برگی از دفتر آفتاب (نگاهی گذرا به سیره پیامبر گرامی اسلام)
تبهای اولیه
در این روزهای غمین که دشمنانِ دون، منطق و آداب گفتمان را فراموش کرده اند و احترام به مقدسات ادیان الهی را زیر پا نهاده اند و به روش دیرینه اسلاف ناپاکشان بار دیگر به طناب پوسیده تمسخر و اهانت و استهزاء چنگ زده اند و به ساحت قدسی رسول رحمت و پیام آور سعادت و آزادی و آزادگی جسارت کرده اند، مناسب دیدم که در اینجا برگی از دفتر زندگی تابان و درخشان این آفتاب انسانیت را نگارش کنم تا به سهم ناچیز خود، عشق و ارادت قلبی ام را چونان بال ملخی به پای سلیمان عشق بیفکنم و بارقه ای از این دلبستگی جوشان و ناتمام خود به ساحت پیامبر اعظم را نشان دهم؛ امید که مقبول درگاه حق تعالی و مورد عنایت سرور کائنات و مورد توجه خوانندگان ارجمند قرار گیرد؛ ان شاء الله.
نشست و برخاستش، همراه با ذکر خدا بود. با آن که «معصوم» بود، ولی آن قدر از خشیت خدا می گریست که سجده گاهش خیس می شد و هنگام نیایش، همچون مسکینان نیازمند، دست ها را به سوی معبود بی همتا بالا می گرفت.
نماز را نور چشم خود می دانست و «وقت» نماز را انتظار می کشید؛ هنگام نماز که می شد، می گفت: ای بلال! [با اذان] خوشحالمان کن.
پاره ای از شب (گاهی نیمی از شب، گاهی یک سوم از شب و گاهی دو سوم از شب) را به عبادت می پرداخت.1
با این که تمام روز _خصوصا در اوقات توقف در مدینه_ در تلاش بود، از وقت عبادتش نمی کاست و آرامش کامل خویش را در عبادت و راز و نیاز با حق می یافت.
عبادتش به منظور طمع بهشت و یا ترس از جهنم نبود؛ بلکه عاشقانه و سپاس گزارانه بود. روزی یکی از همسرانش گفت: تو دیگر چرا این قدر عبادت می کنی؛ تو که آمرزیده هستی! جواب داد: آیا بنده سپاس گزار نباشم؟
در حال تنهایی، عبادت را طول می داد و گاهی ساعت ها سرگرم تهجد بود؛ اما در جماعت، اختصار را رعایت می کرد و رعایت حال ضعیف ترین افراد را لازم می شمرد و به آن توصیه می فرمود.
بسیار روزه می گرفت؛ در دهه آخر ماه رمضان، بسترش را به کلی جمع می کرد و در مسجد، معتکف می شد و یکسره به عبادت می پرداخت؛ حماد بن عثمان از امام صادق (علیه السّلام) روایت كرده كه فرمود: رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) آن قدر روزه [مستحبی] گرفت تا اینكه [مردم] گفتند: حضرت افطار نمى كند، سپس آن قدر افطار كرد [و روزه مستحبی نگرفت] تا اینكه گفتند: روزه [مستحبی] نمى گیرد! پس از آن مانند داود (علیه السّلام) یك روز روزه مى گرفت و روز دیگر افطار مى نمود، و در مراحل پایانى عمر، در هر ماه، سه روز را روزه مى گرفت و مى فرمود: این گونه روزه گرفتن [یعنی سه روز روزه گرفتن در ماه، از جهت معنوی و ثواب] برابر با روزه تمام ماه است، و كینه درون و وسوسه را از بین مى برد. حماد از حضرت پرسید: آن روزها كدامند [یعنی آن سه روزی که پیامبر برای روزه مستحبی سنت گذاشت]؟ فرمود: اولین پنجشنبه دهه اول، و اولین چهارشنبه دهه دوم، و آخرین پنجشنبه دهه سوم هر ماه. حماد پرسید: چرا این روزها برای روزه تعیین شدند؟ فرمود: در امت هاى پیش از ما هر گاه عذاب بر آنان نازل مى شد، در یكى از این روزها نازل می شد، پس رسول خدا (صلّى اللَّه علیه و آله و سلّم) این روزهای ترسناک را براى روزه گرفتن انتخاب نمود!
با رهبانیت، انزوا، گوشه گیری و ترک اهل و عیال، مخالف بود. بعضی از اصحاب که چنین تصمیمی گرفته بودند، مورد ملامت وی قرار گرفتند و به آنها فرمود: بدن، زن و فرزند و یاران شما، همه حقوقی بر شما دارند که باید آنها را رعایت کنید.2
پی نوشت
-------------------
1- مزمل/20.
2- بحارالانوار/ج93/ص363 ، مجمع الزوائد/ج3/ص150 ، سنن النبی/ص251 ، الكافی، ج 4، ص 89، ح 1.
وقتی به در خانه کسی می رفت _ چون خانه ها گاهی پرده ای نداشتند یا پرده اش آویز نبود_ برابر آستانه نمی ایستاد؛ طرف راست یا چپ آن می ایستاد [تا داخل خانه را نبیند] و می فرمود: سلام بر شما؛ سلام بر شما [و این گونه اذن دخول می گرفت].
چنان شرم داشت که به چهره کسی خیره نمی شد. شرم آن حضرت، چنان بود که اگر ناگزیر به انتقاد از کسی بود، به صراحت نمی گفت و مقصود خویش را با کنایه بیان می داشت.
وقتی با کسی مصافحه می کرد، دستش را برنمی داشت تا این که آن شخص دستش را برمی داشت و هرگز سخن کسی را قطع نمی کرد مگر اینکه باطل باشد.
سکوتش به درازا می کشید و بدون ضرورت، لب به سخن نمی گشود. *
پی نوشت
---------------------
* سنن ابی داود/ج2/ص195 ، فتح الباری/ج11/ص21، سنن النبی.
انس بن مالک می گوید: ده سال خدمتش را کردم؛ هرگز نه دشنامم داد و نه کتکم زد، نه مرا از خود راند و نه به رویم اخم کرد. وقتی در کاری که دستور فرموده بود سستی می کردم، سرزنشم هم نمی کرد.
جز برای آفریدگار، خشمگین نمی شد و (هرگاه برای خدا خشمگین می شد)، چیزی توان ایستادگی در برابر خشم وی را نداشت. می فرمود: بدانید که بهترین مردمان کسی است که دیر به خشم آید و آسان خشنود شود و بدترین انسان ها کسی است که زود به خشم آید و دیر خشنود شود.
همگان را به خوش اخلاقی توصیه می کرد و می فرمود: نزدیک ترین همنشین من در رستاخیز، خوش اخلاق ترین شماست و در ترازوی عمل کسی در روز قیامت، چیزی بهتر از خوش خلقی گذاشته نمی شود.
از همه خنده روتر بود؛ یارانش می گفتند: هیچ کس را ندیدیم که بیش از رسول خدا(ص) بر لبانش تبسم باشد. تا وقتی قرآن نازل نمی شد یا در موقعیت موعظه نبود، اهل مزاح و شوخی بود. خنده هایش از حد تبسم فراتر نمی رفت و به قهقهه نمی رسید.
در خوراک و پوشاک، خود را برتر از غلامان و خادمانش قرار نمی داد. هرگز به کسی دشنام نداد و با کسی به درشتی و تند خویی صحبت نکرد.
برای خدا خشمگین می شد؛ نه برای دل خود. اهل انتقام گرفتن نبود؛ عفو می کرد و می گذشت.
عذرِ عذرخواهنده را می پذیرفت و می فرمود: آیا به شما خبر دهم که بدترینتان کدام است؟ گفتند: آری، ای پیامبر خدا! فرمود: کسی که از اشتباه [دیگران] در نمی گذرد؛ پوزش را نمی پذیرد و از لغزش، چشم پوشی نمی کند.
می فرمود: آدمی با بردباری، به مقام انسان روزه داری می رسد که شب ها را به عبادت می گذراند.
بر جفا و تند خویی دیگران، صبور و حلیم بود.
می فرمود: خدا مرا به مدارا فرمان داده است آن گونه که به نماز دستور داده است، لذا مردم دار و خوش خلق بود و با یاران خود، حلقه وار می نشست. *
پی نوشت
-------------------
* طبقات الکبری/ج1/ص372 ، شرح اصول کافی/ج1/ص240 ، سنن النبی/ص103 ، مسند احمد/ج3/ص19 ، عیون اخبار الرضا/ج1/ص41، وسائل الشیعه/ج8/ص507 ، اصول کافی/ج2/ص99 ، بحارالانوار/ج7/ص249.
با خانواده، مهربان بود. انس می گفت: کسی با زن و فرزندش مهربان تر از رسول خدا نبود. او نسبت به همسران خود، هیچ گونه خشونتی نمی کرد و این، بر خلاف خلق و خوی اهل مکه بود.
به حسن معاشرت با زنان توصیه می کرد و می گفت: همه مردم دارای خصلت های نیک و بد هستند. مرد، نباید تنها جنبه های ناپسند همسر خویش را در نظر بگیرد و او را ترک کند، زیرا هرگاه از یک خصلت او ناراحت شود، خصلت دیگرش مایه خشنودی اوست و این دو را باید با هم به حساب آورد.
در کارهای خانه، به خانواده کمک می کرد. با فرزندان و فرزند زادگان خود، مهربان بود و به آنها محبت می کرد. آنها را روی دامن خویش می نشاند و بر دوش خویش سوار می کرد. آنها را می بوسید و اینها، همه برخلاف خلق و خوی رایج آن زمان بود. وقتی صبح می شد، بر سر فرزندان و نوه هایش دست می کشید.
روزی در حضور یکی از اشراف، یکی از فرزند زادگان خویش (حضرت مجتبی(ع) ) را می بوسید. آن مرد گفت: من دو پسر دارم و هنوز حتی یک بار، هیچ کدام از آنها را نبوسیده ام. پیامبر(ص) فرمود: «کسی که مهربانی نکند، رحمت خدا شامل حالش نمی شود». *
پی نوشت
-------------------
* صحیح مسلم/ج5/ص114 ، مجموعه آثار استاد مطهری/ج2/ص254.
به نظافت و بوی خوش، علاقه زیادی داشت؛ هم خودش رعایت می کرد و هم به دیگران سفارش می کرد. به یاران و پیروان خود تأکید می کرد که تن و خانه خویش را پاکیزه و خوش بو نگه دارند، به ویژه روزهای جمعه که سفارش می کرد تن و خانه خویش را پاکیزه و خوش بو نگه دارند و غسل کنند و خود را معطر سازند که بوی بد از آنها استشمام نشود و آن گاه، در نماز جمعه حضور یابند.
به آیینه یا آب می نگریست و موهایش را شانه می زد.
افزون بر آراستگی برای همسرانش، برای دوستانش نیز خود را می آراست. عایشه می گوید: دیدم در پیاله آبی که در خانه بود، خود را می نگرد و موهایش را مرتب می کند و می خواهد نزد دوستانش برود. به او گفتم: پدر و مادرم فدایت! تو پیامبر و بهترین آفریده ها هستی، به آب می نگری و خود را می آرایی؟ فرمود: خداوند دوست دارد هرگاه بنده ای نزد دوستانش می رود، خود را بیاراید.
همواره لباسش پاکیزه بود و می فرمود: از عوامل ارجمندی مؤمن نزد خدای والا، پاکیزگی لباس اوست.
هنگامی که هیأتی بر او وارد می شدند، هم خود زیباترین لباسش را می پوشید و هم مهتران اصحابش را به این کار دستور می داد. بیشترین لباس هایش سفید بود و لباس مخصوصی برای نماز جمعه داشت. *
پی نوشت
-------------------
* مجمع الزوائد/ج5/ص132 ، بحارالانوار/ج16/ص249 ، کنزالعمال/ج7/ص122.
در معاشرت با مردم، مهربان و گشاده رو بود. به هرکسی که می رسید، سلام می کرد. در سلام کردن، ازهمه، حتی کودکان و بردگان، پیشی می گرفت.
پای خود را جلوی هیچ کس دراز نمی کرد و در حضور کسی، تکیه نمی زد.
غالبا دو زانو می نشست و در مجالس، دایره وار می نشست تا مجلس، بالا و پایینی نداشته باشد و همه، جایگاه مساوی داشته باشند.
از اصحابش، تفقد می کرد و اگر سه روز یکی از اصحاب را نمی دید، سراغش را می گرفت؛ اگر مریض بود، او را عیادت می کرد و اگر گرفتاری داشت، کمکش می کرد.
در مجالس، تنها به یک فرد نگاه نمی کرد و یک فرد را مخاطب قرار نمی داد؛ بلکه نگاه های خود را میان جمع تقسیم می کرد.
از اینکه بنشیند و دیگران خدمت کنند، تنفر داشت؛ از جا برمی خاست و در کارها شرکت می کرد.
با هر مسلمانی که برخورد می کرد، مصافحه می کرد و دست خود را در دست او نگه می داشت تا طرف مقابل، دست خود را عقب بکشد [یعنی بعد از مصافحه، دستش را فورا نمی کشید بلکه صبر می کرد تا اینکه طرف مقابل، خود دستش را می کشید].
هرگاه کسی نزد او می نشست و با او کار داشت، نمازش را زودتر تمام می کرد و به کار او می رسید.
متواضع بود و در مجلس، هر مکانی که جا بود، می نشست و جای خاصی برای خود اختصاص نمی داد و دیگران را هم از این کار، نهی می کرد.
هر کسی را که به خدمتش می رسید، مورد اکرام و احترام قرار می داد. بزرگ هر قومی را احترام و او را به ریاست و سرپرستی آنان تعیین می کرد.
وقتی با دوستانش برخورد می کرد، دستانشان را می گرفت و می فشرد و می فرمود: سه چیزند که دوستی آدمی با برادر مسلمانش را زلال می سازد: 1) هنگام دیدار با چهره ای گشاده با دوستش رو به رو شود. 2) زمان نشستن در مجلس، برایش جا باز کند. 3) او را با محبوب ترین نامش بخواند. *
پی نوشت
-------------------
* مستدرک الوسائل/ج8/ص281 ، سنن النبی/ص123 ، بحارالانوار/ج73/ص23 ، مکارم الاخلاق/ج1/ص55.
زهد و ساده زیستی، از اصول زندگی اش بود. هم ساده و بدون تشریفات غذا می خورد و هم غذای ساده می خورد؛ ساده لباس می پوشید و ساده حرکت می کرد [و تکلّفی در این امور نداشت].
زیر اندازش، غالبا حصیر بود. بر روی زمین می نشست. با دست خود، از بز، شیر می دوشید و بر مرکب بدون زین و پالان، سوار می شد و از این که کسی در رکابش حرکت کند، کراهت داشت. غذای غالبش، نان جو و خرما بود و کفش و جامه اش را با دست خویش وصله می کرد.
در عین سادگی، طرفدار فقر نبود، و مال و ثروت را به سود جامعه و برای صرف در راه های مشروع، لازم می شمرد و می گفت: «چه نیکوست ثروتی که از راه مشروع به دست آید برای آدمی که شایسته داشتن ثروت باشد و بداند چگونه صرف کند» و نیز می فرمود: «مال و ثروت، کمک خوبی است برای تقوا». *
پی نوشت
------------------
* المحجة البیضاء فیض کاشانی/ج6/ص44 ، وسائل الشیعه/ج12/ص16 ، مجموعه آثار استاد مطهری/ج2/ص258.
کارهایش را منظم انجام می داد، و نظم بر امور زندگی اش حاکم بود. اوقات خویش را تنظیم می کرد. فرمود: برای رسیدگی به کارها، تقسیم وقت کن و همه تلاش خود را به کار گیر و کار هر روز را در همان روز انجام بده و بهترین وقت هایت را برای رابطه خودت با پروردگارت اختصاص بده و چیزی را بر ادای واجبات، مقدم مشمار و بین خود و مراجعان، حجاب طولانی قرار مده که بدگمانی می آفریند و کارها را بر تو آشفته می سازد. *
پی نوشت
------------------
* دعائم الاسلام/ج2/ص251 ، مجموعه آثار استاد مطهری/ج2/ص258.
مردم را به علم آموزی تشویق می کرد. کودکان اصحابش را وادار کرد تا سواد بیاموزند و به برخی از یارانش فرمان داد تا زبان سریانی بیاموزند. می فرمود: «طلب دانش، بر هر مسلمانی، واجب است» ، «حکمت را در هر کجا و در نزد هرکس (حتی مشرک یا منافق) یافتید، از او اقتباس کنید». نیز فرمود: «علم را جست و جو کنید، حتی اگر لازم باشد که تا چین سفر کنید».
دانش را پیشوای خرد می دانست و مسلمانان را به پرسش گری تشویق می کرد و می فرمود: «دانش، گنجینه است و کلیدش، پرسش؛ خدایتان بیامرزد»، می فرمود: بپرسید [زیرا در پرسش و پاسخ های علمی]، چهار تن پاداش می برند: پرسش گر، پاسخ گو، شنونده و شیفته آنان.
آری، دفتر درخشان آفتاب تابان بشریت و فخر انسانیت، افول و کهنگی ندارد و سیره نورانی آن جناب، هماره چونان چراغی فروزان، هدایت گر همگان به دستیابی به قله های سعادت و رسیدن به افق کمال انسانیت است و امروز هم این سیره پاک و سالم و نورانی می تواند نجات بخش همه انسان ها از جهل و نادانی و بندهای خودساخته باشد.
پایان این نوشتار کوتاه را به کلامی نورانی از آیات کریمه قرآن و سفارش امیر بیان (علیه السلام) ختم می نمایم:
پی نوشت
-------------------
* احزاب/21.
** تحف العقول/ص28 ، خصال/ص522 ، کنزالعمال/ج10/ص135.