رباخواری معاویه
تبهای اولیه
رباخواری معاویه
ربا خواري معاويه
1- مالک و نسائي و ديگر محدثان از طريق عطار بنيسار چنين ثبت کرده اند که " معاويه- رضي الله عنه- تنگي زرين يا ،سيمين را به مبلغي بيش از ارزش وزن آن فروخت. ابو درداء- رضي الله عنه- به او گفت: من از رسول خدا (ص) شنيده ام که فرمود چنين چيزيها را فقط بايد به قيمت وزن آن فروخت. معاويه گفت: اما به نظر من اشکالي ندارد. ابو درداء- رضي الله عنه- گفت: با معاويه جه بايد کرد؟ من حديث پيامبر (ص) را برايش مي خوانم و او نظر شخصي خود را اظهار مي دارد. من در سرزميني که تو باشي بسر نخواهم برد. اين بگفت و خود را به- عمر بن خطاب- رضي الله عنه- رساند و ماجرا را برايش شرح داد. عمر به معاويه نوشت: آن را جز به قيمت وزن آن نفروش و درست به مبلغي بفروش که همان فلز مي ارزد."
2- مسلم و ديگر محدثان از طريق ابي الاشعث چنينثبت کرده اند: " به يکي از لشکر کشيها پرداخته بوديم و معاويه فرمانده بود. غنائم بسيار به چنگ آورديم. درميان آن تنگي سيمين بود. معاويه به يکي دستور داد آن را به هنگام تقسيم عوائد ميان مردم بفروشد. مردم بر سر خريداري آن به رقابت برخاستند و قيمت را زيادتر کردند. خبر به عباده بن صامت رسيد. برخاسته گفت: من از پيامبر خدا (ص) شنيدم که ميفرمود وقتي طلا را با طلا معامله مي کنند يا نقره را با نقره يا گندم را با گندم و جو را با جو و خرما رابا خرما و نمک را با نمک، بايد بطور پاياپاي و از هر طرف به مقدار مساوي مبادله کنند و بايد معامله بر اساس برابري و هموزني باشد و هر که به بيشتر بخرد يا بفروشد رباخواري کرده باشد. بر اثر شنيدن سخن پيامبر(ص) مردم آنچه را گرفته بودند پس دادند. خبر به معاويه رسيد. برخاسته چنين نطق کرد: مرداني که از زبان پيامبر خدا (ص) احاديثي نقل مي کنند که ما که پيامبر خدا (ص) را مي ديديم و معاشرش بوديم از وي نشنيده ايم چه خيال کرده اند و چرا دقت نمي کنند؟ عباده بن صامت برخاسته همان حديث را باز گفت و افزوده: آنچه را از پيامبر خدا (ص) شنيده ايم نقل و نشر مي کنيم گر چه معاويه خوشش نيايد. " يا گفت: "... گر چه معاويه بدش بيايد. براي من چه اهميتي دارد که شبي سياه درميان شپاهيانش همراهش نباشم (يعنيمرا از سپاه بيرون کند") .
3- بيهقي و ديگر محدثان از طريق حکيم بن جابر از عباده بن صامت- رضي اللهعنه- روايتي ثبت کرده اند که گفت: " از پيامبر خدا (ص) شنيدم که مي فرمود: طلا را بايد کفه به کفه و نقره را بايد کفه به کفه معامله و مبادله کنند ". و بر شمرده تا رسيد به نمک و گفت نمک با نمک بايد مبادلهشود. معاويه اشاره به وي گفت: اين حرفش چيزي نيست عباده- رضي الله عنه- گفت: شهادت مي دهم از پيامبر (ص) شنيدم که چنين مي فرمود. " نسائي آنرا با اين افزوده ثبت کرده که " عباده گفت:... براي من اهميتي ندارد در سرزميني باشم که معاويه در آن نباشد " يا به عبارتي که ابن عساکر نوشته: " من بخدا قسم اهميتي نمي دهم باين که در اين سرزمين شما بسر برم. "
4- ابن عساکر در تاريخش روايتي ثبت کرده از طريق حسن. مي گويد: " عباده بن صامت در شام بود. ديد دارند تنگي سمين را به تقريبا دو برابر قيمت نقره اي که در آن است مي فروشند. پيش آنها رفته گفت: مردم هر که مرا بشناسد مي داندکه هستم، و هر که نمي شناسد بداند که من عباده بن صامتم. هان من از رسول خدا (ص) در يکي از انجمن هاي انصار شب پنجشنبه اي در ماه رمضاني که آخرين روزه داريش بود چنين شنيدم که طلا با طلا بايد مثل همو به اندازه هم و وزن به وزن و دست بهدست معامله و مبادله کرد، و هر چه بيشتر از اين ميزان باشد ربا است، ونيز گندم را با گندم يک چنگ بيک چنگ و يک بر دست به يک بر دست بايد مبادله کرد و هر چه بيشتر باشد ربا است، و نيز خرما را با خرما يک چنگ بيک چنگ و يک بردست به يک بردست بايد مبادله کرد و هر چه بيشتر از اين ميزان باشد ربا است. در اين هنگام مردم از آنجا بپراکندند. خبر به معاويه بردند به دنبال عباده فرستاد. بيامد. معاويه به او گفت: اگر توصحابي پيامبر (ص) بوده و از او حديث شنيده اي ما نيز صحبتش را درک کرده و حديث از او شنيده ايم. عبادهگفت: آري در صحبت وي بوده و حديث شنيده اي. معاويه گفت: پس اين حديثکه ياد مي کني چيست؟ آن را باز گفت. معاويه گفت: لب از اين حديث فرو بند و نقلش نکن. گفت: نقل مي کنم گر چه معاويه بدش بيايد و مايل نباشد0 گفت و برخاست که برود. معاويه به او گفت: در رابطه و رفتار با اصحاب محمد (ص) چيزي بهتر از گذشت کردن از ايشان نمي يابم. "
5- قبيصه بن ذويب مي گويد: " عباده بن صامت، بهيکي از کارهاي معاويه اعتراض کرد و گفت: با تو در يک سرزمين بسر نخواهمبرد. و به مدينه رفت. عمر از او پرسيد: چرا آمدي؟ جريان را برايش تعريف کرد. عمر گفت: برگرد به سرجايت. خدا سياه کند روي سرزميني را که تو و امثالت در آن نباشيد. اوحق فرماندهي بر تو را ندارد. "
از ضروريات اسلام و آنچه به موجب قرآن وسنت و اجماع ثابت و مسلم مي باشد حرام بودن ربا است و اين که از بزرگترين گناهان است. خداي تعالي ميفرمايد: " کساني که ربا مي خورند (در رستاخيز) مثل کسي بر پا مي خيزند که شيطان او را با پسودن به لوليدن بيشعورانه مبتلا ساخته باشد، آن از اين جهت است که آنها عقيده يافته و گفته اند که معامله مثل ربا است، و خدا معامله را حلال و ربا را حرام کرده است " و " اي ايمان آوردگان از خدا بترسيد و آنچه را از ربا باقي مانده است فرو گذاريد اگر مومنيد. و در صورتي که چنين نکنيد به خدا و پيامبرش اعلام جنگ دهيد. "
1- مالک و نسائي و ديگر محدثان از طريق عطار بنيسار چنين ثبت کرده اند که " معاويه- رضي الله عنه- تنگي زرين يا ،سيمين را به مبلغي بيش از ارزش وزن آن فروخت. ابو درداء- رضي الله عنه- به او گفت: من از رسول خدا (ص) شنيده ام که فرمود چنين چيزيها را فقط بايد به قيمت وزن آن فروخت. معاويه گفت: اما به نظر من اشکالي ندارد. ابو درداء- رضي الله عنه- گفت: با معاويه جه بايد کرد؟ من حديث پيامبر (ص) را برايش مي خوانم و او نظر شخصي خود را اظهار مي دارد. من در سرزميني که تو باشي بسر نخواهم برد. اين بگفت و خود را به- عمر بن خطاب- رضي الله عنه- رساند و ماجرا را برايش شرح داد. عمر به معاويه نوشت: آن را جز به قيمت وزن آن نفروش و درست به مبلغي بفروش که همان فلز مي ارزد."
2- مسلم و ديگر محدثان از طريق ابي الاشعث چنينثبت کرده اند: " به يکي از لشکر کشيها پرداخته بوديم و معاويه فرمانده بود. غنائم بسيار به چنگ آورديم. درميان آن تنگي سيمين بود. معاويه به يکي دستور داد آن را به هنگام تقسيم عوائد ميان مردم بفروشد. مردم بر سر خريداري آن به رقابت برخاستند و قيمت را زيادتر کردند. خبر به عباده بن صامت رسيد. برخاسته گفت: من از پيامبر خدا (ص) شنيدم که ميفرمود وقتي طلا را با طلا معامله مي کنند يا نقره را با نقره يا گندم را با گندم و جو را با جو و خرما رابا خرما و نمک را با نمک، بايد بطور پاياپاي و از هر طرف به مقدار مساوي مبادله کنند و بايد معامله بر اساس برابري و هموزني باشد و هر که به بيشتر بخرد يا بفروشد رباخواري کرده باشد. بر اثر شنيدن سخن پيامبر(ص) مردم آنچه را گرفته بودند پس دادند. خبر به معاويه رسيد. برخاسته چنين نطق کرد: مرداني که از زبان پيامبر خدا (ص) احاديثي نقل مي کنند که ما که پيامبر خدا (ص) را مي ديديم و معاشرش بوديم از وي نشنيده ايم چه خيال کرده اند و چرا دقت نمي کنند؟ عباده بن صامت برخاسته همان حديث را باز گفت و افزوده: آنچه را از پيامبر خدا (ص) شنيده ايم نقل و نشر مي کنيم گر چه معاويه خوشش نيايد. " يا گفت: "... گر چه معاويه بدش بيايد. براي من چه اهميتي دارد که شبي سياه درميان شپاهيانش همراهش نباشم (يعنيمرا از سپاه بيرون کند") .
3- بيهقي و ديگر محدثان از طريق حکيم بن جابر از عباده بن صامت- رضي اللهعنه- روايتي ثبت کرده اند که گفت: " از پيامبر خدا (ص) شنيدم که مي فرمود: طلا را بايد کفه به کفه و نقره را بايد کفه به کفه معامله و مبادله کنند ". و بر شمرده تا رسيد به نمک و گفت نمک با نمک بايد مبادلهشود. معاويه اشاره به وي گفت: اين حرفش چيزي نيست عباده- رضي الله عنه- گفت: شهادت مي دهم از پيامبر (ص) شنيدم که چنين مي فرمود. " نسائي آنرا با اين افزوده ثبت کرده که " عباده گفت:... براي من اهميتي ندارد در سرزميني باشم که معاويه در آن نباشد " يا به عبارتي که ابن عساکر نوشته: " من بخدا قسم اهميتي نمي دهم باين که در اين سرزمين شما بسر برم. "
4- ابن عساکر در تاريخش روايتي ثبت کرده از طريق حسن. مي گويد: " عباده بن صامت در شام بود. ديد دارند تنگي سمين را به تقريبا دو برابر قيمت نقره اي که در آن است مي فروشند. پيش آنها رفته گفت: مردم هر که مرا بشناسد مي داندکه هستم، و هر که نمي شناسد بداند که من عباده بن صامتم. هان من از رسول خدا (ص) در يکي از انجمن هاي انصار شب پنجشنبه اي در ماه رمضاني که آخرين روزه داريش بود چنين شنيدم که طلا با طلا بايد مثل همو به اندازه هم و وزن به وزن و دست بهدست معامله و مبادله کرد، و هر چه بيشتر از اين ميزان باشد ربا است، ونيز گندم را با گندم يک چنگ بيک چنگ و يک بر دست به يک بر دست بايد مبادله کرد و هر چه بيشتر باشد ربا است، و نيز خرما را با خرما يک چنگ بيک چنگ و يک بردست به يک بردست بايد مبادله کرد و هر چه بيشتر از اين ميزان باشد ربا است. در اين هنگام مردم از آنجا بپراکندند. خبر به معاويه بردند به دنبال عباده فرستاد. بيامد. معاويه به او گفت: اگر توصحابي پيامبر (ص) بوده و از او حديث شنيده اي ما نيز صحبتش را درک کرده و حديث از او شنيده ايم. عبادهگفت: آري در صحبت وي بوده و حديث شنيده اي. معاويه گفت: پس اين حديثکه ياد مي کني چيست؟ آن را باز گفت. معاويه گفت: لب از اين حديث فرو بند و نقلش نکن. گفت: نقل مي کنم گر چه معاويه بدش بيايد و مايل نباشد0 گفت و برخاست که برود. معاويه به او گفت: در رابطه و رفتار با اصحاب محمد (ص) چيزي بهتر از گذشت کردن از ايشان نمي يابم. "
5- قبيصه بن ذويب مي گويد: " عباده بن صامت، بهيکي از کارهاي معاويه اعتراض کرد و گفت: با تو در يک سرزمين بسر نخواهمبرد. و به مدينه رفت. عمر از او پرسيد: چرا آمدي؟ جريان را برايش تعريف کرد. عمر گفت: برگرد به سرجايت. خدا سياه کند روي سرزميني را که تو و امثالت در آن نباشيد. اوحق فرماندهي بر تو را ندارد. "
از ضروريات اسلام و آنچه به موجب قرآن وسنت و اجماع ثابت و مسلم مي باشد حرام بودن ربا است و اين که از بزرگترين گناهان است. خداي تعالي ميفرمايد: " کساني که ربا مي خورند (در رستاخيز) مثل کسي بر پا مي خيزند که شيطان او را با پسودن به لوليدن بيشعورانه مبتلا ساخته باشد، آن از اين جهت است که آنها عقيده يافته و گفته اند که معامله مثل ربا است، و خدا معامله را حلال و ربا را حرام کرده است " و " اي ايمان آوردگان از خدا بترسيد و آنچه را از ربا باقي مانده است فرو گذاريد اگر مومنيد. و در صورتي که چنين نکنيد به خدا و پيامبرش اعلام جنگ دهيد. "