جمع بندی حکم پیامبر (ص) درباره حرقوص بن زهیر سعدی معروف به ذوالثدیه

تب‌های اولیه

5 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
حکم پیامبر (ص) درباره حرقوص بن زهیر سعدی معروف به ذوالثدیه

با سلام طبق این روایت:شخصی به نام حرقوص بن زهیر سعدی[1] معروف به ذوالثدیه[2]، با ظاهر فریبنده اش، عده ای از مسلمانان و صحابه پیامبر(ص) را شیفته خود کرده بود. مورخان می نویسند: روزی در محضر پیامبر(ص) او را ستودند. حضرت به سخن ستایشگران توجهی نکرد. یاران گمان کردند که حضرت او را درست نمی شناسد. از این رو، مجدداً از او نام برده، به ذکر اوصافش پرداختند. باز رسول خدا به گفتار آنان توجه نکرد. در این اثنا آن شخص از دور نمودار شد. یاران به عرض رساندند که آن تعریف ها درباره همین شخص بود. حضرت نگاهی به سوی او افکند و فرمود: شما از فردی سخن می گویید که آثار شیطنت و نادرستی از چهره اش نمایان است. او نزدیک آمد و به حضور پیامبر(ص) رسید، ولی هرگز سلام نکرد. پیامبر فرمود: به جمع ما که رسیدی، پیش خود گمان کردی که در میان ما کسی بهتر و شایسته تر از تو وجود ندارد؟! آن شخص با بی ادبی گفت: آری چنین فکر کردم، و سپس به نماز ایستاد. پیامبر(ص) به آن جمع فرمود: کیست که این مرد را به قتل برساند؟ ابوبکر برخاست و پیش رفت. دید او با حال خضوع، مشغول خواندن نماز است. چون چنین دید، بدون اجرای فرمان پیامبر(ص) برگشت. باز حضرتش فرمود: کیست که برود و آن مرد را بکشد؟ عمر از جای برخاست و به طرف او رفت. او هم از دستور پیامبر(ص) تخلف کرد و برگشت.[3] ابن شهر آشوب از مسند ابویعلی موصلی اضافه می کند که: ابوبکر برگشت و گفت: آیا رواست مردی را که در حال رکوع و گفتن لااله الاالله است، به قتل برسانم؟ حضرت فرمود: بنشین که تو قاتل او نیستی. سپس به علی(ع) فرمود: برخیز که تو او را خواهی کشت. امیرمؤمنان از جای برخاست تا فرمان پیامبر را اجرا کند، اما مرد را نیافت.[4] آیا پیامبر ص می دچانند بر اساس علم غیب خود حکم حقوقی بدهند در حالیکه خیلی از دیگر افراد که سرنوشتشان اینگونه بوده پیامبر ص دستور قتل وی رانداده اند و اگر حکم داده اند چرا اجرا نشد و این فرد زنده ماند. ؟

با نام و یاد دوست





کارشناسان بحث: استاد مقداد و استاد مشکور

مهدی کیانی44;971781 نوشت:
حرقوص بن زهیر سعدی معروف به ذوالثدیه

با عرض سلام و ادب.
ماجرایی که نقل کرده اید در منابع متعددی ذکر شده است.هر چند در اینکه آن شخص که پیامبر(صلی الله علیه و آله) فرمان قتلش را داده بود،چه شخصی بوده است،در منابع اختلافاتی وجود دارد.
بسیاری از منابع تاریخی، روایی و تفسیری، ذوالخویصره را حُرْقُوص بن زُهَیْر سعدی تمیمی دانسته اند که در جنگ نهروان کشته شد. عده ای نیز ذوالثُّدَیَّه را همان حرقوص بن زهیر دانسته اند.

فارغ از اینکه مصداق خارجی این ماجرا کدام شخصیت بوده است،اصل این ماجرا در منابعی همچون منابع زیر نقل شده است:

- ابویعلی موصلی، احمد بن علی، مُسند، تحقیق حسین سلیم اسد (دمشق، دارالمامون للتراث).، ص 90؛

- دارقطنی، سُنَن،تحقیق مجدی بن منصور بن سیدالشوری (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417ق). ج 2، ص 41؛

- عبدالرزاق صنعانی، المصنَّف،تحقیق حبیب الرحمن الاعظمی (مجلس علمی، بی تا). ج 1، ص 155.

- احمد بن حنبل،مسند، (بیروت، دار صادر، بی تا).، ص 15.

مهدی کیانی44;971781 نوشت:
با سلام طبق این روایت:شخصی به نام حرقوص بن زهیر سعدی[1] معروف به ذوالثدیه[2]، با ظاهر فریبنده اش، عده ای از مسلمانان و صحابه پیامبر(ص) را شیفته خود کرده بود. مورخان می نویسند: روزی در محضر پیامبر(ص) او را ستودند. حضرت به سخن ستایشگران توجهی نکرد. یاران گمان کردند که حضرت او را درست نمی شناسد. از این رو، مجدداً از او نام برده، به ذکر اوصافش پرداختند. باز رسول خدا به گفتار آنان توجه نکرد. در این اثنا آن شخص از دور نمودار شد. یاران به عرض رساندند که آن تعریف ها درباره همین شخص بود.

حضرت نگاهی به سوی او افکند و فرمود: شما از فردی سخن می گویید که آثار شیطنت و نادرستی از چهره اش نمایان است. او نزدیک آمد و به حضور پیامبر(ص) رسید، ولی هرگز سلام نکرد. پیامبر فرمود: به جمع ما که رسیدی، پیش خود گمان کردی که در میان ما کسی بهتر و شایسته تر از تو وجود ندارد؟! آن شخص با بی ادبی گفت: آری چنین فکر کردم، و سپس به نماز ایستاد.

پیامبر(ص) به آن جمع فرمود: کیست که این مرد را به قتل برساند؟

ابوبکر برخاست و پیش رفت. دید او با حال خضوع، مشغول خواندن نماز است. چون چنین دید، بدون اجرای فرمان پیامبر(ص) برگشت. باز حضرتش فرمود: کیست که برود و آن مرد را بکشد؟ عمر از جای برخاست و به طرف او رفت. او هم از دستور پیامبر(ص) تخلف کرد و برگشت.[3]

ابن شهر آشوب از مسند ابویعلی موصلی اضافه می کند که: ابوبکر برگشت و گفت: آیا رواست مردی را که در حال رکوع و گفتن لااله الاالله است، به قتل برسانم؟ حضرت فرمود: بنشین که تو قاتل او نیستی. سپس به علی(ع) فرمود: برخیز که تو او را خواهی کشت. امیرمؤمنان از جای برخاست تا فرمان پیامبر را اجرا کند، اما مرد را نیافت.[4]
آیا پیامبر ص می دچانند بر اساس علم غیب خود حکم حقوقی بدهند در حالیکه خیلی از دیگر افراد که سرنوشتشان اینگونه بوده پیامبر ص دستور قتل وی رانداده اند
و اگر حکم داده اند چرا اجرا نشد و این فرد زنده ماند. ؟


سلام و ادب@};-

در پاسخ به سؤال شما نکاتی را تقدیم می کنیم:

اولاً مناسب است هر مطلب تاریخی و روائی که مورد سؤال است را با ذکر دقیق منابع و مآخذ مربوطه طرح کنید تا امر بررسی و ارائه پاسخ دقیق تر باشد.

ثانیاً چنانکه کارشناس محترم مقداد فرمودند این موضوع در منابع متعددی از شیعه و سنی نقل شده است اما لازم بذکر است که داستان تاریخی ذوالخویصره یا حُرْقُوص بن زُهَیْر سعدی تمیمی (ذوالثدیه) به دو نحوه بیان شده است که اجمالاً تقدیم می شود:

الف- نقل اول: به همان کیفیتی با کمی تفاوت که شما در سؤال طرح کرده اید بیان شده که پیامبر اکرم (ص) دستور قتل ایشان را صادر کرده است. انس بن مالک گوید: مردی در عصر پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بود که در عبادت ما را به شگفتی واداشته بود، ما نام او را نزد پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله بردیم، حضرت او را نشناخت، اوصافش را نقل کردیم باز هم او را نشناخت، در همان موقع که درباره او سخن می‏گفتیم او سر رسید، گفتیم،یا رسول‏ اللّه همین مرد است! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: شما از مردی به من خبر می‏دهید که نشانه‏ای از شیطان در صورت دارد! ذوالثدیه (که نامش حرقوص بود) نزدیک پیامبر صلی الله علیه و آله آمد ولی سلام نکرد! حضرت فرمود: تو را به خدا قسم آیا هم اکنون که مقابل ما ایستادی در دل نگفتی کسی در میان این عده از من بهتر نیست؟ ذوالثدیه گفت: بخدا قسم هیمنطور است. سپس وارد مسجد شد و به نماز ایستاد. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: چه کسی این مرد را می‏کشد، ابوبکر گفت: من، آنگاه بطرف او رفت، وقتی دید مشغول نماز است با خود گفت:سبحان اللّه، کسی را بکشم که نماز می‏خواند؟! با اینکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله از کشتن نمازگزاران نهی کرده است؟ وقتی نزد پیامبر آمد حضرت فرمود: او را نکشتی؟ ابوبکر گفت: دوست ندارم او را که مشغول نماز است بکشم، شما هم که از قتل نمازگزاران منع کرده‏ اید. پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله دوباره از خاضرین پرسید: چه کسی این مرد را به قتل می‏رساند؟ عمر گفت: من اینکار را می‏کنم، او نیز به سراغ ذوالثدیه رفت، دید سر به سجده نهاده است او هم با خود گفت: ابوبکر از من بهتر می‏دانست و برگشت! پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: چه کردی؟ عمر گفت: دیدم صورت به خاک گذارده نخواستم او را بکشم، باز پیامبر صلی الله علیه و آله فرمود: چه کسی این مرد را می‏کشد؟ حضرت علی علیه‏ السلام گفت: من، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: آری تو او را می‏کشی اگر او را ببینی! علی علیه ‏السلام وقتی به سراغ او رفت او را نیافت و رفته بود، پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: اگر این مرد کشته می‏شد دو نفر از امت من با هم اختلاف نمی‏کردند. طبق بیان علامه فقید شرف الدین که رضوان خدا بر او باد، این جریان بار دیگری نیز تکرار گردید است.(1)

ب- نقل دوم: از ابوسعید خدری روایت است که گفت: روزی وقتی پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله مالی را میان ما تقسیم کرد ذوالخویصرة (حرقوص بن زهیر یا ذوالثدیة) که مردی از بنی تمیم بود آمد و گفت: یا رسول‏ الله با عدالت تقسیم کن، حضرت فرمود: وای بر تو من اگر عادل نباشم، پس عادل کیست؟ اگر من عادل باشم تو زیان کرده‏ای. عمر گفت اجازه بده گردنش را بزنم؟ حضرت فرمود: رهایش کن، او یارانی دارد که شما نماز و روزه خود را در برابر نماز و روزه آنها ناچیز می‏شمارید، قرآن می‏خوانند ولی هنوز از گلوی آنها برنیامده مانند تیری که از کمان بگذرد از دین خارج می‏شوند، تیر و شمشیرشان آلوده به خون کسی است که یکی از بازوانش مانند پستان زن می‏باشد. اینان وقتی مسلمانان دچار تفرقه می‏شوند سر به شورش برمی دارند. ابوسعید، راوی خبر گوید: شاهد باش که من این را از پیامبر صلی الله علیه و آله شنیدم و گواهی می‏دهم که علی بن‏ ابیطالب با آنها می‏جنگد و من نیز با او خواهم بود. سپس آن مرد را آوردند و من نگاه کردم دیدم همانطور است که پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرموده است.(2) امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) این شخص را که ایدئولوگ خوارج بود. در جنگ نهروان کشت، و در فرازی از «خطبه قاصعه» می فرماید: «و امّا شیطان الرّدهه فقد کفیته بصعقه سمعت لها وجبه قلبه، ورجّه صدره؛ اما شیطان ردهه ( ذو الثّدیه) را با صاعقه ای که قلبش را به طپش در آورد و سینه اش را بلرزاند، سر به نیست کردم»(3)

ثالثاً در خصوص اصل این اتفاق گفتنی است: اصل این ماجرا و خبر غیبی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مسلّم است. ولی قطعاً این موضوع یک حکم کلی و عمومی نیست که هر یک از ما بتوانیم آن را اجرا کنیم. چون شناسایی اینگونه افراد و اشخاص فقط با کمک علم قطعی و وحی معصومانه الهی ممکن است که فقط برگزیدگان الهی از آن بهره مند هستند.(4)

بی شک، گرچه بطور کلی پیامبران و اوصیاء الهی مأمور به ظاهر امور و نیز حکم به ظواهرند. اما اگر طبق نقل اول، پیامبر(ص) استثنائاً چنین حکمی هم صادر کرده باشد بدلیل اینکه هم ارتباط با عالم غیب داشته و هم مأذون از طرف خداوند است.(5) در چنین مورد خاصی که حکمتش برای خدای حکیم و پیامبر اکرم(ص) روشن است هیچ ایراد و اشکالی بر آن مترتب نیست. و بر پیروان انبیاء و اوصیاء الهی اطاعت از ایشان فرض و واجب است. چه حکمت اوامر خدا و رسولش را درک کنند و چه درک نکنند.(دقت کنید) چنانکه نمونه های غیبی بسیاری در داستان حضرت موسی و خضر (علیهماالسلام) در قرآن بیان شده، بدون شک، شأن و مقام و منزلت نبی اسلام (ص) اولی و ارجح بر تمام انبیاء الهی است و چنین امری نباید برای پیروان صادق و راستین پیامبر(ص) عجیب و حیرت آور باشد چه بسا چنین رویدادی نمونه و حجتی آشکار بر امتحان اطرافیان و اصحاب پیامبر (ص) باشد، چنانکه ابابکر و عمر مجددا در این امتحان اطاعت ورزی، نیز نمره قبولی نگرفته و از امر و فرمان پیامبر (ص) سرپیچی کردند و افتخار دیگری به پرونده مخالفت ورزی هایشان افزودند تا بلکه امت پیامبر (ص) مسلمان و مؤمن و مطیع واقعی نبی اکرم (ص) را بهتر بشناسند.

مضافاً اینکه ظاهر نقل اول و دوم حاکی از اینست که پیامبر به اذن خدا به سرنوشت ذوالثدیه وقوف کامل داشته اینکه در آینده انحراف عمیقی در امت اسلام ایجاد می کند و نیز می دانسته که ابابکر و عمر چنان مقهور ظاهر عبادت وی هستند که اقدام به قتل وی نمی کنند فلذا طبق نقل دوم وقتی عمر گفت: اجازه بده گردنش را بزنم؟ حضرت فرمود: رهایش کن، او یارانی دارد که شما نماز و روزه خود را در برابر نماز و روزه آنها ناچیز می‏شمارید. ... یعنی شما عموماً مقهور ظاهر عبادت چنین فردی خواهید شد. و نیز گرچه حضرت علی (ع) عزم جدی بر اطاعت امر پیامبر (ص) داشت اما بدو فرمود: آری تو او را می‏کشی اگر او را ببینی! علی علیه‏ السلام وقتی به سراغ او رفت او را نیافت و رفته بود. این شواهد حاکی از اینست که اصل داستان بر بیان خبر غیبی از وقوع یک انحراف بزرگ در امت خبر می دهد و نیز غرض از طرح این مسأله توسط پیامبر (ص) امتحان دیگری از صحابه بوده است.

اما بنحو کلی پیامبر اکرم (ص) بنا به علم الهی می دانسته که ابابکر و عمر علیرغم فرصت و اختیاری که دارند در امتحان قبول نمی شوند و حضرت علی (ع) به او دست نمی یابد و آن فرد به اختیار خود، شکاف و انحراف بزرگی در امت را رقم خواهد زد و نهایتاً در جنگ نهروان بدست امیرمؤمنان کشته میشود.(چنانکه در اخبار آمده) و اگر در آن مقطع امر غیبی پیامبر عملی می شد شاید هیچ اختلاف و شکافی در امت رخداد نمی کرد چنانکه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: اگر این مرد کشته می‏شد دو نفر از امت من با هم اختلاف نمی‏کردند.(6)

موفق باشید ...@};-

پی نوشت______________________________________
1. النص و الاجتهاد به نقل از ابن‏حجر در صواعق؛ «ابن حجر» در «صواعق» از «ابويعلى» به پيروى از گروهى از بزرگان اصحاب سنن و مسانيد.
2. النص و الاجتهاد از بخاری جزء دوم کتاب بدو الخلق، ص 184؛ اعلام الوری، ص 127 ـ 128، بنقل از داستان هاي نهج البلاغه، محمد محمدی اشتهاردی.
3. نگاه کنید به خطبه 192 نهج البلاغه.
4. رجوع کنید به جمعبندی تایپیک: آیا پیامبر(ص) دستور به قتل کسی داده اند بدون اینکه دلیل آن را بگویند؟
5. و ما ینطق عن الهوی* ان هو الا وحی یوحی، آیات 5 و 6 سوره نجم.
6. علامه شرف الدین، النص و الاجتهاد.

جمع بندی

پرسش:
حکم پیامبر (صلی الله علیه و آله) درباره حرقوص بن زهیر سعدی معروف به ذوالثدیه چه بوده است؟

پاسخ:
در پاسخ به سؤال شما نکاتی را تقدیم می کنیم:

اولاً مناسب است هر مطلب تاریخی و روائی که مورد سؤال است را با ذکر دقیق منابع و مآخذ مربوطه طرح کنید تا امر بررسی و ارائه پاسخ دقیق تر باشد.

ثانیاً چنانکه اشاره شد این موضوع در منابع متعددی از شیعه و سنی نقل شده است.(1) اما لازم بذکر است که داستان تاریخی ذوالخویصره یا حُرْقُوص بن زُهَیْر سعدی تمیمی (ذوالثدیه) به دو نحوه بیان شده است که اجمالاً تقدیم می شود:

الف- نقل اول: به همان کیفیتی با کمی تفاوت که شما در سؤال طرح کرده اید بیان شده که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دستور قتل ایشان را صادر کرده است. انس بن مالک گوید: مردی در عصر پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بود که در عبادت ما را به شگفتی واداشته بود، ما نام او را نزد پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بردیم، حضرت او را نشناخت، اوصافش را نقل کردیم باز هم او را نشناخت، در همان موقع که درباره او سخن می‏گفتیم او سر رسید، گفتیم،یا رسول‏ اللّه همین مرد است! پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: شما از مردی به من خبر می‏دهید که نشانه ‏ای از شیطان در صورت دارد! ذوالثدیه (که نامش حرقوص بود) نزدیک پیامبر (صلی الله علیه و آله) آمد ولی سلام نکرد! حضرت فرمود: تو را به خدا قسم آیا هم اکنون که مقابل ما ایستادی در دل نگفتی کسی در میان این عده از من بهتر نیست؟ ذوالثدیه گفت: بخدا قسم همین طور است.

سپس وارد مسجد شد و به نماز ایستاد. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: چه کسی این مرد را می‏کشد، ابوبکر گفت: من، آنگاه بطرف او رفت، وقتی دید مشغول نماز است با خود گفت:سبحان اللّه، کسی را بکشم که نماز می‏خواند؟! با اینکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) از کشتن نمازگزاران نهی کرده است؟ وقتی نزد پیامبر آمد حضرت فرمود: او را نکشتی؟ ابوبکر گفت: دوست ندارم او را که مشغول نماز است بکشم، شما هم که از قتل نمازگزاران منع کرده‏ اید. پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) دوباره از حاضرین پرسید: چه کسی این مرد را به قتل می‏رساند؟ عمر گفت: من اینکار را می‏کنم، او نیز به سراغ ذوالثدیه رفت، دید سر به سجده نهاده است او هم با خود گفت: ابوبکر از من بهتر می‏دانست و برگشت! پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: چه کردی؟ عمر گفت: دیدم صورت به خاک گذارده نخواستم او را بکشم، باز پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: چه کسی این مرد را می‏کشد؟ حضرت علی (علیه‏ السلام) گفت: من، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: آری تو او را می‏کشی اگر او را ببینی! علی (علیه ‏السلام) وقتی به سراغ او رفت او را نیافت و رفته بود، پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: اگر این مرد کشته می‏شد دو نفر از امت من با هم اختلاف نمی‏کردند. طبق بیان علامه فقید شرف الدین که رضوان خدا بر او باد، این جریان بار دیگری نیز تکرار گردید است.(2)

ب- نقل دوم: از ابوسعید خدری روایت است که گفت: روزی وقتی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) مالی را میان ما تقسیم کرد ذوالخویصرة (حرقوص بن زهیر یا ذوالثدیة) که مردی از بنی تمیم بود آمد و گفت: یا رسول‏ الله با عدالت تقسیم کن، حضرت فرمود: وای بر تو من اگر عادل نباشم، پس عادل کیست؟ اگر من عادل باشم تو زیان کرده ‏ای. عمر گفت: اجازه بده گردنش را بزنم؟ حضرت فرمود: رهایش کن، او یارانی دارد که شما نماز و روزه خود را در برابر نماز و روزه آنها ناچیز می‏شمارید، قرآن می‏خوانند ولی هنوز از گلوی آنها برنیامده مانند تیری که از کمان بگذرد از دین خارج می‏شوند، تیر و شمشیرشان آلوده به خون کسی است که یکی از بازوانش مانند پستان زن می‏باشد. اینان وقتی مسلمانان دچار تفرقه می‏شوند سر به شورش برمی دارند. ابوسعید، راوی خبر گوید: شاهد باش که من این را از پیامبر (صلی الله علیه و آله) شنیدم و گواهی می‏دهم که علی بن‏ ابیطالب با آنها می‏جنگد و من نیز با او خواهم بود. سپس آن مرد را آوردند و من نگاه کردم دیدم همانطور است که پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرموده است.(3) امام امیر مؤمنان علی (علیه السلام) این شخص را که ایدئولوگ خوارج بود. در جنگ نهروان کشت، و در فرازی از «خطبه قاصعه» می فرماید: «و امّا شیطان الرّدهه فقد کفیته بصعقه سمعت لها وجبه قلبه، ورجّه صدره؛ اما شیطان ردهه ( ذو الثّدیه) را با صاعقه ای که قلبش را به طپش در آورد و سینه اش را بلرزاند، سر به نیست کردم»(4)

ثالثاً در خصوص اصل این اتفاق گفتنی است: اصل این ماجرا و خبر غیبی رسول خدا (صلی الله علیه و آله) مسلّم است. ولی قطعاً این موضوع یک حکم کلی و عمومی نیست که هر یک از ما بتوانیم آن را اجرا کنیم. چون شناسایی اینگونه افراد و اشخاص فقط با کمک علم قطعی و وحی معصومانه الهی ممکن است که فقط برگزیدگان الهی از آن بهره مند هستند.(5)

بی شک، گرچه بطور کلی پیامبران و اوصیاء الهی مأمور به ظاهر امور و نیز حکم به ظواهرند. اما اگر طبق نقل اول، پیامبر(صلی الله علیه و آله) استثنائاً چنین حکمی هم صادر کرده باشد به دلیل اینکه هم ارتباط با عالم غیب داشته و هم مأذون از طرف خداوند است.(6) در چنین مورد خاصی که حکمتش برای خدای حکیم و پیامبر اکرم(صلی الله علیه و آله) روشن است هیچ ایراد و اشکالی بر آن مترتب نیست. و بر پیروان انبیاء و اوصیاء الهی اطاعت از ایشان واجب است. چه حکمت اوامر خدا و رسولش را درک کنند و چه درک نکنند.(دقت کنید) چنان که نمونه های غیبی بسیاری در داستان حضرت موسی و خضر (علیهماالسلام) در قرآن بیان شده، بدون شک، شأن و مقام و منزلت نبی اسلام (صلی الله علیه و آله) اولی و ارجح بر تمام انبیاء الهی است و چنین امری نباید برای پیروان صادق و راستین پیامبر(صلی الله علیه و آله) عجیب و حیرت آور باشد چه بسا چنین رویدادی نمونه و حجتی آشکار بر امتحان اطرافیان و اصحاب پیامبر (صلی الله علیه و آله) باشد، چنانکه ابابکر و عمر مجددا در این امتحان اطاعت ورزی، نیز نمره قبولی نگرفته و از امر و فرمان پیامبر (صلی الله علیه و آله) سرپیچی کردند و افتخار دیگری به پرونده مخالفت ورزی هایشان افزودند تا بلکه امت پیامبر (صلی الله علیه و آله) مسلمان و مؤمن و مطیع واقعی نبی اکرم (صلی الله علیه و آله) را بهتر بشناسند.

مضافاً اینکه ظاهر نقل اول و دوم حاکی از این است که پیامبر به اذن خدا به سرنوشت ذوالثدیه وقوف کامل داشته ،اینکه در آینده انحراف عمیقی در امت اسلام ایجاد می کند و نیز می دانسته که ابابکر و عمر چنان مقهور ظاهر عبادت وی هستند که اقدام به قتل وی نمی کنند فلذا طبق نقل دوم وقتی عمر گفت: اجازه بده گردنش را بزنم؟ حضرت فرمود: رهایش کن، او یارانی دارد که شما نماز و روزه خود را در برابر نماز و روزه آنها ناچیز می‏شمارید. ... یعنی شما عموماً مقهور ظاهر عبادت چنین فردی خواهید شد. و نیز گرچه حضرت علی (علیه السلام) عزم جدی بر اطاعت امر پیامبر (صلی الله علیه و آله) داشت اما بدو فرمود: آری تو او را می‏کشی اگر او را ببینی! علی (علیه‏ السلام) وقتی به سراغ او رفت او را نیافت و رفته بود. این شواهد حاکی از این است که اصل داستان بر بیان خبر غیبی از وقوع یک انحراف بزرگ در امت خبر می دهد و نیز غرض از طرح این مسأله توسط پیامبر (صلی الله علیه و آله) امتحان دیگری از صحابه بوده است.

اما بنحو کلی پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) بنا به علم الهی می دانسته که ابابکر و عمر علیرغم فرصت و اختیاری که دارند در امتحان قبول نمی شوند و حضرت علی (علیه السلام) به او دست نمی یابد و آن فرد به اختیار خود، شکاف و انحراف بزرگی در امت را رقم خواهد زد و نهایتاً در جنگ نهروان به دست امیرمؤمنان کشته میشود.(چنانکه در اخبار آمده) و اگر در آن مقطع امر غیبی پیامبر عملی می شد شاید هیچ اختلاف و شکافی در امت رخداد نمی کرد چنانکه پیامبر اکرم (صلی الله علیه و آله) فرمود: اگر این مرد کشته می‏شد دو نفر از امت من با هم اختلاف نمی‏کردند.(7)

 

پی نوشت ها:
1. ابویعلی موصلی، احمد بن علی، مُسند، تحقیق حسین سلیم اسد (دمشق، دارالمامون للتراث)، 1984-1404، ص 90؛ دارقطنی، سُنَن،تحقیق مجدی بن منصور بن سیدالشوری (بیروت، دارالکتب العلمیه، 1417ق). ج 2، ص 41؛ عبدالرزاق صنعانی، المصنَّف،تحقیق حبیب الرحمن الاعظمی (مجلس علمی، بی تا). ج 1، ص 155؛ احمد بن حنبل،مسند، (بیروت، دار صادر، بی تا).، ص 15.
2. علامه شرف الدین، عبدالحسین، النص و الاجتهاد، نشر ابومجتبی، بیروت، 1404 ق، به نقل از ابن ‏حجر در صواعق؛ «ابن حجر» در «صواعق» از «ابويعلى» به پيروى از گروهى از بزرگان اصحاب سنن و مسانيد.
3. همان، از بخاری جزء دوم کتاب بدو الخلق، ص 184؛ طبرسی، فضل بن حسن، اعلام الوری، مؤسسة آل البیت علیهم السلام لاحیاء التراث، قم، 1376، ص 127 ـ 128، بنقل از داستان هاي نهج البلاغه، محمد محمدی اشتهاردی، انتشارات دفتر تبلیغات اسلامی، قم، 1365.
4. نگاه کنید به: نهج البلاغه، خطبه 192.
5. رجوع کنید به جمع بندی تایپیک: آیا پیامبر(ص) دستور به قتل کسی داده اند بدون اینکه دلیل آن را بگویند؟
6. «و ما ینطق عن الهوی* ان هو الا وحی یوحی»، آیات 5 و 6 سوره نجم.
7. النص و الاجتهاد، پیشین.

موضوع قفل شده است