خداوند جسم نيست و مكان ندارد
تبهای اولیه
كتاب: عقايد اسلامى در پرتو قرآن، حديث و عقل، ص 189
نويسنده: آيت الله جعفر سبحانى
آن چه كه يك بعد دارد و در فاصله بين دو نقطه قرار دارد «خط» گويند و آن چه داراى دو بعد است، يعنى طول و عرض دارد و عمق ندارد «سطح» گويند و هر چيز كه سه بعد دارد، يعنى داراى طول، عرض و عمق است و بتوان آن را با حواس پنجگانه ظاهر درك كرد «جسم» گويند.
جسم با تحقق خود خلئى را كه مكان مىنامند پر مىكند، بنابراين هيچ جسمى خالى از مكان نبوده و بىنياز از آن نيست.
اگر فرض كنيم خدا جسم باشد، در اين صورت وجود او همراه با مكانى خواهد بود كه در آن جاى گيرد، و به اين مكان نياز خواهد داشت، و نياز، با خدايى، سازگار نيست.
و نيز هر جسمى مركب از اجزاست و هر مركبى به اجزاى خود نيازمند است. پس اگر فرض كنيم خدا جسم باشد بايد او را مركب و نيازمند بدانيم در حالى كه گفته شد: نياز و احتياج با خدا بودن و دارا بودن همه كمالات سازگار نيست.
پيشوايان بزرگ اسلام با بيانهايى محكم، جسم بودن را از خدا نفى كردهاند.
امام صادق ( عليه السلام) مىفرمايد:
سبحان من لا يعلم كيف هو ليس كمثله شىء و هو السميع البصير لا يحد و لا يحس... و لا يحيط به شىء و لا جسم؛ (1)
منزه است خدايى كه كسى جز او نمىداند كه ذات او چگونه است، هيچ چيز مانند او نيست و او شنوا و داناست، محدود و محسوس نيست، كمالات او حد و انتها ندارد... و با حواس درك نمىشود جسم نيست.
و يا در جاى ديگر مىفرمايد:
ان الجسم محدود متناه و الصورة محدودة متناهية فاذا احتمل الحد احتمل الزيادة و النقصان و اذا احتمل الزيادة و النقصان كان مخلوقا؛ (2)
امام ششم در اين جملهها با برهانى بسيار محكم جسم بودن را از خدا نفى مىكند، توضيح اين كه: تمام اجسام به حكم داشتن سه بعد (طول، عرض و عمق) و محدود بودن هر كدام از آنها، محدود خواهند بود؛ يعنى قابل كم و زياد شدن هستند و هر چيزى كه محدود و قابل كم و زياد شدن باشد، مخلوق خواهد بود، و خالق و آفريدگار جهان محدود نيست و هيچ حد و مرزى براى او فرض نمىشود؛ زيرا حد و مرز داشتن نشانه مخلوق است.
رفع اشتباه
اين جا تذكر يك نكته لازم است و آن اين كه به كار رفتن برخى از الفاظ مانند «دست» در قرآن مجيد درباره خدا دليل برجسم بودن خدا نيست؛ زيرا در اين قبيل كلمات به حكم عقل و تصريح دانشمندان ادب، معانى كنايى منظور است؛ مثلا وقتى گفته مىشود «يد الله فوق ايديهم؛ (3) دست خدا بالاى دست آنهاست» ، منظور قدرت خداست همان طور كه در مثل معروف فارسى «دست بالاى دست بسيار است» همين معنا منظور است.
و همين طور در آيه ديگر كه خداى متعال مىفرمايد:
قال يا ابليس ما منعك ان تسجد لما خلقت بيدى؛ (4)
اى ابليس چه چيز مانع تو شد كه بر مخلوقى كه با دستان خود او را آفريدم سجده نكنى؟
منظور از دست همان قدرت است.
پاورقىها:
.1 صدوق، توحيد، ص .98
.2 همان، ص .99
.3 فتح (48) آيه .10
.4 ص (38) آيه .75