاريد؟!
استاد گرامی کجا فطرت جزء بدیهیات است؟شاید از نظر شما اینگونه باشد.ولی از نظر بسیار از فلسافه اینگونه نیست.بارها به طرق مختلف این قضیه توسط اشخاص مختلف نقد شده.و حتی به فرض فطرت بدیهی باشد.بنده که شخصا با فطرت مشکل دارم و اصلا در حرف هایم فطرت را در نظر نمی گرفتم و احساس می کنم جناب رضا هم اصلا آن را نادیده گرفته بودند.من فطرت را همان احساسات و عواطف و افکار ناخودآگاه می دانم که ممکن است باطل باشند.اما گذشته از این.شما چرا به سرکار گلشن اینگونه فرمودید که اگر کسی تحقیق کرد و به خدا نرسید معذور است؟چرا به فطرت اشاره نکردید؟چرا اشاره نکردید که اگر تحقیق کرد و به نتیجه نرسید.باید حواسش باشد که یک فطرت الهی و مشترک دارد که آن را نادیده گرفته که از آن جهت مستوجب عذاب است.با این توضیح ندانم گرایی او در حکم کفر است دیگر.یعنی حقیقت را نادیده می گیرد و می گوید نمی دانم خدایی هست.
اين بيان شما نقض هاي زيادي داره...
اولا در زمان خود پيامبر(ص) و ائمه(ع) هم ندانم گراهاي زيادي وجود داشت.
ثانيا در زمان غيبت هم معتقدين بسياري داريم.
اصولا اثار ائمه(ع) به همراه تعقل در عصر غيبت هم كارگشاست.
مطلب ديگر اينكه اختلاف علما غالبا در فرعيات است نه در اصول مسلمه. به عنوان مثال همه توحيد و نبوت رسول خدا(ص) را قبول دارند!
البته اختلاف در مسائل رحمت است! ايت الله جوادي املي ميفرمود اختلاف علمي رحمت است و باعث توليد علم ميشود.
محيط در انتخاب مسير تاثير دارد اما علت تامه نيست، كه اگر علت تامه بود ما نبايد هيچ مسلماني در غرب ميداشتيم.
تناقض!!! اگر شما فرزندت رو به رفتن مدرسه، مسواك زدن، رعايت بهداشت و ... تشويق كنيد، با تحقيق او در اينده در مورد اين مسائل و فهم فوايد آنها، تناقض دارد؟!!!
اگر شما به كشيدن سيگار عادت كنيد و بعدا بفهميد باعث بيماري ريوي شما همين سيگار است، به كار خود ادامه ميدهيد يا عادت بد را ترك ميكنيد؟
در هر حال ترك عادت مشكل است اما غير ممكن نيست...
سلام
1- به نظر شما مسله امامت و معاد یک اختلاف فرعی است؟!!
2-در بردن بچه به مدرسه و آموزش چیزی که خیر و نفع آن محسوس و قطعی است حرفی نیست
صحبت در مورد مذهب و عقیده است گرامی!!!
فرد چادری و غیر چادری هردوشون از عادتشون و قبیلشون دارن دفاع میکنن نه دین و غیر دین
اصلا یکی از دلایلی که مردم دارن دین زده میشن همینه که در افراد مذهبی روح تقلید میبینند نه تحقیق
استاد گرامی اولا قرآن ادعا دارد که معجزه جاوید است.از جنبه های گوناگون اعجاز دارد.تنها اعجازش در بخش ظاهر یا ادبیاتش نیست.
بنده نگفتم تنها اعجازش در فصاحت و بلاغت آنست!
بلكه فصاحت را مثال زدم براي راههاي ديگري كه اعراب جاهلي از آن طريق اعجاز قران را فهميدند در حالي كه شما نسبت به اين نوع از اعجاز آگاهي نداريد و انها داشتند. پس اينطور نيست كه اگر كسي در زمينه اي اطلاعات بيشتر دارد، بنابراين در تمام زمينه ها بر ديگري برتري دارد.
استاد گرامی مردم جاهل عرب پیشتر باید ثابت می کردند که معجزه نبوت را اثبات می کند.یعنی آنها معجزه را باید دلیلی بر صدق ادعای نبوت ثابت می کردند.ولی ثابت نکردند.
منظور شما رو متوجه نشدم.
لطفا بيشتر توضيح بديد.
ین هم بماند که معجزه قرآن نهایت نبوت پیامبر را اثبات می کند که عرض کردم من هنوز نرسیدم.ولی اثبات خدا چه یا اثبات الله چه!!
معجزه علاوه بر حقانيت ادعاي رسول(كه وظيفه اصلي معجزه همين است) فاعل حقيقي خود كه همان الله است را بطور ضمني و اجمالي ثابت ميكند. به عبارتي ادعاي رسول اينست كه از طرف خدا آمده و با ارائه معجزه هم رسالت ثابت ميشود و هم مبدئي كه رسول را ارسال نموده است. اولي بطور مستقيم و دومي غير مستقيم.
البته اين اثبات ضمني بطور مبهم است و اوصاف خداي فرستنده رسول را ثابت نميكند.
ستاد گرامی کجا فطرت جزء بدیهیات است؟
فطرت جزء بديهيات نيست بلكه فطريات جزء بديهيات اند...
بين اين دو اصطلاح خلط نفرماييد.
ابن سینا از فطريات با عنوان «قضایا قیاساتها معها» و «فطریة القیاس» یاد کرده است.
برای تصدیق این قضایا، علاوه بر تصور موضوع و محمول ، به تصور حد وسطی نیاز هست که این حد وسط همواره در ذهن حاضر است و به حرکت فکری و کسب آن نیازی نیست. مانند 2 نصف 4 است.
شما چرا به سرکار گلشن اینگونه فرمودید که اگر کسی تحقیق کرد و به خدا نرسید معذور است؟چرا به فطرت اشاره نکردید؟چرا اشاره نکردید که اگر تحقیق کرد و به نتیجه نرسید.باید حواسش باشد که یک فطرت الهی و مشترک دارد که آن را نادیده گرفته که از آن جهت مستوجب عذاب است.با این توضیح ندانم گرایی او در حکم کفر است دیگر.یعنی حقیقت را نادیده می گیرد و می گوید نمی دانم خدایی هست.
گاهي غبار شبهات و سوالات متعدد در ذهن، فطرت را ميپوشاند و باعث غفلت انسان ميشود. اما گاهي برخي حوادث باعث كنار رفتن اين غبارها شده و فرد را متوجه ميكند مانند شخصي كه خدمت امام صادق عليه السلام رفت و از خالق پرسيد. حضرت فرمود تا به حال شده كه در كشتي دچار طوفان بشي و دستت از همه جا و همه كس كوتاه بشه و هيچ اميدي به نجات نداشته باشي؟ گفت: بله. حضرت فرمود: در ان لحظه به ياد چه مي افتي؟ او همان خالق و خداست.
سلام
1- به نظر شما مسله امامت و معاد یک اختلاف فرعی است؟!!
2-در بردن بچه به مدرسه و آموزش چیزی که خیر و نفع آن محسوس و قطعی است حرفی نیست
صحبت در مورد مذهب و عقیده است گرامی!!!
فرد چادری و غیر چادری هردوشون از عادتشون و قبیلشون دارن دفاع میکنن نه دین و غیر دین
اصلا یکی از دلایلی که مردم دارن دین زده میشن همینه که در افراد مذهبی روح تقلید میبینند نه تحقیق
سلام عليكم
اصل معاد و امامت خير اما در جزئيات آن ها اختلاف است و اين اختلاف علمي نيز طبق بيان استاد جوادي كه عرض شد خير است.
عقايد انسان كه ابديت او را ميسازد و از او حتي بعد مرگ هم جدا نميشود و باعث عذاب يا ثواب او خواهد بود، به نظر شما نفع محسوسي ندارد؟!
به نظر شما عات اينقدر اهميت دارد كه آزادي يه زن را تا آخر عمر محدود كند؟ در گرماي تابستان با حجاب كامل باشد و راحتي خود را به خاطر يك عادت كنار بگذارد؟ به نظر ميرسد اين افراد با اين تقيد، صرفا از يك عادت پيروي نميكنند...
حق با شماست شايد عذه زيادي از انسانها(نه فقط متدينين) اهل تحقيق نيستند...
ولي كنار گذاشتن دين به دليل وجود برخي پيروان مقلد، راه درستي نيست. براي تحقيق بايد به خود منابع رجوع كرد نه پيروان عوام آن دين.
بنده نگفتم تنها اعجازش در فصاحت و بلاغت آنست!
بلكه فصاحت را مثال زدم براي راههاي ديگري كه اعراب جاهلي از آن طريق اعجاز قران را فهميدند در حالي كه شما نسبت به اين نوع از اعجاز آگاهي نداريد و انها داشتند. پس اينطور نيست كه اگر كسي در زمينه اي اطلاعات بيشتر دارد، بنابراين در تمام زمينه ها بر ديگري برتري دارد.
با سلام.خوب بنده هم خواستم بگویم که تفاوت چندانی بین ما و مردم اعراب نیست.اگر یک جنبه از اعجاز که مثلا ادبیاتش باشد برای اعراب مشهود بود، جنبه های دیگر اعجاز نیز بر مای نسل جوان امروز آشکار است.البته این ادعای مسلمین است.پس فرق چندانی بین ما و مردم عرب از این جهت نیست.
منظور شما رو متوجه نشدم.
لطفا بيشتر توضيح بديد.
بنده عرضم این است که شما می فرمایید که اعراب درک کردند که قرآن معجزه است.حالا بنده می گویم که حتی اگر پیامبر قرآن را نازل نمی کرد عوضش معجزه بزرگتری می آورد و مثلا ماه و خورشید را به هم پیوند می داد.این عمل خارق العاده که ما معجزه فرضش می کنیم.به خودی خود چه چیز را ثابت می کند؟ثابت می کند که آورنده آن معجزه قطعا به خدا متصل است و از جانب خدا آمده و خدایی وجود دارد؟عرض شد که این اصل باید اثبات شود که کارکرد یک عمل خارق العاده چیست.آیا اثبات کننده نبوت و وجود خدا است یا نه؟شاید آورنده معجزه و یا آن عمل خارق العاده بدون پیوند با خدا و اصلا بدون آنکه به خدایی باشد تحت شرایطی عملی خارق العاده انجام داده باشد.مرم اعراب باید این قضیه را ثابت می کردند.و عرض شد که بنده چندین ماه و بلکه چند ساله روی این قضیه فکر و تامل می کنم که آیا یک عمل خارق العاده حتی اگر پیوند ماه و خورشید باشد چیزی را ثابت می کند یا نه.و بنده به نتیجه نرسیدم.به این نتیجه نرسیدم که لزوما یک خدا و رسولش را ثابت می کند و عرض کردم که حتی در این مورد بیش از 15 صفحه با استاد صدیق بحث داشتیم و به نتیجه نرسیدیم.بعد چطور مردم اعراب به نتیجه رسیده بودند؟آیا اینجا خدا از جهل مردم عرب سوء استفاده نکرده؟
خلاصه اینکه مردم عرب باید با منطق و برهان ثابت می کردند که یک عمل خارق العاده که حالا می خواد قرآن باشه یا می خواد دو نصف کردن ماه باشه یا می خواد پیوند ماه و خورشید باشه، چیزی رو ثابت می کنه یا نه؟آیا مردم عرب این قضیه رو ثابت کرده بودند برای خودشون؟اگر بلی اونوقت فکر نمی کنید که احتمالا ما یعنی سرکار گلشن و یا بنده داریم لجبازی می کنیم و ما هم باید مثل مردم اعراب بچه های خوبی باشیم و این قضیه رو بپذیریم؟و یا شاید بگویید حتما درک و فهم و منطقمون از مردم عرب زمان پیامبر کمتره؟
[FONT="Arial"]
سلام عليكم
اصل معاد و امامت خير اما در جزئيات آن ها اختلاف است و اين اختلاف علمي نيز طبق بيان استاد جوادي كه عرض شد خير است.
عقايد انسان كه ابديت او را ميسازد و از او حتي بعد مرگ هم جدا نميشود و باعث عذاب يا ثواب او خواهد بود، به نظر شما نفع محسوسي ندارد؟!
به نظر شما عات اينقدر اهميت دارد كه آزادي يه زن را تا آخر عمر محدود كند؟ در گرماي تابستان با حجاب كامل باشد و راحتي خود را به خاطر يك عادت كنار بگذارد؟ به نظر ميرسد اين افراد با اين تقيد، صرفا از يك عادت پيروي نميكنند...
حق با شماست شايد عذه زيادي از انسانها(نه فقط متدينين) اهل تحقيق نيستند...
ولي كنار گذاشتن دين به دليل وجود برخي پيروان مقلد، راه درستي نيست. براي تحقيق بايد به خود منابع رجوع كرد نه پيروان عوام آن دين.
سلام
اینکه یک عده از علمای تراز اول شیعه قایل به زنده شدن مجدد بدن مادی نیستند یک مسله جزیی است؟!!! این که ما به چه نوع معادی اعتقاد داشته باشیم قطعا تبعات یکسانی با هم ندارند و این مسله جزیی نیست
و اما امامت
چگونه ضرورت امام برای جامعه اثبات میشود در حالی که غایب است؟
و اما منابع و احادیث
سی سال بیشتر از رحلت امام خمینی نگذشته و ما هنوز اورا نشناختیم که دقیقا چه درکی و نظری در مورد مسایل داشت و مضاف بر اینکه سخنان او تحریف هم میشود
حال با فاصله 1200 سال از معصومین چگونه توقع دارید که منظور ایشان را بفهمیم هم از این جهت که آن سخن جعل است یا خیر و هم از این جهت که در چه سطحی گفته شده جنبه اقناعی فردی داشته یا اجتماعی با چه لحنی بوده؟ و هزارتا مسله که در این فاصله زیاد قطعا پنهان میماند
و نتیجه وجود عمامه به سرهایی میشود که هر یک برداشت خاص و لحن خاص خود را دارد و آدمی واقعا میمونه کدوم درک درستی از دین داره
گذشته از اینها خیلی سوالات و شبهات مربوط به حال است نه گذشته!!
فطرت جزء بديهيات نيست بلكه فطريات جزء بديهيات اند...
بين اين دو اصطلاح خلط نفرماييد.
ابن سینا از فطريات با عنوان «قضایا قیاساتها معها» و «فطریة القیاس» یاد کرده است.
برای تصدیق این قضایا، علاوه بر تصور موضوع و محمول ، به تصور حد وسطی نیاز هست که این حد وسط همواره در ذهن حاضر است و به حرکت فکری و کسب آن نیازی نیست. مانند 2 نصف 4 است.
استاد گرامی همان فطریات هم جزء بدیهیات نیست.ما یک سری فطریات داریم که در عمل می خوانیم.به طور مثال شما یک مثال از امام صادق ع فرمودید.مثلا فلان روحیه و تجربه را فطریات می خوانیم.یک فطریات هم داریم که ساخته و پرداخته و اختراع دسته ای از فلاسفه است.بله آن فطریات که ساخته و پرداخته ی دسته ای از فلاسفه است.طبق تعریفی که دارند و ماهیتی که براشان تعریف شده، جزء بدیهیات محسوب می شوند.ولی در عمل، آنها که فطریات می خوانیم می توانند اوهام و خیالات باشد و فلاسفه و اهل علم هایی در این باره سخن گفته اند.پس آن فطریات بدیهی بیشتر ساخته و اختراع شده بدست اشخاصی مثل به قول شما ابن سینا هست.ولی در عمل آنها که برچسب فطریات به آن ها می چسبانیم، آیا به واقع بدیهی هستند یا نه به درستی باید اثبات شود و شخص باید به طرق مختلف با عقل خود بسنجد و بداند واقعا یک فطریاتی دارد یا نه با تعریف ابن سینا ها.ما که یک زمانی خیال می کردیم یک تجربیات فطری داریم و بعد فهمیدیم که چیزی جز اوهام و خیالات و تلقینات و تفکرات ناخودآگاه ما نبود.
با سلام.خوب بنده هم خواستم بگویم که تفاوت چندانی بین ما و مردم اعراب نیست.اگر یک جنبه از اعجاز که مثلا ادبیاتش باشد برای اعراب مشهود بود، جنبه های دیگر اعجاز نیز بر مای نسل جوان امروز آشکار است.البته این ادعای مسلمین است.پس فرق چندانی بین ما و مردم عرب از این جهت نیست.
شما فرموديد چطور اعراب فهميدند و ما نفهميديم؟
بنده عرض كردم جهت قبول انها با شما فرق دارد و اين نتيجه را نميتوان گرفت كه اگر انها با عقل كمتر به اين نتيجه رسيدند پس چرا ما نرسيديم؟
خلاصه اینکه مردم عرب باید با منطق و برهان ثابت می کردند که یک عمل خارق العاده که حالا می خواد قرآن باشه یا می خواد دو نصف کردن ماه باشه یا می خواد پیوند ماه و خورشید باشه، چیزی رو ثابت می کنه یا نه؟آیا مردم عرب این قضیه رو ثابت کرده بودند برای خودشون؟اگر بلی اونوقت فکر نمی کنید که احتمالا ما یعنی سرکار گلشن و یا بنده داریم لجبازی می کنیم و ما هم باید مثل مردم اعراب بچه های خوبی باشیم و این قضیه رو بپذیریم؟و یا شاید بگویید حتما درک و فهم و منطقمون از مردم عرب زمان پیامبر کمتره؟
بحث اعجاز و دلالت آن را همانطور كه فرموديد بايد در جاي ديگر پيگيري كرد... اما خرق عادت معجزه طوري است كه ديگران از آوردن آن عاجز باشند و به همراه ادعاي نبوت باشد. در اصل معجزه شاهدي بر ادعاي رسول است. و اين مطلب باعث پذيرش الهي بودن حضرت رسول(ع) توسط مسلمين صدر اول و بقيه بود.
قسمت دوم عبارت شما هم در قسمت اول اين پست پاسخ داده شد.
موفق باشيد
اما خرق عادت معجزه طوري است كه ديگران از آوردن آن عاجز باشند و به همراه ادعاي نبوت باشد. در اصل معجزه شاهدي بر ادعاي رسول است.
سلام مجدد.ولی به هر حال عرض کردم که ما که هرچه تامل و درنگ کردیم دیدیم که نمی توان بین امری بسیار بسیار خارق العاده و بین امری که تنها از جانب خدا می تواند سر بزند و نشان وجود خدا و اثبات کننده ی نبوت رسول است راهی پیدا کنیم.حالا مردم عرب چجور به این راه رسیدند.واقعا آدم های با فهم و شعوری بوردند!!!!!!!!کاش ما هم مثل آنها بودیم!بگذارید اینطور بگویم که:
بحث اعجاز و دلالت آن را همانطور كه فرموديد بايد در جاي ديگر پيگيري كرد... اما خرق عادت معجزه طوري است كه ديگران از آوردن آن عاجز باشند و به همراه ادعاي نبوت باشد. در اصل معجزه شاهدي بر ادعاي رسول است. و اين مطلب باعث پذيرش الهي بودن حضرت رسول(ع) توسط مسلمين صدر اول و بقيه بود.
شما فرموديد چطور اعراب فهميدند و ما نفهميديم؟
بنده عرض كردم جهت قبول انها با شما فرق دارد و اين نتيجه را نميتوان گرفت كه اگر انها با عقل كمتر به اين نتيجه رسيدند پس چرا ما نرسيديم؟
استاد گرامی، به نظر من شما جزء آن دسته از افراد باشید که می گویند به تعداد انسان های روی زمین راه برای رسیدن به خدا هست.ولی تا ۀنجا که بنده مطالعه داشتم راه ها محدود است.یعنی حداقل یک دروازه های اصلی و ابتدایی هستند که هرکس می خواد به خدا برسد باید از بین همه یا چند مورد از آن دروازه ها عبور کند و این دروازه ها محدود است و بی شمار نیست.مثلا دروازه اثبات بحث اعجاز و دلالت آن.وقتی شما می فرمایید جهت قبول مردم اعراب با ما فرق دارد یعنی چه؟یعنی آنها از هیچ یک از آن دروازه های اثبات خدا و نبوت پیامبرش عبور نکرده و از دری که غیر از آن درها عبور کرده اند؟والا ما که در کتابا و سخنان فلاسفه و منطق دری جز آنها که خواندیم ندیدم.نمی گویم از همه درها خواستیم عبور کنیم و نتوانستیم.ولی حداقل از آنها که در حد و توان ما بود و به نسبت راحت تر بود نتوانستیم عبور کنیم.مردم صدر اسلام از چه جهتی و به چه شکل وارد شده اند که اسلامشان از روی منطق و عقل و برهان بود که ما خواستیم از آن وارد شیم و نتوانستیم؟؟
سلام مجدد.ولی به هر حال عرض کردم که ما که هرچه تامل و درنگ کردیم دیدیم که نمی توان بین امری بسیار بسیار خارق العاده و بین امری که تنها از جانب خدا می تواند سر بزند و نشان وجود خدا و اثبات کننده ی نبوت رسول است راهی پیدا کنیم.
در حالت كلي بين يك كار خيلي عجيب و ادعاي امر ديگر رابطه منطقي نيست. اما بحث اعجاز در يك فضاي كلي بدون هيچ پيش فرض نيست. بلكه مبتني بر چند مقدمه است:
مثلا اينكه خدايي هست و براي هدايت بشر رسولاني ميفرستد؛
اين خداوند حكيم است و معجزه را بدست شخص كاذب نميدهد تا باعث گمراهي انسانها شود.
از طرفي براي توده مردم ثابت كردن رابطه با خدايي كه محسوس نيست امري غير ممكن و يا بسيار مشكل است.
با اين مقدمات، حكمت الهي اقتضا ميكند تا اين قدرت خارق العاده را به شخص دروغگو ندهد. پس اعجاز منحصر در رسولان الهي خواهد بود و هر كس از آن استفاده كند فرستاده خداست و به اين ترتيب رسالت پيامبر ثابت ميشود.
ما که در کتابا و سخنان فلاسفه و منطق دری جز آنها که خواندیم ندیدم.نمی گویم از همه درها خواستیم عبور کنیم و نتوانستیم.ولی حداقل از آنها که در حد و توان ما بود و به نسبت راحت تر بود نتوانستیم عبور کنیم.مردم صدر اسلام از چه جهتی و به چه شکل وارد شده اند که اسلامشان از روی منطق و عقل و برهان بود که ما خواستیم از آن وارد شیم و نتوانستیم؟؟
اين كلام شما مبتني بر يك مغالطه اشكار است: من نفهميدم و نيافتم پس چنين چيزي نيست!
هيچ گاه عدم درك يك نفر دليل بر درست نبودن يك امر نيست.
در استناد به احادیث برای اثبات یک مطلب آنهم مطلبی تا این حد مهم
باید خانواده ی حدیث تشکیل داد و همینطور آن را به قران عرضه کرد و نتیجه گرفت
سلام و عرض ادب
خواهر گرامي بنده هم هر مسلماني كه خطايي كند را كافر نمي دانم. من به خودم اجازه نمي دهم درمورد كافر هم نتيجه گيري قطعي كنم چه برسد به مسلمان
اما همانطور كه گفتم صحبت من روي قضاوت كردن نيست ، بلكه بر سر امكان وجود اين حالت است
براي مويد صحبت خودم نيز وهابيت را دليل گرفتم
وهابيت و تكفيري ها هم ميگويند اشهد ان لا اله الا الله و محمد رسول الله
آنها نماز مي خوانند ، روزه مي گيرند ، قرآن مي خوانند ، حج ميروند و......
اما هم من هم شما هم اساتيد ، آنها را نامسلمان ميدانيم (البته بجز وهابي هايي كه گمراهانِ بي اطلاع هستند) سوالي هم پرسيدم كه پاسخ نداديد
پرسيدم چرا در مورد وهابيت و تكفيري ها نمي گوئيد اين اعمال كه انجام ميدهند صرفاً رذيله اخلاقي است؟
چرا به آنها ميگوئيد نامسلمان؟ در ادامه هم عرض كردم از اين دست تفكرات منحرف در بين مسلمان ها وجود دارد اما همهء آنها كشف نشده اند
اگر امثال ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب نبودند ، شايد خيلي از تكفيري هاي امروز را ماها نمي شناختيم
اما خدا آنها را ميشناخت و ميدانست كه اينها فقط ظاهرشان شبيه به مسلمانان است
و بنده عرض ميكنم امروز هم بين مسلمانان ، حتي بين شيعيان از اين افراد وجود دارد و خدا هم آنها را ميشناسد و روز قيامت هم به عنوان نامسلمان به پروندهء آنها رسيدگي خواهد شد
تفكر تكفيري هم فقط يك نمونه از اين نوع انحراف است و انواع ديگري انحراف هم هست كه با وجود آنها در يك مسلمان ، آن شخص ديگر مسلمان نيست در مورد روايات هم نمي خواهم تفسير به راي كنم اما به نظرم روايات مورد نظر خيلي واضح هستند
واقعاً نمي دانم چطور مي خواهيد با استفاده از قرآن يا ساير روايات آنها را توجيه بفرمائيد
به نظر من آن رواياتي كه در تضاد با روايات مورد بحث قرار داده ايد ، درمورد قضاوت كردن است
يعني حالا كه طرف شهادتين را گفته ما هم به همين مقدار از او بپذيريم كه مسلمان است و دنبال قضاوت نباشيم چون ما در مقام قضاوت نيستيم
اما اين موضوع منافاتي با نامسلمان بودن برخي از آنها ندارد
این کلام را هم شنیده ام کسی که ولایت دارد طیب القلب است ولو فاسق العمل باشد و شفاعت برای همینهاست
صحبت ما از ابتدا روي مسلمانان بود ، نه بطور خاص شيعيان
ضمن اينكه بايد ديد منظور از داشتن ولايت چيست. آيا صرفاً اقرار زباني يعني ولايت داشتن؟!
فکر می کنم هر چه هم این بحث ادامه یابد باز به نتیجه نخواهیم رسید
پيشنهاد من يك تاپيك جداگانه است
البته اگر در پاسخ به نكاتي كه در اين پست عرض كردم مطلبي داريد به روي چشم ، مي شنوم
اما در كل پيشنهادم اين است كه اين بحث در تاپيك ديگري پي گيري شود
فقط بفرمائيد مايل هستيد خودتان تاپيك را راه اندازي كنيد يا بنده اقدام كنم؟
وهابيت و تكفيري ها هم ميگويند اشهد ان لا اله الا الله و محمد رسول الله
آنها نماز مي خوانند ، روزه مي گيرند ، قرآن مي خوانند ، حج ميروند و......
اما هم من هم شما هم اساتيد ، آنها را نامسلمان ميدانيم (البته بجز وهابي هايي كه گمراهانِ بي اطلاع هستند)
سوالي هم پرسيدم كه پاسخ نداديد
پرسيدم چرا در مورد وهابيت و تكفيري ها نمي گوئيد اين اعمال كه انجام ميدهند صرفاً رذيله اخلاقي است؟ چرا به آنها ميگوئيد نامسلمان؟
با سلام و احترام
وهابیها تکفیریها و امثال آنها از دشمنان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
در فقه جعفری تکلیفشان روشن است اینها کافرند و مسلمان محسوب نمی شوند
و بحثی در این مورد از ابتدا هم نداشتیم.
اینکه چرا در فقه دشمنان اهل بیت کافر و نجس محسوب می شوند بررسی
فقهی و کلامی لازم دارد و محل بحث ما نیست و تاپیکی جداگانه می طلبد
امّا آنچه اجمالا می توانم عرض کنم احادیثی است که ناظر بر کفر دشمنان
اهل بیت(ع) است:
امام صادق(ع) فرمودند: «امام نشانهای بین خدا و خلق است، هر کس او را بشناسد، مؤمن و هر کس انکار کند کافر است».
صدوق، محمد بنعلی بنبابویه، کمال الدين، ج2، ص412.
امام رضا(ع) از پیامبر(ص) نقل میکنند که ایشان فرمودند: «من و علی دو پدر این امت هستیم، هر کس ما را بشناسد
خدا را شناخته و هر کس انکار کند خدا را انکار کرده است».
همان، ج1، ص261.
امام باقر(ع) فرمودند: «علی دری است که هر کس داخل آن شود مؤمن و هر کس خارج شود کافر است».
کلینی، اصول کافی، ج1، ص437.
امام صادق(ع) فرمودند: «هر کس در کفر دشمنان و ظالمان بر ما شک کند کافر است».
حر عاملی، محمد بنحسن، وسائل الشیعه، ج28، ص345.
امام باقر(ع) فرمودند: «دوستی ما ایمان و بغض ما کفر است».
همان، ج28، ص346.
در مورد روايات هم نمي خواهم تفسير به راي كنم اما به نظرم روايات مورد نظر خيلي واضح هستند
واقعاً نمي دانم چطور مي خواهيد با استفاده از قرآن يا ساير روايات آنها را توجيه بفرمائيد
چیزی که از نظر شما خیلی واضح است یک علم با چند شاخه ی مجزا است که صدها کتاب راجع به آن نوشته
شده است!علماء درایه،روایه و رجال برای صحت و سقم و محتوا و مفهوم و دلالت و اقتضاء و شأن صدور حدیث
و....کلی درس خوانده و زحمت کشیده اند و در بیان دلالت حدیث کلی دقت و احتیاط به خرج می دهند
آن وقت شما می فرمائید آن یک روایت مقیدی که از رسول خدا(ص) آوردید خیلی واضح است؟
اگر خیلی واضح است چرا بنده با حضرتعالی سر آن اختلاف داریم؟
هیچ عالم شیعی کفر چنین شخصی را با استفاده از احادیث و آیات استنباط نکرده است
(به قرینه ی بحثهای قبلی همان شخصی که نماز را به سرعت می خواند در حدیث پیامبر(ص)
ضمن اینکه ما روایت را توجیه نمی کنیم حتی بدون دانش حدیث قدرت تحلیل و استنباط حکم
از آن را هم نخواهیم داشت،آنچه بنده در طول بحث عرض کرده ام تأسیا للعلماء بوده وگرنه اجازه ی
برداشت شخصی از احادیث را نداشتم.
به نظر من آن رواياتي كه در تضاد با روايات مورد بحث قرار داده ايد ، درمورد قضاوت كردن است
يعني حالا كه طرف شهادتين را گفته ما هم به همين مقدار از او بپذيريم كه مسلمان است و دنبال قضاوت نباشيم چون ما در مقام قضاوت نيستيم
اما اين موضوع منافاتي با نامسلمان بودن برخي از آنها ندارد
خیر چنین نیست فقط موضوع قضاوت نیست،حکم شرع است عینیت دارد،خلاف آن ظلم و تعدی است
آیه:"(وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا).وقتی کسی اظهار ایمان کرد نباید بگویی مؤمن نیست
تازه این آیه اظهار اسلام را ایمان دانسته که البته محل بحث و بررسی است(در علوم قرانی)نساء/94
صحبت ما از ابتدا روي مسلمانان بود ، نه بطور خاص شيعيان
ضمن اينكه بايد ديد منظور از داشتن ولايت چيست. آيا صرفاً اقرار زباني يعني ولايت داشتن؟!
بله حق با شماست ولی به هر حال کلیّت بحث را در بر می گیرد چرا که فاسق همان گناهکاری
است که می فرمائید مسلمان نیست،ضمن اینکه ولایت داشتن هم خودش قابل بررسی است.
يشنهاد من يك تاپيك جداگانه است
البته اگر در پاسخ به نكاتي كه در اين پست عرض كردم مطلبي داريد به روي چشم ، مي شنوم
اما در كل پيشنهادم اين است كه اين بحث در تاپيك ديگري پي گيري شود
فقط بفرمائيد مايل هستيد خودتان تاپيك را راه اندازي كنيد يا بنده اقدام كنم؟
بله موافقم.
حضرتعالی زحمت بکشید چرا که مستشکل شمائید،موضوع برای بنده محل اشکال
چیزی که از نظر شما خیلی واضح است یک علم با چند شاخه ی مجزا است که صدها کتاب راجع به آن نوشته
شده است!علماء درایه،روایه و رجال برای صحت و سقم و محتوا و مفهوم و دلالت و اقتضاء و شأن صدور حدیث
و....کلی درس خوانده و زحمت کشیده اند و در بیان دلالت حدیث کلی دقت و احتیاط به خرج می دهند
آن وقت شما می فرمائید آن یک روایت مقیدی که از رسول خدا(ص) آوردید خیلی واضح است؟
چون قرار شد تاپیک مجزا بزنیم دیگر بحث را ادامه نمی دهم
فقط درمورد این بخش که نقل قول کردم ؛ باز هم میفرمائید ((شما می فرمائید)) ، در حالیکه روایت از قول معصومین(ع) بوده و راوی و مفسر هم از روحانیون بوده
نمی دانم چه اصراری دارید اینها را به من نسبت بدهید
برای همین دوباره دو موضوع مطرح شده از طرف خودم را می نویسم:
صحبت های حجت الاسلام فرحزاد ، نه Reza-D !!!!: ((پیغمبر خدا به شخصی بخیل فرمودند
از من دور شو میترسم آتش تو من را هم بگیرد!!
بعد فرمودند اگر به همین حالت از دنیا بروی و خودت را اصلاح نکنی خدا هیچ عملی را از تو (توی مسلمان) نمیپذیرد و تو را با صورت در آتش جهنم میاندازد!!
سخاوت کافر را ممکن است مسلمان بکند ،
اگر هم (کافر را) مسلمان نکند آتش جهنم او را نمیسوزاند
این فرمایش مولا امیرالمومنین علی(ع) است که در مباحث علویه است این روایت: اَلکافِرُ سَخی اَقرَبُ اِلَی الجَنَّه مِنَ المُسلِم البَخیل
یعنی کافری که دست دهنده دارد ، سخاوتمند است ، گره باز میکند ، به یتیمها میرسد ، صدقه میدهد ، کار خیر میکند ، این به بهشت نزدیکتر است از مسلمانی که ممسک است ، بخیل است))
شما در یک تاپیک گفته بودید (در همین تاپیک هم اشاره ای کردید) که روایت گفته کافر به بهشت نزدیک تر است بنا بر این شاید منظور این بوده که زمینه هدایت برای او فراهم میشود. اما خواهر گرامی اگر دقت کنید در بخشی که بولد کرده ام ، حاج آقا تاکید می کنند ((ممکن است مسلمان کند.... اگر هم مسلمان نکند....)) یعنی روایت هر دو وجه را شامل میشود
قال حضرت محمد(ص)
توضیح از حاج آقا فرحزاد
لذا بنده هر گونه دخالت در "قال" و "تفسیر" را تکذیب می کنم o:-)
سلام بر دوستان بزرگوار
بحث در حال كشيده شدن به حاشيه است...
همانطور كه برخي دوستان اشاره كردند بهتر است در تاپيك مجزايي به اين مطلب رسيدگي شود.
اما يك نكته:
واژه «کفر» در کتاب شریف بحار الانوار در بیش از پنج هزار مورد، با شکل ها و صیغه های گوناگون به کار گرفته شده است.
گاهي به معناي انکار یگانگی خداوند یا برخی صفات او ، یا شک در آنها؛ مانند: «من قال بالتشبیه و الجبر ، فهو کافر»؛ هر كس قائل به جبر و تشبيه باشد كافر است.
گاهي به معناي انکار نبوت عامه یا خاصه آمده است. مانند: « من رد کتاب الله ، فهو کافر»؛ هر كس كتاب خدا را رد كند كافر است.
زماني به معناي انکار معاد یا برخی از خصوصیات آن است. مانند: « من قال بالتناسخ فهو کافر»؛ هر كس قائل به تناسخ باشد كافر است.
در برخي موارد در مورد انکار امامت بكار رفته است. چرا كه معنای لغوی کفر، پوشاندن است، قهرا پوشاندن یکی از حقایق مهم دین؛ یعنی امامت و رهبری الهی دوازده امام معصوم(ع) تا قیامت، مصداق کفر است.
در مواردي نيز اين واژه در ارتکاب معصیت بكار گرفته شده است. روشن است که این درجه از کفر با کفر به معانی قبل تفاوت زیادی دارد. احادیث پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) گناهان فراوانی را در حکم کفر دانسته اند؛ از جمله : جرات بر ارتکاب گناهان کبیره ، بدعت گذاری ، لواط ، ترک نماز و ...
بنابراين در بسيار يروايات كفر اصطلاحي و تبعات آن مد نظر نيست. بلكه منظور پوشيده شدن حق بر برخي و ... است.
سلام
برای این فرمایش شما پاسخ دارم ، ولی چون فرمودید ادامهء بحث باشد در همان تاپیک ، به روی چشم :Gol:
واژه «کفر» در کتاب شریف بحار الانوار در بیش از پنج هزار مورد، با شکل ها و صیغه های گوناگون به کار گرفته شده است
بنابراين در بسياري روايات كفر اصطلاحي و تبعات آن مد نظر نيست. بلكه منظور پوشيده شدن حق بر برخي و ... است
سلام برادر
انشاالله نمی خواهید بگوئید در جملهء "باصورت در آتش افکنده خواهد شد" هم واژهء "آتش" معانی گوناگون دارد؟!!
بحث در حال كشيده شدن به حاشيه است...
چشم بنده دیگر ادامه نمی دهم
فقط پاسخ قبلی را اگر نمی گفتم شب خوابم نمی برد ~X( (مخلصیم استاد :Gol::hamdel:)
انشاالله در تاپیک دیگری این بحث را پیگیری خواهم کرد
سوال:
الف) آيا كسي كه به ندانم گرايي رسيده مي تواند بطور احتياطي عبادات را انجام دهد؟ و آيا چنين عباداتي مقبول است؟
ب) در صورتی که ندانم گرا بخواهد احتیاط کند، باید به کدام دین عمل نماید؟
پاسخ الف:
مقدمه1: ندانمگرایی به معنی نداشتن دانش و دلیل کافی در اثبات وجود خداست. به عبارتي ندانمگرایی وضعیتی را توصیف میکند که یک فرد نمیتواند به طور مطمئن ادعا کند که خدایی وجود دارد یا نه بنابراین ندانمگرایی هم با خداباوری و هم با خداناباوری سازگاری دارد.
بدين ترتيب فردی میتواند ادعای خداباوری کند در حالیکه از وجود خدا اطمینان نداشته باشد. به این گرایش خداباوری ندانم گرایانه(1) گویند. از طرفی دیگر فردی میتواند به خدا باور نداشته باشد بدون اینکه ادعا کند با اطمینان خدایی نمیتواند وجود داشته باشد. به این گرایش خداناباوری ندانم گرایانه(2) گفته میشود.
مقدمه2: قصد قربت از ارکان عبادت بوده و بدون آن عبادت صحيح نيست. مقصود از قصد قربت، به جا آوردن عمل عبادی به قصد امتثال امر خدا است(قول مشهور). بنابر این، بدون قصد تقرب به خدا عبادت محقق نمیشود.(3)
البته برخي علما «قصد دست یابی به مصلحت موجود در عمل» و يا «قصد رسیدن به ثواب و دور ماندن از عقاب» را نيز صحيح ميدانند.(4) بنابر مقدمه اول ندانم گرايي از سنخ دانش است(به عبارتي ندانم گرايي از جنس شك است و شك مقصد نيست، بلكه طريق رسيدن به مقصد يا همان اعتقاد است) در حالي كه خداباوري از جنس اعتقاد است و ايندو با هم قابل جمع اند و تا زماني كه اين اعتقاد پابرجا باشد، تحقق قصد قربت ممكن است و عبادت در اين حالت صحيح ميباشد. اما اگر اين اعتقاد به كلي از بين برود و شخص(نعوذ بالله) معتقد به بي خدايي گردد، ديگر قصد قربت معنا نخواهد داشت.
بنابراين تا زماني كه شخص به خدا معتقد است(هرچند اين اعتقاد ضعيف باشد)، مي تواند عبادات را احتياطا و از باب دفع ضرر محتمل و يا تقرب الهي انجام دهد.
پاسخ ب:
برای انتخاب یک دین از بین ادیان مختلف توسط ندانم گرا می توان چند راه را پیشنهاد کرد:
اولا؛ از آنجایی که در فرض مذکور زمانی عبادت چنین شخصی صحیح است که اعتقاد(هر چند اندک) به خدا داشته باشد، بهترین راه انتخاب دینی است که منشا الهی داشته باشد.
ثانیا؛ دینی را انتخاب کند که با عقل و فطرت انسان سازگاری بیشتری داشته باشد.
ثالثا؛ انسان از بدو پیدایش در حال پیشرفت بوده و به همین دلیل خداوند در هر عصری از زندگی بشر، متناسب با فهم و قابلیت او برایش رسولان و دستورهایی فرستاده است، بطوری که ادیان متاخر کاملتر از ادیان گذشته بوده و منافع بیشتری را برای بشر تامین میکردند. به همین دلیل انتخاب دین الهی متاخر بر دیگر ادیان برتری دارد.
خب ببینید بزرگوار کسی که شهادتین رو به زبون آورد مسلمونه!درسته! ولی
این انتظاری که دارید این انتظار از افراد مومنه نه مسلمون!
آره ،از این نظر شما درست میفرمایید .
ممنونم .
سلام بر دوستان مخصوصا خواهر عزیز حبیبه و برادر گرامی رضا
بحث شما دونفر بخاطر وجود یک تناقض است که باید حل شود
باید دید مقصود از ایمان اوردن به خدا و مسلمان شدن چیست ؟
ایا مقصود فقط این است که خدا برای خودش و پیامبر طرفدار و پیرو جمع کند ؟
یا منظور هدفی دیگر است
اگر بگویید کافر با اعمال خوب هرگز به بهشت نمی رود
ان گاه در ذهن تداعی می شود که خدا منظورش از مسلمان شدن افراد این است که پیرو برای خودش جمع کند
که به نظر این درست نمی اید
این سوال باید روشن شود چرا یک کافر معاند با وجود اعمال خوب باید هرگز به بهشت نرود ؟
و چرا یک مسلمان با وجود اعمال بد باید عاقبت به بهشت برود ؟
خلاصه به نظرم چیزی به نام فطرت که چیز مستقل از عقل باشد بی معناست یا دلیل برایش نداریم و هرکس می خواهد بنا به فطرتش قدم بردارد، اشکال ندارد مختار است که بردارد.ولی این شخص با گاو پرست و بت پرست و موش پرستی که از بچگی با خرافات بزرگ شده فرقی ندارد.همچین شخصی نباید مسلمان خوانده شود و آن را مسلمان خطاب کردن و از او اعمال عبادی و جان دادن در راه اسلام را خواستن سوء استفاده از اوست.و لایق پاداش هایی که برای یک مسلمان در نظر گرفته شده نیست.که اسلام آشکارا در عمل همچین چیزی را نفی می کند.
من هم میگویم مسلمان هایی داریم که خیال میکنند مسلمان هستند ، اما نیستند! کافرند!
اینها فقط اسم مسلمان را یدک میکشند
بارها و بارها این جملات را تکرار کرده ام
83 و 86: صحبت ما هم درمورد چگونگی "حال" و "عمل" فرد است ، نه خودشنقل قول از پست های شماره
این "حالت" و این نوع "مسلمان بودن" غلط است
چرا پیامبر(ص) تاکید می کنند که: اگر با همین حال بمیرد ،
به دین من (اسلام) نمردهیعنی به بقیه کارهایش نگاه نکنید که شبیه به مسلمان هاست. اگر چنین خصوصیتی در کسی باشد مسلمان نیست ، حالا بقیه اعمالش هر چه میخواهد باشد
خیر خواهر گرامی
شخص بخیل اگر با همان حال بمیرد بخیل مرده است نه کافر
یعنی مسلمان بخیل نمیشود ، و اگر بخیل بود دیگر مسلمان نیست می دانید تفاوتش چیست؟
کافرِ بخشنده ممکن است تلاشش را کرده باشد ولی به نتیجه نرسیده باشد
اما مسلمانِ بخیل ، عمداً برای شناخت خدا تلاشی نکرده است خواهر گرامی ، مگر بنده شخص خاصی را مورد قضاوت قرار دادم؟ مگر مصداق شخصی تعیین کردم؟
گفتم هستند کسانی که اینچنین است. دلیل میخواهید؟ به روی چشم
از آنجا که امام علی(ع) خانه نشین شد
از آنجا که امام حسن(ع) میگفتند اگر به اندازهء این چند گوسفند یار حقیقی داشتم قیام میکردم
از آنجا که سپاه امام حسین(ع) زیر 100 نفر بود و سپاه روبرویش هزاران نفر و هر دو هم میگفتند لا اله الا الله
از آنجا که همین الان در کشورمان شیخ خائن داریم
از آنجا که در زمان کار در موبال فروشی می دیدم همکارهای من با زبان روزه گوشی دست دوم را به عنوان نو میفروختند
از آنجا که در ادارهء ما نماز جماعت سر ساعت اقامه میشود ولی مفاد قرارداد نصفش پایمال میشود تمام اینها یعنی فهم اشتباهی دین
یعنی عدم باور حقیقی و صحیحِ قلبی در پیام خصوصی عرض میکنم
بسمه العلام الغیوب
برادر محترم،سخن پیامبر اکرم صلی الله علیه و اله را تفسیر به رأی نفرمائید جسارتا!
نتیجه ای که شما از این سخن می گیرید به دور از صواب است،خلاف قران است:"فمن یعمل مثقال ذرة خیرا یره"خدا ذره ای نیکی
از هر انسانی مسلمان یا غیر مسلمان را نادیده نمی گیرد،چطور اگر نماز کسی در مقطعی اشکال داشت نباید سایر خوبیهایش را دید؟
اینکه نقض غرض خودتان است،شما اینهمه بحث کردید که کافر خوش اخلاق به خاطر اخلاق خوبش خوب است،پس چطور می گوئید
مسلمان همینکه نمازش بدون حضور قلب بود و سریع خوانده شد دیگر به سایر اعمالش نگاه نکنید این مسلمان نیست؟!
اینکه عرض کردم در مقطعی یعنی مقطعی از عمر،چون پیامبر(ص) قید مهمی در کلامشان گذاشتند "تا آخر عمر"،"مرگ در همین حال".
ضمن اینکه اصلا مفهوم دین را باید در حدیث شریف بررسی کرد.
حدیث:
سَأَلَ رَجُلُ أَبَا عَبْدِاللَّهِ (ع) عَنِ الإِسْلامِ وَ الْإِیمَانِ مَا الْفَرْقُ بَینَهُمَا... فَقَالَ - الإِسْلَامُ هُوَ الظَّاهِرُ الَّذِی عَلَیهِ النَّاسُ شَهَادَةُ أَنْ لا إِلَهَ إِلاَّ اللَّهُ وَحْدَهُ لا شَرِیکَ لَهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ وَ إِقَامُ الصَّلَاةِ وَ إِیتَاء الزَّ کَاةِ وَ... فَهَذَا الإِسْلامُ وَ قَالَ الإِیمَانُ مَعْرِفَة هَذَا الأَمْرِ مَعَ هَذَا فَإِنْ أَقَرَّ بِهَا وَ لَمْ یَعْرِفْ هَذَا الأَمْرَ کَانَ مُسْلِماً...
از امام صادق علیه السلام می پرسند فرق اسلام و ایمان چیست؟ قسمت رنگی تعریف حضرت از اسلام است.
حال شما می فرمائید کسی که نمازش را سریع خوانده مسلمان نیست؟ و کلام مقید رسول خدا (ص) را مطلق می کنید؟این که نمی شود!!!!
مسلمان خسیس مسلمان نیست؟
شما مسلمانان را به خاطر یک صفت اخلاقی تکفیر می کنید؟
اینها رذایل اخلاقیند،اگر بخیل مسلمان نباشد پس حسود و کینه توز و بدخواه و فحاش
و ...هم مسلمان نیستند،آنوقت بفرمائید جهاد اکبر و تهذیب نفس و خودسازی به چه درد می خورد؟
این آیه برای کیست؟"قل یا عبادی الذین اسرفوا علی انفسهم لا تقنطوا من رحمة الله ان الله یغفر الذنوب جمیعا..."
ای کسانی که به خودتان با گناه ظلم کرده اید از رحمت خداوند نا امید نشوید خداوند همه ی گناهان شما را می آمرزد.
بله ولی حضرت علی علیه السلام آنان را تکفیر نفرمود بلکه از هیچ نصیحت و خیر خواهی و مشاوره ای در حق آنان دریغ نورزید.
بقیه را نقل قول نکردم چون حساب دشمنان و کشندگان اهل بیت(علیهم السلام) از عامه ی مردم مسلمان جداست،آنها کافرند
همانهایی هستند که اعقابشان الان تکفیری و سلفی و وهابیند.
اینها گناه است،حق الله و حق الناس،نه کفر و زندقه،با توبه و اصلاح و برگرداندن حق الناس پاک می شود،حق الناس
هم گردن کسی باشد عذاب می شود ولی اینها که فرمودید احکام خودش را دارد نمی شود همه چیز را با هم خلط کرد.
بله کافر منصف در صفت انصاف از مسلمان غیر منصف بهتر است،در همان صفت.
بله در این که بحثی نیست.
با سلام
این هم نظر خوارج در باره ی انجام دادن گناه مسلمانه
خوارج نه بصیرت دینی داشتند و نه بصیرت عملی. مردمی نادان و فاقد بصیرت بودند بلکه اساسا منکر بصیرت در عمل بودند؛ زیرا این تکلیف را امری تعبُّدی می دانستند و
مدّعی بودند باید با چشم بسته انجام داد.
عدم بصیرت[27] و نادانی، آنها را بدینجا کشانید که آیات قرآن را غلط تفسیر کنند و از آنجا ریشه مذهبی پیدا کردند و به عنوان یک مذهب و یک طریقه، موادّی را ترسیم
نمودند.
اصل دیگری[28] که برای مذهب خودشان تأسیس کردند، که باز حاکی از تنگ نظری و جهالت اینها بود، این بود که گفتند: اساسا عمل، جزء ایمان است، و ایمان منفکّ از
عمل نداریم. مسلمان به گفتن: «اَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلاّ اللّه وَ اَشْهَدُ اَنَّ محمّداً رَسولُ اللّه » مسلمان نیست. مسلمان اگر نمازش را خواند، روزه اش را گرفت، شراب نخورد،
قمار نکرد، زنا نکرد، دروغ نگفت، و اگر از هر گناه کبیره ای پرهیز کرد، تازه اوّلِ اسلامش است. و اگر مسلمان یک دروغ بگوید، اصلاً او کافر است، نجس است و مسلمان
نیست. اگر یک بار غیبت بکند یا شراب بخورد، از دین اسلام خارج است.
خوارج[29] برای اوّلین بار این عقیده را اظهار کردند که ارتکاب گناه کبیره، ضدّ ایمان است؛ یعنی مساوی با کفر است. پس مرتکب گناه کبیره، کافر است. ... در نهج البلاغه
آمده است که امیرالمؤمنین با آنها درباره این مسأله مباحثه کرد و با ادلّه متقنی نظریّه آنها را باطل ساخت
سلام عليكم
جناب پارسا مهر عزيز
بحث اصلي اين تاپيك اثبات خدا براي يك ندانم گرا نيست!!!
اين موضوع به كرات در اين سايت مطرح شده...
اما شما به يك نكته توجه نكرديد كه همان اعراب جاهلي متخصص در خطابه و شعر بودند و به محض شنيدن آيات قران به ماورائي بودن آن اذعان ميكردند تا جايي كه آن را سحر كننده خواندند.
فهميدن چنين چيزهايي احتياج به فلسفه و منطق اصطلاحي ندارد.
لذا عالم بودن تنها به فهميدن فلسفه و منطق نيست. بلكه گاهي معاني و بيان به فهم الهي بودن قران و رسالت و ... كمك ميكند.
بنابراين شما در تمام زمينه ها از اعراب جاهلي برتر نيستيد و آنها ممكن است از راه ديگري به اين حقانيت رسيده باشند كه شما به آن راه ديگر جاهل باشيد.
دوست عزيز شما كه ادعاي فهم منطق را داريد، فطريات جزو بديهيات اند و بديهيات اساس و شالوده استدلالهاي نظري اند. پس چطور شما فطريات را كنار ميگذاريد؟!
قسمت اول اين بيان شما هم با تفاوت فهم و شرايط مختلف بارها پاسخ داده شد و بيشتر از اين تكرار مكررات است.
شك و ندانم گرايي اگر يك گذرگاه باشد، قابل قبول است و البته مفيد. اما اگر كسي در اين جايگاه مستقر شود، خسران مبين است.
موفق باشيد...
سلام
اين سوال خود قابليت يك تاپيك مستقل را دارد...
اولا ايا حنيف به اين معنايي است كه شما ميفرماييد؟
ثانيا حقانيت اين روش جديد را از كجا فهميديد؟
ثالثا ايا دين و روش زندگي بايد الهي باشد يا همينطور كه شما فرموديد، دل بخواهي باشد؟
روي اين مساله كمي بيشتر تامل كنيد...
و چرا یک مسلمان با وجود اعمال بد باید عاقبت به بهشت برود ؟
خواهر گرامي
ورود به اين بحث مستلزم خروج از بحث اصلي اين تاپيك است...
البته اين بحث در تاپيك هاي ديگري بررسي شده
لطفا مراجعه فرماييد
من هم چنين چيزي نگفتم. خواهشي كه دارم مطالب بنده را با دقت نظر بيشتري بخوانيد
من گفتم پيامبر(ص) ميفرمايند اگر چنين خصوصيتي در كسي باشد
مسلمان نيست و اين عين كلام حضرت بودنگفتم كه اگر كسي اين خصوصيت را داشته باشد بقيه اعمالش پايمال ميشود. چنين حرفي نزدم
مسلمان نبودن كه لزوماً به معناي پايمالي ساير اعمال نيست
من نگفتم. پيامبر(ص) و امامام معصوم(ع) گفتند
احاديث را كه از خودم ننوشتم خواهر گرامي
بارها اعترافي به حقيقت كرده ام و صداقت من در اين اعتراف براي شما روشن است
اينكه در علوم ديني من انگشت كوچك شما هم نمي شوم
ولي با احترام ، از شمايي كه منطق و فلسفه ميدانيد چنين استنتاجي بعيد است!
قيدي كه در فرمايش پيامبر(ص) معرفي ميكنيد صحيح است ، اما با منظور ما كاملاً بي ارتباط است
اگر من ميگفتم هر مسلماني كه مثلاً بخيل است ، همانجا او را بكشيد! آنگاه شما بايد در پاسخ به من ميفرموديد حديث پيامبر(ص) به زمان مقيد شده است
ولي حرف من كه اين نبوده خواهر گرامي
وجود چنين ايرادي = نامسلمانيصحبت ما بر سر اين است كه
حالا اينكه آن شخص بعداً ميخواهد توبه كند يا نه ، تغييري در مقصود ما ايجاد نميكند
از طرفي ، چطور است كه قيد زمان را براي مسلمان در نظر ميگيريد ولي براي كافر نه؟!!
سركار "حبيبه" باور بفرمائيد من شيعه هستم نه داعشي! تكفير آيا؟! :-o خودتان به من ميگوئيد 0 و 100 به موضوع نگاه نكنيم ، ولي حالا خودتان خصوصيات را 0 و 100 در نظر ميگيريدبا در نظر گرفتن قيدي كه شما معرفي كرديد ، كلاً تمام مباحث منتفي است چون شايد آن كافر نيزتوبه كند!
اين رذائل اخلاقي شدت و ضعف دارند ، اما اگر به حد شديد در كسي باشد ، بله آن شخص مسلمان نيست تهذيب نفس و خودسازي هم به اين درد ميخورد كه شخص مسلمان بشود براي آنكه منظورم بهتر مشخص بشود و محكوم به اين نگاه مطلق نشوم كه از نظر من فقط معصومين مسلمان هستند ، مثالي ميزنم:
براي قبولي نياز نيست نمرهء 20 بگيريم. بلكه ميتوانيم 19 ، 15 ، 16/5 ، 11 ، 13/25 و...... بگيريم و قبول بشويم
حالا:اما حتماً بايد نمره بالاي 10 بگيريم
كافر و مسلماني با خصوصيات بيان شده ، اينها هر دو زير 10 نمره مي گيرند. پس هچكدام قبول نيستند
اما ممكن است نمرهء كافر 6 باشد و نمرهء آن مسلمان 4 باشد مشكل اينجاست كه شما فكر ميكنيد من دارم كافر را با مسلماني كه نمره اش 11 است مقايسه ميكنم و براي پاسخگويي به صحبت هاي من اين فرض را در نظر ميگيريد
براي همين مدام ميفرمائيد حداقل ايمانِ اين مسلمان از كافر بالاتر است
اما صحبت من بر سر مسلمان زير 10 است ، نه 11 به بالا
براي تمام مردم ، حتي آن كافر
اي كساني.... يا عبادي.... تمام بندگانِ من....
من واقعاً نميدانم چه اصراري به اين قيد زمان داريد؟!
و اگر در اكثر صفات برتر بود چه؟!ميخواهيد بگوئيد ايمان آن مسلمان برتر است؟
اگر ايمان آن مسلمان صرفاً موروثي بود چه؟
فقط 1 درصد احتمال دارد؟
همين 1 درصد احتمال براي تاييد حرف من كافي است
آيا اگر حوادثي رخ نميداد اينها پيدا ميشدند؟
و مهمتر، آيا اينها تمام شده اند؟! آيا تمام آنها شناسايي شده اند؟ قبلاً هم گفتم ، آيا غير از اين است كه بزرگترين ضعف اينها بي بصيرتي و شناخت نادرست خدا و دين است؟ تمام حرف من هم همين است ، كم نيستند مسلمان هايي كه آن ايمان ، شناخت و باور كه مد نظر شما خواهر بزرگوار است را ندارند ، گر چه نماز بخوانند و روزه بگيرند و شهادتين بگويند
نيروهاي داعشي و تكفيري نيز اين اعمال اسلامي را انجام ميدهند ، پس چرا شما ميفرمائيد كافر هستند؟!!
سلام مجدد.استاد گرامی اولا قرآن ادعا دارد که معجزه جاوید است.از جنبه های گوناگون اعجاز دارد.تنها اعجازش در بخش ظاهر یا ادبیاتش نیست.از ثانی استاد گرامی مردم جاهل عرب پیشتر باید ثابت می کردند که معجزه نبوت را اثبات می کند.یعنی آنها معجزه را باید دلیلی بر صدق ادعای نبوت ثابت می کردند.ولی ثابت نکردند.من در این باره به نتیجه نرسیدم و حتی در همین سایت بیش از 15 صفحه فقط در همین باره با استاد صدیق بحث کردیم به نتیجه نرسیدم بعد مردم جاهل عرب به نتیجه رسیده بودند!!!!!!!!این هم بماند که معجزه قرآن نهایت نبوت پیامبر را اثبات می کند که عرض کردم من هنوز نرسیدم.ولی اثبات خدا چه یا اثبات الله چه!!استاد یا باید بپذیرم که خدا یا پیامبر از جهل و سادگی مردم عرب سوء استفاده کرده و آنها را به بردگی دینی گرفته اند یا باید همان حرف بنده را بپذیرد.
استاد گرامی کجا فطرت جزء بدیهیات است؟شاید از نظر شما اینگونه باشد.ولی از نظر بسیار از فلسافه اینگونه نیست.بارها به طرق مختلف این قضیه توسط اشخاص مختلف نقد شده.و حتی به فرض فطرت بدیهی باشد.بنده که شخصا با فطرت مشکل دارم و اصلا در حرف هایم فطرت را در نظر نمی گرفتم و احساس می کنم جناب رضا هم اصلا آن را نادیده گرفته بودند.من فطرت را همان احساسات و عواطف و افکار ناخودآگاه می دانم که ممکن است باطل باشند.اما گذشته از این.شما چرا به سرکار گلشن اینگونه فرمودید که اگر کسی تحقیق کرد و به خدا نرسید معذور است؟چرا به فطرت اشاره نکردید؟چرا اشاره نکردید که اگر تحقیق کرد و به نتیجه نرسید.باید حواسش باشد که یک فطرت الهی و مشترک دارد که آن را نادیده گرفته که از آن جهت مستوجب عذاب است.با این توضیح ندانم گرایی او در حکم کفر است دیگر.یعنی حقیقت را نادیده می گیرد و می گوید نمی دانم خدایی هست.
همین که کسی باور داشته باشد که الله خالق زمین و آسمان و خدای این جهان است و محمد رسول او است مسلمان است.دیگر بفیه حرف ها بازی با کلمات است.
سلام
1- به نظر شما مسله امامت و معاد یک اختلاف فرعی است؟!!
2-در بردن بچه به مدرسه و آموزش چیزی که خیر و نفع آن محسوس و قطعی است حرفی نیست
صحبت در مورد مذهب و عقیده است گرامی!!!
فرد چادری و غیر چادری هردوشون از عادتشون و قبیلشون دارن دفاع میکنن نه دین و غیر دین
اصلا یکی از دلایلی که مردم دارن دین زده میشن همینه که در افراد مذهبی روح تقلید میبینند نه تحقیق
یاحق
سلام عليكم
بنده نگفتم تنها اعجازش در فصاحت و بلاغت آنست!
بلكه فصاحت را مثال زدم براي راههاي ديگري كه اعراب جاهلي از آن طريق اعجاز قران را فهميدند در حالي كه شما نسبت به اين نوع از اعجاز آگاهي نداريد و انها داشتند. پس اينطور نيست كه اگر كسي در زمينه اي اطلاعات بيشتر دارد، بنابراين در تمام زمينه ها بر ديگري برتري دارد.
منظور شما رو متوجه نشدم.
لطفا بيشتر توضيح بديد.
معجزه علاوه بر حقانيت ادعاي رسول(كه وظيفه اصلي معجزه همين است) فاعل حقيقي خود كه همان الله است را بطور ضمني و اجمالي ثابت ميكند. به عبارتي ادعاي رسول اينست كه از طرف خدا آمده و با ارائه معجزه هم رسالت ثابت ميشود و هم مبدئي كه رسول را ارسال نموده است. اولي بطور مستقيم و دومي غير مستقيم.
البته اين اثبات ضمني بطور مبهم است و اوصاف خداي فرستنده رسول را ثابت نميكند.
فطرت جزء بديهيات نيست بلكه فطريات جزء بديهيات اند...
بين اين دو اصطلاح خلط نفرماييد.
ابن سینا از فطريات با عنوان «قضایا قیاساتها معها» و «فطریة القیاس» یاد کرده است.
برای تصدیق این قضایا، علاوه بر تصور موضوع و محمول ، به تصور حد وسطی نیاز هست که این حد وسط همواره در ذهن حاضر است و به حرکت فکری و کسب آن نیازی نیست. مانند 2 نصف 4 است.
گاهي غبار شبهات و سوالات متعدد در ذهن، فطرت را ميپوشاند و باعث غفلت انسان ميشود. اما گاهي برخي حوادث باعث كنار رفتن اين غبارها شده و فرد را متوجه ميكند مانند شخصي كه خدمت امام صادق عليه السلام رفت و از خالق پرسيد. حضرت فرمود تا به حال شده كه در كشتي دچار طوفان بشي و دستت از همه جا و همه كس كوتاه بشه و هيچ اميدي به نجات نداشته باشي؟ گفت: بله. حضرت فرمود: در ان لحظه به ياد چه مي افتي؟ او همان خالق و خداست.
سلام عليكم
اصل معاد و امامت خير اما در جزئيات آن ها اختلاف است و اين اختلاف علمي نيز طبق بيان استاد جوادي كه عرض شد خير است.
عقايد انسان كه ابديت او را ميسازد و از او حتي بعد مرگ هم جدا نميشود و باعث عذاب يا ثواب او خواهد بود، به نظر شما نفع محسوسي ندارد؟!
به نظر شما عات اينقدر اهميت دارد كه آزادي يه زن را تا آخر عمر محدود كند؟ در گرماي تابستان با حجاب كامل باشد و راحتي خود را به خاطر يك عادت كنار بگذارد؟ به نظر ميرسد اين افراد با اين تقيد، صرفا از يك عادت پيروي نميكنند...
حق با شماست شايد عذه زيادي از انسانها(نه فقط متدينين) اهل تحقيق نيستند...
ولي كنار گذاشتن دين به دليل وجود برخي پيروان مقلد، راه درستي نيست. براي تحقيق بايد به خود منابع رجوع كرد نه پيروان عوام آن دين.
با سلام.خوب بنده هم خواستم بگویم که تفاوت چندانی بین ما و مردم اعراب نیست.اگر یک جنبه از اعجاز که مثلا ادبیاتش باشد برای اعراب مشهود بود، جنبه های دیگر اعجاز نیز بر مای نسل جوان امروز آشکار است.البته این ادعای مسلمین است.پس فرق چندانی بین ما و مردم عرب از این جهت نیست.
بنده عرضم این است که شما می فرمایید که اعراب درک کردند که قرآن معجزه است.حالا بنده می گویم که حتی اگر پیامبر قرآن را نازل نمی کرد عوضش معجزه بزرگتری می آورد و مثلا ماه و خورشید را به هم پیوند می داد.این عمل خارق العاده که ما معجزه فرضش می کنیم.به خودی خود چه چیز را ثابت می کند؟ثابت می کند که آورنده آن معجزه قطعا به خدا متصل است و از جانب خدا آمده و خدایی وجود دارد؟عرض شد که این اصل باید اثبات شود که کارکرد یک عمل خارق العاده چیست.آیا اثبات کننده نبوت و وجود خدا است یا نه؟شاید آورنده معجزه و یا آن عمل خارق العاده بدون پیوند با خدا و اصلا بدون آنکه به خدایی باشد تحت شرایطی عملی خارق العاده انجام داده باشد.مرم اعراب باید این قضیه را ثابت می کردند.و عرض شد که بنده چندین ماه و بلکه چند ساله روی این قضیه فکر و تامل می کنم که آیا یک عمل خارق العاده حتی اگر پیوند ماه و خورشید باشد چیزی را ثابت می کند یا نه.و بنده به نتیجه نرسیدم.به این نتیجه نرسیدم که لزوما یک خدا و رسولش را ثابت می کند و عرض کردم که حتی در این مورد بیش از 15 صفحه با استاد صدیق بحث داشتیم و به نتیجه نرسیدیم.بعد چطور مردم اعراب به نتیجه رسیده بودند؟آیا اینجا خدا از جهل مردم عرب سوء استفاده نکرده؟
خلاصه اینکه مردم عرب باید با منطق و برهان ثابت می کردند که یک عمل خارق العاده که حالا می خواد قرآن باشه یا می خواد دو نصف کردن ماه باشه یا می خواد پیوند ماه و خورشید باشه، چیزی رو ثابت می کنه یا نه؟آیا مردم عرب این قضیه رو ثابت کرده بودند برای خودشون؟اگر بلی اونوقت فکر نمی کنید که احتمالا ما یعنی سرکار گلشن و یا بنده داریم لجبازی می کنیم و ما هم باید مثل مردم اعراب بچه های خوبی باشیم و این قضیه رو بپذیریم؟و یا شاید بگویید حتما درک و فهم و منطقمون از مردم عرب زمان پیامبر کمتره؟
سلام
اینکه یک عده از علمای تراز اول شیعه قایل به زنده شدن مجدد بدن مادی نیستند یک مسله جزیی است؟!!! این که ما به چه نوع معادی اعتقاد داشته باشیم قطعا تبعات یکسانی با هم ندارند و این مسله جزیی نیست
و اما امامت
چگونه ضرورت امام برای جامعه اثبات میشود در حالی که غایب است؟
و اما منابع و احادیث
سی سال بیشتر از رحلت امام خمینی نگذشته و ما هنوز اورا نشناختیم که دقیقا چه درکی و نظری در مورد مسایل داشت و مضاف بر اینکه سخنان او تحریف هم میشود
حال با فاصله 1200 سال از معصومین چگونه توقع دارید که منظور ایشان را بفهمیم هم از این جهت که آن سخن جعل است یا خیر و هم از این جهت که در چه سطحی گفته شده جنبه اقناعی فردی داشته یا اجتماعی با چه لحنی بوده؟ و هزارتا مسله که در این فاصله زیاد قطعا پنهان میماند
و نتیجه وجود عمامه به سرهایی میشود که هر یک برداشت خاص و لحن خاص خود را دارد و آدمی واقعا میمونه کدوم درک درستی از دین داره
گذشته از اینها خیلی سوالات و شبهات مربوط به حال است نه گذشته!!
استاد گرامی همان فطریات هم جزء بدیهیات نیست.ما یک سری فطریات داریم که در عمل می خوانیم.به طور مثال شما یک مثال از امام صادق ع فرمودید.مثلا فلان روحیه و تجربه را فطریات می خوانیم.یک فطریات هم داریم که ساخته و پرداخته و اختراع دسته ای از فلاسفه است.بله آن فطریات که ساخته و پرداخته ی دسته ای از فلاسفه است.طبق تعریفی که دارند و ماهیتی که براشان تعریف شده، جزء بدیهیات محسوب می شوند.ولی در عمل، آنها که فطریات می خوانیم می توانند اوهام و خیالات باشد و فلاسفه و اهل علم هایی در این باره سخن گفته اند.پس آن فطریات بدیهی بیشتر ساخته و اختراع شده بدست اشخاصی مثل به قول شما ابن سینا هست.ولی در عمل آنها که برچسب فطریات به آن ها می چسبانیم، آیا به واقع بدیهی هستند یا نه به درستی باید اثبات شود و شخص باید به طرق مختلف با عقل خود بسنجد و بداند واقعا یک فطریاتی دارد یا نه با تعریف ابن سینا ها.ما که یک زمانی خیال می کردیم یک تجربیات فطری داریم و بعد فهمیدیم که چیزی جز اوهام و خیالات و تلقینات و تفکرات ناخودآگاه ما نبود.
سلام عليكم
شما فرموديد چطور اعراب فهميدند و ما نفهميديم؟
بنده عرض كردم جهت قبول انها با شما فرق دارد و اين نتيجه را نميتوان گرفت كه اگر انها با عقل كمتر به اين نتيجه رسيدند پس چرا ما نرسيديم؟
بحث اعجاز و دلالت آن را همانطور كه فرموديد بايد در جاي ديگر پيگيري كرد... اما خرق عادت معجزه طوري است كه ديگران از آوردن آن عاجز باشند و به همراه ادعاي نبوت باشد. در اصل معجزه شاهدي بر ادعاي رسول است. و اين مطلب باعث پذيرش الهي بودن حضرت رسول(ع) توسط مسلمين صدر اول و بقيه بود.
قسمت دوم عبارت شما هم در قسمت اول اين پست پاسخ داده شد.
موفق باشيد
سلام مجدد.ولی به هر حال عرض کردم که ما که هرچه تامل و درنگ کردیم دیدیم که نمی توان بین امری بسیار بسیار خارق العاده و بین امری که تنها از جانب خدا می تواند سر بزند و نشان وجود خدا و اثبات کننده ی نبوت رسول است راهی پیدا کنیم.حالا مردم عرب چجور به این راه رسیدند.واقعا آدم های با فهم و شعوری بوردند!!!!!!!!کاش ما هم مثل آنها بودیم!بگذارید اینطور بگویم که:
استاد گرامی، به نظر من شما جزء آن دسته از افراد باشید که می گویند به تعداد انسان های روی زمین راه برای رسیدن به خدا هست.ولی تا ۀنجا که بنده مطالعه داشتم راه ها محدود است.یعنی حداقل یک دروازه های اصلی و ابتدایی هستند که هرکس می خواد به خدا برسد باید از بین همه یا چند مورد از آن دروازه ها عبور کند و این دروازه ها محدود است و بی شمار نیست.مثلا دروازه اثبات بحث اعجاز و دلالت آن.وقتی شما می فرمایید جهت قبول مردم اعراب با ما فرق دارد یعنی چه؟یعنی آنها از هیچ یک از آن دروازه های اثبات خدا و نبوت پیامبرش عبور نکرده و از دری که غیر از آن درها عبور کرده اند؟والا ما که در کتابا و سخنان فلاسفه و منطق دری جز آنها که خواندیم ندیدم.نمی گویم از همه درها خواستیم عبور کنیم و نتوانستیم.ولی حداقل از آنها که در حد و توان ما بود و به نسبت راحت تر بود نتوانستیم عبور کنیم.مردم صدر اسلام از چه جهتی و به چه شکل وارد شده اند که اسلامشان از روی منطق و عقل و برهان بود که ما خواستیم از آن وارد شیم و نتوانستیم؟؟
سلام عليكم
در حالت كلي بين يك كار خيلي عجيب و ادعاي امر ديگر رابطه منطقي نيست. اما بحث اعجاز در يك فضاي كلي بدون هيچ پيش فرض نيست. بلكه مبتني بر چند مقدمه است:
مثلا اينكه خدايي هست و براي هدايت بشر رسولاني ميفرستد؛
اين خداوند حكيم است و معجزه را بدست شخص كاذب نميدهد تا باعث گمراهي انسانها شود.
از طرفي براي توده مردم ثابت كردن رابطه با خدايي كه محسوس نيست امري غير ممكن و يا بسيار مشكل است.
با اين مقدمات، حكمت الهي اقتضا ميكند تا اين قدرت خارق العاده را به شخص دروغگو ندهد. پس اعجاز منحصر در رسولان الهي خواهد بود و هر كس از آن استفاده كند فرستاده خداست و به اين ترتيب رسالت پيامبر ثابت ميشود.
اين كلام شما مبتني بر يك مغالطه اشكار است: من نفهميدم و نيافتم پس چنين چيزي نيست!
هيچ گاه عدم درك يك نفر دليل بر درست نبودن يك امر نيست.
بسمه الغفار
عرض سلام و احترام
ابتدا از تأخیر در پاسخ عذرخواهم.
فکر می کنم هر چه هم این بحث ادامه یابد باز به نتیجه نخواهیم رسید
چرا که حقیر مسلمان گناهکار بلکه فاسق را کافر نمی دانم و همینطور
وی را از دایره اسلام خارج نمی پندارم،کلامی را از حضرت علی علیه السلام
و مستند به نهج البلاغه نقل نمودم همینطور این کلام را هم شنیده ام کسی
که ولایت دارد طیب القلب است ولو فاسق العمل باشد و شفاعت برای همینهاست
ضمن اینکه در استناد به احادیث برای اثبات یک مطلب آنهم مطلبی تا این حد مهم
باید خانواده ی حدیث تشکیل داد و همینطور آن را به قران عرضه کرد و نتیجه گرفت.
سلام و عرض ادب
خواهر گرامي بنده هم هر مسلماني كه خطايي كند را كافر نمي دانم. من به خودم اجازه نمي دهم درمورد كافر هم نتيجه گيري قطعي كنم چه برسد به مسلمان
اما همانطور كه گفتم صحبت من روي قضاوت كردن نيست ، بلكه بر سر امكان وجود اين حالت است
براي مويد صحبت خودم نيز وهابيت را دليل گرفتم وهابيت و تكفيري ها هم ميگويند اشهد ان لا اله الا الله و محمد رسول الله
آنها نماز مي خوانند ، روزه مي گيرند ، قرآن مي خوانند ، حج ميروند و......
اما هم من هم شما هم اساتيد ، آنها را نامسلمان ميدانيم (البته بجز وهابي هايي كه گمراهانِ بي اطلاع هستند)
سوالي هم پرسيدم كه پاسخ نداديد
پرسيدم چرا در مورد وهابيت و تكفيري ها نمي گوئيد اين اعمال كه انجام ميدهند صرفاً رذيله اخلاقي است؟
چرا به آنها ميگوئيد نامسلمان؟
در ادامه هم عرض كردم از اين دست تفكرات منحرف در بين مسلمان ها وجود دارد اما همهء آنها كشف نشده اند
اگر امثال ابن تيميه و محمد بن عبدالوهاب نبودند ، شايد خيلي از تكفيري هاي امروز را ماها نمي شناختيم
اما خدا آنها را ميشناخت و ميدانست كه اينها فقط ظاهرشان شبيه به مسلمانان است
و بنده عرض ميكنم امروز هم بين مسلمانان ، حتي بين شيعيان از اين افراد وجود دارد و خدا هم آنها را ميشناسد و روز قيامت هم به عنوان نامسلمان به پروندهء آنها رسيدگي خواهد شد
تفكر تكفيري هم فقط يك نمونه از اين نوع انحراف است و انواع ديگري انحراف هم هست كه با وجود آنها در يك مسلمان ، آن شخص ديگر مسلمان نيست
در مورد روايات هم نمي خواهم تفسير به راي كنم اما به نظرم روايات مورد نظر خيلي واضح هستند
واقعاً نمي دانم چطور مي خواهيد با استفاده از قرآن يا ساير روايات آنها را توجيه بفرمائيد
به نظر من آن رواياتي كه در تضاد با روايات مورد بحث قرار داده ايد ، درمورد قضاوت كردن است
صحبت ما از ابتدا روي مسلمانان بود ، نه بطور خاص شيعيانيعني حالا كه طرف شهادتين را گفته ما هم به همين مقدار از او بپذيريم كه مسلمان است و دنبال قضاوت نباشيم چون ما در مقام قضاوت نيستيم
اما اين موضوع منافاتي با نامسلمان بودن برخي از آنها ندارد
ضمن اينكه بايد ديد منظور از داشتن ولايت چيست. آيا صرفاً اقرار زباني يعني ولايت داشتن؟!
پيشنهاد من يك تاپيك جداگانه است
البته اگر در پاسخ به نكاتي كه در اين پست عرض كردم مطلبي داريد به روي چشم ، مي شنوم
اما در كل پيشنهادم اين است كه اين بحث در تاپيك ديگري پي گيري شود
فقط بفرمائيد مايل هستيد خودتان تاپيك را راه اندازي كنيد يا بنده اقدام كنم؟
بسمه الحق
با سلام و احترام
وهابیها تکفیریها و امثال آنها از دشمنان اهل بیت عصمت و طهارت علیهم السلام
در فقه جعفری تکلیفشان روشن است اینها کافرند و مسلمان محسوب نمی شوند
و بحثی در این مورد از ابتدا هم نداشتیم.
اینکه چرا در فقه دشمنان اهل بیت کافر و نجس محسوب می شوند بررسی
فقهی و کلامی لازم دارد و محل بحث ما نیست و تاپیکی جداگانه می طلبد
امّا آنچه اجمالا می توانم عرض کنم احادیثی است که ناظر بر کفر دشمنان
اهل بیت(ع) است:
امام صادق(ع) فرمودند: «امام نشانهای بین خدا و خلق است، هر کس او را بشناسد، مؤمن و هر کس انکار کند کافر است».
صدوق، محمد بنعلی بنبابویه، کمال الدين، ج2، ص412.
امام رضا(ع) از پیامبر(ص) نقل میکنند که ایشان فرمودند: «من و علی دو پدر این امت هستیم، هر کس ما را بشناسد
خدا را شناخته و هر کس انکار کند خدا را انکار کرده است».
همان، ج1، ص261.
امام باقر(ع) فرمودند: «علی دری است که هر کس داخل آن شود مؤمن و هر کس خارج شود کافر است».
کلینی، اصول کافی، ج1، ص437.
امام صادق(ع) فرمودند: «هر کس در کفر دشمنان و ظالمان بر ما شک کند کافر است».
حر عاملی، محمد بنحسن، وسائل الشیعه، ج28، ص345.
امام باقر(ع) فرمودند: «دوستی ما ایمان و بغض ما کفر است».
همان، ج28، ص346.
چیزی که از نظر شما خیلی واضح است یک علم با چند شاخه ی مجزا است که صدها کتاب راجع به آن نوشته
شده است!علماء درایه،روایه و رجال برای صحت و سقم و محتوا و مفهوم و دلالت و اقتضاء و شأن صدور حدیث
و....کلی درس خوانده و زحمت کشیده اند و در بیان دلالت حدیث کلی دقت و احتیاط به خرج می دهند
آن وقت شما می فرمائید آن یک روایت مقیدی که از رسول خدا(ص) آوردید خیلی واضح است؟
اگر خیلی واضح است چرا بنده با حضرتعالی سر آن اختلاف داریم؟
هیچ عالم شیعی کفر چنین شخصی را با استفاده از احادیث و آیات استنباط نکرده است
(به قرینه ی بحثهای قبلی همان شخصی که نماز را به سرعت می خواند در حدیث پیامبر(ص)
ضمن اینکه ما روایت را توجیه نمی کنیم حتی بدون دانش حدیث قدرت تحلیل و استنباط حکم
از آن را هم نخواهیم داشت،آنچه بنده در طول بحث عرض کرده ام تأسیا للعلماء بوده وگرنه اجازه ی
برداشت شخصی از احادیث را نداشتم.
خیر چنین نیست فقط موضوع قضاوت نیست،حکم شرع است عینیت دارد،خلاف آن ظلم و تعدی است
آیه:"(وَلاَ تَقُولُواْ لِمَنْ أَلْقَى إِلَيْكُمُ السَّلاَمَ لَسْتَ مُؤْمِنًا).وقتی کسی اظهار ایمان کرد نباید بگویی مؤمن نیست
تازه این آیه اظهار اسلام را ایمان دانسته که البته محل بحث و بررسی است(در علوم قرانی)نساء/94
بله حق با شماست ولی به هر حال کلیّت بحث را در بر می گیرد چرا که فاسق همان گناهکاری
است که می فرمائید مسلمان نیست،ضمن اینکه ولایت داشتن هم خودش قابل بررسی است.
بله موافقم.
حضرتعالی زحمت بکشید چرا که مستشکل شمائید،موضوع برای بنده محل اشکال
نیست.
با تشکر
چون قرار شد تاپیک مجزا بزنیم دیگر بحث را ادامه نمی دهم
فقط درمورد این بخش که نقل قول کردم ؛ باز هم میفرمائید ((شما می فرمائید)) ، در حالیکه روایت از قول معصومین(ع) بوده و راوی و مفسر هم از روحانیون بوده
نمی دانم چه اصراری دارید اینها را به من نسبت بدهید برای همین دوباره دو موضوع مطرح شده از طرف خودم را می نویسم:
صحبت های حجت الاسلام فرحزاد ، نه Reza-D !!!!:
از من دور شو میترسم آتش تو من را هم بگیرد!!((پیغمبر خدا به شخصی بخیل فرمودند
بعد فرمودند اگر به همین حالت از دنیا بروی و خودت را اصلاح نکنی خدا هیچ عملی را از تو (توی مسلمان) نمیپذیرد و تو را با صورت در آتش جهنم میاندازد!!
سخاوت کافر را ممکن است مسلمان بکند ،
اگر هم (کافر را) مسلمان نکند آتش جهنم او را نمیسوزانداین فرمایش مولا امیرالمومنین علی(ع) است که در مباحث علویه است این روایت:
اَلکافِرُ سَخی اَقرَبُ اِلَی الجَنَّه مِنَ المُسلِم البَخیل
یعنی کافری که دست دهنده دارد ، سخاوتمند است ، گره باز میکند ، به یتیمها میرسد ، صدقه میدهد ، کار خیر میکند ، این به بهشت نزدیکتر است از مسلمانی که ممسک است ، بخیل است))
شما در یک تاپیک گفته بودید (در همین تاپیک هم اشاره ای کردید) که روایت گفته کافر به بهشت نزدیک تر است بنا بر این شاید منظور این بوده که زمینه هدایت برای او فراهم میشود. اما خواهر گرامی اگر دقت کنید در بخشی که بولد کرده ام ، حاج آقا تاکید می کنند ((ممکن است مسلمان کند.... اگر هم مسلمان نکند....)) یعنی روایت هر دو وجه را شامل میشود قال حضرت محمد(ص)
توضیح از حاج آقا فرحزاد
لذا بنده هر گونه دخالت در "قال" و "تفسیر" را تکذیب می کنم o:-)
سلام بر دوستان بزرگوار
بحث در حال كشيده شدن به حاشيه است...
همانطور كه برخي دوستان اشاره كردند بهتر است در تاپيك مجزايي به اين مطلب رسيدگي شود.
اما يك نكته:
واژه «کفر» در کتاب شریف بحار الانوار در بیش از پنج هزار مورد، با شکل ها و صیغه های گوناگون به کار گرفته شده است.
گاهي به معناي انکار یگانگی خداوند یا برخی صفات او ، یا شک در آنها؛ مانند: «من قال بالتشبیه و الجبر ، فهو کافر»؛ هر كس قائل به جبر و تشبيه باشد كافر است.
گاهي به معناي انکار نبوت عامه یا خاصه آمده است. مانند: « من رد کتاب الله ، فهو کافر»؛ هر كس كتاب خدا را رد كند كافر است.
زماني به معناي انکار معاد یا برخی از خصوصیات آن است. مانند: « من قال بالتناسخ فهو کافر»؛ هر كس قائل به تناسخ باشد كافر است.
در برخي موارد در مورد انکار امامت بكار رفته است. چرا كه معنای لغوی کفر، پوشاندن است، قهرا پوشاندن یکی از حقایق مهم دین؛ یعنی امامت و رهبری الهی دوازده امام معصوم(ع) تا قیامت، مصداق کفر است.
در مواردي نيز اين واژه در ارتکاب معصیت بكار گرفته شده است. روشن است که این درجه از کفر با کفر به معانی قبل تفاوت زیادی دارد. احادیث پیامبر اکرم(ص) و امامان معصوم(ع) گناهان فراوانی را در حکم کفر دانسته اند؛ از جمله : جرات بر ارتکاب گناهان کبیره ، بدعت گذاری ، لواط ، ترک نماز و ...
بنابراين در بسيار يروايات كفر اصطلاحي و تبعات آن مد نظر نيست. بلكه منظور پوشيده شدن حق بر برخي و ... است.
بسمه الحلیم
سلام علیکم
بله ولی حاج آقا که نفرمودند :
تند نماز خواندن=نامسلمانی
بلکه با دقت فراوان قید "اگر با همین حال بمیرد" را ذکر فرمودند
لذا بنده بی جهت چیزی را به شما نسبت نمی دهم.
پ.ن
اگر موافق باشید ادامه ی بحث(در صورت لزوم)
در تاپیک مربوطه پیگیری شود.
با تشکر
برای این فرمایش شما پاسخ دارم ، ولی چون فرمودید ادامهء بحث باشد در همان تاپیک ، به روی چشم :Gol:
سلام برادر
انشاالله نمی خواهید بگوئید در جملهء "باصورت در آتش افکنده خواهد شد" هم واژهء "آتش" معانی گوناگون دارد؟!! چشم بنده دیگر ادامه نمی دهم
فقط پاسخ قبلی را اگر نمی گفتم شب خوابم نمی برد ~X(
(مخلصیم استاد :Gol::hamdel:)
انشاالله در تاپیک دیگری این بحث را پیگیری خواهم کرد
سوال:
الف) آيا كسي كه به ندانم گرايي رسيده مي تواند بطور احتياطي عبادات را انجام دهد؟ و آيا چنين عباداتي مقبول است؟
ب) در صورتی که ندانم گرا بخواهد احتیاط کند، باید به کدام دین عمل نماید؟
پاسخ الف:
مقدمه1: ندانمگرایی به معنی نداشتن دانش و دلیل کافی در اثبات وجود خداست. به عبارتي ندانمگرایی وضعیتی را توصیف میکند که یک فرد نمیتواند به طور مطمئن ادعا کند که خدایی وجود دارد یا نه بنابراین ندانمگرایی هم با خداباوری و هم با خداناباوری سازگاری دارد.
بدين ترتيب فردی میتواند ادعای خداباوری کند در حالیکه از وجود خدا اطمینان نداشته باشد. به این گرایش خداباوری ندانم گرایانه(1) گویند. از طرفی دیگر فردی میتواند به خدا باور نداشته باشد بدون اینکه ادعا کند با اطمینان خدایی نمیتواند وجود داشته باشد. به این گرایش خداناباوری ندانم گرایانه(2) گفته میشود.
مقدمه2: قصد قربت از ارکان عبادت بوده و بدون آن عبادت صحيح نيست. مقصود از قصد قربت، به جا آوردن عمل عبادی به قصد امتثال امر خدا است(قول مشهور). بنابر این، بدون قصد تقرب به خدا عبادت محقق نمیشود.(3)
البته برخي علما «قصد دست یابی به مصلحت موجود در عمل» و يا «قصد رسیدن به ثواب و دور ماندن از عقاب» را نيز صحيح ميدانند.(4)
بنابر مقدمه اول ندانم گرايي از سنخ دانش است(به عبارتي ندانم گرايي از جنس شك است و شك مقصد نيست، بلكه طريق رسيدن به مقصد يا همان اعتقاد است) در حالي كه خداباوري از جنس اعتقاد است و ايندو با هم قابل جمع اند و تا زماني كه اين اعتقاد پابرجا باشد، تحقق قصد قربت ممكن است و عبادت در اين حالت صحيح ميباشد. اما اگر اين اعتقاد به كلي از بين برود و شخص(نعوذ بالله) معتقد به بي خدايي گردد، ديگر قصد قربت معنا نخواهد داشت.
بنابراين تا زماني كه شخص به خدا معتقد است(هرچند اين اعتقاد ضعيف باشد)، مي تواند عبادات را احتياطا و از باب دفع ضرر محتمل و يا تقرب الهي انجام دهد.
پاسخ ب:
برای انتخاب یک دین از بین ادیان مختلف توسط ندانم گرا می توان چند راه را پیشنهاد کرد:
اولا؛ از آنجایی که در فرض مذکور زمانی عبادت چنین شخصی صحیح است که اعتقاد(هر چند اندک) به خدا داشته باشد، بهترین راه انتخاب دینی است که منشا الهی داشته باشد.
ثانیا؛ دینی را انتخاب کند که با عقل و فطرت انسان سازگاری بیشتری داشته باشد.
ثالثا؛ انسان از بدو پیدایش در حال پیشرفت بوده و به همین دلیل خداوند در هر عصری از زندگی بشر، متناسب با فهم و قابلیت او برایش رسولان و دستورهایی فرستاده است، بطوری که ادیان متاخر کاملتر از ادیان گذشته بوده و منافع بیشتری را برای بشر تامین میکردند. به همین دلیل انتخاب دین الهی متاخر بر دیگر ادیان برتری دارد.
[/HR]1. agnostic theism
agnostic atheism .2
3. مظفر، اصول فقه، ص76.
4. دانشنامه فقه، ذيل عنوان قصد قربت.