جمع بندی تصور وجود بدون مختصات زمانی و مکانی

تب‌های اولیه

69 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

موجودات مجرد ، بعدفضایی ندارند.
لازمه قرار گرفتن در یک مختصات فضایی ، داشتن بعد فضایی است.

حال با توجه به این دو گزاره ، موجودات مجرد در تمام مکانها هستند یا در هیچ مکانی تیستند؟
رفتن از یک مکان به مکان دیگر برای آنها مفهومی دارد؟َ

[=arial black]

abbas_hamedi;627655 نوشت:
موجودات مجرد ، بعدفضایی ندارند.
لازمه قرار گرفتن در یک مختصات فضایی ، داشتن بعد فضایی است.

حال با توجه به این دو گزاره ، موجودات مجرد در تمام مکانها هستند یا در هیچ مکانی تیستند؟
رفتن از یک مکان به مکان دیگر برای آنها مفهومی دارد؟َ

دوستان برای این پرسشها جوابی ندارند؟
اگر مرجعی که روان و سلیس باشد را معرفی کنید ، ممنون خواهم شد.

صادق;626917 نوشت:
مخلوقات به طور کلی به دو دسته تقسیم می‌شوند: برخی مادی و برخی مجرداند.

این تقسیم بندی چگونه صورت گرفته؟ عقل چگونه به این تقسیم بندی پی میبرد؟ از نظر عقل آیا موجود مجرد قابل پذیرش است؟

صادق;626917 نوشت:
موجودات مجرد چون فرا مادی‌اند و در دایرة حرکت ماده یا حرکت دوری فلک یا طلوع و غروب آفتاب قرار ندارند، زمان دربارة آنها معنا ندارد

با فرض پذیرفتن وجود موجودات مجرد چگونه میتوان پذیرفت که درکی از زمان برای آنها وجود ندارد؟ آیا به عنوان ناظر عالم مادی هم زمان بر آنها نمیگذرد؟
آیا خدا هم به عنوان موجود مجرد درکی از زمان ندارد؟

divoone1985;640027 نوشت:
این تقسیم بندی چگونه صورت گرفته؟ عقل چگونه به این تقسیم بندی پی میبرد؟ از نظر عقل آیا موجود مجرد قابل پذیرش است؟

باسلام وسپاس .
خوب است کلام آن بزرگوار با سلام آغاز شود .
حکمای الهی چند دلیل عقلی بر اثبات موجودات مجردکه از آن ها در فلسفه به عقل و در آموزه‌های وحیانی به ملائکه (فرشتگان) یاد می‌شود، بیان کرده، از آن جمله این که خداوند متعال یکتا و بسیط محض است. از او جز یک حقیقت بسیط صادر نمی گردد .هرگز او بدون واسطه علت موجودات کثیره نخواهد بود، چون از بسیط صرف جزء بسیط صادر نمی‌گردد، هیچ یکی از موجودات نظیر جسم، ماده، صورت، نفس اعراض، نمی‌توانند از خداوند بدون واسطه صادر شده باشد، زیرا جسم که مرکب است و صدور مرکب از بسیط محض محال است، پس جسم صادر اول و واسط صدور سایر موجودات نیست، ماده نیز نمی‌تواند واسطه صدور باشد، زیرا صلاحیت فاعلی ندارد و ماده قوه و استعداد محض است.
صورت نیز نمی‌تواند واسطه صدور اشیا باشد، چون صورت در فاعلیت خود محتاج ماده است . صورت اگر صادر اول از خداوند باشد و واسطه صدور اشیا باشد، بدین معنا است که قبل از ماده تحقق داشته ،در حالی که صورت تقدم وجودی بر ماده اول ندارد.
نفس نیز نمی‌تواند صادر اول از خدا و سبب پیدایش موجودات بعدی باشد، چون نفس محتاج بدن است .در کارهایش نیازمند بدن است. اگر قبل از بدن به عنوان صادر اول تلقی شود ، معنایش این است که کارهایش را بدون بدن انجام داده ، واسطه صدور موجودات گردیده ،در حالی که نفس در فاعلیت خود نیازمند بدن است.
همچنین اعراض نمی تواند صادر اول و سبب و واسطه صدور اشیا ازحق تعالی باشد، چون اعراض بدون جوهر تحقق پیدا نمی‌تواند، پس نمی‌تواند به عنوان صادر اول واسطه صدور جواهر از مبدء اول گردد.
بنابراین به طور یقین موجود مجردی به نام عقل (فرشته) صادر اول و بسیط و اولین آفریده است . سبب و واسطه خلقت موجود بعد از خود شده، به همین ترتیب سلسله موجودات مجرد یکی پس از دیگری به وجود آمده تا نوبت به خلقت جهان طبیعت رسیده است. (1)

پی‌نوشت:
1. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 177 و 178 ؛ حکمت الهی (تالیف الهی قمشه‌ای) ص 294.

با فرض پذیرفتن وجود موجودات مجرد چگونه میتوان پذیرفت که درکی از زمان برای آنها وجود ندارد؟ آیا به عنوان ناظر عالم مادی هم زمان بر آنها نمیگذرد؟
آیا خدا هم به عنوان موجود مجرد درکی از زمان ندارد؟

موجودات مجرد وحق تعالی درک از زمان دارند ولی خود شان زمان مند نیستند.
مثلا موجودات مادی در زمان خاص ومکان خاص اند ولی مجردات منزه از زمان ومکان است .

صادق;640108 نوشت:
از آن جمله این که خداوند متعال یکتا و بسیط محض است. از او جز یک حقیقت بسیط صادر نمی گردد

سلام علیکم
این بحث شما مقدمه ای دارد و آن هم این است که ابتدا وجود خدا اثبات شده باشد. و نه تنها وجود خدا بلکه خصوصیات خدا نیز باید اثبات شده باشد. عقل پیش از اثبات وجود خدا و خصوصیات و کیفیت آن چگونه به وجود موجوات مجرد پی میبرد؟

صادق;640108 نوشت:
موجودات مجرد وحق تعالی درک از زمان دارند ولی خود شان زمان مند نیستند.

این جمله صرفا یک ادعاست. اثباتش چیست؟ اولا چگونه امکانپذیر است که درکی از زمان داشت ولی مشمول آن نشد؟ ثانیا چگونه میتوان فهمید که موجود مجرد(به فرض وجود) درک از زمان دارد ولی زمانمند نیست؟

divoone1985;640134 نوشت:
سلام علیکم
این بحث شما مقدمه ای دارد و آن هم این است که ابتدا وجود خدا اثبات شده باشد. و نه تنها وجود خدا بلکه خصوصیات خدا نیز باید اثبات شده باشد. عقل پیش از اثبات وجود خدا و خصوصیات و کیفیت آن چگونه به وجود موجوات مجرد پی میبرد؟

باسلام وتشکر .
خوشبختانه طرف این بحث کسی است که به دلایل عقلی ووحیانی به وجود خدا وند باور دارد لذا برای تبیین مسله از آن پاسخ استفاده شده .

این جمله صرفا یک ادعاست. اثباتش چیست؟ اولا چگونه امکانپذیر است که درکی از زمان داشت ولی مشمول آن نشد؟ ثانیا چگونه میتوان فهمید که موجود مجرد(به فرض وجود) درک از زمان دارد ولی زمانمند نیست؟

این سخن ادعا نیست بلکه در جای خود به تفصیل وبا دلایل بیان شده اجمالا باید گفت :
صاحب نظران در مورد جنس ملائکه مطالب گوناگونی بیان کرده‌اند. گروهی ملائکه را جسم لطیف(1) و گروهی ملائکه را مجرد(2) می‌دانند.
برخی بزرگان بین اقوال را چنین جمع می‌کنند و می‌نویسند:
برای ملائکه اصناف فراوانی وجود دارد که بسیاری از آن ها مجردند . بسیاری از آن ها جسمانی برزخی می‌باشند. در ادامه موجودات ملکوتی را به دو قسم کلی تقسیم می‌کند:
یکی آنکه به عالم اجسام تعلق ندارد و دیگر آن که به عالم اجسام تعلق دارد. آن دسته که تعلق به عالم اجسام ندارد ،دو قسم است:
یک قسم آن که مستغرق در جمال جمیل و متحیر در ذات جلیل می‌باشند و از دیگر خلائق غافل و به دیگر موجودات توجه ندارند.
قسم دوم آنان هستند که خدای تعالی آنان را واسطه‌های رحمت وجود خود قرارداده ، این طایفه را نیز اهل «جبروت» گویند و رئیس آن‌ها، روح اعظم است.(3)

پی نوشت ها:
1 . علامه مجلسی، بحار، ج 56، ص 202.
2 . واژه‌ «مجرد» به معنای «برهنه شده» می‌باشد، که در اصطلاح فلسفه به معنای مقابل «مادی» است. موجودی که دارای ویژگی‌های امور مادی نباشد، در واقع به معنای غیرمادی می‌باشد.چیزی که نه خودش جسم است و نه از قبیل صفات و ویژگی‌های اجسام می‌باشد. (آموزش فلسفه، استاد مصباح یزدی، ج 2، ‌ص 132.)
3 . پرواز در ملکوت شرح و تفسیر آداب الصلوه، حضرت امام خمینی(ره)، ص 236 تالیف سید احمد فهری

صادق;640149 نوشت:
این سخن ادعا نیست بلکه در جای خود به تفصیل وبا دلایل بیان شده اجمالا باید گفت :
صاحب نظران در مورد جنس ملائکه مطالب گوناگونی بیان کرده‌اند. گروهی ملائکه را جسم لطیف(1) و گروهی ملائکه را مجرد(2) می‌دانند.
برخی بزرگان بین اقوال را چنین جمع می‌کنند و می‌نویسند:
برای ملائکه اصناف فراوانی وجود دارد که بسیاری از آن ها مجردند . بسیاری از آن ها جسمانی برزخی می‌باشند. در ادامه موجودات ملکوتی را به دو قسم کلی تقسیم می‌کند:
یکی آنکه به عالم اجسام تعلق ندارد و دیگر آن که به عالم اجسام تعلق دارد. آن دسته که تعلق به عالم اجسام ندارد ،دو قسم است:
یک قسم آن که مستغرق در جمال جمیل و متحیر در ذات جلیل می‌باشند و از دیگر خلائق غافل و به دیگر موجودات توجه ندارند.
قسم دوم آنان هستند که خدای تعالی آنان را واسطه‌های رحمت وجود خود قرارداده ، این طایفه را نیز اهل «جبروت» گویند و رئیس آن‌ها، روح اعظم است.(3)

سلام مجدد
همچنان سوالات بنده بدون پاسخ باقی ماند. گفته های شما همگی در بیان کیفیات ملائکه است. ضمنا همگی نقلی هستند.
سوال بنده اینها بود که عینا مجددا تکرار میکنم.
عقل پیش از اثبات وجود خدا و خصوصیات و کیفیت آن چگونه به وجود موجوات مجرد پی میبرد؟
چگونه امکانپذیر است که درکی از زمان داشت ولی مشمول آن نشد؟
چگونه میتوان فهمید که موجود مجرد(به فرض وجود) درک از زمان دارد ولی زمانمند نیست؟

divoone1985;640173 نوشت:
سلام مجدد
همچنان سوالات بنده بدون پاسخ باقی ماند. گفته های شما همگی در بیان کیفیات ملائکه است. ضمنا همگی نقلی هستند.
سوال بنده اینها بود که عینا مجددا تکرار میکنم.
عقل پیش از اثبات وجود خدا و خصوصیات و کیفیت آن چگونه به وجود موجوات مجرد پی میبرد؟
چگونه امکانپذیر است که درکی از زمان داشت ولی مشمول آن نشد؟
چگونه میتوان فهمید که موجود مجرد(به فرض وجود) درک از زمان دارد ولی زمانمند نیست؟

باسلام وتشکر .
پاسخ داده شده ولی دقت بشتر لازم است .
عقل قبل از اثبات خدا به وجود مجردات پی نبرد .
بلکه این حقایق در طول هم برای عقل قابل درک است بدین بیان :
الف : از نظر عقلی و فلسفی دلایل بسیاری بر وجود حق تعالی اقامه شده که بهترین آن برهان صدیقین است و تبیین برهان صدیقین بر اساس تقریر صدرالمتألهین نیاز مند بیان سه مقدمه است:
1. اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت.
2. مراتب داشتن وجود و تشکیک خاص بین علت و معلول، به گونه‌ای که وجود معلول، استقلالی از وجود علت هستی بخش ندارد.
3. ملاک نیاز معلول به علت، همان ربطی بودن و تعلقی بودن وجود آن نسبت به علت و ضعف مرتبه وجود آن است. تا کم ترین ضعفی در موجودی وجود داشته باشد، بالضروره معلول و نیازمند به موجود عالی تری خواهد بود و هیچ گونه استقلالی از آن نخواهد داشت.
بنا بر این برهان صدیقین بر اساس حکمت صدرایی چنین است:
مراتب وجود به استثنای عالی‌ترین مرتبه آن - که دارای کمال نامتناهی و بی‌نیازی و استقلال مطلق می‌باشد - عین ربط و وابستگی است. اگر آن مرتبه اعلى تحقق نمی‌داشت، سایر مراتب هم تحقق نمی‌یافت؛ زیرا لازمه فرض تحقق سایر مراتب بدون تحقق عالی‌ترین مرتبه وجود این است که مراتب مزبور مستقل و بی‌نیاز از آن باشند،‌ در حالی که حیثیت وجودی آن ها عین ربط و فقر و نیازمندی است. (1)
ب) یکی از ساحات عالم غیب ملایکه اند؛ وجود فرشته در فلسفه با دلایل متعدد اثبات شده که در ورای عالم مادی و محسوس و عالم مثال و برزخ، عالم دیگری است که از آن به عالم عقل تعبیر می شود و آن ها موجوداتی بسیط هستند.
حکمای الهی چند دلیل عقلی بر اثبات موجودات مجرد که از آن ها در فلسفه به عقل و در آموزه‌های وحیانی به ملائکه (فرشتگان) یاد می‌شود، بیان کرده، از آن جمله این که خداوند متعال یکتا و بسیط محض است. از او جز یک حقیقت بسیط صادر نمی گردد . هرگز او بدون واسطه علت موجودات کثیره نخواهد بود، چون از بسیط صرف جزء بسیط صادر نمی‌گردد، هیچ یکی از موجودات نظیر جسم، ماده، صورت، نفس اعراض، نمی‌توانند از خداوند بدون واسطه صادر شده باشند، زیرا جسم که مرکب است و صدور مرکب از بسیط محض محال است، پس جسم صادر اول و واسط صدور سایر موجودات نیست، ماده نیز نمی‌تواند واسطه صدور باشد، زیرا صلاحیت فاعلی ندارد و ماده قوه و استعداد محض است.
صورت نیز نمی‌تواند واسطه صدور اشیا باشد، چون صورت در فاعلیت خود محتاج ماده است. صورت اگر صادر اول از خداوند باشد و واسطه صدور اشیا باشد، بدین معنا است که قبل از ماده تحقق داشته ،در حالی که صورت تقدم وجودی بر ماده اول ندارد.
نفس نیز نمی‌تواند صادر اول از خدا و سبب پیدایش موجودات بعدی باشد، چون نفس در کارهایش نیازمند بدن است. اگر قبل از بدن به عنوان صادر اول تلقی شود ، معنایش این است که کارهایش را بدون بدن انجام داده ، واسطه صدور موجودات گردیده ،در حالی که نفس در فاعلیت خود نیازمند بدن است.
همچنین اعراض نمی توانند صادر اول و سبب و واسطه صدور اشیا از حق تعالی باشند، چون اعراض بدون جواهر نمی‌توانند تحقق پیدا کنند، پس نمی‌توانند به عنوان صادر اول واسطه صدور جواهر از مبدء اول گردند.
بنا بر این به طور یقین موجود مجردی به نام عقل (فرشته) صادر اول و بسیط و اولین آفریده است. سبب و واسطه خلقت موجود بعد از خود شده، به همین ترتیب سلسله موجودات مجرد یکی پس از دیگری به وجود آمده تا نوبت به خلقت جهان طبیعت رسیده است. (2)
ج) موجود دیگر که جزء موجودات غیر مادی است وجود روح است؛ در فلسفه دلایل متعددی برای اثبات روح بیان شده، روح در اصطلاح فلسفی به نفس تعبیر شده است. با بیان مقدمه ای به دو دلیل عقلی و فلسفی برای اثبات روح و نفس اشاره می کنیم.
انسان از دو بعد جسم و روح تشکیل شده و روح در هیچ یک از اجزاى بدن مستقر نیست؛ بلکه امرى مجرد است و با بدن همراهى و نسبت به آن نوعى تدبیر و فرماندهى و سرپرستى دارد. همچنان که خداوند حاکم فرمانروا و مدبر هستى و جهان است؛ ولى نه به این معنا که در جایى مستقر باشد بلکه احاطه قیومى به عالم دارد.
روح نیز با بدن در مرتبه پایین‏ترى شبیه همین رابطه را دارد. بنا بر این رابطه روح و بدن را هرگز از منظر فیزیولوژیک نمى‏توان نگریست؛ زیرا فیزیولوژى تنها قادر به کشف روابط اجزا و عناصر فیزیکى و بدنى است.
پس روح چیزى غیر از جسم انسان است و حیات انسان نیز به همین حقیقت وابسته است. به طورى که وقتى روح نباشد، بدن چونان لفظ بى‏معنایى خواهد بود و جسم نیز هم چون سایر جمادات خواهد گشت.
امّا دلایل عقلى: دلایل فلسفى و عقلى بسیارى بر تجرد نفس اقامه شده است که در این جا به دو دلیل اکتفا مى‏کنیم:
1- بوعلى سینا برهانى به این کیفیت آورده: اگر انسان در جایى قرار بگیرد که توجهش به بدن جلب نشود، به طورى که از همه جهت در اعتدال باشد و هیچ عاملى نظیر گرسنگى، تشنگى، گرما، سرما و حتى وزش باد نظر او را به بدن مادى جلب نکند، اگر توجهش را به خودش متمرکز سازد، خود را مى‏یابد و مسلم این «خود» غیر از بدن است.
2- از خواص ماده تجزیه پذیرى است؛ یعنى، ماده را مى‏توان به دو قسم و سپس به چهار قسم و ... تجزیه کرد؛ ولى هر چه در نفس خویش دقت کنید، درمى‏یابید که امکان ندارد حتى پیرو بدن به دو قسم و بیشتر تجزیه شود؛ یعنى، هرگز «دو تا نیمه من» نخواهید داشت و این دلیل تجرد نفس و غیر مادى بودن آن است. (3)

پی‌نوشت‌ها:
1. ر،ک: محمد تقی مصباح آموزش فلسفه،نشر سازمان تبلیغات اسلامی، قم 1368ش. ج 2، ص 342.
2. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 177 و 178 ؛ حکمت الهی (تالیف الهی قمشه‌ای) ص 294.
3. آیت‏اللّه‏ سبحانى، اصالت روح از نظر قرآن، نشر موسسه امام صادق، قم، ص235 ونیز ر،ک : آیت‏اللّه‏ حسن‏زاده، معرفت نفس، نشر موسسه فرهنگی رجا ء، تهران، ج2، ص210.

صادق;640216 نوشت:
پاسخ داده شده ولی دقت بشتر لازم است .

سلام مجدد.
با دقت بیشتر در پاسخ های شما باز هم به این نتیجه رسیدم که ارتباطی بین پاسخ های شما با سوال بنده نبود.

صادق;640216 نوشت:
از نظر عقلی و فلسفی دلایل بسیاری بر وجود حق تعالی اقامه شده که بهترین آن برهان صدیقین است

بیان این برهان هم وجود موجودات مجرد رو اثبات نمیکنه.

صادق;640216 نوشت:
حکمای الهی چند دلیل عقلی بر اثبات موجودات مجرد که از آن ها در فلسفه به عقل و در آموزه‌های وحیانی به ملائکه (فرشتگان) یاد می‌شود، بیان کرده، از آن جمله این که خداوند متعال یکتا و بسیط محض است. از او جز یک حقیقت بسیط صادر نمی گردد .

در این اثبات هم شما از کیفیت و کمیت خدا به عنوان مفروضات استفاده کردید.

divoone1985;641134 نوشت:
سلام مجدد.
با دقت بیشتر در پاسخ های شما باز هم به این نتیجه رسیدم که ارتباطی بین پاسخ های شما با سوال بنده نبود.

باسلام وسپاس مجدد .
مقام جناب عالی است متعالی باد .
البته دیر پسندی خوب است بشرط ی که منجر به نا پسندی مطلق نشود .
به گفته شاعر :
نظر را نغز کن تا نغز بینی
گذر از پست کن تا مغز بینی .

ارتباط روشن است ولی شما چرا آن اذعان نمی کنید ؟؟

بیان این برهان هم وجود موجودات مجرد رو اثبات نمیکنه.

این برهان برای اثبات واجب تعالی است ونه مجردات .
چون مجردات قسم از ممکنات است .

در این اثبات هم شما از کیفیت و کمیت خدا به عنوان مفروضات استفاده کردید.

حق تعالی منز ه از کیفت وکمیت است چون این دو وصف مخلوق است ونه وصف خالق .
وسخن یاد شده ربطی به فرمایش وبر داشت جناب تان ندارد .

توجه دارید که :

عاقلان نطقه پرگار وجود اند ولی
عشق داند که در این دایره سر گردان اند .

صادق;641536 نوشت:
البته دیر پسندی خوب است بشرط ی که منجر به نا پسندی مطلق نشود .
به گفته شاعر :
نظر را نغز کن تا نغز بینی
گذر از پست کن تا مغز بینی .
ارتباط روشن است ولی شما چرا آن اذعان نمی کنید ؟؟

سلام مجدد.
ممنون از شعرهای وزین حضرت عالی.
اگر منظورتون از دیرپسندی این هست که ینده باید با یک یا دو پاسخ و بدون تفکر حرف شما رو بپذیرم، خوشبختانه این امر از بنده بر نمیاد.
شما رو هم دعوت به این کار نمیکنم. اما اگر مایل هستید، با همین یکی دو سوال بنده، حرف بنده رو بپسندید که "دیر پسندی خوب است بشرط ی که منجر به نا پسندی مطلق نشود"
و اما در مورد ارتباط:
divoone1985;640134 نوشت:
اولا چگونه امکانپذیر است که درکی از زمان داشت ولی مشمول آن نشد؟ ثانیا چگونه میتوان فهمید که موجود مجرد(به فرض وجود) درک از زمان دارد ولی زمانمند نیست؟

صادق;640149 نوشت:
این سخن ادعا نیست بلکه در جای خود به تفصیل وبا دلایل بیان شده اجمالا باید گفت :
صاحب نظران در مورد جنس ملائکه مطالب گوناگونی بیان کرده‌اند. گروهی ملائکه را جسم لطیف(1) و گروهی ملائکه را مجرد(2) می‌دانند.
برخی بزرگان بین اقوال را چنین جمع می‌کنند و می‌نویسند:
برای ملائکه اصناف فراوانی وجود دارد که بسیاری از آن ها مجردند . بسیاری از آن ها جسمانی برزخی می‌باشند. در ادامه موجودات ملکوتی را به دو قسم کلی تقسیم می‌کند:
یکی آنکه به عالم اجسام تعلق ندارد و دیگر آن که به عالم اجسام تعلق دارد. آن دسته که تعلق به عالم اجسام ندارد ،دو قسم است:
یک قسم آن که مستغرق در جمال جمیل و متحیر در ذات جلیل می‌باشند و از دیگر خلائق غافل و به دیگر موجودات توجه ندارند.
قسم دوم آنان هستند که خدای تعالی آنان را واسطه‌های رحمت وجود خود قرارداده ، این طایفه را نیز اهل «جبروت» گویند و رئیس آن‌ها، روح اعظم است.(3)

بین این سوال و جواب ، بنده ارتباطی ندیدم. تلاش زیادی برای یافتن ارتباط مد نظر شما کردم ولی ارتباطی نبود.
به نظرتون اینکه قسمی از ملائکه مستغرق در جمال جمیل و متحیر در ذات جلیل هستند ربطی به درکی اونها از زمان داره؟
اینکه قسمی از اونها هم هستند که خدای تعالی آنان را واسطه‌های رحمت وجود خود قرارداده، ربطی به زمان و مشمول زمان شدن داره؟
دقت بفرمایید که بنده نپرسیدم در مورد ملائکه چه نقل هایی داریم؟ در مورد اقسام ملائکه نپرسیدم.
بنده به صورت کلی در مورد موجودات مجرد پرسیدم که شما خواسته یا ناخواسته صرفا اونها رو به ملائکه تقلیل دادین.
ضمن اینکه سوال بنده در مورد مشمول زمان نشدن و درک از زمان داشتن موجودات مجرد بود.
هنوز هم ارتباطی بین سوال خودم و پاسخ شما نمیبینم.

صادق;641536 نوشت:
این برهان برای اثبات واجب تعالی است ونه مجردات .
چون مجردات قسم از ممکنات است .

ممنون که این رو فرمودین و اذعان فرمودین که این اثبات ربطی به بحث مجردات نداشت.

صادق;641536 نوشت:
حق تعالی منز ه از کیفت وکمیت است چون این دو وصف مخلوق است ونه وصف خالق .

بحث بنده بر سر کلمات نیست.
کیفیت، صفت، ویژگی، مشخصه، چگونگی، ...
هر کدام از اینها رو که قبول دارید خدا دارد به جای کلمه کیفیت قرار بدین و بعد به سوال بنده جواب بدین.ممنون.
ضمنا بارها بحث بر سر یگانگی خدا ، یکتا بودن خدا، شریک نداشتن خدا و .... مطرح شده است.
همه اینها بحث بر سر کمیت و تعداد واجب الوجود بوده است. اینکه میفرمایید خدا کمیت هم ندارد برای ینده چندان قابل قبول نیست.
البته تعاریف افراد از کلمات متفاوت است.
لطف بفرمایید این کیفیت و کمیتی که حق تعالی منزه از آن است را تعریف بفرمایید.

divoone1985;641570 نوشت:
سلام مجدد.
ممنون از شعرهای وزین حضرت عالی.
اگر منظورتون از دیرپسندی این هست که ینده باید با یک یا دو پاسخ و بدون تفکر حرف شما رو بپذیرم، خوشبختانه این امر از بنده بر نمیاد.
شما رو هم دعوت به این کار نمیکنم. اما اگر مایل هستید، با همین یکی دو سوال بنده، حرف بنده رو بپسندید که "دیر پسندی خوب است بشرط ی که منجر به نا پسندی مطلق نشود"

باسلام مجدد.

هلا مرد آزاده و خوش پسند !
بها مند وبا دانش و ارجمند
تفکر پسندیده آید مرا
چو غنچه پر از خنده آید مرا
کمان و کمندت بزیر آورید
غزال تفکر چو شیر آورید
ولی نا پسندی زگفتار حق
کند بی اثر دانش ماسَبَق

و اما در مورد ارتباط:

بین این سوال و جواب ، بنده ارتباطی ندیدم. تلاش زیادی برای یافتن ارتباط مد نظر شما کردم ولی ارتباطی نبود.
سعی تان مشکور است .
به نظرتون اینکه قسمی از ملائکه مستغرق در جمال جمیل و متحیر در ذات جلیل هستند ربطی به درکی اونها از زمان داره؟
غرض تکمیل شناخت تان از موجودی مجرد است .( دقت نماید )
اینکه قسمی از اونها هم هستند که خدای تعالی آنان را واسطه‌های رحمت وجود خود قرارداده، ربطی به زمان و مشمول زمان شدن داره؟
استقصای بحث پسندیده است چون بی شناخت دقیق از موضوع حمل محمول بر موضوع نتیجه علمی ندارد .
دقت بفرمایید که بنده نپرسیدم در مورد ملائکه چه نقل هایی داریم؟ در مورد اقسام ملائکه نپرسیدم.
شگفتا از شما گرامی !!!!!!!!!!!
بنده به صورت کلی در مورد موجودات مجرد پرسیدم که شما خواسته یا ناخواسته صرفا اونها رو به ملائکه تقلیل دادین.
بحث مصداقی راهکار ملموس برای درک آسان تر مسله است بخصوص مجرد تام فقط فرشتگان اند
وغیر آن نظیر روح مجرد تام نیست .
تقلیل به فرشته ندادم بلکه مصداق اکمل مجرد را برای تان ارایه دادم .

ضمن اینکه سوال بنده در مورد مشمول زمان نشدن و درک از زمان داشتن موجودات مجرد بود.
متوجه سوال تان بوده وهستم لذا همواره عرض نمودم که زمان در ساحه عالم ماده و محسوس مطرح است موجود مجرد فوق زمان ومکان است.
هنوز هم ارتباطی بین سوال خودم و پاسخ شما نمیبینم.
چرا ای گرامی ؟؟؟
ممنون که این رو فرمودین و اذعان فرمودین که این اثبات ربطی به بحث مجردات نداشت.
عجب !!!!!!!!!!
بحث بنده بر سر کلمات نیست.
کیفیت، صفت، ویژگی، مشخصه، چگونگی، ...
هر کدام از اینها رو که قبول دارید خدا دارد به جای کلمه کیفیت قرار بدین و بعد به سوال بنده جواب بدین.ممنون.
ضمنا بارها بحث بر سر یگانگی خدا ، یکتا بودن خدا، شریک نداشتن خدا و .... مطرح شده است.
همه اینها بحث بر سر کمیت و تعداد واجب الوجود بوده است. اینکه میفرمایید خدا کمیت هم ندارد برای ینده چندان قابل قبول نیست.
بزرگوار ذهن شریف تان از عالم ماده کمی بالا بیاور .
کمیت وکیفیت از اوصاف موجودات ممکن الوجود آنهم در عالم ماده است . مجردات چه رسد چه رسد به واجب تعالی منزه از این امور اند .
البته تعاریف افراد از کلمات متفاوت است.
نه خیر کلمات باید معنای روشن خود را داشته باشد تا مورد استفاده قرار گیرد وگرنه ره بجا برده نخواهد شد .
مثلا اگر یکی از روشنی روز ودیگر شب را بفهمد هیچگاه به نتیجه نمی رسد .

لطف بفرمایید این کیفیت و کمیتی که حق تعالی منزه از آن است را تعریف بفرمایید.


معنای کمیت وکیفت مشخص است آنهم برای جناب شما که بحمدالله فیلسوف هستید .
خداوند از هر گونه کمیت وکیفیت منزه است چون آن از اوصاف موجود مادی است وحق تعالی فوق این امور اند .

صادق;641600 نوشت:
ولی نا پسندی زگفتار حق
کند بی اثر دانش ماسَبَق

بله. البته هر کسی خودش رو بر حق و با حق میدونه.

صادق;641600 نوشت:
غرض تکمیل شناخت تان از موجودی مجرد است .

صادق;641600 نوشت:
استقصای بحث پسندیده است چون بی شناخت دقیق از موضوع حمل محمول بر موضوع نتیجه علمی ندارد .

پس از ممنون از مطالب مفیدتان.
البته بهتر بود پس از آشنا کردن بنده با این مفاهیم به سوال بنده هم به طور اخص جواب میدادین و به این کلیات و مقدمات اکتفا نمیکردید.

صادق;641600 نوشت:
شگفتا از شما گرامی !!!!!!!!!!!

از این وجه با هم اشتراک نظر داریم.

صادق;641600 نوشت:
متوجه سوال تان بوده وهستم لذا همواره عرض نمودم که زمان در ساحه عالم ماده و محسوس مطرح است موجود مجرد فوق زمان ومکان است.

بله. این رو قبلا هم فرموده بودید. ولی هنوز برای بنده قبول موجودی فوق زمان که با قانونی تحت زمان اثبات بشه و بعد لفظ ازلی و ابدی (که اصولا با زمان تعریف میشه) در موردش بکار میره ، امکان پذیر نیست.

صادق;641600 نوشت:
چرا ای گرامی ؟؟؟

قبلا توضیح چرایی عدم ارتباط رو عرض کردم.

صادق;641600 نوشت:
کمیت وکیفیت از اوصاف موجودات ممکن الوجود آنهم در عالم ماده است . مجردات چه رسد چه رسد به واجب تعالی منزه از این امور اند .

همانطور که عرض شد ظاهرا معانی کلمات از نظر بنده و شما متفاوت است.
شما به کلماتی نظیر اینها که خود در مورد مجردات بکار بردید چه میگویید؟

صادق;640108 نوشت:
خداوند متعال یکتا و بسیط محض است.

صادق;640149 نوشت:
یک قسم آن که مستغرق در جمال جمیل و متحیر در ذات جلیل می‌باشند و از دیگر خلائق غافل و به دیگر موجودات توجه ندارند.

صادق;626819 نوشت:
وسایط فیوضات الهی از مبدأ اعلی به مراتب پایین تر می باشند

صادق;626819 نوشت:
تمام فرشتگان به عبادت خداوند مشغول هستند

صادق;626819 نوشت:
از فرشتگانی یاد می کند که داراى بال هاى دو گانه و سه گانه‏ و چهارگانه‏اند

صادق;626819 نوشت:
بعضى نسبت به بعضى برتر و داراى توانایى بیش ترند

صادق;626819 نوشت:
خداوند فرشته‏اى دارد که بین نرمى گوش او تا چشمش به اندازه پانصد سال راه به وسیله پرنده‏اى (تیز پرواز) است

صادق;626819 نوشت:
عضى از فرشتگان چنان عظمت دارند که پاهای شان در طبقات پائین زمین ثابت است

صادق;626819 نوشت:
علامه طباطبایی در این باره می گوید : وجود فرشتگان مجهز به چیزى است که مى‏توانند با آن کارى را بکنند که پرندگان آن کار را با بال خود انجام مى‏دهند، یعنى ملائکه هم مجهز به چیزى هستند که با آن از آسمان به زمین و از زمین به آسمان و از جایى به جاى دیگر که مامور باشند مى‏روند.

صادق;641600 نوشت:
آنهم برای جناب شما که بحمدالله فیلسوف هستید

بنده از این جمله تعریف برداشت میکنم و نه تحقیر. امیدوارم در ذهن حضرتعالی هم همینطور بوده باشه.

صادق;641600 نوشت:
خداوند از هر گونه کمیت وکیفیت منزه است چون آن از اوصاف موجود مادی است وحق تعالی فوق این امور اند .

شما چه کلمه رو به جای کیفیت پیشنهاد میکنید تا استفاده بشه؟ بالاخره در مورد صفات و ویژگیهای خدا و مجردات با چه عنوانی باید صحبت کنیم؟

divoone1985;641638 نوشت:
بله. البته هر کسی خودش رو بر حق و با حق میدونه.

باسلام وسپاس .
سلامت کجا رفت ای هوش مند
فروزنده چون مهر بالا بلند ؟

پس از ممنون از مطالب مفیدتان.
البته بهتر بود پس از آشنا کردن بنده با این مفاهیم به سوال بنده هم به طور اخص جواب میدادین و به این کلیات و مقدمات اکتفا نمیکردید.

در نظام خلقت چند دسته از موجودات آفریده شده و وجود دارد:
یک دسته موجوداتی هستند که در پیرامون خود وجود آنها را احساس می‌کنیم و اکثراً از طریق حِس بینایی آنها را می‌بینیم، مانند گیاهان، جمادات،‌حیوانات، آسمان،‌زمین و...
دستة دوم موجوداتی هستند که با حواس ظاهری قابل درک نیستند، ولی وجود دارند، این دسته به سه دسته تقسیم می‌شوند:
أ) یک دسته که آنها را مجرد تام می‌گویند و در آموزه‌های وحیانی از آنها به ملائکه یاد شده است. دربارة این دسته از موجودات غیر محسوس گفته شده: از نظر قرآن موجودات منحصر به محسوسات نیست، زیرا قرآن در میان آفریده‌های الهی (که همه جزئی از جهان خلقت‌اند) از موجودات نام برده که یارایی درک حسی آنان را نداریم.
ب) دسته‌ای از این موجودات ملائکه‌اند به همین دلیل که با حس خود نمی‌توانیم آنان را درک کنیم و از ویژگی‌های وجودی آنان و ماهیت‌شان نمی‌توانیم آگاهی داشته باشیم، مگر همان اندازه که آفریننده آنان در قرآن به ما معرفی کرده است.
بر اساس آیات و روایات معلوم می‌شود که فرشتگان موجودهای جسمانی نیستند و منطبق‌اند بر آنچه که در فلسفه «مجرد» می‌نامیم. ممکن است مجرد برزخی یا مجرد تامّ عقلانی باشند، و یا چه بسا به حسب مراتب فرق کند. برخی فرشتگان «مجرد برزخی»‌اند، یعنی شکل و قیافه ندارند و خواص ماده را دارند، گرچه مادی نیستند، اما برخی مجرد تام‌اند.(1)
ج) دسته دیگر از موجودات نامحسوس و ناملموس، جنیان‌اند. از موجودات غیر محسوس دیگر عالم،‌غیر از فرشتگان که قرآن نام می‌برد و برای ما در شرایط عادی قابل درک حسی نیست، جنیان‌اند. جن در اصل به معنای پوشیدگی است، به همین مناسبت که از چشم انسان پوشیده‌اند.
دربارة اینکه چنین موجوداتی وجود دارد، گرچه همه کس آنها را نمی‌بیند،‌باید گفت: از نظر علمی ثابت شده که در جهان بسیار چیزها وجود دارد که برای ما قبل رؤیت نیست،‌ مثل الکترون‌ها، امواج الکترونیکی، نورهای ماورای بنفش و پرتو ایکس که قابل رؤیت نیستند، اما دانش روز وجود آنها را اثبات کرده است.
پس صِرف این که با حواس خود نمی‌توانیم آنان را حس کنیم، دلیل نبودن آنها نیست. گرچه برخی از عارفان ادعای تجرد جنیان را دارند، ولی حقیقت آن است که جنیان موجودات مادی‌اند و از آتش خلق شده‌اند، ولی به دلیل ظرافت و لطیف بودن وجودشان برای ما نامحسوس‌اند.(2)
3. بالاخره موجودی دیگر که در نظام آفرینش وجود دارد و از دید حس و حواس آدمی پنهان است، روح آدمی است.
از مجموع آموزه‌های وحیانی و آنچه در قرآن و روایات آمده، می‌توان به دست آورد که روح از گونة موجودات غیر مادی است، به علاوه چون در مورد روح به حسب استعمالات قرآنی و عرفی، دریافتیم که شرط اساسی آن دارا بودن شعور و ادراک است، پس اگر با برهانی ثابت کردیم که شعور مجرد است، اثبات خواهد شد که روح انسانی نیز مجرد است.(3)
طبق این بیان معلوم می‌شود که غیر از پدیده‌های محسوس در جهان خلقت، سه دسته موجوداتی هستند که از دید حواس ظاهری آدمی پنهان‌اند، ولی شواهد وحیانی و دلایل عقلانی وجود آنها به روشنی ثابت می‌کند.
اما که آیا هویت کامل موجودات نامحسوس برای ما قبل درک است یانه ؟ باید گفت:
گرچه آدمیان به لحاظ درجه علمی و معرفتی متفاوت‌اند و هر کسی به اندازة توانایی علمی و معرفتی خود می‌تواند از پدیده‌های عالم (اعم از محسوس و غیر محسوس) آگاهی و شناخت پیدا کند،‌ولی در مجموع نباید فراموش کرد شناخت کامل و همه جانبه به معنای دقیق کلمه نسبت به موجودات محسوس برای همه کس ممکن نیست،‌چه رسد به موجودات نامحسوس (نظیر فرشتگان، روح و جنیان)، زیرا در جای خود بحث شده که برخی فلاسفه (حکمای مشّاء) گرچه حدّ تام و رسم تام برای شناخت موجودات مطرح کرده‌اند (که از رهگذر آن شناخت کامل پدیده‌ها تا حدودی امکان پذیر می‌شود) ولی در مقابل حکمای اشراقی با نقد این نظر معتقدند که شناخت پدیده‌های با حدّ تام برای کسی میسور نیست و آدمی تنها به اندازة حد ناقص توان درک پدیده‌ها را دارد.
تفصیل این بحث را در شرح حکمة‌الاشراق جویا شوید.
پس گرچه بدون تردید امکان شناخت حسی، وهمی، خیالی، عقلی و شهودی نسبت به موجودات محسوس و غیر محسوس برای انسان وجود دارد، ولی شناخت کامل و همه جانبة پدیده‌ها برای همه ممکن نیست، مگر کسانی که با مبدأ وحی در ارتباط‌اند، ‌یعنی انبیا و اولیای معصوم علیهم السلام، و گرنه شناخت شهودی اشیا به طور کامل برای عارفان مقدور نیست، چه رسد به فلاسفه و اهل علوم تجربی و حسی و مانند آنها.

پی‌نوشت‌ها:
1. محمدتقی مصباح، معارق قرآن، ص 283 و 293، نشر مؤسسة در راه حق، قم 1367ش.
2. همان، ص 295.
3. همان، ص 359.

از این وجه با هم اشتراک نظر داریم.
بارک الله بر جوان پیلتن
مشترک باشد با این کم سخن

بله. این رو قبلا هم فرموده بودید. ولی هنوز برای بنده قبول موجودی فوق زمان که با قانونی تحت زمان اثبات بشه و بعد لفظ ازلی و ابدی (که اصولا با زمان تعریف میشه) در موردش بکار میره ، امکان پذیر نیست.
پس اشاره می شود :
درباره حقیقت زمان اقوال عجیبی بسیار است، ولی به طور کلی همه بر این نظریه اتفاق دارند که زمان، نوعی مقدار و کمیت متصل است که ویژگی آن، قرار ناپذیری می‌باشد و به واسطه حرکت عارض بر اجسام می‌شود ( آموزش فلسفه، ج 2، ص 142.)

قبلا توضیح چرایی عدم ارتباط رو عرض کردم.
باز گو آن نکته ی پر راز را
باز گو آن نغز وآن آواز را

همانطور که عرض شد ظاهرا معانی کلمات از نظر بنده و شما متفاوت است.
نیست فرقی در میان حب وعشق
شام در معنا نباشد جز دمشق

شما به کلماتی نظیر اینها که خود در مورد مجردات بکار بردید چه میگویید؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
بنده از این جمله تعریف برداشت میکنم و نه تحقیر. امیدوارم در ذهن حضرتعالی هم همینطور بوده باشه.

قطعا چنین است .
مدح تعریف است تحریق حجاب
فارغ است از مدح وتعریف آفتاب

شما چه کلمه رو به جای کیفیت پیشنهاد میکنید تا استفاده بشه؟ بالاخره در مورد صفات و ویژگیهای خدا و مجردات با چه عنوانی باید صحبت کنیم؟


شما خود عالم الفاظ باشید
بصیر وسرور و سر باز باشید
معانی هر گز اندر لفظ ناید
چو بحر قلزوم اندر ظرف ناید

صادق;641691 نوشت:
در نظام خلقت چند دسته از موجودات آفریده شده و وجود دارد:
یک دسته موجوداتی هستند که در پیرامون خود وجود آنها را احساس می‌کنیم و اکثراً از طریق حِس بینایی آنها را می‌بینیم، مانند گیاهان، جمادات،‌حیوانات، آسمان،‌زمین و...
دستة دوم موجوداتی هستند که با حواس ظاهری قابل درک نیستند، ولی وجود دارند، این دسته به سه دسته تقسیم می‌شوند:
أ) یک دسته که آنها را مجرد تام می‌گویند و در آموزه‌های وحیانی از آنها به ملائکه یاد شده است. دربارة این دسته از موجودات غیر محسوس گفته شده: از نظر قرآن موجودات منحصر به محسوسات نیست، زیرا قرآن در میان آفریده‌های الهی (که همه جزئی از جهان خلقت‌اند) از موجودات نام برده که یارایی درک حسی آنان را نداریم.
ب) دسته‌ای از این موجودات ملائکه‌اند به همین دلیل که با حس خود نمی‌توانیم آنان را درک کنیم و از ویژگی‌های وجودی آنان و ماهیت‌شان نمی‌توانیم آگاهی داشته باشیم، مگر همان اندازه که آفریننده آنان در قرآن به ما معرفی کرده است.
بر اساس آیات و روایات معلوم می‌شود که فرشتگان موجودهای جسمانی نیستند و منطبق‌اند بر آنچه که در فلسفه «مجرد» می‌نامیم. ممکن است مجرد برزخی یا مجرد تامّ عقلانی باشند، و یا چه بسا به حسب مراتب فرق کند. برخی فرشتگان «مجرد برزخی»‌اند، یعنی شکل و قیافه ندارند و خواص ماده را دارند، گرچه مادی نیستند، اما برخی مجرد تام‌اند.(1)
ج) دسته دیگر از موجودات نامحسوس و ناملموس، جنیان‌اند. از موجودات غیر محسوس دیگر عالم،‌غیر از فرشتگان که قرآن نام می‌برد و برای ما در شرایط عادی قابل درک حسی نیست، جنیان‌اند. جن در اصل به معنای پوشیدگی است، به همین مناسبت که از چشم انسان پوشیده‌اند.
دربارة اینکه چنین موجوداتی وجود دارد، گرچه همه کس آنها را نمی‌بیند،‌باید گفت: از نظر علمی ثابت شده که در جهان بسیار چیزها وجود دارد که برای ما قبل رؤیت نیست،‌ مثل الکترون‌ها، امواج الکترونیکی، نورهای ماورای بنفش و پرتو ایکس که قابل رؤیت نیستند، اما دانش روز وجود آنها را اثبات کرده است.
پس صِرف این که با حواس خود نمی‌توانیم آنان را حس کنیم، دلیل نبودن آنها نیست. گرچه برخی از عارفان ادعای تجرد جنیان را دارند، ولی حقیقت آن است که جنیان موجودات مادی‌اند و از آتش خلق شده‌اند، ولی به دلیل ظرافت و لطیف بودن وجودشان برای ما نامحسوس‌اند.(2)
3. بالاخره موجودی دیگر که در نظام آفرینش وجود دارد و از دید حس و حواس آدمی پنهان است، روح آدمی است.
از مجموع آموزه‌های وحیانی و آنچه در قرآن و روایات آمده، می‌توان به دست آورد که روح از گونة موجودات غیر مادی است، به علاوه چون در مورد روح به حسب استعمالات قرآنی و عرفی، دریافتیم که شرط اساسی آن دارا بودن شعور و ادراک است، پس اگر با برهانی ثابت کردیم که شعور مجرد است، اثبات خواهد شد که روح انسانی نیز مجرد است.(3)
طبق این بیان معلوم می‌شود که غیر از پدیده‌های محسوس در جهان خلقت، سه دسته موجوداتی هستند که از دید حواس ظاهری آدمی پنهان‌اند، ولی شواهد وحیانی و دلایل عقلانی وجود آنها به روشنی ثابت می‌کند.
اما که آیا هویت کامل موجودات نامحسوس برای ما قبل درک است یانه ؟ باید گفت:
گرچه آدمیان به لحاظ درجه علمی و معرفتی متفاوت‌اند و هر کسی به اندازة توانایی علمی و معرفتی خود می‌تواند از پدیده‌های عالم (اعم از محسوس و غیر محسوس) آگاهی و شناخت پیدا کند،‌ولی در مجموع نباید فراموش کرد شناخت کامل و همه جانبه به معنای دقیق کلمه نسبت به موجودات محسوس برای همه کس ممکن نیست،‌چه رسد به موجودات نامحسوس (نظیر فرشتگان، روح و جنیان)، زیرا در جای خود بحث شده که برخی فلاسفه (حکمای مشّاء) گرچه حدّ تام و رسم تام برای شناخت موجودات مطرح کرده‌اند (که از رهگذر آن شناخت کامل پدیده‌ها تا حدودی امکان پذیر می‌شود) ولی در مقابل حکمای اشراقی با نقد این نظر معتقدند که شناخت پدیده‌های با حدّ تام برای کسی میسور نیست و آدمی تنها به اندازة حد ناقص توان درک پدیده‌ها را دارد.
تفصیل این بحث را در شرح حکمة‌الاشراق جویا شوید.
پس گرچه بدون تردید امکان شناخت حسی، وهمی، خیالی، عقلی و شهودی نسبت به موجودات محسوس و غیر محسوس برای انسان وجود دارد، ولی شناخت کامل و همه جانبة پدیده‌ها برای همه ممکن نیست، مگر کسانی که با مبدأ وحی در ارتباط‌اند، ‌یعنی انبیا و اولیای معصوم علیهم السلام، و گرنه شناخت شهودی اشیا به طور کامل برای عارفان مقدور نیست، چه رسد به فلاسفه و اهل علوم تجربی و حسی و مانند آنها.

سلام مجدد و مشدد.
اگرچه مطالب بسیاری رو در این قسمت مطرح کردید و مباحث جدیدی مانند جنیان رو به بحث اضافه کردید که جای بحث بسیاری داره، از پرداختن به اونها پرهیز میکنم.
زیرا تصور میکنم بنده قادر به بیان درست شیوه تفکرم و منظورم نیستم و جنابعالی رو وادار به پاسخگویی به مباحث دیگری غیر از آنچه منظورم هست میکنم. لذا از بحث بیشتر در این زمینه خودداری میکنم.

صادق;641691 نوشت:
درباره حقیقت زمان اقوال عجیبی بسیار است، ولی به طور کلی همه بر این نظریه اتفاق دارند که زمان، نوعی مقدار و کمیت متصل است که ویژگی آن، قرار ناپذیری می‌باشد و به واسطه حرکت عارض بر اجسام می‌شود ( آموزش فلسفه، ج 2، ص 142.)

در این زمینه هم شما مجددا به تعریف زمان پرداختید که اگرچه مفید است و شاید برای افراد متبحری چون شما کافی باشد تا منظور را درک کنید اما برای امثال بنده توضیح بیشتر و دقیق تری به سوالات لازم است تا منظور حضرتعالی رو درک کنیم. لذا در این مورد هم سوال بنده همانگونه که عرض شد باقیست.

صادق;641691 نوشت:
باز گو آن نکته ی پر راز را
باز گو آن نغز وآن آواز را

در پست 62 به تفصیل عرض شد که البته شما به اختصار پاسخ دادید ولی گره از کار من گشوده نشود.

صادق;641691 نوشت:
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

در سوال بنده ابهامی وجود داشت؟ کاش توضیح میدادید.

صادق;641691 نوشت:
شما خود عالم الفاظ باشید
بصیر وسرور و سر باز باشید
معانی هر گز اندر لفظ ناید
چو بحر قلزوم اندر ظرف ناید

این شعر به جای خود صحیح.
ولی در نهایت باید با کلمات منظور را بیان کرد. متاسفانه ابزار دیگری در اختیار نیست.
کاش در این مورد هم توضیح بیشتری میدادید.
ممنون

http://www.askdin.com/thread45940.html
سوال :
تصور وجود بدون مختصات زمانی و مکانی ؟

پاسخ :
گرچه سوال کمی مبهم است ومعلوم نیست که پرسشگر محترم در پی طرح چه مسله ی است
ولی اجمالا باید اشاره شود زمانمندی ومکان مندی از لوازم موجودات مادی وجسمانی است مجودات مجرد منزه از مکان است چه رسد به وجود حق تعالی که فوق تجرد است . تبیین مسله به بیان ساده تر این که :
چون جسم، مرکّب از اجزا است و هر مرکبّی نیاز به اجزایش دارد و هر چیزی که نیازمند باشد، ممکن الوجود است و نیاز به علت دارد، در صورتی که خداوند واجب الوجود و ازلی و ابدی است.
هم چنین اگر خداوند جسم باشد، نیاز به مکان و زمان دارد.
اگر خداوند مکان داشته باشد، محدود می‌شود و محدودیت هم از خواص ممکن است و خداوند غیرمحدود و غیر متناهی است، زیرا اگر محدود و متناهی باشد، مرکّب و محتاج خواهد شد. پس خداوند مکان ندارد و محال است که مکان داشته باشد. او فوق زمان و مکان است و محیط بر این دو می‌باشد. پس جسم هم نمی‌تواند باشد.
در هر حال جسم بودن خداوند (چه به تعریف تجربی و چه به تعریف فلسفی) نشانه نیاز خداوند، هم به اجزا و هم به زمان و مکان است، در حالی که خداوند موجود بی نیاز است. یعنی اگر نیازمند باشد، باید علتی نیاز او را برطرف کند، پس واجب الوجود نخواهد بود.
هم چنین فرض جسم بودن خداوند، به این معنا خواهد بود که قبل از وجود الهی، اجزائی باشند که خداوند از آنها ترکیب یافته باشد، در حالی که هر چیزی آفریده خداوند است، همین طور مکان و زمان (که از اجسام انتزاع می­شوند) آفریده الهی می‌باشند و خداوند برتر از زمان و مکان است.
جسم بودن خداوند، به معنای محدودیت ذات او به آن مکان و غیبت او از مکان های دیگر و از عالم مجردات خواهد بود، در حالی که خداوند موجود نامحدود است. بنابراین به دلائل متعدد خداوند نمی‌تواند جسم باشد.



http://www.askdin.com/thread45940-5.html
سوال :
پس اینکه گفته می شود فرشتگان در آسمانند به چه معناست؟
علم و دانش و یا معرفت به بودن این موجودات چگونه حاصل شده است و به اثبات رسیده است؟
آیا این حصول برای همه امکانپذیر است یا نه؟

پاسخ در چند محور بیان می شود:
الف_ فرشتگان موجودات شریف و ارزشمندی هستند که واسطه بین خداوند متعال و عالم محسوس به شمار می‏آیند. در همه حوادث بزرگ و کوچک جهان نقش دارند؛ بر هر امری با توجه به ابعاد و جنبه‏های مختلف آن یک یا چند فرشته گمارده شده است. نقش فرشتگان در حوادث و جریان‏ها، اجرای فرمان الاهی و تثبیت آن در جایگاه ویژه‏اش است. برخی بر این مطلب تصریح نموده که ما آدمیان به دلیل این از طریق حس و یا عقل نمی توانیم آن ها را درک نماییم، از ماهیت آنان اطلاعی نداریم جز آن که در قرآن کریم در باره آن ها سخن گفته شده ،از این رو حقیقت فرشتگان چندان برای ما روشن نیست. ابهام در درک حقیقت وجودی آن هاست ؛ مثلا در اصطلاح فلاسفه به عالم فرشتگان عالم عقول می گویند. این موجودات به عنوان عقل که حقیقتی غیر از موجودات عادی است،تعریف می شوند.
با توجه به منابع نقلی می دانیم که فرشتگان کارگزاران نظام هستی و وسایط فیوضات الهی از مبدأ اعلی به مراتب پایین تر می باشند ؛ عالم فرشتگان چون عقل محض بوده و نهایت ادراک و معرفت در آن موج می زند، همه رفتارها بر اساس همین معرفت و ادراک شکل می گیرد. عبودیت محض در آن حاکم است، همچون انسان هایی که به واسطه معرفت بالایی که نسبت به خداوند پیدا می کنند، در تمام طول زندگی ذره ای از محور عبودیت و بندگی خداوند در همه افعال شان خارج نمی شوند .
در ساختار وجودی فرشتگان از آن جا که عقل محض حاکم است ،تمام فرشتگان به عبادت خداوند مشغول هستند. (1)
ب_ خداوند در سوره فاطر از فرشتگانی یاد می کند که داراى بال هاى دو گانه و سه گانه‏ و چهارگانه‏اند:
جاعِلِ الْمَلائِکَةِ رُسُلًا أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ؛(2)خداوند فرشتگان را رسولانی گردانید که دارای بالای های دو ،دو ، سه سه ، چهاراند.
بعید نیست منظور از بال و پر،قدرت جولان و توانایى بر فعالیت بوده که بعضى نسبت به بعضى برتر و داراى توانایى بیش ترند.
براى آن ها مراتب در بال ها قائل شده که بعضى داراى چهار و بعضى داراى شش و بعضى داراى هشت بالند.
" اجنحه" جمع" جناح" (بر وزن جمال) به معنى بال پرندگان است که همانند دست براى انسان مى‏باشد. از آن جا که بال وسیله نقل و انتقال پرندگان و حرکت و فعالیت آن ها است، گاهى این کلمه در فارسى یا در عربى به عنوان کنایه از وسیله حرکت و اعمال قدرت و توانایى به کار مى‏رود، مثلا گفته مى‏شود فلان کس بال و پرش سوخته شد، کنایه از اینکه نیروى حرکت و توانایى از او سلب گردید، یا فلان کس را زیر بال و پر خود گرفت، یا انسان باید با دو بال علم و عمل پرواز کند.
در موارد دیگر نیز تعبیراتى مانند" عرش" و" کرسى" و" لوح" و" قلم" دیده مى‏شود که معمولا توجه به مفاهیم معنوى آن ها است، نه جسم مادى آن.
البته بدون قرینه نمى‏توان الفاظ قرآنى را بر غیر معانى ظاهرى آن ها حمل کرد، اما در آن جا که پاى قرائن روشن در کار است، مشکلى ایجاد نمى‏شود.
در بعضى از روایات آمده است:" جبرئیل (پیک وحى خداوند) ششصد بال دارد! هنگامى که با این حالت پیامبر را ملاقات کرد ، بین زمین و آسمان را پر کرده بود"! (3)
یا اینکه" خداوند فرشته‏اى دارد که بین نرمى گوش او تا چشمش به اندازه پانصد سال راه به وسیله پرنده‏اى (تیز پرواز) است"!
یا اینکه در نهج البلاغه هنگامى که سخن از عظمت فرشتگان پروردگار در میان است، مى‏فرماید:
و منهم الثابتة فى الارضین السفلى اقدامهم، و المارقة من السماء العلیا اعناقهم، و الخارجة من الاقطار ارکانهم، و المناسبة لقوائم العرش اکتافهم؛
بعضى از فرشتگان چنان عظمت دارند که پاهای شان در طبقات پائین زمین ثابت است . گردن شان از آسمان برین برتر، ارکان وجودشان از اقطار جهان بیرون رفته و شانه‏های شان براى حمل عرش پروردگار متناسب است"! (4)
این گونه تعبیرات را بر جنبه‏هاى جسمانى مادى نمى‏توان حمل کرد، بلکه بیانگر عظمت معنوى و ابعاد قدرت آن ها است.
بال تنها براى حرکت در جو زمین به کار مى‏خورد، چرا که اطراف کره زمین را هواى فشرده گرفته، پرندگان به وسیله بال شان روى امواج هوا قرار مى‏گیرند. مى‏توانند بالا و پائین بروند، ولى از محیط جو زمین که خارج شویم، در آن جا که هوا نیست، بال کوچک ترین تاثیرى براى حرکت ندارد، و از این نظیر درست مانند سائر اعضا مى‏باشد.
از این گذشته فرشته‏اى که پاهاى او در اعماق زمین و سر او از برترین آسمان بالاتر است، نیازى به پرواز جسمانى ندارد!
علامه طباطبایی در این باره می گوید : وجود فرشتگان مجهز به چیزى است که مى‏توانند با آن کارى را بکنند که پرندگان آن کار را با بال خود انجام مى‏دهند، یعنى ملائکه هم مجهز به چیزى هستند که با آن از آسمان به زمین و از زمین به آسمان و از جایى به جاى دیگر که مامور باشند مى‏روند.
قرآن نام آن را" جناح" (بال) گذاشته، نامگذارى مستلزم آن نیست که بگوییم ملائکه دو بال نظیر بال پرندگان دارند که پوشیده از پر است، چون صرف اطلاق لفظ مستلزم معنای معهود در ذهن ما نمی باشد، هم چنان که الفاظ دیگر نیز مستلزم معانى معهود نمى‏باشد، مثلا وقتى کلمه عرش و کرسى و لوح و قلم را در باره خدا اطلاق مى‏کنیم، نمى‏گوییم عرش و کرسى و لوح و قلمش نظیر کرسى و لوح و قلم ماست. بله از لفظ جناح مى‏فهمیم نتیجه‏اى را که پرندگان از بال هاى خود مى‏گیرند، ملائکه هم آن نتیجه را مى‏گیرند. اما اینکه چطور آن نتیجه را مى‏گیرند، از لفظ جناح نمى‏توان به دست آورد.
جمله" أُولِی أَجْنِحَةٍ مَثْنى‏ وَ ثُلاثَ وَ رُباعَ" صفت ملائکه است. کلمه" مثنى" و" ثلاث" و" رباع" هر سه الفاظى هستند که بر تکرار عدد دلالت دارند، یعنى کلمه "مثنى" به معناى دو تا دو تا، کلمه" ثلاث" به معناى سه تا سه تا، کلمه" رباع" به معناى چهار تا چهار تا است. گویا فرموده خداوند بعضى از فرشتگان را دو بال داده، بعضى را سه بال و بعضى را چهار بال. جمله" یَزِیدُ فِی الْخَلْقِ ما یَشاءُ" اشاره به این نکته است که بعضى از ملائکه بیش از چهار بال دارند. (5)
بر این اساس تعداد بیش تر بال ها، می تواند نشان از مأموریت های بیش تر الهی داشته باشد، یا مأموریت های خاصی که هر فرشته های با بال های مختلف می تواند آن ها را به انجام برساند.
ج_ در آموزه های دینی سخن از آمد و رفت فرشتگان و فرود آمدن آن ها از آسمان و مانند آن بسیار مطرح شده. ولی همه این گونه تعبیرات در واقع کنایه از حقایقی خاص است که از باب تفهیم طوری بیان شده که برای مردم قابل درک باشد و گرنه آن ها موجودات مجرد و منزه از زمان و مکان و مانند آن است، چه این که مراد از آسمانی که فرشتگان از آن می آیند،کرات بالای سر ما و آسمان مادی نیست ،بلکه مراد،سمان معنوی است. (6)

پی نوشت ها:
1. محمدتقی مصباح ، معارف قرآن ، موسسه آموزشی و پژوهشی امام خمینی ، قم، 1380 ش،ص 283 .
2. فاطر(35) آیه 1.
3. تفسیر على بن ابراهیم ،طبق نقل نور الثقلین ،ج 4 ،ص 349.
4. همان،ص 5.
5. نهج البلاغه، نشر موسسه امیر المومنین، قم، 1380 ش، خطبه 1.
6. المیزان، ج17، ص6.

http://www.askdin.com/thread45940-6.html
سوال:
عقل پیش از اثبات وجود خدا و خصوصیات و کیفیت آن چگونه به وجود موجوات مجرد پی میبرد؟
چگونه امکانپذیر است که درکی از زمان داشت ولی مشمول آن نشد؟
چگونه میتوان فهمید که موجود مجرد(به فرض وجود) درک از زمان دارد ولی زمانمند نیست؟
پاسخ :
عقل قبل از اثبات خدا به وجود مجردات پی نبرد .
بلکه این حقایق در طول هم برای عقل قابل درک است بدین بیان :
الف : از نظر عقلی و فلسفی دلایل بسیاری بر وجود حق تعالی اقامه شده که بهترین آن برهان صدیقین است و تبیین برهان صدیقین بر اساس تقریر صدرالمتألهین نیاز مند بیان سه مقدمه است:
1. اصالت وجود و اعتباری بودن ماهیت.
2. مراتب داشتن وجود و تشکیک خاص بین علت و معلول، به گونه‌ای که وجود معلول، استقلالی از وجود علت هستی بخش ندارد.
3. ملاک نیاز معلول به علت، همان ربطی بودن و تعلقی بودن وجود آن نسبت به علت و ضعف مرتبه وجود آن است. تا کم ترین ضعفی در موجودی وجود داشته باشد، بالضروره معلول و نیازمند به موجود عالی تری خواهد بود و هیچ گونه استقلالی از آن نخواهد داشت.
بنا بر این برهان صدیقین بر اساس حکمت صدرایی چنین است:
مراتب وجود به استثنای عالی‌ترین مرتبه آن - که دارای کمال نامتناهی و بی‌نیازی و استقلال مطلق می‌باشد - عین ربط و وابستگی است. اگر آن مرتبه اعلى تحقق نمی‌داشت، سایر مراتب هم تحقق نمی‌یافت؛ زیرا لازمه فرض تحقق سایر مراتب بدون تحقق عالی‌ترین مرتبه وجود این است که مراتب مزبور مستقل و بی‌نیاز از آن باشند،‌ در حالی که حیثیت وجودی آن ها عین ربط و فقر و نیازمندی است. (1)
ب) یکی از ساحات عالم غیب ملایکه اند؛ وجود فرشته در فلسفه با دلایل متعدد اثبات شده که در ورای عالم مادی و محسوس و عالم مثال و برزخ، عالم دیگری است که از آن به عالم عقل تعبیر می شود و آن ها موجوداتی بسیط هستند.
حکمای الهی چند دلیل عقلی بر اثبات موجودات مجرد که از آن ها در فلسفه به عقل و در آموزه‌های وحیانی به ملائکه (فرشتگان) یاد می‌شود، بیان کرده، از آن جمله این که خداوند متعال یکتا و بسیط محض است. از او جز یک حقیقت بسیط صادر نمی گردد . هرگز او بدون واسطه علت موجودات کثیره نخواهد بود، چون از بسیط صرف جزء بسیط صادر نمی‌گردد، هیچ یکی از موجودات نظیر جسم، ماده، صورت، نفس اعراض، نمی‌توانند از خداوند بدون واسطه صادر شده باشند، زیرا جسم که مرکب است و صدور مرکب از بسیط محض محال است، پس جسم صادر اول و واسط صدور سایر موجودات نیست، ماده نیز نمی‌تواند واسطه صدور باشد، زیرا صلاحیت فاعلی ندارد و ماده قوه و استعداد محض است.
صورت نیز نمی‌تواند واسطه صدور اشیا باشد، چون صورت در فاعلیت خود محتاج ماده است. صورت اگر صادر اول از خداوند باشد و واسطه صدور اشیا باشد، بدین معنا است که قبل از ماده تحقق داشته ،در حالی که صورت تقدم وجودی بر ماده اول ندارد.
نفس نیز نمی‌تواند صادر اول از خدا و سبب پیدایش موجودات بعدی باشد، چون نفس در کارهایش نیازمند بدن است. اگر قبل از بدن به عنوان صادر اول تلقی شود ، معنایش این است که کارهایش را بدون بدن انجام داده ، واسطه صدور موجودات گردیده ،در حالی که نفس در فاعلیت خود نیازمند بدن است.
همچنین اعراض نمی توانند صادر اول و سبب و واسطه صدور اشیا از حق تعالی باشند، چون اعراض بدون جواهر نمی‌توانند تحقق پیدا کنند، پس نمی‌توانند به عنوان صادر اول واسطه صدور جواهر از مبدء اول گردند.
بنا بر این به طور یقین موجود مجردی به نام عقل (فرشته) صادر اول و بسیط و اولین آفریده است. سبب و واسطه خلقت موجود بعد از خود شده، به همین ترتیب سلسله موجودات مجرد یکی پس از دیگری به وجود آمده تا نوبت به خلقت جهان طبیعت رسیده است. (2)
ج) موجود دیگر که جزء موجودات غیر مادی است وجود روح است؛ در فلسفه دلایل متعددی برای اثبات روح بیان شده، روح در اصطلاح فلسفی به نفس تعبیر شده است. با بیان مقدمه ای به دو دلیل عقلی و فلسفی برای اثبات روح و نفس اشاره می کنیم.
انسان از دو بعد جسم و روح تشکیل شده و روح در هیچ یک از اجزاى بدن مستقر نیست؛ بلکه امرى مجرد است و با بدن همراهى و نسبت به آن نوعى تدبیر و فرماندهى و سرپرستى دارد. همچنان که خداوند حاکم فرمانروا و مدبر هستى و جهان است؛ ولى نه به این معنا که در جایى مستقر باشد بلکه احاطه قیومى به عالم دارد.
روح نیز با بدن در مرتبه پایین‏ترى شبیه همین رابطه را دارد. بنا بر این رابطه روح و بدن را هرگز از منظر فیزیولوژیک نمى‏توان نگریست؛ زیرا فیزیولوژى تنها قادر به کشف روابط اجزا و عناصر فیزیکى و بدنى است.
پس روح چیزى غیر از جسم انسان است و حیات انسان نیز به همین حقیقت وابسته است. به طورى که وقتى روح نباشد، بدن چونان لفظ بى‏معنایى خواهد بود و جسم نیز هم چون سایر جمادات خواهد گشت.
امّا دلایل عقلى: دلایل فلسفى و عقلى بسیارى بر تجرد نفس اقامه شده است که در این جا به دو دلیل اکتفا مى‏کنیم:
1- بوعلى سینا برهانى به این کیفیت آورده: اگر انسان در جایى قرار بگیرد که توجهش به بدن جلب نشود، به طورى که از همه جهت در اعتدال باشد و هیچ عاملى نظیر گرسنگى، تشنگى، گرما، سرما و حتى وزش باد نظر او را به بدن مادى جلب نکند، اگر توجهش را به خودش متمرکز سازد، خود را مى‏یابد و مسلم این «خود» غیر از بدن است.
2- از خواص ماده تجزیه پذیرى است؛ یعنى، ماده را مى‏توان به دو قسم و سپس به چهار قسم و ... تجزیه کرد؛ ولى هر چه در نفس خویش دقت کنید، درمى‏یابید که امکان ندارد حتى پیرو بدن به دو قسم و بیشتر تجزیه شود؛ یعنى، هرگز «دو تا نیمه من» نخواهید داشت و این دلیل تجرد نفس و غیر مادى بودن آن است. (3)

پی‌نوشت‌ها:
1. ر،ک: محمد تقی مصباح آموزش فلسفه،نشر سازمان تبلیغات اسلامی، قم 1368ش. ج 2، ص 342.
2. کشف المراد فی شرح تجرید الاعتقاد، ص 177 و 178 ؛ حکمت الهی (تالیف الهی قمشه‌ای) ص 294.
3. آیت‏اللّه‏ سبحانى، اصالت روح از نظر قرآن، نشر موسسه امام صادق، قم، ص235 ونیز ر،ک : آیت‏اللّه‏ حسن‏زاده، معرفت نفس، نشر موسسه فرهنگی رجا ء، تهران، ج2، ص210.

موضوع قفل شده است