بیانات ابا عبدالله (علیه السلام) در جریان قیام عاشورا
تبهای اولیه
[="Tahoma"][="Blue"]
بیانات ابا عبد الله(علیه السلام) در جریان قیام عاشورا
در این تاپیک به حول و قوه الهی، گفتگوها، نامه ها و خطبه های امام حسین(علیه السلام) که پس از مرگ معاویه تا روز عاشورا مطرح شده، با توضیح مختصری ارائه خواهد شد.
ان شاء الله این سخنان گهربار سبب هدایت و شناخت بیشتر نسبت به سالار شهیدان گردد، چرا که حضرت ابا عبد الله(علیه السلام) خون خود را در راه خدا نثار كرد تا بندگان او از جهالت و حيرت ضلالت، نجات یابند؛ وَبَذَلَ مُهْجَتَهُ فيكَ لِيَسْتَنْقِذَ عِبادَكَ مِنَ الْجَهالَةِ وَحَيْرَةِ الضَّلالَةِ(فرازی از زیارت اربعین) و از سوی دیگر فلسفه وجودی ایشان هدایت و نجات بندگان است؛ ان الحسین مصباح الهدی و سفینة النجاة(المنتخب للطريحي : 203).
و من الله التوفیق ...
[/][/]
[="Tahoma"][="Blue"]
اَيُّهَا اْلاَميرُ اِنّا اَهْلُ بَيْتِ النُّبُوَّةِ وَمَعْدِنُ الرِّسالَةِ وَمُخْتَلَفُ الْمَلائكَةِ وَمَهْبَطُ الرَّحْمَةِ بِنافَتَحَ اللّه وبِنا يَخْتِمُ. وَيَزيدُ رَجُلٌ شارِبُ الْخَمْرِ وَقاتِلُ النَّفْسِ الْمُحْتَرَمَةِ مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ وَمِثْلى لايُبايِعُ مِثْلَهُ وَلكِنْ نُصْبِحُ وَتُصْبِحُونَ وَنَنْظُرُ وَتَنْظُرُونَ اَيُّنا اَحَقُّ بِالْخِلافَةِ وَالْبَيْعَةِ.(1)
مقدمه؛ پس از مرگ معاویه، یزید نامه ای به ولید بن عتبه(حاکم مدینه) نوشت و از او علاوه بر بیعت گرفتن عمومی، خواست تا از افراد سرشناسی که در زمان معاویه حاضر به بیعت با یزید نشده بودند نیز بیعت بگیرد:
«خُذِ الْحُسَيْنَ وَعَبْدَاللّهِ بْنَ عُمَر وَعَبْدَاللّه بْنَ زُبَيْر اَخْذاً شَدِيداً لَيْسَتْ فيهِ رُخْصَةٌ حَتّى يُبايِعُوا وَالسَّلامُ؛ در بيعت گرفتن از حسين و عبداللّه بن عمر و عبداللّه بن زبير شدت عمل به خرج بده و در اين رابطه هيچ رخصت و فرصتى به آنان مده».
هنگامى كه پيك وليد، پيغام او را به امام(عليه السلام) و ابن زبير ابلاغ نمود آن دو با هم در مسجد پيامبر نشسته و به گفتگو مشغول بودند. امام(عليه السلام) فرمود: اَرى اَنَّ طاغِيَتَهُمْ قَدْ هَلَكَ؛ من فكر مى كنم ، طاغوت بنى اميّه(معاوية بن ابى سفيان) به هلاكت رسيده و منظور از اين دعوت، بيعت گرفتن براى پسر اوست.
هنگامی که ولید از امام(عليه السلام) درخواست بیعت برای یزید را نمود، امام(عليه السلام) در پاسخ وى فرمود: شخصيتى مانند من نبايد مخفيانه بيعت كند و تو نيز نبايد به چنين بيعتى راضى باشى و چون همه مردم مدينه را براى تجديد بيعت دعوت مى كنى ما نيز در صورت تصميم در آن مجلس و به همراه ساير مسلمانان بيعت مى كنيم؛ يعنى اين بيعت نه براى رضاى خدا بلكه براى جلب توجه مردم است كه در صورت وقوع بايد علنى باشد نه مخفيانه.
زمانی که امام(عليه السلام) قصد خروج از مجلس ولید را داشت، مروان خواست مانع امام(عليه السلام) شود که حضرت(عليه السلام) خطاب به مروان فرمود: «يَابْنَ الزَّرْقاءِ اَنْتَ تَقْتُلُنى اَمْ هُوَ كَذِبْتَ وَاَثِمْتَ؟؛ پسر زرقا(2)! تو مرا مى كشى يا وليد، دروغ مى گويى و گناه مى كنى؟» آنگاه خود وليد را مورد خطاب قرار داد و چنين فرمود:
ترجمه گفتگو:
«اى امير! ماييم خاندان نبوت و معدن رسالت، خاندان ما است كه محل آمد و رفت فرشتگان و محل نزول رحمت خداست، خداوند اسلام را از خاندان ما شروع و افتتاح نموده و تا آخر نيز همگام با ما خاندان به پيش خواهد برد. اما يزيد، اين مردى كه تو از من توقع بيعت با او را دارى مردى است شرابخوار كه دستش به خون افراد بى گناه آلوده گرديده، اوشخصى است كه حريم دستورات الهى را درهم شكسته و علنا و در مقابل چشم مردم مرتكب فسق و فجور مى گردد. آيا رواست شخصيتى همچون من باآن سوابق درخشان و اصالت خانوادگى، با چنين مرد فاسد بيعت كند و بايد در اين زمينه شما و ما آينده را در نظر بگيريم و خواهيد ديد كه كداميك از ما سزاوار و لايق خلافت و رهبرى امت اسلامى و شايسته بيعت مردم است».
نکته؛ امام(عليه السلام) در اولین برخورد خود با خلافت یزید، موضعش را مشخص کرده و یزید را لایق خلافت نمیداند و از طرفی با برشمردن خصائص خاندان نبوت، خود را شایسته این مقام معرفی می کند. این در حالی است که فعلا خبری از بیعت و اعلام همکاری شیعیان کوفه به دست ایشان(عليه السلام) نرسیده است. چرا که همین حرکت امام(عليه السلام) و خبر عدم بیعتش با یزید باعث تحرک مردم کوفه و نوشتن نامه هایی به ایشان(عليه السلام) گردید. به عبارتی قصد امام(عليه السلام) درهم شكستن قدرتى بود كه بدون داشتن صلاحيت مى خواست مقدرات مسلمانان را به دست بگيرد و در نتيجه ظلم و فساد را ترويج و امت اسلامى را به انحراف و سقوط بكشاند.
[/HR]1. طبرى، تاریخ طبری، ج 7، ص 216 – 218؛ ابن اثير، ج 3، ص 263 و 264؛ مفید، ارشاد، ص 200؛ مثير الاحزان، ص 10؛ مقتل خوارزمى، ص 182؛ سید بن طاووس، لهوف، ص 19.
2. «زرقا» مادر بزرگ مروان است كه از زنان بدنام دوران خويش بود. [/]
[="Tahoma"][="Blue"]
اِنَا للّهِ وَاَنّا اِلَيْهِ راجِعُون وَعَلَى اْلاسْلامِ السَلامُ اِذا بُلِيَتِ اْلاُمَّةُ بِراعٍ مِثْل يَزيدَ وَلَقَدْ سَمِعْتُ جَدِّى رَسُولَ اللّه(صلّى اللّه عليه و آله) يَقُولُ: اَلْخِلافَةُ مُحَرَّمَةٌ عَلى آلِ ابى سُفْيان فَاِذا رَاَيْتُمْ مَعاوِيَة عَلى مِنْبَرِى فَابْقَرُوا بَطْنَهُ وَ قَد رَآهُ اَهْلُ الْمَدِينَة عَلَى الْمِنْبرِ فَلَمْ يَبْقَرُوا فَابْتَلاهُمُ اللّه بِيَزِيدَ الْفاسِقِ(1).
مقدمه؛ امام حسين(عليه السلام) بعد از دیدار حاکم مدینه، مروان بن حكم را ديد، مروان عرض کرد: يا اباعبداللّه! من خيرخواه تو هستم و پيشنهادى برایت دارم كه اگر قبول كنى به خير و صلاح شماست.
امام(عليه السلام) فرمود: پيشنهادت چيست؟ عرضه داشت: همانگونه كه ديشب در مجلس وليد بن عتبه مطرح گرديد شما با يزيد بيعت كنيد كه اين كار به نفع دين و دنياى شما است.
امام(عليه السلام) در پاسخ وى فرمود: اِنَا للّهِ وَاِنّا اِلَيْهِ راجِعُون وَعَلَى اْلاسْلام السَلامُ اِذا بُلِيَتِ اْلاُمَّةُ بِراعٍ مِثْلِ يَزيدَ...
ترجمه گفتگو:
اينك بايد فاتحه اسلام را خواند كه مسلمانان به فرمانروايى مانند يزيد گرفتار شده اند. آرى من از جدم رسول خدا(صلّى اللّه عليه و آله) شنيدم كه مى فرمود: خلافت بر خاندان ابوسفيان حرام است و اگر روزى معاويه را بر بالاى منبر من ديديد بكشيد، ولى مردم مدينه او را بر منبر پيامبر(صلّى اللّه عليه و آله) ديدند و نكشتند واينك خداوند آنان را به يزيد فاسق (و بدتر از معاويه) مبتلا و گرفتار نموده است.
نکات:
1. رسم اعراب این است که هنگام خدا حافظی هم سلام می دهند، لذا منظور از «وَعَلَى اْلاسْلامِ السَلامُ» خداحافظی با دین و از بین رفتن آن است، در صورتی که یزید حاکم ممالک اسلامی باشد.
2. منظور از «فَابْقَرُوا بَطْنَهُ» که امام(عليه السلام) به نقل از رسول خدا(صلّى اللّه عليه و آله) در مورد معاویه بکار می برد، ایجاد شکاف بزرگ در شکم است(2)؛ اینچنین تعبیری نشان از پستی مخاطب(معاویه) و انجام این عمل(قتل) به همراه اهانت است.
3. امام(عليه السلام) با بیان این جمله: «اِذا بُلِيَتِ اْلاُمَّةُ بِراعٍ مِثْل يَزيدَ»، یک خط سیر کلی را مطرح می کند، لذا در طول تاریخ هرگاه شخصی مانند یزید حاکم مملکت اسلامی گردد، باید فاتحه اسلام را خواند.
4. حضرت(عليه السلام) با این عبارت به یکی از اهداف مهم خویش که همان زنده نگه داشتن دین الهی و اصلاح امت است، اشاره می کند.
5. اگر مسلمانان به دستورات الهی و نبوی عمل نکنند، ممکن است تبعات ناگواری برای آنها داشته باشد و حتی این شرایط سخت، روز به روز بدتر شود. همانطور که امت اسلامی به فرمان رسول خدا(صلّى اللّه عليه و آله) مبنی بر قتل معاویه و جلوگیری از خلافت او عمل نکردند، در نتیجه به حاکمی به مراتب بدتر مانند یزید مبتلا شدند.
[/HR]1. ابن اعثم، احمد، کتاب الفتوح، ج۵، ص۱۷؛ خوارزمی، مقتل الحسین، ج۱، ص۱۸۴-۱۸۵؛ سیدبن طاووس، الملهوف علی قتلی الطفوف، ص۹۹.
2. راغب، مفردات، ج1، ص138.
[/]
[="Tahoma"][="Blue"]
الف) اَلسَّلامُ عَلَيْكَ يا رَسُولَ اللّه(صلّى اللّه عليه و آله) اَنَا الْحُسَيْنُ(علیه السلام) بْنُ فاطِمَةَ فَرْخُكَ وَابْنُ فَرْخَتِكَ وَسِبْطُكَ الَّذى خَلَّفتَنِى فى اُمَّتِكَ فَاشْهَدْ يانَبِىَّ اللّه(صلّى اللّه عليه و آله) اَنَّهُمْ خَذَلُونى وَلَمْ يَحْفَظُونى وَهذِهِ شَكْواىَ اِلَيْكَ حَتّى اَلْقاكَ.(1)
ترجمه: درود بر تو اى رسول خدا(صلّى اللّه عليه و آله)! من حسين(علیه السلام) فرزند تو و فرزند زاده تو هستم. و من سبط(فرزند شايسته) تو هستم كه (براى هدايت و رهبرى امت) مرا جانشين خود قرار داده اى، اى پيامبرخدا(صلّى اللّه عليه و آله)! اينك آنها مرا تضعيف نموده و آن مقام معنوى مرا حفظ نکرده اند و اين است شكايت من به پيشگاه تو تا به ملاقات تو بشتابم.
ب) اَللّهُمَّ اِنَّ هذا قَبْرُ نَبِيِّكَ مُحَمَّدٍ(صلّى اللّه عليه و آله) وَ اَنَا ابْنُ بِنْتِ نَبِيِّكَ وَ قَدْ حَضَرنى مِنَ اْلامْرِ ما قَدْ عَلِمْتَ اَللّهُمَّ اِنِّى اُحِبُّ الْمَعْرُوفَ وَ اُنْكِرُ الْمُنْكَرَ و اسالُكَ ياذَا الْجَلالِ وَالاْكْرامِ بِحَقِّ الْقَبْرِ وَ مَنْ فِيهِ اِلاّ اخْتَرْتَ لى ما هُو لَكَ رِضىً وَ لِرَسُولِكَ رِضىً.(2)
ترجمه: خدايا! اين قبر پيامبر تو محمد(صلّى اللّه عليه و آله) است و من فرزند دختر پيامبر تو هستم و براى من پيشامدى رخ داده است كه خود مى دانى. خدايا! من معروف و نيكى را دوست دارم و از بدى و منكر بيزارم، اى خداى صاحب جلال و كرامت بخش! به احترام اين قبر و كسى كه در ميان آن است از تو درخواست مى كنم راهى را در پيش روى من بگذارى كه مورد رضا و خشنودى تو و مورد رضاى پيامبر تو است.
نکات:
1. طبق نقل برخی منابع، امام(علیه السلام) قبل از حرکت به سوی مکه، چند بار به زیارت جد بزرگوارش آمده که دو مورد آن در کتب تاریخی و روایی نقل شده است. بنای حضرت(علیه السلام) در این زیارات نیز روشنگری و بیان انگیزه و هدف خود از قیام است.
2. در هر دو زیارت، حضرت(علیه السلام) به نسب و رابطه خویش با رسول خدا اشاره می کند. این امر شاید به دلیل دوری مردم از اهل بیت(علیهم السلام) و عدم شناخت واقعی آنها در دوران امام حسین(علیه السلام) باشد و البته این مساله که اهل بیت(علیهم السلام) به زعامت امت اسلامی اولی هستند تا دیگران؛ در حالی که امام(علیه السلام) در مقام شکایت می فرماید: «يانَبِىَّ اللّه اَنَّهُمْ خَذَلُونى وَلَمْ يَحْفَظُونى؛ اى پيامبرخدا! اينك آنها مرا تضعيف نموده و آن مقام معنوى مرا حفظ نکرده اند». همچنین بیان نسب امام(علیه السلام) در این زیارات، هنگامی که با ظلم های بنی امیه نسبت به آنها در نظر گرفته می شود، عمق گمراهی و دوری مردم از حق، به روشنی مشخص می گردد.
3. ابا عبد الله(علیه السلام) در زیارت دوم اشاره ای به یکی از اهداف اساسی خود داشته و می فرماید: «خدايا! من معروف و نيكى را دوست دارم و از بدى و منكر بيزارم». حضرت(علیه السلام) این نکته را بارها در خطبه ها و نامه های خویش تکرار می کند تا شبهه قدرت طلبی را از میان برداشته و اصلاح امت از طریق امر به معروف و نهی از منکر را به عنوان هدف اصلی خویش عنوان کند.
4. در پایان زیارت دوم نیز حضرت(علیه السلام) رضایت خود را نسبت به خواست خداوند متعال ابراز می کند، همانطور که در دعاي عرفه فرمود: «و خر لي في قضائك و بارك لي في قدرك حتي لا أحب تعجيل ما أخرت و لا تأخير ما عجلت؛ قضا و قدرت را بر من خير و مبارك ساز تا آن چه دير مي خواهي بر من، زودتر دوست ندارم و آن چه زودتر مي خواهي، ديرتر مايل نباشم». همچنین در واپسین لحظات عمر شریفش می فرمود: «رضا بقضائك و تسليماً لامرك و لامعبود سواك يا غياث المستغيثين؛ خشنود به قضاي تو و تسليم امر و فرمانت هستم و معبودي غير تو نيست، اي فرياد رس فرياد جويان!». به عبارتی حضرت(علیه السلام) در ابتدا، وسط و آخر نهضت خویش بحث رضا به قضای الهی را مطرح کرده و این اوج ایمان بنده نسبت به خالق خود را نمایان می کند.
[/HR]1و2. مقتل خوارزمى، ج 1، ص 186؛ مقتل عوالم، ص 54.[/]
[="Tahoma"][="Blue"]
يا اُمّاه وَ اَنَا اَعْلَمُ اَنِّى مَقْتُولٌ مَذْبُوحٌ ظُلْماً وَ عُدْواناً وَ قَدْ شاءَ عَزَّوَجَلَّ اَنْ يَرى حَرَمِى وَ رَهْطِى مُشَرَّدينَ وَ اَطْفالى مَذْبُوحينَ مَاءْسُورِينَ مُقَيَّدينَ وَ هُمْ يَسْتَغِيثُونَ فَلا يَجِدُونَ ناصِراً ...(1)
ترجمه: مادر! خود من نيز بهتر از تو مى دانم كه از راه ظلم و ستم و از راه عداوت و دشمنى كشته خواهم شد و سرم از تنم جدا خواهد گرديد و خداوند بزرگ چنين خواسته است كه حرم و اهل بيت من آواره و فرزندانم شهيد و به زنجير اسارت كشيده شوند و صداى استغاثه آنان طنين انداز گردد ولى كمك و فريادرسى پيدا نكنند.
بنابه نقل مرحوم راوندى و بحرانى و محدثان ديگر هنگامى كه ام سلمه(س) از حركت امام(عليه السلام) مطلع گرديد به حضورش آمده و عرض کرد: لا تحزنى بِخُروجِكَ اِلَى الْعِراقِ...؛ با حركت خود به سوى عراق مرا غمناك و محزون نگردان؛ زيرا من از جدت رسول خدا(صلّى اللّه عليه و آله) شنيده ام كه مى فرمود فرزندم حسين(عليه السلام) در خاك عراق و در محلى به نام كربلا كشته خواهد شد. آنگاه امام(عليه السلام) در پاسخ ایشان فرمود:يا اُمّاه وَاَنَا اَعْلَمُ اَنَّى مَقْتُولٌ مَذْبُوحٌ ظُلْماً ...
نکات:
1. از گفتگوی مذکور و همچنین دیگر عبارات امام(عليه السلام)(مانند گفتگوی ایشان با محمد حنفیه، عمر اطراف و...) روشن می شود که حضرت(عليه السلام) به تمام آلام و مصائب وارده در اين حركت از اسارت خانواده و محل قبر خويش و جزئيات ديگر مطلع و آگاه بوده است. این آگاهی علاوه بر علم غیب امام، از طریق اسباب عادی مانند نقل اخباری از رسول خدا، امیر المومنین و امام حسن(عليهم السلام)، برای ابا عبد الله(عليه السلام) حاصل شده بود. البته شرایط اجتماعی و سیاسی آن زمان طوری بود که اشخاصی مانند عبد الله بن زیبر، عبد الله بن عمر، ابن عباس و دیگران نیز بدون اطلاع از این اخبار، شهادت ابا عبد الله(عليه السلام) را پیش بینی می کردند.
2. بنابر این دسته از روایات، دیدگاه کسانی که نهضت حسینی(عليه السلام) را صرفا به حفظ جان یا تشکیل حکومت محدود کرده اند، قابل پذیرش نیست.
3. علم امام به شهادت، منافاتی با حفظ جان که یکی از شرایط امر به معروف و نهی از منکر است، ندارد. چرا که اگر اصل و اساس دین در خطر باشد، حفظ جان بی معنی خواهد بود و مسلمان موظف است جان خود را برای حفظ اسلام فدا کند. همانطور که شهید، در راه خدا و نشر دین، با علم به خطیر بودن میدان جنگ، عازم نبرد با کفار و مشرکین می شود.
[/HR]1. مدينة المعاجز، ص 244.
این روایت با تعابیر مختلفی در کتب دیگر نیز نقل شده است؛ ر.ک: مشارق انوار الیقین، ص137؛ بحار الانوار، ج44، ص331؛ ریاض الابرار فی مناقب الائمة الاطهار، ج1، ص207؛ عوالم العلوم و المعارف، ج17، ص180.[/]
[="Tahoma"][="Blue"]
يا اَخِى لَوْ لَمْ يَكُنْ فِى الدُّنْيا مَلْجَاء وَ لا مَاءْوىً لَما بايَعْتُ يَزيدَ بْنَ مُعاوِيَةَ ...
يا اَخِى جَزاكَ اللّه خَيْراً لَقَدْ نَصَحْتَ وَ اَشَرْتَ بِالصَّوابِ وَ اَنَا عازِمٌ عَلَى الْخُرُوجِ اِلى مَكَّةَ وَ قَدْ تَهَيَّاءْتُ لِذلِكَ اَنَا وَ اِخْوَتى وَ بَنُو اَخى وَ شِيْعَتِى وَ اَمْرُهُمْ اَمْرى وَ رَاءيُهُمْ رَاءْيى وَ اَمَّا اَنْتَ، فَلا. عَلَيْكَ اَنْ تُقِيمَ بِالْمَدِينَة فَتَكُونُ لى عَيْناً عَلَيْهِمْ لا تُخْفى عَنِّى شَيْئاً مِنْ اُمُورِهِمْ.
مقدمه؛ پس از عدم بیعت ابا عبد الله(علیه السلام) با یزید، محمد حنفیه خدمت امام(علیه السلام) رسید و عرض کرد: برادر! تو محبوبترين و عزيزترين مردم هستى و من آنچه را كه خير و صلاح تشخيص مى دهم، موظفم به شما بگويم. تا آنجا كه امكان پذير است در شهر معينى اقامت نكرده و به نقطه اى دور از دسترس يزيد بروید و از آنجا نمايندگانى به سوى مردم بفرست و حمايت آنان را به سوى خود جلب کن. اگر با تو بيعت كردند خدا را شکر، و اگر دست بيعت به ديگران دادند باز هم لطمه اى به تو وارد نشده است ولى اگر به يكى از اين شهرها وارد شوی، مى ترسم در ميان مردم اختلاف به وجود بيايد، گروهى از تو پشتيبانى كرده، گروه ديگر بر عليه تو قيام كنند و كار به قتل و خونريزى بکشد و در اين ميان، هدف تير بلا گردى آن وقت است كه خون بهترين افراد اين امت ضايع و خانواده ات به ذلت نشانده شود.
امام(علیه السلام) در پاسخ برادرش چنين فرمود: اَخِى لَوْلَمْ يَكُنْ فِى الدُّنْيا مَلْجَاء وَلا مَاءوى...
ترجمه: برادر اگر در تمام اين دنياى وسيع هيچ پناهگاه و ملجاء و ماءوايى نباشد باز هم من با يزيد بن معاويه بيعت نخواهم كرد.
برادر! خدا به تو جزاى خير دهد كه وظيفه خيرخواهى و صلاحديد خود را انجام دادى و اما من تصميم گرفته ام كه به مكه حركت كنم و با برادران و فرزندان برادرم و گروهى از شيعيانم مهيا و آماده اين سفر هستيم؛ زيرا اين عده با من هم عقيده بوده و هدف و خواسته آنان، همان هدف و خواسته من است. و اما وظيفه تو اين است كه در مدينه بمانى و در غياب من آمد و رفت و حركت مرموز دستياران بنى اميه را در نظر بگيرى و در اين زمينه اطلاعات لازم را در اخيتار من قرار بدهى.
نکات:
1. از ابتدای این گفتگو، عزم راسخ امام(علیه السلام) بر مخالفت با یزید و عدم بیعت با او در هر شرایطی، به روشنی قابل فهم است. عبارات ایشان از ابتدای سفر رنگ و بوی عزت مداری و عدم قبول باطل را دارد.
2. طبق این گفتگو، امام(علیه السلام) به برادر خود اذن ماندن در مدینه را داده و او را مامور به گزارش تحولات کرده است. بنابراین شبهه عدم همراهی و همسویی فکری و عملی محمد حنفیه با ابا عبد الله(علیه السلام) منتفی خواهد بود. و از طرفی حضرت(علیه السلام) ایشان را خیر خواه خود دانسته و با عبارت: «جَزاكَ اللّه خَيْراً لَقَدْ نَصَحْتَ وَ اَشَرْتَ بِالصَّوابِ» از نصیحت ایشان قدر دانی نموده است. اما امام(علیه السلام) با دیدی وسیع ورای مصلحت فردی خویش را نظاره کرده و در راستای احیای دین رسول خدا(صلی الله علیه و آله) و نهی از منکر که مصلح اجتماعی دارد، از مصلحت فردی خود می گذرد.
[/HR]1. مقتل عوالم، ص 54. خوارزمى ، ج 1، ص 188. [/]
[="Tahoma"][="Blue"]
بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ، هذا ما اَوْصى بِهِ الْحُسَينُ بْنُ عَلِي(علیه السلام) اِلى اَخيِهِ مُحَمّدِ بْنِ الْحَنَفِيَّةِ اَنَّ الْحُسَيْنَ(علیه السلام) يَشْهَدُ اَنْ لا اِلهَ اِلا اللّه وَحَدهُ لا شَرِيْكَ لَهُ وَ اَنَّ مُحَمَّدا عَبْدُهُ وَ رَسُولُهُ، جاءَ بِالْحَقِّ مِنْ عِنْدِهِ وَ اَنَّ الْجَنَّةَ حَقُّ وَ النّارَ حَقٌ وَ السَّاعَةَ آتِيَةٌ لارَيْبَ فيها وَ اَنَّا للّه يَبْعَثُ مَنْ فِى الْقُبُورِ وَ اَنَّى لَمْ اَخْرُجْ اَشِرا وَ لا بَطِراً وَ لا مُفْسِداً وَ لا ظالِماً وَ انَّما خَرَجْتُ لِطَلَبِ اْلاصْلاحِ فِى اُمَّةِ جَدِّى صلى اللّه عليه و آله ارِيدُ اَنْ آمُرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ اَنْهى عَنِ الْمُنْكَرِ وَ اَسيرَ بِسِيرَةِ جَدِّى وَ اَبى على بْنِ اَبِى طالِبٍ(علیه السلام) فَمَنْ قَبِلَنى بِقَبُولِ الْحَقِّ فَاللّه اَوْلى بِالْحقِّ وَ مَنْ رَدَّ عَلَىّ هذا اَصْبِرُ حَتّى يَقْضِيَ اللّهُ بَيْنِى وَ بَيْنَ الْقَومِ وَ هُوَ خَيْرُ الْحاكِمِينَ وَ هذِهِ وَصِيَّتِى اِلَيْكَ يا اَخِى وَ ما تَوْفِيقى اِلاّ بِاللّه عَلَيْهِ تَوَكَّلْتُ وَ اَليْهِ اُنِيبُ.(1)
ترجمه: اين وصيت حسين بن على(علیه السلام) است به برادرش محمد حنفيه؛ حسين(علیه السلام) گواهى مى دهد به توحيد و يگانگى خداوند و گواهى مى دهد كه براى خدا شريكى نيست و شهادت مى دهد كه محمد صلّى اللّه عليه و آله بنده و فرستاده اوست و آيين حق(اسلام) را از سوى خدا(براى جهانيان) آورده است و شهادت مى دهد كه بهشت و دوزخ حق است و روز جزاء بدون شك به وقوع خواهد پيوست و خداوند همه انسانها را در چنين روزى زنده خواهد نمود.
من نه از روى خودخواهى و يا براى خوشگذرانى و نه براى فساد و ستمگرى از مدينه خارج مى گردم، بلكه هدف من از اين سفر امر به معروف و نهى از منكر و خواسته ام از اين حركت، اصلاح مفاسد امت و احيا و زنده كردن سنت و قانون جدم رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و راه و رسم پدرم على بن ابى طالب(علیه السلام) است . پس هركس اين حقيقت را از من بپذيرد (و از من پيروى كند) راه خدا را پذيرفته است و هركس رد كند(و از من پيروى نكند) من با صبر و استقامت(راه خود را) در پيش خواهم گرفت تا خداوند در ميان من و اين افراد حكم كند كه او بهترين حاكم است. برادر! اين است وصيت من بر تو و توفيق از طرف خداست، بر او توكل مى كنم و برگشتم به سوى اوست.
نکات:
1. حضرت(علیه السلام) در ابتدای وصیت خود، به بیان اعتقادات حقه خویش می پردازد تا بعد از قیام او را متهم به خروج علیه حاکم اسلامی و مقابله با اسلام نکنند.
2. حضرت(علیه السلام) در این وصیت نورانی هدف خود را اصلاح امت ذکر کرده و این اصلاح را بوسیله امر به معروف و نهی از منکر انجام می دهد. به عبارتی هرگاه در جامعه عده ای از مردم دیگران را امر به معروف و نهی از منکر کنند، نتیجه آن عدم انحراف و فساد خواهد بود.
3. حضرت(علیه السلام) با نفی خوشگذرانی، فساد و خودخواهی از قیام خود و از طرف دیگر با تاکید و حصر قیام در اصلاح امت، اخلاص در این عمل را نشان می دهد، بطوری که سالیان سال از این حماسه گذشته و در عین حال به دلیل خالص بودن آن تاثیر شگرفی در جوامع می گذارد.
4. ظاهر این قیام، قیام علیه حکومت فاسد و ضدّ مردمی یزید است؛ اما در باطن، یک قیام برای ارزشهای اسلامی، معرفت، ایمان و عزت است.(2)
5. بالاترین هدف انسان در زندگی باید کسب رضای الهی باشد. استاد مطهري در اين زمينه چنين مي فرماید: ما بچه ها يمان را دوست داريم، آيا حسين بن علي(علیه السلام) بچه هاي خود را دوست نداشت؟ مسلما او بيشتر دوست داشت. ابراهيم خليل(علیه السلام) هم اينطور نبود كه كمتر اسماعيلش(علیه السلام) را دوست داشته باشد، خيلي بيشتر دوست داشت به اين دليل كه از ما انسان تر بود و اين عواطف، عواطف انساني است. او انسان تر از ما بود و قهرا عواطف انساني او هم بيشتر بود. حسين بن علي(علیه السلام) بيشتر از ما فرزندان خود را دوست داشت اما در عين حال او خدا را از همه كس و همه چيز بيشتر دوست داشت و در مقابل خداوند در راه خدا هيچ كس را به حساب نمي آورد.(3)
6. از قسمت آخر وصیت(فَمَنْ قَبِلَنى بِقَبُولِ الْحَقِّ...) روشن می شود که اصلاح جامعه دو رکن اساسی دارد: امام عادل و خبیر، مردم و رعیت فرمان پذیر. هر کدام از این دو مورد به تنهایی موجب اصلاح نمی شود و تنها زمانی جامعه به سعادت خواهد رسید که هر دو رکن در کنار هم باشند.
[/HR]1. مقتل خوارزمى، ج 1، ص 188؛ مقتل عوالم، ص 54.
2. بیانات مقام معظم رهبری در خطبههای نماز جمعه تهران -26/1/1379.
3. مطهري، حماسه حسيني، جلد 1، ص 224. [/]
يا اَبا عَبْدِ الرَّحْمنِ اَما عَلِمْتَ اَنَّ مِنْ هَوانِ الدُّنْيا عَلَى اللّهِ اَنَّ رَاسَ يَحْيَى بْنِ زَكَرِيّا اُهْدِىَ اِلى بَغِي مِنْ بَغايا بَنِى اِسْرائيل؟ اَما تَعْلَمُ اَنْ بَنِى اِسْرائيل كانُوا يَقْتُلُونَ مابَيْنَ طُلُوع الْفَجْرِ اِلى طُلُوع الشَّمْسِ سَبْعِينَ نَبِيّاً ثُمَّ يَجْلِسُونَ فى اسْواقِهِمْ يَبِيعُونَ وَيَشْتَرُونَ كَاَنْ لَمْ يَصْنعُوا شَيْئاً فَلَمْ يُعجِّلِ اللّهُ عَلَيْهِمْ بَلْ اَمْهَلَهُمْ وَ اَخَذَهُمْ بَعْدَ ذلِكَ اَخْذَ عَزِيْزٍ ذى انْتِقامٍ اتَّقِ اللّه يا اَبا عَبْد الرَّحْمنِ وَ لا تَدَعَنَّ نُصْرَتى.(1)
مقدمه؛ عبداللّه بن عمر پس از ورود امام(علیه السلام) به مکه، خدمت ایشان رسید و خطاب به امام(علیه السلام) عرض کرد: يا اباعبداللّه! چون مردم با اين مرد بيعت كرده اند و درهم و دينار در دست اوست قهرا به او روى خواهند آورد و با سابقه دشمنى كه اين خاندان با شما دارد، مى ترسم در صورت مخالفت با وى كشته شوى و گروهى از مسلمانان نيز قربانى اين راه شوند و من از رسول خدا(صلّى اللّه عليه و آله) شنيدم كه مى فرمود: «حسين(علیه السلام) كشته خواهد شد و اگر مردم دست از يارى و نصرت وى بردارند، به ذلت و خوارى مبتلا خواهند گرديد» و پيشنهاد من بر شما اين است كه مانند همه مردم راه بيعت و صلح را در پيش بگيرى و از ريخته شدن خون مسلمانان بترسى!(2)
امام(علیه السلام) در مقابل پيشنهاد عبد اللّه بن عمر اين چنين پاسخ داد:
ترجمه:
اى ابو عبد الرحمان! مگر نمى دانى كه دنيا آنچنان حقير و پست است كه سر بريده يحيى بن زكريا(علیهما السلام) به عنوان هديه و ارمغان به فرد ناپاك و زناكارى از بنى اسرائيل فرستاده مى شود. مگر نمى دانى كه بنى اسرائيل در اول صبح هفتاد پيامبر را به قتل مى رساندند سپس به خريد و فروش و كارهاى روزانه خويش مشغول مى شدند كه گويا كوچكترين جنايتى مرتكب نگرديده اند و خداوند به آنان مدتى مهلت داد ولى بالا خره به سزاى اعمالشان رسانيد و انتقام خداى قادر منتقم آنها را به شديدترين وجهى فرا گرفت؟ يا ابو عبد الرحمان! از خدا بترس ودست از نصرت و يارى ما برمدار!
وقتی که عبد اللّه بن عمر از پيشنهاد خود نتيجه اى نگرفت، عرض کرد: يا ابا عبد اللّه! دوست دارم در اين هنگام مفارقت اجازه بدهيد آن قسمت از بدن شما را كه رسول خدا(صلّى اللّه عليه و آله) مكرر مى بوسيد من هم ببوسم. امام(علیه السلام) پيراهن خود را بالا زد و عبداللّه زير سينه آن حضرت(علیه السلام) را سه بار بوسید و در حالى كه گريه مى كرد، گفت: «اَسْتَوْدِعُكَ يا اَباعَبْدِاللّه ...؛» يا ابا عبد اللّه! تو را به خدا مى سپارم و با تو خداحافظى مى كنم؛ زيرا تو در اين سفر كشته خواهى شد.(3)
نکات:
1. امام حسین(علیه السلام) مکرر در این سفر پر فراز و نشیب از حضرت یحیی(علیه السلام) یاد می کند و حتی به بریده شدن سر حضرت یحیی(علیه السلام) و قرار گرفتن آن در تشت نیز اشاره می کند. این مشابهت اتفاقی نیست بلکه نشان از آگاهی حضرت(علیه السلام) از جرایانات پس از شهادت ایشان دارد.
2. برای بسیاری از بزرگان صحابه حقانیت امام حسین(علیه السلام) روشن و مبرهن بود چرا که خود عبد الله بن عمر این روایت: «حسين(علیه السلام) كشته خواهد شد و اگر مردم دست از يارى و نصرت وى بردارند، به ذلت و خوارى مبتلا خواهند گرديد» را از رسول خدا نقل کرده و با این وجود از یاری حضرت(علیه السلام) امتناع می کند.
3. بنابر روایت رسول خدا(صلّى اللّه عليه و آله) نتیجه عدم حمایت از حق، خواری و مذلت است که اتفاقا عبد الله بن عمر در جریان بیعت با حجاج بن یوسف سقفی به آن مبتلا شد. همان شبی که حجاج برای خاتمه دادن به قائله ابن زبیر وارد مدینه شد، ابن عمر شبانه برای بیعت نزد حجاج رفت تا با او بیعت کند و حجاج به جای دست دادن، پای خود را مقابل ابن عمر گرفت و او با پای حجاج بیعت کرد.(4)
4. در این جریان حتی ابن عمر نیز(علاوه بر افرادی مانند ابن زبیر، ابن عباس و ...) شهادت ابا عبد الله(علیه السلام) را پیش بینی می کند، بنابراین شبهه عدم علم امام(علیه السلام) به شهادتش بکلی منتفی است.
5. گمراهی و فساد بزرگان و نخبه های جامعه تاثیرات جبران ناپذیری در تاریخ و تمدن آن جامعه خواهد گذاشت. همانطور که بیعت عبد الله بن عمر با شخصی مانند یزید، مانع قیام قوم و قبیله او علیه یزید شد.(5) به همین دلیل حاکمان ظالم از نخبه های دین فروش و راحت طلب ترسی ندارند.(6)
[/HR]1. لهوف، ص 26؛ مثيرالاحزان، ص 20.
2. مقتل خوارزمى، ج 1، ص 190.
3. امالى صدوق، مجلس 30.
4. شرح نهج البلاغه ابن ابى الحديد، ج 13، ص 242.
5. صحيح بخارى، ج 9، كتاب الفتن.
6. معاويه در مورد عبداللّه بن عمر به یزید می گوید: فَاَمّا عَبْدُاللّه بْن عُمَر فَهُوَ مَعَكَ فَالْزَمْهُ وَلا تَدَعْهُ؛ عبداللّه بن عمر اگرچه از بيعت امتناع ورزيده است ولى دلش با تو است قدر او را بدان و از خود مران.(امالى صدوق، ص151)
[="Tahoma"][="Blue"]
اَمّا بَعْدُ: فَاِنَّا للّه اصْطَفى مُحَمَّداً(صلّى اللّه عليه و آله) مِنْ خَلْقِهِ وَ اَكْرَمَهُ بِنُبُوَّتِهِ وَ اخْتارَهُ لِرِسالَتِهِ ثُمَّ قَبَضَهُ اِلَيْهِ و َقَدْ نَصَحَ لِعِبادِهِ وَ بَلغ ما ارْسلَ بِهِ وكُنّا اَهْلَهُ وَ اوْلياءَه وَ اوْصِياءهُ وَ وَرَثَتَهُ وَ اَحَقَّ الناسِ بِمَقامِهِ فى النّاسِ فَاسْتَاثرَ عَلَيْنا قَوْمُنا بِذلِكَ فَرَضينا وكَرِهْنَا الْفُرْقَةَ وَ اَحْبَبْنَا العافِيَةَ وَ نَحْنُ نَعْلَمُ انّا اَحَقُّ بِذلِكَ الحقِّ الْمُسْتَحقِّ عَلَيْنا مِمَّنْ تَوَلاّهُ وَ قَدْ بَعَثْتُ رَسُولى اِلَيْكُمْ بِهذا الْكِتابِ وَ اَنَا اَدْعُوكُمْ اِلى كِتابِ اللّه وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ فَاِنَّ السُّنَّةَ قَد اُميتَتْ وَ الْبِدْعَةَ قَد اُحْيِيَتْ فَاِنْ تَسْمَعوا قَوْلى اَهْدِكُمْ اِلى سَبيلِ الرَّشادِ وَ السَّلامُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُاللّه وَ بَركاتُهُ.(1)
مقدمه؛ امام(عليه السلام) این نامه را از مکه توسط «سليمان بن رزين» به سوي رؤساي پنجگانه بصره(مالك بن مسمع بكري، احنف بن قيس تميمي، منذر بن جارود عبدي، مسعود بن عمرو ازدي، قيس بن هيثم و عمرو بن عبيدالله بن معمر) فرستاد.(2) در پاسخ نامه امام(عليه السلام)، مردم به چندگونه برخورد كردند:
1. گروهي نامه را از ديگران پنهان کردند؛
2. برخي در پاسخ عذرخواهي كردند؛
3. عدهاي قول به اطاعت و پيروي دادند و به وعده، كار را پايان بخشيدند.(3)
اما «منذر بن جارود» پنداشت كه اين نامه دسيسه عبيدالله بن زياد است. او كه پدر زن ابن زياد بود و دخترش «بحريه» را به عقد او در آورده بود نامه را گرفت و نامهرسان را دستگير كرد و هر دو را نزد عبيدالله بن زياد فرستاد. ابنزياد در بصره بود، فرداي آن روز قصد سفر به كوفه كرد. به محض اینکه نامه را خواند، دستور داد كه سليمان را گردن زدند.(4)
ترجمه: اما بعد: خداوند محمد(صلّى اللّه عليه و آله) را از ميان مردم برگزيد و با نبوتش بر وى كرامت بخشيد و به رسالتش انتخاب فرمود سپس در حالى كه او وظيفه پيامبرى را به خوبى انجام داد و بندگان خدا را هدايت و راهنمايى نمود به سوى خويش فرا خواند (و قبض روحش نمود) و ما خاندان، اوليا، اوصيا و وارثان وى و شايسته ترين افراد نسبت به مقام او از ميان تمام امت بوديم، ولى گروهى اين حق را از ما گرفتند و ما نيز با علم و آگاهى بر تفوق و شايستگى خويش نسبت به اين افراد، براى جلوگيرى از هر فتنه و اختلاف و تشتت و نفاق در ميان مسلمانان و جلوگيرى از چيره شدن دشمنان بر آنچه پيش آمده بود، رضا و رغبت نشان داده و آرامش مسلمانان را بر حق خويش مقدم داشتيم. و اما اينك پيك خود را به سوى شما مى فرستم شما را به كتاب خدا و سنت پيامبر دعوت مى كنم؛ زيرا در شرايطى قرار گرفته ايم كه ديگر سنت پيامبر از ميان رفته و جاى آن را بدعت فرا گرفته است، اگر سخن مرا بشنويد به راه سعادت و خوشبختى هدايتتان خواهم كرد، درود و رحمت و بركت خدا بر شما باد!
نکات:
1. حضرت(عليه السلام) در ابتدای نامه به مقام و جایگاه الهی رسول اکرم(صلّى اللّه عليه و آله) اشاره کرده و خلافت او را شایسته نزدیک ترین افراد به ایشان از نظر نسب و اخلاق می داند. زیرا همانطور که انتخاب رسول باید از جانب خدا بوده و مردم به دلیل عدم علم کافی، توان این انتخاب را ندارند، امامت و خلافت نیز چنین است. حتی بر فرض انتخاب مردم نیز باید نزدیک ترین فرد به اوصاف رسول اکرم(صلّى اللّه عليه و آله) به عنوان خلیفه بعد از او انتخاب شود. امام(عليه السلام) در این نامه به دلیل اخیر(شایسته سالاری) اشاره می فرمایند.
2. امام(عليه السلام) رسیدن به خلافت را حق خاندان رسول اکرم(صلّى اللّه عليه و آله) می داند، اما مهمتر از آن دوری از ایجاد فتنه و تفرقه در بین امت اسلامی است. حضرت(عليه السلام) می فرماید به دلیل دوری از فتنه مذکور ما خلافت را رها کردیم. اما شرایط یزید با معاویه بسیار متفاوت است. به عبارتی اصل اسلام در خطر افتاده است.
3. حضرت(عليه السلام) دوران یزید را دوران زنده شدن بدعت ها و زمان مردن سنت های پیامبر(صلّى اللّه عليه و آله) معرفی می کند. این بیان نیز اشاره ای است به مهمترین دلیل قیام ایشان که در وصیت نامه اش به محمد حنفیه فرمود که ما برای احیاء سنت پیامبر(صلّى اللّه عليه و آله) و نهی از منکر قیام می کنیم.
4. از آنجایی که حضرت(عليه السلام) می فرماید: «اَنَا اَدْعُوكُمْ اِلى كِتابِ اللّه وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ»، روشن می شود که حتی مردم عادی هم تشخیص می دادند که حکومت اموی خلاف کتاب و سنت عمل می کند و در عین حال به یاری حضرت(عليه السلام) نشتافتند. شاید مهمترین دلیل عدم حمایت مردم(خصوصا اشراف و بزرگان قوم) از امام(عليه السلام)، تمایل به مادیات و ترجیح دنیا بر آخرت بود. در همین راستا از معارف ابن قتیبه نقل شده که احنف بن قیس(یکی از شیوخ بصره) پاسخ دعوت امام(عليه السلام) را نداد و گفت: «ما، خاندان علی(عليه السلام) را تجربه کردهایم؛ آنان نه سیاست مملکت داری دارند و نه ثروت اندوزند و نه اهل نیرنگ زدن در جنگ». ظاهرا منظور او از سیاست، نگه داشتن حکومت است به هر طریقی. مانند معاویه و بنی امیه که به انواع دسیسه ها و نیرنگ ها برای حفظ حکومت تمسک می کردند. و با این روش دنیای آنها تامین نمی شد...
[/HR]1. طبری، تاريخ الامم و الملوك، ج 5، ص 357.
2. ابصار العين، ص 94.
3. در میان مخاطبان امام حسین (ع) تنها کسی که پس از رسیدن نامۀ امام (ع) درصدد یاری آن حضرت برآمد، یزید بن مسعود نهشلی بود. وقتی یزید [بن مسعود] آماده شد که بهسوی حسین (ع) حرکت کند، خبر شهادت امام (ع) به او رسید و از این خبر، بسیار ناراحت شد. (به نقل از الملهوف)
4. ابصار العين، ص 95. [/]
[="Tahoma"][="Blue"]
بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحيم، مِنَ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِي اِلَى الْمَلاء مِنَ الْمُؤْمِنينَ وَ الْمُسْلِمِينَ، اَمّا بَعْدُ؛ فَاِنَّ هانياً وَ سَعيداً قَدِما عَلَىَّ بِكُتُبِكُمْ وَ كانا آخِر مَنْ قَدِمَ عَلَىَّ مِنْ رُسُلِكُمْ وَ قَدْ فَهِمْتُ كُلَّ الَّذِى قَصَصْتُمْ وَ ذَكَرْتُمْ وَ مَقالَةُ جُلِّكُمْ اَنَّهُ لَيْسَ عَلَيْنا اِمامٌ فَاقْبِلْ لَعَلَّ اللّهَ يَجْمَعُنا بِكَ عَلَى الْهُدى وَ الْحَقِّ. وَ قَدْ بَعَثْتُ اِلَيْكُمْ اَخِى وَ ابْنَ عَمىّ وَ ثِقَتى مِنْ اَهْلِ بَيْتِى وَ اَمْرتُهُ اَنْ يَكْتُبَ اِلَىَّ بِحالِكُمْ وَ اَمْرِكُمْ وَ رَاءْيِكُمْ، فَاِنْ كَتَبَ اَنَّهُ قَدْ اِجْتَمَعَ رَايُ مَلاِكُمْ وَ ذَوِى الْفَضْلِ وَ الْحِجى مِنْكُمْ عَلى مِثْلِ ما قَدِمَ عَلَىَّ بِهِ رُسُلكُمْ وَ قَرَاءْتُ فِى كُتُبِكُمْ اَقْدِمُ عَلَيْكُمْ وَشيكاً اِنْ شاءَ اللّه فَلَعَمرى مَا الامامُ اِلاّ الْعامِلُ بِالْكتابِ وَ الآخِذُ بِالْقِسْطِ وَ الدّائنُ بِالْحَقِّ للّه وَ الْحابِسُ نَفْسَهُ عَلى ذاتِ اللّه وَ السَّلامُ.(1)
مقدمه؛ زمانی که مردم كوفه از مخالفت امام(علیه السلام) با بيعت یزید و از آمادگى آن حضرت(علیه السلام) براى مبارزه با فساد مطلع شدند، نامه ها و طومارهاى فراوانى به آن حضرت(علیه السلام) فرستادند كه مضمون همه آن نامه ها و سفارشات اين بود كه معاويه به هلاكت رسيده و مسلمانان از شرّ وى آسوده شده اند و البته ما خود را نيازمند امام و رهبرى مى دانيم كه ما را از حيرت و سرگردانى برهاند. از طرفی مردم كوفه با نعمان بن بشير(فرماندار يزيد) مخالفت کرده و هر نوع همكارى را با او قطع نموده اند و منتظر تشريف فرمايى شما هستند. امام(علیه السلام) نیز در پاسخ اين نامه ها چنین نوشت:
ترجمه:
بِسْمِ اللّه الرَّحْمنِ الرَّحيم؛ از سوى حسين بن على(علیه السلام) به بزرگان و سران اهل ايمان شهر كوفه. اما بعد؛ آخرين نامه شما به وسيله هانى و سعيد به دست من رسيد و من به آنچه شما در نامه هاى خود تذكر و توضيح داده ايد پى برده ام. درخواست شما در بيشتر اين نامه ها اين بود كه ما امام و پيشوايى نداريم، به سوى ما حركت كن تا خداوند به وسيله تو، ما را به سوى حق هدايت كند.
و اينك، من برادر و پسر عموى خويش(مسلم بن عقيل) و كسى را كه در ميان خانواده ام مورد اعتماد من است به سوى شما فرستادم و به او دستور دادم كه با افكار شما از نزديك آشنا شده و نتيجه را به اطلاع من برساند. اگر خواسته اكثريت مردم و نظر افراد آگاه كوفه همان بود كه در نامه هاى شما منعكس گرديده و فرستادگان شما حضورا بازگو نموده اند، من نيز ان شاء اللّه سريع به سوى شما حركت خواهم نمود. به جان خودم سوگند! پيشواى راستين و امام به حق كسى است كه به كتاب خدا عمل نموده و راه قسط و عدل را پيشه خود سازد و از حق پيروى كرده، وجود خويش را وقف و فداى فرمان خدا كند، و السلام.
نکات:
1. حضرت(علیه السلام) برای اصلاح امت قیام کرده و از طرفی نامه های متعدد کوفیان به دست ایشان رسیده است، در اینصورت اگر به سمت کوفه حرکت نمی کرد، حجت بر آنان تمام نشده و این سوال همیشه باقی می ماند که چرا با وجود ناصر و حامی، امام قیام نکرده و حکومت عدل تشکیل نداد؟
2. فرستادن سفیر و دستوراتی که امام(علیه السلام) به ایشان می دهد، بیانگر اراده امام(علیه السلام) بر تشکیل حکومت است. البته به شرط اینکه مردم حمایت خود را از امام(علیه السلام) دریغ نکنند.
3. خصوصیاتی که امام(علیه السلام) برای سفیر خود؛ مسلم بن عقیل بر می شمرد و او را مورد اعتماد خود می خواند، نشان از جلالت شان و عظمت روحی ایشان دارد.
4. مهمترین ویژگی این نامه، برشمردن اوصاف امام عادل است. به عبارتی امام(علیه السلام) در صدد مشخص کردن ملاک و معیار برای خلیفه اسلامی است که با این معیارها به روشنی خلافت شخصی مانند یزید مردود و تبعیت از شخصی مانند امام حسین(علیه السلام) لازم و ضروری خواهد بود.
5. وجود ویژگی های چهارگانه یعنی؛ عمل به قرآن، عدالت، پیروی از حق و تسلیم خدا بودن، برای حاکم جامعه اسلامی ضروری است. بنابراین در وحله اول امام معصوم دارای چنین ویژگی هایی است و در مراحل بعد ولی فقیه نیز باید دارای این ویژگی ها باشد.
[/HR]1. طبرى، ج 7، ص 235؛ كامل ابن اثير، ج 3، ص 267؛ ارشاد، ص 204؛ مقتل خوارزمى، ج 1، ص 195 و 196. [/]
[="Tahoma"][="Blue"]
اَلْحَمْدُ للّه وَ ماشاءَ اللّه وَ لا قُوّة اِلاّ بِاللّه و صَلّى اللّه عَلى رَسُولِهِ، خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقلادَةِ عَلى جِيدِ الفَتاةِ وَ ما اَوْلَهَنِى اِلى اَسْلافى اِشْتِياقِ يَعْقُوبَ اِلى يُوسُفَ وَ خَيَّر لى مَصْرَعاً اَنَا لاقِيِه كَاَنَّى بِاَوْصالِى تَتَقَطَّعها عُسْلان الْفَلَواتِ بَيْنَ النّواويس وَ كَرْبَلا فَيَمْلانَّ مِنِّى اَكْراشاً جوفاً وَ اَجْرِبَة سُغْباً لامَحيصَ عَنْ يَوْمٍ خُطَّ بِالْقَلَمِ رِضَا اللّه رِضانا اَهْل البَيْتِ نَصْبِرُ عَلى بَلائِهِ وَ يُوَفِّينا اُجُورَ الصّابِرِينَ لَنْ تُشذَّ عَنْ رَسُولِ اللّه لُحْمَتُهُ بَلْ هِىَ مَجْمُوعَةٌ لَهُ فى حظِيرَة الْقُدْسِ تُقَرُّبِهِمْ عَيْنُهُ وَ يُنْجَزُ بِهِمْ وَعْدُهُ اَلا وَ مَنْ كانَ فينا باذِلاً مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلى لِقاءِ اللّه نَفْسَهُ فَلْيَرْحَل مَعَنا فَاِنَّى راحِلٌ مُصْبِحاً اِنْ شاءَ اللّه.(1)
مقدمه؛ با نزديك شدن موسم حج كه مسلمانان و حجاج، گروه گروه وارد مكه مى گرديدند، در اوايل ماه ذي حجه، امام(علیه السلام) مطلع گرديد كه به دستور يزيدبن معاويه، عمرو بن سعد بن عاص به ظاهر به عنوان امير حاج، ولى در واقع از سوى يزيد ماموريت دارد هر كجا و در هر نقطه اى از مكه كه امكان داشته باشد، امام(علیه السلام) را ترور كند، لذا آن حضرت(علیه السلام) تصميم گرفت به خاطر مصون ماندن احترام مكه، بدون شركت در مراسم حج و با تبديل اعمال حج به عمره مفرده، در روز سه شنبه هشتم ذي حجه از مكه به سوى عراق حركت كند. امام(علیه السلام) قبل از حركت اين خطابه را در ميان افراد خاندان بنى هاشم و گروهى از شيعيان خويش كه در مدت اقامت آن حضرت(علیه السلام) در مكه به ایشان پيوسته بودند، ايراد فرمود:
ترجمه:
سپاس براى خداست، آنچه خدا بخواهد همان خواهد بود و هيچ نيرويى حكم فرما نيست مگر به اراده خداوند و درود خداوند بر فرستاده خويش.
مرگ ملازم و همراه انسان است، همانند اثر گردن بند كه لازمه گردن دختران است و من به ديدار نياكانم آنچنان اشتياق دارم مانند اشتياق يعقوب به ديدار يوسف و براى من قتلگاهى معين گرديده است كه در آنجا فرود خواهم آمد و گويا با چشم خود مى بينم كه درندگان بيابانها(لشكريان كوفه) در سرزمينى در ميان نواويس و كربلا اعضاى مرا قطعه قطعه و شكمهاى گرسنه خود را سير و انبانهاى خالى خود را پر مى كنند. از پيشامدى كه با قلم قضا نوشته شده است، چاره و راه فراری نيست، بر آنچه خدا راضى است ما نيز راضى و خشنوديم. در مقابل بلا و امتحان او صبر و استقامت مى ورزيم و اجر صبر كنندگان را بر ما عنايت خواهد نمود. در ميان پيامبر(صلی الله علیه و آله) و پاره هاى تن وى(فرزندانش) هيچگاه جدايى نخواهد افتاد و در بهشت برين در كنار او خواهند بود؛ زيرا آنان وسيله خوشحالى و روشنى چشم پيامبر(صلی الله علیه و آله) بوده و وعده او نيز(استقرار حكومت حق) به وسيله آنان تحقق خواهد پذيرفت. آگاه باشيد كه هريك از شما كه حاضر است در راه ما از خون خويش بگذرد و جانش را در راه شهادت و لقاى پروردگار نثار كند، آماده حركت با ما باشد كه من فردا صبح-ان شاء اللّه-حركت خواهم كرد.
نکات:
1. امام(علیه السلام) در اين خطابه به صراحت كامل نه تنها از شهادت، بلكه از جزئيات شهادت خويش سخن گفته و يارانش را با صراحت كامل در جريان امر قرار مى دهد. بنابراین با وجود چنین علمی باید هدف بالا و والایی در پس این قیام باشد، که در عبارات پیشین به برخی از آنها اشاره شد.
2. یکی از زیبا ترین تمثیل ها برای مرگ، همین عبارت امام(علیه السلام) است: «خُطَّ الْمَوْتُ عَلى وُلْدِ آدَمَ مَخَطَّ الْقلادَةِ عَلى جِيدِ الفَتاةِ». حضرت برای گریز ناپذیری مرگ، به اثر گردنبند(که بر اثر استفاده زیاد) تا آخر عمر بر گردن دختران است، مثال می زند. امام(علیه السلام) با این عبارت، علاوه بر یاد اوری این مطلب که از مرگ گریزی نیست، مخاطب را متوجه ارزش نوع و جهت رحلت از این دنیا می کند که اگر در راه حق باشد انسان ارزش خواهد یافت.
3. امام(علیه السلام) در این خطبه نیز بحث صبر و رضا به قضای الهی را مطرح می کند و در ادامه این اطمینان را به مخاطب می دهد که «لَنْ تُشذَّ عَنْ رَسُولِ اللّه لُحْمَتُهُ بَلْ هِىَ مَجْمُوعَةٌ لَهُ فى حظِيرَة الْقُدْسِ»؛ بین حسین(علیه السلام) و رسول الله(صلی الله علیه و آله) جدایی نخواهد افتاد و ما با ایشان در بهشت همراه خواهیم بود. یعنی راه سخت و منتهی به مرگ است اما سعادت اخروی را در پی دارد.
4. حضرت(علیه السلام) در پایان خطبه اتمام حجت می کند که هر کس با ما بیاید باید از جان خود بگذرد: «مَنْ كانَ فينا باذِلاً مُهْجَتَهُ مُوَطِّناً عَلى لِقاءِ اللّه نَفْسَهُ؛ هريك از شما كه حاضر است در راه ما از خون خويش بگذرد و جانش را در راه شهادت و لقاى پروردگار نثار كند.» این نکته موید مطلبی است که سید الشهداء(علیه السلام) در نامه خود به محمد حنفیه فرمود که منظور من از قیام کسب قدرت و تفریح نیست، بلکه برای احیاء سنت جدم و نهی از منکر قیام می کنم.
[/HR]1. لهوف، ص 53 مثيرالاحزان ، ص 21. [/]
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم و الرحمه
جناب عامل از تاپیک بسیار ارزشمند و پربار حضرتتان که این مطالب گرانبها را در اختیار عموم قرار می دهید
سپاسگزارم
سوالی از حضورتان داشتم ممکن است نظرتان را بفرمایید
در قسمتی از پست اخیر به سخن امام حسن درباره مرگ اشاره فرمودید (عذرخواهی می کنم اما نظرم را خدمتتان عرض می کنم البته درباره معنای مطلب)
حضرت به نوعی به زیبایی مرگ اشاره کرده اند که همچون گردنبندی که در گردن دختران جوان جلوه می کند می باشد به نوعی دیگر همان جمله احلی من العسل ولی با عبارتی دیگر.خط در اینجا به نظرم حالت کنایه پیدا کرده
البته در اینترنت هم سرچ نمودم
http://www.aviny.com/Occasion/Ahlebeit/ImamHosein/Moharram/86/Hossein_Kist/ahosein_m/hoseyn03.aspx
....به مرگ در راه امر به معروف و نهى از منكر زينت بخشيد. به اين مرگ شكوه و جلال داد. از روز اولى كه مى خواهد بيرون بيايد، سخن از مرگ زيبا مى گويد چقدر تعبير زيباست ! هر مرگى را نمى گفت زيبا، مرگ در راه حق و حقيقت را زيبا مى دانست : خط الموت على ولد آدم مخط القلاده على جيد الفتاه چنين مرگى مانند يك گردنبند كه براى زن زينت است ، براى انسان زينت است . صريح تر، آن اشعارى است كه در بين راه وقتى كه به طرف كربلا مى آمد مى خواند كه احتمالا از خود ايشان است و احتمالا هم از اميرالمؤ منين عليه السلام است :
align: center | |
---|---|
و ان تكن الدنيا تعد نفسيه | |
فدار ثواى الله اعلى و انبل | |
.....
بسیار متشکرم
ان شاءالله موفق و عاقبت به خیر عالمین باشید
با سلام و تشكر از شما بخاطرموضوع عميق ودقيق نهضت كربلا
نكات اصلي را نوشتيد اما در اطراف بحث :
حوادث تاريخي مثل حلقه زنجير بهم وصلند وعلت يكديگر ، علت فاجعه كربلا از كجا شروع شد وزمينه اش چي بود و ....
نامه شديد اللحن امام حسين ع به معاويه :
وكتب إليه الحسين رضي الله عنه: أما بعد، فقد جاءني كتابك تذكر فيه أنه انتهت إليك عني أمور، لم تكن تظنني بها، رغبة بي عنها، وإن الحسنات لا يهدي لها، ولا يسدد إليها إلا الله تعالى، وأما ما ذكرت أنه رقي إليك عني، فإنما رقاه الملاقون، المشاؤون بالنميمة، المفرقون بين الجمع، وكذب الغاوون المارقون، ما أردت حربا ولا خلافا، وإني لاخشى لله في ترك ذلك، منك ومن
حزبك، القاسطين المحلين، حزب الظالم، وأعوان الشيطان الرجيم. ألست قاتل حجر ، وأصحابه العابدين المخبتين، الذين كانوا يستفظعون البدع، ويأمرون بالمعروف، وينهون عن المنكر، فقتلتهم ظلما وعدوانا، من بعدما أعطيتهم المواثيق الغليظة، والعهود المؤكدة، جراءة على الله واستخفافا بعهده، أو لست بقاتل عمرو بن الحمق، الذي أخلقت وأبلت وجهه العبادة، فقتلته من بعدما أعطيته من العهود ما لو فهمته العصم نزلت من شعف الجبال، أو لست المدعي زيادا في الاسلام فزعمت أنه ابن أبي سفيان، وقد قضى رسول الله صلى الله عليه وسلم، أن الولد للفراش وللعاهر الحجر، ثم سلطته على أهل الاسلام، يقتلهم ويقطع أيديهم وأرجلهم من خلاف، ويصلبهم على جذوع النخل، سبحان الله يا معاوية ! لكأنك لست من هذه الامة، وليسوا منك. أو لست قاتل الحضرمي الذي كتب إليك فيه زياد أنه على دين علي كرم الله وجهه، ودين علي هو دين ابن عمه صلى الله عليه وسلم، الذي أجلسك مجلسك الذي أنت فيه، ولولا ذلك كان أفضل شرفك وشرف آبائك تجشم الرحلتين: رحلة الشتاء والصيف، فوضعها الله عنكم بنا، منة عليكم، وقلت فيما قلت: لا ترد هذه الامة في فتنة، وإني لا أعلم لها فتنة أعظم من إمارتك عليها، وقلت فيما قلت: انظر لنفسك ولدينك ولامة محمد، وإني والله ما أعرف أفضل من جهادك، فإن أفعل فإنه قربة إلى ربي، وإن لم أفعله فأستغفر الله لديني، وأسأله التوفيق لما يحب ويرضى، وقلت فيما قلت: متى تكدني أكدك، فكدني يا معاوية فيما بدا لك، فلعمري لقديما يكاد الصالحون، وإني لارجو أن لا تضر إلا نفسك، ولا تمحق إلا عملك، فكدني ما بدا
الكتاب : الامامة والسياسة - ابن قتيبة الدينوري، تحقيق الشيري
وعلت قيام امام حسين و فلسفه خروج وتصريح به فساد خلفاي قبل از زبان مباركش :
فاستقدم الحسين عليه السلام وقام فصلي، ثم سلم وانصرف إليهم بوجهه، فحمدالله وأثنى عليه ثم قال: ما بعد ايها الناس فانكم ان تتقوا الله وتعرفوا الحق لاهله تكن أرضي لله عنكم، ونحن أهل بيت محمد وأولى بولاية هذا الامر عليكم من هولاء المدعين، ما ليس لهم والسائرين فيكم بالجور والعدوان وان أبيتم إلا كراهية لنا والجهل بحقنا، وكان رأيكم الآن غيرما أتتنى به كتبكم وقدمت به علي رسلكم، انصرفت عنكم؟
الكتاب :اِعلامُ الوَرى بأعلام الهُدى
تأليف امين الاسلام الشيخ ابي علي الفضل بن الحسن الطبرسي
مقتل ابي مخنف وارشاد و طبري و...
«اى مردم! من فرزند دختر رسول خدايم، ما به ولايت اين امور بر شما (امامت بر مسلمين) از اين مدّعيان دروغين كه در ميانتان به ظلم و ستم و تجاوز رفتار مى كنند
سزاوارتريم. اگر به خدا اعتماد كنيد و صاحبان حق را بشناسيد، مايه خشنودى خداوند است و اگر ما را ناخوش داشته و حقّ ما را نشناسيد و عقيده شما برخلاف آن باشد كه در نامه هايتان نوشته ايد و فرستادگانتان گفتند، از نزد شما باز مى گردم».
حرّ بن يزيد در پاسخ عرض كرد: «اى اباعبدالله(عليه السلام)! ما از اين نامه ها و فرستادگان بى خبريم».
«اى مردم اگر شما از خدا بترسيد و حقّ را براى اهلش بشناسيد، اين كار بهتر موجب خشنودى خداوند خواهد بود.
و ما اهل بيت پيامبر(صلى الله عليه وآله وسلم)، به ولايت و #رهبرى، از اين مدّعيانِ نالايق و عاملان جور و تجاوز، شايسته تريم.»
و نيز در نامه خود به مردم بصره فرمود:«إِنّا أَحَقُّ بِذلِكَ الْحَقِّ الْمُسْتَحَقِّ عَلَيْنا مِمَّنْ تَوَلاّهُ.»«ما اهل بيت به حكومت و زمامدارى نسبت به كسانى كه آن را بزور تصرّف كرده اند سزاوارتريم.»طبري وابي مخنف
وقد كان عبيد الله قبل أن يخرج من البصرة بيوم خطب أهلها خطبة بليغة ووعظهم فيها وحذرهم وأنذرهم من الاختلاف والفتنة والتفرق، وذلك لما رواه هشام بن الكلبي وأبو مخنف عن الصقعب بن زهير عن أبي عثمان النهدي.
قال: بعث الحسين مع مولى له يقال له سلمان كتابا إلى أشراف أهل البصرة فيه: أما بعد فإن الله اصطفى محمدا على خلقه وأكرمه بنبوته، واختاره لرسالته، ثم قبضه إليه وقد نصح لعباده وبلغ ما أرسل به، وكنا أهله وأولياءه وورثته وأحق الناس
به وبمقامه في الناس، فاستأثر علينا قومنا بذلك، فرضينا وكرهنا الفرقة، وأحببنا العافية، ونحن نعلم أنا أحق بذلك الحق #المستحق علينا ممن تولاه، وقد أحسنوا وأصلحوا، وتحروا الحق فرحم الله وغفر لنا ولهم، وقد بعثت إليكم بهذا الكتاب وأنا أدعوكم إلى كتاب الله وسنة نبيه، فإن #السنة قد أميتت، وإن البدعة قد أحييت، فتسمعوا قولي وتطيعوا أمري، فإن فعلتم أهدكم سبيل الرشاد، والسلام عليكم ورحمة الله.ابن كثير البدايه والنهايه
بصراحت هر چه تمامتر امام ميفرمايند كه : ونحن أهل بيت محمد وأولى بولاية هذا الامر عليكم من هولاء المدعين : يعني ما اهل بيت محمد اولي به ولايت وخلافت مسلمين هستيم از اين #مدعيان باطل
البته امام ع با اين سخنش اساس #سقيفه وخلفاي قبل را هم منهدم كرد !
وإنَّما خرجت لطلب الإصلاح في أُمَّة جَدِّي رسول الله ( صلَّى الله عليه وآله ) أُريد أنْ آمر بالمعروف وأنهى عن المُنكر )
و من به جهت آشوب و فتنه و فساد و ظلم خارج نشدم ؛ بلكه خارج شدم تا در ميان امّت جدّم اصلاح ايجاد كنم . مى خواهم امر به معروف و نهى از منكر نمايم و به روش جدّ و پدرم على بن ابيطالب رفتار كنم .
وكتب هذه الوصية لأخيه محمد: " بسم الله الرحمن الرحيم هذا ما أوصى به الحسين بن علي بن أبي طالب إلى أخيه محمد المعروف يابن الحنفية أن الحسين يشهد أن لا إله إلا الله وحده لا شريك له وأن محمدا عبده ورسوله، جاء بالحق من عند الحق، وأن الجنة والنار حق، وأن الساعة آتية لا ريب فيها، وأن الله يبعث من في القبور، وأني لم أخرج أشرا ولا بطرا ولا مفسدا ولا ظالما وإنما خرجت لطلب الاصلاح في امة جدي صلى الله عليه وآله اريد أن آمر بالمعروف وأنهى عن المنكر، وأسير بسيرة جدي وأبي علي ابن أبي طالب عليه السلام فمن قبلني بقبول الحق فالله أولى بالحق، ومن رد علي هذا أصبر حتى يقضي الله بيني وبين القوم بالحق وهو خير الحاكمين، وهذه وصيتي يا أخي إليك وما توفيقي إلا بالله عليه توكلت وإليه انيب . بحار الأنوار / جزء 44 / صفحة [ 330]
من براى طغيان و لهو و ظلم و فساد خارج نشدم فقط براى اصلاح در امت جدم حضرت محمّد(صلى الله عليه وآله) خارج شدم.
و اين كه امر به معروف كنم و نهى از منكر نمايم و به سيره جدّم و پدرم حركت كنم كه اكنون از جاده خارج شده و درحال سقوط است
لذا هدف آن حضرت از فرمايشات ايشان آشكار است.
يعني آنقدردرخت اسلام ضعيف شده كه فقط #خون من ميتواند آنرا راست گرداند!
ودر جایی دیگر میفرمایند ایا نمیبینید که سنت رسول خدا ص را کشتند ؟! فانّ السنة قد امیت و البدعة قد احییت ؟
از این نامه مولا حسین ع که مضمونش در صحاح سنت هم آمده معلوم میشود حزب سقیفه سنت رسول خدا ص و امیر مومنان ع را آنچنان تغییر داده بودند كه مولا حسين ع فرمود سنت پيامبر كشته شده و من بايد آنرا زنده كنم ...
[="Tahoma"][="Blue"]
يَا ابْن العَمِّ اِنَّى وَ اللّه لاَعْلَمُ اَنَكَ ناصِحٌ مُشْفِقٌ وَ قَدْ اَزْمَعْتُ عَلَى الْمَسير ... وَ اللّه لايَدَعُونى حَتّى يَسْتَخْرِجُوا هذِهِ الْعَلَقَةَ مِنْ جَوفى فَاِذا فَعَلُوا سَلَّطَ اللّهُ عَلَيْهِمْ مَنْ يُذِلّهمْ حَتّى يَكُونُوا اَذَلَّ مِن فِرامِ الْمَرْاءَة.(1)
مقدمه؛ در طول حرکت امام(علیه السلام) به سمت کوفه، برخی افراد سرشناس سعی کردند ایشان(علیه السلام) را از این کار منصرف کنند. برخی از روی دلسوزی و خیر خواهی و برخی نیز برای خوش خدمتی به بنی امیه. غالب خیرخواهان امام(علیه السلام) نیز به دلیل بی وفایی مردم کوفه ایشان(علیه السلام) را از رفتن به آن دیار نهی می کردند. گرچه پیش بینی آنها صحیح بود، اما تنها از یک بعد و آنهم به خطر افتادن جان امام(علیه السلام) به وقایع نگاه می کردند، در حالی که امام(علیه السلام) مصلحت والاتری را دنبال می کرد و البته به آنهم رسید. یکی از این افراد سرشناسِ دلسوز، پسر عموی امام(علیه السلام)؛ ابن عباس است.
او گفتارش با حضرت(علیه السلام) را اینطور شروع می کند:
پسر عمو! من در مفارقت تو هرچه تظاهر به صبر مى كنم ولى نمى توانم واقعا صبر و تحمل نمايم؛ زيرا ترس آن را دارم كه تو در اين سفرى كه در پيش گرفته اى كشته شوى و فرزندانت به اسارت دشمن درآيند چون مردم عراق مردمانى پيمان شكن هستند و نبايد به آنان اطمينان نمود.
سپس به امام(علیه السلام) سه پیشنهاد می کند:
1. شما مورد احترام مردم هستی و بهتر است در مکه بمانی و پس از بیرون کردن والی کوفه توسط مردم به آنها بپیوندی.
2. اگر بر خروج از مکه اصرار داری، بهتر است به سمت یمن حرکت کنی، چرا که در آنجا شیعیان پدرت(علیه السلام) زیاد اند و یمن دارای کوه های مرتفع بوده و از دست حکومت در امان خواهی بود.
3. و اگر قصد عزیمت به عراق را داری بهتر است زنان و کودکان خود را نبری تا شاهد شهادت شما نباشند.
امام(علیه السلام) در پاسخ به ابن عباس می فرماید:
ترجمه؛ پسر عمو! به خدا سوگند مى دانم كه اين پيشنهاد تو از راه خيرخواهى و شفقت و مهربانى است ولى من تصميم گرفته ام كه به سوى عراق حركت كنم. به خدا سوگند! اينها دست از من برنمى دارند، مگر اينكه خون مرا بريزند و زمانی که اين جنايت بزرگ را مرتکب شوند، خداوند كسى را بر آنان مسلط مى كند كه آنها را آنچنان به ذلت و زبونى بكشاند كه پست تر و ذليل تر از كهنه پاره زنان(2) گردند.
نکات:
1. این عبارت امام(علیه السلام) از قاطعیت و علم ایشان نسبت به حرکت و هدفی متعالی خبر می دهد که با وجود خطرات فراوان، به این حرکت و قیام ادامه می دهد.
2. به تصریح امام(علیه السلام)، ابن عباس جزو خیرخواهان و ارادتمندان ایشان(علیه السلام) بود. همانطور که طرفدار امام علی(علیه السلام) بود و در سه جنگ جمل، نهروان و صفین در رکاب امیرالمومنین(علیه السلام) شرکت کرده و پس از شهادت ایشان(علیه السلام)، مردم را به بیعت با امام حسن(علیه السلام) ترغیب کرد. با تمام این اوصاف از همراهی با امام حسین(علیه السلام) خودداری کرد و در زمان حکومت ابن زبیر به دلیل عدم بیعت با او، به طائف تبعید شده و در سال 68 هجری و در سن 70 سالگی درگذشت.
3. تبعیت نکردن از امام عادل و مقابله با حق تبعات سختی در پی دارد، بطوری که امام(علیه السلام) نتیجه آنرا پستی و خاری بیش از حدِّ(پارچه زنان) مخالفان و قاتلان خویش می داند. این پیشگویی را امیر المومنین(علیه السلام) نیز در مورد مردم کوفه که از ایشان تبعیت نکردند نیز کرده بود.
4. با علم عادی و درایت سطحی، هر انسان دوراندیشی با توجه به شرایط آن زمان، همان سه گزینه ابن عباس را پیشنهاد می کرد(همانطور که دیگران نیز شبیه این پیشنهادها را مطرح کردند). اما با تمام این احوال، امام(علیه السلام) هر سه گزینه را رد می کند و راه قیام و حرکت به سمت کوفه را بر می گزیند. این حرکت حضرت(علیه السلام) نشان دهنده دوراندیشی حقیقی و علم ویژه ایشان است که علاوه بر ظاهر امور، آینده و ثمرات این حرکت را نیز می بیند.
[/HR]1. انساب الاشراف، ج 3، ص 162؛ طبرى، ج 7، ص 275؛ كامل ابن اثير، ج 4، ص 39.
2. فِرامُ الْمرئةِ، خِرْقَةٌ تَجْعَلُهَا الْمَرْئَةُ فى قُبُلِها اِذا حاضَتْ؛ كهنه پاره اى است كه زنان به هنگام عادت از آن استفاده مى كنند. [/]
[="Book Antiqua"][="Black"]
«اِنَّ اَبِى حَدَّثَنِى اَنَّ بِمَكَّةَ كَبْشاً بِهِ تُسْتَحَلُّ حُرْمَتُها فَما اُحِبُّ اَنْ اَكُونَ ذلِكَ الْكَبْشَ وَ لِئنْ اُقْتَلْ خارِجاً مِنْها بِشِبْرٍ اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ اَنْ اُقْتَلَ فيها وَ لَئنْ اُقتَلْ خارِجاً مِنْها بِشِبْرَيْنِ اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ اَنْ اُقْتَلَ خارِجاً مِنْها بِشِبْرٍ وَ اَيْمُ اللّه لَوْ كُنْتُ فى جُحْرِ هامَّة مِنْ هذِهِ الْهَوامِّ يَسْتَخْرِجُونى حَتّى يَقْضُوا بى حاجَتَهُمْ وَ اللّه لَيَعْتَدُنَّ عَلَىَّ كَما اعْتَدتِ الْيَهُودُ فِى السَّبْتِ... يَا ابْنَ الزُّبَيْرِ لَئِنْ اُدْفَنْ بِشاطِئِ الْفُراتِ اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ اَنْ اُدْفَنَ بِفناءِ الْكَعْبَةِ... إنَّ هذا يَقُولُ لى كُنْ حَماماً مِنْ حَمامِ الْحَرَمِ وَ لئنْ اُقْتَلْ وَ بَيْنِى وَ بَيْنَ الحَرَمِ باعٌ اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ اَنْ اُقْتَلَ وَ بَيْنِى وَ بَيْنَهُ شِبْرٌ وَ لَئِنْ اُقْتَلْ بِالطَّفِّ اَحَبُّ اِلَىَّ مِنْ اَنْ اُقْتَلَ بِالْحَرِم... اِنَّ هذا لَيْسَ شَىْءٌ مِنَ الدُّنْيا اَحَبَّ اِلَيْهِ مِنْ اَنْ اَخْرُجَ مِنَ الْحِجازِ وَ قَدْ عَلِمَ اَنَّ النّاسَ لا يَعْدِلُونَهُ بى فَوَدَّ اَنِّى خَرَجْتُ حَتّى يَخْلُو لَهُ»(1)
مقدمه؛ يكى ديگر از كسانى كه پيشنهاد منصرف شدن از سفر به عراق را به امام داد، عبداللّه بن زبير بود. او يكى از افراد مخالف حكومت يزيد بود و به همین دلیل از مدينه فرار کرده و به مكه پناهنده شده بود. زمانی که از تصميم امام نسبت به سفر عراق مطلع شد، به خدمت آن حضرت آمده و انصراف از اين سفر را به امام پيشنهاد داد. البته سخن او به نحوی دو پهلو بود؛ زيرا خطاب به امام عرض کرد: يابن رسول اللّه! اگر من هم در عراق شيعيانى مانند شيعيان شما داشتم آنجا را به هر نقطه ديگر ترجيح مى دادم ولى در عين حال اگر در مكه اقامت كنيد و بخواهيد امامت و پيشوايى مسلمانان را در اين شهر ادامه بدهيد ما نيز با تو بيعت مى كنيم و تا جايى كه امكان دارد از پشتيبانى و همفكرى با تو خوددارى نخواهيم کرد.
امام در پاسخ این پیشنهاد چنین می فرماید:
ترجمه؛ پدرم به من خبر داد كه به سبب وجود قوچى در مكه احترام آن شهر را نگه نخواهند داشت و نمى خواهم آن كبش و قوچ من باشم(نمی خواهم به خاطر من كوچكترين اهانتى به خانه خدا شود) و به خدا سوگند! اگر يك وجب دورتر از مكه كشته شوم بهتر است از اينكه در داخل آن به قتل برسم و اگر دو وجب دورتر از مكه كشته شوم بهتر است از اينكه در يك وجبى آن به قتل برسم و به خدا سوگند! اگر در لانه مرغى باشم مرا بیرون خواهند آورد تا با كشتن من به هدف خويش برسند و به خدا سوگند! همان گونه كه قوم يهود احترام روز شنبه را نگه نداشتند اينها نيز احترام مرا نگه نخواهند داشت. سپس فرمود: پسر زبير! اگر من در كنار فرات دفن بشوم، براى من محبوبتر است از اينكه در آستانه كعبه دفن شوم. او به من مى گويد كبوتر حرم باش! و به خدا سوگند! اگر من يك ذرع دورتر از حرم كشته شوم براى من محبوبتر از اين است كه يك وجب دورتر از حرم كشته شوم و اگر در طف(سرزمين كربلا) كشته شوم براى من محبوبتر از اين است كه در حرم به قتل برسم. امام پس از خارج شدن ابن زبير، به اطرافيانش فرمود: او(گرچه ظاهراً به بودن من در مكه علاقه نشان مى دهد ولى در واقع) بيش از هرچيز به بيرون رفتن من از مكه علاقه مند است؛ زيرا مى داند با وجود من كسى به او توجهى نخواهد كرد.
نکات:
1. با توجه به اشاره امام به سرزمین «طف» که نام دیگر کربلاست و همچنین استفاده از عبارت «کنار رود فرات» برای مدفن خویش، علم امام به آینده حرکت و قیام خویش روشن می شود، امری که برخی علمای گذشته به دلیل منافات علم به شهادت و حفظ جان، انکار کرده اند. این منافات با توجه به قاعده اهم و مهم برطرف می شود؛ به طوری که امام علم به شهادت خویش داشته اما چون حفظ دین که امری مهم تر است، مقدم می شود بر حفظ جان که امری مهم است.
2. امام در حقیقت با کنایه ای که به ابن زبیر زد تفاوت اسلام را سپر کردن و سپر اسلام شدن را روشن کرد. آنجا که امام فرمود من نمی خواهم با کشتن من حرمت خانه کعبه ریخته شود، در حالی که همین عبدالله بن زبیر برای حفظ جان خویش دوبار به کعبه پناه بود و هر دوبار برای کشتن او کعبه را با منجنیق سنگ باران کردند، تا جایی که بار دوم توسط حجاج بن یوسف سقفی کعبه تقریبا به طور کامل ویران شده و به آتش کشیده شد. هر دو شخصیت به عنوان مخالفت با یزید خروج کرده بودند، اما یکی برای حفظ اسلام حاضر شد از جان و مال و نزدیکان خویش بگذرد اما دیگری برای حفظ قدرت و حکومت خود حاضر شد کعبه سنگ باران شده و به آتش کشیده شود.
3. سابقه رهبر هر قیامی می تواند سرانجام آن را نیز روشن کند؛ به عبارت دیگر مسلمانها برای انتخاب رهبر(حتی برای قیام) ابتدا باید سابقه او را مورد بررسی قرار دهند. اگر به سابقه ابن زبیر بپردازیم چیزی جز نفاق و دوری از حق نمی بینیم، چرا که یکی از مهمترین عناصر شکل گیری جنگ جمل و تحریک عایشه و پدرش به جنگ بود و حتی با منصرف شدن عایشه در منطقه «حوأب» با آوردن شاهدهای دروغین مانع از انصراف عایشه از جنگ شد. تا جایی که امیر المومنین(علیه السلام) در مورد او فرمود: «ما زال الزبير منا أهل البيت حتى نشأ له عبد الله»؛ زبیر همواره با ما اهل بیت بود تا آنکه فرزند ناصالحش عبدالله بزرگ شد.(2)
پی نوشت ها:
1. ابو مخنف، لوط بن یحیی، (1417)، وقعه الطف، تصحیح یوسفی غروی، سوم، قم، جامعه مدرسین، 152.
2. إبن الأثير، أبو الحسن على بن محمد الجزرى، (1409)، أسد الغابة فى معرفة الصحابة، بيروت، دار الفكر، ج3، ص139.
[/]
[=Book Antiqua]
«بَلى و لكن بَعْدَما فارَقْتُكَ اَتانى رَسُولُ اللّه(صلّى اللّه عليه و آله) وَ قالَ يا حُسَيْنُ اُخْرُجْ فَاِنَّ اللّهَ تَعالى شاءَ اَنْ يَراكَ قَتِيلاً... وَ قَدْ شاءَ اللّه اَنْ يَراهُنَّ سَبايا»(1)
مقدمه؛ محمد حنفيه سومین نفری بود که سعی کرد امام را از حرکت به سمت عراق منصرف کند. او براى انجام مناسك حج و ديدار امام حسين(عليه السلام) به مكه آمده و شديدا مريض بود، شبانه و قبل از حركت امام به حضور وى رسيد و عرضه کرد: برادر! تو كه بى وفايى و پيمان شكنى مردم كوفه را نسبت به پدرت على و برادرت حسن عليهما السلام ديده اى، من مى ترسم اين مردم با تو نيز پيمان شكنى كنند، پس بهتر است به سوى عراق حركت نكنى و در همين شهر مكه بمانى؛ زيرا تو در اين شهر و در حرم خدا بيش از هر شخص ديگر عزيز و مورد احترام مردم هستى. امام در پاسخ وى فرمود: خوف اين هست كه يزيد مرا در حرم خدا با مكر و حيله به قتل برساند و بدين وسيله احترام خانه خدا درهم شكسته شود. محمد حنفيه به امام پيشنهاد کرد كه در اين صورت بهتر است به جاى عراق به سوى يمن يا منطقه امن ديگرى حركت كند. امام نیز فرمود: در مورد پيشنهادت تامل خواهم کرد ولى امام حسين(عليه السلام) اول صبح به سوى عراق حركت نمود و چون خبر به محمد حنفيه رسيد با عجله خود را به امام رسانده و افسار شتر آن حضرت را گرفت و عرض کرد: برادر! مگر تو ديشب وعده ندادى كه درخواست و پيشنهاد مرا مورد مطالعه قرار بدهى؟
ترجمه؛ «آرى ولى پس از آنكه از هم جدا شديم رسول خدا(صلّى اللّه عليه و آله) به خواب من آمد و فرمود: حسين حركت كن؛ زيرا خدا خواسته است كه تو را كشته ببيند».
محمد حنفیه بعد از شنیدن کلام امام آیه استرجاع(اِنّاِ للّهِ وَاِنّا اِلَيْهِ راجِعُونَ) را تلاوت کرد و از امام خواست حداقل زنان و کودکان را با خود نبرد که امام فرمود: «خدا خواسته است آنها را نيز اسير ببيند».
نکات:
1. عبارت «فَاِنَّ اللّهَ تَعالى شاءَ اَنْ يَراكَ قَتِيلاً» به معنای اجبار امام یا عدم تاثیر اراده ایشان نیست. زیرا منظور از اراده الهی از این عبارت، اراده تشریعی است و مخالفت با اراده تشریعی ممکن است، همانطور که خداوند تشریعاً از تمام انسان ها خواسته تا یکتاپرست باشند، در عین حال بسیاری از انسان ها کافر یا مشرک هستند. بنابراین امام با خواست و اختیار خود این راه را انتخاب کرده است و اگر چنین انتخابی به خواست امام نبود، عمل ایشان شایسته تقدیر و تحسین نبود، همانطور که عمل مخالفان ایشان در سپاه عمر سعد سزاوار نکوهش و تقبیح نمی بود، در حالی که مسلماً دو نتیجه اخیر نادرست است.
2. علم الهی نافی اختیار امام نیز نمی شود، چراکه دانستن آینده یک امر است و اجبار دیگری به کاری، امر دیگری است و این دو ملازمه ای با هم ندارند. همانطور که ما علم داریم اگر کسی از بالای برج صد طبقه خود را به پایین پرتاب کند، خواهد مُرد و این علم ما تاثیری در اختیار آن فرد ندارد، به همین ترتیب خداوند متعال با علم مطلق خویش به تمام اتفاقات از اول دنیا تا آخر آن آگاهی دارد و این علم نیز سبب اجبار بنده ای از بندگان او نمی شود. از سوی دیگر علم خداوند به امری در آینده بر اساس اختیار انسان است و در حقیقت یکی از اجزاء علت تامه تحقق چیزی در آینده توسط انسان، همان اختیار اوست که در نهاد او به ودیعه گذاشته شده است.
3. عبارت «اَتانى رَسُولُ اللّه» حاکی از رویت پیامبر توسط امام، در خواب یا حالت مکاشفه را دارد که این امر برای تقویت تصمیم امام صورت گرفته و حاکی از حجیت این امر در مورد معصوم را دارد. به عبارت دیگر از آنجایی که شیطان امکان ورود در ساحت وجودی معصومین را ندارد: «قَالَ رَبّ بمَا أَغْوَيْتَنىِ لَأُزَيِّنَنَّ لَهُمْ فىِ الْأَرْضِ وَ لَأُغْوِيَنهُّمْ أَجْمَعِينَ * إِلَّا عِبَادَكَ مِنهُمُ الْمُخْلَصِينَ»؛ [شیطان] گفت: پروردگارا! چون مرا گمراه ساختى، من (نعمتهاى مادّى را) در زمين در نظر آنها زينت مى دهم، و همگى را گمراه خواهم ساخت، مگر بندگان مخلصت را.(2) به همین دلیل امکان خطا در مورد خواب و کشف امام معصوم منتفی خواهد بود.
پی نوشت ها:
1. ابن طاووس، على بن موسى، (1348)، اللهوف على قتلى الطفوف، اول، تهران، نشر جهان، ص65.
2. حجر: 39-40.
[="Book Antiqua"][="Black"]
«اِنَّى رَاءَيْتُ رُؤْياً فيها رَسُولُ اللّه صلّى اللّه عليه و آله وَ اُمِرْتُ فيها بِاَمْرٍ اَنَا ماضٍ لَهُ عَلَىَّ كانَ أو لِى... ما حَدَّثْتُ اَحَداً بِها وَ ما اَنَا مُحَدِّث بِها حَتّى اَلْقى رَبِّى... اما بَعد فَاِنَّه لَمْ يُشاقِق اللّه و رَسوله من دعا الى اللّه عزّوجلَّ وَ عَمِلَ صالِحاً و قالَ اِنّنى مِنَ الْمسلِمينَ وَ قدْ دَعوتُ اِلى الايمانِ و الْبرِّ و الصِّلة فَخيْرُ الاَمانِ اَمانُ اللّه و لَنْ يُؤمنَ اللّه يَوم الْقِيامَة مَنْ لَمْ يَخفهُ فِى الدُّنيا فَنساءَلُ اللّهَ مَخافَة فِى الدُّنيا تُوجبُ لَنا اَمانَهُ يَومَ الْقيامَة فَاِنْ نَويْتَ بِالكِتاب صلَتِى وَ برِّى فجُزيت خَيْراً فِى الدُّنيا و الاخرة؛ و السَّلامُ»(1)
مقدمه؛ عبداللّه بن جعفر پس از حركت امام از مكه، نامه اى نوشته و به وسيله دو فرزندش عون و محمد به امام ارسال کرد: «امّا بعد: به خدا سوگندت مى دهم كه با رسيدن اين نامه از سفرى كه در پيش گرفته اى منصرف شده و به شهر مكه مراجعت كنى؛ زيرا مى ترسم كه تو در اين سفر كشته شوى و فرزندانت مستاصل گشته و با كشته شدن تو كه پرچم هدايت و اميد مؤمنان هستى نور خدا خاموش گردد. در حركت خود تعجيل نكن كه من به زودی خود را به تو مى رسانم». زمانی که عبدالله به خدمت امام رسید، امام در پاسخ درخواست او فرمود:
ترجمه؛ «من رسول خدا را در خواب ديدم در اين خواب به دستور وى به امر مهمى ماءموريت يافته ام كه بايد آن را تعقيب نمايم خواه به نفع من تمام بشود يا به ضرر من و اين خواب را به كسى نگفته ام و تا زنده هستم با كسى در ميان نخواهم گذاشت».
و در پاسخ امان نامه عمرو بن سعيد که به درخواست عبدالله صادر شده بود نیز چنین نوشت: «اما بعد: كسى كه به سوى خدا و رسولش دعوت نموده و عمل صالح انجام داده و تسليم اوامر حق گردد، راه مخالفت باخدا و پيامبر را نپيموده است. امان نامه اى فرستاده اى و در ضمن آن وعده ارتباط صميمى و صلح و سازش نسبت به ما داده اى ولى بهترين امانها، امان خداوند است و كسى كه در دين، ترس از خدا نداشته باشد، در آخرت از امان او برخوردار نخواهد بود. از پيشگاه خداوند درخواست توفيق خوف و خشيت در اين دنيا داريم تا در آخرت مشمول امانش گرديم و اگر منظور تو از اين امان نامه واقعا خير و صلح و صفا باشد، در دنيا و آخرت ماجور خواهى بود».
نکات:
1. امام در پاسخ به عبدالله از ماموریتی سخن می گوید که تا آخر عمر به کسی نخواهد گفت و ظاهراً این ماموریت که در عالم رویا از رسول خدا(صلی الله علیه و آله) دریافت کرده چیزی غیر از شهادت ایشان است؛ چرا که بحث شهادت را چندین بار مطرح کرده و در مورد این اتفاق، روایاتی نیز حتی قبل از خروج ایشان وجود داشته است.
2. نکته دیگری که از پاسخ ایشان به عبدالله ظاهر می شود، در عبارت «اَنَا ماضٍ لَهُ عَلَىَّ كانَ أو لِى» نهفته است. امام در حقیقت با بیان این عبارت، در صدد انجام وظیفه است و باکی از نتیجه آن ندارد. مساله ای که اهمیت زیادی دارد و میزان اطاعت و تسلیم محض امام را در مقابل خواست خداوند متعال می رساند.
3. امام در پاسخ به نامه عمرو بن سعید نیز دوباره هدف قیام خویش را با این الفاظ بیان می کند: «كسى كه به سوى خدا و رسولش دعوت نموده و عمل صالح انجام داده و تسليم اوامر حق گردد، راه مخالفت باخدا و پيامبر را نپيموده است.» امام با این بیان، بی اساس بودن امان نامه را روشن کرده و حقانیت خود را ثابت می کند. نکته دیگری که در همین بیان وجود دارد توجه امام به توکل بر خدا و قطع اعتماد به غیر خداست، چرا که می فرماید: بهترین امان ها امان خداست.
4. در پایان نامه نیز به صورت شرطی(اگر خیر و صلاح ما را با رساندن این نامه می خواهی) عمرو بن سعید را دعا می کند که کنایه از عدم صداقت اوست. چرا که عمرو بن سعید دستور ترور امام در مکه را داشت.
پی نوشت:
1. ابو مخنف، لوط بن یحیی، (1417)، وقعه الطف، تصحیح یوسفی غروی، سوم، قم، جامعه مدرسین، 155.
[/]
[="Book Antiqua"][="Black"]
«صَدَقْتَ للّهِ الاَمْرُ و كُل يَوْمٍ هُوَ فِى شَأن اِنْ نَزَلَ الْقَضاءُ بِما نُحِبُّ وَ نَرْضى فَنَحْمَدُ اللّه عَلى نَعْمائِهِ وَ هُوَ الْمُسْتَعانُ عَلى اَداءِ الشُّكْرِ وَ انْ حالَ الْقَضاءُ دُونَ الرَّجاءِ فَلَمْ يَتَعَدَّ مَنْ كانَ الحَقُّ نِيَّتَهُ وَ التّقْوى سَرِيرَتَهُ»
مقدمه؛ هنگامی که امام از مکه عازم عراق بود، در بین راه به فرزدق برخورد کرد، در حالی که فرزدق برای سفر حج به سمت مکه حرکت می کرد. فرزدق می گوید به امام عرض کردم: چرا با عجله از مکه خارج شده و حج را به جا نیاوردید؟ امام فرمود: اگر عجله نمی کردم مرا دستگیر می کردند. سپس امام پرسید: اوضاع عراق چگونه است؟ عرض کردم: دلهای مردم با شماست و شمشیرهایشان بر علیه شما، مقدرات در دست خداست و هر طور بخواهد انجام می دهد. امام در پاسخ فرمود:
ترجمه؛ فرزدق درست گفتى! مقدرات در دست خداست و او هر روز فرمان تازه اى دارد كه اگر پيشامدها بر طبق مراد باشد در مقابل نعمتهاى خداوند سپاسگزاريم و خدا ما را در سپاس و شكرگزارى یاری می رساند و اگر حوادث و پيشامدها در ميان ما و خواسته هايمان حائل گرديد و كارها طبق خواسته ما پيش نرفت باز هم آن كس كه نيتش حق باشد، و تقوا بر دلش حكومت كند از مسير صحيح خارج نگرديده است.
نکات:
1. حتی یک فرد معمولی مانند فرزدق نیز احوال کوفه باخبر بود و عاقبت این قیام را می دانست، چه رسد به امام که ایشان نیز حرف فرزدق را تائید کرد. بنابراین کلام برخی علمای سابق که قائل به ندانستن آخر امر توسط امام بودند، صحیح نیست و امام با آگاهی کامل از عاقبت کار، پا به این عرصه گذاشتند.
2. این عبارت کوتاه و گویا نیز بحث عمل بر اساس وظیفه را مورد تاکید قرار می دهد؛ چرا که امام می فرماید ما به وظیفه خود عمل می کنیم، اگر قضای الهی بر اساس خواسته ما بود که چه بهتر! و اگر بر خلاف خواسته ما بود، راضی به قضای الهی بوده و چیزی را از دست نداده ایم. در حقیقت کسی که در تمام امور زندگی چنین دیدگاهی داشته باشد، هیچگاه مغبون نبوده و دچار یاس و ناامیدی نمی گردد.
پی نوشت:
1. مجلسى، محمدباقر، (1403)، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، دوم، بیروت، دار إحياء التراث العربي، ج44، ص365.
[/]
[="Book Antiqua"][="Black"]
«مَنْ اَحَبَّ مِنْكُمْ اَنْ يَنْصَرِفَ مَعَنا اِلى الْعِراقِ اَوْفينا كِراءَه وَ اَحْسَنّا صُحْبَتَهُ وَ مَنْ اَحَبَّ الْمُفارَقَةَ اَعْطيْناهُ مِنَ الْكِراءِ عَلى ما قَطَعَ مِنَ الاَرْض»
مقدمه؛ امام حسين(عليه السلام) در محلى به نام «تنعيم» به قافله اى برخورد نمود كه عده اى شتردار از سوى «بحير بن يسار»؛ استاندار يمن بارهايى از حله يمنى و اجناس قيمتى به سوى شام و يزيد بن معاويه حمل مى كردند، آن حضرت اين اجناس را از شترداران گرفته و به تصرف خويش درآورد و خطاب به آنان فرمود:
ترجمه؛ «هريك از شما كه مايل باشد به همراه ما به عراق بيايد، كرايه تا عراق را به او مى پردازيم و او در طول اين سفر از مصاحبت نيك ما نيز برخوردار خواهد گرديد و هركس بخواهد از همين جا به وطن خود برگردد، كرايه يمن تا اين نقطه را به او مى دهيم».
پس از پيشنهاد آن حضرت، چند نفر كرايه خود را گرفته و به سوى يمن مراجعت کرده و چند نفر ديگر اعلان آمادگى كردند كه تا عراق به همراه آن حضرت حركت نمايند.
نکات:
1. با توجه به عهد شکنی معاویه در اعلام ولایت عهدی یزید(این عمل بر خلاف صلح نامه امام حسن(علیه السلام) و معاویه بود) امام حسین(علیه السلام) حکومت یزید را نامشروع دانسته و بر خلاف آن قیام کرد و به تعبیر دیگر مصادره اموال حکومتی به معنای اعتراض آن حضرت به خلافت یزید و بازگرداندن بیت المال به اهلش بود.
2. نکته جالب اینکه امام اگرچه اموال را تصرف می کند، اما نسبت به شترداران که صرفا نقش حمل و نقل این اموال را داشته اند، به نرمی برخورد کرده و حتی کرایه آنها را نیز پرداخت می کند تا حقی از آنان ضایع نشود.
پی نوشت:
1. ابو مخنف، لوط بن یحیی، (1417)، وقعه الطف، تصحیح یوسفی غروی، سوم، قم، جامعه مدرسین، ص157.
[/]
[="Book Antiqua"][="Black"]
«اَمّا بَعْدُ؛ فَقَدْ وَرَدَ عَلَىَّ كِتابُ مُسْلِمِ بنِ عَقيل يُخْبِرُنى بِاجْتِماعِكُمْ عَلى نَصْرِنا وَ الطَّلَبِ بِحَقِّنا فَسَاءَلْتُ اللّهَ اَنْ يُحْسِنَ لَنَا الصُّنْعَ وَ يُثيبَكُمْ عَلى ذلِكَ اَعْظَمَ الاَجْرِ وَ قَدْ شَخَصْتُ اِلَيْكُمْ مِنْ مَكَّةَ يَومَ الثّلاثاءِ لَثمانٍ مَضَيْنَ مِنْ ذى الْحِجَّةِ فَإذا قَدِمَ عَلَيْكُمْ رَسُولى فَانْكَمِشُوا فى اَمْرِكُمْ فَاِنِّى قادمٌ فى اَيّامى هذِهِ»
امام وقتى در مسير خود به سوى كوفه به منزلى به نام «حاجر» رسید، اين نامه را خطاب به مردم كوفه و در پاسخ نامه «مسلم بن عقيل» نوشته و توسط «قيس بن مسهر صيداوى» برای آنها ارسال فرمود:
ترجمه؛ اما بعد؛ نامه مسلم بن عقيل را كه گویای اجتماع و هماهنگى شما در يارى و مطالبه حق ما بود، دريافت نمودم. از خداوند خواستم که امر ما را نیکو گردانده و به شما در اين اتحاد و اتفاق، ثواب و اجر عظيم عنايت فرمايد. من هم روز سه شنبه هشتم ذي حجه از مكه به سوى شما حركت نموده ام. با رسيدن پيكِ من، به كارهاى خويش به سرعت سروسامان بخشيد كه خود من نيز در چند روز آینده به شما ملحق خواهم شد.
نکات:
چرا امام کوفه را انتخاب کرد؟
چند نکته در این انتخاب وجود دارد:
اولاً؛ امام در این شهر شیعیان زیادی داشت و در سالهای بعد نیز کوفه مرکزی برای شیعیان ائمه بوده و راویان معروفی از این خطه ظهور کرده اند.
ثانیاً؛ با وجود دعوت گسترده مردم کوفه، عذری برای امام در پذیرش این دعوت باقی نمی ماند و اگر این دعوت را پاسخ نمی داد، حجت بر مردم تمام نشده و آیندگان دعوت کوفیان را فرصتی طلائی برای تشکیل حکومت عدل و سرنگونی طاغوت دانسته و رد این دعوت را ملامت می کردند.
ثالثاً؛ با توجه به تهدید امام در مکه و احتمال خطر جانی ایشان، باید از مکه خارج می شدند تا هم حرمت مکه باقی بماند و هم اینکه جان خویش را نجات دهند. اما پس از خروج چه گزینه هایی مطرح بود؟ شام که مامن یزید و یزیدیان بود، یمن نیز برخی شیعیان امام بوندند اما تعداد آنها به کوفیان نمی رسید و شاید شهادت امام در آن دیار به این نحوی که در کربلا شهید شدند، بازتاب نداشت و سبب هدایت نمی شد. بنابراین تنها گزینه مطرح، کوفه بود.
رابعا؛ مردم کوفه اگرچه تحت فشارهای ابن زیاد، به یاری امام نشتافتند اما اگر امام موفق می شد که خود را به کوفه برساند، این احتمال وجود داشت که ایشان بر علیه ابن زیاد شورش کرده و تابع امام شوند. بنابراین از نظر ظاهری این احتمال نیز موید حرکت امام به سمت این شهر است.
خامسا؛ مردم کوفه بعد از شهادت امیر المومنین(علیه السلام) و به قدرت رسیدن معاویه، مورد خشم حکومت شام قرار گرفتند و از جایگاه خود تنزل کردند و همین سبب نارضایتی ایشان از معاویه و یزید بود که ظرفیت خوبی برای مقابله با یزید بود. علاوه بر اینکه این شهر یک شهر نظامی بوده و بسیاری ساکنان آن اهل رزم و عملیات نظامی بودند و این نکته نیز مقصد بودن کوفه را توجیه پذیر می کرد.
البته دلایل دیگری نیز می توان به این دلایل اضافه کرد؛ بالاخره گذشته از تمام این دلایل ظاهری مانند؛ نهی از منکر و مقابله با حاکم جائر و همچنین رویای امام و امر رسول خدا(صلی الله علیه و آله) به ایشان در مورد شهادت در کربلاء نیز از دلایل باطنی این جریان هستند.
پی نوشت:
1. ابو مخنف، لوط بن یحیی، (1417)، وقعه الطف، تصحیح یوسفی غروی، سوم، قم، جامعه مدرسین، ص159.