خاطره ای از یک بازمانده از قافله شهدا
تبهای اولیه
خاطره ای از یک بازمانده از قافله شهدا
یادم می آید در جبهه روی ساکم نوشته بود رحیمی رتکی. یکی از رزمندگان اسلام گفت: یک رزمنده دیگر روی ساکش نوشته بود. غلامحسین رحیمی رتکی اعزامی از یزد. شب عملیات روی تمام بدنش ولباسش نوشته بود غلامحسین رحیمی رتکی.
گفتم: چرا اینقدر روی بدنت نوشته ای.
گفت: می دانم امشب شهید می شوم، پدرم شهید شد ولی جنازه اش مفقود است. می ترسم تکه ای از بدنم بدست مادرم نرسد و مادرم هنوز انتظار می کشد، می خواهم تکه ای از بدنم بدست مادرم برسد،او طاقت ندارد برای دو مفقود انتظار بکشد.
[/HR]
منبع : ایثارگران رتک