خیانت در تلگرام و فضای مجازی
تبهای اولیه
با سلام
مردی 33 ساله هستم با تحصیلات دانشگاهی خوب و خانواده عالی و موقعیت شغلی بسیار مناسب و مهمتر از همه همسری که میدانم در دنیای واقعیت بهترین همسر دنیا برای من بوده و هست.
به مدت 2 ساله که ازدواج کردم.با وجود اخنلافاتی که همیشه بین هر زوجی هست با دید باز با هم ازدواج کردیم.دید باز، چون 7 سال پیش یک نامزدی ناموفق داشتم و این بار سعی کردم انتخابم درست باشد که بود...
این بار خودم خراب کردم، به مدت 2 هفته با 3 دختر از آشناهای چندین سال پیشم ارتباط تلگرامی برقرار کردم. ولی حتی یک بار هیچکدوم رو علی رغم اصرار بسیار زیادشون ندیدم.چون عاشق زنم هستم.شاید خیلیا مسخره کنن یا بهم بگن دروغگو.ولی باور کنید همسرم رو میپرستم و دنیارو سر میبرم براش.هیچ دلیل منطقی هم برای این رابطه با اون 3 تا ندارم.البته رابطه فقط در حد پیغام تو تلگرام بود با 2 تاشون و برای سومی تعدادی عکس و ...
از روز اول که این کار بد رو انجام دادم یه چیزی تو من بهم نهیب میزد که برم پیش همسرم و این پیغامارو بهش نشون بدم و طلب بخشش کنم و همین هم باعث شد علی رغم اینکه میتونستم مخفی کنم پیغامارو یا پاک کنم اینکارو نکردم و هی عذاب میکشیدم تو این 2 گانگی.
با اون خانوما هم کلا 3 یا 4 مرتبه بیشتر پیغام ندادم.و هی تصمیم به قطع رابطه میگرفتم و بهشون میگفتم مشکل دارم و با اینکه ازم میخواستن بریم بیرون یا خونه یا حتی از نزدیک یک دقیقه همو ببنیم ولی حتی یک بار هم ندیدمشون یا لمسشون نکردم.گرچه میدونم تا همین جا هم نامردی کردم در حق همسرم.
تا همسرم پیغامارو دید. و گرچه داد و بیداد نکرد ولی کاش داد میزد کاش فحشم می داد کاش تهدیدم میکرد...
شاید مازوخیسم دارم که یه بخشی از وجودم حس خوبی داشتم که بالاخره پیامارو دید و اون بار گناهی که رو دوشم بود(مخفی کاری کار کثیفم) دیگه نیست...
ولی الان که دارم اینارو مینویسم هی میگه بزار برم و من مانعش شدم... تلویحا بهم گفت طلاق...
من خیلی مغرورم و برای اولین بار بهش گفتم ...کردم و عذر خواستم... آخه آدم خوبه رابطه اکثرا من بودم خیر سرم!
من مدتها قبل که بفهمه پشیمون بودم و میخواستم بهش نشون بدم و بهمین خاطر پاک نکردم متنهارو... این دختر الهه زندگی منه... هر روز وقتی نگاهش میکنم میتونم پیری هر 2 مون رو کنار هم تصور کنم.ولی دارم از دستش میدم.
تو خونه به اصرار و خواهش نگهش داشتم ولی نه چیزی میخوره نه حتی روم میشه سرمو بالا بگیرم براش غذا ببرم.
نمیدونم چقدر میتونم اینجا نگهش دارم.لطفا کمکم کنید
حتی بهش گفتم حاضرم زنگ بزنم و بهشثابت کنم که نه تنها زنا اتفاق نیفتاده بلکه اونارو برای حتی یه نگاه از نزدیک هم ندیدمشون چندین ساله(یکیشونو که یک بازم تو زندگیم از نزدیک ندیدم )خواستم زنگ بزنم به اونا و بهشون بگم (جلو همسرم) که همین پیام هارو هم دیگه نفرستن و اینکه من عاشق زنم هستم که همسرم پوزخند زد و گفت برام مهم نیست...
کمکم کنید
لطفا
زمانم محدوده
سلام
اولا باید با خودتان عهد ببندید که از این کارهای اشتباه بار دیگر تکرار نکنید که عاقبت آن تخریب کانون خانواده و سلب اعتماد بین زوجین خواهد بود.
اما در شرایط حاضر:
1. باید طوری برخورد کنید که این بی اعتمادی از بین برود و همسرتان شما را ببخشد، البته مختصری زمان می برد باید صبور باشید.
2. این بحث را فعلا باز نکنید و خیلی در مقام دفاع هم نباشید، ولی به نظر می رسد اگر بتوانید با نوشتن یک نامه میزان علاقه و محبت خودتان را با نهایت عاطفه و احساس به همسرتان ابراز کنید و در عین حال خطای خود را بپذیرید و از همسرتان عذر خواهی کنید، تاثیر گذار خواهد بود. بعد از این کار دیگر نیازی به ادامه دادن موضوع نباشید( هر چند شاید این نامه را پاره هم بکند، ولی بعد از مختصری از زمان به حالت تعادل برگشته و این مشکل حل خواهد شد)
3. در مقابل ناراحتی و عصبانیت همسرتان با خونسردی و با آرامش برخورد کنید.
4. اگر اهل گل و یا کادو ست برای او چنین هدیه ای را بگیرید تا دلش نرم شود.
5. رفتارتان را نرم و حضورتان را در خانه بیشتر کنید و به همسرتان عملا اثبات کنید که او را دوست دارید.
6. اگر شرایطش جور بود یک مسافرتی را بروید در کاهش مشکل و نرم شدن دل همسرتان موثر خواهد بود.
7. او را در آغوش بگیرید و یا دست او را بگیرید و به او بگویید که همسرتان را دوست دارید و هرگز خیانت نخواهید کرد.
8. حتی به همسرتان می توانید بگویید که مخاطبین غیر ضروری گوشی شما را حذف کرده و یا خط شما را عوض کند تا کسی نتواند دوباره با شما ارتباط تلگرامی ایجاد کند.
9. برنامه تفریح و تنوع را در زندگیتان مختصری بیشتر کنید.
10. از خدای متعال کمک بگیرید و از او بخواهید که زندگی شما را سر و سامان بدهد.
استاد نشاط عزیز
به نظر شما اگر ایشون نامه ای بینهایت تاثیر گذار رو به همسرشون بنویسند و به شدت در این نامه اثبات کنند که تنها عشق زندگیشون، خانومشون هست و نامه رو به خانومشون بدن و حدود چند ده روز از هم دور باشند تا اینکه در اتمام این چند ده روز، خانمشون شروع به خوندن نامه کنند، می تونه تاثیر گذار باشه؟ یعنی قرار این باشه که خانومشون بعد از این مدت، شروع به خوندن نامه کنند...
چون گاهی وقتها دور شدن یک زوج از هم می تونه باعث دلتنگی اونها بشه و در نهایت این دلتنگی، یه نامه یا تلفن یا صدای ضبط شده بینهایت احساسی که از نهایت قلب گفته شده باشه به نظرم می تونه کارساز بشه...
مثلا 10 - 15 روز از هم دور باشند و نه تلفن بزنند و نه همدیگه رو ببینند!
استاد نشاط عزیز
به نظر شما اگر ایشون نامه ای بینهایت تاثیر گذار رو به همسرشون بنویسند و به شدت در این نامه اثبات کنند که تنها عشق زندگیشون، خانومشون هست و نامه رو به خانومشون بدن و حدود چند ده روز از هم دور باشند تا اینکه در اتمام این چند ده روز، خانمشون شروع به خوندن نامه کنند، می تونه تاثیر گذار باشه؟ یعنی قرار این باشه که خانومشون بعد از این مدت، شروع به خوندن نامه کنند...
چون گاهی وقتها دور شدن یک زوج از هم می تونه باعث دلتنگی اونها بشه و در نهایت این دلتنگی، یه نامه یا تلفن یا صدای ضبط شده بینهایت احساسی که از نهایت قلب گفته شده باشه به نظرم می تونه کارساز بشه...
مثلا 10 - 15 روز از هم دور باشند و نه تلفن بزنند و نه همدیگه رو ببینند!
سلام
به آن مرحله نرسیده که از هم جدا شوند، این موضوع جدا بودن در زمانی است که اختلاف دو طرفه است، در اینجا یک طرفه بوده و بیشتر نگرانی و حسرت خانم این است که همسرش او را دوست نداشته و به فکر ارتباط با دیگری است. باز این موضوع باید خیلی واضح تر روشن شود، ابهاماتی از شخصیت خانم و اقا هست اگر توصیف شوند راهنمایی هم دقیق خواهد شد.
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
خطرناک ترین کار شما اینه که بخواید یک دفعه همسرتان رو به حالت طبیعی برگردانید...
ایشون الان داغون هستند و تمام دنیا روی سرشان خراب شده...
احساسات یک زن خیلی لطیف هست...با...کردم و این حرفا هم دریای طوفانی احساس ایشون آرام نمیشه،در واقع کوچک شدید براش و با این الفاظ کوچکتر میشید در نظرش..لذا:
۱.بهش فرصت بدید خودشو پیدا کنه
۲.بهش کمک کنید این قضیه رو هضم کنه
۳.توجیه نکنید کارتون رو،زیادی هم نکوبید خودتون رو..
۴.براش نامه ای بنویسید بگید شیطان بر شما غلبه کرد،و اصلا کار شیطان اینه...استغفار رو هم خدا قرار داده برای خطای انسان
۵.بنویسد که چقدر دوستش دارید و اساسا قصد خیانت نداشتید و یک شیطنت بوده...بعد هم با عوض کردن گوشی اندرویدتون با معمولی نشون بدید پشیمانی رو..
۶.نظر من اینه اجازه بدید چند روزی ازتون دور باشه...اما مدام بهش سر بزنید..درواقع بذارید هرجا راحتترند اونجا باشن،و شما برید اونجا..
۷.اینو باید مورد اول میگفتم...دست به دامن حضرت زهرا سلام الله علیها بشید.
برای هر مردی ممکنه این اتفاق بیفته...فقط ازاین به بعد قدر همسرتان رو بیشتر بدونید..
۶.نظر من اینه اجازه بدید چند روزی ازتون دور باشه...اما مدام بهش سر بزنید..درواقع بذارید هرجا راحتترند اونجا باشن،و شما برید اونجا..
سلام
همانطوریکه کارشناس محترم گفتند این کار درست نیست و با توجه به حالت عاطفی منفی که این خانم الان در آن بسر می برند ،
حتی اگر خودخانم هم پیشنهاد دهنده باشند آقا نباید قبول کنند چون هزار و یک خیالبافی برای قبول این پیشنهاد در ذهن خانم خواهد آمد،
حتی اگر آقا چند بار برای دیدن ایشان بروند آن لحظاتی که در کنار هم نیستند افکار بدی در ذهن خانم جولان خواهد داد( الان معلوم نیست کجاست، تا حالا فقط حرف و چت بود ولی الان خونه خالی و .....) و این افکار فاصله را عمیق خواهد کرد.
نظر من اینه اجازه بدید چند روزی ازتون دور باشه...اما مدام بهش سر بزنید..درواقع بذارید هرجا راحتترند اونجا باشن،و شما برید اونجا.
با سلام و وقت بخیر
احسنتم
همین موضوع که مختصری باید فرصت داد تا این وضعیت را در خود هضم بکنه، حرف صحیح و منطقی است. انتظار نداشته باشید یکهویی و بی درنگ این اتفاق فراموش بشه!
باسمه الغفّار
سلام علیکم
کمکم کنید
لطفا
زمانم محدوده
مهمتر از بخشش همسرتان عفو و بخشش خداوند است؛اگر خدا را با توبه و اصلاح راضی کنید
دل همسرتان هم دست خداست،راضی می شوند.
ضمن اینکه می توانید همین تاپیک و پست و درخواست کمک و مشاوره را بعد از اینکه ایشان کمی آرام شدند
نشانشان دهید،در جلب اعتماد همسرتان کمک خواهد کرد.(ان شاالله)
با سلام و تشکر از همه خواهران و برادران
همون روز ساعت 1 صبح بعد از شدیدترین ابراز ندامت عمرم(مغرورترین مردی هستم که تا حالا دیدم و بهش افتخار نمیکنم) به یک باره همسرم گفت میبخشمت و فراموش میکنم.اولش فکر کردم اینطور میگه که بتونه بره ولی در کمال تعجب فرداش که سر کار بودم حتی رفت بیرون خرید و برگشت و منم کارهایی رو از اون روز انجام دادم
تمام کانتکت های گوشیمو که مشکوک بودن جلوش پاک کردم و بلاک کردم و رمز گوشیمو بهش گفتم و دیگه حواسم بود حتی کارای نرمالی که مشکوکش کنه انجام ندم و حتی غذا پختم وقتی بیمار بود و ظرف شستم
واقعا هم ایشون حتی یک بار به روم نیاورد و حتی بهتر از قبل با هم بودیم تا امروز...
امروز سر یک مسئله کوچک یه کوچولو دعوامون شد و ایشون خیلی عکس العمل شدیدی نشون داد با این حال سعی کردم عاقل و صبور باشم و درک کنم شرایطشو و حتی برای ترمیم رابطه و حل و فصل کشمکش بوجود اومده پیش قدم شدم
تا وقتی همه چی تموم شد و دستشو گرفته بودم تو چشمام نگاه کرد و گفت:" احساس میکنم این زندگی رو نمیخوام" توجه کنید که با عصبانیت و دلخوری و تو دعوا اینو نگفت
تو چشاش صداقت موج میزد
واقعی گفت اینو
بعد لباس پوشید و رفت سمت خونه مادرش تا به خواهر کوچیکش تو درساش کمک کنه و گفت برمیگرده دو ساعت دیگه
دیگه حتی نا نداشتم بپرسم چرا یا حتی بخوام که نره یا .... فقط تا دم در باهاش راه رفتم و وقتی پله هارو میرفت پایین به قد و قامتش نگاه میکردم.حتی لحظه ای که از نظرم محو شد طبق عادت معمول برنگشت نگاهم کنه ...
10 دقیقه بعد (همین 5 دقیقه پیش) برگشت و گفت نرفتم .
مات و مبهوت گاش کردم و گفت ناهار چی میخوری
به نظرم میخواست حال و هواش عوض شه
میدونم این پایان همه چی نیست ولی راه سختی در پیش دارم
میترسم این راه اینقدر سخت بشه که در آخر من خسته شم(خودمو میشناسم که اگه ببرم دیگه بریدم و هیچ سعی و تلاشی نمیکنم و میشینم کنار و بدون دخالت بقیه داستانو هرطور که جلو بره میبینم)
باسمه الرئوف
سلام علیکم
با سلام و تشکر از همه خواهران و برادران
همون روز ساعت 1 صبح بعد از شدیدترین ابراز ندامت عمرم(مغرورترین مردی هستم که تا حالا دیدم و بهش افتخار نمیکنم) به یک باره همسرم گفت میبخشمت و فراموش میکنم.اولش فکر کردم اینطور میگه که بتونه بره ولی در کمال تعجب فرداش که سر کار بودم حتی رفت بیرون خرید و برگشت و منم کارهایی رو از اون روز انجام دادم
تمام کانتکت های گوشیمو که مشکوک بودن جلوش پاک کردم و بلاک کردم و رمز گوشیمو بهش گفتم و دیگه حواسم بود حتی کارای نرمالی که مشکوکش کنه انجام ندم و حتی غذا پختم وقتی بیمار بود و ظرف شستم
واقعا هم ایشون حتی یک بار به روم نیاورد و حتی بهتر از قبل با هم بودیم تا امروز...
امروز سر یک مسئله کوچک یه کوچولو دعوامون شد و ایشون خیلی عکس العمل شدیدی نشون داد با این حال سعی کردم عاقل و صبور باشم و درک کنم شرایطشو و حتی برای ترمیم رابطه و حل و فصل کشمکش بوجود اومده پیش قدم شدم
تا وقتی همه چی تموم شد و دستشو گرفته بودم تو چشمام نگاه کرد و گفت:" احساس میکنم این زندگی رو نمیخوام" توجه کنید که با عصبانیت و دلخوری و تو دعوا اینو نگفت
تو چشاش صداقت موج میزد
واقعی گفت اینو
بعد لباس پوشید و رفت سمت خونه مادرش تا به خواهر کوچیکش تو درساش کمک کنه و گفت برمیگرده دو ساعت دیگه
دیگه حتی نا نداشتم بپرسم چرا یا حتی بخوام که نره یا .... فقط تا دم در باهاش راه رفتم و وقتی پله هارو میرفت پایین به قد و قامتش نگاه میکردم.حتی لحظه ای که از نظرم محو شد طبق عادت معمول برنگشت نگاهم کنه ...
10 دقیقه بعد (همین 5 دقیقه پیش) برگشت و گفت نرفتم .
مات و مبهوت گاش کردم و گفت ناهار چی میخوری
خانمتان خیلی بزرگوارند و ظاهرا خیلی هم به شما محبت دارند.
بهتر است تبعات اشتباهتان را بپذیرید و انتظار نداشته باشید به سرعت همه چیز مثل قبل شود.
جلب اعتماد ایشان زمان می برد،صبور باشید و به خداوند توکل کنید.
ان شاالله ادامه زندگی مشترکتان،همراه با سعادت و سلامت و خوشبختی باشد.
[FONT=arial]سلام دوست من
وقت بخیر
گرچه میدونم تا همین جا هم نامردی کردم در حق همسرم.
[FONT=arial]این جنس تفکرات برای همسرتون با ارزشن...
ولی الان که دارم اینارو مینویسم هی میگه بزار برم و من مانعش شدم...
[FONT=arial]حساسیت های خودتون رو حفظ کنید...او همینو میخواد
من خیلی مغرورم
[FONT=arial]یاد بگیرید که برای او باید بیش از این مایه بذارید...
...کردم
[FONT=arial]از غلط کردن نترسید...غلط کردن فحش نیست بلکه مسیر غلطی بوده که شما فهمیدید و حالا دور زدید و برگشتید
آخه آدم خوبه رابطه اکثرا من بودم خیر سرم!
[FONT=arial]این برداشت شما تحت تاثیر این تفکر بود...(ارزش گذاری نمیکنم)
همسرم رو میپرستم
من مدتها قبل که بفهمه پشیمون بودم و میخواستم بهش نشون بدم و بهمین خاطر پاک نکردم متنهارو...
[FONT=arial]لقمه پاک آدمو تو مسیر نگه میداره...اینا رو همسرتون میفهمه البته اگه بهش گفته باشید
این دختر الهه زندگی منه...
[FONT=arial]مراقب باورها باشید چرا که عاقبت ما رو همین باورها رقم میزنن...لا اله -الا الله
هر روز وقتی نگاهش میکنم میتونم پیری هر 2 مون رو کنار هم تصور کنم.ولی دارم از دستش میدم.
[FONT=arial]حساسیت های خودتون رو حفظ کنید
تو خونه به اصرار و خواهش نگهش داشتم ولی نه چیزی میخوره نه حتی روم میشه سرمو بالا بگیرم براش غذا ببرم.
[FONT=arial]حساسیت های خودتون رو حفظ کنید
[FONT=arial]نیاز به هضم موضوع و بروز اون در زمان لازم رو داشت که خدا رو شکر ایجاد شد
حتی بهش گفتم حاضرم زنگ بزنم و بهشثابت کنم که نه تنها زنا اتفاق نیفتاده بلکه اونارو برای حتی یه نگاه از نزدیک هم ندیدمشون
[FONT=arial]مراقب ادبیاتتون باشید... از یه فرد تحصیل کرده بیش از این انتظار میره
دست روی حساسیت ها نگذارید و بهش خوراک ذهنی جهت خیال پردازی کردن ندید
(زنگ زدن و زنا و ...)
خواستم زنگ بزنم به اونا و بهشون بگم (جلو همسرم) که همین پیام هارو هم دیگه نفرستن و اینکه من عاشق زنم هستم که همسرم پوزخند زد و گفت برام مهم نیست...
[FONT=arial]نتیجه ادبیاتتون بوده...
ذهن زنان فعالتر از اونچیزی هستن که ما فکر میکنیم
پوزخندش به خاطر بی ارزشی حرفتون نبود بلکه به این دلیل بود که حرف قبلیتون(زنگ بزنم و به اونا بگم...) رو داشت تجزیه و تحلیل میکرد
مراقب ادبیاتتون باشید
هر چی کمتر حرف بزنید به نفع شماست
[FONT=arial]حساسیت های خودتون رو حفظ کنید[FONT=arial]
شما نیاز دارید که همسرتون رو به حرف بیارید
سکوتش سمه...
به یک باره همسرم گفت میبخشمت و فراموش میکنم.
[FONT=arial]هر مردی با شنیدن این جمله باید فاتحه زندگیش رو بخونه
امروز سر یک مسئله کوچک یه کوچولو دعوامون شد و ایشون خیلی عکس العمل شدیدی نشون داد
[FONT=arial]
زن ها وقتی خسته هستن برای بازگرداندن انرژی از دست رفته باید داد و بیداد راه بندازن یا پر حرفی کنن
بر خلاف مردان که باید دراز بکشن و برن تو خودشون(غار تنهایی) تا انرژی از دست رفته رو بازیابی کنن.
توجه داشته باشید که اون چیزی که شما اسمشو گذاشتید دعوا بنده میذارم حساسیت های زناشویی
این موضوع حساسیت خانومتون رو برانگیخته و معلوم میشه که روی زندگیشون حساسیت دارن
به هر میزان توجه به زندگی و حب به خانواده بالا باشه به همون میزان با آسیب ها سخت تر برخورد خواهد شد
و این موضوع از نظر همسر شما آسیب تلقی شده ...
" احساس میکنم این زندگی رو نمیخوام"
[FONT=arial]جزو دروغ های زنانس که خیلی باور نکنید
بیشتر جهت سنجش واکنش طرف مقابل این گونه ادبیات ها به کار میره و اصلا صحت نداره...میخواست واکنشتون رو ببینه
[FONT=arial]حساسیت های خودتون رو همچنان حفظ کنید[FONT=arial]
تو چشاش صداقت موج میزد
[FONT=arial]جسارتا شما تو شرایطی نبودید که صدق و کذب گفتارها رو تحلیل کنید
چون زیر فشار روانی قرار دارید
طبق عادت معمول برنگشت نگاهم کنه ...
[FONT=arial]حساسیت های خودتون رو همچنان حفظ کنید
[FONT=arial]اینا همه نشانه اینه که دارید تنبیه میشید ...
10 دقیقه بعد (همین 5 دقیقه پیش) برگشت و گفت نرفتم .
[FONT=arial]حساسیت های خودتون رو همچنان حفظ کنید
مات و مبهوت گاش کردم و گفت ناهار چی میخوری
[FONT=arial]به زندگیش وفاداره نگران نباشید
[FONT=arial]موفق باشید
همون روز ساعت 1 صبح بعد از شدیدترین ابراز ندامت عمرم(مغرورترین مردی هستم که تا حالا دیدم و بهش افتخار نمیکنم) به یک باره همسرم گفت میبخشمت و فراموش میکنم.
با سلام و احترام
خدا را شکر خیلی خوشحال شدیم
بزرگوار این شکستن خود نیست، بلکه ساختن زندگی است. غروری که زندگی را داغون کند عزت نفس نیست بلکه ذلت نفس هست. اگر دوست داری همیشه عزیز بمونی پس کاری نکن که غرورت بشکنه. به هر حال جای خوشحالی است.
بزرگوار رفتارت را با همسرت صادقانه و عاشقانه کن. در بیشتر مواقع از زحمت هایش تشکر کن با زبانت بگو تو بهترین همسر دنیایی، به وجودت افتخار می کنم و...
تا در موقعیت های مختلف و مشکلات زندگی دوباره تجدید خاطره و کینه و کدورتها زنده نشوند.
بسم الله الرحمن الرحیم
این تایپک اگر چه ماجرای امروز زندگی ما نبود...اما شاید قصه ی فرداهای ما باشد...
لذا درس بگیریم از ماجراهای امروز دیگران تا قصه های فرداهامون شیرین رقم بخوره...
پشیمان امروز این تایپک امیدواریم سربلند فرداها باشد...
این تایپک برای خود من خیلی درس و نکته داشت..
امیرالمومنین علیه السلام میفرمایند،چشم هایت را نگه دار تا دلت آرامش داشته باشد..(نقل به مضمون)
هر آنچه دیده بیند دل کند یاد..
خوش بحال زن و مردی که جز یار خودشون کسی رو نبینن..تموم آرامش مال اوناست...
تشکر میکنم از اساتید بزرگوار و جناب متین ،تایپک خوبی بود و ان شالله به خوبی هم تموم بشه..
سلام
ممنون هستم از نظراتتون و مخصوصا اون برادری که کامل نوشته های آشفته من رو تحلیل کرده بود
اوضاع کم و بیش خوبه
ولی زندگی گرم نیست
تو بی توجهی هاش و بقول دوستان تنبیهاتش صبر میکنم ولی...
احساس میکنم دارم خسته میشم
من زندگیمو دوست دارم ولی حقیقتا داره با رفتارش اذیتم میکنه...در مقابل تغییرات بزرگ مثل پیشرفت شغلیم و ... کمترین خوشحالی رو نشون میده و انگار که اصلا مهم نیستم
زحمت هام دیده نمیشه
من یک مرد برونگرا هستم و ایشون کاملا تو لاک خودش فرو رفت
ئرسته من ادیتش کردم که ایشون رفته تو لاک خودش ولی جزا باید متناسب با خطا باشه
به کس که یه سیلی زده چاقو فرو میکنن؟
در ثاتی این چاقو رو کسی فرو کرده که ادعا کردده بخشیده یا حداقل سعی کرده ببخشه
حقیقتا تو اطرافم مردایی رو میبینم که اینقدر وقیحن صد برابر بدتر رو انجام میدن و در انتها از همسرشون میخوان که با قضیه کنار بیاد و ... من که قبول کردم بد کردم... ولی به این باور رسیدم که ایشون هر چقدر هم زندگیش رو دوست داشته باشه و منو روم حساس باشه بازم داره یه مقدار زیادی over react میکنه
من عاشق همسرمم ...
هیچ وقت تنهاش نذاشتم و نمیزارم ولی تو مهمترین و بهترین روزم کاملا بی تفاوت بود و تنهام گداشت
میترسم اینقدر برای جبران مایه بزارم که به خودم بیام و ببینم طلبکار شذم! و وای به اون روزی که یک طرف رابطه حس کنه طلبکاره و طرف مقابل هم همینطور"
اونوقته که طلبها رو هم انباشته میشه و هیچ کس حاضر نیست بدهیشو بده و در خوشبینانه ترین حالت کار میرسه به یک تهاتر بسیار زننده و...
مطمینم قسمت آخر صحبتهام گرچه مبهم بود ولی دوستان با هوش زیادشون قلم نا روان من رو کاملا درک میکنن و حتی به من راهکار هم نشون میدن
سلام
ممنون هستم از نظراتتون و مخصوصا اون برادری که کامل نوشته های آشفته من رو تحلیل کرده بود
اوضاع کم و بیش خوبه
ولی زندگی گرم نیست
تو بی توجهی هاش و بقول دوستان تنبیهاتش صبر میکنم ولی...
احساس میکنم دارم خسته میشم
من زندگیمو دوست دارم ولی حقیقتا داره با رفتارش اذیتم میکنه...در مقابل تغییرات بزرگ مثل پیشرفت شغلیم و ... کمترین خوشحالی رو نشون میده و انگار که اصلا مهم نیستم
زحمت هام دیده نمیشه
من یک مرد برونگرا هستم و ایشون کاملا تو لاک خودش فرو رفت
ئرسته من ادیتش کردم که ایشون رفته تو لاک خودش ولی جزا باید متناسب با خطا باشه
به کس که یه سیلی زده چاقو فرو میکنن؟
در ثاتی این چاقو رو کسی فرو کرده که ادعا کردده بخشیده یا حداقل سعی کرده ببخشه
حقیقتا تو اطرافم مردایی رو میبینم که اینقدر وقیحن صد برابر بدتر رو انجام میدن و در انتها از همسرشون میخوان که با قضیه کنار بیاد و ... من که قبول کردم بد کردم... ولی به این باور رسیدم که ایشون هر چقدر هم زندگیش رو دوست داشته باشه و منو روم حساس باشه بازم داره یه مقدار زیادی over react میکنه
من عاشق همسرمم ...
هیچ وقت تنهاش نذاشتم و نمیزارم ولی تو مهمترین و بهترین روزم کاملا بی تفاوت بود و تنهام گداشت
میترسم اینقدر برای جبران مایه بزارم که به خودم بیام و ببینم طلبکار شذم! و وای به اون روزی که یک طرف رابطه حس کنه طلبکاره و طرف مقابل هم همینطور"
اونوقته که طلبها رو هم انباشته میشه و هیچ کس حاضر نیست بدهیشو بده و در خوشبینانه ترین حالت کار میرسه به یک تهاتر بسیار زننده و...
مطمینم قسمت آخر صحبتهام گرچه مبهم بود ولی دوستان با هوش زیادشون قلم نا روان من رو کاملا درک میکنن و حتی به من راهکار هم نشون میدن
سلام
بآید به ایشان حق بدهید . خیانت بدترین توهین و شکستن غرور طرف مقابل است !
یعنی شما با این عمل خودتان سلب اعتماد و اطمینان کردید !
دقیقا مث کاغذی صافی را در دستان خودتان مچاله نمائید!و
سپس بخواهید آنرا صاف و به شکل اولیه آن در بیاورید !
دیگر امکانش نیست !
حال عمل شما
خیانت بخشش آن بسیار سخت است !
یعنی فراموش نمی شود
چون شما تنها قلب ایشان را نشکندید!
بلکه روح و روان او را تا سالیان سال زخمی کردید!!!
پ.ن
البته ببخشید نمی شود !
با هوا و هوس غرور کسی را خورد کرد !
و به تاراج داد !
وبعد با یک ببخشید و حلال کنید و اشتباه کردم
انتظار بخشش داشته باشیم . و بالاتر ....
خود را جا ی ایشان بگذارید !
درد را بهتر درک می کنید !
بروید ببیند چکاری کردید !
یادمان نرود !
در این دنیا هر کار نیک و یدی که مرتکب بشویم . بازتاب و با زخورد ش دیر یا زود ب خودمان بر خواهد گشت !!!!!
کلا تصوراتم ریخت بهم .....
یعنی آقایون حتی عاشق ترین شونم میتونه خیانت کنه؟؟؟!!!!!!!
گمشده این نسل اعتماد است نه اعتقاد .
اما افسوس ... .
نه بر اعتماد ،اعتقادیست
و نه بر اعتقاد،اعتمادی ...
سلام
[FONT=arial]مجددا عرض سلام و ادب دارم...
نمیدونم تعبیر دوستان از خیانت و بی اعتمادی و این واژه ها چیه ولی خواهش میکنم برچسب نزنیم...[FONT=arial]
قبح قضیه رو نشکنیم لطفا.
[quote=پشیمان;903205]اوضاع کم و بیش خوبه
ولی زندگی گرم نیست[/quote]
[FONT=arial]خدا رو شکر که پیشرفت خوبی تو زندگیتون از حیث اعتماد حاصل شده...
خوب بودن زندگی شما به نسبت بد بدون چند روز پیش اگه مقایسه بشه مشخص میشه که انصافا ایشون هم کوتاه اومدن...
شما هم جای ایشون بودین همین رفتارو میکردین...پس عجله نکنید
تو بی توجهی هاش و بقول دوستان تنبیهاتش صبر میکنم ولی...
[FONT=arial]صبر بی منتش خوبه...
هر چی بیشتر سخت میگیرن باید بیشتر به این نتیجه برسید که بهتون و به زندگیشون علاقه مندن...
حالا شاید حد ظرفیت شما رو ندونن و فکر کنید دارن زیاده روی میکنن...اشکال نداره شما به اصل علاقه مندی ایشون توجه کنید
احساس میکنم دارم خسته میشم
[FONT=arial]اگه ایشون مخاطب ما بودن حتما بهشون متذکر میشدیم که باید حد ظرفیت طرف مقابل سنجیده بشه
ولی حالا که شما قبول مسئولیت کردید به شما میگیم که اشکال نداره حمل بر علاقه مندی بذارید نه عقده و یا ...
این احساستون به این دلیله که دارین سوار بر این موضوع میشین . نباید اینطور بشه مراقب باشید...اینو اگه متوجه بشید حله
یادتون نره که شما خطا کردید نه ایشون و ایشون باید خسته بشن نه شما
من زندگیمو دوست دارم ولی حقیقتا داره با رفتارش اذیتم میکنه...
[FONT=arial]حواستون باشه اینجا کسی با شما عقد اخوت نبسته...ببخشید اگه جملاتم مبهمه
اصل زندگیتون همونه که داره اذیتتون میکنه...
یادتون نرفته که چند بار بهشون خوراک ذهنی دادید...
همونطور که عرض کردم سکوتشون سمه
[FONT=arial]حساسیت های خودتون رو حفظ کنید
در مقابل تغییرات بزرگ مثل پیشرفت شغلیم و ... کمترین خوشحالی رو نشون میده و انگار که اصلا مهم نیستم
[FONT=arial]الان وقت این حرفا نیست...
زحمت هام دیده نمیشه
[FONT=arial]زحمت ، بی منتش خوبه...
[FONT=arial]مراقب پستوی گفتارتون باشید
من یک مرد برونگرا هستم و ایشون کاملا تو لاک خودش فرو رفت
[FONT=arial]یه امتیازه که بتونید به حرفشون بیارید.
خواستید تو خصوصی راهشو بهتون میگم...
ئرسته من ادیتش کردم که ایشون رفته تو لاک خودش ولی جزا باید متناسب با خطا باشه
[FONT=arial]همینطوره...ولی ممکنه ایشون این علمو نداشته باشه
انتظار میره شما که الان فهمیدین بتونین رفتارشو درک کنین
[FONT=arial]حساسیت های خودتون رو حفظ کنید
به کس که یه سیلی زده چاقو فرو میکنن؟
[FONT=arial]براورد آسیبی که به ایشون وارد شده بیش از یه سیلی هست...منصف باشید
در ثاتی این چاقو رو کسی فرو کرده که ادعا کردده بخشیده یا حداقل سعی کرده ببخشه
[FONT=arial]
بیس حرفتون رو روی ادعایی میچینید که میگیم واقعیت نداره؟؟
ایشون به هر میزان که به زندگی پایبند باشن به همون میزان ممکنه سخت بگیرن...
هر چند بازم تکرار میکنم که ممکنه ندونن حد ظرفیت ها رو و متناسب با اون ظرفیت رفتار نکنن...که اینو دیگه باید مدیریت کنین
خواستید تو خصوصی راهشو بهتون میگم...
حقیقتا تو اطرافم مردایی رو میبینم که اینقدر وقیحن صد برابر بدتر رو انجام میدن و در انتها از همسرشون میخوان که با قضیه کنار بیاد و ... من که قبول کردم بد کردم... ولی به این باور رسیدم که ایشون هر چقدر هم زندگیش رو دوست داشته باشه و منو روم حساس باشه بازم داره یه مقدار زیادی over react میکنه
[FONT=arial]فقط از آدمهای بزرگه که انتظارات بزرگ میشه داشت...کم کم ترجیح میدید سطح خودتون رو پایین بیارید عوضش این موضوع تموم بشه...
اگه شما مثل بقیه هستین و همسر شما هم مثل همسر بقیه...تبریک میگم زندگی جدیدتون رو
من عاشق همسرمم ...
[FONT=arial]عشق تجارت نیست ...
هیچ وقت تنهاش نذاشتم و نمیزارم ولی تو مهمترین و بهترین روزم کاملا بی تفاوت بود و تنهام گداشت
[FONT=arial]شیطان رو دارم میبینم...شما نمیبینید؟؟
[quote=پشیمان;903205]میترسم اینقدر برای جبران مایه بزارم که به خودم بیام و ببینم طلبکار شذم! و وای به اون روزی که یک طرف رابطه حس کنه طلبکاره و طرف مقابل هم همینطور"
اونوقته که طلبها رو هم انباشته میشه و هیچ کس حاضر نیست بدهیشو بده و در خوشبینانه ترین حالت کار میرسه به یک تهاتر بسیار زننده و...[/quote]
[FONT=arial]أعوذ بالله من شر نفسی
أعوذ بالله من شر شیاطین
به اینجای خیالپردازی که رسیدید [FONT=arial]ذکر بگید.
یعنی آقایون حتی عاشق ترین شونم میتونه خیانت کنه؟؟؟!!!!!!!
[FONT=arial]و چه خوب گفت دوست ما که ...
این تایپک اگر چه ماجرای امروز زندگی ما نبود...اما شاید قصه ی فرداهای ما باشد...
[FONT=arial]ممنون جناب سردار
خیانت بدترین توهین و شکستن غرور طرف مقابل است !
[FONT=arial]سیاه نمایی نکنیم لطفا...