بازتاب هاي فكري يك مسيحي سابق و مسلمان اسبق
تبهای اولیه
با سلام
مقاله مورد بحث، مسائلی را راجع به مسیحیت، اسلام، شیطان و کثرت ادیان الهی مطرح میکند و در نهایت نتیجه میگیرد که خدایی وجود ندارد و این امور همگی ساخته و پرداخته ذهن انسان است.
در این مقال ما به بررسی ایرادات وارده پرداختهایم و سعی در پاسخگویی بدانها از منظر اسلام داریم.
مقدمه
نویسنده مقاله مدعی است که از پدر و مادری مسلمان، زاده شده و از این رو، طبعاً مسلمان بوده است. سپس تغییر عقیده داده، مسیحی میشود.
آنگاه از مسیحیت هم دست کشیده و پی میبرد که اساساً خدایی نیست!
ما در خلال این مقال، ایرادات ایشان را مطرح نموده و به بررسی صحت و سقم آنها میپردازیم.
از نکتههای شگفت آور این است که – چنانکه خود نویسنده، در ابتدای بحث بیان کرده است - ایشان ابتدا از اسلام به مسیحیت تغییر عقیده میدهد و سپس! به مطالعه انجیل میپردازد. و پس از تأمل در انجیل، از مسیحیت نیز رویگردان میشود.
علت رویگردانی ایشان از اسلام نیز شنیدنی است: «توسط این دین اصلاً نمیتوانم با خدا ارتباط برقرار کنم و به قولی خوشحال نبودم.» البته ایشان ذکر نکردهاند که چه مشکلی در اسلام است که امکان ارتباط با خدا در آن نیست.
خوب بود ایشان به ما میگفت که: چطور این همه مسلمان در طول قرنها با این دین زیستهاند و با خدا ارتباط برقرار کردهاند؟
و بالاتر از این، خوب بود ایشان، تاریخ عرفای مسلمان را نیز توجیه مینمود. چرا که وجود عرفان در یک دین، میتواند نشان از ظرفیت و توانایی مفاهیم آن دین برای برقراری ارتباط باطنی اشخاص با خداوند باشد.
به راستی آیا امثال مولویها، حافظها، سعدیها، شبستریها، فاقد هر گونه احساس ارتباط با خدا بودهاند؟!
آیا بدون احساس گداختگی میتوان چنین «مثنوی» سرود؟
بنابراین، چنین ایرادی در صورت صحت گفته ایشان، به خود شخص و باورهای وی بر میگردد که فهمی نادرست از اسلام داشته است. شیوه ارتباط انسان با خدا به آسانترین وجهی در قرآن بیان شده است:
«ادعونی استجب لکم»[1]
مرا بخوانید تا شما را اجابت کنم
نه نیازی به کلیسا رفتن است و نه آبروی خویش را نزد کشیش ریختن. فقط و فقط ارتباط درونی انسان با آفریدگار خویش است؛ آفریدگاری که از رگ گردن به انسان نزدیکتر است و از کوچکترین اندیشههای انسان آگاه است.[2]
بنابراین، همچنانکه نویسنده این مقال، بدون مطالعه انجیل، به مسیحیت گرویده است، بدون مطالعه و تأمل در اسلام، از این دین روی گردانیده است.
ادامه دارد...!
خلقت آدم و گناه نخستین
نویسنده در ادامه بحث به داستان خلقت آدم و گناه نخستین در کتاب مقدس مسیحیت اشاره میکند و ایراداتی بر این داستان وارد میکند.
لازم به بیان است که داستان خلقت آدم در قرآن کاملاً متفاوت با آن چیزی است که در کتاب مقدس فعلی مسیحیت است.
آنچه در کتاب مقدس موجود آمده، این است که: پس از اینکه خداوند، آدم را آفرید وی را در باغ عدن گذاشت و او را گفت: از همه میوههای درختان باغ بخور، بجز میوه درخت شناخت نیک و بد، زیرا اگر از میوه آن بخوری، مطمئن باش خواهی مُرد.
آدم و حوّا در بهشت، برهنه بودند بی آنکه احساس شرم نمایند.
سرانجام، مار، حوّا را فریفت و حوّا همسرش آدم را؛ و با خوردن از آن درخت، چشمان آن دو باز شد و از برهنگی خود آگاه شدند.
عصر همان روز، آدم و زنش صدای خداوند را که در باغ فردوس میخرامید شنیدند و خود را لابلای درختان پنهان کردند. خداوند آدم را ندا داد: ای آدم! چرا خود را پنهان میکنی؟
آدم جواب داد: صدای تو را در باغ شنیدم و ترسیدم، زیرا برهنه بودم؛ پس خود را پنهان کردم.
خداوند فرمود: چه کسی به تو گفت که برهنهای؟
آیا از میوه آن درختی خوردی که به تو گفته بودم از آن نخوری؟ ... [3]
این خلاصهای از سرگذشت حضرت آدم و همسرش است طبق آنچه در اوائل سفر پیدایش تورات،[4] آمده است.
آنچه در قرآن میخوانیم حقیقتاً چیزی دیگر است.
اگر ما بودیم و این داستان برساختهی یهودیها و مسیحیها، نه از توحید الهی خبری بود و نه از علم مطلق حق اثری.
از قرآن میآموزیم که: قبل از سکونت آدم در بهشت، وی اسمهایی را از خداوند آموخته بود که ملائکه مقرب درگاه او آنها را نمیدانستند و بدین طریق بود که برای آدم سجده کردند.[5]
بنابراین، برخلاف آنچه در تورات آمده است چنین نیست که درخت ممنوع، درخت دانایی بوده باشد.
همچنین، قرآن چنین میگوید که: آدم و حوا قبل از خوردن از درخت ممنوع، نه تنها لباس برتن داشتند، بلکه افتادن در این فتنه شیطانی، باعث برکندن لباسشان و نمایان شدن عورتهایشان شد.[6]
به علاوه، خداوند، غافل از احوال آنها نبود که با پنهان شدن آدم از کارشان با خبر شود؛ بلکه چون آنها از درخت ممنوع خوردند و برهنگیهایشان بر آنان آشکار شد، و به چسبانیدن برگهای درختان بهشت بر خود آغاز کردند، پروردگارشان بر آن دو بانگ زد: «مگر شما را از این درخت منع نکردم و به شما نگفتم که در حقیقت شیطان برای شما دشمنی آشکار است.»[7]
ادامه دارد...!
بنابراین، نه آنچه آدم خورد، میوه دانایی بود؛ و نه خدا غافل از آدم و حوا در باغ فردوس میخرامید. به علاوه طبق قرآن، گناه نخستینِ آدم در ژن فرزندان و عقوبت آنها اثری نه گذاشته و نه می گذارد. آنچه اسلام به ما میگوید، این است که هر کسی مسؤول اعمال خویش است:
«کل نفس بما کسبت رهینة»[8]
هر کسی در گروِ دستاورد خویش است
کاری که حضرت آدم(ع) در بهشت انجام داد، خواه گناه دانسته شود یا ترک اولی،[9] خودش مسؤول آن است و البته از قرآن کریم چنین میآموزیم که خداوند اسباب توبه او را فراهم نمود و توبهاش را پذیرفت.
از این رو، نه تنها فرزندانش راجع به عمل او مورد مؤاخذه قرار نمیگیرند، بلکه خود او نیز بخشیده شده است و از انبیاء و مقربان درگاه الهی است. بنابراین، عمده اشکالات مطرح شده در مقاله، متوجه مسیحیت موجود است.
اگر پرسیده شود که چرا پس از قبول توبه حضرت آدم(ع)، او به بهشت برگردانده نشد، میتوان پاسخ داد که چنین چیزی درست نیست، چرا که سرانجام آن حضرت، بازگشت به بهشت است؛ اما ظاهراً اراده الهی بر این قرار گرفته تا از آن پس، قبل از ورود به بهشت، آن حضرت و سایر فرزندانش ابتدا مورد آزمون قرار گیرند و سپس آنهایی که از پس آن بر آمدهاند وارد بهشت شوند.
به عبارت دیگر، پذیرفته شدن توبه به معنای بازگشت تمام و کمال به حالت اولیه نیست و چه بسا متناسب با شرایط فعلی حکمی در خور نیز صادر شود، اما در هر حال سرانجام انسانهای نیک کردار، بهشت است.
محدودهای بودن دعوت انبیاء
نویسنده در ادامه بحث، بر ادعای میسحیت که حضرت عیسی(ع) را خدا میپندارند این ایراد را وارد میکند که چرا خدا فقط برای برخی از مردم زمین و آن هم فقط قوم یهود تبلیغ میکرد؟
تکلیف دیگر مردمان چیست؟
چرا مردم بقیهی نقاط زمین وارد ملکوت خدا نشوند؟
اساس ایرادات فوق نیز ناشی از مسیحیت تحریف شده موجود است؛ چرا که در اسلام چنین چیزی به هیچ وجه مطرح نیست که چیزی به نام «ملکوت خدا» صرفاً از آنِ مسلمانان باشد؛ بلکه خداوند نسبت به کسانی که دلیل و حجتی از اسلام به آنان نرسیده است بخشنده و مهربان است و چنانکه خود در قرآن تصریح میفرماید:
«و ما کنا معذبین حتی نبعث رسولاً»[10]
و ما تا پیامبری برنگزینیم، به عذاب نمیپردازیم
از این رو، نه تنها تکلیف ساکنان نقاط دیگر کره زمین، مطابق عقل و عقلانیت است بلکه تکلیف ساکنان احتمالی دیگر کرات نیز روشن است.
ادامه دارد...!
خدای واحد و کثرت ادیان
در ادامه بحث، نویسنده مقاله سخن از تعدد ادیان را به میان میآورد و میپرسد چرا خدا از اول یک دین را طراحی ننموده و چرا این همه تفاوت میان ادیان است؟
مگر همه ادیان از طرف خدا نیست؟
سیستم بدنی انسانها یکسان است پس چرا باید ادیان مختلف داشته باشند؟
اولاً باید متذکر شویم که همه ادیان از طرف خدا نیست؛ مثلاً ما آیین بودا را جزء ادیان الهی نمیدانیم. آنچه که مدعای ماست و طبعاً باید نسبت به آن پاسخگو باشیم، این است که از ادیان موجود، ادیان ابراهیمی از طرف خدا بوده است؛ اما تفاوتهای آنها از نظر ما چنان نیست که نویسنده پنداشته است؛ زیرا ما یهودیت و مسیحیت موجود را تحریف شده میدانیم؛ همچنانکه با اندک تأملی در عهدین موجود، این مسأله روشن میشود، و امروزه اسناد تاریخی نیز روشنگر این امر است.[11]
بنابراین، نمیتوان با توجه به عهدین موجود راجع به اختلاف ادیان، بحثی علمی مطرح نمود.
ثانیاً مسألهای که نویسنده مقاله بدان توجهی نداشته این است که کثرت ادیان چگونه کثرتی است؟
آیا کثرتی ماهوی و گوهرین است، یا اینکه کثرتی دیگر است؟
آنچه ما از قرآن میآموزیم این است که همه انبیاء الهی انسانها را به توحید فراخواندهاند، و به عبادت خدایی یگانه که آفریدگار آنهاست، و ایمان به روزی که بازگشتگاه همه انسانهاست.
از این رو، آموزههای محوری همه ادیان الهی یکسان بوده است. پس فرق آنها در چه بوده است؟
تفاوتهای ادیان الهی، در نحوه آزمایشهایی بوده است که خداوند متعال، بنا بر حکمت خویش و با توجه به احوال بندگان از آنها به عمل میآورده است. البته لازم به ذکر است که این آزمایشها چندان مقابل یکدیگر نبودهاند که چنانکه نویسنده گفته است: «دو هزار سال پیش خدا اینقدر از خوبی و بخشش میگوید و ناگهان بعد از ششصد سال یک دفعه تغییر عقیده داده و همواره از ترس و آتش و سوختن و عذاب حرف میزند.»
نه حضرت عیسی(ع) آن بوده است که مسحیت امروز میگوید و نه فرستاده خاتم(ص) این بوده است که در ذهن نویسنده است. چنانکه در روایات، آمده است حضرت یحیی(ع) که معاصر حضرت عیسی(ع) بوده است، چنان از خوف خدا میگریست که بر گونههایش اثر گریه هویدا بود.[12]
این گریهها از ترس عذاب الهی و آتش دوزخ بود.
پس خدای زمان حضرت عیسی(ع)، عقیده متفاوتی!! با خدای ششصد سال بعد نداشته است. البته این نکته قابل ذکر است که چه بسا پیامبری رحمت خدا در نظرش بیشتر جلوهگر باشد، و بشاشیت وجهش دائماً نمودار؛ اما پیامبری دیگر، ترس از کوتاهیاش در درگاه الهی بر او فائق باشد و از این رو، خوفناک از قدرت قاهره حق باشد که مبادا او را در غفلت فراگیرد.
در هر حال، نباید فراموش کنیم که انبیاء الهی داعیه فوق بشری نداشتهاند:
«قل انّما انا بشر مثلکم یوحی الیّ»[13]
بگو: من هم مثل شما بشری هستم و[لی] به من وحی می شود
بنابراین، خدای ابراهیم(ع) و موسی(ع) و عیسی(ع) و محمد(ص) یک خداست و لاغیر.
اما این خدا در طول تاریخ، پیامبرانی را به سوی اقوامی با فرهنگها و آیینهای متفاوت فرستاده است که هر کدام مقتضیات و لوازم خاص خود را داشتهاند و از این رو، جزئیات احکام و آزمونهای الهی برای آنها گونهگون شده است.
امروزه بر ماست که با تحقیق و کاویدن آثار بجا مانده از ادیان و آموزههایشان نسبت آنها را با حقیقت بسنجیم. البته در مسیر تحقیق بیطرفانه، بیتعصبی به علائق و گرایشها و پیشداوریهای شخصی و دیگر شروط و لوازم پژوهش، امری بایسته است. قرآن کریم بارها ما را به اندیشیدن در این کتاب الهی، فرا میخواند:
«أَ فَلا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلى قُلُوبٍ أَقْفالُها»[14]
آیا به آیات قرآن نمیاندیشند؟
یا [مگر] بر دلهایشان قفلهایی نهاده شده است؟
از اینرو، بهتر است بجای نوشتهها و گفتههای احساساتی، آثار ادیان را بر گیریم و آموزههای بنیادین آنها را در کنار هم نهیم. در اینجا است که فرق توحید ارائه شده در عهدین، و توحید قرآنی روشن میگردد و پی میبریم که آنچه آنها معرفی مینمایند، شرکی بیش نیست.
ادامه دارد...!
شیطان
پرسشهای دیگری که نویسنده مطرح نموده، راجع به شیطان است.
بحث شیطان و پرسشهای پیرامونش از دیرباز اذهان اندیشمندان ادیان مختلف را به خود مشغول داشته است: شیطان کیست؟
آیا شیطان خالق شر است؟
آیا خدا شیطان را آفرید؟
اگر پاسخ، مثبت است، چرا او را آفرید؟
و ... . نه تنها در میان اندیشمندان ادیان مختلف، بلکه در میان اندیشمندان مسلمان نیز پاسخ یکسانی به همه این پرسشها داده نشده است.
در اسلام، مسلّم است که شیطان، مخلوق خداست، و خالق چیزی هم نیست، اما پاسخ دیگر پرسشها را نمیتوان بدین سادگی و صراحت داد.
شیطان از جنّیانی است که سالها خداوند را عبادت کرده و در بارگاه قرب او بوده است؛ ولی اکنون از دستور الهی سرپیچی کرده و خداوند او را از درگاه خویش رانده است.
حال با توجه به اینکه سالیانی دراز، از عابدان درگاه حق بوده است، در مقابل این طاعات طولانی، حاجتی از خدا دارد.
آیا درست است که همین یک درخواست او رد شود تنها به این دلیل که دیگران را گمراه میکند؛ در حالی که این دیگران، انسانهایی هستند دارای عقل و اراده که میتوانند از مکر و حیله او در امان باشند؟
مقصود ما این نیست که در مقابل طاعات وی باید درخواستش اجابت میشد، بلکه بحث بر این است که با اجابت این درخواست به چه کسی ظلم شده است؟
خداوند متعال، کسی است که هر چه بخواهد انجام میدهد[15] و کسی را یارای چون و چرا کردن در حکمش نیست.[16]
با این وجود، وی بر بندگان خویش به هیچ عنوان ستم روا نمیدارد.[17] باید توجه دقیق داشته باشیم که انسان در این عالم برای آزموده شدن پا نهاده است و موجودی است مختار که با قوه عقلش امکان انتخاب راه سپاس و ناسپاسی برایش فراهم شده است. طبیعی است که در این آزمون، موانعی سر راه او قرار دارد. اساساً آزمون بدون مانع، چیزی بیمعناست.[18]
قلمروی شیطان، «تشریع» است نه «تکوین»، یعنی قلمروی شیطان فعالیتهای تشریعی و تکلیفی بشر و محدود به اندیشه بشر است نه تن و بدن او.
نفوذ شیطان در اندیشه بشر نیز منحصر است به حد وسوسه کردن و خیال یک امر باطلی را در نظر جلوه دادن.
شیطان چنین قدرتی ندارد که به شکل یک قدرت قاهره بتواند بر وجود بشر مسلط شود و بتواند او را بر کار بد اجبار و الزام نماید.
این امر از حوزه قدرت شیطان خارج است. تسلط شیطان بر بشر محدود است به اینکه خود بشر بخواهد دست ارادت به او بدهد:[19]
«إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ»[20]
او [= شیطان] را بر کسانی که ایمان آوردهاند، و بر پروردگارشان توکل میکنند، تسلطی نیست. تسلط او فقط بر کسانی است که وی را به سرپرستی بر میگیرند، و بر کسانی که آنها به او [= خدا] شرک میورزند
از این آیات میآموزیم که اگر شیطان تسلطی بر انسانها دارد این تسلط منوط به این است که خود انسان این تسلط را بپذیرد؛ یعنی در نهایت، اختیار با خود انسان است که با اراده خویش این سیطره را محقق سازد و برده او شود.
پرسش از چرایی خلقت شیطان، بدین پرسش عام بر میگردد که چرا خدا کافر را میآفریند با این که میداند فرجامش آتش است.
حکمت این خلقت چیست؟
مفسر بزرگ معاصر ما، علامه طباطبائی، در پاسخ به این شبهه میفرماید: مراد از حکمت[21] در آفرینش، یا حکمت در آفرینش کل عالمِ مخلوق است و یا حکمت در آفرینش انسان.
در صورت اول [پرسش از حکمت کل عالم آفرینش باشد] میتوان پاسخ داد که با دلیل عقلی اثبات شده است که خداوند، فاعل تام برای همه مخلوقات خود است و در فاعلیتش نیاز به متمّمی ندارد
. از این رو، مبدأ برای ماسوای خویش است و ذاتاً منبع هر خیر و رحمت و جود و بخششی است.
اثر این جود و بخشش این است که مستحقین طبق استعداد و استحقاقشان بهرهمند میشوند. پس اختلاف مستحقین طبق اختلاف استحقاقشان، امری است که به آنها بر میگردد نه به ذاتی که مبدأ خیر است.
اما در صورت دوم [پرسش از حکمت آفرینش انسان باشد]، از آنجا که خداوند ذاتاً غنیّ است، بدون اینکه فائدهای از خلقت انسان نصیبش شود، از ماده پست زمینی، ترکیب خاصی میآفریند که با سلوک در طریق کمال، به مرتبه والای کمالی خویش نائل شود و با کمالش بر هر موجودی برتری یابد. این غایت نوع انسان است.
آشکار است که با توجه به اینکه این دنیا، عالم تزاحم است، و علل و اسباب گوناگونی با هم در کارند، همگان به سعادت نمیرسند و این امر نه تنها در مورد انسان، بلکه در دیگر موجودات نیز چنین است.
انواع حیوانات و گیاهان و همه ترکیبات معدنی دارای غایات نوعیای هستند که فقط برخی از مصادیق، بدین غایت میرسند و نه همه.
اگر فرض شود که [توسط خدا] از موانع رسیدن به غایت افراد جلوگیری شود، این امر به معنای فرو ریختن قانون آفرینش و ایجاد خلل در علل و اسباب است و این معنایی جز ابطال نظام عالم ندارد.
بنابراین، حکمت آفرینش انسان، رسیدن به غایت کمال است، و علم الهی به اینکه بسیاری از افراد به آتش در میآیند، باعث نمیشود که مراد او از آفرینش نوع انسانی مختل شود؛ چرا که انسان موجودی مختار است و در نهایت، خود اوست که تصمیم میگیرد و راه خود را انتخاب میکند.[22]
طبیعی است که بنای خداوند به عنوان خالقی بی همتا و با اوصافی بیبدیل، بر این بوده تا عالمی تمام و کمال را با همه لوازمش بیافریند. روشن است که وجود موجوداتی «مختار» در این عالم، کمال آن تلقی میشود و نه نقصان.
شیطان و انسان هر دو موجوداتی مختار هستند که استحقاق آفرینش داشتهاند. از این رو، اگر خداوند آنها را نمیآفرید، در واقع از جود و بخشش، دریغ شده بود.
اما اکنون که به مقتضای حکمت و جود او، اینها آفریده شدهاند، طبعاً خودشان به مقتضای «اختیارشان» بایستی مسئول اعمال خویش باشند. نکته دقیق همین جا است که موجود مختار، به اختیار خود، کار میکند.
علاوه بر این، نادانی ما نسبت به حکمت یک مصداق خاص، دلیل بر بیحکمت بودن آن نیست.
چه بسیار چیزهایی که ما انسانها به چرایی وجود آنها واقف نبودیم و اکنون هستیم و همین طور چه بسیار اموری که اکنون نمیدانیم و گذشت روزگاران آنها را بر ما آشکار سازد. ندانستن، دلیلی بر بیحکمت بودن نیست.
ادامه دارد...!
جهنم و مجازاتهای اخروی
مسأله دیگر مطرح شده در مقاله مورد بحث، چرایی وجود جهنم است؛ در حالی که خداوند این قدر انسان را دوست داشته است که او را مثل خویش آفریده است.
در پاسخ به این مطلب باید گفت که مجازات بر سه گونه است:
1. مجازات قراردادی (تنبیه و عبرت)؛
2. مجازاتی که با گناه، رابطه تکوینی و طبیعی دارد (مکافات دنیوی)؛
3. مجازاتی که تجسم خود جرم است و چیزی جدا از آن نیست (عذاب اخروی).
نوع اول مجازات همان کیفرها و مقررات جزائی است که در جوامع بشری به وسیله قانونگذاران الهی یا غیر الهی وضع گردیده است.
نوع دوم از انواع مجازات، کیفرهایی است که رابطه علی و معلولی با جرم دارند، یعنی معلول جرم و نتیجه طبیعی آن است.
این کیفرها را «مکافات عمل» یا «اثر وضعی گناه» مینامند. مثلاً کسی که سمّی کشنده را بنوشد، مردن نتیجه طبیعی و اثر وضعی نوشیدن سمّ است.
مجازاتهای جهان دیگر، رابطه تکوینی قویتری با گناهان دارند. رابطه عمل و جزا در آخرت نه مانند نوع اول، قراردادی است و نه مانند نوع دوم از نوع رابطه علّی و معلولی است، بلکه از آن هم یک درجه بالاتر است. در اینجا رابطه «عینیت» و «اتحاد» حکمفرماست؛ یعنی آنچه که در آخرت به عنوان پاداش یا کیفر به نیکوکاران و بدکاران داده میشود تجسّم خود عمل آنهاست.
قرآن کریم در این باره میفرماید:
«يَوْمَ تَجِدُ كُلُّ نَفْسٍ ما عَمِلَتْ مِنْ خَيْرٍ مُحْضَراً وَ ما عَمِلَتْ مِنْ سُوءٍ تَوَدُّ لَوْ أَنَّ بَيْنَها وَ بَيْنَهُ أَمَداً بَعيداً»[23]
روزی که هر کسی آنچه کار نیک به جای آورده و آنچه بدی مرتکب شده، حاضر شده مییابد؛ و آرزو میکند: کاش میان او و آن [کارهای بد] فاصلهای دور بود
مجازات آخرت، تجسم یافتن اعمال این دنیا است. نعیم و عذاب آنجا همین اعمال نیک و بد است که وقتی پرده کنار رود تجسم و تمثل پیدا میکند.
به عبارت دیگر، اعمال ما صورتی مُلکی دارد که فانی و موقّت است و آن همان است که در این جهان به صورت سخن یا عملی دیگر ظاهر میشود؛ و صورت و وجههای ملکوتی دارد که پس از صدور از ما هرگز فانی نمیشود و از توابع و لوازم جدا ناشدنی ماست. در کیفری که با گناه رابطه عینیت و وحدت دارد، دیگر مجالی برای بحث از تناسب داشتن و نداشتن نیست.[24]
موهوم بودن خداوند؟!
در ادامه بحث، نویسنده از ریشه، منکر خدا شده و آن را مفهومی مخلوق بشر دانسته است، که برای حفظ قدرت و پیشرفت امپراطوریها طراحی شده است.
در پاسخ ایشان باید بگوییم که شکی نیست که در طول تاریخ گاه از مفهوم خدا، استفاده ابزاری شده است، اما این امر مستلزم این نیست که اصل وجود خدا امری موهوم باشد. باور به اصل وجود خدا امری برهانپذیر است که اگر چنین برهانی یافت شود، این باور امری عقلانی و پسندیده خواهد بود و نه موهوم و مخلوق ذهنی انسان.
از آنجا که ما در مقال دیگری در همین سایت، از براهین اثبات خدا سخن به میان آوردهایم، لذا در اینجا از تکرار بحث خودداری نموده و خوانندگان محترم را بدانجا ارجاع می دهیم.[25]
فهرست منابع
قرآن کریم با ترجمه محمّدمهدی فولادوند
1) ایلخانی، محمد؛ تثلیث از آغاز تا شورای قسطنطنیه، مجله معارف، دوره دوازدهم، شماره 3، آذر- اسفند 1374ش.
2) طباطبائی، سید محمدحسین؛ المیزان فی تفسیر القرآن، قم، موسسه مطبوعاتی اسماعیلیان، 1393 ﻫ.، الطبعه الثالثه.
3) مطهری، مرتضی؛ مجموعه آثار، تهران، صدرا، 1377ش.
4) ملکی تبریزی، میرزا جواد آقا؛ رساله لقاء الله، مقدمه، ترجمه، توضیح، تعلیق و اضافات از: سید احمد فهری، تهران، فیض کاشانی، 1373ش.
[1] . سوره مؤمن: آیه 60.
[2] . سوره ق: آیه 16.
[3] . ر.ک: المیزان فی تفسیر القرآن، علامه طباطبائی، ج 1، ص 140-141.
[4] . چنانکه خوانندگان محترم مستحضرند، مسیحیت، تورات را جزء متون مقدس خود پذیرفته اند.
[5] . سوره بقره: آیات 30 تا 34.
[6] . سوره اعراف: آیه 27.
[7] . همان: آیه 22.
[8] . سوره مدّثر: آیه 38.
[9] . میان مفسرین قرآن اختلاف است که آیا عمل حضرت آدم(ع)، گناه بود یا ترک اولی. خوانندگان محترم میتوانند به تفسیر المیزان، ج 1، ص 130 مراجعه فرمایند. مرحوم علامه طباطبائی، نهی الهی را در اینجا نهی ارشادی میدانند و نه مولوی. نهی ارشادی یعنی نهیای که مکلف را به خیر و صلاحش راهنمایی میکند ولی الزام آور نیست. از این رو، کار آنان گناه اصطلاحی نبوده است، بلکه ظلمی در حق خودشان بوده است که سبب خروجشان از بهشت شده است.
[10] . سوره اسراء: آیه 15.
[11] . میدانیم که کتاب عهد جدید از شخص حضرت عیسی(ع) نیست و به او وحی نشده است. این کتاب مجموعهای است از رسائل و نامههای گوناگون که اشخاص مختلف نوشتهاند. چهار رساله زندگینامه عیسی مسیح است، و به انجیل معروف است. رساله اعمال رسولان درباره تبلیغ و ترویج مسیحیت پس از عروج مسیح به آسمان تا حدود سال 62 میلادی است. نامههای مختلفی که چند تن از رسولان به اجتماعات اولیه و اشخاص مسیحی نوشته اند و تفسیری از پیام و عمل مسیح است و مکاشفه یوحنا که درباره وقایع آخرالزمان است. سنت مسیحی بر این عقیده است که همه این متون (و یا اکثر قریب به اتفاق آن) نوشته حواریون عیسی مسیح است. و اگر نویسندگان کتاب عهد جدید مختلفند مسیحیان بر این عقیدهاند که تمام کلمات آن به وسیله روح القدس بر آنها تقریر شده است. اما تحقیقات پژوهشگران غربی نشان داده است که نه تنها هیچ کدام از این نویسندگان از حواریون عیسی مسیح نبودهاند بلکه هیچ یک از آنها او را ندیده بودند و برخی از رسائل در ابتدای قرن دوم میلادی نوشته شده است. قدیمیترین این متون نامههای پولوس قدیس است که بین سالهای 49-50 تا 62 میلادی نوشته شده و قدیمیترین اناجیل هم انجیل مرقس است که حدود سال 70 میلادی به رشته تحریر درآمده است. مورخان بر این اعتقادند که اناجیل متی و لوقا حدود سال 80 نوشته شده است و انجیل یوحنا را معمولاً نوشته شده در اواخر قرن اول و حتی در اوایل قرن دوم میدانند. سه انجیل متی، مرقس و لوقا «اناجیل همدید» خوانده میشوند، زیرا این سه انجیل منابع مشترکی دارند و متی و لوقا از انجیل مرقس به عنوان یکی از منابع خود استفاده کرده اند. سایر متون کتاب عهد جدید نیز بین سال 90 و 110 میلادی نوشته شده اند. ر.ک: ایلخانی، محمد، تثلیث از آغاز تا شورای قسطنطنیه، مجله معارف، دوره دوازدهم، شماره 3، آذر-اسفند 74، صص 75-74.
[12] . خوانندگان محترم جهت آگاهی بیشتر از خوف حضرت یحیی(ع) میتوانند به کتاب ذیل مراجعه کنند: ملکی تبریزی، میرزا جواد آقا، رساله لقاء الله، مقدمه، ترجمه، توضیح، تعلیق و اضافات از سید احمد فهری، تهران: فیض کاشانی، 1373، ص 157 به بعد.
[13] . سوره کهف، آیه 110.
[14] . سوره محمد: آیه 24.
[15] . سوره ابراهیم: آیه 27.
[16] . سوره انبیاء: آیه 23.
[17] . ر.ک: قرآن کریم، سورههای آل عمران، آیه 182؛ انفال، آیه 51؛ حج، آیه 10؛ فصلت، آیه 46؛ ق، آیه 29.
[18] . جهت مطالعه بیشتر راجع به «شیطان» میتوانید به منابع ذیل مراجعه کنید: المیزان فی تفسیر القرآن، ج 8، ص 34 تا 66، [سوره اعراف، تفاسیر راجع به آیات 10 تا 25] و مجموعه آثار شهید مطهری، ج 1، ص 94 تا 98 و همان، ج 14، ص 209 تا 211.
[19] . مجموعه آثار شهید مطهری، ج 1، ص 95.
[20] . سوره نحل، آیات 99، 100.
[21] . حکمت، جهت خیر و صلاحی است که فاعل را به سوی فعل فرا میخواند.
[22] . المیزان فی تفسیر القرآن، ج 8، ترجمه و تلخیصی از ص 45 تا 47، [سوره اعراف، تفاسیر راجع به آیات 10 تا 25].
[23] . سوره آل عمران: آیه 30.
[24] . ر.ک: مجموعه آثار شهید مطهری، ج 1، ص 225 به بعد.
[25] . ر.ک: سایت پژوهه، مقاله « بررسی مقاله اسطوره بیخدایی».
نویسنده: عقیل فولادی
با تشکر از آقای رضا بخاطر پاسخهای خوبی که به آن مقاله دادند.
به نظرم فرازهایی از پاسخ ها نیاز به بررسی بیشتری دارد:
البته این نکته قابل ذکر است که چه بسا پیامبری رحمت خدا در نظرش بیشتر جلوهگر باشد، و بشاشیت وجهش دائماً نمودار؛ اما پیامبری دیگر، ترس از کوتاهیاش در درگاه الهی بر او فائق باشد و از این رو، خوفناک از قدرت قاهره حق باشد که مبادا او را در غفلت فراگیرد
در هر حال، نباید فراموش کنیم که انبیاء الهی داعیه فوق بشری نداشتهاند:
«قل انّما انا بشر مثلکم یوحی الیّ»
بگو: من هم مثل شما بشری هستم و[لی] به من وحی می شود
این نظر بر خلاف آن چیزی است که قرآن از انبیاء می گوید. اصلا معنا ندارد خوف و رجاء در مؤمن توازنش از بین برود زیرا هریک از خوف و رجاء بر اساس شناختی است که نسبت به اسماء حسنای خداوند انجام گرفته است. انبیاء برگزیدگان خداوند هستند که به درجات بالای معرفت رسیده و به همین خاطر مبعوث به سوی انسانها شده اند تا آنها را آشنای با اسماء حسنای خداوند بکنند آنوقت اگر قرار باشد خود آنها در این شناخت نقص داشته باشند در نتیجه خوف و رجایشان متوازن نباشد، چگونه می توانند به انسانها معرفت بدهند؟!
هر میزان که خوف بر رجاء بچربد، جایش را ناامیدی از رحمت خداوند پر می سازد و هر میزان که رجاء بر خوف فزونی یابد، جایش را ایمنی از عذاب خداوند می پوشاند و هر یک از ناامیدی و ایمنی، بزرگترین گناه بعد از شرک است. و انبیاء معصوم از همه گناهان مصون هستند! لذا خوف و رجای آنها متوازن است و از این نظر با هم فرق نمی کنند.
البته انبیاء با توجه به تفاضل رتبه ای که دارند، عمق خوف و رجایشان با هم متفاوت است ولی در هر رتبه، این دو متوازن هستند. تفاوت عمق سبب عدم توازن نیست!
قلمروی شیطان، «تشریع» است نه «تکوین»، یعنی قلمروی شیطان فعالیتهای تشریعی و تکلیفی بشر و محدود به اندیشه بشر است نه تن و بدن او.
همچنین همه ستمهای جسمی که انسانها در دنیا توسط شیاطین انسی می بینند، به صورت غیر مستقیم تحت فرامین شیطان صورت گرفته است.
اثر این جود و بخشش این است که مستحقین طبق استعداد و استحقاقشان بهره مند میشوند. پس اختلاف مستحقین طبق اختلاف استحقاقشان، امری است که به آنها بر میگردد نه به ذاتی که مبدأ خیر است.
آشکار است که با توجه به اینکه این دنیا، عالم تزاحم است، و علل و اسباب گوناگونی با هم در کارند، همگان به سعادت نمیرسند و این امر نه تنها در مورد انسان، بلکه در دیگر موجودات نیز چنین است.
انواع حیوانات و گیاهان و همه ترکیبات معدنی دارای غایات نوعیای هستند که فقط برخی از مصادیق، بدین غایت میرسند و نه همه.
باید توضیح داده شود منظور از این سعادت، سعادت دنیوی و کامروایی های مادی است و الا باز ماندن فردی از سعادتهای جاویدان اخروی به صرف تزاحم اسباب نمی تواند آن باز مانده را قانع کند.
شیطان و انسان هر دو موجوداتی مختار هستند که استحقاق آفرینش داشتهاند.
نادانی ما نسبت به حکمت یک مصداق خاص، دلیل بر بیحکمت بودن آن نیست.
چه بسیار چیزهایی که ما انسانها به چرایی وجود آنها واقف نبودیم و اکنون هستیم و همین طور چه بسیار اموری که اکنون نمیدانیم و گذشت روزگاران آنها را بر ما آشکار سازد. ندانستن، دلیلی بر بیحکمت بودن نیست.
اگر این حکمت خاص، حکمت آفرینش شیطان باشد، دیگر حکمت خاص و مصداقی در کنار دیگر مصادیق نیست! این مصداق آنقدر بزرگ است که همه مصادیق حکمت آفرینش را فرا می گیرد زیرا اگر روشن نشود چرا شیطان آفریده شده است، حال هر چند دیگر حکمتهای آفرینش روشن باشد، انسان نمی تواند آفرینش را دارای حکمت بداند زیرا وجود شیطان همه زندگی دنیوی و اخروی او را تحث تأثیر عمیق خود قرار داده است! لذا نباید به بحث پیرامون حکمت خلقت شیطان مثل حکمت دیگر اجزاء آفرینش نگاه کرد!
مسأله دیگر مطرح شده در مقاله مورد بحث، چرایی وجود جهنم است؛ در حالی که خداوند این قدر انسان را دوست داشته است که او را مثل خویش آفریده است.
در پاسخ به این مطلب باید گفت که مجازات بر سه گونه است:
1. مجازات قراردادی (تنبیه و عبرت)؛
2. مجازاتی که با گناه، رابطه تکوینی و طبیعی دارد (مکافات دنیوی)؛
3. مجازاتی که تجسم خود جرم است و چیزی جدا از آن نیست (عذاب اخروی).
نوع اول مجازات همان کیفرها و مقررات جزائی است که در جوامع بشری به وسیله قانونگذاران الهی یا غیر الهی وضع گردیده است.
نوع دوم از انواع مجازات، کیفرهایی است که رابطه علی و معلولی با جرم دارند، یعنی معلول جرم و نتیجه طبیعی آن است.
ان شاء که خداوند ما را مورد شفاعت اولیائش قرار دهد.
با تشکر از آقای رضا بخاطر پاسخهای خوبی که به آن مقاله دادند.
به نظرم فرازهایی از پاسخ ها نیاز به بررسی بیشتری دارد:
[quote
[quote=رضا;258570]
قلمروی شیطان، «تشریع» است نه «تکوین»، یعنی قلمروی شیطان فعالیتهای تشریعی و تکلیفی بشر و محدود به اندیشه بشر است نه تن و بدن او.
[/quote]
البته شیطان در جسم نیز اثر می گذارد ولی نمی تواند در اراده و خواست انسان تأثیر بگذارد. شراکت او در اولاد، (شارکهم فی الاموال و الانفس) یکی از این تأثیر گذاری ها در جسم است.
همچنین همه ستمهای جسمی که انسانها در دنیا توسط شیاطین انسی می بینند، به صورت غیر مستقیم تحت فرامین شیطان صورت گرفته است.
با سلام
ضمن تشکر از شما دوست گرامی
اگر مطالب را کامل بخوانید و تنها قسمتی از ان را برسی نکنید میبینیم که تمامی مطالب به روشنی بیان شده !
قلمروی شیطان، «تشریع» است نه «تکوین»، یعنی قلمروی شیطان فعالیتهای تشریعی و تکلیفی بشر و محدود به اندیشه بشر است نه تن و بدن او.
نفوذ شیطان در اندیشه بشر نیز منحصر است به حد وسوسه کردن و خیال یک امر باطلی را در نظر جلوه دادن.
شیطان چنین قدرتی ندارد که به شکل یک قدرت قاهره بتواند بر وجود بشر مسلط شود و بتواند او را بر کار بد اجبار و الزام نماید.
این امر از حوزه قدرت شیطان خارج است. تسلط شیطان بر بشر محدود است به اینکه خود بشر بخواهد دست ارادت به او بدهد:[19]
«إِنَّهُ لَيْسَ لَهُ سُلْطانٌ عَلَى الَّذينَ آمَنُوا وَ عَلى رَبِّهِمْ يَتَوَكَّلُونَ إِنَّما سُلْطانُهُ عَلَى الَّذينَ يَتَوَلَّوْنَهُ وَ الَّذينَ هُمْ بِهِ مُشْرِكُونَ»[20]
او [= شیطان] را بر کسانی که ایمان آوردهاند، و بر پروردگارشان توکل میکنند، تسلطی نیست. تسلط او فقط بر کسانی است که وی را به سرپرستی بر میگیرند، و بر کسانی که آنها به او [= خدا] شرک میورزند
از این آیات میآموزیم که اگر شیطان تسلطی بر انسانها دارد این تسلط منوط به این است که خود انسان این تسلط را بپذیرد؛ یعنی در نهایت، اختیار با خود انسان است که با اراده خویش این سیطره را محقق سازد و برده او شود.
با سلام
اینجا هم دقت لازم را به عمل نیاوردید !
مطالب را کامل بخوانید لطفا
پرسش از چرایی خلقت شیطان، بدین پرسش عام بر میگردد که چرا خدا کافر را میآفریند با این که میداند فرجامش آتش است.
حکمت این خلقت چیست؟
مفسر بزرگ معاصر ما، علامه طباطبائی، در پاسخ به این شبهه میفرماید: مراد از حکمت[21] در آفرینش، یا حکمت در آفرینش کل عالمِ مخلوق است و یا حکمت در آفرینش انسان.
در صورت اول [پرسش از حکمت کل عالم آفرینش باشد] میتوان پاسخ داد که با دلیل عقلی اثبات شده است که خداوند، فاعل تام برای همه مخلوقات خود است و در فاعلیتش نیاز به متمّمی ندارد
. از این رو، مبدأ برای ماسوای خویش است و ذاتاً منبع هر خیر و رحمت و جود و بخششی است.
اثر این جود و بخشش این است که مستحقین طبق استعداد و استحقاقشان بهرهمند میشوند. پس اختلاف مستحقین طبق اختلاف استحقاقشان، امری است که به آنها بر میگردد نه به ذاتی که مبدأ خیر است.
اما در صورت دوم [پرسش از حکمت آفرینش انسان باشد]، از آنجا که خداوند ذاتاً غنیّ است، بدون اینکه فائدهای از خلقت انسان نصیبش شود، از ماده پست زمینی، ترکیب خاصی میآفریند که با سلوک در طریق کمال، به مرتبه والای کمالی خویش نائل شود و با کمالش بر هر موجودی برتری یابد. این غایت نوع انسان است.
آشکار است که با توجه به اینکه این دنیا، عالم تزاحم است، و علل و اسباب گوناگونی با هم در کارند، همگان به سعادت نمیرسند و این امر نه تنها در مورد انسان، بلکه در دیگر موجودات نیز چنین است.
انواع حیوانات و گیاهان و همه ترکیبات معدنی دارای غایات نوعیای هستند که فقط برخی از مصادیق، بدین غایت میرسند و نه همه.
اگر فرض شود که [توسط خدا] از موانع رسیدن به غایت افراد جلوگیری شود، این امر به معنای فرو ریختن قانون آفرینش و ایجاد خلل در علل و اسباب است و این معنایی جز ابطال نظام عالم ندارد.
بنابراین، حکمت آفرینش انسان، رسیدن به غایت کمال است، و علم الهی به اینکه بسیاری از افراد به آتش در میآیند، باعث نمیشود که مراد او از آفرینش نوع انسانی مختل شود؛ چرا که انسان موجودی مختار است و در نهایت، خود اوست که تصمیم میگیرد و راه خود را انتخاب میکند.[22]
طبیعی است که بنای خداوند به عنوان خالقی بی همتا و با اوصافی بیبدیل، بر این بوده تا عالمی تمام و کمال را با همه لوازمش بیافریند. روشن است که وجود موجوداتی «مختار» در این عالم، کمال آن تلقی میشود و نه نقصان.
شیطان و انسان هر دو موجوداتی مختار هستند که استحقاق آفرینش داشتهاند. از این رو، اگر خداوند آنها را نمیآفرید، در واقع از جود و بخشش، دریغ شده بود.
اما اکنون که به مقتضای حکمت و جود او، اینها آفریده شدهاند، طبعاً خودشان به مقتضای «اختیارشان» بایستی مسئول اعمال خویش باشند. نکته دقیق همین جا است که موجود مختار، به اختیار خود، کار میکند.
علاوه بر این، نادانی ما نسبت به حکمت یک مصداق خاص، دلیل بر بیحکمت بودن آن نیست.
چه بسیار چیزهایی که ما انسانها به چرایی وجود آنها واقف نبودیم و اکنون هستیم و همین طور چه بسیار اموری که اکنون نمیدانیم و گذشت روزگاران آنها را بر ما آشکار سازد. ندانستن، دلیلی بر بیحکمت بودن نیست.ادامه دارد...!
به نظرم فرازهایی از پاسخ ها نیاز به بررسی بیشتری دارد:[quote=رضا;258570]
شیطان و انسان هر دو موجوداتی مختار هستند که استحقاق آفرینش داشتهاند.
[/quote]
تعبیر فوق دقیق نیست زیرا این استحقاق آیا قبل از آفرینش آنها بوده است و یا بعد از آفرینششان؟ اگر قبل بوده است، آنها که اصلا نبوده اند چطور استحقاقشان بوده است؟ و اگر بوده اند، این خداوند بوده است که آنها را متفاوت خلق نموده در نتیجه استحقاق رشد در آنها تعبیه شده است.
[quote=رضا;258570]
نادانی ما نسبت به حکمت یک مصداق خاص، دلیل بر بیحکمت بودن آن نیست.
چه بسیار چیزهایی که ما انسانها به چرایی وجود آنها واقف نبودیم و اکنون هستیم و همین طور چه بسیار اموری که اکنون نمیدانیم و گذشت روزگاران آنها را بر ما آشکار سازد. ندانستن، دلیلی بر بیحکمت بودن نیست.
[/quote]
اگر این حکمت خاص، حکمت آفرینش شیطان باشد، دیگر حکمت خاص و مصداقی در کنار دیگر مصادیق نیست! این مصداق آنقدر بزرگ است که همه مصادیق حکمت آفرینش را فرا می گیرد زیرا اگر روشن نشود چرا شیطان آفریده شده است، حال هر چند دیگر حکمتهای آفرینش روشن باشد، انسان نمی تواند آفرینش را دارای حکمت بداند زیرا وجود شیطان همه زندگی دنیوی و اخروی او را تحث تأثیر عمیق خود قرار داده است! لذا نباید به بحث پیرامون حکمت خلقت شیطان مثل حکمت دیگر اجزاء آفرینش نگاه کرد!
[="arial"][="royalblue"]بنام او
باعرض سلام و احترام به دو استاد گرامي..
من نيز مايل شدم دراين باب و عليرغم نظرات كارشناسانه شما ، نظري شايد نه چندان تخصصي درمورد آن بيان نمايم..
انسان..شايد خدا ؟؟ انسان..شايد شيطان؟؟{درصفات}
واين گفته شايد كل ماجراي خلقت انسان را ازديدگاه فعلي من و برداشت شده از داستان تمثيلي آدم و حوا بيان مينمايد كه انسان بدون هريك ازاين دو نميتواند پايش را به اين دنيا گذارده و زندگي نمايد و اين بدان معناست كه شايد توازون هميشه و درهر صورت بايد بنوعي برقرار گردد تا انساني بتواند بدنيا آمده و ادامه حياط نمايد و ..
{{و آسمان را برافراشت و ترازو را گذاشت تا مبادا ازاندازه درگذريد }}
{{سوره الرحمن . آيات 7و8}}
و گذشته ازاين سوال .. البته اين ديدگاه و نظر من بعداز چندسال فكر و تفحص درآياتي از كلام خدا {قرآن مقدس} و اناجيل يا عهدين مقدس و همچنين،جهان پيرامون و مخصوصا و بيشتر از همه و همانگونه كه استاد و شهيد متفكر ابرازنمودند ، داستان تمثيلي ، آدم و حوا خواهدبود كه تمام اسرار خلقت انسان را دراين داستان ديده كه براين اساس احتمال ميدهم انسان آميزه اي از قدرت و توانايي هاي خدا و قدرت و توانايي هاي شيطان و البته دراين جهان فاني خواهدبود كه درهر لحظه توانايي نزديكي به خدا يا شيطان را خواهدداشت و اگر شيطان در اين داستان يا داستانهاي مربوط به انسان از خداوند بزرگ درخواستي هم نموده احتمالا منظورش نيز همين بوده كه همراه هرانسان و همزمان با او ، او نيز متولد گردد وباز اين اعتقاد يا انتقاد را دارم كه متاسفانه هيچيك ازاديان ابراهيمي نيزنتوانسته اند تا به امروز خواسته انسان مكتشف وجستجوگر را كه همگام با زمان نيز حركت مينمايد را محقق نمايند حتي در تفاسير و تعابير همان داستاني مثالي و خيالي از آدم وحوا و حتي نه اسلام و نه حتي مذهب تشيع..چرا كه اگرچنين بود حتي يك نفرهم نميبايست ازاسلام يا تشيع يا مسيحيت يا يهوديت خود به عقب بازگشت مينمود همانگونه كه بقول فرمايش يكي از امامان بزرگوار و انديشمندمان .. شير به پستان باز نخواهدگشت .. بنابراين ، اين عيب و نقطه ضعف بزرگ در كجاي اين اديان و باورها آشيان كرده كه نشانگراين واقعيت گرديده كه احتمالا يك رازسرپوشيده تاكنون در گوشه اي ازاين باورها خود را بصورت يك تقدس حتي پنهان نموده كه همين تقدس بودن آن شايد سبب پنهان ماندن اين نقاط ضعف نيز گرديده {بعنوان مثال باورنمودن انساني بنام حضرت آدم {ع} } ..
و براي رسيدن به پاسخي صحيح شايد كه بايد ابتدا و قبل از پاسخگويي به هرسوالي ، به اينچنين سوالاتي پاسخهايي درست و علمي تر داده شوند كه آيا بدرستي .. جسم منشاء بيماري روح ست يا روح مسبب بيماري جسم ؟؟ و مهمتر اينكه حتي منظور از روح چه تعريف يا برداشت صحيح يا درستي ميتواند يا بايدباشد؟؟
ادامه دارد..[/][/]
[="arial"][="royalblue"]بنام او
ادامه ازپست بالا{16}
و بعد از آن به اين سوال مهم نيزپاسخ داده شود كه اگرخدا يكي ست؟؟پس چرا اينهمه دين و مذاهب گوناگون؟؟ تا با پاسخگويي مناسب شايد شرايط ذهني آن نيزمساعد گردد كه اين ميتواند نمونه شايد نادرست آن نيز گردد كه آيا تعاريف يا برداشتهاي اشتباه انسانهاي هر دوره بعد از غيبت پيامبر آن پيروان نبوده كه خداوند هم بنا به اين انحرافات عقيدتي درهردين يا انحرافات ذهني پيروان آنها و بنابه نياز زمان و زمانه و براي هدايت مجدد بندگانش كه درهر دوره يا هرحالت و با هر سطح سواد و مدركي همواره و هميشه نيازمند هدايت بوده و خواهند بود ، دين و مرامي ديگر را توسط پيام آوري ديگر به آنان هديه مينمود ؟؟ و آيا اگر چنين اتفاقي به وقوع نپيوسته بود و انسانها در يك باوراعتقادي قرص و محكم يا پابرجا ميماندند .. امروزنيز بشر شاهد اينهمه دين و مذاهب گوناگون ميبود؟؟{كه بنا بدلايلي و ازجمله ممانعت يا برنامه ريزي نكردن،بايد همچنان نيز ادامه يابد}
و بعدازپاسخگويي به اين سوال ، بنظر شما و بعنوان يك انسان بي طرف .. كداميك ازاين اديان و مذاهب را برحق تر و درست تر و خدايي تر ميتوان ديد؟؟ و احتمالا اين سوالي ست كه پاسخش فقط درعمل اثبات خواهدشد و نه درحرف و شعار و بدون مطالعه و كنكاش .. چرا كه از ديد و منظر يك انسان خارجي {خارج ازاين اديان و باورها} هيچيك از آنها تا كنون نيامده اند و رسما اعلام نمايند كه دين يا مذهب يا باورشان داراي چنين اشتباهاتي طي يك دوره بوده و آنها را متقبل شوند و..
واين نشان دهنده چيست غيرازاينكه يك انسان بيطرف و حتي عضوي از اين مذاهب پي ميبرد يا چنين برداشتي مينمايد كه شايد هيچيك از آنها درست و برحق نبوده ونخواهند بود و حتي وجود ذات پاك و مقدس خدا رانيز زير سوال خواهدبرد و تعدادي نيز درنهايت مجبورميشوند براي پيداكردن راه درستي كه ممكن است درآن حتي قرار هم داشته باشند .. مرتب دين و فرهنگ و باور اعتقادي اشان را عوض نمايند به اين اميد كه راه درست راپيدانمايند و اين متاسفانه ادامه خواهدداشت مگر اينكه در عمل همه نيازها در همه جوانب مورد نياز يك انسان دراين دنيا كه او را به سعادت دنيوي و اخروي متعادل برساند يا نزديكترنمايد دربرگرفته و نيازهاي او را پاسخي عقلاني،عاطفي دهد و شايد اينك وظيفه بزرگان مذهبي ما هم ايجاب نمايد كه دراين عصرفن آوري پرسرعت اطلاعات و مفاهيم و همچنين و متاسفانه ، لغزان بودن تعدادي اذهان جوانان و نوجواناني خاص .. درپي يافتن راه چاره اي اساسي تر و قانع كننده تر و منطقي تر نسبت به عبور درب خيبر از آسمانهاي چندگانه باشند و البته علمي تر و منطقي تر و نه چندان تعصبي كه چنين داستانهاي غيرواقعي از تعدادي ذهن عاشق برخيزد و براي بقا و حتي ازدياد جمعيت خود كه خدايي ناكرده با چنين بيانات متعصبانه اما غيرواقعي كه شايد حتي نياز زمانه خودش و شرايط موجودش ايجاد مينمود كه توسط متعصبان عاشق بيان هم شوند دراين عصر و زمانه نتيجه عكس ندهند يا موجب نگردند تا ازتعداد نفرات تشيع حتي كاسته يا خدايي نخواسته زمينه ساز سقوط معنوي اين مذهب پاك و مقدس توسط دشمنان متعصب كور دل و طي ساليان آتي كه معلوم هم نخواهدبود چه پيش خواهدآمد فراهم گردد كه شايد سقوط واقعي ابتدا در ذهن ها يا اذهان بوجود آيد و بعد و بنا به شرايطي در اعمال و درنهايت و شايد در گفتار و اعتراف و اقرارهايي اينچنين كه اين خود نيز احتمالا زمان زيادي را سپري نموده وخواهد نمود و شايد حتي هيچكس هم متوجه حركت آرام و زيرپوستي شيطاني اش نيز نگردد تا لحظه انفجارش كه بازهم اين واقعيت نمود بيشتري پيدامينمايد كه پيشگيري در زمان مناسب احتمالا بهتراز درمان درفردا يا زمان حتي مناسب تر يا لحظه قبل ازانفجار خواهدبود كه احتمالا هزينه ها نيز چندين برابر شده و معلوم هم نخواهد شد كه حتي در آن زمان موفقيتي نسيب بزرگان مذهبي ما درجلوگيري ازيك سقوط يا شكست بزرگ گرداند يا خير..پايان.
باسپاس..[/][/]
به ادامه مطلب بروید تا داستان مسلمان شدن هرکدام و محجبه شدنشان رو بشنوید!
زیبایی ماشا برای همه آشکار است...استیل دخترآنه و بور او همه نگاه هارا جذب می کند!
این دختر روسـی می گوید از جلوه های کاذب که همان بی حجآبی و آرآیش است بدش می آید و الان خوشبخت است...
می گوید:حتی لحظه ای به ذهنم خطور هم نمیکرد که روزی به حج بروم و از بهترین و گواراترین آب، یعنی آب زمزم بنوشم.
یک روز مطلع شدم که یکی از نزدیکترین دوستانم بر اثر یک حادثه در شهری دیگر به حالت کما رفته است. من نمیدانستم که چطور میتوانم به او کمک کنم. آن روز برای اولین بار نماز خواندم و دست به دعا برداشتم و از خدای بزرگ کمک خواستم.
روز بعد همان دوستم با من تماس گرفت و گفت: «در آن حالات بیهوشی من تو را میدیدم و تو خیلی زیاد به من کمک کردی!»، من در آن لحظه بسیار گریستم؛ زیرا برای اولین بار در زندگیام بود که چیزی از خدا میخواستم.
من پنج زبان اروپایی بلد هستم و در حال حاضر در مدرسه و دانشگاه تدریس میکنم. ضمناً برخی از نتهای مجاز شرعی را نیز مینویسم
آن جلوهها، پس از مسلمان شدن، برایم بیارزش و منفور هستند.(اضافه کنم ماشا قبل از اسلام آوردن تمامی عکس هایش مثل همه ی خواننده ها مبتذل بوده)
و میگوید از اینکه عکس های بی حجابش در همه جا است ناراحت نیست... دوست دارد مردم ببینندکه در هر سطحی باشند باز هم می توانند به اسلام روی آورند و با حجاب شوند..!
امضا:ماشاالیلیکینا...باحجاب شدم تا به خدا برسم!
[=Microsoft Sans Serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]موفقیتهای بسیاری در انتظار این ستاره روس بود، اما او ناگهان از همه آنها دست کشیده و صحنه نمایش را به کلی ترک گفت.[=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]همه اعضای خانواده آلیسا به دین اسلام مشرف شده اند: شوهر او «اَحمد»، برادر کوچکتر او «بولات»و مادرش که در مدرسه عالی قازآن به نام "محمدیه" درس میخواند. [=Microsoft Sans Serif]
[=Microsoft Sans Serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]او میگوید: «متولد شدن دخترم در جهان بینی من تأثیر بسزایی گذاشت. در گذشته، من میخواستم هر دو نقش مادری و خوآنندگی را با هم ایفا کنم؛ اما پس از چندی متوجه شدم که چنین کاری بدلیل گرفتاریهای زیاد کار خوآنندگی امکان پذیر نیست.
پرستار گرفتن برای کودک هم اصلا در خصوصیات یک تآتآر نیست. حتی در زبان تآتآری نیز لغتی بنام "پرستار" دیده نمیشود. چون ملت تآتآر به هیچکس اعتماد ندارد تا فرزند خود را به او بسپارد.
[=Microsoft Sans Serif][=tahoma,arial,helvetica,sans-serif]آنچه برای من اهمیت دارد این است که هماینک عضو یک خانواده با ارزش و پولادین هستم و در سایه شوهرم احساس آرامش و رضایت میکنم و همانند یک زن حقیقی، به فرزند خود رسیدگی میکنم.
محتوای قرآن حکایت از کتابهای مقدس پیشین میکرد، به گونهای که من هم آن را متوجه میشدم و هم بسیاری از شک و تردیدهایم را نسبت به مسیحیت از بین میبرد. قرآن، من را به بلوغی رساند که متوجه شدم سرنوشت من در گروی اعمالیست که مسئولیش به عهدهی خود من است. در دنیایی که نسبیگرایی بر آن حاکم است، مطالعه قرآن که اهداف معنوی و بنیادهای اخلاقی را مطرح میکند برایم بسیار جذاب بود. به عنوان شخصی که به فلسفه علاقمند بوده است، قرآن حد اعلای تمام تفکرات فلسفی است. به نحوی سازماندهی شده است که به تمام سوالات عمیق فلسفی که در طول قرنها در مورد وجود انسان مطرح شده است، و به اساسیترین آنها که “چرا ما اینجا هستیم؟” پاسخ میدهد.”
اینها باعث شد که امیلی، دیگر دست از خواندن و تفکر درباره قرآن برندارد. و بالاخره امیلی مسلمان شد و نام «مریم» را برای خود انتخاب کرد
مریم فرآنسوا در حال حاضر جوانی ۲۸ ساله است و در حال کاملکردن دکترای خود در دانشگاه آکسفورد در زمینه مطالعات مربوط به مشرق زمین است. او مدرک کارشناسیاش را با درجه ممتاز در زمینه سیاستهای خاورمیانه از دانشگاه جورج توان و مدرک کارشناسی ارشد علوم سیاسی و اجتماعیاش را از دانشگاه کمبریج دریافت کرده است.
امضا:اِمیلی...با حجاب شدم چون مسلمان شدم!
من به ظاهر و جذابیت و گیرائی خودم توجه داشتم. من مرتبا ورزش می کردم و یک مربی شخصی شدم. یک خانه شیک لب دریا خریدم و توانستم یک سبک زندگی “با کلاس” برای خود فراهم کنم.
سالها گذشت تا متوجه شوم که هر چه بیشتر در “جذآبیت زَنانگی ام” پیشرفت می کنم درجه رضایت شخصی و خوشبختی ام پایین می آید. من برده مد بودم. من گروگان ظاهرم بودم.
من در فرار از الکـل و مهمانی ها (پآرتـی ها) به مراقبه (مدیتیشـن) و مذاهب غیرمتعارف پناه می بردم. و در نهایت متوجه شدم که تمامی آنها فقط یک مسکن هستند و نه یک درمان موثر.!
یازده سپتامبر ۲۰۰۱، زمانی که من شاهد رگبار پی در پی اسلام، ارزشها و فرهنگ اسلامی، و اعلام شرم آور “جنگ صلیبی جدید” بودم، توجه ام به چیزی بنام اسلام آغاز شد. تا آن زمان، تمام چیزهائی که برای من با اسلام تداعی می گردید عبارت بودند از: زنان پوشیده در “چادر”، کتک زنندگان زنان (همسران)، حرام ها، و یک دنیا تـرور و وحشت.!!
یک روز من با قرآن، کتابی که در غرب بطور منفی معرفی شده است برخورد کردم. در ابتدا سبک و نحوه برخورد قرآن مرا تحت تاثیر قرار داد، و سپس نگاه آن به هستی، زندگی، آفرینش، و ارتباط میان خالق و مخلوق مرا به شگفتی آورد. من قرآن را خطابه ای مملو از بصیرت و بینش برای قلب و روح، بدون نیاز به هیچ مترجم و کشیشی یافتم.
من یک چادر زیبای بلند و یک پوشش سر که شبیه لباس عرفی زنان مسلمان است خریداری کردم و در خیابان ها و محله هائی که روزهای پیشین با شلوار کوتاه، و یا با لباس کار “شیک” سبک غربی در آنها راه میرفتم، ظاهرشدم. اگر چه مردم، چهره ها، و مغازه ها همه همان ها بودند، اما یک چیز بطرزی چشمگیر و استثنائی متفاوت بود، من همان نبودم و آرامشی که من برای اولین بار در زن بودن تجربه کردم.من احساس کردم که همه زنجیرها پاره شده اند و من بالاخره آزاد شده ام. من از چهره های حیرت زده جدید مردم، در مکانی که زمانی چهره های که پر از نگاه های شکارچی برشکار بود را تجربه کرده بودم، لذت می بردم. ناگهان یک بار از دوش من برداشته شد. من دیگر تمامی وقت ام را صرف خرید، آرآیش، درست کردن موهآیم، و تمرین بدنی برای خوش اندآم شدن نمی کردم. سرانجام، من آزاد شدم.!! من نظر همسر مسلمانم را، که پس از اسلام آوردن با او ازدواج کردم، درباره گذاشتن نقاب و یا بسنده کردن به حجاب را جویا شدم. به نظر او حجاب در اسلام امری واجب است، در حالی که نقاب نیست. در آن زمان، حجاب من شامل پوشش سری که تمامی سر مرا بجز صورتم رامی پوشاند، و یک ردای سیاه بلند گشاد بنام “عبا” که تمامی بدن مرا از گردن تا نوک پا را می پوشاند، بود. بدین دلیل است که من استفاده از نقاب را انتخاب کرده ام، و تا پای مرگ از پوشیدن اش دفاع خواهم نمود.[=impact]به شما زنانی که مفاهیم زشت کـلیشه ای علیه حجاب[=impact] فروتنانه اسلام[=impact]ی را می پذیرید، می گویم که: شما نمی دانید که چه چیزی را دارید از دست می دهید.!!سوزآن کآرلآند، در منطقه فیرمـونت اُسترالیا متولد شد، در سن 7 سالگی پدر و مادرش ازهم جدا شدند .در 12 سالگی به سوی موسیقی کشیده شد ودروس مذهبی را کنار گذاشت ولی در 14 سالگی دوباره به کلیسا پیوست، کلیسایی که به گفته خود او افرادش ادعا می کردند که شبها خدا با آنها صحبت می کند او دیگر نمی توانست این چیزها را تحمل کند و برخلاف سابق هماننددیگر نوجوانان همسن وسال خود به جشنهای شبانه و مسافرتهای طولانی نمی رفت. در سن 17 سالگی تصمیم گرفت که در مورد ادیان تحقیق کند که صد البته اسلام شامل این لیست نبود. به گفته او دین اسلام طوری برایش ترسیم شده بود که نشان می داد دینی خشـونت طلب است.!!!
اندکی در مورد مسلمان شدن او:
او دراین باره می گوید:" دین اسلام توجه مرا به خودجلب کردکه درتلویزیون برنامه های مستندی را در مورد دین اسلام می دیدم ویا مقالاتی را راجع به دین اسلام در روزنامه ها میخواندم؛ تصمیم گرفتم در این مورد نیز به تحقیق بپردازم .اسلام ما را به رحمت ومودت بین همدیگر دعوت می کرد واز همه مهمتر مسئله ای که مرا به خود جذب کرد مسئله عقل وجسدوروح است که در مسیحیت هرکدام به مانند یکی از ارکان است اما در اسلام این سه عامل از هم جدانیست.یادم می آید هنگامی که می خواستم مسلمان شوم تمام دوستان وخانواده ام را از این اتفاق با خبر ساختم علی الخصوص مادرم که بر حسب اتفاق شبی که من مسلمان شدم مادرم گوشت خوک سرخ کرده بود تا برای شام مصرف کنیم اما وقتی مادرم متوجه شدکه من دیگر مسلمان هستم ونمی توانم دستپخت او را بخورم به گریه افتاد ومرادرآغوش کشید.بعد از چند روز من محجبه شدم."
"به نظرمن در مورد مسأله حجاب کمی بزرگنمایی شده است؛ حجاب برای من مانند این است که به خدانزدیک شده ام وسمبلی برای زن مسلمان به شمارمی رود، ویک زن به این طریق اعلام می کند که او نماینده دینش است."
"متأسفانه بعد از اینکه حجاب را گذاشتم در خیابانها با تنگ نظری مواجه شدم وبعضی از دوستانم با من قطع رابطه کردند اما اینک که بعد از پنج سال از اسلام من گذشته است ومن به سن بیست وچهارسالگی رسیدم دوستان زیادی اَعم از مسلمان وغیرمسلمان دارم.شوهرم نیز مسلمان است که در استرالیا به دنیا آمده است." (عکس همسرش هم در بالا زدم)
"من اکنون عضو فعالی در جامعه هستم که به اسم اسلام در کلیساها ومدارس غیراسلامی به سخنرانی می پردازم کما اینکه به کمک پناهندگان نیز می پردازم.من به عنوان مسلمان نمونه سال در استرالیا انتخاب شدم ،جائزه ام را که بالغ بر2000دلار بود را به این شرط تحویل گرفتم که بتوانم آن را دراسترالیا برسازمانهای اسلامی وغیر اسلامی بشر دوستانه توزیع کنم."
" اما من هیچگاه تسلیم نشده ام وهرگز نیز از اینکه مسلمان شده ام پشیمان نیستم." امضا:سوزآن...با حجاب شدم چون حجاب سنبل دین اسلام است


«حنان ترک» بآزیگر مصری که چندی پیش بعد از مدتها حجاب را اختیار کرده است، از این که دیر هنگام حجاب را برگزیده است، اظهار پشیمانی کرد.! به گزارش باشگاه خبری فارس به نقل از پایگاه خبری نـورت مصر، «حَنان ترک» بازیگر مصری با اشاره به هفت سال تفکر برای انتخاب حجاب، گفت: این دوران، دوران زیانباری بود و ای کاش از روز اول حجاب را انتخاب کرده بودم. وی در پاسخ به این سوال که پیش از این در فیلمها و سریالهای تلویزیونی بدون حجاب بوده و اینک اگر آن فیلمها را ببیند چه احساسی دارد گفت: حنان ترک اول یک بازیگر بود و حنان ترک دوم یک زن محجبه است. این خواننده مصری در پاسخ به این سوال که با حجابت به کجا میخواهی برسی؟، گفت: مدتی ستاره اهل زمین بودم و از خدا میخواهم تا مرا به ستاره آسمانها تبدیل کند. وی افزود: برای روز قیامت با اطاعت خدا و عمل خیر و کمک به ایتام تلاش خواهم کرد. وی همچنین با رد هرگونه پیشنهاد بازیگری بدون حجاب گفت: ۸۰ درصد از مردم مصر محجبه هستند و چه کسی باید اینان را نمایندگی کند؟امضا:حنآن تُرک...با حجاب شدم تا ستاره ی آسمان ها باشم!:kaf: