جمع بندی جمع بین دو حدیث در مورد ابتلا
تبهای اولیه
در پست بنده دو حدیث به صورت عکس ضمیمه شده است.
محتوای یکی ابتلای مؤمن است و دیگری انحصار مصیبت ها در گناه فرد.
سؤال:
چه گونه میشود میان احادیث آزمایش و احادیث ارتکاب گناه در جایگاه علت مصیبتهای وارده بر مؤمن، جمع کرد؟
پاسخ:
خلاصه و کوتاه عرض میکنم:
اصل بحثی که مورد نظر شماست، ذیل آیه 30 سوره شوری مطرح میشود که میفرماید:
«وَ ما أَصابَكُمْ مِنْ مُصيبَةٍ فَبِما كَسَبَتْ أَيْديكُمْ وَ يَعْفُوا عَنْ كَثيرٍ»
«هر مصيبتى به شما رسد به خاطر اعمالى است كه انجام دادهايد، و بسيارى را نيز عفو مىكند» (ترجمه استاد مکارم)
استاد مکارم (زیده عزه) در تفسیر نمونه ذیل این آیه توضیحاتی دارند که حاصلش اینست که: این آیه مطلبی عام و کلی را بیان کرده که استثنائاتی دارد و در سایر آیات و روایات با عناوین دیگر از آن موارد استثنا یاد شده؛ مانند:
«وَ لَنَبْلُوَنَّكُمْ بِشَيْءٍ مِنَ الْخَوْفِ وَ الْجُوعِ وَ نَقْصٍ مِنَ الْأَمْوالِ وَ الْأَنْفُسِ وَ الثَّمَراتِ وَ بَشِّرِ الصَّابِرينَ» (1)
«قطعاً همه شما را با چيزى از ترس، گرسنگى، و كاهش در مالها و جانها و ميوهها، آزمايش مىكنيم و بشارت ده به استقامت كنندگان».
البته برخی افراد به طور موضوعی و تخصُّصی از حکم کلی آیه سوره شوری خارج هستند مانند پیامبران و امامان که معصوم هستند و گناهی ندارند تا به خاطرش دچار مصیبت شوند و مصائبشان برای ارتقا درجه و مقام و مانند آنست. نیز کودکان و مجانین هم که اصلا واجد شرایط تکلیف نیستند تا بگوییم فلان گناه را انجام داده و بعد به جزایش به فلان مصیبت گرفتار شده است. این دو گروه، به طور موضوعی از حکم عام آیه شوری خارج هستند و آن آیه اصلا اشارهای به این گروهها ندارد. برخی اعمال هم که حاصل تکوینی کارها و رفتارهاست و ربطی به مصیبت ندارد. فرض کنید کسی قوانین راهنمایی و رانندگی را نادیده میگیرد و با سبقت و سرعت غیر مجاز، خودش را گرفتار تصادف و حادثه میکند! طبیعتا آن حادثه، حاصل رفتار غیرمنطقی خودش بوده و چوب ندانمکاری و بیتوجهی خودش را خورده!
پس مطابق توضیحات استاد مکارم، حکم کلی اینست که مصائب حاصل گناهان است حالا یا به صورت جزاء یا به صورت کفاره گناهان، اما این مطلب کلی شامل همه مصایب نمیشود و برخی مصائب به خاطر آزمون و ابتلاء یا ارتقای درجه معنوی یا حاصل تکوینی رفتارها و مانند آن رخ میدهد.
بنابراین توضیحات، روایت 269 ظاهرا به آن حکم کلی اشاره دارد و روایت 10 هم ظاهرا به آن موارد دیگر. ملعون در روایت 10 میتواند به معنای دوری از رحمت خدا و اینکه عبد مورد توجه او نیست، معنا شود. وقتی خداوند به بندهاش توجه میکند، او را میآزماید و با ابتلائات و آزمون های مختلف میپروراند و با پرورش استعدادهای درونش، او را متوجه خدا مینماید و درب توبه و انابه و بازگشت را به رویش باز میکند تا گرفتار روزمرگی و دنیازدگی و خودفراموشی و اینکه از کجا آمده و به کجا میرود و اینجا چه کار میکند، نشود! اما اگر کسی با خدا کاری نداشت و غرق بیراهههای زندگی مادی و شیفته زرق و برق های دنیوی شد، باید بترسد از اینکه خدا هم او را به حال خود رها کند و کاری به کارش نداشته باشد و در نتیجه مصداق این آیه شود که:
«وَ لا تَكُونُوا كَالَّذينَ نَسُوا اللَّهَ فَأَنْساهُمْ أَنْفُسَهُمْ أُولئِكَ هُمُ الْفاسِقُونَ» (2)
«و همچون كسانى نباشيد كه خدا را فراموش كردند و خدا نيز آنها را به «خودفراموشى» گرفتار كرد، آنها فاسق هستند».
روایت 10 در واقع میفرماید از این حال دوم بترسید و آن را در چلّگیهای ابتلائات بررسی کنید!
منابع:
1. بقره: 2 /155.
2. حشر: 59 /9.