جمع بندی زبان و ادبیات عرب و سیر تاریخی آن در ایران
تبهای اولیه
سلام وعرض ادب
سوالی که از کارشناس محترم داشتم این هست که چطور شد که زبان عربی دربین ایرانیان کاملا پذیرفته شد؟به طوری که بسیاری از شاعران ودانشمندان وتاریخ نگاران و نویسندگان ایرانی در کتب خود حتی کلمه ای فارسی نمینویسند.
درکل چرا زبان عربی به متون ایرانی سرایت کرد؟
چرا بزرگانی مثل ابن مقفع وجرجانی وسیبویه وبسیاری دیگر از ایران بوده اند؟چگونه شد که حتی از خود عرب ها نیز در این زبان جلوتر رفتند اما به یک باره این روند متوقف شد؟
متشکرم:Gol:
سوالی که از کارشناس محترم داشتم این هست که چطور شد که زبان عربی دربین ایرانیان کاملا پذیرفته شد؟به طوری که بسیاری از شاعران ودانشمندان وتاریخ نگاران و نویسندگان ایرانی در کتب خود حتی کلمه ای فارسی نمینویسند. متشکرمسلام وعرض ادب
درکل چرا زبان عربی به متون ایرانی سرایت کرد؟
چرا بزرگانی مثل ابن مقفع وجرجانی وسیبویه وبسیاری دیگر از ایران بوده اند؟چگونه شد که حتی از خود عرب ها نیز در این زبان جلوتر رفتند اما به یک باره این روند متوقف شد؟
با عرض سلام و ادب
کثرت نسخ خطی عربی نسبت به زبانهای دیگر ملل مسلمان و پراکندگی آنها در کتابخانه های بزرگ جهان، به این دلیل است که:
1. زبان عربی زبان قرآن، حدیث و سنت بوده است.
2. زبان فرهنگی، مذهبی همۀ مسلمانان بوده است.
3. بیش از 5 قرن، زبان علمی، نگارشی و رسمی همۀ دانشمندان سرزمينهای اسلامي بود. تا آن زمان هیچ زبان دیگری قادر به طرح همۀ مباحث علمی و فلسفی بجز به زبان عربی نبود.
4. عامل دیگر تألیف و تدوین کتب به زبان عربی، نگاه جهانشمولی دانشمندان اسلامی برای ترویج گستردۀ علم به دنیا بود، به همین جهت می کوشیدند تا با تقویت و حفظ وحدت زبان فرهنگی، شکوه و سرافرازی تمدن اسلامی را اثبات کنند. از این روست که زبان عربی به زبان نوشتاری و نیز زبان علمی همه کشورهای اسلامی به ویژه در میان ایرانیان از قرن دوم تا قرن ششم رسمیت و سپس به طور پراکنده از هفتم تا دوازدهم هجری رواج داشت و گاه اقدامات جالبی برای ترویج زبان عربی بین فارسی زبانان هم می شد. مثلاً به دستور شاه سلیمان صفوی(ق 10) بیش از 100 متن از متون فارسی به عربی ترجمه شد. اساساً نوشتن و دانستن زبان عربی همواره برای ایرانیان یک فضیلت به شمار می رفته است.
شهید مطهری در این رابطه در کتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ایران می نویسد:
زبان عربی را زبان اسلام میدانستند نه زبان قوم عرب ، و چون اسلام را متعلق به همه میدانستند زبان عربی را نيز متعلق به خود و همه مسلمانان میدانستند.
حقيقت اينست كه اگر زبانهای ديگر از قبيل فارسی ، تركی ، انگليسی ، فرانسوی ، آلمانی زبان يك قوم و ملت است زبان عربی تنها زبان يك كتاب است . مثلا زبان فارسی زبانی است كه تعلق دارد به يك قوم و يك ملت ، افرادی بيشمار در حيات و بقای آن سهيم بودهاند . هر يك از آنها به تنهايی اگر نبودند ، باز زبان فارسی در جهان بود . زبان فارسی زبان هيچكس و هيچ كتاب به تنهايی نيست نه زبان فردوسی است و نه زبان رودكی و نه نظامی و نه سعدی و نه مولوی و نه حافظ و نه هيچ كس ديگر ، زبان همه است ولی زبان عربی فقط زبان يك كتاب است به نام قرآن . قرآن تنها نگهدارنده و حافظ و عامل حيات و بقای اين زبان است . تمام آثاری كه به اين زبان به وجود آمده در پرتو قرآن و به خاطر قرآن بوده است علوم دستوری كه برای اين زبان به وجود آمده به خاطر قرآن بوده است.
كسانی كه به اين زبان خدمت كرده اند و كتاب نوشته اند به خاطر قرآن بوده است ، كتابهای فلسفی . عرفانی ، تاريخی ، طبی ، رياضی ، حقوقی و غيره كه به اين زبان ترجمه يا تأليف شده فقط به خاطر قرآن است . پس حقا زبان عربی زبان يك كتاب است نه زبان يك قوم و يك ملت ، اگر افراد برجسته ای برای اين زبان احترام بيشتری از زبان مادری خود قائل بودند از اين جهت بود كه اين زبان را متعلق به يك قوم معين نمی دانستند بلكه آنرا زبان آيين خود میدانستند
احساس افراد ملل غير عرب اين بود كه زبان عربی زبان دين است و زبان مادری آنها زبان ملت.
مولوی پس از چند شعر معروف خود در مثنوی كه به عربی سروده است :
میگويد :
مولوی در اين شعر زبان عربی را بر زبان فارسی كه زبان مادری اوست ترجيح میدهد ، به اين دليل كه زبان عربی زبان دين است
سعدی در باب پنجم گلستان حكايتی به صورت محاوره با يك جوان كاشغری كه مقدمه نحو زمخشری میخوانده است ساخته است . در آن حكايت از زبان فارسی و عربی چنان ياد میكند كه زبان فارسی زبان مردم عوام است و زبان عربی زبان اهل فضل و دانش.(1)
پی نوشت:
(1). شهید مطهری،خدمات متقابل اسلام و ایران،ص112.
سلام.متشکرم از پاسخ گویی:Gol:
زبان عربی را زبان اسلام میدانستند نه زبان قوم عرب ، و چون اسلام را متعلق به همه میدانستند زبان عربی را نيز متعلق به خود و همه مسلمانان میدانستند.
چطورشد که آن همه پیشرفت در زبان عربی به مرور متوقف شد تاجایی که ما الآن تقریبا میبینیم که توده مردم که حتی معتقد هم هستند علاقه ای به این رشته وآموزش آن ندارند؟؟
چطورشد که آن همه پیشرفت در زبان عربی به مرور متوقف شد تاجایی که ما الآن تقریبا میبینیم که توده مردم که حتی معتقد هم هستند علاقه ای به این رشته وآموزش آن ندارند؟؟سلام.متشکرم از پاسخ گویی:Gol:
علیک سلام.
عوامل متعددی را می توان بعنوان از رونق افتادن رشد زبان عربی در ایران بیان کرد،که یکی از این عوامل عبارت است از:
دشمنی بنی عباس با زبان عربی بنی عباس به خاطر مبارزه با بنی امیه که اساس سیاستشان را برتری عنصر عرب نهاده بودند و هر که غیر عرب بود - از جمله ایرانیان را - حقیر و پست و ذلیل می شمردند، به مبارزه با هر چه رنگ عربی داشت پرداختند و در این راه زبان عربی هم طبعا از تیغ حمله ی آنان در امان نبود .
می گویند ابراهیم امام پایه گذار سلسله ی بنی عباس به ابو مسلم نوشت: کاری بکن که یک نفر درایران به عربی صحبت نکند و هر کس را دیدی به عربی سخن می گوید بکش!
می گویند ابراهیم امام پایه گذار سلسله ی بنی عباس به ابو مسلم نوشت: کاری بکن که یک نفر درایران به عربی صحبت نکند و هر کس را دیدی به عربی سخن می گوید بکش!
منبع معتبر؟
منبع معتبر؟
با عرض سلام و ادب
طبق شواهد تاريخى، بنى عباس كه از ريشه عرب و عربنژاد بودند، براى مبارزه با بنىاميه كه سياستشان عربى بود، از خود ايرانيها بيشتر زبان فارسى را ترويج مىكردند و به همين دليل است كه اعراب ناسيوناليست و عنصرپرست امروز، بنىاميه را مورد تجليل قرار مىدهند و از بنىالعباس كم و بيش انتقاد مىكنند. بنىالعباس به خاطر مبارزه با بنىاميه كه اساس سياستشان قوميت و نژاد و عنصرپرستى عربى بود با عربيت و هرچه موجب تفوق عرب بر غير عرب بود مبارزه مىكردند، عنصر غير عرب را تقويت مىكردند و امورى را كه سبب مىشد كمتر غير عرب تحت تأثير عرب قرار بگيرند نيز تقويت مىكردند و به همين جهت به ترويج زبان فارسى پرداختند و حتى با زبان عربى مبارزه كردند.[1]
"ابراهيم امام" كه پايهگذار سلسله بنى عباس است، به ابومسلم خراسانى نوشت: «كارى بكن كه يك نفر در ايران به عربى صحبت نكند و هر كس را كه ديدى به عربى سخن مىگويد بكش».[2] «اگر توانستي زبان عربي را در خراسان براندازي برانداز».[3]
پی نوشتها:
[1] . مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ايران، تهران، صدرا، چاپ سي و دوم، 1385.،ص102-103.
[2] . ابن قتیبه دینوری، الامامه و السياسه،ترجمه: سيد ناصر طباطبايي، تهران، ققنوس،1380. ص342 . محمد بن جریر طبری، تاريخ الطبري، بيروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387. ج11، ص6414.
[3] . تاريخ الطبري، ج10، ص4501.
سلام بازهم از لطف وپاسخ گویی متشکرم.
عوامل متعددی را می توان بعنوان از رونق افتادن رشد زبان عربی در ایران بیان کرد،که یکی از این عوامل عبارت است از:
ممکنه عوامل دیگر رو هم بیان بفرمایید؟
"ابراهيم امام" كه پايهگذار سلسله بنى عباس است، به ابومسلم خراسانى نوشت: «كارى بكن كه يك نفر در ايران به عربى صحبت نكند و هر كس را كه ديدى به عربى سخن مىگويد بكش».[2]
اگر به تاریخ طبری دسترسی دارید لطف می کنید تصویر این مطلب رو از اون کتاب قرار بدین؟
من همه جا این مطلب رو از قول شهید مطهری دیدم که همه از ایشون کپی می کنند
[="Tahoma"][="Blue"]اگه فردوسی نبود زبان فارسی هم مثل زبان مردم مصر عربی باقی مونده بود.
باسلام
پس با بودن جناب فردوسی فارسی ماند
یعنی الان این اسم Anoushiravanبه فارسی نوشته شده؟:Gig:[/]
سلام.شب خوش
باسلام
پس با بودن جناب فردوسی فارسی ماند
میشه گفت فردسی یک عامل مهم در باقی ماندن زبان فارسی بوده است.به دلیل تهاجم شدید زبان عربی درآن دوران.
اصلا یکی از دلایل دیده نشدن شاهنامه توسط حاکمان زمان خود نوشتن به زبان فارسی بوده
بله خیلی از کشور ها وقتی زیر استعمار رفتن و استعمار زبان خودشونو به اونها تحمیل کرد ازبان اصلیشونو از دست دادن ولی فردوسی تو اون زمان شروع به زنده کردن تاریخ و زبان و فرهنگ ایرانی کرد.
اگه فردوسی نبود زبان فارسی هم مثل زبان مردم مصر عربی باقی مونده بود.
پیش و پس از فردوسی شعرای نامی بزرگی مانند سنایی و رودکی و مولوی و سعدی و ... وجود داشتند
باقی ماندن این زبان صرفا به خاطر فردوسی نیست
یعنی الان این اسم Anoushiravanبه فارسی نوشته شده؟
برادر چیز دیگه ای برای گیر دادن پیدا نکردی؟
دلیل نوشتن نام من با حروف انگلیسی این هست که مواقعی که با موبایل هم قصد سر زدن به این سایت رو دارم بتونم وارد بشم
میدونید که همه گوشی ها از فونت فارسی پشتیبانی نمی کنند
پرسش:
چگونه زبان عربی در بین ایرانیان کاملا پذیرفته شد؟ وچرا زبان عربی به متون ایرانی سرایت کرد؟
پاسخ:
با عرض سلام و ادب
کثرت نسخ خطی عربی نسبت به زبانهای دیگر ملل مسلمان و پراکندگی آنها در کتابخانه های بزرگ جهان، به این دلیل است که:
1. زبان عربی زبان قرآن، حدیث و سنت بوده است.
2. زبان فرهنگی، مذهبی همۀ مسلمانان بوده است.
3. بیش از 5 قرن، زبان علمی، نگارشی و رسمی همۀ دانشمندان سرزمينهای اسلامي بود. تا آن زمان هیچ زبان دیگری قادر به طرح همۀ مباحث علمی و فلسفی بجز به زبان عربی نبود.
4. عامل دیگر تألیف و تدوین کتب به زبان عربی، نگاه جهانشمولی دانشمندان اسلامی برای ترویج گستردۀ علم به دنیا بود، به همین جهت می کوشیدند تا با تقویت و حفظ وحدت زبان فرهنگی، شکوه و سرافرازی تمدن اسلامی را اثبات کنند. از این روست که زبان عربی به زبان نوشتاری و نیز زبان علمی همه کشورهای اسلامی به ویژه در میان ایرانیان از قرن دوم تا قرن ششم رسمیت و سپس به طور پراکنده از هفتم تا دوازدهم هجری رواج داشت و گاه اقدامات جالبی برای ترویج زبان عربی بین فارسی زبانان هم می شد. مثلاً به دستور شاه سلیمان صفوی(ق 10) بیش از 100 متن از متون فارسی به عربی ترجمه شد. اساساً نوشتن و دانستن زبان عربی همواره برای ایرانیان یک فضیلت به شمار می رفته است.
شهید مطهری در این رابطه در کتاب ارزشمند خدمات متقابل اسلام و ایران می نویسد:
زبان عربی را زبان اسلام میدانستند نه زبان قوم عرب ، و چون اسلام را متعلق به همه میدانستند زبان عربی را نيز متعلق به خود و همه مسلمانان میدانستند.
حقيقت اينست كه اگر زبانهای ديگر از قبيل فارسی ، تركی ، انگليسی ، فرانسوی ، آلمانی زبان يك قوم و ملت است زبان عربی تنها زبان يك كتاب است . مثلا زبان فارسی زبانی است كه تعلق دارد به يك قوم و يك ملت ، افرادی بيشمار در حيات و بقای آن سهيم بودهاند . هر يك از آنها به تنهايی اگر نبودند ، باز زبان فارسی در جهان بود . زبان فارسی زبان هيچكس و هيچ كتاب به تنهايی نيست نه زبان فردوسی است و نه زبان رودكی و نه نظامی و نه سعدی و نه مولوی و نه حافظ و نه هيچ كس ديگر ، زبان همه است ولی زبان عربی فقط زبان يك كتاب است به نام قرآن . قرآن تنها نگهدارنده و حافظ و عامل حيات و بقای اين زبان است . تمام آثاری كه به اين زبان به وجود آمده در پرتو قرآن و به خاطر قرآن بوده است علوم دستوری كه برای اين زبان به وجود آمده به خاطر قرآن بوده است.
كسانی كه به اين زبان خدمت كرده اند و كتاب نوشته اند به خاطر قرآن بوده است ، كتابهای فلسفی . عرفانی ، تاريخی ، طبی ، رياضی ، حقوقی و غيره كه به اين زبان ترجمه يا تأليف شده فقط به خاطر قرآن است . پس حقا زبان عربی زبان يك كتاب است نه زبان يك قوم و يك ملت ، اگر افراد برجسته ای برای اين زبان احترام بيشتری از زبان مادری خود قائل بودند از اين جهت بود كه اين زبان را متعلق به يك قوم معين نمی دانستند بلكه آنرا زبان آيين خود میدانستند
احساس افراد ملل غير عرب اين بود كه زبان عربی زبان دين است و زبان مادری آنها زبان ملت.
مولوی پس از چند شعر معروف خود در مثنوی كه به عربی سروده است :
اقتلونی اقتلونی يا ثقات ان فی قتلی حيوش فی حيوش
میگويد :
پارسی گو گر چه تازی خوشتر است عشق را خود صد زبان ديگر است
مولوی در اين شعر زبان عربی را بر زبان فارسی كه زبان مادری اوست ترجيح میدهد ، به اين دليل كه زبان عربی زبان دين است
سعدی در باب پنجم گلستان حكايتی به صورت محاوره با يك جوان كاشغری كه مقدمه نحو زمخشری میخوانده است ساخته است . در آن حكايت از زبان فارسی و عربی چنان ياد میكند كه زبان فارسی زبان مردم عوام است و زبان عربی زبان اهل فضل و دانش.[1]
چه عواملی سبب شد که به مرور زمان گسترش زبان عربی متوقف شود؟
عوامل متعددی را می توان بعنوان از رونق افتادن رشد زبان عربی در ایران بیان کرد،که یکی از این عوامل عبارت است از:دشمنی بنی عباس با زبان عربی
بنی عباس به خاطر مبارزه با بنی امیه که اساس سیاستشان را برتری عنصر عرب نهاده بودند و هر که غیر عرب بود - از جمله ایرانیان را - حقیر و پست و ذلیل می شمردند، به مبارزه با هر چه رنگ عربی داشت پرداختند و در این راه زبان عربی هم طبعا از تیغ حمله ی آنان در امان نبود .
طبق شواهد تاريخى، بنى عباس كه از ريشه عرب و عربنژاد بودند، براى مبارزه با بنى اميه كه سياستشان عربى بود، از خود ايرانيها بيشتر زبان فارسى را ترويج مى كردند و به همين دليل است كه اعراب ناسيوناليست و عنصرپرست امروز، بنى اميه را مورد تجليل قرار مىدهند و از بنى العباس كم و بيش انتقاد مى كنند. بنى العباس به خاطر مبارزه با بنى اميه كه اساس سياستشان قوميت و نژاد و عنصرپرستى عربى بود با عربيت و هرچه موجب تفوق عرب بر غير عرب بود مبارزه مى كردند، عنصر غير عرب را تقويت مى كردند و امورى را كه سبب مى شد كمتر غيرعرب تحت تأثير عرب قرار بگيرند نيز تقويت مى كردند و به همين جهت به ترويج زبان فارسى پرداختند و حتى با زبان عربى مبارزه كردند.[2]
"ابراهيم امام" كه پايه گذار سلسله بنى عباس است، به ابومسلم خراسانى نوشت: «كارى بكن كه يك نفر در ايران به عربى صحبت نكند و هر كس را كه ديدى به عربى سخن مىگويد بكش».[3] «اگر توانستي زبان عربي را در خراسان براندازي برانداز».[4]
پی نوشتها:
[1]. شهید مطهری،خدمات متقابل اسلام و ایران، تهران، صدرا، چاپ سي و دوم، 1385.ص112.
[2] . مرتضی مطهری، خدمات متقابل اسلام و ايران، ص102-103.
[3] . ابن قتیبه دینوری، الامامه و السياسه،ترجمه: سيد ناصر طباطبايي، تهران، ققنوس،1380. ص342 . محمد بن جریر طبری، تاريخ الطبري، بيروت، دار التراث، چاپ دوم، 1387. ج11، ص6414.
[4] . تاريخ الطبري، ج10، ص4501.