خلق از عدم؟
تبهای اولیه
از روايات متعدّد بر مي آيد شروع آفرينش با آفريدن عالم ظلال بوده است . ظلال يعني چيزهايي شبيه به سايه يا نور كه با اينكه جسميت ندارند امّا مخلوق هستند و وابسته به چيز ديگر .
از عالم ظلال گاهي در روايا ت و آيات به عالم امر هم تعبير شده است يعني عالمي كه چون از اتم تشكيل نشده به صورت ابتدائي با حواس ظاهري قابل احساس نيست . هر آنچه در عالم خلق ( عالم دنيا ) نيز آفريده شده است بُعد دومي دارد كه اين بعد دوم عالم خلق هم كه از آن به عنوان ملكوت نيز ياد مي كنند هم جزو عالم امر است يعني با حواس ظاهري قابل تشخيص نيست . تنها راه احساس كردن ملكوت با حواس ظاهري اين است كه روح بر بدن غلبه پيدا كند و آن را تحت تاثير خود قرار دهد در اين صورت ممكن است مسائلي از ملكوت را انسان متوجّه شود .
بنابراين اشياء و چيزها سه نوعند :
1 ـ غيب الغيوب : خداي متعال
2 ـ ملكوتي مُلكي : انوار معصومين، ملائكه كه ماهيت آنها از نور است، ارواح بشر ، اجنّه و …
3 ـ ملكي ملكوتي : دنيا و هر آنجه در آن و بين آن است
ملكوت به عنوان تصويري مجازي از ملك نيست بلكه واقعاً وجود حقيقي و خارجي دارد اما چون مواد تشكيل دهنده آن از اتم نيست لذا لطافت خاصّي دارد كه و حواس بدن ما هم كه ثقالت دارد نمي تواند آنها را درك كند :
به عنوان مثال ما در ديدن محتاج چشم هستيم كه از چربي است و براي آنكه اين چشم ما موفّق شود اشيا را ببيند بايد از آن شئ نوري به چشم ما برسد و بايد آن نور از يك حدّ خاصي بالاتر يا پايينتر نباشد و بعد هم چون نوري كه از اشيا دور به چشم ما مي رسد ضعيف مي شود ما اشيا را دور و نزديك مي بينيم و بعضي چيزها از مدار ديد ما خارج است و گذشته را هم نمي توانيم ببينيم .و يا در شنيدن ما در دنيا محتاج گوش شده ايم كه فقط صداهايي را مي تواند تشخيص دهد كه بين 20000 h تا منفي 20 h باشد آنهم در محيطي كه هوا براي انتقال امواج باشد و امواح هم تا زمان رسيدن به ما ضعيف مي شوند به گونه اي كه ما آنها را تشخيص نمي دهيم . يا مثلاً لامسه ما اشيائي را كه از يك حدّ خاصّي لطيفتر باشند را نمي تواند حس كند .و همينطور بقيه حواس لذا تاموقعي كه روح در بدن است نمي تواند ملكوت را حس كند .
بيان اين نكته هم لازم است كه عالم امر زودتر از عالم خلق به وجود آمد چون اولين موجودي كه آفريده شد ملكوتي بود و در ملكوت هم قرار داده شد
عالم وجود برای دو چیز است : خلق و هدایت
سبح اسم ربک الاعلی - الذی خلق فسوی - و الذی قدر فهدی . ( اعلی آیات 1و 2و3)
منزه شمار نام پروردگار بلند مرتبه ات را - همان خداوندی که آفرید و منظم کرد _ و همان که اندازه گیری کرد و هدایت نمود .
خلقت و هنرنمایی خداوند در ایجاد عالم و هرچه که در اوست ، یک نظریه نیست بلکه حقیقت است ، ابتدع بقدرته الخلق ابتداعا ، و اخترعهم علی مشیته اختراعا ، ثم سلک بهم طریق ارادته .......(فرازی از دعای اول صحیفه امام سجاد علیه السلام (.
و خداوند متعدد در قرآن کریم بشر را به ابداع و ایجاد خود راهنمایی فرموده است :
و ما خلقت الجن و الانس الا لیعبدون
و خلقناکم ازواجا..................
خلق الانسان................
خلق الجان...............
این خلقت اگر بدون مسئله هدایت بود عالم لغو و عبث بود و خداوند هم عالم را برای عبث خلق نکرده است . همه چیز در عالم برای هدایت است مابقی حاشیه می باشد . ارسال رسل و انزال کتب نیز همه در راستای هدایت است :
ذلک الکتاب لاریب فیه هدی للمتقین .( بقره 2)
اما علل پرداختن به موضوع خلقت و پیشینه آن ، اینهم سئوالیست که همه انسانها در هر دین آیینی به دنبال کشف آن بوده اند و منحصر به اسلام و مسلمانان نیست ، منتهی مرجع ما در بررسی آن کتاب خدا و منابع روایی اهل بیت علیهم السلام است و تنها در مکتب اهل بیت به این موضوع به صورت عمیق و علمی پرداخته شده است . در این باره به خطبه های نهج البلاغه و روایات در خصوص اول ما خلق الله رجوع شود . در کتب مفصله به این مباحث هم عقلا و هم نقلا پرداخته شده است . در این زمینه از جمله به کتاب عقائد الایمان در شرح دعای عدیله مرحوم ملاحبیب الله کاشی رحمت الله علیه مراجعه بفرمایید .
اما جواب سئوال دوم : بله خداوند تمام ممکنات را از عدم خلق فرموده است .
در فرازی از دعای جوشن کبیر آمده است :«يا من خلق الاشياء من العدم»
ای کسی که همه چیز را از عدم و نیستی خلق کردی (دعاي جوشن کبير)
امیرالمؤمنین علی علیه السلام نیز در خطبه اول نهج البلاغه فرمودند :
لن يخرج الاشيا من العدم الا الله و لن يخرجه الي العدم الا الله و لن يجعل الشي شيئا اله الله
يعني هيچ کس چيزي را از عدم محض خارج نميکند مگر خدا و هيچ کس جز خدا نميتواند اشياء را به عدم محض برگرداند و هيچ کس اشياء را از نظر ماهيت و حقيقت تغيير نميدهد به جز خدا .
از عالم ظلالگاهي در روايا ت و آيات به عالم امر هم تعبير شده است يعني عالمي كه چون از اتمتشكيل نشده به صورت ابتدائي با حواس ظاهري قابل احساس نيست .
تنها راه احساس كردن ملكوت با حواس ظاهري اين است كه روح بر بدن غلبهپيدا كند و آن را تحت تاثير خود قرار دهد در اين صورت ممكن است مسائلي از ملكوت راانسان متوجّه شود .
.......
لذاتاموقعي كه روح در بدن است نمي تواند ملكوت را حس كند .
با تشکر دو سوال داشتم:
1- آیا عالم امر کلمه هست؟ آیا کن فیکن همان عالم امر هست؟
2- دو جمله آخر در مورد احساس کردن ملکوت در تضاد هست. یعنی سوالم اینجاست که آیا عالم ملکوت را با غلبه روح بر بدن می شود احساس کرد یا بدون غلبه روح بر بدن ؟
با تشکر دو سوال داشتم: 1- آیا عالم امر کلمه هست؟ آیا کن فیکن همان عالم امر هست؟
سلام
با تشکر از سؤالات خوبتان در پاسخ باید گفت:
در آيه 85 سوره الاسراء مىفرمايد: «و يسئلونك عن الروح قل الروح من أمر ربى و ما أوتيتم من العلم الا قليلا» يعنى (و از تو اى پيامبر از روح سؤال مىكنند، در جواب آنان بگو روح از امر پروردگارم مىباشد، و شما از علم بهرهاى نداريد مگر مقدار كمى) در اين آيه آنچه از اين مخلوق بيان گرديده است اين نكته است كه «روح» از امر پروردگار مىباشد، و در ضمن بيان اين نكته به اين موضوع هم اشاره مىكند كه علم و شناخت انسانها نسبت به «روح» و نسبت به «امر» يا «عالم امر» بسيار ناچيز و كم است «و ما أوتيتم من العلم الا قليلاً».
«امر» يا «عالم امر» و يا «نظام امرى» را قرآن كريم در آيه 83 سوره يس چنين معرفى مىكند كه: «انما أمره اذا أراد شيئاً أن يقول له كن فيكون »يعنى (امر پروردگار و يا عالم امر عبارت است از اينكه وقتى خداى متعال چيزى را اراده كرد، به مجرد اراده آن همان چيز تحقق مىيابد و وجود پيدا مىكند) از اين آيه به خوبى بر مىآيد كه «امر» پروردگار همان اراده نافذ اوست كه مساوى با به وجود آمدن چيزى است كه امر و يا اراده حق به آن تعلق يافته است و به تعبير بهتر، «امر» پروردگار همان اراده نافذى است كه عين تحقق شىء و عين وجود پيدا كردن آن است، يعنى هيچگونه فاصلهاى بين «امر» و بين تحقق شيىء نيست. مجرد «امر» و «اراده» در تحقق مراد كافى است و ديگر احتياج به مقدماتى مانند قوه و استعداد قبلى، ماده قبلى حامل قوه و استعداد، تحول و تبدل، حركت و تدريج و زمان، شرايط و اوضاع مناسب، و نظاير اينها ندارد، مقدمات و شرايطى كه از ديدگاه ما در به وجود آمدن و تحقق يافتن موجودات مادى لازم است. درنتيجه «روح» و هر «موجود امرى» و عالم امر و كل آن و موجودات آن به «امر» پروردگار و به مجرد اراده او تحقق مىيابند.
بنابراين، عالم امر و موجودات امرى و از آن جمله «روح» در تحقق يافتن و در به وجود آمدن خود، به چيزى جز «امر» و يا اراده او احتياج ندارند و همين كه اراده شدند به وجود مىآيند و اراده كردن آنها از جانب پروردگار، عين وجود يافتن آنهاست «كن فيكون». به عبارت دقيقتر، عالم امر و يا عوالم امر و موجودات و حقايق آنها و از جمله «روح» مورد بحث، جلوات اراده حضرت حقاند. و به لحاظ اينكه در تحقق يافتن آنها، قوه و اسعداد قبلى و ماده قبلى و تحول و تبدل و حركت و زمان وشرايط قبلى و نظاير اينها لازم نيست و تنها «امر» و «اراده» كافى است. طبعاً عالم امر و موجودات آن و همچنين «روح» كه از «امر» است و از موجودات امرى است، از ماده و حركت و تدريج و زمان و ساير لوازم و آثار ماده، پاك و مجرد مىباشند و فوق ماده و ماديات و فوق زمان و زمانيات هستند.
براى بهتر و بيشتر روشن شدن چگونگى امر الهى و عوالم و موجودات امرى و از جمله «روح» مورد بحث، چه بهتر در آيه 51 سوره القمر كه در تعريف «امر» الهى است به دقت و تأمل بپردازيم. در اين آيه مىفرمايد: «انما أمرنا واحدة كلمح البصر» يعنى (حقيقت اين امر ما يكى است و همانند چشم به هم زدن است). از اين آيه دفعى الوجود بودن موجودات امرى و عوالم امرى و از جمله «روح» به طور كاملا واضح و روشن استفاده مىشود. از اين آيه به خوبى اين نكته به دست مىآيد كه موجودات امرى از جمله «روح» و كل عوالم امرى، مانند حقايق و موجودات نظام مادى نيستند كه در تحقق آنها حالت منتظرهاى وجودداشته و احتياج به ماده قبلى و قوه قبلى و حركت و زمان و شرايط و نظاير اينها داشته باشند (دقت شود).(1)
2- دو جمله آخر در مورد احساس کردن ملکوت در تضاد هست. یعنی سوالم اینجاست که آیا عالم ملکوت را با غلبه روح بر بدن می شود احساس کرد یا بدون غلبه روح بر بدن ؟
[quote=نیایش سبز;4156]
[/quote]
عالم غيب، حقيقت و ملکوت عالم ماده است، اگر با آن درست برخورد شود مي توان تمام اسرار دنيا را از آن فهميد. همان طور که غيب بدن شما نفس يا روح شماست و تمام سازمان دهي و اسرار بدن شما در نفس شما قرار دارد، به همين جهت، همين که انسان مرد ديگر تن او هيچ حرکت و فعاليتي ندارد، نه چشمش مي بيند و نه گوشش مي شنود چون جنبه ي ملکوتي بدن او ديگر بدن را تدبير نمي کند.
عالم مادي هم مثل بدن، غيبي دارد که بر اساس آن اداره مي شود. (2) حال ما به دو صورت مي توانيم با جنبه ي غيبي عالم ارتباط پيدا کنيم. يا از طريق عقل متوجه قواعد آن عالم شويم و بر اساس قواعد و سنن عالم، با عالم برخورد کنيم، و يا بر اساس وَهم خود تصوراتي از عالم غيب بسازيم و بر اساس وَهم و خيالات خود با عالم برخورد کنيم.
در نگاه اولي به دنيا، خود را موظف مي دانيم با حساب و برنامه در اين عالم زندگي کنيم، ولي در نگاه دوم، با ميل و خيالات خود زندگي مي کنيم، و چون عالم را بر اساس ميل و خيالات ما نساخته اند، چيزي نمي گذرد که در نتيجه گرفتن از کارهايمان ناکام مي شويم، چون عالم با خيالات وَهميات ما هماهنگي نمي کند.
آري به کمک عقل متوجه قواعد عالم مي شويم و از طريق به کارگيري قلب با حقيقت عالم مرتبط مي گرديم و مي توانيم با آن حقايق انس بگيريم. ابتدا از طريق عقل و استدلال مي فهميم که عالم غيب هست و سپس از طريق قلب و تزکيه هاي شرعي، حقايق را مي بينيم. ابتدا به کمک عقل به وجود آنچه معتقديم، استدلال مي کنيم، تا بين عقايد حقيقي با عقايد خرافي تفکيک کنيم و بدانيم واقعاً چنين حقايقي هست، سپس به کمک تزکيه مي توانيم حجاب هاي بين قلب و حقايق را مرتفع مي نماييم، و جان ما با آنها انس بگيرد. البته مقصد اصلي ما در اين دنيا يافتن آن حقايق و انس گرفتن با آنها است، کار عقل خبر دادن از وجود حقايق است، کار عقل مثل آدرس دادن است. وقتي آدرس خانه ي کسي را به شما مي دهند يعني چنين خانه اي هست، ولي براي پيدا کردن آن بايد راه بيفتي. وجود خدا، ملائکه، معاد و حقيقت اهل البيت « عليهم السلام» را عقل اثبات مي کند، مي فهمد که چنين حقايقي هست، اما اگر کسي قلبش را تزکيه کند و دستورات شريعت را به قلب برساند، آنچه را که عقل از آن خبر داده است با چشم قلب مي بيند. خيلي فرق است بين « دانايي » و « دارايي ». پس به هر صورت راه ارتباط با غيب از طريق عقل و قلب ممکن است. (3)
موفق باشید ...
پاورقی__________________________________-
آيا مسمانان قايل به خلق از عدم هستند؟
با سلام در جواب نیایش سبز باد بگویم که:
خداوند متعال در قرآن کریم درباره خلقت اسان می فرماید:
هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِينٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ يَكُن شَيْئًا مَّذْكُورًا (1) إِنَّا خَلَقْنَا الْإِنسَانَ مِن نُّطْفَةٍ
أَمْشَاجٍ نَّبْتَلِيهِ فَجَعَلْنَاهُ سَمِيعًا بَصِيرًا (2) إِنَّا هَدَيْنَاهُ السَّبِيلَ إِمَّا شَاكِرًا وَإِمَّا كَفُورًا (3)(سوره انسان)
با توجه به آیات فوق می توان چنین نتیجه گرفت که خداوند انسان را خلق کرد در حالی که انسان چیزی قابل ذکر نبوده است به عبارت دگری انسان را از عدم خلق کرده است یعنی قبلا نبود بعدبود شد .
برا مطالع بیشتر به کتاب معارف قرآن بخش انسان شناسی آیت الله مصباح یزدی مراجعه شود.