برادر کشی امام علی (ع)

تب‌های اولیه

4 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
برادر کشی امام علی (ع)

برادرانی که باید کشت!




گویند: مردی از اهل بصره خدمت امام سجّاد – علیه صلوات الله العلاّم – عرضه داشت: جدّ شما علی بن ابی طالب علیه السلام مسلمانان و مؤمنان را (در جنگ های جمل، صفین و نهروان) کشت! امام علیه السلام چندان گریست که مشت حضرتش از اشک پر شد آن گاه اشک های مبارکش را بر روی خاک ریخت و فرمود:
ای برادر بصری، چنین نیست به خدا سوگند علی نه مؤمنی را کشت و نه مسلمانی را. آن قوم در حقیقت اسلام نیاورده بودند بلکه اظهار اسلام کردند و کفر خود را پنهان داشتند و چون یاورانی در راه کفر خود یافتند کفر خود را آشکار ساختند...


آن گاه مردی از اهل کوفه گفت: جدّ شما درباره ی آنها فرمود: «برادران ما بر ما سرکشی نمودند». (پس چه طور شما می فرمایید آنان کافر بودند؟).


امام سجاد علیه السلام در پاسخ فرمود: مگر در کتاب الهی نخوانده ای: (اعراف/65، هود/50) یعنی: «به سوی قوم عاد برادرشان هود را فرستادیم». و معلوم است که هود برادر آنها نبود بلکه همشهری آنان بود. بنابراین مرادِ علی علیه السلام نیز مردم شهری است که حضرت در آنجا بوده نه برادران دینی او که نام مسلمان بتوان بر آنها نهاد. آنان نیز مانند قوم هود بودند که خداوند هود و مؤمنان همراه او را نجات بخشید و قوم او را بوسیله طوفان سخت به هلاکت رسانید.
(هود/60-58، اعراف/72، الحاقه/8-6، ذاریات/42-41، شعراء/139، فصلت/16-13، احقاف/25-24، قمر/21-18)



فَجَدُّهُ مِن قُرَیشٍ فی اُرُومَتِها مُحَمَّدٌ وَ عَلِِیٌّ بَعدَهُ عَلَمُ



«فرزدق»

با سلام به دوستان خوبم

براي روشن شدن مسأله بالا بايد به اين مطالب توجه كرد:
1- در روايات متعددي از شيعه و اهل سنت آمده است كه پيامبر اسلام(ص) فرمود: «يا علي! حربك حربي و سلمك سلمي؛ هر كس با تو بجنگد با من جنگيده و هر كس با تو آشتي كند با من آشتي كرده است» و فرمود: «علي مع الحق و الحق مع؛ علي با حق و حق با علي است» الجمل، شيخ مفيد، ص 79 و 81 ، سلسله مؤلفات الشيخ المفيد، بيروت 1414).
براي مطالعه رواياتي كه درباره علي(ع) از مآخذ اهل سنت وارد شده است به كتاب «احقاق الحق» قاضي نورالله شوشتري مراجعه كنيد. براساس اين روايات هر كس رو در روي علي(ع) قرار بگيرد به منزله اين است كه رو در روي پيامبر اسلام قرار گرفته و با آن حضرت به جنگ برخاسته است و چنين نيست كه هر دو گروه درگير، بر حق باشند بلكه يكي از اين دو گروه، حق و گروه ديگر باطل خواهد بود.
2- پيامبر اسلام(ص) براي اصحاب خود پيشگويي كرد كه روزي مي آيد كه علي بن ابي طالب با پيمان شكنان، ستمگران و خوارج مي جنگد. معناي اين پيشگويي اين است كه اين گروه ها به پا مي خيزند و به هيچ عنوان زير بار حق نمي روند و علي بن ابيطالب ناچار مي شود با آنان بجنگد و فتنه آنان را بخواباند. براي نمونه به چند روايت اشاره مي كنيم:
ابو ايوب انصاري گفت: پيامبر اسلام(ص) به ما دستور داد كه با ناكثان، قاسطان و مارقان بجنگيم. من گفتم: اي پيامبر خدا به فرماندهي چه كسي با آنان مي جنگيم؟ فرمود: علي بن ابيطالب (احقاق الحق، ج 6، ص 59 و 78 به نقل از منابع اهل سنت).
مخنف بن سليمان مي گويد: نزد ابو ايوب انصاري رفتيم و گفتيم: اي ابا ايوب! تو در زمان پيامبر با مشركان جنگيدي و حالا آمدي با مسلمانان بجنگي؟! ابو ايوب گفت: پيامبر اسلام دستور داد با سه گروه بجنگيم: ناكثان، قاسطان و مارقان. من با ناكثان جنگيده ام، با قاسطان هم جنگيده ام و حالا آمده ام با مارقان بجنگم (همان).

در حدث ديگري آمده است كه پيامبر خدا فرمود: يا علي! تو با ناكثان، قاسطان ومارقان نبرد خواهي كرد (همان).
ناكثان پيمان شكنان هستند و عبارتند از طلحه و زبير، عايشه و ياران آنها كه با علي(ع) بيعت كردند و بيعت خود را شكستند. قاسطان يعني ستمگران كه مقصود نيروهاي معاويه است و مارقان يعني آنان كه از دين خارج شده اند و مراد از اينها خوارج هستند (همان به نقل از ابن ابي الحديد). پيمان شكنان و ستمگران و آنان كه از دين خارج شدند همه شان شمشير كشيدند و با حضرت علي(ع) جنگيدند و علي(ع) هم چاره اي جز دفاع نداشت چون آنان اهل صلح و منطق نبودند وگرنه امام آنان را بارها نصيحت كرد و خواستار برگشتن آنان شد ولي آنان قبول نكردند. البته از خوارج، عده زيادي با سخنراني امام به سوي امام برگشتند و عده اي برنگشتند و آنان كه برنگشتند به حقيقت مارق بودند.
3- پس از پيامبر اسلام، قريش نتوانست وجود علي(ع) را تحمل كند و براي همين ابوبكر، عمر و عثمان را بر سر كار آوردند. حالا كه پس از عثمان مردم علي را به زعامت خويش انتخاب كرده اند، قريش تاب نياورد و به بهانه هاي مختلف باعلي(ع) مخالفت كرد. پيامبر اسلام اين حوادث را پيشگويي كرده بود. روزي پيامبر به سران قريش فرمود: «لتنتهوا او ليبعثن الله عليكم من يضرب رقابكم علي الدين فقالوا من هو؟ قال: خاصف النعل؛ اي قرشيان! بايد از اين كارها دست برداريد وگرنه خداوند مردي را مأمور مي كند كه در راه دين گردن شما را مي زند. گفتند: اي پيامبر خدا اين مرد كيست كه گردن ما را مي زند؟ فرمود: همين كه نعل را اصلاح مي كند» (وقعه النهروان، ص 9، به نقل از صحيح ترمذي).
پيامبر اسلام نعلي را به علي(ع) داده بود تا آن را بدوزد و در آن هنگام اين پيشگويي را كردند. اين پيشگويي مي رساند كه قريش با علي بن ابي طالب درگير خواهند شد و خودشان را به كشتن خواهند داد گرچه حضرت علي(ع) به اين كار راضي نبود ولي آنان خودشان را به اين بلا گرفتار كرده اند.
4- پيامبر اسلام(ص) درباره خوارج پيشگويي خاصي كردند. روزي پيامبر اسلام غنايم جنگي را تقسيم مي كرد. در اين تقسيم به عده اي بيش از حد انتظار سهم داد تا دل آنان به اسلام متمايل بشود. حرقوص بن زهير فرياد برآورد: اي پيامبر! آيا اين عدالت است؟! پيامبر فرمود: اگر من عادل نباشم پس چه كسي عادل خواهد بود؟! سپس پيامبر اسلام رو به اصحاب كرد و فرمود: از نسل اين مرد گروهي به وجود مي آيند كه از دين خارج مي شوند همانگونه كه تير از تيردان خارج مي شود.. . عمر بن خطاب بلند شد و گفت: اي پيامبر! آيا اجازه مي دهي او را بكشم؟ پيامبر فرمود: رهايش كن او اصحابي دارد كه نماز مي خوانند و روزه مي گيرند و اگر شما ها نماز و روزه آنان را ببينيد، نماز و روزه خود را كوچك خواهي شمرد ولي با اين حال از اسلام خارج مي شوند و علي بن ابيطالب آنها را خواهد كشت (همان، ص 11).
در روايت، نام علي(ع) به صراحت نيامده است. ما در ترجمه نام آن حضرت را آورديم. اين پيشگويي مي رساند كه خوارج به راه نخواهد آمد و خود را به كشتن خواهند داد.
5- در خطبه 172 نهج البلاغه علي(ع) درباره اصحاب جمل مي فرمايد: طلحه، زبير و يارانشان راه افتادند و همسر پيامبر را هم به همراه خود مي كشيدند و به بصره حمله كردند در حالي كه همه اينها با رضايت خود و بدون هيچ گونه اجباري به اطاعت من گرد ن نهاده بودند و با من بيعت كرده بودند. پس از ورود به بصره به فرماندار من و به خزانه داران بيت المال و مردم بصره حمله كردند. گروهي را با شكنجه كشتند و گروهي را با مكر و حيله كشتند. به خدا سوگند اگر آنان فقط يك نفر را مي كشتند، قتل همه آنان بر من حلال بود در حالي كه آنان به تعداد لشكر خود از مردم بي دفاع بصره به قتل رساندند (نهج البلاغه دشتي، خ 172).
اين سخن علي(ع) مي رساند كه اصحاب جمل اهل منطق و صلح و گفتگو نبودند وگرنه دست به اين كشتار نمي زدند. آنان مي بايستي نزد حضرت علي مي آمدند و گفتگو مي كردند نه اين كه هجوم بياورند و عده زيادي از مردم بي دفاع را بكشند.
6- شيخ مفيد در «الجمل» آورده است كه عمار بن ياسر در جنگ جمل برخاست و گفت: اي مردم! به خدا سوگند آنان اسلام نياورده اند بلكه تسليم شده اند و كفر خود را در دل خود پنهان كرده اند و وقتي كه ديدند يار و ياور دارند، كفر خود را اظهار كردند (همان، ص 50).
اين سخن عمار مي فهماند كه آنان كه در برابر علي(ع) ايستادند و شمشير كشيدند، به حقيقت اسلام را نپذيرفته بودند گرچه به ظاهر محكوم به مسلمان بودن بودند. علي(ع) عبدالله بن عباس را نزد عايشه فرستاد تا با او گفتگو كند تا بلكه جنگ صورت نگيرد عايشه به عبدالله بن عباس گفت: اي ابن عباس! پسر عمويت مي پندارد كه سرزمين ها را در اختيار دارد ولي چنين نيست ما بيشتر از آنچه او دارد داريم (همان، ص 316).
اين كلام از عايشه مي رساند كه آنان خود را صاحب اعوان و انصار مي ديدند و مي فهماند كه سخن عمار حق بوده است.
ادامه دارد...

7- علي(ع) صعصعه بن صوحان را به همراه نامه اي به سوي طلحه، زبير و عايشه فرستاد. صعصعه پس از رساندن نامه به آنان و گفتگو با آنان نزد امام برگشت. امام پرسيد: چه شد؟ صعصعه گفت: من گروهي را ديدم كه جز جنگ با تو، چيز ديگري نمي خواهند و علي(ع) فرمود: خداوند ياور ماست (الجمل، ص 313).
شيخ مفيد در «الجمل» آورده است كه از حضرت علي(ع) سؤال كردند كه چرا با اين قوم جنگ كردي؟ فرمود: چاره اي جز جنگ نيافتم (همان، ص 49).
در نهج البلاغه خطبه 54 آمده است: «فما وجدتني يسعني الا قتالهم او الجحود بما جاء به محمد فكانت معالجه القتال اهون علي من معالجه العقاب؛ ديدم چاره اي جز يكي از اين دو را ندارم: يا بايد با آنان بجنگم و يا به آنچه پيامبر اسلام آورده كفر بورزم و به اين نتيجه رسيدم كه تن به جنگ دادن آسان تر از تن به كيفر و عذاب خدا دادن است»(نهج البلاغه دشتي، خ 54).
اين سخن مي فهماند كه هيچ راهي جز جنگ نمانده بوده است.
علي(ع) عبدالله بن عباس را نزد طلحه فرستاد تا با او گفتگو كند. طلحه گفت: اي ابن عباس به علي بگو: اگر مي خواهد خون ريخته نشود بايد دو كار را انجام بدهد: اولا، قاتلان عثمان را به ما تحويل بدهد. ثانيا، خود را كنار بكشد و حكومت را به شوراي مسلمانان واگذار كند و آنان هر كس را خواستند خليفه بكنند و اگر اين دو را نمي خواهد ما شمشير مي كشيم (الجمل، ص 314).
اين منطق زور است، در ميدان جنگ، چنين سخني پذيرفته نمي شود و معناي اين سخن، جنگ طلبي است. اگر قاتلان عثمان را مي خواهي مگر قاتلان عثمان در كنار مردم نبودند، چرا در آن زمان كه در ميان مردم بودند با آنان درگير نشديد و چرا در آن زمان به فكر انتقام از قاتلان نيفتاديد. همان زمان مي خواستيد قاتلان را بكشيد. حالا كه بر طبل جنگ مي كوبي، آيا مي شود حضرت علي عده اي از نيروهاي خود را به دست خودش به شما بدهد؟! اصلا اين مسأله ارتباطي به حضرت علي ندارد. طلحه مي گويد: علي بايد كنار برود. اصولا، طلحه چه حق دارد كه به جاي مردم تصميم بگيرد. مردم علي را به عنوان زعيم خود انتخاب كرده اند و خود طلحه هم با رضايت و بدون اجبار رأي داده است. حالا اين چه كاري است كه طلحه مي كند؟ آيا با اصول عقلي و شرعي مي سازد؟! طلحه مي خواهد به زور شمشير، علي(ع) را كنار بزند. مگر علي حاكم اين مردم نيست؟! از همه اينها شگفت آورتر اين است كه طلحه خودش جزو قاتلان عثمان است و حالا بيش از همه دم از انتقام از قاتلان عثمان مي زند.
در نهج البلاغه خطبه 174 آمده است: «به خدا سوگند طلحه براي خونخواهي عثمان شورش نكرد جز براي اين كه مي ترسيد خون عثمان از او مطالبه شود زيرا او متهم به قتل عثمان است و در ميان مردم كسي حريص تر از او بر قتل عثمان يافت نمي شد. او براي اين كه مردم را دچار شك و ترديد كند دست به اينگونه ادعاها مي زند».
8- معاويه در صفين در آستانه شكست نامه اي به علي(ع) نوشت و خواستار توقف جنگ شد. در آن نامه معاويه آورده بود كه جنگ، عرب را به كام خود كشيد. علي(ع) در جواب نامه معاويه نوشت: اين كه مي گويي: جنگ، عرب را به كام خود برده است، بدان «كساني را حق به كام خود فرو برده است، به بهشت مي روند و كساني را كه باطل به كام خود فرو برده به جهنم مي روند» (نهج البلاغه، نامه 17، ترجمه دشتي).
معناي سخن امام اين است كه اهل حق و حقيقت اگر در جنگ كشته شوند به بهشت مي روند و ضرري نمي بينند و اگر اهل باطل كشته شوند به جهنم مي روند و اينها ضرر مي كنند. حق و باطل در طول تاريخ در جنگ بوده اند، پيروان حق در اين جنگ، هميشه برنده هستند و هيچ گاه ضرر نمي بينند. كسي كه در اين جنگ كشته مي شود و به بهشت مي رود، ضرر نمي بيند بلكه بسيار هم سود مي برد. امام حسين(ع) جنگيد، خودش، فرزندانش، برادرانش، برادر زاده هايش و يارانش همه به شهادت رسيدند. اين براي آنان ضرر نيست بلكه در راه حق و خدا جنگيده اند و به بهشت رفته اند.
علي(ع) با نيروهاي باطل جنگيد، نه امام ضرر كرد، نه ياران امام ضرر كردند بلكه همه آنان برنده شدند چه آنان كه به شهادت رسيدند و چه آنان كه زنده ماندند و با اين جنگ دين اسلام هم ضرر نمي بيند بلكه دين اسلام زنده مي شود چون همين دين مي گويد: در برابر باطل و ناحق ايستادگي كن. البته جنگ جمل و خوارج را ديگران شروع كردند و امام تلاش كرد تا جنگ پيش نيايد ولي آنان دست نكشيدند.

ادامه دارد...


از نظر ما جنگ جمل و امثال آن ادامه جنگ بدر و احد است و ظاهرش فرق كرده است وگرنه هدف اصلي، نابودي اسلام ناب علوي است و نيروهاي حق هم هر چه در توان دارند از اسلام ناب علوي دفاع مي كنند. طلحه و زبير و يارانشان توان تحمل اسلام علوي را ندارند. به عنوان مثال اين اسلام علوي، همه مسلمانان را به يك چشم مي بيند در حالي كه طلحه و زبير اين را نمي خواهند. در اسلام ناب علي برده اي كه امروز مسلمان شده با طلحه و زبير در تقسيم بيت المال فرقي ندارد در حالي كه طلحه و زبير اين را نمي خواهند. حالا اگر علي(ع) صحنه را ترك مي كرد و همه چيز را به طلحه و زبير مي سپرد، ديگر از آن اسلام ناب چيزي نمي ماند و ضرر اصلي اين است. بنابراين اصل ضرر در وقتي است كه ميدان را براي باطل خالي كني و بروي.
اين كه گفته مي شود جهان اسلام ضرر ديد، درست نيست چون جهان اسلام كه يك موجود واقعي و خارجي نيست، جهان اسلام همين مسلمانان هستند. مسلماناني كه در راه خدا با باطل مبارزه نمي كنند ضرر مي بينند ولي آنان كه در راه خدا با باطل مبارزه مي كنند ضرر نمي بينند.
در جنگ بدر كافران هجوم آوردند، پيامبر با آنان جنگيد، آنان شكست خوردند و فرار كردند و سال بعد جنگ احد را راه اندازي كردند و مسلمانان شكست خوردند. در اينجا نمي توان گفت كه چرا پيامبر در بدر با آنان جنگيد و اگر در بدر با آنان نمي جنگيد. آنان در احد با مسلمانان نمي جنگيدند و يا در كربلا امام حسين(ع) را نمي كشتند. نمي توان چنين گفت چون دشمن آمده تا پيامبر و مسلمانان را بكشد و پيامبر وظيفه اش جنگ كردن با آنها است. اگر پيامبر تسليم مي شد، آنان همه را مي كشتند در حالي كه دين اين پيامبر مي گويد: با دشمن نبرد كن و او هم نبرد مي كند و خداوند هم كمك مي كند و او پيروز مي شود. نمي توان گفت كه چون ممكن است در آينده آنان امام حسين را بكشند پس ما جنگ نكنيم و تسليم شويم. اين منطق دين اسلام نيست. الان وظيفه، جنگ با اين كافران است و در آينده وظيفه مسلمانان دفاع از امام حسين است. اگر دفاع نكنند ضرر مي بينند و به جهنم مي روند ولي امام حسين(ع) ضرر نمي بيند چون او براساس دين اسلام وظيفه اش را انجام مي دهد و با اين كار، اسلام زنده مي شود.
9- از نظر ما شيعيان، حضرت علي(ع) امام معصوم است و هر كاري انجام بدهد، حق است و جاي اشكالي ندارد. او خطا نمي رود و هر چه وظيفه است به جا مي آورد. بنابراين اگر جنگيد، كارش حق است و اگر صلح كرد كارش حق است. كار امام معصوم نه براي خود او زيان دارد و نه براي جامعه اسلامي زيان دارد بلكه كار او اسوه و الگو است. اين كه در متن سؤال آمده است كه عرب رو در روي عرب ايستاد و شگفت آور و زيانبار به حساب آمده، شگفت آور نيست، آنچه شگفت آور و زيانبار است راه دوزخ را انتخاب كردن است. عرب بودن كه ارزش الهي نيست و افراد عربي كه دين ندارند اگر ناداني كنند و در راه باطل قدم بردارند زيان مي بينند و اگر در راه حق قدم بردارند سود مي برند و الا خود عرب كه چيزي نيست. و رو در رو قرار گرفتن مسلماني با مسلماني، اگر براساس حق باشد ضرري ندارد و آن كه ضرر مي كند، اهل باطل است. اگر همه مسلمانان به جان هم بيفتند آن كه حق است، اهل بهشت است و آن كه باطل است اهل جهنم است. مسلمانان كه مجسمه ارزش هاي اسلامي نبودند تا درگيري آنان با يكديگر تعجب آور باشد. اگر نيروهاي طلحه و زبير، براي مسلمان كشي حرمت قائل بودند نمي كشتند آنان قبل از اين كه علي(ع) با آنها بجنگد مسلمان ها را كشتند نه اين كه پس از جمل حرمت مسلمان كشي از بين رفت بلكه قبل از آن مسلمانان از ديدگاه آنان حرمت نداشتند و براي همين كشتند و علت اين كه امام حسين را كشتند، وجود جنگ جمل نبود بلكه هواهاي نفساني حاكمان اموي باعث اين شد و جنگ كربلا هم ادامه جنگ بدر بود.

موفق باشید.

موضوع قفل شده است