***جزیره خضراء***
تبهای اولیه
شخصي به نام «زينالدّين علي بن فضل مازندراني»، در سال 690 ق. از سرزمين «بربر»، طي سفري به اقيانوس اطلس، سه روز با كشتي در دل آب، حركت ميكند تا به جزاير روافض (شيعيان) ميرسد. در آنجا مطلع ميشود كه جزيرهاي به نام جزيرة خضرا وجود دارد كه فرزندان حضرت وليعصر(ع) در آنجا زندگي ميكنند. وي مدت چهل روز در همان محل اسكانش ميماند. پس از چهل روز، هفت كشتي حامل مواد غذايي، از جزيره خضرا، به اين جزيره ميآيد.
يكي از موضوعهاي مرتبط با زندگي و شخصيت امام مهدي(ع) كه در مجامع مختلف درباره آن پرسش ميشود، موضوع «جزيره خضرا» است. بسياري ميپرسند آيا واقعاً امام زمان(ع) در اين جزيره دوردست در اقيانوس اطلس زندگي ميكند؟ آيا چنانكه برخي ميگويند: ياران و فرزندان آن حضرت نيز در اين جزيرهاند؟ و... در پاسخ اين پرسشها بايد گفت كه موضوع «جزيره خضرا» به عنوان محل اقامت و زندگاني حضرت وليعصر(ع) در عصر غيبت كبري، برگرفته از حكايتي است كه عالمان شيعه، درباره استناد آن، اتّفاقنظر ندارند؛ گروهي آن را پذيرفته و در نتيجه معتقد به وجود جزيره خضرا هستند و جمعي، آن را بياعتبار دانسته و اساساً وجود چنين جزيرهاي را رد ميكنند. در اينجا براي روشنتر شدن موضوع به بررسي اين ديدگاهها مهمترين دلايل دو گروه ميپردازيم.
1. ديدگاه موافقان
اين گروه از عالمان شيعه حكايت جزيره خضرا را اينگونه نقل ميكنند:
شخصي به نام «زينالدّين علي بن فضل مازندراني»، در سال 690 ق. از سرزمين «بربر»، طي سفري به اقيانوس اطلس، سه روز با كشتي در دل آب، حركت ميكند تا به جزاير روافض (شيعيان) ميرسد. در آنجا مطلع ميشود كه جزيرهاي به نام جزيرة خضرا وجود دارد كه فرزندان حضرت وليعصر(ع) در آنجا زندگي ميكنند. وي مدت چهل روز در همان محل اسكانش ميماند. پس از چهل روز، هفت كشتي حامل مواد غذايي، از جزيره خضرا، به اين جزيره ميآيد. ناخداي كشتي، او را با نام و نام پدرش، صدا ميزند و ميگويد: «مشخصات تو را به من گفتهاند و اجازه دادهاند كه تو را به جزيره خضرا ببرم». آنگاه او را به آنجا ميبرد. پس از شانزده روز دريانوردي، سرانجام به «آبهاي سفيد»ي ميرسند و ناخدا توضيح ميدهد كه اين آبها، مانند «سور بلد» (ديوار شهر) جزيره را در بر گرفته است و كشتيهاي دشمنان، هرگز نميتوانند از آنها بگذرند و به بركت وجود حضرت وليعصر(ع) در آن غرق ميشوند.
سپس به جزيره خضرا ميرسد. در آنجا جمعيت انبوهي را با بهترين لباسها و نيكوترين وضع مشاهده ميكند و شهري بسيار آباد، با درختاني سرسبز و انواع ميوهها و بازارهاي بسيار و ساختمانهاي مجلل از سنگهاي شفاف رخام ميبيند. شخص بزرگواري به نام سيّد شمسالدّين كه او را نوة پنجم امام زمان(ع) معرفي ميكنند، مسئول تعليم، تربيت و اداره جزيره خضرا و نايب خاص حضرت(ع) در آن جزيره است. او مستقيماً از امام(ع) فرمان ميگيرد، ولي آن حضرت را نميبيند و تنها، هر صبح جمعه نامهاي به خط امام(ع) در نقطه معيني گذاشته ميشود كه در آن، اوامر آن حضرت و آنچه تا يك هفته مورد نياز خواهد بود، نوشته شده است.
علي بن فاضل، مدت هجده روز، در آن جزيره اقامت ميكند، و از محضر سيّد شمسالدّين، استفاده ميكند و پس از آن، به او دستور ميرسد كه به وطنش بازگردد. 1
علي بن فاضل، آنچه را از سخنان سيّد شمسالدّين، استفاده ميكند در كتابي به نام الفوائد الشّمسيّه گرد ميآورد و ماجراي تشرف خود را براي تني چند از عالمان معاصر خويش بازگو ميكند.
«فضل بن يحيي طيبي»، نويسنده قرن هفتم هجري قمري، در 11 شوال 669 ق، اين حكايت را از زبان علي بن فاضل در شهر حلّه ميشنود و آن را در كتابي با نام جزيرة الخضراء گرد ميآورد. اين كتاب، از سوي عالمان زير مورد توجه واقع شده است:
ـ شهيد اوّل، آن را به خط خود نوشته، و خط او در خزانه اميرالمؤمنين(ع) پيدا شده است.
ـ محقق كركي، آن را به فارسي برگردانده است.
ـ علّامه محمّد باقر مجلسي، آن را در بحارالأنوار نقل كرده است.
ـ شيخ حر عاملي، آن را در كتاب إثبات الهداة درج نموده است.
ـ وحيد بهبهاني، به مضمون آن فتوي داده است.
ـ بحرالعلوم، در كتاب رجال خويش، آن را مورد استناد قرار داده است.
ـ قاضي نورالله شوشتري، محافظت بر آن را بر هر مؤمني لازم داشته است.
ـ ميرزا عبدالله اصفهاني (افندي) آن را در كتاب رياضالعلماء نقل كرده است.
ـ ميرزاي نوري، آن را در كتاب جنةالمأوي و النجم الثاقب آورده است.
البته، حكايتي نيز دربارة محل اقامت امام مهدي(ع) از سوي شخصي به نام انباري نقل شده است، ولي به دليل آنكه وي، آن را از شخصي مجهول نقل كرده است، به همان حكايت پيشين بسنده ميكنيم.2
براساس حكايت علي بن فاضل، امام مهدي(ع) و فرزندان ايشان، در جزيره خضرا، واقع در اقيانوس اطلس سكونت دارند، و همه ساله، در موسم حج، حج ميگزارند و پس از زيارت پدران و اجداد طاهرينشان(ع) در حجاز، عراق و طوس، مجدداً به اين جزيره باز ميگردند. آن حضرت(ع) غالباً در اين جزيره اقامت دارند.3
2. ديدگاه مخالفان
جمعي از عالمان شيعه، حكايت يادشده را كه بر وجود جزيره خضراء به عنوان محل اقامت غالب حضرت امام زمان(ع) دلالت ميكند، داراي اشكال ميدانند و از آنجا كه دليل ديگري در دست نيست، وجود چنان جزيرهاي را نميپذيرند.
پيش از نقل اشكالهاي وارد بر اين حكايت، لازم است اشارهاي به سند آن داشته باشيم. علّامه مجلسي در كتاب خود مينويسد:
رسالهاي مشهور به داستان جزيرة خضرا واقع در درياي سفيد يافتم. چون اين رساله در بردارندة ياد كساني است كه آن حضرت را ديدهاند و همچنين در آن مطالب شگفتانگيزي وجود دارد دوست دارم آن را در اينجا بياورم. از آنجا كه اين رساله را در اصول (كتابهاي روايي) معتبر نيافتم براي آن بابي مستقل گشودم و آن را آنگونه كه يافتم نقل ميكنم.4
وي آنگاه به نقل حكايت ميپردازد. در آغاز حكايت پس از خطبه آغازين چنين آمده است:
در خزانة امير مؤمنان و سرور اوصيا و حجت پروردگار جهانيان و امام پرهيزكاران، علي بن ابي طالب ـ درود خدا بر او باد ـ متني به خط شيخ فاضل و دانشمند عامل، فضل بن يحيي بن علي طيبي كوفي ـ قدس الله روحه ـ يافتم كه در آن چنين آمده بود: «... اين بندة نيازمند به بخشش خداوند سبحان متعال، فضل بن يحيي بن علي طيبي امامي كوفي كه خداي او را ببخشايد، چنين ميگويم:...»
فضل بن يحيي در ادامه رساله به واسطه شيخ شمس الدّين بن نجيح حلّي و شيخ جلال الدين عبدالله بن حرام حلي، حكايت جزيره خضرا را از زينالدّين علي بن فاضل مازندراني نقل ميكند.5
علّامه سيّد جعفر مرتضي عاملي، به بررسي سند اين حكايت پرداخته و اشكالها و پرسشهاي متعددي را متوجه آن دانسته است كه در اينجا به مهمترين آنها اشاره ميكنيم:
1. نخستين پرستش ما دربارة فردي است كه در ابتداي روايت ميگويد: «در خزانه امير مؤمنان... علي بن ابي طالب ـ درود خدا بر او باد ـ متني به خطّ شيخِ فاضل و دانشمند عامل، فضل بن يحيي طيبي يافتم.»
اين شخص از نظر ما ناشناخته و اسم و نسب و خصوصيات ديگر او، كاملاً مجهول است. با يك نظر اجمالي به ابتداي روايت ميفهميم كه او به طور قطع مجلسي(ره) نيست؛ زيرا ايشان با صراحت فرمودند: «اين داستان را از يك رساله ديگر نقل ميكنم.»
همانگونه كه سيّد هاشم بحراني(ره) (از معاصران مجلسي) در نقل داستان ميگويد: «بعضي از بزرگان فرمودهاند كه اين حديث را به خط شيخ فاضل... يافتهايم.»6
اين جمله هم مانند عبارت مجلسي دلالت ندارد كه بحراني مستقيماً از راوي شنيده باشد. بر فرض اينكه بپذيريم بحراني مستقيماً از راوي شنيده است اين پرسش مطرح ميشود كه چگونه بحراني او را ديده و داستان را بدون واسطه از او شنيده ولي مجلسي او را نديده است با اينكه بحراني و مجلسي هر دو، در يك زمان ميزيستهاند. ديگر اينكه به چه علّت مجلسي به نقل از يك رساله متداول بسنده كرده و راجع به نويسنده و صاحب آن تحقيق نكرده است تا حقيقت داستان را از او شفاهاً سؤال كند.
2. پرسش دوم اينكه چگونه اين شخصِ «مجهول» خط طيبي را شناخت و اطمينان يافت كه آنچه را در آن رساله يافته، خط طيبي است. آيا خط طيبي آنچنان مشهور و معروف بوده كه حتي اين فرد مجهول الحال هم آن را شناخته است؟
شايد واقع مطلب بر اين شخص، مشتبه شده باشد. به اين جهت كه مثلاً وقتي كه ديده طيّبي اين داستان را روايت ميكند، فكر كرده لابد كاتب آن هم اوست در صورتي كه بين اين دو امر، ملازمهاي نيست.
3. با توجه به اين نكته ما مشاهده ميكنيم كه «علي بن فاضل» (كسي كه در روايت به عنوان «مازندراني» توصيف ميشود و بعد خودش را در متن همين روايت، «عراقي» معرفي ميكند) تلاش زيادي براي اثبات برخي از فضايل به نفع خودش دارد و اين نكته از متن گفتارش با سيّد شمسالدّين، آنجا كه از ملاقات با امام سخن ميگويد، به روشني معلوم ميشود:
اي سرورم، من يكي از بندگان مخلص آن حضرت هستم با اين همه امام را نديدهام. بعد سيّد شمس الدين به من فرمود: چرا، تو او را دو مرتبه ديدهاي... .
و آن دو مرتبه را برايش توضيح ميدهد.
علاوه بر اين، همه روايت در صدد اثبات يك فضيلت بينظير براي اوست و آن اينكه او خدمت كسي رسيده كه ديگران نرسيدهاند و همچنين درصدد اثبات عنايت و توجه امام به اوست.
پس وقتي ما اين نكات را مورد توجه قرار ميدهيم و بر آن، اين حقيقت را بيفزاييم كه هيچيك از معاصران علي بن فاضل، او را توثيق نكرده و مورد اعتماد ندانستهاند و فقط كساني او را قابل اعتماد دانستهاند كه صدها سال پس از او زيستهاند و جالب اينكه، دليل و مستند آنها در اعتماد به او، ظاهراً خود روايت جزيره خضرا است.
با توجه به اين نكات، نتيجه ميگيريم كه: اطمينان به صحت آنچه او براي ما نقل ميكند امكان ندارد؛ چون احتمال ميدهيم اصل قضيه و ريشه داستان، از بافتههاي ذهن اوست كه براي رسيدن به شهرت يا براي نايل شدن به اهداف ديگري آن را ساخته است، همچنانكه در طول تاريخ، نمونههاي آن را مشاهده كردهايم.
4. از جمله نكاتي كه شك و بدگماني ما را در خصوص اين راوي و داستانش افزايش ميدهد اين است كه معاصران او مانند علّامه حلي ـ رحمه الله ـ و ابن داود، كه در سال 707 ق از تأليف كتاب رجالي خود فراغت يافته بود، و همچنين علماي ديگر، به طور كلي او را ناديده گرفته و هيچ كدام از آنها حتي يك كلمه درباره او سخن نگفتهاند. با اينكه داستان گرانبها و بينظير او، بايد آنها را تشويق و تحريك ميكرد كه به داستان و راوي آن اشاره كنند؛ راوي و داستانش را بستايند و چنين داستاني را به عنوان يكي از دلايل امام و امامت قرار دهند و آن را شايسته نقل در كتابهاي خود بدانند. وقتي ميبينيم دانشمندان اسلامي، مطالب و داستانهاي كماهميتتري را در نوشتههايشان آوردهاند، ولي اين داستان را ناديده انگاشتهاند، پي ميبريم كه شايد آن را دروغ و باطل به حساب آوردهاند؟ يا آن را نشنيدهاند؟ و يا اساساً چنين داستاني در زمان آنها ساخته نشده بود؟!
همة اين احتمالات وجود دارد و همه آنها، ما را به شك در اين داستان و راوي آن فرا ميخواند. شايد كسي بگويد كه شخصيتهاي برجسته ديگري هم وجود دارند كه نويسندگان معاصر آنها، نامشان را در كتابهاي رجالي خود نياوردهاند و شايد نسبت به اين راوي نيز همين مسئله اتفاق افتاده باشد، ولي ما با دقت متوجه ميشويم كه اين پاسخ در حقيقت تلاش بيهودهاي است؛ زيرا اين چنين شخصيتهايي اگر چه در بعضي از كتابهاي رجالي مطرح نشدهاند، ولي در كتابهاي ديگري كه در همان زمان تأليف گرديده، به قلم آمده و مطرح شدهاند. يا اينكه حداقل، مورد اعتماد بودن آنها با قراين و شواهدي غير از آنچه خود آنها راجع به خودشان گفتهاند ثابت شده است، و برخلاف علي بن فاضل، يك داستان منحصر به فرد نداشتهاند كه كتابهاي معتبر تاريخ، مانند آن را ثبت و ضبط نكرده باشند.
آري، همين كه معاصران علي بن فاضل، داستان او را ناديده انگاشتهاند و هيچ گونه خبري از آن ندادهاند باعث برانگيخته شدن شك و بدگماني جدّي ما نسبت به او ميشود.
5. از جمله نكات جالب توجه اينكه در خود روايت به صراحت آمده است: علي بن فاضل، داستان را از شروع تا پايان، در حضور طيبي و گروهي از علماي حلّه و اطراف آنكه براي زيارت شيخ آمده بودند، توضيح ميدهد. حال اينكه ما هيچ فردي از اين عدّه را پيدا نكرديم كه داستان را بيواسطه يا دستكم باواسطه نقل كند. در صورتي كه از آنها انتظار ميرود تا آن را در شهرها و در بين مردم منتشر ساخته باشند و اين داستان جالب را نُقل مجالس و محافل كنند؛ زيرا در اين حكايت، جايگاه وجود امام زمان(ع) و فرزندانش در يك موضع استثنايي و پيچيده تعيين شده است.
همچنين ما انتظار داشتيم مردم گروه گروه به زيارت قهرمان اين كشف عجيب نايل شوند و به او تبرك جويند و تلاش كنند داستان را مستقيماً از خودش بشنوند و در كتابهاي ديگر ثبت كنند و دانشمندان هم با آوردن نام او و داستانش، در كتابهاي رجالي و غيررجالي خود، تبرك بجويند، ولي هيچيك از اين حوادث رخ نداد و تنها فردي كه آن را نقل كرده، «طيبي كوفي» است. البته اين نقل هم توسط فرد ناشناس، در بين اوراقي در ميان گنجينهاي از كتابها كشف شده است و عجيب اينكه نويسندة ناشناس داستان هم، به خاطر خط معروف و مشهورش، توسط اين مرد ناشناس، شناخته و كشف شده است.7
با توجه به مطالب ياد شده اظهارنظر صريح و قطعي در مورد درستي يا نادرستي حكايت جزيره خضرا مشكل به نظر ميرسد و بهتر است به جاي مخالفت يا موافقت بيچون و چرا با اين حكايت، علم آن را به خدا بسپاريم و چنان كه پيش از اين يادآور شدهايم بيشتر به دنبال شناخت وظايف قطعي خود در برابر امام زمان(ع) و عمل به آنها بشناسيم؛ زيرا دانستن يا ندانستن محل اقامت امام عصر(ع) و وجود داشتن و وجود نداشتن محلي به نام جزيره خضرا هيچ تأثيري در معرفت ما نسبت به امام زمان نزديكي با آن حضرت ندارد.8
پينوشتها:
1. به نقل از: ناجي النجار، جزيره خضرا و تحقيقي پيرامون مثلث برمودا، ترجمه و تحقيق علي اكبر مهديپور، چاپ ششم، قم، مؤلف، 1411 ق، صص 52 ـ 54.
2. همان، ص 54.
3. همان.
4. علامه مجلسي، بحارالأنوار، ج 52، ص 159.
5. همان.
6. سيد هاشم بحراني، تبصرةالولي، قم، مؤسسة المعارف الاسلامي، 1411 ه . ق، ص 243.
7. دراسة في علامات الظهور و الجزيرة الخضراء، صص 195 ـ 198، ترجمه به نقل از: ابوالفضل طريقهدار، جزيره خضرا، افسانه يا واقعيت، چاپ هفتم، قم، بوستان كتاب، 1382، صص 115 ـ 119.
8. براي مطالعه بيشتر در موضوع جزيره خضرا ر.ك: علامه مجلسي، همان، ج 52، صص 174 ـ 159؛ علامه نوري، نجم الثاقب، صص 391ـ410؛ جزيرة خضرا و تحقيقي پيرامون مثلث برمودا؛ جزيره خضراء افسانه يا واقعيت؟!؛ غلامرضا نظري، جزيرة خضراء تحريفي در تاريخ شيعه، چاپ اول، قم، طليعه نور، 1387.
اصل اين قضيه به دو حكايت باز ميگردد كه در بحار الانوار ج53، ص213، و ج52، ص159 چاپ اسلاميه آمده است.
الف. حكايت اول از كمال الدين، احمد بن محمد يحيي انباري است كه در سال 543 هجري(حدود 900 سال قبل) نقل شده است.(اين حكايت را ناشر بحار الانوار از محدث نوري در جنة المأوي نقل و به بحار الانوار اضافه ميكند).
ب. حكايت دوم را علي بن فاضل مازندراني در سال 699 هجري قمري(700 سال پيش) نقل كرده است.
نكات مشترك دو حكايت:
1. محل سكونت امام زمان(ع) و فرزندان آن حضرت در جزيرهاي در ميان درياست.
2. امام زمان(ع) اكنون همسر و فرزند دارد.
3. جزيرهاي كه امام زمان(ع) در آن است، بسيار خوش آب و هوا و سرسبز بوده و در نقاط ديگر دنيا نظير ندارد.
4. در آن جزيره ميتوان امام زمان(ع) را ديد.
5. نظم اجتماعي، رفاه و كيفيت سلوك مردم در آن جزيره بسيار عالي است.
6. ناقلان هر دو داستان(انباري و فاضل مازندراني) ناشناخته و مجهول هستند.
نظرات راجع به اين دو حكايت:
1. گروه اندك بر اين عقيدهاند كه داستان واقعي است.
2. برخي از كساني كه اصل داستان را پذيرفتهاند آن را با مثلث برمودا نيز تطبيق دادهاند.(ر.ك ناجي نجرا، جزيره خضرا و تحقيقي پيرامون مثلث برمودا، ترجمه علي اكبر مهدي پور؛ سيد جعفر رفيعي، جزيره خضراء)
3. پژوهشكران سترگي چون جعفر كاشف الغطاء، آقا بزرگ تهراني، علامه شوشتري، جعف مرتضي عاملي، محمد باقر بهبودي و ... بر اين عقيدهاند كه داستان جزيره خضرائ واقعيت ندارد و بر دو حكايتي كه اصل داستان را پايه گدذاري كردهاند، اشكالات متعدد سندي ، تاريخي و متني وارد است و آن دو نقل را كاملا از درجه اعتبار ساقط نمودهاند.
اينك به اختصار به ذكر برخي از مشكلات كه به هر يك از اين دو حكايت وارد شده است، به صورت جداگانه ميپردازيم:
الف. حكايت علي بن فاضل مازندراني:
ـ اشكالات سندي:
1. مرحوم علامه مجلسي در بحار الانوار تصريح كرده كه اين حكايت را در كتابهاي معتبر نيافته و به همين علت آن را به صورت مستقل در بابي جداگانه نقل ميكند(بحار الانوار، چاپ اسلاميه، ج52، ص169)
2. هيچ يك از علما و بزرگان معاصر علي بن فاضل مازندراني، هم چون علامه حلي و ابن داوود اسمي از او و داستانش به ميان نياوردهاند. از اين رو، اين قضيه از چند حال خارج نيست: يا معاصران وي داستان او را دروغ و باطل تلقي كردهاند، يا اصلا چنين داستاني را نشنيدهاند و يا اينكه اين داستان در زمانهاي بعد از آنها ساخته شده است.
3. در ميان منابع موجود، كهنترين مأخذي كه براي اين داستان به چشم ميخورد كتاب مجالس المؤمنين نوشته قاضي نورالله شوشتري است كه در سال 1019 هجري قمري به شهادت رسيده است. اين در حالي است كه داستان جزيره خضرائ مربوط به سال 699 هجري است.(جعفر مرتضي عاملي، جزيره خضراء، افسانه يا واقعيت، ص190).(يعني اين كتاب، حدود 300 سال بعد نوشته شده است).
بر اين حكايت از نظر سندي اشكالات ديگري نيز وارد است كه علاقمندان ميتوانند به منابعي كه در پايان معرفي ميگردد مراجعه كنند. ما در اينجا به دليل اختصار، به همين مقدار بسنده ميكنيم.
ـ اشكالات متني:
در داستان علي بن فاضل، به مطالبي اشاره شده كه با مسلمات ديني سازگاري ندارد و روايات بسياري بر خلاف آن مطالب آمده است از جمله در متن روايات آمده كه فاضل مازندراني از شخصي به نام سيد شمس الدين ميپرسد: چرا در ميان برخي آيات قرآن كريم ارتباط منطقي وجود ندارد/ سيد شمس الدين پاسخ ميدهد: اين قرآني است كه خليفه اول(ابوبكر) جمع آوري كرده و بعضي آيات آن را حذف نموده است. او قرآن امام علي(ع) را نپذيرفت؛ به همين دليل بعضي از آيات آن با هم سازگاري ندارد.
همانگونه كه مشاهده ميشود، اگر كسي اين بخش از حكايت را قبول كند، به تحريف قرآن كريم معتقد شده است. اين مطلب به اجماع شيعه و سني و به موجب تصريح آيه « إِنَّا نَحْنُ نَزَّلْنَا الذِّكْرَ وَ إِنَّا لَهُ لَحافِظُونَ»؛«البته ما قرآن را بر تو نازل كرديم و ما هم آن را پاسباني خواهمي نمود»(حجر، 9) باطل و مردود است. از اينها گذشته اهتمام و توجه زياد مسلمانان به نوشتن و حفظ قرآن و تعدد نسخهها و شيوع آن در بين مسلمانان، از زمان پيامبر(ص) و زير نظر مستقيم آن حضرت تا حدي بود كه تبديل و تحريف آن، از امور ناشدني و ممتنع به به شمار ميآيد.
به علاوه چگونه ميتوان پذيرفت كه عموم شيعيان در رنج و سختي و تحت فشار ظلم و ستم باشند ولي حضرت (و فرزندان او، بر فرض اينكه فرزند داشته باشد) در جزيرهاي خوش آب و هوا، در آسايش زندگي كنند. اين بر خلاف سيره اهل بيت است.
ب. حكايت انباري:
ـ اشكالات سندي:
داستان انباري فاقد هر گونه استناد است. چون صاحب كتاب التعازي خود، آن را نقل نكرده است؛ بلكه استنساخ كننده نامعلومي آن را در پايان كتاب التعازي افزوده كه از اساس معلوم نيست اين خبر را از كجا و از چه كسي شنيده است.
همچنين اشخاص مذكور در سند، شناخته شده نيستند و در كتابهاي رجالي شيعه ذكري از آنان به ميان نيامده است و شخصي هم كه خبر را نقل كرده مجهول است. فقط بيان شده كه شخصي مسيحي بوده است.
ـ اشكالات متني:
از متن حكايت اين طور استفاده ميگردد كه تاجري مسيحي با تعدادي يهودي و اهل سنت به زيارت نايب صاحب الامر(ع) مشرف ميشوند. چگونه ممكن است صدها مسلمان شيعه و عالم با تقوا و عاشق امام زمان(ع) به چنين افتخاري نرسند ولي اين جماعت چنين سعادتي داشته باشند؟
نكته ديگر اين كه در متن داستان، از شهرهايي نام برده شده كه در منابع جغرافيايي معتبر و كهن مانند معجم البلدان و ياقت حموي، اصلا نامي از آنها برده نشده است. حال در صورتي كه در اين دو منبع اسامي روستاهاي دور افتاده هم از قلم نيفتاده، چگونه ممكن است از جزيرهاي با اين عظمت ذكري به ميان نيامده باشد.
نكته آخر اين كه در متن حكايت آمده كه فرزند امام زمان(ع) از يهود و نصارا جزيه گرفت، ولي اموال اهل سنت را مصادره كرد.
علاقهمندان ميتوانند براي مطالعه بيشتر به كتابها و منابعي كه در ذيل معرفي ميگرددع مراجعه كنند:
1. علامه شوشتري، جعفر مرتضي عاملي، ابراهيم اميني، جزيره خضراء افسانه يا واقعيت، ترجمه ابوالفضل طريقهدار.
2. غلامرضا نظري، جزيره خضراء، تحريفي در تاريخ شيعه.
3. سيد جعفر مرتضي عاملي، جزيره خضراء در ترازوي نقد، ترجمه سپهري.
4. مجتبي كلباسي، «بررسي افسانه جزيره خضراء»، فصلنامه انتظار، شمارههاي يك تا چهار
با سلام
فكر كنم كه كليه مطالبي كه عنوان شد بر اساس حدس و گمان استوار است و خداوند هم كساني را كه از ظن و گمان تبعيت ميكنند ، بشدت محكوم مينمايد
[=Scheherazade]
أَلَا إِنَّ لِلَّهِ مَنْ فِي السَّمَاوَاتِ وَمَنْ فِي الْأَرْضِ ۗ وَمَا يَتَّبِعُ الَّذِينَ يَدْعُونَ مِنْ دُونِ اللَّهِ شُرَكَاءَ ۚ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَإِنْ هُمْ إِلَّا يَخْرُصُونَ [=MS Shell Dlg 2]همانا خدای را است آنکه در آسمانها و آنکه در زمین است و پیروی نکنند آنان که خوانند جز خدا شریکانی پیروی نکنند جز پندار را و نیستند جز گمانآوران[10:66]
[=Scheherazade]وَمَا لَهُمْ بِهِ مِنْ عِلْمٍ ۖ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ ۖ وَإِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا
[=MS Shell Dlg 2]نیستشان بدان دانشی پیروی نکنند جز گمان را و همانا گمان بینیاز نگرداند از حقّ چیزی را[53:28]
[=Scheherazade]إِنْ هِيَ إِلَّا أَسْمَاءٌ سَمَّيْتُمُوهَا أَنْتُمْ وَآبَاؤُكُمْ مَا أَنْزَلَ اللَّهُ بِهَا مِنْ سُلْطَانٍ ۚ إِنْ يَتَّبِعُونَ إِلَّا الظَّنَّ وَمَا تَهْوَى الْأَنْفُسُ ۖ وَلَقَدْ جَاءَهُمْ مِنْ رَبِّهِمُ الْهُدَىٰ
[=MS Shell Dlg 2]نیست آن مگر نامهائی که نامیدید آنها را شما و پدران شما نفرستاده است خدا بدانها فرمانروائیی پیروی نکنند جز گمان را و آنچه هوس کند دلها و هر آینه بیامدشان از پروردگارشان راهنما[53:23]
p, li { white-space: pre-wrap; } [=Scheherazade]وَلَقَدْ صَدَّقَ عَلَيْهِمْ إِبْلِيسُ ظَنَّهُ فَاتَّبَعُوهُ إِلَّا فَرِيقًا مِنَ الْمُؤْمِنِينَ
[=MS Shell Dlg 2]و همانا راست آورد بر ایشان ابلیس پندار خویش را پس پیرویش کردند مگر گروهی از مؤمنان[34:20]
p, li { white-space: pre-wrap; } [=Scheherazade]وَمَا يَتَّبِعُ أَكْثَرُهُمْ إِلَّا ظَنًّا ۚ إِنَّ الظَّنَّ لَا يُغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيْئًا ۚ إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يَفْعَلُونَ
[=MS Shell Dlg 2]و پیروی نکنند بیشتر ایشان جز گمان را و هر آینه گمان بینیاز نکند از حقّ به چیزی همانا خدا دانا است بدانچه میکنند[10:36]
[=MS Shell Dlg 2]و اگر فرمانبری بیشتر آنان را که در زمینند گمراهت کنند از راه خدا پیروی نمیکنند جز گمان را و نیستند جز پندارندگان[6:116]