تاریخ اندلس
تبهای اولیه
در سال711.م/92. ق یک دسته از مسلمانان به رهبری طارق بن زیاد که نام وی در کلمه جبل الطارق ابدی شده است توانستند بخش اعظم اسپانیا را فتح کنند. اعراب قلمرو جدید خودرا در اسپانیا اندلس میگفتند وشهر قرطبه را به پایتختی برگزیدند.
در سال756.م/139. ق فردی از خاندان بنی امیه بنام عبدالرحمن با کمک هوادارانش در اندلس به حکومت میرسد و حکومت مستقل امویان را در اندلس تاسیس میکند. دردوران اوج آن در زمان عبدالرحمان سوم912-961.م/300-350. ق انها خود را خلیفه" و" امیر المومنین" خواندند.
درگیریهای داخلی بعدی بر سر جانشینی سبب تضعیف آنها شد.در سال 1031.م /422. ق شورای وزیران در قرطبه تشکیل شد و پایان خلافت امویان اندلس و تاسیس شورای دولتی را اعلام نمود .
این شورا فقط بر (قرطبه)) حکومت میکرد و مناطق دیگر بدست حکام محلی اداره میشد.
هر چند حکمرانان مسلمان نسبت به پیروان مذاهب دیگر با مدارا و تسامح رفتار میکردند اما استقبال ساکنین اسپانیا از دین جدید بسرعت افزایش می یافت .
در این میان ، میل دستیابی به مزایای اجتماعی مسلمان بودن و تحسین فرهنگ اسلامی بعنوان تمدن مترقی تر جایگاه بر جسته ای داشت.
خدمت خاص تمدن اسلامی اندلس را باید در حوزه شهر سازی و توسعه شهرها ونیز شکوفایی اقتصادی که در اثر احیای تجارت بوجود امد جستجو کرد.
بر اثر متلاشی شدن حکومت مرکزی فشار دول مسیحی بر مسلمانان افزایش یافت بطوریکه که حکمران اشپیلیه یعنی المعتمد و فقهای مالکی حکومتش ، از حکومت مرابطون در افریقای شمالی تقاضای کمک کردند و مرابطون بعد از انجام ماموریتشان حکومت اندلس را در اختیار گرفتند.
حکومت مرابطون در اندلس در سال 1145.م/535. ق پایان یافت و تا سال 1170.م/565. ق که اندلس تحت قدرت موحدون قرار گرفت ، هرج ومرج حکمفرما بود.
اما موحدون نیز همانند مرابطون مدت زیادی دوام نیاوردند وبزود ی در سراشیبی سقوط افتادند.
در این شرایط حملات دول مسیحی شمال اسپانیا افزایش یافت و قرطبه درسال1236.م /634. ق و اشبیلیه در سال 1248.م /645. ق بدست مسیحیان افتاد.
در این ایام فردی بنام محمد بن یوسف ابن نصر حکومت نصریه را در غرناطه تاسیس کرد.
این حکومت در سال 1238 .م /635.ق تأسیس شد و بعد از دو قرن ونیم در سال 1491.م/896. ق منقرض شد.
در هنگامی که سراسر اروپا در توحش و جهل قرون وسطی فرو رفته بود ، در اندلس تقریبا همه سواد خواندن و نوشتن را داشتند.
وجود مدارس ومراکز علمی متعدد از قبیل دانشگاهها وکتابخانه ها از مشخصات این دوره میباشد.
مسیحیان اسپانیا با شستشو و حمام رفتن خیلی مخالف بودند مسیحیان بعد از شکست مسلمانان دستور صادر کردند که " برای اصلاح کردن آداب مربوط به مورها ( مسلمانان اسپانیا ) " کسی از مورها حق ندارند که خودشان یا زنانشان یا کودکانشان یا هیچ شخص دیگر خود را چه در منزل و چه در جای دیگر بشویند و استحمام کنند و تمام گرمابه ها و حمام های آنها باید ویران و خراب شود
چطور شد که میان مناطق مختلف جهان اسلام ، اندلس تا این حد از لحاظ فرهنگی و علمی رشد یافت ؟
مراوده اندلس پیشرفته و مهد علوم و فرهنگ با اروپای قرون وسطی به چه نحوی بود ؟
مسیحیان اسپانیا چه واکنشی نسبت به رواج فرهنگ و علوم در اندلس داشتند ؟
چرا مسیحیان اسپانیا بعد از شکست مسلمانان ، حمام ها را خراب می کردند ؟ مگر چه مسئله ای با شستشو داشتند ؟
بقایای تمدن اندلس در اسپانیا مسیحی چه تأثیراتی برجای گذ اشت ؟
جامعه و تمدن اسلامی بصورت یک پارچه ، از رود سند در هندوستان تا آن سوی اروپا و اندلس ، چه فضایی برای دانشمندان و اهل فرهنگ فراهم می نمود ؟ مراوده ای گسترده میان انبوهی فرهنگ ها ، اقوام و ملل گوناگون ، از هندی تا ایرانی و ارمنی و گرجی و عرب و آفریقای و اهالی اندلس؟
علويان و انديشههاي شيعي در اندلس
زمان و مكان حضور علويان و انديشههاي شيعي در اقصي نقاط جهان، نقش مهمي در توسعه و استقرار اسلام و مسلمانان در آن مناطق دارد. يكي از عوامل مهم ظهور و انتشار پيروان علوي و افكار شيعي، زمينههاي مختلف سياسي، اجتماعي، فرهنگي و اعتقادي لازم، در مناطق مختلف جغرافيايي بوده است و گرچه اندلس، از سرزمينهاي تحت نفوذ اسلام، از اين موضوع مستثنا نيست، بايد اذعان كرد كه در اين منطقه، نه تنها بستر مناسب براي شيعه و علويان مهيا نگرديد، بلكه برخي عوامل رشد و شكوفايي و تثبيت انديشههاي سياسي و مذهبي علويان را در اندلس، در مقايسه با ساير مناطق، با موانع جدي روبهرو كرد.
مقدمه
اندلس نامي است كه مسلمانان به بخشي از شبه جزيرة ايبري، در كنار درياي مديترانه، واقع در جنوب اسپانيا و جنوب شرقي پرتغال و گاه به تمام آن دادهاند. اندلس از نام واندالها، قبيلهاي از مردم ژرمن، گرفته شده است كه در اوايل سدة پنجم ميلادي پس از تجزية امپراتوري روم غربي چندي در جنوب اسپانيا سكني گزيدند.[1]
اندلس، امروزه بزرگترين استان اسپانيا به شمار ميآيد و به لحاظ تقسيمات كشوري، شامل هشت شهرستان: المريه، قادش، قرطبه، غرناطه، ولبه، جيان، مالقه و اشبيليه است. اين سرزمين، همانند ساير نواحي تحت نفوذ اسلام، از قرون نخستين اسلامي مورد توجه مسلمانان قرار گرفت و سرانجام در اواخر قرن اول هجري (92ق) اسلام وارد اندلس شد و حكومت رودريك، آخرين پادشاه سلسلة گوت، به پايان رسيد.
هم زمان با ورود اسلام به اين سرزمين، اوضاع عمومي كشور بسيار نابسامان و اساس زندگي اجتماعي بر نظام طبقاتي استوار بود و مردم به طبقات اعيان و اشراف، بردگان، كشاورزان و اقليتهاي مذهبي تقسيم ميشدند، به همين سبب، گذشته از مشكلات مهمي، هم چون سنگيني انواع مالياتها بر تودة مردم؛ نبود آزادي و مساوات، گسترش تبعيض، بردگي، جهل و فقر، مسيحيت، آيين رسمي كشور بود و اقليتهاي ديني ديگر حق اظهار عقيده و انجام دادن مراسم مذهبي را نداشتند. آنها گاهي مجبور بودند از عقايد و مردم خويش دست كشيده به آيين رسمي كشور درآيند و گرنه به بردگي مسيحيان در ميآمدند.
با اين حال، آن گاه كه اين سرزمين به تصرف مسلمانان درآمد و حكومت اسلامي در آن تشكيل يافت، وضع اين كشور دگرگون شد و نظام طبقاتي از بين رفت؛ يهوديان، مسيحيان و مسلمانان در كنار هم برادرانه زندگي ميكردند و اقليتهاي مذهبي در اظهار عقيده و اجراي مراسم خويش آزاد بودند. ميتوان گفت كه هفت قرن حضور اعراب در اندلس، غناي تمدن عمومي بشري را در آن جا به طور گسترده، به همراه داشت؛ زيرا در حقيقت، تجديد حيات علوم و فرهنگ در اروپا در قرن پانزدهم ميلادي تا حد زيادي مرهون حضور مسلمانان در اندلس بود.
عليرغم رشد انديشههاي مختلف علمي و ديني در اندلس (در دورة اسلامي)، به سبب وجود عوامل ديگر، راه براي توسعه و تثبيت انديشههاي علوي در آن سرزمين هموار نگرديد. از اين رو، مقاله حاضر در صدد است تا به اختصار تكاپوي علويان و انديشههاي شيعي را از ابتداي ورود اسلام به اندلس تا تاسيس دولت بني حمود (نيمه اول قرن پنجم هجري ) بررسي كند و در اين خصوص، علاوه بر زمينههاي سياسي، اجتماعي و فرهنگي، موانع و مشكلات ظهور عقايد شيعه را در سرزمين اندلس ارزيابي نمايد.
پيشينة حضور علويان و افكار شيعي در اندلس
روند گسترش اسلام و پراكندگيهاي جمعيتي علويان و انديشههاي شيعي در اقصي نقاط، نشان دهندة اين واقعيت است كه رد پاي علويان در اروپا را نيز هم چون ساير سرزمينهاي تحت نفوذ اسلام و شيعه، بايد در فرآيند اسلامي شدن اسپانيا و مناطق مجاور آن جستوجو كرد؛ چرا كه اعراب پس از فتح اندلس در سال 92ه، همانند ديگر نقاط جهان اسلام، به ويژه شمال آفريقا، به قبايل و طبقاتي از يماني (قحطاني) و مضري (عدناني) تقسيم شدند؛[2] و لكن در رأس اين قبايل در اندلس، خاندان بني هاشم و قريش بودند كه طبقة ويژهاي تشكيل ميدادند و به علت نسب و قرابت با پيامبر (ص) و هيأتهاي حاكمه، از مزيتهاي خاصي، از جمله حقوق ماهيانه از بيتالمال، برخوردار بودند و ضمن دوري جستن از كارهاي دولتي و عمومي، از احترام مردمي نيز بهرهمند شدند. امور آنان را بزرگي از بني هاشم به نام نقيب يا نقيب الاشراف عهدهدار بود كه نقش واسط ميان خليفه يا هيات حاكمه و بني هاشم را بازي ميكرد. به طوري كه بني هاشم در تشريفات قصر خليفه، از قبيل اعياد يا استقبال از سفرا و هياتهاي رسمي، مقدّم بر وزرا بودند و مقام قاضي القضات اندلس بعد از آنان قرار داشت.[3]
از سوي ديگر، منابع و اسناد تاريخي و جغرافيايي، حاكي از حضور سياسي و اجتماعي نسبي علويان و به تبع آن انديشههاي علوي، در اين دوران، در اندلس است؛ چنان چه ابن قوطيه (د: 368 ه)، مورخ نامدار اندلسي و معاصر با امويان اندلس، از قيام مردمي منسوب به امام علي (ع) و يا حضرت فاطمه (س)، در حواريون، واقع در نزديكي جيان، بر ضد عبدالرحمن بن معاويه (172ـ132ه)، گزارش ميدهد.[4] در نقلهاي ابن اثير (د: 630 ه)، و ابن خلدون (د: 808 ه) هم دربارة اين قيام آمده است كه در حدود سال 151 ه، مردي به نام شقنا، در دوره خلافت عبدالرحمن داخل، در شنت بريه، پس از گردآوري گروه كثيري از بربران مكناسه، قيام كرد. او كه عبدالله بن محمد (شقنا بن عبدالواحد) نام داشت و كودكان را تعليم ميداد، نام مادرش فاطمه بود و ابتدا خود را از فرزندان حضرت فاطمه(س) و سپس از فرزندان امام حسين شهيد (ع) معرفي كرد. عبدالله عاقبت پس از كشتن سليمان بن عثمان بن مروان بن ابان بن عثمان بن عفان و جمع كثيري از امويان و نيز سلطه بر برخي مناطق شرق اندلس، در سال 161ه، به دست دو تن از ياران خود كشته شد.[5]
هم چنين بايد گفت كه در اين دوران، جريانهاي سياسي، مذهبي و اجتماعي ديگري در اندلس فعاليت ميكردند كه شايد به سبب محدوديتهاي سياسي و مذهبي حاكم بر اندلس، در منابع تاريخي بازتاب نيافته يا در صورت انعكاس، موضوع تحت تأثير عوامل مختلف، عنوانهاي ديگري پيدا كرده است و بعيد نيست كه برخي از اين جريانها از علويان نشأت گرفته باشد؛ از جمله شورش عدهاي با كيش شبيه به خوارج در زمان حكم (206 ـ 180ه) در جزيره است كه ابن قوطيه آنان را عدهاي خارجي ناميده است.[6]
بنابراين، گذشته از آثار حضور علويان و افكار علوي ياد شده در اندلس، از ابتداي ورود اسلام به آن سرزمين، بايد اذعان كرد كه با آغاز تزلزل سياسي در خلافت عباسي و تاسيس دولتهاي علوي، هم چون فاطميان (567 ـ 297 ه) در شمال افريقا، شام و حجاز؛ حمدانيان (394 ـ 317 ه) در موصل، حلب، عواصم و دمشق؛ و آل بويه (447ـ320ه) در عراق و ايران و نيز برخورداري شيعيان از كثرت جمعيتي در مصر، مراكش و الجزيره، در اين دوران، مذهب تشيع وارد آندلس شد.[7]
نفوذ انديشههاي شيعي به اندلس و واكنش حكمرانان
ورود تشيع به اندلس و ظهور چهرههاي برجسته علمي، كلامي و فلسفي از علويان در اين مقطع تاريخي، نگرانيهاي شديد امويان اندلس را در پي داشت و مقابله با نفوذ و رواج هر گونه انديشه فلسفي و كلامي در طي بيش از سه قرن سيطره امويان بر غرب، اين منطقه را در قرنطينه كامل به لحاظ دانش فلسفه و كلام قرار داده بود؛ در واقع، مخالفت با عقلگرايي، طبيعت ثانوي انديشه در غرب جهان اسلام، به شمار ميآمد؛ به طوري كه در چنين فضاي سياسي و مذهبي، محمد بن عبدالله بن مسره قرطبي (319 ـ 270 ه)، كه از بنيانگذاران و پيشگامان فلسفه در اندلس به شمار ميرفت و مبدع يك روش نگارش با معاني نهان كلمات كه جز مطلعان، كسي توانايي درك مفاهيم آنها را نداشت، از سوي امويان متهم گرديد كه مامور است تا در اسپانيا، به وسيله گروههاي اخوان، يك حزب فاطمي بسازد و به همين سبب در اندلس تحت فشار قرار گرفت و در اثر ستم و اختناق دستگاه اموي، از قرطبه به شمال آفريقا فرار كرد.[8]
از ديگر چهرههاي معروف شيعي اندلس در اين ايام كه حكمرانان اموي به اتهامهاي مختلف وي را تحت تعقيب قرار دادند، ابوالقاسم محمد بن هاني ازدي مهلبي اندلسي (361ـ326ه) است.[9] اين شاعر بلند آوازة شيعي كه در اشبيليه متولد شد و ديواني كبير داشت، به فسق، شراب خواري، كفر و زندقه و نيز گرايش به فيلسوفان يوناني، متهم گرديد؛ از اين رو، از اندلس گريخت و به المعز، خليفة فاطمي، (حك: 365 ـ 341 ه) پناه برد و در نزد خليفه نيكيها ديد. وي در خدمت آنان بود تا اين كه سرانجام در شهر برقه، به دست مخالفانش به قتل رسيد.[10]
علاوه بر فضاي سياسي و مذهبي حاكم بر اندلس در خصوص علويان و انديشههاي شيعي كه به برخي از آنها اشاره شد، جايگاه ويژه تقابل با دولتهاي علوي در خارج از اندلس، به ويژه در دولتهاي همسايه با حكمرانان اموي اندلس، هم چون ادريسيان، (312 ـ 172 ه) و فاطميان (567 ـ 297 ه) در سياست خارجي دولت امويان اندلس نيز نشان دهندة خفقان سياسي و مذهبي حاكم بر قلمرو حكومتي امويان اندلس، در اين ايام است.[11]؛ چنانكه پس از تاسيس نخستين دولت شيعي از سوي ادريسيان در سال 172ه در مغرب تا انقراض اين دولت در سال 312 ه، دولت اموي اندلس، حكمرانان ادريسي را تحت فشار قرار ميدادند و سرانجام در اثر ضربتهايي كه يكي از سرداران حكم دوم، خليفه قرطبي، (366 ـ 350 ه)، به آنها زد، از پاي در آمدند.[12]؛ زيرا گذشته از تاثيرات فكري ادريسيان علوي بر اندلس، قبيلههايي از بربرهاي ساكن در اندلس، از ابتداي تاسيس دولت شيعي ادريسي با ادريس بن بن عبدالله، موسس اين دولت بيعت كرده بودند.[13]
امير ادريسيان در عهد عبدالرحمن الناصر، حسن بن كنون (قنون) نام داشت و قنون قاسم بن محمد بن قاسم بن ادريس بن ادريس بن عبدالله بن حسن بن حسن ابن علي بن ابي طالب[14] بود. حسن همان كسي است كه مقدر بود كه دولت ادريسيان در مغرب در عهد او به پايان رسد. حسن بن كنون، با عبيديان بيعت كرده بود و چون جوهر صقلي بر مغرب غلبه يافت، حسن به نام ايشان دعوت كرد و در اين هنگام پيمان خود را با عبدالرحمن الناصر نقض كرد و هنگامي كه در اواخر سال 349 ه جوهر به افريقيه بازگشت، حسن بار ديگر به فرمان امويان اندلس درآمد. با مرگ عبدالرحمن الناصر، حسن فرمانبرداري خود را از پسرش حكم المستنصر كه در سال 350 ه به قدرت رسيده بود، اعلام نمود، ولي اين عمل چيزي جز ريا نبود؛ زيرا ادريسيان، با بنياميه دشمن و همواره به دنبال فرصتي براي خروج از خلافت ايشان بودند. سرانجام حسن در حدود سال 362ه با سپاه حكم درگير شد و آنان را در مغرب شكست داد. هم چنين هنگامي كه در اواخر سال 363ه، غالب از دريا عبور کرد و به اندلس بازگشت و حسن ابن كنون و ياران او از زعماي ادريسيان و زن و فرزند حسن نيز با او بودند، در قرطبه از او استقبال شاياني به عمل آمد و ادريسيان در خانههايي از پيش آماده شده، جا گرفتند، و لكن حكم در سال 365 ه، حسن و قبيلهاش را از قرطبه روانه مصر كرد. آنان تا سال 373 ه تحت حمايت العزيز بالله فاطمي در آن جا ماندند. [15]
مقابله با دولت فاطميان شيعي (567 ـ 297 ه)، در مغرب و مصر، از ديگر سياستهاي مهم و ثابت امويان اندلس بود؛ زيرا فاطميان از رقيبان اصلي عباسيان در بغداد و امويان اندلس به شمار ميآمدند و تأسيس خلافت شيعي فاطمي در شمال آفريقا، نه تنها وحدت خلافت عباسي را از بين برد، بلكه اين امر وضعيتي جديد و خطير براي دولت اسلام در اسپانيا پديد آورد؛ اين دولت علاوه بر قطع ارتباط مردم سني مذهب اندلس با اهل تسنن مناطق شرقي، با فعاليتهاي مبلغان شيعي، اعتقادات ديني مردم اندلس را تهديد ميكرد. آن چه بيش از هر چيز وحشت حكومت اموي قرطبه را برانگيخت اين بود كه نخستين داعيان و مبلغان شيعه كه خلفاي فاطمي، آنان را در لباس تاجر، عالم و جهانگرد به اندلس اعزام كرده بودند، در فعاليتهاي تبليغي خود به موفقيتهايي دست يافته بودند.[16]
بر همين اساس، تجلي دولت فاطمي، به مثابه مبلّغ و مروّج مذهب اسماعيلي؛ گسترش نفوذ سياسي و مذهبي فاطميان در سراسر غرب اسلامي، از جمله اندلس؛ گريزان بودن اهل سنت، به ويژه پيروان فقه مالكي اندلس از پذيرش افكار جديد، خاصه شيعه؛ و بالاخره اختلافات مذهبي و دشمني ديرينه و ريشهدار منبعث از روزگار امويان شام و حتي پيش از آن، حاكمان اندلس را از علويان جدا ميكرد.[17] شايد بتوان گفت كه سوداي فاطميان علوي براي گسترش عقيدة اسماعيلي در سراسر جهان اسلام كه در قصيده ابن هاني، شاعر مداح معز فاطمي، آشكارا بدان اشاره شده است، بيش از ساير عوامل باعث گرديد تا امويان اندلس، حذف دولت فاطميان را در سر لوحة برنامههاي سياسي خويش قرار دهند. در اين خصوص، امويان اندلس با تحريك برخي از قبايل بربر شمال آفريقا، سرانجام بر بخشي از قلمرو فاطميان دست يافتند و اين دولت شيعي را در آستانة سقوط قرار دادند.[18]
با توجه به آن چه گذشت، فضاي سياسي حاكم بر اندلس بر ضد علويان و انديشههاي شيعي بود و به جز برخي دورههاي تاريخي، خاصه استقرار دولتهاي علوي و يا منسوب به علويان، هم چون بني حمود (449 ـ 407 ه) و موحدون (668 ـ 541 ه)، در نقاط مختلف اندلس، زمينهاي براي رشد و ظهور انديشههاي شيعي در اروپا فراهم نشد؛ چرا كه امويان اندلس به روند برخوردهاي شديد خود با افكار علوي، چه در داخل و چه در خارج از آن، در دورههاي بعد ادامه دادند و دولتهايي مثل مرابطين (541 ـ 448 ه)، كه مروّج مذهب و فقه مالكي بودند، حتي تاسيس مدارس خصوصي را ممنوع كردند و براساس مسلك اشعري، بر ضرورت بيعت با خلافت عباسي اعتقاد راسخ داشتند. و اين امر، امكان ايجاد يك فضاي مناسب به نفع علويان و افكار شيعي در مغرب و اندلس را براي هميشه منتفي ساخت[19] و متفكران و فعالان علوي در اندلس بيش از پيش تحت تعقيب قرار گرفتند؛ چنان چه ابن الابار، محمد بن ابي بكر قضاعي (658 ـ 595 ه)، مولف شهير شيعي و صاحب تاليفاتي، چون معدن اللجين في مراثي الحسين(ع)، الحله السيراء و در السمط في اخبار السبط كه با نثر مسجع، واقعه كربلا را به خوبي بيان كرده است، پس از سقوط بلنسيه، راهي تونس شد و سرانجام به اتهام شيعه بودن و مخالفت با سلطان محمد اول حفصي، در سال 658ه، به دستور سلطان به قتل رسيد و آثار مكتوب او به آتش كشيده شد.[20]
با توجه به آن چه گذشت، شيوههاي مختلفي كه براي مقابله با هواداران علويان در اندلس انتخاب شد، همان راههايي بود كه در ساير سرزمينهاي اسلامي در پيش گرفته شده بود؛ و همان طوري كه پيش از اين به بخشي از آنها اشاره شد، انكار و ابطال انساب، شرابخواري، فسق، كفر، زندقه، خارجي بودن و انكار حقايق شيعه و انتساب به يهوديت و مسيحيت، از جمله اتهامهاي اصلي علويان، در داخل قلمرو حكومتي امويان اندلس به شمار آمد. جالب توجه اين كه گاهي علاوه بر حكومتگران، نسبت دادن اين اتهامها از سوي دانشمندان معاصر با امويان اندلس نيز به علويان، جايز بود؛ چنان كه عبدالله بن محمد، كه بر ضد عبدالرحمن داخل اموي در اندلس قيام كرد، در منابع تاريخي اهل سنت، شقنا، يعني قليل و فرومايه، مشهور شده است و ابن خلدون او را مدعي انتساب به فرزندان حسين شهيد، قلمداد نموده است.[21] مهمتر اين كه ابن حزم اندلسي (د: 456 ه) چند سال پس از سقوط دولت علوي بني حمود در اندلس، در كتاب الفصل في الملل و النحل با بستن دروغها و تهمتهاي فراوان و انكار حقايق دربارة شيعه، دشمني و عناد خويش را به اهل بيت پيامبر(ص) و شيعيان ابراز كرده و شيعه را از دايره مسلمانان خارج و حكم يهودي بر آنها جاري كرده است.[22]
ميتوان گفت كه در خصوص ايراد اتهامها به علويان، شايد فاطميان بيش از ديگران مورد توجه مخالفان علويان قرار گرفتهاند و با توجه به رسميت يافتن برخي از شعارهاي شيعي، هم چون صدور دستور گفتن «حي علي خيرالعمل» در اذان؛ برگزاري مراسم عاشورا و غدير خم به صورت دسته جمعي؛ و انتخاب وجه تسميه دولت و نامگذاري مسجد الازهر به نام دختر پيام (ص) وجده خلفاي فاطمي، يعني حضرت فاطمه زهرا(س) به ويژه در زمان المعز فاطمي، انكار انتساب آنان به حضرت فاطمه(س) و علويان يكي از برنامههاي جدي مخالفان فاطميان در سراسر قلمرو اسلامي به شمار ميآمد. علاوه بر تلاشهاي پيروان اهل سنت در اين خصوص كه به پارهاي از آنها اشاره شد، گاهي از سوي ساير گروههاي شيعي و دولتهاي علوي نيز، اقدامات مشابهي برضد علويان ديگر، به ويژه فاطميان، صورت ميگرفت؛ چنان كه دولت علوي آل بويه، با رد دعوت فاطميان براي مقابله با دولت سني مذهب غزنوي (518 ـ 351ه)، در نسب فاطميان نيز ترديد كردند و در ايام حكومت عضدالدوله (372 ـ 338ه)، به سبب احساس خطر از سوي فاطميان، انجمني از علويان، مامور ابطال نسب فاطميان گرديد و اين امر باعث ايجاد شكاف سياسي بين اين دو دولت علوي شد.[23]
همچنين به سبب حاكميت عداوت و تقابل بين حكمرانان اندلس و فاطميان و به تبع آن به كارگيري شيوههاي مختلف بر ضد همديگر، جنگ سرد و نيز اعزام جاسوس به سرزمينهاي طرفين، در اين دوران، رواج داشته است. به همين سبب، برخي از مورخان اندلس در اين عصر، هم چون ابن حوقل و ابن هارون بغدادي، متهم به جاسوسي براي دولت فاطميان شدهاند. اين حساسيتها، سرانجام موجب شد كه عبدالرحمن ناصر در سال 316ه، خلافت در اندلس را مبارزه طلبي با دولت فاطمي بداند و قبايل مختلف مغرب را بر ضد فاطميان تحريك كند.[24]
بايد توجه داشت كه اين گونه اقدامات تعصب آميز بر ضد دولتهاي شيعي ياد شده، در آثار معاصر نيز به چشم ميخورد؛ چنان كه مولف كتاب دولت ايوبيان قيام گروهي بر ضد ايوبيان (648 ـ 567 ه) سني مذهب به رهبري عماره يمني، شاعر مداح فاطميان، براي برگرداندن حكومت فاطمي به مصر را توطئه عماره يمني ناميده است.[25] نويسنده كتاب دولت امويان اندلس نيز تشيع ادريسيان را كه بدون شك نيز مؤسس نخستين دولت شيعي در جهان اسلام بودند، انكار كرده است.[26]
بنابراين، اين حساسيتها و به تبع آن فضاي تنگ سياسي و مذهبي در اندلس نه تنها براي علويان ايجاد شد، بلكه رشد و تقويت هر گونه روح نقادي در مباحث علمي هم با موانع جدي مواجه گرديد و متفكران غير شيعي هم در ابراز عقايد خويش در تنگنا قرار گرفتند. اصول حاكم بر تاريخ نگاري اندلس، خود تا حدودي نشان دهندة حاكميت فضاي بستة آن ديار در دورة اسلامي است؛ به طوري كه از ويژگيهاي برجستة آن تاريخ نگاري، نادر بودن روح انتقاد در آن است كه به جز ابن حزم و ابن حيان (د: 469 ه) و قاضي ساعد اندلسي (د: 462 ه)، تحليلي از اوضاع مختلف اين سرزمين در دورههاي اسلامي به عمل نيامده است و مورخان ياد شده و ديگران هم كه درصدد تحليل اوضاع سياسي و مذهبي اندلس بر آمدهاند، همچون ابن حزم، گاهي گرفتار تعصبات مذهبي يا موانع ديگر شدهاند.[27]
هم چنين از چهرههاي علمي، فرهنگي و مذهبي اندلس كه دراين دوران در تنگنا قرار گرفتند، احمد بن زيدون مخزومي اندلسي (464 ـ 394 ه)، از شعراي معروف اين عصر و پسرش ، ابوبكر را ميتوان نام برد؛ احمد، سرانجام در سال 441 ه از قرطبه، مركز خلافت اموي اندلس، فرار كرد و به معتضد عبادي در اشبيليه پناه برد و ابوبكر در سال 484ه، پس از فتح قرطبه به دست يوسف بن تاشفين (500 ـ 479 ه) ، موسس دولت مرابطين، به هلاكت رسيد.[28] يوسف بن عبدالله بن عبدالبر قرطبي اندلسي (463 ـ 368 ه)، صاحب الاستيعاب في معرفة الاصحاب، نيز به دنبال پريشانيها و محنتهايي كه در قرطبه پيش آمد، جلاي وطن را ترجيح داد. گويند: او ابتدا بر مذهب ظاهريه بود و پس از آن به مذهب مالكي با گرايش به فقه شافعي در احكام درآمد. [29] فرد ديگر، محمد بن سليمان بن حناط رعيني قرطبي، شاعر مقيم قرطبه است كه پس از متهم شدن در دينش، از قرطبه متواري شد و پس از ورود به جزيره، مورد حمايت قاسم بن حمود (414 ـ 408 ه) قرار گرفت و عاقبت به همراه قاسم در سال 437 ه در جزيره كشته شد. [30] از دانشمندان ديگر اين عصر كه حكمرانان اندلس از او در هراس بودند، محمد بن عمار اندلسي شلبي (477ـ422 ه) است. ابن خلكان درباره اين شاعر اندلسي مينويسد: «... و كانت ملوك الاندلس تخاف من ابن عمار المذكور لبداءه لسانه و براعه احسانه ...». ابن عمار نيز در سال 477 ه، به دست معتمد بن عباد به قتل رسيد.[31]
پينوشتها
*. دكتري تاريخ و تمدن ملل اسلامي.
1. جزيره الاندلس در عالم اسلام تا اواخر قرون وسطي به تمام شبه جزيره ايبري (يعني اسپانيا و پرتغال كنوني) اطلاق ميشد و نيز نويسندگان عرب نام اندلس را به اسپانياي تحت حكومت اسلامي، قطع نظر از وسعت آن اطلاق ميكردند: غلام حسين مصاحب، دايره المعارف فارسي، (تهران، اميركبير، 1381)، ذيل مدخل «اندلس».
2. عبدالله ناصري طاهري، فاطميان در مصر، (قم، حوزه و دانشگاه، 1379 ش)، ص 70؛ محمد ابراهيم آيتي، آندلس يا تاريخ حكومت مسلمين در اروپا، (تهران، دانشگاه تهران، 1376 ش)، ص 31.
3. نورالدين آل علي، اسلام در غرب، (دانشگاه تهران، 1370 ش) ص 286.
4. ابوبكر محمد بن عمر ابن قوطيه، تاريخ فتح اندلس، ترجمه حميدرضا شيخي، (مشهد، آستان قدس رضوي، 1378 ش)، ص 54 ، 70، 78.
5. ابن خلدون، تاريخ ابن خلدون، ترجمه عبدالحميد آيتي، (تهران، مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1366 ش)، ج 3، ص 177؛ ابن اثير، الكامل في التاريخ، (بيروت، داربيروت، 1402 ق)، ج 5، ص 605.
6. ابن قوطيه، پيشين، ص 70.
7. سيد محسن الامين، اعيان الشيعه، ترجمه كمال موسوي، (قم. الاسلاميه، 1345 ش)، ج 1، ص 42.
8. فيليپ حتي، تاريخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، (تهران، آگاه، 1380 ش) ص 666؛ محمدرضا پاك، «انديشه كلامي و فلسفي در مغرب و ...»، (www. Shareh. Com)
9. بي. ام. ان. هولت، تاريخ اسلام (كمبريج)، ترجمه احمد آرام، (تهران، اميركبير، 1377 ش)، ص 257.
10. محمد بن احمد الذهبي، سيراعلام النبلاء، ( بيروت، مؤسسه الرساله، 1413 ق)، ج 16، ص 132 ـ 133؛ آل علي، پيشين، ص 286؛ مصاحب، پيشين، ج 1، ص 23.
11. عبدالله ناصري طاهري، تاريخ سياسي و اجتماعي شمال آفريقا، (تهران، مؤسسه چاپ و انتشارات، 1375 ش)، ص 263.
12. حتي، پيشين، ص 578.
13. هولت، پيشين، ص 257؛ حسن ابراهيم حسن، تاريخ سياسي اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاينده، (جاويدان، 1366 ش)، ص 193.
14. ابن حزم الاندلسي، جمهرة انساب العرب، (بيروت، دارالكتب العلميه، 1421 ق)، ص49.
15. لين پل و ...، تاريخ دولتهاي اسلامي و خاندانهاي حكومتگر، ترجمه صادق سجادي، (تهران، نشر تاريخ ايران، 1363 ش)، ج 1، ص 487، 489، 491.
16. عبدالمجيد نعنعي، دولت امويان اندلس، ترجمه محمد سپهري، (قم، حوزه و دانشگاه، 1380 ش)، ص 319؛ ناصري طاهري، فاطميان در مصر، ص 107.
17. نعنعي، پيشين، ص 327.
18. هولت، پيشين، ص 257.
19. پاك، پيشين.
20. آل علي؛ پيشين، ص 286؛ پاك، پيشين، الامين، پيشين، ج 1، ص 140.
21. ابن منظور الافريقي، لسان العرب، (بيروت، دارصادر، بيتا)، ج 3، ص 177.
22. الامين، پيشين، ج 1، ص 117.
23. احمد بن علي المقريزي، المواعظ و الاعتبار، (بيروت، دارالكتب العلميه، 1418 ق)، ج 2، ص 329؛ هولت، پيشين، ص 258.
24. خليل ابراهيم السامرائي، تاريخ العرب و حضارتهم في الاندلس، ( بيروت، دارالمدار اسلامي، 2004 م) ص 169 - 171.
25. محمد سهيل طقوش، دولت ايوبيان، ترجمه عبدالله ناصري طاهري، (قم، حوزه و دانشگاه، 1380 ش)، ص 41.
26. نعنعي، پيشين، ص 323؛ السامرائي، پيشين، ص 169 - 171.
27. هادي عالمزاده، تاريخ نگاري در اسلام؛ (تهران، سمت، 1379 ش) ، ص 70.
28. الامين، پيشين، ج 1، ص 139؛ حتي، پيشين، ص 715.
29. ابن عبدالبر، الاستيعاب في معرفه الاصحاب؛ (اردن، دارالاعلام، 1423 ق)، ص 11.
30. ابن سعيد مغربي، المغرب في حلي المغرب، (قاهره، دارالمعارف، 1955 م)، ج 1، ص 121 ـ 123.
31. الامين، پيشين، ج 4، ص 425.
منابع
ـ آل علي، دكتر نورالدين، اسلام در غرب (تاريخ اسلام در اروپاي غربي)، (تهران، دانشگاه تهران، 1370 ش).
ـ آيتي، دكتر محمد ابراهيم، آندلس يا تاريخ حكومت مسلمين در اروپا، (تهران، دانشگاه تهران، 1376 ش).
ـ ابن اثير، عزالدين، الكامل في التاريخ، (بيروت، داربيروت، 1402 ق).
ـ ابن حزم الاندلسي، علي بن احمد، جمهرة انساب العرب، ( بيروت، دار الكتب العلميه، 1421ق).
ـ ابن خلدون، عبدالرحمن، العبر (تاريخ ابن خلدون)، ترجمه عبدالحميد آيتي، (تهران، مطالعات و تحقيقات فرهنگي، 1366 ش).
ـ ابن خلكان، شمسالدين احمد بن ابي بكر، وفيات الاعيان، ( بيروت، دارالثقافه، 1968م).
ـ ابن سعيد مغربي، علي بن موسي، المغرب في حلي المغرب، (قاهره، دارالمعارف، 1955م).
ـ ابن عبدالبر القرطبي الاندلسي، يوسف بن عبدالله، الاستيعاب في معرفه الاصحاب، (اردن، دار الاعلام، 1423 ق).
ـ ابن قوطيه، ابوبكر محمد بن عمر، تاريخ فتح اندلس، ترجمه حميد رضا شيخي، (مشهد، آستان قدس رضوي، 1378 ش).
ـ ابن منظور الافريقي المصري، محمد بن مكرم، لسان العرب، چاپ اول، (بيروت، دار صادر، بيتا).
ـ الامين، سيد محسن، اعيان الشيعه (دايره المعارف شيعه)، ترجمه كمال موسوي، (قم، اسلاميه، 1345 ش).
ـ پاك، محمدرضا، «انديشه كلامي و فلسفي در مغرب و اندلس پيش از ورود مرابطان»،www. Shareh. Com/ magazine/ Tarikh_ i /08/chTm.
ـ حتي، فيليپ، تاريخ عرب، ترجمه ابوالقاسم پاينده، (تهران، آگاه، 1380 ش).
ـ حسن ابراهيم، حسن، تاريخ سياسي اسلام، ترجمه ابوالقاسم پاينده، (تهران، جاويدان، 1366 ش).
ـ الذهبي، محمد بن احمد بن عثمان بن قايماز، سير اعلام النبلاء، (بيروت، موسسه الرساله، 1413 ق).
ـ السامرائي، خليل ابراهيم، تاريخ العرب و حضارتهم، دارالمدار الاسلامي، (بيروت، 2004م).
ـ طقوش، محمد سهيل، دولت ايوبيان، ترجمه عبدالله ناصري طاهري، (قم، حوزه، دانشگاه، 1380 ش).
ـ عالم زاده، دكتر هادي و سجادي سيد هادي، تاريخ نگاري در اسلام، (تهران، سمت، 1379 ش).
ـ لين پل و ... ، تاريخ دولتهاي اسلامي و خاندانهاي حكومتگر، ترجمه صادق سجادي، (تهران، نشر تاريخ ايران، 1363 ش).
ـ مصاحب، دكتر غلام حسين، دايره المعارف فارسي، (تهران، امير كبير، 1381 ش).
ـ المقريزي، احمد بن علي، المواعظ و الاعتبار (الخطط)، (بيروت، دارالكتب العلميه، 1418 ش).
ـ ناصري طاهري، عبدالله، فاطميان در مصر، (قم، حوزه و دانشگاه، 1379 ش).
ـ ــــــــــــــــــــــ ، مقدمهاي بر تاريخ سياسي و اجتماعي شمال آفريقا، (چاپ و انتشارات ، 1375 ش).
ـ نعنعي، عبدالمجيد، دولت امويان در اندلس، ترجمه محمد سپهري، (قم، حوزه و دانشگاه، 1380 ش).
ـ هولت. پي . ام ـ آن. ك.س. لمبتون، تاريخ اسلام (كمبريج)، ترجمه احمد آرام، (تهران، اميركبير، 1377 ش).
خب چهار روز گذشت اما هنوز که هنوزه پاسخی به سوالات داده نشده اگر پاسخ داده نمیشه لطفا بفرمایید تا پیگیری نکنم
ممنونم
سلام دوست عزیز از آنجا که ایام عید است و دوستان در تفریح به سر می بر ند ، لذا با توجه به این مساله از حضرتعالی در خواست می کنم پوزش ما را بپذیرید. انشاء الله سعی بر آن است در نزدیکترین زمان پاسخی در خور به سوال حضرتعالی داده شود . باز هم از شما عذر خواهی می کنیم .
[FONT=Times New Roman]برای موضوع مطرح شده که همان شکوفایی علمی اندلس باشد دلایل دیگری می توان یافت از آن جمله :
[FONT=Times New Roman]استقرار مبانى اجتماعى و اقتصادى تازه[FONT=Times New Roman]
فتح شبه جزيره ايبريا (اندلس) به دست مسلمانان, در زندگانى عمومى و در نظام هاى اجتماعى و اقتصادى آن سرزمين, سرآغاز يك دوران تازه و ابتداى يك تحول و تكامل بسيار مهم بود, زيرا پيش از آن اقليتى ستمكار و فراهم آمده از شهرياران و اشراف و نجباى ممتاز بر يك ملت سرورى و حكومت مى كردند و ايشان را به زشت ترين وجه ممكن, مورد بهره كشى و اجحاف خود قرار مى دادند و حتى آنان را در بردگى و بندگى خويش نگاه مى داشتند.
[FONT=Times New Roman]كيفيت رفتار مسلمانان با اهل ذمه[FONT=Times New Roman]
[FONT=Times New Roman]اهل ذمه پيروان دين هاى ديگرى بودند كه به فرمان اسلام گردن نهاده و از طريق امضاى قراردادها و پيمان نامه ها با حكومت اسلامى و مسلمانان پيوند همزيستى مسالمت[FONT=Times New Roman] [FONT=Times New Roman]آميز مى بستند و با پرداخت جزيه (ماليات سرانه) ضمن حفظ فرهنگ و دين خود, در پناه مسلمانان در میآمدند و از آزادیهاى مدنى و اجتماعى زيادى برخوردار مى شدند. در ارتباط با مالكيت زمين ها و لزوم پرداخت خراج (ماليات اراضى), مبانى اقتصادى معينى به اجرا درمیآمد كه مسلمانان خميرمايه ها و تشكيلات ادارى و ديوانى آن را از فرهنگ و تمدن ايران در دوره ساسانى اقتباس كرده و با وحى اسلامى تطبيق داده بودند. و شايد از همين روى است كه طبق تصريح منابع كهن هر سه واژه كليدى در اين زمينه, يعنى جزيه, خراج و ديوان كلماتى برگرفته از زبان فارسى اند.[FONT=Times New Roman][1]
[FONT=Times New Roman]ساماندهى آشفتگى ها با تسامح دينى[FONT=Times New Roman]
مسلمانان با اقليت هاى دينى به خصوص مسيحيان, با تسامح دينى رفتار مى كردند و بهره مندى از جلوه هاى اين تسامح دينى چنان گسترده بود كه كنيزان و بردگان را هم شامل مى شد.
حكومت اسلامى در اصلاحات اقتصادى خود هم ماليات ها را پايين آورد و هم در ساده كردن آن ها كوشيد; تا جايى كه مقدار جزيه در اندلس از دو دينار فزون تر و از دوازده درهم (هر درهم: 265 / 4 گرم نقره مسكوك) كمتر نمى شد و كم و زياد آن به توانايى مادى شخص جزيه دهنده بستگى داشت و در كنار اين مبلغ نقدى, مقاديرى هم جنسى دريافت مى گرديد.[FONT=Times New Roman][2]
زمين ها از نظر مالكيت بر دوگونه بودند: نوع نخست, زمين هايى بودند كه دولت در اختيار گرفته بود, از قبيل زمين هاى درباريان دولت گوت يا زمين هاى كليساهاى دولتى يا آن هايى كه صاحبانشان رها كرده و از كشور گريخته بودند. اين گونه اراضى, اگر چه به طور قانونى ملك دولت بودند, اما دولت تنها 15 آن ها را براى تإمين بودجه و هزينه هاى عمومى نگاه مى داشت و بقيه را در ميان سپاهيان, مهاجران عرب و بربر و ديگر مسلمانان تقسيم مى كرد.
[FONT=Times New Roman]در تقسيم زمين, ولايت هاى شمالى, يعنى گاليكيه (جليقيه), ليون و اشترياس به بربرها تخصيص يافته بود و ولايت هاى جنوبى به قبايل عرب. كارگران تابع ([FONT=Times New Roman]siervas[FONT=Times New Roman])گوت ها كه به كشت و كار در اراضى مى پرداختند, بايستى خراج را به ارباب خود يا به قبيله اى مى پرداختند كه مالك زمين ها شده بود, و مقدار آن 25 محصول بود. نوع دوم, زمين هايى بود كه هم چنان در دست صاحبان اصلى قرارداشت و مالكان تنها خراج آن ها را مى پرداختند و در تعيين مقدار آن, توان بازدهى زمين در نظر گرفته مى شد و در هر صورت از 110 محصول تجاوز نمى كرد.[FONT=Times New Roman][3]
خراج از همه كسانى كه زمين را مالك مى شدند, يكسان گرفته مى شد و در اين امر هيچ تفاوتى ميان مسلمان و ذمى وجود نداشت. از اين رو مسلمانان در آزادسازى كشاورزان اندلس از چنگ فئوداليسم كهن بسيار تلاش كردند و زارعان براى نخستين بار در زندگى خود مالك زمين ها شدند و با انتقال مالكيت از راه خريد و فروش, حق تصرف يافتند; حقى كه پيش از فتح اسلامى نداشتند.[FONT=Times New Roman][4]
[FONT=Calibri][1][FONT=Calibri] - خوارزمى, مفاتيح العلوم (ليدن, 1895م) ص ;59 ارسلان, همان, ص ;57 عنان, همان, ج 1, ص 65 و ج2, ص ;62 آرنولد, همان, ص 157 و جمشيدنژاد اول, نظام هاى اقتصادى صدر اسلام (تهران, 1376) ص78ـ80, 86ـ110.
[FONT=Calibri][2][FONT=Calibri] - چنان كه در بندهاى معاهده بسته شده ميان عبدالعزيز, فرزند موسى بن نصير و تدمير, فرمانرواى شرق اسپانيا ملاحظه مى كنيم: ((برهر شخص آزادى, يك دينار265[ / 4 گرم زرمسكوك] نقد و چهار مد[ هر مد4: / 36 كيلوگرم] گندم و چهار مد جو و چهار قسط [هر قسط: 5 / 1 كيلو گرم] سركه و دو قسط عسل و يك قسط زيتون و بر هر برده, نيمى از اين مقادير)) (ابن الدلائى, ص 5 و حميرى, ص 62ـ63).
[FONT=Calibri][3][FONT=Calibri] - امير شكيب ارسلان, تاريخ عرب فى فرنسا و سويسرا و جزائر البحر المتوسط (مصر, مطبعه عيسى البابى الحلبى)، ص 52, 75ـ77.
[FONT=Calibri][4][FONT=Calibri] - لين, قصه العرب, ص ;40، ارسلان, همان, ص 87
[FONT=Calibri][5][FONT=Calibri] - دكتر مهدي گلشني،روزنامه اطلاعات > شماره 23713 7/6/85
[FONT=Calibri][6][FONT=Calibri] همان
[FONT=Calibri][7][FONT=Calibri] - پیشین
[FONT=Calibri][8][FONT=Calibri] - زمر آیه 9
سلام دوست عزیز جناب حبیب الله با توجه به اینکه در این ایام فرصت برای ورود به سایت برای بنده کمتر مهیا می شود به سوال اول شما پاسخ مختصری عرض می نمایم
شما فرموده بودید : چطور شد که میان مناطق مختلف جهان اسلام ، اندلس تا این حد از لحاظ فرهنگی و علمی رشد یافت ؟
در ابتدا باید عرض نمایم که این گونه نبوده که حکومت اسلامی در اندلس نسبت به دیگر مناطق اسلامی رشد بیشتری که ان را متمایز نماید داشته باشد بلکه به علت همجواری ان در ان ایام با یکی از عقب مانده ترین مناطق جهان شناخته شده ان یعنی اروپا که در ان هنگام نشانی از تمدن نداشت نمود و جلوه بسیار داشت همانگونه که روشنایی نور در میان تاریکی بیشتر نمایان است در ضمن اروپاییان هنگامی که در قرون اخیر گوی تمدن را از مسلمین ربودند و میراث علمی مسلمانان را به دست گرفتند به علت اینکه مناطق اروپایی برای انان در دسترس بیشتر بود و ابتدا در انجا به کاوشهای علمی و نگارش مقالات علمی درباره تاریخ اندلس پرداختند که نتیجه ان تبیین بیشتر تمدن اسلامی در مناطق اروپایی نسبت به دیگر مناطق اسلامی بود که اگر ان مقدار تحقیق در مورد میراث فرهنگی مسلمین در مناطق دیگر انجام شود همانگونه که اخیرا در این راستا تلاشهایی انجام شده شکوه فرهنگ اسلامی در همه مناطق در ان قرون را نمایان می نماید اگر به فرهنگ اسلامی در زمان ال بویه و فاطمیان و سلاجقه و .... بنگریم خواهیم دانست که انصافا چه از نظر علمی چه تمدن مناطق دیگر اکر از اندلس پیش نبود عقب تر نبوده است دیگر مسئله استفاده مسلمین اندلس از تمدن یونانی به علت همجواری با این سرزمین است همانگونه که می دانید مسلمانان برای تعالی تمدن خود از دیگر تمدنها نیز بهره بردند که از مهمترین انها تمدن یونانی و علوم نگاشته شده توسط علمای یونان باستان بود که در اندلس پیش از دیگر مناطق اسلامی رواج یافت مسئله سوم خصوصیت جغرافیایی اندلس است که در فاصله کمی از شاخ افریقا که در ان دوران خود مرکز بزرگ تجاری علمی و فرهنگی بود قرار دارد که با استفاده از منابع عظییم انسانی و طبیعی که در مناطق اروپایی قرار داشت و ارتباطی که با شاخ افریقا برقرار بود حکومتهای مسلمین در این مناطق بر بالندگی فرهنگی خود شتاب بخشید
سلام دوست گرامی
اما در مورد سوال دوم وسوم که فموده اید : مراوده اندلس پیشرفته و مهد علوم و فرهنگ با اروپای قرون وسطی به چه نحوی بود ؟
مسیحیان اسپانیا چه واکنشی نسبت به رواج فرهنگ و علوم در اندلس داشتند ؟
در چند جمله به صورت اختصار عرض نمایم مسیحیان در ابتدا که هجمه مسلمین به سمت سرزمینهای اروپایی اغاز شد دچار نوعی حیرت شده و مسلمانان را قومی شکست نا پذیر یافتند و در مسائل فرهنگی نیز به علت جهل زیادی که نسبت به اختراعات مسلمین داشتند با وحشت با این دست اوردها روبرو می شدند که در این رابطه داستانهای زیادی در تاریخ نقل شده است اما در ادامه به شدت شیفته و خود باخته تمدن اسلامی شدند که حتی در ظاهر نیز در صدد تقلید از مسلمین بودند همانند انچه اکنون به صورت معکوس در میان مسلمین واقع شده و هنگامی که از اختلافات حکومت های اسلامی اگاه شدند با پیمانهای که با هر یک از این حکومتها می بستند با حمایت انان در مقابل حکومت اسلامی دیگر قد علم می نمودند که می توان به مراودات انان با عباسیان ال بویه فاطمیان و حمدانیان اشاره کرد که هر از گاهی با استفاده از اختلافات مسلمانان بهر برداری می نمودند و به تدریج با باز یابی اعتماد به نفس خود با اختلاف انگیزی میان حاکمان مناطق تحت سیطره مسلمین در اروپا پله پله انان را از اروپا بیرون رانده با استفاده از میراث فرهنگی مسلمانان ان را سکوی پرش خود قرار داده و رشد فرهنگی خود را اغاز نمودند برای اطلاع بیشتر می توانید به کتاب اقای گوستاو لوبون مراجعه نمایید