خدا چیست؟ کیست؟ و رفتارش چگونه است ؟

تب‌های اولیه

208 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

اول اینکه وجود این ذره هنوز زیر سوال است،

ظاهراً در تاریخ 14 مارس 2013 وجود این ذره(بوزون هیگز، یا ذره خدا!) ثابت شده است
و اگر این ذره همان ذره ای باشد که از هیچ بوجود می آید، این بهترین خبر برای ماست، زیرا به طریق تجربی ثابت می شود که دنیای مادی ازلی و ابدی نیست! و ممکن الوجودی بیشتر نیست.

سلام خدمت جناب دکتر
ایا نظرتان این است که مخلوقات غیر از خالق هستند و خالق لا مکان و لا زمان است و ....
این دیدگاه چیزی را تعریف می کند که اصلا وجود ندارد یک تعریف کاملا انتزاعی که فقط در ذهن یافت می شود

درست مثل لباس پادشاه که پادشاه بیچاره چیزی نپوشیده بود ولی مردم در اثر تلقین با اینکه می دیدند پادشاه لخت است
ولی می گفتن چه لباس قشنگی یا بهترین لباس دنیا

حالا از نظر حقیر این تعریفی که از خدای لامکان و لازمان می شود فقط در ذهن می تواند وجود داشته باشد
ولی اگر بپذیریم تمام این جهان خداست مشکل حل می شود البته اصراری به درستی حرفم ندارم

فقط یک ایده است

لطفا شما هم نظرتون رو درباره این مطلب بالا بفرمایید ؟
با تشکر

با سلام.
در همان مثال قبلی، هنگامی که انسان درون یک میدان مغناطیسی قرار میگیرد، در واقع جزئی از میدان نیست و با میدان ترکیب نشده بلکه ایندو از هم متمایزند. بنابراین نمیتوان گفت انسان، میدان است.
جهان هم همینگونه است. جهان درون خداست. درون نه به معنای اینکه جزئی از خداست. چون خدا مرکب نیست و شامل اجزاء نیست. پس جهان، خدا نیست.
شبیه مثال فوق، جهان در حوزه خداوند واقع شده و اما مخلوق اوست. (جمله معروف عالم محضر خداست نیز به همین معنا اشاره دارد)

یعنی یک لحظه مشاهده کردیم و گفتیم نیاز هست و لحظه بعد مشاهده کردیم و گفتیم نیازی نیست؟
نیاز ذاتی مخلوقات است، برای اینکه باشند نیازمندند نه برای اینکه فقط بوجود بیایند، زیرا بودن مثلاً امتداد بوحود آمدن است.

سلام و تشکر از مطالب مفیدتون

نیازمندیهای موجودات برای بقا چیزهایی است که مادی است و از همین جهان ماده حاصل می شود
و ظاهرا موجودات برای بوجود امدن فقط نیازمند باید باشند

دوم اینکه بر فرض بوجود بیاید، چون در هر شرایطی بوجود نمی آید، لذا به شرایط خاصی بوجود میآید، پس معلول موجودی است که خالق همان شرایط است. پس اینکه در شرایط خاصی و به شکل خاصی(ذره) بوجود میآید، دلیل بر این است که مخلوق است.

بزرگوار این ذره بنیادی است و بوجود نمی اید و فقط چیزی که بوده است کشف شده است

چهارم اینکه: دنیا هست، لذا موجودی هست که قائم به ذات است، قائم به ذات هم نه بوجود میآید، نه تغییر می کند و نه از بین می رود.

فکر کنم یک یا چندین کلمه اینجا تایپ نشده چون شما دنیا را موجودی که قائم به ذات است را معرفی کردین

با تشکر

بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام وخداقوت

نیازمندیهای موجودات برای بقا چیزهایی است که مادی است و از همین جهان ماده حاصل می شود
و ظاهرا موجودات برای بوجود امدن فقط نیازمند باید باشند

خب نمیشه
در لحظه بوجود آمدن، وجود داشتن = بوجود آمدن
و این رابطه ذاتی موجود است، یعنی اگر به هم بخورد موجود، بوجود نمی آید.
در ادامه حیات(وجود داشتن) موجود نیز مولفه های ذاتی اون باقی میمانند.
لذا در ادامه نیز وجود داشتن = بوجود آمدن است.
یعنی بوجود آمدن مانند یک نیاز دائمی است.
بهتر است گفت که وجود داشتن امتداد بوجود آمدن است.

بزرگوار این ذره بنیادی است و بوجود نمی اید و فقط چیزی که بوده است کشف شده است

یعنی در شرایط خاصی ایجاد نمیشود؟ و همیشه وجود داشته است؟

باز هم تفاوتی نداره،
چرا باید به شکل یک ذره باشد؟
صحبت شما همین است که میگویید، این ذره در جهان ماده ای هست، چون من ندیده ام بوجود بیاید، پس همیشه و از ازل بوده،
اول اینکه مشخص نیست، و شما اگر بخواهید حکم کنید، باید بگویید نمی دانم، نه اینکه بگویید همه چیز به این ربط دارد.

دوم اینکه شما میگویید همه چیز به این ذره ربط دارد،
خب همین را فعلاً میپذیریم،
چرا این ذره به شکلی است که اشکال دیگری هم برای او متصور است؟
چرا این شکل خاص را برای خودش انتخاب کرده است؟

خب دلیل این کار که نمیتواند از سوی خودش باشد؟
پس این ذره اساس یا علت «بوجود آمدن» اشیا نیست.
چرا که خودش حالات خاصی دارد و تحت تاثیر دیگر موجودات نیز هست.

فکر کنم یک یا چندین کلمه اینجا تایپ نشده چون شما دنیا را موجودی که قائم به ذات است را معرفی کردین

بله درست است، از یادآوری و دقت نظر شما متشکرم.
دنیا هست.
هر انچه که هست(=تمام موجودات)، برای بودن نیاز به هیچ چیز دیگری ندارند.
لذا در دنیا موجودی هست که برای بودن نیاز به هیچ چیزی ندارد و قائم به ذات است.

در پناه خدا.

اگر مداخله می کنه چطوری ؟ چطور می توان خدایی را تصور کرد که مدام در حال مداخله در امور است و بازم گفت
خدا احساس ندارد ؟تحت تاثیر قرار نمی گیرد ؟ اصلا اصل مداخله پای احساس و به میان می کشه ؟
مثلا شما احساس می کنی وقتشه که کاری انجام بدی و مداخله ای بکنی اگه این احساس به سراغت نیاد
که انگیزه ای برای مداخله نداری ؟

سلام
شايد براي پاسخ به اين سوال بايد قائل به اين بود كه همه اين اموري كه در ظرف زمان و مكان قرار ميگيرند اعتباري اند

[FONT=microsoft sans serif]خدا چیست؟ کیست؟ و رفتارش چگونه است ؟
سوال:
خوب سوال اول که مشخصه خداکیست یا چیست ؟ایا فقط درتعریف وجود داره یا در جهان واقعی هم وجود داره ؟اما در باره چگونگی رفتار خداوند؛ در بحث های خداشناسی و تعریف از ذات خدا یکی از مسایلی که مطرح می شود عدم تغییر در ذات خداوند است. اما در قران که دقت می کنیم با عباراتی مثل محبت خدا یا خشم خدا یا انتقام خدا؛ یا گرفتن تصمیمات مقطعی از طرف خداوند مواجه می شویم؛که شبهه رفتار انسانی را در ذهن تداعی می کند .با احساساتی کاملا انسانی؛خدایی که با پیامبر حرف می زند و خبر به او می دهد حتی در زندگی خصوصی ان حضرت هم خبر رسانی می کند.خوب این خدا با این احساسات چطور با تعریف خدایی که تغییر در ذاتش چیست، یکسان است ؟ایا خدای قران با خدای لایتغیر یکی است ؟ چگونه ؟

پاسخ:
تعریف خدا مشخص است در ادبیات دینی، کلامی یا فلسفی. در ادبیات فلسفی خداوند واجب الوجودی است که هیچ جنبه نقص در او راه ندارد، نامتناهی است و دارای کامل ترین مرتبه صفات کمالی است. هیچ محدودیتی ندارد و خالق تمام موجودات است با واسطه یا بی واسطه. در ادبیات دینی، او، الله جل جلاله است که خالق کل شیء است و رب العالمین. تمام صفات کمال را دارد و تمام هستی از او.[1]
اما این تعاریف، در صدد معرفی موجودی واقعی هستند. خداوند موجودی است واقعی نه خیالی که زائیده خیال و وهم ما باشد. ادله و براهینی که برای اثبات وجود او اورده اند برای همین است.
اوصافی که به خداوند نسبت داده میشود در یک دسته بندی کلی بر دو نوع است. اوصافی که انسان ها نیز به نوعی از انها برخوردارند مانند علم و حیات و قدرت و ... و اوصافی که مختص به ذات اوست و هیچ موجود دیگری از انها بهره مند نیست مانند وجوب وجود.[2]
در مورد دسته اول، به جهت شباهت در نام گمان میشود که این اوصاف به همان صورتی که در انسانها هست در خداوند نیز وجود دارد در حالیکه این اتحاد تنها در مفهوم است نه در مصداق.[3] مثلا وقتی وصف علم به خداوند نسبت داده میشود و گفته میشود که خداوند عالم است، در وهله اول گمان میشود که عالم بودن و فرایند علم یافتن خداوند به چیزی همانند انسانهاست که با تأمل و تروی به مطلبی می رسند. همینطور سایر صفات دیگر. اما با توجه به مباحث خداشناسی فلسفی و دینی، از انجا که خداوند موجودی است که کمال مطلق را دارد و هیچ حالت انتظاری برایش معنا ندارد و همه چیز برایش بالفعل است، واجب الوجود از جمیع جهات است و هیچ نحوه محدودیتی ندارد، بنابراین باید این اوصاف را به صورتی تفسیر کنیم که با این اصول اولیه عقلی منافاتی نداشته باشد. همان راهی که میان تشبیه و تعطیل است. یعنی نه به ورطه تشبیه ذات الهی با موجودات دیگر بیفتیم زیرا خداوند مانند هیچ موجود دیگری نیست و نه اینکه مانند معطلین در بحث خداشناسی بگوییم هیچ نمیدانیم و قائل به تعطیلی فکر و اندیشه باشیم. بلکه راهی میانه را در پیش بگیریم.[4] راهی که اهل بیت در پیش گرفتند. به همین جهت، اهل بیت در مقام تعلیم صفات خداوند متعال، این مفاهیم را با قید تنزیه و نفی مشابهت با صفات مخلوقین به کار می برده اند و مثلا می فرمودند: «عالم لا کعلمنا، قادر لا کقدرتنا»[5]
[FONT=microsoft sans serif]


[/HR][FONT=microsoft sans serif][1] . نهایه الحکمه، ص 328-329(مرحله دوازدهم، فصل 1)

[FONT=microsoft sans serif][2] . نهایه الحکمه، ص 338(مرحله دوازدهم، فصل 5)

[FONT=microsoft sans serif][3] . نهایه الحکمه، ص 344( مرحله دوازده، فصل 7)

[FONT=microsoft sans serif][4] . اموزش فلسفه، ج 2، درس 65تا 67

[FONT=microsoft sans serif][5] . منهاج البراعة، ج 13 ص 238

[FONT=microsoft sans serif]

سوال دیگری که در این قسمت ممکن است به ذهن برسد این است که: اگر صفات خدا رو مانند مهربان یا جبار یا صفات دیگری را در نظر بگیریم حال سوال این است این مهربانی خدا عام است ؟ بر همه یکسان است ؟ بصورت یک قانون کلی حاکم بر جهان است ؟ یا شدت و ضعف دارد ؟
همچنین برای دیگر صفات خدا هم این سوال مطرح است ؟به عبارتی دیگر رفتار خدا با جهان چگونه است ؟ ایا بصورت قوانین و سنتها است ؟ که برهمه جا و همه کس بدون استثنا اعمال می شود ؟ یا اینکه در این بین گاهی خدا شدت و ضعف عمل دارد ؟ مثلا خدا تصمیم می گیرد ابر این قوم مهلت دهد از ان قوم انتقام بگیرد ؟

پاسخ این سوال این است که:
در مورد مهربانی نیز اعتقاد مسلمانان این است که خداوند یک مهربانی عمومی در این دنیا دارد که نسبت به همه مساوی است و ان صفات رحمانیت الهی است. بر اساس این صفت همه بندگان ومخلوقات میتوانند از نعمتهای مادی او دراین دنیا بهره ببرند و هر کسی که در راه رسیدن به آنها تلاش بکند، خداوند مانع تحقق آنها نمیشود. اما یک وجه دیگر از این مهربانی که همان صفت رحیمیت است، مختص است و تنها شامل بندگان مومنش در ان دنیا میشود. این اختصاص نیز به جهت عبادت و تعبد آنها نسبت به خداوند است که آنان را مستحق این نعمت نموده است. البته این دو صفت در دنیا و آخرت قابل شدت وضعف است ولی نه اینکه بی حساب و کتاب باشد. چه در دنیا و چه در آخرت هر کسی که تلاش بیشتری بکند، بیشتر از این نعمت ومحبت الهی بهره مند میشود. خداوند سنتهایی دارد که بر اساس انها عمل میکند. موضوع و زمان تحقق و فعلیت یافتن این سنتها نیز معلوم است. مثلا بر اساس سنت هدایت، زمینه هدایت در تمام انسانها جاری و ساری است ولی در کنار این سنت، سنت عذاب نیز هست که بر اساس ان، کسی که نخواهد از هدایت الهی بهره مند شود و در این دنیا جلوی هدایت الهی را بگیرد( برای خودش یا برای دیگران)، موضوع برای سنت عذاب میشود. مثلا بر اساس رحمت الهی، تمام بندگان قدرت زندگی و بهره مندی از نعمتهای الهی رادارند و عذابی نیز متوجه آنان نیست. اما این سنت از اول امر به صورت مطلق نبوده که هر کسی هر کاری کرد و هر عملگردی که داشت، شاملش بشود بلکه این سنت مقید است به کسانی که ظلم شخصی یا اجتماعی شان به حد خاصی نرسد. به همین دلیل در مورد یهودیان سنت الهی این بود که در تمام روزها بتوانند به صید ماهی بپردازند و از چیزهای پاک و طاهر بتوانند استفاده کنند. اما این سنت، مشروط است وقیودی دارد. قید آن نیز این است که انان مرتکب ظلم نشوند و جلوی دین خدا و شیوع آن نأیستند. هر موقع این قید منتفی شد و ظلم و ایستادگی در مقابل حق صورت گرفت، موضوع رحمت الهی در مورد آنان نیز منتقی میگردد و موضوع برای سنت دیگری که همان جباریت الهی و انتقام است محقق میگردد. بنابراین رد این موارد و موارد مشابه، چیزی که اتفاق می افتد، منتفی شدن موضوع است نه تغییر در ذت الهی و سنتهای او.
مشابه همین بحث در مورد بداء نیز وجود دارد. در آنجا نیز به ظاهر خداوند قبلا میخواسته تصمیمی بگیرد ولی ناگهان تصمیمش را عوض میکند و تصمیم دیگری می گیرد. اما در واقع تغییر در تصمیم نیست بلکه منتقی شدن موضوع و عوض شدن موضوع است که به دنبال آن حکم نیز تغییر میکند. یعنی از ابتدای دو حکم برای دو موضوع متفاوت بوده است. حکم هر دو از ابتدا مشخص شده است. حال تا زمانی که موضوع عوض نشده است حکم نیز باقی است ولی همین که موضوع تغییر کرد، حکمش نیز متناسب با آن خواهد شد.
در مورد صفات خداوند که طرف اضافه دارد و به نوعی به مخلوقاتش نیز مربوط است، همانند رازقیت یا خالقیت یا منتقم بودن یا بخشنده بودن و از این دست، این صفات چون طرف اضافه دارد به تناسب طرف مقابلش نیز تغییر دارد. هر کجا نیاز باشد صفت رحمت خداوند جاری میشود و شخص یا قومی بخشیده میشوند و هرگاه نیاز باشد صفت جباریت و انتقام او ظاهر میشود و بخششی در کار نیست. این تغییر مربوط به طرف مقابل است نه خود خداوند یعنی تغییر در ذات خداوند صورت نمیگیرد که مثلا حالت مهربانی یا خنده یا ناراحتی بر او عارض شود. این قبیل اوصاف فعلیه که برای انتزاع آنها می بایست وجود مخلوقات را از از این جهت که با خداوند ارتباط یافته اند در نظر بگیریم. قوام این صفات به اضافه و رابطه ای است که قائم به طرفین است و با نفی یک از طرفین، موردی نخواهند داشت. این صفات عین ذات الهی نیستند و واقعیتی مجزای از طرفین ندارند. البته این صفات چون در اضافه میان خدا و مخلوقاتی هست که دارای حدود و قیود زمانی و مکانی هستند، و یان حدود وقیود در اضافه و رابطه ای که بین آنها و خدای متعال در نظر گرفته میشود تأثیر می گذراند، در نتیجه افعال متعلق به آنها هم به یک معنا مقید به زمان و مکان میشود و مثلا گفته میشود فلان مخلوق در فلان زمان و فلان مکان، روزی داده شد. اما این حدود و قیود به مخلوقات باز میگردد و ظرف تحقق مخلوق به شمار میروند و نسبت به آنهاست که زمانی و مکانی میشوند نه نسبت به خداوند.
بنابراین این صفات دارای دو حیثیت هستند. به یک اعتبار متعلق به خداوند هستند که از این جهت جدای از زمان و مکان هستند و از یک حیث متعلق به مخلوقات میشوند و ازاین جهت، مقید به زمان و مکان میشوند.[1]


[/HR][1] . آموزش فلسفه، ج2 ص 401-403


موضوع قفل شده است