با استفاده از آمار میتوان هر موضوع یا حادثهای را دقیق تر بیان کرد تا افراد هم آن را بهتر درک کنند. واقعه کربلا تنها یک بار در طول تاریخ اتفاق افتاد. اما این رویداد بینظیر و مسائل قبل و بعد از آن را افراد مختلفی نقل و روایت کردهاند. به همین دلیل برخی از اطلاعات و آمارها با همدیگر تفاوت دارد.
امام (ع) پس از آنكه علياكبر را روانه ميدان ساخت، انگشت به آسمان بلند كرد و محاسن مبارك را به دست گرفت و اينگونه با خداي خويش راز ونياز نمود: «اي خدا! شاهد باش كه جواني براي جنگ با اين قوم به سوي آنان رفت كه شبيه ترين مردم در خلقت و خوي و گفتار، به رسول الله (ص) است كه هرگاه مشتاق ديدار رسول (ص) تو مي شديم به صورت وي نگاه ميكرديم».
به كف بگرفت آن نيكو محاسن
به آه و ناله گفت: اي داور من
سوي ميدان كين شد اكبر من
به خلق و خوي آن رفتار و كردار
بُد اين نورسته همچون «شاه مختار»
آنگاه اين آيه را قرائت كرد : «ان الله اصطفي آدم و نوحا و آل ابراهيم وآل عمران علي العالمين ذرية بعضها من بعض والله سميع عليم» يعني «خداوند آدم و نوح و آل ابراهيم و آل عمران را بر جهانيان برتري داد ؛ آنها فرزندان (و دودماني) بودند كه (از نظر پاكي و تقوا و فضيلت) بعضي از بعض ديگر گرفته شده بودند و خداوند، شنوا و دانا است». علياكبر به سوي سپاه دشمن تاخت و رجزخوانان جنگي سخت كرد و بسياري از سپاهيان يزيد را به خاك انداخت. كمكم تشنگي و زخمهاي متعدد، ميرفت كه تاب و توان ازكف اكبر بربايد كه يكي دشمنان ضربهاي بر سر آن حضرت وارد آورد. خون صورت وي را پوشاند و او را از پاي درآورد. علي اكبر دست دور گردن اسب حلقه كرد تا بر زمين نيفتد و اسب در ازدحام دشمن و دشنه، به جاي آنكه وي را به سوي خيمهگاه باز گرداند به قلب دشمن برد. دژخيمان يزيدي دور اسب را گرفتند و از هر سوي بر پيكرش شمشير وارد آوردند آنگونه كه نوشته اند بدنش ريز ريز ( ارباً ارباً ) گرديد. اينجا بود كه علياكبر ، پدر را صدا كرد كه: «يا ابتاه عليك مني الاسلام هذا جدي رسول الله ... ــ پدرجان، خداحافظ ، اين جدم رسول الله (ص) است كه به بالينم آمده و جامي پر از آب به من مينوشاند» ... امام (ع) به سرعت خود را به پيكر اكبر رساند و صورت به صورت وي گذاشت و فرمود: «علی الدنيا بعدك العفا ــ بعد از تو اي پسرم اف بر اين دنيا باد» ...
ز خيمه تا سرِ نعش تو من چگونه رسيدم
آنگاه ــ مطابق زيارت مروي از امام صادق (ع) ــ مشتي ازخون وي را به آسمان پرتاب كرد و شگفت آنكه قطره اي از آن به زمين برنگشت ... حضرت زينب (س) كه اين صحنه را ديد شتابان از خيمهها بيرون آمد در حاليكه فرياد ميزد: «يا اخياه و يابن اخياه ـ واي برادركم و اي واي بر فرزند برادرم» و خود را بر پيكر علي اكبر افكند. امام (ع) وي را گرفت و به خيمهها بازگرداند و به جوانان فرمود: «برادر خويش را برداريد وبه خيمه ها برسانيد» ... آري! امام (ع) تمامي شهدا و كشتگان را خود به خيمهها ميآورد ؛ به جز آن دو كشته كه با شهادتشان كمر او را شكستند ؛ پسرش علياكبر (س) ؛ و برادرش ابوالفضل العباس (س) ...
الا لعنة الله علی القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.
[SPOILER]
……… منابع اصلي:1. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364 .2. شيخ عباس قمي ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعراني ؛ قم: انتشارات ذويالقربی، 1378 .3. اشعار قرمزرنگ، زبان حال هستند و سنديت قطعي ندارند. (و برگرفتهاند از جزوه آموزشي آداب مرثيهخواني با عنوان طنين عشق ؛ تهيه و تنظيم مرتضی وافي ؛ قم: انتشارات شفق، 1380)
منابع معتبر تاریخی آورده اند که حضرت فاطمه (س) اندکی پیش از شهادتش به امیرالمؤمنین علی(ع) وصیت فرمود که چند روز پس از رحلت وی، ازدواج کند.
پس از آنکه حضرت زهرا (س) به شهادت رسید و اتفاقات تلخ پس از آن سپری گشت، حضرت علی (ع) از برادر خویش "عقیل" که مردی نسب شناس بود و خصوصیات خانواده های حجاز و نیز اخبار و تاریخ عرب را بخوبی می شناخت، خواست زنی برای او انتخاب کند که در خاندانی بزرگ و شجاع متولد شده باشد و فرزندی دلیر و جنگجو برای وی به دنیا آورد.
عقیل نیز "فاطمه بنت حزام بن خالد" از بنی کلاب را برای آن حضرت انتخاب کرد و گفت: « در بین عرب، شجاع تر و جنگاورتر از پدران او وجود ندارد». امیر المومنین (ع) او را از پدرش خواستگاری و با او ازدواج کرد و فاطمه چهار پسر دلاور به نامهای «عباس»، «عبدالله»، «جعفر» و « عثمان» برای آن حضرت به دنیا آورد؛ و از این روی به « ام البنین» مشهور گشت.
شاید آن زمان، کسی دلیل این تصمیم و انتخاب حضرت را نمی دانست ولی در آن هنگام که در کربلا، حسین (ع) بی یار و یاور شد و این برادران شجاع و بویژه علمدار کربلا ابوالفضل العباس (ع)، یک به یک در راه او جانبازی کردند، کرامت علوی آشکار گردید.
روز نهم محرم « شمربن ذی الجوش» از سوی عبیدالله بن زیاد مامور شد که اگر «عمربن سعد» از دستور سرپیچی کرد، خود فرماندهی را برعهده بگیرد و به امام(ع) حمله کند. وی که از قبیله « فاطمه ام البنین» بود و نسبت دوری با حضرت عباس (ع) و برادرانش داشت امان نامه ای از عبیدالله گرفت تا به خیال خود آنان را از حسین(ع) جدا کند و هم، باعث ضعف امام(ع) گردد و هم جان بستگانش را نجات دهد!
شمر در واپسین ساعات روز نهم محرم به نزدیکی خیمه های امام(ع) آمد و فریاد زد « خواهرزادگان من کجا هستند؟» عباس، عبدالله، جعفر و عثمان بیرون آمدند و گفتند: « چه می خواهی؟» شمر گفت:« برایتان امان نامه آورده ام. شما در امانید!» چهار جوان پاسخ دادند: « لعنت بر تو و بر امان تو. آیا ما را امان می دهی و فرزند پیغمبر در امان نباشد؟!...» و عباس بانگ برآورد: « دستت بریده باد که چه بدامانی آورده ای!، ای دشمن خدا، آیا می گویی برادر و سرور خود حسین پسر فاطمه را رها کنیم و در فرمان لعینان و لعین زادگان در آییم؟». شمر خشمناک به لشگر دشمن بازگشت.
عصر عاشورا، هنگامی رسید که تمامی اصحاب و خاندان امام (ع) به شهادت رسیدند و فقط حسین و عباس –علیهماالسلام- باقی مانده بودند. عباس چون تنهایی برادر را دید، نزد امام آمد و گفت: « ای برادر! آیا رخصت می دهی به جهاد روم؟» امام سخت بگریست و گفت: « برادرم! تو علمدار منی و اگر بروی کاروان پراکنده می شود». عباس پاسخ داد: « سینه ام تنگ شده و از زندگی بیزارم و می خواهم از این منافقین خونخواهی کنم». عباس از سوی لشکر دشمن رفت و آنان را نصیحت و تحذیر کرد ولی در دل سنگ آنان اثری نگذاشت. پس به سوی خیمه ها آمد و خبر به برادر داد. در همین حین صدای دلخراش کودکان را شنید که از تشنگی فریاد می زدند: « العطش، العطش». سپس بر اسب نشست، نیزه و مشک برداشت و رجزخوانان آهنگ فرات کرد در حالی که می خواند:
لا ارهب الموت اذا الموت زقا
حتی اواری فی المصالیت لقا
نفسی لنفس المصطفی الطهر وقا
انی انا العباس اغدو بالسقا
ولا اخاف الشر یوم الملتقی
یعنی:
از مرگ نمی ترسم هنگامی که بانگ زند
تا وقتی که میان مردان کارآزموده افتاده و به خاک پوشیده شوم
جان من، بلاگردان جان پاک مصطفی است
من عباس هستم با مشک می آیم
و روز نبرد از شر نمی ترسم
چهار هزار نفر دور او را گرفتند و به سوی او تیر می انداختند تا مانع رسیدن وی به آب شوند. پس از ساعتها تشنگی و جنگ، عطش بر تمام وجودش چنگ انداخته بود. آب از زیر پای اسب روان بود و عباس را به خود می خواند. عباس مشتها را پر از آب کرد و به لب نزدیک نمود تا بیاشامد،اما به یاد تشنگی حسین(ع) و اهل بیت او افتاد. آب از کف بریخت، مشک را پر کرد، بر دوش راست انداخت و مرکب را به طرف خیمه ها تازاند.
لشگر دشمن برای آنکه همین چند جرعه آب به کام کودکان رسول الله نرسد راه را بر او گرفتند و از هر طرف بر او حمله کردند. عباس با آنها پیکار می کرد تا اینکه یکی از لشگریان با شمشیر دست راست وی را قطع کرد.
عباس قهرمان فرياد برآورد:
والله ان قطعتموا يميني
اني احامي ابدا عن ديني
و عن امام صادق اليقين
نجل النبي الطاهر الامين
یعنی:
به خدا سوگند حتی اگر دست راستم را قطع کنید
تاابد از آیینم دفاع خواهم کرد
و از امامی که صادق الیقین است
همان فرزند پیامبر پاک و امین
آنگاه مشک را به دوش چپ انداخت و شمشیر به دست چپ گرفت و از بین دشمن به راه خود ادامه داد که ناگهان، تیغی بر دست چپ حضرت وارد شد و آن را نیز قطع کرد. اما غريو شير حيدر آسمان را پر كرد كه:
يا نفس لا تخشَي من الكفار
و ابشري برحمة الجبار
مع النبي السيد المختار
قد قطعوا ببغيهم يساري
فاصلهم يا رب حر النار
یعنی:
ای نفس! از کافران هراس به دل راه مده
و مژده باد بر تو که شایسته رحمت خداوند دستگیر شدی
در سایه پیامبر بزرگ صاحب اختیار
(خداوندا) دشمنان، با شقاوت دست چپم را نیز قطع کردند
پس ای خدا ، آنان را به آتش خشمت دچار کن
عباس ناامید نشد و مشک را به دندان گرفت تا به خیمه رساند.
ای مشک! تو لا اقل وفاداری کن
من دست ندارم ، تو مرا یاری کن
من وعده ی آبِ تو به اصغر دادم
یک جرعه برای او نگهداری کن
اما تیر بعدی مشک را از هم درید و آبها را بر زمین داغ کربلا ریخت تا عباس (ع) دیگر مأیوس شود.
ای مشک! نگه کن تو به بالای سَرم
«زهرا»ست نشسته ، آبروداری کن
لختی بعد، تیری به سینه مبارک حضرت (ع) نشست و وی را از اسب به زیر انداخت، تا کار تمام شود و لبتشنكان بيساقي و حسین (ع) بیعلمدار گردد.
سرانجام یکی از لشگریان دشمن به پیکر نازنین حضرت حمله کرد و با عمود آهنین بر فرق عباس زد که سر او- مانند فرق مبارک پدرش علی (ع)- شکافت و بر زمین افتاد و فریاد زد: « یا ابا عبدالله علیک منی السلام ــ برادرم خداحافظ».
امام (ع) خود را به پیکر بی دست برادر رساند و چون وی را دید که به شهادت رسیده است، فرمود: « الان انکسر ظهری و قلت حیلتی ــ اکنون کمرم شکست و راه چاره بر من بسته شد» ...
الا لعنة الله علی القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.
[SPOILER]
……… منابع اصلي:1. سید محسن امین ؛ اعیان الشیعة ؛ بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1403 ق. .2. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364 .3. شيخ عباس قمي ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعراني ؛ قم: انتشارات ذويالقربی، 1378 .4. اشعار قرمزرنگ، زبان حال هستند و سنديت قطعي ندارند. (و برگرفتهاند از جزوه آموزشي آداب مرثيهخواني با عنوان طنين عشق ؛ تهيه و تنظيم مرتضی وافي ؛ قم: انتشارات شفق، 1380).
شب عاشورا بود و خیمه گاه حق در تب و تاب. در عصر روز تاسوعا «شمر بن ذی الجوشن» به همراه هزاران نفر نیروی کمکی به صحرای کربلا رسید و «عمر بن سعد» را برای حمله به امام (ع) تحت فشار قرار داد. عمر سعد دستور حمله را صادر کرد. صدای همهمه لشگر که به گوش امام حسین (ع) رسید، برادرش عباس (س) را صدا کرد و به همراه چند تن از بزرگان کوفه ــ که خود را به کاروان حق رسانده بودند ــ به نزد دشمن فرستاد تا از قصد آنان آگاه شود. حضرت ابوالفضل (س) بازگشت و به برادر عرضه داشت که دشمن آمده است تا یکی از این دو کار را انجام دهد: یا اخذ بیعت یا آغاز جنگ. امام فرمود: «بیعت با یزید که هرگز ؛ اما درباره جنگ اگر می توانی برو و امشب را از آنان مهلت بگیر و نبرد را به فردا موکول کن ؛ تا نماز و قرآن بخوانیم. به خدا سوگند که من عبادت خدا رابسیار دوست می دارم». فرماندهان یزیدی، ابتدا پیشنهاد حضرت را قبول نکردند ؛ اما یکی از آنان دیگران را ملامت کرد که: «وای بر شما! اگر در جنگ با کفار، آنان یک شب از ما مهلت بخواهند درخواستشان را اجابت می کنیم. چگونه است که به پسر پیغمبر شبی را رخصت نمی دهید؟»... و اینگونه بود که شب عاشقانِ بی دل آغاز شد...
روز تاسوعا گذشت و شب رسید تشنه کامان جانشان بر لب رسید بسته بود آب و حرم بی تاب بود دیده ی طفلان به راه آب بود سینه ها از فرط بی آبی کباب بود ذکر تشنه کامان «آب ، آب» گرچه بود از تشنگی لبها کبود مادران را با عطش کاری نبود مادران در ماتم فرزندها دل پریشان در غم دلبندها بهر اسماعیل های فاطمه هاجران ، بی زمزم و بی زمزمه بود چشم مادرانِ پر ز درد اشک ریزان ، بهر فردایِ نبرد بود گریان ، چشمِ پرخونِ «رباب» بهر آن شش ماهه ی بی تابِ آب وای اگر فردا ، گهِ ماتم شود تارِ مویی زین عزیزان کم شود وای اگر «اکبر» سرش گردد جدا وای اگر در خون شود خونِ خدا ای سپیده! جلوه بعد از شب نکن ای فلک! خون بر دل «زینب» نکن
اما سپیده عاشورا دمید ... و سواران عشق، یک به یک پای به مسلخ نهادند... و بالاخره می رفت که تلخ ترین لحظات تاریخ فرا رسد ... آری! عصر عاشورا شد ؛ و زمين كربلا غرق در نيزه و شمشير و جنازه. از سپاه كوچك حق چيزي باقي نمانده بود اما هزاران هزار گرگ گرسنه همچنان در لشگر شيطان منتظر طعمه بودند. ديگر كسي براي حسين (ع ) باقي نبود. «حبيب» ، «زهير» ، «برير» ، «حر» و ديگر اصحاب به شهادت رسيده بودند. «اكبر» ، «قاسم» ، «عون» ، «جعفر » و بقيه جوانان بني هاشم ــ و حتي « اصغر شش ماهه » ــ نيز جان خود را فداي اسلام كرده بودند ؛ و «عباس» ، بي سر و دست، دور از خيمه ها به ديدار خداي خويش رفته بود. حسين (ع) به اين سو و آن سو نظر افكند . در تمامي دشت پهناور ، حتي يك نفر نبود تا از او و حريم رسول خدا (ص) دفاع كند. امام (ع) به خيمه گاه آمد تا با بانوان اهل بيت وداع كند. صحنه ای دلخراش و جانسوز بود. کودکان و دخترکان دور امام را گرفته بودند و نمی دانستند آخرین کلام را چگونه بگویند. «سكينه» دختر امام (ع) فرياد زد: «پدر جان ! آيا تن به مرگ دادي و دل بر رحيل نهادي؟» امام پاسخ داد: «چگونه تن به مرگ ندهد كسي كه يار و ياوري ندارد؟» ، پس صداي به گريه بلند شد . امام آنان را ساكت كرد و به آنها وصيت نمود و سپس ودايع امامت و مواريث پيامبران را به علي بن الحسين السجاد (ع) كه سخت بيمار بود سپرد و به سوي ميدان رهسپار شد. امام (ع) با وجود تنهايي و تشنگي ، با هزاران هزار سپاهي دشمن جنگي دلاورانه كرد . گاه به ميمنه لشگر (سمت راست لشگر دشمن) حمله ميكرد و مي خواند : الموت خير من ركوب العار والعار اولي من دخول النار يعني : مرگ بهتر از پذيرفتن ننگ است و ننگ سزاوارتر از آتش جهنم است . سپس به ميسره لشگر (جناح چپ لشگر) حمله ميكرد و ميخواند : انا الحسين بن علي آليت ان لا انثني احمي عيالات ابي امضي علي دين النبي يعني: من حسين پسر علي هستم كه هيچگاه سازش نخواهم كرد از حريم پدرم دفاع ميكنم و بر طريقت پيامبر ره مي سپارم. يكي از اهل كوفه روايت كرده است : «من نديدم كسي را كه اينهمه دشمن بسيار بر او بتازد و فرزندان و يارانش كشته شده باشد اما اينگونه شجاع و پر جرأت باشد . مردان سپاه بر او ميتاختند اما او با شمشير بر آنان حمله ميكرد و لشكر را مانند گله بزي كه شيري درنده در آن افتاده باشد پراكنده و تارو مار مي ساخت ، سپس به جاي خويش باز مي گشت و مي گفت : لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم . در منابع تاريخي آورده اند كه آن حضرت نزديك به 2000 نفر از سپاه يزيد را كشت ، تا اينكه عمر سعد بر لشكريانش فرياد كشيد : « واي بر شما ! آيا ميدانيد با چه كسي كارزار مي كنيد ؟ اين فرزند علي و پسر كشنده قهرمانان عرب است. دسته جمعي و از تمامي جهات بر او حمله كنيد » و به چهار هزار تير انداز سپاه دستور داد كه از هر سوي بر امام (ع) تير ببارند ، و عده اي نيز با سنگ به حضرت حمله آوردند. در برخي روايات آمده است كه از شدت اصابت تير ، بدن امام مظلوم ، همانند بدن خارپشت شده بود ، و پس از شهادت ، بيش از 1000 زخم بر تن امام شمردند كه 32 ضربه آن ، غير از زخم تير بود . امام (ع) كشته و مجروح و خسته ، اندكي ايستاد تا نفسي تازه كند و دمي از خستگي جنگ بياسايد . در اين لحظه يكي از دشمنان سنگي زد كه به پيشاني حضرت اصابت كرد و خون بر صورت وي جاري شد. امام خواست آن خون را پاك كند كه تيري سه شاخه و زهر آلود بر سينه و قلب حضرت نشست . امام گفت : «بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله» و سر به سوي آسمان بلند كرد و گفت : « خدايا تو مي داني این قوم مردي را مي كشند كه روي زمين پسر پيغمبري غير از او نيست».
به مرکز باز شد سلطان ابرار که آساید دمی از رزم و پیکار فلک ، سنگی از دست دشمن به پیشانیِ وجه اللهِ احسن که گلگون گشت رویِ عشقِ سرمد چو در روز احد ، روی محمد به دامان کرامت خواست آن شاه که خون از چهره بزداید ، بناگاه یکی الماس وش تیری ز لشگر گرفت اندر دل شه جای ، تا پر که از پشتِ پناه اهل ایمان عیان گردید زهر آلود پیکان
آنگاه تير را گرفت و از پشت بيرون كشيد خون مانند ناودان بيرون جست، پس امام دست خود را از آن خون پر كرد و به سوي آسمان پاشيد . حاضران مي گويند حتی يك قطره از آن خون به زمين برنگشت و از آن لحظه، آسمان كربلا سرخ شد . سپس دوباره دست خود را از آن خون پر كرد و صورت و محاسن خويش را با آن آغشته نمود و فرمود: « جد خود رسول الله را اينچنين خضاب شده ديدار مي كنم و از دست اینان به او شكايت مي كنم». عده اي از پياده نظام دشمن ، دور امام را گرفتند . يكي از آنان با شمشير به آن حضرت زد كه بر اثر آن، کلاه امام دريده شد و تیغ به سر مبارك وي رسيد و خون روان گشت. سپس «شمر» با عده ای از سپاهیان دشمن به سوی خیمه گاه حمله کردند. شمر خواست که آن خیمه ها را آتش زند ، امام (ع )سر برداشت و چون این صحنه دید بانگ برآورد و آن جمله تاریخی خویش را بر زبان آورد که : «وای برشما ! اگر دین ندارید و از روز رستاخیز نمی ترسید ، لااقل در دنیا آزاده و جوانمرد باشید» آنگاه خطاب به فرماندهان لشگر یزید نهیب زد: « اهل و عیال مرا از دست سرکشان و بی خردان خود حفظ کنید». «شبث» خود را به شمر رساند و با تندی او را از این کار بر حذر داشت. شمر خجالت کشید و به سپاهیانش دستور داد که از حرم دور شوید و به سوی خود حسین بروید که حریفی بزرگ و جوانمرد است. در همین حین، «عبدالله» فرزند امام مجتبی(ع) که نوجوانی نابالغ بود از خیمه ها بیرون دوید تا از عموی خویش دفاع کند ؛ اما وی نیز با وضعی دلخراش به شهادت رسید ( و مصیبت آن در روضه شب پنجم گذشت ) . سپاه دشمن به امام (ع) نزدیک شد و دایره محاصره را بر وی که از شدت زخمها و هرم تشنگی، تاب و توان نداشت تنگ تر و تنگ تر کرد. «زرعه بن شریک» به حضرت نزدیک شد و شمشیری به دست چپ آن حضرت زد. سپس شخصی دیگر، از پشت، تیغ بر شانه امام (ع) وارد آورد که حضرت از شدت آن ضربت، با صورت بر خاک افتاد. این دو ملعون عقب نشستند ، در حالیکه امام افتان و خیزان بود ؛ گاه به مشقت از جای برمی خاست ولی دوباره بر زمین می افتاد ... «سنان بن انس» بر امام حمله کرد و با نیزه خویش بر پشت امام زد ، آنقدر سخت که نوک نیزه از سینه حضرت بیرون آمد. امام در گودال قتلگاه افتاد و واپسین راز و نیاز خود با خدای خویش را آغاز کرد. و هر چهخ می گذشت زیباتر و برافروخته تر می شد... یکی از راویان نوشته است: «به خدا قسم ، هیچ کشته به خون آغشته ای را نیکوتر و درخشنده روی تر از حسین ندیدم. ما برای کشتن وی رفته بودیم ولی رخسار و زیبایی هیئت او ، اندیشه قتل وی را از یاد من برد» . دژخیمان ، همچون گرگان گرسنه ، دور امام حلقه زدند تا به خیال خود کار را تمام و حق را برای همیشه ذبح نمایند. زینب (س) که دیگر صدای تکبیر و "لاحول و لاقوه" ی امام را نمی شنید فهمید که ماه فاطمه در محاق رفته است ؛ پس از خیمه ها بیرون دوید در حالی که شیون می کشید : «وا اخاه ، وا سیداه ، وا اهل بیتاه ! ای کاش آسمان بر زمین می افتاد! ای کاش کوهها خرد و پراکنده بر دشت می ریخت ...» و خود را به تلی (تپه ای) مشرف بر گودال رساند و آن صحنه دلخراش را مشاهده کرد. وی با دیدن گرگانی که برای قتل امام در آنجا جمع شده بودند به «عمر سعد» نهیب زد: «وای بر تو ای عمر! آیا ابا عبدالله را می کشند و تو نگاه می کنی؟» قطرات اشک عمر سعد بر گونه اش جاری شد اما پاسخی نداد و روی از زینب برگرداند . زینب (س ) فریاد زد : « وای بر شما ! آیا مسلمانی میان شما نیست؟» هیچکس جواب نگفت . شمر بر سر یارانش فریاد کشید:«چرا این مرد را منتظر گذاشته اید؟!» و خواست که یکی از آنان کار را تمام کند. «خولی بن یزید» با شتاب از اسب فرود آمد تا سر مبارک آن حضرت را جدا کند ، اما تا به امام (ع) نزدیک شد بر خود لرزید و نتوانست. شمر گفت: «بازوی تو ناتوان باد! چرا می لرزی؟» آنگاه خود تیغ به دست گرفت و به همراه سنان برای بریدن رأس مطهر امام (ع) رهسپار شد ...
زیر خنجر بود ، اما دیده باز اشک او بر گونه ، سرگرم نماز اشک او می شست خونِ گونه را شرمگین می کرد این گردونه را مست بود و اشک دیده ، باده اش خاک گرم کربلا سجاده اش
در دل گودال کرد از بس سجود شد ز فرط سجده چشمانش کبود یک نفر «پهلو شکسته» در برش کیست یارب این ، به غیر از مادرش؟ مادرش آمد و لیکن مضطر است بر گلوی تشنه ی او خنجر است خنجر از بس بوسه زد بر حنجرش رفت تا گردون صدای مادرش
الا لعنة الله علی القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.
[SPOILER]
……… منابع اصلي:1. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364 .2. شيخ عباس قمي ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعراني ؛ قم: انتشارات ذويالقربی، 1378 .3. اشعار قرمزرنگ، زبان حال هستند و سنديت قطعي ندارند. (و برگرفتهاند از جزوه آموزشي آداب مرثيهخواني با عنوان طنين عشق ؛ تهيه و تنظيم مرتضی وافي ؛ قم: انتشارات شفق، 1380).………
[/SPOILER]
خاک علم بر سرم--------- این است اوضاع حرم
روضه شب اول ـ مصيبت مسلم بن عقيل ((پست 7))
روضه شب دوم ـ ورود كاروان عشق به كربلا(پست 11)
روضه شب سوم ـ حكايت حر ؛ حماسه توبه و تصميم (پست 13) روضه شب چهارم ـ مصيبت فرزندان و برادران زينب (س) ( پست 19)
روضه شب پنجم ـ مصیبت عبدالله بن حسن(ع) (( پست 40))
روضه شب ششم ـ مصيبت قاسم (ع) ؛ بلاي خوشتر از عسل(( پست 50))
روضه شب هفتم ـ علياصغر(ع) ؛ داغي بر دل اهلبيت((پست 51))
منطقه سیده زینب(س) در دمشق از روز گذشته شاهد حضور دستههای عزاداری با مشارکت گسترده مردم برای گرامیداشت سالروز شهادت مظلومانه امام حسین علیه السلام، است.
به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، یک منبع سوری تاکید کرد که این دستههای عزاداری همه روزه تا عاشورا و سالروز شهادت امام حسینعلیهالسلام و یاران باوفایش به عزاداری و نوحه خوانی میپردازند و زنان، جوانان و سالمندان شرکت کننده بر وفاداری به راه امام حسینعلیهالسلام تاکید میکنند.
آنچه که در این مراسم جلب توجه میکرد، مشارکت دستههای عزاداری کودکان است که در غم شهادت فرزند امام علیعلیهالسلام در روز عاشورا در کربلا سینه میزدند.
به گزارش الحدث نیوز، شرکت کنندگان با اعلام وفاداری به راه امام حسینعلیهالسلام در مقابله با طاغوتیان خاطرنشان کردند که آنچه امروز در سوریه رخ میدهد، شبیه واقعه کربلا است و حسینعلیهالسلام مشعل راه پیروزی ملت سوریه است.
پرچمهای حزب الله (مقاومت اسلامی در سوریه)، سوریه و پرچمهای کربلا در این مراسم برافراشته شده است.
جانم بفدای تک تک شما عزداران حسینی
در کنار حرم در محاصره حضرت زینب سلام الله علیه ها
شلیک 4 خمپاره به حرم حضرت زینب (س) به رغم این حمله تروریستی اما در حال حاضر مراسم عزاداری مانند دیگر شب های گذشته درون حرم مطهر حضرت زینب سلام الله علیها در حال برگزاری است.
به گزارش پیشرفت پرس به نقل از منابع خبری، اخبار رسیده از منطقه سیده زینب (س) در جنوب دمشق پایتخت سوریه حاکی از آن است که عصر امروز بر اثر یک حمله تروریستی به حرح مطهر عقیله بنی هاشم، حضرت زینب کبری سلام الله علیها، دو فروند خمپاره به سمت این مکان مقدس پرتاب شد.
گفته می شود یکی از این دو خمپاره درون صحن زنانه و دیگر به دیوار سمت صحن مردان برخورد کرد.
اصابت این دو خمپاره آسیب زیادی به این حرم وارد نکرده و فقط تعدادی از کاشی های از جا کنده شده اند.
بر اساس اخبار دریافتی ما، بر اثر این حمله تروریستی 15 زائر شیعه زخمی شدند و فورا برای درمان به بیمارستان انتقال داده شده اند.
به گفته منابع پزشکی، عملیات درمان زخمی ها تقریبا به پایان رسیده و حال بیشتر آنان خوب است.
قابل ذکر است، به رغم این حمله تروریستی اما در حال حاضر مراسم عزاداری مانند دیگر شب های گذشته درون حرم مطهر حضرت زینب سلام الله علیها در حال برگزاری است.
سیاسی > سیاست خارجی معاون وزیر خارجه در گفتگو با مهر:
حامیان تروریست ها مسئول حمله به حرم حضرت زینب هستند/ درخواست از بان کی مون
معاون عربی و افریقای وزیر امور خارجه با محکومیت تعرض ترویست ها به حرم حضرت زینب(س)در سوریه گفت: حامیان ترویست ها و تکفیری ها در سوریه مسئول حمله به حرم حضرت زینب در دمشق هستند.
حسین امیر عبداللهیان در گفتگو با خبرنگار مهر با بیان اینکه حامیان ترویست ها و تکفیری ها در سوریه مسئول حمله به حرم حضرت زینب در دمشق هستند.
وی افزود: گروه های مسلح تکفیری و بی مسئولیت در سوریه به آخر خط رسیده اند.
معاون وزیر خارجه ضرورت توجه دبیر کل سازمان ملل و نهادهای بین المللی در قبال تخریب اماکن دینی ، مساجد و کلیساها را خواستار شد و تاکید کرد: کسانی که حرم حضرت زینب (س) را هدف قرار داده اند گرفتار طراحی صهیونیست ها و دشمنان منطقه هستند و مانع اصلی راه حل سیاسی در سوریه به شمار می روند.
وی همچنین با زائران و مجروحان این حادثه ابراز همدردی کرد.
[SPOILER]جامیان تروریست ها حامیان یزید و معاویه هستند[/SPOILER]
به گزارش مشرق به نقل از 598، یکی از این شهدا "شهید شاهرخ ضرغام"بود. وی سال 1328 در تهران متولد شد. در جوانی، به سراغ ورزش کشتی رفت و به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی دعوت شد. اما زندگی او به خاطر همنشینی با دوستان نااهل، در غفلت و گمراهی ادامه داشت تا این که در بهمن سال 1357 و با پیروزی انقلاب، تغییری بزرگ در زندگیاش رخ داد.
سخنان امام خمینی (ره)، برایش فصلالخطاب و روی سینهاش "فدایت شوم خمینی" خالکوبی کرده بود. ولایت فقیه را به زبان عامیانه خود برای رفقایش توضیح میداد و از همان دوستان قبل از انقلاب، یارانی برای انقلاب پرورش داد.
وی وقتی از گذشتهاش حرف میزد، داستان حُر را بازگو میکرد و میگفت: "حُر قبل از همه به میدان کربلا رفت و به شهادت رسید. من نیز باید جزء اولینها باشم".
در همان روزهای اول جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به جبهه رفت و همگام با سردار شهید سید مجتبی هاشمی که فرمانده گروه چریکی فدائیان اسلام بود،به مبازه علیه تجاوزگران بعثی پرداخت ودر کوتاه مدتی آنقدر دلاورانه جنگید که دشمن برای سرش جایزه تعیین کرده بود. وی از خدا می خواست که تمام گذشتهاش را پاک کند و هیچ چیز از او باقی نماند؛ نه اسم، نه شهرت، نه مزار و سرانجام در تاریخ 17 آذر سال 1359 در دشتهای شمالی آبادان به آرزوی دیرین خود یعنی شهادت رسید."
محمد تهرانی، آخرین همرزم شاهرخ ضرغام نحوه شهادت وی را اینگونه نقل می کند: "ساعت 9 صبح بود. تانکهای دشمن مرتب شلیک میکردند و جلو میآمدند. شاهرخ از جا بلند شد و روی خاکریز رفت. من هم دویدم و 2 گلوله آرپیجی پیدا کردم. هنوز گلوله آخر را شلیک نکرده بودم که صدایی شنیدم. به سمت شاهرخ دویدم. روی سینهاش حفرهای از اصابت گلوله تیربار تانک ایجاد شده بود. عراقیها نزدیک شدند. من با یک اسیر عراقی پناه گرفتم. از دور دیدم چند عراقی کنار پیکر شاهرخ ایستادهاند و از خوشحالی هلهله میکردند."
سر تصاحبِ عمامه ی تو دعوا بود
به سختی از وسط نیزه ها گذر کردم
هزار مرتبه شکر خدا کمی جا بود
ثواب نَحر گلویت تعارفی شده بود
سرِ زبان همه جمله ی - بفرما- بود
عمو چقدر لبِ خشکتان ترک دارد
چه خوب می شد اگر مشک آب سقا بود
زنی خمیده عمو رد شد از لبِ گودال
نگاه کن؛ نکند مادر تو زهرا بود
برای کشتن تان تیغ و نیزه کم آمد
به دست لشگریان سنگ و چوب حتی بود
تمام هوش و حواس سپاه کوفه و شام
به فکر جایزه ی بردن سر ما بود
بلند شو؛ که همه سوی خیمه ها رفتند
من آمدم سویِ گودال، عمه تنها بود
هر دم به گوشم میرسد آوای زنگ قافله
این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله ..........................
باز محرم شد و دلها شکست ...
[SPOILER]..........................
اعظم الله اجورنا و اجورکم بمصابنا بالحسین(ع). ..........................
خیز و جامه نیلی کن، روزگار ماتم شد
دور عاشقان آمد نوبت محرم شد ..........................
امام حسین علیهالسلام: هر كس این پنج چیز را نداشته باشد از زندگی بهرهای نمیبرد: عقل، دین، ادب، شرم و خوش خلقی . ..........................
باز محرم رسید، این من و گریههایم
رفع عطش میکند، فرات اشکهایم
باز محرم رسید، دلم چه ماتمزده
کسی میان این دل، خیمهی ماتم زده ..........................
امام حسین علیهالسلام: سلام هفتاد حسنه دارد، شصت و نُه حسنه از آنِ سلام كننده و یكی، از آن جوابگو است. ..........................
میا به کوفه که سر تو بریده خواهد شد
شکسته حرمت عشق و عقیده خواهد شد
میا به کوفه که در سفره پذیرایی
سنان و خنجر و شمشیر چیده خواهد شد ..........................
این حسین است، سرسلسله عشاق که آمده است تا خون خویش را همچون کهکشانی از نور بر آسمان بپاشد و راه قبله را بر قبیله ایمان بنمایاد. ..........................
شیعه یعنی چهارده نور مبین
حق بود هر تن به آن اهل یقین
شیعه یعنی یافتن در کربلا
هم طریق انبیا هم اوصیا ..........................
امام حسین علیهالسلام: كاری مكن كه از آن پوزش بخواهی زیرا مؤمن نه بد میكند و نه عذر میطلبد، و منافق هر روز بد میكند و عذر میخواهد. ..........................
در محرم سینهها غرق ملالی دیگر است
جاری از چل چشمه دلها زلالی دیگر است
با حلولش برنخیــزد جز فغان از عاشقان
طاق ابروی محرم را هلالی دیگر است ..........................
امام حسین علیهالسلام: شکرگزاری برای نعمت پیشین، نعمت تازهای را سبب میشود . ..........................
باز محرم رسید، شدم چه حیران و مست
از این همه عاشقی، دوبارهام مست مست
باز محرم رسید، شهر سیهپوش توست
دل، نگران رنج خواهر مظلوم توست ..........................
امام حسین علیهالسلام: كسی كه تو را دوست دارد، از تو انتقاد میكند و كسی كه با تو دشمنی دارد، از تو تعریف و تمجید میكند. ..........................
اینجا بهشت سرخ بدنهای بی سر است
اینجا نگارخانهی گلهای پرپر است
اینجاست قتلگاه شهیدان راه حق
اینجا مزار قاسم و عباس و اکبر است
اینجا برای پیکر صد چاک عاشقان
گرد و غبار کرب و بلا مُشک و عنبر است ..........................
باز این چه آتش است كه بر جان عالم است؟
باز این چه شعله غم و اندوه ماتم است؟
باز این حدیث حادثه جانگذار چیست؟
باز این چه قصهایست كه با غصه توام است؟ ..........................
سالها گفتیم ما از کربلا
از شهید عشق و میدان بلا
از غمش بر سینه و بر سر زدیم
بوسه بر گهواره اصغر زدیم
باز هم گفتیم: مظلوما حسین!
بیکس و بی بال و پر، تنها حسین! ..........................
فرصت دهید گریه كند بی صدا، فرات
با تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات
گیرم فرات بگذرد از خاك كربلا
باور مكن كه بگذرد از كربلا، فرات
چشم فرات در ره او اشك بود و اشك
زان گونه اشكها كه مرا هست با فرات
حالی به داغ تازهی خود گریه میكنی
تا میرسی به مرقد عباس، یا فرات
از بس كه تیر بود و سنان بود و نیزه بود
هفتاد حجله بسته شد از خیمه تا فرات ..........................
از طفل آب، خجلت بسیار میكشم
آن یوسفم كه ناز خریدار میكشم ..........................
در مشك تشنه، جرعهی آبی هنوز هست
اما به خیمهها برسد با كدام دست؟
برخاست با تلاوت خون، بانگ یا اخا
وقتی «كنار درك تو، كوه از كمر شكست»
تیری زدند و ساقی مستان ز دست رفت
سنگی زدند و كوزهی لب تشنگان شكست!
شد شعلههای العطش تشنگان، بلند
باران تیر آمد و بر چشمها نشست ..........................
امام حسین علیهالسلام: هیچ کاری را نپذیر مگر آن كه شایسته آن باشی. ..........................
میخواهم از خشکیدن دریا بگویم
از تشنه کامیهای ماهیها بگویم
روزی که آب از شرم و خجلت آب میشد
از داغ آن آلالهها بی تاب میشد
من حرفها از ظهر بی خورشید دارم
من شکوهها از ماه، از ناهید دارم
ای کاش آن روز آسمان خون گریه میکرد
هم ابر، هم رنگین کمان، خون گریه میکرد ..........................
امام حسین علیهالسلام: كسى كه از تو حاجتى خواسته است، آبروى خود را با درخواست از تو ریخته است، تو دیگر با رد كردن او، آبروى خود را نریز . ..........................
آخر ای نور دل اهل یقین
من چگونه پا نهم بر این زمین
خاک اینجا بوی ماتم میدهد
بوی هجران ، بویی از غم میدهد ..........................
ماه محرم، ماه پیروزی خون بر شمشیر است. ..........................
سیلی و تازیانه و قامت خسته یک طرف
ابر سیاه نیلی و ماه خجسته یک طرف
حوری راه و دشمن و بازوی خسته یک طرف
پیکر پارهپاره و نیزه شکسته یک طرف ..........................
«صلی الله علی الباکین علی الحسین» ...
درود خدا بر آنانکه بر حسین اشک میریزند ... ..........................
آه که شد سرت جدا به پیش چشم مادرت
نبود جای بوسهای به پیکر مطهرت
گرفت عرض تسلیت ز تازیانه دخترت
ز خون حنجر تو شد خضاب روی خواهرت ..........................
از امام حسین (ع) پرسیدند: فضیلت چیست؟ فرمودند: "مالك زبان بودن و نیكی کردن". ..........................
گلهای عاطفه را سر بریدهاند
زینب غمین و غمزده خوناب میگریست
گفتند روز واقعه در قتلگاه عشق
بوده است بوریا کفنش، این حسین کیست؟ ..........................
امام حسین علیهالسلام: بهترین ثروت آن است كه انسان به وسیله آن آبروی خود را حفظ نماید. ..........................
ملائک در عزایت گریه کردند
رسولان هم برایت گریه کردند
به عاشورا چو گشتی کشته عشق
همه عالم برایت گریه کردند ..........................
امام حسین علیهالسلام: بترس از ستم كردن بر كسی كه به جز خدا یاوری ندارد. ..........................
ای پادشاهی که در غمت امکان گریسته
بهر تنت ز خلق، تن و جان گریسته
بر جسمهای پاک و بدنهای چاک چاک
صبح و مساء به آن تن عریان گریسته ..........................
امام حسین علیهالسلام: عاجزترین مردم کسی است که نتواند دعا کند . ..........................
آنانکه که خورشید کند جان فدایشان
در زیر آفتاب ماند تن چاکچاکشان
بر مارسید ذکری از آن درد بیکران
ما را غمی چه عظیم است وقت یادشان ..........................
امام حسین علیهالسلام: آن كس در صله رحم بهتر است كه نسبت به خویشاوندانی كه با او قطع رابطه كردهاند، دلجویی و صله رحم نماید. ..........................
به حالت ای گل پژمرده، خار میگرید
هزار سر جدا از بدن، زار میگرید
چه رازهاست تو را در سربریده، ای حسین
که نیزه هم به کف نیزهدار میگرید ..........................
امام حسین علیهالسلام: هیچ كس روز قیامت در امان نیست، مگر آن كه در دنیا خداترس باشد. ..........................
زمان بر باغبان خون گریه میکرد
زمین هم بیامان خون گریه میکرد
و وقتی اسب او بیصاحب آمد
تمام اسمان خون گریه میکرد ..........................
امام حسین علیهالسلام: همنشینی با فاسقان انسان را در معرض اتهام قرار میدهد. ..........................
سری به نیزه بلند است در مقابل زینب
خدا کند که نباشد سر برادر زینب ..........................
امام حسین علیهالسلام: حرص و آز نوعی فقر روانی است، و سخاوت و بخشش نوعی بی نیازی است . ..........................
همه از خیمهها بیرون دویدند
ولی سالار زینب را ندیدند
یکی گفتا: فرس، بابای ما کو؟
یکی گوید: فرس، مولای ما کو؟ ..........................
امام حسین علیهالسلام: درباره برادر مؤمنت پشت سر سخنی بگو كه دوست داری او پشت سر تو بگوید. ..........................
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سربرهنه برآمد ز کوهسار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بیعماری و محمل، شترسوار ..........................
امام حسین علیهالسلام: هیچ کس در قیامت در امان نیست! مگر کسی که در دنیا ترس از خدا در دل داشته باشد. ..........................
شبپرستان ز چه رو پیرهنش را بردند
غرقه خون بود تن او، کفنش را بردند
همه آفاق پر از نکبت غم شد وقتی
بر سر نی، سر دور از بدنش را بردند ..........................
امام حسین علیهالسلام: از نشانههای عالم، نقد سخن و اندیشه خود و آگاهی از نظرات مختلف است . ..........................
وقتی از میدان به سوی خیمه آمدم
خیمه به هم خورد و شور و التهاب از من گرفت
گریه دفتر ز هجران پدر تلخ است تلخ
آبشار اشکهایش صبر و تاب از من گرفت ..........................
امام حسین علیهالسلام: عجله كردن، كمخردی است. ..........................
خیام آل زهرا آتش گرفته یا رب
مهدی آل طه گرید برای زینب ..........................
امام حسین علیهالسلام: بدرستی که شیعیان ما قلبشان از هر ناخالصی و حیله و تزویر پاک است. ..........................
ای کشتهای که کلبه عشق است کوی تو
روی تمام عالمیان است سوی تو
گر کائنات غرقه بحر فنا شوند
کی خونبها شود به یکی تار موی تو ..........................
امام حسین علیهالسلام: گریه از روی ترس از خدا، موجب رهایی از آتش است. ..........................
در شب پر شور عاشورا به دست کربلا
تا سحر بیدار و شادانند اصاب حسین
صوت قرآن و نماز است و مناجات و دعا
روشنایی بخش آنان نور مهتاب حسین ..........................
به خون خویشتن تو دادی به دین حق رونق
به مهر خویش تو دادی به ما حیات حسین جان
به وصف تو بود این بس که گفت پیغمبر
تویی به کربلا کشتی نجات حسین جان ..........................
عترت بی پناه تو کشته شدن بارها
یکی به وی خاک ها یکی به وی خارها ..........................
اینجا حرم خداست سبحان الله
در تربت او شفاست سبحان الله
آزاده و حر ساختن از سنگدلان
این خاصیت کربلاست سبحان الله ..........................
یا رسول الله حسینت به زمین افتاده است
به زمین کربلا از صدر زین افتاده است
مانده در عالم شه دین بی مدد کار و غریب
کار او با نالهی هل من معین افتاده است ..........................
امام حسین علیهالسلام: كسانی كه رضایت مخلوق را به بهای غضب خالق بخرند، رستگار نخواهند شد. ..........................
باغبان لب تشنه و گلها همه پژمرده اند
شمعها میسوزد و پروانه پرپر میزند
میرسد بر آسمان فریاد بی آبی و آب
کودکان را تشنگی آتش به پیکر میزند ..........................
امام حسین علیهالسلام: عقل كامل نمیشود مگر با پیروی از حق. ..........................
ای اهل کوفه رحمی، این طفل جان ندارد
خواهد که آب گوید اما زبان ندارد
ای حرمله نزن تیر یک سو فکن کمان را
یک برگ گل که تاب تیر و کمان را ندارد ..........................
در دبستان هنوز هم شاید
بچه ها داستان پطروس را
با صدای بلند می خوانند /
من ولی فکر می کنم آیا
داستان حسین ما را هم
بچه های هلند می دانند؟ ..........................
در این عزا چه غم از سوخت هستیام
که خون شد دل سنگ در عزابت ای حسین
تسلیم کرده با دلی آکنده از رضا
جانی که بود لایق جانانهای حسین ..........................
در گوشه و کنار فرات از کبوتران
رنگین به خون عاطفه، پرهای ناز بود ..........................
ای نور دیده شه نبی سوی قتلگاه
خوش می روی برو که تماشا کنم تو را
در آرزوی آنانکه نهم رو به روی تو
آیم به قتلگاه که پیدا کنم تو را ..........................
در زیر ابر خنجر و شمشیر و تیر و تیغ
خورشید و ماه پاره اگر یافتی بگو
این پیکر شریف شهید محبت است
بر زخم او شماره اگر یافتی بگو ..........................
[/SPOILER]این کشته فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست ..........................
محرم امسال هم پایان یافت.. اما ندای "هل من ناصر" حسین همچنان در گوش بشریت است...
بنگر که تو در کجای تاریخ ایستادهای؟ در خیمه حسینی یا در ...؟
اگر در عصر امام حسين عليه السلام بوديم، از او دفاع ميکرديم و نميگذاشتيم او را بکشند. چرا مردم زمان امام حسين عليه السلام با خود چنين نگفتند؟ آيا بر آنان واجب نبود جلوي کشتن امام حسين عليه السلام را بگيرند؟
متن این سخنرانی به این شرح است :بسم الله الرحمن الرحيم. السلام عليک يا ابا عبدالله و علي الارواح التي حلّت بفنائک، عليک مني سلام الله ابداً ما بقيت و بقي الليل و النهار، و لا جعله الله آخر العهد مني لزيارتکم، السلام علي الحسين و علي عليّ بن الحسين و علي اولاد الحسين و علي اصحاب الحسين.رسول خدا(ص) فرموده است: «إن الحسين مصباح الهدي و سفينة النجاة؛ حسين چراغ هدايت و کشتي نجات است.» کشتي نجات است، چون از اهل بيتي است که يکي از دو ثقلي است که پيامبر(ص) براي امت خود باقي گذاشته و فرموده است: «مثل اهل بيتي مثل سفينة نوح، من رکبها نجا و من تخلّف عنها غرق؛ مَثَل اهل بيت من مانند کشتي نوح است؛ هر که سوار آن شود نجات مييابد و هر که از آن بازماند غرق مي شود.» ولي در اين ميان امام حسين يک ويژگي خاص دارد. پيامبر راه هدايت را به راهي تاريک تشبيه ميکند که نياز به چراغ و نور دارد و آن چراع و نور، امام حسين است.معناي اين سخن روشن است، ... سعي ميکنم از اين فرصت براي تطبيق اين سخن بر زندگي عادي ما استفاده کنم. براي آنکه بفهميم چگونه حسين چراغ هدايت و عامل روشنايي راه است، مقدمه کوتاهي ميگويم.انسان طبيعتاً در عملکرد خود هر چه بيشتر پيش برود، بيشتر به آن خو ميگيرد و آن عملکرد در او نهادينه ميشود. وقتي انسان يک کار نيک يا زشت را براي نخستين بار انجام ميدهد، چون هنوز به آن عادت نکرده و برخلاف عادت پيشين اوست، براي او سنگين و دشوار است، ولي همان کار در مرتبه دوم آسانتر و در مرتبه سوم آسانتر از قبل ميشود و به همين ترتيب انسان به کار نيک يا زشت عادت ميکند و آن کار جزئي از زندگي انسان ميشود؛ به گونهاي که ترک آن براي او دشوار ميشود...اين مثال ساده و روشن، تصويري از چگونگي زندگي عادي ما ارائه ميدهد. انسان هنگام انجام هر عملي ـ خير يا شر ـ وقتي براي نخستين بار آن را انجام ميدهد، آن را سخت و دشوار ميبيند، ولي به تدريج براي او آسان ميشود و جزئي از زندگي و عادات او ميگردد.بسياري از ما وقتي براي اولين بار سيگار ميکشیم برايمان دشوار و ناخوشايند است و احساس تلخي ميکنیم، ولي کم کم اين موجود زيانبار و خطرناک جزئي جدايي ناپذير از زندگي و عادتمان ميشود. عادت کردن، امري طبيعي و ملموس در زندگي انسان است. يک مثال هندسي بزنم. وقتي فردي در يک خط مستقيم راه ميرود، اگر اندکي حتي به اندازه يک قدم از اين مسير منحرف شود، مسلماً از مسير خود منحرف ميشود. در ابتدا تنها چند گام از راه راست دور ميشود، ولي هر چه در مسير منحرف جلوتر رود بيشتر از راه راست دور ميشود.در ابتداي انحراف از مسير، چند گام از راه راست دور ميشود؟ فرض کنيم پس از يک ساعت يک کيلومتر، چهار کيلومتر، پنج کيلومتر يا بيست کيلومتر دور ميشود، ولي اگر در مسير نادرست ده ساعت يا يک روز راه برود مسافت بسيار زيادي از راه اصل منحرف ميشود و در اين صورت بازگشت او به راه درست بسيار دشوار خواهد بود.اين طبيعت در زندگي ماست و همه ما آن را درک کردهايم. اينجاست که نقش هدايتگران، واعظان و اندرزدهندگان آشکار ميشود. شايد بسياري از ما وقتي برخي کارها و گناهان را مرتکب ميشويم يا حق کوچکي را ناديده ميگيريم، يا آن را انکار ميکنيم، خود را گناهکار نميبينيم. چرا؟ چون با خود ميگوييم گناه من چيست؟ من تنها يک گناه کوچک انجام دادم، انساني را از حق اندکي مثلاً به اندازه يک ليره محروم کردم، به فلان انسان با توهين يا ناسزاي کوچکي ستم کردم. ولي وقتي اين کارها تکرار شود و انسان به انجام آنها عادت کند، بسيار خطرناک ميشود.امروز من حق کوچکي را ناديده ميگيرم، مثلاً به فردي يک ليره بدهکارم ولي آن را انکار ميکنم، يا چند متر مربع از زمينهاي شخصي در زمين من است و من آن را انکار ميکنم و ميگويم اينها ساده و ناچيز است، ولي همين اشتباهات ساده و همين انحرافات جزئي پس از مدتي زمينه را براي انجام ستمي بزرگتر فراهم ميکند... من بار اول ده متر از زمين ديگري را غصب ميکنم، بار دوم پانزده متر، بار سوم يک دونم(مقياس مساحت) و همين طور ستم و عادت خود را بيشتر ميکنم.وقتي من مرتکب گناهي ميشوم، به پيامدهاي آن توجه ندارم و نميبينم به کجا ميانجامد، ولي راهنماي دانا و چراغ هدايت ميتواند اين پيامدها را ببيند و ميداند انحرافي که امروز با يک گام يا ده متر يا يک ... آغاز ميشود فردا به صدها و هزاران متر ميانجامد. اينجاست که نقش رهبر و پيشوا و راهنما و چراغ هدايت آشکار ميشود.ظلم و جرم و اشتباه نسبت به ديگران هميشه نسبت به ديگران هميشه با انجام يک عمل تحقق نمييابد. تنها به اين نيست که مال کسي را به زور بگيرم، مال ديگران را به ناحق بخورم، کسي را طرد کنم، به کسي توهين کنم يا شهادت ناحق بدهم. ستم کردن تنها به اين نيست که چيزي را به کسي که شايسته آن نيست بدهيم، بلکه ستم کردن با سکوت در برابر پايمال شدن حق هم محقق ميشود و همان گونه که شنيدهايد: «کسي که از حق چشمپوشي کند و در برابر آن ساکت بماند، شيطاني لال است.»کسي که در برابر ستمگر ساکت ميماند و به او اجازه جولان ميدهد، در حقيقت به نوعي ظلم را تأييد و با آن سازش ميکند و مظلوم را خوار ميسازد. اين دو نوع ستم کردن: ايجابي و سلبي در حيات ملتها وجود دارند، هر چند آشکارا به چشم نيايند، ولي حوادثي هستند که اين حقيقت را آشکار ميکنند.به حادثه کربلا و قيام امام حسين(ع) ـ اين چراغ هدايت ـ برگرديم تا ببينيم چگونه امام حسين راه را روشن کرد تا مردم خودشان حقيقت را دريابند.ميدانيد که امام حسين و فرزندان و برادران و ياران ايشان به شهادت رسيدند و اهل بيت امام به اسارت رفتند. در کربلا زشتترين جنايت و بزرگترين خيانت رخ داد و شديدترين ستمي که يک ستمگر ميتواند انجام دهد، روا رفت. ستمي که در کربلا روا رفت با هيچ ستمي قابل مقايسه نيست ولي جاي اين سؤال هست که چه کسي اين مشکل را پديد آورد؟ چه کسي ستم کرد؟در اين حادثه يک نفر فرمان داد که يزيد بود، يک نفر امير بود، يعني «ابن زياد» يکي لشکر را فرماندهي کرد و به کربلا آورد که عمر بن سعد بود، گروهي اين فرمان را اجرا کردند و تيراندازي کردند و سنگ انداختند و مستقيماً در کشتن امام حسين عليه السلام دخالت کردند که «شمر» و ياران او سپاه حاضر در کربلا بود.سؤال اين است: اگر در ميدان جنگ تنها ابن زياد و يزيد و عمربن سعد بودند، آيا امام حسين به آن شکل دردناک به شهادت ميرسيد؟ اگر سپاه دشمن بيست يا پنجاه نفر بودند، آيا ميتوانستند چنين جنايتی را مرتکب شوند؟ يقيناً نه.پس چگونه توانستند چنين جنايتي انجام دهند؟ به فرمانِ آمران و اقدام عاملان و تأييدِ حامیان و سکوتِ خاموشان.يعني ميتوانيم بگوييم آن امت همگي با قول و فعل و سکوت و خوشنودي و سکوت و فرمانبري خود بر کشتن امام حسين عليه السلام اجماع کردند. همگي در پديد آمدن واقعه کربلا اتفاق نظر داشتند، جز اندکي از آنان. اين حقيقت چه زماني براي مردم آشکار شد؟ پس از رخ دادن آن واقعه.در آن زمان کوفه از بزرگترين پايتختهاي جهان اسلام بود. جمعيت کوفه چند نفر بود؟ صدها هزار نفر. هر يک از آنان بايد با خود فکر ميکرد که اگر او ساکت نميماند و به ياري حسين(ع) ميشتافت، حسين(ع) کشته نميشد؛ زيرا يک مجموعه، مرکب از افراد است و همان گونه که در يک شب سي نفر به سپاه امام حسين عليه السلام پيوستند، اگر هزار نفر، چهار هزار نفر، پنج هزار نفر جمع ميشدند و به امام حسين عليه السلام ميپيوستند، اين فاجعه پيش نميآمد.بنابراين خون امام حسين عليه السلام در واقع بلندگويي بود که در برابر مردم قرار داده شد و آنان را به مسئوليت و نتيجه کارهايشان آگاه کرد، که امروز شما سکوت ميکنيد يا درهمي ميگيريد، يا در خانه مينشينيد يا فرزند خود را از ترس کشته شدن از خيابان به خانه بازميگردانيد، ولي پيامد اين کارها چيست؟پيامد اين کارها در نهايت کشته شدن امام حسين عليه السلام است. امام حسين عليه السلام کشته شد، ولي کشته شدن او به يکباره و ناگهاني اتفاق نيفتاد، بلکه نتيجه سلسله حوادثي بود که پس از رسول خدا و با روي کار آمدن معاويه آغاز گرديد، و به شهادت حسين بن علي عليهما السلام انجاميد. انحرافي که ابتدا پديد آمد و جزئي بود: سکوت يا ترس يا گرفتن دينار و درهم، گرفتن ده يا پانزده ليره يا چند متر زمين! جنايت اين گونه آغاز شد و کمکم سرعت گرفت و بزرگ شد و تا به آنجا رسيد که به کشته شدن پسر دختر رسول خدا، آن هم به شکلي فجيع و دردناک انجاميد و هيچ کس دم برنياورد! همه ساکت بودند.بنابراين حسين عليه السلام از حقيقت پرده برداشت. يعني به مردم گفت: اي کسي که به اندازه سر سوزني به مردم ستم ميکني! تو در مسيري حرکت ميکني که در نهايت به ستم کردن به زندگي و آبرو و دين همه مردم ميانجامد. اي کسي که يک قدم از مسير حق منحرف شدهاي! به جايي خواهي رسيد که به کشتن پسر دختر پيامبر راضي خواهي شد و يا در آن شرکت خواهي کرد. اي کسي که به آنچه دربرابر تو رخ ميدهد، بي اعتنايي و نسبت به حقي که در برابر تو پايمال ميشود ساکت ميماني! در آينده به آبرو و جان مردم تجاوز ميشود و ريختن خون ديگران جايز شمرده ميشود و تو يا به آن خوشنودي يا در آن نقش داري يا در برابر آن ساکت ميماني. هيچ تفاوتي ميان آنها وجود ندارد و هيچ راه ميانهاي در کار نيست. يا بايد در راه هدايت حرکت کني يا در راههاي گمراهي و چه بسيارند راههاي گمراهي.کسي که در مجلس امام حسين شرکت ميکند در يک لحظه فکر کند ـ و بسياري از ما با خود فکر کردهايم ـ که کاش ما با امام حسين بوديم تا به رستگاري عظيم ميرسيديم. بسياري از ما ميگوييم اگر ما در کربلا بوديم، بيگمان حسين را ياري ميکرديم، آيا معناي حضور شما در اين مراسم به اين معنا نيست که اگر ما در کربلا بوديم حسين را ياري ميکرديم؟ ولي بين خود و خداي خود اگر خواستيد درباره کساني که امام حسين عليه السلام را در کربلا کشتند داوري کنيد، بايد به شرايط عيني حاکم بر آن جماعت که آنان را به اين وضع کشاند، توجه کنيد.گناه آن امت در کشتن امام حسين عليه السلام تنها در اين نبود که برخي از آنان به کربلا رفتند و تير انداختند و شمشير زدند و سنگ پرتاب کردند و يا در کشتن امام مشارکت کردند. نه، تنها اين افراد گناهکار و مسئول نبودند، بلکه مادري که در کوفه يا در مسير کوفه تا کربلا وقتي فهميد حسين عليه السلام قيام کرده است، فرزند خود را به خانه برد تا در فتنه نيفتد، آن مادر بايد بداند که فتنه خواهد رسيد و او نيز در کشتن حسين عليه السلام است. بايد برحذر باشيم!اين حقيقت هنوز روشن نيست. چگونه ممکن است امام حسين عليه السلام کشته شود؟ شما الآن به راحتي تمام ميگوييد: اگر در عصر امام حسين عليه السلام بوديم، از او دفاع ميکرديم و نميگذاشتيم او را بکشند. چرا مردم زمان امام حسين عليه السلام با خود چنين نگفتند؟ آيا بر آنان واجب نبود جلوي کشتن امام حسين عليه السلام را بگيرند؟ياران اندک امام که پيش از ايشان به ميدان جنگ رفتند همه ميدانستند که کشته ميشوند، بالاخره امام حسين عليه السلام در برابر دشمن تنها خواهد شد. همه اين را ميدانستند، ولي چرا براي رفتن به ميدان از يکديگر پيشي ميگرفتند؟ به چه دليل؟ اينها تنها يک آرزو داشتند که شهادت امام حسين عليه السلام پنج دقيقه عقب بيفتد. يعني با تمام وجود و زندگي خود پنج دقيقه از زندگي امام حسين عليه السلام را نجات ميدادند، چرا؟ چون فکر ميکردند شايد کشته شدن آنها در آن دلهاي سياه و بيرحم تأثير گذارد و برخي از آنان از گمراهي دست بردارند و حسين پيروز ميدان شود! آنها اين گونه فکر ميکردند، و يا به گونهاي ديگر. در هر حال هر يک از آنان نقش خود را در اين مسير ايفا کرد.وقتي ما به اين صحنه، به اين چراغ فروزاني که حسين در برابر امت خود در آن عصر و در همه عصرها برافروخت مينگريم، اين حقيقت را درمييابيم که حق چه کوچک باشد و چه بزرگ، حق است و ستم چه کم باشد و چه زياد، ستم است. راه کج و منحرف از ابتدا تا انتها در انحراف است و همه در يک امتداد هستند. حق کوچک بزرگ ميشود و گسترش ميِيابد و سيلي زدن به صورت يک يتيم به کشتن حسين عليه السلام ميانجامد. گرفتن اندکي از مال حرام به آنجا ميانجامد که ابن سعد براي گرفتن حکومت ري حاضر ميشود حسين عليه السلام را بکشد. بيحرمتي به يک زن محترم با زبان يا نگاه به بيحرمتي به حريم اهل بيت و اسير کردن زنان منجر ميشود...بخشی از سخنان امام موسی صدر، به مناسبت سوم شعبان، ولادت امام حسین(ع). به نقل از کتاب: مسیره الامام موسی صدر، جلد 11 .مترجم: احمد ناظم....................
شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۲ ساعت ۱۸:۴۰ وقتی به وارطانیان کشیش کلیسای ویلا علت ورودم را به کلیسا میگویم، با اشاره به اینکه محرم و عاشورا مختص مسلمانان شیعه نیست، میگوید: حسین(ع) متعلق به همه انسانهای آزاده و عدالت جوست.
عرش نیوز ؛
هموطنان ارمنی و زرتشتی مان در جای جای ایران به عشق اباعبدالله الحسین(ع) با شیعیان همنوایی می کنند و ارادت خاصی به سالار کربلا دارند.
راستی چه سرّی است در وجود مطهر امام حسین(ع) که دل هر عاشقی را شیفته خود میکند و حتی غیر مسلمانان هم ایشان را دوست دارند. در این مجال اندک با هم همراه میشویم و سری به آیینهای عزاداری ارامنه و زرتشتیان در عزای امام حسین(ع) میزنیم و سه پرده دلنشین از علاقه و محبت غیر مسلمانان به سیدالشهدا(ع) را به تجربه مینشینیم.
* پرده اول؛ ادای احترام کشیش به امام(ع)
در محله ارمنی نشین تهران کلیسای بزرگی قرار دارد که در مسیر یکی از مساجد خیابان کریمخان واقع شده و من در رفت و آمدهای روزمره ام به ارامنه بسیاری برخورد کرده ام که هر کدام ویژگیهای خاصی دارند و از آنجای که شنیده بودم ارامنه هم برای محرم برنامههایی اجرا میکنند و در ماتم شهادت امام حسین(ع) با مسلمانان همنوا هستند، به کلیسا رفتم تا در مورد ارامنهای که احیانا نذری یا مراسم خاصی برای محرم دارند پرس و جو کنم.
وقتی به وارطانیان کشیش کلیسای ویلا علت ورودم را به کلیسا میگویم، با اشاره به اینکه محرم و عاشورا مختص مسلمانان شیعه نیست، میگوید: حسین(ع) متعلق به همه انسانهای آزاده و عدالت جوست.
وی ادامه میدهد : عاشورا فرهنگ ظلم ستیزی در برابر دشمن است و حسین(ع) کشته راه انسانیت و حق است و اگر چه در آن زمان به ایشان ظلم شد، اما نهضت عاشورا نافرجام نماند و امروز از این قیام همه انسانهای دربند ستم الگو میگیرند.
وارطانیان تصریح میکند: عاشورا قیامی سترگ است که هرگز از دل و جان تاریخ پاک نمیشود و تا همیشه ماندگار خواهد ماند.
وی ادامه میدهد: من به ساحت سومین امام شیعیان ادای احترام میکنم و هر سال اگر روز عاشورا مصادف با یکی از روزهای خاص کلیسا باشد، ناقوسها به احترام ایشان به صدا در نمیآیند و ما هم در غم کربلا و شهادت حسین(ع) با شیعیان همنوایی میکنیم.
وارطانیان با اشاره به نذریهایی که ارامنه در ایام محرم میدهند، خاطرنشان میکند: بسیاری از ارامنه تهران روزهای تاسوعا و عاشورا نذری میدهند و این نذری را به روح شهدای کربلا هدیه میکنند.
این کشیش در ادامه من را با «یانیس» یکی از ارامنه که نذریهای بسیاری در ایام محرم میان مردم توزیع میکند - آشنا کرد که «یانیس» و خانواده اش ارادت خاصی به سیدالشهدا(ع) دارند. از او خداحافظی میکنم و راهی خانه «یانیس» میشوم.
* پرده دوم؛ یانیس شفای خود را امام حسین(ع) میگیرد
کوچهها را یک به یک طی میکنم و مقابل خانه «یانیس» میرسم زنگ میزنم، زنی میانسال در را به رویم باز میکند و خودش را مادر «یانیس» معرفی میکند.
این زن به همراه تنها فرزندش در این شهر زندگی میکند و اعضائ خانواده آنها سالها پیش ایران را به مقصد کانادا ترک کرده اند.
وقتی از او در مورد حال و هوای محرم و عزاداری امام حسین(ع) میپرسم ، بی اختیار اشکهایش سرازیر میشود و میگوید: هر چه دارم پس از خدا از عنایت امام حسین(ع) است و اگر چه من مسیحی هستم، اما در قلبم ارادت ویژهای به امام شما دارم.
وی بدون مقدمه کتابچه زیارت عاشورای کوچکش را برمی دارد و ادامه میدهد: این کتابچه تمام زندگی من است و هر وقت دلتنگ میشوم آن را مرور میکنم و دلم آرام میشود.
هنوز گفت و گوی من و آن زن ادامه دارد که «یانیس» هم از راه میرسد، پسری جوان که خودش را 22 ساله و دانشجوی دندانپزشکی معرفی میکند.
از روی درباره ارادتش به سیدالشهدا(ع) میپرسم که میگوید: عشق به امام حسین(ع) در قلب من انتها ندارد وهمیشه در روحم علاقهای آتشین نسبت به ایشان احساس میکنم.
وی ادامه میدهد: من هرگز کرامت امام حسین(ع) را نسبت به خودم فراموش نمیکنم، بگذارید شرح ماجرا را بگویم. سه سال پیش به بیماری ناشناختهای دچار شدم که همه پزشکان تظاهرات بیماری ام را سرطان تشخیص دادند، مدتها در بستر بیماری بودم وهمه امیدها نسبت به بهبودم به صفر رسیده بود. یادم هست مصادف با ایام محرم باز هم در بیمارستان بستری شدم، مقابل بیمارستان تکیهای بود که عزاداری امام حسین(ع) در آنجا برگزار میشد. یک روز همراه یکی از بیماران که نمیدانست من مسیحی هستم، بدون مقدمه به من گفت چرا به امام حسین(ع) متوسل نمیشوی و شفایت را از ایشان نمیخواهی؟ بیمار ما شفا گرفت.
«یانیس» ادامه میدهد: نمیدانم چرا، ولی ترجیح دادم نگویم که مسیحی ام و بی اختیار دلم شکست و با خودم گفتم امام حسین، امام مسلمانان شیعه است و مسیحی را چکار با مسلمانان؟ اما همین قدر بگویم که در این فکر و خیالها خوابم برد. در عالم رؤیا مردی مهربان و نورانی به سراغم آمد و من را به اسمم صدا کرد. پرسیدم شما که هستید که در جوابم گفت؛ من متعلق به همه انسانها هستم من تنها امام شیعیان نیستم. آن وقت به من اشاره کرد که برخیز. گفتم نمیتوانم و باز تکرار کرد برخیز «یانیس» که آنچه در دل داشتی برایت مقرر شد.
این جوان مسیحی در حالی که اشک پهنه صورتش را پرکرده، تصریح میکند: از خواب پریدم و احساس شعفی ویژه داشتم، خودم را حرکت دادم و سبکی زیادی را حس میکردم. حال خوبی داشتم و واقعا به عنایت امام حسین(ع) شفا گرفته بودم.
«یانیس» ادامه میدهد: یک روز پس از آن ماجرا از بیمارستان مرخص شدم در حالی که هیچ اثری از بیماری در من نبود وهمه پزشکان از این اتفاق شگفت زده بودند. از آن روز تاکنون محرمها عزای سیدالشهدا(ع) در این خانه برپا میشود و نذری میدهیم.
مادر «یانیس» نیز که عشق واعتقاد خاصی به امام حسین(ع) دارد، میگوید: هر سال شب عاشورا نذری شله زرد میپزم و همسایگان محله نیز به من کمک میکنند، نذریها را میان دستههای عزاداری که در میدان هفت تیر تجمع میکنند توزیع میکنیم.
از «یانیس» و مادر مهربانش خداحافظی میکنم تا در فرصتی کوتاه به یکی از هیأتهای مخصوص مسیحیان در ایام محرم سری بزنم.
*پرده سوم؛ هیات ثارا... مسیحیها
یکی از نکتههای جالب توجه در همنوایی ارامنه با شیعیان در عزای امام حسین(ع) تشکیل هیات ثارا... است که در آن 700 عزادار از اقلیت هاى مذهبى مسیحى و زرتشتى، زیر چادر هیأت گرد هم میآیند و در عزادارى سالار شهیدان به سینهزنى میپردازند.
ادموند طوفانیان یکى از مؤسسان و بانیان این تکیه میگوید: در سالهاى گذشته، جوانان و نوجوانان ارمنى به اتفاق دوستان مسلمانشان به هیأتهاى مذهبى مسلمانان میرفتند. آنان در دستهها و تکایاى شیعیان سینهزنى میکردند و بسیارى از اعضاى هیأت نمیدانستند که جوان مسیحى کاتولیکى در کنارشان براى امام آنها سوگوارى میکند. اما در سال 1378 باخبر شدیم حدود چهارصد نفر از جوانان ارامنه در این مراسم شرکت میکنند. از همان سال بر آن شدیم هیأتى راه بیندازیم و خیل جوانان مسیحى علاقهمند امام حسین (ع) را گردهم آوریم.
وى در خصوص مشکلات این طرح میگوید: ابتدا طرح ما ابهام زیادى بین جامعه ارامنه و حتى مسلمانان به وجود آورد. پس از توجیه آنان در خصوص اهداف راهاندازى هیأت، تکیه ثارا... را در مرکز شهر برپا کردیم.
وى در خصوص استقبال مردم میافزاید: خیلى از مسلمانان پس از شنیدن این خبر خوشحال شده و براى تأسیس هیأت، تمایل نشان دادند. اما نکته جالب توجه در برگزارى مراسم عزادارى این هیأت، حضور واعظ مسلمان است. معمولاً وعاظى به این هیأت دعوت میشوند که به شرح فرهنگ عاشورا و اهداف انسانى امام حسین(ع) میپردازند.
برگزارى مراسم، مانند مسلمانان است. مداح، نوحه میخواند و جمعیت زیادى که زیر چادر گرد هم آمدهاند، پس از سینهزنى، زمانى که میدان هفتم تیر در مرکز شهر ازدحام خود را از دست داده، به شکل دسته عزادار از چادر بیرون میآیند. جمعى از عزاداران در بیرون چادر به انتظار ایستادهاند. جوان بلندقامتى که علامت را به دوش میکشد، بىقرار دست بر طاق شالها میکشد.
نوجوانان کتلها و پرچمها را برمیگیرند و چند گام پیشتر میایستند. هر سال بر شمار مشتاقان امام حسین(ع) افزوده میشود. در این بین که جمعیت داخل چادر، سینهزنى و نوحهخوانى جمعى را آغاز کردهاند، با همآویى تکخوان از چادر بیرون میآیند و در صفوفى منظم راهشان را در خیابان بهار شیراز، مرکز اقلیت هاى دینى، پیش میگیرند. زنان نیز در پى دسته روانند و سینه زنان با هیأت حرکت میکنند. پس از مراجعت دسته به هیأت ثارا... عزاداران نذریهای هموطنان مسیحىشان را میل میکنند.
طوفانیان در اینباره میگوید: چاى، قند، برنج، گوشت و تمامی هزینههاى هیأت را مسیحیان علاقهمند به امام حسین(ع) تأمین میکنند. از سال 1379 نام هیأت در فهرست تکایاى عزادارى تهران ثبت شده است و هر سال بر شمار عزاداران افزوده میشود.
با سلام / این روضه های پر محتوا رو از شبکه اهل البیت اوردم.
از پیر عاشق کربلا چه ها باید آموخت؟
به قلم: ع. حسینی عارف ـ سردبیر
پیرمرد بود، اما خانهنشینی را انتخاب نکرد. میتوانست گوشهای بنشیند و خود را به سجادهای بچسباند و زندگیاش را با رکوع و سجود به پایان برساند.اما او مردی نبود که مرگ بستر را انتخاب کند. رکوع و سجودِ بیولایت، برای او مرگ تدریجی بود...........پیرمرد بود، از قبیله بنیاسد. یک سال پیش از بعثت نبوی به دنیا آمده بود و سالهای پرحادثهای را از سر گذرانده بود. چه جنگها که در رکاب امیرالمؤمنین نکرده بود و چه زخمها که از تیغها و زبانهای مخالفان نخورده بود...........پیرمرد بود، و از یاران قدیمیاش جدا افتاده. احساس میکرد که از بعضی از رفقایش عقب مانده است. از رفقایی مانند «میثم تمار». همان که از عشق علی (ع)، سر به دار شد و سر و دست و زبان خود را در این نرد عشق، فدای یار کرد...........پیرمرد بود، ولی در عشقورزی گوی سبقت از جوانان ربوده بود. تا شنید مولایش حسین (ع) به کوفه نزدیک شده است، مرکبش را زین کرد و به راه افتاد. شبها حرکت میکرد و روزها استراحت مینمود تا در بند ماموران «ابن زیاد» اسیر نشود. سرانجام روز هفتم ماه محرم، در کربلا، خود را به کاروان عشق رساند...........سخن از حبیب است؛ «حبیب بن مظاهر». قهرمان کهنسال کربلای حسین (ع). بزرگ طایفهی بنیاسد، که بزرگ قبیلهی فداکاران شد و اسوه جاودانهی پیرغلامان اهل بیت (ع)...........کودکی و نوجوانی حبیب در عصر پیامبر گذشت، و جوانیاش با علی. رسول خدا که رحلت کرد، حبیب با مولایش علی بیعت نمود و تا آخر عمر در خط ولایت او استقامت کرد. از پیامبر شنیده بود که : «انا مدینة العلم و علی بابها» پس محضر او را مغتنم میشمرد و به شاگردیاش افتخار میکرد. حاصل این شاگردی، دانشهای گرانبهایی بود که آموخت. حبیب در فقه و تفسیر و قرائت و حدیث و ادبیات و جدل و مناظره تبحر داشت. دانش دیگر او «علم بلایا و منایا» بود. یعنی: پیشگویی حوادث و خبر داشتن از وقایع گذشته و آینده...........درباره صفات «حبیب بن مظاهر» بسیار گفتهاند.او شجاع و باصلابت و با قدرت بود. مردی عابد و پرهیزگار بود. با تقوی و حلال و حرام الهی را رعایت میکرد. حافظ کل قرآن بود و در دل شب به نیایش و عبادت خدا میپرداخت. زهد را، سرمشق زندگی خود قرار داده بود و زندگی پاک و ساده ای داشت. حبیب حتی آخرین شب عمر خود ـ شب عاشورا ـ را هم، به نیایش با پروردگارش سپری کرد. حبیب، در یک کلام، یک شیعه واقعی بود...........پیرمرد بود. 75 سال از عمرش میگذشت. اما در روز نبرد، با صلابت یک جوانمرد قویپنجه، در مقابل لشگر عمر سعد ایستاد.شجاعتش مانع از آن نشد که اول مردم را ارشاد نکند. پس شروع به نصیحت و اندرز کرد؛ بلکه آن خفتگان و اسیران هوای نفس را بیدار کند. آنگاه به میدان کارزار تاخت، تا پس از عمری جهاد اکبر، دِین خود را به جهاد اصغر نیز ادا کند. ..........از حبیب چه می توان آموخت. و چه درس ها در مکتب این آموزگار پیر میتوان فرا گرفت؟اول: امام شناسیگفتهاند: «من مات ولم یعرف امام زمانه مات میتة جاهلیة». زندگی حبیب بن مظاهر، مصداق کامل است از یک امام شناس. حبیب، عصر هفت معصوم را درک کرده بود و در محضر سه امام علم آموخته بود، و برای هر سهی آنها، حبیبی کامل بود.دوم: ولایتمداریمعرفت صحیح اگر نباشد، شیطان پیلههای زیادی دارد که به دور انسان بتند. مثلاً میتواند کاری کند که انسان با خود بگوید: «من همسن پدر او هستم، چرا اطاعتش کند؟»اما معرفت صحیح که باشد، انسان میداند که خداوند ممکن است کسی را در گهواره، رهبر تمامی بشریت قرار دهد. ولایتمداری حبیب، از معرفت صحیح او می جوشید.سوم: دوری از عافیتطلبیمیگویند: «چون که شصت آید، نشست آید». پیر که شدی به جهان و جهانیان چه کار داری؟ برو گوشهای بنشین و آخر عمر را به عافیت سپری کن. تو را به جنگ و شمشیر و فتنه چه کار؟اما این زمزمهها برای کسی چون حبیب نیست.معرفت حبیب، به امام شناسی او انجامید، و امام شناسی او به ولایتمداری او، و ولایتمداری او به دوری کردنش از عافیت طلبی. و شهادت در رکاب حسین، پاداش اینهمه حقجویی و حقطلبی.چهارم: شیعهبودن در عملبسیاری از ما خود را شیعهی خالص میدانیم. اما پای عمل که وسط بیاید، کمیتمان لنگ میزند و معلوم میشود که آنهمه ادعا، لقلقلهی زبانی بیش نبود.حبیب اما ، عاشق واقعی خدا بود و شیعهی حقیقی اهل بیت. ارادت او تنها زبانی نبود، بلکه در عقیده و افکار و اخلاق و بینش و بصیرت و زندگی فردی و اجتماعی خویش آنگونه رفتار میکرد که خدا و رسول و امامانش به او آموخته بودند. باید بنشینیم و بیاندیشیم. باید خود را برانداز کنیم. بابد خود را با این میزان بسنجیم.بسنجیم که چقدر شیعهایم؟ و چقدر حبیب محمد و آل محمد؟
کار سخت تطهیر قلب با اشک بر حسین(ع)
پاک شدن قلب انسان کاری سخت است، برخی افراد با 40 سال و برخی با 5 سال زحمت به درجه تطهیر قلب می رسند.
[=13px] آیت الله جاودان گفت: زدودن آلودگی از قلب برای دریافت نور الهی بسیار سختی و زحمت دارد، اما اشک بر امام حسین(ع) این راه را آسان می کند.
شبستان نوشت: آیت الله محمد علی جاودان در مراسم سوگواری اباعبدالله الحسین(ع) ویژه دهه اول ماه محرم با بیان این مطلب که هر انسانی دارای امام و رهبر در زندگی خود است، گفت: هیچ کس در این دنیا بدون امام نیست، اگر آدمی رهبر و امام خود را بد انتخاب کند اهل جهنم شده ولی اگر به درستی امامش را انتخاب کند اهل بهشت می شود.همچنین در روز قیامت آدمی بر اساس راهی که رفته است و امام برای خود برگزیده، نامه اعمالش را به دست راست یا چپ انسان می دهند.
وی افزود: انتخاب امام کار بسیار دقیق ومهمی است که اگر کسی کورکورانه دنباله رو شخصی باشد ممکن است به گمراهی و ضلالت دچار شود.
آیت الله جاودان با اشاره به روایتی از ائمه معصومین(ع) پیرامون موضوع انتخاب امام حقیقی برای دستیابی به سعادت ابدی، عنوان کرد: روزی ابا خالد از امام باقر(ع) سوال کرد منظور خداوند از آیه ای که می فرماید: "به خداوند، رسولش و نوری که نازل کرده ایم ایمان بیاورید چیست؟"
امام باقر(ع) فرمودند: به خدا قسم منظور از نور، ما ائمه اطهار(ع) و چهارده معصوم هستیم.ای ابا خالد، نور خداوند متعال در قلب مومنین همچون نور خورشید، آسمان را به پهنای میلیاردها روشن می کند و نور امام در قلب مومن از خورشید نورانی تر بوده و هیچگاه در آن خاموشی راه ندارد.
دل مومن نور مبهمی است که با آب حکمت الهی زراعت می شود
آیت الله جاودان با اشاره به نقش انوار الهی در قلوب مومنان تصریح کرد: نتیجه بهره مندی از نور الهی، انتخاب راه و حرکت به سوی پروردگار عالم است کسی که خورشید همراهش باشد امکان ندارد ذره ای گمراه شود و به بیراهه برود؛ دل مومن نور مبهمی است که اگر با آب حکمت الهی زراعت شود یقینا به مقصد می رسد.
وی افزود: اگر انسان همراهش نور باشد راه و مقصد را به خوبی تشخیص می دهد که در این میان وظیفه ی امام امت تابیدن نور الهی بر قلوب مومنان است.
آیت الله جاودان عنوان کرد: نور همه اش فهم است و اگر خداوند روزی این نور را از انسان بپوشاند هیچ بنده ای انسان را دوست نمی دارد اما پذیرفتن ولایت الهی و وجود مثقالی از دوستی اهل بیت(ع) در وجود آدمی، انسان را محب قلوب قرار داده و موم می کند.
اطاعت از امام در سایه تطهیر قلب
آیت الله جاودان با اشاره به مقدمات ایجاد حس اطاعت از امامان و ائمه معصومین(ع) گفت: بندگی تنها در مقابل خداوند اتلاق می شود یعنی هیچ کس در مقابل غیر خدا حتی امام حسین(ع) حق ندارد به خاک بیافتد؛ سجده و رکوع جز برای خداوند جایز نیست اما مقام دیگری از عبودیت به نام اطاعت وجود دارد که انسان باید مطیع فرمان ولی امر الهی باشد و این اطاعت جز با تطهیر قلب حاصل نمی شود.
اشک بر حسین(ع) کار سخت تطهیر قلب را آسان می کند
آیت الله جاودان با بیان این مطلب که تزکیه نفس کار پر زحمتی است، عنوان کرد: پاک شدن قلب انسان کاری سخت است، برخی افراد با 40 سال و برخی با 5 سال زحمت به درجه تطهیر قلب می رسند.
وی افزود: گریه بر مصیبت اباعبدالله الحسین(ع) سریع ترین و راحتترین راه برای تطهیر قلب است و زمانی که قلب انسان پاک شود محبت اهل بیت(ع) که نجات بخش انسان ها است بر دل آدمی جاری می شود. محبتی که مثقالی از آن در دل یاران امام حسین(ع) قرار داشت و آنها برای نخوردن تیر به امام در هنگام نماز خواندن صورت و سینه ی خود را در مقابل تیرهای دشمنان قرار می دادند.
آیت الله جاودان خاطرنشان کرد: اگر قلب انسان تطهیر شود کبوتر مشیت الهی در آن لانه کرده و آدمی به مقام تسلیم می رسد، آنگاه روز قیامت که حساب و کتاب اعمال انسان هزاران سال طول می کشد و آدمی در منازل مختلف منتظر می ماند، به خواست الهی بدون حساب وارد بهشت می شود.
اقسام مردم در زمان امام حسین(ع)
اینان هیچ اطلاعی نسبت به واقعیت این افراد نداشتند و اطلاعاتشان چه نسبت به رهبر قیام مخالف و چه نسبت به حاکم نظام موجود، فقط از طریق دستگاه اموی بود.
[=13px] هر قیام و حرکتی برای تغییر نظام اجتماعی دو رکن دارد، یک؛ رهبری، دو؛ حضور حداکثری مردم در صحنه و این هم بر محور سه زمینه است یک؛ اعتماد نسبت به رهبری، دو؛ همسو بودن هدف رهبری باهدف اکثریت مردم در صحنه و سه؛ همسو بودن دیدگاه رهبری و اکثریت مردم در صحنه نسبت به فساد نظامی که سر کار است. به حسب ظاهر اگر این سه زمینه فراهم باشد، یک قیام نتیجه بخش است والا اگر هر کدام اینها نباشد، آن قیام به نتیجه مطلوب نخواهد رسید.
اقسام مردم در زمان امام حسین(ع)
ما به این مناسبت وارد بحث افرادِ آن زمان و زمین، چه از نظر زمانی و چه جغرافیایی شدیم و گفتیم که میتوان مردم آن زمان را در رابطه با قیام امام حسین(ع) به سه دسته تقسیم کرد؛
معتقدان و یاران راستین
دسته اول کسانی که معتقد بودند امام حسین حق است و دستگاه بنی امیه باطل است. کمال اعتماد را هم به امام حسین داشتند و نسبت به این نظریه و اعتقادشان هم عملاً پایدار بودند، اینها عده قلیلی بودند که در صحنه کربلا آمدند و اکثر آنها هم شهید شدند.
معتقدانِ عافیتطلب
دسته دوم کسانی بودند که معتقد بودند حسین(ع) حق است و تشکیلات اموی باطل و فاسد است، قلباً به این اعتقاد داشتند، اما بر اثر اموری از قبیل تهدید و تطمیع و تحمیق و امثال اینها، خودشان را کنار کشیدند و یا حتی ظاهراً مخالف امام حسین شدند، ولی قلباً به امام حسین اعتقاد داشتند.
بیشتر افراد عراق، بصره و کوفه اینچنین بودند. لذا اینها روی عقیدهشان نایستادند و بعد هم پشیمان شدند. چون اکثر افراد عراق اینچنین بودند و در نتیجه اکثریت مردم، در صحنه نیامدند. لذا این قیام به حسب ظاهر نباید نتیجه داشته باشد.
جاهلان و دستپرودههای امویان
دسته سوم که آخرین جلسه وارد آن شدم، کسانی بودند که اصلاً شناختی نسبت به امام حسین نداشتند، نه امام حسین را میشناختند و نه معاویه را، یعنی شناخت صحیح نسبت به اینها نداشتند و هرچه که درباره رهبر این قیام، یعنی امام حسین و از آن طرف هر چه که درباره حاکم آن موقع نظام مثل معاویه و یزید به دستشان رسیده بود، از طریق همین طائفه اموی فاسد بود.
اینان هیچ اطلاعی نسبت به واقعیت این افراد نداشتند و اطلاعاتشان چه نسبت به رهبر قیام مخالف و چه نسبت به حاکم نظام موجود، فقط از طریق دستگاه اموی بود.
اکثر افراد شام، اینطور بودند، یعنی در آن زمان و آن زمین اکثر افراد هیچ خبری نداشتند و حکومت هم با آن ابزارهایی که ایجاد کرده بود، کمال سوء استفاده را از این مردم کردند. حاکمان برای تحکیم حکومت خودشان و برای نرفتن مردم به سمت بنی هاشم با سه ابزار کار میکردند، تطمیع که بین مردم پول پخش میکردند، تهدید که آنها را در چند رابطه تهدید میکردند و تحمیق که بعد توضیح می دهم.
مقدمه: اولین کتاب تاریخ شیعی
حالا میخواهم وارد بحثم شوم، مقدمتاً یک مسئله تاریخی را میگویم و بعد وارد بحث میشوم. میگویند که در بین تاریخ نگاران و وقایع نگاران شیعه، اولین کسی که وقایع نگاری کرد و همه هم او را می شناختند و سرشناس بود، سلیم بن قیس هلالی است.
این شخص کوفی است و پنج نفر از ائمه را درک کرده است، علی(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، امام زین العابدین(ع) و امام باقر(ع) را درک کرده است و به ذهن من می آید که حدوداً در سال نود هجری وفات کرده است.
خوب دقت کنید، چون میخواهم مطلب مهمی بگویم. او در دوران امام سجاد(ع) از ترس حجاج بن یوسف ثقفی رفت و مخفی شد و در مخفیگاهش هم مرد. کتابی که او نوشته است و گاهی از آن به اصل سلیم بن قیس تعبیر میکنند، اولین کتابی است که در شیعه تألیف شده است و در میان علمای شیعه و سنی معروف است.
مدح کتاب سلیم از زبان بزرگان
علمایی مثل اباعبدالله نعمانی، عالم معروف قرن چهارم، از شاگردان مرحوم کلینی و صاحب کتاب غیبت نعمانی میگوید همه علما و راویان حدیث شیعه اتّفاق نظر دارند که کتاب سلیم بن قیس یکی از بزرگترین و قدیمیترین اصول است. آنچه که در این کتاب آمده است یا مستقیماً از امیرالمؤمنین گرفته شده است یا از سلمان و ابوذر و مقداد و مانند آنها که از رسول خدا و امیرالمؤمنین حدیث گرفتند.
می خواستم این نکته را بگویم که از چه کتابی نقل میکنم. چون او در آن دوران حاضر بوده است، مطلب را از او نقل میکنم.
سخنرانی امام حسین(ع) در منا، دو سال پیش از قیام عاشورا
سلیم بن قیس هلالی کوفی میگوید سنه پنجاه و هشت هجری در ماه ذی الحجه به مکه رفتم و در منا دیدم که امام حسین از تمام علما، شخصیت ها، صحابی، انصار، مهاجرین و کسانی که مختصر نفوذی در مردم داشتند، به تعبیر ما امام جمعه ها، پیش نمازها، دعوت کرده است. تمام اینها را در ذی الحجه سال پنجاه و هشت هجری زیر چادری دعوت کرده است که بیایید من حرف دارم.
من در بعضی از این نقل ها دیدم که آنها خیلی زیبا قضیه را نقل میکنند، میگویند که حضرت بیش از هزار نفر را دعوت کرد، از آنچه که مورخین گفته اند مسلم است که هزار نفر جمعیت بوده است، امام حسین در آنجا یک سخنرانی کرده است، بحث من روی این سخنرانی است.
سال پنجاه و هشت هجری، یعنی دو سال قبل از مردن معاویه، چون معاویه در ماه رجب سال شصت مرد و امام حسین(ع) همان اواخر رجب از مدینه حرکت کرد و سوم شعبان وارد مکه شد و تا یوم الترویه آنجا بود و بعد در ماه ذی حجه از آنجا به سمت عراق حرکت کرد. دقیقاً حرکت امام حسین از مکه به سمت عراق دو سال قبل از این خطبه حضرت در منا است، حالا من میخواهم این خطبه را بحث کنم که ببینید امام حسین در این خطبه چه میگوید.
شناخت عمیق امام از جریانات پیش از همه
اصلاً اینجا بحث یزید مطرح نیست؛ معاویه هنوز زنده است. ولی بروید ببینید امام حسین چه میگوید؟ این که برخی میگویند امام حسین عجولانه حرکت کرد به خاطر بیاطلاعی است! وقتی امام حسین بر سر کار آمد، بنا گذاشت که این رژیم را واژگون کند. این واقعیت تاریخی عامه و خاصه ندارد؛ همه این خطبه را نوشته اند.
شما اگر مراجعه کنید می بینید مسعودی این خطبه را نقل میکند، ابن ابی الحدید نقل میکند، حالا بخش به بخش که میرسم اینها را میگویم، خیال نکنید که فقط از شیعه نقل میکنم.
معاویه به دنبال «براندازی دین» بود
میخواهم بحث مهمی را بگویم که مورد نظرم هست و جلسه گذشته هم مدخل بحث من شد، اگر نظرتان باشد گفتم که اقامه نماز جمعه در چهارشنبه به قصد براندازی اسلام بوده است. حالا میخواهم قضیه ای تاریخی را برایتان نقل کنم. میخواهم این قضیه را از مسعودی که معروف است و مورخی قویتر از او نداریم، نقل کنم. البته ابن ابی الحدید هم به این مسئله اشاره کرده است.
مسعودی در مروج الذهب، جلد دوم صفحه دویست وشصت وشش، در ذیل احوال مأمون میگوید: مطرّف بن مغیره گفت من و پدرم در شام میهمان معاویه بودیم. پدرم زیاد در دربار معاویه تردد میکردد و با او رفیق بود. ثنای او را میگفت و از او تعریف میکرد، به قول ما رفیق جونجونی بودند.
مطرّف میگوید: شبی از شب ها اینها با هم جلسه خصوصی داشتند، پدرم از نزد معاویه برگشت، ولی زیاد اندوهگین و ناراحت بود. من از پدرم پرسیدم که چرا ناراحتی؟ تو که پیش رفیق قدیمی ات رفته بودی! هر شب میرفتید و با هم می نشستید و می گفتید و می خندیدید. چرا امشب اوقاتت تلخ است؟ گفت: این مرد، یعنی معاویه، مردی بسیار بد، بلکه پلیدترین مردم روزگار است!
مذاکره معاویه با دوستش در خلوت
چه شد که این رفیق چندین ساله یک مرتبه اینطور شد؟ گفتم: مگر چه شده است؟ گفت: من به معاویه پیشنهاد کردم اکنون که تو به مراد خود رسیدی و دستگاه خلافت اسلامی را صاحب گشتی، بهتر است که در آخر عمری با مردم به عدالت رفتار مینمودی و با بنی هاشم این قدر بد رفتاری نمیکردی! بالأخره آنها ارحام تو هستند و اکنون چیزی برای آنها باقی نمانده است که بیم آن داشته باشی که بر تو خروج کنند.
اینها راخوب دقت کنید، یعنی معلوم بود که تو زدی و بستی و گرفتی برای این که رقیب را ازمیدان به در کنی، حالا دیگر کسی نیست که مردم بخواهند به سوی او بروند و او را در مقابل تو عَلَم کنند، صریح به او میگوید الان یک رهبر مخالف که بتواند در جامعه با دستگاه تو مخالف باشد، وجود ندارد.
جواب معاویه چیست؟ بروید در مروج الذهب نگاه کنید! سراغ ابن ابی الحدید برود! نمیگویم سراغ ناسخ التواریخ بروید که بگویید اعتبار ندارد و نویسنده اش شیعه است.
معاویه گفت: «هیهات، هیهات، ابوبکر خلافت کرد و عدالت گستری نمود و بیش از این نشد که بمُرد و نامش هم از بین رفت و نیز عمر و عثمان همچنین مردند با این که با مردم نیکو رفتار کردند، اما جز نامی باقی نگذاشتند و هلاک شدند. ولی برادر هاشم هر روز پنج نوبت به نام او در دنیای اسلام فریاد میکشند «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ»». ببینید چه قدر خبیث است که حتی نمیخواهد اسم پیغمبر را ببرد. جمله بعدی را گوش کن «فَأَیُّ عَمَلٍ یَبْقَى بَعْدَ هَذَا لَا أُمَّ لَکَ» فحش میدهد، بگو ببینم دیگر با این وضع چه عملی باقی میماند(«لَا أُمَّ لَکَ» در عربها یعنی ایبی مادر) «لَا وَ اللَّهِ إِلَّا دَفْناً دَفْناً»(بحارالأنوار، ج33، ص1) به به خدا قسم، جز این که نام این پیغمبر باید دفن شود و اسم او هم از بین برود. این قضیه را مسعودی از کتاب موفقیات زبیر نقل میکند که آن هم از اصول معتبر است.
آیا بحث معاویه بر سر حکومت است؟!
من اینجا مطالب مهمی برای گفتن دارم. او چه میخواهد بگوید؟ آیا بحث حکومت است؟ کسی که بخواهد چنین حرفی بزند، خیلی باید حمارالله باشد. اینجا اصلاً به حکومت کاری ندارد، مسئله این نیست که نمی خواهد بنی هاشم به حکومت برسند، نه، بحث چیز دیگری است. میگوید اسلام باید برچیده شود، اسلام باید از بین برود. آیا او دنبال تغییر حکومت است به این معنا که حکومت دست آنها نباشد دست ما باشد؟
خواست معاویه: «سلطنت موروثی به جای خلافت»
نه، او دنبال چیز دیگری است، او میخواهد خلافت اسلامی برود و به جایش سلطنت آن هم به نحو موروثی بیاید و دیدید که راجع به پسرش هم میخواست همین کار را کند و بعد هم صحبت تغییر احکام شرعی است. جلسه گذشته اقامه نماز جمعه در چهارشنبه را گفتم، این هم رودربایستی بود که نماز جمعه را چهارشنبه خواند والا آن را هم نمیخواند. کسی مختصر شعور داشته باشد میفهمد.
این از اوضاع پدر بود، پسر که دیگر هیچ، او غوغا کرده است، من فعلاً به او کاری ندارم، او همه اعتقاداتش را بیرون ریخت، اما معاویه اعتقادش را آخر شب که با رفیقش نشسته بودند، به او ابراز کرد.
امام تمام حرکات دشمن را زیر نظر داشت
امام حسین عجولانه حرکت کرد؟ مدبرانه نبود؟ حساب شده نبود؟ در حسابش اشتباه کرده بود؟ امام حسین نابغه تاریخ است، زمان پدرش، زمان امام حسن(ع) و زمان خودش، تمام این حرکات معاویه را زیر نظر داشت، ته دل او را خوانده بود، این که وقتی آمدند گفتند«وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَام»، اگر مردم به سرپرستی مثل یزید مبتلا شوند، باید فاتحه اسلام را خواند به خاطر یزید بود؟
نه آقا، بینش امام حسین نسبت به این خاندان بود، اصلاً من اثبات میکنم که این بینش نسبت به پدرش معاویه بود. چون امام حسین آن موقع از نظر الهی مأموریت نداشت، پدرش امیرالمؤمنین هست، امام حسن هست، او وظیفه ای ندارد والا همان موقع میخواست این خاندان را سرنگون کند، امام حسین نمیخواست معاویه یک آن سر کار بماند، امام حسین چنین موجودی بود. دقیقاً بررسی کرده بود که این چه خبیثی است و چه کثیفی است و میخواهد ریشه اسلام را بکند. امام حسین اینها را میدانست و این مطلب را جاهای مختلف هم گفته است.
هدف امام، خلافت هم نبود
گام اشتباه برخی همین جا است که تا آخر هم کج رفته اند. رج رفته اند، اما کج رفته اند! آیا هدف امام حسین این بود که بر سر کار بیاید؟ اصلا و ابدا. نفهمیدی هدف امام حسین چه بوده است. هدفش بقای اسلام بود، خودش هم گفته است، حتی زمان معاویه هم عقیدهاش این بود که این خبیث باید از بین برود، بحث یزید نیست، چرا عوضی رفتی؟ میگفت این طایفه ضد اسلام هستند، ظاهرشان را نگاه نکن! ظاهر اسلامی و همه چی دارند، در محراب هم می ایستند، امّا اینها ظاهر فریبی است.
ببینید معاویه چه طور تند برمیگردد و به این رفیقش میگوید «لَا أُمَّ لَکَ» ای بی مادر، ای ولد الزنا «فَأَیُّ عَمَلٍ یَبْقَى بَعْدَ هَذَا» وقتی روزی پنج بار اسم پیامبر را در مأذنه ها میبرند، دیگر آدم نمیتواند کاری کند، میگوید «لَا وَ اللَّهِ إِلَّا دَفْناً دَفْناً» باید این نام دفن شود، حرفش صریح است.
امام میدانست پایان این راه شهادت است
امام حسین میدانست که کشته میشود، چون من اینها را قبلاً بحث کرده ام دیگر تکرار نمی کنم. هر کسی هم که به سپاه امام می آید، حضرت به او میگوید از پول و ریاست و اینها خبری نیست، فقط کشته شدن است، انشاءالله بعد به دلیلش میرسم.
امام حسین(ع) از هیچ کس هم دست بردار نیست، اگر عثمانی باشد، میگوید بیا کشته شو، نصرانی باشد میگوید بیا کشته شو، ای بابا دائم میگوید کشته شو، چرا کشته شوم؟ چه ثمرهای دارد؟ انشاءالله بعداً ثمرهاش را میگویم. این کشته شدن برای آن هدفی که امام حسین داشت مؤثر بود، برای امام حسین کشتن ها مؤثر نبود.
اگرهمه آنهایی که در کربلا در مقابل امام حسین بودند، کشته میشدند، به نظر بنده امام از نظر رسیدن به هدفش پیروز نبود، درست برعکس میگویم. هر یک از صحاب حضرت که کشته میشد، حضرت به هدف نزدیک می شد. شاید با شما اینطوری راجع به کربلا بحث نکرده باشند، شما این حرفها را جایی شنیدید؟ برای اولین بار گوش کنید. من همه اینها را اثبات میکنم.
علی اکبر (ع) اولین شهید کربلا + مداحی
علی اکبر، در گفتار و وجاهت و تناسب اندام و خلق و خوی همانند جدش رسول خدا(ص) بوده است. روزی معاویه از اطرافیان خود پرسید: به نظر شما چه کسی سزاوارتر است به ...
[=13px] «علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب »، در اوایل خلافت عثمان بن عفان به دنیا آمد. وی از جدش علی بن ابی طالب علیه السلام روایت نموده است: مادرش« لیلی» دختر« ابی مرة بن عروة بن مسعود ثقفی » است.
علی اکبر، در گفتار و وجاهت و تناسب اندام و خلق و خوی همانند جدش رسول خدا(ص) بوده است.
روزی معاویه از اطرافیان خود پرسید: به نظر شما چه کسی سزاوارتر است به خلافت؟ اطرافیان پاسخ دادند: تو. معاویه گفت: نه سزاوارترین مردم به خلافت علی بن الحسین است؛ چرا که جدش رسول خداست و در وی شجاعت بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و زیبایی ثقیف موج می زند.
کنیه آن حضرت « ابوالحسن » و لقبش علی اکبر است. زیرا بنابر صحیح ترین اقوال درباره سن آن حضرت، وی بزرگترین فرزند امام حسین علیه السلام است. برخی سن مبارک ایشان در هنگام شهادت بیست و پنج سال نوشته اند. ولی این قول مشهورتر است .
از بنی هاشم علی اکبر اولین کسی است که در کربلا به شهادت رسیده است.
خواب امام حسین علیه السلام
در توقفگاه قصر بنی مقاتل، امام حسین علیه السلام به جوانان خاندان خود دستور داد آب بردارند و سپس در آخر شب به کاروان دستور حرکت داد. امام همچنان که بر روی اسب بود، اندک خوابی او را فرا گرفت و پس از این که بیدار شد، چند بار گفت:« انالله و انا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین »
فرزندش علی اکبر پیش آمد و گفت:« ای پدر، چرا حمد خدا به جا آوردی و « انا لله و انا الیه راجعون » گفتی؟ »
فرمود:« پسرم. لحظهای به خواب رفتم و در خواب، اسب سواری را دیدم که میگفت:« این گروه میروند و مرگ نیز به سوی آنها می رود.»
دانستم که او همان جان ماست که خبر مرگ ما را میدهد.»
علی اکبر گفت:« پدر جان! خداوند برای ما بدی پیش نیاورد. مگر ما بر حق نیستیم؟»
فرمود:« چرا، سوگند به آن خدایی که بازگشت بندگان به سوی اوست، ما بر حق هستیم.»
علی اکبر گفت:« پس باکی نداریم از این که بر حق بمیریم.»
امام حسین علیه السلام به او فرمود:« خدایت بهترین پاداشی که فرزند از پدر خود می برد به تو عنایت کند.»
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی *** تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او عمری ستانم جاودان *** او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ
مبارزات حضرت علی اکبر در روز عاشورا
علی اکبر در روز عاشورا پس از آن که از پدرش اجازه مبارزه گرفت، به سپاه کوفه حمله کرد، و چنین رجز خواند:« من علی، پسر حسین فرزند علی هستم. به خدا سوگند که ما به رسول خدا از همه کس نزدیک تریم. آن قدر با نیزه با شما بجنگم که نیزه ام خم شود.
از پدرم حمایت می کنم و با شمشیر بر شما ضربتی فرود می آورم که زیبنده جوان هاشمی علوی است. پسر زیاد کجا و حکمکردن درباره ما کجا.»
وی چندین بار بر سپاه دشمن تاخت و بسیاری از سپاهیان کوفه را کشت.
روایت شده است که آن بزرگوار با این که تشنه بود، 120 نفر را کشت. آن گاه نزد پدر آمد و در حالی که زخم های زیادی برداشته بود، گفت:« ای پدر، عطش مرا کشت و سنگینی سلاح مرا به زحمت انداخت. آیا جرعه آبی هست که توان ادامه رزمیدن با دشمنان را پیدا کنم؟» امام علیه السلام گریست و فرمود:«آه، پسرم! اندکی دیگر به مبارزه خود ادامه بده. دیری نمی گذرد که جد بزرگوارت، رسول خدا، را زیارت کنی، و او تو را از آبی سیراب کند که هرگز احساس تشنگی نکنی.»
برخی از مورخان نوشته اند امام علیه السلام به او فرمود:« پسرم! زبان خود را نزدیک بیار!» و سپس زبان او را در دهان گرفت و مکید، آنگاه انگشتری خود را به او داد و فرمود:« آن را در دهان بگذار و به سوی دشمن بازگرد. امیدوارم که هنوز روز به پایان نرسیده، جدّت رسول خدا جامی به تو بنوشاند که هر گز تشنه نگردی.»
علی اکبر به میدان بازگشت و این رجز را خواند:« جنگ است که جوهر مردان را آشکار می سازد. درستی ادعاها پس از جنگ ظاهر میشود. به خدای عرش سوگند، که از شما جدا نگردم مگر آن که تیغهای شما غلاف شود.»
و همچنان رزمید تا آن که تعداد افرادی که به دست او به هلاکت رسیدند به 200 نفر رسید.
کیفیت شهادت حضرت علی اکبر
پس از حملات پی در پی علی اکبر به سپاه دشمن و کشته شدن بسیاری از آنان، دشمن از کثرت کشته شدگان به خروش آمده بود.
لشگریان عمر بن سعد از کشتن علی بن الحسین پرهیز می کردند، ولی « مرة بن منقذ عبدی » که از دلاوری های او به تنگ آمده بود، گفت: گناه همه عرب بر گردن من اگر این جوان بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننشانم!
پس علی اکبر به او رسید در حالی که بر آن سپاه حمله ور بود. مرة بن منقذ راه را بر او گرفت و با نیزه ای او رااز اسب بر زمین انداخت، آن گروه در اطراف او جمع شدند و با شمشیر پاره اش کردند!
بعضی نقل کرده اند که مرة بن منقذ ابتدا با نیزه به پشت او زد و بعد با شمشیر ضربتی به فرق آن بزرگوار وارد کرد که فرق مبارکش شکافت و او دست به گردن اسب خود انداخت، ولی اسب که ظاهراً خون روی چشمانش را گرفته بود او را در میان سپاه دشمن برد و دشمن از هر طرف بر او تاخت و بدن مبارکش را پاره پاره کرد.
در این هنگام بود که فریاد زد: السلام علیک یا ابتاه! این جدم رسول خداست که مرا سیراب کرد و او امشب در انتظار توست.
تو را سلام می رساند و می گوید: در آمدنت به نزد ما شتاب کن. و آن گاه فریاد زد و به شهادت رسید.
امام حسین (ع) در سوگ حضرت علی اکبر
روز عاشورا پس از شهادت علی اکبر، امام حسین علیه السلام بر بالین فرزندش آمد، صورت به صورتش نهاد و گفت:« خدا بکشد گروهی را که تو را کشتند، گستاخی را از حد گذراندند و حرمت رسول خدا را شکستند. پس از تو خاک بر سر دنیا باد!» صدای گریه امام بلند شد، به گونه ای که کسی تا آن زمان نشنیده بود.
آن گاه سر علی را بر دامان گرفت و در حالی که خون از دندانهایش پاک میکرد، بر صورتش بوسه زد و گفت:« فرزندم! تو از محنت دنیا آسوده شدی و به سوی رحمت جاودانه حق رهسپار گشتی. پدرت پس از تو تنها مانده است، ولی به زودی به تو ملحق خواهد شد.»
در این هنگام زینب کبری با شتاب از خیمه بیرون آمد، در حالی که فریاد می زد:« ای برادرم، و ای پسر برادرم!» و خود را بر روی علی اکبر افکند.
امام حسین علیه السلام او را بلند کرد و به خیمه بازگرداند، و به جوانان دستور داد جسد علی را از میدان بیرون ببرند. آنان پیکر علی اکبر را در برابر خیمه ای که در مقابل آن مبارزه می کردند بر زمین نهادند.
امام حسین علیه السلام محزون و دلشکسته به خیمه بازگشت. سکینه پیشش آمد و سراغ برادرش را گرفت. امام خبر شهادت او را به دخترش داد. سکینه در حالی که فریاد میزد، خواست از خیمه خارج شود. امام حسین علیه السلام اجازه نداد و فرمود:« ای سکینه! تقوای خدا پیشه کن و شکیبا باش!»
سکینه گفت:« ای پدر! کسی که برادرش را کشته اند چگونه صبر کند؟!»
منبع: شفاف
باز این چه شورش است که در خلق عالم است
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
[SPOILER]جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
پروردهٔ کنار رسول خدا حسین
کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او زار میگریست
خون میگذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمهٔ سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون بیستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت
یک شعلهٔ برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیمابوار گوی زمین بیسکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقه دریای خون شدی
گر انتقام آن نفتادی بروز حشر
با این عمل معاملهٔ دهر چون شدی
آل نبی چو دست تظلم برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند
برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسلهٔ انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید
زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
پس آتشی ز اخگر الماس ریزهها
افروختند و در حسن مجتبی زدند
وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشهٔ ستیزه در آن دشت کوفیان
بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید
بر حلق تشنهٔ خلف مرتضی زدند
اهل حرم دریده گریبان گشوده مو
فریاد بر در حرم کبریا زدند
روحالامین نهاده به زانو سر حجاب
تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب
چون خون ز حلق تشنهٔ او بر زمین رسید
جوش از زمین بذروه عرش برین رسید
نزدیک شد که خانهٔ ایمان شود خراب
از بس شکستها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند
طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید
باد آن غبار چون به مزار نبی رساند
گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه در خم گردون به نیل زد
چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش
از انبیا به حضرت روحالامین رسید
کرد این خیال وهم غلط کار، کان غبار
تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دلست و هیچ دلی نیست بیملال
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یک باره بر جریدهٔ رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر
دارند شرم کز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق به در آید ز آستین
چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک
آل علی چو شعلهٔ آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت
گلگون کفن به عرصهٔ محشر قدم زنند
جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا
در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز
آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بیقرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بیعماری و محمل شتر سوار
با آن که سر زد آن عمل از امت نبی
روحالامین ز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد
شور و نشور و واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند
هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد
هرجا که بود آهوئی از دشت پا کشید
هرجا که بود طایری از آشیان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت ز یاد رفت
چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بیاختیار نعرهٔ هذا حسین او
سر زد چنانکه آتش از او در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول
رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول
این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقه محیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون حسین توست
این خشک لب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین توست
چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد
کای مونس شکسته دلان حال ما ببین
ما را غریب و بیکس و بیآشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطهٔ عقوبت اهل جفا ببین
در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان
واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین
نی نی ورا چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین
تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزهها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام
یک نیزهاش ز دوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان به خاک معرکهٔ کربلا ببین
یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد
کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد
خاموش محتشم که از این حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
خاموش محتشم که از این شعر خونچکان
در دیده اشگ مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم که از این نظم گریهخیز
روی زمین به اشگ جگرگون کباب شد
خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست
دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب
از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین
جبریل را ز روی پیمبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطائی چنین نکرد
بر هیچ آفریده جفائی چنین نکرد
ای چرخ غافلی که چه بیداد کردهای
وز کین چها درین ستم آباد کردهای
بر طعنت این بس است که با عترت رسول
بیداد کرده خصم و تو امداد کردهای
ای زادهٔ زیاد نکردهست هیچ گه
نمرود این عمل که تو شداد کردهای
کام یزید دادهای از کشتن حسین
بنگر که را به قتل که دلشاد کردهای
بهر خسی که بار درخت شقاوتست
در باغ دین چه با گل و شمشاد کردهای
با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو
با مصطفی و حیدر و اولاد کردهای
حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن
آزردهاش به خنجر بیداد کردهای
ترسم تو را دمی که به محشر برآورند
از آتش تو دود به محشر درآورند[/SPOILER]
عباس(ع) در وفاداری و ادب نمونه آفرینش است
فرمودند: «لعنت خدا بر تو و اماننامهات باد! . . . آیا به ما امان میدهی، در حالی که پسر پیامبر خدا در امان نیست؟!»
[=13px] عباس، علمداری که عشق به او مسلمان و غیرمسلمان نمی شناسد و چه بسیار آزادگانی که مسلمان نبودند و با عشق ابالفضل(ع) مسلمان شده و به آیین تشیع گرویدند.
ما این همه عشق و ارادت حاصل کدام وجه شخصیتی این بزرگمرد تاریخ است که پس از گذشت قرنها از حماسه آفرینی اش همچنان یاد او آرامبخش دلهاست و گره های زندگی مؤمنان به عنایت این باب الحوائج باز میشود؟! در این فراز کوتاه ارادتمندان حضرت عباس(ع) از مهمترین شاخصه های اخلاقی ایشان می گویند.
عشق ارمنی ها به حضرت عباس(ع)
یکی از جالب ترین دسته های عزاداری در ایام محرم، هیأت ارمنی های ارادتمند به سیدالشهدا(ع) و یاران ایشان است. این هیأتها در جای جای ایران با جمع شدن در یک مکان و دادن نذری های مختلف با شیعیان داغدار هم آوایی می کنند. در یکی از برنامه های عزاداری محله ارمنی نشین ویلا در تهران با یانیس وارطانیان روبرو می شوم و با او در مورد شخصیت حضرت عباس(ع) گفت و گو می کنم.
وی از عشق و علاقه اش به حضرت عباس(ع) چنین می گوید: دوستان مسلمان و شیعه بسیاری در تهران دارم که بارها از ارادت خود به ایشان می گفتند، من هم گرهی در کار داشتم که به حضرت عباس(ع) متوسل شدم و به عنایت ایشان مشکلم حل شد. این هموطن ارمنی در مورد مهمترین شاخصه اخلاقی حضرت ابوالفضل(ع) می گوید: ایمان، ادب و وفاداری ایشان مثال زدنی است و به باور من هیچ برادری در آفرینش تا این حد نسبت به برادر خویش وفا و ادب نداشته و نخواهد داست.
وارطانیان تصریح می کند: شخصیت حضرت عباس(ع) برای من یک الگوی تمام عیار است.
مهمترین درس اخلاقی زندگی علمدار کربلا
علیرضا پناهی دوست دیگری است که مشغول آماده کردن سقاخانه ای به نام حضرت عباس(ع) است.
او می گوید: حضرت ابالفضل(ع) هرگز از فرمان ولی و حجت خدا امام حسین(ع) سرپیچی نکرد و حتی تا لحظه شهادت ایشان را به عنوان برادر خطاب نکرد. پناهی تأکید می کند: ولایتمداری و توجه به حمایت از ولی خدا در رأس تفکر حضرت عباس(ع) قرار داشت و این برای ما درس بزرگی است که به عنوان پیرو حضرت پشتیبان ولایت باشیم.
علمداری که محبتش مرز ندارد
جوان دیگری هم در گوشه ای دیگر به آماده کردن پرچمهای عزای حسینی مشغول است، او خودش را حسینی معرفی می کند. از وی می پرسم، چه نکته ای در شخصیت حضرت عباس(ع) موجب شده خیل مسلمان و غیر مسلمان ایشان را دوست دارند؟
این دانشجوی دندانپزشکی می گوید: هر ارادتمند و عاشقی، حضرت عباس(ع) را دوست دارد و توسل به ایشان آرامش بخش است. حسینی ادامه می دهد: عباس(ع) نمونه وفاداری و ادب نسبت به ولایت است.
وی تأکید می کند: عباس(ع) ستون اصلی حفظ کاروانیان کربلاست و تا زمانی که ایشان زنده بود هرگز دشمن به خود اجازه نداد به خاندان عترت بی حرمتی کند، بنابراین می بینیم که شخصیت عباس(ع) تنها در دفاع از ولایت خلاصه نمی شود. او تصریح می کند: عشق به حضرت ابوالفضل(ع) مرز ندارد و سیره و مشی اخلاقی و شجاعت و دلاورمردی های ایشان الگوی همه آزادگان جهان است.
اباالفضل(ع) ذوب در ولایت بود
گفت و گوهای برخی محبان و ارادتمندان حضرت عباس(ع) از نظر شما گذشت، حجت الاسلام والمسلمین صدیقی امام جمعه موقت تهران نیز در مورد ابعاد شخصیتی حضرت ابوالفضل(ع) می گوید: عباس(ع)، جلوه عشق و ایثار، تبلور رادمردی، صفا و وقار، و تجسم شجاعت، شهامت و کرامت است.
وی ادامه می دهد: عباس(ع) در میان حماسه آفرینان کربلا و شهیدان تاریخ، از چنان جایگاه بلند و مکانت والایی برخوردار است که به گفته سیدالساجدین(ع)، برای عباس(ع)، نزد خداوند، منزلتی است که همه شهدا در روز قیامت، به ایشان غبطه می خورند.آن حضرت از آغاز قیام اباعبدا... الحسین(ع) همراه و همدل ایشان و هنگامه نبرد کربلا، پرچمدار سپاه بودند.
این استاد اخلاق در ادامه به شرایط پرتلاطم کربلا اشاره و تصریح می کند: در آستانه شب عاشورا، در جمع همراهان حسین(ع)، هنگامی که امام از آنها خواسته بود تا بروند و ایشان را تنها بگذارند؛ حضرت عباس(ع) نخستین فردی هستند که با جملاتی سرشار از عشق و ایمان و آکنده از ایثار، همگامی و جانفشانی خویش را در برابر حجت خدا اعلام کردند. حتی شمربن ذیالجوشن، در کربلا برای عباس(ع) و سه برادرش، اماننامه آورد و ایشان در آغاز، حتی از رویارویی با شمر، نفرت داشتند و در رد پیشنهاد سفاهتآمیز او، شکوهمند و استوار فرمودند: «لعنت خدا بر تو و اماننامهات باد! . . . آیا به ما امان میدهی، در حالی که پسر پیامبر خدا در امان نیست؟!» بنابراین می بینیم که آن حضرت ذوب در ولایت بود و سخن حجت خدا را بر هر چیزی مقدم می دانست و این برای ما درس است.
وفاداری را از عباس(ع) بیاموزیم
امام جمعه موقت تهران در ادامه به رشادتهای حضرت عباس(ع) اشاره و خاطرنشان می کند: در شجاعت و دلاوری هیچ فردی همپای ایشان نبود و در هنگامه نبرد کربلا هیچ جنگاوری یارای جنگیدن با حضرت را نداشت و در مقام و منزلت دلیرمردی های حضرت عباس(ع) همین بس که در زیارت ناحیه مقدسه درباره ایشان آمده است: «سلام بر ابوالفضل عباس، فرزندان امیر مؤمنان؛ از خود در گذرنده با جان برای برادر، برگیرنده از دیروزش برای فردایش، فدایی او، نگهدارنده، کوشنده برای رساندن آب به او و کسی که دستهایش بریده شد! خداوند، قاتلانش «یزیدبن رقاد حیتی» و «حکیمبن طفیل طایی» را لعنت کند!» بنابراین بر ماست که وفاداری را از این بزرگمرد تاریخ بیاموزیم.
زیر این صندوق چوبی، اتاقک مقبره ای قرار دارد که پیکر پاک مولا و سرورمان حضرت ابوالفضل العباس (ع) در آن آرمیده است.
بر روی مضجع مطهر و مبارک فرزند با کرامت امیرمومنان، حضرت ابوالفضل العباس (ع) صندوقی چوبی و خاتم کاری شده از بهترین انواع چوب ساج قرار داده شده است که دارای طول 3 متر، عرض 2.20 و ارتفاع 2 متر می باشد. به گزارش شفقنا درون این صندوق، صندوق چوبی میناکاری شده ی دیگری قرار دارد که با نقوش هندی مزین شده و به این آیه منور قرآن کریم مزین گردیده است:
"بسم الله الرحمن الرحیم : هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئًا مَّذْکُورًا" (سورة الإنسان - آیة 1)
"آیا زمانى طولانى بر انسان گذشت که چیز قابل ذکرى نبود"
زیر این صندوق چوبی، اتاقک مقبره ای قرار دارد که پیکر پاک مولا و سرورمان حضرت ابوالفضل العباس (ع) در آن آرمیده است.
در اینجا قطعه ای از سنگ مرمر مستطیلی شکل دیده می شود که بر این مقبره شریف و در طول بقعه حرم قرار گرفته و بر روی آن ابیات زیر نقش بسته است:
طاولی قـــــبة السماء اعتلاء واکسفى الشمس رفعة واجتلاء
در بلندی از گنبد آسمان فراتر برو و بلندی و شکوه آسمان را بپوشان.
انت للخلد صخرة اثبتـــــــــتها قوة الحـق فی الحــــیاة بنــــــاء
تو برای جاودانگی، صخره ای هستی که نیروی حق در زندگی ساختار آن را ثابت نگه داشته است.
فیک کنز الإیـــــــمان طلسُمه الله فضاعت فیه القــرون هــــباء
گنج ایمان در توست که طلسمش خداوند است و قرن ها بر آن گذشته است.
هو رمز البقاء فــــــی فلک لم یحو الا ما سوف یلقى الـــفــناء
او رمز ماندگاری فلک است و اگر او نبود قطعا فلک نابود می شد.
بطل الطـــف فیک والطف افق جاوز الافق أنجماً وســـــــــــمآء
قهرمان طف در توست و طف افقی است که از افق ستارگان و آسمان فراتر رفت.
ها هنا قد ثوى أبا الفضل دُنیاً تـــــــــسحر الروح روعة وصفــاء
آری در اینجا ابوالفضل العباس مسکن گزیده است دنیایی که روح را در شکوه و آرامش مجذوب خود می کند.
ها هنا مشرق العقـــیدة زهوُ بشـعاع غطى الوجــود ســــنـاءُ
اینجا محل طلوع عقیده است و دارای پرتوی است که وجود را سرشار از نور می کند.
چه مقامی دارد عباس و چه کرد در کربلا و به کجا رسید؟ کافیست سری به تاریخ بزنیم و عباس را در روایات جستجو کنیم. و چه زیبا جناب استاد «سید مهدی شجاعی» این کار را انجام داده است.
وقتی وارد حرم حضرت ابوالفضل شدم بغضم ترکید، دور تا دور صحن حرم را کلمنهای آب گذاشته بودند. شاید هر چهار، پنج متری یک کلمن بود. آنقدر زیاد بود که ناخودآگاه یاد صفت سقایت عباس میافتادی و میگریستی. و چقدر برای آب سخت بوده است زمانی که تیر بر قلب مشک عباس نشست. آبی که باهزاران امید و آرزو همراه عباس شده بود و برای رسیدن به کام تشنه لبان خیام سر از پا نمیشناخت، هر چند آرزو داشت عباس هم جرعهای از اومینوشید. آخر عباس خدای آب است. این یک جمله احساسی نیست، واقعا عباس خدای آب است. اگر جماعت مسلمین به گرد کعبه سرزمین حجاز طواف میکنند ولحظهای دور خانه خدایشان را خالی نمیگذارند آب هم اکنون گرد مضجع مبارک حضرت سقا در سرزمین کربلا حلقه زده و به دور سرداب ایشان طواف میکند. صبحها که به حرم میروی نمی را که در اثر مد از سنگهای کف صحن مبارکشان بالا زده حس میکنی. آری حرم عباس روی آب است و آب به دورحرم طواف میکند.
اما چه مقامی دارد عباس و چه کرد در کربلا و به کجا رسید؟ کافیست سری به تاریخ بزنیم و عباس را در روایات جستجو کنیم. و چه زیبا جناب استاد «سیدمهدی شجاعی» این کار را انجام داده است. داستان کتاب همان داستان معروف آب آوردن عباس است از شریعه فرات. نویسنده ماجرای آب ننوشیدن عباس را در مکالمهای که بین او و لشگر عقل شکل میگیرد به زیبایی هر چه تمامتر به تصویر کشیده است. در خلال همین ماجرا و ماجرای شهادت، با جابهجاییهای متعدد در زمان، گوشههایی از رخساره حضرت ابوالفضل را به مخاطب نشان داده است. از قبل از آفرینش بشر که خداوند حضرت حسین را خون خود قرار داد تا کشتی نجات بشریت باشد و حضرت عباس را دستگیر گمگشتگان و درماندگان و نجاتجویان تا دستهای استمداد و التجا را بگیرد و صاحبانشان را در کشتی رستگاری بنشاند، از تولد حضرت عباس و دلاوریهای نوجوانیاش تا کربلاو شهادتش همه را گفته تا معلوم شود چرا عباس در بهشت مقامی دارد که همه شهدا به آن غبطه میخورند. نکتهای که متن کتاب را روانتر کرده است و اشتیاق خواننده را برای به پایان رساندن داستان بیشتر میکند آن است که نویسنده با تغییرهای مکررزاویه دید و راوی ماجرا مخاطب خود را غافلگیر میکند. کتاب ده فصل دارد. همین که نام فصول را میبینی بغض میکنی: عباس علی، عباس امالبنین، عباس عباس، عباس سکینه، عباس مواسات، عباس زینب،عباس ادب، عباس حسین، عباس فرشتگان، عباس فاطمه. آری عباس امید همه آنها بود و همه آنها او را تحسین کردند. عباس علی همان عباسی است که امیرالمومنین بر دستها و بازوانش بوسه میزد. برای یاری حسینش با زنی با شهامت و شجاعت ازدواج کرد تا یلی دلاور و سلحشور به دنیا بیاورد. یلی که از همان نوجوانی حتی تحسین دشمن را در کارزار صفین برانگیخت. عباس امالبنین عباسی است که ادب را از مادرش آموخت. مادر ادبآفرین حضرت امالبنین که لایق ازدواج با بزرگترین مرد آسمانیِ بعد از رسول شد. وچه زیبا ماجرای خواب شیرینش و بله گفتن به خواستگاری امیرالمومنین را در این فصل تعریف کرده است. عباس عباس، عباسی است که از خود تهی شد و سرشار از حسین گردید. متن کتاب خیلی گویاتر از قلم ناقص من است : آنها که مرا به لقب قمر مفتخر ساختهاند نسبت میان ماه و خورشید را چه خوب میفهمیدهاند! من به طفیلی حسین آمدهام و به عشق حسین زیستهام. ...حسین آینه تمام نمای خداوند است و من همه عمر تاکنون کوشیدهام که آینه حسین بشوم. از خودم هیچ نداشته باشم، هیچ نباشم. از خودم خالی شوم و لبریز از حسین. فدایی حسین شوم. فنا در حسین شوم و آنچنان شوم که در آینه نیز جز تصویر حسین نبینم. عباس مشک را بر دوش میاندازد، دو دست به زیر آب میبرد و فرا میآورد تا پیش روی چشم.عجبا این تصویر اوست در آب یا حسین ؟! این درست همان لحظهای است که عباس یک عمر برای رسیدن به آن تلاش کرده است این که در آینه نیز جز تصویر حسین نبیند. اکنون دیگر چه نیازی به آب؟! اکنون او تشنه آب نیست. تشنه دیدار کسی است که تصویرش را در آب دیده است.» و اما عباس سکینه. عباس برای سکینه تجسم همه آرمانهای دستنیافتنی است.عسکینه عباس را فقط دوست ندارد، او را مرشد و مراد میشمرد و اگر درجواب« آب آب» بچهها میگوید: «عمو»، غلو و اغراق نیست. باور یقینآکنده سکینه است که به دستهای با کفایت عباس سیراب میشود. آنچه سکینه از عمو به بچهها میگوید و آنچه عباس هنگام بازگشت به خیام از سکینه به یاد میآورد به زیبایی در این فصل مقام سقایت عباس را به تصویر کشیده است. در عباس مواسات نبرد دلاورانه حضرت عباس با «مارد ابنصدیف ثعلبی» آمده است مارد کسی است مانند عمرابنعبدود که برگ برنده سپاه ابنسعد است وشمر او را در ابتدای جنگ روانه میدان میکند، که با ضربه علوی عباس هلاک میشود. عباس مواسات صبح عاشورا سه برادرش عبدالله، جعفر و عثمان را به میدان فرستاده که دلاوریها و رجزخوانیهای این سه برادر و نحوه شهادت مظلومانهشان در این فصل آمده است.زینب چه زیبا تولد و بزرگ شدن عباس زینب را روایت میکند. ماجرای اماننامه شمر به حضرت عباس، سخنان حضرت عباس برای بنیهاشم و حبیب برای یاران در شب عاشورا و سخنان اباعبدالله برای یاران و مکالمهای که بین امام و حضرت عباس شکل گرفت در این فصل از زبان حضرت زینب کبری بیان شده است.
عباس ادب مشک را چون عزیزترین کودک جهان در آغوش گرفته و به سمت خیام میتازد.اما این مشک قیمتیترین محموله عالم است، رسالت تاریخی عباس است.رجز خوانی های عباس بعد از قطع شدن دست راست و چپ زیبایی عباس ادب را به تصویر میکشد. در آخر فصل هم تیری به مشک امید عباس مینشیند و بعد از آن کلام سوزناک عباس که امیدش ناامید شده است. اما عباس حسین، وای از عباس حسین! نویسنده چه زیبا آیات قرآن را در متن خود به کار بسته است. مردم اگر از کمترین بصیرتی بهره داشتند به محض تابش رخسار حسین در کوچههای مدینه یکصدا فریاد میزدند «والشمس و ضحیها» و وقتی چشمشان به عباس میافتاد که پشت سر ایشان راه میرود یکپارچه مشغول تلاوت والقمر اذا تلیها» میشدند. اما حالا عباس به زمین افتاده است و حسین عقابوار به معراج عباس آمده است. اکنون زمانی است که منظومه شمسی در همپیچیده است و قاعده «والشمس لا ینبغی لها ان تدرک القمر» به محال «جمع الشمس و القمر» تبدیل شده است. حسین چشم به چهره عباس دوخته است و ماه بنیهاشم میان خورشید حسین و زمین بر خاک و خون قرار گرفته است. از اولین لحظات وقوع این خسوف همه کائنات به نماز آیات ایستادهاند. و اکنون مکالمه حسین و عباس. حسینی که کمرش شکسته است و عباسی که از شوق دیدار حسین دست و پایش را گم کرده است. و خواستههای عباس از حسین در لحظات آخر... فصل عباس فرشتگان رویکرد جدیدی است که نویسنده در آن به خود جرأت داده و ماجرا را از دید فرشتگان بیان کرده است. فرشتگانی که در ابتدای امر بخشی از آنان از خدا رخصت گرفتهاند که نظارهگر ماجرای کربلا باشند اما به تدریج که کار دشوار شد و عرصه بر حسین تنگتر، دسته دسته و فوجفوج از حضرت معبود رخصت خواستهاند و به جمع نظارهگران نگران پیوستهاند. اما چه میخواهند بگویند این فرشتگان در این فصل. آمدهاند که چون نسیمی تارهایی از زلف عباس را کنار زنند تا گوشههایی از رخسارش را بنمایانند. اصلیترین حرفها در این فصل که طولانیترین فصل کتاب است زده شده است. برای درک مقام عباس، امام حسین را باید شناخت. اگر کسی رابطه متقابل خدا و امام حسین را نفهمد سر از رابطه متقابل امام حسین و عباس در نمیآورد. اگر کسی دغدغه درک خصائص حسینی و دلایل تقربش به آستان الوهی را نداشته باشد از اسرار و دلایل برگزیده شدن عباس توسط امام حسین هیچ رایحهای به مشامش نمیرسد. در این فصل از زبان فرشتگان مکالمههای بین خدا و پیامبر درباره نجات امتش و فراتر از آن نجات همه بشریت آمده است و اینجاست که حسین عزیز پیامبرکه «حسین منی و انا من حسین» برای نجات کل بشریت انتخاب میشود. و بعد مکالمه خواندنی حسین و خدا و بهت و حیرت فرشتگان از به هم خوردن قواعد عالم. و حسین دو بال از خدا طلب میکند، یکی از جنس خواهر و یکی از جنس برادر که همان زینب و عباساند. و چه خوب فلسفه حضور این دو وجود مبارک در کنار حسین بیان شده است. در انتهای فصل هم راز ارادت فرشتگان به عباس: « این که عباس در مقام عشق به حسین به مرتبهای رسیده است که جز حسین هیچکس و هیچچیز را نمیبیند، ما را به حیرتی بیسابقه، عظیم و غیرقابل وصف دچار کرد..و نفهمیدن شخصیت و منزلت عباس را عمیقا به ما فهماند. اگر تمامی واقعه این بود و منتهای وادی حیرت همین بود باز قابل تحمل مینمود اما اصل واقعه بعد از این بود. واقعهای که رنگ از رخ حیرت زدود، واقعهای که در تاریخ عرش و فرش بیسابقه بود. واقعهای که محصول گوشهای از ارتعاشات آن پدید آمدن هزاران زلزله بود. زلزله در عرش و کرسی و آسمان، زلزله در ارکان کیهان، زلزله در دلهای ساکنان آسمان. و این همه زلزله و ارتعاش نه محصول اصل واقعه که بازتاب خبر آن بود، خبری که پیش از وقوع اتفاق در عالم پیچیده بود: بانوی کائنات، بهانه آفرینش مخلوقات و ناموس خداوند سیدةالسادات و منزلالایات، حضرت فاطمه زهرا علیها آلافالتحیات شخصا به استقبال عباس امالبنین میروند و او را از زمین تا منازل اعلای جنات همراه میشوند.» و از اینجاست که فصل عباس فاطمه آغاز میشود.
مراسم ویژه زرتشتیان کرمانی در محرم/ همه دلها حسین(ع) را فریاد میزنند
align: center
کرمان یک پارچه سوگوار است،از هرکوچه و خیابان رودی را میبینی که میآید و به دریا میپیوندد، این روزها هر کوی و برزن استان کرمان از شرق استان تا غرب و شمال و جنوب از شیعیان گرفته تا مذاهب دیگر از جمله زرتشتیان عزادار امام حسین(ع) هستند.
به گزارش خبرگزاری اهلبیت(ع) ـ ابنا ـ زنان و مردان سپیدپوش زرتشتی در کرمان با حضور در آتشکده گرد هم میآیند و برای امام حسین(ع) و یارانشان به سوگواری میپردازند، آنها امام حسین(ع) را داماد ایرانیها میدانند. "شهریاری" از اقلیت زرتشتی مقیم کرمان میگوید: زرتشتیها در جای جای ایران به عشق اباعبدالله الحسین(ع) با شیعیان همنوایی میکنند و ارادت خاصی به سالار کربلا دارند. وی ادامه میدهد: زرتشتیهای کرمان برای روز تاسوعا و عاشورا اهمیت خاصی قائل هستند و هر ساله با شروع محرم همپای مسلمانان به عزاداری میپردازند، آنها در آیین خود پوشیدن لباس سفید را مقدس میدانند و زنان و مردان سپید پوش زرتشتی با حضور در آتشکده گردهم میآیند و برای امام حسین و یارانش به سوگواری می پردازند. زرتشتیان امام حسین را داماد ایرانیها میدانند، شهریاری در این مورد میگوید: چون پس از جنگ اعراب و ایران در اواخر دوره ساسانی شاهدخت شهربانو به همسری فرزند علی(ع) در آمد ما زرتشتیان امام حسین را داماد ایرانیها میدانیم و به داشتن داماد شجاعی چون امام حسین افتخار میکنیم. وی با بیان اینکه زرتشتیان کرمان امام حسین(ع) را سرور آزادگان جهان میدانند، ادامه میدهد: ما با خواندن دعا و طلب ادامه راه آزادگان دنیا مراسم دادن نذری خود را برگزار میکنیم. وی میافزاید: بسیاری از زرتشتیان کرمانی روزهای تاسوعا و عاشورا نذری میدهند و این نذری را به روح شهدای کربلا هدیه میکنند،همچنین زرتشتیان مقداری ازغذای مراسم امام حسین را برای تبرک در طول سال نگهداری و در غذای سالیان خود استفاده میکنند. شهریاری میگوید: در سالهای نه چندان دور که تاسوعا و عاشورا و اربعین با نوروز و جشن سده مقارن شده بود، از طرف انجمن زرتشتیان اعلام شد که بخاطر ماه عزاداری مراسم سنتی انجام نمیشود. وی ادامه میدهد: ما در طول محرم و صفر چه در ایران و چه در خارج از ایران هیچگاه مراسم عروسی و یا نامزدی و مراسمهای شادی را برگزار نمیکنیم چون اعتقاد داریم برگزاری شادی در ماه محرم و صفر برای ما نامبارک است. شهریاری میگوید: با نهادینه کردن فرهنگ عاشورا به عنوان آزادگی و انسانیت، هیچ اختلافی بین مذاهب وجود نخواهد داشت. ما خوشحالیم که فرزندانمان، فرهنگ آزادمردی و پایبندی به عقاید را بیاموزند، امام حسین(ع) در این زمینه یک الگو است. خورشیدی دیگر زرتشت کرمانی که برای عزاداری همراه با فرزندش به تکیه فاطمیه کرمان آمده است، میگوید: ما به اعتقاد برادران و خواهران مسلمان خود احترام میگذاریم و این احترام را بسیار پسندیده و خرسند میدانیم، امام حسین(ع) فقط برای مسلمانان نیست و جامعه زرتشتیان همیشه نسل در نسل از مریدان و دوستداران امام حسین(ع) بوده است. وی میگوید:معتقدم راه امام حسین(ع)، دفاع از مظلوم و مبارزه با ظالم بوده است و این جمله امام حسین (ع) که میفرمایند:«اگر دین ندارید آزاده باشید» اگرچه یک جمله کوتاه است، اما پر از مفهوم است، این جمله نشان میدهد که امام حسین (ع) به تمام افراد و جامعه بشریت غیر مسلمان احترام میگذاشته و در باور ما زرتشیان این سنت پسندیده و حسنه پایدار مانده است. خورشیدی در مورد احساسش از حضور در مراسم عزای سالار شهیدان میگوید: افتخار میکنم که همراه با فرزندم در اینجا حضور دارم چرا بودن در اینجا لیاقت میخواهد و خوشحالم حداقل لیاقتش را به من دادهاند، حسین(ع) متعلق به همه انسانهای آزاده و عدالت جوست. وی با بیان این مطلب که معجزات و کراماتی را از امام حسین(ع) و خواندن زیارت عاشورا در تک تک گرفتاریهای زندگیام دیدهام، بیاختیار اشکهایش سرازیر میشود و ادامه میدهد: در قلبم ارادت ویژهای به امام شما دارم، هر وقت دلم میگیرد زیارت عاشورا را میخوانم و سپس آرامشی خاص همه وجودم را فرامیگیرد. امام حسین(ع) متعلق به همه انسانها و قرون است و هر چقدر که از واقعه عاشورا میگذرد، حقیقت عاشورا و کربلا روشنتر میشود و نشان داده میشود که در هیچ دوره و هیچ نظامی ظلم پایدار نیست، بلکه آنچه پایدار است، آزادگی، شرافت، عزت و استقلال است و این چنین است که وجود مطهر امام حسین(ع) دل هر عاشقی را شیفته خود میکند و حتی غیرمسلمانان هم ایشان را دوست دارند.
اینجا هنوز شمر هست..
[h=1] ذبح نوجوان شیعه + عکس (18+) [/h]
برخی شبکه های اجتماعی تصویر سر بریده یک نوجوان 16 ساله را منتشر کردند که یک وهابی تکفیری در حالی که سر این نوجوان را در دست دارد با آن عکس یادگاری گرفته است اینجا هنوز شمر هست..
[SPOILER]ساعاتی پیش برخی شبکه های اجتماعی تصویر سر بریده یک نوجوان 16 ساله را منتشر کردند که یک وهابی تکفیری در حالی که سر این نوجوان را در دست دارد با آن عکس یادگاری گرفته است. این نوجوان شیعه در حالی که سربند «رقیة بنت الحسین(ع)» به سر بسته توسط این مزدوران به شهادت رسیده است.
در حالی که در نهمین روز از ماه محرم الحرام، دلدادگان اباعبدالله الحسین(ع)، در سراسر کشورهای اسلامی، آیینهای سوگواری سیدالشهداء را با شور و عشق خاصی برپا کردند و اشک ماتم ریختند اما در سوریه یک نوجوان شیعه به جرم سوگواری ذبح شد!
تروریستهای سوریه که به دنبال شکستهای پیاپی از ارتش سوریه و ناکامی در عملیاتهای طراحی شده در اکثر مناطق و استانهای سوریه، برای بالا بردن روحیه افراد خود دست به هر جنایتی میزنند نوجوان 16 ساله ای را در به طرز فجیعی به شهادت رساندند.
ساعاتی پیش برخی شبکه های اجتماعی تصویر سر بریده یک نوجوان 16 ساله را منتشر کردند که یک وهابی تکفیری در حالی که سر این نوجوان را در دست دارد با آن عکس یادگاری گرفته است. این نوجوان شیعه در حالی که سربند «رقیة بنت الحسین(ع)» به سر بسته توسط این مزدوران به شهادت رسیده است.
خبرگزاری ابنا از انتشار این تصاویر پوزش می طلبد ولی برای روشن شدن افکار عمومی که مردم مظلوم سوریه با چه جانورانی مواجه هستند ناچار از انتشار آنهاست.
تروریستهای سوریه با تحریف هنجارها و ارزش ها، دست به ددمنشانه ترین جنایات علیه غیرنظامیان زده اند و نکته قابل تامل، انتشار این تصاویر توسط اعضای این گروه است.
این صحنه ها بوضوح نشان می دهد کسانی که در سوریه می جنگند، حیواناتی در پوشش انسان هستند که هدفشان کشتن افراد غیرنظامی و نابودی شهرها و روستاهاست. [/SPOILER]
یا رسول الله! آجرک الله فی مصیبة ریحانتک؛ روضه روز عاشورا ـ داغ پیامبر(ص) در مصیبت حسین(ع)
align: center
یا رسولالله(ص)! کنون راز اشکهایتان، آن زمان که ریحانهتان را در آغوش میگرفتید، میبوییدید و می بوسیدید و همواره در مصیبت پاره پیکر مبارکتان، میگریستید، درمییابیم؛ آری حال که به واقعه دهمین یوم نخستین ماه نیک مینگریم، درمییابیم که هیچ مصیبتی توان آن را نداشت که کاری کند تا شما آنگونه برایش اشک بریزید؛ ولی عاشورا آن زمان که پاره تنتان بانگ برآورد: یا جدا! خیسی گونههای مبارکتان، اشک فرشتگان راهم درآورد.
خبر شهادت جانسوز امام حسین(ع) را خداوند متعال قرنها پیش از عاشورا، به فرشتگان و پیامبرانش داده بود. در حقیقت، اولین روضهخوانهای امام، خود "خداوند" و "جبرئیل امین" بودند.در تفسیر آیه 27 سوره بقره (و علَّمَ آدَمَ الأَسمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي باسمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادقین) گفتهاند که جبرئیل به آدم تلقین کرد که بگو: «یا حمید بحق محمد، یا عالي بحق علي، یا فاطر بحق فاطمة، یا محسن بحق الحسن و یا قدیم الاحسان بحق الحسین» آدم هم تکرار کرد ؛ اما چون نام حسین را آورد دلش خاشع و اشکش سرازیر شد. گفت: «برادرم جبرئیل! چرا به یاد پنجمین نفر، دلم می شکند و اشکم جاری میشود؟» جبرئیل پاسخ داد: «این فرزندت مصیبتی خواهد دید که همه مصیبتها در مقابل آن کوچک است».نظیر این اِخبار به شهادت امام حسین(ع)، درباره حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت زکریا و حضرت عیسی هم وارد شده است. اما سوزناکترین آنها، خبر دادن به پیامبری است که امام، جگرگوشه و پارهی تن و ریحانه اوست:روزی پیامبر (ص) نزد ام سلمه بود که جبرئیل نازل شد، پیامبر به اندرون رفت و به وی فرمود: «نگذار هیچکس وارد شود». اندکی بعد امام حسین(ع) آمد و خواست نزد پیامبر برود، ام سلمه او را گرفت و در آغوش کشید و با او شیرینزبانی میکرد تا آرامش یابد؛ اما گریه حسین(ع) شدت یافت. ام سلمه ناچار رهایش کرد تا آنکه وارد اتاق شد و در دامان پیامبر نشست. جبرئیل با دیدن این صحنه به پیامبر گفت: «امت تو این فرزندت را خواهند کشت».در حدیث دیگری، شیخ صدوق به سند خود از امام باقر(ع) روایت می کند که شاید ادامه حدیث بالا باشد: ام سلمه بر پیامبر وارد شد، دید که حسین بر سینه رسول نشسته است و آن حضرت هم میگرید و در دستش چیزی است که آن را می بوسد.پیامبر با دیدن ام سلمه فرمود:«ای ام سلمه! اینک این جبرئیل است که به من خبر میدهد که این فرزند کشته خواهد شد. این هم تربتی است که بر آن کشته میشود. آن را پیش خود نگه دار، هرگاه به خون تبدیل شد، عزیز من کشته شده است».ام سلمه عرض کرد: «ای رسول خدا! از خداوند بخواه که این داغ را از تو بردارد».پیامبر(ص) فرمود:«این کار را کردم، اما از سوی خداوند به من وحی آمد که او را مرتبهای است که هیچیک از خلایق به آن نمیرسند؛ و او را پیروانی است که شفاعت می کنند و شفاعتشان پذیرفته می شود؛ و همانا "مهدی" از فرزندان اوست؛ پس خوشا به حال آنکه از دوستداران حسین باشد. به خدا سوگند شیعیان او رستگاران روز قیامتند».عبدالله بن عباس میگوید: در خانه خود (در مدینه) خوابیده بودم که ناگهان از خانه ام سلمه همسر پیامبر صدای شیون بلندی شنیدم.مردم مدینه از زن و مرد به سوی خانه او رفتند، وقتی به آنجا رسیدم گفتم:« ای امالمؤمنین چرا ناله و شیون میکنی؟» ام سلمه رو به زنان هاشمی کرد و گفت:« ای دختران عبدالمطلب! با من همناله شوید و گریه کنید، به خدا سرور شما، سید جوانان بهشت، فرزند عزیز پیامبر، حسین کشته شد».پرسیدند: «از کجا دانستی؟» گفت: «اکنون پیامبر را در خواب دیدم در حالی که غبارآلود و پریشان بود و بر سر و صورتش خاک نشسته بود. سبب را پرسیدم، فرمود: فرزندم حسین و خاندان او کشته شدند و من آنان را دفن کردم». از خواب برخاستم و نگاهم به تربی حسین افتاد که جبرئیل آن را از کربلا آورده بود و من آن را در شیشه ای نگه داشته بودم. دیدم که آن خاک به خون تازه تبدیل شده بود و در آن شیشه میجوشد...ما هم به تو تسلیت می گوییم، ای رسول خدا ؛ «یا رسول الله! آجرک الله فی مصیبة ریحانتک» .................منابع:المعجم الکبیر ؛ جلد8 ؛ صفحه 285 .امالی صدوق ؛ صفحه 120 .امالی شیخ طوسی ؛ صفحه 314 .
[TD="align: right"] روضهي شب یازدهم (شام غریبان) ـ مصائب ام المصائب
align: center
[TR]
از غريبي بگوييم يا از مظلوميت؟ از وفا بگوييم يا از پيمانشكنی؟ از عطش بگوييم يا از آتش؟ از عشق بگوييم يا از زينب؟ ... خوب نامي بر زبان گذشت... زينب...
[/TD]
[/TR]
نميدانم امشب بايد از كدام غربت گفت؛ چه روضهاي خواند؛ و مصيبت كدامين غريب را بازگو نمود.آيا از بدن پاره پاره حسين (ع) بگوييم كه عريان در گودال قتلگاه افتاده است؟ يا از بدن عباس علمدار كه نه سر در بدن دارد و نه دست؟آيا از علي اكبر بگوييم كه صورت پيامبرگونش را بر نيزه برافراشته اند؟ يا از علي اصغر شش ماهه كه اينك در گهواره خاكي خويش به خواب ابدي رفته؟آیا از ياران حسين (ع) بگوييم كه غريبانه در گوشه گوشه ميدان جان باخته اند؟ يا از كودكان حسين (ع) كه غم يتيمي و اسيري، يكجا بر آنان وارد شده است؟از غريبي بگوييم يا از مظلوميت؟ از وفا بگوييم يا از پيمانشكنی؟ از عطش بگوييم يا از آتش؟ از عشق بگوييم يا از زينب؟خوب نامي بر زبان گذشت.. زينب...آري! بگذار از زينب بگوييم ؛ كه كربلا، از اينجا به بعد، از آنِ زينب است و پيام كربلا، مرهون زينب.بگذار از زينب بگوييم و از رنجهاي زينب. از زينب و از غصههاي زينب. از زينب و از قصههاي زينب. از زينب و از حماسههاي زينب؛ و از زينب و از دل زينب ... و امان از دل زينب ...اما از كدامين غم زينب بگوييم؟ از برادراني كه از دست داد؟ يا از برادرزادگانش كه يك به يك به ميدان رفتند و باز نگشتند؟ يا از پسرانش كه جلوي چشمان گریانش ذبح شدند؟اگر چه زينب «ام المصائب» است و از كودكي داغهاي فراوان ديده ــ ابتدا داغ بزرگ رحلت جدش پيامبر خدا (ص) و سپس مصيبت شهادت مادر جوان ــ و در جواني فرق شكافته پدرش علي (ع) را ديده است و سپس جگر پاره پاره برادر معصومش حسن مجتبي را... اما روزي مانند عاشورا نبود، و داغي مانند كربلا...
قصهی بی سر و سامانی من گوش کنید
دوستان ، غصهی تنهایی من گوش کنید
گر چه این قصه ی پر غصه به گفتن نتوان
نه به گفتن نتوان ، بلکه شنفتن نتوان
دختر دخت نبی ، «امِ مصائب» نامم
کرده لبریز ز غم ، ساقیِ گردون جامم
صبر ، بی تاب شد از صبر و شکیباییِ من
ناتوان شد خِرَد از درک و توانایی من
باغبانم من و یک سر شده غارت باغم
چرخ بگذاشته بس داغ به روی داغم
نه که چون جد عزیزی چو پیمبر دادم
پدر و مادر و فرزند و برادر دادم
پیشِ من ، در پسِ در ، مادرِ من آزردند
ریسمان بسته به مسجد ، پدرم را بردند
من هم اِستاده و این منظره را می دیدم
مات و وحشت زده می دیدم و می لرزیدم
بود در سینه هنوز آتش داغ مادر
که فلک زهر دگر ریخت مرا سوخت جگر
دیدم آن تاج سرم را که دو تا گشته سرش
بسته خونِ سر او هاله به دورِ قمرش
بعد از آن بود دلم خوش که برادر دارم
به سرم سایه ی دو سرو صنوبر دارم
غافل از آنکه غم و دردِ من آغاز شده
به دلم تازه درِ غصه و غم باز شده
رفت از دست حسن گشت دلم خوش به حسین
شد مرا روح و روان ، قوت دل ، نور دو عین
بعد از آن واقعه ی کرب و بلا پیش آمد
راه جانبازیِ در راه خدا پیش آمد
حضرت زینب (س) از صبح تا عصر عاشورا، داغ پنج برادر، پنج برادرزاده، چهار پسرعمو و سه پسرش را مشاهده کرد و شهادت دهها تن دیگر از بستگان و یاران برادرش را دید ؛ و شاید اینها همه در برابر رنج اسیری و در به دری ــ که تازه از امشب آغاز شد ــ بسیار اندک بود ...
روز طی گشت و نگویم که چه بر ما آمد
شب جانکاه و غم افزا و محنزا آمد
آن زمان کو که بگویم چه بدیدم آن شب
خارها بود که از پای کشیدم آن شب
چه بگویم چه شبی را به سحر آوردم
کوه غم شد دل و چون کوه به پای استادم
چون جنگ به پايان رسيد و رأس مطهر حسین (ع) را از بدن جدا كردند؛ به لباسهاي پاره پاره آن حضرت نيز رحم نكردند و عمامه، پيراهن، شلوار و كفشهاي امام (ع) را ربودند. شخصي به نام «بحدل» نيز هجوم آورد تا انگشتر حضرت را بدزدد اما بر اثر شدت جراحات و متورم شده انگشتان، نتوانست آن را بيرون آورد، پس خنجر كشيد و انگشت مبارك را بريد و انگشتر را درآورد…اسب امام، با سر و مويي خون آلود به سوي خيمهها رفت. زنان و دختران اهل بيت (ع) با ديدن اسب خونين و بيسوار، فهميدند كه ديگر بيكس و يتيم شدهاند و صدا به گريه و شيون بلند كردند. «ام كلثوم» خواهر امام (ع) فرياد كشيد: «يا محمد! يا علي! يا جعفر! يا حسن! كجاييد كه ببينيد با حسين چه كردند؟…»پس لشكر دشمن به سوي حرم پيامبر (ص) حمله كردند. از يك سو اين خيمهها را آتش ميزدند و از سوي ديگر هر آنچه ميديدند غارت ميكردند. آنان حتي به حجاب زنان نيز رحم نميكردند و لباسهاي بانوان اهل بيت (ع) را ميكشيدند و ميبردند. زنان و دختركان، سربرهنه و هراسان، از خيمهها فرار ميكردند در حاليكه خار و خس بيابان، پایِ برهنه آنان را می درید…بانوان حرم، كه از خيمهها به سوي بيابان دويده بودند، ناگاه با گودال قتلگاه و پيكر بيسر حسين (ع) روبرو شدند. راوي ميگويد: به خدا فراموش نميكنم زينب دختر علي (ع) را كه زاري ميكرد و به آواز سوزناك ميگفت: «يا محمداه! صلی عليك مليك السماء، هذا حسين مُرمل بالدما مقطع الاعضاء، و بناتك سباتا، و إلی الله المشتكی ...» يعني: «يا محمد! فرشتگان آسمان بر تو درود فرستند! بنگر كه اين حسن توست، به خون آغشته، با اعضايي از هم جدا گشته. بنگر كه اين دختران تو هستند، اسير شده و در بيابانها رها گشته. به خدا شكايت بريم، و به علي مرتضي و فاطمه زهرا و حمزه سيدالشهداء. يا محمد! اين حسين توست كه در اين دشت افتاده، به دست زنازادگان كشته شده و باد صبا گرد و غبار بر پيكر او ميپراكند. اي اصحاب محمد! برخيزيد و ببينيد كه اينها فرزندان مصطفايند كه اينگونه اسير شدهاند…» مویه زینب آنقدر دلخزاش بود که دشمنان و دژخیمان را نيز گريان کرد.آنگاه «سكينه» پيكر مبارك پدرش حسين (ع) را در آغوش گرفت و شروع به زاري كرد ؛ تا اينكه جماعتي از اعراب چادرنشين ريختند و او را كشيدند و از بدن پدر جدا كردند.لشكريان يزید كه به غارت خيمهها مشغول شده بودند، به خيمهاي رسيدند كه علي بن الحسين السجاد (ع) در آن بيمار و تب آلود افتاده بود. «شمر بن ذي الجوشن» شمشير كشيد تا او را بكشد، اما عدهاي از همراهانش به او نهيب زدند: «آيا شرم نميكني و ميخواهي اين جوان بيمار را هم بكشي؟» شمر گفت: «فرمان امير است كه همه فرزندان حسين را بكشم». همراهان با شدت مانع وي شدند تا سرانجام دست از اين كار برداشت… و خداوند در زرهي از بيماري، جان وليّ خويش را حفظ فرمود.سپس دشمن دني، رذالت و پستي خويش به منتها رساند ؛ «عمر سعد» در بين لشگريانش فرياد كشيد: «چه كسي حاضر است كه بر پيكر حسين، اسب بتازاند؟» ده نفر ـ که راویان شهادت داده اند هر ده، حرامزاده بودند ــ حاضر شدند كه اين جنايت و وقاحت بزرگ را انجام دهند. پس اسبها را آماده كردند و آنان را بر پيكر بيسر و قطعه قطعه امام (ع) تازاندند؛ آنگونه كه استخوانهاي سينه امام شكست و نرم شد…(اي قلم! چگونه اين جملات را مينگاری و از شدت مصيبت، خشك نميشوی؟ ای دست! چگونه مينويسي و نمي شکني؟!) ...اينك، حال زينب را تصور كنيد… از يكسو ، شاهد اين مصيبتهاي پي در پي و جانسوز است؛ از سوي ديگر بايد مراقب فرزند بيمار برادر باشد؛ و از سوي ديگر بايد دختران و زنان حرم را از بيابانها جمع نماید و زير خيمههاي نيم سوخته گرد آورد…صحراي كربلا ميرفت كه تاريك و تاريكتر شود ؛ و گرگان گرسنه، در جاي جاي آن به دنبال دختركان و طفلان ميدويدند تا شايد گوشوارهاي از گوش آنان بكشند یا خلخالي از پاي آنان بربايند…زينبا! چه كشيدي آن شب، در آن شام سیاه غريبان…
الا لعنة الله علی القوم الظالمين ؛ و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.
....................منابع اصلی:1. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلي الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364. 2. شيخ عباس قمي ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعراني ؛ قم: انتشارات ذويالقربي، 1378. 3. شيخ صدوق ؛ أمـالـي ؛ ترجمهي آية الله کمرهاي؛ تهران: انتشارات کتابچي، 1370. 4. اشعار فارسی، زبان حال هستند و سنديت قطعي ندارند. (منبع: جزوه آموزشي آداب مرثيهخواني با عنوان طنين عشق ؛ تهيه و تنظيم مرتضی وافي ؛ قم: انتشارات شفق، 1380).
حال امام سجاد (ع) را تصور کنيد؛ از يک سو بيماري بر آن حضرت مستولي است، تب و ضعف بر آن حضرت فشار ميآورد؛ از سوي ديگر غم از دست دادن پدر و برادران و عموها و عموزادگان قلبش را ميفشارد؛ از طرف ديگر سر بريده شهداء را در جلوي چشمانش دارد؛ و از همه سختتر و دردناکتر اينکه ـ اين مظهر غيرت الهي ـ عمهها و خواهران خود را ميبيند که با آن وضع در معرض ديد خائنان و دشمنان هستند …
به کوشش: ع. حسینی عارف
«امام علي بن الحسين عليهما السلام» ـ ملقب به «سجاد»، «زين العابدين»، و «سيد الساجدين» ـ در کربلا حدود 22 سال سن داشت.
فرداي روز عاشورا «عمر بن سعد» جنازههاي لشکر خويش را جمع کرد و بر آنان نماز خواند و دفن کرد؛ و امام حسين (ع) و اصحاب او را همچنان در بيابان باقي گذاشت و فرمان حرکت به سوی کوفه را صادر کرد. هر يک از قبايل کوفه و عرب، براي آنکه خود را نزد «ابن زياد» عزيز کنند، سرهاي مطهر شهداء را بين خود تقسيم کردند و آنها را بر نيزه زدند و آماده حرکت شدند.
آنگاه زنان و کودکان اهل بيت (ع) را بدون حجاب مناسب بر شتران و چارپايان بدون زين نشاندند و همچون اسراي کفار به سوي کوفه بردند.
چون ابن سعد با اسيران نزديک کوفه رسيد مردم شهر براي تماشا جمع شده بودند. زني از اهل کوفه که از بلندي بر اسيران مشرف بود پرسيد: «شما اسيران کدام طايفهايد» گفتند:«اسيران آل محمد»! آن زن فرود آمد؛ چادر و مقنعه و جامههايي آورد تا خود را بپوشانند.
اينک، حال امام سجاد (ع) را تصور کنيد؛ از يک سو بيماري بر آن حضرت مستولي است، تب و ضعف بر آن حضرت فشار ميآورد؛ از سوي ديگر غم از دست دادن پدر و برادران و عموها و عموزادگان قلبش را ميفشارد؛ از طرف ديگر سر بريده شهداء را در جلوي چشمانش دارد؛ و از همه سختتر و دردناکتر اينکه ـ اين مظهر غيرت الهي ـ عمهها و خواهران خود را ميبيند که با آن وضع در معرض ديد خائنان و دشمنان هستند …
پيش از ورود اسرا به دارالحکومه، رأس مطهر امام حسين (ع) را در مقابل ابن زياد گذاشتند. وي عصايي از چون خيزران به دست گرفته بود و با آن بر لب و دندان امام ميزد.
اين جسارت وي، اعتراض بسياري از حاضران را برانگيخت. «زيد بن ارقم» صحابي پيامبر (ص) و از ياران اميرالمؤمنين (ع) در جنگ صفين بود و در آن هنگام پيرمرد شده بود به عبيدالله نهيب زد: «چوب خود را بردار! به خدا سوگند پيغمبر را ديدم که همين جاي چوب تو را ميبوسيد» و سپس شروع به گريستن کرد.
ابن زياد گفت:«اگر نه اين بود که پيرمردي خرف و ديوانه شدهاي گردن تو را ميزدم». زيد برخاست و در حالي که بيرون ميرفت گفت:«اي عرب! از امروز بنده شديد. پسر فاطمه را کشتيد و پسر مرجانه را امارت داديد. به خدا قسم نيکان شما را خواهد کشت و اشرار را به کار خواهد گرفت».
ديگر از کساني که حضور داشت «انس بن مالک» بود که با ديدن سر مطهر امام (ع) و جسارت عبيدالله گريست و گفت:«شبيه ترين مردم است به پيغمبر».
سپس اسرا را بر ابن زياد وارد کردند. وي هنگامي که امام سجاد (ع) را ديد پرسيد:«کيستي؟» فرمود: «علي بن الحسين».
آن ملعون گفت:«مگر علي بن الحسين را خدا نکشت؟» امام فرمود:«برادري داشتم علي نام داشت. مردم او را کشتند». ابن زياد گفت:«خدا کشت» امام فرمود:«الله يتوفي الانفس حين موتها» ابن زياد خشمگين شد و گفت: «در پاسخ من دليري ميکني؟ او را ببريد و گردن بزنيد». پس حضرت زينب گفت:«اي پسر زياد! هر چه خون از ما ريختي بس است» و امام را در آغوش گرفت و فرمود:«والله از او جدا نميشوم. اگر ميخواهي او را بکشي مرا نيز بکش».
ابن زياد کمي به آن دو نگريست و گفت:«عجبا که اين زن دوست دارد با برادرزادهاش کشته شود! او را رها کنيد که با اين بيماري که دارد خواهد مرد»… امام سجاد (ع) سپس رنج سفر به شام و غم اسيري و عذاب در دربار يزيد را تحمل کرد… و تا پايان عمر شريفش، همواره در اندوه مصيبت کربلا بود…
روايت کردهاند که مردي بطّال و دلقک در مدينه زندگي ميکرد که به هزل و مزاح خود مردم مدينه را ميخنداند. وي روزي گفت: «علي بن الحسين مرا مانده و عاجز گردانده است؛ چرا که هر چه تلاش کردم هيچ نتوانستم وي را به خنده افکنم».
امام سجاد (ع) در محرم سال 94 (يا 95) هجري، هنگامي که 57 سال داشت، با زهر يکي از فرزندان «عبدالملک مروان» مسموم شد و در بستر احتضار افتاد.
حضرت در اين ايام، تمامي فرزندان خود را جمع کرد و فرزند بزرگوارش «محمد بن علي عليه السلام» - که او نيز در مصيبت کربلا حضور داشت و در آن زمان کودکي 4 ساله بود – را وصي خود قرار داد و وي را «باقر» ناميد و امر ساير فرزندان خود را به آن جناب واگذار کرد و به آنان موعظه و وصيت نمود.
سپس امام باقر را به سينه چسباند و فرمود:«تو را وصيت ميکنم به آنچه وصيت کرد مرا پدرم در هنگام شهادت خود و گفت که پدرش او را وصيت کرده بود به اين وصيت در هنگام وفات خود که: زنهار ستم مکن بر کسي که ياوري بر تو غير از خداوند ندارد».
آوردهاند که چون حضرت (ع) وفات کرد، تمامي مدينه در ماتمش عزادار گشت و مرد و زن و سياه و سفيد و صغير و کبير در مصيبتش نالان شدند و از زمين و آسمان آثار اندوه نمايان بود.
الا لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ نکته: آنچه بايد بدان توجه فراواني داشت اينکه آن حضرت، فقط در سفر کاروان امام حسين(ع) از مکه به کربلا، و در روزهاي منتهي به عاشورا بيمار بود. راز اين امر هم آن زمان آشکار شد که تمامي فرزندان و اهل بيت امام(ع) ـ حتی علي اصغر شش ماهه ـ در روز عاشورا به شهادت رسيدند یا به سختی زخمی شدند. هنگامي که «شمر» با اراذلش به خيمهها حمله کرد ميخواست آن حضرت را بکشد اما يکي از لشکريان دشمن به نام «حميد بن مسلم» ـ و نيز گفتهاند خود «عمر بن سعد» ـ بيماري حضرت را به شمر يادآور شد و با تلاش بسيار، مانع از شهادت ايشان گرديد. پس بيماري حضرت سجاد(ع) تنها منحصر به همان چند روز بود؛ و زشت است براي شيعه اهل بيت (ع) که اين را نداند و از آن حضرت با القابي همچون «زين العابدين بيمار» ياد کند!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ منابع:
1. شيخ عباس قمي ؛ منتهي الآمال ؛ با کوشش و تلخيص آيةالله رضا استادي ؛ قم: دفتر نشر مصطفي، 1380
2. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلي الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364
3. شيخ عباس قمي ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعراني ؛ قم: انتشارات ذويالقربي،
باسلام قبول باشه آبروی حسین به کهکشان می ارزد ، یک موی حسین بر دو جهان می ارزد ، گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست ، گفتا که حسین بیش از آن می ارزد التماس دعا یاعلی باتشکر
پس از ورود به كوفه، و خوشحالي درباريان و ابن زياد و گرفتن مراسمي به خاطره پيروزي، به طرف شام، محل استقرار يزيد حركت نمودند. وقتي سر حسين بن علی(ع)٬ يارانش...
پس از شهادت امام حسين(ع) در روز دهم محرم سال 61 هـ .ق اهل بيت(ع) و حرم امام به اسارت دشمن درآمدند. در بامداد دوازدهم محرم خاندان رسول اسلام(ص) به رهبري زينب كبري(س) و امام زين العابدين(ع) از كربلا بطرف كوفه حركت كردند.
پس از ورود به كوفه، و خوشحالي درباريان و ابن زياد و گرفتن مراسمي به خاطره پيروزي، به طرف شام، محل استقرار يزيد حركت نمودند. وقتي سر حسين بن علی(ع)٬ يارانش و اسراء در مقابل يزيد حاضر شدند؛ تشريفات درباري به همان فراواني بارگاه ابن زياد انجام شد. «زحر بن قيس» كه كاروان را به عنوان نماينده ابن زياد هدايت مي كرد سخنراني طولاني ايراد كرد و در آن به شرح چگونگي شهادت امام حسين(ع) و يارانش پرداخت. سپس از ميان مردم، بعضي ها نسبت به اسارت خاندان نبوت اعتراض كردند و يزيد ساكت و جوابي نداد. وقتي بزرگان و سران اهل شام ـ كه يزيد به مناسبت پيروزي خود دعوت كرده بود ـ حاضر شدند، اسراء و سرهاي مقدس را نيز به مجلس آوردند. [1] پس از درخواست مرد سرخ پوستي از اهل شام براي كنيزي گرفتن فاطمه(س) دختر حسين(ع) از يزيد،[2] و جلوگيري زينب(س) از اين كار و گفتگوهاي تند بين يزيد و ايشان و زدن چوب خيزران بر لبهاي مبارك امام(ع) بود كه حضرت زينب(س) برخاست و خطبة آتشيني ايراد كردند. متن عربي اين خطبه كه در لهوف آمده است كه چنين است: «فقامت زينب بنت علي ـ عليه السّلام ـ و قالت: الحمد لله رب العالمين، و صلي الله علي محمد و آله اجمعين. صدق الله كذلك يقول: «ثم كان عاقبة الذين اساءا السوي ان كذبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزؤون» (سورة روم، آية 10). اظننت يا يزيد ـ حيث اخذت علينا اقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساق كما تساق الاماء ـ ان بناء علي الله هواناً و بك عليه كرامة!! و ان ربك لعظيم خطرك عنده!! فشمغت بانفك و نظرت في عطفك، جذلا مسرورا، حين رايت الدنيا لك مستوسقة، و الامور متسقة و حين صفالك ملكنا سلطاننا، فمهلا مهلا، انيست قول الله عزوجل: «و لا يحسبن الذين كفروا انما نملي لهم خير لانفسهم انما نملي لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب مهين» (سوره آل عمران، آية 178). امن العدل يابن الطلقاء تخديرك اماء ك و نساءك و سوقك بنات رسول الله سبايا؟! قد هتكت ستورهن، و ابديت وجوهَهُنَّ، تحدوبهن الاعداء من بلد الي بلد، و يستشرفهن اهل المنازل و المناهل، و يتصفح وجوههن القريب و البعيد، و الدني و الشريف، ليس معهن من رجالهن ولي، و لا من هماتهن حمي، و كيف ترتجي مراقبة من لفظ فوه اكباد الاذكياء، و نبت لحمد بدماء الشهداء؟! و كيف يستظل في ظللنا اهل البيت من نظر الينا بالشنف و الشنآن و الإحن و الاضغان؟! ثم تقول غير متاثم و لامستعظم: فاهلوا استهلوا فرحا. ثم قالوا: يا يزيد لا تشل. منتحياً علي ثنايا ابي عبدالله ـ عليه السّلام ـ سيد شباب اهل الجنة تنكتها بمخصرتك. و كيف لا تقول ذلك، و قد نكات القرحة، و استاصلت الشافة، باداقتك دماء ذرية محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ و نجوم الارض من آل عبدالمطلب؟! و تهتفُّ باشياخك، زعمت انك تناديهم! فلترون و شيكاً موردهم، و لتودن انك شللت و بكمت و لم تكن قلت ما قلت و فعلت ما فعلت. اللهم خذ بحقناه و انتقم ممن ظلمنا، و احلل غضبك بمن سفك دماءنا و قتل حماتنا. فوالله مافريت الاجلدك و لا حززت الا لحمك، و لتردن علي رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ بما تحملت من سفك دماء ذريتة و انتهكت من حرمته في عترته و لحمته و حيث يجمع الله شملهم ويلم شعشهم و ياخذ بحقهم «و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون» و حسبك بالله حاكماً، و بمحمد خصيماً و بجبرئيل ظهيراً، وسيعلم من سول لك و مكنك من رقاب المسلمين، بئس للظالمين بدلا و ايكم شر مكاناً و اضغف جنداً. و لئن جرت علي الدواهي مخاطبتك، اني لاستصغر و قدرك، و استعظم تقريعك و اسثتكثر توبيخك، لكن العيون عبري، و الصدور حري. الا فالعجب كل العجب لقتل حزب الله النجباء بحزب الشيطان الطلقاء، فهذه الايدي تنصح من دمائنا، و الافواه تتحلب من لحومنا، و تلك الجثث الطواهر الزواكي تتاهبها العواسل و تعفوها امهات الفواعل، و لئن اتخذتنا مغنماً لبقدنا و شيكا مغرما، حين لا تجد الا ما قدمت يداك، و ماربك بظلام للعبيد، فالي الله المشتكي. و عليه المعول فكذكيدك، واسع سعيك، و ناصب جهدك فوالله لا تمعون ذكرنا، و لا تميت وحينا، و لا تددك امرنا، و لا ترحض عنك عارها، و هل رايك الافندا و ايامك الاعددا، و جمعك الا بددا، يوم ينادي المناد، الا لعنة الله علي الظالمين، فالحمد لله الذي ختم لاولنا بالسعادة و المغفرة، و الاخرنا بالشهادة و الرحمة. و نسال اللدان يكمل لهم الثواب و يوجب لهم المزيد، و يحسن علينا الخلافة، انه رحيم و دود. و حسبنا الله و نعم الوكيل.»[3] در كتاب ابو مخنف نیز دقیقا متن لهوف وارد شده است و ترجمه آن از ابومخنف چنين است: زينب دختر علي بن ابي طالب ـ عليه السّلام ـ برخاست و گفت: «سپاس خداي را كه پروردگار جهانيان است و درود خدا بر پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و همه خاندان او باد. راست گفت خداي سبحان كه فرمود: سزاي كساني كه مرتكب كار زشت شدند زشتي است، آنان كه آيات خدا را تكذيب كردند و به آن ها استهزاء نمودند. اي يزيد آيا گمان مي بري اين كه اطراف زمين و آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتي و راه چاره را بر ما بستي كه ما را به مانند كنيزان به اسيري برند، ما نزد خدا خوار و تو سربلند گشته و داراي مقام و منزلت شده اي، پس خود را بزرگ پنداشته به خود باليدي، شادمان و مسرور گشتي كه ديدي دنيا چند روزي به كام تو شده و كارها بر وفق مراد تو مي چرخد، و حكومتي كه حق ما بود در اختيار تو قرار گرفته است، آرام باش، آهسته تر. آيا فراموش كرده اي قول خداوند متعال را گمان نكنند آنان كه كافر گشته اند اين كه ما آنها را مهلت مي دهيم به نفع و خير آنان است، بلكه ايشان را مهلت مي دهيم تا گناه بيشتر كنند و آنان را عذابي باشد دردناك» آيا اين از عدالت است، اي فرزند بردگان آزاد شده [بردگان آزاد شده ی رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله] ، كه تو، زنان و كنيزگان خود را پشت پرده نگه داري ولي دختران رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ اسير باشند؟ پرده حشمت و حرمت ايشان را هتك كني و صورتهايشان را بگشايي، دشمنان آنان را شهر به شهر ببرند، بومي و غريب چشم بدانها دوزند، و نزديك و دور و وضيع و شريف چهرة آنان را بنگرند در حالي كه از مردان و پرستاران ايشان كسي با ايشان نبوده و چگونه اميد مي رود كه مراقبت و نگهباني ما كند كسي كه جگر آزادگان را جويده و از دهان بيرون افكنده است، و گوشتش به خون شهيدان نمو كرده است. (كنايه از اين كه از فرزند هند جگر خوار چه توقع مي توان داشت) چگونه به دشمني با ما نشتابد آن كسي كه كينه ما را از بدر و احد در دل دارد و هميشه با ديدة بغض و عداوت در ما مي نگرد. آن گاه بدون آن كه خود را گناهكار بداني و مرتكب امري عظيم بشماري اين شعر مي خواني:
فاهلوا و استهلوا فرحاً ثم قالوا يا يزيد لا تشل و با چوبي كه در دست داري بر دندانهاي ابو عبدالله ـ عليه السّلام ـ سيد جوانان اهل بهشت مي زني. چرا اين شعر نخواني حال آن كه دل هاي ما را مجروح و زخمناك نمودي و اصل و ريشة ما را با ريختن خون ذرية رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ و ستارگان روي زمين از آل عبدالمطلب بريدي، آن گاه پدران و نياكان خود را ندا مي دهي و گمان داري كه نداي تو را مي شنوند. زود باشد كه به آنان ملحق شوي و آرزو كني كاش شل و گنگ بودي نمي گفتي آنچه را كه گفتي و نمي كردي آنچه را كردي. بارالها بگير حق ما را و انتقام بكش از هر كه به ما ستم كرد و فرو فرست غضب خود را بر هر كه خون ما ريخت و حاميان ما را كشت. اي يزيد! به خدا سوگند نشكافتي مگر پوست خود را، و نبريدي مگر گوشت خود را و زود باشد كه بر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ وارد شوي در حالتي كه بر دوش داشته باشي مسئوليت ريختن خون ذرية او را، و شكستن حرمت عترت و پاره تن او را، در هنگامي كه خداوند جمع مي كند پراكندگي ايشان را، و مي گيرد حق ايشان را «و گمان مبر آنان را كه در راه خدا كشته شدند مردگانند، بلكه ايشان زنده اند و نزد پروردگار خود روزي مي خورند.» و كافي است تو را خداوند از جهت داوري و كافي است محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ تو را براي مخاصمت و جبرئيل براي ياري او و معاونت. و بزودي آن كس كه كار حكومت تو را فراهم ساخت و تو را بر گردن مسلمانان سوار نمود، بداند كه پاداش ستمكاران بد است و در يابد كه مقام كدام يك از شما بدتر و ياور او ضعيف تر است. و اگر مصايب روزگار مرا بر آن داشت كه با تو مخاطبه و تكلم كنم ولي بدان قدر تو را كم مي كنم و سرزنش تو را عظيم و توبيخ تو را بسيار مي شمارم، اين جزع و بي تابي كه مي بيني نه از ترس قدرت و هيبت توست، لكن چشمها گريان و سينه ها سوزان است. چه سخت و دشوار است كه نجيباني كه لشكر خداوندند به دست طلقاء (آزاد شدگان) كه حزب شيطانند، كشته گردند و خون ما از دستهايشان بريزد، و دهان ايشان از گوشت ما بدوشد و آن جسد هاي پاك و پاكيزه را گرگهاي بيابان سركشي كنند، و كفتارها در خاك بغلطانند (كنايه از غربت و بي كسي آنها). اي يزيد! اگر امروز ما را غنيمت خود دانستي زود باشد كه اين غنيمت موجب غرامت(ضرر) تو گردد در هنگامي كه نيابي مگر آنچه را كه از پيش فرستاده اي، و نيست خداوند بر بندگان ستم كننده، به خدا شكايت مي كنيم و بر او اعتماد مي نماييم. اي يزيد! هر كيد و مكر كه داري بكن، هر كوشش كه خواهي بنماي، هر جهد كه داري به كار گير، به خدا سوگند هرگز نتواني نام و ياد ما را محو كني، وحي ما را نتواني از بين ببري، به نهايت ما نتواني رسيد، هرگز ننگ اين ستم را از خود نتواني زدود، راي توست و روزهاي قدرت تو اندك و جمعيت تو رو به پراكندگي است،در روزي كه منادي حق ندا كند كه لعنت خدا بر ستمكاران باد. سپاس خداي را كه اول ما را به سعادت و مغفرت ثبت كرد و آخر ما را به شهادت و رحمت فائز گرداند، از خدا مي خواهيم كه ثواب آنها را كامل كند و بر ثوابشان بيفزايد، و براي ما نيكو خلف و جانشين باشد، كه اوست خداوند رحيم و پروردگار ودود، و ما را كافي در هر امري و نيكو وكيل است.»[4] به گزارش ابنا٬ مخاطبان گرامی میتوانند برای مطالعه بيشتر به "منتهي الامال شيخ عباس قمي"٬ "تاريخ الرسل و الملوك طبري" و "نفس المهموم، شيخ عباس قمي" مراجعه نمایند. پینوست:
[1] . جعفري، سيدحسين محمد، تشيع در مسير تاريخ، مترجم سيدمحمدتقي آيت اللهي، چاپ10، ص80.
[2] . فاطمه دختر حسين ـ عليه السّلام ـ فرموده هنگامي كه ما را با آن وضع رقت بار وارد مجلس يزيد نمودند، يزيد از مشاهدة حال ما متاثر شد همان وقت يكي از شامي ها كه آدمي سرخ گون بقود چشمش به من كه دختري زيبا چهره بودم افتاد و به يزيد گفت چقدر مناسب است اين كنيزك را به من بخشايي ... شيخ مفيد، ارشاد، مترجم، محمد باقر ساعدي خراساني، تهران، كتابفروشي اسلاميه، چ سوم، 76، ص 479.
[3] .ابن طاووس، علي بن موسي بن جعفر، الملهوف علي قتلي الطفوف، تهران، درالاسوه، چ دوم، 75، ص 215.
[4] . ابومخنف، مقتل الحسين (اولين مقتل سالار شهيدان)، مترجم سيد علي محمد موسوي جزايري، قم، انتشارات امام حسن، چ اول، 80، ص 393. ....................
پایان پیام/
افراد بسیاری در واقعه عظیم عاشورا به ایفای نقش در جبهه حق و باطل پرداختند. آنهایی که دل در گروی محبوب حقیقی نهاده بودند، در یاری امام زمان خویش بر یکدیگر سبقت گرفته، عاشقانه از حریم ولایت و حرمت فرزند رسول خدا(ص) دفاع و حمایت کردند.
اما گروهی که فریفته مال و مقام دنیوی شده بودند در جبهه مقابل حق، ایستادند و سرنوشتی ذلتبار را برای خود در دنیا و آخرت رقم زدند.با استناد به دانشنامه ۱۴ جلدی امام حسین(ع)، فهرستی از اصلیترین دشمنان کاروان حسینی(ع) و چگونگی مرگ آنان تهیه کرده است که در جدول زیر در ادامه مطلب توضیح داده میشود
كيست حسين علیه السلام؟ كيست حسين؟ آن كه با شجاعت و عزت گذشت از سر و جان نداد تن به مذلت
كيست حسين؟ آن كه برگزيده احرار فروغ مشعل آزادگي و علم و فضيلت
كيست حسين؟ آن كه از عدالت و تقوي به دست حاكم جابر ندارد دست به بيعت
كيست حسين؟ آن كه ميشود تلألوء همي به چهره زيباي خود به صحنه خلقت
كيست حسين؟ آن كه فخر آدم وخاتم(ص) چراغ چشمان محبان خاندان نبوت
كيست حسين؟ آن كه محوه جلوه معشوق شهيد عشق خدا پاكباز نزد محبت
كيست حسين؟ آن كه پا نهاد فراتر زعقل و فهم بشر در مقام صبر مصيبت
كيست حسين؟ آن كه سر نهاده چو خامه به سرنوشت غم انگيز خود به غايت رغبت
كيست حسين؟ آنكه هر چه داشت به يك روز نثار كرد به راه بقاي حق و حقيقت
كيست حسين؟ آن كه سر به نوك سنان داد به سربلندي اسلام و اعتلاي شريعت
كيست حسين؟ آن كه در سجود به دشمن نموده جلوه انگشتري ز وجود و مروت
كيست حسين؟ آن كه مينهد به اخلاص به آستانه قدسش شهنشهان سر خدمت
كيست حسين؟ آن كه خاك درگه او را كنند سرمه به چشم علويان به رغبت و منت
كيست حسين؟ آن كه قبله دل ناصر عزيز حضرت زهرا و مفخر بشريت
سيد جلال ياسيني
[SPOILER]وقایعی که بعد از شهادت امام حسین ـ علیهالسلام ـ از کربلا تا مدینه برای اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ اتفاق افتاد خیلی بیشتر از آنست که بتوان بطور مختصر بیان نمود. همچنین بیشتر وقایع را ثبت نکردهاند و یا اگر ثبت شده به تاریخ دقیق آن اشاره نشده و به طور مطلق به محل وقوع آن اشاره رفته است .
سال 61 هـ ق عصر روز دهم محرم لشکر یزید بعد از اینکه امام حسین ـ علیهالسلام ـ را به شهادت رساند به دستور فرماندهان خود دست به غارت و آتش زدن خیمهها و آزار و اذیت خاندان نبوت زدند، آن نامردمان به سوی خیمههای حرم امام حسین ـ علیهالسلام ـ روی آوردند و اثاث و البسه و شتران را به یغما بردند و گاه بانویی از آن اهلبیت پاک با آن بیشرمان بر سر جامهای در کشمکش بود و عاقبت آن لئیمان جامه را از او میربودند.[1] دختران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و حریم او از خیمهها بیرون آمده و میگریستند و در فراق حامیان و عزیزان خود شیون و زاری مینمودند. بعد از این اهلبیت را با سر و پای برهنه و لباس به یغما رفته به اسیری گرفتند و آن بزرگواران به سپاه دشمن میگفتند که ما را بر کشته حسین ـ علیهالسلام ـ بگذرانید. چون اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ نگاهشان به کشتهها افتاد فریاد کشیدند و بر صورت خود زدند.[2] بعد از این قضایا عمر سعد ملعون در میان یارانش جار کشید: چه کسی است که اسب بر پشت و سینه حسین ـ علیهالسلام ـ بتازد! ده کس داوطلب شدند و تن حسین ـ علیهالسلام ـ را با سمّ اسبان لگدکوب کردند .[3] و همان عصر عاشورا بود که عمر سعد سر مبارک امام حسین را با خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم ازدی نزد عبیداله بن زیاد به کوفه فرستاد و سرهای یاران و خاندان او را جمع کرده و هفتاد دو سر بود و به همراهی شمر بن ذیالجوشن و قیس بن اشعث به کوفه فرستاد.[4] سپس کشتههای خودشان را پیدا کرده دفن نمودند ولی جنازه بی سر و زیر پای اسبان لگدکوب شده امام حسین ـ علیهالسلام ـ و یارانش تا روز دوازدهم محرم عریان در بیابان کربلا بود تا اینکه توسط قبیله بنیاسد و به راهنمائی امام سجاد ـ علیهالسلام ـ دفن شدند.[5] شب یازدهم محرم را گویا اسرای اهلبیت در یک خیمه نیمسوخته سپری نمودند در این رابطه در مقاتل چیزی از احوال اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ نقل نشده ولی میتوان تصور کرد که چه شب سختی را بعد از یک روز پر سوز و از دست دادن عزیزان و غارت اموال و اسارت و سوختن خیمهها و اهانتها و... داشتهاند. عمر سعد ملعون در روز 11 محرم دستور کوچ از کربلا به سوی کوفه را میدهد و زنان و حرم امام حسین ـ علیهالسلام ـ را بر شتران بیجهاز سوار کرده و این ودایع نبوت را چون اسیران کفّار در سختترین مصائب و هُموم کوچ میدهند.[6] در هنگام حرکت از کربلا عمر سعد دستور داد که اسرا را از قتلگاه عبور دهند. قیس بن قرّه گوید: هرگز فراموش نمیکنم لحظهای را که زینب دختر فاطمه ـ سلامالله علیها ـ را بر کشته بر خاک افتاده برادرش حسین عبور دادند که از سوز دل مینالید... و امام سجاد ـ علیهالسلام ـ می فرماید: ... من به شهدا نگریستم که روی خاک افتاده و کسی آنها را دفن نکرده، سینهام تنگ شد و به اندازهای بر من سخت گذشت که نزدیک بود جانم بر آید و عمهام زینب وقتی از حالم با خبر شد مرا دلداری داد که بیتابی نکنم.[7] (گویا اسرای کربلا را دوبار به قتلگاه میآورند، یک دفعه همان عصر روز عاشورا بعد از غارت خیام و به درخواست خود اسرا و یک بار هم در روز یازدهم محرم هنگام کوچ از کربلا و به دستور عمر سعد و این کار عمر سعد شاید به خاطر این بود که میخواست اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ با دیدن جنازههای عریان و زیر آفتاب مانده شکنجه روحی به اسرا داده باشد.) بعد از اینکه روز یازدهم محرم اسرا را از کربلا حرکت دادند به سوی کوفه به خاطر نزدیکی این دو به هم روز 12 محرم اسرا را وارد شهر کوفه نمودند گویا شب دوازدهم را اسرا در پشت دروازههای کوفه و بیرون شهر سپری کرده باشند در اثر تبلیغات عبیدالله بن زیاد لعنت الله علیه امام حسین ـ علیهالسلام ـ و خارجی معرفی کردن آن حضرت مردم کوفه از این پیروزی خوشحال میشوند و جهت دیدن اسرا به کوچهها و محلهها روانه میشوند و با دیدن اسرا شادی میکنند. ولی با خطابههایی که امام سجاد ـ علیهالسلام ـ و خانم زینب ـ سلامالله علیها ـ و سایرین از اسرا ایراد میکند و خودشان را به کوفیان و مردم میشناسانند و به حق بودن قیام امام حسین ـ علیهالسلام ـ اذعان میکنند شادی کوفیان را به عزا تبدیل میکنند. در طول مدتی که در کوفه و در میان مردم به عنوان اسیر جنگی حرکت میکردند سرها بالای نیزه بود و اسرا در کجاوههای جا داده شده بودند و آنان که خیال میکردند اسرا از خارجیان هستند و بر خلیفه یزید عاصی شدهاند، جسارت و اهانت میکردند، عدهای هم از نسب اسرا سؤال میکردند با این وضع وارد دارالاماره میشوند و در مجلس عبیدالله بن زیاد که حاکم کوفه و باعث اصلی شهادت امام حسین، این ملعون جلوی چشم اسرا و مردم با چوبدستی به سر مبارک میزد و خود را پیروز میدان قلمداد میکرد و کشته شدن امام حسین ـ علیهالسلام ـ را خواست خدا قلمداد مینمود.[8] ولی با جوابهای که از جانب خانم زینب و امام سجاد ـ علیهالسلام ـ میشنید بیشتر رسوا میشد.
[/SPOILER] سجاد ـ علیهالسلام ـ می فرماید: ... من به شهدا نگریستم که روی خاک افتاده و کسی آنها را دفن نکرده، سینهام تنگ شد و به اندازهای بر من سخت گذشت که نزدیک بود جانم بر آید و عمهام زینب وقتی از حالم با خبر شد مرا دلداری داد که بیتابی نکنم [SPOILER]
در خبرها آمده که ابن زیاد بعد از آنکه یک روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرها را در کوچهها و محلههای کوفه گردانید، آنها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد[9] و بعد از آن اسرا را به سرپرستی مخضّر بن تعلبه عائذی و شمر بن ذیالجوشن به شام روانه کرد. دستور داد که امام سجاد را با غل جامعه دستها را بر گردن بستند و سوار بر شتر بیجهاز به سوی شام حرکت دادند. مدتی که اسرا از کوفه و شام در حرکت بودند را منابع ذکر نکردند چه وقایعی اتفاق افتاده و تنها به برخی بیادبیهای حاملین سرهای مبارک اشاره دارند. نقل شده که اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ را سه روز پشت دروازههای دمشق نگه داشتند تا شهر را آذینبندی کنند و آماده برای جشن و شادی نمایند. در بیشتر منابع نقل شده که روز اول صفر سر امام حسین ـ علیهالسلام ـ را همراه کاروان اسرا وارد دشمق کردند.[10] واقعه دلخراشی که برای اسرا اتفاق افتاد این بود که علیرغم خواست آن بزرگواران مبنی بر ورود به شهر از جای خلوت و بطور جداگانه از سرهای مبارک ولی شمر ملعون دستور داد سرها جلوی کاروان اسرا و از دروازه ساعات که جمعیت انبوهی تجمع کرده بودند وارد کنند، و مردم غافل شام که از حقیقت ماجرا بیخبر بودند با مشاهده کاروان شادی و هلهله میکردند و بر سرها اهانت مینمودند. سفر شام برای اهلبیت امام حسین ـ علیهالسلام ـ بسیار تلخ و مصیبتهای دوران اسارت در این دیار، برایشان از سختترین مصیبتها بوده است. وقتی از امام سجاد ـ علیهالسلام ـ پرسیدند در سفر کربلا، سختترین مصیبتهای شما کجا بود، سه بار فرمودند: «الشام، الشام، الشام» .[11] در شام نیز اسرای آل محمّد ـ صلی الله علیه و آله ـ را در حالی که به ریسمان بسته شده بودند، به مجلس یزید وارد کردند، وقتی بدان حال در پیش روی یزید ایستادند، سر امام را در برابر یزید میگذارند و این صحنه از سوزناکترین صحنههایی است که برای امام سجاد و خانم زینب اتفاق میافتد. چرا که یزید ملعون بر سر امام توهین کرده و شماتت میکند و با قرائت اشعاری خود را پیروز میدان میداند و به مردم اجازه حضور میدهد و در آن مجلس به لبهای مقدس امام جلوی چشم اسرا خیزران میزند.[12] گویا در این مجلس است که یک مرد شامی به خود اجازه میدهد و این جسارت بزرگ را میکند. دختر امام حسین به نام فاطمه را از یزید به کنیزی میخواهد و با پاسخ تند دختر امام و خانم زینب سلام الله علیهما روبرو میشود و بعد از گفتگوئی میان حضرت زینب و یزید خانم زینب خطبهای در مجلس یزید ایراد میکنند و شجاعانه به اعمال پلید یزید اشاره میکند و یزید را در مجلس خود رسوا و خار میکند. اسرا در مدتی که در شام بودند بنابر روایتی در یک خرابه صورت زندانی نگهداری میشدند[13] و در این مدت یزید ملعون چندین مرتبه خواست که امام سجاد ـ علیهالسلام ـ را شهید کند که خانم زینب مانع میشدند. در مقاتل آمده که یزید خطیبی خواست که در اجتماع مردم صحبت کند و از یزید و معاویه ستاش کند و به امام علی و فرزندان آن حضرت جسارت کند و در رابطه با پیروزی ظاهری یزید به اصطلاح سخنرانی کند و خطیب ایراد سخن کرد و اوامر یزید را اجرا نمود و به ذم امام حسین ـ علیهالسلام ـ پرداخت در این حین امام سجاد ـ علیهالسلام ـ فرمود: ای یزید! به من اجازه بده بالای این چوبها روم (منظور میزی بود که خطیب شامی روی آن صحبت میکرد) تا چند کلمهای صحبت کنم که موجب خشنودی خداوند و اجر و ثواب حضار باشد. یزید نپذیرفت. ولی مردم اصرار کردند تا امام به منبر رفت امام خطبهای خواند بعد از حمد و ثنای خدا خود را معرفی کردند، که اصل و نسبشان کیست به ماجرای کربلا و اسیری خود اشاره فرمودند. در مجلس غوغائی بر پا شد و همه علیه یزید همهمه میکردند یزید از مؤذن خواست که اذان بگوید. ولی امام از این اذان هم علیه یزید استفاده کرده و یزید را رسوا نمود.[14] از جمله وقایعی که برای اسرای اهلبیت در شام اتفاق افتاد بنا به گفته برخی منابع وفات دختر سه ساله امام حسین ـ علیهالسلام ـ است . از کامل بهائی نقل شده اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ شهادت پدران را از کودکان خردسال پنهان میداشتند. و به آنها میگفتند که پدر شما سفر کرده، تا اینکه شبی دختری از امام حسین ـ علیهالسلام ـ به نام رقیه از خواب بلند میشود و بهانه بابا را میگیرد و ضجه و ناله میکند و همه اهل خرابه با این کودک همنوا میشوند تا اینکه سر امام را در طشتی میآورند خانم رقیه سر را به بالین گرفته و با آن سر درد دل میکند. پدر بعد از تو محنتها کشیدم بیابانها و صحراها دویدم. واقعه دلخراشی که برای اسرا اتفاق افتاد این بود که علیرغم خواست آن بزرگواران مبنی بر ورود به شهر از جای خلوت و بطور جداگانه از سرهای مبارک ولی شمر ملعون دستور داد سرها جلوی کاروان اسرا و از دروازه ساعات که جمعیت انبوهی تجمع کرده بودند وارد کنند، و مردم غافل شام که از حقیقت ماجرا بیخبر بودند با مشاهده کاروان شادی و هلهله میکردند و بر سرها اهانت مینمودند بعد از مدتی دیدند که سر به یک طرف افتاد و کودک هم طرف دیگر او را حرکت دادند. دیدند که جان به جان آفرین تسلیم کرده[15] بعد از اینکه مردم شام بوسیله خطابههای حضرت زینب و امام سجاد ـ علیهماالسلام ـ شناخت کامل از اسرای اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ یافتند یزید تحت فشار افکار عمومی و جهت جلوگیری از رسوائی بیشتر سه پیشنهاد از امام سجاد ـ علیهالسلام ـ را خواست اینکه سر امام حسین را پس دهد، چیزهائی که غارت شده برگردانند، اسرا را در صورت کشتن امام سجاد با یک فرد امین به مدینه روانه کند ولی یزید سر امام را پس نداد و از کشتن امام منصرف شد و پیراهن کهنه امام حسین ـ علیهالسلام ـ را با مقداری پول پس داد.[16] و اجازه داد که اسرای اهلبیت در شام برای شهدای کربلا عزاداری کنند. بعد از اینکه مدتی اسرا در شام مقیم بودند یزید از قتنه مردم بیمناک شده و از نعمان بن بشیر، که قبلاً امیر کوفه بود، خواست فردی پارسا و امین همراه اسرا آنها را بنا به خواست خودشان روانه مدینه نماید. راوی میگوید: هنگامی که اهل و عیال امام حسین ـ علیهالسلام ـ از شام برگشتند و به عراق رسیدند از راهنمای کاروان خواستند که آنها را از راه کربلا عبور دهد و ایشان قبر امام حسین ـ علیهالسلام ـ را زیارت کنند و چند روزی بعد از رسیدن به کربلا مشغول عزاداری و سوگواری برای امام و شهدای کربلا بودند.[17] گویا خروج اسرا از شام به طرف مدینه در بیستم صفر 61 بوده یعنی مدت 20 روز از ورود به شام تا خروج از آن طول کشیده، بعد از زیارت قبور شهدای کربلا راهی مدینه شدند و بالاخره زینبی که با برادران و اقوام خویش از مدینه خارج شده بود بدون برادر و خویشان و با رنج سفر و داغ شهداء و مصیبتهایی که در طول این مدت دیده بود وارد مدینه شد. باید در پایان نیز خاطر نشان شد که در این مختصر نمیشد همه وقایع اتفاق افتاده از کربلا تا شام و مدینه را توضیح داد و همچنین در اکثر منابع تاریخی به تاریخ دقیق خیلی از وقایع اشاره نشده بود . پی نوشت ها : [1] . ابی مخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه و متن کامل وقعة الطف، سیدعلی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنیالزهرا، چاپ اول 1380.[2] . سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطُّفوف، تحقیق و تقدیم شیخ فارس تبریزیان، چاپ: اسوه نوبت دوم، 1357، ص180.[3] . شیخ عباس، قمی، ترجمه نفس المهوم (در کربلا چه گذشت)، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ پنجم، ـ صلی الله علیه و آله ـ 485، اولین مقتل سالار شهیدان، پیشین، ص349.[4] . شیخ عباس، پیشین، همان، ص486، و شیخ عباس پیشین، همان، ص 351.[5] . شیخ عباس، پیشین، همان، ص492، اولین مقتل، پیشین، ص353.[6] . شیخ عباس قمی، ترجمه نفس المهوم، ترجمه محمدباقر کسرهای، انتشارات جمکران، چاپ پنجم، ص 490، ابی محنف، اولین مقتل سالار شهیدان، پیشین، ص 351.[7] . شیخ عباس، پیشین، ص 492 و حسین نفس مطمئنه، محمدعلی عالمی، انتشارات هاد، چاپ اول، 1372، ص 306.[8] . ابن مخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه وقعة الطف، سید علی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنیالزهرا، چاپ اول، ص 361، و ترجمه نفسالمهموم، پیشین، ص 519.[9] . محمدعلی عالمی، حسین نفس مطمئنه، انتشارات هاد، چاپ اول، ص 329، خرداد 1372.[10] . جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف، ص 240، اسفند 1374.[11] . ابو مخنف، مقتلالحسین، ترجمه سیدعلی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنیالزهرا، چاپ اول، 1380، ص 385.[12] . ابومخنف، پیشین، ص 387.[13] . شیخ عباس قمی، نفسالمهوم، ترجمه آیتالله شیخ محمد باقر کسرهای، ص 568، انتشارات صاحبالزمان جمکران، چاپ پنجم، 1374، ص 568.[14] . ابومخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه سیدعلی محمد موسوی جزایری. انتشارات بنیالزهرا، چاپ اول 1380، ص 405.[15] . محمدعلی، عالمی، حسین نفس مطمئنه، انتشارات هادی، چاپ اول، 1372، ص 350.[16] . ابومخنف، پیشین، ص 408.[17] . ابومخنف، پیشین، ص 411بخش تاریخ و سیره معصومین تبیانمنبع : اندیشه قم
[/SPOILER]
حال امام سجاد (ع) را تصور کنيد؛ از يک سو بيماري بر آن حضرت مستولي است، تب و ضعف بر آن حضرت فشار ميآورد؛ از سوي ديگر غم از دست دادن پدر و برادران و عموها و عموزادگان قلبش را ميفشارد؛ از طرف ديگر سر بريده شهداء را در جلوي چشمانش دارد؛ و از همه سختتر و دردناکتر اينکه ـ اين مظهر غيرت الهي ـ عمهها و خواهران خود را ميبيند که با آن وضع در معرض ديد خائنان و دشمنان هستند …
به کوشش: ع. حسینی عارف
«امام علي بن الحسين عليهما السلام» ـ ملقب به «سجاد»، «زين العابدين»، و «سيد الساجدين» ـ در کربلا حدود 22 سال سن داشت.
فرداي روز عاشورا «عمر بن سعد» جنازههاي لشکر خويش را جمع کرد و بر آنان نماز خواند و دفن کرد؛ و امام حسين (ع) و اصحاب او را همچنان در بيابان باقي گذاشت و فرمان حرکت به سوی کوفه را صادر کرد. هر يک از قبايل کوفه و عرب، براي آنکه خود را نزد «ابن زياد» عزيز کنند، سرهاي مطهر شهداء را بين خود تقسيم کردند و آنها را بر نيزه زدند و آماده حرکت شدند.
آنگاه زنان و کودکان اهل بيت (ع) را بدون حجاب مناسب بر شتران و چارپايان بدون زين نشاندند و همچون اسراي کفار به سوي کوفه بردند.
چون ابن سعد با اسيران نزديک کوفه رسيد مردم شهر براي تماشا جمع شده بودند. زني از اهل کوفه که از بلندي بر اسيران مشرف بود پرسيد: «شما اسيران کدام طايفهايد» گفتند:«اسيران آل محمد»! آن زن فرود آمد؛ چادر و مقنعه و جامههايي آورد تا خود را بپوشانند.
اينک، حال امام سجاد (ع) را تصور کنيد؛ از يک سو بيماري بر آن حضرت مستولي است، تب و ضعف بر آن حضرت فشار ميآورد؛ از سوي ديگر غم از دست دادن پدر و برادران و عموها و عموزادگان قلبش را ميفشارد؛ از طرف ديگر سر بريده شهداء را در جلوي چشمانش دارد؛ و از همه سختتر و دردناکتر اينکه ـ اين مظهر غيرت الهي ـ عمهها و خواهران خود را ميبيند که با آن وضع در معرض ديد خائنان و دشمنان هستند …
پيش از ورود اسرا به دارالحکومه، رأس مطهر امام حسين (ع) را در مقابل ابن زياد گذاشتند. وي عصايي از چون خيزران به دست گرفته بود و با آن بر لب و دندان امام ميزد.
اين جسارت وي، اعتراض بسياري از حاضران را برانگيخت. «زيد بن ارقم» صحابي پيامبر (ص) و از ياران اميرالمؤمنين (ع) در جنگ صفين بود و در آن هنگام پيرمرد شده بود به عبيدالله نهيب زد: «چوب خود را بردار! به خدا سوگند پيغمبر را ديدم که همين جاي چوب تو را ميبوسيد» و سپس شروع به گريستن کرد.
ابن زياد گفت:«اگر نه اين بود که پيرمردي خرف و ديوانه شدهاي گردن تو را ميزدم». زيد برخاست و در حالي که بيرون ميرفت گفت:«اي عرب! از امروز بنده شديد. پسر فاطمه را کشتيد و پسر مرجانه را امارت داديد. به خدا قسم نيکان شما را خواهد کشت و اشرار را به کار خواهد گرفت».
ديگر از کساني که حضور داشت «انس بن مالک» بود که با ديدن سر مطهر امام (ع) و جسارت عبيدالله گريست و گفت:«شبيه ترين مردم است به پيغمبر».
سپس اسرا را بر ابن زياد وارد کردند. وي هنگامي که امام سجاد (ع) را ديد پرسيد:«کيستي؟» فرمود: «علي بن الحسين».
آن ملعون گفت:«مگر علي بن الحسين را خدا نکشت؟» امام فرمود:«برادري داشتم علي نام داشت. مردم او را کشتند». ابن زياد گفت:«خدا کشت» امام فرمود:«الله يتوفي الانفس حين موتها» ابن زياد خشمگين شد و گفت: «در پاسخ من دليري ميکني؟ او را ببريد و گردن بزنيد». پس حضرت زينب گفت:«اي پسر زياد! هر چه خون از ما ريختي بس است» و امام را در آغوش گرفت و فرمود:«والله از او جدا نميشوم. اگر ميخواهي او را بکشي مرا نيز بکش».
ابن زياد کمي به آن دو نگريست و گفت:«عجبا که اين زن دوست دارد با برادرزادهاش کشته شود! او را رها کنيد که با اين بيماري که دارد خواهد مرد»… امام سجاد (ع) سپس رنج سفر به شام و غم اسيري و عذاب در دربار يزيد را تحمل کرد… و تا پايان عمر شريفش، همواره در اندوه مصيبت کربلا بود…
روايت کردهاند که مردي بطّال و دلقک در مدينه زندگي ميکرد که به هزل و مزاح خود مردم مدينه را ميخنداند. وي روزي گفت: «علي بن الحسين مرا مانده و عاجز گردانده است؛ چرا که هر چه تلاش کردم هيچ نتوانستم وي را به خنده افکنم».
امام سجاد (ع) در محرم سال 94 (يا 95) هجري، هنگامي که 57 سال داشت، با زهر يکي از فرزندان «عبدالملک مروان» مسموم شد و در بستر احتضار افتاد.
حضرت در اين ايام، تمامي فرزندان خود را جمع کرد و فرزند بزرگوارش «محمد بن علي عليه السلام» - که او نيز در مصيبت کربلا حضور داشت و در آن زمان کودکي 4 ساله بود – را وصي خود قرار داد و وي را «باقر» ناميد و امر ساير فرزندان خود را به آن جناب واگذار کرد و به آنان موعظه و وصيت نمود.
سپس امام باقر را به سينه چسباند و فرمود:«تو را وصيت ميکنم به آنچه وصيت کرد مرا پدرم در هنگام شهادت خود و گفت که پدرش او را وصيت کرده بود به اين وصيت در هنگام وفات خود که: زنهار ستم مکن بر کسي که ياوري بر تو غير از خداوند ندارد».
آوردهاند که چون حضرت (ع) وفات کرد، تمامي مدينه در ماتمش عزادار گشت و مرد و زن و سياه و سفيد و صغير و کبير در مصيبتش نالان شدند و از زمين و آسمان آثار اندوه نمايان بود.
الا لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.
[SPOILER]ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نکته: آنچه بايد بدان توجه فراواني داشت اينکه آن حضرت، فقط در سفر کاروان امام حسين(ع) از مکه به کربلا، و در روزهاي منتهي به عاشورا بيمار بود. راز اين امر هم آن زمان آشکار شد که تمامي فرزندان و اهل بيت امام(ع) ـ حتی علي اصغر شش ماهه ـ در روز عاشورا به شهادت رسيدند یا به سختی زخمی شدند. هنگامي که «شمر» با اراذلش به خيمهها حمله کرد ميخواست آن حضرت را بکشد اما يکي از لشکريان دشمن به نام «حميد بن مسلم» ـ و نيز گفتهاند خود «عمر بن سعد» ـ بيماري حضرت را به شمر يادآور شد و با تلاش بسيار، مانع از شهادت ايشان گرديد. پس بيماري حضرت سجاد(ع) تنها منحصر به همان چند روز بود؛ و زشت است براي شيعه اهل بيت (ع) که اين را نداند و از آن حضرت با القابي همچون «زين العابدين بيمار» ياد کند!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ منابع:
1. شيخ عباس قمي ؛ منتهي الآمال ؛ با کوشش و تلخيص آيةالله رضا استادي ؛ قم: دفتر نشر مصطفي، 1380
2. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلي الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364
3. شيخ عباس قمي ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعراني ؛ قم: انتشارات ذويالقربي،
چهل نکته آماری در مورد نهضت کربلا
روضه شب هشتم ـ مصيبت علياكبر (ع) ؛ شبيه پيامبر
منابع اصلي:1. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364 .2. شيخ عباس قمي ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعراني ؛ قم: انتشارات ذويالقربی، 1378 .3. اشعار قرمزرنگ، زبان حال هستند و سنديت قطعي ندارند. (و برگرفتهاند از جزوه آموزشي آداب مرثيهخواني با عنوان طنين عشق ؛ تهيه و تنظيم مرتضی وافي ؛ قم: انتشارات شفق، 1380)
روضه شب نهم ـ مصيبت ساقي لبتشنگان
ای حرمت قبله حاجات ما
یعنی:
یعنی:
عباس ناامید نشد و مشک را به دندان گرفت تا به خیمه رساند.
ای مشک! تو لا اقل وفاداری کن
اما تیر بعدی مشک را از هم درید و آبها را بر زمین داغ کربلا ریخت تا عباس (ع) دیگر مأیوس شود.
ای مشک! نگه کن تو به بالای سَرم
[SPOILER]
منابع اصلي:1. سید محسن امین ؛ اعیان الشیعة ؛ بیروت: دارالتعارف للمطبوعات، 1403 ق. .2. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364 .3. شيخ عباس قمي ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعراني ؛ قم: انتشارات ذويالقربی، 1378 .4. اشعار قرمزرنگ، زبان حال هستند و سنديت قطعي ندارند. (و برگرفتهاند از جزوه آموزشي آداب مرثيهخواني با عنوان طنين عشق ؛ تهيه و تنظيم مرتضی وافي ؛ قم: انتشارات شفق، 1380).
روضه شب عاشورا ـ ذکر مصائب امام حسین (ع)
شب عاشورا بود و خیمه گاه حق در تب و تاب. در عصر روز تاسوعا «شمر بن ذی الجوشن» به همراه هزاران نفر نیروی کمکی به صحرای کربلا رسید و «عمر بن سعد» را برای حمله به امام (ع) تحت فشار قرار داد. عمر سعد دستور حمله را صادر کرد. صدای همهمه لشگر که به گوش امام حسین (ع) رسید، برادرش عباس (س) را صدا کرد و به همراه چند تن از بزرگان کوفه ــ که خود را به کاروان حق رسانده بودند ــ به نزد دشمن فرستاد تا از قصد آنان آگاه شود.
حضرت ابوالفضل (س) بازگشت و به برادر عرضه داشت که دشمن آمده است تا یکی از این دو کار را انجام دهد: یا اخذ بیعت یا آغاز جنگ. امام فرمود: «بیعت با یزید که هرگز ؛ اما درباره جنگ اگر می توانی برو و امشب را از آنان مهلت بگیر و نبرد را به فردا موکول کن ؛ تا نماز و قرآن بخوانیم. به خدا سوگند که من عبادت خدا رابسیار دوست می دارم».
فرماندهان یزیدی، ابتدا پیشنهاد حضرت را قبول نکردند ؛ اما یکی از آنان دیگران را ملامت کرد که: «وای بر شما! اگر در جنگ با کفار، آنان یک شب از ما مهلت بخواهند درخواستشان را اجابت می کنیم. چگونه است که به پسر پیغمبر شبی را رخصت نمی دهید؟»...
و اینگونه بود که شب عاشقانِ بی دل آغاز شد...
روز تاسوعا گذشت و شب رسید
تشنه کامان جانشان بر لب رسید
بسته بود آب و حرم بی تاب بود
دیده ی طفلان به راه آب بود
سینه ها از فرط بی آبی کباب
بود ذکر تشنه کامان «آب ، آب»
گرچه بود از تشنگی لبها کبود
مادران را با عطش کاری نبود
مادران در ماتم فرزندها
دل پریشان در غم دلبندها
بهر اسماعیل های فاطمه
هاجران ، بی زمزم و بی زمزمه
بود چشم مادرانِ پر ز درد
اشک ریزان ، بهر فردایِ نبرد
بود گریان ، چشمِ پرخونِ «رباب»
بهر آن شش ماهه ی بی تابِ آب
وای اگر فردا ، گهِ ماتم شود
تارِ مویی زین عزیزان کم شود
وای اگر «اکبر» سرش گردد جدا
وای اگر در خون شود خونِ خدا
ای سپیده! جلوه بعد از شب نکن
ای فلک! خون بر دل «زینب» نکن
اما سپیده عاشورا دمید ... و سواران عشق، یک به یک پای به مسلخ نهادند...
و بالاخره می رفت که تلخ ترین لحظات تاریخ فرا رسد ...
آری! عصر عاشورا شد ؛ و زمين كربلا غرق در نيزه و شمشير و جنازه. از سپاه كوچك حق چيزي باقي نمانده بود اما هزاران هزار گرگ گرسنه همچنان در لشگر شيطان منتظر طعمه بودند.
ديگر كسي براي حسين (ع ) باقي نبود. «حبيب» ، «زهير» ، «برير» ، «حر» و ديگر اصحاب به شهادت رسيده بودند. «اكبر» ، «قاسم» ، «عون» ، «جعفر » و بقيه جوانان بني هاشم ــ و حتي « اصغر شش ماهه » ــ نيز جان خود را فداي اسلام كرده بودند ؛ و «عباس» ، بي سر و دست، دور از خيمه ها به ديدار خداي خويش رفته بود.
حسين (ع) به اين سو و آن سو نظر افكند . در تمامي دشت پهناور ، حتي يك نفر نبود تا از او و حريم رسول خدا (ص) دفاع كند.
امام (ع) به خيمه گاه آمد تا با بانوان اهل بيت وداع كند. صحنه ای دلخراش و جانسوز بود. کودکان و دخترکان دور امام را گرفته بودند و نمی دانستند آخرین کلام را چگونه بگویند. «سكينه» دختر امام (ع) فرياد زد: «پدر جان ! آيا تن به مرگ دادي و دل بر رحيل نهادي؟» امام پاسخ داد: «چگونه تن به مرگ ندهد كسي كه يار و ياوري ندارد؟» ، پس صداي به گريه بلند شد . امام آنان را ساكت كرد و به آنها وصيت نمود و سپس ودايع امامت و مواريث پيامبران را به علي بن الحسين السجاد (ع) كه سخت بيمار بود سپرد و به سوي ميدان رهسپار شد.
امام (ع) با وجود تنهايي و تشنگي ، با هزاران هزار سپاهي دشمن جنگي دلاورانه كرد . گاه به ميمنه لشگر (سمت راست لشگر دشمن) حمله ميكرد و مي خواند :
الموت خير من ركوب العار
والعار اولي من دخول النار
يعني :
مرگ بهتر از پذيرفتن ننگ است
و ننگ سزاوارتر از آتش جهنم است .
سپس به ميسره لشگر (جناح چپ لشگر) حمله ميكرد و ميخواند :
انا الحسين بن علي
آليت ان لا انثني
احمي عيالات ابي
امضي علي دين النبي
يعني:
من حسين پسر علي هستم
كه هيچگاه سازش نخواهم كرد
از حريم پدرم دفاع ميكنم
و بر طريقت پيامبر ره مي سپارم.
يكي از اهل كوفه روايت كرده است : «من نديدم كسي را كه اينهمه دشمن بسيار بر او بتازد و فرزندان و يارانش كشته شده باشد اما اينگونه شجاع و پر جرأت باشد . مردان سپاه بر او ميتاختند اما او با شمشير بر آنان حمله ميكرد و لشكر را مانند گله بزي كه شيري درنده در آن افتاده باشد پراكنده و تارو مار مي ساخت ، سپس به جاي خويش باز مي گشت و مي گفت : لا حول و لا قوه الا بالله العلي العظيم .
در منابع تاريخي آورده اند كه آن حضرت نزديك به 2000 نفر از سپاه يزيد را كشت ، تا اينكه عمر سعد بر لشكريانش فرياد كشيد : « واي بر شما ! آيا ميدانيد با چه كسي كارزار مي كنيد ؟ اين فرزند علي و پسر كشنده قهرمانان عرب است. دسته جمعي و از تمامي جهات بر او حمله كنيد » و به چهار هزار تير انداز سپاه دستور داد كه از هر سوي بر امام (ع) تير ببارند ، و عده اي نيز با سنگ به حضرت حمله آوردند.
در برخي روايات آمده است كه از شدت اصابت تير ، بدن امام مظلوم ، همانند بدن خارپشت شده بود ، و پس از شهادت ، بيش از 1000 زخم بر تن امام شمردند كه 32 ضربه آن ، غير از زخم تير بود .
امام (ع) كشته و مجروح و خسته ، اندكي ايستاد تا نفسي تازه كند و دمي از خستگي جنگ بياسايد . در اين لحظه يكي از دشمنان سنگي زد كه به پيشاني حضرت اصابت كرد و خون بر صورت وي جاري شد. امام خواست آن خون را پاك كند كه تيري سه شاخه و زهر آلود بر سينه و قلب حضرت نشست . امام گفت : «بسم الله و بالله و علي ملة رسول الله» و سر به سوي آسمان بلند كرد و گفت : « خدايا تو مي داني این قوم مردي را مي كشند كه روي زمين پسر پيغمبري غير از او نيست».
به مرکز باز شد سلطان ابرار
که آساید دمی از رزم و پیکار
فلک ، سنگی از دست دشمن
به پیشانیِ وجه اللهِ احسن
که گلگون گشت رویِ عشقِ سرمد
چو در روز احد ، روی محمد
به دامان کرامت خواست آن شاه
که خون از چهره بزداید ، بناگاه
یکی الماس وش تیری ز لشگر
گرفت اندر دل شه جای ، تا پر
که از پشتِ پناه اهل ایمان
عیان گردید زهر آلود پیکان
آنگاه تير را گرفت و از پشت بيرون كشيد خون مانند ناودان بيرون جست، پس امام دست خود را از آن خون پر كرد و به سوي آسمان پاشيد . حاضران مي گويند حتی يك قطره از آن خون به زمين برنگشت و از آن لحظه، آسمان كربلا سرخ شد . سپس دوباره دست خود را از آن خون پر كرد و صورت و محاسن خويش را با آن آغشته نمود و فرمود: « جد خود رسول الله را اينچنين خضاب شده ديدار مي كنم و از دست اینان به او شكايت مي كنم».
عده اي از پياده نظام دشمن ، دور امام را گرفتند . يكي از آنان با شمشير به آن حضرت زد كه بر اثر آن، کلاه امام دريده شد و تیغ به سر مبارك وي رسيد و خون روان گشت.
سپس «شمر» با عده ای از سپاهیان دشمن به سوی خیمه گاه حمله کردند. شمر خواست که آن خیمه ها را آتش زند ، امام (ع )سر برداشت و چون این صحنه دید بانگ برآورد و آن جمله تاریخی خویش را بر زبان آورد که : «وای برشما ! اگر دین ندارید و از روز رستاخیز نمی ترسید ، لااقل در دنیا آزاده و جوانمرد باشید» آنگاه خطاب به فرماندهان لشگر یزید نهیب زد: « اهل و عیال مرا از دست سرکشان و بی خردان خود حفظ کنید». «شبث» خود را به شمر رساند و با تندی او را از این کار بر حذر داشت. شمر خجالت کشید و به سپاهیانش دستور داد که از حرم دور شوید و به سوی خود حسین بروید که حریفی بزرگ و جوانمرد است.
در همین حین، «عبدالله» فرزند امام مجتبی(ع) که نوجوانی نابالغ بود از خیمه ها بیرون دوید تا از عموی خویش دفاع کند ؛ اما وی نیز با وضعی دلخراش به شهادت رسید ( و مصیبت آن در روضه شب پنجم گذشت ) .
سپاه دشمن به امام (ع) نزدیک شد و دایره محاصره را بر وی که از شدت زخمها و هرم تشنگی، تاب و توان نداشت تنگ تر و تنگ تر کرد.
«زرعه بن شریک» به حضرت نزدیک شد و شمشیری به دست چپ آن حضرت زد. سپس شخصی دیگر، از پشت، تیغ بر شانه امام (ع) وارد آورد که حضرت از شدت آن ضربت، با صورت بر خاک افتاد.
این دو ملعون عقب نشستند ، در حالیکه امام افتان و خیزان بود ؛ گاه به مشقت از جای برمی خاست ولی دوباره بر زمین می افتاد ...
«سنان بن انس» بر امام حمله کرد و با نیزه خویش بر پشت امام زد ، آنقدر سخت که نوک نیزه از سینه حضرت بیرون آمد. امام در گودال قتلگاه افتاد و واپسین راز و نیاز خود با خدای خویش را آغاز کرد. و هر چهخ می گذشت زیباتر و برافروخته تر می شد... یکی از راویان نوشته است: «به خدا قسم ، هیچ کشته به خون آغشته ای را نیکوتر و درخشنده روی تر از حسین ندیدم. ما برای کشتن وی رفته بودیم ولی رخسار و زیبایی هیئت او ، اندیشه قتل وی را از یاد من برد» .
دژخیمان ، همچون گرگان گرسنه ، دور امام حلقه زدند تا به خیال خود کار را تمام و حق را برای همیشه ذبح نمایند.
زینب (س) که دیگر صدای تکبیر و "لاحول و لاقوه" ی امام را نمی شنید فهمید که ماه فاطمه در محاق رفته است ؛ پس از خیمه ها بیرون دوید در حالی که شیون می کشید : «وا اخاه ، وا سیداه ، وا اهل بیتاه ! ای کاش آسمان بر زمین می افتاد! ای کاش کوهها خرد و پراکنده بر دشت می ریخت ...» و خود را به تلی (تپه ای) مشرف بر گودال رساند و آن صحنه دلخراش را مشاهده کرد.
وی با دیدن گرگانی که برای قتل امام در آنجا جمع شده بودند به «عمر سعد» نهیب زد: «وای بر تو ای عمر! آیا ابا عبدالله را می کشند و تو نگاه می کنی؟» قطرات اشک عمر سعد بر گونه اش جاری شد اما پاسخی نداد و روی از زینب برگرداند . زینب (س ) فریاد زد : « وای بر شما ! آیا مسلمانی میان شما نیست؟» هیچکس جواب نگفت .
شمر بر سر یارانش فریاد کشید:«چرا این مرد را منتظر گذاشته اید؟!» و خواست که یکی از آنان کار را تمام کند. «خولی بن یزید» با شتاب از اسب فرود آمد تا سر مبارک آن حضرت را جدا کند ، اما تا به امام (ع) نزدیک شد بر خود لرزید و نتوانست. شمر گفت: «بازوی تو ناتوان باد! چرا می لرزی؟» آنگاه خود تیغ به دست گرفت و به همراه سنان برای بریدن رأس مطهر امام (ع) رهسپار شد ...
زیر خنجر بود ، اما دیده باز
اشک او بر گونه ، سرگرم نماز
اشک او می شست خونِ گونه را
شرمگین می کرد این گردونه را
مست بود و اشک دیده ، باده اش
خاک گرم کربلا سجاده اش
در دل گودال کرد از بس سجود
شد ز فرط سجده چشمانش کبود
یک نفر «پهلو شکسته» در برش
کیست یارب این ، به غیر از مادرش؟
مادرش آمد و لیکن مضطر است
بر گلوی تشنه ی او خنجر است
خنجر از بس بوسه زد بر حنجرش
رفت تا گردون صدای مادرش
[SPOILER]
منابع اصلي: 1. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلی الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364 . 2. شيخ عباس قمي ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعراني ؛ قم: انتشارات ذويالقربی، 1378 . 3. اشعار قرمزرنگ، زبان حال هستند و سنديت قطعي ندارند. (و برگرفتهاند از جزوه آموزشي آداب مرثيهخواني با عنوان طنين عشق ؛ تهيه و تنظيم مرتضی وافي ؛ قم: انتشارات شفق، 1380). ………
[/SPOILER]
خاک علم بر سرم--------- این است اوضاع حرم
روضه شب اول ـ مصيبت مسلم بن عقيل ((پست 7))
روضه شب دوم ـ ورود كاروان عشق به كربلا(پست 11)
روضه شب سوم ـ حكايت حر ؛ حماسه توبه و تصميم (پست 13)
روضه شب چهارم ـ مصيبت فرزندان و برادران زينب (س) ( پست 19)
روضه شب پنجم ـ مصیبت عبدالله بن حسن(ع) (( پست 40))
روضه شب ششم ـ مصيبت قاسم (ع) ؛ بلاي خوشتر از عسل(( پست 50))
روضه شب هفتم ـ علياصغر(ع) ؛ داغي بر دل اهلبيت((پست 51))
روضه شب هشتم ـ مصيبت علياكبر (ع) ؛ شبيه پيامبر(( پست53 ))
چهل نکته آماری در مورد نهضت کربلا (( پست 52))
روضه شب نهم ـ مصيبت ساقي لبتشنگان ((پست 54))
روضه شب عاشورا ـ ذکر مصائب امام حسین (ع) ((پست 55))
منطقه سیده زینب(س) در دمشق از روز گذشته شاهد حضور دستههای عزاداری با مشارکت گسترده مردم برای گرامیداشت سالروز شهادت مظلومانه امام حسین علیه السلام، است.
به گزارش گروه فضای مجازی «خبرگزاری دانشجو»، یک منبع سوری تاکید کرد که این دستههای عزاداری همه روزه تا عاشورا و سالروز شهادت امام حسینعلیهالسلام و یاران باوفایش به عزاداری و نوحه خوانی میپردازند و زنان، جوانان و سالمندان شرکت کننده بر وفاداری به راه امام حسینعلیهالسلام تاکید میکنند.
آنچه که در این مراسم جلب توجه میکرد، مشارکت دستههای عزاداری کودکان است که در غم شهادت فرزند امام علیعلیهالسلام در روز عاشورا در کربلا سینه میزدند.
به گزارش الحدث نیوز، شرکت کنندگان با اعلام وفاداری به راه امام حسینعلیهالسلام در مقابله با طاغوتیان خاطرنشان کردند که آنچه امروز در سوریه رخ میدهد، شبیه واقعه کربلا است و حسینعلیهالسلام مشعل راه پیروزی ملت سوریه است.
پرچمهای حزب الله (مقاومت اسلامی در سوریه)، سوریه و پرچمهای کربلا در این مراسم برافراشته شده است.
جانم بفدای تک تک شما عزداران حسینی
در کنار حرم در محاصره حضرت زینب سلام الله علیه ها
[="Arial Black"][="Navy"]سلام .یه سوال جدی دارم.من چطور می تونم برم سوریه برای دفاع از حرم /.ایا راهی هست؟لطفا کامل جواب بدید[/]
سلام. وضعیت فعلی حرم چطوریه؟ مثل اینکه اوضاع آروم شده درسته؟
من شنیده ام عده ای با رسیک زیاد از عراق ولبنان به اون جا ها رفته اند
وضعیت حرم اینجا«نزنید که بابای من حسین است» دعا کنید که بار دیگر بانو رقیه (س) اسیر نشود.
انجا که اقای شمشادی میگویند: در حلقه های امنیتی، یعنی حرم در حلقه ای قرار دارد که پشت ان دشمن قرار دارد
التماس دعا
حرم حضرت سکینه س در داریا ریف دمشق -
اللهم العن العصابه التی جاهدت الحسین و شایعت و بایعت تابعت علی قتله اللهم العنهم جمیعا
شلیک 4 خمپاره به حرم حضرت زینب (س)
به رغم این حمله تروریستی اما در حال حاضر مراسم عزاداری مانند دیگر شب های گذشته درون حرم مطهر حضرت زینب سلام الله علیها در حال برگزاری است.
به گزارش پیشرفت پرس به نقل از منابع خبری، اخبار رسیده از منطقه سیده زینب (س) در جنوب دمشق پایتخت سوریه حاکی از آن است که عصر امروز بر اثر یک حمله تروریستی به حرح مطهر عقیله بنی هاشم، حضرت زینب کبری سلام الله علیها، دو فروند خمپاره به سمت این مکان مقدس پرتاب شد.
گفته می شود یکی از این دو خمپاره درون صحن زنانه و دیگر به دیوار سمت صحن مردان برخورد کرد.
اصابت این دو خمپاره آسیب زیادی به این حرم وارد نکرده و فقط تعدادی از کاشی های از جا کنده شده اند.
بر اساس اخبار دریافتی ما، بر اثر این حمله تروریستی 15 زائر شیعه زخمی شدند و فورا برای درمان به بیمارستان انتقال داده شده اند.
به گفته منابع پزشکی، عملیات درمان زخمی ها تقریبا به پایان رسیده و حال بیشتر آنان خوب است.
قابل ذکر است، به رغم این حمله تروریستی اما در حال حاضر مراسم عزاداری مانند دیگر شب های گذشته درون حرم مطهر حضرت زینب سلام الله علیها در حال برگزاری است.
بمیرم براتون
خدایا به حق حسین کمکشون کن
سیاسی > سیاست خارجی معاون وزیر خارجه در گفتگو با مهر:
حامیان تروریست ها مسئول حمله به حرم حضرت زینب هستند/ درخواست از بان کی مون
معاون عربی و افریقای وزیر امور خارجه با محکومیت تعرض ترویست ها به حرم حضرت زینب(س)در سوریه گفت: حامیان ترویست ها و تکفیری ها در سوریه مسئول حمله به حرم حضرت زینب در دمشق هستند.
حسین امیر عبداللهیان در گفتگو با خبرنگار مهر با بیان اینکه حامیان ترویست ها و تکفیری ها در سوریه مسئول حمله به حرم حضرت زینب در دمشق هستند.
وی افزود: گروه های مسلح تکفیری و بی مسئولیت در سوریه به آخر خط رسیده اند.
معاون وزیر خارجه ضرورت توجه دبیر کل سازمان ملل و نهادهای بین المللی در قبال تخریب اماکن دینی ، مساجد و کلیساها را خواستار شد و تاکید کرد: کسانی که حرم حضرت زینب (س) را هدف قرار داده اند گرفتار طراحی صهیونیست ها و دشمنان منطقه هستند و مانع اصلی راه حل سیاسی در سوریه به شمار می روند.
وی همچنین با زائران و مجروحان این حادثه ابراز همدردی کرد.
[SPOILER]جامیان تروریست ها حامیان یزید و معاویه هستند[/SPOILER]
روضه شب اول ـ مصيبت مسلم بن عقيل ((پست 7))
روضه شب دوم ـ ورود كاروان عشق به كربلا(پست 11)
روضه شب سوم ـ حكايت حر ؛ حماسه توبه و تصميم (پست 13)
روضه شب چهارم ـ مصيبت فرزندان و برادران زينب (س) ( پست 19)
روضه شب پنجم ـ مصیبت عبدالله بن حسن(ع) (( پست 40))
روضه شب ششم ـ مصيبت قاسم (ع) ؛ بلاي خوشتر از عسل(( پست 50))
روضه شب هفتم ـ علياصغر(ع) ؛ داغي بر دل اهلبيت((پست 51))
روضه شب هشتم ـ مصيبت علياكبر (ع) ؛ شبيه پيامبر(( پست53 ))
چهل نکته آماری در مورد نهضت کربلا (( پست 52))
روضه شب نهم ـ مصيبت ساقي لبتشنگان ((پست 54))
روضه شب عاشورا ـ ذکر مصائب امام حسین (ع) ((پست 55))
حُر شهدای جنگ که بود
به گزارش مشرق به نقل از 598، یکی از این شهدا "شهید شاهرخ ضرغام"بود. وی سال 1328 در تهران متولد شد. در جوانی، به سراغ ورزش کشتی رفت و به اردوی تیم ملی کشتی فرنگی دعوت شد. اما زندگی او به خاطر همنشینی با دوستان نااهل، در غفلت و گمراهی ادامه داشت تا این که در بهمن سال 1357 و با پیروزی انقلاب، تغییری بزرگ در زندگیاش رخ داد.
سخنان امام خمینی (ره)، برایش فصلالخطاب و روی سینهاش "فدایت شوم خمینی" خالکوبی کرده بود. ولایت فقیه را به زبان عامیانه خود برای رفقایش توضیح میداد و از همان دوستان قبل از انقلاب، یارانی برای انقلاب پرورش داد.
وی وقتی از گذشتهاش حرف میزد، داستان حُر را بازگو میکرد و میگفت: "حُر قبل از همه به میدان کربلا رفت و به شهادت رسید. من نیز باید جزء اولینها باشم".
در همان روزهای اول جنگ تحمیلی عراق علیه ایران به جبهه رفت و همگام با سردار شهید سید مجتبی هاشمی که فرمانده گروه چریکی فدائیان اسلام بود،به مبازه علیه تجاوزگران بعثی پرداخت ودر کوتاه مدتی آنقدر دلاورانه جنگید که دشمن برای سرش جایزه تعیین کرده بود. وی از خدا می خواست که تمام گذشتهاش را پاک کند و هیچ چیز از او باقی نماند؛ نه اسم، نه شهرت، نه مزار و سرانجام در تاریخ 17 آذر سال 1359 در دشتهای شمالی آبادان به آرزوی دیرین خود یعنی شهادت رسید."
محمد تهرانی، آخرین همرزم شاهرخ ضرغام نحوه شهادت وی را اینگونه نقل می کند: "ساعت 9 صبح بود. تانکهای دشمن مرتب شلیک میکردند و جلو میآمدند. شاهرخ از جا بلند شد و روی خاکریز رفت. من هم دویدم و 2 گلوله آرپیجی پیدا کردم. هنوز گلوله آخر را شلیک نکرده بودم که صدایی شنیدم. به سمت شاهرخ دویدم. روی سینهاش حفرهای از اصابت گلوله تیربار تانک ایجاد شده بود. عراقیها نزدیک شدند. من با یک اسیر عراقی پناه گرفتم. از دور دیدم چند عراقی کنار پیکر شاهرخ ایستادهاند و از خوشحالی هلهله میکردند."
http://www.askdin.com/showthread.php?t=10145 منبع
و اخر تابع له علی ذلک
...
بلند شو؛ که همه سوی خیمه ها رفتند
عمو رسیدم و دیدم؛ چقدربلوا بود
به سختی از وسط نیزه ها گذر کردم
هزار مرتبه شکر خدا کمی جا بود
ثواب نَحر گلویت تعارفی شده بود
سرِ زبان همه جمله ی - بفرما- بود
عمو چقدر لبِ خشکتان ترک دارد
چه خوب می شد اگر مشک آب سقا بود
زنی خمیده عمو رد شد از لبِ گودال
نگاه کن؛ نکند مادر تو زهرا بود
برای کشتن تان تیغ و نیزه کم آمد
به دست لشگریان سنگ و چوب حتی بود
تمام هوش و حواس سپاه کوفه و شام
به فکر جایزه ی بردن سر ما بود
بلند شو؛ که همه سوی خیمه ها رفتند
من آمدم سویِ گودال، عمه تنها بود
72 پیامک به مناسبت ماه محرم
این قافله تا کربلا دیگر ندارد فاصله
..........................
باز محرم شد و دلها شکست ...
[SPOILER]..........................
اعظم الله اجورنا و اجورکم بمصابنا بالحسین(ع).
..........................
خیز و جامه نیلی کن، روزگار ماتم شد
دور عاشقان آمد نوبت محرم شد
..........................
امام حسین علیهالسلام: هر كس این پنج چیز را نداشته باشد از زندگی بهرهای نمیبرد: عقل، دین، ادب، شرم و خوش خلقی .
..........................
باز محرم رسید، این من و گریههایم
رفع عطش میکند، فرات اشکهایم
باز محرم رسید، دلم چه ماتمزده
کسی میان این دل، خیمهی ماتم زده
..........................
امام حسین علیهالسلام: سلام هفتاد حسنه دارد، شصت و نُه حسنه از آنِ سلام كننده و یكی، از آن جوابگو است.
..........................
میا به کوفه که سر تو بریده خواهد شد
شکسته حرمت عشق و عقیده خواهد شد
میا به کوفه که در سفره پذیرایی
سنان و خنجر و شمشیر چیده خواهد شد
..........................
این حسین است، سرسلسله عشاق که آمده است تا خون خویش را همچون کهکشانی از نور بر آسمان بپاشد و راه قبله را بر قبیله ایمان بنمایاد.
..........................
شیعه یعنی چهارده نور مبین
حق بود هر تن به آن اهل یقین
شیعه یعنی یافتن در کربلا
هم طریق انبیا هم اوصیا
..........................
امام حسین علیهالسلام: كاری مكن كه از آن پوزش بخواهی زیرا مؤمن نه بد میكند و نه عذر میطلبد، و منافق هر روز بد میكند و عذر میخواهد.
..........................
در محرم سینهها غرق ملالی دیگر است
جاری از چل چشمه دلها زلالی دیگر است
با حلولش برنخیــزد جز فغان از عاشقان
طاق ابروی محرم را هلالی دیگر است
..........................
امام حسین علیهالسلام: شکرگزاری برای نعمت پیشین، نعمت تازهای را سبب میشود .
..........................
باز محرم رسید، شدم چه حیران و مست
از این همه عاشقی، دوبارهام مست مست
باز محرم رسید، شهر سیهپوش توست
دل، نگران رنج خواهر مظلوم توست
..........................
امام حسین علیهالسلام: كسی كه تو را دوست دارد، از تو انتقاد میكند و كسی كه با تو دشمنی دارد، از تو تعریف و تمجید میكند.
..........................
اینجا بهشت سرخ بدنهای بی سر است
اینجا نگارخانهی گلهای پرپر است
اینجاست قتلگاه شهیدان راه حق
اینجا مزار قاسم و عباس و اکبر است
اینجا برای پیکر صد چاک عاشقان
گرد و غبار کرب و بلا مُشک و عنبر است
..........................
باز این چه آتش است كه بر جان عالم است؟
باز این چه شعله غم و اندوه ماتم است؟
باز این حدیث حادثه جانگذار چیست؟
باز این چه قصهایست كه با غصه توام است؟
..........................
سالها گفتیم ما از کربلا
از شهید عشق و میدان بلا
از غمش بر سینه و بر سر زدیم
بوسه بر گهواره اصغر زدیم
باز هم گفتیم: مظلوما حسین!
بیکس و بی بال و پر، تنها حسین!
..........................
فرصت دهید گریه كند بی صدا، فرات
با تشنگان بگوید از آن ماجرا، فرات
گیرم فرات بگذرد از خاك كربلا
باور مكن كه بگذرد از كربلا، فرات
چشم فرات در ره او اشك بود و اشك
زان گونه اشكها كه مرا هست با فرات
حالی به داغ تازهی خود گریه میكنی
تا میرسی به مرقد عباس، یا فرات
از بس كه تیر بود و سنان بود و نیزه بود
هفتاد حجله بسته شد از خیمه تا فرات
..........................
از طفل آب، خجلت بسیار میكشم
آن یوسفم كه ناز خریدار میكشم
..........................
در مشك تشنه، جرعهی آبی هنوز هست
اما به خیمهها برسد با كدام دست؟
برخاست با تلاوت خون، بانگ یا اخا
وقتی «كنار درك تو، كوه از كمر شكست»
تیری زدند و ساقی مستان ز دست رفت
سنگی زدند و كوزهی لب تشنگان شكست!
شد شعلههای العطش تشنگان، بلند
باران تیر آمد و بر چشمها نشست
..........................
امام حسین علیهالسلام: هیچ کاری را نپذیر مگر آن كه شایسته آن باشی.
..........................
میخواهم از خشکیدن دریا بگویم
از تشنه کامیهای ماهیها بگویم
روزی که آب از شرم و خجلت آب میشد
از داغ آن آلالهها بی تاب میشد
من حرفها از ظهر بی خورشید دارم
من شکوهها از ماه، از ناهید دارم
ای کاش آن روز آسمان خون گریه میکرد
هم ابر، هم رنگین کمان، خون گریه میکرد
..........................
امام حسین علیهالسلام: كسى كه از تو حاجتى خواسته است، آبروى خود را با درخواست از تو ریخته است، تو دیگر با رد كردن او، آبروى خود را نریز .
..........................
آخر ای نور دل اهل یقین
من چگونه پا نهم بر این زمین
خاک اینجا بوی ماتم میدهد
بوی هجران ، بویی از غم میدهد
..........................
ماه محرم، ماه پیروزی خون بر شمشیر است.
..........................
سیلی و تازیانه و قامت خسته یک طرف
ابر سیاه نیلی و ماه خجسته یک طرف
حوری راه و دشمن و بازوی خسته یک طرف
پیکر پارهپاره و نیزه شکسته یک طرف
..........................
«صلی الله علی الباکین علی الحسین» ...
درود خدا بر آنانکه بر حسین اشک میریزند ...
..........................
آه که شد سرت جدا به پیش چشم مادرت
نبود جای بوسهای به پیکر مطهرت
گرفت عرض تسلیت ز تازیانه دخترت
ز خون حنجر تو شد خضاب روی خواهرت
..........................
از امام حسین (ع) پرسیدند: فضیلت چیست؟ فرمودند: "مالك زبان بودن و نیكی کردن".
..........................
گلهای عاطفه را سر بریدهاند
زینب غمین و غمزده خوناب میگریست
گفتند روز واقعه در قتلگاه عشق
بوده است بوریا کفنش، این حسین کیست؟
..........................
امام حسین علیهالسلام: بهترین ثروت آن است كه انسان به وسیله آن آبروی خود را حفظ نماید.
..........................
ملائک در عزایت گریه کردند
رسولان هم برایت گریه کردند
به عاشورا چو گشتی کشته عشق
همه عالم برایت گریه کردند
..........................
امام حسین علیهالسلام: بترس از ستم كردن بر كسی كه به جز خدا یاوری ندارد.
..........................
ای پادشاهی که در غمت امکان گریسته
بهر تنت ز خلق، تن و جان گریسته
بر جسمهای پاک و بدنهای چاک چاک
صبح و مساء به آن تن عریان گریسته
..........................
امام حسین علیهالسلام: عاجزترین مردم کسی است که نتواند دعا کند .
..........................
آنانکه که خورشید کند جان فدایشان
در زیر آفتاب ماند تن چاکچاکشان
بر مارسید ذکری از آن درد بیکران
ما را غمی چه عظیم است وقت یادشان
..........................
امام حسین علیهالسلام: آن كس در صله رحم بهتر است كه نسبت به خویشاوندانی كه با او قطع رابطه كردهاند، دلجویی و صله رحم نماید.
..........................
به حالت ای گل پژمرده، خار میگرید
هزار سر جدا از بدن، زار میگرید
چه رازهاست تو را در سربریده، ای حسین
که نیزه هم به کف نیزهدار میگرید
..........................
امام حسین علیهالسلام: هیچ كس روز قیامت در امان نیست، مگر آن كه در دنیا خداترس باشد.
..........................
زمان بر باغبان خون گریه میکرد
زمین هم بیامان خون گریه میکرد
و وقتی اسب او بیصاحب آمد
تمام اسمان خون گریه میکرد
..........................
امام حسین علیهالسلام: همنشینی با فاسقان انسان را در معرض اتهام قرار میدهد.
..........................
سری به نیزه بلند است در مقابل زینب
خدا کند که نباشد سر برادر زینب
..........................
امام حسین علیهالسلام: حرص و آز نوعی فقر روانی است، و سخاوت و بخشش نوعی بی نیازی است .
..........................
همه از خیمهها بیرون دویدند
ولی سالار زینب را ندیدند
یکی گفتا: فرس، بابای ما کو؟
یکی گوید: فرس، مولای ما کو؟
..........................
امام حسین علیهالسلام: درباره برادر مؤمنت پشت سر سخنی بگو كه دوست داری او پشت سر تو بگوید.
..........................
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سربرهنه برآمد ز کوهسار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بیعماری و محمل، شترسوار
..........................
امام حسین علیهالسلام: هیچ کس در قیامت در امان نیست! مگر کسی که در دنیا ترس از خدا در دل داشته باشد.
..........................
شبپرستان ز چه رو پیرهنش را بردند
غرقه خون بود تن او، کفنش را بردند
همه آفاق پر از نکبت غم شد وقتی
بر سر نی، سر دور از بدنش را بردند
..........................
امام حسین علیهالسلام: از نشانههای عالم، نقد سخن و اندیشه خود و آگاهی از نظرات مختلف است .
..........................
وقتی از میدان به سوی خیمه آمدم
خیمه به هم خورد و شور و التهاب از من گرفت
گریه دفتر ز هجران پدر تلخ است تلخ
آبشار اشکهایش صبر و تاب از من گرفت
..........................
امام حسین علیهالسلام: عجله كردن، كمخردی است.
..........................
خیام آل زهرا آتش گرفته یا رب
مهدی آل طه گرید برای زینب
..........................
امام حسین علیهالسلام: بدرستی که شیعیان ما قلبشان از هر ناخالصی و حیله و تزویر پاک است.
..........................
ای کشتهای که کلبه عشق است کوی تو
روی تمام عالمیان است سوی تو
گر کائنات غرقه بحر فنا شوند
کی خونبها شود به یکی تار موی تو
..........................
امام حسین علیهالسلام: گریه از روی ترس از خدا، موجب رهایی از آتش است.
..........................
در شب پر شور عاشورا به دست کربلا
تا سحر بیدار و شادانند اصاب حسین
صوت قرآن و نماز است و مناجات و دعا
روشنایی بخش آنان نور مهتاب حسین
..........................
به خون خویشتن تو دادی به دین حق رونق
به مهر خویش تو دادی به ما حیات حسین جان
به وصف تو بود این بس که گفت پیغمبر
تویی به کربلا کشتی نجات حسین جان
..........................
عترت بی پناه تو کشته شدن بارها
یکی به وی خاک ها یکی به وی خارها
..........................
اینجا حرم خداست سبحان الله
در تربت او شفاست سبحان الله
آزاده و حر ساختن از سنگدلان
این خاصیت کربلاست سبحان الله
..........................
یا رسول الله حسینت به زمین افتاده است
به زمین کربلا از صدر زین افتاده است
مانده در عالم شه دین بی مدد کار و غریب
کار او با نالهی هل من معین افتاده است
..........................
امام حسین علیهالسلام: كسانی كه رضایت مخلوق را به بهای غضب خالق بخرند، رستگار نخواهند شد.
..........................
باغبان لب تشنه و گلها همه پژمرده اند
شمعها میسوزد و پروانه پرپر میزند
میرسد بر آسمان فریاد بی آبی و آب
کودکان را تشنگی آتش به پیکر میزند
..........................
امام حسین علیهالسلام: عقل كامل نمیشود مگر با پیروی از حق.
..........................
ای اهل کوفه رحمی، این طفل جان ندارد
خواهد که آب گوید اما زبان ندارد
ای حرمله نزن تیر یک سو فکن کمان را
یک برگ گل که تاب تیر و کمان را ندارد
..........................
در دبستان هنوز هم شاید
بچه ها داستان پطروس را
با صدای بلند می خوانند /
من ولی فکر می کنم آیا
داستان حسین ما را هم
بچه های هلند می دانند؟
..........................
در این عزا چه غم از سوخت هستیام
که خون شد دل سنگ در عزابت ای حسین
تسلیم کرده با دلی آکنده از رضا
جانی که بود لایق جانانهای حسین
..........................
در گوشه و کنار فرات از کبوتران
رنگین به خون عاطفه، پرهای ناز بود
..........................
ای نور دیده شه نبی سوی قتلگاه
خوش می روی برو که تماشا کنم تو را
در آرزوی آنانکه نهم رو به روی تو
آیم به قتلگاه که پیدا کنم تو را
..........................
در زیر ابر خنجر و شمشیر و تیر و تیغ
خورشید و ماه پاره اگر یافتی بگو
این پیکر شریف شهید محبت است
بر زخم او شماره اگر یافتی بگو
..........................
[/SPOILER]این کشته فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
..........................
محرم امسال هم پایان یافت.. اما ندای "هل من ناصر" حسین همچنان در گوش بشریت است...
بنگر که تو در کجای تاریخ ایستادهای؟ در خیمه حسینی یا در ...؟
گفتاری از امام موسی صدر درباره امام حسین(ع)
با هیئت "ثارالله مسیحیها" آشنا شوید
شنبه ۱۸ آبان ۱۳۹۲ ساعت ۱۸:۴۰
وقتی به وارطانیان کشیش کلیسای ویلا علت ورودم را به کلیسا میگویم، با اشاره به اینکه محرم و عاشورا مختص مسلمانان شیعه نیست، میگوید: حسین(ع) متعلق به همه انسانهای آزاده و عدالت جوست.
عرش نیوز ؛
هموطنان ارمنی و زرتشتی مان در جای جای ایران به عشق اباعبدالله الحسین(ع) با شیعیان همنوایی می کنند و ارادت خاصی به سالار کربلا دارند.
راستی چه سرّی است در وجود مطهر امام حسین(ع) که دل هر عاشقی را شیفته خود میکند و حتی غیر مسلمانان هم ایشان را دوست دارند. در این مجال اندک با هم همراه میشویم و سری به آیینهای عزاداری ارامنه و زرتشتیان در عزای امام حسین(ع) میزنیم و سه پرده دلنشین از علاقه و محبت غیر مسلمانان به سیدالشهدا(ع) را به تجربه مینشینیم.
* پرده اول؛ ادای احترام کشیش به امام(ع)
در محله ارمنی نشین تهران کلیسای بزرگی قرار دارد که در مسیر یکی از مساجد خیابان کریمخان واقع شده و من در رفت و آمدهای روزمره ام به ارامنه بسیاری برخورد کرده ام که هر کدام ویژگیهای خاصی دارند و از آنجای که شنیده بودم ارامنه هم برای محرم برنامههایی اجرا میکنند و در ماتم شهادت امام حسین(ع) با مسلمانان همنوا هستند، به کلیسا رفتم تا در مورد ارامنهای که احیانا نذری یا مراسم خاصی برای محرم دارند پرس و جو کنم.
وقتی به وارطانیان کشیش کلیسای ویلا علت ورودم را به کلیسا میگویم، با اشاره به اینکه محرم و عاشورا مختص مسلمانان شیعه نیست، میگوید: حسین(ع) متعلق به همه انسانهای آزاده و عدالت جوست.
وی ادامه میدهد : عاشورا فرهنگ ظلم ستیزی در برابر دشمن است و حسین(ع) کشته راه انسانیت و حق است و اگر چه در آن زمان به ایشان ظلم شد، اما نهضت عاشورا نافرجام نماند و امروز از این قیام همه انسانهای دربند ستم الگو میگیرند.
وارطانیان تصریح میکند: عاشورا قیامی سترگ است که هرگز از دل و جان تاریخ پاک نمیشود و تا همیشه ماندگار خواهد ماند.
وی ادامه میدهد: من به ساحت سومین امام شیعیان ادای احترام میکنم و هر سال اگر روز عاشورا مصادف با یکی از روزهای خاص کلیسا باشد، ناقوسها به احترام ایشان به صدا در نمیآیند و ما هم در غم کربلا و شهادت حسین(ع) با شیعیان همنوایی میکنیم.
وارطانیان با اشاره به نذریهایی که ارامنه در ایام محرم میدهند، خاطرنشان میکند: بسیاری از ارامنه تهران روزهای تاسوعا و عاشورا نذری میدهند و این نذری را به روح شهدای کربلا هدیه میکنند.
این کشیش در ادامه من را با «یانیس» یکی از ارامنه که نذریهای بسیاری در ایام محرم میان مردم توزیع میکند - آشنا کرد که «یانیس» و خانواده اش ارادت خاصی به سیدالشهدا(ع) دارند. از او خداحافظی میکنم و راهی خانه «یانیس» میشوم.
* پرده دوم؛ یانیس شفای خود را امام حسین(ع) میگیرد
کوچهها را یک به یک طی میکنم و مقابل خانه «یانیس» میرسم زنگ میزنم، زنی میانسال در را به رویم باز میکند و خودش را مادر «یانیس» معرفی میکند.
این زن به همراه تنها فرزندش در این شهر زندگی میکند و اعضائ خانواده آنها سالها پیش ایران را به مقصد کانادا ترک کرده اند.
وقتی از او در مورد حال و هوای محرم و عزاداری امام حسین(ع) میپرسم ، بی اختیار اشکهایش سرازیر میشود و میگوید: هر چه دارم پس از خدا از عنایت امام حسین(ع) است و اگر چه من مسیحی هستم، اما در قلبم ارادت ویژهای به امام شما دارم.
وی بدون مقدمه کتابچه زیارت عاشورای کوچکش را برمی دارد و ادامه میدهد: این کتابچه تمام زندگی من است و هر وقت دلتنگ میشوم آن را مرور میکنم و دلم آرام میشود.
هنوز گفت و گوی من و آن زن ادامه دارد که «یانیس» هم از راه میرسد، پسری جوان که خودش را 22 ساله و دانشجوی دندانپزشکی معرفی میکند.
از روی درباره ارادتش به سیدالشهدا(ع) میپرسم که میگوید: عشق به امام حسین(ع) در قلب من انتها ندارد وهمیشه در روحم علاقهای آتشین نسبت به ایشان احساس میکنم.
وی ادامه میدهد: من هرگز کرامت امام حسین(ع) را نسبت به خودم فراموش نمیکنم، بگذارید شرح ماجرا را بگویم. سه سال پیش به بیماری ناشناختهای دچار شدم که همه پزشکان تظاهرات بیماری ام را سرطان تشخیص دادند، مدتها در بستر بیماری بودم وهمه امیدها نسبت به بهبودم به صفر رسیده بود. یادم هست مصادف با ایام محرم باز هم در بیمارستان بستری شدم، مقابل بیمارستان تکیهای بود که عزاداری امام حسین(ع) در آنجا برگزار میشد. یک روز همراه یکی از بیماران که نمیدانست من مسیحی هستم، بدون مقدمه به من گفت چرا به امام حسین(ع) متوسل نمیشوی و شفایت را از ایشان نمیخواهی؟ بیمار ما شفا گرفت.
«یانیس» ادامه میدهد: نمیدانم چرا، ولی ترجیح دادم نگویم که مسیحی ام و بی اختیار دلم شکست و با خودم گفتم امام حسین، امام مسلمانان شیعه است و مسیحی را چکار با مسلمانان؟ اما همین قدر بگویم که در این فکر و خیالها خوابم برد. در عالم رؤیا مردی مهربان و نورانی به سراغم آمد و من را به اسمم صدا کرد. پرسیدم شما که هستید که در جوابم گفت؛ من متعلق به همه انسانها هستم من تنها امام شیعیان نیستم. آن وقت به من اشاره کرد که برخیز. گفتم نمیتوانم و باز تکرار کرد برخیز «یانیس» که آنچه در دل داشتی برایت مقرر شد.
این جوان مسیحی در حالی که اشک پهنه صورتش را پرکرده، تصریح میکند: از خواب پریدم و احساس شعفی ویژه داشتم، خودم را حرکت دادم و سبکی زیادی را حس میکردم. حال خوبی داشتم و واقعا به عنایت امام حسین(ع) شفا گرفته بودم.
«یانیس» ادامه میدهد: یک روز پس از آن ماجرا از بیمارستان مرخص شدم در حالی که هیچ اثری از بیماری در من نبود وهمه پزشکان از این اتفاق شگفت زده بودند. از آن روز تاکنون محرمها عزای سیدالشهدا(ع) در این خانه برپا میشود و نذری میدهیم.
مادر «یانیس» نیز که عشق واعتقاد خاصی به امام حسین(ع) دارد، میگوید: هر سال شب عاشورا نذری شله زرد میپزم و همسایگان محله نیز به من کمک میکنند، نذریها را میان دستههای عزاداری که در میدان هفت تیر تجمع میکنند توزیع میکنیم.
از «یانیس» و مادر مهربانش خداحافظی میکنم تا در فرصتی کوتاه به یکی از هیأتهای مخصوص مسیحیان در ایام محرم سری بزنم.
*پرده سوم؛ هیات ثارا... مسیحیها
یکی از نکتههای جالب توجه در همنوایی ارامنه با شیعیان در عزای امام حسین(ع) تشکیل هیات ثارا... است که در آن 700 عزادار از اقلیت هاى مذهبى مسیحى و زرتشتى، زیر چادر هیأت گرد هم میآیند و در عزادارى سالار شهیدان به سینهزنى میپردازند.
ادموند طوفانیان یکى از مؤسسان و بانیان این تکیه میگوید: در سالهاى گذشته، جوانان و نوجوانان ارمنى به اتفاق دوستان مسلمانشان به هیأتهاى مذهبى مسلمانان میرفتند. آنان در دستهها و تکایاى شیعیان سینهزنى میکردند و بسیارى از اعضاى هیأت نمیدانستند که جوان مسیحى کاتولیکى در کنارشان براى امام آنها سوگوارى میکند. اما در سال 1378 باخبر شدیم حدود چهارصد نفر از جوانان ارامنه در این مراسم شرکت میکنند. از همان سال بر آن شدیم هیأتى راه بیندازیم و خیل جوانان مسیحى علاقهمند امام حسین (ع) را گردهم آوریم.
وى در خصوص مشکلات این طرح میگوید: ابتدا طرح ما ابهام زیادى بین جامعه ارامنه و حتى مسلمانان به وجود آورد. پس از توجیه آنان در خصوص اهداف راهاندازى هیأت، تکیه ثارا... را در مرکز شهر برپا کردیم.
وى در خصوص استقبال مردم میافزاید: خیلى از مسلمانان پس از شنیدن این خبر خوشحال شده و براى تأسیس هیأت، تمایل نشان دادند. اما نکته جالب توجه در برگزارى مراسم عزادارى این هیأت، حضور واعظ مسلمان است. معمولاً وعاظى به این هیأت دعوت میشوند که به شرح فرهنگ عاشورا و اهداف انسانى امام حسین(ع) میپردازند.
برگزارى مراسم، مانند مسلمانان است. مداح، نوحه میخواند و جمعیت زیادى که زیر چادر گرد هم آمدهاند، پس از سینهزنى، زمانى که میدان هفتم تیر در مرکز شهر ازدحام خود را از دست داده، به شکل دسته عزادار از چادر بیرون میآیند. جمعى از عزاداران در بیرون چادر به انتظار ایستادهاند. جوان بلندقامتى که علامت را به دوش میکشد، بىقرار دست بر طاق شالها میکشد.
نوجوانان کتلها و پرچمها را برمیگیرند و چند گام پیشتر میایستند. هر سال بر شمار مشتاقان امام حسین(ع) افزوده میشود. در این بین که جمعیت داخل چادر، سینهزنى و نوحهخوانى جمعى را آغاز کردهاند، با همآویى تکخوان از چادر بیرون میآیند و در صفوفى منظم راهشان را در خیابان بهار شیراز، مرکز اقلیت هاى دینى، پیش میگیرند. زنان نیز در پى دسته روانند و سینه زنان با هیأت حرکت میکنند. پس از مراجعت دسته به هیأت ثارا... عزاداران نذریهای هموطنان مسیحىشان را میل میکنند.
طوفانیان در اینباره میگوید: چاى، قند، برنج، گوشت و تمامی هزینههاى هیأت را مسیحیان علاقهمند به امام حسین(ع) تأمین میکنند. از سال 1379 نام هیأت در فهرست تکایاى عزادارى تهران ثبت شده است و هر سال بر شمار عزاداران افزوده میشود.
باشگاه خبرنگاران
[="DarkOrchid"]سلام دستتون درد نکنه مطالب مفید بود.
من که همه روضه ها رو کپی کردم.
راستی به قلم خودتونه یا از کتابی جاییه؟
اجرکم عند الله[/]
با سلام / این روضه های پر محتوا رو از شبکه اهل البیت اوردم.
از پیر عاشق کربلا چه ها باید آموخت؟
کار سخت تطهیر قلب با اشک بر حسین(ع)
پاک شدن قلب انسان کاری سخت است، برخی افراد با 40 سال و برخی با 5 سال زحمت به درجه تطهیر قلب می رسند.
[=13px] آیت الله جاودان گفت: زدودن آلودگی از قلب برای دریافت نور الهی بسیار سختی و زحمت دارد، اما اشک بر امام حسین(ع) این راه را آسان می کند.
شبستان نوشت: آیت الله محمد علی جاودان در مراسم سوگواری اباعبدالله الحسین(ع) ویژه دهه اول ماه محرم با بیان این مطلب که هر انسانی دارای امام و رهبر در زندگی خود است، گفت: هیچ کس در این دنیا بدون امام نیست، اگر آدمی رهبر و امام خود را بد انتخاب کند اهل جهنم شده ولی اگر به درستی امامش را انتخاب کند اهل بهشت می شود.همچنین در روز قیامت آدمی بر اساس راهی که رفته است و امام برای خود برگزیده، نامه اعمالش را به دست راست یا چپ انسان می دهند.
وی افزود: انتخاب امام کار بسیار دقیق ومهمی است که اگر کسی کورکورانه دنباله رو شخصی باشد ممکن است به گمراهی و ضلالت دچار شود.
آیت الله جاودان با اشاره به روایتی از ائمه معصومین(ع) پیرامون موضوع انتخاب امام حقیقی برای دستیابی به سعادت ابدی، عنوان کرد: روزی ابا خالد از امام باقر(ع) سوال کرد منظور خداوند از آیه ای که می فرماید: "به خداوند، رسولش و نوری که نازل کرده ایم ایمان بیاورید چیست؟"
امام باقر(ع) فرمودند: به خدا قسم منظور از نور، ما ائمه اطهار(ع) و چهارده معصوم هستیم.ای ابا خالد، نور خداوند متعال در قلب مومنین همچون نور خورشید، آسمان را به پهنای میلیاردها روشن می کند و نور امام در قلب مومن از خورشید نورانی تر بوده و هیچگاه در آن خاموشی راه ندارد.
دل مومن نور مبهمی است که با آب حکمت الهی زراعت می شود
آیت الله جاودان با اشاره به نقش انوار الهی در قلوب مومنان تصریح کرد: نتیجه بهره مندی از نور الهی، انتخاب راه و حرکت به سوی پروردگار عالم است کسی که خورشید همراهش باشد امکان ندارد ذره ای گمراه شود و به بیراهه برود؛ دل مومن نور مبهمی است که اگر با آب حکمت الهی زراعت شود یقینا به مقصد می رسد.
وی افزود: اگر انسان همراهش نور باشد راه و مقصد را به خوبی تشخیص می دهد که در این میان وظیفه ی امام امت تابیدن نور الهی بر قلوب مومنان است.
آیت الله جاودان عنوان کرد: نور همه اش فهم است و اگر خداوند روزی این نور را از انسان بپوشاند هیچ بنده ای انسان را دوست نمی دارد اما پذیرفتن ولایت الهی و وجود مثقالی از دوستی اهل بیت(ع) در وجود آدمی، انسان را محب قلوب قرار داده و موم می کند.
اطاعت از امام در سایه تطهیر قلب
آیت الله جاودان با اشاره به مقدمات ایجاد حس اطاعت از امامان و ائمه معصومین(ع) گفت: بندگی تنها در مقابل خداوند اتلاق می شود یعنی هیچ کس در مقابل غیر خدا حتی امام حسین(ع) حق ندارد به خاک بیافتد؛ سجده و رکوع جز برای خداوند جایز نیست اما مقام دیگری از عبودیت به نام اطاعت وجود دارد که انسان باید مطیع فرمان ولی امر الهی باشد و این اطاعت جز با تطهیر قلب حاصل نمی شود.
اشک بر حسین(ع) کار سخت تطهیر قلب را آسان می کند
آیت الله جاودان با بیان این مطلب که تزکیه نفس کار پر زحمتی است، عنوان کرد: پاک شدن قلب انسان کاری سخت است، برخی افراد با 40 سال و برخی با 5 سال زحمت به درجه تطهیر قلب می رسند.
وی افزود: گریه بر مصیبت اباعبدالله الحسین(ع) سریع ترین و راحتترین راه برای تطهیر قلب است و زمانی که قلب انسان پاک شود محبت اهل بیت(ع) که نجات بخش انسان ها است بر دل آدمی جاری می شود. محبتی که مثقالی از آن در دل یاران امام حسین(ع) قرار داشت و آنها برای نخوردن تیر به امام در هنگام نماز خواندن صورت و سینه ی خود را در مقابل تیرهای دشمنان قرار می دادند.
آیت الله جاودان خاطرنشان کرد: اگر قلب انسان تطهیر شود کبوتر مشیت الهی در آن لانه کرده و آدمی به مقام تسلیم می رسد، آنگاه روز قیامت که حساب و کتاب اعمال انسان هزاران سال طول می کشد و آدمی در منازل مختلف منتظر می ماند، به خواست الهی بدون حساب وارد بهشت می شود.
اقسام مردم در زمان امام حسین(ع)
اینان هیچ اطلاعی نسبت به واقعیت این افراد نداشتند و اطلاعاتشان چه نسبت به رهبر قیام مخالف و چه نسبت به حاکم نظام موجود، فقط از طریق دستگاه اموی بود.
[=13px] هر قیام و حرکتی برای تغییر نظام اجتماعی دو رکن دارد، یک؛ رهبری، دو؛ حضور حداکثری مردم در صحنه و این هم بر محور سه زمینه است یک؛ اعتماد نسبت به رهبری، دو؛ همسو بودن هدف رهبری باهدف اکثریت مردم در صحنه و سه؛ همسو بودن دیدگاه رهبری و اکثریت مردم در صحنه نسبت به فساد نظامی که سر کار است. به حسب ظاهر اگر این سه زمینه فراهم باشد، یک قیام نتیجه بخش است والا اگر هر کدام اینها نباشد، آن قیام به نتیجه مطلوب نخواهد رسید.
اقسام مردم در زمان امام حسین(ع)
ما به این مناسبت وارد بحث افرادِ آن زمان و زمین، چه از نظر زمانی و چه جغرافیایی شدیم و گفتیم که میتوان مردم آن زمان را در رابطه با قیام امام حسین(ع) به سه دسته تقسیم کرد؛
معتقدان و یاران راستین
دسته اول کسانی که معتقد بودند امام حسین حق است و دستگاه بنی امیه باطل است. کمال اعتماد را هم به امام حسین داشتند و نسبت به این نظریه و اعتقادشان هم عملاً پایدار بودند، اینها عده قلیلی بودند که در صحنه کربلا آمدند و اکثر آنها هم شهید شدند.
معتقدانِ عافیتطلب
دسته دوم کسانی بودند که معتقد بودند حسین(ع) حق است و تشکیلات اموی باطل و فاسد است، قلباً به این اعتقاد داشتند، اما بر اثر اموری از قبیل تهدید و تطمیع و تحمیق و امثال اینها، خودشان را کنار کشیدند و یا حتی ظاهراً مخالف امام حسین شدند، ولی قلباً به امام حسین اعتقاد داشتند.
بیشتر افراد عراق، بصره و کوفه اینچنین بودند. لذا اینها روی عقیدهشان نایستادند و بعد هم پشیمان شدند. چون اکثر افراد عراق اینچنین بودند و در نتیجه اکثریت مردم، در صحنه نیامدند. لذا این قیام به حسب ظاهر نباید نتیجه داشته باشد.
جاهلان و دستپرودههای امویان
دسته سوم که آخرین جلسه وارد آن شدم، کسانی بودند که اصلاً شناختی نسبت به امام حسین نداشتند، نه امام حسین را میشناختند و نه معاویه را، یعنی شناخت صحیح نسبت به اینها نداشتند و هرچه که درباره رهبر این قیام، یعنی امام حسین و از آن طرف هر چه که درباره حاکم آن موقع نظام مثل معاویه و یزید به دستشان رسیده بود، از طریق همین طائفه اموی فاسد بود.
اینان هیچ اطلاعی نسبت به واقعیت این افراد نداشتند و اطلاعاتشان چه نسبت به رهبر قیام مخالف و چه نسبت به حاکم نظام موجود، فقط از طریق دستگاه اموی بود.
اکثر افراد شام، اینطور بودند، یعنی در آن زمان و آن زمین اکثر افراد هیچ خبری نداشتند و حکومت هم با آن ابزارهایی که ایجاد کرده بود، کمال سوء استفاده را از این مردم کردند. حاکمان برای تحکیم حکومت خودشان و برای نرفتن مردم به سمت بنی هاشم با سه ابزار کار میکردند، تطمیع که بین مردم پول پخش میکردند، تهدید که آنها را در چند رابطه تهدید میکردند و تحمیق که بعد توضیح می دهم.
مقدمه: اولین کتاب تاریخ شیعی
حالا میخواهم وارد بحثم شوم، مقدمتاً یک مسئله تاریخی را میگویم و بعد وارد بحث میشوم. میگویند که در بین تاریخ نگاران و وقایع نگاران شیعه، اولین کسی که وقایع نگاری کرد و همه هم او را می شناختند و سرشناس بود، سلیم بن قیس هلالی است.
این شخص کوفی است و پنج نفر از ائمه را درک کرده است، علی(ع)، امام حسن(ع)، امام حسین(ع)، امام زین العابدین(ع) و امام باقر(ع) را درک کرده است و به ذهن من می آید که حدوداً در سال نود هجری وفات کرده است.
خوب دقت کنید، چون میخواهم مطلب مهمی بگویم. او در دوران امام سجاد(ع) از ترس حجاج بن یوسف ثقفی رفت و مخفی شد و در مخفیگاهش هم مرد. کتابی که او نوشته است و گاهی از آن به اصل سلیم بن قیس تعبیر میکنند، اولین کتابی است که در شیعه تألیف شده است و در میان علمای شیعه و سنی معروف است.
مدح کتاب سلیم از زبان بزرگان
علمایی مثل اباعبدالله نعمانی، عالم معروف قرن چهارم، از شاگردان مرحوم کلینی و صاحب کتاب غیبت نعمانی میگوید همه علما و راویان حدیث شیعه اتّفاق نظر دارند که کتاب سلیم بن قیس یکی از بزرگترین و قدیمیترین اصول است. آنچه که در این کتاب آمده است یا مستقیماً از امیرالمؤمنین گرفته شده است یا از سلمان و ابوذر و مقداد و مانند آنها که از رسول خدا و امیرالمؤمنین حدیث گرفتند.
می خواستم این نکته را بگویم که از چه کتابی نقل میکنم. چون او در آن دوران حاضر بوده است، مطلب را از او نقل میکنم.
سخنرانی امام حسین(ع) در منا، دو سال پیش از قیام عاشورا
سلیم بن قیس هلالی کوفی میگوید سنه پنجاه و هشت هجری در ماه ذی الحجه به مکه رفتم و در منا دیدم که امام حسین از تمام علما، شخصیت ها، صحابی، انصار، مهاجرین و کسانی که مختصر نفوذی در مردم داشتند، به تعبیر ما امام جمعه ها، پیش نمازها، دعوت کرده است. تمام اینها را در ذی الحجه سال پنجاه و هشت هجری زیر چادری دعوت کرده است که بیایید من حرف دارم.
من در بعضی از این نقل ها دیدم که آنها خیلی زیبا قضیه را نقل میکنند، میگویند که حضرت بیش از هزار نفر را دعوت کرد، از آنچه که مورخین گفته اند مسلم است که هزار نفر جمعیت بوده است، امام حسین در آنجا یک سخنرانی کرده است، بحث من روی این سخنرانی است.
سال پنجاه و هشت هجری، یعنی دو سال قبل از مردن معاویه، چون معاویه در ماه رجب سال شصت مرد و امام حسین(ع) همان اواخر رجب از مدینه حرکت کرد و سوم شعبان وارد مکه شد و تا یوم الترویه آنجا بود و بعد در ماه ذی حجه از آنجا به سمت عراق حرکت کرد. دقیقاً حرکت امام حسین از مکه به سمت عراق دو سال قبل از این خطبه حضرت در منا است، حالا من میخواهم این خطبه را بحث کنم که ببینید امام حسین در این خطبه چه میگوید.
شناخت عمیق امام از جریانات پیش از همه
اصلاً اینجا بحث یزید مطرح نیست؛ معاویه هنوز زنده است. ولی بروید ببینید امام حسین چه میگوید؟ این که برخی میگویند امام حسین عجولانه حرکت کرد به خاطر بیاطلاعی است! وقتی امام حسین بر سر کار آمد، بنا گذاشت که این رژیم را واژگون کند. این واقعیت تاریخی عامه و خاصه ندارد؛ همه این خطبه را نوشته اند.
شما اگر مراجعه کنید می بینید مسعودی این خطبه را نقل میکند، ابن ابی الحدید نقل میکند، حالا بخش به بخش که میرسم اینها را میگویم، خیال نکنید که فقط از شیعه نقل میکنم.
معاویه به دنبال «براندازی دین» بود
میخواهم بحث مهمی را بگویم که مورد نظرم هست و جلسه گذشته هم مدخل بحث من شد، اگر نظرتان باشد گفتم که اقامه نماز جمعه در چهارشنبه به قصد براندازی اسلام بوده است. حالا میخواهم قضیه ای تاریخی را برایتان نقل کنم. میخواهم این قضیه را از مسعودی که معروف است و مورخی قویتر از او نداریم، نقل کنم. البته ابن ابی الحدید هم به این مسئله اشاره کرده است.
مسعودی در مروج الذهب، جلد دوم صفحه دویست وشصت وشش، در ذیل احوال مأمون میگوید: مطرّف بن مغیره گفت من و پدرم در شام میهمان معاویه بودیم. پدرم زیاد در دربار معاویه تردد میکردد و با او رفیق بود. ثنای او را میگفت و از او تعریف میکرد، به قول ما رفیق جونجونی بودند.
مطرّف میگوید: شبی از شب ها اینها با هم جلسه خصوصی داشتند، پدرم از نزد معاویه برگشت، ولی زیاد اندوهگین و ناراحت بود. من از پدرم پرسیدم که چرا ناراحتی؟ تو که پیش رفیق قدیمی ات رفته بودی! هر شب میرفتید و با هم می نشستید و می گفتید و می خندیدید. چرا امشب اوقاتت تلخ است؟ گفت: این مرد، یعنی معاویه، مردی بسیار بد، بلکه پلیدترین مردم روزگار است!
مذاکره معاویه با دوستش در خلوت
چه شد که این رفیق چندین ساله یک مرتبه اینطور شد؟ گفتم: مگر چه شده است؟ گفت: من به معاویه پیشنهاد کردم اکنون که تو به مراد خود رسیدی و دستگاه خلافت اسلامی را صاحب گشتی، بهتر است که در آخر عمری با مردم به عدالت رفتار مینمودی و با بنی هاشم این قدر بد رفتاری نمیکردی! بالأخره آنها ارحام تو هستند و اکنون چیزی برای آنها باقی نمانده است که بیم آن داشته باشی که بر تو خروج کنند.
اینها راخوب دقت کنید، یعنی معلوم بود که تو زدی و بستی و گرفتی برای این که رقیب را ازمیدان به در کنی، حالا دیگر کسی نیست که مردم بخواهند به سوی او بروند و او را در مقابل تو عَلَم کنند، صریح به او میگوید الان یک رهبر مخالف که بتواند در جامعه با دستگاه تو مخالف باشد، وجود ندارد.
جواب معاویه چیست؟ بروید در مروج الذهب نگاه کنید! سراغ ابن ابی الحدید برود! نمیگویم سراغ ناسخ التواریخ بروید که بگویید اعتبار ندارد و نویسنده اش شیعه است.
معاویه گفت: «هیهات، هیهات، ابوبکر خلافت کرد و عدالت گستری نمود و بیش از این نشد که بمُرد و نامش هم از بین رفت و نیز عمر و عثمان همچنین مردند با این که با مردم نیکو رفتار کردند، اما جز نامی باقی نگذاشتند و هلاک شدند. ولی برادر هاشم هر روز پنج نوبت به نام او در دنیای اسلام فریاد میکشند «أَشْهَدُ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اللَّهِ»». ببینید چه قدر خبیث است که حتی نمیخواهد اسم پیغمبر را ببرد. جمله بعدی را گوش کن «فَأَیُّ عَمَلٍ یَبْقَى بَعْدَ هَذَا لَا أُمَّ لَکَ» فحش میدهد، بگو ببینم دیگر با این وضع چه عملی باقی میماند(«لَا أُمَّ لَکَ» در عربها یعنی ایبی مادر) «لَا وَ اللَّهِ إِلَّا دَفْناً دَفْناً»(بحارالأنوار، ج33، ص1) به به خدا قسم، جز این که نام این پیغمبر باید دفن شود و اسم او هم از بین برود. این قضیه را مسعودی از کتاب موفقیات زبیر نقل میکند که آن هم از اصول معتبر است.
آیا بحث معاویه بر سر حکومت است؟!
من اینجا مطالب مهمی برای گفتن دارم. او چه میخواهد بگوید؟ آیا بحث حکومت است؟ کسی که بخواهد چنین حرفی بزند، خیلی باید حمارالله باشد. اینجا اصلاً به حکومت کاری ندارد، مسئله این نیست که نمی خواهد بنی هاشم به حکومت برسند، نه، بحث چیز دیگری است. میگوید اسلام باید برچیده شود، اسلام باید از بین برود. آیا او دنبال تغییر حکومت است به این معنا که حکومت دست آنها نباشد دست ما باشد؟
خواست معاویه: «سلطنت موروثی به جای خلافت»
نه، او دنبال چیز دیگری است، او میخواهد خلافت اسلامی برود و به جایش سلطنت آن هم به نحو موروثی بیاید و دیدید که راجع به پسرش هم میخواست همین کار را کند و بعد هم صحبت تغییر احکام شرعی است. جلسه گذشته اقامه نماز جمعه در چهارشنبه را گفتم، این هم رودربایستی بود که نماز جمعه را چهارشنبه خواند والا آن را هم نمیخواند. کسی مختصر شعور داشته باشد میفهمد.
این از اوضاع پدر بود، پسر که دیگر هیچ، او غوغا کرده است، من فعلاً به او کاری ندارم، او همه اعتقاداتش را بیرون ریخت، اما معاویه اعتقادش را آخر شب که با رفیقش نشسته بودند، به او ابراز کرد.
امام تمام حرکات دشمن را زیر نظر داشت
امام حسین عجولانه حرکت کرد؟ مدبرانه نبود؟ حساب شده نبود؟ در حسابش اشتباه کرده بود؟ امام حسین نابغه تاریخ است، زمان پدرش، زمان امام حسن(ع) و زمان خودش، تمام این حرکات معاویه را زیر نظر داشت، ته دل او را خوانده بود، این که وقتی آمدند گفتند«وَ عَلَى الْإِسْلَامِ السَّلَام»، اگر مردم به سرپرستی مثل یزید مبتلا شوند، باید فاتحه اسلام را خواند به خاطر یزید بود؟
نه آقا، بینش امام حسین نسبت به این خاندان بود، اصلاً من اثبات میکنم که این بینش نسبت به پدرش معاویه بود. چون امام حسین آن موقع از نظر الهی مأموریت نداشت، پدرش امیرالمؤمنین هست، امام حسن هست، او وظیفه ای ندارد والا همان موقع میخواست این خاندان را سرنگون کند، امام حسین نمیخواست معاویه یک آن سر کار بماند، امام حسین چنین موجودی بود. دقیقاً بررسی کرده بود که این چه خبیثی است و چه کثیفی است و میخواهد ریشه اسلام را بکند. امام حسین اینها را میدانست و این مطلب را جاهای مختلف هم گفته است.
هدف امام، خلافت هم نبود
گام اشتباه برخی همین جا است که تا آخر هم کج رفته اند. رج رفته اند، اما کج رفته اند! آیا هدف امام حسین این بود که بر سر کار بیاید؟ اصلا و ابدا. نفهمیدی هدف امام حسین چه بوده است. هدفش بقای اسلام بود، خودش هم گفته است، حتی زمان معاویه هم عقیدهاش این بود که این خبیث باید از بین برود، بحث یزید نیست، چرا عوضی رفتی؟ میگفت این طایفه ضد اسلام هستند، ظاهرشان را نگاه نکن! ظاهر اسلامی و همه چی دارند، در محراب هم می ایستند، امّا اینها ظاهر فریبی است.
ببینید معاویه چه طور تند برمیگردد و به این رفیقش میگوید «لَا أُمَّ لَکَ» ای بی مادر، ای ولد الزنا «فَأَیُّ عَمَلٍ یَبْقَى بَعْدَ هَذَا» وقتی روزی پنج بار اسم پیامبر را در مأذنه ها میبرند، دیگر آدم نمیتواند کاری کند، میگوید «لَا وَ اللَّهِ إِلَّا دَفْناً دَفْناً» باید این نام دفن شود، حرفش صریح است.
امام میدانست پایان این راه شهادت است
امام حسین میدانست که کشته میشود، چون من اینها را قبلاً بحث کرده ام دیگر تکرار نمی کنم. هر کسی هم که به سپاه امام می آید، حضرت به او میگوید از پول و ریاست و اینها خبری نیست، فقط کشته شدن است، انشاءالله بعد به دلیلش میرسم.
امام حسین(ع) از هیچ کس هم دست بردار نیست، اگر عثمانی باشد، میگوید بیا کشته شو، نصرانی باشد میگوید بیا کشته شو، ای بابا دائم میگوید کشته شو، چرا کشته شوم؟ چه ثمرهای دارد؟ انشاءالله بعداً ثمرهاش را میگویم. این کشته شدن برای آن هدفی که امام حسین داشت مؤثر بود، برای امام حسین کشتن ها مؤثر نبود.
اگرهمه آنهایی که در کربلا در مقابل امام حسین بودند، کشته میشدند، به نظر بنده امام از نظر رسیدن به هدفش پیروز نبود، درست برعکس میگویم. هر یک از صحاب حضرت که کشته میشد، حضرت به هدف نزدیک می شد. شاید با شما اینطوری راجع به کربلا بحث نکرده باشند، شما این حرفها را جایی شنیدید؟ برای اولین بار گوش کنید. من همه اینها را اثبات میکنم.
باشگاه خبرنگاران
علی اکبر (ع) اولین شهید کربلا + مداحی
علی اکبر، در گفتار و وجاهت و تناسب اندام و خلق و خوی همانند جدش رسول خدا(ص) بوده است. روزی معاویه از اطرافیان خود پرسید: به نظر شما چه کسی سزاوارتر است به ...
[=13px] «علی بن الحسین بن علی بن ابی طالب »، در اوایل خلافت عثمان بن عفان به دنیا آمد. وی از جدش علی بن ابی طالب علیه السلام روایت نموده است: مادرش« لیلی» دختر« ابی مرة بن عروة بن مسعود ثقفی » است.
علی اکبر، در گفتار و وجاهت و تناسب اندام و خلق و خوی همانند جدش رسول خدا(ص) بوده است.
روزی معاویه از اطرافیان خود پرسید: به نظر شما چه کسی سزاوارتر است به خلافت؟ اطرافیان پاسخ دادند: تو. معاویه گفت: نه سزاوارترین مردم به خلافت علی بن الحسین است؛ چرا که جدش رسول خداست و در وی شجاعت بنی هاشم، سخاوت بنی امیه و زیبایی ثقیف موج می زند.
کنیه آن حضرت « ابوالحسن » و لقبش علی اکبر است. زیرا بنابر صحیح ترین اقوال درباره سن آن حضرت، وی بزرگترین فرزند امام حسین علیه السلام است. برخی سن مبارک ایشان در هنگام شهادت بیست و پنج سال نوشته اند. ولی این قول مشهورتر است .
از بنی هاشم علی اکبر اولین کسی است که در کربلا به شهادت رسیده است.
خواب امام حسین علیه السلام
در توقفگاه قصر بنی مقاتل، امام حسین علیه السلام به جوانان خاندان خود دستور داد آب بردارند و سپس در آخر شب به کاروان دستور حرکت داد. امام همچنان که بر روی اسب بود، اندک خوابی او را فرا گرفت و پس از این که بیدار شد، چند بار گفت:« انالله و انا الیه راجعون و الحمدلله رب العالمین »
فرزندش علی اکبر پیش آمد و گفت:« ای پدر، چرا حمد خدا به جا آوردی و « انا لله و انا الیه راجعون » گفتی؟ »
فرمود:« پسرم. لحظهای به خواب رفتم و در خواب، اسب سواری را دیدم که میگفت:« این گروه میروند و مرگ نیز به سوی آنها می رود.»
دانستم که او همان جان ماست که خبر مرگ ما را میدهد.»
علی اکبر گفت:« پدر جان! خداوند برای ما بدی پیش نیاورد. مگر ما بر حق نیستیم؟»
فرمود:« چرا، سوگند به آن خدایی که بازگشت بندگان به سوی اوست، ما بر حق هستیم.»
علی اکبر گفت:« پس باکی نداریم از این که بر حق بمیریم.»
امام حسین علیه السلام به او فرمود:« خدایت بهترین پاداشی که فرزند از پدر خود می برد به تو عنایت کند.»
مرگ اگر مرد است گو نزد من آی *** تا در آغوشش بگیرم تنگ تنگ
من از او عمری ستانم جاودان *** او زمن دلقی ستاند رنگ رنگ
مبارزات حضرت علی اکبر در روز عاشورا
علی اکبر در روز عاشورا پس از آن که از پدرش اجازه مبارزه گرفت، به سپاه کوفه حمله کرد، و چنین رجز خواند:« من علی، پسر حسین فرزند علی هستم. به خدا سوگند که ما به رسول خدا از همه کس نزدیک تریم. آن قدر با نیزه با شما بجنگم که نیزه ام خم شود.
از پدرم حمایت می کنم و با شمشیر بر شما ضربتی فرود می آورم که زیبنده جوان هاشمی علوی است. پسر زیاد کجا و حکمکردن درباره ما کجا.»
وی چندین بار بر سپاه دشمن تاخت و بسیاری از سپاهیان کوفه را کشت.
روایت شده است که آن بزرگوار با این که تشنه بود، 120 نفر را کشت. آن گاه نزد پدر آمد و در حالی که زخم های زیادی برداشته بود، گفت:« ای پدر، عطش مرا کشت و سنگینی سلاح مرا به زحمت انداخت. آیا جرعه آبی هست که توان ادامه رزمیدن با دشمنان را پیدا کنم؟» امام علیه السلام گریست و فرمود:«آه، پسرم! اندکی دیگر به مبارزه خود ادامه بده. دیری نمی گذرد که جد بزرگوارت، رسول خدا، را زیارت کنی، و او تو را از آبی سیراب کند که هرگز احساس تشنگی نکنی.»
برخی از مورخان نوشته اند امام علیه السلام به او فرمود:« پسرم! زبان خود را نزدیک بیار!» و سپس زبان او را در دهان گرفت و مکید، آنگاه انگشتری خود را به او داد و فرمود:« آن را در دهان بگذار و به سوی دشمن بازگرد. امیدوارم که هنوز روز به پایان نرسیده، جدّت رسول خدا جامی به تو بنوشاند که هر گز تشنه نگردی.»
علی اکبر به میدان بازگشت و این رجز را خواند:« جنگ است که جوهر مردان را آشکار می سازد. درستی ادعاها پس از جنگ ظاهر میشود. به خدای عرش سوگند، که از شما جدا نگردم مگر آن که تیغهای شما غلاف شود.»
و همچنان رزمید تا آن که تعداد افرادی که به دست او به هلاکت رسیدند به 200 نفر رسید.
کیفیت شهادت حضرت علی اکبر
پس از حملات پی در پی علی اکبر به سپاه دشمن و کشته شدن بسیاری از آنان، دشمن از کثرت کشته شدگان به خروش آمده بود.
لشگریان عمر بن سعد از کشتن علی بن الحسین پرهیز می کردند، ولی « مرة بن منقذ عبدی » که از دلاوری های او به تنگ آمده بود، گفت: گناه همه عرب بر گردن من اگر این جوان بر من بگذرد و من داغ او را بر دل پدرش ننشانم!
پس علی اکبر به او رسید در حالی که بر آن سپاه حمله ور بود. مرة بن منقذ راه را بر او گرفت و با نیزه ای او رااز اسب بر زمین انداخت، آن گروه در اطراف او جمع شدند و با شمشیر پاره اش کردند!
بعضی نقل کرده اند که مرة بن منقذ ابتدا با نیزه به پشت او زد و بعد با شمشیر ضربتی به فرق آن بزرگوار وارد کرد که فرق مبارکش شکافت و او دست به گردن اسب خود انداخت، ولی اسب که ظاهراً خون روی چشمانش را گرفته بود او را در میان سپاه دشمن برد و دشمن از هر طرف بر او تاخت و بدن مبارکش را پاره پاره کرد.
در این هنگام بود که فریاد زد: السلام علیک یا ابتاه! این جدم رسول خداست که مرا سیراب کرد و او امشب در انتظار توست.
تو را سلام می رساند و می گوید: در آمدنت به نزد ما شتاب کن. و آن گاه فریاد زد و به شهادت رسید.
امام حسین (ع) در سوگ حضرت علی اکبر
روز عاشورا پس از شهادت علی اکبر، امام حسین علیه السلام بر بالین فرزندش آمد، صورت به صورتش نهاد و گفت:« خدا بکشد گروهی را که تو را کشتند، گستاخی را از حد گذراندند و حرمت رسول خدا را شکستند. پس از تو خاک بر سر دنیا باد!» صدای گریه امام بلند شد، به گونه ای که کسی تا آن زمان نشنیده بود.
آن گاه سر علی را بر دامان گرفت و در حالی که خون از دندانهایش پاک میکرد، بر صورتش بوسه زد و گفت:« فرزندم! تو از محنت دنیا آسوده شدی و به سوی رحمت جاودانه حق رهسپار گشتی. پدرت پس از تو تنها مانده است، ولی به زودی به تو ملحق خواهد شد.»
در این هنگام زینب کبری با شتاب از خیمه بیرون آمد، در حالی که فریاد می زد:« ای برادرم، و ای پسر برادرم!» و خود را بر روی علی اکبر افکند.
امام حسین علیه السلام او را بلند کرد و به خیمه بازگرداند، و به جوانان دستور داد جسد علی را از میدان بیرون ببرند. آنان پیکر علی اکبر را در برابر خیمه ای که در مقابل آن مبارزه می کردند بر زمین نهادند.
امام حسین علیه السلام محزون و دلشکسته به خیمه بازگشت. سکینه پیشش آمد و سراغ برادرش را گرفت. امام خبر شهادت او را به دخترش داد. سکینه در حالی که فریاد میزد، خواست از خیمه خارج شود. امام حسین علیه السلام اجازه نداد و فرمود:« ای سکینه! تقوای خدا پیشه کن و شکیبا باش!»
سکینه گفت:« ای پدر! کسی که برادرش را کشته اند چگونه صبر کند؟!»
منبع: شفاف
محتشم کاشانی/ باز این چه شورش است ...
[TD]
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است
باز این چه رستخیز عظیم است کز زمین
بی نفخ صور خاسته تا عرش اعظم است
این صبح تیره باز دمید از کجا کزو
کار جهان و خلق جهان جمله در هم است
گویا طلوع میکند از مغرب آفتاب
کاشوب در تمامی ذرات عالم است
گر خوانمش قیامت دنیا بعید نیست
این رستخیز عام که نامش محرم است
در بارگاه قدس که جای ملال نیست
سرهای قدسیان همه بر زانوی غم است
[SPOILER]جن و ملک بر آدمیان نوحه میکنند
گویا عزای اشرف اولاد آدم است
خورشید آسمان و زمین نور مشرقین
پروردهٔ کنار رسول خدا حسین
کشتی شکست خوردهٔ طوفان کربلا
در خاک و خون طپیده میدان کربلا
گر چشم روزگار بر او زار میگریست
خون میگذشت از سر ایوان کربلا
نگرفت دست دهر گلابی به غیر اشک
زآن گل که شد شکفته به بستان کربلا
از آب هم مضایقه کردند کوفیان
خوش داشتند حرمت مهمان کربلا
بودند دیو و دد همه سیراب و میمکید
خاتم ز قحط آب سلیمان کربلا
زان تشنگان هنوز به عیوق میرسد
فریاد العطش ز بیابان کربلا
آه از دمی که لشگر اعدا نکرد شرم
کردند رو به خیمهٔ سلطان کربلا
آن دم فلک بر آتش غیرت سپند شد
کز خوف خصم در حرم افغان بلند شد
کاش آن زمان سرادق گردون نگون شدی
وین خرگه بلند ستون بیستون شدی
کاش آن زمان درآمدی از کوه تا به کوه
سیل سیه که روی زمین قیرگون شدی
کاش آن زمان ز آه جهان سوز اهل بیت
یک شعلهٔ برق خرمن گردون دون شدی
کاش آن زمان که این حرکت کرد آسمان
سیمابوار گوی زمین بیسکون شدی
کاش آن زمان که پیکر او شد درون خاک
جان جهانیان همه از تن برون شدی
کاش آن زمان که کشتی آل نبی شکست
عالم تمام غرقه دریای خون شدی
گر انتقام آن نفتادی بروز حشر
با این عمل معاملهٔ دهر چون شدی
آل نبی چو دست تظلم برآورند
ارکان عرش را به تلاطم درآورند
برخوان غم چو عالمیان را صلا زدند
اول صلا به سلسلهٔ انبیا زدند
نوبت به اولیا چو رسید آسمان طپید
زان ضربتی که بر سر شیر خدا زدند
آن در که جبرئیل امین بود خادمش
اهل ستم به پهلوی خیرالنسا زدند
پس آتشی ز اخگر الماس ریزهها
افروختند و در حسن مجتبی زدند
وانگه سرادقی که ملک محرمش نبود
کندند از مدینه و در کربلا زدند
وز تیشهٔ ستیزه در آن دشت کوفیان
بس نخلها ز گلشن آل عبا زدند
پس ضربتی کزان جگر مصطفی درید
بر حلق تشنهٔ خلف مرتضی زدند
اهل حرم دریده گریبان گشوده مو
فریاد بر در حرم کبریا زدند
روحالامین نهاده به زانو سر حجاب
تاریک شد ز دیدن آن چشم آفتاب
چون خون ز حلق تشنهٔ او بر زمین رسید
جوش از زمین بذروه عرش برین رسید
نزدیک شد که خانهٔ ایمان شود خراب
از بس شکستها که به ارکان دین رسید
نخل بلند او چو خسان بر زمین زدند
طوفان به آسمان ز غبار زمین رسید
باد آن غبار چون به مزار نبی رساند
گرد از مدینه بر فلک هفتمین رسید
یکباره جامه در خم گردون به نیل زد
چون این خبر به عیسی گردون نشین رسید
پر شد فلک ز غلغله چون نوبت خروش
از انبیا به حضرت روحالامین رسید
کرد این خیال وهم غلط کار، کان غبار
تا دامن جلال جهان آفرین رسید
هست از ملال گرچه بری ذات ذوالجلال
او در دلست و هیچ دلی نیست بیملال
ترسم جزای قاتل او چون رقم زنند
یک باره بر جریدهٔ رحمت قلم زنند
ترسم کزین گناه شفیعان روز حشر
دارند شرم کز گنه خلق دم زنند
دست عتاب حق به در آید ز آستین
چون اهل بیت دست در اهل ستم زنند
آه از دمی که با کفن خونچکان ز خاک
آل علی چو شعلهٔ آتش علم زنند
فریاد از آن زمان که جوانان اهل بیت
گلگون کفن به عرصهٔ محشر قدم زنند
جمعی که زد بهم صفشان شور کربلا
در حشر صف زنان صف محشر بهم زنند
از صاحب حرم چه توقع کنند باز
آن ناکسان که تیغ به صید حرم زنند
پس بر سنان کنند سری را که جبرئیل
شوید غبار گیسویش از آب سلسبیل
روزی که شد به نیزه سر آن بزرگوار
خورشید سر برهنه برآمد ز کوهسار
موجی به جنبش آمد و برخاست کوه کوه
ابری به بارش آمد و بگریست زار زار
گفتی تمام زلزله شد خاک مطمئن
گفتی فتاد از حرکت چرخ بیقرار
عرش آن زمان به لرزه درآمد که چرخ پیر
افتاد در گمان که قیامت شد آشکار
آن خیمهای که گیسوی حورش طناب بود
شد سرنگون ز باد مخالف حباب وار
جمعی که پاس محملشان داشت جبرئیل
گشتند بیعماری و محمل شتر سوار
با آن که سر زد آن عمل از امت نبی
روحالامین ز روح نبی گشت شرمسار
وانگه ز کوفه خیل الم رو به شام کرد
نوعی که عقل گفت قیامت قیام کرد
بر حربگاه چون ره آن کاروان فتاد
شور و نشور و واهمه را در گمان فتاد
هم بانگ نوحه غلغله در شش جهت فکند
هم گریه بر ملایک هفت آسمان فتاد
هرجا که بود آهوئی از دشت پا کشید
هرجا که بود طایری از آشیان فتاد
شد وحشتی که شور قیامت ز یاد رفت
چون چشم اهل بیت بر آن کشتگان فتاد
هرچند بر تن شهدا چشم کار کرد
بر زخمهای کاری تیغ و سنان فتاد
ناگاه چشم دختر زهرا در آن میان
بر پیکر شریف امام زمان فتاد
بیاختیار نعرهٔ هذا حسین او
سر زد چنانکه آتش از او در جهان فتاد
پس با زبان پر گله آن بضعةالرسول
رو در مدینه کرد که یا ایهاالرسول
این کشتهٔ فتاده به هامون حسین توست
وین صید دست و پا زده در خون حسین توست
این نخل تر کز آتش جان سوز تشنگی
دود از زمین رسانده به گردون حسین توست
این ماهی فتاده به دریای خون که هست
زخم از ستاره بر تنش افزون حسین توست
این غرقه محیط شهادت که روی دشت
از موج خون او شده گلگون حسین توست
این خشک لب فتاده دور از لب فرات
کز خون او زمین شده جیحون حسین توست
این شاه کم سپاه که با خیل اشگ و آه
خرگاه زین جهان زده بیرون حسین توست
این قالب طپان که چنین مانده بر زمین
شاه شهید ناشده مدفون حسین توست
چون روی در بقیع به زهرا خطاب کرد
وحش زمین و مرغ هوا را کباب کرد
کای مونس شکسته دلان حال ما ببین
ما را غریب و بیکس و بیآشنا ببین
اولاد خویش را که شفیعان محشرند
در ورطهٔ عقوبت اهل جفا ببین
در خلد بر حجاب دو کون آستین فشان
واندر جهان مصیبت ما بر ملا ببین
نی نی ورا چو ابر خروشان به کربلا
طغیان سیل فتنه و موج بلا ببین
تنهای کشتگان همه در خاک و خون نگر
سرهای سروران همه بر نیزهها ببین
آن سر که بود بر سر دوش نبی مدام
یک نیزهاش ز دوش مخالف جدا ببین
آن تن که بود پرورشش در کنار تو
غلطان به خاک معرکهٔ کربلا ببین
یا بضعةالرسول ز ابن زیاد داد
کو خاک اهل بیت رسالت به باد داد
خاموش محتشم که دل سنگ آب شد
بنیاد صبر و خانهٔ طاقت خراب شد
خاموش محتشم که از این حرف سوزناک
مرغ هوا و ماهی دریا کباب شد
خاموش محتشم که از این شعر خونچکان
در دیده اشگ مستمعان خون ناب شد
خاموش محتشم که از این نظم گریهخیز
روی زمین به اشگ جگرگون کباب شد
خاموش محتشم که فلک بس که خون گریست
دریا هزار مرتبه گلگون حباب شد
خاموش محتشم که بسوز تو آفتاب
از آه سرد ماتمیان ماهتاب شد
خاموش محتشم که ز ذکر غم حسین
جبریل را ز روی پیمبر حجاب شد
تا چرخ سفله بود خطائی چنین نکرد
بر هیچ آفریده جفائی چنین نکرد
ای چرخ غافلی که چه بیداد کردهای
وز کین چها درین ستم آباد کردهای
بر طعنت این بس است که با عترت رسول
بیداد کرده خصم و تو امداد کردهای
ای زادهٔ زیاد نکردهست هیچ گه
نمرود این عمل که تو شداد کردهای
کام یزید دادهای از کشتن حسین
بنگر که را به قتل که دلشاد کردهای
بهر خسی که بار درخت شقاوتست
در باغ دین چه با گل و شمشاد کردهای
با دشمنان دین نتوان کرد آن چه تو
با مصطفی و حیدر و اولاد کردهای
حلقی که سوده لعل لب خود نبی بر آن
آزردهاش به خنجر بیداد کردهای
ترسم تو را دمی که به محشر برآورند
از آتش تو دود به محشر درآورند[/SPOILER]
مصطفی متولی سروده :
تنها نه از غمت جگرم شعله ور شده
داغی به دل زدی که سرشکم شرر شده
دارد به عرش می رسد اشراق سینه ات
آه ای نبی، زمان عروجت مگر شده؟
وضع شکاف زخم سرت هیچ خوب نیست
زیر کلاه خوود تو شقّ القمر شده
داری مرا کنار خوت می کُشی پسر
حرفی بزن، ببین پدرت محتضر شده
برخیز و اشک چشم مرا روبرو نکن
با نیشخند حرمله ی دربدر شده
اینها برای هرچه علی نقشه داشتند
نامت اسیر بغض هزاران نفر شده
گویا برای نیزه به پهلوی تو زدن
هرکس که داشت کینه ی زهرا خبر شده
تنها تو را نمی شود از خاک جمع کرد
از سنگ ریزه ها بدنت ریز تر شده
وقتی که در عبا بدنت چیده شد علی
معلوم شد چقدر تنت مختصر شده
***********************************************
السلام علیک یا زینب الکبری یا بنت امیرالمومنین و یا اخت الحسین....
عباس(ع) در وفاداری و ادب نمونه آفرینش است
فرمودند: «لعنت خدا بر تو و اماننامهات باد! . . . آیا به ما امان میدهی، در حالی که پسر پیامبر خدا در امان نیست؟!»
[=13px] عباس، علمداری که عشق به او مسلمان و غیرمسلمان نمی شناسد و چه بسیار آزادگانی که مسلمان نبودند و با عشق ابالفضل(ع) مسلمان شده و به آیین تشیع گرویدند.
ما این همه عشق و ارادت حاصل کدام وجه شخصیتی این بزرگمرد تاریخ است که پس از گذشت قرنها از حماسه آفرینی اش همچنان یاد او آرامبخش دلهاست و گره های زندگی مؤمنان به عنایت این باب الحوائج باز میشود؟! در این فراز کوتاه ارادتمندان حضرت عباس(ع) از مهمترین شاخصه های اخلاقی ایشان می گویند.
عشق ارمنی ها به حضرت عباس(ع)
یکی از جالب ترین دسته های عزاداری در ایام محرم، هیأت ارمنی های ارادتمند به سیدالشهدا(ع) و یاران ایشان است. این هیأتها در جای جای ایران با جمع شدن در یک مکان و دادن نذری های مختلف با شیعیان داغدار هم آوایی می کنند. در یکی از برنامه های عزاداری محله ارمنی نشین ویلا در تهران با یانیس وارطانیان روبرو می شوم و با او در مورد شخصیت حضرت عباس(ع) گفت و گو می کنم.
وی از عشق و علاقه اش به حضرت عباس(ع) چنین می گوید: دوستان مسلمان و شیعه بسیاری در تهران دارم که بارها از ارادت خود به ایشان می گفتند، من هم گرهی در کار داشتم که به حضرت عباس(ع) متوسل شدم و به عنایت ایشان مشکلم حل شد. این هموطن ارمنی در مورد مهمترین شاخصه اخلاقی حضرت ابوالفضل(ع) می گوید: ایمان، ادب و وفاداری ایشان مثال زدنی است و به باور من هیچ برادری در آفرینش تا این حد نسبت به برادر خویش وفا و ادب نداشته و نخواهد داست.
وارطانیان تصریح می کند: شخصیت حضرت عباس(ع) برای من یک الگوی تمام عیار است.
مهمترین درس اخلاقی زندگی علمدار کربلا
علیرضا پناهی دوست دیگری است که مشغول آماده کردن سقاخانه ای به نام حضرت عباس(ع) است.
او می گوید: حضرت ابالفضل(ع) هرگز از فرمان ولی و حجت خدا امام حسین(ع) سرپیچی نکرد و حتی تا لحظه شهادت ایشان را به عنوان برادر خطاب نکرد. پناهی تأکید می کند: ولایتمداری و توجه به حمایت از ولی خدا در رأس تفکر حضرت عباس(ع) قرار داشت و این برای ما درس بزرگی است که به عنوان پیرو حضرت پشتیبان ولایت باشیم.
علمداری که محبتش مرز ندارد
جوان دیگری هم در گوشه ای دیگر به آماده کردن پرچمهای عزای حسینی مشغول است، او خودش را حسینی معرفی می کند. از وی می پرسم، چه نکته ای در شخصیت حضرت عباس(ع) موجب شده خیل مسلمان و غیر مسلمان ایشان را دوست دارند؟
این دانشجوی دندانپزشکی می گوید: هر ارادتمند و عاشقی، حضرت عباس(ع) را دوست دارد و توسل به ایشان آرامش بخش است. حسینی ادامه می دهد: عباس(ع) نمونه وفاداری و ادب نسبت به ولایت است.
وی تأکید می کند: عباس(ع) ستون اصلی حفظ کاروانیان کربلاست و تا زمانی که ایشان زنده بود هرگز دشمن به خود اجازه نداد به خاندان عترت بی حرمتی کند، بنابراین می بینیم که شخصیت عباس(ع) تنها در دفاع از ولایت خلاصه نمی شود. او تصریح می کند: عشق به حضرت ابوالفضل(ع) مرز ندارد و سیره و مشی اخلاقی و شجاعت و دلاورمردی های ایشان الگوی همه آزادگان جهان است.
اباالفضل(ع) ذوب در ولایت بود
گفت و گوهای برخی محبان و ارادتمندان حضرت عباس(ع) از نظر شما گذشت، حجت الاسلام والمسلمین صدیقی امام جمعه موقت تهران نیز در مورد ابعاد شخصیتی حضرت ابوالفضل(ع) می گوید: عباس(ع)، جلوه عشق و ایثار، تبلور رادمردی، صفا و وقار، و تجسم شجاعت، شهامت و کرامت است.
وی ادامه می دهد: عباس(ع) در میان حماسه آفرینان کربلا و شهیدان تاریخ، از چنان جایگاه بلند و مکانت والایی برخوردار است که به گفته سیدالساجدین(ع)، برای عباس(ع)، نزد خداوند، منزلتی است که همه شهدا در روز قیامت، به ایشان غبطه می خورند.آن حضرت از آغاز قیام اباعبدا... الحسین(ع) همراه و همدل ایشان و هنگامه نبرد کربلا، پرچمدار سپاه بودند.
این استاد اخلاق در ادامه به شرایط پرتلاطم کربلا اشاره و تصریح می کند: در آستانه شب عاشورا، در جمع همراهان حسین(ع)، هنگامی که امام از آنها خواسته بود تا بروند و ایشان را تنها بگذارند؛ حضرت عباس(ع) نخستین فردی هستند که با جملاتی سرشار از عشق و ایمان و آکنده از ایثار، همگامی و جانفشانی خویش را در برابر حجت خدا اعلام کردند. حتی شمربن ذیالجوشن، در کربلا برای عباس(ع) و سه برادرش، اماننامه آورد و ایشان در آغاز، حتی از رویارویی با شمر، نفرت داشتند و در رد پیشنهاد سفاهتآمیز او، شکوهمند و استوار فرمودند: «لعنت خدا بر تو و اماننامهات باد! . . . آیا به ما امان میدهی، در حالی که پسر پیامبر خدا در امان نیست؟!» بنابراین می بینیم که آن حضرت ذوب در ولایت بود و سخن حجت خدا را بر هر چیزی مقدم می دانست و این برای ما درس است.
وفاداری را از عباس(ع) بیاموزیم
امام جمعه موقت تهران در ادامه به رشادتهای حضرت عباس(ع) اشاره و خاطرنشان می کند: در شجاعت و دلاوری هیچ فردی همپای ایشان نبود و در هنگامه نبرد کربلا هیچ جنگاوری یارای جنگیدن با حضرت را نداشت و در مقام و منزلت دلیرمردی های حضرت عباس(ع) همین بس که در زیارت ناحیه مقدسه درباره ایشان آمده است: «سلام بر ابوالفضل عباس، فرزندان امیر مؤمنان؛ از خود در گذرنده با جان برای برادر، برگیرنده از دیروزش برای فردایش، فدایی او، نگهدارنده، کوشنده برای رساندن آب به او و کسی که دستهایش بریده شد! خداوند، قاتلانش «یزیدبن رقاد حیتی» و «حکیمبن طفیل طایی» را لعنت کند!» بنابراین بر ماست که وفاداری را از این بزرگمرد تاریخ بیاموزیم.
[=13px]تایپیک های مرتب با مقاومت
تایپیک های مرتب با مقاومت
تایپیک های مرتب با مقاومت
زیر...
خیمه شهداء زینبیه ( روضه امام حسین (ع) در دهه اول محرم) //بفرمایید داخل
:::::::: زیبایی های انقلاب عاشورا ::::::::::
گزارش تصویری / عزاداری محرم در دیگر کشورها
گردان حضرت علی اصغر(ع):::شیر خوارگان حسینی:::
چگونه یک آلبوم مذهبی برای:::« فرزندمان »::: بسازیم
ܓ✿حاج قاسم................. شهیدی که در بین ماستܓ✿
بیاید برای آزادی سوریه هر روز سوره حشر رو بخونیم // رقیه جان نمی گذاریم دوباره
از نظر شما نماد های اسلامی چه می باشند؟ (شما هم مشارکت کنید)
(◠ ‿ ◠) روی سربند بالایی چی می نویسی؟ (◠ ‿ ◠)
نظرت در باره این عکس چیه؟
استفاده ابزاری از زن در غرب و جوامع در حال تغییر مادی گرا چگونه است؟
ܓ✿ یادمان شهدای نسبی اعضای انجمن گفتگوی دینی ܓ✿
دارالفتوای وهابیون(اخرین فتوای وهابیون= اسلام آمریکایی)
نظر قرآن در باره کشور دوستی و وطن چیست؟
برای سلامتی مدافعان حرم حضرت زینب (س) ܓ✿ هر روز صلوات ܓ✿
شعر سنگ مزار وفادارترین برادر دنیا/عکس
زیر این صندوق چوبی، اتاقک مقبره ای قرار دارد که پیکر پاک مولا و سرورمان حضرت ابوالفضل العباس (ع) در آن آرمیده است.
بر روی مضجع مطهر و مبارک فرزند با کرامت امیرمومنان، حضرت ابوالفضل العباس (ع) صندوقی چوبی و خاتم کاری شده از بهترین انواع چوب ساج قرار داده شده است که دارای طول 3 متر، عرض 2.20 و ارتفاع 2 متر می باشد. به گزارش شفقنا درون این صندوق، صندوق چوبی میناکاری شده ی دیگری قرار دارد که با نقوش هندی مزین شده و به این آیه منور قرآن کریم مزین گردیده است:
"بسم الله الرحمن الرحیم : هَلْ أَتَى عَلَى الْإِنسَانِ حِینٌ مِّنَ الدَّهْرِ لَمْ یَکُن شَیْئًا مَّذْکُورًا" (سورة الإنسان - آیة 1)
"آیا زمانى طولانى بر انسان گذشت که چیز قابل ذکرى نبود"
زیر این صندوق چوبی، اتاقک مقبره ای قرار دارد که پیکر پاک مولا و سرورمان حضرت ابوالفضل العباس (ع) در آن آرمیده است.
در اینجا قطعه ای از سنگ مرمر مستطیلی شکل دیده می شود که بر این مقبره شریف و در طول بقعه حرم قرار گرفته و بر روی آن ابیات زیر نقش بسته است:
طاولی قـــــبة السماء اعتلاء واکسفى الشمس رفعة واجتلاء
در بلندی از گنبد آسمان فراتر برو و بلندی و شکوه آسمان را بپوشان.
انت للخلد صخرة اثبتـــــــــتها قوة الحـق فی الحــــیاة بنــــــاء
تو برای جاودانگی، صخره ای هستی که نیروی حق در زندگی ساختار آن را ثابت نگه داشته است.
فیک کنز الإیـــــــمان طلسُمه الله فضاعت فیه القــرون هــــباء
گنج ایمان در توست که طلسمش خداوند است و قرن ها بر آن گذشته است.
هو رمز البقاء فــــــی فلک لم یحو الا ما سوف یلقى الـــفــناء
او رمز ماندگاری فلک است و اگر او نبود قطعا فلک نابود می شد.
بطل الطـــف فیک والطف افق جاوز الافق أنجماً وســـــــــــمآء
قهرمان طف در توست و طف افقی است که از افق ستارگان و آسمان فراتر رفت.
ها هنا قد ثوى أبا الفضل دُنیاً تـــــــــسحر الروح روعة وصفــاء
آری در اینجا ابوالفضل العباس مسکن گزیده است دنیایی که روح را در شکوه و آرامش مجذوب خود می کند.
ها هنا مشرق العقـــیدة زهوُ بشـعاع غطى الوجــود ســــنـاءُ
اینجا محل طلوع عقیده است و دارای پرتوی است که وجود را سرشار از نور می کند.
هاهنا جسمـــه الموزع مکنوزُ علیه ظـــــــــــــــل الالــهُ أفـــاء
در اینجا پیکر پاره پاره ی حضرت ابوالفضل(ع) نهفته است و بر آن سایه خداوند برگشته است.
والیدان المقطوعــتان تشیران لمعنى أعــیى الحـــــــروف أداءُ
و دو دوست قطع شده که به مفهومی اشاره می کند که حروف از ادای آن ناتوانند.
أیها الصخرة العظیمة باهــــی بعـــلاه الأملاک والأنــــــــــــبیاء
ای صخره عظیمی که فرشتگان و انبیا به واسطه بزرگی اش به خود می بالند.
رفع الله للحکیم مقامــــــــــــاً دونه یخـــــــشع الزمان أحتــذاء
خداوند مقام حکیم را بالا برد که در مقابلش روزگار سر فرود می آورد.
ایة الله تمـــــــــــــا حداه بــاغ بقــــــــــواه الا تـــلاشى عیــاء
نشانه ی خداوند که هیچ ستگری با نیروهایش نتوانست در برابر او مقاومت کند.
أشاء أن یسبق الحیاة بمعنى عنه أعــــنی تفکـیرها أیــــــحاء
با آوردن معنایی در باره او، می خواهم از اندیشه و اشارات زندگی پیشی بگیرد.
بعد ما أنشأ الضریــــح نشیداً أسکر الـــــــــــفن روعة وبهـــاء
پس از آنکه ضریح حضرت ابوالفضل سرودی را ایجاد کرد که عظمت و شکوه و جلال هنر را مست کرد.
أرسل الآیة التی رفعـــــــــتها قدرة الحق فی الخــــــــلود لواء
نشانه ای را فرستاد که قدرت حق در جاودانگی پرچم آن را برافراشت.
صخـــــــرة ابدعتها فکرة الفن فلاحــت قصـــــــــــــیــدة غــراء
صخره ای که ایده فن آن را ابداع کرد و قصیده ای غرور انگیز را نمایان کرد.
وعلیها رف مجـــد أبی الفضل فتزداد شــــــــــــــــــوکة وعلاء
در این قصیده بزرگواری ابوالفضل عباس(ع) ذکر شده و باعث افزایش شوکت و عظمت آن شده است.
صان فیها للجعفــــــــریة شأنا قد اغاض الـــــحـــساد والاعداء
در آن شان و منزلت شیعه جعفری حفظ شده است که حسودان و دشمنان را به خشم واداشته است.
بارک الله فی عزیمة ابـــراهیم أذا حاکت القضاء مضـــــــــــــاء
اراده ابراهیم مبارک باشد چه آنکه قضا و قدر در محکمی از آن تقلید کرد.
صـــــــــــارع الحادثات تلاشت دونه وازدها بـــــــــــــــها کبریاء
با حوادث قضا و قدر درگیر شد و درمقابلش متلاشی شدند و کبریا به واسطه آن اراده به خود بالید.
سقای آب و ادب
چه مقامی دارد عباس و چه کرد در کربلا و به کجا رسید؟ کافیست سری به تاریخ بزنیم و عباس را در روایات جستجو کنیم. و چه زیبا جناب استاد «سید مهدی شجاعی» این کار را انجام داده است.
وقتی وارد حرم حضرت ابوالفضل شدم بغضم ترکید، دور تا دور صحن حرم را کلمنهای آب گذاشته بودند. شاید هر چهار، پنج متری یک کلمن بود. آنقدر زیاد بود که ناخودآگاه یاد صفت سقایت عباس میافتادی و میگریستی. و چقدر برای آب سخت بوده است زمانی که تیر بر قلب مشک عباس نشست. آبی که باهزاران امید و آرزو همراه عباس شده بود و برای رسیدن به کام تشنه لبان خیام سر از پا نمیشناخت، هر چند آرزو داشت عباس هم جرعهای از اومینوشید. آخر عباس خدای آب است. این یک جمله احساسی نیست، واقعا عباس خدای آب است. اگر جماعت مسلمین به گرد کعبه سرزمین حجاز طواف میکنند ولحظهای دور خانه خدایشان را خالی نمیگذارند آب هم اکنون گرد مضجع مبارک حضرت سقا در سرزمین کربلا حلقه زده و به دور سرداب ایشان طواف میکند. صبحها که به حرم میروی نمی را که در اثر مد از سنگهای کف صحن مبارکشان بالا زده حس میکنی. آری حرم عباس روی آب است و آب به دورحرم طواف میکند.
مراسم ویژه زرتشتیان کرمانی در محرم/ همه دلها حسین(ع) را فریاد میزنند
"شهریاری" از اقلیت زرتشتی مقیم کرمان میگوید: زرتشتیها در جای جای ایران به عشق اباعبدالله الحسین(ع) با شیعیان همنوایی میکنند و ارادت خاصی به سالار کربلا دارند.
وی ادامه میدهد: زرتشتیهای کرمان برای روز تاسوعا و عاشورا اهمیت خاصی قائل هستند و هر ساله با شروع محرم همپای مسلمانان به عزاداری میپردازند، آنها در آیین خود پوشیدن لباس سفید را مقدس میدانند و زنان و مردان سپید پوش زرتشتی با حضور در آتشکده گردهم میآیند و برای امام حسین و یارانش به سوگواری می پردازند.
زرتشتیان امام حسین را داماد ایرانیها میدانند، شهریاری در این مورد میگوید: چون پس از جنگ اعراب و ایران در اواخر دوره ساسانی شاهدخت شهربانو به همسری فرزند علی(ع) در آمد ما زرتشتیان امام حسین را داماد ایرانیها میدانیم و به داشتن داماد شجاعی چون امام حسین افتخار میکنیم.
وی با بیان اینکه زرتشتیان کرمان امام حسین(ع) را سرور آزادگان جهان میدانند، ادامه میدهد: ما با خواندن دعا و طلب ادامه راه آزادگان دنیا مراسم دادن نذری خود را برگزار میکنیم.
وی میافزاید: بسیاری از زرتشتیان کرمانی روزهای تاسوعا و عاشورا نذری میدهند و این نذری را به روح شهدای کربلا هدیه میکنند،همچنین زرتشتیان مقداری ازغذای مراسم امام حسین را برای تبرک در طول سال نگهداری و در غذای سالیان خود استفاده میکنند.
شهریاری میگوید: در سالهای نه چندان دور که تاسوعا و عاشورا و اربعین با نوروز و جشن سده مقارن شده بود، از طرف انجمن زرتشتیان اعلام شد که بخاطر ماه عزاداری مراسم سنتی انجام نمیشود.
وی ادامه میدهد: ما در طول محرم و صفر چه در ایران و چه در خارج از ایران هیچگاه مراسم عروسی و یا نامزدی و مراسمهای شادی را برگزار نمیکنیم چون اعتقاد داریم برگزاری شادی در ماه محرم و صفر برای ما نامبارک است.
شهریاری میگوید: با نهادینه کردن فرهنگ عاشورا به عنوان آزادگی و انسانیت، هیچ اختلافی بین مذاهب وجود نخواهد داشت. ما خوشحالیم که فرزندانمان، فرهنگ آزادمردی و پایبندی به عقاید را بیاموزند، امام حسین(ع) در این زمینه یک الگو است.
خورشیدی دیگر زرتشت کرمانی که برای عزاداری همراه با فرزندش به تکیه فاطمیه کرمان آمده است، میگوید: ما به اعتقاد برادران و خواهران مسلمان خود احترام میگذاریم و این احترام را بسیار پسندیده و خرسند میدانیم، امام حسین(ع) فقط برای مسلمانان نیست و جامعه زرتشتیان همیشه نسل در نسل از مریدان و دوستداران امام حسین(ع) بوده است.
وی میگوید:معتقدم راه امام حسین(ع)، دفاع از مظلوم و مبارزه با ظالم بوده است و این جمله امام حسین (ع) که میفرمایند:«اگر دین ندارید آزاده باشید» اگرچه یک جمله کوتاه است، اما پر از مفهوم است، این جمله نشان میدهد که امام حسین (ع) به تمام افراد و جامعه بشریت غیر مسلمان احترام میگذاشته و در باور ما زرتشیان این سنت پسندیده و حسنه پایدار مانده است.
خورشیدی در مورد احساسش از حضور در مراسم عزای سالار شهیدان میگوید: افتخار میکنم که همراه با فرزندم در اینجا حضور دارم چرا بودن در اینجا لیاقت میخواهد و خوشحالم حداقل لیاقتش را به من دادهاند، حسین(ع) متعلق به همه انسانهای آزاده و عدالت جوست.
وی با بیان این مطلب که معجزات و کراماتی را از امام حسین(ع) و خواندن زیارت عاشورا در تک تک گرفتاریهای زندگیام دیدهام، بیاختیار اشکهایش سرازیر میشود و ادامه میدهد: در قلبم ارادت ویژهای به امام شما دارم، هر وقت دلم میگیرد زیارت عاشورا را میخوانم و سپس آرامشی خاص همه وجودم را فرامیگیرد.
امام حسین(ع) متعلق به همه انسانها و قرون است و هر چقدر که از واقعه عاشورا میگذرد، حقیقت عاشورا و کربلا روشنتر میشود و نشان داده میشود که در هیچ دوره و هیچ نظامی ظلم پایدار نیست، بلکه آنچه پایدار است، آزادگی، شرافت، عزت و استقلال است و این چنین است که وجود مطهر امام حسین(ع) دل هر عاشقی را شیفته خود میکند و حتی غیرمسلمانان هم ایشان را دوست دارند.
[="Indigo"]سلام به همه و تسلیت برای این ایام
[/]
[="Indigo"][/]
اینجا هنوز شمر هست..
[h=1] ذبح نوجوان شیعه + عکس (18+) [/h]
برخی شبکه های اجتماعی تصویر سر بریده یک نوجوان 16 ساله را منتشر کردند که یک وهابی تکفیری در حالی که سر این نوجوان را در دست دارد با آن عکس یادگاری گرفته است اینجا هنوز شمر هست..
[SPOILER]ساعاتی پیش برخی شبکه های اجتماعی تصویر سر بریده یک نوجوان 16 ساله را منتشر کردند که یک وهابی تکفیری در حالی که سر این نوجوان را در دست دارد با آن عکس یادگاری گرفته است. این نوجوان شیعه در حالی که سربند «رقیة بنت الحسین(ع)» به سر بسته توسط این مزدوران به شهادت رسیده است.
در حالی که در نهمین روز از ماه محرم الحرام، دلدادگان اباعبدالله الحسین(ع)، در سراسر کشورهای اسلامی، آیینهای سوگواری سیدالشهداء را با شور و عشق خاصی برپا کردند و اشک ماتم ریختند اما در سوریه یک نوجوان شیعه به جرم سوگواری ذبح شد!
تروریستهای سوریه که به دنبال شکستهای پیاپی از ارتش سوریه و ناکامی در عملیاتهای طراحی شده در اکثر مناطق و استانهای سوریه، برای بالا بردن روحیه افراد خود دست به هر جنایتی میزنند نوجوان 16 ساله ای را در به طرز فجیعی به شهادت رساندند.
ساعاتی پیش برخی شبکه های اجتماعی تصویر سر بریده یک نوجوان 16 ساله را منتشر کردند که یک وهابی تکفیری در حالی که سر این نوجوان را در دست دارد با آن عکس یادگاری گرفته است. این نوجوان شیعه در حالی که سربند «رقیة بنت الحسین(ع)» به سر بسته توسط این مزدوران به شهادت رسیده است.
خبرگزاری ابنا از انتشار این تصاویر پوزش می طلبد ولی برای روشن شدن افکار عمومی که مردم مظلوم سوریه با چه جانورانی مواجه هستند ناچار از انتشار آنهاست.
تروریستهای سوریه با تحریف هنجارها و ارزش ها، دست به ددمنشانه ترین جنایات علیه غیرنظامیان زده اند و نکته قابل تامل، انتشار این تصاویر توسط اعضای این گروه است.
این صحنه ها بوضوح نشان می دهد کسانی که در سوریه می جنگند، حیواناتی در پوشش انسان هستند که هدفشان کشتن افراد غیرنظامی و نابودی شهرها و روستاهاست. [/SPOILER]
یا رسول الله! آجرک الله فی مصیبة ریحانتک؛
روضه روز عاشورا ـ داغ پیامبر(ص) در مصیبت حسین(ع)
خبر شهادت جانسوز امام حسین(ع) را خداوند متعال قرنها پیش از عاشورا، به فرشتگان و پیامبرانش داده بود. در حقیقت، اولین روضهخوانهای امام، خود "خداوند" و "جبرئیل امین" بودند.در تفسیر آیه 27 سوره بقره (و علَّمَ آدَمَ الأَسمَاء كُلَّهَا ثُمَّ عَرَضَهُمْ عَلَى الْمَلاَئِكَةِ فَقَالَ أَنبِئُونِي باسمَاء هَؤُلاء إِن كُنتُمْ صَادقین) گفتهاند که جبرئیل به آدم تلقین کرد که بگو: «یا حمید بحق محمد، یا عالي بحق علي، یا فاطر بحق فاطمة، یا محسن بحق الحسن و یا قدیم الاحسان بحق الحسین» آدم هم تکرار کرد ؛ اما چون نام حسین را آورد دلش خاشع و اشکش سرازیر شد. گفت: «برادرم جبرئیل! چرا به یاد پنجمین نفر، دلم می شکند و اشکم جاری میشود؟» جبرئیل پاسخ داد: «این فرزندت مصیبتی خواهد دید که همه مصیبتها در مقابل آن کوچک است».نظیر این اِخبار به شهادت امام حسین(ع)، درباره حضرت نوح، حضرت ابراهیم، حضرت موسی، حضرت زکریا و حضرت عیسی هم وارد شده است. اما سوزناکترین آنها، خبر دادن به پیامبری است که امام، جگرگوشه و پارهی تن و ریحانه اوست:روزی پیامبر (ص) نزد ام سلمه بود که جبرئیل نازل شد، پیامبر به اندرون رفت و به وی فرمود: «نگذار هیچکس وارد شود». اندکی بعد امام حسین(ع) آمد و خواست نزد پیامبر برود، ام سلمه او را گرفت و در آغوش کشید و با او شیرینزبانی میکرد تا آرامش یابد؛ اما گریه حسین(ع) شدت یافت. ام سلمه ناچار رهایش کرد تا آنکه وارد اتاق شد و در دامان پیامبر نشست. جبرئیل با دیدن این صحنه به پیامبر گفت: «امت تو این فرزندت را خواهند کشت».در حدیث دیگری، شیخ صدوق به سند خود از امام باقر(ع) روایت می کند که شاید ادامه حدیث بالا باشد: ام سلمه بر پیامبر وارد شد، دید که حسین بر سینه رسول نشسته است و آن حضرت هم میگرید و در دستش چیزی است که آن را می بوسد.پیامبر با دیدن ام سلمه فرمود:«ای ام سلمه! اینک این جبرئیل است که به من خبر میدهد که این فرزند کشته خواهد شد. این هم تربتی است که بر آن کشته میشود. آن را پیش خود نگه دار، هرگاه به خون تبدیل شد، عزیز من کشته شده است».ام سلمه عرض کرد: «ای رسول خدا! از خداوند بخواه که این داغ را از تو بردارد».پیامبر(ص) فرمود:«این کار را کردم، اما از سوی خداوند به من وحی آمد که او را مرتبهای است که هیچیک از خلایق به آن نمیرسند؛ و او را پیروانی است که شفاعت می کنند و شفاعتشان پذیرفته می شود؛ و همانا "مهدی" از فرزندان اوست؛ پس خوشا به حال آنکه از دوستداران حسین باشد. به خدا سوگند شیعیان او رستگاران روز قیامتند».عبدالله بن عباس میگوید: در خانه خود (در مدینه) خوابیده بودم که ناگهان از خانه ام سلمه همسر پیامبر صدای شیون بلندی شنیدم.مردم مدینه از زن و مرد به سوی خانه او رفتند، وقتی به آنجا رسیدم گفتم:« ای امالمؤمنین چرا ناله و شیون میکنی؟» ام سلمه رو به زنان هاشمی کرد و گفت:« ای دختران عبدالمطلب! با من همناله شوید و گریه کنید، به خدا سرور شما، سید جوانان بهشت، فرزند عزیز پیامبر، حسین کشته شد».پرسیدند: «از کجا دانستی؟» گفت: «اکنون پیامبر را در خواب دیدم در حالی که غبارآلود و پریشان بود و بر سر و صورتش خاک نشسته بود. سبب را پرسیدم، فرمود: فرزندم حسین و خاندان او کشته شدند و من آنان را دفن کردم». از خواب برخاستم و نگاهم به تربی حسین افتاد که جبرئیل آن را از کربلا آورده بود و من آن را در شیشه ای نگه داشته بودم. دیدم که آن خاک به خون تازه تبدیل شده بود و در آن شیشه میجوشد...ما هم به تو تسلیت می گوییم، ای رسول خدا ؛ «یا رسول الله! آجرک الله فی مصیبة ریحانتک» .................منابع:المعجم الکبیر ؛ جلد8 ؛ صفحه 285 .امالی صدوق ؛ صفحه 120 .امالی شیخ طوسی ؛ صفحه 314 .
روضه شب اول ـ مصيبت مسلم بن عقيل ((پست 7))
روضه شب دوم ـ ورود كاروان عشق به كربلا(پست 11)
روضه شب سوم ـ حكايت حر ؛ حماسه توبه و تصميم (پست 13)
روضه شب چهارم ـ مصيبت فرزندان و برادران زينب (س) ( پست 19)
روضه شب پنجم ـ مصیبت عبدالله بن حسن(ع) (( پست 40))
روضه شب ششم ـ مصيبت قاسم (ع) ؛ بلاي خوشتر از عسل(( پست 50))
روضه شب هفتم ـ علياصغر(ع) ؛ داغي بر دل اهلبيت((پست 51))
روضه شب هشتم ـ مصيبت علياكبر (ع) ؛ شبيه پيامبر(( پست53 ))
چهل نکته آماری در مورد نهضت کربلا (( پست 52))
روضه شب نهم ـ مصيبت ساقي لبتشنگان ((پست 54))
روضه شب عاشورا ـ ذکر مصائب امام حسین (ع) ((پست 55))
نميدانم امشب بايد از كدام غربت گفت؛ چه روضهاي خواند؛ و مصيبت كدامين غريب را بازگو نمود.آيا از بدن پاره پاره حسين (ع) بگوييم كه عريان در گودال قتلگاه افتاده است؟ يا از بدن عباس علمدار كه نه سر در بدن دارد و نه دست؟آيا از علي اكبر بگوييم كه صورت پيامبرگونش را بر نيزه برافراشته اند؟ يا از علي اصغر شش ماهه كه اينك در گهواره خاكي خويش به خواب ابدي رفته؟آیا از ياران حسين (ع) بگوييم كه غريبانه در گوشه گوشه ميدان جان باخته اند؟ يا از كودكان حسين (ع) كه غم يتيمي و اسيري، يكجا بر آنان وارد شده است؟از غريبي بگوييم يا از مظلوميت؟ از وفا بگوييم يا از پيمانشكنی؟ از عطش بگوييم يا از آتش؟ از عشق بگوييم يا از زينب؟خوب نامي بر زبان گذشت.. زينب...آري! بگذار از زينب بگوييم ؛ كه كربلا، از اينجا به بعد، از آنِ زينب است و پيام كربلا، مرهون زينب.بگذار از زينب بگوييم و از رنجهاي زينب. از زينب و از غصههاي زينب. از زينب و از قصههاي زينب. از زينب و از حماسههاي زينب؛ و از زينب و از دل زينب ... و امان از دل زينب ...اما از كدامين غم زينب بگوييم؟ از برادراني كه از دست داد؟ يا از برادرزادگانش كه يك به يك به ميدان رفتند و باز نگشتند؟ يا از پسرانش كه جلوي چشمان گریانش ذبح شدند؟اگر چه زينب «ام المصائب» است و از كودكي داغهاي فراوان ديده ــ ابتدا داغ بزرگ رحلت جدش پيامبر خدا (ص) و سپس مصيبت شهادت مادر جوان ــ و در جواني فرق شكافته پدرش علي (ع) را ديده است و سپس جگر پاره پاره برادر معصومش حسن مجتبي را... اما روزي مانند عاشورا نبود، و داغي مانند كربلا...
قصهی بی سر و سامانی من گوش کنید
روز طی گشت و نگویم که چه بر ما آمد
روضه شب دوازدهم محرم ؛ مصيبت امام زين العابدين(ع)
فرداي روز عاشورا «عمر بن سعد» جنازههاي لشکر خويش را جمع کرد و بر آنان نماز خواند و دفن کرد؛ و امام حسين (ع) و اصحاب او را همچنان در بيابان باقي گذاشت و فرمان حرکت به سوی کوفه را صادر کرد. هر يک از قبايل کوفه و عرب، براي آنکه خود را نزد «ابن زياد» عزيز کنند، سرهاي مطهر شهداء را بين خود تقسيم کردند و آنها را بر نيزه زدند و آماده حرکت شدند.
آنگاه زنان و کودکان اهل بيت (ع) را بدون حجاب مناسب بر شتران و چارپايان بدون زين نشاندند و همچون اسراي کفار به سوي کوفه بردند.
چون ابن سعد با اسيران نزديک کوفه رسيد مردم شهر براي تماشا جمع شده بودند. زني از اهل کوفه که از بلندي بر اسيران مشرف بود پرسيد: «شما اسيران کدام طايفهايد» گفتند:«اسيران آل محمد»! آن زن فرود آمد؛ چادر و مقنعه و جامههايي آورد تا خود را بپوشانند.
اينک، حال امام سجاد (ع) را تصور کنيد؛ از يک سو بيماري بر آن حضرت مستولي است، تب و ضعف بر آن حضرت فشار ميآورد؛ از سوي ديگر غم از دست دادن پدر و برادران و عموها و عموزادگان قلبش را ميفشارد؛ از طرف ديگر سر بريده شهداء را در جلوي چشمانش دارد؛ و از همه سختتر و دردناکتر اينکه ـ اين مظهر غيرت الهي ـ عمهها و خواهران خود را ميبيند که با آن وضع در معرض ديد خائنان و دشمنان هستند …
پيش از ورود اسرا به دارالحکومه، رأس مطهر امام حسين (ع) را در مقابل ابن زياد گذاشتند. وي عصايي از چون خيزران به دست گرفته بود و با آن بر لب و دندان امام ميزد.
اين جسارت وي، اعتراض بسياري از حاضران را برانگيخت. «زيد بن ارقم» صحابي پيامبر (ص) و از ياران اميرالمؤمنين (ع) در جنگ صفين بود و در آن هنگام پيرمرد شده بود به عبيدالله نهيب زد: «چوب خود را بردار! به خدا سوگند پيغمبر را ديدم که همين جاي چوب تو را ميبوسيد» و سپس شروع به گريستن کرد.
ابن زياد گفت:«اگر نه اين بود که پيرمردي خرف و ديوانه شدهاي گردن تو را ميزدم». زيد برخاست و در حالي که بيرون ميرفت گفت:«اي عرب! از امروز بنده شديد. پسر فاطمه را کشتيد و پسر مرجانه را امارت داديد. به خدا قسم نيکان شما را خواهد کشت و اشرار را به کار خواهد گرفت».
ديگر از کساني که حضور داشت «انس بن مالک» بود که با ديدن سر مطهر امام (ع) و جسارت عبيدالله گريست و گفت:«شبيه ترين مردم است به پيغمبر».
سپس اسرا را بر ابن زياد وارد کردند. وي هنگامي که امام سجاد (ع) را ديد پرسيد:«کيستي؟» فرمود: «علي بن الحسين».
آن ملعون گفت:«مگر علي بن الحسين را خدا نکشت؟» امام فرمود:«برادري داشتم علي نام داشت. مردم او را کشتند». ابن زياد گفت:«خدا کشت» امام فرمود:«الله يتوفي الانفس حين موتها» ابن زياد خشمگين شد و گفت: «در پاسخ من دليري ميکني؟ او را ببريد و گردن بزنيد». پس حضرت زينب گفت:«اي پسر زياد! هر چه خون از ما ريختي بس است» و امام را در آغوش گرفت و فرمود:«والله از او جدا نميشوم. اگر ميخواهي او را بکشي مرا نيز بکش».
ابن زياد کمي به آن دو نگريست و گفت:«عجبا که اين زن دوست دارد با برادرزادهاش کشته شود! او را رها کنيد که با اين بيماري که دارد خواهد مرد»… امام سجاد (ع) سپس رنج سفر به شام و غم اسيري و عذاب در دربار يزيد را تحمل کرد… و تا پايان عمر شريفش، همواره در اندوه مصيبت کربلا بود…
روايت کردهاند که مردي بطّال و دلقک در مدينه زندگي ميکرد که به هزل و مزاح خود مردم مدينه را ميخنداند. وي روزي گفت: «علي بن الحسين مرا مانده و عاجز گردانده است؛ چرا که هر چه تلاش کردم هيچ نتوانستم وي را به خنده افکنم».
امام سجاد (ع) در محرم سال 94 (يا 95) هجري، هنگامي که 57 سال داشت، با زهر يکي از فرزندان «عبدالملک مروان» مسموم شد و در بستر احتضار افتاد.
حضرت در اين ايام، تمامي فرزندان خود را جمع کرد و فرزند بزرگوارش «محمد بن علي عليه السلام» - که او نيز در مصيبت کربلا حضور داشت و در آن زمان کودکي 4 ساله بود – را وصي خود قرار داد و وي را «باقر» ناميد و امر ساير فرزندان خود را به آن جناب واگذار کرد و به آنان موعظه و وصيت نمود.
سپس امام باقر را به سينه چسباند و فرمود:«تو را وصيت ميکنم به آنچه وصيت کرد مرا پدرم در هنگام شهادت خود و گفت که پدرش او را وصيت کرده بود به اين وصيت در هنگام وفات خود که: زنهار ستم مکن بر کسي که ياوري بر تو غير از خداوند ندارد».
آوردهاند که چون حضرت (ع) وفات کرد، تمامي مدينه در ماتمش عزادار گشت و مرد و زن و سياه و سفيد و صغير و کبير در مصيبتش نالان شدند و از زمين و آسمان آثار اندوه نمايان بود.
الا لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نکته:
آنچه بايد بدان توجه فراواني داشت اينکه آن حضرت، فقط در سفر کاروان امام حسين(ع) از مکه به کربلا، و در روزهاي منتهي به عاشورا بيمار بود. راز اين امر هم آن زمان آشکار شد که تمامي فرزندان و اهل بيت امام(ع) ـ حتی علي اصغر شش ماهه ـ در روز عاشورا به شهادت رسيدند یا به سختی زخمی شدند.
هنگامي که «شمر» با اراذلش به خيمهها حمله کرد ميخواست آن حضرت را بکشد اما يکي از لشکريان دشمن به نام «حميد بن مسلم» ـ و نيز گفتهاند خود «عمر بن سعد» ـ بيماري حضرت را به شمر يادآور شد و با تلاش بسيار، مانع از شهادت ايشان گرديد.
پس بيماري حضرت سجاد(ع) تنها منحصر به همان چند روز بود؛ و زشت است براي شيعه اهل بيت (ع) که اين را نداند و از آن حضرت با القابي همچون «زين العابدين بيمار» ياد کند!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
1. شيخ عباس قمي ؛ منتهي الآمال ؛ با کوشش و تلخيص آيةالله رضا استادي ؛ قم: دفتر نشر مصطفي، 1380
2. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلي الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364
3. شيخ عباس قمي ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعراني ؛ قم: انتشارات ذويالقربي،
روضه شب اول ـ مصيبت مسلم بن عقيل ((پست 7))
روضه شب دوم ـ ورود كاروان عشق به كربلا(پست 11)
روضه شب سوم ـ حكايت حر ؛ حماسه توبه و تصميم (پست 13)
روضه شب چهارم ـ مصيبت فرزندان و برادران زينب (س) ( پست 19)
روضه شب پنجم ـ مصیبت عبدالله بن حسن(ع) (( پست 40))
روضه شب ششم ـ مصيبت قاسم (ع) ؛ بلاي خوشتر از عسل(( پست 50))
روضه شب هفتم ـ علياصغر(ع) ؛ داغي بر دل اهلبيت((پست 51))
روضه شب هشتم ـ مصيبت علياكبر (ع) ؛ شبيه پيامبر(( پست53 ))
چهل نکته آماری در مورد نهضت کربلا (( پست 52))
روضه شب نهم ـ مصيبت ساقي لبتشنگان ((پست 54))
روضه شب عاشورا ـ ذکر مصائب امام حسین (ع) ((پست 55))
فیلم/ روز عاشورا در حرم مطهر حضرت زینب کبری(س) ا
با وجود تهدیدهای شورشیان سوریه و وضعیت بحرانی در دمشق مراسم عزاداری روز عاشورا در حرم حضرت زینب(س) برگزار شد.
سلام علیکم
کاش عکس این سر رو یکم تار کنید
آدم باورش نمی شه...
یه آدم چقدر می تونه پست باشه؟؟؟!!!!!
لعنت خدا بر ظالمین
لعنت خدا بر ظالمین
لعنت خدا بر ظالمین
اللهم عجــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــل لولیک الفرج
اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم
دسته عزاداری حسینی کودکان زینبیه در حرم حضرت زینب سلام الله علیها
باسلام قبول باشه آبروی حسین به کهکشان می ارزد ، یک موی حسین بر دو جهان می ارزد ، گفتم که بگو بهشت را قیمت چیست ، گفتا که حسین بیش از آن می ارزد التماس دعا یاعلی باتشکر
به دو زبان فارسی و عربی مطالعه کنید:
متن کامل خطبه حضرت زينب(س) در شام
پس از شهادت امام حسين(ع) در روز دهم محرم سال 61 هـ .ق اهل بيت(ع) و حرم امام به اسارت دشمن درآمدند. در بامداد دوازدهم محرم خاندان رسول اسلام(ص) به رهبري زينب كبري(س) و امام زين العابدين(ع) از كربلا بطرف كوفه حركت كردند.
پس از ورود به كوفه، و خوشحالي درباريان و ابن زياد و گرفتن مراسمي به خاطره پيروزي، به طرف شام، محل استقرار يزيد حركت نمودند. وقتي سر حسين بن علی(ع)٬ يارانش و اسراء در مقابل يزيد حاضر شدند؛ تشريفات درباري به همان فراواني بارگاه ابن زياد انجام شد.
«زحر بن قيس» كه كاروان را به عنوان نماينده ابن زياد هدايت مي كرد سخنراني طولاني ايراد كرد و در آن به شرح چگونگي شهادت امام حسين(ع) و يارانش پرداخت.
سپس از ميان مردم، بعضي ها نسبت به اسارت خاندان نبوت اعتراض كردند و يزيد ساكت و جوابي نداد. وقتي بزرگان و سران اهل شام ـ كه يزيد به مناسبت پيروزي خود دعوت كرده بود ـ حاضر شدند، اسراء و سرهاي مقدس را نيز به مجلس آوردند. [1] پس از درخواست مرد سرخ پوستي از اهل شام براي كنيزي گرفتن فاطمه(س) دختر حسين(ع) از يزيد،[2] و جلوگيري زينب(س) از اين كار و گفتگوهاي تند بين يزيد و ايشان و زدن چوب خيزران بر لبهاي مبارك امام(ع) بود كه حضرت زينب(س) برخاست و خطبة آتشيني ايراد كردند.
متن عربي اين خطبه كه در لهوف آمده است كه چنين است:
«فقامت زينب بنت علي ـ عليه السّلام ـ و قالت: الحمد لله رب العالمين، و صلي الله علي محمد و آله اجمعين. صدق الله كذلك يقول: «ثم كان عاقبة الذين اساءا السوي ان كذبوا بآيات الله و كانوا بها يستهزؤون» (سورة روم، آية 10).
اظننت يا يزيد ـ حيث اخذت علينا اقطار الارض و آفاق السماء فاصبحنا نساق كما تساق الاماء ـ ان بناء علي الله هواناً و بك عليه كرامة!! و ان ربك لعظيم خطرك عنده!! فشمغت بانفك و نظرت في عطفك، جذلا مسرورا، حين رايت الدنيا لك مستوسقة، و الامور متسقة و حين صفالك ملكنا سلطاننا، فمهلا مهلا، انيست قول الله عزوجل: «و لا يحسبن الذين كفروا انما نملي لهم خير لانفسهم انما نملي لهم ليزدادوا اثما و لهم عذاب مهين» (سوره آل عمران، آية 178).
امن العدل يابن الطلقاء تخديرك اماء ك و نساءك و سوقك بنات رسول الله سبايا؟! قد هتكت ستورهن، و ابديت وجوهَهُنَّ، تحدوبهن الاعداء من بلد الي بلد، و يستشرفهن اهل المنازل و المناهل، و يتصفح وجوههن القريب و البعيد، و الدني و الشريف، ليس معهن من رجالهن ولي، و لا من هماتهن حمي، و كيف ترتجي مراقبة من لفظ فوه اكباد الاذكياء، و نبت لحمد بدماء الشهداء؟! و كيف يستظل في ظللنا اهل البيت من نظر الينا بالشنف و الشنآن و الإحن و الاضغان؟! ثم تقول غير متاثم و لامستعظم: فاهلوا استهلوا فرحا. ثم قالوا: يا يزيد لا تشل.
منتحياً علي ثنايا ابي عبدالله ـ عليه السّلام ـ سيد شباب اهل الجنة تنكتها بمخصرتك. و كيف لا تقول ذلك، و قد نكات القرحة، و استاصلت الشافة، باداقتك دماء ذرية محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ و نجوم الارض من آل عبدالمطلب؟! و تهتفُّ باشياخك، زعمت انك تناديهم! فلترون و شيكاً موردهم، و لتودن انك شللت و بكمت و لم تكن قلت ما قلت و فعلت ما فعلت. اللهم خذ بحقناه و انتقم ممن ظلمنا، و احلل غضبك بمن سفك دماءنا و قتل حماتنا. فوالله مافريت الاجلدك و لا حززت الا لحمك، و لتردن علي رسول الله ـ صلي الله عليه و آله ـ بما تحملت من سفك دماء ذريتة و انتهكت من حرمته في عترته و لحمته و حيث يجمع الله شملهم ويلم شعشهم و ياخذ بحقهم «و لا تحسبن الذين قتلوا في سبيل الله امواتا بل احياء عند ربهم يرزقون» و حسبك بالله حاكماً، و بمحمد خصيماً و بجبرئيل ظهيراً، وسيعلم من سول لك و مكنك من رقاب المسلمين، بئس للظالمين بدلا و ايكم شر مكاناً و اضغف جنداً. و لئن جرت علي الدواهي مخاطبتك، اني لاستصغر و قدرك، و استعظم تقريعك و اسثتكثر توبيخك، لكن العيون عبري، و الصدور حري. الا فالعجب كل العجب لقتل حزب الله النجباء بحزب الشيطان الطلقاء، فهذه الايدي تنصح من دمائنا، و الافواه تتحلب من لحومنا، و تلك الجثث الطواهر الزواكي تتاهبها العواسل و تعفوها امهات الفواعل، و لئن اتخذتنا مغنماً لبقدنا و شيكا مغرما، حين لا تجد الا ما قدمت يداك، و ماربك بظلام للعبيد، فالي الله المشتكي. و عليه المعول فكذكيدك، واسع سعيك، و ناصب جهدك فوالله لا تمعون ذكرنا، و لا تميت وحينا، و لا تددك امرنا، و لا ترحض عنك عارها، و هل رايك الافندا و ايامك الاعددا، و جمعك الا بددا، يوم ينادي المناد، الا لعنة الله علي الظالمين، فالحمد لله الذي ختم لاولنا بالسعادة و المغفرة، و الاخرنا بالشهادة و الرحمة. و نسال اللدان يكمل لهم الثواب و يوجب لهم المزيد، و يحسن علينا الخلافة، انه رحيم و دود. و حسبنا الله و نعم الوكيل.»[3]
در كتاب ابو مخنف نیز دقیقا متن لهوف وارد شده است و ترجمه آن از ابومخنف چنين است:
زينب دختر علي بن ابي طالب ـ عليه السّلام ـ برخاست و گفت: «سپاس خداي را كه پروردگار جهانيان است و درود خدا بر پيغمبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و همه خاندان او باد. راست گفت خداي سبحان كه فرمود: سزاي كساني كه مرتكب كار زشت شدند زشتي است، آنان كه آيات خدا را تكذيب كردند و به آن ها استهزاء نمودند. اي يزيد آيا گمان مي بري اين كه اطراف زمين و آفاق آسمان را بر ما تنگ گرفتي و راه چاره را بر ما بستي كه ما را به مانند كنيزان به اسيري برند، ما نزد خدا خوار و تو سربلند گشته و داراي مقام و منزلت شده اي، پس خود را بزرگ پنداشته به خود باليدي، شادمان و مسرور گشتي كه ديدي دنيا چند روزي به كام تو شده و كارها بر وفق مراد تو مي چرخد، و حكومتي كه حق ما بود در اختيار تو قرار گرفته است، آرام باش، آهسته تر. آيا فراموش كرده اي قول خداوند متعال را گمان نكنند آنان كه كافر گشته اند اين كه ما آنها را مهلت مي دهيم به نفع و خير آنان است، بلكه ايشان را مهلت مي دهيم تا گناه بيشتر كنند و آنان را عذابي باشد دردناك»
آيا اين از عدالت است، اي فرزند بردگان آزاد شده [بردگان آزاد شده ی رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله] ، كه تو، زنان و كنيزگان خود را پشت پرده نگه داري ولي دختران رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ اسير باشند؟ پرده حشمت و حرمت ايشان را هتك كني و صورتهايشان را بگشايي، دشمنان آنان را شهر به شهر ببرند، بومي و غريب چشم بدانها دوزند، و نزديك و دور و وضيع و شريف چهرة آنان را بنگرند در حالي كه از مردان و پرستاران ايشان كسي با ايشان نبوده و چگونه اميد مي رود كه مراقبت و نگهباني ما كند كسي كه جگر آزادگان را جويده و از دهان بيرون افكنده است، و گوشتش به خون شهيدان نمو كرده است. (كنايه از اين كه از فرزند هند جگر خوار چه توقع مي توان داشت) چگونه به دشمني با ما نشتابد آن كسي كه كينه ما را از بدر و احد در دل دارد و هميشه با ديدة بغض و عداوت در ما مي نگرد. آن گاه بدون آن كه خود را گناهكار بداني و مرتكب امري عظيم بشماري اين شعر مي خواني:
فاهلوا و استهلوا فرحاً ثم قالوا يا يزيد لا تشل
و با چوبي كه در دست داري بر دندانهاي ابو عبدالله ـ عليه السّلام ـ سيد جوانان اهل بهشت مي زني. چرا اين شعر نخواني حال آن كه دل هاي ما را مجروح و زخمناك نمودي و اصل و ريشة ما را با ريختن خون ذرية رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ و ستارگان روي زمين از آل عبدالمطلب بريدي، آن گاه پدران و نياكان خود را ندا مي دهي و گمان داري كه نداي تو را مي شنوند. زود باشد كه به آنان ملحق شوي و آرزو كني كاش شل و گنگ بودي نمي گفتي آنچه را كه گفتي و نمي كردي آنچه را كردي. بارالها بگير حق ما را و انتقام بكش از هر كه به ما ستم كرد و فرو فرست غضب خود را بر هر كه خون ما ريخت و حاميان ما را كشت. اي يزيد! به خدا سوگند نشكافتي مگر پوست خود را، و نبريدي مگر گوشت خود را و زود باشد كه بر رسول خدا ـ صلي الله عليه و آله ـ وارد شوي در حالتي كه بر دوش داشته باشي مسئوليت ريختن خون ذرية او را، و شكستن حرمت عترت و پاره تن او را، در هنگامي كه خداوند جمع مي كند پراكندگي ايشان را، و مي گيرد حق ايشان را «و گمان مبر آنان را كه در راه خدا كشته شدند مردگانند، بلكه ايشان زنده اند و نزد پروردگار خود روزي مي خورند.» و كافي است تو را خداوند از جهت داوري و كافي است محمد ـ صلي الله عليه و آله ـ تو را براي مخاصمت و جبرئيل براي ياري او و معاونت.
و بزودي آن كس كه كار حكومت تو را فراهم ساخت و تو را بر گردن مسلمانان سوار نمود، بداند كه پاداش ستمكاران بد است و در يابد كه مقام كدام يك از شما بدتر و ياور او ضعيف تر است. و اگر مصايب روزگار مرا بر آن داشت كه با تو مخاطبه و تكلم كنم ولي بدان قدر تو را كم مي كنم و سرزنش تو را عظيم و توبيخ تو را بسيار مي شمارم، اين جزع و بي تابي كه مي بيني نه از ترس قدرت و هيبت توست، لكن چشمها گريان و سينه ها سوزان است. چه سخت و دشوار است كه نجيباني كه لشكر خداوندند به دست طلقاء (آزاد شدگان) كه حزب شيطانند، كشته گردند و خون ما از دستهايشان بريزد، و دهان ايشان از گوشت ما بدوشد و آن جسد هاي پاك و پاكيزه را گرگهاي بيابان سركشي كنند، و كفتارها در خاك بغلطانند (كنايه از غربت و بي كسي آنها). اي يزيد! اگر امروز ما را غنيمت خود دانستي زود باشد كه اين غنيمت موجب غرامت(ضرر) تو گردد در هنگامي كه نيابي مگر آنچه را كه از پيش فرستاده اي، و نيست خداوند بر بندگان ستم كننده، به خدا شكايت مي كنيم و بر او اعتماد مي نماييم.
اي يزيد! هر كيد و مكر كه داري بكن، هر كوشش كه خواهي بنماي، هر جهد كه داري به كار گير، به خدا سوگند هرگز نتواني نام و ياد ما را محو كني، وحي ما را نتواني از بين ببري، به نهايت ما نتواني رسيد، هرگز ننگ اين ستم را از خود نتواني زدود، راي توست و روزهاي قدرت تو اندك و جمعيت تو رو به پراكندگي است،در روزي كه منادي حق ندا كند كه لعنت خدا بر ستمكاران باد.
سپاس خداي را كه اول ما را به سعادت و مغفرت ثبت كرد و آخر ما را به شهادت و رحمت فائز گرداند، از خدا مي خواهيم كه ثواب آنها را كامل كند و بر ثوابشان بيفزايد، و براي ما نيكو خلف و جانشين باشد، كه اوست خداوند رحيم و پروردگار ودود، و ما را كافي در هر امري و نيكو وكيل است.»[4]
به گزارش ابنا٬ مخاطبان گرامی میتوانند برای مطالعه بيشتر به "منتهي الامال شيخ عباس قمي"٬ "تاريخ الرسل و الملوك طبري" و "نفس المهموم، شيخ عباس قمي" مراجعه نمایند.
پینوست:
[1] . جعفري، سيدحسين محمد، تشيع در مسير تاريخ، مترجم سيدمحمدتقي آيت اللهي، چاپ10، ص80.
[2] . فاطمه دختر حسين ـ عليه السّلام ـ فرموده هنگامي كه ما را با آن وضع رقت بار وارد مجلس يزيد نمودند، يزيد از مشاهدة حال ما متاثر شد همان وقت يكي از شامي ها كه آدمي سرخ گون بقود چشمش به من كه دختري زيبا چهره بودم افتاد و به يزيد گفت چقدر مناسب است اين كنيزك را به من بخشايي ... شيخ مفيد، ارشاد، مترجم، محمد باقر ساعدي خراساني، تهران، كتابفروشي اسلاميه، چ سوم، 76، ص 479.
[3] .ابن طاووس، علي بن موسي بن جعفر، الملهوف علي قتلي الطفوف، تهران، درالاسوه، چ دوم، 75، ص 215.
[4] . ابومخنف، مقتل الحسين (اولين مقتل سالار شهيدان)، مترجم سيد علي محمد موسوي جزايري، قم، انتشارات امام حسن، چ اول، 80، ص 393.
....................
پایان پیام/
[h=2]فرجام قاتلان امام حسین(ع) + جدول[/h]
افراد بسیاری در واقعه عظیم عاشورا به ایفای نقش در جبهه حق و باطل پرداختند. آنهایی که دل در گروی محبوب حقیقی نهاده بودند، در یاری امام زمان خویش بر یکدیگر سبقت گرفته، عاشقانه از حریم ولایت و حرمت فرزند رسول خدا(ص) دفاع و حمایت کردند.
اما گروهی که فریفته مال و مقام دنیوی شده بودند در جبهه مقابل حق، ایستادند و سرنوشتی ذلتبار را برای خود در دنیا و آخرت رقم زدند.با استناد به دانشنامه ۱۴ جلدی امام حسین(ع)، فهرستی از اصلیترین دشمنان کاروان حسینی(ع) و چگونگی مرگ آنان تهیه کرده است که در جدول زیر در ادامه مطلب توضیح داده میشود
السلام علیک یا زینب الکبری یا بنت امیرالمومنین و یا اخت الحسین....
در این مسیر عشق جلو دار زینب است....
زهراترین زهره ی زهرای خلقت است...
زیباترین جواب معمای خلقت است....
گنجینه ی جزیره ی اسرار زینب است....
كيست حسين علیه السلام؟
كيست حسين؟ آن كه با شجاعت و عزت گذشت از سر و جان نداد تن به مذلت
كيست حسين؟ آن كه برگزيده احرار فروغ مشعل آزادگي و علم و فضيلت
كيست حسين؟ آن كه از عدالت و تقوي به دست حاكم جابر ندارد دست به بيعت
كيست حسين؟ آن كه ميشود تلألوء همي به چهره زيباي خود به صحنه خلقت
كيست حسين؟ آن كه فخر آدم وخاتم(ص) چراغ چشمان محبان خاندان نبوت
كيست حسين؟ آن كه محوه جلوه معشوق شهيد عشق خدا پاكباز نزد محبت
كيست حسين؟ آن كه پا نهاد فراتر زعقل و فهم بشر در مقام صبر مصيبت
كيست حسين؟ آن كه سر نهاده چو خامه به سرنوشت غم انگيز خود به غايت رغبت
كيست حسين؟ آنكه هر چه داشت به يك روز نثار كرد به راه بقاي حق و حقيقت
كيست حسين؟ آن كه سر به نوك سنان داد به سربلندي اسلام و اعتلاي شريعت
كيست حسين؟ آن كه در سجود به دشمن نموده جلوه انگشتري ز وجود و مروت
كيست حسين؟ آن كه مينهد به اخلاص به آستانه قدسش شهنشهان سر خدمت
كيست حسين؟ آن كه خاك درگه او را كنند سرمه به چشم علويان به رغبت و منت
كيست حسين؟ آن كه قبله دل ناصر عزيز حضرت زهرا و مفخر بشريت
سيد جلال ياسيني
[h=2] در شام چه گذشت[/h]
سال 61 هـ ق عصر روز دهم محرم لشکر یزید بعد از اینکه امام حسین ـ علیهالسلام ـ را به شهادت رساند به دستور فرماندهان خود دست به غارت و آتش زدن خیمهها و آزار و اذیت خاندان نبوت زدند، آن نامردمان به سوی خیمههای حرم امام حسین ـ علیهالسلام ـ روی آوردند و اثاث و البسه و شتران را به یغما بردند و گاه بانویی از آن اهلبیت پاک با آن بیشرمان بر سر جامهای در کشمکش بود و عاقبت آن لئیمان جامه را از او میربودند.[1] دختران رسول خدا ـ صلی الله علیه و آله ـ و حریم او از خیمهها بیرون آمده و میگریستند و در فراق حامیان و عزیزان خود شیون و زاری مینمودند. بعد از این اهلبیت را با سر و پای برهنه و لباس به یغما رفته به اسیری گرفتند و آن بزرگواران به سپاه دشمن میگفتند که ما را بر کشته حسین ـ علیهالسلام ـ بگذرانید. چون اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ نگاهشان به کشتهها افتاد فریاد کشیدند و بر صورت خود زدند.[2] بعد از این قضایا عمر سعد ملعون در میان یارانش جار کشید: چه کسی است که اسب بر پشت و سینه حسین ـ علیهالسلام ـ بتازد! ده کس داوطلب شدند و تن حسین ـ علیهالسلام ـ را با سمّ اسبان لگدکوب کردند .[3] و همان عصر عاشورا بود که عمر سعد سر مبارک امام حسین را با خولی بن یزید اصبحی و حمید بن مسلم ازدی نزد عبیداله بن زیاد به کوفه فرستاد و سرهای یاران و خاندان او را جمع کرده و هفتاد دو سر بود و به همراهی شمر بن ذیالجوشن و قیس بن اشعث به کوفه فرستاد.[4] سپس کشتههای خودشان را پیدا کرده دفن نمودند ولی جنازه بی سر و زیر پای اسبان لگدکوب شده امام حسین ـ علیهالسلام ـ و یارانش تا روز دوازدهم محرم عریان در بیابان کربلا بود تا اینکه توسط قبیله بنیاسد و به راهنمائی امام سجاد ـ علیهالسلام ـ دفن شدند.[5] شب یازدهم محرم را گویا اسرای اهلبیت در یک خیمه نیمسوخته سپری نمودند در این رابطه در مقاتل چیزی از احوال اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ نقل نشده ولی میتوان تصور کرد که چه شب سختی را بعد از یک روز پر سوز و از دست دادن عزیزان و غارت اموال و اسارت و سوختن خیمهها و اهانتها و... داشتهاند. عمر سعد ملعون در روز 11 محرم دستور کوچ از کربلا به سوی کوفه را میدهد و زنان و حرم امام حسین ـ علیهالسلام ـ را بر شتران بیجهاز سوار کرده و این ودایع نبوت را چون اسیران کفّار در سختترین مصائب و هُموم کوچ میدهند.[6] در هنگام حرکت از کربلا عمر سعد دستور داد که اسرا را از قتلگاه عبور دهند. قیس بن قرّه گوید: هرگز فراموش نمیکنم لحظهای را که زینب دختر فاطمه ـ سلامالله علیها ـ را بر کشته بر خاک افتاده برادرش حسین عبور دادند که از سوز دل مینالید... و امام سجاد ـ علیهالسلام ـ می فرماید: ... من به شهدا نگریستم که روی خاک افتاده و کسی آنها را دفن نکرده، سینهام تنگ شد و به اندازهای بر من سخت گذشت که نزدیک بود جانم بر آید و عمهام زینب وقتی از حالم با خبر شد مرا دلداری داد که بیتابی نکنم.[7] (گویا اسرای کربلا را دوبار به قتلگاه میآورند، یک دفعه همان عصر روز عاشورا بعد از غارت خیام و به درخواست خود اسرا و یک بار هم در روز یازدهم محرم هنگام کوچ از کربلا و به دستور عمر سعد و این کار عمر سعد شاید به خاطر این بود که میخواست اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ با دیدن جنازههای عریان و زیر آفتاب مانده شکنجه روحی به اسرا داده باشد.) بعد از اینکه روز یازدهم محرم اسرا را از کربلا حرکت دادند به سوی کوفه به خاطر نزدیکی این دو به هم روز 12 محرم اسرا را وارد شهر کوفه نمودند گویا شب دوازدهم را اسرا در پشت دروازههای کوفه و بیرون شهر سپری کرده باشند در اثر تبلیغات عبیدالله بن زیاد لعنت الله علیه امام حسین ـ علیهالسلام ـ و خارجی معرفی کردن آن حضرت مردم کوفه از این پیروزی خوشحال میشوند و جهت دیدن اسرا به کوچهها و محلهها روانه میشوند و با دیدن اسرا شادی میکنند. ولی با خطابههایی که امام سجاد ـ علیهالسلام ـ و خانم زینب ـ سلامالله علیها ـ و سایرین از اسرا ایراد میکند و خودشان را به کوفیان و مردم میشناسانند و به حق بودن قیام امام حسین ـ علیهالسلام ـ اذعان میکنند شادی کوفیان را به عزا تبدیل میکنند. در طول مدتی که در کوفه و در میان مردم به عنوان اسیر جنگی حرکت میکردند سرها بالای نیزه بود و اسرا در کجاوههای جا داده شده بودند و آنان که خیال میکردند اسرا از خارجیان هستند و بر خلیفه یزید عاصی شدهاند، جسارت و اهانت میکردند، عدهای هم از نسب اسرا سؤال میکردند با این وضع وارد دارالاماره میشوند و در مجلس عبیدالله بن زیاد که حاکم کوفه و باعث اصلی شهادت امام حسین، این ملعون جلوی چشم اسرا و مردم با چوبدستی به سر مبارک میزد و خود را پیروز میدان قلمداد میکرد و کشته شدن امام حسین ـ علیهالسلام ـ را خواست خدا قلمداد مینمود.[8] ولی با جوابهای که از جانب خانم زینب و امام سجاد ـ علیهالسلام ـ میشنید بیشتر رسوا میشد.
[/SPOILER] سجاد ـ علیهالسلام ـ می فرماید: ... من به شهدا نگریستم که روی خاک افتاده و کسی آنها را دفن نکرده، سینهام تنگ شد و به اندازهای بر من سخت گذشت که نزدیک بود جانم بر آید و عمهام زینب وقتی از حالم با خبر شد مرا دلداری داد که بیتابی نکنم [SPOILER]
در خبرها آمده که ابن زیاد بعد از آنکه یک روز (یا چند روز بنا به روایتی) سرها را در کوچهها و محلههای کوفه گردانید، آنها را به شام نزد یزید بن معاویه فرستاد[9] و بعد از آن اسرا را به سرپرستی مخضّر بن تعلبه عائذی و شمر بن ذیالجوشن به شام روانه کرد. دستور داد که امام سجاد را با غل جامعه دستها را بر گردن بستند و سوار بر شتر بیجهاز به سوی شام حرکت دادند. مدتی که اسرا از کوفه و شام در حرکت بودند را منابع ذکر نکردند چه وقایعی اتفاق افتاده و تنها به برخی بیادبیهای حاملین سرهای مبارک اشاره دارند. نقل شده که اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ را سه روز پشت دروازههای دمشق نگه داشتند تا شهر را آذینبندی کنند و آماده برای جشن و شادی نمایند. در بیشتر منابع نقل شده که روز اول صفر سر امام حسین ـ علیهالسلام ـ را همراه کاروان اسرا وارد دشمق کردند.[10] واقعه دلخراشی که برای اسرا اتفاق افتاد این بود که علیرغم خواست آن بزرگواران مبنی بر ورود به شهر از جای خلوت و بطور جداگانه از سرهای مبارک ولی شمر ملعون دستور داد سرها جلوی کاروان اسرا و از دروازه ساعات که جمعیت انبوهی تجمع کرده بودند وارد کنند، و مردم غافل شام که از حقیقت ماجرا بیخبر بودند با مشاهده کاروان شادی و هلهله میکردند و بر سرها اهانت مینمودند. سفر شام برای اهلبیت امام حسین ـ علیهالسلام ـ بسیار تلخ و مصیبتهای دوران اسارت در این دیار، برایشان از سختترین مصیبتها بوده است. وقتی از امام سجاد ـ علیهالسلام ـ پرسیدند در سفر کربلا، سختترین مصیبتهای شما کجا بود، سه بار فرمودند: «الشام، الشام، الشام» .[11] در شام نیز اسرای آل محمّد ـ صلی الله علیه و آله ـ را در حالی که به ریسمان بسته شده بودند، به مجلس یزید وارد کردند، وقتی بدان حال در پیش روی یزید ایستادند، سر امام را در برابر یزید میگذارند و این صحنه از سوزناکترین صحنههایی است که برای امام سجاد و خانم زینب اتفاق میافتد. چرا که یزید ملعون بر سر امام توهین کرده و شماتت میکند و با قرائت اشعاری خود را پیروز میدان میداند و به مردم اجازه حضور میدهد و در آن مجلس به لبهای مقدس امام جلوی چشم اسرا خیزران میزند.[12] گویا در این مجلس است که یک مرد شامی به خود اجازه میدهد و این جسارت بزرگ را میکند. دختر امام حسین به نام فاطمه را از یزید به کنیزی میخواهد و با پاسخ تند دختر امام و خانم زینب سلام الله علیهما روبرو میشود و بعد از گفتگوئی میان حضرت زینب و یزید خانم زینب خطبهای در مجلس یزید ایراد میکنند و شجاعانه به اعمال پلید یزید اشاره میکند و یزید را در مجلس خود رسوا و خار میکند. اسرا در مدتی که در شام بودند بنابر روایتی در یک خرابه صورت زندانی نگهداری میشدند[13] و در این مدت یزید ملعون چندین مرتبه خواست که امام سجاد ـ علیهالسلام ـ را شهید کند که خانم زینب مانع میشدند. در مقاتل آمده که یزید خطیبی خواست که در اجتماع مردم صحبت کند و از یزید و معاویه ستاش کند و به امام علی و فرزندان آن حضرت جسارت کند و در رابطه با پیروزی ظاهری یزید به اصطلاح سخنرانی کند و خطیب ایراد سخن کرد و اوامر یزید را اجرا نمود و به ذم امام حسین ـ علیهالسلام ـ پرداخت در این حین امام سجاد ـ علیهالسلام ـ فرمود: ای یزید! به من اجازه بده بالای این چوبها روم (منظور میزی بود که خطیب شامی روی آن صحبت میکرد) تا چند کلمهای صحبت کنم که موجب خشنودی خداوند و اجر و ثواب حضار باشد. یزید نپذیرفت. ولی مردم اصرار کردند تا امام به منبر رفت امام خطبهای خواند بعد از حمد و ثنای خدا خود را معرفی کردند، که اصل و نسبشان کیست به ماجرای کربلا و اسیری خود اشاره فرمودند. در مجلس غوغائی بر پا شد و همه علیه یزید همهمه میکردند یزید از مؤذن خواست که اذان بگوید. ولی امام از این اذان هم علیه یزید استفاده کرده و یزید را رسوا نمود.[14] از جمله وقایعی که برای اسرای اهلبیت در شام اتفاق افتاد بنا به گفته برخی منابع وفات دختر سه ساله امام حسین ـ علیهالسلام ـ است . از کامل بهائی نقل شده اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ شهادت پدران را از کودکان خردسال پنهان میداشتند. و به آنها میگفتند که پدر شما سفر کرده، تا اینکه شبی دختری از امام حسین ـ علیهالسلام ـ به نام رقیه از خواب بلند میشود و بهانه بابا را میگیرد و ضجه و ناله میکند و همه اهل خرابه با این کودک همنوا میشوند تا اینکه سر امام را در طشتی میآورند خانم رقیه سر را به بالین گرفته و با آن سر درد دل میکند. پدر بعد از تو محنتها کشیدم بیابانها و صحراها دویدم. واقعه دلخراشی که برای اسرا اتفاق افتاد این بود که علیرغم خواست آن بزرگواران مبنی بر ورود به شهر از جای خلوت و بطور جداگانه از سرهای مبارک ولی شمر ملعون دستور داد سرها جلوی کاروان اسرا و از دروازه ساعات که جمعیت انبوهی تجمع کرده بودند وارد کنند، و مردم غافل شام که از حقیقت ماجرا بیخبر بودند با مشاهده کاروان شادی و هلهله میکردند و بر سرها اهانت مینمودند بعد از مدتی دیدند که سر به یک طرف افتاد و کودک هم طرف دیگر او را حرکت دادند. دیدند که جان به جان آفرین تسلیم کرده[15] بعد از اینکه مردم شام بوسیله خطابههای حضرت زینب و امام سجاد ـ علیهماالسلام ـ شناخت کامل از اسرای اهلبیت ـ علیهمالسلام ـ یافتند یزید تحت فشار افکار عمومی و جهت جلوگیری از رسوائی بیشتر سه پیشنهاد از امام سجاد ـ علیهالسلام ـ را خواست اینکه سر امام حسین را پس دهد، چیزهائی که غارت شده برگردانند، اسرا را در صورت کشتن امام سجاد با یک فرد امین به مدینه روانه کند ولی یزید سر امام را پس نداد و از کشتن امام منصرف شد و پیراهن کهنه امام حسین ـ علیهالسلام ـ را با مقداری پول پس داد.[16] و اجازه داد که اسرای اهلبیت در شام برای شهدای کربلا عزاداری کنند. بعد از اینکه مدتی اسرا در شام مقیم بودند یزید از قتنه مردم بیمناک شده و از نعمان بن بشیر، که قبلاً امیر کوفه بود، خواست فردی پارسا و امین همراه اسرا آنها را بنا به خواست خودشان روانه مدینه نماید. راوی میگوید: هنگامی که اهل و عیال امام حسین ـ علیهالسلام ـ از شام برگشتند و به عراق رسیدند از راهنمای کاروان خواستند که آنها را از راه کربلا عبور دهد و ایشان قبر امام حسین ـ علیهالسلام ـ را زیارت کنند و چند روزی بعد از رسیدن به کربلا مشغول عزاداری و سوگواری برای امام و شهدای کربلا بودند.[17] گویا خروج اسرا از شام به طرف مدینه در بیستم صفر 61 بوده یعنی مدت 20 روز از ورود به شام تا خروج از آن طول کشیده، بعد از زیارت قبور شهدای کربلا راهی مدینه شدند و بالاخره زینبی که با برادران و اقوام خویش از مدینه خارج شده بود بدون برادر و خویشان و با رنج سفر و داغ شهداء و مصیبتهایی که در طول این مدت دیده بود وارد مدینه شد. باید در پایان نیز خاطر نشان شد که در این مختصر نمیشد همه وقایع اتفاق افتاده از کربلا تا شام و مدینه را توضیح داد و همچنین در اکثر منابع تاریخی به تاریخ دقیق خیلی از وقایع اشاره نشده بود . پی نوشت ها : [1] . ابی مخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه و متن کامل وقعة الطف، سیدعلی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنیالزهرا، چاپ اول 1380. [2] . سید بن طاووس، اللهوف علی قتلی الطُّفوف، تحقیق و تقدیم شیخ فارس تبریزیان، چاپ: اسوه نوبت دوم، 1357، ص180. [3] . شیخ عباس، قمی، ترجمه نفس المهوم (در کربلا چه گذشت)، انتشارات مسجد مقدس جمکران، چاپ پنجم، ـ صلی الله علیه و آله ـ 485، اولین مقتل سالار شهیدان، پیشین، ص349. [4] . شیخ عباس، پیشین، همان، ص486، و شیخ عباس پیشین، همان، ص 351. [5] . شیخ عباس، پیشین، همان، ص492، اولین مقتل، پیشین، ص353. [6] . شیخ عباس قمی، ترجمه نفس المهوم، ترجمه محمدباقر کسرهای، انتشارات جمکران، چاپ پنجم، ص 490، ابی محنف، اولین مقتل سالار شهیدان، پیشین، ص 351. [7] . شیخ عباس، پیشین، ص 492 و حسین نفس مطمئنه، محمدعلی عالمی، انتشارات هاد، چاپ اول، 1372، ص 306. [8] . ابن مخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه وقعة الطف، سید علی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنیالزهرا، چاپ اول، ص 361، و ترجمه نفسالمهموم، پیشین، ص 519. [9] . محمدعلی عالمی، حسین نفس مطمئنه، انتشارات هاد، چاپ اول، ص 329، خرداد 1372. [10] . جواد محدثی، فرهنگ عاشورا، نشر معروف، ص 240، اسفند 1374. [11] . ابو مخنف، مقتلالحسین، ترجمه سیدعلی محمد موسوی جزایری، انتشارات بنیالزهرا، چاپ اول، 1380، ص 385. [12] . ابومخنف، پیشین، ص 387. [13] . شیخ عباس قمی، نفسالمهوم، ترجمه آیتالله شیخ محمد باقر کسرهای، ص 568، انتشارات صاحبالزمان جمکران، چاپ پنجم، 1374، ص 568. [14] . ابومخنف، اولین مقتل سالار شهیدان، ترجمه سیدعلی محمد موسوی جزایری. انتشارات بنیالزهرا، چاپ اول 1380، ص 405. [15] . محمدعلی، عالمی، حسین نفس مطمئنه، انتشارات هادی، چاپ اول، 1372، ص 350. [16] . ابومخنف، پیشین، ص 408. [17] . ابومخنف، پیشین، ص 411 بخش تاریخ و سیره معصومین تبیان منبع : اندیشه قم
[/SPOILER]
ذکر مصيبت امام زين العابدين(ع)
فرداي روز عاشورا «عمر بن سعد» جنازههاي لشکر خويش را جمع کرد و بر آنان نماز خواند و دفن کرد؛ و امام حسين (ع) و اصحاب او را همچنان در بيابان باقي گذاشت و فرمان حرکت به سوی کوفه را صادر کرد. هر يک از قبايل کوفه و عرب، براي آنکه خود را نزد «ابن زياد» عزيز کنند، سرهاي مطهر شهداء را بين خود تقسيم کردند و آنها را بر نيزه زدند و آماده حرکت شدند.
آنگاه زنان و کودکان اهل بيت (ع) را بدون حجاب مناسب بر شتران و چارپايان بدون زين نشاندند و همچون اسراي کفار به سوي کوفه بردند.
چون ابن سعد با اسيران نزديک کوفه رسيد مردم شهر براي تماشا جمع شده بودند. زني از اهل کوفه که از بلندي بر اسيران مشرف بود پرسيد: «شما اسيران کدام طايفهايد» گفتند:«اسيران آل محمد»! آن زن فرود آمد؛ چادر و مقنعه و جامههايي آورد تا خود را بپوشانند.
اينک، حال امام سجاد (ع) را تصور کنيد؛ از يک سو بيماري بر آن حضرت مستولي است، تب و ضعف بر آن حضرت فشار ميآورد؛ از سوي ديگر غم از دست دادن پدر و برادران و عموها و عموزادگان قلبش را ميفشارد؛ از طرف ديگر سر بريده شهداء را در جلوي چشمانش دارد؛ و از همه سختتر و دردناکتر اينکه ـ اين مظهر غيرت الهي ـ عمهها و خواهران خود را ميبيند که با آن وضع در معرض ديد خائنان و دشمنان هستند …
پيش از ورود اسرا به دارالحکومه، رأس مطهر امام حسين (ع) را در مقابل ابن زياد گذاشتند. وي عصايي از چون خيزران به دست گرفته بود و با آن بر لب و دندان امام ميزد.
اين جسارت وي، اعتراض بسياري از حاضران را برانگيخت. «زيد بن ارقم» صحابي پيامبر (ص) و از ياران اميرالمؤمنين (ع) در جنگ صفين بود و در آن هنگام پيرمرد شده بود به عبيدالله نهيب زد: «چوب خود را بردار! به خدا سوگند پيغمبر را ديدم که همين جاي چوب تو را ميبوسيد» و سپس شروع به گريستن کرد.
ابن زياد گفت:«اگر نه اين بود که پيرمردي خرف و ديوانه شدهاي گردن تو را ميزدم». زيد برخاست و در حالي که بيرون ميرفت گفت:«اي عرب! از امروز بنده شديد. پسر فاطمه را کشتيد و پسر مرجانه را امارت داديد. به خدا قسم نيکان شما را خواهد کشت و اشرار را به کار خواهد گرفت».
ديگر از کساني که حضور داشت «انس بن مالک» بود که با ديدن سر مطهر امام (ع) و جسارت عبيدالله گريست و گفت:«شبيه ترين مردم است به پيغمبر».
سپس اسرا را بر ابن زياد وارد کردند. وي هنگامي که امام سجاد (ع) را ديد پرسيد:«کيستي؟» فرمود: «علي بن الحسين».
آن ملعون گفت:«مگر علي بن الحسين را خدا نکشت؟» امام فرمود:«برادري داشتم علي نام داشت. مردم او را کشتند». ابن زياد گفت:«خدا کشت» امام فرمود:«الله يتوفي الانفس حين موتها» ابن زياد خشمگين شد و گفت: «در پاسخ من دليري ميکني؟ او را ببريد و گردن بزنيد». پس حضرت زينب گفت:«اي پسر زياد! هر چه خون از ما ريختي بس است» و امام را در آغوش گرفت و فرمود:«والله از او جدا نميشوم. اگر ميخواهي او را بکشي مرا نيز بکش».
ابن زياد کمي به آن دو نگريست و گفت:«عجبا که اين زن دوست دارد با برادرزادهاش کشته شود! او را رها کنيد که با اين بيماري که دارد خواهد مرد»… امام سجاد (ع) سپس رنج سفر به شام و غم اسيري و عذاب در دربار يزيد را تحمل کرد… و تا پايان عمر شريفش، همواره در اندوه مصيبت کربلا بود…
روايت کردهاند که مردي بطّال و دلقک در مدينه زندگي ميکرد که به هزل و مزاح خود مردم مدينه را ميخنداند. وي روزي گفت: «علي بن الحسين مرا مانده و عاجز گردانده است؛ چرا که هر چه تلاش کردم هيچ نتوانستم وي را به خنده افکنم».
امام سجاد (ع) در محرم سال 94 (يا 95) هجري، هنگامي که 57 سال داشت، با زهر يکي از فرزندان «عبدالملک مروان» مسموم شد و در بستر احتضار افتاد.
حضرت در اين ايام، تمامي فرزندان خود را جمع کرد و فرزند بزرگوارش «محمد بن علي عليه السلام» - که او نيز در مصيبت کربلا حضور داشت و در آن زمان کودکي 4 ساله بود – را وصي خود قرار داد و وي را «باقر» ناميد و امر ساير فرزندان خود را به آن جناب واگذار کرد و به آنان موعظه و وصيت نمود.
سپس امام باقر را به سينه چسباند و فرمود:«تو را وصيت ميکنم به آنچه وصيت کرد مرا پدرم در هنگام شهادت خود و گفت که پدرش او را وصيت کرده بود به اين وصيت در هنگام وفات خود که: زنهار ستم مکن بر کسي که ياوري بر تو غير از خداوند ندارد».
آوردهاند که چون حضرت (ع) وفات کرد، تمامي مدينه در ماتمش عزادار گشت و مرد و زن و سياه و سفيد و صغير و کبير در مصيبتش نالان شدند و از زمين و آسمان آثار اندوه نمايان بود.
الا لعنة الله علي القوم الظالمين و سيعلم الذين ظلموا أي منقلب ينقلبون.
[SPOILER]ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
نکته:
آنچه بايد بدان توجه فراواني داشت اينکه آن حضرت، فقط در سفر کاروان امام حسين(ع) از مکه به کربلا، و در روزهاي منتهي به عاشورا بيمار بود. راز اين امر هم آن زمان آشکار شد که تمامي فرزندان و اهل بيت امام(ع) ـ حتی علي اصغر شش ماهه ـ در روز عاشورا به شهادت رسيدند یا به سختی زخمی شدند.
هنگامي که «شمر» با اراذلش به خيمهها حمله کرد ميخواست آن حضرت را بکشد اما يکي از لشکريان دشمن به نام «حميد بن مسلم» ـ و نيز گفتهاند خود «عمر بن سعد» ـ بيماري حضرت را به شمر يادآور شد و با تلاش بسيار، مانع از شهادت ايشان گرديد.
پس بيماري حضرت سجاد(ع) تنها منحصر به همان چند روز بود؛ و زشت است براي شيعه اهل بيت (ع) که اين را نداند و از آن حضرت با القابي همچون «زين العابدين بيمار» ياد کند!
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــ
منابع:
1. شيخ عباس قمي ؛ منتهي الآمال ؛ با کوشش و تلخيص آيةالله رضا استادي ؛ قم: دفتر نشر مصطفي، 1380
2. سيد بن طاووس ؛ اللهوف في قتلي الطفوف ؛ قم: منشورات الرضي، 1364
3. شيخ عباس قمي ؛ نفس المهموم ؛ ترجمه و تحقيق علامه ابوالحسن شعراني ؛ قم: انتشارات ذويالقربي،
[/SPOILER]