جمع بندی دلایل یهودی بودن «زید بن ثابت» کدامند؟

تب‌های اولیه

18 پستها / 0 جدید
آخرین ارسال
دلایل یهودی بودن «زید بن ثابت» کدامند؟


سلام

پدر ومادر زید چه کسانی بودند ؟

چرا زید موهایش را مثل یهودیان از دو طرف صورتش بافته و آویزان میکرد ؟

لقبی که ابوهریره به زید داد چه بود ؟

نقش زید در جمع آوری قران چه بود ؟

با نام و یاد دوست


کارشناس بحث: استاد عماد

خیر البریه;661204 نوشت:
پدر ومادر زید چه کسانی بودند ؟

پدر زید ثابت بوده که از انصار خزرج و مادرش النوار دختر مالک بن صرفه نیز از قبیله خزرج بوده است(1) درباره پدر و برخی از مشخصات زید، اختلافاتی در منابع به چشم می‌خورد. بعضی او را فرزند ثابت بن خلیفه اشهلی که از صحابه و از قبیله اوس بوده، دانسته‌اند(2)برخی دیگر وی را فرزند ضحاک اشهلی می‌دانند که از منافقان و جاسوسان یهود بود(3)

1. ابن ­اثیر، عز الدین بن­ الأثیر أبو ­الحسن علی بن محمد الجزری (م ۶۳۰) ؛ أسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۰۹ ، ج۲، ص۱۲۶.
2. سمعانی، عبدالکریم (۱۳۸۲ ق)، الأنساب، تحقیق عبدالرحمن بن یحیی المعلم ی، حیدرآباد، ج ۱، ص۱۷۲.
3. ابن حجر عسقلانی، ابو الفضل احمد بن علی (۱۳۲۵ ق)، تهذیب التهذیب، حیدرآباد، دایرةالمعارف العثمانیه.ج ۲، ص۸؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (۱۹۷۴ م)، البدایۀ و النهایۀ فی التاریخ، بیروت: دارالهدی، ج ۴، ص۹۶.

خیر البریه;661204 نوشت:
چرا زید موهایش را مثل یهودیان از دو طرف صورتش بافته و آویزان میکرد ؟

گزارشی است که زید در ۱۱ سالگی، به درخواست پیامبر(ص) مشغول فراگیری خط یهودی یا عبرانی یا سریانی شد و آن را در مدت ۹ یا ۱۱ روز آموخت(1) همین روزها خود دلیل بر ساختگی بودن گزارش است زیرا چگونه میشود در این مدت اندک زبانی را آموخت، شاید این از نمونه فضیلت تراشی هایی است که در برهه ای از تاریخ توسط دشمنان اهل بیت برای رقبای ساخته میشد یا شاید می خواسته اند رابطه وی با یهود را توجیه نمایند
اما ابن مسعود می‌گوید: زمانی که من ۷۰ سوره قرآن را از دهان رسول الله(ص) فرا گرفتم، زید بن ثابت با موهای بافته شده در مکتب‌خانه درس می‌خواند(2)
ابن ابی کعب نیز درباره زید می‌گوید:زمانی که من قرآن می‌خواندم، زید کودکی بود که با موهای بافته شده، در مکتب با یهودی‌ها بازی می‌کرد(3) وی در مکتب یهودیها درس می خوانده شاید برای تشابه به آنان موهایش را می بافته ولی گزارش دقیقی درباره علت این موضوع نیافتم .

1.الذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۲، ص۴۲۸؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۲، ص۵۳۹.
2.احمد بن حنبل، مسند، ج ۱، صص ۳۸۹ و ۴۰۵ و ۴۴۲
3.ازدی نیشابوری، الایضاح، ص۵۱۹؛ سید علی خان، الدرجات الرفیعۀ، ص۲۲.

خیر البریه;661204 نوشت:
لقبی که ابوهریره به زید داد چه بود ؟

قال أبو هريرة حين مات زيد بن ثابت: اليوم مات حبر هذه الأمة! و لعل الله أن يجعل في ابن عباس منه خلفا.(1)

ابوهریه هنگام مرگ زید بن ثابت گفت: امروز دانشمند این امت درگذشت و امید است که خدا ابن عباس را جانشین او قرار دهد.
1. الطبقات‏الكبرى،ج‏2،ص:277

عماد;661347 نوشت:
پدر زید ثابت بوده که از انصار خزرج و مادرش النوار دختر مالک بن صرفه نیز از قبیله خزرج بوده است(1) درباره پدر و برخی از مشخصات زید، اختلافاتی در منابع به چشم می‌خورد. بعضی او را فرزند ثابت بن خلیفه اشهلی که از صحابه و از قبیله اوس بوده، دانسته‌اند(2)برخی دیگر وی را فرزند ضحاک اشهلی می‌دانند که از منافقان و جاسوسان یهود بود(3)

1. ابن ­اثیر، عز الدین بن­ الأثیر أبو ­الحسن علی بن محمد الجزری (م ۶۳۰) ؛ أسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۰۹ ، ج۲، ص۱۲۶.
2. سمعانی، عبدالکریم (۱۳۸۲ ق)، الأنساب، تحقیق عبدالرحمن بن یحیی المعلم ی، حیدرآباد، ج ۱، ص۱۷۲.
3. ابن حجر عسقلانی، ابو الفضل احمد بن علی (۱۳۲۵ ق)، تهذیب التهذیب، حیدرآباد، دایرةالمعارف العثمانیه.ج ۲، ص۸؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (۱۹۷۴ م)، البدایۀ و النهایۀ فی التاریخ، بیروت: دارالهدی، ج ۴، ص۹۶.

با سلام وتشکر

اگر ممکن است علت اینکه ابن حجر و ابن کثیر و .... وی را جاسوس یهودیان دانسته را بیان کنید .

ابن حجر در اصابه اش نوشته :

4166 - الضحاك بن خليفة بن ثعلبة بن عدي بن كعب بن عبد الأشهل الأنصاري الأشهلي قال أبو حاتم شهد غزوة بني النضير وله ذكر وليست له رواية وقال أبو عمر هو ولد أبي جبيرة بن الضحاك شهد أحدا وعاش إلى خلافة عمر قال بن سعد كان مغموصا عليه وهو الذي تنازع هو ومحمد بن مسلمة في الساقية فترافعا إلى عمر فقال لمحمد ليمرن بها ولو على بطنك وقال بن شاهين سمعت بن أبي داود يقول هو الذي قال رسول الله صلى الله عليه و سلم عنه يطلع عليكم رجل من أهل الجنة ذو مسحة من جمال زنته يوم القيامة زنة أحد فاطلع الضحاك بن خليفة قال وهو الذي اشترى نفسه من ربه بماله الذي يدعي مال الضحاك بالمدينة قلت بين هذا الكلام وكلام بن سعد بون والذي رأيته في ديوان حسان رواية أبي سعيد السكري وقال يهجو الضحاك بن خليفة الأشهلي في شأن بني قريظة وكان أبو الضحاك منافقا وهو جد عبد الحميد بن أبي جبيرة فذكر شعرا قلت فلعل هذا سلف بن سعد لكنه في والد الضحاك لا فيه وذكر بن إسحاق في غزوة تبوك قال وبلغ النبي صلى الله عليه و سلم أن ناسا من المنافقين يجتمعون في بيت شويكر اليهودي يثبطون الناس عن الغزو فبعث طلحة في قوم من الصحابة وأمره أن يحرق عليهم البيت ففعل فاقتحم الضحاك بن خليفة من ظهر البيت فانكسرت رجله وأفلت وقال في ذلك ... كادت وبيت الله نار محمد ... يسقط بها الضحاك وابن أبيرق ... سلام عليكم لا أعود لمثلها ... أخاف ومن يشمل به الريح يحرق وكأنه كان كما قال بن سعد ثم تاب بعد ذلك وانصلح حاله

ابن کثیر هم گفته :

قال ابن اسحاق ومربع بن قيظي وكان أعمى وهو الذي قال لرسول الله صلى الله عليه و سلم حين أجاز في حائطه وهو ذاهب إلى أحد لا أحل لك إن كنت نبيا أن تمر في حائطي وأخذ في يده حفنة من تراب ثم قال والله لو أعلم أني لا أصيب بها غيرك لرميتك بها فابتدره القوم ليقتلوه فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم دعوه فهذا الاعمى أعمى القلب أعمى البصر وقد ضربه سعد ابن زيد الاشهلي بالقوس فشجه قال وأخوه أوس ين قيظي وهو الذي قال إن بيوتنا عورة قال الله وما هي بعورة إن يريدون إلا فرارا قال وحاطب بن أمية بن رافع وكان شيخا جسيما قد عسا في جاهليته وكان له ابن من خيار المسلمين يقال له يزيد بن حاطب أصيب يوم أحد حتى أثبتته الجراحات فحمل إلى دار بنى ظفر فحدثنى عاصم بن عمر بن قتادة أنه اجمع اليه من بها من رجال المسلمين ونسائهم وهو يموت فجعلوا يقولون ابشر بالجنة يا ابن حاطب قال فنجم نفاق أبيه فجعل يقول أجل جنة من حرمل غررتم والله هذا المسكين من نفسه قال وبشير بن أبيرق أبو طعمة سارق الدرعين الذي أنزل الله فيه ولا تجادل عن الذين يختانون أنفسهم الآيات قال وقزمان حليف لبني ظفر الذي قتل يوم أحد سبعة أنفر ثم لما آلمته جراحه قتل نفسه وقال والله ما قاتلت إلا حمية على قومي ثم مات لعنه الله قال ابن اسحاق لم يكن في بني عبد الاشهل منافق ولا منافقة يعلم إلا أن الضحاك بن ثابت كان يتهم بالنفاق وحب يهود فهؤلاء كلهم من الاوس قال ابن اسحاق ومن الخزرج رافع بن وديعة وزيد بن عمرو وعمرو بن قيس وقيس بن عمرو ابن سهل والجد بن قيس وهو الذي قال ائذن لي ولا تفتني وعبد الله بن ابي بن سلول وكان رأس المنافقين ورئيس الخزرج والاوس أيضا كانوا قد أجمعوا على أن يملكوه عليهم في الجاهلية فلما هداهم الله للاسلام قبل ذلك شرق اللعين بريقه وغاظه ذلك جدا وهو الذى قال لئن رجعنا إلى المدينة ليخرجن الاعز منها الاذل وقد نزلت فيه آيات كثيرة جدا وفيه وفي وديعة رجل من بني عوف ومالك بن ابي قوقل وسويد وداعس وهم من رهطه نزل قوله تعالى لئن أخرجوا لا يخرجون معهم الآيات حين مالوا في الباطن إلى بني النضير ....البدایه والنهایه

عماد;661350 نوشت:
گزارشی است که زید در ۱۱ سالگی، به درخواست پیامبر(ص) مشغول فراگیری خط یهودی یا عبرانی یا سریانی شد و آن را در مدت ۹ یا ۱۱ روز آموخت(1) همین روزها خود دلیل بر ساختگی بودن گزارش است زیرا چگونه میشود در این مدت اندک زبانی را آموخت، شاید این از نمونه فضیلت تراشی هایی است که در برهه ای از تاریخ توسط دشمنان اهل بیت برای رقبای ساخته میشد یا شاید می خواسته اند رابطه وی با یهود را توجیه نمایند
اما ابن مسعود می‌گوید: زمانی که من ۷۰ سوره قرآن را از دهان رسول الله(ص) فرا گرفتم، زید بن ثابت با موهای بافته شده در مکتب‌خانه درس می‌خواند(2)
ابن ابی کعب نیز درباره زید می‌گوید:زمانی که من قرآن می‌خواندم، زید کودکی بود که با موهای بافته شده، در مکتب با یهودی‌ها بازی می‌کرد(3) وی در مکتب یهودیها درس می خوانده شاید برای تشابه به آنان موهایش را می بافته ولی گزارش دقیقی درباره علت این موضوع نیافتم .

1.الذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۲، ص۴۲۸؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۲، ص۵۳۹.
2.احمد بن حنبل، مسند، ج ۱، صص ۳۸۹ و ۴۰۵ و ۴۴۲
3.ازدی نیشابوری، الایضاح، ص۵۱۹؛ سید علی خان، الدرجات الرفیعۀ، ص۲۲.

علت درگیری شدید وخطبه خواندن عبد الله بن مسعود رض وابی بن کعب در ماجرای جمع قران توسط زید که به قتل ابن مسعود انجامید چه بود :

حَدَّثَنا عَبْدُ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ النُّعْمَانِ قَالَ: حَدَّثَنَا سَعِيدُ بْنُ سُلَيْمَانَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو شِهَابٍ، عَنِ الْأَعْمَشِ، عَنْ أَبِي وَائِلٍ قَالَ: خَطَبَنَا ابْنُ مَسْعُودٍ عَلَى الْمِنْبَرِ فَقَالَ: " {وَمَنْ يَغْلُلْ يَأْتِ بِمَا غَلَّ يَوْمَ الْقِيَامَةِ} [آل عمران: 161] غُلُّوا مَصَاحِفَكُمْ، وَكَيْفَ تَأْمُرُونِي أَنْ أَقْرَأَ عَلَى قِرَاءَةِ زَيْدِ بْنِ ثَابِتٍ، وَقَدْ قَرَأْتُ مِنْ فِي رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ بِضْعًا وَسَبْعِينَ سُورَةً، وَأَنَّ زَيْدَ بْنَ ثَابِتٍ لَيَأْتِي مَعَ الْغِلْمَانِ لَهُ ذُؤَابَتَانِ،(با دو زلف بافته مانند یهودیان ) وَاللَّهِ مَا أُنْزِلَ مِنَ الْقُرْآنِ إِلَّا وَأَنَا أَعْلَمُ فِي أَيِّ شَيْءٍ نَزَلَ، مَا أَحَدٌ أَعْلَمُ بِكِتَابِ اللَّهِ مِنِّي، وَمَا أَنَا بِخَيْرِكُمْ، وَلَوْ أَعْلَمُ مَكَانًا تَبْلُغُهُ الْإِبِلُ أَعْلَمَ بِكِتَابِ اللَّهِ مِنِّي لَأَتَيْتُهُ " قَالَ أَبُو وَائِلٍ: فَلَمَّا نَزَلَ عَنِ الْمِنْبَرِ جَلَسْتُ فِي الْحِلَقِ فَمَا أَحَدٌ يُنْكِرُ مَا قَالَ حَدَّثَنا عَبْدُ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ يُونُسَ، وَسَعِيدُ بْنُ سُلَيْمَانَ قَالَا: حَدَّثَنَا أَبُو شِهَابٍ بِهَذَا حَدَّثَنا عَبْدُ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ مَنْصُورِ بْنِ سَيَّارٍ قَالَ: حَدَّثَنَا أَحْمَدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ يُونُسَ قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو شِهَابٍ بِهَذَا .المصاحف

با سلام
بنا بر قول مشهور نسب وی بدین گونه است: زيد بن ثابت بن الضحاك بن زيد بن لوذان بن عمرو بن عوف بن غنم بن مالك بن النجار الأنصاري الخزرجی و نام مادرش «النوار» دختر مالک بن صرمه یا مالک بن معاویه از قبیلۀ بزرگ خزرج در مدینه است.[1]
کنیه او ابوسعید، ابو عبدالرحمن، ابو خارجه[2] و برخی کنیه او را ابو ثابت گقته­اند.[3] وی در سال یازدهم قبل از هجرت در شهر مدینه متولد شد، و در مکه رشد و پرورش یافت هنگامی که شش ساله بود پدرش در جنگ « بعاث» جنگی که پیش از هجرت پیامبر به مدینه بین دو قبیله اوس و خزرج اتفاق افتاده بود کشته شد.[4]
‏ در یازده سالگی با رسول اکرم مهاجرت کرد و در امور دین، علم آموخت[5] وی دارای 18 پسر و 9 دختر بود که هفت نفر از فرزندان وی در واقعه حرّه به قتل رسیدند.[6]

حضور زید بن ثابت در غزوات
در اکثر کتاب های تاریخی آمده است که به علت کمی سن زید، پیامبر به وی اجازه شرکت در غزوه بدر را نداد و او را به همراه اشخاص دیگر از چهار منزلی مدینه «بیوت السقیا » بازگردانید[7] و بنا بر گفته ی بیشتر منابع، جنگ خندق، اولین جنگی است که زید بن ثابت در آن حضور یافت[8] و از زید بن ثابت نقل شده است که: «در جنگ بدر و احد اجازه حضور نیافتم اما در جنگ خندق اجازه حضور یافتم و پیامبر لباس قبطی به من پوشانید.»[9]
بنا بر قول مغازی هنگامى كه مسلمانان مشغول كندن خندق بودند، زيد بن ثابت هم از كسانى بود كه خاك مى‏برد. سعد بن معاذ كه همراه رسول خدا(ص) نشسته بود، به زيد بن ثابت نگاه کرد و به پيامبر(ص) گفت: اى رسول خدا، خدا را سپاس گزارم كه مرا آن­قدر زنده نگه داشت كه به تو ايمان آوردم، من در روز جنگ بعاث پدر اين زيد را كه ثابت بن ضحاك بود و بيمارى صرع داشت در آغوش گرفتم.

پيامبر(ص) فرمود: بسيار پسر خوبى است! از قضا زيد بن ثابت که در خندق دراز كشيده بود خوابش برد، و خوابش به حدّى سنگين شده بود كه عمارة بن حزم شمشير و كمان و سپرش را برداشت و او بيدار نشد. مسلمانان پس از حفر خندق به هنگام ترک آن متوجه زيد نشدند و او را که هم­چنان خوابیده بود ترك كردند. پس از این­که زيد بيدار شد و زمانی که اين خبر به پيامبر(ص) رسيد، زيد را احضار فرموده و گفتند: اى خواب آلوده، خوابيدى تا آن­كه اسلحه‏ات را بردند؟! سپس رسول خدا(ص) فرمودند: چه كسى از اسلحه اين پسر خبر دارد؟

عمارة بن حزم گفت: اى رسول خدا، اسلحه او دست من است. پيامبر(ص) دستور دادند که عماره اسلحه او را پس بدهد و هم فرمودند كه هيچ كس حق ندارد حتّى به شوخى اسلحه مسلمانى را بردارد، كه موجب ترس او گردد.[10]
و نوشته­اند که وی در جریان غزوۀ حنین از سوی پیامبر(ص) مأمور شد که مردم را سرشماری و غنایم را حساب کند و بعد وی آن را میان مردم تقسیم نمود.[11]
زید پس از رحلت پیامبر اکرم(ص) در دوران خلافت ابوبکر در جریان واقعۀ یمامه، که در سال 11هجری اتفاق افتاد، مورد اصابت تیر قرار گرفت اما جان سالم بدر برد.[12]

زید در دوران خلفای راشدین:
پس از وفات پیغمبر در پی تشکیل سقیفه بنی ساعده نظر وی این بود که جانشین پیغمبر باید از مهاجرین و قریش انتخاب شود و در توجیح طرفداری خویش از انصار گفت پیامبر ما از مهاجرین بود در حالی که ما از انصار هستیم پس بهتر است که جانشین وی نیز هم­چون خود او از مهاجرین انتخاب شود و سپس دستش را به سمت ابوبکر دراز کرد و گفت: خلیفه شما همین است، و خود او با ابوبکر بیعت کرد و سپس ابوبکر موضع­گیری وی را ستود و برایش دعای خیر نمود.[13] در دوران ابوبکر زید کاتب وی بود.[14] ذهبی به نقل از قاسم بن محمد می­گوید که: «عمر بارها زید را جانشین خود در مدینه می­کرد»[15] و جانشینی زید در مدینه هنگام سفرهای او معروف است[16] در زمان عمر، زید منصب قضاوت را نیز بر عهده داشت و عمر برای وی حقوق معینی را در نظر گرفته بود.[17] هم­چنین در زمان عثمان از طرف وی امور قضاوت، بیت­المال و دیوان را بر عهده داشت[18] و در نبود عثمان جانشین وی در مدینه بود.[19] زید در سال 34 هجری به هنگامی که معترضان قصد کشتن عثمان را داشتند به همراه ابو اسيد ساعدى و كعب بن مالك و حسان بن ثابت به دفاع از عثمان پرداختند.[20] در مورد بیعت یا عدم بیعت زید بن ثابت با حضرت علی(ع) گفتارهای گوناگونی وجود دارد ابن سعد معتقد است که زید از بیعت کنندگان با حضرت علی(ع) بوده است[21] و برخی هم­چون مسعودی، محمد باقر مجلسی و... در کتاب­هایشان آورده­اند که زید با حضرت علی(ع) بیعت نکرده است.[22] عبد­الله بن حسن گويد: وقتى عثمان كشته شد انصار بجز چند كس و از جمله حسان بن ثابت و كعب بن مالك و مسلمة بن مخلد و ابو سعيد خدرى و محمد بن مسلمه و نعمان بن بشير و زيد بن ثابت و رافع بن خديج و فضالة بن عبيد و كعب بن عجرد كه عثمانى بودند، با حضرت علی(ع) بيعت كردند.[23] در کل زید عثمانی بود و در هیچ یک از جنگ­های حضرت علی(ع) شرکت نکرد، هر چند وی فضیلت و بزرگی آن حضرت را بیان می کرد.[24]
شاید منظور از کسانی که با حضرت علی(ع) بیعت نکرده­اند، کسانی باشند که بعدها در جمل، صفین و نهروان شرکت نکرده­اند، نه آن­که با خلافت علی(ع) مخالف باشند.[25]

زندگی علمی زید بن ثابت:
زید از بزرگان صحابه و کاتب وحی بود[26] و در امور قضایی و فتوی و قرائت و فرائض سرآمد بود.[27] تا جایی که وی را یکی از شش نفر اصحاب فتوا[28] و از داناترین افراد امت به فرائض دینی[29] و هم­چنین یکی از چهار نفری که قرآن را در زمان رسول خدا جمع کرده است دانسته­اند.[30] وی یکی از شش قاضی زمان پیغمبر است[31] محمد بن عبد اللّه اسدىّ از سفيان، از خالد حذّاء، از ابو قلابة، از انس بن مالك نقل مى‏كند كه مى‏گفته است پيامبر(ص) فرمود: داناترين امّت من در مسائل ميراث زيد بن ثابت‏ است.[32] زید بنا به خواست پیغمبر مأمور یادگیری زبان و خط یهودی(عبرانی و سریانی هم گفته­اند) شد و آن را در مدت نه یا یازده یا پانزده روز فرا گرفت[33] از عمر بن خطاب نقل شده است که: هر کس می­خواهد در مسائل میراث سوال کند، باید به نزد زید برود.[34] هم­چنین بنا بر نقل منابع ابن عباس با وجود جایگاه بزرگی که در دانش داشت برای کسب علم به خانۀ زید می­رفت و می­گفت: «به نزد علم باید رفت چه علم به نزد کس نمی­آید». یک بار ابن عباس رکاب اسب زید را گرفت تا او سوار شود زید گفت: اى پسر عموى رسول خدا، این کار را نكن و ابن عباس گفت: «این چنین به ما امر شده است که با دانشمندان خود این­گونه رفتار کنیم» و زید دست او را بوسید و گفت: «این چنین به ما امر شده است که با آل بیت پیغمبرمان رفتار کنیم.»[35]

نقش زید در کتابت و جمع آوری قرآن:
زید از نویسندگان وحی و از حافظان قرآن بود. او خود گفته است: «...من همسایه رسول خدا بودم و چون وحی براو نازل می­شد، می­فرستاد پی من و من وحی را می نوشتم ....»[36] بدین ترتیب این جوان خوشبخت به عنوان یکی از کاتبان وحی شناخته شد. بلاذری می­نویسد: «اولین کاتب رسول خدا ابی بن کعب انصاری بود، و زمانی که او حضور نداشت، زید وحی را برای رسول خدا می­نوشت.»[37] آن­چه كه محققان سيره نويس برآنند اين است كه وحى را على(ع) و زيد بن ثابت و زيد بن ارقم مى‏نوشته‏اند و حنظلة بن ربيع تيمى و معاوية بن ابى­سفيان نامه‏هاى آن حضرت را براى پادشاهان و رؤساى قبايل و برخى امور ديگر و صورت اموال صدقات و چگونگى تقسيم آن را ميان افراد مى‏نوشته‏اند[38] و ابن اثیر معتقد است که زید وحی و غیر وحی را برای پیامبر می­نوشت.[39] از زيد بن ثابت نقل شده است که وی برای کاری نزد ابوبکر رفته بود، در حالی که عمر نیز در آن مجلس حضور داشت و عمر می­گوید: در جنگ يمامه بسيارى از حافظان قرآن كشته شدند و مى‏ترسم كه بقيه نيز در جنگ­های ديگر كشته شوند و آیات قرآن از بین برود، به نظر من كه بايد قرآن را هم اكنون گردآوری کرد و زید به عمر می گوید: چگونه كارى را كه رسول خدا انجام نداد را من انجام بدهم. اما پس از آن جلسه زید شروع به جمع­آوری قرآن نمود.
بنا به گفته­ی زید جمع آوری قرآن کاری سخت بود، چرا که وی باید تمام نسخه­ها را جمع­آوری می­کرد به طوری که به گفته­ی او سوره توبه را از (لقد جائكم رسول) تا آخر آن تنها نزد ابى­خزيمه انصارى يافتم و هيچ ­كس جز او در دست کس دیگر نبود است. این مصحفی که زید تدوین کرده بود تا زمان مرگ ابوبکر نزد وی بود و پس از آن به عمر سپرده شد و پس از عمر نزد حفصه دختر عمر بود، سپس عثمان بحفصه پيام داد كه صحف را بمن بفرست تا از آن نسخه برداری کنم، پس از آن عثمان ساير نسخه‏ها را سوزاند و اين واقعه در سال سى هجرت اتفاق افتاد. در روايت اهل بيت است كه عثمان تمام مصاحف را با مصحف فاطمه(س) كه به دستور پيغمبر مرتب شده و به خط على ابن ابی­طالب بود، مقایسه كرد. علامه حلى در احكام قرائت مى‏گويد كه اين مصحفى كه عثمان نوشت و به اطراف فرستاد همان مصحف على است كه صحابه بر آن اتفاق دارند. بعضى از محققان اسلامى و مستشرقین نوشته‏اند كه بهترين قرآن همان مصحفی است كه ‏على بن ابى­طالب جمع­آورى نموده، زيرا در آن آيات مكى از آيات مدنى تفكيك شده و قرآن هم به ترتيب تاريخ نزول هر آيه‏اى مرتب شده و اين بهترين طرز تدوين قرآن است و در قرآن عثمان رعايت ترتيب نشده است.[40]

سیره رفتاری زید:
زید در میان خانوادۀ خود، خوش رو و خندان و در میان مردم، خویشتن­دار و آرام بود.[41] به علت نزدیکی و همراهی زید با پیامبر، زید تحت تاثیر رفتار پیامبر قرار گرفته بود و سعی می­کرد که افعال و کردار پیامبر را انجام دهد. وی با مردم بسیار مهربان بود و با آن­ها با ملاطفت برخورد می­کرد. او از هوش و ذکاوت بالایی برخوردار بود. تلاوت قران را دوست می­داشت و قرائت او همراه با تدبر و تفکر بود. به اقامه نماز جماعت در مسجد اهتمام می­ورزید و فرزندانش را به این امر سفارش می­کرد.[42]
واقدی می­گوید: از عبدالرحمن بن ابى­زياد شنيدم كه می­گفت، شنیده است که زيد بن ثابت شب هفدهم رمضان را احيا مى‏گرفت و صبحگاهان نشان بيدارى بر چهره وى نمودار بود و مى‏گفت: «صبحگاه اين روز خدا حق را از باطل جدا كرد و اسلام را عزيز كرد و قرآن را نازل فرمود و سران كفر را ذليل كرد و جنگ بدر در روز جمعه بود.»[43]

درگذشت زید بن ثابت:
درگذشت وی در يكى از سال­هاى 45 تا 48 ذكر شده و بعد از سال پنجاه هجرى نيز نوشته شده است با این وجود بیشتر مورخان سال وفات او را 45 هجری ذکر کرده­اند و آن را صحیح­ترین قول می­دانند.[44] ذهبی در کتابش با بیان اقوال مختلفی که در باب سال درگذشت زید هست بیان می­کند که واقدی گفته است که زید در سال 45 هجری وفات یافته است، در حالی که او 56 سال داشت.[45] پس از درگذشتش مروان بن حکم بر جنازۀ وی نماز خواند[46] و حسان بن ثابت در رثای او شعر سرود[47] و ابوهریره در مرگ او گفت: امروز دانشمند این امت درگذشت و امید است که خدا ابن عباس را جانشین او قرار دهد.[48] از قتاده نقل شده است: زمانی که زید درگذشت و او را در قبر می­گذاشتند، ابن عباس گفت: آری علم این چنین از بین می­رود و امروز دانش فراوانى در خاك شد[49] و هوذه بن خلیفه از قول عوف نقل می­کند که هنگامی که زید را در درون قبر می­گذاشتند، ابن عباس با دستان خود خاک بر روی او می­ریخت و می­گفت: «و علم این چنین از میان می­رود، مردی که چیزی را می­داند که دیگران نمی­دانند، چون بمیرد دانش خود را هم با خود می­برد.» محمد بن عمر واقدى‏ از ابوبكر بن عبدالله بن ابو سبرة، از موسى بن ميسرة، از سالم بن عبدالله نقل مى‏كند كه مى‏گفته است روز مرگ زيد بن ثابت با ابن عمر بودم و گفتم: امروز عالم مردم درگذشت. ابن عمر گفت: خدا رحمتش كند، زيد بن ثابت در همه خلافت عمر از برگزيده‏ترین دانشمندان بود، عمر علما را به شهرها گسيل می­داشت و آنان را نهى می­كرد از اين­كه به رأى خويش فتوى دهند، ولى زيد بن ثابت به مدينه بود و براى مردم مدينه و آنان كه بدان شهر مى‏آمدند فتوى مى‏داد.[50]



[1]. ابن­اثیر، عز الدين بن­الأثير أبو ­الحسن على بن محمد الجزرى(م 630)؛ أسد الغابة فى معرفة الصحابة، بيروت، دار الفكر، 1409/ 1989، ج2، ص 126 و المزي؛ تهذيب الكمال، مصحح الدكتور بشار عواد معروف، بيروت - لبنان، مؤسسة الرسالة، 1409 - 1989م، چاپ 3، ج10، ص 25 و الذهبي؛ سير أعلام النبلاء، مصحح شعيب الأرنؤوط، بيروت - لبنان، مؤسسة الرسالة، 1413 - 1993م، چاپ 9، ج2، ص 426 و مقريزى، تقى الدين؛ إمتاع الأسماع بما للنبي من الأحوال و الأموال و الحفدة و المتاع، بيروت، دار الكتب العلمية، 1420، چاپ اول، ج1، ص82.
[2]. ابن اثیر پیشین، ج2، ص 12.
[3]. عزیزی، حسین، رستگار، پرویز، بیات، یوسف؛ راویان مشترک (پژوهشی در بازشناسی راویان مشترک شیعه و اهل سنت)، قم، بوستان کتاب، 1380، چاپ اول، ج1، ص 347 و دهخدا، علی اکبر؛ لغت نامه، تهران، دانشگاه تهران، بهار 1373، ج8، ص 11520.
[4]. ابن عساكر؛ تاريخ مدينة دمشق، بيروت، دار الفكر، 1415 ه.ق، ج‏19، ص298 و ابن اثیر، پیشین، ج2، ص126 و الذهبي پیشین، ج2، ص426 و مقريزى، تقى الدين؛ پبیشین، ج1، ص426 و الذهبي، تذكرة الحفاظ؛ بيروت – لبنان، دار إحياء التراث العربي، ج1، ص30 و راويان مشترك، پیشین، ج­1، ص347.
[5]. ابن عساكر، تاريخ مدينة دمشق، ج‏19، ص298 و ابن اثیر، پیشین، ج2، ص126 و الذهبي، سير أعلام النبلاء، ج2، ص426 و تقى الدين مقريزى؛ إمتاع الأسماع ...، پيشين، ج1، ص426 و الذهبي، تذكرة الحفاظ، ج1، ص30 و راویان مشترک، پيشين، ج1، ص347.
[6]. راویان مشترک، پيشين، ص 347 و الذهبي، سير أعلام النبلاء، ج2، ص427.
[7]. البلاذری، انساب الأشراف، مصحح الشيخ محمد باقر المحمودي، بيروت – لبنان، مؤسسة الأعلمي للمطبوعات، 1394 - 1974 م، چاپ الأولى، ج‏1، ص531 و مقريزى، تقى الدين؛ إمتاع الأسماع ...، پيشين، ج1، ص82 و آیتی، ابراهیم؛ تاریخ پیامبر اسلام، تهران، انتشارات دانشگاه تهران، ص203.
[8]. الذهبي، تذكرة الحفاظ، پيشين، ج1، ص32.
[9]. الذهبي، سير أعلام النبلاء، پيشين، ج2، ص433.
[10]. واقدى، محمد بن عمر؛ مغازى( تاريخ جنگهاى پيامبر(ص)، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، مركز نشر دانشگاهى، 1369ش، چاپ دوم، ص336.
[11]. ابن سعد، محمد بن سعد زهری(م 230)؛ طبقات الکبری، ترجمه محمود مهدوى دامغانى، تهران، انتشارات فرهنگ و انديشه، 1374ش، ج‏2، ص150.
[12]. الذهبي، سير أعلام النبلاء، پيشين، ج2، ص427.
[13]. احمد بن حنبل، مسند، بيروت - لبنان، دار صادر، ج5، ص187 و الحاكم النيسابوري، المستدرك، مصحح يوسف عبد الرحمن المرعشلي، ج3، ص 76 و الذهبي، سير أعلام النبلاء، پيشين، ج2، ص433.
[14]. طبرى، محمد بن جرير(م 310)؛ تاريخ طبرى، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، اساطير، چاپ پنجم، 1375ش، ج4، ص1569.
[15]. الذهبي، سير أعلام النبلاء، پيشين، ج2، ص433.
[16]. ابن عساكر پیشین، ج5‏، ص451 و الهاشمي البصري، محمد بن سعد بن منيع(م 230)؛ الطبقات الكبرى، مصحح محمد عبد القادر عطا، بيروت، دار الكتب العلمية، ط الأولى، 1410/1990، ج2، ص115-116 و محمد بن خلف بن حيان، أخبار القضاة، بيروت، دار الهادي-دار السيرة، ج1، ص108 و الذهبي، سير أعلام النبلاء، ج2، ص433 و العاملي، جعفر مرتضى؛ الصحيح من سيرة النبي الأعظم، بيروت - لبنان، دار الهادي للطباعة و النشر و التوزيع - دار السيرة - بيروت – لبنان، 1415 - 1995 م، چاپ چهارم، ج6، ص345 و طبرى، پیشین، ج 5، ص1970-1878-1842.
[17]. محمد بن خلف بن حيان، أخبار القضاة، پيشين، ج1، ص108 و مسعودي، أبو الحسن على بن حسين(م 345)؛ التنبيه و الإشراف، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، شركت انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ دوم، 1365، ص270.
[18]. ابن اثیر، پیشین، ج2، ص127 و ابن سعد، پیشین، ج2، ص275 و احمد بن ابى يعقوب ابن واضح يعقوبى(م بعد 292)، تاريخ يعقوبى، ترجمه محمد ابراهيم آيتى، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ ششم، 1371ش، ج2، ص62 و طبری، پیشین، ج6، ص2323 و العاملي، جعفر مرتضى؛ الصحيح من سيرة النبي الأعظم، بيروت - لبنان، دار الهادي للطباعة و النشر و التوزيع - دار السيرة - بيروت – لبنان، 1415 - 1995 م، چاپ چهارم، ج6، ص343.
[19]. ابن اثیر، پیشین، ج2، ص127.
[20]. طبرى، پیشین، ‏ج6، ص2212.
[21]. ابن سعد، پیشین، ص23.
[22]. مسعودي، أبو الحسن على بن الحسين(م 346)؛ مروج الذهب و معادن الجوهر، ترجمه ابو القاسم پاينده، تهران، انتشارات علمى و فرهنگى، چاپ پنجم، 1374ش، ج1، ص709 و علامه مجلسى، بحار الأنوار الجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار، تهران، اسلاميه، سال چاپ مختلف‏نوبت چاپ مكرر، ج‏32، ص8 و جعفریان، رسول؛ تاریخ سیاسی اسلام، تهران، انتشارات دلیل، چاپ اول، 1380، ص230.
[23]. طبرى، پیشین، ج6، ص2331.
[24]. ابن اثیر، پیشین، ج2، ص127.
[25]. دهخدا، علی اکبر؛ پیشین، ج8، ص11520.
[26]. ابن عساكر، پیشین، ج‏4، ص324 و جعفریان، رسول؛ تاریخ سیاسی اسلام، پيشين، ص230.
[27]. رامیار، محمود؛ تاریخ قرآن، تهران، امیرکبیر، 1380، ص318 و
ذكاوتى قراگزلو، عليرضا؛ نظام ادارى مسلمانان در صدراسلام، قم، سمت، 1384 ش، چاپ اول، ص45.
[28]. الذهبي، سير أعلام النبلاء، پيشين، ج2، ص438.
[29]. همان، ص431 و الزركلى، خير الدين؛ الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربين و المستشرقين، بيروت، دار العلم للملايين، ط الثامنة، 1989، ج‏3، ص57.
[30]. ابن سعد، پیشین، ج2، ص340.
[31]. ذكاوتى قراگزلو، عليرضا؛ پیشین، ص127.
[32]. ابن اثیر، أسد الغابة، پيشين، ج2، ص127 و الذهبي، سير أعلام النبلاء، پيشين، ج2، ص432 و ابن سعد، پیشین، ص343 و أبو عمر يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر(م 463)؛ الاستيعاب فى معرفة الأصحاب، مصحح على محمد البجاوى، بيروت، دار الجيل، ط الأولى، 1412/1992، ج‏2، ص539 و الحاكم النيسابوري، المستدرك، ج4، ص335.
[33]. ابن اثیر، پیشین، ج2، ص127 و الذهبي، سير أعلام النبلاء، ج2، ص 428 و أبو عمر، يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر؛ پیشین، ج‏2، ص539 و الزركلى، خير الدين؛ الأعلام قاموس تراجم لأشهر الرجال و النساء من العرب و المستعربين و المستشرقين، بيروت، دار العلم للملايين، ط الثامنة، 1989، ج‏3، ص57 و رامیار، پیشین، ص319.
[34]. ابن سعد، پیشین، ج2، ص343.
[35]. همان، ج2، ص344 و الزركلى، خير الدين؛ الأعلام، ج‏3، ص57.
[36]. رامیار، محمود؛ تاریخ قرآن، پيشين، ص318 و مهدوى دامغانى، محمود؛ ترجمه دلائل النبوة، تهران، علمى و فرهنگى‏، 1361 ش، چاپ اول، ج‏1، ص157.
[37]. البلاذرى، أحمد بن يحيى بن جابر؛ جمل من انساب الأشراف، مصصح سهيل زكار و رياض زركلى، بيروت، دار الفكر، ط الأولى، 1417/1996، ج‏1، ص531 و چاپ‏زكار، ج‏2، ص191.
[38]. ابن ابى الحديد، عزالدين ابو حامد؛ جلوه ‏تاريخ‏ در شرح‏ نهج‏البلاغه ابن ‏ابى‏ الحديد‏، مترجم محمود مهدوى ‏دامغانى، تهران، نشرنى، 1375، چاپ دوم، ج1، ص‏171.
[39]. ابن اثیر، أسد الغابة، پيشين، ج‏2، ص127.
[40]. سيد رضى، ترجمه ‏نهج‏البلاغه(سپهر)، مترجم احمدسپهرخراسانى، تهران، انتشارات ‏اشرفى، ج3، ص‏1448.
[41]. ابن اثیر، أسد الغابة، پيشين، ج2، ص127 و العسقلانى، احمد بن على بن حجر(م 852)؛ الإصابة فى تمييز الصحابة، مصصح عادل احمد عبد الموجود و على محمد معوض، بيروت، دارالكتب العلمية، ط الأولى، 1415/1995، ج‏2، ص492.
[42]. سیوطی، جلال الدین؛ تنویر الحوالک شرح علی موطأ مالک، بیروت، دارلندوه، بی تا، ج22، ص179.
[43]. طبرى، محمد بن جرير؛ تاريخ طبرى، پيشين، ج3، ص944.
[44]. الحاكم النيسابوري، المستدرك، پيشين، ج3، ص421 و الذهبي، سير أعلام النبلاء، پيشين، ج2، ص441 و ابن اثیر، پیشین، ج2، ص127 و العسقلانى، احمد بن على بن حجر، پیشین، ج‏2، ص492 و أبو عمر؛ يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر، پیشین، ج‏2، ص54 و دهخدا، علی اکبر؛ پیشین، ج8، ص11520 و مصاحب، غلامحسین؛ دائره المعارف فارسی، فرانکلین، 1345، ج1، ص1198 و خرمشاهی، بهاء الدین؛ دانشنامه قرآن در قرآن، ناهید و دوستان، 1377، ج1، ص1161.
[45]. الذهبي، پیشین، ج2، ص441.
[46]. مصاحب، غلامحسین؛ پیشین، ج1، ص1198.
[47]. دهخدا، علی اکبر؛ پیشین، ج8، ص11520 و خرمشاهی، بهاء الدین؛ پبشین، ج1، ص1161.
[48]. ابن سعد، پیشین، ج2، ص344 و دهخدا، علی اکبر؛ پیشین، ج8، ص 11520.
[49]. ابن سعد، پیشین، ج‏2، ص344.
[50]. همان، ج‏2، ص344

سلام

اما دلایل یهودی بودن زید بن ثابت و یهودی شدن اسلام بعد از سقیفه :
وخود عمر هم که محبوبترین فرد نزد یهود بود (بروایت طبری وواحدی) ویهود قسم میخوردند که تو صاحب مائی ( ابن عبد البر ) وحتی میخواست تورات را به رسول خدا یاد دهد (درالمنثور سیوطی) وبه شریعت اسلام قانع نمیشد ( کشف المشکل ابن الجوزی) و قدس را یهودیان به وی پیشکش کردند وبه او لقب فاروق دادند ( ابن سعد و واقدی وذهبی ) ....

أما عمر الفاروق فقد ذكرالذهبي فيما معناه: أن كل جمهور العلماء أتفق أن هذه التسمية لم تكن أيام الرسول (ص) بل سمى اليهود عمر بن الخطاب بالفاروق عندما فتحت القدس أيام خلافته!!(اما ایران را با خشونت و جنگ فتح کرد) وهنالك حديث واحد عن عائشة رضي الله عنها على لسانها وضعفه جمهور العلماء يقول أن النبي سمى عمر بالفاروق!! فيقول الذهبي: فتتمسك بعضهم بحديث عائشة الضعيف وتركوا الرأي الآخر...!

همین جناب عمر و ابوبکر (پدرش ابوقحافه استاد یهودیان بود) وعثمان ( بنی امیه اصلا عرب وقرشی نبودند بلکه رومی از نسل برده امیه عبد شمس ) بالاترین حمایت را از زید بن ثابت کردند ووی را مناصب عالی دادند حتی جمع مصحف شریف ! تا جائیکه میگفتند :

وروى حجاج بن أرطأة عن نافع أن عمرا استعمل زيدا على القضاء وفرض له رزقا.

وقال له أبو بكر: إنك شاب عاقل لا نتهمك.
وروى بن سعد بإسناد صحيح قال: كان زيد بن ثابت أحد أصحاب الفتوى وهم ستة: عمر وعلي وابن مسعود وأبي وأبو موسى وزيد بن ثابت.

آیا اگر جناب ابوبکر وعمر اینقدر از زید حمایت وپشتیبانی نمیکردند وی قادر بود چنین اعمالی را انجام دهد ؟!

وروى البغوي بإسناد صحيح عن خارجة بن زيد: كان عمر يستخلف زيد بن ثابت إذا سافر فقلما رجع إلا أقطعه حديقة من نخل.

و شکایت و درگیری اکابر اصحاب از گماشتن زید به امر جمع قران و .... تا جائیکه محمد پسر ابوبکر در لحظات آخر قتل عثمان ریشش را گرفت و گفت ای یهودی (نعثل) قران را تغییردادی و تبدیل کردی (بروایت ابن عساکر و ابن شبه وابن قتیبه )

ورابطه نقشه یهودیان برای تحریف اسلام با کنار زدن امیر المومنین ع و بقدرت رساندن خلفای یهودی آنجا که کعب الاحبار بروایت ابن عساکر میگفت در تورات آمده که ابوبکر عمر عثمان معاویه ! تا جائیکه معاویه هم تعجب کرد وگفت :
کسي در اطراف عثمان شعر مي خواند و مي گفت:
ان الامير بعده عليا و في الزبير خلفا رضيا
کعب الاحبار گفت: لا و لکنه صاحب البغلة الشهباء ، يعني معاوية. به معاويه گفتند: کعب تو را به تمسخر گرفته و گويد که تو حکومت را به دست خواهي گرفت. معاويه نزد کعب آمده گفت: چگونه اين سخن را مي گويي در حالي که علي و زبير و اصحاب رسول الله (ص) هستند؟ کعب گفت: انت صاحبها. (السنة، حديث شماره 348).
ابوبکر خلال اين روايت را در بحث جامع امر الخلافة بعد رسول الله (ص) آورده و گويي بر آن بوده است تا نشان دهد در کتب آسماني هم قيد شده بوده که کار علي بن ابي طالب به جايي نخواهد رسيد و طبق گفته کعب که از کتب آسماني خبر داشته مقدر بوده يا به عبارت ديگر خداوند چنين مقدر کرده بوده که معاويه به خلافت برسد

آیا این سخن کعب نشان از توطئه ای قدیم وبرنامه ای حساب شده از روز سقیفه برای تحریف اسلام ویهودی نمودن اسلام با کنار زدن امیر المومنین ع ندارد ؟!

ودلیل دیگر بر نقش یهود در تخریب اسلام :
عن روح بن زنباع قال : شهدت كعبا جاء إلى معاوية فقام على باب الفسطاط فناداه : يا معاوية يا معاوية يا معاوية فخرج إليه فأخذ بيده فانطلقا جميعا . فقلت : لأمر ما جاء كعب يدعو معاوية ! فاتبعت أثرهما فلما كنت قريبا منهما حيث أسمع كلامهما ولا أحب أن يرياني سمعت كعبا يقول : يا معاوية والذي نفسي بيده إن في كتاب الله المنزل : محمد أحمد صلى الله عليه و سلم أبو بكر الصديق - رحمه الله - عمر الفاروق عثمان الأمين . فالله الله يا معاوية في أمر هذه الأمة . ثم ناداه الثانية : إن في كتاب الله المنزل ثم عاد الثالثة ! تاریخ دمشق

کعب از کجا به این یقین میدانست که ابوبکر وعمر وعثمان ومعاویه خلیفه میشوند وامام علی ع نمیشود ؟؟؟!!!!

و قدرت جاسوسی یهود در بین مسلمین را آنجا ببینید که کعب الاحبار 3 روز قبل از قتل عمر به عمر میگوید وصیت کن که مرگت نزدیک است !!!!!!!
طبری گفته :
حدثني سلم بن جنادة قال حدثنا سليمان بن عبدالعزيز بن أبي ثابت بن عبدالعزيز بن عمر بن عبدالرحمن بن عوف قال حدثنا أبي عن عبدالله بن جعفر عن أبيه عن المسور بن مخرمة وكانت أمه عاتكة بنت عوف قال خرج عمر بن الخطاب يوما يطوف في السوق فلقيه أبو لؤلؤة غلام المغيرة بن شعبة وكان نصرانيا (ابولولو مسیحی بود) فقال يا أمير المؤمنين أعدني على المغيرة بن شعبة فإن علي خراجا كثيرا قال وكم خراجك قال درهمان في كل يوم قال وأيش صناعتك قال نجار نقاش حداد قال فما أرى خراجك بكثير على ما تصنع من الأعمال قد بلغني أنك تقول لو أردت أن أعمل رحا تطحن بالريح فعلت قال نعم قال فاعمل لي رحا قال لئن سلمت لأعملن لك رحا يتحدث بها من بالمشرق والمغرب ثم انصرف عنه فقال عمر رضي الله تعالى عنه لقد توعدني العبد آنفا قال ثم انصرف عمر إلى منزله فلما كان من الغد جاءه كعب الأحبار فقال له يا أمير المؤمنين اعهد فإنك ميت في ثلاثة أيام قال وما يدريك قال أجده في كتاب الله عز و جل التوراة قال عمر آلله إنك لتجد عمر بن الخطاب في التوراة قال اللهم لا ولكني أجد صفتك وحليتك وأنه قد فنى أجلك قال وعمر لا يحس وجعا ولا ألما فلما كان من الغد جاءه كعب فقال يا أمير المؤمنين ذهب يوم وبقي يومان قال ثم جاءه من غد الغد فقال ذهب يومان
وبقي يوم وليلة وهي تلك إلى صبحتها قال فلما كان الصبح خرج عمر إلى الصلاة وكان يوكل بالصفوف رجالا فإذا استوت جاء هو فكبر قال ودخل أبو لؤلؤة في الناس في يده خنجر له رأسان نصابه في وسطه فضرب عمر ست ضربات إحداهن تحت سرته وهي التي قتلته وقتل معه كليب بن أبي البكير الليثي وكان خلفه فلما وجد عمر حر السلاح سقط وقال أفي الناس عبدالرحمن بن عوف قالوا نعم يا أمير المؤمنين هو ذا قال تقدم فصل بالناس قال فصلى عبدالرحمن بن عوف وعمر طريح ثم احتمل فأدخل داره فدعا عبدالرحمن بن عوف فقال إني أريد أن أعهد إليك فقال يا أمير المؤمنين نعم إن أشرت علي قبلت منك قال وما تريد أنشدك الله أتشير علي بذلك قال اللهم لا قال والله لا أدخل فيه أبدا قال فهب لي صمتا حتى أعهد إلى النفر الذي توفي رسول الله صلى الله عليه و سلم وهو عنهم راض ادع لي عليا وعثمان والزبير وسعدا قال وانتظروا أخاكم طلحة ثلاثا فإن جاء وإلا فاقضوا أمركم أنشدك الله يا علي إن وليت من أمور الناس شيئا أن تحمل بني هاشم على رقاب الناس أنشدك الله يا عثمان إن وليت من أمور الناس شيئا أن تحمل بني أبي معيط على رقاب الناس أنشدك الله يا سعد إن وليت من أمور الناس شيئا أن تحمل أقاربك على رقاب الناس قوموا فتشاوروا ثم اقضوا أمركم وليصل بالناس صهيب ثم دعا أبا طلحة الأنصاري فقال قم على بابهم فلا تدع أحدا يدخل إليهم وأوصي الخليفة من بعدي بالأنصار الذين تبوؤوا الدار والإيمان أن يحسن إلى محسنهم وأن يعفو عن مسيئهم وأوصي الخليفة من بعدي بالعرب فإنها مادة الإسلام أن يؤخذ من صدقاتهم حقها فيوضع في فقرائهم وأوصي الخليفة من بعدي بذمة رسول الله صلى الله عليه و سلم أن يوفي لهم بعهدهم اللهم هل بلغت تركت الخليفة من بعدي على أنقى من الراحة يا عبدالله بن عمر اخرج فانظر من قتلني فقال يا أمير المؤمنين قتلك أبو لؤلؤة غلام المغيرة بن شعبة قال الحمد لله الذي لم يجعل منيتي بيد رجل سجد لله سجدة واحدة يا عبدالله بن عمر اذهب إلى عائشة فسلها أن تأذن لي أن أدفن مع النبي صلى الله عليه و سلم وأبي بكر يا عبدالله بن عمر إن اختلف القوم فكن مع الأكثر وإن كانوا ثلاثة وثلاثة فاتبع الحزب الذي فيه عبدالرحمن يا عبدالله ائذن للناس قال فجعل يدخل عليه المهاجرون والأنصار فيسلمون عليه ويقول لهم أعن ملأ منكم كان هذا فيقولون معاذ الله قال ودخل في الناس كعب فلما نظر إليه عمر أنشأ يقول ... فأوعدني كعب ثلاثا أعدها ... ولا شك أن القول ما قال لي كعب (یعنی عمر هم به سخن کعب معتقد بود) ... وما بي حذار الموت إني لميت ... ولكن حذار الذنب يتبعه الذنب ...
از مِسْور بن مَخْرمه روایت شده : پس از مذاکره ابولؤلؤ با عمر بر سر خراج او، و در خواست عمر از وی در ساختن یک آسیاب، ابولؤلؤ به کنایت او را تهدید کرد. فردای آن روز کعب الاحبار نزد خلیفه آمده، به وی گفت: وصیت کن! تو تا سه روز دیگر خواهی مرد. عمر پرسید: تو نام مرا در تورات دیده‌ای. کعب گفت: نه، اما وصف تو را دیده‌ام و این را که عمر تو به پایان رسیده است ـ در این هنگام، عمر هیچ احساس بیماری نمی‌کرد ـ فردای آن روز کعب آمد و گفت: از آن سه روز یک روز رفته و دو روز مانده است. کعب باز، روز سوم آمد و گفت: دو روز رفته و تنها یک روز و یک شب مانده است. صبح روز بعد ابولؤلؤ عمر را در مسجد مورد حمله قرار داد و شش ضربت بر او زد !!!!

با سلام
به نظر م رسد مهمترین مشکل زید بن ثابت، شخصیت اجتماعی او باشد، زیرا او نزداصحاب متهم است که یهودي بوده و زبان عبري نیز یم دانسته است.
زمانی که به عبداللّه بن مسعود اعتراض یم شد که چرا مانند زید قرائت نمیکند، پاسخ یم داد «: من هفتاد سوره را براي رسول خدا خواندم و حضرت به من آفرین گفتند، حالا از منیم خواهند مانند کسی بخوانم که در صلب مرد کافري بوده است» (ابن عساکر،1415ق، ج 3، ص 1006 .)نو یز از وي روایت شده است «: زمانی که من هفتاد سوره قرآن را از دهان رسولاللّه (ص) فرا گرفتم، زید بن ثابت با موهاي بافته شده در مکتب خانه درس یم خواند»(احمد بن حنبل، 1895م، ج 1، صص 389 و 405 و 442).

ابی بن کعب نیز درباره زیدهمین نظر را دارد. وي یم گوید «: زمانی که من قرآن یم خواندم، زید کودکی بود که باموهاي بافته شده، در مکتب با یهوديها بازي یم کرد (» ازدي نیشابوري، بیتا، ص519 س؛ ید علی خان، 1420ق، ص 22).

از مجموعه این روایات، برخی معتقد به یهودي بودن زید بن ثابت در آن زمان شده اند، زیرا یهودیان در ا جامعهي بسته زندگی یم کردند و غریبه ها، به ویژه مسلمانانرا درون خود راه نمیدادند، پس چگونه ممکن بود کسی که مسلمان بوده، در مکتب یهودیان درس بخواند و با کودکان آنان بازي کند .
این در حالی است که برخی عالمان جهان اسلام این مطلب را از جمله فضایلوي شمرده و روایات بسیاري در این زمینه نقل کرده ندا .
از آن جمله، روایاتی است کهوي به دستور رسول خدا (ص) زبان عبري را آموخت تا سخن یهودیان را براي آنحضرت ترجمه کند و ها نامه ي ایشان را بنویسد (بخاري، 1401ق، ج 8، ص 120؛احمد بن حنبل، 1895م، ج 5، ص 182؛ طوسی، 1387ق، ج 16، ص 89).

در برخی روایات دیگر آمده است که وي زبان عبري را در کمتر از 17 روز آموخته است:«فتعلمتها فی سبعۀ عشر یوماً (» احمد بن حنبل، 1895م، ج5، ص 182).
به نظر یم رسد با توجه به اطلاعات موجود در خصوص جامعه صدر اسلام،نم یتوان اینگونه روایات را پذیرفت چرا که وي هم بازي کودکان یهود بوده و درمکتب آنان درس یم خوانده است، پس نیازي به فرا گرفتن زبان عبري نداشته است.افزون بر آنکه یهودیان عرب ساکن در مدینه، زبان عربی را به خوبی یم دانستند و بامسلمانان و اعراب مراوده و تجارت داشتند. در کتب تاریخی اطلاعات متعددي درخصوص مراوده ایشان با اعراب قبل و بعد از هجرت پیامبر نقل شده است که همگیاین مدعا را اثبات یم کنند .

دیگر آنکه رسول خدا (ص) نیز به مناسبت داشتن نبوت، طبق عقیده مسلمانان، هرزبانی را یم دانسته و یم فهمیده است، از این رو ساختگی بودن این روایات از اموربدیهی یم باشد و شاید این روایات را براي این جعل کرده باشند تا حضور زید را درمیان یهودیان مشروعیت بخشند .

در ادامه مقاله تلاش شده است با طرح نظر یکی از مستشرقان مشهور که به طورتخصصی در زمینه کتابت در صدر اسلام به تحقیق پرداخته و در رابطه با شخصیت زیدبن ثابت مقالاتی تألیف کرده است، ادلّه ایشان براي یهودي بودن زید بن ثابت را نقد وبررسی نماییم .

همانگونه که در مقدمه مقاله اشاره شد، از جمله مستشرقان مشهوري که به طورتخصصی در زمینه کتابت در صدر اسلام به تحقیق پرداخته و کتب و مقالاتی متعددي یم باشد.
وي استاد دانشگاه عبري اورشلیم 3 در این زمینه تألیف کرده، «میخائیل لکر»4(بیت المقدس) است که در سال 1951م. در شهر حیفا اسرائیل به دنیا آمده و در همانجا تحصیلات عالیه خود را گذرانده و هماکنون داراي درجه پرفسوري در رشته عربیاست.

رساله وي در مقطع کارشناسی ارشد با عنوان «سکونت یهودیان در بابل دردوران تشکیل تلمود» و در مقطع دکتري با عنوان؛ «فعالیتهاي محمد (ص) پیامبر درمدینه» بوده است .
از وي مقالات متعددي تاکنون منتشر شده است که به برخی از ها آن اشاره میشود: حدیبیه، محمد(ص) در مدینه، بازارهاي مدینه، ازدواج میان یهودیان و قریش،حکومت عمرو بن عاص در فلسطین، شرطۀ الخمیس، فریب محمد(ص) توسط یهودیان، حذیفۀ بن یمان و عمر بن یاسر، بت پرستی در مدینه قبل از اسلام، ابومالکعبداالله بن سام از کنده، یهودیانی که به اسلام گرویدند، فتوح شام، کنده در دوراناسلامی، گزارش واقدي راجع به یهودیان مدینه، یهود در کنده، یهودیان بنی قریظه،مرگ پدر محمد(ص)، ابوعبید معمر بن مثنی، گرایش حمیر به یهودیت، ابن شهابزهري، عتبۀ بن ابی وقاص، عمرو بن حزم انصاري، انجمن عقبه، رفتار پیامبر(ص) بایهودیان، زید بن ثابت، قریش، شهید، عمر بن خطاب، خراج و مالیات در دوران اولیه ا سلام .

وي علاوه بر مقالات فوق، کتابهایی نیز با این عناوین نگاشته است: بنو سلیم،مسلمانان، یهود و مشرکان، یهود و اعراب در دوران اسلام اولیه، مردم، قبیله و جامعهدر زمان پیامبر(ص)، ساختار مدینه .
همچنین وي هم اکنون در دانشگاه عبري اورشلیم، در موضوعات ذیل تدریس مینماید: محمد (ص) پیامبر اسلام، قرائت در اسلام، یهود عرب در اسلام اولیه وآموزش زبان عربی. اگرچه اطلاعات موجود از میخائیل لکر در حد بسیار جزئی واندك بوده اما فهرست مقالات و کتبی که نگاشته است بیانگر آن است که وي در زمینهتاریخ صدر اسلام و شبه جزیره عربستان مطالعات بسیاري داشته و از این روي مطالعهمقالات وي براي محققان و پژوهشگران مفید یم باشد .

یکی از مقالات وي، مقالهاي با عنوان «زید بن ثابت با دو زلف آویخته از کنارگوشهایش؛ یهود و کتابت در مدینه قبل از اسلام (یثرب » ) یم باشد که در هفتمین هماندیشی بینالمللی با عنوان «از جاهلیت تا اسلام» و در تاریخ 28 جولاي سال1996م.
در اورشلیم ارائه گردیده است.
وي در این مقاله تلاش دارد تا به اختلافنظرات و روابط تیره میان زید بن ثابت با دیگر صحابیان معروف و کاتبان وحی مانندابن مسعود و ابی ابن کعب پرداخته و در این میان نقش یهودیان در مدینه، قبل و بعد ازاسلام را در باسواد کردن مردم، مورد بحث قرار دهد .

در حقیقت هدف وي از نگارش این مقاله آن است که نشان دهد زید بن ثابت ودیگر افراد باسواد مدینه به چه میزان از یهودیان تأثیر پذیرفته و چه ارتباطی با آنانداشتهاند.
به نظر یم رسد این مقاله مبتنی بر پیشفرضهایی نگاشته شده است که درادامه تلاش یم شود به نقد و بررسی دقیق این پیش ها فرض پرداخته شود. در ابتدا لازماست به تفصیل نظرات وي که برگرفته از نظر دیگر مستشرقان و محققان نیز یم باشد،بیان شود .

یهودیت (יהדות) یکی از قدیمیترین اد یان بشر است که به اعتقاد پیروانش توسطابراهیم از طرف خداوند آورده شده است. پیروان آن عموماً فرزندان قوم بن ی اسرائیلهستند.
ینا د ین نخستین د ین ابراهیمی و ن یز توسط بسیاري، نخستین د ین یکتاپرستبه شمار م یرود. همچنین یهودیت کانون بیشتر ها متون و سنت ي اد یان ابراهیمی یم باشد و تاریخ، اصول و اخلاق آن بر ادیان مسیحیت، اسلام، و بسیاري از مذاهبدیگر تاث یر بسزایی گذاشته است (پتیرز، 1383، ص73).

میخائیل لکر در رابطه با شخصیت زید بن ثابت و آموزش یافتن وي توسطیهودیان در مقاله خود چنین یم نویسد «: شواهدي در دست داریم که زید در سال هاياولیه زندگیاش خط عربی را آموخت و احتمالاً خط آرامی یا سریانی را نیز به همیننحو از یک یهودي متعلق به گروه یهودیان «بنو ماسکه» فرا گرفته است. این گروه دربخش پایینی مدینه یعنی سافله زندگی میکردند. من اطمینان دارم که براي یک دورهه نامشخص زمانی ـ در حدود شش یا هفت سال که این فاصله در حدود سال اي مرگپدر زید در نبرد بعاث و هجرت بوده است ـ زید تحت تعلیم یهودیان قرار داشته واحتمالاً همانند یک فرزند یهودي رشد یافته است» .Lecker, 1997, Vol. 56, No. 4, P) .259)لازم به توضیح است که زید ، پدر خود را در نبرد بعاث از دست داده بود ( بذه ی،1994ق، ج2، ص427 ؛ واقدي، 1966م، ج2، ص448).

زید در روایتی دربارهزندگیاش، گفته است: نبرد بعاث در شش سالگی من اتفاق افتاد. این نبرد پنج سال قبلاز هجرت پیامبر اسلام(ص) بود و وقتی که پیامبر اسلام وارد مدینه شد، من یازده سالهبودم. مرا به نزد پیامبر بردند و ها آن (منظور کسانی که زید را نزد پیامبر بردند) گفتند:(« این فرد) فرزندي از خزرج است که شانزده سوره را میخواند» من در آن زمان اجازهشرکت در جنگهاي بدر و احد را نداشتم اما اجازه نبرد در جنگ خندق به من دادهشد (ابن جوزي، 1412ق، ج 5، ص 214).مادر مطلقه زید، النوار بنت مالک از عدي بن نجار، با عمرو بن حزم که به همانزیر گروه مالک بن نجار تعلق داشت ، ازدواج کرد و او نیز همانند همسر سابقش شد کهنام عبد عوف ابن غنم داشت (ابن قدامه، 1972م، صص 73-69 ؛ ابن حجر عسقلانی،1972م، ج 8، ص 144 ؛ ابن سعد، 1968م، ج8، صص 420-419 ؛ واقدي، 1966م،ج2، ص448 ج و 3، ص1003).

مادر زید مباهات کرده است که خانه او مرتفع ترین خانه در میان خانههایی بودهکه مسجد (مکان نماز) پیامبر(ص) را دربر گرفته بودند؛ بلال بن رباح همواره اذان را ازسقف خانه او ندا میداد تا وقتی که پیامبر(ص) مسجد خود را بنا نهاد (ابن سعد،1968م، ج8، ص420 .) گفتار زید که او همسایه پیامبر بود تأکید بر این امر دارد که او .(Lecker, 1997, Vol. 56, No. 4, P. 260) است بوده دسترس در هموارهناپدري زید، عمرو بن حزم، قدري قابل توجه است. برادر او، عمر بن حزم، توسطناذر یهودي، همانند یکی یهودي تربیت یافت؛ وقتی که ناذر از مدینه اخراج شد، عمرونوجوانی یازده ساله بود که با ها آن رفت و در ضمن یکی از پسران زید با دختر عمر بنحزم ازدواج کرد (ابن سعد، 1968م، ج5، ص265). ناپدري زید به عنوان یک فرد ماهردر امر سحر شناخته میشد (ابن حجر عسقلانی، 1972م، ج ، 4 صص 313 و 579)
وسحر بعدي از جادو بود که در میان یهودیان مدینه رایج بود (عبد الملک بن حبیب، . (Lecker, 1992, pp. 561-569 ؛ 96ص ،م1992زید به عنوان متخصص در امر محاسبه تقویم مورد توجه واقع شده است چرا کهمهارت خود را از اساتید یهودیش فراگرفته بود. پسر زید، خارجه (م 99 یا 100 ـه .ق) اینگونه نقل کرده است که روز عاشورا در زمانهاي مختلفی از یک سال گرامی داشته میشد (بدین نحو که در طول سالهاي مختلف چرخش میکرد و این امر در دورههاينجومی اسلامی اتفاق میافتد).

مردم طبق عادت بارها و بارها به یک یهودي مراجعه میکردند و در این باره سؤال میکردند (مزي، 1413ق، ج8، صص 13-8؛ ,Zimmer .(1996, Vol. 15, pp. 397-399وقتی که آن فرد یهودي از دنیا رفت، مردم به سوي زید بن ثابت آمدند و در اینباره از او سؤال میکردند (طبرانی، 1405ق، ج 5، ص138) وقتی زید از دنیا رفت،ابوهریره بنا بر اقوال رسیده گفته است «: امروز رِبی این امت (حبر هذه الامۀ) مرد، شایدکه خدا ابن عباس را جانشین او قرار دهد (» ابن سعد، 1968م، ج2، ص362).

گفته شده است «: عقل و دانش زید به خاطر درك فوري مطالب، مورد تمجید معاصرانشقرار داشت؛ او به نام رِبی جامعه خوانده میشد . » اما نکتهاي که در اینجا وجود دارد ایناست که زید به خاطر دانستن مطالب یهودیان به نام ربی مشهور شده بود یا اینکه وي.(Lecker, 1997, Vol. 56, No. 4, P. 261)یهودي بوده است؟

بر مبناي اقوال متعددي که در کتب تاریخی ذکر شده مبنی بر اینکه زید برايپیامبر(ص) هم آیات قرآن (وحی) و هم نامههایش به شاهان را نوشته است (طبرانی،1405ق، ج5، ص108، صص 124-123 و صص133-132 ؛ احمد بن حنبل، 1983م،ج1، ص391)، مستشرقان اینگونه نتیجه گرفتهاند که وي کاتب خصوصی پیامبر(ص)بوده و به خصوص نامهها ي ایشان به قبایل یهودي را یم نگاشته است .

شواهد بیشتر درباره تحصیلات زید، ما را به فراتر از آن چیزي که پیشتر دربارهمکتب یا کُتاب یهودیان گفته شد، یم برد. گفته شده است که زید «خط یهودي» در را (آرامی یا سریانی یا) (Sezgin, 1967, pp. 257-258 ; Abbot, 1967, Vol. 2, p. 8)مدارس ماسله فرا گرفت (کتانی، 1346، ج1، ص204؛ Dodge, 1962, p. 159).
ماسله تصحیف «ماسکه» است.
زید تعلیمات خود را در مدراس ی از گروه یهودیانی اخذ نمودکه به ها آن ماسکه میگفتند.
بر اساس دیدگاه فرهنگهاي لغت عرب، مدراس یهودیان،در واقع خانه آنهاست که در درون آن، کتاب فرامین که به موسی(ع) نازل شد بهصورت مکرر خوانده میشود، یا خانه آنهاست که در آن کتاب خدا خوانده میشود یابصورت مکرر خوانده میشود یا کتابهاي یهودیان مطالعه میشود ( .Lammens, 1908 .(P. 87اسلامی شده واژه ماسکه در لسان العرب انعکاس یافته است ( .Lecker, 1985, p39؛ سهمودي، 1955م، ج1، ص 164و 158؛ ابن رسته، 1892م، ج6، ص62).

ماسکه در روستایی قرار داشت که به آن القُف میگفتند و در قسمت پایینی مدینه قرار داشت.در عین حال، شواهدي وجود دارد که القُف روستاي قبلیه بنیقینقاع بوده و گفته شدهاست مدراس ماسکه یک نوع بیت المدراس قینقاع بود که در جاهاي دیگر ذکر آن آمدهاست؛ احتمال خیلی اندکی وجود دارد که در این روستا دو نوع از این مؤسسات وجودداشته باشد .ارتباط میان ماسکه و قینقاع به طور قطع معلوم نیست؛ یا ماسکه یکی اززیرگروههاي قینقاع بوده یا اینکه به احتمال قابل قبولی، هر دو گروههاي مستقلیبودهاند.

در هر حال، قینقاع جزء غالب در جمعیت القف بودهاند، این روستا ساکناندیگري نیز غیز از سایر یهودیان داشته (Obermann, 1944, p. 160) که شامل ماسکه بودهاست .شاید بشود فردي را که گفته شده است استاد زید (و یا مربی وي) بوده راشناسایی کرد. بر اساس گفته سابق پسر زید، خارجه یک زن مشهوري بوده که دراشعار حسان بن ثابت انصاري نیز آمده است. دختر عمر، از یهودیان بنیماسکه است کهخانهاش در منطقه القف بود. پدرش رییس یهودیانی بود که عهدهدار خانه توراتخوانیبودند و وي فردي معتبر در میان یهودیان بود (ابوالفرج اصفهانی، 1974م، ج17،ص169؛ حسان بن ثابت، 1971م، ج1، ص176 و ج2، ص208).

یک روایت قابل توجه توسط واقدي درباره کتابت در دوران قبل از اسلام مدینه،زید را در کنار کسانی از عرب قرار داده است که قبل از اسلام سواد داشتهاند وبصورت مشخصی یاد گرفته بودند در دورههاي مختلفی بخوانند.
واقدي روایت ذیل را با اسناد خودش که به سعد بن سعید (از مالک بن النجار)باز میگردد نقل کرده است «: فن نوشتن عربی در میان اعراب اوس و خزرج نادر بودهاست.
یک یهودي از یهودیان ماسکه آن را تعلیم میداد و مرسوم بود که به فرزنداناعراب آموزش میدادند.
وقتی اسلام آمد، حدود ده نفر و اندي از آنان باسواد بودند. ازاین میان به این اسامی میتوان اشاره کرد: سعید بن زراره، منذر بن عمر، ابی بن کعب،زید بن ثابت ـ که هم میتوانست عربی بنویسد و هم عبري ـ رافع بن مالک، اسید بنحذیر، معن بن عدي، ابو عباس بن جبر، اوس بن خولی و بشیر بن سعد (» جواد علی،1950م، ج7، ص59 و صص 66-65).

در جاي دیگري واقدي از ابن ابی سبرا (مزي، 1413ق، ج33، ص102) نقل کردهاست که سعد بن سعید، برادر یحیی بوده است (واقدي، 1966م، ج1، ص152). سعدمتعلق به زیر گروهی از مالک بن نجار بود که به نام عبید بن ثعلب بن غنم خوانده میشد. پدربزرگش، قیس بن عمرو قهد یک منافق بود (ابن حجر عسقلانی، 1972م،ج5، صص 492 -491 و صص 597-596؛ ابن قدامه، 1972م، ص61 . )در هر حال، در این نقل، هیچ نامی از ماسکه نیامده و ممکن است با توجه بهارتباط میان یک یهودي ناشناخته و شاگردان عرب جوانش در آن تصحیف رخ دادهباشد؛ این در حالی است که تسلط یهودیان بر عربی و خوانده شدن عربی توسط .(Lecker, 1997, Vol. 56, No. 4, P. 264)

ندارند ارتباطی یکدیگر به شاگردانمفهوم رایج اجتماعی «الکمل» به معناي مرد کامل در مدینه قبل از اسلام، نشانگرمردي بود که سواد (کتابت) را با فن (تیراندازي یا شنا) در یک جا جمع کرده باشد ثابت بن زید ًصرفا میان این در که (Torrey, 1933, pp. 244-245 ; Gätje, 1976, p. 330)بود که با دانش دو زبان (و یا حتی دو خط) شناخته میشد؛ عربی و عبري، که قبل ازاسلام ها آن را آموخته بود (کتانی، 1346، ج2، ص239).

خیر البریه;661579 نوشت:
الضحاك بن خليفة بن ثعلبة بن عدي بن كعب بن عبد الأشهل الأنصاري الأشهلي قال أبو حاتم شهد غزوة بني النضير وله ذكر وليست له رواية وقال أبو عمر هو ولد أبي جبيرة بن الضحاك شهد أحدا وعاش إلى خلافة عمر قال بن سعد كان مغموصا عليه وهو الذي تنازع هو ومحمد بن مسلمة في الساقية فترافعا إلى عمر فقال لمحمد ليمرن بها ولو على بطنك وقال بن شاهين سمعت بن أبي داود يقول هو الذي قال رسول الله صلى الله عليه و سلم عنه يطلع عليكم رجل من أهل الجنة ذو مسحة من جمال زنته يوم القيامة زنة أحد فاطلع الضحاك بن خليفة قال وهو الذي اشترى نفسه من ربه بماله الذي يدعي مال الضحاك بالمدينة قلت بين هذا الكلام وكلام بن سعد بون والذي رأيته في ديوان حسان رواية أبي سعيد السكري وقال يهجو الضحاك بن خليفة الأشهلي في شأن بني قريظة وكان أبو الضحاك منافقا وهو جد عبد الحميد بن أبي جبيرة فذكر شعرا قلت فلعل هذا سلف بن سعد لكنه في والد الضحاك لا فيه وذكر بن إسحاق في غزوة تبوك قال وبلغ النبي صلى الله عليه و سلم أن ناسا من المنافقين يجتمعون في بيت شويكر اليهودي يثبطون الناس عن الغزو فبعث طلحة في قوم من الصحابة وأمره أن يحرق عليهم البيت ففعل فاقتحم الضحاك بن خليفة من ظهر البيت فانكسرت رجله وأفلت وقال في ذلك ... كادت وبيت الله نار محمد ... يسقط بها الضحاك وابن أبيرق ... سلام عليكم لا أعود لمثلها ... أخاف ومن يشمل به الريح يحرق وكأنه كان كما قال بن سعد ثم تاب بعد ذلك وانصلح حاله


ربط این فرمایش به زید بن ثابت چیست؟

خیر البریه;661579 نوشت:
ابن کثیر هم گفته :
قال ابن اسحاق ومربع بن قيظي وكان أعمى وهو الذي قال لرسول الله صلى الله عليه و سلم حين أجاز في حائطه وهو ذاهب إلى أحد لا أحل لك إن كنت نبيا أن تمر في حائطي وأخذ في يده حفنة من تراب ثم قال والله لو أعلم أني لا أصيب بها غيرك لرميتك بها فابتدره القوم ليقتلوه فقال رسول الله صلى الله عليه و سلم دعوه فهذا الاعمى أعمى القلب أعمى البصر وقد ضربه سعد ابن زيد الاشهلي بالقوس فشجه قال وأخوه أوس ين قيظي وهو الذي قال إن بيوتنا عورة قال الله وما هي بعورة إن يريدون إلا فرارا قال وحاطب بن أمية بن رافع وكان شيخا جسيما قد عسا في جاهليته وكان له ابن من خيار المسلمين يقال له يزيد بن حاطب أصيب يوم أحد حتى أثبتته الجراحات فحمل إلى دار بنى ظفر فحدثنى عاصم بن عمر بن قتادة أنه اجمع اليه من بها من رجال المسلمين ونسائهم وهو يموت فجعلوا يقولون ابشر بالجنة يا ابن حاطب قال فنجم نفاق أبيه فجعل يقول أجل جنة من حرمل غررتم والله هذا المسكين من نفسه قال وبشير بن أبيرق أبو طعمة سارق الدرعين الذي أنزل الله فيه ولا تجادل عن الذين يختانون أنفسهم الآيات قال وقزمان حليف لبني ظفر الذي قتل يوم أحد سبعة أنفر ثم لما آلمته جراحه قتل نفسه وقال والله ما قاتلت إلا حمية على قومي ثم مات لعنه الله قال ابن اسحاق لم يكن في بني عبد الاشهل منافق ولا منافقة يعلم إلا أن الضحاك بن ثابت كان يتهم بالنفاق وحب يهود فهؤلاء كلهم من الاوس قال ابن اسحاق ومن الخزرج رافع بن وديعة وزيد بن عمرو وعمرو بن قيس وقيس بن عمرو ابن سهل والجد بن قيس وهو الذي قال ائذن لي ولا تفتني وعبد الله بن ابي بن سلول وكان رأس المنافقين ورئيس الخزرج والاوس أيضا كانوا قد أجمعوا على أن يملكوه عليهم في الجاهلية فلما هداهم الله للاسلام قبل ذلك شرق اللعين بريقه وغاظه ذلك جدا وهو الذى قال لئن رجعنا إلى المدينة ليخرجن الاعز منها الاذل وقد نزلت فيه آيات كثيرة جدا وفيه وفي وديعة رجل من بني عوف ومالك بن ابي قوقل وسويد وداعس وهم من رهطه نزل قوله تعالى لئن أخرجوا لا يخرجون معهم الآيات حين مالوا في الباطن إلى بني النضير ....البدایه والنهایه


همچنین ربط این موضوع ؟

عماد;662989 نوشت:

ربط این فرمایش به زید بن ثابت چیست؟

عجب ! شما که کارشناس هستید باید امثال مرا راهنمایی کنید ،

هر گاه شما اسم پدر و جد زید را گفتید آنگاه معلوم میشود که جد و نسب وی چه کسانی هستند ! بله از جمع قرائن وشواهد بر می آید که جد وعموهای وی از قبیله اوس یا خزرج بودند و روابط صمیمی با یهودیان داشتند .

آقای شیخ علی کورانی نوشته :

هل هو ابن ثابت بن الضحاك بن زيد ؟
نسب ابن الأثير وأكثر كتب الرجال زيداً الى الخزرج فقال في أسد الغابة ج 2 ص 221 :
( زيد بن ثابت بن الضحاك بن زيد بن لوذان بن عمرو بن عبد بن عوف بن غنم بن مالك بن النجار الأنصاري الخزرجي ثم النجاري ، أمه النوار بنت مالك بن معاوية بن عدي بن عامر بن غنم بن عدي بن النجار ... ) انتهى .
ومن المشكل قبول ذلك ، لأن زيد بن لوذان المذكور هو جد بني حزم المعروفين من نقباء الأنصار ، ولو كان زيد منهم لظهر ذلك في ترجماته أو ترجماتهم ، فمنهم النقيب المعروف عمارة ، وإخوته عمرو ومعمر وأولادهم .. قال ابن هشام في السيرة ج 2 ص520 في تعديد النقباء ( قال ابن إسحاق : ومن بني عمرو بن عبد عوف بن غنم . عمارة بن حزم بن زيد بن لوذان بن عمرو ) .
وقال في ج 2 ص 313 :
( قال ابن هشام : وعمارة بن حزم بن زيد بن لوذان بن عمرو بن عبد عوف بن غنم بن مالك بن النجار . شهد بدراً وأحداً والخندق والمشاهد كلها ، قتل يوم اليمامة ) .
وقال ابن الأثير في أسد الغابة ج 4 ص 48 ( عمارة بن حزم بن زيد بن لوذان بن عمرو بن عبد بن عوف بن غنم بن مالك بن النجار الأنصاري الخزرجي ثم من بني النجار أخو عمرو بن حزم وأمه خالدة بنت أنس ... )
وقال في أسد الغابة ج 4 ص 400 :
( معمر بن حزم بن زيد بن لوذان بن عمر وبن عبد بن عوف بن غنم بن مالك بن النجار الأنصاري الخزرجي النجاري جد أبي طوالة وهو أخو عمرو بن حزم قاله محمد بن سعد كاتب الواقدي ، شهد بيعة الرضوان وما بعدها وهو أحد العشرة الذين بعثهم عمر بن الخطاب مع أبي موسى الى البصرة أخرجه أبو نعيم وأبو موسى ) انتهى .
فلو كان النسب الذي ذكروه لزيد صحيحاً لكان عمارة وإخوته أبناء حزم ، أولاد عم أبيه ثابت ، ولظهر شئ من هذا النسب الرفيع في ترجمته أو تراجمهم .. مع أنه لا ذكر لشئ من ذلك !
هل هو زيد بن ثابت بن الصامت ؟
ذكر الرازي في الجرح والتعديل ج 9 ص 255 أن اسم جده الصامت ، فقال: ( يزيد بن ثابت بن الصامت أخو زيد بن ثابت الأنصارى له رؤية للنبي صلى الله عليه وسلم ، رمي باليمامة ومات في الطريق ، روى عنه خارجة بن زيد بن ثابت سمعت أبي يقول ذلك ) انتهى .
ولم أجد لثابت بن الصامت ذكراً في شئ مصادر التاريخ والسيرةوالحديث المعروفة . . ولا للصامت بن زيد بن لوذان ، وقد تفرد بذكره الرازي ، ومن المحتمل أن يكون تصحيف الضحاك ، ولكنه أيضاً لا يصح !

[h=2]هل هو ابن ثابت بن الضحاك بن خليفة الأشهلي ؟[/h]قال السمعاني في الأنساب ج 1 ص 172 :
( ... وأبو عبد الرحمن محمد بن عبد الرحمن بن عثمان بن عبد الرحمن بن زيد بن ثابت بن الضحاك بن خليفة الأشهلي المديني ، وخليفة صاحب رسول الله صلى الله عليه وسلم ) انتهى .
ووصف السمعاني له بالأشهلي يعني أنه من الأوس ، قال ابن حجر في تهذيب التهذيب ج 2 ص 8 ( ثابت بن الضحاك بن خليفة الأشهلي الأوسي أبو زيد المدني . وقال في هامشه : الأشهلي بمفتوحة وإعجام شين وفتح هاء منسوب الى عبد الأشهل بن جشم كذا في المغني اه‍ ) انتهى .
ومن البعيد جداً أن يكون مقصوده بهذا النسب زيد بن ثابت وأن جد جده كان من صحابة النبي صلى الله عليه وآله !!
وقد ترجم ابن هشام للضحاك بن خليفة بأنه كان منافقاً ومثبطاً للمسلمين في غزوة تبوك .. قال في السيرة ج 4 ص 96 :
( قال ابن هشام : وحدثني الثقة عمن حدثه ، عن محمد بن طلحة بن عبد الرحمن ، عن إسحاق بن إبراهيم بن عبدالله بن حارثة ، عن أبيه ، عن جده ، قال : بلغ رسول الله صلى الله عليه وسلم ، أن ناساً من المنافقين يجتمعون في بيت سويلم اليهودي ، وكان بيته عند جاسوم ، يثبطون الناس عن رسول الله صلى الله عليه وسلم في غزوة تبوك ، فبعث إليهم النبي صلى الله عليه وسلم طلحة بن عبيدالله في نفر من أصحابه ، وأمره أن يحرق عليهم بيت سويلم ، ففعل طلحة ، فاقتحم الضحاك بن خليفة من ظهر البيت ، فانكسرت رجله ، واقتحم أصحابه فأفلتوا ، فقال الضحاك في ذلك :
كــادت وبيــت الله نــار محمدٍ يشيـط بها الضحاك وابن أُبَيْرِقِ
وَظَلْتُ وقد طبقتُ كَبْسَ سويلمٍ أنـوء على رجلي كسيراً ومرفقي
ســلام عليكــم لا أعــود لمثلها أخاف ومن تشمل به النار يحرق
قال ابن إسحاق : ثم إن رسول الله صلى الله عليه وسلم جد في سفره ، وأمر الناس بالجهاز والإنكماش ، وحض أهل الغنى على النفقة والحملان في سبيل الله... ) انتهى .
وروى الطبري عن الضحاك هذا في تاريخه ج 2 ص 459 رواية قد تدل على أنه حضر السقيفة ! قال الطبري :
( حدثنا عبيد الله بن سعيد قال حدثنا عمي قال أخبرنا سيف بن عمر عن سهل وأبي عثمان عن الضحاك بن خليفة قال : لما قام الحباب بن المنذر انتضى سيفه وقال أنا جذيلها المحكك وغذيقها المرجب أنا أبوشبل في عرينة الأسد يعزى إليَّ الأسد ، فحامله عمر فضرب يده فندر السيف ، فأخذه ثم وثب على سعد ، ووثبوا على سعد وتتابع القوم على البيعة وبايع سعد ، وكانت فلتة كفلتات الجاهلية قام أبوبكر دونها ! وقال قائل حين أوطئ سعداً : قتلتم سعداً ! فقال عمر قتله الله إنه منافق ! واعترض عمر بالسيف صخرة فقطعه ) انتهى .
وللضحاك هذا ولد اسمه ثابت بن الضحاك بن خليفة ، ترجم له البخاري في تاريخه ج 2 ص 165 فقال : ( ثابت بن الضحاك الأنصاري ، وقال بعضهم الكلابي ، له صحبة وأخوه أبو جبيرة بن الضحاك ) انتهى .
ولكن الرازي نفى في الجرح والتعديل ج 2 ص 453 أن يكون ثابت هذا والد زيد بن ثابت .. قال :
( ثابت بن الضحاك بن خليفة الأنصارى له صحبة روى عنه عبدالله بن معقل وأبو قلابة سمعت أبي يقول ذلك . سمعت أبي يقول : بلغني عن ابن نمير أنه قال : هو والد زيد بن ثابت . فإن كان قاله فقد غلط وذلك أن أبا قلابة لم يدرك زيد بن ثابت فكيف يدرك أباه ؟ وهو يقول حدثني ثابت بن الضحاك الأنصاري ! ) انتهى .
وترجم ابن الأثير لثابت هذا فقال في أسد الغابة ج 1 ص 226 :
( ثابت بن الضحاك بن خليفة بن ثعلبة بن عدي بن كعب بن عبدالأشهل كذا نسبه أبو عمر . وأما ابن منده وأبو نعيم فلم يجاوزا في نسبه خليفة وقالا إنه أخو أبي جبيرة بن الضحاك شهد الحديبية ، وقال ابن منده قال البخاري أنه شهد بدراً مع النبي صلى الله عليه وسلم . وقال أبونعيم : هذا وهم وإنما ذكر البخاري في الجامع أنه من أهل الحديبية واستشهد بحديث أبي قلابة عنه عن النبي صلى الله عليه وسلم الذى أخبرنا به أبوالفرج يحيى بن محمود ... أن أبا قلابة حدثه أن ثابت بن الضحاك حدثه أن رسول الله صلى الله عليه وسلم قال من حلف على يمين بملة غير الإسلام كاذباً فهو كما قال، وليس على رجل نذر في ما لا يملك ...
وقال ابن منده توفي النبي صلى الله عليه وسلم وهو ابن ثماني سنين وقيل توفي سنة خمس وأربعين ، وقيل توفي في فتنة ابن الزبير أخرجه الثلاثة . وأخرجه أبوموسى مستدركاً على ابن مندة فقال : ثابت بن الضحاك بن ثعلبة الأنصاري أبوجبيرة هكذا أورده أبوعثمان ، وقال بعضهم هو أخو ثابت بن الضحاك بن خليفة . وقال حماد بن سلمة : هو الضحاك بن أبي جبيرة أورده في غير باب الثاء . انتهى كلام أبي موسى. فأما قوله في نسبه الضحاك بن ثعلبة فهو وهم أسقط منه خليفة وما لإخراجه عليه وجه ، فإن بعض الرواة قد أسقط الجد الذي هو خليفة . وقد أخرجه ابن منده على الصواب ) انتهى.
وللضحاك هذا أولاد آخرون معروفون مثل أبي جبيرة واسمه قيس وقد ترجم له البخاري في تاريخه ج9 ص20 برقم 157 وابن الأثير في أسد الغابة ج 4 ص218 وج5 ص156 . وله بنت اسمها ثبيتة أو نبيتة ترجم لها في أسد الغابة ج 5 ص 413 وإكمال الكمال ج1 ص 185 وقال عن ثابت ( وهو أخو جبيرة بن الضحاك ، وثبيتة بنت الضحاك ، التي كان محمد بن مسلمة يطاردها ببصره ليتزوجها ) .. الخ .
ولو كان هؤلاء أعمام زيد وأقاربه لعرفوا ، أو ذكر ذلك أحد في ترجمته أو ترجماتهم .. مضافاً الى أن زيداً كان يقول إن والده توفي وعمره ست سنوات كما روت عنه المصادر مثل سير أعلام النبلاء وأسد الغابة وتهذيب الكمال .. وغيرها .

ابوبکر بغدادی در تاریخ بغدادش :

محمد بن عبد الرحمن بن عثمان بن عبد الرحمن بن زيد بن ثابت بن الضحاك بن خليفة صاحب رسول الله صلى الله عليه وسلم ويكنى محمد أبا عبد الرحمن الأشهلي المدني: سكن بغداد وحدث بها عن محمد بن إسماعيل بن أبي فديك وعبد الله بن نمير وغيرهما. روى عنه بن العباس وأبو العباس بن مسروق في كتاب أخبار عقلاء المجانين.

العباس بن محمد بن عبد الرحمن بن عثمان بن عبد الرحمن بن زيد بن ثابت بن الضحاك بن خليفة الأنصاري الأشهلي: روى عن أبيه أخبار عقلاء المجانين حدث عنه محمد بن مخلد وذكر فيما قرأت بخطه أنه مات في سنة ثلاث وستين ومائتين قال ابن مخلد: أخبرني بذلك ابنه.

الكتاب : تاريخ بغداد
المؤلف : الخطيب البغدادي

عماد;662993 نوشت:

همچنین ربط این موضوع ؟

این موضوع در باره زیدبن ثابت و روابط قوم خویش وی با یهودیان و علل یهودی شدن اسلام است :

عیاشى: عن أبي بصير، عن أبي جعفر عليه
السلام قال: إن الحكم حكمان: حكم الله، وحكم الجاهلية، ثم قال: " ومن أحسن من الله
حكما لقوم يوقنون " قال: فاشهد أن زيدا قد حكم بحكم الجاهلية يعنى في الفرائض

وكان زيد عثمانيا ولم يشهد مع علي شيئا من حروبه وكان يظهر فضل علي وتعظيمه
الكتاب : أسد الغابة
المؤلف : ابن الأثير

ما كان عمر وعثمان يقدّمان على زيد أحداً في الفرائض والفتوى والقرائة والقضاء; سير أعلام النبلاء
عمر و عثمان هرگز كسى را در احكام، فتوا، قرائت و قضاوت بر زيد بن ثابت مقدم نمى كردند !!

در كتاب السنن الكبرى، بابى با عنوان «باب ترجيح قول زيد بن ثابت على قول غيره من الصحابة في علم الفرائض» السنن الكبرى (بيهقى)،

گشوده شده است كه اين امر بيان گر اهتمام فراوان اهل سنّت بر ترويج آراء زيد بن ثابت است. با اندكى مطالعه در اين زمينه روشن مى شود كه هيچ يك از آراء زيد بن ثابت به سنت رسول خدا صلى الله عليه وآله مستند نيست. خود زيد نيز به اين موضوع تصريح كرده است. ذهبى مى نويسد:

إنّ مروان دعا زيد بن ثابت، وأجلس له قوماً خلف ستر، فأخذ يسأله، وهم يكتبون; ففطن زيد، فقال: يا مروان، أغدراً؟ إنما أقول برأيي; سير أعلام النبلاء

مروان یهودی، زيد را به مجلسى دعوت كرد و عده اى را در پشت پرده نشاند. سپس از زيد سؤال مى كرد و اين افراد مى نوشتند. زيد از اين موضوع آگاه شد و به مروان گفت: آيا خيانت مى كنى؟ آن چه مى گويم نظر شخصى خود من است!
بنابراين روشن است كه زيد بن ثابت توجهى به قرآن مجيد و سنت رسول خدا صلى الله عليه وآله نداشته است و در همه زمينه ها از جمله فتوا، قضاوت، قرائت قرآن و واجبات دين، از پيش خود نظر مى داده است; امّا با وجود تصريح زيد بن ثابت به اين موضوع، چرا خلفا در اين امور به وى مرجعيت داده بودند؟ و چرا اهل سنّت قول زيد بن ثابت را بر قول ديگران ترجيح مى دادند؟!

بخارى در التاريخ الكبير مى نويسد:
كان زيد بن ثابت عامل عثمان على بيت المال; التاريخ الكبير
زيد بن ثابت از طرف عثمان، خزانه دار بيت المال بود.
زيد بن ثابت پس از خلافت عثمان، از معاويه حمايت مى كرد و مبلّغ او بود.(عثمانی ودشمن علی ع بود)

به نقل ذهبى، احاديثى از سوى زيد بن ثابت در فضيلت معاويه جعل و به پيغمبر اكرم صلى الله عليه وآله نسبت داده شده است. سير أعلام النبلاء

در حالیکه رسول خدا ص بشدت از یهود و اسرائیلیات نهی نموده بودند :

10933)26297- يا معشر الأنصار حمروا وصفروا وخالفوا أهل الكتاب تسرولوا واتزروا وخالفوا أهل الكتاب تخففوا وانتعلوا وخالفوا أهل الكتاب قصوا سبالكم ووفروا عثانينكم وخالفوا أهل الكتاب (أحمد ، والطبرانى ، والضياء عن أبى أمامة)
فقد روى عبد الرزاق في المصنف:10/312: (عن زيد بن أسلم أن النبي(ص) قال: لاتسألوا أهل الكتاب عن شئ ، فإنهم إن يهدوكم قد أضلوا أنفسهم ! قيل: يا رسول الله ألا نحدث عن بني إسرائيل ؟ قال: تحدثوا ولا حرج ) ؟!

انتعلوا وتخففوا وخالفوا أهل الكتاب (البيهقى فى شعب الإيمان عن أبى أمامة)

أمتهوكون فيها يا ابن الخطاب والذى نفسى بيده لقد جئتكم بها بيضاء نقية لا تسألوهم عن شىء فيخبروكم بحق فتكذبونه وباطل فتصدقونه والذى نفسى بيده لو أن موسى كان حيا ما وسعه إلا أن يتبعنى (أحمد عن جابر أن عمر أتى النبى - صلى الله عليه وسلم - بكتاب أصابه من بعض أهل الكتاب فغضب وقال ... فذكره)

ففي رواية مالك ، عن { عمر رضي الله عنه أنه قال : رآني رسول الله صلى الله عليه وسلم وأنا أمسك مصحفا قد تشرمت حواشيه ، فقال : ما هذا ؟ قلت : جزء من التوراة ؛ فغضب وقال : والله لو كان موسى حيا ما وسعه إلا اتباعي } .
10738- تسحروا وخالفوا أهل الكتاب (الديلمى عن أبى الدرداء)

16247- لا تحملوا دينكم على مسالمة أهل الكتاب فإنهم قد ضلوا وأضلوا من كان قبلكم ضلالا مبينا (ابن عساكر عن أبى أسلم الحمصى عن مالك عن الزهرى عن أنس)

16413- لا تزيدوا أهل الكتاب على وعليكم (أبو عوانة عن أنس)

وپیشگویی رسول خدا ص از اینکه اصحابشان قدم بقدم جا پای یهود میگذارند و دین و کتاب را تحریف میکنند :

19289- ليحملن شرار هذه الأمة على سنن الذين خلوا من قبلهم من أهل الكتاب حذو القذة بالقذة (الطيالسى ، وأحمد ، والبغوى ، وابن قانع ، والطبرانى ، والضياء عن شداد بن أوس)

18290- لتتبعن سنن الذين من قبلكم شبرا بشبر وذراعا بذراع حتى لو سلكوا جحر ضب لسلكتموه قالوا يا رسول الله اليهود والنصارى قال فمن (الطيالسى ، وأحمد ، والبخارى ، ومسلم ، وابن ماجه ، وابن حبان عن أبى سعيد . الطبرانى عن سهل بن سعد . الحاكم عن أبى هريرة)

18300- لتسلكن سنن من كان قبلكم حذو النعل بالنعل ولتأخذن بمثل أخذهم إن شبرا فشبر وإن ذراعا فذراع وإن باعا فباع حتى لو دخلوا جحر ضب دخلتم فيه ألا إن بنى إسرائيل افترقت على موسى سبعين فرقة كلها ضالة إلا فرقة واحدة الإسلام وجماعتهم ثم إنها افترقت على عيسى إحدى وسبعين فرقة كلها ضالة إلا واحدة الإسلام وجماعتهم ثم إنكم تكونون على اثنين وسبعين فرقة كلها ضالة إلا الإسلام وجماعتهم (الحاكم عن كثير بن عبد الله بن عمرو بن عوف عن أبيه عن جده)

http://javdan.blogfa.com/

خیر البریه;663189 نوشت:
هر گاه شما اسم پدر و جد زید را گفتید آنگاه معلوم میشود که جد و نسب وی چه کسانی هستند ! بله از جمع قرائن وشواهد بر می آید که جد وعموهای وی از قبیله اوس یا خزرج بودند و روابط صمیمی با یهودیان داشتند .

با این حساب اکثر انصار می شوند یهودی چون از قبیله اوس و خزرج هستند و این قبایل قبل از اسلام با یهودیان مدینه ارتباط دوستی داشتند.

پرسش:
زیدبن ثابت کیست و چرا متهم به یهودیت است؟ ابوهریره در مورد او چه توصیفی دارد؟


پاسخ:

زید فرزند شخصی به نام ثابت است (1) اما اینکه ثابت چه کسی بوده اختلافی است
بعضی او را "ثابت بن خلیفه اشهلی" که از صحابه و از قبیله اوس بوده، دانسته‌اند(2)برخی دیگر وی را فرزند "ضحاک اشهلی" می‌دانند که از منافقان و جاسوسان یهود بود(3)

بنابر گزارشی زید در ۱۱سالگی، به درخواست پیامبر(صلی الله علیه وآله) مشغول فراگیری خط یهودی یا عبرانی یا سریانی شد و آن را در مدت ۹ یا ۱۱ روز آموخت(4) به نظر می رسد همین مدت 9یا11روز خود دلیل بر ساختگی بودن گزارش است زیرا چگونه میشود در این مدت اندک زبانی را آموخت، احتمالا این از نمونه فضیلت تراشی هایی است که در برهه ای از تاریخ توسط دشمنان اهل بیت برای رقبای ساخته میشد یا می خواسته اند رابطه وی با یهود را توجیه نمایند

از طرفی ابن مسعود می‌گوید: زمانی که من ۷۰ سوره قرآن را از دهان رسول الله(صلی الله علیه وآله) فرا گرفتم، زید بن ثابت با موهای بافته شده در مکتب‌خانه درس می‌خواند(5) در جای دیگر گفته : زمانی که به «من هفتاد سوره را براي رسول خدا خواندم و حضرت به من آفرین گفتند، حالا از من می خواهند مانند کسی بخوانم که در صلب مرد کافری بوده است» (6)
ابن ابی کعب نیز درباره زید می‌گوید:زمانی که من قرآن می‌خواندم، زید کودکی بود که با موهای بافته شده، در مکتب با یهودی‌ها بازی می‌کرد(7)
وی در مکتب یهودیها درس می خوانده شاید برای تشابه به آنان موهایش را می بافته ولی گزارش دقیقی درباره علت این موضوع نیافتم .
ابوهریه هنگام مرگ زید بن ثابت گفت: امروز دانشمند این امت درگذشت و امید است که خدا ابن عباس را جانشین او قرار دهد. (8)

اما زید درنزد شیعیان وجهه خوبی ندارد. امام صادق(علیه السلام) درباره وی می فرمایند: زید بن ثابت در تقسیم ارث، بر طبق حکم جاهلیت رفتار می کرد.(9) وی پس از کشته شدن عثمان با علی(علیه السلام) بیعت نکرد و در هیچ یک از جنگ ها نیز همراه ایشان نبود(10)

میخائیل لکر در رابطه با شخصیت "زید بن ثابت" و آموزش یافتن وي توسط یهودیان در مقاله خود چنین می نویسد «من اطمینان دارم که براي یک دوره ای نامشخص زمانی ـ در حدود شش یا هفت سال که این فاصله در حدود سال اي مرگ پدر زید در نبرد بعاث و هجرت بوده است ـ زید تحت تعلیم یهودیان قرار داشته و احتمالاً همانند یک فرزند یهودي رشد یافته است»(11)

بنابراین می توان نتیجه گرفت که : زید بن ثابت حدود ده سال در منطقه یهودی آشنایی زیادی زیادی داشته است. لذا بدون شک فرهنگ یهودی بر او تاثیر زیادی داشته و در بهترین حالت می توان گفت اگر چه یهودی نبوده ولی به شدت تحت تاثیر فرهنگ و تعالیم یهود قرار داشته است به طوری که برخی او را یهودی شده توسط یهودیان دانسته اند.(12)


کلیدواژه: زید بن ثابت، یهودیت، اتهام


منابع:
1. ابن ­اثیر، عز الدین بن­ الأثیر أبو ­الحسن علی بن محمد الجزری (م ۶۳۰) ؛ أسد الغابة فی معرفة الصحابة، بیروت،‌دار الفکر، ۱۴۰۹ ، ج۲، ص۱۲۶.
2. سمعانی، عبدالکریم (۱۳۸۲ ق)، الأنساب، تحقیق عبدالرحمن بن یحیی المعلم ی، حیدرآباد، ج ۱، ص۱۷۲.
3. ابن حجر عسقلانی، ابو الفضل احمد بن علی (۱۳۲۵ ق)، تهذیب التهذیب، حیدرآباد، دایرةالمعارف العثمانیه.ج ۲، ص۸؛ ابن کثیر، اسماعیل بن عمر (۱۹۷۴ م)، البدایۀ و النهایۀ فی التاریخ، بیروت: دارالهدی، ج ۴، ص۹۶.
4.الذهبی، سیر أعلام النبلاء، ج۲، ص۴۲۸؛ ابن عبدالبر، الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، ج۲، ص۵۳۹.
5.احمد بن حنبل، مسند، ج ۱، صص ۳۸۹ و ۴۰۵ و ۴۴۲
6.ابن عساکر،1415ق، ج 3، ص 1006 .
7. ازدی نیشابوری، الایضاح، ص۵۱۹؛ سید علی خان، الدرجات الرفیعۀ، ص۲۲.
8. الطبقات‏الكبرى،ج‏2،ص:277
9. کلینی، کافی، به کوشش علی اکبر غفاری، بیروت، دارالتعارف، 1401ق، ج7، ص407
10. میرزانوری، مستدرک الوسائل، بیروت، موسسه آل البیت علیهم السلام الاحیاء التراث 1408ق، ج12، ص232، ابن اثیر،کامل فی التاریخ، بیروت، دارالنشر، 1966م، ج3، 191
11. آزادی پرویز، محمد جانی پور، نقد و بررسی نظرات مستشرقان در خصوص شخصیت زید بن ثابت، دو فصلنامه علمی پژوهشی قرآن و حدیث سال ششم، شماره اول، پاییز و زمستان 1391،ص198
12. همان، ص212،

موضوع قفل شده است