جنگ جمل ـ حديث غار ,مناظره شیخ مفید با..!!..!
تبهای اولیه
با سلام
دربارة لقب «مفيد» ابن شهر آشوب در «معالم العلماء» گفته است:
اين لقب را حضرت صاحب الامر ـ عليهالسّلام ـ به شيخ عنايت فرموده است، چنانكه محدث قمي (ره) در «فوائد الرضويه» فرموده: «در توقيع شريف حضرت بقية الله (ارواحناه فداه) مرقوم است:«للشيخ السّديد و الموَلي الرّشيد، الشيخ المفيد».
اما در اين رابطه «ورّام بن ابي فراس» صاحب كتاب «تنبيه الخواطر و نزهة النواظر» چنين ميگويد:
شيخ مفيد اصالتاً اهل «عكبرا» بود.
او با پدرش به بغداد آمد و نزد ابوعبدالله معروف به «الجعلي» در محلة «درب رياح» مشغول به تحصيل شد.
سپس به مجلس درس «ابوياسر» فرزند «أبي الجيش» كه در محلة دروازه خراسان تدريس ميكرد حاضر شد.
«ابوياسر» پس از مدتي به فضل و كمال شيخ آگاه شد و بدو گفت: «چرا به نزد «علي بن عيسي الرُّماني» نميروي و در علم كلام و سائر علوم اسلامي از او استفاده نميكني؟»
شيخ مفيد فرمود: «من او را نميشناسم و لذا «ابوياسر» يكي از شاگردان خود را همراه او كرده و نزد رمّاني فرستاد.
دنباله داستان را شيخ مفيد (ره) چنين نقل ميكند:
هنگامي كه به مجلس درس رمّاني رسيدم، ديدم مجلس او پر است از فضلاء و دانشمندان.
نزديك درب نشستم و به تدريج كه مردم ميرفتند و محفل خلوتتر ميشد نزديكتر ميرفتم.
در اين ميان مردي وارد شده گفت: «كسي پشت درب اجازه دخول ميخواهد و ميگويد اهل بصره هست.»
رمانّي پرسيد: «از دانشمندان است؟»
آن مرد گفت: «نميدانم، جواني است كه ميخواهد به نزد شما بيايد.»
رمّاني اجازه داد و آن مرد وارد شد.
آن دو مدّت زيادي با هم صحبت كردند،
تا اينكه آن مرد جوان به رمّاني گفت: «چه ميفرماييد دربارة حديث غدير و داستان غار؟» (يعني جريان رفتن ابوبكر با پيامبر به غار ثور كه اهل سنّت آنرا دليل بر خلافت و فضيلت ابوبكر ميدانند)
رمّاني گفت: «اما داستان غار درايت و امري مسلّم و معلوم است و اما حديث غدير، روايت است و منقول و آنچه از درايت بدست ميآيد از روايت مستفاد نگردد و همواره درايت بر روايت مقدم است.»
مرد بصري ديگر نتوانست سخني در پاسخ رمّاني بگويد و لذا از مجلس برخاسته و بيرون رفت.
شيخ مفيد ميگويد: «من در اين هنگام پيش رفته و به رمّاني گفتم: «جناب استاد سؤالي دارم.»
گفت: «بپرس»
گفتم: «چه ميگوييد دربارة كسي كه بر امام عادل خروج كند و يا با او بجنگد؟»
رمّاني گفت: «چنين كسي كافر است»، و بعد دوباره گفت: «نه، بلكه فاسق است.»
من گفتم: «در مورد اميرالمؤمنين علي ـ عليهالسّلام ـ چه ميگويي؟»
گفت: «او امام است و مفترض الطاعة.»
گفتم:«دربارة جنگ جمل و طلحه و زبير و عايشه چه ميگويي؟»
گفت: «آنها از كردة خود كه جنگ با علي ـ عليهالسّلام ـ بود توبه كردند.»
من گفتم: «اما داستان جنگ جمل درايت و مسلّم است واما حديث توبه كردن آنها روايت و منقول است.» :Sham:
رمّاني گفت: «آيا تو هنگام سؤالات آن مرد بصري از من، حاضر بودي؟»
گفتم: «آري»
گفت: «پاسخي كه دادي مرا مجيب كرد و در حقيقت اين سخن تو در پاسخ همان سخني بود كه من به آن جوان گفتم»؛ آنگاه پرسيد:
«تو كيستي و چه نام داري و نزد چه كسي درس خواني؟»
گفتم: «من معروف به «ابن المعّلم» هستم و نزد شيخ «ابي عبدالله الجعليّ» درس ميخوانم.»
گفت: «چند لحظه بنشين تا من باز گردم.»
پس من منتظر ماندم تا او از اندرون خانه برگشت و نامهاي سر بسته به من داد و گفت:
«اين نامه را به استادت ابي عبدالله بده».
من نامه را گرفته و به استاد دادم.
استادم نامه را گرفت، آنگاه مدّتي خنديد وگفت:
«داستان تو با رمّاني چه بوده كه او سفارش تو را به من كرده و ترا به مفيد ملقّب كرده است؟»
من داستان را نقل كردم و او مجدداًً به خنده افتاد.[1]
[1] . تنبه الخواطر ونُزهة النواطر، صحفة621.