در صراط معرفت انسان کامل

تب‌های اولیه

375 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال

برزخ ولايت عامه و خاصه

دانستي كه ولايت عامه شامل جميع اهل ايمان مي‌شود و هر كه ايمان آورده باشد و به اعمال صالح متلبّس باشد ولو از مرتبه پایین ايمان كه تقليد از اهل يقين است برخوردار باشد چنين شخصي به مقتضاي كريمة «الله ولي الذين آمنوا يخرجهم من الظلمات الي النور» از بركات رحمت رحمانيه ولايت عامه متنعّم مي‌گردد و ايمان عوام الناس از اين قسم است.
بالاتر از ايشان نیز صاحبان ولایت خاصه قرار دارند که دارای كشف صحيح و شهود مطابق با واقعند و بواسطه فناي در حق و بقاي به وجود حقِ مطلق، از مرتبه اعلاي ايمان برخوردار بوده و مرزوق به عطاياي رحمت رحيمية ولايت خاصه‌اند. ايشان كساني هستند كه جهات بشري و صفات امكانيشان در وجود ربانيِ حق فاني گشته و صفات بشريشان مبدل به صفات الهي گرديده است.

واما برزخ ميان اين دو گروه صاحبان ولایت عامه و خاصه، اهل برهان و نظرند كه نه ايمان به صرف تقليد دارند و نه هنوز به مرتبة يقين و كشف و شهود رسيده‌ اند بلكه در طريق برهان و استدلال قرار گرفته و به مسيري گام برداشته‌اند كه اگر اوهام و وساوس نفساني را از خود دور بدارند، به همان يقين صاحبان كشف و شهود منتهي شده و در نتيجه از موهبات رحمت رحیميه ولايت خاصه برخوردار مي شوند و اگر هم در اين طريق به قيل و قال اشتغال يافته و دچار اوهام و اشكال تراشي شوند چه بسا باشد كه هم از بهشت ايمان عوام الناس محروم بمانند و هم از جنت اللقاي صاحبان شهود بي خبر.

بهشت صاحبان ولايت عامه و خاصه

اما هر يك از صاحبان ولايت عامه و خاصه را غايتي است كه به حسب همت خويش بدان واصل مي شوند.
پرستش و عبادت صاحبان بالاترين مرتبه ولايت عامه، از دو قسم بيرون نيست؛
عده‌اي از ايشان حق متعال را به اميد بهشت و نيل به حور و غلمان عبادت مي كنند كه اين همان عبادت تاجرانه است و گروه دوم نيز به سبب ترس از آتش جهنم‌ خداوند را مي پرستند كه اين عبادت همان عبادت عبيدانه است.
نهايي‌ترين افقي كه پيش روي ديدگان صاحبان ولايت عامه قرار دارند رسيدن به بهشت موعود « انهارٌ من ماءٍ غير اسنٍ و انهارٌ من لّبنٍ لم يتغيّر طعمه و انهار من خمرٍ لّذة للشّاربين و انهارٌ من عسلٍ مصفّي» است و غير از اين، مقصد ديگري را از طاعات و عبادات خود دنبال نمي ‌‌كنند بلكه غايت و هدف بالاتري از اين نمي‌دانند تا آن را طلب كنند.
به قول جناب شيخ بهايي در نان و حلوا بايد به ايشان خطاب كرد و گفت:

نان و حلوا چيست اي نيكو سرشت
اين عبادت‌هاي تو بهر بهشت
نزد اهل دين بود دين كاستن
در عبادت مزد از حق خواستن
رو حديث ما عبدتك اي فقير
از كلام شاه مردان ياد گير
چشم بر اجر عمل از كوريست
طاعت از بهر عمل مزدوريست

آنكه فرمود: «رو حديث ما عبدتك اي فقير»اشاره است به كلام سيد الاوصياء حضرت اميرالمومنين علي (عليه‌‌السلام) كه فرمود:
«ما عبدتك خوفاً من نارك و لا طمعاً في جنتك، بل وجدتك اهلاً للعبادة عبدتك»

يعني ترا از بيم آتش و به اميد بهشت پرستش نمي‌كنم بلكه ترا شايسته پرستش يافتم و پرستش مي‌كنم
و در نهج‌البلاغه فرمود:
«ان قوماٌ عبدو الله رغبة فتلك عبادة التجار و ان قوما ً‌عبدو الله رهبة فتلك عبادة العبيد و ان قوماً عبدو الله شكراً فتلك عبادة الاحرار»

بر همين اساس علامه حسن زاده آملی در باب هجدهم دفتر دل گوید:

بيا يك عاشق فرزانه مي‌باش
بيا جز از خدا بيگانه مي‌باش
عبادت در اميد حور و غلمان
كشيدي بر سر او خط بطلان
عبادت ار ز بيم نار باشد
براي عاشق حق عار باشد
بلي احرار چون عبد شكورند
بصرف بندگي اندر سرورند

از امام اميرالمؤمنين عليه السلام روايت شده است كه فرمود:
«العارف اذا خرج من الدنيا لم يجده السائق و الشهيد في القيامة ،‌و لا رضوان الجنة في الجنة، و لا ما لك النار في النار» قيل «و أين يقعد العارف»؟ قال عليه السلام: في مقعد صدق عند مليك مقتدر»

يعني عارف كه از دنيا به در رفت سائق و شهيد او را در قيامت نمي‌يابند و رضوان جنت او را در جنت نمي‌يابد و مالك نار او را در نار نمي‌يابد. يكي عرض كرد: عارف در كجا است؟ امام فرمود: او در نزد خدايش است.

عارف نه در آسمان است و نه در زمين، نه در بهشت است و نه در دوزخ،‌ او همواره پيش آسمان آفرين و بهشت آفرين است.

چرا زاهد اندر هواي بهشت ست
چرا بي خبر از بهشت آفرين است
آري احرار از بندگي لذت مي‌برند، از «سبحان ربي الاعلي و بحمده» گفتن لذت مي‌برند از خلوت‌ها و لذت‌هايش لذت مي‌برند از تفكر نمودن و توجهات عرفاني و سير و سلوك معنوي و ذوق و شهود لذت مي‌برند و به برداليقين مي‌داند كه اگر بهشت شيرين است بهشت آفرين شيرين‌تر است.
چونكه اندر هردو عالم بار مي‌بايد مرا
با بهشت و دوزخ و با حور و با غلمان چه كار

[FONT=Zar]عارف عبادت را براي طلب بهشت و دوري از دوزخ انجام نمي‌هند بلكه لذت اين طايفه از بهشتيان به مطالعه جمال حق است كه
حضرت امام صادق (عليه السلام) فرمود: «العارف شخصه مع الخلق و قلبه مع الله»

پس عبادت احرار عبادت حبّي است و نتيجه عبادت حبّي آن مي‌شود كه حق تعالي خود را جزای وی قرار مي‌دهد و در نتيجه عبد با عبادت حبّي به قرب فريضه بار مي‌يابد و مظهر اسم شريف «الجامع» حق متعال مي‌شود در حقيقت ذات اقدس اله براي صاحبان ولايت خاصه مقصود بالذات است و بهشت براي ايشان مقصود بالعرض است و در مقابل، خداوند براي صاحبان ولايت عامه مقصود بالعرض است و بهشت براي اين گروه مقصود بالذات است.

بهشت صاحبان ولايت عامه به مقتضاي غايت ذهني و فعلي ايشان به صورت انهار و عسل و آب و شير و شراب و درختان ميوه و خانه‌هاي مجلل و همسران زيبا و باغ و بوستان و انحاء تفرّجات و تفريحات جلوه‌گر است و خداوند نيز در قرآن كريم چون عقول جزيي ايشان را از ادراك حقايق علوي و لذت‌هاي حقيقي انساني قاصر مي‌ديده بهشت را به همين مقدار ترسيم و تبيين نموده است .


اما گروه اندكي هم هستند كه به نور برهان صديقين حقيقت «هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن» را به وجه اتم مشاهده نموده و بر مشرب ملائكه عالين‌اند كه به غير از جمال يار نه چيزي را مي‌بينند و نه به چيزي غير از او توجه دارند.
ايشان را هرگز نمي‌توان بواسطه بهشت موعود صاحبان ولايت عامه، تهييج و تشويق نمود و خداوند نيز در قرآن كريم چنين نكرده است بلكه آياتي را به رمز براي ادراك سعه وجودي نفساني و جايگاه حقيقي ايشان تعبيه نمود است كه جز براي صاحبان خرد و انديشه آشكار نخواهد بود.
در روايات است در روز قيامت ملائكه و حورالعين بسياري به دور شهيد حقيقي و آنكه در مقام حضور تام نفساني خود به شهود حقايق الهيه نائل آمده است در طي هفتصد هزار سال به گردش در مي‌آيند تا به نوعي نظر اين شهيد را به جانب خود جذب كنند اما موفق نمي شوند پس به محضر حضرت حق عرضه مي‌دارند خدايا اين شهيد اصلاً به ما توجهي ندارد. خداوند در جوابشان مي‌فرمايد: آري چرا كه او غرق در تماشاي تام جمال و زيبايي من است.

صاحبان ولايت عامه در قرآن كريم خالد در بهشت معرفي شده‌اند آنجا كه خداوند فرمود: «و الذين آمنوا و عملوا الصالحات اولئك اصحاب الجنة هم فيها خالدون»بقره 217
در حالي كه به صاحبان ولايت خاصه و آنان كه حائز قلب مطمئنه شده‌اند خطاب مي‌شود: «يا ايتها النفس المطمئنة ارجعي الي ربّك راضيه مرضية فادخلي في عبادي و ادخلي جنّتي» كلمة «ربّك» در خطاب «ارجعي الي ربك» و اضافة «جنت» به ياء متكلم در خطاب «و ادخلي جنّتي» به خوبي گوياي مقام اعلي اين گروه از بندگان الهي مي‌باشد زيرا بهشتي كه استناد به ذات حق متعال دارد فوق تمامي مراتب بهشت صاحبان ولايت عامه است

بيا در آن بهشتي كن اقامت
كه حق بي‌واسطه بدهت سلامت
بجاي نامه با تو در خطابست
دهن بندم كه خاموشي صوابست

اگر دولت توحيد صمدي قرآني و وحدت شخصي وجود كه همان وحدت حقه حقيقيه صمديه ذاتيه است تجلي كند و شخص از پندار عوامانه وحدت عددي و نگرش کودکانه توحید بِنا و بَنّا تنزيه گردد معلوم مي‌شود كه خطاب بي‌واسطه حق تعالي چه وجه وجيهی دارد، اما افسوس آنچه كه در محدوده اعتقادات و افكار اين‌سويي مطرح است همان خداي جدا و خلق جدا و بهشت و جهنم نسيه در امتداد زماني است كه اكثري حتي خواص را از توغل و تعمق در درياي توحيد صمدي باز داشته است و جنت ذات «فادخلي في عبادي و ادخلي جنتي» و «في مقعد صدق عند مليك مقتدر» را به صورت افسانه و داستان ذهني كه در ذهن قصه‌نويس‌ها مي‌گذرد در آورده است.

زبان حال صاحبان ولايت عامه وخاصه

اما هريك از صاحبان ولايت عامه و خاصه را زبان حالي است كه بدان از يكديگر امتياز مي يابند.
در حقيقت هركدام از اين دو گروه از ظرفيت وسعه وجودي خاصي برخوردارند كه بر اساس آن ذات و يا اسماء و صفات معبود خويش را طلب مي كنند.
آري عامي (یعنی صاحب ولایت عامه) را به لسان گويايش طريق معرفت است و خاصي (یعنی صاحب ولایت خاصه) را به قلب پر دردش، عامي را به توحيد عدديش شناخت است و خاصي را به توحيد صمدي قرآني هو الاول و الاخر و الظاهر و الباطن، آن يكي(عامی) در ميان خلايق اندكي مراقب است و اين يكي(خاصی) در خلوت و جلوت عين حضور است، آن يكي در مقام شكر است تا زياده تر بگيرد اين يكي در مقام رضا است آنچه او خواهد بگيرد، آن یکی، وقت زوال نعمت، شاکی است و این شاکر، آن چشم به نعمت دارد و این چشم به منعِم، آن يكي را عبادت بهر وصول بهشت غلمان و حوريان است و اين يكي را طاعت جهت صدق در بندگي، این به عبادتش رشک می ورزد واین به معبودش
ادامه دارد...


آن یکی (عامی) را عبادت از سر خوف از دوزخ و رجای به بهشت است و این یکی(خاصی) را نه بدان خوفی هست و نه بدین رجا، او طلبكار است و اين بدهكار، آن يكي نماز مي‌خواند تا رفع نياز كند و حاجت بگيرد، اين يكي نماز مي خواند تا بر نيازش افزايد و خود حاجت بشود، آن يكي غرق در كثرت است و اين يكي هم آغوش وحدت، آن يكي را جز موت طبيعي نصيبي نيست و اين يكي را هردم موتي ارادي است، آن يكي طالب بسط و لبخند و شادماني است و اين يكي راغب قبض و گريه و آه و زاري، آن يكي را نغمه است و اين يكي را نوحه، آن درمان مي خواهد و اين درد، آن يكي لذت دل مي برد و اين يكي خون دل مي خورد، آن يكي آبرو كسب مي كند و اين يكي آبرو مي دهد، آن يكي را همه دوست دارند، اين يكي را همه دشمن، آن يكي محبوب است، اين يكي مطرود، آن يكي را همه تحسين كنند و اين را همه ملامت و شماتت
ادامه دارد...


آن يكي(عامی) را موت اخضر است و اين يكي(خاصی) را موت اسود، آن از مردن ترسد و اين از زيستن، آن يكي ددان(وحوش) را در كوه و جنگل بيند و اين در شهر و ده، آن يكي به سوي ولايت مي رود و این يكي خود ولايت مي‌شود، آن يكي ذليل است و اين يكي زعيم، آن يكي پرده در است و اين يكي محرم اسرار، آن يكي مغلاق است و اين يكي مفتاح، آن يكي اهل شبهه است و اين يكي اهل يقين، آن يكي عجول است و اين يكي صبور، آن يكي را سلاح رد و انكار در دست است و اين يكي را صلاح جمع افكار، آن يكي اهل كشمكش است و اين يكي اهل سازش، آن يكي همه را به زير مي‌كشد تا خود بالا برود و اين يكي حتي خيرخواه دشمنان است و هر دم نداي تعالوا دارد
ادامه دارد...


آن(عامی) را فن خطابه است و اين(خاصی) را تدبير سكوت، آن از سكوت فراري است و اين يكي گويد: «الهي نعمت سكوتم را به بركت «والله يضاعف لمن يشاء‍‍» اضعاف مضاعفه گردان»، آن يكي به مداعبت و ملاعبت شهره است و اين يكي به مطايبت و ظرافت آوازه، آن يكي را زبان تلخ است و اين يكي را لسان نغز، او را هر چه هست گفتار سست است و غير ضرور، اين را هر چه هست سخن حكيمانه و بايسته، آن يكي گويد خدا كو، اين يكي گويد جز خدا كو، آن گويد بده، اين گويد بگير، آن يكي را حتي ياراي ديدن خورشيد نيست اين يكي را سوداي مشاهده خورشيد آفرين است
ادامه دارد...

آن(عامی) سر آسوده خواهد و اين(خاصی) دل آسوده، آن دليل توحيد خواهد و اين دليل تكثير، آن يكي كوكو گويد اين يكي هوهو، این با تمایز تقابلی خداشناس است و آن با تمایز احاطی، آن با بینونت عزلی مانوس است و این با بینونت وصفی، آن سر در کلی مفهومی دارد و این دل در کلی سعی، آن خود را جدای از خدا بیند و این نه خود را خدا بیند و نه خود را جدای از خدا، آن به تقليد خداپرست است اين به تحقيق، آن از گناه توبه كند و اين از خودش، آن هر دم در صورت است و اين محو در معنا، آن را در پيري نيز سوداي جوانی است و اين در جواني پير شكسته دل است
ادامه دارد...

آن(عامی) در تكبيرة الاحرام نمازش همه را نفي مي‌كند و اين(خاصی) همه را اثبات، آن همه را به «لا اله» مخاطب مي‌سازد و اين همه را به «الاّ الله»، آن از قيام واجب در صلوة، راست ايستادن مي‌بيند و اين عدم ميل به دو طرف افراط و تفريط و وقوف بين يدي الله، آن چشم از غير فرو مي‌بندد و اين چشم از خود، آن حمد مي‌خواند و اين حمد مي‌شنود، آن به سوره توحيد زبان را مترنّم مي‌سازد و اين به سوره توحيد روان را، آن متوغّل در الفاظ است و اين متوغّل در معاني، آن را تجويد و تصحيح صورت است و اين را ترجمان تجلّيات فعليه و اسمائيه و ذاتيه
ادامه دارد...


او(عامی) از قيام به ركوع مي‌رود و اين(خاصی) از مقام تدلّي به مقام قاب قوسين مي‌رسد و از توحيد افعال به توحيد اسماء راه مي‌يابد، آن به پيشاني بر خاك نهادن مشغول است و اين به دل از خاك برداشتن، آن در حال سجده خود را عبد محض حضرت ربوبي مشاهده مي‌كند و اين در آن مقام نه از سمات عبوديّت خبري دارد و نه از سلطان ربوبيّت اثري، بلكه حق تعالي خود در وجود او قائم به امر است كه «فهو سمعه و بصره بل لا سمع و لا بصر و لا سماع و لابصيرة و الي ذلك المقام تنقطع الاشاره» آن در مقام تشهد، شهادت به الوهيت و وحدانيت حق متعال مي‌دهد، اين در مقام تشهد كثرت در عالم شهادت و مافوق آن را حجاب محبوب نمي‌بيند و در آخر، آن سلام مي‌دهد و اين سلام مي‌شنود.
ادامه دارد...

آری آن(عامی) تن به سوي كعبه دارد و اين(خاصی) دل، آن به دنبال سنگ و گل است اين به دنبال جان و دل، آن در سفر جسمانيِ حج، عيال را وداع كند و اين در سفر روحانيِ حج، ماسوا را، آن ترك مال كند و اين ترك جان، سفر آن را در ماه مخصوص است و اين را همه ماه، آن را يك بار است و اين را همه عمر، آن سفر آفاق كند و اين سفر انفس، راه آن را پايان است و اين را نهايت نبود، آن مي‌رود كه برگردد، اين مي‌رود كه از او نام و نشان نباشد، آن فرش پيمايد و اين عرش، آن مُحرِم مي‌شود اين مَحرَم، آن لباس احرام مي‌پوشد و اين از خود عاری مي‌شود، آن لبيك مي‌گويد و اين لبيك مي‌شنود
ادامه دارد...

آن(عامی) استلام حجر كند و اين(خاصی) انشقاق قمر، آن را كوه صفاست و اين را روح صفا، سعي آن چند مرّه بين صفا و مروه است و سعي اين يك مرّه در كشور هستي، آن هروله مي‌كند و اين پرواز، آن مَقام ابراهيم طلب كند و اين مُقام ابراهيم، آن آب زمزم نوشد و اين آب حيات، آن عَرَفات بيند و اين عَرَصات، آن را يك روز وقوف است و اين را همه روز، آن از عرفات به مشعر كوچ مي‌كند و اين از دنيا به محشر، آن درك منا آرزو كند و اين ترك تمنّا را، آن بهيمه قرباني كند و اين خويشتن را، آن رمي جَمَرات كند و اين رجم هَمَرات، آن حلق رأس كند و اين ترك سر، آن را «لافسوق و لاجدال في الحج» است اين را «في العمر»، آن بهشت طلب كند و اين بهشت آفرين، لاجرم آن حاجي است و آن ناجي، آن اين و آن را تماشا كند و اين خود را...

اویس said in
[FONT="Tahoma"][COLOR="Blue"][SIZE=13][SIZE=114] [/SIZE][SIZE=114] انسان هم مي‌تواند مصداق بارز کريمۀ: [/SIZE] [SIZE=114] [/SIZE][SIZE=114] [COLOR=#008000]جَنَّاتٍ تَجْرِي مِنْ تَحْتِهَا الأَْنْهارُ خالِدِينَ فِيها وَمَساكِنَ طَيِّبَةً فِي جَنَّاتِ عَدْنٍ وَرِضْوانٌ مِنَ اللَّهِ أَكْبَرُ[/COLOR] (توبه/ 73) [/SIZE] [SIZE=114] [/SIZE][SIZE=114] باشد و هم مي‌تواند مصداق کريمۀ: [/SIZE] [SIZE=114] [/SIZE][SIZE=114][FONT=V_Symbols][COLOR=#008000]يَوْمَ يُحْمى عَلَيْها فِي نارِ جَهَنَّمَ فَتُكْوى بِها جِباهُهُمْ وَجُنُوبُهُمْ وَظُهُورُهُمْ هذا ما كَنَزْتُمْ لأَِنْفُسِكُمْ فَذُوقُوا ما كُنْتُمْ تَكْنِزُونَ[FONT=V_Symbols][/COLOR](توبه/36) [/SIZE] [SIZE=114] [/SIZE][SIZE=114] هم مي‌تواند خورندة شراب:[/SIZE] [SIZE=114] [/SIZE][SIZE=114][COLOR=#008000] [FONT=V_Symbols]كُلِي مِنْ كُلِّ الثَّمَراتِ فَاسْلُكِي سُبُلَ رَبِّكِ ذُلُلاً يَخْرُجُ مِنْ بُطُونِها شَرابٌ مُخْتَلِفٌ أَلْوانُهُ فِيهِ شِفاءٌ لِلنَّاسِ [/COLOR](نحل/70) [/SIZE] [SIZE=114] [/SIZE][SIZE=114]باشد و هم مي‌تواند خورندة شراب:[/SIZE] [SIZE=114] [/SIZE][SIZE=114][COLOR=#008000] [FONT=V_Symbols]أُولئِكَ الَّذِينَ أُبْسِلُوا بِما كَسَبُوا لَهُمْ شَرابٌ مِنْ حَمِيمٍ وَعَذابٌ أَلِيمٌ بِما كانُوا يَكْفُرُونَ([/COLOR]انعام/71) [/SIZE] [SIZE=114] [/SIZE][SIZE=114]هم مي‌تواند مخلّد در:[/SIZE] [SIZE=114] [/SIZE][SIZE=114] [COLOR=#008000]كُلَّما رُزِقُوا مِنْها مِنْ ثَمَرَةٍ رِزْقاً قالُوا هذَا الَّذِي رُزِقْنا مِنْ قَبْلُ وَأُتُوا بِهِ مُتَشابِهاً وَلَهُمْ فِيها أَزْواجٌ مُطَهَّرَةٌ وَهُمْ فِيها خالِدُونَ [/COLOR]([FONT=V_Symbols][FONT=V_Symbols] بقره/26) [/SIZE] [SIZE=114] [/SIZE][SIZE=114]باشد و هم مي‌تواند مخلّد در: [/SIZE] [SIZE=114] [/SIZE][SIZE=114][FONT=V_Symbols][COLOR=#008000]الَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يُخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ إِلَى الظُّلُماتِ أُولئِكَ أَصْحابُ النَّارِ هُمْ فِيها خالِدُونَ[/COLOR](بقره/258) پس ببین با اعمال و کردارت کدامیک از این امور را برای حیات ابدی خویش انتخاب می کنی [/SIZE] [SIZE=114] [/SIZE][/SIZE][/COLOR]
      سلام  اول می خوام به خاطر مطالب مفیدی که می زارید ازتون تشکر کنم. ای کاش این قسمت ترجمه ایات رو هم می گذاشتید اخه ادرس ایات اشتباهه. هر کدوم از این ایات شماره ایاتش یکی بیشتر نوشتید. مثلا اولی توبه 72. بقیه ایات هم همین اشکال رو داره. خواستم بهتون اطلاع بدم که اگه امکانش هست ویرایش کنید شماره ایات رو.
سلام استاد اویس عزیز... من یک سوال از شما داشتم ولی فک میکنم امکان ارسال پیام خصوصی برای شما نیست. من چند سال پیش در همین سایت مطلبی از شما خوندم اما الان هر جقد دنبال اون مطلب می گردم پیدا نمی کنم. اگر لطف کنید و کمکم کنید تا بتونم دوباره اون مطلب رو پیدا کنم خیلی ممنون می شوم. مطلبی که از شما خوندم اگه اشتباه نکنم درباره نفس و روح بود. که خاطرم هست در اون روش اینکه چطوری به وجود روح و نفس درون خودمون پی ببریم یه پست گذاشته بودید. که نوشته بودید نیمشه شب در مکانی خلوت و تاریک دراز بکشید و به این موضوع که من کیستم؟ از کجا اومدم؟ و... تا به وجود روح و نفس درون خودمون پی ببریم. الان دنبالش میگردم نیست. من اسم شما رو خاطرم هست که شما نوشته بودید اون مطلب رو. اما نمیتونم پیداش کنم. میشه کمکم کنید؟  
خودشناسی said in سلام استاد اویس عزیز...
سلام استاد اویس عزیز... من یک سوال از شما داشتم ولی فک میکنم امکان ارسال پیام خصوصی برای شما نیست. من چند سال پیش در همین سایت مطلبی از شما خوندم اما الان هر جقد دنبال اون مطلب می گردم پیدا نمی کنم. اگر لطف کنید و کمکم کنید تا بتونم دوباره اون مطلب رو پیدا کنم خیلی ممنون می شوم. مطلبی که از شما خوندم اگه اشتباه نکنم درباره نفس و روح بود. که خاطرم هست در اون روش اینکه چطوری به وجود روح و نفس درون خودمون پی ببریم یه پست گذاشته بودید. که نوشته بودید نیمشه شب در مکانی خلوت و تاریک دراز بکشید و به این موضوع که من کیستم؟ از کجا اومدم؟ و... تا به وجود روح و نفس درون خودمون پی ببریم. الان دنبالش میگردم نیست. من اسم شما رو خاطرم هست که شما نوشته بودید اون مطلب رو. اما نمیتونم پیداش کنم. میشه کمکم کنید؟
سلام دوست گرامی آدرس مطلبی که مد نظرتونه «درس‌هایی در باب معرفت نفس» است. و اما استاد اویس... واقعا عالی، دوست داشتنی و همه چی تموم بودند. هر کجا هستند براشون از خدا بهترین‌ها را می‌خوام.