داستان يحيى بن اكثم و امام محمّد جواد عليه السلام دلالت بر چه دارد؟
تبهای اولیه
بسم الله الرحمن الرحیم
با سلام
داستانی است از يحيى بن اكثم و امام محمد جواد علیه السلام که آن مرد از امام درباره حکم شکار در احرام سوال کرد.
و امام با سوالاتی پشت سر هم شقوق قضیه را مطرح کرد و ادامه داستان...
یکی از بندگان خدا،در بحث با ما،برای ردّ تقلید از مجتهدین و دقت در مسایل دینی به این داستان استناد کرد و گفت امام هم میخواست بفهماند که نباید اینقدر دقیق شوی و این داستان انتها ندارد و هرچه سوال کنی پیچیده تر میشود.
از کارشناسان محترم درخواست اصل حدیث را داشتم به همراه آدرس آن و تفسیری از این قضیه که چه درسی در این نهفته است و آیا حرف این مستدل در استدلال با این داستان صحیح است؟
با سلام
این حدیث در منابع مختلفی آمده :
وبصورت ارسال درتحف العقول.
ضمنا چون امام جواد علیه آلاف السلام در خرد سالی به امامت رسیدند و این برای دشمنان حسود ، مایه مناظراتی گردید که قصد تحقیر امام (ع) را داشتند اما امام (ع) از همه آنها پیروز بیرون آمد و ربطی به مساله تقلید ندارد.
با تشکر از شما.
اگر ترجمه فارسی رو هم قرار بدید ممنون میشم.
اما در مورد برداشت از این حدیث،همون طور که عرض کردم،بعضی ها به خطا میروند.پاسخ به این افراد چطور است؟
چون مأمون تصميم بر آن گرفت كه دختر خويش، ام فضل را به همسرى (امام) ابو جعفر محمد بن على الرّضا عليه السّلام در آورد خاندانش نزد او آمدند و گفتند: اى امير مؤمنان تو را سوگند مىدهيم كارى نكنى كه امرى را كه به كف ماست از دستمان درآرى و جامه عزّت (خلافتى) را كه پوشيدهايم از تنمان بيرون كشى، و تو مىدانى كه ماجراى ميان ما و خاندان على از ديرگاه تا كنون چگونه بوده است. مأمون گفت: خاموش باشيد، به خدا من از هيچ يك از شما در باره كار او چيزى نپذيرم. گفتند اى امير مؤمنان تو دختر و آرام بخش ديدهات را به پسر بچهاى شوهر مىدهى كه هنوز در دين خدا فهمى نيافته و حلالش را از حرامش باز نمىشناسد و واجب را از مستحبّ تميز نمىدهد- (حضرت) ابو جعفر (جواد) عليه السّلام در آن هنگام نه سال داشت - كاش درنگ مىكردى تا او تربيت شود و قرآن بخواند و حلال و حرام را باز شناسد. مأمون گفت: به راستى كه او از شما فقيهتر و به (شناخت) خدا و پيامبر و سنّت و احكامش داناتر است و كتاب خدا را زا شما بهتر مىخواند و به محكم و متشابه و ناسخ و منسوخ و ظاهر و باطن و خاصّ و عامّ و شأن نزول و تفسيرش آگاهتر از شماست. از او پرسش كنيد و بيازماييد اگر مطلب چنان بود كه شما توصيف كرديد از شما مىپذيرم و اگر چنان بود كه من توصيف كردم دانستهام (و دانسته باشيد) كه اين مرد جانشين و جايگزين شماست. پس نزد او رفتند و به دنبال يحيى بن اكثم فرستادند كه آن روز قاضى القضاة بود و حاجت خود را از او خواستند و او را با هدايايى به طمع انداختند كه در برابر (حضرت) ابى جعفر (جواد) عليه السّلام با پرسشى فقهى كه وى جوابش را نداند، چارهجويى كند.
ادامه دارد ...
چون همه حضور يافتند و (حضرت) ابو جعفر (امام نهم) عليه السّلام نيز حاضر شد گفتند: اى امير مؤمنان اين قاضى است اگر رخصت فرمايى پرسش كند. مأمون گفت: اى يحيى از ابى جعفر در باره مسألهاى فقهى بپرس تا بنگرى دانش او در فقه تا چه پايه است. يحيى گفت: اى ابا جعفر، خدايت نكوحال دارد، در باره كسى كه در حال احرام شكار كرده چه گويى؟ (حضرت) ابو جعفر عليه السّلام فرمود: آيا شكار را در بيرون كشته يا در حرم، آگاه بوده يا ناآگاه، به عمد بوده يا به خطا، (كشنده) بنده بوده يا آزاد، خردسال بوده يا بزرگسال، نخستين شكار او بوده يا شكار مكرّر او، پرنده بوده يا جز آن، از پرندگان كوچك بوده يا بزرگ، (كشنده در احرام) اصرار بر ادامه شكار دارد يا پشيمان و توبهكار است، شكار به شب و در آشيانه آنها بوده يا به روز و آشكارا، براى حجّ احرام بسته بوده يا براى عمره؟ يحيى چنان واماند كه درماندگيش بر هيچ يك از حاضران مجلس پوشيده نماند و همگان از پاسخ (حضرت) ابو جعفر (جواد) عليه السّلام در شگفت شدند.
ادامه دارد ...
آنگاه مأمون گفت: اى ابا جعفر (دخترم را) خواستگارى كن. (حضرت) عليه السّلام فرمود: (بسيار خوب) آرى، اى امير مؤمنان. پس مأمون گفت: سپاس خداى را براى اعتراف به نعمت او، و خدايى سزاوار پرستش نيست جز خداوند براى بزرگداشت بزرگى او و درود بر محمد و آل او به هنگام نام بردن او. امّا بعد: فرمان خداوند به مردم اين بوده كه آنان را به تميز حلال از حرام بىنيازى دهد و از اين رو (خداى) عزّ و جلّ فرمود: وَ أَنْكِحُوا الْأَيامى مِنْكُمْ وَ الصَّالِحِينَ مِنْ عِبادِكُمْ وَ إِمائِكُمْ إِنْ يَكُونُوا فُقَراءَ يُغْنِهِمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ وَ اللَّهُ واسِعٌ عَلِيمٌ- پس بىهمسران خويش و بردگان و كينزكان صالح خود را به همسرى ديگران دهيد؛ و اگر تهيدست باشند خداوند از بخشش خويش آنان را توانگر مىگرداند، و خداوند گشايشگر داناست.» سپس، به راستى، محمد بن على، امّ الفضل دختر عبد اللَّه را خواستگارى كرده و پانصد درهم به او مهر داده و من او را به همسرى وى دادم. اى ابا جعفر قبول دارى؟ (حضرت) ابو جعفر عليه السّلام فرمود: من اين همسرى را به اين مهر قبول كردم. آنگاه مأمون جشن همسرى بر پا كرد و به مردم از خاص و عام و اشراف و كارمندان به قدر مراتبشان جايزه داد و به هر طبقه به اندازه شايستگىاش صله بخشيد.
ادامه دارد ...
چون مردم پراكنده شدند مأمون (به حضرت جواد عليه السّلام) گفت: اى ابا جعفر، اگر صلاح دانى آنچه بر هر يك از آن دستهها در كشتن شكار واجب است به ما بفرما. (حضرت) عليه السّلام فرمود: به راستى، چون كسى در حال احرام شكارى را در بيرون از حرم بكشد و شكار از پرندگان بزرگ باشد يك گوسفند كفّاره بر اوست، و اگر در حرم بكشد دو چندان كفاره دارد. اگر جوجهاى در بيرون از حرم بكشد برّهاى از شير گرفته بر اوست ولى بهاى جوجه بر او نيست زيرا در حرم نبوده و اگر در حرم باشد، برّه و بهاى جوجه بر اوست ولى اگر آن شكار وحشى باشد؛ در مورد گورخر، گاوى است و اگر شتر مرغ باشد، شترى كفّاره آن است و اگر نتواند شصت بينوا را غذا دهد، و اگر اين را هم نتواند هجده روز روزه بدارد. و اگر گاوى باشد، گاوى بر اوست و اگر نتواند، سى بينوا را غذا دهد و اگر نتواند نه روز روزه بدارد. و اگر آهويى باشد گوسفندى بر اوست و اگر نتواند، ده بينوا را غذا دهد و اگر نتواند سه روز روزه بدارد. اگر در حرم شكارش كرده است كفارهاش (در هر مورد) دو چندان است «و بايد آن را به كعبه برساند و قربانى كند» و حقّ واجب آن است كه اگر در (احرام) حجّ باشد در منى، بدان جا كه مردم قربانى كنند كفّاره را بكشد. اگر در (احرام) عمره باشد در مكه در پناه كعبه بكشد و به اندازه بهايش (نيز) صدقه بدهد تا دو چندان باشد. و همچنين اگر خرگوشى يا روباهى شكار كند گوسفندى بر اوست و به اندازه بهاى گوسفند نيز صدقه دارد. اگر كبوترى از كبوتران حرم را بكشد يك درهم صدقه دهد و يك درهم نيز براى كبوتران حرم دانه ريزد. و اگر جوجه كبوتر باشد نيم درهم و اگر تخم باشد يك چهارم درهم. و هر خلافى كه احرام بسته ناخودآگاه و به خطا مرتكب شود كفّاره ندارد جز شكار كه كفّاره دارد آگاهانه باشد يا ناآگاهانه، خطا باشد يا به عمد و هر خلافى كه برده كند كفّارهاش بر صاحب برده باشد همان گونه كه صاحبش كفّاره خلاف خود را بايد بدهد. و هر خلافى كه از خردسال سرزند كفّارهاى ندارد. و اگر بار دوّم شكار او باشد خدا از او انتقام مىكشد (و به كفّاره رفع گناه نشود). اگر احرام بسته شكار را نشان دهد و ديگرى آن را بكشد كفّاره بر اوست. و آن كس كه اصرار (بر شكار مكرّر) دارد پس از (پرداخت) كفّاره (در دنيا)، در آخرت نيز عذاب دارد. و اگر پشيمان و توبهكار است پس از (پرداخت) كفّاره (در دنيا) عذابى در آخرت ندارد. اگر شبانه به خطا از آشيانههايشان شكار كرده كفّارهاى بر او نيست مگر آنكه آهنگ شكار داشته، و اگر به عمد شكار كند چه شب باشد و چه روز كفّاره بر اوست و آن كه براى حج احرام بسته بايد كفّاره را در مكّه قربانى كند.
(راوى) گويد: مأمون دستور دارد كه اين بيانات را از گفته (حضرت) ابى جعفر عليه السّلام بنويسند.
ادامه دارد ...
آنگاه روى به خانواده خود كه اين همسرى را ناروا شمرده بودند كرد و گفت: آيا در ميان شما كسى بود كه چنين پاسخى گويد؟ گفتند: نه به خدا، و قاضى هم (نمىتوانست)، پس گفتند: اى امير مؤمنان تو از ما داناتر بودى. (مأمون) گفت: واى بر شما، آيا نمىدانيد كه اين خاندان (نبوّت) از سرشت اين آفريدگان ديگر نيستند؟ و آيا نمىدانيد كه پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله از حسن و حسين عليهما السّلام كه دو كودك بودند بيعت گرفت و جز اين دو از ديگر كودكان بيعت نپذيرفت؟ آيا نمىدانيد كه پدرشان على عليه السّلام هنگامى كه نه ساله بود به پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله ايمان آورد و خداوند قبول كرد و پيامبرش ايمان او را پذيرفت، در حالى كه ايمان هيچ كودكى جز او پذيرفته نمىشود؟ و پيامبر خدا صلّى اللَّه عليه و آله هيچ كودكى را جز او دعوت (به اسلام) نفرمود؟ آيا نمىدانيد كه به راستى اينان خاندانى هستند كه از نژاد يك ديگرند و آنچه بر آخرين ايشان مىگذرد همان است كه بر نخستين ايشان گذرد؟