جملات کوچک ... اما خیلی بزرگ

تب‌های اولیه

37 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
جملات کوچک ... اما خیلی بزرگ

خیلی وقتا، استفاده از جملات کوچکِ خوب، یک تاثیر فوق العاده مثبت روی همسرتون و بهتره بگم روی کل زندگی تون میذاره... البته خودتون این مطلب رو
می دونید

ولی شاید خیلی کم در این مورد تلاش کرده اید... چه خوبه از همین حالا سعی کنیم این جملات را پیدا کنیم و در یک گوشه یادداشت کنیم(یادداشت خیلی مهمه) و در

وقت خودش به همسرمون بگیم وسعی کنیم تا می تونیم به جای بعضی از جملاتی که خیلی تکرار کردیم از جملات جدید استفاده کنیم... خوب چند تا مثال خوب هم

اینجا داریم:



ما باید از سرمایمون خوب مواظبت کنیم/

تو کارهای بزرگ تر رو وقتی 20 ساله بودی انجام دادی پس با توکل به خدا هر وقت اراده کنی می تونی یه کار بزرگ انجام بدی/
اینطوری حرف نزن/
این که چیز مهمی نیست/
بستگی داره چه طور به زندگی نگاه کنیم/
خیلی نگرانتم/
خیلی دلولپس شدم/
این که مساله مرگ و زندگی نیست/
تو باید بیشتر به فکر خودت باشی/
ما با هم از پایین پایین می ریم بالا/
من مطمئنم کاری نیست که نتونی انجام بدی/
این برای من خیلی مهمه که.../
بالاخره همیشه شروع یه کار جدید سخته/
خوب شاید اصلا نباید این حرفو می زدم/
و...

[="Indigo"]


[/]

خدایی جملات خوب وسازنده ای هستن.مرسی

[="Indigo"]زدی شبکه…، داری سریالِ… می بینی… بابا اینا دیگه خیلی باحالن… طرف میره خواستگاری، چند ثانیه بعد میرن سر خونشون… عجب خونه ای… بزرگ و شیک و مبله… نیاز به تعریف نداره دیگه خودتون می دونید هر چی بگم کم گفتم… معلوم نیست چه جوری این زندگی رو تهیه کردن… جوونای این فیلم ها هم که معمولا اصلا سرکار نمی رن… باز سریال های قدیمی به چند تا املاک سر میزدند، تا یه آدم منصف پیدا می کردند بعد می زدن این در و اون در تا بالاخره یه زندگی جور می کردند… ولی خلاصه بگم تو این فیلم های جدیدی، اینجوری تو سر خانواده ها می کنند که داماد باید سریع خونه بگیره و… ولی بابا، تو این شرایط شاید ۲- ۳ سال طول بکشه یه نفر بتونه زنش رو ببره خونشون… خوب وقتی خانواده ها این جور فیلم ها رو می بینند، به آقا داماد فشار می آورند… خوب شاید درک نکنند… ولی یه جورایی همه مسولیم که کم کم خانواده ها رو متوجه این موضوع کنیم که بابا هوای داماد رو داشته باشید… نداره… نداره… چه جوری بگم آخه… شیپیش ته جیبش جفتک چارگوش می ندازه!!!… حالا که داره راه درست رو می ره چرا درکش نمی کنیم… ای بابای عروس – ای مامان عروس، دیگه داماد پسر شما هم هست، باهاش مدارا کنید، جای دوری نمی ره، اگه حمایت بشه، دخترتون حمایت شده… راستی یادم نره، عروس خانم، اگر یه حرفی هم اطرافیان گفتند و سرکوفت زدند که کی خونه می گیرید… کی… کی… کی… سعی کنید زیاد به همسرتون فشار نیارید… این زخم زبون ها را نشنیده بگیرید… بله می دونم سخته… ولی زندگی خیلی ارزشمند تر از اینه که یکی یه چیزی بگه، بعد شما احساساتی بشید، و با توپ پر برید دل همسرتون رو بشکنید… یه کوچولو هم که شده به همسرتون حده اقل زبونی روحیه بدید… نذارید له بشه… نذارید له بشه… همسرتون به اندازه کافی به فکر زندگیش هست و داره تلاش می کنه… آخـــــــــــــــــــــــــه بـــــــــــــــــــا بـــــــــــــــــــا ما کی می خوایم همدیگر رو درک کنیم… چرا خودمون رو جای دیگری نمی ذاریم… همه که بابای پولدار ندارند… بابا بعضی از جوونا… اصلا ولش کنید… پاشم برم یه لیوان آب بخورم…


خیـلی قشـنگه وقـتی داری مـوهـاتـو شـونه مـیزنـی ،
یا جـلوی آیـنه داری آرایـش میـکنی ...
فـرزنـدت بیـاد بگـه :
آخ جـون الان بـابـایـی مـیاد ...(♥)
نه اینـکه بگـه : مـامـان قـراره کـجا بـریـم ؟!


بسم الله الرّحمن الرّحیم

خیلی از زندگی ات ناراحتی... خوب دوست داری جای کی باشی... دوست داری جای خواهرت باشی... جای برادرت... جای دختر خاله... پسر خاله... جای همسایه ها... جای فلان هنرمند... چی؟... جای هیچ کدوم... یعنی واقعا حاضر نیستی که یک روز هم جای یکی دیگه باشی... پس خداوند رو شکر کن که این قدر زندگی ات خوبه و انقدر زندگی ات را دوست داری که حتی فکر اینکه جای یک نفر دیگه باشی هم اذیتت می کنه...

مشکلات یا بهتره بگیم آزمایش و امتحان همیشه هست، حالا این آزمایش و امتحان شما یک کمی با کسای دیگه فرق می کنه... درسته یه ذره سخته و البته اگر سخت نبود که نمی شد امتحان... ولی، توکل کن به خداوند و توسل کن به ائمه اطهار(س) و هیچ وقت کم نیار...



[="Arial"][="Indigo"]

یک وقت هایی فکر می کنم مرد بودن چقدر می تواند سخت باشد. هیچ کس از دنیای مردانه نمیگوید. هیچ کس از حقوق مردان دفاع نمیکند. هیچ انجمنی با پسوند «... مردان» خاص نمیشود. مرد ها نمادی مثل رنگ صورتی ندارند. این روزها همه یک بلند گو دست گرفته اند و از حقوق و درد های دنیای زنان می گویند. در حالی که حق و درد و دنیای هر زنی یکی از همین مرد ها است. یکی از همین مرد هایی که دوستمان دارند. همین هایی که وقتی از ما خواستگاری کردند مثل بچه هول شدند...

یکی از همین مرد های همیشه خسته... از همین هایی که از 18 سالگی دویدن را شروع میکنند.، و مدام باید عقب باشند... مدام باید حرص رسیدن به چیزی را بخورند... سربازی، کار، در آمد، تحصیل... همه از مرد ها همه جوری توقعی دارند...

ما هم برای خودمان خوشیم! مثلا از مردی که صبح تا شب دارد برای در آمد بیشتر برای فراهم کردن یک زندگی خوب برای ما که زنش باشیم به این در و اون در می زند، توقع داریم که شبش بیاید دو ساعت به حرفامون گوش بده... توقع داریم که عضو ارشد هیات مدیره ی شرکت واردات رادیاتور هم باشد، توقع داریم همزمان دوستمان داشته باشند، زندگی مان را تامین کنند، صبور باشد و دلداریمان بدهد، خوب کار کند و همیشه بوی خوب بدهد و زود به زود سلمانی برود و غذاهای بد مزه مارا با اشتیاق بخورد و تعریف هم بکند... توقع داریم با ما مهمانی هایی که دوست داریم بیاید و هر کسی را که ما دوست داریم دوست داشته باشند و دوست های دوران مجردیشان را فراموش کنند و یه ریز، توی جمع قربان صدقه مان برود و...

مرد ها دنیای غمگین صبورانه ای دارند... بیایید قبول کنیم... مرد ها صبرشان از ما بیشتر است.، وقت هایی که دعوامون می شه، وقت هایی که خواسته های سنگین داریم، وقت هایی که چکشان پاس نمیشود، وقت هایی که فرصت نمی کنند جواب پیامک ما را بدهند، وقت هایی که عرق کرده اند، وقت هایی که کفششان کثیف است تمام این وقت ها خسته اند و کمی غمگین... و ما موجودات کوچک شگفت انگیز غرغروی کم طاقت را دوست دارند... دوستمان دارند و ما همیشه فکر میکنیم که نکند من را برای خودم نمیخواهد و برای زیبایی ام میخواهد، نکند من را برای چال روی لپم میخواهد؟... نکند... در حالی که دوستمان دارد، ساده و منطقی... مرد ها همه دنیایشان همین طوری است، ساده و منطقی... درست بر عکس دنیای ما...

بیایید بس کنیم... بیایید میکرفون ها و تابلو های اعتراضیمان را کنار بگذاریم، من فکر میکنم مرد ها، واقعا مرد ها، آنقدر ها که داریم نشان میدهیم بد نیستند. مرد ها احتمالا دلشان زنی میخواهد که کنارش آرامش داشته باشند، فقط همین. کمی آرامش در ازای همه فشار ها و مشکلات و سختی هایی که برای خوشبخت کردن ما تحمل میکنند... کمی آرامش در ازای قصر رویایی که ما طلب میکنیم... بر خلاف زندگی پر دغدغه ای که دارند، تعریف مرد ها از خوشبختی خیلی ساده است... خیلی...


[/]

خدای من....
اینجا خیلی خوبه...
خدا قوت به شما
:Gol:

[="Arial"][="Indigo"]

[=arial]بسم الله الرّحمن الرّحیم


[=arial] [=arial]این مشکلو دارم... اون مشکلو دارم...


[=arial] [=arial]می گی این مشکلو دارم... می گی اون مشکلو دارم... می گی اینجوری شده... می گی اونجوری نشده... خوب شما هم یکی از بنده های خدا هستی و مثل همه مشکلاتی داری... ولی خوب این دلیل نمی شه که خوشبختی هاتو نبینی... این دلیل نمی شه که چشمات رو به روی خوبی ها ببندی و همه چیز رو تیره و تار ببینی...
[=arial] [=arial]اول خداوند رو به خاطر همه چیز شکر کن، به خاطر همۀ چیزهایی که بهت داده و به خاطر همه چیز هایی که بهت نداده... مطمئن باش که اگر خداوند چیزی رو بهت نداده هم خیری توش بوده...
[=arial] [=arial]خوب حالا که کمتر از یه ذره، خداوند را شکر کردی... مشکلاتت رو مطرح کن و از ایشان بخواه هر آنچه در دل داری...


[=arial]زیبایی اصلیِ یک زن در لباس، موها یا اندامش نیست...

[=arial]زیبایی زن را باید در چشمانی جستجو کرد که اجازه ورود هیچ نگاهی را نمی دهد...

[=arial]زیرا تنها راه ورود به قلبش آنجاست و آن را برای یک زندگی همیشگی نگاه می دارد...
[=arial]...

باغ بهشت;696818 نوشت:
بسم الله الرّحمن الرّحیم

خیلی از زندگی ات ناراحتی... خوب دوست داری جای کی باشی... دوست داری جای خواهرت باشی... جای برادرت... جای دختر خاله... پسر خاله... جای همسایه ها... جای فلان هنرمند... چی؟... جای هیچ کدوم... یعنی واقعا حاضر نیستی که یک روز هم جای یکی دیگه باشی... پس خداوند رو شکر کن که این قدر زندگی ات خوبه و انقدر زندگی ات را دوست داری که حتی فکر اینکه جای یک نفر دیگه باشی هم اذیتت می کنه...

مشکلات یا بهتره بگیم آزمایش و امتحان همیشه هست، حالا این آزمایش و امتحان شما یک کمی با کسای دیگه فرق می کنه... درسته یه ذره سخته و البته اگر سخت نبود که نمی شد امتحان... ولی، توکل کن به خداوند و توسل کن به ائمه اطهار(س) و هیچ وقت کم نیار...



سلام
یادمه تو یکی از سخنرانی های حاج آقا پناهیان بود که میگفتند هر گسی به اندازه ی ظرفیتایی که تو وجودشه امتحان میشه و خدا میدونه که تو ظرفیت این امتحان سختو داری..
پس همیشه توکل کن به خدا و حرفشو گوش بده تا نمره ی عالی رو بگیری
تفاوت امتحان خدا با معلما یا اساتید اینه که خدا اول امتحان میگیره و بعد درسشو میده ولی معلما اول درس میدن و بعد امتحان میگیرن..
در پناه خدا باشید..

ﻣــــــﺮﺩﺧﻮﺑم...!!!
ﺗﻤﺎﻡ ﻋــ♥ــﺎﺷﻘﺎﻧﻪ ﻫﺎﻳﺖ ﺑﻪ ﮐﻨﺎﺭ
ﻣﻦ ﻋﺎﺷﻖ ﺁﻥ ﻟـحـﻈﻪ ﺍﯼ ﻫﺴﺘﻢ ﮐﻪ وقتی . . .
روسری ام کمی عقب می رود
با لبخند مهربانت به من می فهمانی
که دلت نمي خواهد
مراباهيچ غريبه اي شريک باشي
حتي به قدر يک تار مو

تمام هستي یک مرد به غيرت اوست


من یه دخترم!

یه دختر که عاشق ″نجابتشه″

یه دختر که عاشق ″غرورشه″

یه دختر که عاشق ″چادرشه″

شاید از نظر تو امُل باشم..

من فقط برای √یه نفرم√!

←الکی هم فاز روشنفکری برندار→


// بهشت می تواند کسی باشد که دوستش داری

کسی که دوستش داری می تواند بهشت باشد

و مهم نیست اگر غروب ها

به جای نهرهای شیر و عسل

با قرصی نان تازه به خانه بیاید //

[="Tahoma"][="Navy"]از شیخ بهایی پرسیدند

سخت میگذرد،چه باید کرد؟

گفت:خودت که میگویی سخت_می گذرد،

سخت_که_نمی ماند!

پس خداروشکر که می گذرد و نمی ماند!

دیروزت خوب یا بدگذشت

امروز روز دیگری است!

قدری شادی با خود به خانه ببر!

خانه ات راکه یاد گرفت

فردا با پای خودش میاد!
[/]

[="Arial"][="Indigo"]


[/]

[="Tahoma"][="Black"]

[=B Mitra]نقش اخلاق در زندگي مشترك

[=B Mitra]
[=B Mitra]روزی از دانشمندی ریاضیدان نظرش را درباره زن و مرد پرسیدند.
جواب داد: اگر زن یا مرد دارای ( اخلاق) باشند پس مساوی هستند با عدد یک = 1
اگر دارای (زیبایی) هم باشند پس یک صفر جلوی عدد یک می گذاریم =10
اگر (پول) هم داشته باشند دوتا صفر جلوی عدد یک می گذاریم = 100
اگر دارای (اصل و نسب) هم باشند پس سه تا صفر جلوی عدد یک می گذاریم = 1000
ولی اگر زمانی عدد یک رفت (اخلاق) چیزی به جز صفر باقی نمی ماند و صفر هم به تنهایی هیچ نیست ، پس آن انسان هیچ ارزشی نخواهد داشت.[1]

منبع

[="Arial"][="Indigo"]خانما حتما بخونن !

گاهی هم اینجوری فکر کنیم بد نیست

اﻭ " ﻣــﺮﺩ " ﺍﺳﺖ
ﺩستهایش ﺍﺯ ﺗﻮ زبرتر ﻭ ﭘﻬﻦ ﺗﺮ ﺍﺳﺖ...
ﺻﻮﺭﺗﺶ ﺗﻪ ﺭﯾﺸﻰ ﺩﺍﺭﺩ...
ﺟـﺎﻯﹺ ﮔﺮﯾــﻪ ﮐﺮﺩﻥ، ﻣﻮﻫﺎﯾﺶ ﺳﻔﯿﺪ میشود...
ﺍﻭ ﺑﺎ ﻫﻤــﺎﻥ ﺩستهای ﺯﺑﺮﺵ ﺗﻮ ﺭﺍ ﻧﻮﺍﺯﺵ ﻣﯿﮑﻨﺪ...
و ﺑﺎ ﻫﻤﺎﻥ ﺻﻮﺭﺕ ﻧﺎﺻﺎﻑ ﻭ ﻧﺎﻣﻼﯾﻢ ﺗﻮ ﺭﺍ می بوسد ﻭ ﺗﻮ ﺁﺭﺍﻡ ﻣﯿﺸﻮﻯ...
به او سخت نگیر..!
او را خراب نکن..!
ﺍﻭ ﺭﺍ "ﻧﺎﻣــــﺮﺩ" ﻧﺨﻮﺍﻥ..!
ﺁﻧﻘﺪﺭ او را با ﭘﻮﻝ ﻭ ﺛــﺮﻭﺗﺶ اندازه نزن..!
ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﺍﻭ ﻧــــﺦ ﺑﺪﻩ ﺗﺎ ﺯﻣﯿﻦ ﻭ ﺯﻣﺎﻥ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯾﺖ ﺑﺪﻭﺯﺩ...
ﻓﻘــــﻂ ﺑﺎ ﺍﻭ ﺭﻭﺭﺍﺳﺖ ﺑﺎﺵ ﺗﺎ ﺩﻧﯿﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﭘﺎﯾﺖ ﺑﺮﯾﺰﺩ...
آن مردی که صحبتش را میکنم، خیلی تنهاتر از زن است..!
ﻻﮎ ﺑﻪ ﻧﺎخنهایش ﻧﻤﯿﺰند ﮐﻪ ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﺩﻟﺶ یک ﺟﻮﺭﯼ ﺷﺪ، ﺩست هایش را ﺑﺎﺯ کند، ﻧﺎخنهایش را ﻧﮕﺎﻩ کند ﻭ ﺗﻪ ﺩﻟﺶ ﺍﺯ ﺧﻮﺩﺵ ﺧﻮﺷﺶ ﺑﯿﺎید..!
ﻣﺮﺩ، ﻣﻮﻫﺎﺵ ﺑﻠﻨﺪ ﻧﯿﺴﺖ ﮐﻪ ﺗﻮﯼ ﺑﯽ ﮐـﺴﯽ هایش ﮐﻮﺗﺎﻫﺶ کند ﻭ ﺍینطوری با همه ی دنیا لج کند..!
ﻣﺮﺩ نمیتواند ﻭﻗﺘﯽ ﺩﻟﺶ ﮔﺮﻓﺖ، به دوستش زنگ بزند، یک دل سیر گریه کند و سبک شود..!
ﻣﺮﺩ، ﺩﺭﺩﻫﺎیش را ﺍﺷﮏ نمی کند، فرو می ریزد در قلبی که به وسعت دریاست...
یک ﻭقت هایی،
یک ﺟﺎﻫﺎﯾﯽ،
ﺑﺎﯾﺪ ﮔﻔﺖ:
"میم" مثل " مرد "[/]

هیچگاه خانه های جنگلی از نعره شیران جنگل خراب نمیشوند:Kaf::Kaf::Kaf:

.
.
.
.
.
.
.
.
.
از سکوت موریانه بترس:Ghamgin:

مسافر آسمان;697553 نوشت:
سلام
یادمه تو یکی از سخنرانی های حاج آقا پناهیان بود که میگفتند هر گسی به اندازه ی ظرفیتایی که تو وجودشه امتحان میشه و خدا میدونه که تو ظرفیت این امتحان سختو داری..
پس همیشه توکل کن به خدا و حرفشو گوش بده تا نمره ی عالی رو بگیری
تفاوت امتحان خدا با معلما یا اساتید اینه که خدا اول امتحان میگیره و بعد درسشو میده ولی معلما اول درس میدن و بعد امتحان میگیرن..
در پناه خدا باشید..

سلام آبجی مهربونم من نمیدونم غرض شما از نوشتن این متن چیه!!!
من اولشش خوشحال شدم چون اینجوری برداشت کردم که چون هم لاغرم هم قدم زیاد بلند نیست هم خیلی ترسو هستم و خیلی دل نازک و احساسی و لوس!!! برای مادرم و پدرم و ...
من امتحان نمیشم چون ظرفیتم کمه
و احیانا اگر امتحان بشم در حد تصادف و کج شدن در ماشین یکی از بستگان یا سوختن لامپ آشپزخونه و .......

دوباره متن شما رو خوندم خیلی ترسیدم میدونی چرا؟

مسافر آسمان;697553 نوشت:
پس همیشه توکل کن به خدا و حرفشو گوش بده تا نمره ی عالی رو بگیری

اینجا رو ترسیدم
منظورتون این بود که همه کارهامون رو درست کنیم که امتحانه هر چی سخت تر باشه مقام ادم رو بالاتر میبرن
من باروم نمیشه بتونم بعضی کارها رو این دنیا ترک کنم و بعضی امتحانات رو بدم

آخه ................................
میدونی یکی از همسایگان ما میرفتند مشهد پدر خانواده مادر و زن دو تا بچش رو سوار ماشین کرد از راه شمال رفتند به سمت مشهد در بین راه تصادف کردند فقط پدرشون زنده موند
بعدشش 4 سال صبر کرد و دوباره ازدواج کرد الآنه دو تا بچه داره البته دو قلو بودند یکی پسر یکی دختر اسم قبلی ها رو گذاشته روی اینها
و هر 5 شنبه گلزار شهدا میبینمشون
من وقتی شنیدم این یه امتحان الهی هست میگم نه
من طاقت شنیدنشش رو هم ندارم چه برسه به امتحانشش
خیلی گناه کردم اما نمیخوام تست بشم میخوام بدون تست قبولم کنه
درجه من پائین باشه بهتر از اینه که رد بشم
خدایا من طاقت تست رو ندارم منو قبولم کن یه گوشه از بهشت برین خلوت هم باشه خوبه
من میتونم بعدا جایی در بهشت برین پیدا کنم میدونم منو میبخشی و بیخیالم میشی
ممنونم خدااااا


عالیه بسیار زیبا ممنونم
از متن های زیباتون:ok:

« مردی می خواست کاملا خدا را بشناسد . ابتدا به سراغ افراد و کتابهای مذهبی رفت ، اما هر چه جلوتر رفت گیج تر شد . افراد و کتاب های نوع دیگر را نیز امتحان کرد اما به جایی نرسید .
خسته و نا امید راه دریا را در پیش گرفت . کنار ساحل کودکی را دید که مشغول پر کردن سطل آب کوچکی از آب دریا بود . سطل پر و سر ریز می شد اما کودک همچنان آب می ریخت .
مرد پرسید : (چه می کنی؟) کودک جواب داد : (به دوستم قول دادم همه آب دریا را در این سطل بریزم و برایش ببرم)
تصمیم گرفت پسر را نصیحت کند و اشتباهش را به او بگوید ، اما ناگهان به اشتباه خود هم پی برد که می خواست با ذهن کوچکش خدا را بشناسد و کل جهان را در آن جا دهد ! فهمید که با دلش باید به سراغ خدا برود .
به کودک گفت : (من و تو یک اشتباه را مرتکب شده ایم)
مولوی می گوید : هر چه اندیشی پذیرای فناست آنچه در اندیشه ناید آن خداست »


[="Arial"][="Indigo"]


[/]

[="Arial"][="Indigo"]


[/]

[="Arial"][="Indigo"]


[/]

[="Arial"][="Indigo"]


[/]

[="Arial"][="Indigo"]


[/]

[="Arial"][="Indigo"]


[/]

سلام
یه داستانی قبلنا خونده بودم خیلی قشنگ بود

یه روز یه مرده الاغش تشنش شد گشت تا به یک در بزرگ مجللی رسید
در زد ...دربان در را باز کرد گفت چی می خوای
گفت من الاغم تشنه هست یکم اب می خوام
دربان گفت الاغت و بفرست بیاد تو
پیرمرده گفت نه ما با هم هستیم منم باید بیام
دربان گفت فقط یک نفر می تونه بیاد با هم نمیشه
پیرمرد گفت نه یا با هم یا هیچی!
اما دربان باز هم قبول نکرد پس اونا از اونجا رفتن

پیرمرد با الاغ تشنه ش مقدار زیادی راه را در یک بیابونی رفت تا به یک در قدیمی مخروبه ای رسید ... رفت در زد ...دربانی اومد در رو باز کرد گفت چی می خواین؟
پیرمرد گفت الاغم تشنه هست یکم اب می خوایم اما بعید می دونم اینجا ابی داشته باشین

دربان گفت قبل این منزل در مسیر یک عمارت بزرگی بود چرا نرفتین آنجا اب بخورین؟
پیرمرد گفت رفتیم اما می گفتن فقط یکی باید اب بخوره دوتایی باهم نمیشه!

دربان اومد جلو تا پیرمرد او را دید گفت منو میشناسی ؟ من همون مرد بودم!
پیرمرد تعجب کرد و گفت :پس چرا ما را راه ندادی؟!

دربان گفت آنجا جهنم بود و هرکس تنها و بی یاور می امد داخلش می شد پس تو یاوری داشتی و داخلش نشدی!

پیرمرد خوشحال شد ولی هیچی نگفت!
پس دربان در را باز کرد تا پیرمرد داخل شود

وقتی پیرمرد با الاغش وارد شدن دیدن باغی سرسبز با چشمه هایی زلال روبروی انها قرار دارد!
پس فهمید که بهشت در پشت این در متروکه مخفی بود ولی هیچ وقت کسی نفهمید

***********
این داستان نشون میده
1-انسان های مجرد نمی توانند داخل بهشت شوند
2-انسان متاهل حتی در بدترین حالت زندگی خود از جهندم نجات می یابد!

باغ بهشت;712912 نوشت:



ماشالا
خدا قبول کنه ایشون فقط خانومهارو نصیحت میکنن اره ؟:))

[="Arial"][="Indigo"]


[/]

[="Arial"][="Indigo"]"حرف اضافه"

خيلی وقت ها می توانيم خوب و صميمی زندگی کنيم اگر ديگران حرف اضافه نزنند...

خيلی وقت ها ديگران می توانند خوب و صميمی زندگی کنند اگر ما حرف اضافه نزنيم...

٣سال از زندگی زوج جوان می گذرد , زن دایی برای مهمانی می آيد,,,

ميگويد:ااا چطور هنوز تلوزيون ٢١اينچی قديمی داريد؟! چطور هنوز ال سی دی نخريده ايد؟!

فردا دختر پايش را در يک کفش می کند که آبرو و حيثيتم را پيش زن دایی بردی , زود باش تلویزيون را عوض کن .

عمه ميگويد:چطور قابلمه هايت اينقدر زود خش برداشته؟!

شوهر بعدا زنش را توبيخ می کند که چرا مادرت برای جهيزيه جنس خوب نخريده ؟!

يکی به شوهر می گويد:چطور اينهمه مدت با اخلاق تند همسرت ساخته ای؟!

شوهر پس از شنيدن اين سوال زنش را تحمل نمی کند و کارش با او به دعوا و مرافعه می کشند,,

به زن می گويند:چقدر شوهرت شب ها دير به خانه می آيد؟!

زن پاپيچ شوهر می شود و شکاکانه می پرسد اين وقت شب کجا بودي؟! و اين شکاکيت کاذب همچون پتکی اعصاب و روان خانواده را له می کند,,

بياييد اينقدر از هم سوال نپرسيم , حرف اضافه نزنيم , توصيه های شخصی نکنيم,

نپرسيم همسرت کو؟

چرا تنها آمده ايی؟

اين مانتو را چند سال قبل خريدی؟

شوهرت چقدر حقوق می گيرد؟

دستپخت همسرت خوب است يا نه؟

پدر زنت چند ميليون جهيزيه داد؟

خانه تان چند متر است؟

حرف اضافه , زندگی ديگران را خراب می کند.

پس حواسمان را جمع کنيم که کم , درست و به موقع حرف بزنيم.[/]

اندکی تامل برای متاهلین

یه دختر خاله دارم اسمش مرضیه ست!
۹ ساله با یک روحانی ازدواج کرده
و خیلی خوشبخته!

هروقت مرضیه منو میدید
از عاشقانه های خودشو
شوهرش برام تعریف میکرد!!!

اونموقع من مجرد بودم
ولی با اشتیاق به حرفاش گوش میدادم!
جوریکه تک تک اون عاشقانه ها تو ذهنم حک شده!

دنبال مردی میگشتم
که منم با اون عاشقانه هایی رو
تجربه کنم!
اما.....!

عاشقانه های هر زوج
رنگ خاص خودشو داره!

یکی از عاشقانه های مرضیه
این بود که شوهرش اسم مرضیه رو
تو گوشی خودش کبوتر عاشق ۲
ذخیره میکنه و بدون اینکه مرضیه بفهمه
اسم خودشو تو گوشی مرضیه
کبوتر عاشق ۱ ذخیره میکنه...!

برام خیلی جالب بود
که یک روحانی بعد چند سال زندگی مشترک
و با وجود داشتن بچه
هنوز که هنوزه اینجوری شیطنت کنه....!

این خاطره تو ذهنم میمونه!
ازدواج که میکنم
تو همون اوایل عقدمون
میرم یواشکی تو گوشی شوهرم
تا اولا ببینم اسمم تو گوشی همسرم
چی ذخیره شده؟

دوما اینکه یه اسم مشترک
(مثل کبوتر عاشق ۱-۲)
مخفیانه بذارم تو گوشیامون!!!

گوشیشو با ذوق برمیدارم
میرم داخل صندوق ورودی
چشمم به یه اسم میخوره
که مطمئنم من نیستم!!!

صندوق ورودی رو تا آخر نگاه میکنم!
اسمی جز اون اسم نمیبینم!
گزینه خواندن پیام رو میزنم
تا ببینم آیا صاحب اون اسم منم؟

پیامو میخونم:
الهی قربونت برم من!
خسته نباشه آقام!

دیدم پیام مال خودمه!!!
اما این دیگه چه اسمیه؟؟؟

فکر میکنین اسمم
تو گوشی شوهرم چی بود؟

" د - حسین "

اسمم تو گوشی شوهرم
"د حسین" ذخیره شده بود!

یذره ناراحت میشم!
آخه دنبال اسمی مثل:
نازم، گلم، خانومم و نازنینم میگشتم....!

تو دلم میگم:
آخه چرا این اسمو گذاشته؟؟

نه اول اسمم "د" داره
نه فامیلیم حسینیه!!!!

یهو یاد سلام دادن همسرم میفتم!
اکثر اوقات پشت تلفن
بهم میگه:
السلام علیک
یا بنت الحسین علیه السلام
آخه من سیده هستم!

" د - حسین "
یعنی "دختر حسین علیه السلام"

قلبم میفته!
چه اسم سنگینی گذاشته روم!
گوشیمو از جیبم درمیارم!
اسم همسرم که تو گوشیم بود
پاک میکنم و بجاش میذارم:

" د - حسین "
ینی " داماد حسین علیه السلام "

خیلی جالبه نه؟؟؟
اشتراک اسمی من و همسرم
کبوتر عاشق ۱ و ۲ نشد!!

اشتراک اسمیمون شد
" د - حسین "
تفاوت عاشقانه ها با هم یعنی این!

ائمه هم گفتند
و علم الان ثابت کرده
که اسم رو انسان خیلی تاثیر میذاره

مواقعی که یذره از همسرم دلخورم
و میخوام بهش پیامکی بدم
که در اون ناراحتیم نمایانگره!
با دیدن اسم "د - حسین"
قلبم میگیره!!!
گاهی اشکم میریزه!

به خودم میگم:
"داری چیکار میکنی دختر حسین؟
میخوای با داماد حسین
بد صحبت کنی؟؟؟

پیامو پاک میکنم
و دیگه هیچی نمینویسم...!

بنظرم آدم باید به اسمی که
برای همسرش انتخاب میکنه
معتقد باشه...!

مثلا اگه اسمشو میذاری
"گلم" چرا کاری میکنی که
گلت با حرفت پژمرده بشه هوووم؟

بایه قضاوت اشتباه زندگی رو برای خودمون وهمسرمون تلخ نکنیم،مامیتونیم درکنار هم بهشت روبسازیم.

توکلاس درس خدا،اونیکه نا شکری میکنه ردمیشه,

اونیکه ناله میکنه تجدید میشه،

اونیکه صبرمیکنه قبول میشه،

اونیکه شکرمیکنه شاگردممتازمیشه 

منم دعامیکنم همیشه شاگرد ممتازخداباشی 

شماهم دعاکن تاباهم تویک کلاس باشیم.

سلام به همه افرادی که نظر دادن و پیغام گذاشتن
واقعا لذت میبرم وقتی این مطالب جالب رو میخونم
ممنون از همه انجمنی ها ...