خاطره ای از یک بازمانده از قافله شهدا

تب‌های اولیه

2 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
خاطره ای از یک بازمانده از قافله شهدا

یادم می آید در جبهه روی ساکم نوشته بود رحیمی رتکی. یکی از رزمندگان اسلام گفت: یک رزمنده دیگر روی ساکش نوشته بود. غلامحسین رحیمی رتکی اعزامی از یزد. شب عملیات روی تمام بدنش ولباسش نوشته بود غلامحسین رحیمی رتکی.
گفتم: چرا اینقدر روی بدنت نوشته ای.
گفت: می دانم امشب شهید می شوم، پدرم شهید شد ولی جنازه اش مفقود است. می ترسم تکه ای از بدنم بدست مادرم نرسد و مادرم هنوز انتظار می کشد، می خواهم تکه ای از بدنم بدست مادرم برسد،او طاقت ندارد برای دو مفقود انتظار بکشد.


[/HR]
منبع : ایثارگران رتک

خداوند به ایشان جزای خیر عنایت فرماید