زندگي حضرت لوط (ع) در قرآن 27 بار سخن از حضرت لوط - عليه السلام - به ميان آمده، و او را به عنوان يکي از پيامبران مرسل و صالح خوانده که در برابر قوم سرکش و شهوت پرستي قرار داشت و آنها را به آيين حضرت ابراهيم - عليه السلام - فرا ميخواند، ولي آنها از اطاعت دستورهاي او سرپيچي ميکردند. واژه «لوط» در اصل از لاطَ يلُوط گرفته شده و به معني ارتباط قلبي است، بنابراين اين پيامبر خدا که پيوند محکم قلبي با خدا داشت، با نام لوط خوانده ميشد، و به عکس او، قومش به لواط و ارتباطهاي نامشروع آلوده بودند. حضرت لوط - عليه السلام - از خويشان حضرت ابراهيم - عليه السلام - بود، مطابق پارهاي از روايات، برادرزاده يا پسر خاله ابراهيم - عليه السلام - بود، و طبق بعضي از روايات، برادر حضرت ساره همسر ابراهيم - عليه السلام - بود. هنگامي که حضرت ابراهيم - عليه السلام - در سرزمين بابِل (عراق کنوني) مردم را به يکتا پرستي دعوت نمود، لوط نخستين مردي بود که در آن شرايط سخت به ابراهيم - عليه السلام - ايمان آورد، و همواره در کنار ابراهيم - عليه السلام - بود، و يگانه يار و ياور ابراهيم - عليه السلام - در دوران مبارزات او با نمرود به شمار ميآمد، چنان که ساره نخستين زني بود که به ابراهيم - عليه السلام - ايمان آورد.(1) لوط - چنان که ظاهر امر نشان ميدهد - در همان بابل به دنيا آمد، و پس از اعتقاد به حقّانيت آيين ابراهيم - عليه السلام - از مبلّغين و مدافعين اين آيين بود، و در اين مسير به مقام ارجمندي از نبوّت و رسالت رسيد که خداوند (در آيه 133 صافّات) ميفرمايد: «وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ؛ همانا لوط از رسولان بود.» از امام باقر - عليه السلام - نقل شده فرمود: حضرت لوط در ميان قوم خود سي سال سکونت کرد و آنها را به سوي خدا دعوت نمود و از عذاب الهي برحذر داشت. لوط پسر خاله ابراهيم - عليه السلام - و برادر ساره همسر ابراهيم بود. ابراهيم و لوط - عليه السلام - هر دو پيامبر مرسل و هشدار دهنده بودند. لوط مردي سخي، بزرگوار و مهمان دوست بود، و مقدم مهمان را گرامي ميداشت.(2) زندگي لوط - عليه السلام - با قومش - چنان که خاطرنشان ميشود - از دردناکترين و تلخترين زندگيها بود، که آن مرد خدا با کمال مقاومت تحمل کرد و به مسؤوليت ارشادي خود ادامه داد. هجرت لوط - عليه السلام - همراه ابراهيم از سرزمين بابِل به فلسطين هنگامي که حضرت ابراهيم - عليه السلام - از سرزمين بابِل به سوي فلسطين، هجرت کرد (يا تبعيد شد) حضرت لوط - عليه السلام - و خواهرش ساره همراه حضرت ابراهيم - عليه السلام - هجرت نمودند، و پس از ورود به مصر، در آن جا (چنان که قبلاً ذکر شد) يک نفر کنيز به نام هاجر بر تعدادشان افزوده شد، و گروه چهار نفري به طرف فلسطين حرکت نمودند. ابراهيم و ساره و هاجر در بياباني کنار راه عمومي يمن و شام و... سکني گزيدند، هر کسي که از آن جا ميگذشت، ابراهيم او را به توحيد و آيين حق دعوت ميکرد و خبر در آتش افکندن او و نسوختنش، در دنيا شايع شده بود، بعضي به او ميگفتند: با آيين شاه (نمرود) مخالفت مکن، زيرا مخالفانش را ميکشد، اما ابراهيم به راه خود ادامه ميداد. يکي از کارهاي ابراهيم اين بود که هر کس از کنار خيمهاش رد ميشد، او را مهمان ميکرد، و در محل سکونت او تا هفت فرسخ، شهرها و روستاهاي پر از نعمت و درخت و ميوه وجود داشت، و وفور نعمت در همه جا به چشم ميخورد و هرکس از مسافرين از اين شهرها ميگذشت، بدون جلوگيري، از ميوههاي درختان ميخورد. ابليس که در کمين انسانها است، بخصوص اگر غرق در وفور نعمت باشند، زودتر ميتواند آنها را فريب داده و غافل سازد، از عيش و نوش مردم استفاده کرد و به آنها لواط را ياد داد، نخست خودش به صورت انساني آماده شد که با او لواط کنند و کم کم اين کار زشت شايع و عادي گرديد، به طوري که مردان به مردان و زنان به زنان اکتفا ميکردند. عدهاي از مردم از اين وضع بسيار پست ناراحت شده و به حضور ابراهيم - عليه السلام - آمدند و به او شکايت کردند، ابراهيم حضرت لوط را به عنوان مبلّغ به سوي آنها فرستاد تا آنها را نصيحت کند و از عواقب شوم اين اعمال زشت برحذر دارد. لوط به سوي اين قوم (که در شهرهاي سدوم و عمورا و ادوما و صاعورا و صابورا) بودند روانه شد.(3) و چنان که قبلاً گفتيم، ابراهيم در قسمت بلند فلسطين، و لوط در قسمت پايين به فاصله هشت فرسخ قرار گرفتند آنها وقتي که لوط را ديدند، گفتند تو کيستي؟ فرمود: من پسر خاله ابراهيم هستم، همان ابراهيمي که شاه (نمرود) او را به آتش افکند، آتش نه تنها او را نسوزاند بلکه براي او سرد و گوارا شد، و او در چند فرسخي، نزديک شما است. از خدا بترسيد، راه پاکي را بپيماييد، اين کارهاي زشت را نکنيد، خدا شما را هلاک خواهد کرد، گستاخي به خدا نکنيد از او بترسيد و خوددار باشيد و خدا را از ياد نبريد... . گاه ميشد که مردي که از آن ديار عبور ميکرد، مردم زشتکار آن ديار به سوي او ميرفتند تا با او عمل زشت لواط انجام دهند، لوط - عليه السلام - او را از دست آنها نجات ميداد... .(4) ازدواج لوط - عليه السلام - يکي از سنّتهاي صحيح آيينهاي حق، ازدواج است که راه طبيعي براي ارضاي غريزه جنسي، و بقاي نسل ميباشد، لوط در همان محل مأموريت ازدواج کرد تا بلکه آنها نيز از اين روش پيروي کنند و از انحراف جنسي دست بردارند، ثمره اين ازدواج اين شد که لوط پس از مدتي داراي چند دختر گرديد. لوط هم چنان به امر به معروف و نهي از منکر و مبارزه با فساد ادامه ميداد، اما بيانات مستدل لوط در آنها اثر نميکرد، و اين جريانها سالها طول کشيد، تا اين که به لوط گفتند اگر دست از سرزنش ما برنداري تو را تبعيد خواهيم کرد، در اين وقت بود که ديگر اميدي به اصلاح آنها نبود و آنها مستحق هيچ چيز، جز عذاب سخت الهي نبودند، از اين رو دل حضرت لوط که سالها نسبت به آنها مهربان بود تا بلکه به سوي حق برگردند، ناراحت شد و بر آنها نفرين کرد.(5) ------------------------------ 1- سفينة البحار، ج 2، ص 516. 2- بحار، ج 12، ص 147 و 148. 3- بحار، ج 12، ص 163 و 155. 4- بحار، ج 12، ص 163 و 155. 5- بحار، ج 12، ص 155. ادامه دارد ...
زندگي حضرت لوط (ع) در قرآن 27 بار سخن از حضرت لوط - عليه السلام - به ميان آمده، و او را به عنوان يکي از پيامبران مرسل و صالح خوانده که در برابر قوم سرکش و شهوت پرستي قرار داشت و آنها را به آيين حضرت ابراهيم - عليه السلام - فرا ميخواند، ولي آنها از اطاعت دستورهاي او سرپيچي ميکردند. واژه «لوط» در اصل از لاطَ يلُوط گرفته شده و به معني ارتباط قلبي است، بنابراين اين پيامبر خدا که پيوند محکم قلبي با خدا داشت، با نام لوط خوانده ميشد، و به عکس او، قومش به لواط و ارتباطهاي نامشروع آلوده بودند. حضرت لوط - عليه السلام - از خويشان حضرت ابراهيم - عليه السلام - بود، مطابق پارهاي از روايات، برادرزاده يا پسر خاله ابراهيم - عليه السلام - بود، و طبق بعضي از روايات، برادر حضرت ساره همسر ابراهيم - عليه السلام - بود. هنگامي که حضرت ابراهيم - عليه السلام - در سرزمين بابِل (عراق کنوني) مردم را به يکتا پرستي دعوت نمود، لوط نخستين مردي بود که در آن شرايط سخت به ابراهيم - عليه السلام - ايمان آورد، و همواره در کنار ابراهيم - عليه السلام - بود، و يگانه يار و ياور ابراهيم - عليه السلام - در دوران مبارزات او با نمرود به شمار ميآمد، چنان که ساره نخستين زني بود که به ابراهيم - عليه السلام - ايمان آورد.(1) لوط - چنان که ظاهر امر نشان ميدهد - در همان بابل به دنيا آمد، و پس از اعتقاد به حقّانيت آيين ابراهيم - عليه السلام - از مبلّغين و مدافعين اين آيين بود، و در اين مسير به مقام ارجمندي از نبوّت و رسالت رسيد که خداوند (در آيه 133 صافّات) ميفرمايد: «وَ إِنَّ لُوطاً لَمِنَ الْمُرْسَلِينَ؛ همانا لوط از رسولان بود.» از امام باقر - عليه السلام - نقل شده فرمود: حضرت لوط در ميان قوم خود سي سال سکونت کرد و آنها را به سوي خدا دعوت نمود و از عذاب الهي برحذر داشت. لوط پسر خاله ابراهيم - عليه السلام - و برادر ساره همسر ابراهيم بود. ابراهيم و لوط - عليه السلام - هر دو پيامبر مرسل و هشدار دهنده بودند. لوط مردي سخي، بزرگوار و مهمان دوست بود، و مقدم مهمان را گرامي ميداشت.(2) زندگي لوط - عليه السلام - با قومش - چنان که خاطرنشان ميشود - از دردناکترين و تلخترين زندگيها بود، که آن مرد خدا با کمال مقاومت تحمل کرد و به مسؤوليت ارشادي خود ادامه داد. هجرت لوط - عليه السلام - همراه ابراهيم از سرزمين بابِل به فلسطين هنگامي که حضرت ابراهيم - عليه السلام - از سرزمين بابِل به سوي فلسطين، هجرت کرد (يا تبعيد شد) حضرت لوط - عليه السلام - و خواهرش ساره همراه حضرت ابراهيم - عليه السلام - هجرت نمودند، و پس از ورود به مصر، در آن جا (چنان که قبلاً ذکر شد) يک نفر کنيز به نام هاجر بر تعدادشان افزوده شد، و گروه چهار نفري به طرف فلسطين حرکت نمودند. ابراهيم و ساره و هاجر در بياباني کنار راه عمومي يمن و شام و... سکني گزيدند، هر کسي که از آن جا ميگذشت، ابراهيم او را به توحيد و آيين حق دعوت ميکرد و خبر در آتش افکندن او و نسوختنش، در دنيا شايع شده بود، بعضي به او ميگفتند: با آيين شاه (نمرود) مخالفت مکن، زيرا مخالفانش را ميکشد، اما ابراهيم به راه خود ادامه ميداد. يکي از کارهاي ابراهيم اين بود که هر کس از کنار خيمهاش رد ميشد، او را مهمان ميکرد، و در محل سکونت او تا هفت فرسخ، شهرها و روستاهاي پر از نعمت و درخت و ميوه وجود داشت، و وفور نعمت در همه جا به چشم ميخورد و هرکس از مسافرين از اين شهرها ميگذشت، بدون جلوگيري، از ميوههاي درختان ميخورد. ابليس که در کمين انسانها است، بخصوص اگر غرق در وفور نعمت باشند، زودتر ميتواند آنها را فريب داده و غافل سازد، از عيش و نوش مردم استفاده کرد و به آنها لواط را ياد داد، نخست خودش به صورت انساني آماده شد که با او لواط کنند و کم کم اين کار زشت شايع و عادي گرديد، به طوري که مردان به مردان و زنان به زنان اکتفا ميکردند. عدهاي از مردم از اين وضع بسيار پست ناراحت شده و به حضور ابراهيم - عليه السلام - آمدند و به او شکايت کردند، ابراهيم حضرت لوط را به عنوان مبلّغ به سوي آنها فرستاد تا آنها را نصيحت کند و از عواقب شوم اين اعمال زشت برحذر دارد. لوط به سوي اين قوم (که در شهرهاي سدوم و عمورا و ادوما و صاعورا و صابورا) بودند روانه شد.(3) و چنان که قبلاً گفتيم، ابراهيم در قسمت بلند فلسطين، و لوط در قسمت پايين به فاصله هشت فرسخ قرار گرفتند آنها وقتي که لوط را ديدند، گفتند تو کيستي؟ فرمود: من پسر خاله ابراهيم هستم، همان ابراهيمي که شاه (نمرود) او را به آتش افکند، آتش نه تنها او را نسوزاند بلکه براي او سرد و گوارا شد، و او در چند فرسخي، نزديک شما است. از خدا بترسيد، راه پاکي را بپيماييد، اين کارهاي زشت را نکنيد، خدا شما را هلاک خواهد کرد، گستاخي به خدا نکنيد از او بترسيد و خوددار باشيد و خدا را از ياد نبريد... . گاه ميشد که مردي که از آن ديار عبور ميکرد، مردم زشتکار آن ديار به سوي او ميرفتند تا با او عمل زشت لواط انجام دهند، لوط - عليه السلام - او را از دست آنها نجات ميداد... .(4) ازدواج لوط - عليه السلام - يکي از سنّتهاي صحيح آيينهاي حق، ازدواج است که راه طبيعي براي ارضاي غريزه جنسي، و بقاي نسل ميباشد، لوط در همان محل مأموريت ازدواج کرد تا بلکه آنها نيز از اين روش پيروي کنند و از انحراف جنسي دست بردارند، ثمره اين ازدواج اين شد که لوط پس از مدتي داراي چند دختر گرديد. لوط هم چنان به امر به معروف و نهي از منکر و مبارزه با فساد ادامه ميداد، اما بيانات مستدل لوط در آنها اثر نميکرد، و اين جريانها سالها طول کشيد، تا اين که به لوط گفتند اگر دست از سرزنش ما برنداري تو را تبعيد خواهيم کرد، در اين وقت بود که ديگر اميدي به اصلاح آنها نبود و آنها مستحق هيچ چيز، جز عذاب سخت الهي نبودند، از اين رو دل حضرت لوط که سالها نسبت به آنها مهربان بود تا بلکه به سوي حق برگردند، ناراحت شد و بر آنها نفرين کرد.(5) ------------------------------ 1- سفينة البحار، ج 2، ص 516. 2- بحار، ج 12، ص 147 و 148. 3- بحار، ج 12، ص 163 و 155. 4- بحار، ج 12، ص 163 و 155. 5- بحار، ج 12، ص 155.
ادامه دارد ...
قوم لوط نگاهي به بعضي از کارهاي زشت قوم لوط - عليه السلام - از کارهاي زشت قوم لوط گلوله پراني با کمان، و هسته انداختن به يکديگر (و حتي در بعضي موارد شرط بندي ميکردند که هسته به هر کسي خورد با او عمل زشت انجام دهند) و آدامس جويدن در معابر عمومي (براي جذب افراد به خاطر شهوتراني). هم چنين لباسهاي فاخر بلند ميپوشيدند (که امروز رقّاصههاي دنيا در جهان غرب ميپوشند) و دکمههاي کت و پيراهنشان را ميگشودند(1) و قلم از بيان بعضي از زشتکاريهاي آنها شرم دارد، از جمله از کارهاي آنها اين بود که راهها را براي زشتکاري ميبستند و آشکارا در معرض ديد مردم، منکرات را انجام ميدادند و تفسير آيه 29 عنکبوت: «وَ تَأْتُونَ فِي نادِيکمُ الْمُنْکرَ؛ آمده: با يکديگر در ملأ عام کارهاي رکيک و زشت انجام ميدادند.(2) و در بعضي از تفاسير، کلمه «منکر» به هسته انداختن آنها تفسير شده که آن هم به خاطر هوسهايشان بود.(3) از آيات قرآن از جمله از آيه 28 سوره عنکبوت استفاده ميشود، که زشتکاري قوم لوط به گونهاي زننده بود که در ميان هيچ قوم و ملتي سابقه نداشت. چنان که لوط به آنها گفت: «إِنَّکمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَة ما سَبَقَکمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ؛ شما کار بسيار زشتي انجام ميدهيد که احدي از مردم جهان، قبل از شما آنها را انجام نداده است.» به اين ترتيب آنها چون بنيانگذار اين فساد بودند، بار گناه کساني را که در آينده از آنها پيروي ميکنند نيز به دوش خواهند کشيد، بيآنکه از گناه آنان چيزي کم شود. از زشتکاري قوم لوط اين که: کف دست بر پشت يکديگر ميزدند، دشنامهاي رکيک و زننده به همديگر ميگفتند، بازيهاي بچهگانه داشتند، قمار بازي ميکردند، با انواع آلات موسيقي سر و کار داشتند، سنگ پراني و متلک گفتن از کارهاي معمول آنها بود، و در حضور جمع، خود را برهنه ميکردند و... حضرت لوط هر چه آنها را نصيحت کرد، در دل آن آلودگان و منحرفان اثر ننموده، پاسخ آنها به حضرت لوط اين بود که: «اِئْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ کنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ؛ اگر راستي ميگويي عذاب خدا را براي ما بياور».(4) لجاجت و هوسبازي آنها تا اين حد بود، و سرانجام حضرت لوط با قلبي آکنده از اندوه گفت: «پروردگارا مرا بر اين قوم مفسد، پيروز گردان».(5) نکته قابل توجه اين که در حالات قوم لوط نوشتهاند يکي از عوامل اصلي آلودگي آنها به گناه زشت لواط اين بود که آنها مردم بخيلي بودند و چون شهرهاي آنها بر سر راه کاروانهاي شام قرار داشت، آنها با انجام اين عمل، نسبت به بعضي از عابرين و مهمانانشان، ميخواستند آنها را از شهرهاي خود دور سازند، ولي کم کم اين عمل زشت در ميان خودشان نيز رايج گرديد.(6) به هر حال چنان که خاطر نشان خواهد شد به سختترين عذاب الهي گرفتار شدند، به اميد آن که در جامعه ما هيچ گونه از کارهاي قوم لوط نباشد، که کيفر آن بسيار سخت است. پيامبر - صلّي الله عليه و آله - در مسجد مردي را ديد به طرف کسي هسته انداخت، فرمود: «او مشمول لعنت است تا آن هسته به زمين بيفتد» سپس فرمود: هسته انداختن از شيوههاي قوم لوط است آن گاه آيه فوق (29 - عنکبوت) را خواند(7) و از کارهاي زشت آنها اين بود که محل مدفوع خود را نميشستند، و خود را از جنابت تطهير نمينمودند و بسيار بخيل و دست بسته بودند، هرگز کسي را به غذا دعوت نميکردند.(8) آري وفور نعمت شامات که فرسخ در فرسخ پر از درختهاي ميوهدار بود و آن چنان درختها در ميان هم رفته بودند که شعاع آفتاب به زمين نميرسيد، به جاي اين که آنها را شاکر خدا کند و به راه خداوند روند، اين چنين غرق در آلودگي شده بودند تا آن جا که کسي جرأت نداشت که از شهرهايشان عبور کند، چرا که اموال او را غارت ميکردند، و او را به آلودگي جنسي ميکشاندند. حضرت لوط تا آن حد، مظلوم و تنها بود که حتي نزديکترين فرد نسبت به او که ميبايست رازدار و حافظ اسرار و همکاري صديق و صميمي براي او باشد، و او را در هدفش کمک کند، نه تنها او را ياري نميکرد بلکه به مخالفت با او اقدام ميکرد و با نشانههايي به مخالفان ياري مينمود.(9) موضعگيري زشت و مغرورانه قوم لوط در برابر حضرت لوط - عليه السلام - لوط سي سال در ميان قوم خود همچون کوه ايستاد و در برابر آنها قيام کرد، و مکرّر و هر روز آنها را با نصيحت و پند و استدلال و ترساندن از عذاب خدا، به سوي حق راهنمايي مينمود و حجّت را بر آنها تمام ميکرد. لوط - عليه السلام - هم چون استادش ابراهيم - عليه السلام - مردي سخي و بزرگوار و مهمان نواز بود، هر کس بر او وارد ميشد با کمال احترام از او پذيرايي ميکرد. ولي قوم او، وقتي که مسافران و واردين غريب را ميديدند، سنگ به سوي آنها انداخته، و هر کس که سنگش به کسي اصابت ميکرد، اموالش را ميگرفت و با او عمل زشت انجام ميداد و سه درهم به عنوان غرامت ميپرداخت، و قاضي آنها به دادن اين سه درهم به مسافر مظلوم، قضاوت ميکرد. و به طور کلي آنها غرق در انحرافات و آلودگيها بودند، در مجالس عمومي با ساز و آواز و رقص و عريان، در هم مخلوط ميشدند (همچون مواردي که هم اکنون در کشورهاي غربي وجود دارد) و زشتکاري و کثافتکاري را به جايي رساندند که پيامبر اسلام - صلّي الله عليه و آله - فرمود: «زمين گريه کرد تا حدي که اشکش به آسمان رسيد و آسمان گريه کرد تا حدّي که اشکش به عرش رسيد، آن گاه خداوند به آسمان فرمان داد که آنها را سنگباران کند (که شرحش خواهد آمد). (10) دعوت پياپي لوط - عليه السلام - و لجاجت قوم حضرت لوط - عليه السلام - براي هدايت قوم خود، بسيار زحمت کشيد و رنج برد و از هر راهي وارد شد، ولي آن قوم هم چنان بر سرکشي و لجاجت خود ميافزودند، براي روشن شدن اين مطلب، نظر شما را به ترجمه آيه 160 تا 175 سوره انبياء جلب ميکنيم: «هنگامي که برادرشان لوط - عليه السلام - به آنها گفت: آيا پرهيزکاري را پيشه خود نميسازيد؟ من براي شما رسول اميني هستم. تقواي الهي پيشه کنيد و از من پيروي نماييد من از شما پاداشي نميخواهم، پاداش من نزد پروردگار جهانيان است. آيا در ميان جهانيان، شما به سراغ همجنس ميرويد (چه کار زشتي؟!) و همسراني را که خدا براي شما آفريده است رها ميکنيد، راستي شما قوم تجاوزگري هستيد. قوم لوط در پاسخ گفتند: اي لوط اگر از اين گفتار دوري نکني، از اخراج شوندگان خواهي بود. (تو را از اين سرزمين تبعيد ميکنيم) لوط گفت: من (به هر حال) دشمن شما هستم. پروردگارا من و خاندانم را از آن چه اينها انجام ميدهند، رهايي بخش. ما او و خانواده مؤمنش را نجات داديم جز پير زني که در ميان آن گروه باقي ماند (اين پيرزن همسر لوط بود که از نظر عقيده و مذهب با قوم گمراه بود و هرگز به لوط ايمان نياورد) سپس ديگران را هلاک کرديم و باراني (از سنگ) بر آنها فرو فرستاديم، چه باران بدي بود اين باران انذار شدگان. در اين ماجرا (ي قوم لوط و سرنوشت شوم آنها) آيتي است اما اکثر آنها ايمان نياوردند و پروردگار تو عزيز و رحيم است.» گفتگوي ابراهيم - عليه السلام - با فرشتگان، در مورد عذاب قوم لوط - عليه السلام - چنان که قبلاً در زندگي ابراهيم - عليه السلام - ذکر شد: به فرمان خدا نه نفر يا يازده نفر از فرشتگان مقرّب خداوند که جبرئيل در ميانشان بود، از سوي خدا براي انجام دو مأموريت به زمين آمدند: نخست براي مژده دادن به ابراهيم - عليه السلام - که به زودي از ساره داراي پسري به نام اسحاق خواهد شد 2. عذاب رساني به قوم لوط. وقتي که اين فرشتگان نزد ابراهيم - عليه السلام - آمدند و بشارت خود را دادند، مأموريت دوم خود را به ابراهيم - عليه السلام - گفتند، ابراهيم - عليه السلام - در اين مورد با آن فرشتگان به گفتگو نشست، زيرا دل مهربان ابراهيم - عليه السلام - ميتپيد و با خود ميگفت: شايد روزنه اميد براي اصلاح قوم لوط باشد. از اين رو - طبق بعضي از روايات - ابراهيم به فرشتگان گفت: اگر در ميان قوم لوط، صد نفر از مؤمنان باشد، آيا باز بر آنها عذاب ميرسانيد؟ فرشتگان: نه ابراهيم: اگر پنجاه نفر باشند چطور؟ فرشتگان: نه ابراهيم: اگر يک نفر مؤمن باشد چطور؟ فرشتگان: قطعاً لوط - عليه السلام - در ميان آنها نيست، ما به او و خاندانش آگاهتر هستيم، لوط و خاندان با ايمانش - جز همسرش - را نجات خواهيم داد.(11) وقتي که براي ابراهيم، عذاب قوم لوط قطعي شد، ديگر هيچ نگفت، و تسليم فرمان خداي بزرگ بود، و گفتگوي فوق نيز براي توضيح بود که از دل مهربان ابراهيم - عليه السلام - نشأت ميگرفت. و در بعضي از روايات آمده: ابراهيم به جبرئيل گفت: در اين باره به خدا مراجعه کن (و توضيح بخواه) خداوند در همان لحظه به ابراهيم وحي کرد: «اَعْرِضْ عَنْ هذا اِنَّهُ قَدْ جاءَ اَمْرُ رَبِّک وَ اِنَّهُمْ آتيهُمْ عَذابٌ غَيرُ مَرْدُودٍ؛ اي ابراهيم از اين گفتگوها دوري کن، فرمان خدا صادر شده و آن فرشتگان مأمور عذاب حتمي قوم لوط هستند که در آن، هيچ شفاعتي مقبول نيست.»(12) دل مهربان ابراهيم آرام گرفت، و فرمان خدا، وجود او را که سراسر تسليم بود، اطمينان بخشيد. گفتگوي مأموران عذاب با حضرت لوط - عليه السلام - سرانجام مأموران عذاب به صورت بشر، از حضور ابراهيم خارج شده و به حضور لوط وارد شدند، لوط جوانان زيبايي را ديد و در اين موقع مشغول آبياري زراعتش بود، به آنها گفت: شما کيستيد؟ آنها گفتند: ما مسافر راه هستيم امشب مايليم مهمان تو باشيم. لوط، با توجه به قوم منحرف و زشتکارش از يک سو، و ورود جوانان زيبا از سوي ديگر، در فشار روحي قرار گرفت، که چه کند، اگر اين جوانان را مهمان کند ترس آبروريزي است، اين فکر چنان او را ناراحت کرد که به خود گفت: «هذا يومٌ عَصيبٌ؛ امروز روز سخت و وحشتناکي است».(13) اما لوطِ مهمان نواز چارهاي جز اين نداشت که مهمانان را به خانه خود ببرد، آنها را به سوي خانهاش راهنمايي کرد ولي براي اين که آنها را از ماجرا با خبر کرده باشد، در وسط راه چند بار به آنها گفت: اين شهر مردم زشتکار و منحرفي دارد، تا اگر مهمانها توانايي مقابله دارند، حساب کار خود را کرده باشند. در بعضي از روايات آمده: لوط آن قدر مهمانهاي خود را معطّل کرد تا شب فرا رسيد، شايد در تاريکي دور از چشم آن قوم شرور و آلوده بتواند با حفظ آبرو از آنان پذيرايي کند.(14) به هر حال مهمانان وارد خانه لوط شدند، همسر لوط بر پشت بام رفت و آتش روشن کرد، قوم شرور فهميدند که امشب در خانه لوط چند نفر به مهماني آمدهاند. و از هر سو به سرعت به سوي خانه لوط - عليه السلام - هجوم آوردند.(15) گفتگوي لوط - عليه السلام - با قوم تبهکار وقتي که قوم شرور، به درِ خانه لوط - عليه السلام - رسيدند به لوط گفتند: آيا ما تو را از جا دادن مردم نقاط ديگر منع نکرديم؟ لوط - عليه السلام - که هوي و هوس آنها را ميدانست، سخن از ازدواج (که امري طبيعي براي ارضاي غريزه جنسي و بقاي نسل است) به ميان آورد و فرمود: «اينها دختران منند، براي شما پاکيزهترند» (با آنها ازدواج کنيد و از عمل شنيع لواط دوري کنيد) از خدا بترسيد و مرا در ميان مهمانهايم، رسوا نکنيد. «أَ لَيسَ مِنْکمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ؛ آيا در ميان شما يک نفر داراي رشد و غيرت نيست؟»(16) آنها در پاسخ گفتند: تو که ميداني ما حق (و ميلي) در دختران تو نداريم و خوب ميداني ما چه ميخواهيم. وقتي که حضرت لوط از آن قوم اصلاح ناپذير، مأيوس شد، گفت: «کاش داراي نيرو يا تکيه گاه و پشتيبان محکمي بودم»(17) (آنگاه ميدانستم با شما پست فطرتان چه کنم؟!) آري لوط در اين هنگام از غربت و بيکسي خود ياد کرد و گفت: اگر نيرويي ميداشتم چنين خوار و گرفتار شما نميشدم و در برابر تعدّي و گزند شما دفاع ميکردم و در مقابل فشار شما مقاومت مينمودم. عجبا حتي يک مردم سالم و غيرتمند نبود که به پشتيباني از لوط برخيزد، و تعبير به «أَ لَيسَ مِنْکمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ؛ آيا در ميان شما يک مرد رشيد نيست؟» حاکي است که اگر يک انسان عاقل و فهميده و متعهد در ميان شما بود، کار شما به افتضاح و رسوايي نميکشيد. خبر دختر لوط - عليه السلام - به پدر! بعضي چنين مينويسند: فرشتگان مأمور عذاب وقتي که از ابراهيم - عليه السلام - جدا شدند، و به صور جوانان زيبا به شهر «سدوم» روانه گشتند، چون به دروازه شهر رسيدند، دختري را ديدند که از چاه آب ميکشد، از او خواستند که آنها را پذيرايي کند، دختر در مورد قوم شرور لوط، درباره جوانان تازه وارد نگران شد، و در وجود خود نيرويي براي حمايت ايشان نديد و خواست تا در ياري آنها از پدرش استمداد کند، او دختر لوط بود، از اين رو مهلت خواست و نزد پدر رفت و ماجرا را گفت. حضرت لوط از شنيدن اين خبر، سخت نگران شد، و درباره خصوصيات آن جوانان از دخترش توضيح خواست، و براي يافتن بهترين راه، با دخترش به گفتگو پرداخت، و شايد از پذيرفتن و استقبال از واردين، مردّد بود، و فکر ميکرد از پذيرفتنشان، معذرت بخواهد، يا حقيقت حال را براي آنها بگويد، تا به زحمت نيفتد، ولي مهر و محبّت و مهمان نوازي لوط - عليه السلام -، او را بر آن داشت که مخفيانه، دور از ديد مردم، به استقبال واردين برود، آنها را با کمال احترام به منزل بياورد (با توجه به اين که قوم لوط، لوط را از مهمان کردن غريبان منع کرده بودند) سرانجام لوط به تصميم خود عمل کرد، و به استقبال جوانان تازه وارد رفت و با کمال احتياط، دور از ديد مردم آنها را به خانه آورد و در خانه را به روي آنها بست تا کسي مطّلع نشود.(18) به اين ترتيب حضرت لوط - عليه السلام - در شرايط بسيار سخت، خصلت مهمان نوازي خود را به خوبي انجام داد، که بعد معلوم شد آن جوانان فرشتگان مأمور عذاب هستند. به ياد حضرت قائم (عج) جالب اين که در پارهاي از روايات در تفسير آيه: «قالَ لَوْ أَنَّ لِي بِکمْ قُوَّة أَوْ آوِي إِلي رُکنٍ شَدِيدٍ؛ کاش در برابر شما قدرتي داشتم و يا تکيه گاه و پشتيبان محکمي در اختيارم بود.» آمده؛ امام صادق - عليه السلام - فرمود: منظور از «قوّة» همان «قائم (عج)» است و منظور از «رکن شديد» 313 نفر ياران (مخصوص) آن حضرتند».(19) به اين ترتيب نقش نيرو و سپاه قدرتمند در پيشبرد اهداف انساني، روشن ميشود، و در ضمن حضرت لوط آرزو ميکند که چنين نيرويي داشته باشد، و حکومت جهاني در پرتو وجود حضرت قائم - عليه السلام - با ارتش متعهّد و نيرومند در همه جهان تشکيل گردد تا از مفاسد و زشتيها به شدت جلوگيري شود (اميد آن که هر چه زودتر خداوند لطف کند، تا با ظهور حضرت قائم - عليه السلام - و تشکيل حکومت جهاني، همه گونه مفاسد از روي زمين برچيده گردد و دنيا پر از عدل و داد شود). چگونگي عذاب وحشت بار قوم لوط - عليه السلام - از آن جا که قوم سرکش لوط، فساد را از حدّ گذراندند، و به جاي پذيرش راهنماييها و نصيحتهاي حضرت لوط، او را تهديد به تبعيد کردند، و سالها بر اين وضع نکبت بار ادامه دادند و درست به عکس فرمان خدا همه چيز را وارونه نمودند، خداوند نيز مجازات آنها را به تناسب کارهاي وارونه آنها، وارونه کردن زمين قرار داد و به جاي آب باران، آنها را سنگباران کرد، اينک اصل ماجرا را بشنويد: وقتي که مهمانان (فرشتگان به صورت جوانان زيبا) در خانه لوط - عليه السلام - بودند، لوط - عليه السلام - از يکي از آن جوانان پرسيد کيستي؟ او گفت: من جبرئيل هستم، لوط گفت: چه مأموريتي داري؟ جبرئيل گفت: مأموريت هلاکت قوم را دارم، لوط گفت: همين الآن؟ جبرئيل گفت: «أَ لَيسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ؛ آيا صبح نزديک نيست؟»(20) معلوم شد که لحظه هلاکت در پايان شب، صورت ميگيرد. در اين هنگام قوم شرور و زشتکار سر رسيدند، و در خانه لوط را شکستند و وارد خانه شدند، جبرئيل با پر خود محکم بر صورتشان زد، به طوري که چشمشان محو و نابينا شد. (21) وقتي آنها چنين ديدند دريافتند که عذاب (همان عذابي که مکرر لوط به آنها وعده داده بود) فرا رسيده است. جبرئيل به لوط گفت: تو با افراد خانوادهات شبانه (دور از ديد مردم) از شهر بيرون برو جز همسرت که او بايد در شهر بماند و جزء عذاب شدگان است.(22) دانشمندي در ميان قوم لوط بود، به آنها گفت: عذاب فرا رسيده، نگذاريد لوط و خانوادهاش از شهر بيرون روند، چرا که تا او در ميان شما است، عذاب نخواهد آمد، آنها خانه لوط را محاصره کردند تا نگذارند لوط از خانه بيرون رود، ولي جبرئيل ستوني از نور را در جلو لوط قرار داد و به او گفت: در ميان نور بيا، کسي متوجه نخواهد شد، لوط و خانوادهاش به اين ترتيب از درون نور، از شهر بيرون رفتند، همسر گناهکار لوط از جريان مطّلع شد، خداوند سنگي به سوي او فرستاد، و او هماندم به هلاکت رسيد، وقتي که طلوع فجر شد، چهار فرشته هر يک در يک ناحيه شهر قرار گرفتند، و آن سرزمين را تا هفت طبقهاش جدا کردند و به سوي آسمان بردند. به طوري آن سرزمين نزديک آسمان شد که اهل آسمان صداي سگها و خروسهاي شهر آنها را ميشنيدند. سپس آن سرزمين را بر سر قوم شرور لوط وارونه کردند، و پس از آن سنگهايي از سجّيل (گلهاي متحجّر متراکم) که نزد پروردگار نشاندار بود، آنها را نشانه گرفت و بر آنها باريد، و به اين ترتيب شهرشان واژگون شد و خودشان با بدترين وضعي، تار و مار و متلاشي گشتند.(23) يک آيه عبرت در قرآن در قرآن در آيه 70 سوره توبه ميخوانيم: «أَ لَمْ يأْتِهِمْ نَبَأ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهِيمَ وَ أَصْحابِ مَدْينَ وَ الْمُؤْتَفِکاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيناتِ فَما کانَ اللَّهُ لِيظْلِمَهُمْ وَ لکنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ يظْلِمُونَ؛ آيا خبر کساني که پيش از منافقان دو رو بودند، به آنان نرسيده، قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و اصحاب مدين (قوم شعيب) و شهرهاي زير و رو شده (قوم لوط) که پيامبرانشان با دلايل روشن به سوي آنها آمدند (ولي به دعوت پيامبران اعتنا نکردند) خداوند به آنها ستم نکرد، اما خودشان بر خويش ستم ميکردند (همه آنان با اختيار خود به هلاکت رسيدند، قوم نوح با طوفان و غرق شدن، قوم عاد (قوم هود) با طوفانهاي تند، قوم ثمود (قوم صالح) با زلزله و صاعقه، قوم ابراهيم با نابودي نعمت و هلاکت نمروديان، و قوم مدين (قوم شعيب) به وسيله ابر آتشبار، و قوم لوط با واژگوني شهرها و سنگباران نابود شدند.)(24) منظور از «مؤتفکات» (شهرهاي زير و رو شده) شهرهاي قوم لوط - عليه السلام - است که به گفته بعضي چهار شهر بودند، به نامهاي: سدوم، عامورا، دوما و صبوايم، و بزرگتر از همه، سدوم بود که حضرت لوط - عليه السلام - در آن سکونت داشت.(25) و از محدّث معروف، مسعودي نقل شده: خداوند حضرت لوط - عليه السلام - را به پنج شهر اعزام نمود که عبارتند از: سدوم، عموراء، ادوما، صاعورا و صابورا.(26) درس عبرت قرآن در آيه 83 سوره هود، پس از بيان عذاب سخت قوم لوط ميفرمايد: «وَ ما هِي مِنَ الظَّالِمِينَ مِنْ اُمَّتِک بِبَعِيدٍ؛ اي محمد اين گونه عذابها بر ظالمانِ از امّت تو دور نيست.»(27) و در سوره قمر (که از آيه 34 تا 41 آن مربوط به عذاب قوم لوط است) در آيه 40 ميخوانيم: «وَ لَقَدْ يسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکرٍ؛ ما قرآن را با بيان آسان و روشن براي يادآوري و تذکر (غافلان) قرار داديم، آيا پند گيرندهاي هست؟!» از دو آيه فوق و از آيات ديگر به روشني در مييابيم که هدف از ذکر داستان قوم لوط، درس عبرت گرفتن، و خوف از خدا و دوري از گناه، و انديشيدن درباره عواقب گناه و عذاب الهي در دنيا و آخرت است. آيه نخست (83 - هود) صريحاً اعلام ميدارد اين گونه عذابها براي ستمگران در هر امتي دور نيست، يعني اگر ما در هر بُعدي ستم کنيم، و راه طغيان و ظلم را بپيماييم سرانجام کار ما عذاب سخت الهي خواهد بود. پس بايد عبرت گرفت، و تا مهلت و فرصت است، خودسازي کرد، و با آب توبه حقيقي آلودگيهاي گناهان سابق را شست. لوط - عليه السلام - مظلومترين پيامبران اين بود ماجرا غمبار زندگي حضرت لوط - عليه السلام - و سرانجام نکبت بار قوم لجوج آن حضرت، که به نصيحت ناصحان دلسوز گوش ندادند و خود را سيه روز و تيره بخت دنيا و آخرت نمودند. در ميان پيامبران شايد مظلومتر از حضرت لوط - عليه السلام - نباشد که سي سال قوم خود را به سوي خدا دعوت نمايد، و هيچ کس به او پاسخ مثبت ندهد، و هنگام فرود آمدن عذاب، تنها يک خانه با ايمان در آن شهرها وجود داشت و آن خانه خود حضرت لوط - عليه السلام - بود، در اين خانه همسر لوط نيز حامي قوم بود و هنگام بيرون رفتن شبانه لوط، از خانه خارج شد تا به قوم خبر دهد، سنگي آسماني آمد و به او خورد و کشته شد. حضرت لوط - عليه السلام - پس از اين ماجرا مدتي زنده بود، سرانجام از دنيا رفت، مرقد مطهرش در قريه «کفر بريک» در يک فرسخي مسجد خليل در کنار مرقد شصت نفر از پيامبران است.(28) ------------------------------ 1- بحار، ج 12، ص 151؛ خصال، ج 1، ص 160. 2- سفينة البحار، ج 1، ص 597. 3- تفسير قمي، ص 496. 4- عنکبوت، 29. 5- عنکبوت، 30. 6- تفسير نمونه، ج 16، ص 254. 7- تهذيب الاحکام شيخ طوسي (ره)، ط جديد، ج 3، ص 262. 8- سفينة البحار، ج 2، ص 516. 9- بحار، ج 12، ص 115. 10- سفينة البحار، ج 2، ص 517 - در اين جا اين مطلب شايان ذکر است که در اسلام عمل لواط از گناهان کبيره است، و حد آن براي هر دو در صورتي که از روي اختيار بوده يا اعدام با شمشير (و اسلحه ديگر) است و يا دست و پاي او را بستن و از کوه به طرف زمين پرت کردن و يا در آتش، سوزاندن است، و ضمناً مادر و خواهر و دختر کسي که لواط داده بر لواط کننده حرام ابدي ميشود. در حالي که اسلام اين چنين با اين عمل زشت، برخورد شديد کرده، دنياي غرب از جمله انگلستان آن چنان در شهوت پرستي، مسخ شده است که همجنس بازي و حتي جواز ازدواج پسر با پسر را در مجلس شوراي خود به تصويب رساندهاند، با توجه به اين مطلب در قرن بيستم، ديگر جاي تعجب نيست که در زمان لوط آن چنان غوطهور در آلودگي بودند!. 11- تفسير برهان، ج 2، ص 226؛ عنکبوت: 32. 12- بحار، ج 12، ص 156. 13- سوره هود، آيه 77. 14- الميزان، ج 10، ص 362. 15- سوره هود، آيه 78. 16- سوره هود، آيه 78-79. 17- سوره هود، آيه 80 (بحار، ج 12، ص 157 و 158). 18- قصص قرآن بلاغي، ص 76. 19- بحار، ج 12، ص 158؛ تفسير برهان، ج 2، ص 228. 20- سوره هود، آيه 81. 21- تفسير آيه 37 سوره قمر. 22- سوره هود، آيه 81. 23- سوره هود آيه 81 تا 83؛ بحار، ج 11، ص 168. 24- مجمع البيان، ج 5، ص 49. 25- همان، ص 185. 26- مروج الذّهب، ج 1، ص 21. 27- بحار، ج 12، ص 152. 28- بحار، ج 12، ص 158؛ تاريخ انبياء عمادزاده، ص 359. منبع: تاريخ انبياء / عمادزاده
قوم لوط نگاهي به بعضي از کارهاي زشت قوم لوط - عليه السلام - از کارهاي زشت قوم لوط گلوله پراني با کمان، و هسته انداختن به يکديگر (و حتي در بعضي موارد شرط بندي ميکردند که هسته به هر کسي خورد با او عمل زشت انجام دهند) و آدامس جويدن در معابر عمومي (براي جذب افراد به خاطر شهوتراني). هم چنين لباسهاي فاخر بلند ميپوشيدند (که امروز رقّاصههاي دنيا در جهان غرب ميپوشند) و دکمههاي کت و پيراهنشان را ميگشودند(1) و قلم از بيان بعضي از زشتکاريهاي آنها شرم دارد، از جمله از کارهاي آنها اين بود که راهها را براي زشتکاري ميبستند و آشکارا در معرض ديد مردم، منکرات را انجام ميدادند و تفسير آيه 29 عنکبوت: «وَ تَأْتُونَ فِي نادِيکمُ الْمُنْکرَ؛ آمده: با يکديگر در ملأ عام کارهاي رکيک و زشت انجام ميدادند.(2) و در بعضي از تفاسير، کلمه «منکر» به هسته انداختن آنها تفسير شده که آن هم به خاطر هوسهايشان بود.(3) از آيات قرآن از جمله از آيه 28 سوره عنکبوت استفاده ميشود، که زشتکاري قوم لوط به گونهاي زننده بود که در ميان هيچ قوم و ملتي سابقه نداشت. چنان که لوط به آنها گفت: «إِنَّکمْ لَتَأْتُونَ الْفاحِشَة ما سَبَقَکمْ بِها مِنْ أَحَدٍ مِنَ الْعالَمِينَ؛ شما کار بسيار زشتي انجام ميدهيد که احدي از مردم جهان، قبل از شما آنها را انجام نداده است.» به اين ترتيب آنها چون بنيانگذار اين فساد بودند، بار گناه کساني را که در آينده از آنها پيروي ميکنند نيز به دوش خواهند کشيد، بيآنکه از گناه آنان چيزي کم شود. از زشتکاري قوم لوط اين که: کف دست بر پشت يکديگر ميزدند، دشنامهاي رکيک و زننده به همديگر ميگفتند، بازيهاي بچهگانه داشتند، قمار بازي ميکردند، با انواع آلات موسيقي سر و کار داشتند، سنگ پراني و متلک گفتن از کارهاي معمول آنها بود، و در حضور جمع، خود را برهنه ميکردند و... حضرت لوط هر چه آنها را نصيحت کرد، در دل آن آلودگان و منحرفان اثر ننموده، پاسخ آنها به حضرت لوط اين بود که: «اِئْتِنا بِعَذابِ اللَّهِ إِنْ کنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ؛ اگر راستي ميگويي عذاب خدا را براي ما بياور».(4) لجاجت و هوسبازي آنها تا اين حد بود، و سرانجام حضرت لوط با قلبي آکنده از اندوه گفت: «پروردگارا مرا بر اين قوم مفسد، پيروز گردان».(5) نکته قابل توجه اين که در حالات قوم لوط نوشتهاند يکي از عوامل اصلي آلودگي آنها به گناه زشت لواط اين بود که آنها مردم بخيلي بودند و چون شهرهاي آنها بر سر راه کاروانهاي شام قرار داشت، آنها با انجام اين عمل، نسبت به بعضي از عابرين و مهمانانشان، ميخواستند آنها را از شهرهاي خود دور سازند، ولي کم کم اين عمل زشت در ميان خودشان نيز رايج گرديد.(6) به هر حال چنان که خاطر نشان خواهد شد به سختترين عذاب الهي گرفتار شدند، به اميد آن که در جامعه ما هيچ گونه از کارهاي قوم لوط نباشد، که کيفر آن بسيار سخت است. پيامبر - صلّي الله عليه و آله - در مسجد مردي را ديد به طرف کسي هسته انداخت، فرمود: «او مشمول لعنت است تا آن هسته به زمين بيفتد» سپس فرمود: هسته انداختن از شيوههاي قوم لوط است آن گاه آيه فوق (29 - عنکبوت) را خواند(7) و از کارهاي زشت آنها اين بود که محل مدفوع خود را نميشستند، و خود را از جنابت تطهير نمينمودند و بسيار بخيل و دست بسته بودند، هرگز کسي را به غذا دعوت نميکردند.(8) آري وفور نعمت شامات که فرسخ در فرسخ پر از درختهاي ميوهدار بود و آن چنان درختها در ميان هم رفته بودند که شعاع آفتاب به زمين نميرسيد، به جاي اين که آنها را شاکر خدا کند و به راه خداوند روند، اين چنين غرق در آلودگي شده بودند تا آن جا که کسي جرأت نداشت که از شهرهايشان عبور کند، چرا که اموال او را غارت ميکردند، و او را به آلودگي جنسي ميکشاندند. حضرت لوط تا آن حد، مظلوم و تنها بود که حتي نزديکترين فرد نسبت به او که ميبايست رازدار و حافظ اسرار و همکاري صديق و صميمي براي او باشد، و او را در هدفش کمک کند، نه تنها او را ياري نميکرد بلکه به مخالفت با او اقدام ميکرد و با نشانههايي به مخالفان ياري مينمود.(9) موضعگيري زشت و مغرورانه قوم لوط در برابر حضرت لوط - عليه السلام - لوط سي سال در ميان قوم خود همچون کوه ايستاد و در برابر آنها قيام کرد، و مکرّر و هر روز آنها را با نصيحت و پند و استدلال و ترساندن از عذاب خدا، به سوي حق راهنمايي مينمود و حجّت را بر آنها تمام ميکرد. لوط - عليه السلام - هم چون استادش ابراهيم - عليه السلام - مردي سخي و بزرگوار و مهمان نواز بود، هر کس بر او وارد ميشد با کمال احترام از او پذيرايي ميکرد. ولي قوم او، وقتي که مسافران و واردين غريب را ميديدند، سنگ به سوي آنها انداخته، و هر کس که سنگش به کسي اصابت ميکرد، اموالش را ميگرفت و با او عمل زشت انجام ميداد و سه درهم به عنوان غرامت ميپرداخت، و قاضي آنها به دادن اين سه درهم به مسافر مظلوم، قضاوت ميکرد. و به طور کلي آنها غرق در انحرافات و آلودگيها بودند، در مجالس عمومي با ساز و آواز و رقص و عريان، در هم مخلوط ميشدند (همچون مواردي که هم اکنون در کشورهاي غربي وجود دارد) و زشتکاري و کثافتکاري را به جايي رساندند که پيامبر اسلام - صلّي الله عليه و آله - فرمود: «زمين گريه کرد تا حدي که اشکش به آسمان رسيد و آسمان گريه کرد تا حدّي که اشکش به عرش رسيد، آن گاه خداوند به آسمان فرمان داد که آنها را سنگباران کند (که شرحش خواهد آمد). (10) دعوت پياپي لوط - عليه السلام - و لجاجت قوم حضرت لوط - عليه السلام - براي هدايت قوم خود، بسيار زحمت کشيد و رنج برد و از هر راهي وارد شد، ولي آن قوم هم چنان بر سرکشي و لجاجت خود ميافزودند، براي روشن شدن اين مطلب، نظر شما را به ترجمه آيه 160 تا 175 سوره انبياء جلب ميکنيم: «هنگامي که برادرشان لوط - عليه السلام - به آنها گفت: آيا پرهيزکاري را پيشه خود نميسازيد؟ من براي شما رسول اميني هستم. تقواي الهي پيشه کنيد و از من پيروي نماييد من از شما پاداشي نميخواهم، پاداش من نزد پروردگار جهانيان است. آيا در ميان جهانيان، شما به سراغ همجنس ميرويد (چه کار زشتي؟!) و همسراني را که خدا براي شما آفريده است رها ميکنيد، راستي شما قوم تجاوزگري هستيد. قوم لوط در پاسخ گفتند: اي لوط اگر از اين گفتار دوري نکني، از اخراج شوندگان خواهي بود. (تو را از اين سرزمين تبعيد ميکنيم) لوط گفت: من (به هر حال) دشمن شما هستم. پروردگارا من و خاندانم را از آن چه اينها انجام ميدهند، رهايي بخش. ما او و خانواده مؤمنش را نجات داديم جز پير زني که در ميان آن گروه باقي ماند (اين پيرزن همسر لوط بود که از نظر عقيده و مذهب با قوم گمراه بود و هرگز به لوط ايمان نياورد) سپس ديگران را هلاک کرديم و باراني (از سنگ) بر آنها فرو فرستاديم، چه باران بدي بود اين باران انذار شدگان. در اين ماجرا (ي قوم لوط و سرنوشت شوم آنها) آيتي است اما اکثر آنها ايمان نياوردند و پروردگار تو عزيز و رحيم است.» گفتگوي ابراهيم - عليه السلام - با فرشتگان، در مورد عذاب قوم لوط - عليه السلام - چنان که قبلاً در زندگي ابراهيم - عليه السلام - ذکر شد: به فرمان خدا نه نفر يا يازده نفر از فرشتگان مقرّب خداوند که جبرئيل در ميانشان بود، از سوي خدا براي انجام دو مأموريت به زمين آمدند: نخست براي مژده دادن به ابراهيم - عليه السلام - که به زودي از ساره داراي پسري به نام اسحاق خواهد شد 2. عذاب رساني به قوم لوط. وقتي که اين فرشتگان نزد ابراهيم - عليه السلام - آمدند و بشارت خود را دادند، مأموريت دوم خود را به ابراهيم - عليه السلام - گفتند، ابراهيم - عليه السلام - در اين مورد با آن فرشتگان به گفتگو نشست، زيرا دل مهربان ابراهيم - عليه السلام - ميتپيد و با خود ميگفت: شايد روزنه اميد براي اصلاح قوم لوط باشد. از اين رو - طبق بعضي از روايات - ابراهيم به فرشتگان گفت: اگر در ميان قوم لوط، صد نفر از مؤمنان باشد، آيا باز بر آنها عذاب ميرسانيد؟ فرشتگان: نه ابراهيم: اگر پنجاه نفر باشند چطور؟ فرشتگان: نه ابراهيم: اگر يک نفر مؤمن باشد چطور؟ فرشتگان: قطعاً لوط - عليه السلام - در ميان آنها نيست، ما به او و خاندانش آگاهتر هستيم، لوط و خاندان با ايمانش - جز همسرش - را نجات خواهيم داد.(11) وقتي که براي ابراهيم، عذاب قوم لوط قطعي شد، ديگر هيچ نگفت، و تسليم فرمان خداي بزرگ بود، و گفتگوي فوق نيز براي توضيح بود که از دل مهربان ابراهيم - عليه السلام - نشأت ميگرفت. و در بعضي از روايات آمده: ابراهيم به جبرئيل گفت: در اين باره به خدا مراجعه کن (و توضيح بخواه) خداوند در همان لحظه به ابراهيم وحي کرد: «اَعْرِضْ عَنْ هذا اِنَّهُ قَدْ جاءَ اَمْرُ رَبِّک وَ اِنَّهُمْ آتيهُمْ عَذابٌ غَيرُ مَرْدُودٍ؛ اي ابراهيم از اين گفتگوها دوري کن، فرمان خدا صادر شده و آن فرشتگان مأمور عذاب حتمي قوم لوط هستند که در آن، هيچ شفاعتي مقبول نيست.»(12) دل مهربان ابراهيم آرام گرفت، و فرمان خدا، وجود او را که سراسر تسليم بود، اطمينان بخشيد. گفتگوي مأموران عذاب با حضرت لوط - عليه السلام - سرانجام مأموران عذاب به صورت بشر، از حضور ابراهيم خارج شده و به حضور لوط وارد شدند، لوط جوانان زيبايي را ديد و در اين موقع مشغول آبياري زراعتش بود، به آنها گفت: شما کيستيد؟ آنها گفتند: ما مسافر راه هستيم امشب مايليم مهمان تو باشيم. لوط، با توجه به قوم منحرف و زشتکارش از يک سو، و ورود جوانان زيبا از سوي ديگر، در فشار روحي قرار گرفت، که چه کند، اگر اين جوانان را مهمان کند ترس آبروريزي است، اين فکر چنان او را ناراحت کرد که به خود گفت: «هذا يومٌ عَصيبٌ؛ امروز روز سخت و وحشتناکي است».(13) اما لوطِ مهمان نواز چارهاي جز اين نداشت که مهمانان را به خانه خود ببرد، آنها را به سوي خانهاش راهنمايي کرد ولي براي اين که آنها را از ماجرا با خبر کرده باشد، در وسط راه چند بار به آنها گفت: اين شهر مردم زشتکار و منحرفي دارد، تا اگر مهمانها توانايي مقابله دارند، حساب کار خود را کرده باشند. در بعضي از روايات آمده: لوط آن قدر مهمانهاي خود را معطّل کرد تا شب فرا رسيد، شايد در تاريکي دور از چشم آن قوم شرور و آلوده بتواند با حفظ آبرو از آنان پذيرايي کند.(14) به هر حال مهمانان وارد خانه لوط شدند، همسر لوط بر پشت بام رفت و آتش روشن کرد، قوم شرور فهميدند که امشب در خانه لوط چند نفر به مهماني آمدهاند. و از هر سو به سرعت به سوي خانه لوط - عليه السلام - هجوم آوردند.(15) گفتگوي لوط - عليه السلام - با قوم تبهکار وقتي که قوم شرور، به درِ خانه لوط - عليه السلام - رسيدند به لوط گفتند: آيا ما تو را از جا دادن مردم نقاط ديگر منع نکرديم؟ لوط - عليه السلام - که هوي و هوس آنها را ميدانست، سخن از ازدواج (که امري طبيعي براي ارضاي غريزه جنسي و بقاي نسل است) به ميان آورد و فرمود: «اينها دختران منند، براي شما پاکيزهترند» (با آنها ازدواج کنيد و از عمل شنيع لواط دوري کنيد) از خدا بترسيد و مرا در ميان مهمانهايم، رسوا نکنيد. «أَ لَيسَ مِنْکمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ؛ آيا در ميان شما يک نفر داراي رشد و غيرت نيست؟»(16) آنها در پاسخ گفتند: تو که ميداني ما حق (و ميلي) در دختران تو نداريم و خوب ميداني ما چه ميخواهيم. وقتي که حضرت لوط از آن قوم اصلاح ناپذير، مأيوس شد، گفت: «کاش داراي نيرو يا تکيه گاه و پشتيبان محکمي بودم»(17) (آنگاه ميدانستم با شما پست فطرتان چه کنم؟!) آري لوط در اين هنگام از غربت و بيکسي خود ياد کرد و گفت: اگر نيرويي ميداشتم چنين خوار و گرفتار شما نميشدم و در برابر تعدّي و گزند شما دفاع ميکردم و در مقابل فشار شما مقاومت مينمودم. عجبا حتي يک مردم سالم و غيرتمند نبود که به پشتيباني از لوط برخيزد، و تعبير به «أَ لَيسَ مِنْکمْ رَجُلٌ رَشِيدٌ؛ آيا در ميان شما يک مرد رشيد نيست؟» حاکي است که اگر يک انسان عاقل و فهميده و متعهد در ميان شما بود، کار شما به افتضاح و رسوايي نميکشيد. خبر دختر لوط - عليه السلام - به پدر! بعضي چنين مينويسند: فرشتگان مأمور عذاب وقتي که از ابراهيم - عليه السلام - جدا شدند، و به صور جوانان زيبا به شهر «سدوم» روانه گشتند، چون به دروازه شهر رسيدند، دختري را ديدند که از چاه آب ميکشد، از او خواستند که آنها را پذيرايي کند، دختر در مورد قوم شرور لوط، درباره جوانان تازه وارد نگران شد، و در وجود خود نيرويي براي حمايت ايشان نديد و خواست تا در ياري آنها از پدرش استمداد کند، او دختر لوط بود، از اين رو مهلت خواست و نزد پدر رفت و ماجرا را گفت. حضرت لوط از شنيدن اين خبر، سخت نگران شد، و درباره خصوصيات آن جوانان از دخترش توضيح خواست، و براي يافتن بهترين راه، با دخترش به گفتگو پرداخت، و شايد از پذيرفتن و استقبال از واردين، مردّد بود، و فکر ميکرد از پذيرفتنشان، معذرت بخواهد، يا حقيقت حال را براي آنها بگويد، تا به زحمت نيفتد، ولي مهر و محبّت و مهمان نوازي لوط - عليه السلام -، او را بر آن داشت که مخفيانه، دور از ديد مردم، به استقبال واردين برود، آنها را با کمال احترام به منزل بياورد (با توجه به اين که قوم لوط، لوط را از مهمان کردن غريبان منع کرده بودند) سرانجام لوط به تصميم خود عمل کرد، و به استقبال جوانان تازه وارد رفت و با کمال احتياط، دور از ديد مردم آنها را به خانه آورد و در خانه را به روي آنها بست تا کسي مطّلع نشود.(18) به اين ترتيب حضرت لوط - عليه السلام - در شرايط بسيار سخت، خصلت مهمان نوازي خود را به خوبي انجام داد، که بعد معلوم شد آن جوانان فرشتگان مأمور عذاب هستند. به ياد حضرت قائم (عج) جالب اين که در پارهاي از روايات در تفسير آيه: «قالَ لَوْ أَنَّ لِي بِکمْ قُوَّة أَوْ آوِي إِلي رُکنٍ شَدِيدٍ؛ کاش در برابر شما قدرتي داشتم و يا تکيه گاه و پشتيبان محکمي در اختيارم بود.» آمده؛ امام صادق - عليه السلام - فرمود: منظور از «قوّة» همان «قائم (عج)» است و منظور از «رکن شديد» 313 نفر ياران (مخصوص) آن حضرتند».(19) به اين ترتيب نقش نيرو و سپاه قدرتمند در پيشبرد اهداف انساني، روشن ميشود، و در ضمن حضرت لوط آرزو ميکند که چنين نيرويي داشته باشد، و حکومت جهاني در پرتو وجود حضرت قائم - عليه السلام - با ارتش متعهّد و نيرومند در همه جهان تشکيل گردد تا از مفاسد و زشتيها به شدت جلوگيري شود (اميد آن که هر چه زودتر خداوند لطف کند، تا با ظهور حضرت قائم - عليه السلام - و تشکيل حکومت جهاني، همه گونه مفاسد از روي زمين برچيده گردد و دنيا پر از عدل و داد شود). چگونگي عذاب وحشت بار قوم لوط - عليه السلام - از آن جا که قوم سرکش لوط، فساد را از حدّ گذراندند، و به جاي پذيرش راهنماييها و نصيحتهاي حضرت لوط، او را تهديد به تبعيد کردند، و سالها بر اين وضع نکبت بار ادامه دادند و درست به عکس فرمان خدا همه چيز را وارونه نمودند، خداوند نيز مجازات آنها را به تناسب کارهاي وارونه آنها، وارونه کردن زمين قرار داد و به جاي آب باران، آنها را سنگباران کرد، اينک اصل ماجرا را بشنويد: وقتي که مهمانان (فرشتگان به صورت جوانان زيبا) در خانه لوط - عليه السلام - بودند، لوط - عليه السلام - از يکي از آن جوانان پرسيد کيستي؟ او گفت: من جبرئيل هستم، لوط گفت: چه مأموريتي داري؟ جبرئيل گفت: مأموريت هلاکت قوم را دارم، لوط گفت: همين الآن؟ جبرئيل گفت: «أَ لَيسَ الصُّبْحُ بِقَرِيبٍ؛ آيا صبح نزديک نيست؟»(20) معلوم شد که لحظه هلاکت در پايان شب، صورت ميگيرد. در اين هنگام قوم شرور و زشتکار سر رسيدند، و در خانه لوط را شکستند و وارد خانه شدند، جبرئيل با پر خود محکم بر صورتشان زد، به طوري که چشمشان محو و نابينا شد. (21) وقتي آنها چنين ديدند دريافتند که عذاب (همان عذابي که مکرر لوط به آنها وعده داده بود) فرا رسيده است. جبرئيل به لوط گفت: تو با افراد خانوادهات شبانه (دور از ديد مردم) از شهر بيرون برو جز همسرت که او بايد در شهر بماند و جزء عذاب شدگان است.(22) دانشمندي در ميان قوم لوط بود، به آنها گفت: عذاب فرا رسيده، نگذاريد لوط و خانوادهاش از شهر بيرون روند، چرا که تا او در ميان شما است، عذاب نخواهد آمد، آنها خانه لوط را محاصره کردند تا نگذارند لوط از خانه بيرون رود، ولي جبرئيل ستوني از نور را در جلو لوط قرار داد و به او گفت: در ميان نور بيا، کسي متوجه نخواهد شد، لوط و خانوادهاش به اين ترتيب از درون نور، از شهر بيرون رفتند، همسر گناهکار لوط از جريان مطّلع شد، خداوند سنگي به سوي او فرستاد، و او هماندم به هلاکت رسيد، وقتي که طلوع فجر شد، چهار فرشته هر يک در يک ناحيه شهر قرار گرفتند، و آن سرزمين را تا هفت طبقهاش جدا کردند و به سوي آسمان بردند. به طوري آن سرزمين نزديک آسمان شد که اهل آسمان صداي سگها و خروسهاي شهر آنها را ميشنيدند. سپس آن سرزمين را بر سر قوم شرور لوط وارونه کردند، و پس از آن سنگهايي از سجّيل (گلهاي متحجّر متراکم) که نزد پروردگار نشاندار بود، آنها را نشانه گرفت و بر آنها باريد، و به اين ترتيب شهرشان واژگون شد و خودشان با بدترين وضعي، تار و مار و متلاشي گشتند.(23) يک آيه عبرت در قرآن در قرآن در آيه 70 سوره توبه ميخوانيم: «أَ لَمْ يأْتِهِمْ نَبَأ الَّذِينَ مِنْ قَبْلِهِمْ قَوْمِ نُوحٍ وَ عادٍ وَ ثَمُودَ وَ قَوْمِ إِبْراهِيمَ وَ أَصْحابِ مَدْينَ وَ الْمُؤْتَفِکاتِ أَتَتْهُمْ رُسُلُهُمْ بِالْبَيناتِ فَما کانَ اللَّهُ لِيظْلِمَهُمْ وَ لکنْ کانُوا أَنْفُسَهُمْ يظْلِمُونَ؛ آيا خبر کساني که پيش از منافقان دو رو بودند، به آنان نرسيده، قوم نوح و عاد و ثمود و قوم ابراهيم و اصحاب مدين (قوم شعيب) و شهرهاي زير و رو شده (قوم لوط) که پيامبرانشان با دلايل روشن به سوي آنها آمدند (ولي به دعوت پيامبران اعتنا نکردند) خداوند به آنها ستم نکرد، اما خودشان بر خويش ستم ميکردند (همه آنان با اختيار خود به هلاکت رسيدند، قوم نوح با طوفان و غرق شدن، قوم عاد (قوم هود) با طوفانهاي تند، قوم ثمود (قوم صالح) با زلزله و صاعقه، قوم ابراهيم با نابودي نعمت و هلاکت نمروديان، و قوم مدين (قوم شعيب) به وسيله ابر آتشبار، و قوم لوط با واژگوني شهرها و سنگباران نابود شدند.)(24) منظور از «مؤتفکات» (شهرهاي زير و رو شده) شهرهاي قوم لوط - عليه السلام - است که به گفته بعضي چهار شهر بودند، به نامهاي: سدوم، عامورا، دوما و صبوايم، و بزرگتر از همه، سدوم بود که حضرت لوط - عليه السلام - در آن سکونت داشت.(25) و از محدّث معروف، مسعودي نقل شده: خداوند حضرت لوط - عليه السلام - را به پنج شهر اعزام نمود که عبارتند از: سدوم، عموراء، ادوما، صاعورا و صابورا.(26) درس عبرت قرآن در آيه 83 سوره هود، پس از بيان عذاب سخت قوم لوط ميفرمايد: «وَ ما هِي مِنَ الظَّالِمِينَ مِنْ اُمَّتِک بِبَعِيدٍ؛ اي محمد اين گونه عذابها بر ظالمانِ از امّت تو دور نيست.»(27) و در سوره قمر (که از آيه 34 تا 41 آن مربوط به عذاب قوم لوط است) در آيه 40 ميخوانيم: «وَ لَقَدْ يسَّرْنَا الْقُرْآنَ لِلذِّکرِ فَهَلْ مِنْ مُدَّکرٍ؛ ما قرآن را با بيان آسان و روشن براي يادآوري و تذکر (غافلان) قرار داديم، آيا پند گيرندهاي هست؟!» از دو آيه فوق و از آيات ديگر به روشني در مييابيم که هدف از ذکر داستان قوم لوط، درس عبرت گرفتن، و خوف از خدا و دوري از گناه، و انديشيدن درباره عواقب گناه و عذاب الهي در دنيا و آخرت است. آيه نخست (83 - هود) صريحاً اعلام ميدارد اين گونه عذابها براي ستمگران در هر امتي دور نيست، يعني اگر ما در هر بُعدي ستم کنيم، و راه طغيان و ظلم را بپيماييم سرانجام کار ما عذاب سخت الهي خواهد بود. پس بايد عبرت گرفت، و تا مهلت و فرصت است، خودسازي کرد، و با آب توبه حقيقي آلودگيهاي گناهان سابق را شست. لوط - عليه السلام - مظلومترين پيامبران اين بود ماجرا غمبار زندگي حضرت لوط - عليه السلام - و سرانجام نکبت بار قوم لجوج آن حضرت، که به نصيحت ناصحان دلسوز گوش ندادند و خود را سيه روز و تيره بخت دنيا و آخرت نمودند. در ميان پيامبران شايد مظلومتر از حضرت لوط - عليه السلام - نباشد که سي سال قوم خود را به سوي خدا دعوت نمايد، و هيچ کس به او پاسخ مثبت ندهد، و هنگام فرود آمدن عذاب، تنها يک خانه با ايمان در آن شهرها وجود داشت و آن خانه خود حضرت لوط - عليه السلام - بود، در اين خانه همسر لوط نيز حامي قوم بود و هنگام بيرون رفتن شبانه لوط، از خانه خارج شد تا به قوم خبر دهد، سنگي آسماني آمد و به او خورد و کشته شد. حضرت لوط - عليه السلام - پس از اين ماجرا مدتي زنده بود، سرانجام از دنيا رفت، مرقد مطهرش در قريه «کفر بريک» در يک فرسخي مسجد خليل در کنار مرقد شصت نفر از پيامبران است.(28) ------------------------------ 1- بحار، ج 12، ص 151؛ خصال، ج 1، ص 160. 2- سفينة البحار، ج 1، ص 597. 3- تفسير قمي، ص 496. 4- عنکبوت، 29. 5- عنکبوت، 30. 6- تفسير نمونه، ج 16، ص 254. 7- تهذيب الاحکام شيخ طوسي (ره)، ط جديد، ج 3، ص 262. 8- سفينة البحار، ج 2، ص 516. 9- بحار، ج 12، ص 115. 10- سفينة البحار، ج 2، ص 517 - در اين جا اين مطلب شايان ذکر است که در اسلام عمل لواط از گناهان کبيره است، و حد آن براي هر دو در صورتي که از روي اختيار بوده يا اعدام با شمشير (و اسلحه ديگر) است و يا دست و پاي او را بستن و از کوه به طرف زمين پرت کردن و يا در آتش، سوزاندن است، و ضمناً مادر و خواهر و دختر کسي که لواط داده بر لواط کننده حرام ابدي ميشود. در حالي که اسلام اين چنين با اين عمل زشت، برخورد شديد کرده، دنياي غرب از جمله انگلستان آن چنان در شهوت پرستي، مسخ شده است که همجنس بازي و حتي جواز ازدواج پسر با پسر را در مجلس شوراي خود به تصويب رساندهاند، با توجه به اين مطلب در قرن بيستم، ديگر جاي تعجب نيست که در زمان لوط آن چنان غوطهور در آلودگي بودند!. 11- تفسير برهان، ج 2، ص 226؛ عنکبوت: 32. 12- بحار، ج 12، ص 156. 13- سوره هود، آيه 77. 14- الميزان، ج 10، ص 362. 15- سوره هود، آيه 78. 16- سوره هود، آيه 78-79. 17- سوره هود، آيه 80 (بحار، ج 12، ص 157 و 158). 18- قصص قرآن بلاغي، ص 76. 19- بحار، ج 12، ص 158؛ تفسير برهان، ج 2، ص 228. 20- سوره هود، آيه 81. 21- تفسير آيه 37 سوره قمر. 22- سوره هود، آيه 81. 23- سوره هود آيه 81 تا 83؛ بحار، ج 11، ص 168. 24- مجمع البيان، ج 5، ص 49. 25- همان، ص 185. 26- مروج الذّهب، ج 1، ص 21. 27- بحار، ج 12، ص 152. 28- بحار، ج 12، ص 158؛ تاريخ انبياء عمادزاده، ص 359.
منبع: تاريخ انبياء / عمادزاده