جمع بندی تایید لات ها و کفتربازها توسط امام صادق علیه السلام
تبهای اولیه
آیا مطالب عنوان شده در زیر معتبر و صحیح است؟
آیا صرف بودن در این کتاب دلیل بر صحیح بودن است؟
آیا امام به کمک چنین آدمهایی نیاز دارد؟
آیا سیره ائمه درخواست کمک از چنین آدمهایی است؟ اگر هست چرا ائمه برای ایجاد حکومت اسلامی از هر کسی کمک نگرفتند؟
آیا این داستان با آیه انما یتقبل الله من المتقین تناقض ندارد؟
یعنی کسی که متقی نباشد اعمالش مقبول نیست و آیا امام از کسی که اعمالش مقبول نیست حمایت و تایید می کند؟
مطلب عنوان شده:
در صفحه 326 کتاب رجال کشّی که از مهمترین منابع رجالی ما است،آمده که :
أنّ عدّتاً مِن اهل الکوفة کَتَبوا إلی الصّادق علیه السلام فقالوا انّ المُفضّل یجالس الشّتار و اصحابَ الحَمام.
عدهای نامه نوشتند به امام صادق(علیه السلام) و گفتند که مفضل بن عمر (یکی از اصحاب امام) با لات و لوتها و کفتربازها میچرخد...
شما نامهای به مفضل بنویس تا خودش را جمع و جور کند. بالأخره برای تیپ علما و اصحاب شما این جریان خوب نیست. حضرت نامه نوشتند و سرش را هم مهر و موم کردند و گفتند این را به دست مفضل برسانید.
امام نامه را به دست یک سری از بزرگان اصحاب دادند تا به مفضل برسانند.آنها میروند کوفه نامه را میدهند به مفضل.او نیز نامه امام را باز میکند و جلوی بقیه شروع میکند به خواندن.
امام فرموده بودند:
بسم الله الرّحمن الرّحیم، این لیست خرید من است بخر و بیاور.
اینها تعجب میکنند که این چه نامهایست. صورت مسئله چه بود و این نامه چیست.
دارَ الکتاب إلی الکُل.
نامه را میچرخانند همه میبینند که لیست خرید است.
و لم یذکُر قلیلاً و لاکثیراً بِما قالوا فیه.
امام چیزی از بحثی که مفضل با کفتربازها میچرخد، نیاورده است.
مفضل به اینها میگوید به هر حال امام لیست خرید داده چه کار میکنید؟
(کمک میکنید تا تهیه کنیم؟)
هذا مالُ العَظیم حتی ننظر و نجمع و نَحمِل الیک و لم نُدرک الا نراک بعد نَنظُر فی ذلک.
میگویند که خوب این پول زیادی میخواهد.خلاصه اینکه ما اول باید برویم یک سری کمیسیونهای اقتصادی تشکیل دهیم و مطلب را بررسی کنیم.جلساتی با هم میگذاریم و نتیجه جلسات را به تو میگوییم.بعداً بررسی میکنیم که این صورت خرید امام را چه طور بخریم...
و أرادوا الانصراف این را میگویند و میروند.فَحَبسهم لغذائِه
همین که میخواهند بروند مفضل میگوید: نه! ناهار را باشید و بعد بروید.
و وجّه المفضل الی اصحابه الذین سَعَوا بهم.
بعد مفضل میرود همان قومی که به آنها سعایت شد، همان کفتربازها را میآورد!!!
فجائوا فقرأ علیهم کتابَ ابیعبدالله علیه السلام.
برای آنها نامه امام را میخواند و میگوید امام نامه نوشته است. این نامه امامتان است،چه کار میکنید؟
قبلَ أن یَفرُقَ هولاءِ من الغذات
میروند و هنوز غذای آن مهمانها تمام نشده برمیگردند و پولها را جلوی مفضل و اینها میریزند.
فقال لهم المفضل تأمرونی ان اطرُدَ هولاء مِن عندی؟
مفضل میگوید : شما میگویید من اینها را از دور خودم برانم!!!؟
تَظُنون ان الله تعالی یحتاج الی صلاتِکم و صومِکم.
گمانتان بر این است که خدا محتاج نماز و روزه شماست؟ کار امام را راه بیندازید!!!
محل درج این مطلب:
http://forum.bidari-andishe.ir/thread-27702.html
آیا مطالب عنوان شده در زیر معتبر و صحیح است؟
آیا صرف بودن در این کتاب دلیل بر صحیح بودن است؟
آیا امام به کمک چنین آدمهایی نیاز دارد؟
آیا سیره ائمه درخواست کمک از چنین آدمهایی است؟ اگر هست چرا ائمه برای ایجاد حکومت اسلامی از هر کسی کمک نگرفتند؟
آیا این داستان با آیه انما یتقبل الله من المتقین تناقض ندارد؟
یعنی کسی که متقی نباشد اعمالش مقبول نیست و آیا امام از کسی که اعمالش مقبول نیست حمایت و تایید می کند؟
با صلوات بر محمد و آل محمد
وسلام وعرض ادب
اصل روایت که آدرس را فرمودید در کتاب «رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال ؛ النص ؛ ص326» می باشد:
592 قَالَ نَصْرُ بْنُ الصَّبَّاحِ، رَفَعَهُ، عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ سِنَانٍ، أَنَّ عِدَّةً مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ كَتَبُوا إِلَى الصَّادِقِ (ع) فَقَالُوا إِنَّ الْمُفَضَّلَ يُجَالِسُ الشِّطَارَ «3» وَ أَصْحَابَ الْحَمَّامِ وَ قَوْماً يَشْرَبُونَ الشَّرَابَ، فَيَنْبَغِي أَنْ تَكْتُبَ إِلَيْهِ وَ تَأْمُرَهُ أَلَّا يُجَالِسَهُمْ، فَكَتَبَ إِلَى الْمُفَضَّلِ كِتَاباً وَ خَتَمَ وَ دَفَعَ «4» إِلَيْهِمْ، وَ أَمَرَهُمْ أَنْ يَدْفَعُوا الْكِتَابَ مِنْ أَيْدِيهِمْ إِلَى يَدِ الْمُفَضَّلِ، فَجَاءُوا بِالْكِتَابِ إِلَى الْمُفَضَّلِ، مِنْهُمْ زُرَارَةُ وَ عَبْدُ اللَّهِ بْنُ بُكَيْرٍ وَ مُحَمَّدُ بْنُ مُسْلِمٍ وَ أَبُو بَصِيرٍ وَ حُجْرُ بْنُ زَائِدَةَ، وَ دَفَعُوا الْكِتَابَ إِلَى الْمُفَضَّلِ فَفَكَّهُ وَ قَرَأَهُ، فَإِذَا فِيهِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيمِ اشْتَرِ كَذَا وَ كَذَا وَ اشْتَرِ كَذَا، وَ لَمْ يَذْكُرُ قَلِيلًا وَ لَا كَثِيراً مِمَّا قَالُوا فِيهِ، فَلَمَّا قَرَأَ الْكِتَابَ دَفَعَهُ إِلَى زُرَارَةَ وَ دَفَعَ زُرَارَةُ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ حَتَّى دَارَ الْكِتَابُ إِلَى الْكُلِّ فَقَالَ الْمُفَضَّلُ مَا تَقُولُونَ قَالُوا هَذَا مَالٌ عَظِيمٌ حَتَّى نَنْظُرَ وَ نَجْمَعَ وَ نَحْمِلَ إِلَيْكَ لَمْ نُدْرِكْ إِلَّا نَرَاكَ «1» بَعْدُ نَنْظُرُ فِي ذَلِكَ، وَ أَرَادُوا الِانْصِرَافَ، فَقَالَ الْمُفَضَّلُ حَتَّى تَغَدَّوْا عِنْدِي، فَحَبَسَهُمْ لِغَدَائِهِ وَ وَجَّهَ الْمُفَضَّلَ إِلَى أَصْحَابِهِ الَّذِينَ سَعَوْا بِهِمْ، فَجَاءُوا فَقَرَأَ عَلَيْهِمْ كِتَابَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (ع)، فَرَجَعُوا مِنْ عِنْدِهِ وَ حَبَسَ الْمُفَضَّلُ هَؤُلَاءِ لِيَتَغَدَّوْا، عِنْدَهُ فَرَجَعَ الِفْتَيان وَ حَمَلَ كُلُّ وَاحِدٍ مِنْهُمْ عَلَى قَدْرِ قُوَّتِهِ أَلْفاً وَ أَلْفَيْنِ وَ أَقَلَّ وَ أَكْثَرَ، فَحَضَرُوا أَوْ أَحْضَرُوا أَلْفَيْ دِينَارٍ وَ عَشَرَةَ آلَافِ دِرْهَمٍ قَبْلَ أَنْ يَفْرُغَ هَؤُلَاءِ مِنَ الْغَدَاةِ، فَقَالَ لَهُمُ الْمُفَضَّلُ: تَأْمُرُونِّي أَنْ أَطْرُدَ هَؤُلَاءِ مِنْ عِنْدِي، تَظُنُّونَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَى يَحْتَاجُ «2» إِلَى صَلَاتِكُمْ وَ صَوْمِكُمْ.
_________________________
(3)- جمع شاطر و هو المتصف بالدهاء و الخباثة.
(4)- و دفعه- خ.
________________________________________
كشى، محمد بن عمر، رجال الكشي - إختيار معرفة الرجال، 1جلد، مؤسسة نشر دانشگاه مشهد - مشهد، چاپ: اول، 1409 ق.
و در کتاب «مكاتيب الأئمة عليهم السلام ؛ ج4 ؛ ص332»ذیل این باب«97 كتابه عليه السلام إلى المفضّل إنّ اللَّه ينصر دينه بمن يشاء»آمده است:
قال نصر بن الصّباح، رفعه، عن محمّد بن سنان «2»، أن عدّة من أهل الكوفة كتبوا إلى الصّادق عليه السلام فقالوا: إنّ المفضّل يجالس الشّطار و أصحاب الحمام و قوماً يشربون الشّراب، فينبغي أن تكتب إليه و تأمره ألّا يجالسهم، فكتب إلى المفضّل كتاباً و ختم و دفع إليهم، و أمرهم أن يدفعوا الكتاب من أيديهم إلى يد المفضّل.
فجاؤوا بالكتاب إلى المفضّل، منهم زرارة، و عبد اللَّه بن بكير، و محمّد بن مسلم. و أبو بصير، و حجر بن زائدة، و دفعوا الكتاب، إلى المفضّل ففكّه و قرأه، فإذا فيه:
بسم اللَّه الرّحمن الرّحيم، اشتر كذا وكذا واشتر كذا.
و لم يذكر قليلًا و لا كثيراً ممّا قالوا فيه. فلمّا قرأ الكتاب دفعه إلى زرارة، و دفع زرارة إلى محمّد بن مسلم حتّى أرى الكتاب إلى الكلّ، فقال المفضّل: ما تقولون؟
قالوا: هذا مال عظيم حتّى ننظر و نجمع و نحمل إليك، لم ندرك إلّا نراك بعد ننظر في ذلك. و أرادوا الانصراف.
فقال المفضّل: حتّى تغدوا عندي، فحبسهم لغدائه، و وجه المفضّل إلى أصحابه الّذين سعوا بهم، فجاؤوا فقرأ عليهم كتاب أبي عبد اللَّه عليه السلام، فرجعوا من عنده و حبس المفضّل هؤلاء ليتغدّوا عنده، فرجع الفتيان و حمل كلّ واحد منهم على قدر قوته ألفاً و ألفين و أقلّ و أكثر، فحضروا أو أحضروا ألفي دينار، و عشرة آلاف درهمٍ، قبل أن يفرغ هؤلاء من الغداء.
فقال لهم المفضّل: تأمروني أن أطرد هؤلاء من عندي، تظنّون إنّ اللَّه تعالى يحتاج إلى صلاتكم و صومكم. «3»
______________________________
(2). راجع الكتاب: السّابع و السّتين.
(3). رجال الكشّي: ج 2 ص 619 ح 592.
________________________________________
احمدى ميانجى، على، مكاتيب الأئمة عليهم السلام، 7جلد، دار الحديث - قم، چاپ: اول، 1426ق.
بررسی سندی:
اسم : نصر بن الصباح البلخي
تقويم : رمي بالغلو و لم تثبت وثاقته
طبقة : ندارد
لقب : البلخي(جش)
كنية : أبوالقاسم(جش،جخ)
توصیف در کتب رجالی:
رجال النجاشي /ص428 : غال المذهب
رجال الكشي /ص18 : نصر بن الصباح و هو غال قال حدثني إسحاق بن محمد البصري و هو متهم
الخلاصةللحلي /ص262 : غالي المذهب
ترجمه:
رجال النجاشي/باب النون/428
1149 - نصر بن صباح أبو القاسم البلخي
غال المذهب. روى عنه الكشي له كتب منها: كتاب معرفة الناقلين كتاب فرق الشيعة. أخبرنا الحسين بن أحمد بن هدية قال: حدثنا جعفر بن محمد قال: حدثنا محمد بن عمر بن عبد العزيز الكشي عنه.
رجال الطوسي/باب ذكرأسماء.../بابالنون/449
6385 - 1 - نصر بن الصباح (صباح)
يكنى أبا القاسم من أهل بلخ لقي جلة من كان في عصره من المشايخ و العلماء و روى عنهم إلا أنه قيل: إنه كان من الطيارة غال.
رجال الكشي/الجزءالأول/الجزءالأول/18
42 - نصر بن الصباح و هو غال قال حدثني إسحاق بن محمد البصري و هو متهم قال حدثنا أحمد بن هلال عن علي بن أسباط عن العلاء عن محمد بن حكيم قال ذكر عند أبي جعفر (ع) سلمان فقال: ذلك سلمان المحمدي إن سلمان منا أهل البيت إنه كان يقول للناس: هربتم من القرآن إلى الأحاديث وجدتم كتابا رقيقا حوسبتم فيه على النقير و القطمير و الفتيل و حبة خردل فضاق ذلك عليكم و هربتم إلى الأحاديث التي اتسعت عليكم.
رجال الكشي/الجزءالأول/الجزءالرابع/322
584 - حدثني أبو القاسم نصر بن الصباح و كان غاليا قال حدثني أبو يعقوب بن محمد البصري و هو غال ركن من أركانهم أيضا قال حدثني محمد بن الحسن بن شمون و هو أيضا منهم قال حدثني محمد بن سنان و هو كذلك عن بشير النبال أنه قال قال أبو عبد الله (ع) لمحمد بن كثير الثقفي و هو من أصحاب المفضل بن عمر أيضا ما تقول في المفضل بن عمر؟ و ذكر مثل حديث إسحاق بن محمد البصري سواء.
رجال ابن داود/[الجزءالثاني.../باب النون/522
517 - نصر بن الصباح أبو القاسم
من أهل البلخ لم [كش غض] غال.
رجال ابن داود/[الجزءالثاني.../فصل في ذكر.../542
نصر بن الصباح أبو القاسم
[غض].
الخلاصةللحلي/القسم الثاني من.../الفصل الثالث و.../262
2 - نصر
بالصاد المهملة بن الصباح يكنى أبا القاسم البلخي غالي المذهب و كان كثير الرواية.
بنابر این روایت ضعیف واتصال مرفوع است، امّا از آن جا که جناب میانجی روایت را در باب « نامه ی امام به مفضل، همانا خداوند یاری می کند دینش رابه آن چه می خواهد» آورده است، می شود استفاده کرد که نمی شود افراد را به خاطر این که گنه کار هستند به حال خود رها کرد وطرد نمود، و باید به این مطلب توجه داشت که امام فقط امام آدم های خوب نیست بلکه امام، امام تمام مردم است ونمی شود افرادی که احتمال این را دارد که به دین بر گردند به خاطر رفتار ما آن ها را طرد نمود و این در زمان غیر معصوم هم نمونه داشته است که افراد صالح با طرح دوستی با افراد گنه کار آن ها را متنبه نموده وبه راه راست کشانده اند.
در ضمن این حرکت امام به منزله تأیید لات ها نیست، بلکه شاید به این منظور بوده که افراد صالح به عبادات خود غره نشوند ودیگران را هیچ فرض کنند در حالی که افرادی که در نظر ما متدینین هیچ انگاشته می شوند شاید از ما برتر باشند.